خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۱ دی ۱۳۶۳

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الاَْئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »اِنَّ اَکْرَمَکُم عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمَ«، »اُوصیکُم عِبادَاللَّهِ بتَقْوَی اللَّه«.  بحث خطبه‏های اول هفته‏های گذشته را پیرامون عدالت اجتماعی، به بحث عدالت در روابط نژادها، رسانده بودیم و نمونه‏های فراوانی از عدالت اجتماعی اسلام در برخورد با نژادها و مظالم دنیای مادی امروز، نسبت به نژادهای غیر سفید را برشمردیم. و آخرین قسمتی که مورد بحث قرار گرفت ظلم فرهنگی و معنوی بود که نژاد سفید پوست اروپایی به نژادهای رنگین پوست در پانصد سال اخیر کرده و گفتیم که این تهاجم فرهنگی‏در دو بخش صورت گرفت: یکی در بخش عقاید و اخلاقیات، که پایه اصلی سعادت جوامع انسانی است و غارت معنویات بدترین ضربه به انسانهاست. و بخش دوم مربوط به تهاجم علمی است که همه حیله‏ها و ترفندها را برای بیسواد نگه داشتن و اسیر فن اروپایی بودن، که از نتایج این تهاجم زشت و کثیف است، به کار بردند. در چندین خطبه در مورد تهاجم علیه عقاید و اخلاقیات بحث کردیم. و نتیجه‏گیری کردیم که دنیای استکباری مسؤول ضعف اخلاقی امروز دنیاست؛ و این ضعف اخلاقی دامن خود او را نیز گرفته است، چون کشورها را از هم نمی‏توان جدا کرد. و لذا خود آنها امروز در این منجلابی که برای دیگر ملتها درست کرده‏اند، گرفتار هستند. فقط برای اینکه خاطره بحث‏های گذشته به ذهن شما بیاید یک اشاره‏ای به آن مسایل می‏کنم. یکی از ادله خصومت دنیای استکباری با انقلاب اسلامی، همین جهت معنوی انقلاب اسلامی است. البته از اینکه دست آنها از منابع ثروت ما کوتاه شده و از اینکه سیاست آنها شکست خورده،[t1] و از بابت اینکه در اینجا عمال خود را از دست داده و در ایران کانون مبارزه علیه آنها به راه افتاده، ناراحت هستند، اما یک نقطه که آنها را خیلی زخمی کرده و مثل مار زخمی حرکت می‏کنند، این است که این تهاجم اسلامی به آن مایه فساد، که رژیم ضداخلاقی گذشته بود، و حرکت اخلاقی جامعه اسلامی و رسالت اسلامی و پیام اسلامی آن را به مسلمین جهان که دعوت به اسلام، عفت و عصمت، اخلاق و تقوا می‏کند، آنها را خطر بزرگی می‏دانند؛ و لذا تمام تلاش خود را می‏کنند تا جنبه‏های اخلاقی و معنوی و عقیدتی انقلاب را ضعیف کنند. همین که در چند روز اخیر در رسانه‏های گروهی آمریکا بر روی موضوع گردهمایی چند زن بی بند و بار در اطراف کاخ سفید - که برای روح آن قلدر ضد دین مقبور ثنا می‏فرستادند - تکیه زیادی کردند، نمونه خشم آنهاست. بعضی از خبرنگارانی که ما برای بازدید از آثار و نتایج عملیات حلاله و میمک دعوت کردیم، به هنگام بازگشت در مجلات و روزنامه‏های معروف اروپا یک مقاله نوشتند که دم خروس از زیر ردای نامبارک آنها در آمده و نشان می‏دهد که چقدر آنها در مورد مسایل اخلاقی و عقیدتی مردم ما حساسیت دارند. یکی از خبرنگاران بسیار ماهر و شیطان - که ارزش اینکه من اسم او را در اینجا ببرم ندارد - در یکی از مجلات معروف مقاله‏ای نوشته که نشان دهنده حساسیت و وحشت دنیای غرب از اعتقادات ملت ماست. تیتر مقاله وی این است: »مینی ژوپها - یا دامن‏های کوتاه - پشت درهای بسته« حالا این خبرنگاری که برای بازدید از جبهه‏های جنگ دعوت شده، داستان مقاله او بدین نحو است که در ایران، از طریق یکی از دوستان خود به یکی از پارتیهای شبانه در یکی از خانه‏های فساد شمال شهر دعوت می‏شود و در آنجا یک سری ولگردهای زن و مرد جمع شده بودند که این خبرنگار خارجی در مقاله خود با وقاحت، از تمام وسایل عیاشی که در آنجا بوده، نام می‏برد و توضیح می‏دهد و به عنوان نتیجه‏گیری به دنیای غرب نوید می‏دهد که : »هنوز در ایران و در مرکز انقلاب اسلامی، کسانی هستند که سوغات غرب را فراموش نکرده و در پشت درهای بسته، همانهایی که روزها از ترس پاسدارها با دامنهای بلند و روسریهای پولک‏دار در خیابانها می‏گردند، شبها در آن خانه‏ها یاد دوران شاه را زنده نگه داشته‏اند و این دریچه ایران و غرب هنوز باز است«. ببینید که حساسیت مطلب تا چه حدی است. یکی دیگر از خبرنگاران نکته دیگری را در کنار این مسأله مطرح می‏کند که نشان می‏دهد آنها به چه مسایلی اهمیت می‏دهند. او می‏نویسد: »بسیاری از سرمایه‏داران فراری و یا آنهایی که در زمستان سرد انقلاب مثل مار خفته بودند، حالا کم‏کم دارند احساس امید می‏کنند، و به این طرف و آن طرف برای باز گرداندن آن رویاهای زمان شاه که در اختیار سرمایه‏داران قرار داشت، به‏راه افتاده‏اند«. حالا من نمی‏خواهم درباره این قسمت بحث کنم و منظور ما آن مورد اول بود که شما ببینید دنیای غرب روی چه مسایلی حساب باز می‏کند. به همین جهت تأکید می‏کنم که حتی آنهایی که در گذشته بی‏حجاب بودند، ما معتقدیم که در اکثریت آنها هنوز عرق ملی و وطن خواهی باقی است، توجه داشته باشند که آلت دست بی اراده چنین جریاناتی قرار نگیرند. بحث بعدی من در رابطه با ظلمی است که اروپا و دنیای سرمایه‏داری به جهان سوم و نژادهای غیر اروپایی، در مورد تضعیف معنویات از لحاظ علمی و فنی و ترقی مادی آنها مرتکب شده است این مسأله در عین حالی که بسیار اسف‏انگیز است، بسیار آموزنده و راهگشا برای آینده ما نیز هست. یکی از برنامه‏های بسیار جدی و عمیق کاروان استکباری در این چند قرن این بوده، که نگذارد ملتهای مورد نظر آنها هیچ گاه از لحاظ علمی و فنی و سواد خودکفا شوند و روی پای خود بایستند. و غرب در طول مدت 400 - 500 سال بعد از رنسانس، یک ذره در این استراتژی تجدید نظر نکرده است و ما در هیچ جا نمی‏بینیم که اینها طوری حرکت کرده باشند که نخ از دست آنها در برود. آنها بسیار مواظب هستند که مبادا در یک گوشه‏ای از دنیا یک حرکت خودکفایی در زمینه علمی و فنی به وجود آید که موی دماغ غرب شود. البته ممکن است در بعضی از جاها از دست آنها در رفته باشد. نمونه‏هایی را در این مورد برای شما نقل می‏کنم. یکی از کارهای بسیار زننده اینها جذب مغزهای تحصیل کرده دنیای سوم است که برنامه‏ریزی کرده‏اند تا هر جا که یک انسان با استعداد و دارای مغز فنی دیدند، یا در محیط خودش او را فلج کنند و یا او را جذب دستگاههای خویش کنند و وسایل جذب نیروها را هم دارند. آمار مغزهای متفکر و تحصیل کرده‏های جهان سوم از خاورمیانه و حتی آفریقای فلاکت زده و خاور دور، در اروپا و آمریکا بسیار تأسف‏انگیز است. کشورهایی که نیاز به تکنیسین‏های بنجل غربی دارند و از آنها استفاده می‏کنند، ولی از مغزهای متفکر مردم آنها و کسانی که قدرت فنی و علمی دارند، به دلیل مسایل مادی و رفاهی و شهوانی و تحت تأثیر آن انگلهایی که به نام همسر و این طور چیزهابه اینها می‏بندند و اینها را در خارج نگه می‏دارند، دنیای سرمایه‏داری استفاده می‏کند. این یک جریان بسیار غم‏انگیزی است که در فرصت مناسب، بیشتر در مورد آن بحث خواهیم کرد. قسمت دوم این بحث، جلوگیری از باسواد شدن عامه مردم است که در هر جا که زور آنها برسد، چنین می‏کنند. اولاً به طور کلی غربیها با سوادی مردم دیگر کشورها را نمی‏پسندند و لذا آنجایی که آنها حاکم هستند، معمولاً آمار بی‏سوادی 70 تا 90 درصد است و حتی کشوری مثل ایران که ظاهراً استقلال داشت، تا حدود 60 درصد مردم قبل از انقلاب حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند. که