نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »اِنَّ اَکْرَمَکُم عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمَ«، »اُوصیکُم عِبادَاللَّهِ بتَقْوَی اللَّه«. بحث خطبههای اول هفتههای گذشته را پیرامون عدالت اجتماعی، به بحث عدالت در روابط نژادها، رسانده بودیم و نمونههای فراوانی از عدالت اجتماعی اسلام در برخورد با نژادها و مظالم دنیای مادی امروز، نسبت به نژادهای غیر سفید را برشمردیم. و آخرین قسمتی که مورد بحث قرار گرفت ظلم فرهنگی و معنوی بود که نژاد سفید پوست اروپایی به نژادهای رنگین پوست در پانصد سال اخیر کرده و گفتیم که این تهاجم فرهنگیدر دو بخش صورت گرفت: یکی در بخش عقاید و اخلاقیات، که پایه اصلی سعادت جوامع انسانی است و غارت معنویات بدترین ضربه به انسانهاست. و بخش دوم مربوط به تهاجم علمی است که همه حیلهها و ترفندها را برای بیسواد نگه داشتن و اسیر فن اروپایی بودن، که از نتایج این تهاجم زشت و کثیف است، به کار بردند. در چندین خطبه در مورد تهاجم علیه عقاید و اخلاقیات بحث کردیم. و نتیجهگیری کردیم که دنیای استکباری مسؤول ضعف اخلاقی امروز دنیاست؛ و این ضعف اخلاقی دامن خود او را نیز گرفته است، چون کشورها را از هم نمیتوان جدا کرد. و لذا خود آنها امروز در این منجلابی که برای دیگر ملتها درست کردهاند، گرفتار هستند. فقط برای اینکه خاطره بحثهای گذشته به ذهن شما بیاید یک اشارهای به آن مسایل میکنم. یکی از ادله خصومت دنیای استکباری با انقلاب اسلامی، همین جهت معنوی انقلاب اسلامی است. البته از اینکه دست آنها از منابع ثروت ما کوتاه شده و از اینکه سیاست آنها شکست خورده،[t1] و از بابت اینکه در اینجا عمال خود را از دست داده و در ایران کانون مبارزه علیه آنها به راه افتاده، ناراحت هستند، اما یک نقطه که آنها را خیلی زخمی کرده و مثل مار زخمی حرکت میکنند، این است که این تهاجم اسلامی به آن مایه فساد، که رژیم ضداخلاقی گذشته بود، و حرکت اخلاقی جامعه اسلامی و رسالت اسلامی و پیام اسلامی آن را به مسلمین جهان که دعوت به اسلام، عفت و عصمت، اخلاق و تقوا میکند، آنها را خطر بزرگی میدانند؛ و لذا تمام تلاش خود را میکنند تا جنبههای اخلاقی و معنوی و عقیدتی انقلاب را ضعیف کنند. همین که در چند روز اخیر در رسانههای گروهی آمریکا بر روی موضوع گردهمایی چند زن بی بند و بار در اطراف کاخ سفید - که برای روح آن قلدر ضد دین مقبور ثنا میفرستادند - تکیه زیادی کردند، نمونه خشم آنهاست. بعضی از خبرنگارانی که ما برای بازدید از آثار و نتایج عملیات حلاله و میمک دعوت کردیم، به هنگام بازگشت در مجلات و روزنامههای معروف اروپا یک مقاله نوشتند که دم خروس از زیر ردای نامبارک آنها در آمده و نشان میدهد که چقدر آنها در مورد مسایل اخلاقی و عقیدتی مردم ما حساسیت دارند. یکی از خبرنگاران بسیار ماهر و شیطان - که ارزش اینکه من اسم او را در اینجا ببرم ندارد - در یکی از مجلات معروف مقالهای نوشته که نشان دهنده حساسیت و وحشت دنیای غرب از اعتقادات ملت ماست. تیتر مقاله وی این است: »مینی ژوپها - یا دامنهای کوتاه - پشت درهای بسته« حالا این خبرنگاری که برای بازدید از جبهههای جنگ دعوت شده، داستان مقاله او بدین نحو است که در ایران، از طریق یکی از دوستان خود به یکی از پارتیهای شبانه در یکی از خانههای فساد شمال شهر دعوت میشود و در آنجا یک سری ولگردهای زن و مرد جمع شده بودند که این خبرنگار خارجی در مقاله خود با وقاحت، از تمام وسایل عیاشی که در آنجا بوده، نام میبرد و توضیح میدهد و به عنوان نتیجهگیری به دنیای غرب نوید میدهد که : »هنوز در ایران و در مرکز انقلاب اسلامی، کسانی هستند که سوغات غرب را فراموش نکرده و در پشت درهای بسته، همانهایی که روزها از ترس پاسدارها با دامنهای بلند و روسریهای پولکدار در خیابانها میگردند، شبها در آن خانهها یاد دوران شاه را زنده نگه داشتهاند و این دریچه ایران و غرب هنوز باز است«. ببینید که حساسیت مطلب تا چه حدی است. یکی دیگر از خبرنگاران نکته دیگری را در کنار این مسأله مطرح میکند که نشان میدهد آنها به چه مسایلی اهمیت میدهند. او مینویسد: »بسیاری از سرمایهداران فراری و یا آنهایی که در زمستان سرد انقلاب مثل مار خفته بودند، حالا کمکم دارند احساس امید میکنند، و به این طرف و آن طرف برای باز گرداندن آن رویاهای زمان شاه که در اختیار سرمایهداران قرار داشت، بهراه افتادهاند«. حالا من نمیخواهم درباره این قسمت بحث کنم و منظور ما آن مورد اول بود که شما ببینید دنیای غرب روی چه مسایلی حساب باز میکند. به همین جهت تأکید میکنم که حتی آنهایی که در گذشته بیحجاب بودند، ما معتقدیم که در اکثریت آنها هنوز عرق ملی و وطن خواهی باقی است، توجه داشته باشند که آلت دست بی اراده چنین جریاناتی قرار نگیرند. بحث بعدی من در رابطه با ظلمی است که اروپا و دنیای سرمایهداری به جهان سوم و نژادهای غیر اروپایی، در مورد تضعیف معنویات از لحاظ علمی و فنی و ترقی مادی آنها مرتکب شده است این مسأله در عین حالی که بسیار اسفانگیز است، بسیار آموزنده و راهگشا برای آینده ما نیز هست. یکی از برنامههای بسیار جدی و عمیق کاروان استکباری در این چند قرن این بوده، که نگذارد ملتهای مورد نظر آنها هیچ گاه از لحاظ علمی و فنی و سواد خودکفا شوند و روی پای خود بایستند. و غرب در طول مدت 400 - 500 سال بعد از رنسانس، یک ذره در این استراتژی تجدید نظر نکرده است و ما در هیچ جا نمیبینیم که اینها طوری حرکت کرده باشند که نخ از دست آنها در برود. آنها بسیار مواظب هستند که مبادا در یک گوشهای از دنیا یک حرکت خودکفایی در زمینه علمی و فنی به وجود آید که موی دماغ غرب شود. البته ممکن است در بعضی از جاها از دست آنها در رفته باشد. نمونههایی را در این مورد برای شما نقل میکنم. یکی از کارهای بسیار زننده اینها جذب مغزهای تحصیل کرده دنیای سوم است که برنامهریزی کردهاند تا هر جا که یک انسان با استعداد و دارای مغز فنی دیدند، یا در محیط خودش او را فلج کنند و یا او را جذب دستگاههای خویش کنند و وسایل جذب نیروها را هم دارند. آمار مغزهای متفکر و تحصیل کردههای جهان سوم از خاورمیانه و حتی آفریقای فلاکت زده و خاور دور، در اروپا و آمریکا بسیار تأسفانگیز است. کشورهایی که نیاز به تکنیسینهای بنجل غربی دارند و از آنها استفاده میکنند، ولی از مغزهای متفکر مردم آنها و کسانی که قدرت فنی و علمی دارند، به دلیل مسایل مادی و رفاهی و شهوانی و تحت تأثیر آن انگلهایی که به نام همسر و این طور چیزهابه اینها میبندند و اینها را در خارج نگه میدارند، دنیای سرمایهداری استفاده میکند. این یک جریان بسیار غمانگیزی است که در فرصت مناسب، بیشتر در مورد آن بحث خواهیم کرد. قسمت دوم این بحث، جلوگیری از باسواد شدن عامه مردم است که در هر جا که زور آنها برسد، چنین میکنند. اولاً به طور کلی غربیها با سوادی مردم دیگر کشورها را نمیپسندند و لذا آنجایی که آنها حاکم هستند، معمولاً آمار بیسوادی 70 تا 90 درصد است و حتی کشوری مثل ایران که ظاهراً استقلال داشت، تا حدود 60 درصد مردم قبل از انقلاب حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند. که ما بعد از پیروزی انقلاب، با تمام گرفتاریها، تاکنون موفق شدهایم 3 میلیون نفر از آنها را که