خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران,مدرسه فیضیه
  • جمعه ۶ شهریور ۱۳۶۰
معنای کلی جهاد / جهاد در جهان بینی اسلام و قرآن / نقش مدرسه‎ی فیضیه در انقلاب اسلامی و شباهت آن با مکتب جعفری/

 

خطبه اوّل:

 

بسم‌الله الرحمن الرحیم

الْحَمدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رسول‌الله وَ آلِهِ اَجْمَعینَ. قال العظیم فی کتابه: اَعُوذ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الَّرجیم. وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدیَنَّهُم سُبُلَنا.[1]

مطالب دو خطبه‌ای که امروز به خدمت برادران و خواهران مسلمان عرض می‌کنم. یکی درباره  جهاد و دیگری درباره  مسائل جاری روز، مخصوصاً مسائل هفته می‌باشد.

خطبه اول که مربوط به جهاد است، در حقیقت ادامه  بحث‌های خطبه‌های هفته‌های گذشته می‌باشد. اگر به یاد داشته باشید. موضوع بحث من در یکی از خطبه‌ها در هفته  گذشته، مبارزه با آمریکا، شاه و نفاق بود، مبارزه‌ای که با جهاد انجام شد. امروز اگر خداوند به من توفیق بدهد، مسئله جهاد را در حد یک خطبه توضیح می‌دهم که جامعه  ما بداند در چه وضعی زندگی می‌کند.

جهاد از ریشه  جهد، تلاش و کوششی را معنا می‌دهد که در جهت خاصی انجام بشود. جهاد (با فتح جیم) به معنای زمین سخت است؛ اما جهاد (با کسر جیم) به معنای اصلاحی‌اش، در اصطلاح شرع، اسلام و متشرعه، مفهوم خاصی به خود گرفته، تلاشی است که همراه با رنج، زحمت و تحمل مشکلات باشد. این تلاش اگر مسلحانه و با دشمن رودررو در میدان کارزار باشد، جهاد اصطلاحی فقه اسلام است. کتابی هم در فقه به این نام داریم که موردبحث فقهاست و احکام خاصی هم دارد. ولی باز در شرع معنای وسیع‌تری هم دارد که در قرآن به آن معنای وسیع، معمولاً استعمال می‌شود و آن کوششی خاص با قصد تقرب به خدا و برای تحقیق اهداف اسلام می‌باشد.

هر نوع تلاشی که انسان‌هایی با شرایط و با نیت خاصی انجام بدهند که برای خدا و درراه خدا و برای تحقق اهداف دین خدا باشد در عرف قرآن از آن به جهاد تعبیر شده، اما اصطلاح خاص فقیهش کارزار و جنگ با دشمن است. طبعاً جهاد همراه فداکاری است؛ یعنی انسان مجاهد، آماده می‌شود که چیزی را از دست بدهد، در عرف وسیعش مال و جان و در معنای محدودش فقهی‌اش بیشتر جان را درراه خدا بدهد؛ بنابراین در قرآن وقتی‌که می‌گوید: با مال و جانتان درراه خدا مبارزه کنید و نزدیک چهل مورد، در قرآن آیات با لفظ جهاد آمده (با لفظ قتال و انواع دیگر رزم‌ها فراوان است) مجاهدت، یجاهدون، جهاد و جاهدوا و تعبیراتی از این قبیل آمده و از قرآن استفاده می‌شود که عالی‌ترین صفتی که یک انسان می‌تواند با آن متصف بشود، صفت مجاهد است.

یک مسلمان اگر بتواند لقب مجاهد را برای خود جلب نماید و با مفاهیم دینی تأیید بشود که او مجاهد است و مجاهد درراه خداست، مقام بزرگی را کسب کرده است. ابعاد جهاد هم بخش دیگری از بحث است که خیلی نمی‌توانم توضیح بدهم. جهاد با نفس، جهاد با دشمن داخلی، جهاد با دشمن خارجی، جهاد سازنده برای اصلاح جامعه که در خطبه  گذشته در پایان خطبه به جهاد با نفس رسیده بودیم. مهم مبنای ایدئولوژیک جهاد یعنی جهان‌بینی اسلام که این حالت را در مسلمان‌ها به وجود می‌آورد و انسان مجاهد می‌سازد، می‌باشد.