ما بعد از پیروزی انقلاب، با تمام گرفتاریها، تاکنون موفق شده‏ایم 3 میلیون نفر از آنها را که اصلاً عادت به تحصیل نکرده‏اند، باسواد کنیم. حالا این وضع بی‏سوادی در کشور ماست، امّا در مورد کشورهای مستعمره رسمی اروپاییها یک مقدار نمونه ذکر می‏کنم تا شما ببینید که وضعیت در آنجا از چه قرار است، و چه جنایتی دنیای استکباری به ملل محروم کرده است. شمادقت کنید که ما با چه گرگها و درنده‏هایی در دنیا مواجه هستیم. و اینکه جهان سوم بتواند روی پای خود بایستد چه راه طولانی در پیش دارد. در آفریقا که حالا شما امروز شاهد اخبار قحطی آنجا هستید و شاید برای مردم ما خیلی تعجب‏آور باشد که چطور می‏شود حبشه‏ای که دارای هوا و باران مساعد و این همه جنگل است، دچار این منظره‏های قحطی شود. آن طرفتر آنگولا که یکی از حاصل‏خیزترین نقاط دنیاست، با گرسنگی و قحطی روبروست که تا حالا امپریالیسم خبری، اجازه پخش خبرهای مربوط به این کشور را نداده و تازه، خبرهایی را پخش کرده‏اند؛ و بسیاری از کشورهای آفریقایی دارای چنین وضعیتی است، در ذهن مردم ما این طوری است که اگر آن مردم از جنگلهای خودهم استفاده می‏کردند، به این وضعیت دچار نمی‏شدند. من این حرفهایی که امروز می‏زنم شما می‏فهمید که چرا آفریقا چنین وضعیتی دارد. تقریباً از حدود 30 سال پیش حرکت استقلال طلبانه در این قاره قوی شده و بسیاری از کشورهای آن به صورت ظاهر مستقل شده‏اند. در گذشته تمام پنجاه و چند کشور این قاره رسماً مستعمره اروپاییان بودند و آنها نمی‏گذاشتند که مردم آفریقا اصلاً باسواد شوند و هر جا در حد کارهای خود آنها به افراد باسواد، برای منشی‏گری، تلفنچی و نامه‏رسانی و کارهای عادی نیاز داشتند، از آنها استفاده می‏کردند، و به‏طور محدود اجازه تأسیس مدرسه می‏دادند و از این حد فراتر گام برنمی‏داشتند. امروز که زراعت و صنعت دنیا ماشینی شده و وقتی جمعیت زیاد شد، بازدهی اراضی به طور طبیعی کافی نیست و باید از تکنیک جدید استفاده کرد، دست آفریقا از این تکنیک کوتاه است. مهندس، آب، برق، راه و پل، کارشناس مواد غذایی ، دارویی ، جنگل و مرتع ندارد. ارزی که به وسیله آن بتواند ماشین آلات خریده و وارد کند و بوسیله آن جاده، اسکله و بندر و کارخانجات احداث کند، ندارد. و امروز که آفریقا فاقد این امکانات است و جمعیت آن هم به سرعت زیاد شده، طبیعی است که به دنبال اینها چنین مسایلی پیش می‏آید. حالا چرا آفریقا چنین امکاناتی را ندارد، آماری را عرض می‏کنم که پاسخ این سؤال را خواهد داد. و این آمار واقعاً وحشتناک است و چهره این کفتارهای اروپایی را که امروز ما به آنها به صورت انسانهای متمدن نگاه می‏کنیم و قبله غرب‏زده‏های ما آنجاست، نشان می‏دهد: درسال 1938 که نزدیکی‏های جنگ جهانی دوم است، وضع خیلی بهتر شده است. یعنی پس از گذشت جنگ جهانی اول کم کم روزنه‏های رفاه و آزادی در دنیا به خاطر شکست قدرتهای اروپایی، و گرفتاری آنها در جنگ جهانی اول باز شد. در سال مذکور در آفریقای استوایی ، که فرانسویها در آنجا مقتدر بودند و هنوز هم اکثر مردم آنجا به زبان فرانسه تکلم می‏کنند (چون آفریقا در آن زمان بین چند کشور از جمله انگلستان، فرانسه، بلژیک، اسپانیا، ایتالیا و آلمان تقسیم شده بود) چاد، آفریقای مرکزی، گابن و کنگو که میلیونها نفر جمعیت دارند، آنجا در سال 1938 فقط حدود 22 هزار نفر در این چهار کشور بزرگ مدرسه می‏رفته‏اند. در آفریقای غربی که 15 میلیون نفر جمعیت داشته و از وضع بهتری برخوردار بوده و به خاطر اینکه در ساحل اقیانوس اطلس قرار داشته و رابطه آنها با اروپاییها، مقداری قویتر بوده، 70 هزار نفر فقط مدرسه‏رو در میان 15 میلیون نفر داشته‏اند، یعنی مردم آنجا امکان تحصیل نداشته‏اند. به طور کلی در مستعمرات فرانسه 5% کودکان در سن تحصیل به مدرسه می‏رفته‏اند. یعنی اگر صد کودک باید به مدرسه می‏رفته اند تنها پنج نفر از آنان موفق می‏شده‏اند که خود را به مدرسه برسانند و در مستعمرات انگلیس از صد نفر فقط هفت نفر می‏توانستند، یعنی 7% موفق می‏شدند که خود را به مدرسه برسانند. در مستعمرات پرتغال، آنگولا که اشاره کردم و اکنون اخبار قطعی آن دارد شروع می‏شود و چیزی شبیه اتیوپی است، 1% از کودکان که در سن تحصیل بوده‏اند، توانسته‏اند خود را به‏مدرسه برسانند.( یعنی در زمان استعمار پرتغال، حالا خود پرتغال یک کشور بدبختی در جنوب غرب اروپاست.) یونسکو - این مؤسسه عظیمی که اخیراً آمریکاییها به خاطر قدمهای مثبت فرهنگی آن، این مؤسسه را بایکوت کردند، و از آن بیرون رفتند و بودجه آن را قطع کردند و انگلیس هم این کار را انجام داد، چون اسرائیل را از یونسکو بیرون کرده بودند - در سال 1960 آماری که منتشر کرده، می‏گوید که کشورهای به‏استقلال رسیده آفریقا در سال 1960 که دیگر دوران آزادی اینها بود، 8 درصد کودکان سن تحصیل، موفق می‏شده‏اند که به مدارس متوسطه راه یابند. یعنی 23، 24 سال قبل از این 8درصد کودکان آفریقایی می‏توانسته‏اند به دبیرستان راه یابند. این وضع آنان بوده است. و دو هزار نفر می‏توانستند به دانشگاه بروند، یعنی از هزار نفر بچه مستعد تنها پای دو نفر از آنان به دانشگاه می‏رسیده. در سال 1986یونسکو این آمار را ارائه داده است تازه خود یونسکو هم تحت تأثیر امریکاییها و اروپاییها آمار درستی ارائه نمی‏داد، و این آمار با سانسور این طور در آمده است. در کنگوی بلژیک بعد از استقلال در سال 1960، فقط 15 نفر فارغ التحصیل داشته‏اند؛ کنگویی که بزرگترین معدن مس دنیا در آنجا قرار دارد. کاتانگا اگر مس خود را به روی دنیا ببندد، مس به بحران خواهد افتاد، همان داستان موسی چومبه و لومومبا تاحدودی یاد بزرگترها هست. در سال 1960 مجموعاً 16 فارغ‏التحصیل در یک کشور آن طوری وجود داشته است و تازه افرادی که تحصیل می‏کرده‏اند، (حالا فارغ التحصیلان را نمی‏گویم) برای پادویی، منشی‏گری، ماشین نویس شدن و تلفنچی بودن و نامه‏رسانی که حداقل سواد را لازم دارد به کار گرفته می‏شدند. تا این اندازه اجازه می‏دادند که این افراد به تحصیل بپردازند. و این اروپاییان هستند که مدعی‏اند ما برای تمدن بشر و برای پرچمداری حرکت کاروان بشریت به سوی علم و تمدن درحال خدمت هستیم. درهمین شرایط، این طور نبوده که در این کشورها مدرسه بنا شده. چون خود اروپاییان بوده‏اند، و افرادی که از اطراف به آنجا می‏آورده‏اند، احتیاج به مدرسه داشته‏اند، مدرسه‏های سطح عالی بوده اما برای اروپاییان. در ایران در زمان شاه می‏دیدید که مدرسه‏های خود ما مثل مدرسه‏های رازی و امثال اینها که فقط بچه اعیانهای ایرانی می‏توانستند بروند، برای چه کسانی مجهز می‏شد. و این وضع در ایران است و این هم متعلق به 7، 8 سال پیش است. حالا شما حساب آفریقای آن روز را بکنید. یک آمار رسمی خود اروپاییان می‏گوید که در سال 1959 یعنی 25 سال قبل از این انگلیسیها در مستعمرات خود تبعیضی بین بچه‏های بومی و بچه‏های غیر بومی قایل بودند؛ به این شکل بوده است که خرج تحصیل یک آفریقایی در سال یازده لیره انگلیس (11 پوند) و خرج یک شاگرد هندی 38 پوند و خرج تحصیل یک اروپایی 186 پوند بوده است. در یک شهر برای یک شاگرد اروپایی 186 لیره مصرف می‏شده و برای یک شاگرد بومی آفریقایی 11 لیره و هندیها یک قدری بیشتر بوده است. و علت آن این بوده که نیروهای غیر بومی را آمریکاییان از هند به آفریقا می‏آوردند و اینها را در ارتش و پلیس و