اصلاً عادت به تحصیل نکردهاند، باسواد کنیم. حالا این وضع بیسوادی در کشور ماست، امّا در مورد کشورهای مستعمره رسمی اروپاییها یک مقدار نمونه ذکر میکنم تا شما ببینید که وضعیت در آنجا از چه قرار است، و چه جنایتی دنیای استکباری به ملل محروم کرده است. شمادقت کنید که ما با چه گرگها و درندههایی در دنیا مواجه هستیم. و اینکه جهان سوم بتواند روی پای خود بایستد چه راه طولانی در پیش دارد. در آفریقا که حالا شما امروز شاهد اخبار قحطی آنجا هستید و شاید برای مردم ما خیلی تعجبآور باشد که چطور میشود حبشهای که دارای هوا و باران مساعد و این همه جنگل است، دچار این منظرههای قحطی شود. آن طرفتر آنگولا که یکی از حاصلخیزترین نقاط دنیاست، با گرسنگی و قحطی روبروست که تا حالا امپریالیسم خبری، اجازه پخش خبرهای مربوط به این کشور را نداده و تازه، خبرهایی را پخش کردهاند؛ و بسیاری از کشورهای آفریقایی دارای چنین وضعیتی است، در ذهن مردم ما این طوری است که اگر آن مردم از جنگلهای خودهم استفاده میکردند، به این وضعیت دچار نمیشدند. من این حرفهایی که امروز میزنم شما میفهمید که چرا آفریقا چنین وضعیتی دارد. تقریباً از حدود 30 سال پیش حرکت استقلال طلبانه در این قاره قوی شده و بسیاری از کشورهای آن به صورت ظاهر مستقل شدهاند. در گذشته تمام پنجاه و چند کشور این قاره رسماً مستعمره اروپاییان بودند و آنها نمیگذاشتند که مردم آفریقا اصلاً باسواد شوند و هر جا در حد کارهای خود آنها به افراد باسواد، برای منشیگری، تلفنچی و نامهرسانی و کارهای عادی نیاز داشتند، از آنها استفاده میکردند، و بهطور محدود اجازه تأسیس مدرسه میدادند و از این حد فراتر گام برنمیداشتند. امروز که زراعت و صنعت دنیا ماشینی شده و وقتی جمعیت زیاد شد، بازدهی اراضی به طور طبیعی کافی نیست و باید از تکنیک جدید استفاده کرد، دست آفریقا از این تکنیک کوتاه است. مهندس، آب، برق، راه و پل، کارشناس مواد غذایی ، دارویی ، جنگل و مرتع ندارد. ارزی که به وسیله آن بتواند ماشین آلات خریده و وارد کند و بوسیله آن جاده، اسکله و بندر و کارخانجات احداث کند، ندارد. و امروز که آفریقا فاقد این امکانات است و جمعیت آن هم به سرعت زیاد شده، طبیعی است که به دنبال اینها چنین مسایلی پیش میآید. حالا چرا آفریقا چنین امکاناتی را ندارد، آماری را عرض میکنم که پاسخ این سؤال را خواهد داد. و این آمار واقعاً وحشتناک است و چهره این کفتارهای اروپایی را که امروز ما به آنها به صورت انسانهای متمدن نگاه میکنیم و قبله غربزدههای ما آنجاست، نشان میدهد: درسال 1938 که نزدیکیهای جنگ جهانی دوم است، وضع خیلی بهتر شده است. یعنی پس از گذشت جنگ جهانی اول کم کم روزنههای رفاه و آزادی در دنیا به خاطر شکست قدرتهای اروپایی، و گرفتاری آنها در جنگ جهانی اول باز شد. در سال مذکور در آفریقای استوایی ، که فرانسویها در آنجا مقتدر بودند و هنوز هم اکثر مردم آنجا به زبان فرانسه تکلم میکنند (چون آفریقا در آن زمان بین چند کشور از جمله انگلستان، فرانسه، بلژیک، اسپانیا، ایتالیا و آلمان تقسیم شده بود) چاد، آفریقای مرکزی، گابن و کنگو که میلیونها نفر جمعیت دارند، آنجا در سال 1938 فقط حدود 22 هزار نفر در این چهار کشور بزرگ مدرسه میرفتهاند. در آفریقای غربی که 15 میلیون نفر جمعیت داشته و از وضع بهتری برخوردار بوده و به خاطر اینکه در ساحل اقیانوس اطلس قرار داشته و رابطه آنها با اروپاییها، مقداری قویتر بوده، 70 هزار نفر فقط مدرسهرو در میان 15 میلیون نفر داشتهاند، یعنی مردم آنجا امکان تحصیل نداشتهاند. به طور کلی در مستعمرات فرانسه 5% کودکان در سن تحصیل به مدرسه میرفتهاند. یعنی اگر صد کودک باید به مدرسه میرفته اند تنها پنج نفر از آنان موفق میشدهاند که خود را به مدرسه برسانند و در مستعمرات انگلیس از صد نفر فقط هفت نفر میتوانستند، یعنی 7% موفق میشدند که خود را به مدرسه برسانند. در مستعمرات پرتغال، آنگولا که اشاره کردم و اکنون اخبار قطعی آن دارد شروع میشود و چیزی شبیه اتیوپی است، 1% از کودکان که در سن تحصیل بودهاند، توانستهاند خود را بهمدرسه برسانند.( یعنی در زمان استعمار پرتغال، حالا خود پرتغال یک کشور بدبختی در جنوب غرب اروپاست.) یونسکو - این مؤسسه عظیمی که اخیراً آمریکاییها به خاطر قدمهای مثبت فرهنگی آن، این مؤسسه را بایکوت کردند، و از آن بیرون رفتند و بودجه آن را قطع کردند و انگلیس هم این کار را انجام داد، چون اسرائیل را از یونسکو بیرون کرده بودند - در سال 1960 آماری که منتشر کرده، میگوید که کشورهای بهاستقلال رسیده آفریقا در سال 1960 که دیگر دوران آزادی اینها بود، 8 درصد کودکان سن تحصیل، موفق میشدهاند که به مدارس متوسطه راه یابند. یعنی 23، 24 سال قبل از این 8درصد کودکان آفریقایی میتوانستهاند به دبیرستان راه یابند. این وضع آنان بوده است. و دو هزار نفر میتوانستند به دانشگاه بروند، یعنی از هزار نفر بچه مستعد تنها پای دو نفر از آنان به دانشگاه میرسیده. در سال 1986یونسکو این آمار را ارائه داده است تازه خود یونسکو هم تحت تأثیر امریکاییها و اروپاییها آمار درستی ارائه نمیداد، و این آمار با سانسور این طور در آمده است. در کنگوی بلژیک بعد از استقلال در سال 1960، فقط 15 نفر فارغ التحصیل داشتهاند؛ کنگویی که بزرگترین معدن مس دنیا در آنجا قرار دارد. کاتانگا اگر مس خود را به روی دنیا ببندد، مس به بحران خواهد افتاد، همان داستان موسی چومبه و لومومبا تاحدودی یاد بزرگترها هست. در سال 1960 مجموعاً 16 فارغالتحصیل در یک کشور آن طوری وجود داشته است و تازه افرادی که تحصیل میکردهاند، (حالا فارغ التحصیلان را نمیگویم) برای پادویی، منشیگری، ماشین نویس شدن و تلفنچی بودن و نامهرسانی که حداقل سواد را لازم دارد به کار گرفته میشدند. تا این اندازه اجازه میدادند که این افراد به تحصیل بپردازند. و این اروپاییان هستند که مدعیاند ما برای تمدن بشر و برای پرچمداری حرکت کاروان بشریت به سوی علم و تمدن درحال خدمت هستیم. درهمین شرایط، این طور نبوده که در این کشورها مدرسه بنا شده. چون خود اروپاییان بودهاند، و افرادی که از اطراف به آنجا میآوردهاند، احتیاج به مدرسه داشتهاند، مدرسههای سطح عالی بوده اما برای اروپاییان. در ایران در زمان شاه میدیدید که مدرسههای خود ما مثل مدرسههای رازی و امثال اینها که فقط بچه اعیانهای ایرانی میتوانستند بروند، برای چه کسانی مجهز میشد. و این وضع در ایران است و این هم متعلق به 7، 8 سال پیش است. حالا شما حساب آفریقای آن روز را بکنید. یک آمار رسمی خود اروپاییان میگوید که در سال 1959 یعنی 25 سال قبل از این انگلیسیها در مستعمرات خود تبعیضی بین بچههای بومی و بچههای غیر بومی قایل بودند؛ به این شکل بوده است که خرج تحصیل یک آفریقایی در سال یازده لیره انگلیس (11 پوند) و خرج یک شاگرد هندی 38 پوند و خرج تحصیل یک اروپایی 186 پوند بوده است. در یک شهر برای یک شاگرد اروپایی 186 لیره مصرف میشده و برای یک شاگرد بومی آفریقایی 11 لیره و هندیها یک قدری بیشتر بوده است. و علت آن این بوده که نیروهای غیر بومی را آمریکاییان از هند به آفریقا میآوردند و اینها را در ارتش و پلیس و ژاندارمری و نظایر آن برای سرکوب مردم به کار میگرفتند، و بنابراین یک مقداری باید به اینها بیشتر