ما می‌دانیم که یکی از مشخصات اسلام که در مبارزات جامعه  مسلمان ایران تبلور پیدا کرد، روحیه فداکاری و ایثار بود که در هیچ جامعه‌ای و در هیچ انقلابی با این ابعاد وجود نداشت، سر قضیه را ما در جهان‌بینی اسلام می‌بینیم و نقاط حساس ایدئولوژیک است که انسان را این‌گونه بار می‌آورد. آن نقطه‌ای که در جهان‌بینی موردنظر ماست، آن دیدی است که قرآن و اسلام از جهان و انسان عرضه کرده‌اند، در چند کلمه قرآن و اسلام انسان را رهروی به‌طرف خدا می‌داند و منهای خدا و منهای ارتباط با خدا، انسان را موجودی بی‌ارزش و یا گاهی ضد ارزش و منفی می‌داند و انسان واقعی از نظر قرآن و اسلام انسان درراه خداست از نظر قرآن هدف انسان در زندگی هیچ‌چیز غیر از لقاءالله و رسیدن به جوار الهی و جذب رضوان الهی نمی‌تواند باشد، یعنی اگر چیزی غیرازاین باشد به همان اندازه انسان مغبون است و از راه دور می‌باشد.

یک انسان مسلمان مؤمن و اسلام‌شناس و دارای ایدئولوژی اسلامی (حال یا شکل عرفی و عوامی‌اش، یا شکل عرفانی و سطح بالا، یعنی انسان حکیم واقعی) آن‌کسی است که در حرکات وزندگی‌اش، خدا را هدف‌گیری می‌کند و تلاش می‌کند برای اینکه خود را به خدا نزدیک کند.

الا الی الله المصیر، لقاءالله، جوارالله. این گونه تعبیرات، لطیف‌ترین و پر جاذبه‌ترین کلماتی است که در نوشته‌های عرفاء دیده می‌شود و در عمل و حرکت و در قلب عوام حکیم، مردم عالی دارای حکمت الهی نیز چنین است. این روحیه، فقط در کسی می‌تواند باشد که برای این جهان مبدئی مثل خدا و برای انسان حرکتی و معادی قائل است که به خدا می‌رسد. شما چنین چیزی را در مکاتب مادی نمی‌توانید پیدا کنید. چه مادیت غرب چه مادیت شرق، در مادیگری غرب همه حیات انسان در لذات جسمی، خوب خوردن، خوب خوابیدن و خوب شهوترانی کردن و لحظات زندگی را با این‌گونه اعمال پر بار کردن خلاصه می‌شود و این همه  فلسفه اصالت الذه غرب است و هر چه در حرکت و عمل و افکارشان دیده می‌شود، دنباله  این فکراست.

در فلسفه  مادی شرق که امروز محور حرکت مارکسیزم است. آن‌ها که هم لفظاً و هم در معنا خدا و حقیقت ماوراء ماده را منکرند و چیزی در این جهان ماوراء ماده نمی‌بینند و همه  اهدافشان در مسائلی که در ذهن خود بافته‌اند خلاصه می‌شود  لذا دچار تناقض شده‌اند، از یک طرف اساس کار خود را بر مبارزه گذاشته‌اند زیرا جهان را با تحلیل خود یکپارچه تضاد می‌بینند، دیالکتیکی که از مجموعه  تضادها و درگیری‌های جهان به وجود می‌آید؛ و حرکت هم حرکت جبری و بدون وقفه  بی اختیار و انسان را رهرو یک موج عظیم ناشی از دیالتیک و تضاد معرفی می‌کنند و بعد از مرگ انسان هم در فلسفه آنها، هیچ‌چیز وجود ندارد، در عین حال از این انسان فداکاری می‌خواهند. آن‌ها هم در توجیه فلسفه  خود گرفتارند. اسلام که به انسان می‌گوید: جهاد و فداکاری کن، عقیده دارد که بعد از جهاد، خدا را ملاقات می‌کند؛ اما مارکسیسزم به انسان مجاهد چیزی ندارد که عرضه کند، می‌گوید:

این معنای حیات است، می‌گوید: این حرکت جبری توست و برای اغنای افرادشان باید با مجسمه‌سازی‌ها و قهرمان سازی‌ها و چیزهایی از این قبیل، احساسات آنها را راضی کنند و مایه‌ای در کار نیست. نه این جبر کور شرق و نه آن مادیگری صد در صد آلوده  غرب، هیچ کدام نمی‌توانند برای انسان متحرک، هدف‌گیری صحیحی ارائه بدهند؛ اما اسلام خیلی راحت با جهان‌بینی خاصی که دارد، به انسان می‌گوید:

حرکت کن، دران آخرین لحظه حرکتت، چشم را که از این جهان بستی، خدا را ملاقات می‌کنی و در حین حرکت هم خدا را ملاقات می‌کنی؛ و حیاتی به انسان مجاهد عرضه می‌کند که امروز درک آن برای ما مشکل است. ما میدانیم که قرآن با صراحت می‌گوید که شهدا را (آنها را که درراه خدا کشته شده‌اند) مرده تصور نکنید، این‌ها زنده‌اند، همه زنده‌اند زیرا هرانسانی که بمیرد، اسلام با قاطعیت می‌گوید: او در عالم برزخ و بعد هم در قیامت زنده است، اینکه شهدا زنده‌اند.

«و عندالله یرزقون، احیاء عند ربهم یرزقون» مطلبی اضافی است، یعنی آن حیات، این حیات معمولی این است، در برزخ همه زنده‌اند و حیات برزخی دارند، اما شهید یک زندگی دیگری دارد که رزق خاصی از خدا می‌گیرد و با حیات خاصی زندگی می‌کند که آن حیات، با حیات دیگران در برزخ، فرق دارد. این مسئله را اسلام عرضه کرده و ابعاد جهاد را هم در قرآن محدود به قتال و جنگ مسلحانه ننموده، عین تعبیر: «یجاهدون به اموالهم و انفسهم» می‌باشد. با مال و جان جهاد می‌کنند. البته از این کلمه استفاده می‌شود که جهاد با مال یک چیز عادی نیست، یک ثروتمند میلیاردر، اگر هزار تومان درراه خدا بدهد جهاد محسوب نمی‌شود، زیرا مشکلی برای ا و نیست، اما یک کارگراگر هستی‌اش را می‌دهد، خانه‌اش را می‌فروشد و درراه خدا می‌دهد یا اندوخته‌اش را درراه خدا می‌دهد یا یک خانم خانه دار که زینت آلات عروسی‌اش را درراه خدا می‌دهد، به معنای لغوی کلمه هم جهاد است و یک نوع تحملی می‌باشد که آن ثروتمند نکرده است.

چند روز پیش در یکی از همین جلسات نماز جمعه، خانمی مقداری طلا که شامل گوشواره و گردن بند بود، فرستاده و نامه‌ای نوشته بود، دران نامه نوشته بود که: من بعد از آنکه امام جمعه، آیت الله خامنه‌ای، مورد سوء قصد قرار گرفت، بلافاصله نذر کردم که اولین لحظه‌ای که خبر سلامتی ایشان را بشنوم، هرچه طلا دارم، برای مخارج جنگ در اختیار جبهه‌های جنگ بگذارم. این حرکتی است که با دو بعد جهاد همراه است. خانم نمی‌تواند خود به جبهه برود، این‌گونه نذر کرده و هدف گیری می‌نماید، نذرش نجات عنصر محبوب و هدایت گرش می‌باشد و مصرف نذرش هم چیزی است که آن امام جمعه به آن علاقه دارد و راهی است که خود پسندیده است.