ژاندارمری و نظایر آن برای سرکوب مردم به کار می‏گرفتند، و بنابراین یک مقداری باید به اینها بیشتر می‏رسیدند. همین حالا در آفریقای جنوبی سه تیپ وجود دارند، (سیاه پوستها، دورگه‏ها، سفیدها). دورگه‏ها بیشتر هستند. هندیهایی که در آنجا هستند، وضع آنها از سیاه پوستها بهتر است و درجه دوم هستند. و این وضع پرچمداران مدعی حقوق بشر در دنیاست که با مردم این طور رفتار می‏کرده‏اند. در الجزایر مسلمانان با این همه سوابق تمدن اسلامی، در سال 1954 یعنی سال شروع نهضت مسلحانه مردم الجزایر، که 6، 7 سال مبارزه کردند تا پیروز شدند، با اینکه مسلمان هستند، 20% شاگردان مدرسه مسلمان و بقیه غیر مسلمان بودند. یعنی 10% شاگردان مدارس الجزایر را غیر مسلمانان تشکیل می‏دادند که فرانسویها آنان را از نقاط دیگر آورده بودند. تیپ این گرگهای سفید است که خود را امروز این طور گریم می‏کنند و از آنجا در روزنامه‏ها و رادیوها و فیلمهای خود داد می‏زنند و هر جایی که بخواهند ملتی را سرکوب کنند، متهم به بربر بودن، وحشی بودن ، بیسواد بودن و جاهل بودن و اینها می‏کنند. پس آفریقا اگر امروز قحطی دارد برای این نیست که معدن ندارد، برای این نیست که جنگل ندارد، برای این نیست که آب ندارد، برای این نیست که خاک ندارد. این گروهی را که ما برای کمک به مردم آفریقا در اتیوپی فرستاده بودیم، آنها صحبت می‏کردند و به ما می‏گفتند شما اگر خدمتی می‏توانید به ما انجام دهید، اگر تجربه‏ای دارید برای اینکه ما از اراضی دیمی خود بهتر استفاده کنیم، متخصص تبدیل دیم به آب با بهره‏برداری از دیم بیاورید که ما بتوانیم در سال آینده در درون کشور خود یک حرکت تولیدی بکنیم. اتیوپی کشوری که سابقه تمدن آن به قرنها پیش بر می‏گردد، امروز برای کوچکترین کارشناس گرفتار است؛ با اینکه یک رابطه و کانالی روسیه بزرگ دارد، با اینکه به صورت ظاهر مارکسیسم است. اینها مدعی پرچمداری تمدن هستند و با این وضع با دنیا برخورد کرده‏اند و این طور دنیا را در سلطه علمی و فنی خود قرار داده‏اند، که هیچ کس نتواند نفس بکشد. بیخود نبود وقتی که آمریکاییان از ایران تیپا خوردند و بیرون انداخته شدند، برای آنان قطعی بود که ایران نمی‏تواند خود را اداره کند. آنها می‏گفتند صنایع پیچیده نظامی که ما آورده‏ایم، صنایع پیچیده ماشین سازی و ریخته‏گری و ذوب آهن و سایر چیزهایی که در ایران وجود دارد، و هزاران کارخانه و کارگاهی که با ماشینهای پیشرفته، شاه با پول نفت تأسیس کرده، فقط و فقط با سر انگشت آمریکایی و اروپایی و ژاپنی می‏تواند بگردد و مطمئناً 2، 3 سال دیگر بر می‏گردیم. این مسأله برای آنها قطعی بود، و حتی یک درصد هم احتمال دیگری نمی‏دادند. که مردم ایران را آنها عقب نگه داشته بودند و اگر چهار نفری هم در میان آنها باسواد کرده بودند، آنها را خودشان بردند و فراری دادند و اینها هم دنبال آنها رفتند و اینها مطمئن بودند که مجدداً برخواهند گشت. و امروز که بعد از شش سال می‏بینند ایران نه تنها آن صنایع را اداره کرده، بلکه گامهای وسیعی در جهت خودکفایی صنعتی برداشته، و بسیاری از قطعات را خود ایران ساخته و تعمیر کرده و خیلی از نیروگاههایی را که آنان خیال می‏کردند خواهد خوابید، اینها راه انداخته‏اند، برای آنان مسأله جدیدی پیش آمده و برای آنان تحمل این مسأله سخت است. و این مسأله امروز به عنوان یک نقطه خشم آفرین مطرح است. آنها باور نمی‏کردند که اف - 14های ما حتی یک گلوله هم بتواند به سوی هواپیماهای دشمن شلیک کند، آنها باور نمی‏کردند که هاگهای ما بتواند موشک پرتاب کند. آنها خیال می‏کردند دکلهای حفاری نفت و اسکله‏ها می‏خوابد. خیال می‏کردند ما در مسایل روزمره خود نیاز به آنها داریم؛ با محاسبه‏ای که کرده بودند. در میان مردم استعداد خیلی فراوان است، این استعداد در زمان آنها سرکوب می‏شد. وقتی کارشناسان آمریکا به همافرهای ما اجازه نمی‏دادند که نزدیک هواپیما شوند، اجازه نمی‏دادند آچار به دست بگیرند معلوم بود که این افراد نمی‏توانند رشد کنند. یکی از شرارتهایی که اینها می‏کردند، این بود که به جای اینکه قطعه را در داخل کشور تعمیر کنند، قطعه را فوراً عوض می‏کردند. البته یک طرف آن روشن بود، برای اینکه پول می‏آورد. معمولاً قطعات یدکی دستگاههایی که در کشورهایی نظیر کشور ما کار می‏کند، همیشه بیش از ارزش ماشین برای آن کشورهای خارجی ارز آور است، اما نکته اصلی جای دیگری بود و آن این بود که در تعمیر قطعه ممکن بود تکنیسین ایرانی رمز قطعه را بفهمد. ما وقتی که این رادارهای پیچیده آمریکایی را خودمان نصب کردیم، متخصصین نظامی ما برخورد کردند که قطعاتی وجود دارد که با یک دانه وسیله کوچک به اندازه یک تومانی که از پشت لاله‏زار و میدان امام خمینی می‏رفتند و می‏خریدند و می‏آوردند، قطعه یک میلیون دلاری تعمیر می‏شد که در زمان آمریکاییها، قطعه را دربست از رده خارج می‏کردند و می‏فرستادند. و اینها فراوان است. پیچیده ساختن صنعت خود یک مطلب است و بسیاری از این صنایع غول پیکر که ما مشاهده می‏کنیم؛ اگر می‏خواستند منصفانه برخورد کنند، می‏توانستند به اندازه یک چهارم کنونی آن را کوچکتر کنند و عمداً آن را پیچیده و بزرگ می‏کردند تا چشم طرف را بترسانند. کارشناسان ما در بسیاری از موارد، برخورد کردند به قطعاتی که مثلاً با دویست قطعه کوچک کار می‏کند، که می‏توانست با چهار قطعه کار کند. و واقعاً با این مسأله برخورد کرده‏اند. ماشین آلات نظامی که امروز در صنایع نظامی ما وجود دارد بعضی اوقات هفتاد ماشین کار می‏کند. آقایان که رفته‏اند و سالنها را دیده‏اند، می‏دانند که هفتاد ماشین کار می‏کند تایک قطعه‏ای را ترکیب کند و بچه‏های ماابتکار خرج داده‏اند و با یک ماشین این قطعه را می‏سازند و هفتاد قطعه در یک قطعه در می‏آید. این پیچیده کردن و رمزی کردن قضیه برای این است که این دنیای عقب مانده را همیشه عقب نگاه دارند. و این از جنایات این غولهای قرن ماست. به قول عوام فوت کوزه‏گری را هیچ وقت حاضر نیستند به‏مردم یاد بدهند. مثل آن استاد کوزه‏پزی که شاگرد او هر چه ماند نتوانست مستقل شود و هر وقت می‏رفت مستقل می‏شد و برای خود کوزه درست می‏کرد و به کناری می‏گذاشت، وقتی اینها آتش می‏خوردند، کوزه‏ها می‏ترکیدند و آخر آن هم نفهمید و اواخر عمر خود فهمید که این مسأله فقط یک فوت می‏خواسته است که یاد این نداده است. یا آن شاگرد خیاطی که عمری خیاطی کرده بود در پیش استاد خود، وقتی که می‏خواست به طور مستقل قبا و یا یک کت بدوزد، می‏دید کتی را که استاد در ظرف دو ساعت می‏دوخت، این دو روز معطل می‏شود و نمی‏فهمید رمز آن چیست. - و این مثلهایی است که زده شده تا واقعیت را بیان کند - و آخر او در یک رمز کوچک فهمید که بله رمز آن این است که استاد نخهای سوزن را یک قدری کوتاه‏تر می‏گیرد تا موقع دوختن این نخ گره‏نخورد تا او را معطل کند، اما شاگرد یک نخ دو متری درست می‏کرد و این نخ گره می‏خورد و می‏دید نمی‏شود. یک کار به همین سادگی و واقعاً به همین سادگی. و اکنون بچه‏های ما که به صنایع راه پیدا کرده‏اند گاهی مشاهده می‏کنند که در یک هواپیما، در یک ماشین بزرگ، در یک دستگاه پیچیده یک رمز این طوری وجود دارد که تحول ایجاد می‏کند. همین‏ها را مخفی می‏کردند و نمی‏گذاشتند که ملل به این رموز دست یابند. به این صورت بود. ابزار دیگری هم در اختیار خود دارند که احیاناً اگر کارشناسان آنها نبودند که