میرسیدند. همین حالا در آفریقای جنوبی سه تیپ وجود دارند، (سیاه پوستها، دورگهها، سفیدها). دورگهها بیشتر هستند. هندیهایی که در آنجا هستند، وضع آنها از سیاه پوستها بهتر است و درجه دوم هستند. و این وضع پرچمداران مدعی حقوق بشر در دنیاست که با مردم این طور رفتار میکردهاند. در الجزایر مسلمانان با این همه سوابق تمدن اسلامی، در سال 1954 یعنی سال شروع نهضت مسلحانه مردم الجزایر، که 6، 7 سال مبارزه کردند تا پیروز شدند، با اینکه مسلمان هستند، 20% شاگردان مدرسه مسلمان و بقیه غیر مسلمان بودند. یعنی 10% شاگردان مدارس الجزایر را غیر مسلمانان تشکیل میدادند که فرانسویها آنان را از نقاط دیگر آورده بودند. تیپ این گرگهای سفید است که خود را امروز این طور گریم میکنند و از آنجا در روزنامهها و رادیوها و فیلمهای خود داد میزنند و هر جایی که بخواهند ملتی را سرکوب کنند، متهم به بربر بودن، وحشی بودن ، بیسواد بودن و جاهل بودن و اینها میکنند. پس آفریقا اگر امروز قحطی دارد برای این نیست که معدن ندارد، برای این نیست که جنگل ندارد، برای این نیست که آب ندارد، برای این نیست که خاک ندارد. این گروهی را که ما برای کمک به مردم آفریقا در اتیوپی فرستاده بودیم، آنها صحبت میکردند و به ما میگفتند شما اگر خدمتی میتوانید به ما انجام دهید، اگر تجربهای دارید برای اینکه ما از اراضی دیمی خود بهتر استفاده کنیم، متخصص تبدیل دیم به آب با بهرهبرداری از دیم بیاورید که ما بتوانیم در سال آینده در درون کشور خود یک حرکت تولیدی بکنیم. اتیوپی کشوری که سابقه تمدن آن به قرنها پیش بر میگردد، امروز برای کوچکترین کارشناس گرفتار است؛ با اینکه یک رابطه و کانالی روسیه بزرگ دارد، با اینکه به صورت ظاهر مارکسیسم است. اینها مدعی پرچمداری تمدن هستند و با این وضع با دنیا برخورد کردهاند و این طور دنیا را در سلطه علمی و فنی خود قرار دادهاند، که هیچ کس نتواند نفس بکشد. بیخود نبود وقتی که آمریکاییان از ایران تیپا خوردند و بیرون انداخته شدند، برای آنان قطعی بود که ایران نمیتواند خود را اداره کند. آنها میگفتند صنایع پیچیده نظامی که ما آوردهایم، صنایع پیچیده ماشین سازی و ریختهگری و ذوب آهن و سایر چیزهایی که در ایران وجود دارد، و هزاران کارخانه و کارگاهی که با ماشینهای پیشرفته، شاه با پول نفت تأسیس کرده، فقط و فقط با سر انگشت آمریکایی و اروپایی و ژاپنی میتواند بگردد و مطمئناً 2، 3 سال دیگر بر میگردیم. این مسأله برای آنها قطعی بود، و حتی یک درصد هم احتمال دیگری نمیدادند. که مردم ایران را آنها عقب نگه داشته بودند و اگر چهار نفری هم در میان آنها باسواد کرده بودند، آنها را خودشان بردند و فراری دادند و اینها هم دنبال آنها رفتند و اینها مطمئن بودند که مجدداً برخواهند گشت. و امروز که بعد از شش سال میبینند ایران نه تنها آن صنایع را اداره کرده، بلکه گامهای وسیعی در جهت خودکفایی صنعتی برداشته، و بسیاری از قطعات را خود ایران ساخته و تعمیر کرده و خیلی از نیروگاههایی را که آنان خیال میکردند خواهد خوابید، اینها راه انداختهاند، برای آنان مسأله جدیدی پیش آمده و برای آنان تحمل این مسأله سخت است. و این مسأله امروز به عنوان یک نقطه خشم آفرین مطرح است. آنها باور نمیکردند که اف - 14های ما حتی یک گلوله هم بتواند به سوی هواپیماهای دشمن شلیک کند، آنها باور نمیکردند که هاگهای ما بتواند موشک پرتاب کند. آنها خیال میکردند دکلهای حفاری نفت و اسکلهها میخوابد. خیال میکردند ما در مسایل روزمره خود نیاز به آنها داریم؛ با محاسبهای که کرده بودند. در میان مردم استعداد خیلی فراوان است، این استعداد در زمان آنها سرکوب میشد. وقتی کارشناسان آمریکا به همافرهای ما اجازه نمیدادند که نزدیک هواپیما شوند، اجازه نمیدادند آچار به دست بگیرند معلوم بود که این افراد نمیتوانند رشد کنند. یکی از شرارتهایی که اینها میکردند، این بود که به جای اینکه قطعه را در داخل کشور تعمیر کنند، قطعه را فوراً عوض میکردند. البته یک طرف آن روشن بود، برای اینکه پول میآورد. معمولاً قطعات یدکی دستگاههایی که در کشورهایی نظیر کشور ما کار میکند، همیشه بیش از ارزش ماشین برای آن کشورهای خارجی ارز آور است، اما نکته اصلی جای دیگری بود و آن این بود که در تعمیر قطعه ممکن بود تکنیسین ایرانی رمز قطعه را بفهمد. ما وقتی که این رادارهای پیچیده آمریکایی را خودمان نصب کردیم، متخصصین نظامی ما برخورد کردند که قطعاتی وجود دارد که با یک دانه وسیله کوچک به اندازه یک تومانی که از پشت لالهزار و میدان امام خمینی میرفتند و میخریدند و میآوردند، قطعه یک میلیون دلاری تعمیر میشد که در زمان آمریکاییها، قطعه را دربست از رده خارج میکردند و میفرستادند. و اینها فراوان است. پیچیده ساختن صنعت خود یک مطلب است و بسیاری از این صنایع غول پیکر که ما مشاهده میکنیم؛ اگر میخواستند منصفانه برخورد کنند، میتوانستند به اندازه یک چهارم کنونی آن را کوچکتر کنند و عمداً آن را پیچیده و بزرگ میکردند تا چشم طرف را بترسانند. کارشناسان ما در بسیاری از موارد، برخورد کردند به قطعاتی که مثلاً با دویست قطعه کوچک کار میکند، که میتوانست با چهار قطعه کار کند. و واقعاً با این مسأله برخورد کردهاند. ماشین آلات نظامی که امروز در صنایع نظامی ما وجود دارد بعضی اوقات هفتاد ماشین کار میکند. آقایان که رفتهاند و سالنها را دیدهاند، میدانند که هفتاد ماشین کار میکند تایک قطعهای را ترکیب کند و بچههای ماابتکار خرج دادهاند و با یک ماشین این قطعه را میسازند و هفتاد قطعه در یک قطعه در میآید. این پیچیده کردن و رمزی کردن قضیه برای این است که این دنیای عقب مانده را همیشه عقب نگاه دارند. و این از جنایات این غولهای قرن ماست. به قول عوام فوت کوزهگری را هیچ وقت حاضر نیستند بهمردم یاد بدهند. مثل آن استاد کوزهپزی که شاگرد او هر چه ماند نتوانست مستقل شود و هر وقت میرفت مستقل میشد و برای خود کوزه درست میکرد و به کناری میگذاشت، وقتی اینها آتش میخوردند، کوزهها میترکیدند و آخر آن هم نفهمید و اواخر عمر خود فهمید که این مسأله فقط یک فوت میخواسته است که یاد این نداده است. یا آن شاگرد خیاطی که عمری خیاطی کرده بود در پیش استاد خود، وقتی که میخواست به طور مستقل قبا و یا یک کت بدوزد، میدید کتی را که استاد در ظرف دو ساعت میدوخت، این دو روز معطل میشود و نمیفهمید رمز آن چیست. - و این مثلهایی است که زده شده تا واقعیت را بیان کند - و آخر او در یک رمز کوچک فهمید که بله رمز آن این است که استاد نخهای سوزن را یک قدری کوتاهتر میگیرد تا موقع دوختن این نخ گرهنخورد تا او را معطل کند، اما شاگرد یک نخ دو متری درست میکرد و این نخ گره میخورد و میدید نمیشود. یک کار به همین سادگی و واقعاً به همین سادگی. و اکنون بچههای ما که به صنایع راه پیدا کردهاند گاهی مشاهده میکنند که در یک هواپیما، در یک ماشین بزرگ، در یک دستگاه پیچیده یک رمز این طوری وجود دارد که تحول ایجاد میکند. همینها را مخفی میکردند و نمیگذاشتند که ملل به این رموز دست یابند. به این صورت بود. ابزار دیگری هم در اختیار خود دارند که احیاناً اگر کارشناسان آنها نبودند که جلوگیری کنند، در خود ملت سانسور شود. ما بعد از انقلاب خیلی از این نوع تجربیات داشتیم. بعضی از صنایع