جمله یجاهدون باموالهم و انفسهم به عنوان یک مصداق این‌گونه انسان‌ها را خوب شامل می‌شود و جهاد با نفس معنایش این نیست که حتماً انسان بمیرد، یعنی از نیروی جسمی خود مایه بگذارد، جهاد با مال، دادن امکانات مادی و جهاد با نفس، دادن امکانات بدنی یا روحی خود انسان، از فکر، قدرت و طرح و فرزندان و فامیل و محبوبانش می‌باشد، این‌ها جهاد با نفس است. این دو بعد، امروز در جامعه  ما در سطح بسیار عالی رواج دارد و جامعه  ما امروز جامعه  مجاهد است و آثاراین جهاد را ما هر لحظه مشاهده می‌کنیم، یعنی همان وعده‌هایی که خداوند در قرآن به مجاهدان راه خدا داده، امروز جامعه ما از آن بهره گیری می‌کند، قرآن می‌فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا[2]»

این جمله خیلی زیباست، این آیه را چند ماه قبل از پیروزی انقلاب در پالایشگاه آبادان برای کارگران خواندم و برایشان در روند مبارزه تفسیر نمودم، اکنون در دنباله حرف‌هایی که آن روز بیان شد و به عنوان فهم خود از قرآن بیان کردم، مطلب را عیناً مجسم می‌بینم و مردمی که با جان و مال در خدمت هدفشان بودند، خداوند راه‌ها را به آنها نشان می‌دهد و هدایتشان می‌کند، بدون آنکه توجه داشته باشند، مشاهده می‌کنند که در جلوی حرکتشان، پشت سر هم گردنه‌ها فتح می‌شود و دشمن‌ها شکست می‌خورند و مشکلات برداشته می‌شود، اگرچه به اندازه  این کوه‌های جهان باشد و جامعه  ما امروز این مطلب را حس می‌کند. آنقدر ابعاد پیروزی زیاد است که ایمان غرق در پیروزی است و ممکن است متوجه نشود.

بیرون کردن آمریکا از این کشور، بیرون کردن خانواده پهلوی و آن همه انگل که دراطراف او بودند، در همه ابعاد زندگی این جامعه و مهم‌تراز هر دوی آنها، آن‌گونه به هم زدن بساز نفاق و تروریزم چه چپ و چه راست و شکستن بت‌های شومی مثل بنی صدر و لیبرال‌های دیگر، چیزهایی است که یک جامعه بتواند در حرکت‌های عادی خود به زودی از عهده‌اش برآید. شما اگر تاریخ دنیا را بخوانید و تحلیل کنید، مطمئن می‌شوید که هدایت الهی است که این جامعه را این‌گونه پیش می‌برد. غربی‌ها با معیارهایی که تحلیل می‌کنند حق دارند آن‌گونه قضاوت کنند، یک روز می‌گفتند: این بنی صدر کشور را دچار جنگ داخلی می‌کنند و یک روز این دو جبهه در مقابل هم قرار می‌گیرند، اما دیدید که بنی صدر همچون خائنی، متواری شد و از داخل توالت سر درآورد و به پاریس رفت و آن تحلیل‌ها هم به هم خورد.

بعد گفتند بنی صدر با مجاهدین ساخته و تاکتیکی به خارج فرار کرده‌اند و از آنجا جریان را هدایت می‌کنند و مجاهدین با ده‌ها هزار مسلح تربیت شده که تا بن روستاها رخنه کرده‌اند، این کشور را حمام خون می‌کنند، البته با تحلیل‌های عادی همینطوراست می‌بایست هم چنین می‌کردند، اما این ملت و این جامعه  مجاهد، این‌ها که مال و جانشان را کف دست گذاشته و به پیشگاه الهی تقدیم می‌کنند و این مردمی که ارتششان ده ماه در ریگزارهای خوزستان، در سنگرهای گرم مانده و خم به ابرو نمی‌آورد و افرادش مدام تقاضا می‌کنند که دستور حمله بدهید و این مردم پشت جبهه‌ای که این‌گونه فرزندانشان را تقدیم می‌کنند و اشک نمی‌ریزند که مبادا خداوند از آنها کمی ناراضی بشود، این مردم مجاهد مشکلاتشان را به این نحو حل می‌کنند که سازمان‌های پیچیده‌ای که ده، دوازده سال سابقه پیچیدگی دارد، این‌گونه مثل موش به این سوراخ و آن سوراخ فرار کنند و به این نحو افرادشان اعتراف کنند. من چند شب قبل، اظهارات یکی از این افراد را از تلویزیون دیدم، هم لذت بردم و هم اندوهگین شدم، اندوهگین از این جهت که چگونه ما این نیروها را از دست داده و در خدمت تروریزم قرار داده‌ایم و خوشحال شدم که وجدان این بچه‌ها هنوز تباه نشده و می‌فهمند.