جلوگیری کنند، در خود ملت سانسور شود. ما بعد از انقلاب خیلی از این نوع تجربیات داشتیم. بعضی از صنایع ارزنده ما و کارهای بسیار پرارزش برای کشور را یک وقت می‏دیدیم، یک موجی از داخل، از حلقوم کسانی که به آنها اطمینان داشتیم بلند می‏شد که این نباید باشد، حال چرا نباید باشد، یک دلایلی هم می‏آوردند که کسی نتواند حرف بزند. منجمله همین مترو. چند نفر چپ و توده‏ای و یا فدایی به داستان مترو خیانتی کردند که آدم غصه‏اش می‏گیرد. مترو یک چیزی بود که در ایران و در شهری مثل تهران که اکنون شش و نیم میلیون نفر جمعیت دارد و خیلی زود حتی با رشد طبیعی به 7، 8 میلیون نفر خواهد رسید، مترو لازم است؛ با این وضع و این هوای آلوده و این تراکمها و این تصادفات و این قطعات ماشینها - که بعداً در یک بحث مستقلی پیرامون آن بحث خواهیم کرد - اینها آمدند شعار دادند که وابستگی می‏آورد. یکی از کارشناسان مترو می‏گفت من رفتم در یک جلسه‏ای که از مترو دفاع کنم، در آنجا دیدم آن چنان این بچه‏ها جو را خراب کرده‏اند که من گفتم برای تشییع جنازه مترو به آنجا آمده‏اند. یک چنین برخوردی. یک ریخته‏گری بود، قراردادی بود، سیصد هزار تن ریخته‏گری و از این لیبرالها مدام گفتند وابستگی، وابستگی. آن دستگاه بوشهر، ما آن بلند پروازی شاه را قبول نداشتیم که آن طور بخواهد کشور را وابسته کند، اما وقتی که یک جایی برای رشد صنعت اتم در این مملکت لازم است، یک عده آگاهانه ولی خائنانه و یک عده نادان شعارهایی دادند که برخی از کارها را به تأخیر انداخت. برای فرار مغزها از کشور گاهی به دست خود بد عمل کرده‏ایم. افرادی یا آگاهانه و یا ناآگاهانه ولی بیشتر آگاهانه، آن افراد گروهکهای جنایتکار که استکبار جهانی، در میان مردم تعبیه کرده است، این طوری شعار می‏دهند، یکی غربی است، علیه شرقی شعار می‏دهد، یکی شرقی است، علیه غربی شعار می‏دهد و کار را معطل می‏کنند. خوب! این طور چیزها را که خود آنها نیستند ولی نوکران آنها هستند و حقوق می‏گیرند. بنابراین هر چه امکان اینکه مردم را، ملت را، انقلاب را، یک کشور تازه قیام کرده را، محروم کند از وسایل تکامل و ترقی، و آنها در دست داشته باشند، از اهرمهای خود استفاده می‏کنند و نمی‏گذارند اینها روی پای خود بایستند. ما باید بیدار و هوشیار باشیم، انتخاب و جدا کنیم. یک چیزهایی وابستگی شدید می‏آورد و نمی‏توانیم آن را جبران کنیم و آن را کنار می‏گذاریم، ولی چیزهایی وجود دارد که مقداری وابستگی دارد باید تحمل کنیم، و به طرف خودکفایی برویم و روی پای خود بایستیم. در مجموع مسؤولیت عقب افتادگی کشورهای جهان سوم صد در صد به عهده همین جریانات استکباری است که وجود دارند و مصلحت آنها هم این است که صنایعی که بالاخره باید به مردم دهند صنایع دست دوم و سوم و عقب افتاده باشد که نتواند در محصول با صنایع پیشرفته رقابت کند. وقتی ذوب آهنی که به ما داده‏اند 20 سال از ذوب‏آهنهای امروزی عقب باشد، خوب آهن ما با آهن آنها نمی‏تواند رقابت کند. وقتی کارخانه سیمانی داده‏اند که تولید آن، با تولید سیمان آنها نمی‏تواند رقابت کند، نمی‏تواند اقتصادی باشد. و یکی از جنایات اینها این است که نوعاً صنایعی که دیگر از رده خارج می‏شود، آن را به صورت مونتاژ به کشورهای عقب مانده می‏دهند و اینها همیشه عقب هستند. اینکه ما نمی‏توانیم با صنایع ژاپن رقابت کنیم، برای چیست؟ ما هم در اینجا ماشین می‏سازیم، آنها هم می‏سازند، اما ماشینی که آنها می‏سازند، صنایعی که دارند، کارگر کمتری نیاز دارد، سرعت بیشتری دارد، نیروی انرژی کمتری می‏برد و محصول بیشتری تحویل می‏دهد و در اینجا کم می‏دهد، بنابراین نمی‏تواند در بازار رقابت کند. و این عقب ماندگی را می‏خواهند برای همیشه ادامه دهند. یکی از رسالتهای جمهوری اسلامی که سخت هم مورد عناد آنهاست، این است که ان شاءاللَّه با کمک افکار مترقی، با کمک استعداد فرزندان خود، با کمک کسانی که معنای استقلال را می‏فهمند، با یک مقداری ریاضت و تحمل مشکلات، خود را به آنجا برسانیم و کاری کنیم تا بتوانیم روی پای خود بایستیم. و یکی از شگردهای بسیار خطرناک آنها این است که کشورهایی که در این مسیر قرار می‏گیرند، اینها طبعاً باید یک مقدار ریاضت برای ساختن زیربنای یک اقتصاد سالم بکشند و رفاه و مصرف را کم کنند. شما اگر بخواهید در همه منازل یخچال، تلویزیون رنگی، فریزر، قالی اعلا، میوه فصل و غیر فصل و همه چیز وجود داشته باشد و در عین حال باید جاده، بندر، کارخانه ذوب‏آهن، فولاد مبارکه بسازید، این نمی‏شود. بالاخره یک مقدار ارز محدود و قدرت تولید باید صرف یکی از اینها شود. اینها می‏آیند جریانات رفاه طلب را در مملکت تشویق می‏کنند و مردم را در صفوف مغازه‏ها می‏اندازند و بنا به خرد کردن اعصاب مردم می‏کنند، و شعار رفاهی می‏دهند و به خاطر کمبود مثلاً یک قطره نفت، مرغ، و نبودن یک روز تخم مرغ اصل مسأله را زیر سؤال می‏برند و رادیوهای بیگانه به اینها جهت می‏دهند و نمی‏گذارند کار انجام شود. فشار افکار عمومی مسؤولان را وادار می‏کند تا مجبور شوند یک مقدار نیروهایی که باید صرف سازندگی اصولی شود، به این طرف بیاورند. یکی از این چیزهایی که در پرونده مترو دیده‏ام و دود از سرم در آمد این بود که یکی از گروهکهای چپی و نیمه چپی به ظاهر اسلامی گفته بود ما نباید بگذاریم این مترو ساخته شود، برای اینکه صفوف مردم در ایستگاههای اتوبوس بهترین میدان یارگیری و سربازگیری ماست. شما ببینید چه حسابی می‏کنند. بگذار در یک روز دو میلیون ساعت وقت مردم تهران ضایع شود به خاطر آنکه آنها بتوانند در صف اتوبوس انتقاد کنند و از آنجا چند نفر را منحرف کنند. این گونه تصور برای این مردم، که نگذاریم کاری انجام شود تا مردم در صفوف بمانند و ما در کنار صفوف باشیم. لذا خرج عمده می‏کنند تا محصولی نباشد و مردم در صف باشند، و بعد اینها هم بروند تا یارگیری کنند. تیپ افکار سطحی هم تحت تأثیر اینها قرار می‏گیرند. جمهوری اسلامی در ظرف چهار سال در طول جنگ و در حال جنگ موفق شده 12 هزار روستا را برق و آب رسانی کرده و از این بابت تحولی در زندگی مردم روستاها ایجاد کند، و نیز 350 هزارانشعاب گاز دهد. گازهایی که 300 سال عمر منابع گاز کشور ماست و می‏تواند این کشور را برای همیشه گرم و متحرک نگه دارد، از طرف سرخس، کنگان و دیگر نقاط کشور لوله‏کشی کنیم و به خانه روستاییان، شهرها و به منابع انرژی سوز آنها وصل کنیم، به جای اینکه این کارها را انجام دهیم، انسان ناچار می‏شود، وقتی که افکار عمومی نادان مصلحت خود را نفهمید، به جای این کار پول را خرج کند و مرغ، گوشت و پارچه وارد کند، برای اینکه مردم در صف منحرف نشوند. و از بدبختیهای مللی که انقلاب می‏کنند این است که طرز تفکر مصرفی که از پیش بر این گونه ملل تحمیل می‏کنند، و بعد از درون نوکران آنها و از برون صداهایشان، اینها را تشویق و به این طرف می‏برند، راه حرکت صحیح را می‏بندند. ولی ما باید هوشیار، انقلابی و مسلمان باشیم و تحت فشار این گونه مسایل قرار نگیریم و راهی که انتخاب کرده‏ایم، برویم. و ان شاءاللَّه یک الگوی درست بسازیم و بعد بگوییم علی‏رغم همه فشارهای استکباری ممکن است که یک ملتی بایستد و خودکفا شود، و بعد برای دیگران الگو شود. و مایه اصلی همه این مسایل هم تقواست. که آن قسمت اول بحث تعلیمات قرآن و پیامبر اسلام(ص) و رهبر عظیم‏الشأن ما و مبانی فقهی ماست. الحمدللَّه راه ما مشخص است. و قبل از هر چیز باید مردم را دعوت به تقوا کنیم. اگر مردم پاک و پاکدامن شوند دنبال این پاکی همه سعادتها می‏آید. و اینکه امروز درصدها خطبه نماز جمعه در سراسر کشور از زبان ائمه جمعه، مردم دعوت به تقوا می‏شوند این خود تیری به چشم استکبار است، و درست نشانه گرفتن همان نقطه‏ای است که آنها می‏خواهند خراب کنند. و ما روی تقوا و دیانت و تعهد مردم تکیه می‏کنیم، و ان شاءاللَّه با نیروی تقوا و با شعور اسلامی و انقلابی و با رهبری عظیم‏الشأن و با زحمات ملتی عظیم، خودمان را به آن نقطه‏ای که اسلام و قرآن می‏خواهد می‏رسانیم. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْر/ وَ ما اَدْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ/ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ/ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرّوُحُ/ فیها باِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ/ سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج).  مناسبتهای مهم در هفته گذشته، 17 و 19 دی ماه و مسایل جاری منطقه، مسایل لبنان، انتقال مرموز جمعی یهودی حبشی به اسرائیل و مهمتر از همه شرارتهای جدید صدام در میدانها بود، که ضمن صحبتم اینها را به طور مختصر در خطبه دوم عرض می‏کنم. در مورد روزهای 17 و 19 دی ماه همان بحث اصولی که در خطبه‏های هفته قبل داشته‏ایم مسأله را خوب روشن می‏کنم و اشاره می‏کنم، که آقایان و خانمها توجه کنند که چرا 17 دی به وجود آمد و 19 دی ماه چگونه از 17 دی جوشید. در این خطبه ارتباط 17 و 19 دی را خواهم گفت. در مورد 17 دی ماه سال 1314، (49 سال پیش از این) مطلب را از رسانه‏های جمعی زیاد شنیده‏اید و جناب آقای خامنه‏ای در هفته گذشته به قدر کافی صحبت کرده‏اند؛ و بسیار مفید و قاطع هم بود. من هم دو سه جمله می‏گویم و زیاد پیرامون آن حرف نمی‏زنم. نقشه همان نقشه و طرح هم از خارجیها بود و رضاخان مجری آن بود. که گفتم یکی از اهرمهای آنها برای فساد جامعه، خانمها بودند. خانمهایی که در اسلام اهرم اصلاح جامعه هستند و دامن آنها باید مرکز انسان سازی برای بشریت باشد، درست وظیفه معکوس به عهده آنها گذاشته شد. و وقتی که خانواده پهلوی و خانمهای یک عده از سران کشور را، سر برهنه آوردند و به نمایش گذاشتند، در یکی از گزارشات دیپلماتهای غربی به‏اروپا مضمون بوده و من درست متن آن را به یاد ندارم و ای کاش متن آن را آورده بودم و برای شما می‏خواندم، خلاصه در آن گزارش آمده که ما کاری کرده‏ایم که از این به بعد دیگر در دربار سلاطین ایران خانمهایی پیدا نشوند که در جریانی مثل جریان تنباکو قلیان ناصرالدین شاه را بشکنند و یا جلوی اراده ما را بگیرند. ببینید چقدر مطلب را خلاصه کرده و حق مطلب هم همین است. آن خانمی که همه همت او این است که موها و انگشت خود را چطور درست کند و سینه‏اش را چه جور نمایش دهد و لباس را چه جوری درآورد و بقیه چیزها، این دیگر مرد و زن مبارز با استکبار، استعمار، تحمل مشکلات و این حرفها نیست. او همین است. خیلی که خوب باشد، همین می‏شود. آدم آن وقت آن حرف را در کنار گزارش مجله اروپایی که در خطبه اول خواندم بگذارد، ببینید چه جور با هم تطابق دارد. او در آن روز اظهار خوشحالی کرد که ما راه تجدید خاطره شکستن قلیان ناصرالدین شاه را بستیم و اینها امروز می‏گویند نه ما هنوز یک راهی از طریق دامنهای کوتاه و مینی‏ژوپ پوشها، به پشت درهای بسته و غرب داریم! چقدر این مطلب تازه است! همان است که آن روز بود. و البته خانمهای ما آن قدر شعور دارند که مسایل را بفهمند. چون من ایمان دارم به اینکه اکثریت نزدیک به تمام خانمهای ما عنصر اصلی آنها صالح است. یک مشکل روحی برای آنها پیش می‏آید و به این روزها می‏افتند، و اگر بفهمند که آلت دست چه جریاناتی قرار می‏گیرند، و فردا از این طریق چه بر سر فرزندانشان می‏آید، خود آنها از این آلودگیها دست بر می‏دارند. نقطه جالبتر در ارتباط این دو روز این است که غربیها به خاطر کودنی و بی‏شعوری و عدم اطلاعی که از محتوای اسلام و آن بنیه اصلی حرکتهای اسلامی و انقلابی دارند، اینجا دچار اشتباه می‏شوند و گاهی کاری می‏کنند که از همین نقطه ضربه می‏خورند. یکی‏ازعواملی‏که باعث شدانقلاب‏اسلامی‏ایران به سرعت پیروز شود، همین سرعت بی بند و باری بود که در این چهار پنج سال اخیر شاه به خاطر ادعای صنعتی کردن کشور مجبور شد میدان دهد و یا خواست که این کار را بکند. آن داستان جشن شیراز شوخی نبود. آن جشن هنر شیراز در همین سری برنامه‏ها است. اینکه در خیابان شلوغ شیراز منظره بسیار کریه ارتباط رسمی زن و مرد را به معرض نمایش بگذارند، این برای شکسته شدن ابهت عفت در مملکت است که یکی از همان غرب‏زده‏ها آن موقع گفته بود این داستان شیراز یک حرکت انقلابی به طرف غرب بود (او انقلابی تعبیر کرده بود) که ما باید داستان کنار استخرهای پارک انگلستان را بتوانیم در کشورمان داشته باشیم و این منظره خیابان شیراز پیشتاز چنین حرکتی بود. این مردمی که خیلی از اسرار استکبار را نمی‏فهمیدند، اینها را می‏فهمیدند. این خانمهای ملت اولین چیزی که احساس می‏کردند، همین ضربه به عصمت عمومی بود که اینها را وادار کرد این جور در خیابانها بریزند و ما امروز، دیروز و روزهای انقلاب به حق، بخش عظیمی از پیروزیهای خود را مرهون حضور خانمها در میدان باشکوه انقلاب می‏دانیم. من واقعاً این را اغراق نمی‏کنم و نمی‏خواهم آوانس تبلیغاتی به خانمها بدهم، چون شما می‏دانید اصلاً پیروزی متکی به انبوه جمعیت تهران بود، ما اگر نمی‏توانستیم دو میلیون جمعیت را از میدان امام حسین تا میدان آزادی به نمایش گذاریم شاه فرار نمی‏کرد و استکبار نمی‏ترسید. در این دو میلیون لااقل نصف آن را خانمها تشکیل می‏دادند.امروز هم همین طور است. امروز هم خیابانهای اطراف که در برف، باران، سرما و همه شبها تلویزیون نمایش می‏دهد مملو از خانمهایی است که روی زمینهای سرد و مرطوب نشسته‏اند و دعا می‏کنند. این منظره برای استکبار غرب شکننده است. همین دیروز که در لبنان و شب گذشته در تلویزیون دیده‏اید آن موج خانمهای محجبه لبنانی را نمایش داده‏اند، بلافاصله خبرگزاریهای جهانی آن امپریالیستهای مرموز گزارش دادند که لبنان در خطر است. یعنی آنها از این موج حسابی می‏ترسند. و نکته آن همین است که پرده‏دری و دریدگی رژیم پهلوی، برای گرفتن عصمت و عفت زنان، مردم را با خطر آشنا کرد و درست از همان نقطه‏ای که اینها می‏خواستند ضربه بزنند ضربه خورده‏اند. این خیلی جالب است. »وَ مَکَروُا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ« این طور مصداق پیدا می‏کند. روز 17 دی را اینها مغتنم شمردند، یک مقاله در روزنامه نوشتند و مثل همین تظاهراتی که خانمهای بی بند و بار و افرادی در جلو کاخ سفید انجام دادند، آنها خواستند بهره‏گیری کنند و خیال می‏کنند مردم را می‏شود این جور گول زد. به عنوان آزادی زن خواستند امام و رهبری انقلاب و نهضت اسلامی را مقابل آزادی زن قرار دهند. خوب! مردم می‏دانستند این آزادی یعنی چه. بنده به چشم خودم در سنین پنج سالگی در روستاهای کویر رفسنجان که راه ماشین رو نداشت و دوچرخه به زحمت به آنجا می‏آمد، می‏دیدم ژاندارمی با دوچرخه دنبال یک خانم روستایی می‏کند و چادر او را از سرش می‏کشد و او جیغ می‏زند و فرار می‏کند و مکرراً آن منظره را دیدم هیچ وقت نمی‏پذیرم که آن حرکت، حرکت آزادی زن بود. زنانی که به خاطر همین اجبار بی‏حجابی سالها پایشان را از خانه بیرون نگذاشتند و در خانه ها حبس بودند، قبول نمی‏کنند که این آزادی بود. آزادی چطور فقط برای بی‏بندوبارها و نانجیبهاست. نجیبها حبس بودند. ما خانم خود را در اتوبوس به خاطر بی‏بندوباری که اینها درست می‏کردند، نمی‏توانستیم سوار کنیم، اسم آن را هم آزادی گذاشتند. مردم این مسایل را فهمیدند. آن روزی که خواستند به اسم آزادی دوباره یک عوام فریبی کنند، مردم قم ( که انصافاً در این انقلاب، ما باید حق پیشتازی را به مردم قم دهیم و کبریت آن جرقه نهایی را هم باز اینها کشیدند) روز 19 دی پر هیجان را در قم درست کردند و رژیم هم آن وحشیگری و بیرحمی را، که با آن مقاومت مردم قم و آن مقاله شوم، مجموعه‏ای شد که ملت را راه انداخت. بعد این افتخاری که نصیب قمیها شد در مشهد دیدیم تحقق پیدا کرد، در تبریز و یزد و کرمان هم تحقق پیدا کرد، اهواز، آبادان و اکثر شهرهای ما این صحنه‏ها را در زندگی خود دارند و از افتخارات آنهاست منتها قمیها افتخار پیشتازی را پیدا کردند، و مرکز اصلی هم تهران شد و تهران بود که بالاخره این درخت خبیث را غلطاند و این تظاهرات چند میلیونی تهران بود که آن کار بزرگ را انجام داد. به هر حال 17 دی، 19 دی را زایید و 19 دی شاه را کشت. درست از همان نقطه‏ای که برای کشتن عفت آغاز کرده بودند، گیوتین آنها سر خودشان را قطع کرد و خداوند این چنین قدرتی در این جامعه و این مکتب قرار داده است. شما ارزش این را حفظ کنید. اگر خدای نکرده یک روزی رابطه ما با اسلام ضعیف شود و یا معنویات ضعیف شود، دیگر هیچ چیز نداریم. آن قدر ترفندهای استکبار زیاد است که بقیه چیزها را می‏گیرد، اما نمی‏تواند در قلب ما بیاید و ایمان ما را بگیرد. این را حفظ کنید. باید دو دستی به معارف و احکام اسلام بچسبیم و تعبدمان را نسبت به اسلام حفظ کنیم که این سرمایه، سرمایه بسیار عظیمی است. مسأله دیگری که از آن سریع می‏گذرم هفته کمک است که حزب جمهوری اسلامی اعلام کرده است. اینکه حالا مردم کمک کنند، خوب! مثل سالهای قبل آنهایی که علاقه‏مند هستند کمک می‏کنند. من نمی‏خواهم روی این مسأله بحث کنم. یک نکته بسیار ظریفی می‏خواهم عرض کنم که ارزش انقلاب را اینجا روشن می‏کند. یک حزبی که مسؤولان آن، مسؤولان کشور هستند، دبیر کل و شخص اول آن رئیس جمهور است و بعد از امام شخص اول رسمی مملکت است، نخست وزیر، رئیس مجلس و جمع زیادی از وزرا از اعضای شورای مرکزی هستند، بسیاری از شخصیتهای اقتصادی و سیاسی ما از اعضای این حزب هستند، اینکه یک حزبی با این امکانات سیاسی و بیش از صد نفر از نماینده‏های مجلس که قانون و بودجه دست اینهاست، عضو رسمی حزب هستند و بسیاری هم هوادار هستند، یک چنین حزبی آن قدر محتاج باشد که برای مخارج روزمره خود حتی برای چاپ جزوه از مردم کمک بگیرد، این نشان سلامت انقلاب است، واقعاً نشان سلامت انقلاب است، یعنی همه این قدرتها، یک مو از قدرت خود، برای رسیدن به حزب سوء استفاده نمی‏کنند. بسیاری از ائمه جمعه این کشور، جزء دبیرهای حزب و در شورای حزب شهرستانها هستند. خوب دست ائمه جمعه از لحاظ مالی باز است، مردم مراجعات دارند، کسی هم از آنها حساب نمی‏خواهد که مو رااز ماست بکشد. این جورها نیست. در عین حال من به طور جدی می‏گویم که در این حزب برای مثلاً یک سخنرانی که می‏خواهیم به شهرستان بفرستیم دست ما بسته است، نمی‏توانیم بفرستیم. و بنای حزب هم این نیست که از بودجه عمومی استفاده کند، استفاده از بودجه عمومی را تحریم کردیم مگر آن چیزهایی که به طور خاص معیّن می‏کنیم. این افتخار انقلاب است. حزبی که بنی‏صدر را آن جور شکست، حزبی که انتخابات مجلس اول را آن جور درست کرد و لیبرالها را به آن نکبت انداخت و حزبی که پیشتاز انتخابات مجلس تقنین قانون اساسی و خبرگان اول بود، حزبی که این همه شهید در راه انقلاب داده که شخصیتی مثل شهید بهشتی و شهید باهنر در اینها هستند، باز هم دستش به اعضای خود دراز است و برای زندگی خود کمک می‏خواهد و من این افتخار و ارزش را برای این حزب بسیار مهم می‏دانم و به بدنه حزب تأکید می‏کنم که این را حفظ کنند. شما حتی اگر می‏خواستید متکی به سرمایه‏دارها باشید آنها هم حاضر بودند برای نفوذ در شما، خرج شما را بدهند. شما به همین مردم، به همین کارگرها، کاسبهای خرده پا و به همین شاگرد مغازه‏ها و مردمی که بدنه انقلاب هستند و با زندگی روزمره‏ای که دارند حاضر هستند با شما همکاری کنند تکیه کنید و این راه تکیه بر مستضعفین و خدمت برای مستضعفین را حفظ کنید و تا هر روز که خداوند توفیق بدهد کار کنید و این افتخار برای جمهوری اسلامی بماند که مراکز قدرت آن به نفع خودشان و به نفع باند آنها از امکانات دولت استفاده ناصحیح نکنند. مسأله نسبتاً مهمی که باید قدری روی آن تأکید کنم که خیلی احتیاج به روشنگری دارد. ولی هنوز من اطلاعات کافی برای تبیین ابعاد مختلف آن ندارم، مسأله انتقال یهودیان حبشه به اسرائیل است که این از مسایل عجیب و غریب روزگار ماست. هنوز خیلی نقطه مبهم دارد. آنچه فعلاً قطعی است، این است که تعداد قابل توجهی از یهودیان از حبشه به شکل مرموزی از طریق سودان و بلژیک به اسرائیل آمدند (من حتی تعداد آن را هم نمی‏دانم، ده هزار و خرده‏ای گفتند، بیشتر و کمتر گفتند و بعضی جاها می‏گویند حدود بیست و هفت یا هشت هزار فلاشا در اتیوپی هست، حال هر مقدار از آنها را توانستند آورده‏اند. فلاشا به همین‏ها می‏گویند) اما حادثه بسیار مهم است، نقاط بسیار مبهم دارد، اولین لحظه‏ای که خبر روی تلکسها آمد از درون خود اسرائیل بود. ما یک روز دیدیم از تلکسها آمد که چنین حادثه‏ای اتفاق افتاده. بلافاصله پشت همان دوباره مخابره شد که این خبر قابل پخش نیست. ما متوجه نشدیم چرا خبر را دادند و گفتند قابل پخش نیست. حالا چطور شده اینها آمده‏اند، عوامل آن چیست؟ یک چیزهایی تا به حال گفتند، یک چیزهایی هم می‏شود حدس زد، ولی یک مقدار هنوز وقت لازم دارد که این مسأله روشن شود. نقاط قابل توجهی دارد که من آنها را می‏گویم. اولین نقطه که بسیار، بسیار زشت است و برای ما مهم است، مسأله سودان است که چگونه یک کشور اسلامی که در کنفرانس اسلامی شرکت می‏کند، به خود اجازه داده است که وسیله انتقال مهاجر به فلسطین شود که همیشه دنیای عرب و اسلام با این مسأله مبارزه کرده است. و زشت‏تر از این، این است که چطور بقیه کشورهای اسلامی که عضو کنفرانس اسلامی هستند و همین دیروز در کنفرانس صنعا تصویب کردند که هر کس به هر نحوی برای عادی شدن روابط با اسرائیل قدم بردارد باید از کنفرانس اخراج شود، اینها هیچ حرکتی نمی‏کنند. چرا مصر، اردن، عراق، کویت و عربستان که ثروتمندان اینها هستند و همه اینها را با پول می‏چرخانند خفه هستند؟ چرا الجزایر دم نمی‏زند؟ چرا فقط ایران و لیبی در این داستان باید این‏طور یقه پاره کنند؟ این مسأله برای ما بسیار دردناک است، که دنیای اسلام آن قدر ضعیف شده باشد که یک عنصر خائنی در سودان این خیانت بزرگ را کرده باشد و همه هم هنوز حرکت درستی نکرده باشند؛ باید دنبال این مسأله را گرفت. یک قدری اصل قضیه را ببینیم چیست. به نظر من یکی از نقاط قابل اتکا در این بحث، تحلیل نفس مسأله مهاجرت به اسرائیل است. لابد می‏دانید که اسرائیلیها اصولاً به مسأله مهاجرت متکی هستند. در سال 1897 یعنی اواخر قرن گذشته 5% مردم فلسطین یهودی بودند، و 95% غیر یهودی بودند. سیاست مهاجرت یهودی به اسرائیل مدتی قبل از اسرائیل به وجود آمد و بعد از آن همین طور در این مدت ادامه دارد. در سال 1947 که مردم فلسطین یهودی شده بودند، یعنی از 5 درصد به 33 درصد تبدیل شده بودند، این مقدار پیش آمدند تقریباً در ظرف نیم قرن و در این 40 سال بقیه، اکنون 80 درصد مردم اسرائیل یهودی هستند و 20 درصد غیر یهودی، باز این سیاست ادامه دارد. این سیاست در تمام این دوره روند تکاملی داشته، یعنی هر سال از سال پیش، بیشتر مهاجر می‏آمد. و یکی از جاهای خیانتکار، روسها بودند. روسها که اجازه مهاجرت از روسیه به کسی نمی‏دهند، همیشه اجازه دادند که اینها بیایند. و افراد نخبه‏ای از یهودیان روسیه چون آنجا زندگی آنها خیلی آزاد و مورد نظرشان نبود با فشار آمریکا که گاهی گندم را قطع می‏کرد به این شرط که روسیه به یهودیها اجازه مهاجرت بدهد، اجازه می‏داد اینها می‏آمدند. البته خیلی از اینها می‏آمدند، ولی به هر حال یک جریان بود و نقطه منفی هم که در پرونده اتیوپی اکنون گذاشته شده همین مسأله است که آن هم چون مارکسیستی است احتمال دارد ادامه همان سیاست باشد. ولی من مطمئن نیستم. آنها هم تکذیب کردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از حضور ما در لبنان، برای اسرائیل مشکلی درست شد. امروز از سه سال یا چهار سال پیش تاکنون جریان مهاجرت به اسرائیل معکوس شده یعنی به جای اینکه یهودیان به اسرائیل بروند از اسرائیل فرار می‏کنند، به خاطر فشارهایی که در اسرائیل به آنها وارد می‏شود و به خاطر مشکلاتی که برای زندگی در اسرائیل وجود دارد و به خاطر احساس خطری که آنجا می‏شود و مخصوصاً دو سال اخیر به خاطر شکستهایی که اسرائیل در لبنان خورده. و این مسأله بسیار مهم است. آمار رسمی این را می‏گوید، آمار غیر رسمی هم سانسور شده است. آمار رسمی می‏گوید که در ظرف این سه سال 50 هزار یهودی به طور رسمی از اسرائیل فرار کرده‏اند. 50 هزار فراری است، و مهاجرت هم سیر تنزلی دارد. در سال 80 میلادی 10 هزار نفر به اسرائیل آمده بودند. در سال 81 (3900 نفر.) در سال 82 (3070 نفر.) این مهاجرت در اسرائیل به خطر افتاده است، علت آن هم فشاری است که در اسرائیل وجود دارد. اسرائیل الان به خاطر مشکلاتی که همین سه چهار سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برایش پیش آمده، بدهی‏های خارجی او آن قدر زیاد شده که باتوجه به جمعیت و مکنت خود، بدهکارترین کشور دنیاست. برزیل را که می‏گویند حدود صد میلیارد دلار قرض خارجی دارد، وقتی که روی جمعیت خود سرشکن می‏کند، هر نفر برزیلی 710 هزار دلار بدهی به خارج دارد، اما در اسرائیل هر فرد اسرائیلی، از چهار میلیون اسرائیلی هر کدام 6 هزار دلار بدهی دارد. یعنی یک بچه اسرائیلی که الان متولد می‏شود 6 هزار دلار به خارج مقروض است اسرائیل و کمکهای بی دریغی هم امروز از دنیا می‏گیرد، آمریکا خیلی کمک می‏کند، یهودیان دنیا خیلی کمک می‏کنند، سیستم بانکی صهیونیستی دنیا همه امکانات و تسهیلات ارزی را برای اسرائیل درست می‏کند. یک حرکتی اخیراً امریکا انجام داده که خیلی عجیب است و بی‏سر و صدا هم از آن گذشتند، در مجامع قانون گذاری آمریکا تصویب کردند که تمام کالاهای اسرائیلی بدون گمرک وارد آمریکا شود. و این بزرگترین راه تنفس برای اسرائیل است که باز است. بازار مشترک اروپا، و پارلمان اروپا برای اینکه اسرائیل مسأله اقتصادی خود را حل کند، با آن همکاری می‏کنند. پس می‏بینید پول اسرائیل در این چهار سال آن قدر تنزل کرده که در سال 80، یک دلار که می‏دادیم پنج شکل اسرائیل می‏دادند، یک دلار با پنج و خرده‏ای شکل معادل بود، امروز در بازار (امروز یعنی این ماه) یک دلار با 390 شکل اسرائیل، تعویض می‏شود. 5 عدد کجا و 390 عدد کجا؟! از لحاظ وضع ارزی به یک خنسی افتاده‏اند. تورم در اسرائیل بزرگترین رقم در دنیاست، و وحشت در اسرائیل بالا می‏گیرد. جنوب لبنان برای اسرائیل یک لجنزار شده است از وقتی که آنجا وارد شده، دیگر هیچ چیز برای او نمانده است. خرج جنگ جنوب لبنان برای اسرائیل کمرشکن است. هر روز جنازه‏ها و زخمیها و ماشینهای منهدم شده‏ای که از جنوب لبنان بر می‏گردند، برای اسرائیل یک مصیبت شده است. همه اینها سانسور می‏شود. بیمارستانهایی که اینها را می‏برند به خبرنگاران اجازه ورود نمی‏دهند. اسرائیل به این روز افتاده و قسمت عمده آن هم به خاطر فشاری است که همین مسلمانان لبنان، همین معدودی از حزب اللهی‏های لبنان در جنوب اسرائیل، به طور جدی به اینها وارد می‏کنند. حالا اگر عربها مرد بودند و از سایر جاها هم این فشار را به اسرائیل وارد می‏آوردند، مطلب معلوم بود چه می‏شد. کار به اینجا رسیده که در تفسیر انتقال یهودیان می‏گویند که اینها را می‏خواهند در شمال اسرائیل (فاصله بین لبنان و مردم اسرائیل) بگذارند که اعراب به اینها رحم کنند، اینها را نزنند، چون آینده شمال اسرائیل به خاطر انقلاب لبنان و به خاطر حضور شیعیان در جنوب لبنان در خطر است. بعضیها در تفسیر خود می‏گویند آنها را آنجا آورده‏اند که حد فاصل باشند و اعراب از دیدن قیافه رنج کشیده آنها ترحم کنند و به آن طرف کاتیوشا را روانه نکنند. من حالا نمی‏دانم این باشد. اینها جزء چیزهایی است که خود آنها می‏گویند. ظاهراً در داخل اسرائیل هم یک اختلاف شدیدی سر این مسأله هست. یک جریان وجود دارد که آن خاخامها و افراطیهایی هستند که برای اینکه جای مهاجرین را پر کنند، برنامه‏ریزی کرده‏اند و آنها را آورده‏اند. یک جریان دیگر، تیپ یک قدری بازتری هستند که آنها قضیه را افشا کردند و از وسط کار قطع کردند، هیاهو راه انداختند. تعجب ما این است، اگر صحیح باشد که 280 پرواز از سودان به بروکسل و از بروکسل به تل آویو شده باشد، چطور شد در این مدت، این خبرگزاریهای شیطان دنیا که چشمهای آنها همه چیز و همه جا را زیر نظر دارد، این قضیه را فاش نکردند؟ این پل هوایی بسیار دراز و طولانی و مدت‏دار چطور از چشم اینها افتاد؟ انسان می‏بیند دست سازمان ملل در این جریان است، آمریکا هست چون او رسماً پول داده و کمک کرده است، سودان، خود اسرائیل و بلژیک هستند، تحقیقاً نظر سازمانهایی مثل هلال احمر، صلیب سرخ جهانی و امثال اینها هم جلب شده، بعید است که خود حبشه دست در کار نداشته باشد. اگر حبشه می‏دانسته، بعید است که روسیه دست در کار نباشد و نداند. چطور می‏شود که دنیا این همه در مقابل این ملت مظلوم فلسطین تفاهم می‏کند، برای اینکه این ملت را تحقیر کند؟ چطور می‏شود که این همه عرب، این همه دولت و این همه ادعایی که در دنیای عرب وجود دارد، در مقابل یک چنین حادثه‏ای که حادثه مهم قرن است، دزدی ده‏هزار آدم، آن هم با قیافه ظاهر الصلاح انسانی که ما اینها را می‏خواهیم به آنجا بیاوریم و از قحطی نجات دهیم، سکوت کرده؟ خوب نادانها! دروغگوها! تزویرچیها! آمریکا! تو که می‏گویی چند میلیون برای خرج این انتقال داده‏ای، دیروز رادیوی لبنان صریح گفت ما یک میلیارد دلار یا یک میلیارد مارک باید خرج کنیم که محصولات اضافی بازار مشترک اروپایی را منهدم کنیم که کشاورزها ورشکست نشوند، چرا این پل هوایی را درست نکردید و اینها را به اردوگاههای حبشه نفرستاید؟. فرانسه! حیله باز دروغگوی مدعی ادامه انقلاب کبیر فرانسه، تو که برای مبارزه با مردم چاد پل هوایی می‏زنی و این همه سرباز به‏آنجا گسیل می‏داری، چطور اینجا این پل هوایی نبود و از اشیای انهدامی بازار مشترک اروپا به آنجا نفرستادی؟ چطور بلژیک حیله‏گری که خودش مسؤول آن همه جنایت در کنگوست، حالا 280 پرواز درست می‏کند برای انتقال و دزدی مردم حبشه اسم آن را هم می‏گذارد »انسانی«!! خاک بر سر شما، هیچ گوشه دنیا دیگر این انسان نیست؟ این قدر دروغ می‏گویید، چقدر مردم شما احمق هستند، چقدر این روزنامه نگارها و چقدر این رادیوچی‏های دنیا احمق هستند که این حرفها را نقل می‏کنند و فوری یک تفسیر روی آن نمی‏گذارند. آخر دروغگو! این هواپیمای خالی که آن طرف می‏رود آدم بدزدد، خوب! از این طرف برای آنها چیزی ببرد. اگر راست می‏گویید و شما نژادپرست نیستید، اگر حتی صحیح باشد شما به خاطر انسانیت این کار را کردید، آیا فقط این 28 هزار یهودی آنجا آدم بودند؟ چرا دیگران را از اردوگاههای دیگر نیاوردید؟ چرا مسیحیان را نبردید؟ حالا مسلمانان را نمی‏گوییم، شما که مسیحی هستید!. شما انسان نیستید. خوب یک اردوگاه در آلمان، در اروپا درست کنید مسیحیان حبشه را - اگر راست می‏گویید - دعوت کنید بیایند آنجا و از این بازار مشترکی که دارید، به آنان بدهید بخورند، بعد که آنجا درست شد، برگردانید. معلوم است دروغ می‏گویید، معلوم است که شماها ظالم هستید، شماها همه چیز را برای سلطه می‏خواهید، شما بشریت را فریب می‏دهید و با همه این نکبتیها و زشتیهایی که دارید اگر در یک گوشه دنیا یک انقلاب اسلامی و انسانی هم برقرار می‏شود، همه همت خود را خرج می‏کنید که چهره آنها را کریه نشان دهید. بشریت امروز گرفتار ددمنشی سلطه‏گرانی شده که 500 سال است همه امکانات را برای یک سلطه به نظر خودشان دائمی، در دنیا به کار گرفته‏اند.  و اما مسأله جنگ:  من تقریباً تمام خطبه عربی را اختصاص به جنگ داده‏ام، فقط خلاصه آن خطبه را می‏گویم و بیشتر برای دنیای عرب آن خطبه را نوشته‏ام. اشاره می‏کنم به این شرارتهای اخیری که عراق این چند روزه شروع کرده، هم در دریا و هم در مرزها و زدن روستاها. هر روز خبر زدن یک روستا را شما می‏شنوید، که چندین نفر را شهید می‏کنند، و فقط یک مطلب را نشان می‏دهد که دروغ می‏گویند اینهایی که مرتب می‏گویند عراق صلح می‏خواهد. ما به ادله‏ای که خود می‏دانیم و به خاطر اینکه جنگ را امروز به خاطر انهدام نیروی عراق انجام نمی‏دهیم و جنگ برای ما الان فقط مسأله نتیجه‏گیری از چهار سال رزم بی امان و فداکاریها دارد، برای کار خودمان برنامه داریم و برنامه‏اش را هم خودمان می‏دانیم. هیچ وقت ادعا نمی‏کنیم که ما صلح می‏خواهیم به این معنا که صدام بماند و مسؤول این جنگ و این خون ریزی‏ها سالم در برود. این‏طور چیزی نمی‏گوییم. ما صلح می‏خواهیم، صلح واقعی. و صلح واقعی. هم با حزب بعث نمی‏شود. اما نمی‏خواهیم از دریای خون عبور کنیم تا به این صلح برسیم. مایلیم طور دیگری به این صلح برسیم که حزب بعث نبا شد و ما آزاد باشیم و برنامه برای این کار ریخته‏ایم. آنها دروغ می‏گویند که صلح می‏خواهند. اگر دروغ نمی‏گویند این شرارتهایی که این روزها کرده‏اند چه بود؟ این روزها که خبری نبود چرا روستاهای سوسنگرد، اسلام آباد غرب، و بسیاری از روستاهای عرب‏نشین یا لرنشین یا کردنشین را زدند و این شرارتها را کردند؟. چرا در دریا ناامنی به وجود آوردند؟ ببینید که آنها می‏خواهند بحران درست کنند، برای اینکه شاید از بحران سالم بیرون بیایند. گرد و غبار می‏خواهند راه بیندازند که شاید در تاریکی گرد و غبار بتوانند راه فراری برای خود درست کنند. ولی ما برنامه داریم و آن جور نیستیم. هر روز مطرح می‏کنند که ایران قصد دارد فردا حمله کند، و اضطراب در دنیا درست می‏کنند برای اینکه یک جنایتی مرتکب شوند و توجیه کنند. این رویّه آنهاست. ما سال قبل نشان دادیم که اگر مقابله به مثل باشد، قدرت ما خیلی از آنها بیشتر است. ما نشان دادیم که فقط با آتش توپ می‏توانیم یک میلیون آواره روی دست عراق بگذاریم. حداقل چندین شهر و شهرک از مرز ترکیه تا فاو در تیررس توپهای ماست. خوب! می‏دانید که می‏توانیم مقابله به مثل کنیم، لابد دنبال این هستید که ما مردم عراق را بزنیم. ما تا آنجایی که ممکن باشد صبر می‏کنیم و مقابله به مثل را برای وقتی می‏گذاریم که دیگر کارد به استخوانمان برسد و ان شاء اللَّه کار اصلی موقعی است که همه شرایط را مساعد ببینیم برای اینکه اقدامی کنیم که شر حزب بعث از سر مردم کنده شود.     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمدلله والصلوة علی رسول اللّه و اله الطاهرین والسلام علی الاخوة و الاخوات المسلمین المتقین. اخبار تجاوزات و شرارتهای دو سه هفته اخیر عفلقیان عراق را شنیده‏اند. در دریا چند کشتی تجارتی را هدف قرار داده و در زمین با بمبهای خوشه‏ای به‏چند روستای عرب نشین ایران حمله کرده و جمعی از زنان و اطفال غیر نظامی را شهید و مجروح و مساکن آنها را بر سرشان خراب کرده‏اند. این در حالی است که بعثیها با پیشنهاد سازمان ملل، تعهد کرده‏اند که به مراکز غیر نظامی حمله نکنند. و ایران علی رغم تحریکات بعثیها خودداری نشان داده است و تاکنون مقابله به مثل نکرده است. و همه و بهتر از همه خود عراقیها می‏دانند که شهرها و روستاهای زیادی در سراسر شرق عراق از مرز ترکیه در شمال تا فاو و دهانه خلیج فارس در تیر رس توپهای ماست؛ و مخصوصاً شهر بزرگ بصره با بیش از یک میلیون جمعیت و صدها مؤسسه عظیم صنعتی و اقتصادی. می‏بینید که بعثیها با این شرارتها و آتش افروزیها دم از صلح طلبی می‏زنند و جمهوری اسلامی را به جنگ طلبی متهم می‏کنند و رسانه‏های جمعی امپریالیستی و صهیونیستی هم این ادعاهای دروغ عفلقی‏ها رابه خورد مردم دنیا و به خصوص مردم منطقه می‏دهند. در عملیات گذشته و اخیراً در عملیات خیبر و تصرف جزایر مجنون و پس گرفتن ارتفاعات میمک و حلاله، ما نشان دادیم که قدرت شکست ارتش عراق را در هر جا که بخواهیم داریم با این قدرت نزدیک به یک سال است که نیروهای خود را در حدود مرزها یا کمی داخل خاک خودمان و یا کمی داخل خاک عراق نگه داشته‏ایم و رزمندگان را امر به صبر کرده‏ایم و بر بعثیها اتمام حجت کرده‏ایم که شاید به راه حق برگردند. از بقیه خاک ایران که در اشغال دارند، مثل نفت شهر و شلمچه بیرون روند و خسارات جنگ را که مسؤول شروع آن هستند بپردازند، و متجاوز تسلیم دادگاه شود، و صدها هزار عراقی اخراجی و آواره به عراق برگردند. بعثیها به جای پذیرش حق و عدل، با ادعای اینکه ایران قصد حمله دارد، به شرارتها ادامه می‏دهند و در عین زدن مراکز غیرنظامی، ادعای صلح دوستی دارند. ما می‏دانیم که آنها در این آتش افروزی از اول آلت دست امپریالیسم شدند و به نیابت از امریکا و با طمع ژاندارم منطقه شدن با اسلحه روسیه به جمهوری نوپای اسلامی تجاوز کردند و امروز هم با همان دستور و با حمایت ابرقدرتها و صهیونیسم و ارتجاع منطقه به تجاوز و شرارت خود ادامه می‏دهند و برای گمراه کردن افکار عمومی ادعای صلح می‏کنند. شما امت اسلامی شاهد باشید! ما در هر زمان ممکن اتمام حجت کردیم و دعوت به حق و عدالت و تقوا کردیم، اما در جواب به جز شرارت و ادعا چیزی ندیدیم. و باز هم این اتمام حجت را می‏کنیم و مهلت دیگری به عفلقی‏های متجاوز می‏دهیم که شاید از خدا و بندگان خدا بترسند و تسلیم حق شوند و نیازی به خون‏ریزی از نیروهای دو ملت نباشد. و اگر به سرکشی ادامه دهند ناچار هستیم با جراحی، این غده چرکین را معالجه کنیم.