ارزنده ما و کارهای بسیار پرارزش برای کشور را یک وقت میدیدیم، یک موجی از داخل، از حلقوم کسانی که به آنها اطمینان داشتیم بلند میشد که این نباید باشد، حال چرا نباید باشد، یک دلایلی هم میآوردند که کسی نتواند حرف بزند. منجمله همین مترو. چند نفر چپ و تودهای و یا فدایی به داستان مترو خیانتی کردند که آدم غصهاش میگیرد. مترو یک چیزی بود که در ایران و در شهری مثل تهران که اکنون شش و نیم میلیون نفر جمعیت دارد و خیلی زود حتی با رشد طبیعی به 7، 8 میلیون نفر خواهد رسید، مترو لازم است؛ با این وضع و این هوای آلوده و این تراکمها و این تصادفات و این قطعات ماشینها - که بعداً در یک بحث مستقلی پیرامون آن بحث خواهیم کرد - اینها آمدند شعار دادند که وابستگی میآورد. یکی از کارشناسان مترو میگفت من رفتم در یک جلسهای که از مترو دفاع کنم، در آنجا دیدم آن چنان این بچهها جو را خراب کردهاند که من گفتم برای تشییع جنازه مترو به آنجا آمدهاند. یک چنین برخوردی. یک ریختهگری بود، قراردادی بود، سیصد هزار تن ریختهگری و از این لیبرالها مدام گفتند وابستگی، وابستگی. آن دستگاه بوشهر، ما آن بلند پروازی شاه را قبول نداشتیم که آن طور بخواهد کشور را وابسته کند، اما وقتی که یک جایی برای رشد صنعت اتم در این مملکت لازم است، یک عده آگاهانه ولی خائنانه و یک عده نادان شعارهایی دادند که برخی از کارها را به تأخیر انداخت. برای فرار مغزها از کشور گاهی به دست خود بد عمل کردهایم. افرادی یا آگاهانه و یا ناآگاهانه ولی بیشتر آگاهانه، آن افراد گروهکهای جنایتکار که استکبار جهانی، در میان مردم تعبیه کرده است، این طوری شعار میدهند، یکی غربی است، علیه شرقی شعار میدهد، یکی شرقی است، علیه غربی شعار میدهد و کار را معطل میکنند. خوب! این طور چیزها را که خود آنها نیستند ولی نوکران آنها هستند و حقوق میگیرند. بنابراین هر چه امکان اینکه مردم را، ملت را، انقلاب را، یک کشور تازه قیام کرده را، محروم کند از وسایل تکامل و ترقی، و آنها در دست داشته باشند، از اهرمهای خود استفاده میکنند و نمیگذارند اینها روی پای خود بایستند. ما باید بیدار و هوشیار باشیم، انتخاب و جدا کنیم. یک چیزهایی وابستگی شدید میآورد و نمیتوانیم آن را جبران کنیم و آن را کنار میگذاریم، ولی چیزهایی وجود دارد که مقداری وابستگی دارد باید تحمل کنیم، و به طرف خودکفایی برویم و روی پای خود بایستیم. در مجموع مسؤولیت عقب افتادگی کشورهای جهان سوم صد در صد به عهده همین جریانات استکباری است که وجود دارند و مصلحت آنها هم این است که صنایعی که بالاخره باید به مردم دهند صنایع دست دوم و سوم و عقب افتاده باشد که نتواند در محصول با صنایع پیشرفته رقابت کند. وقتی ذوب آهنی که به ما دادهاند 20 سال از ذوبآهنهای امروزی عقب باشد، خوب آهن ما با آهن آنها نمیتواند رقابت کند. وقتی کارخانه سیمانی دادهاند که تولید آن، با تولید سیمان آنها نمیتواند رقابت کند، نمیتواند اقتصادی باشد. و یکی از جنایات اینها این است که نوعاً صنایعی که دیگر از رده خارج میشود، آن را به صورت مونتاژ به کشورهای عقب مانده میدهند و اینها همیشه عقب هستند. اینکه ما نمیتوانیم با صنایع ژاپن رقابت کنیم، برای چیست؟ ما هم در اینجا ماشین میسازیم، آنها هم میسازند، اما ماشینی که آنها میسازند، صنایعی که دارند، کارگر کمتری نیاز دارد، سرعت بیشتری دارد، نیروی انرژی کمتری میبرد و محصول بیشتری تحویل میدهد و در اینجا کم میدهد، بنابراین نمیتواند در بازار رقابت کند. و این عقب ماندگی را میخواهند برای همیشه ادامه دهند. یکی از رسالتهای جمهوری اسلامی که سخت هم مورد عناد آنهاست، این است که ان شاءاللَّه با کمک افکار مترقی، با کمک استعداد فرزندان خود، با کمک کسانی که معنای استقلال را میفهمند، با یک مقداری ریاضت و تحمل مشکلات، خود را به آنجا برسانیم و کاری کنیم تا بتوانیم روی پای خود بایستیم. و یکی از شگردهای بسیار خطرناک آنها این است که کشورهایی که در این مسیر قرار میگیرند، اینها طبعاً باید یک مقدار ریاضت برای ساختن زیربنای یک اقتصاد سالم بکشند و رفاه و مصرف را کم کنند. شما اگر بخواهید در همه منازل یخچال، تلویزیون رنگی، فریزر، قالی اعلا، میوه فصل و غیر فصل و همه چیز وجود داشته باشد و در عین حال باید جاده، بندر، کارخانه ذوبآهن، فولاد مبارکه بسازید، این نمیشود. بالاخره یک مقدار ارز محدود و قدرت تولید باید صرف یکی از اینها شود. اینها میآیند جریانات رفاه طلب را در مملکت تشویق میکنند و مردم را در صفوف مغازهها میاندازند و بنا به خرد کردن اعصاب مردم میکنند، و شعار رفاهی میدهند و به خاطر کمبود مثلاً یک قطره نفت، مرغ، و نبودن یک روز تخم مرغ اصل مسأله را زیر سؤال میبرند و رادیوهای بیگانه به اینها جهت میدهند و نمیگذارند کار انجام شود. فشار افکار عمومی مسؤولان را وادار میکند تا مجبور شوند یک مقدار نیروهایی که باید صرف سازندگی اصولی شود، به این طرف بیاورند. یکی از این چیزهایی که در پرونده مترو دیدهام و دود از سرم در آمد این بود که یکی از گروهکهای چپی و نیمه چپی به ظاهر اسلامی گفته بود ما نباید بگذاریم این مترو ساخته شود، برای اینکه صفوف مردم در ایستگاههای اتوبوس بهترین میدان یارگیری و سربازگیری ماست. شما ببینید چه حسابی میکنند. بگذار در یک روز دو میلیون ساعت وقت مردم تهران ضایع شود به خاطر آنکه آنها بتوانند در صف اتوبوس انتقاد کنند و از آنجا چند نفر را منحرف کنند. این گونه تصور برای این مردم، که نگذاریم کاری انجام شود تا مردم در صفوف بمانند و ما در کنار صفوف باشیم. لذا خرج عمده میکنند تا محصولی نباشد و مردم در صف باشند، و بعد اینها هم بروند تا یارگیری کنند. تیپ افکار سطحی هم تحت تأثیر اینها قرار میگیرند. جمهوری اسلامی در ظرف چهار سال در طول جنگ و در حال جنگ موفق شده 12 هزار روستا را برق و آب رسانی کرده و از این بابت تحولی در زندگی مردم روستاها ایجاد کند، و نیز 350 هزارانشعاب گاز دهد. گازهایی که 300 سال عمر منابع گاز کشور ماست و میتواند این کشور را برای همیشه گرم و متحرک نگه دارد، از طرف سرخس، کنگان و دیگر نقاط کشور لولهکشی کنیم و به خانه روستاییان، شهرها و به منابع انرژی سوز آنها وصل کنیم، به جای اینکه این کارها را انجام دهیم، انسان ناچار میشود، وقتی که افکار عمومی نادان مصلحت خود را نفهمید، به جای این کار پول را خرج کند و مرغ، گوشت و پارچه وارد کند، برای اینکه مردم در صف منحرف نشوند. و از بدبختیهای مللی که انقلاب میکنند این است که طرز تفکر مصرفی که از پیش بر این گونه ملل تحمیل میکنند، و بعد از درون نوکران آنها و از برون صداهایشان، اینها را تشویق و به این طرف میبرند، راه حرکت صحیح را میبندند. ولی ما باید هوشیار، انقلابی و مسلمان باشیم و تحت فشار این گونه مسایل قرار نگیریم و راهی که انتخاب کردهایم، برویم. و ان شاءاللَّه یک الگوی درست بسازیم و بعد بگوییم علیرغم همه فشارهای استکباری ممکن است که یک ملتی بایستد و خودکفا شود، و بعد برای دیگران الگو شود. و مایه اصلی همه این مسایل هم تقواست. که آن قسمت اول بحث تعلیمات قرآن و پیامبر اسلام(ص) و رهبر عظیمالشأن ما و مبانی فقهی ماست. الحمدللَّه راه ما مشخص است. و قبل از هر چیز باید مردم را دعوت به تقوا کنیم. اگر مردم پاک و پاکدامن شوند دنبال این پاکی همه سعادتها میآید. و اینکه امروز درصدها خطبه نماز جمعه در سراسر کشور از زبان ائمه جمعه، مردم دعوت به تقوا میشوند این خود تیری به چشم استکبار است، و درست نشانه گرفتن همان نقطهای است که آنها میخواهند خراب کنند. و ما روی تقوا و دیانت و تعهد مردم تکیه میکنیم، و ان شاءاللَّه با نیروی تقوا و با شعور اسلامی و انقلابی و با رهبری عظیمالشأن و با زحمات ملتی عظیم، خودمان را به آن نقطهای که اسلام و قرآن میخواهد میرسانیم. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر/ وَ ما اَدْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ/ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ/ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرّوُحُ/ فیها باِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ/ سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج). مناسبتهای مهم در هفته گذشته، 17 و 19 دی ماه و مسایل جاری منطقه، مسایل لبنان، انتقال مرموز جمعی یهودی حبشی به اسرائیل و مهمتر از همه شرارتهای جدید صدام در میدانها بود، که ضمن صحبتم اینها را به طور مختصر در خطبه دوم عرض میکنم. در مورد روزهای 17 و 19 دی ماه همان بحث اصولی که در خطبههای هفته قبل داشتهایم مسأله را خوب روشن میکنم و اشاره میکنم، که آقایان و خانمها توجه کنند که چرا 17 دی به وجود آمد و 19 دی ماه چگونه از 17 دی جوشید. در این خطبه ارتباط 17 و 19 دی را خواهم گفت. در مورد 17 دی ماه سال 1314، (49 سال پیش از این) مطلب را از رسانههای جمعی زیاد شنیدهاید و جناب آقای خامنهای در هفته گذشته به قدر کافی صحبت کردهاند؛ و بسیار مفید و قاطع هم بود. من هم دو سه جمله میگویم و زیاد پیرامون آن حرف نمیزنم. نقشه همان نقشه و طرح هم از خارجیها بود و رضاخان مجری آن بود. که گفتم یکی از اهرمهای آنها برای فساد جامعه، خانمها بودند. خانمهایی که در اسلام اهرم اصلاح جامعه هستند و دامن آنها باید مرکز انسان سازی برای بشریت باشد، درست وظیفه معکوس به عهده آنها گذاشته شد. و وقتی که خانواده پهلوی و خانمهای یک عده از سران کشور را، سر برهنه آوردند و به نمایش گذاشتند، در یکی از گزارشات دیپلماتهای غربی بهاروپا مضمون بوده و من درست متن آن را به یاد ندارم و ای کاش متن آن را آورده بودم و برای شما میخواندم، خلاصه در آن گزارش آمده که ما کاری کردهایم که از این به بعد دیگر در دربار سلاطین ایران خانمهایی پیدا نشوند که در جریانی مثل جریان تنباکو قلیان ناصرالدین شاه را بشکنند و یا جلوی اراده ما را بگیرند. ببینید چقدر مطلب را خلاصه کرده و حق مطلب هم همین است. آن خانمی که همه همت او این است که موها و انگشت خود را چطور درست کند و سینهاش را چه جور نمایش دهد و لباس را چه جوری درآورد و بقیه چیزها، این دیگر مرد و زن مبارز با استکبار، استعمار، تحمل مشکلات و این حرفها نیست. او همین است. خیلی که خوب باشد، همین میشود. آدم آن وقت آن حرف را در کنار گزارش مجله اروپایی که در خطبه اول خواندم بگذارد، ببینید چه جور با هم تطابق دارد. او در آن روز اظهار خوشحالی کرد که ما راه تجدید خاطره شکستن قلیان ناصرالدین شاه را بستیم و اینها امروز میگویند نه ما هنوز یک راهی از طریق دامنهای کوتاه و مینیژوپ پوشها، به پشت درهای بسته و غرب داریم! چقدر این مطلب تازه است! همان است که آن روز بود. و البته خانمهای ما آن قدر شعور دارند که مسایل را بفهمند. چون من ایمان دارم به اینکه اکثریت نزدیک به تمام خانمهای ما عنصر اصلی آنها صالح است. یک مشکل روحی برای آنها پیش میآید و به این روزها میافتند، و اگر بفهمند که آلت دست چه جریاناتی قرار میگیرند، و فردا از این طریق چه بر سر فرزندانشان میآید، خود آنها از این آلودگیها دست بر میدارند. نقطه جالبتر در ارتباط این دو روز این است که غربیها به خاطر کودنی و بیشعوری و عدم اطلاعی که از محتوای اسلام و آن بنیه اصلی حرکتهای اسلامی و انقلابی دارند، اینجا دچار اشتباه میشوند و گاهی کاری میکنند که از همین نقطه ضربه میخورند. یکیازعواملیکه باعث شدانقلاباسلامیایران به سرعت پیروز شود، همین سرعت بی بند و باری بود که در این چهار پنج سال اخیر شاه به خاطر ادعای صنعتی کردن کشور مجبور شد میدان دهد و یا خواست که این کار را بکند. آن داستان جشن شیراز شوخی نبود. آن جشن هنر شیراز در همین سری برنامهها است. اینکه در خیابان شلوغ شیراز منظره بسیار کریه ارتباط رسمی زن و مرد را به معرض نمایش بگذارند، این برای شکسته شدن ابهت عفت در مملکت است که یکی از همان غربزدهها آن موقع گفته بود این داستان شیراز یک حرکت انقلابی به طرف غرب بود (او انقلابی تعبیر کرده بود) که ما باید داستان کنار استخرهای پارک انگلستان را بتوانیم در کشورمان داشته باشیم و این منظره خیابان شیراز پیشتاز چنین حرکتی بود. این مردمی که خیلی از اسرار استکبار را نمیفهمیدند، اینها را میفهمیدند. این خانمهای ملت اولین چیزی که احساس میکردند، همین ضربه به عصمت عمومی بود که اینها را وادار کرد این جور در خیابانها بریزند و ما امروز، دیروز و روزهای انقلاب به حق، بخش عظیمی از پیروزیهای خود را مرهون حضور خانمها در میدان باشکوه انقلاب میدانیم. من واقعاً این را اغراق نمیکنم و نمیخواهم آوانس تبلیغاتی به خانمها بدهم، چون شما میدانید اصلاً پیروزی متکی به انبوه جمعیت تهران بود، ما اگر نمیتوانستیم دو میلیون جمعیت را از میدان امام حسین تا میدان آزادی به نمایش گذاریم شاه فرار نمیکرد و استکبار نمیترسید. در این دو میلیون لااقل نصف آن را خانمها تشکیل میدادند.امروز هم همین طور است. امروز هم خیابانهای اطراف که در برف، باران، سرما و همه شبها تلویزیون نمایش میدهد مملو از خانمهایی است که روی زمینهای سرد و مرطوب نشستهاند و دعا میکنند. این منظره برای استکبار غرب شکننده است. همین دیروز که در لبنان و شب گذشته در تلویزیون دیدهاید آن موج خانمهای محجبه لبنانی را نمایش دادهاند، بلافاصله خبرگزاریهای جهانی آن امپریالیستهای مرموز گزارش دادند که لبنان در خطر است. یعنی آنها از این موج حسابی میترسند. و نکته آن همین است که پردهدری و دریدگی رژیم پهلوی، برای گرفتن عصمت و عفت زنان، مردم را با خطر آشنا کرد و درست از همان نقطهای که اینها میخواستند ضربه بزنند ضربه خوردهاند. این خیلی جالب است. »وَ مَکَروُا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ« این طور مصداق پیدا میکند. روز 17 دی را اینها مغتنم شمردند، یک مقاله در روزنامه نوشتند و مثل همین تظاهراتی که خانمهای بی بند و بار و افرادی در جلو کاخ سفید انجام دادند، آنها خواستند بهرهگیری کنند و خیال میکنند مردم را میشود این جور گول زد. به عنوان آزادی زن خواستند امام و رهبری انقلاب و نهضت اسلامی را مقابل آزادی زن قرار دهند. خوب! مردم میدانستند این آزادی یعنی چه. بنده به چشم خودم در سنین پنج سالگی در روستاهای کویر رفسنجان که راه ماشین رو نداشت و دوچرخه به زحمت به آنجا میآمد، میدیدم ژاندارمی با دوچرخه دنبال یک خانم روستایی میکند و چادر او را از سرش میکشد و او جیغ میزند و فرار میکند و مکرراً آن منظره را دیدم هیچ وقت نمیپذیرم که آن حرکت، حرکت آزادی زن بود. زنانی که به خاطر همین اجبار بیحجابی سالها پایشان را از خانه بیرون نگذاشتند و در خانه ها حبس بودند، قبول نمیکنند که این آزادی بود. آزادی چطور فقط برای بیبندوبارها و نانجیبهاست. نجیبها حبس بودند. ما خانم خود را در اتوبوس به خاطر بیبندوباری که اینها درست میکردند، نمیتوانستیم سوار کنیم، اسم آن را هم آزادی گذاشتند. مردم این مسایل را فهمیدند. آن روزی که خواستند به اسم آزادی دوباره یک عوام فریبی کنند، مردم قم ( که انصافاً در این انقلاب، ما باید حق پیشتازی را به مردم قم دهیم و کبریت آن جرقه نهایی را هم باز اینها کشیدند) روز 19 دی پر هیجان را در قم درست کردند و رژیم هم آن وحشیگری و بیرحمی را، که با آن مقاومت مردم قم و آن مقاله شوم، مجموعهای شد که ملت را راه انداخت. بعد این افتخاری که نصیب قمیها شد در مشهد دیدیم تحقق پیدا کرد، در تبریز و یزد و کرمان هم تحقق پیدا کرد، اهواز، آبادان و اکثر شهرهای ما این صحنهها را در زندگی خود دارند و از افتخارات آنهاست منتها قمیها افتخار پیشتازی را پیدا کردند، و مرکز اصلی هم تهران شد و تهران بود که بالاخره این درخت خبیث را غلطاند و این تظاهرات چند میلیونی تهران بود که آن کار بزرگ را انجام داد. به هر حال 17 دی، 19 دی را زایید و 19 دی شاه را کشت. درست از همان نقطهای که برای کشتن عفت آغاز کرده بودند، گیوتین آنها سر خودشان را قطع کرد و خداوند این چنین قدرتی در این جامعه و این مکتب قرار داده است. شما ارزش این را حفظ کنید. اگر خدای نکرده یک روزی رابطه ما با اسلام ضعیف شود و یا معنویات ضعیف شود، دیگر هیچ چیز نداریم. آن قدر ترفندهای استکبار زیاد است که بقیه چیزها را میگیرد، اما نمیتواند در قلب ما بیاید و ایمان ما را بگیرد. این را حفظ کنید. باید دو دستی به معارف و احکام اسلام بچسبیم و تعبدمان را نسبت به اسلام حفظ کنیم که این سرمایه، سرمایه بسیار عظیمی است. مسأله دیگری که از آن سریع میگذرم هفته کمک است که حزب جمهوری اسلامی اعلام کرده است. اینکه حالا مردم کمک کنند، خوب! مثل سالهای قبل آنهایی که علاقهمند هستند کمک میکنند. من نمیخواهم روی این مسأله بحث کنم. یک نکته بسیار ظریفی میخواهم عرض کنم که ارزش انقلاب را اینجا روشن میکند. یک حزبی که مسؤولان آن، مسؤولان کشور هستند، دبیر کل و شخص اول آن رئیس جمهور است و بعد از امام شخص اول رسمی مملکت است، نخست وزیر، رئیس مجلس و جمع زیادی از وزرا از اعضای شورای مرکزی هستند، بسیاری از شخصیتهای اقتصادی و سیاسی ما از اعضای این حزب هستند، اینکه یک حزبی با این امکانات سیاسی و بیش از صد نفر از نمایندههای مجلس که قانون و بودجه دست اینهاست، عضو رسمی حزب هستند و بسیاری هم هوادار هستند، یک چنین حزبی آن قدر محتاج باشد که برای مخارج روزمره خود حتی برای چاپ جزوه از مردم کمک بگیرد، این نشان سلامت انقلاب است، واقعاً نشان سلامت انقلاب است، یعنی همه این قدرتها، یک مو از قدرت خود، برای رسیدن به حزب سوء استفاده نمیکنند. بسیاری از ائمه جمعه این کشور، جزء دبیرهای حزب و در شورای حزب شهرستانها هستند. خوب دست ائمه جمعه از لحاظ مالی باز است، مردم مراجعات دارند، کسی هم از آنها حساب نمیخواهد که مو رااز ماست بکشد. این جورها نیست. در عین حال من به طور جدی میگویم که در این حزب برای مثلاً یک سخنرانی که میخواهیم به شهرستان بفرستیم دست ما بسته است، نمیتوانیم بفرستیم. و بنای حزب هم این نیست که از بودجه عمومی استفاده کند، استفاده از بودجه عمومی را تحریم کردیم مگر آن چیزهایی که به طور خاص معیّن میکنیم. این افتخار انقلاب است. حزبی که بنیصدر را آن جور شکست، حزبی که انتخابات مجلس اول را آن جور درست کرد و لیبرالها را به آن نکبت انداخت و حزبی که پیشتاز انتخابات مجلس تقنین قانون اساسی و خبرگان اول بود، حزبی که این همه شهید در راه انقلاب داده که شخصیتی مثل شهید بهشتی و شهید باهنر در اینها هستند، باز هم دستش به اعضای خود دراز است و برای زندگی خود کمک میخواهد و من این افتخار و ارزش را برای این حزب بسیار مهم میدانم و به بدنه حزب تأکید میکنم که این را حفظ کنند. شما حتی اگر میخواستید متکی به سرمایهدارها باشید آنها هم حاضر بودند برای نفوذ در شما، خرج شما را بدهند. شما به همین مردم، به همین کارگرها، کاسبهای خرده پا و به همین شاگرد مغازهها و مردمی که بدنه انقلاب هستند و با زندگی روزمرهای که دارند حاضر هستند با شما همکاری کنند تکیه کنید و این راه تکیه بر مستضعفین و خدمت برای مستضعفین را حفظ کنید و تا هر روز که خداوند توفیق بدهد کار کنید و این افتخار برای جمهوری اسلامی بماند که مراکز قدرت آن به نفع خودشان و به نفع باند آنها از امکانات دولت استفاده ناصحیح نکنند. مسأله نسبتاً مهمی که باید قدری روی آن تأکید کنم که خیلی احتیاج به روشنگری دارد. ولی هنوز من اطلاعات کافی برای تبیین ابعاد مختلف آن ندارم، مسأله انتقال یهودیان حبشه به اسرائیل است که این از مسایل عجیب و غریب روزگار ماست. هنوز خیلی نقطه مبهم دارد. آنچه فعلاً قطعی است، این است که تعداد قابل توجهی از یهودیان از حبشه به شکل مرموزی از طریق سودان و بلژیک به اسرائیل آمدند (من حتی تعداد آن را هم نمیدانم، ده هزار و خردهای گفتند، بیشتر و کمتر گفتند و بعضی جاها میگویند حدود بیست و هفت یا هشت هزار فلاشا در اتیوپی هست، حال هر مقدار از آنها را توانستند آوردهاند. فلاشا به همینها میگویند) اما حادثه بسیار مهم است، نقاط بسیار مبهم دارد، اولین لحظهای که خبر روی تلکسها آمد از درون خود اسرائیل بود. ما یک روز دیدیم از تلکسها آمد که چنین حادثهای اتفاق افتاده. بلافاصله پشت همان دوباره مخابره شد که این خبر قابل پخش نیست. ما متوجه نشدیم چرا خبر را دادند و گفتند قابل پخش نیست. حالا چطور شده اینها آمدهاند، عوامل آن چیست؟ یک چیزهایی تا به حال گفتند، یک چیزهایی هم میشود حدس زد، ولی یک مقدار هنوز وقت لازم دارد که این مسأله روشن شود. نقاط قابل توجهی دارد که من آنها را میگویم. اولین نقطه که بسیار، بسیار زشت است و برای ما مهم است، مسأله سودان است که چگونه یک کشور اسلامی که در کنفرانس اسلامی شرکت میکند، به خود اجازه داده است که وسیله انتقال مهاجر به فلسطین شود که همیشه دنیای عرب و اسلام با این مسأله مبارزه کرده است. و زشتتر از این، این است که چطور بقیه کشورهای اسلامی که عضو کنفرانس اسلامی هستند و همین دیروز در کنفرانس صنعا تصویب کردند که هر کس به هر نحوی برای عادی شدن روابط با اسرائیل قدم بردارد باید از کنفرانس اخراج شود، اینها هیچ حرکتی نمیکنند. چرا مصر، اردن، عراق، کویت و عربستان که ثروتمندان اینها هستند و همه اینها را با پول میچرخانند خفه هستند؟ چرا الجزایر دم نمیزند؟ چرا فقط ایران و لیبی در این داستان باید اینطور یقه پاره کنند؟ این مسأله برای ما بسیار دردناک است، که دنیای اسلام آن قدر ضعیف شده باشد که یک عنصر خائنی در سودان این خیانت بزرگ را کرده باشد و همه هم هنوز حرکت درستی نکرده باشند؛ باید دنبال این مسأله را گرفت. یک قدری اصل قضیه را ببینیم چیست. به نظر من یکی از نقاط قابل اتکا در این بحث، تحلیل نفس مسأله مهاجرت به اسرائیل است. لابد میدانید که اسرائیلیها اصولاً به مسأله مهاجرت متکی هستند. در سال 1897 یعنی اواخر قرن گذشته 5% مردم فلسطین یهودی بودند، و 95% غیر یهودی بودند. سیاست مهاجرت یهودی به اسرائیل مدتی قبل از اسرائیل به وجود آمد و بعد از آن همین طور در این مدت ادامه دارد. در سال 1947 که مردم فلسطین یهودی شده بودند، یعنی از 5 درصد به 33 درصد تبدیل شده بودند، این مقدار پیش آمدند تقریباً در ظرف نیم قرن و در این 40 سال بقیه، اکنون 80 درصد مردم اسرائیل یهودی هستند و 20 درصد غیر یهودی، باز این سیاست ادامه دارد. این سیاست در تمام این دوره روند تکاملی داشته، یعنی هر سال از سال پیش، بیشتر مهاجر میآمد. و یکی از جاهای خیانتکار، روسها بودند. روسها که اجازه مهاجرت از روسیه به کسی نمیدهند، همیشه اجازه دادند که اینها بیایند. و افراد نخبهای از یهودیان روسیه چون آنجا زندگی آنها خیلی آزاد و مورد نظرشان نبود با فشار آمریکا که گاهی گندم را قطع میکرد به این شرط که روسیه به یهودیها اجازه مهاجرت بدهد، اجازه میداد اینها میآمدند. البته خیلی از اینها میآمدند، ولی به هر حال یک جریان بود و نقطه منفی هم که در پرونده اتیوپی اکنون گذاشته شده همین مسأله است که آن هم چون مارکسیستی است احتمال دارد ادامه همان سیاست باشد. ولی من مطمئن نیستم. آنها هم تکذیب کردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از حضور ما در لبنان، برای اسرائیل مشکلی درست شد. امروز از سه سال یا چهار سال پیش تاکنون جریان مهاجرت به اسرائیل معکوس شده یعنی به جای اینکه یهودیان به اسرائیل بروند از اسرائیل فرار میکنند، به خاطر فشارهایی که در اسرائیل به آنها وارد میشود و به خاطر مشکلاتی که برای زندگی در اسرائیل وجود دارد و به خاطر احساس خطری که آنجا میشود و مخصوصاً دو سال اخیر به خاطر شکستهایی که اسرائیل در لبنان خورده. و این مسأله بسیار مهم است. آمار رسمی این را میگوید، آمار غیر رسمی هم سانسور شده است. آمار رسمی میگوید که در ظرف این سه سال 50 هزار یهودی به طور رسمی از اسرائیل فرار کردهاند. 50 هزار فراری است، و مهاجرت هم سیر تنزلی دارد. در سال 80 میلادی 10 هزار نفر به اسرائیل آمده بودند. در سال 81 (3900 نفر.) در سال 82 (3070 نفر.) این مهاجرت در اسرائیل به خطر افتاده است، علت آن هم فشاری است که در اسرائیل وجود دارد. اسرائیل الان به خاطر مشکلاتی که همین سه چهار سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برایش پیش آمده، بدهیهای خارجی او آن قدر زیاد شده که باتوجه به جمعیت و مکنت خود، بدهکارترین کشور دنیاست. برزیل را که میگویند حدود صد میلیارد دلار قرض خارجی دارد، وقتی که روی جمعیت خود سرشکن میکند، هر نفر برزیلی 710 هزار دلار بدهی به خارج دارد، اما در اسرائیل هر فرد اسرائیلی، از چهار میلیون اسرائیلی هر کدام 6 هزار دلار بدهی دارد. یعنی یک بچه اسرائیلی که الان متولد میشود 6 هزار دلار به خارج مقروض است اسرائیل و کمکهای بی دریغی هم امروز از دنیا میگیرد، آمریکا خیلی کمک میکند، یهودیان دنیا خیلی کمک میکنند، سیستم بانکی صهیونیستی دنیا همه امکانات و تسهیلات ارزی را برای اسرائیل درست میکند. یک حرکتی اخیراً امریکا انجام داده که خیلی عجیب است و بیسر و صدا هم از آن گذشتند، در مجامع قانون گذاری آمریکا تصویب کردند که تمام کالاهای اسرائیلی بدون گمرک وارد آمریکا شود. و این بزرگترین راه تنفس برای اسرائیل است که باز است. بازار مشترک اروپا، و پارلمان اروپا برای اینکه اسرائیل مسأله اقتصادی خود را حل کند، با آن همکاری میکنند. پس میبینید پول اسرائیل در این چهار سال آن قدر تنزل کرده که در سال 80، یک دلار که میدادیم پنج شکل اسرائیل میدادند، یک دلار با پنج و خردهای شکل معادل بود، امروز در بازار (امروز یعنی این ماه) یک دلار با 390 شکل اسرائیل، تعویض میشود. 5 عدد کجا و 390 عدد کجا؟! از لحاظ وضع ارزی به یک خنسی افتادهاند. تورم در اسرائیل بزرگترین رقم در دنیاست، و وحشت در اسرائیل بالا میگیرد. جنوب لبنان برای اسرائیل یک لجنزار شده است از وقتی که آنجا وارد شده، دیگر هیچ چیز برای او نمانده است. خرج جنگ جنوب لبنان برای اسرائیل کمرشکن است. هر روز جنازهها و زخمیها و ماشینهای منهدم شدهای که از جنوب لبنان بر میگردند، برای اسرائیل یک مصیبت شده است. همه اینها سانسور میشود. بیمارستانهایی که اینها را میبرند به خبرنگاران اجازه ورود نمیدهند. اسرائیل به این روز افتاده و قسمت عمده آن هم به خاطر فشاری است که همین مسلمانان لبنان، همین معدودی از حزب اللهیهای لبنان در جنوب اسرائیل، به طور جدی به اینها وارد میکنند. حالا اگر عربها مرد بودند و از سایر جاها هم این فشار را به اسرائیل وارد میآوردند، مطلب معلوم بود چه میشد. کار به اینجا رسیده که در تفسیر انتقال یهودیان میگویند که اینها را میخواهند در شمال اسرائیل (فاصله بین لبنان و مردم اسرائیل) بگذارند که اعراب به اینها رحم کنند، اینها را نزنند، چون آینده شمال اسرائیل به خاطر انقلاب لبنان و به خاطر حضور شیعیان در جنوب لبنان در خطر است. بعضیها در تفسیر خود میگویند آنها را آنجا آوردهاند که حد فاصل باشند و اعراب از دیدن قیافه رنج کشیده آنها ترحم کنند و به آن طرف کاتیوشا را روانه نکنند. من حالا نمیدانم این باشد. اینها جزء چیزهایی است که خود آنها میگویند. ظاهراً در داخل اسرائیل هم یک اختلاف شدیدی سر این مسأله هست. یک جریان وجود دارد که آن خاخامها و افراطیهایی هستند که برای اینکه جای مهاجرین را پر کنند، برنامهریزی کردهاند و آنها را آوردهاند. یک جریان دیگر، تیپ یک قدری بازتری هستند که آنها قضیه را افشا کردند و از وسط کار قطع کردند، هیاهو راه انداختند. تعجب ما این است، اگر صحیح باشد که 280 پرواز از سودان به بروکسل و از بروکسل به تل آویو شده باشد، چطور شد در این مدت، این خبرگزاریهای شیطان دنیا که چشمهای آنها همه چیز و همه جا را زیر نظر دارد، این قضیه را فاش نکردند؟ این پل هوایی بسیار دراز و طولانی و مدتدار چطور از چشم اینها افتاد؟ انسان میبیند دست سازمان ملل در این جریان است، آمریکا هست چون او رسماً پول داده و کمک کرده است، سودان، خود اسرائیل و بلژیک هستند، تحقیقاً نظر سازمانهایی مثل هلال احمر، صلیب سرخ جهانی و امثال اینها هم جلب شده، بعید است که خود حبشه دست در کار نداشته باشد. اگر حبشه میدانسته، بعید است که روسیه دست در کار نباشد و نداند. چطور میشود که دنیا این همه در مقابل این ملت مظلوم فلسطین تفاهم میکند، برای اینکه این ملت را تحقیر کند؟ چطور میشود که این همه عرب، این همه دولت و این همه ادعایی که در دنیای عرب وجود دارد، در مقابل یک چنین حادثهای که حادثه مهم قرن است، دزدی دههزار آدم، آن هم با قیافه ظاهر الصلاح انسانی که ما اینها را میخواهیم به آنجا بیاوریم و از قحطی نجات دهیم، سکوت کرده؟ خوب نادانها! دروغگوها! تزویرچیها! آمریکا! تو که میگویی چند میلیون برای خرج این انتقال دادهای، دیروز رادیوی لبنان صریح گفت ما یک میلیارد دلار یا یک میلیارد مارک باید خرج کنیم که محصولات اضافی بازار مشترک اروپایی را منهدم کنیم که کشاورزها ورشکست نشوند، چرا این پل هوایی را درست نکردید و اینها را به اردوگاههای حبشه نفرستاید؟. فرانسه! حیله باز دروغگوی مدعی ادامه انقلاب کبیر فرانسه، تو که برای مبارزه با مردم چاد پل هوایی میزنی و این همه سرباز بهآنجا گسیل میداری، چطور اینجا این پل هوایی نبود و از اشیای انهدامی بازار مشترک اروپا به آنجا نفرستادی؟ چطور بلژیک حیلهگری که خودش مسؤول آن همه جنایت در کنگوست، حالا 280 پرواز درست میکند برای انتقال و دزدی مردم حبشه اسم آن را هم میگذارد »انسانی«!! خاک بر سر شما، هیچ گوشه دنیا دیگر این انسان نیست؟ این قدر دروغ میگویید، چقدر مردم شما احمق هستند، چقدر این روزنامه نگارها و چقدر این رادیوچیهای دنیا احمق هستند که این حرفها را نقل میکنند و فوری یک تفسیر روی آن نمیگذارند. آخر دروغگو! این هواپیمای خالی که آن طرف میرود آدم بدزدد، خوب! از این طرف برای آنها چیزی ببرد. اگر راست میگویید و شما نژادپرست نیستید، اگر حتی صحیح باشد شما به خاطر انسانیت این کار را کردید، آیا فقط این 28 هزار یهودی آنجا آدم بودند؟ چرا دیگران را از اردوگاههای دیگر نیاوردید؟ چرا مسیحیان را نبردید؟ حالا مسلمانان را نمیگوییم، شما که مسیحی هستید!. شما انسان نیستید. خوب یک اردوگاه در آلمان، در اروپا درست کنید مسیحیان حبشه را - اگر راست میگویید - دعوت کنید بیایند آنجا و از این بازار مشترکی که دارید، به آنان بدهید بخورند، بعد که آنجا درست شد، برگردانید. معلوم است دروغ میگویید، معلوم است که شماها ظالم هستید، شماها همه چیز را برای سلطه میخواهید، شما بشریت را فریب میدهید و با همه این نکبتیها و زشتیهایی که دارید اگر در یک گوشه دنیا یک انقلاب اسلامی و انسانی هم برقرار میشود، همه همت خود را خرج میکنید که چهره آنها را کریه نشان دهید. بشریت امروز گرفتار ددمنشی سلطهگرانی شده که 500 سال است همه امکانات را برای یک سلطه به نظر خودشان دائمی، در دنیا به کار گرفتهاند. و اما مسأله جنگ: من تقریباً تمام خطبه عربی را اختصاص به جنگ دادهام، فقط خلاصه آن خطبه را میگویم و بیشتر برای دنیای عرب آن خطبه را نوشتهام. اشاره میکنم به این شرارتهای اخیری که عراق این چند روزه شروع کرده، هم در دریا و هم در مرزها و زدن روستاها. هر روز خبر زدن یک روستا را شما میشنوید، که چندین نفر را شهید میکنند، و فقط یک مطلب را نشان میدهد که دروغ میگویند اینهایی که مرتب میگویند عراق صلح میخواهد. ما به ادلهای که خود میدانیم و به خاطر اینکه جنگ را امروز به خاطر انهدام نیروی عراق انجام نمیدهیم و جنگ برای ما الان فقط مسأله نتیجهگیری از چهار سال رزم بی امان و فداکاریها دارد، برای کار خودمان برنامه داریم و برنامهاش را هم خودمان میدانیم. هیچ وقت ادعا نمیکنیم که ما صلح میخواهیم به این معنا که صدام بماند و مسؤول این جنگ و این خون ریزیها سالم در برود. اینطور چیزی نمیگوییم. ما صلح میخواهیم، صلح واقعی. و صلح واقعی. هم با حزب بعث نمیشود. اما نمیخواهیم از دریای خون عبور کنیم تا به این صلح برسیم. مایلیم طور دیگری به این صلح برسیم که حزب بعث نبا شد و ما آزاد باشیم و برنامه برای این کار ریختهایم. آنها دروغ میگویند که صلح میخواهند. اگر دروغ نمیگویند این شرارتهایی که این روزها کردهاند چه بود؟ این روزها که خبری نبود چرا روستاهای سوسنگرد، اسلام آباد غرب، و بسیاری از روستاهای عربنشین یا لرنشین یا کردنشین را زدند و این شرارتها را کردند؟. چرا در دریا ناامنی به وجود آوردند؟ ببینید که آنها میخواهند بحران درست کنند، برای اینکه شاید از بحران سالم بیرون بیایند. گرد و غبار میخواهند راه بیندازند که شاید در تاریکی گرد و غبار بتوانند راه فراری برای خود درست کنند. ولی ما برنامه داریم و آن جور نیستیم. هر روز مطرح میکنند که ایران قصد دارد فردا حمله کند، و اضطراب در دنیا درست میکنند برای اینکه یک جنایتی مرتکب شوند و توجیه کنند. این رویّه آنهاست. ما سال قبل نشان دادیم که اگر مقابله به مثل باشد، قدرت ما خیلی از آنها بیشتر است. ما نشان دادیم که فقط با آتش توپ میتوانیم یک میلیون آواره روی دست عراق بگذاریم. حداقل چندین شهر و شهرک از مرز ترکیه تا فاو در تیررس توپهای ماست. خوب! میدانید که میتوانیم مقابله به مثل کنیم، لابد دنبال این هستید که ما مردم عراق را بزنیم. ما تا آنجایی که ممکن باشد صبر میکنیم و مقابله به مثل را برای وقتی میگذاریم که دیگر کارد به استخوانمان برسد و ان شاء اللَّه کار اصلی موقعی است که همه شرایط را مساعد ببینیم برای اینکه اقدامی کنیم که شر حزب بعث از سر مردم کنده شود. ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمدلله والصلوة علی رسول اللّه و اله الطاهرین والسلام علی الاخوة و الاخوات المسلمین المتقین. اخبار تجاوزات و شرارتهای دو سه هفته اخیر عفلقیان عراق را شنیدهاند. در دریا چند کشتی تجارتی را هدف قرار داده و در زمین با بمبهای خوشهای بهچند روستای عرب نشین ایران حمله کرده و جمعی از زنان و اطفال غیر نظامی را شهید و مجروح و مساکن آنها را بر سرشان خراب کردهاند. این در حالی است که بعثیها با پیشنهاد سازمان ملل، تعهد کردهاند که به مراکز غیر نظامی حمله نکنند. و ایران علی رغم تحریکات بعثیها خودداری نشان داده است و تاکنون مقابله به مثل نکرده است. و همه و بهتر از همه خود عراقیها میدانند که شهرها و روستاهای زیادی در سراسر شرق عراق از مرز ترکیه در شمال تا فاو و دهانه خلیج فارس در تیر رس توپهای ماست؛ و مخصوصاً شهر بزرگ بصره با بیش از یک میلیون جمعیت و صدها مؤسسه عظیم صنعتی و اقتصادی. میبینید که بعثیها با این شرارتها و آتش افروزیها دم از صلح طلبی میزنند و جمهوری اسلامی را به جنگ طلبی متهم میکنند و رسانههای جمعی امپریالیستی و صهیونیستی هم این ادعاهای دروغ عفلقیها رابه خورد مردم دنیا و به خصوص مردم منطقه میدهند. در عملیات گذشته و اخیراً در عملیات خیبر و تصرف جزایر مجنون و پس گرفتن ارتفاعات میمک و حلاله، ما نشان دادیم که قدرت شکست ارتش عراق را در هر جا که بخواهیم داریم با این قدرت نزدیک به یک سال است که نیروهای خود را در حدود مرزها یا کمی داخل خاک خودمان و یا کمی داخل خاک عراق نگه داشتهایم و رزمندگان را امر به صبر کردهایم و بر بعثیها اتمام حجت کردهایم که شاید به راه حق برگردند. از بقیه خاک ایران که در اشغال دارند، مثل نفت شهر و شلمچه بیرون روند و خسارات جنگ را که مسؤول شروع آن هستند بپردازند، و متجاوز تسلیم دادگاه شود، و صدها هزار عراقی اخراجی و آواره به عراق برگردند. بعثیها به جای پذیرش حق و عدل، با ادعای اینکه ایران قصد حمله دارد، به شرارتها ادامه میدهند و در عین زدن مراکز غیرنظامی، ادعای صلح دوستی دارند. ما میدانیم که آنها در این آتش افروزی از اول آلت دست امپریالیسم شدند و به نیابت از امریکا و با طمع ژاندارم منطقه شدن با اسلحه روسیه به جمهوری نوپای اسلامی تجاوز کردند و امروز هم با همان دستور و با حمایت ابرقدرتها و صهیونیسم و ارتجاع منطقه به تجاوز و شرارت خود ادامه میدهند و برای گمراه کردن افکار عمومی ادعای صلح میکنند. شما امت اسلامی شاهد باشید! ما در هر زمان ممکن اتمام حجت کردیم و دعوت به حق و عدالت و تقوا کردیم، اما در جواب به جز شرارت و ادعا چیزی ندیدیم. و باز هم این اتمام حجت را میکنیم و مهلت دیگری به عفلقیهای متجاوز میدهیم که شاید از خدا و بندگان خدا بترسند و تسلیم حق شوند و نیازی به خونریزی از نیروهای دو ملت نباشد. و اگر به سرکشی ادامه دهند ناچار هستیم با جراحی، این غده چرکین را معالجه کنیم.