حرف‌هایی که گفت همان حرف‌هایی است که ما می‌خواهیم بگوییم، همان مسائلی که ما می‌فهمیم او هم فهمیده بود و تحلیل می‌کرد و گفت: برادران کجا می‌روید، با چه کسی می‌جنگید؟ با محرومان؟ شما تا به حال کدام فئودال را کشته‌اید؟ شما تا به حال کدام ساواکی خائنی که دستش به خون مردم آلوده بوده کشته‌اید؟ شما تا به حال کدام جاسوس آمریکا و شوروی را زده‌اید؟ شما تا به حال به کدام مرکز فساد حمله کرده‌اید؟ هرچه حمله کرده‌اید به پاسدار، به بسیج، به بقال به روحانی، به امام جمعه و نماینده مردم بوده و گفت که: «ما امروز در مقابل امامی قرار گرفته‌ایم که ضد اسلام‌ها نمی‌توانند منکر حقانیتش بشوند. کاستروها، کیم ایل سونگها و شخصیت‌های دنیا را که ما با معیارهای سازمانی خودمان قبول داریم، این امام را و این راه را تأیید می‌کنند، شما با چه کس کار می‌کنید؟ با ریگان؟ با بگین؟ با بنی صدر؟ با آریانا؟ با حبیب اللهی؟ با بختیار؟» همه این حرف‌ها را زد، حتماً همه شنیده‌اید، بچه‌ها کم کم در حال توجه و فهمیدن مسائل‌اند و این مسئله مشکل گشاست. این جامعه  مجاهد، این ملت درراه خدا، با وعده قطعی که خدا داده و با تأکید می‌گوید:

«لنهدینهم سبلنا» لام تأکید است «ن» تأکید ثقیله هم دارد و با تأکید مضاعف می‌گوید: خداوند راه‌ها در اختیار ملت مجاهد، افراد و مردم مجاهد می‌گذارد. نقطه مقابل آن، فرد و جامعه‌ای که به جای هدف گیری خدا، زمین را هدف‌گیری کند، به جای اوج به‌طرف ملکوت، به‌طرف ناسوت حرکت کند که خداوند به اخلد الی الارض تعبیر می‌کند[3].

«واتل علیهم نبأ الذی اتبناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین و اوشئنا لرفعناه بها و لکنه اخلد الی الارض.»

داستان آن‌کسی را می‌گوید که خداوند آیات و هدایتش را به او داد، ولی اینها را از خود دور کرد و گمراه شد «و خلد الی الارض» بجای اینکه به آسمان نگاه کند، سنگینی کردو تمایل ابدی به‌طرف زمین نشان داد و خیال کرد همه چیز اینجاست و به جای معنا، به ماده گرایید، قرآن می‌گوید که: این‌گونه انسان‌ها مثله کمثل الکلب مانند سگ هستند، این مثل قرآنی سیار جالب است و دراخرایه هم می‌گوید: «فاقصص القصص لعلهم یتفکرون ساء مثلاً القوم الذین کذبوا بایاتنا و انفسهم کانوا یظلمون[4]»

قرآن می‌گوید: این مثل‌ها را برای مردم بگو که بدانند نتیجه این اعمال چه می‌شود؟ آن‌ها که اخلاد کردند و هدف گیری مادی نمودند اینها مثل سگند.

«فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل الوقم الذین کذبوا بآیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون[5].» بعضی از تفاسیر گفته‌اند که مراد بلعم باعوراست ولی اگر هم چنین باشد مصداق است، منظور همین افراد هستند، همه  جبهه‌های ضد اسلامی ایران مصداق این آیه هستند، رهایشان کلید مثل سگ پارس می‌کنند و حمله هم به آنها بکنید باز مثل سگ پارس می‌کنند.

آن روزی که مجاهدین و پیکاری‌ها و اقلیت فدایی‌ها را آزادشان گذاشته بودیم با تیراژهای وسیع روزنامه به راه انداخته و به این جمهوری حمله می‌کردند بنی صدر و لیبرال‌ها هم چنین می‌کردند؛ و امروز هم که تحت فشار قرارشان داده‌ایم باز همان حرف‌ها را می‌زنند. آقای موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور می‌گفت: بعضی از این آقایان که روزنامه‌هایشان تعطیل شده بود، پیش من آمده و گفتند آزادی است اجازه دهید روزنامه‌هایمان منتشر شود. ایشان جواب خوبی داده و گفته بود: شما آن روز که روزنامه داشتید می‌گفتید استبداد و دیکتاتوریست، روزنامه‌تان را هم که بسته‌ایم می گویید دیکتاتوریست، اگر بناست شما یک نوع برخورد داشته باشید، چرا روزنامه را باز کنیم؟ آن روز زبان داشتید می‌گفتید دیکتاتوریست، حال با بی زبانی می گوئید دیکتاتوری است و اخلاد الی الارض همین است، یعنی آدم همه چیزش را از دست می‌دهد، وقتی که نشریه مجاهد به ادعای خودشان با چهار صد هزار تیراژ منتشر می‌شد و کسی مزاحمشان نبود و در چاپخانه  دولتی هم چاپ می‌شد، همین آقایان آن روز می‌گفتند استبداد و دیکتاتوری ملاهاست. حال هم بگوئید دیکتاتوریست. «ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث»

در هر حال باید پارس کند. این‌گونه آدم‌ها شکر نعمت خدا را هم نمی‌کنند، شکر نعمت انسان را هم نمی‌کنند و دچار همین سرنوشتی هستند که این آقایان دچار شدند. بنی صدر، رئیس جمهور بود. فرمانده کل قوا بود. بانک‌ها دراختیارش بود، رئیس شورای انقلاب بود، برای رادیو تلویزیون او مدیرعامل گذاشته بود و همه  عواملش را به کار گرفته بود، روزنامه هم داشت. می‌گفت روحانیون قدرت طلبند و خود را مظلوم قلمداد می‌کرد و می‌گفت نمی‌توانم کاری بکنم! خب:

«ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث» حال اگر بناست شما ناسپاسی کنید، بهتر همین است. نه بروید و از توالت سر در بیاورید! و همانجا این حرف‌ها را بگویید کسی هم حرف‌های شما را پخش خواهد کرد.

شما را به خدا توجه کنید که امروز این قرآن در جامعه ما چقدر مجسم است، قرآن می‌فرماید: آن‌ها که درراه من مجاهده کنند، راه‌هایشان را باز می‌کنم. به این نحو راه را باز می‌کند که مثل آب خوردن رئیس جمهوری مدعی یازده میلیونی را عزل می‌کند، مجلس را جبران می‌کند، انتخابات می‌شود و مردم رئیس جمهور مکتبی انتخاب می‌کند، بعد هم امکانات دراختیارشان است. طرف مقابل هم همه چیز در اختیار داشت اما به خاطراخلاد الی الارض و فراموش کردن خدا به ضد جهان اسلامی حرکت کردن، کارش به اینجا می‌رسد که این‌گونه حرکت می‌کند و اکنون با ای بی سی آمریکا مصاحبه می‌کند و آنجا حرف‌های عجیب و غریب می‌گوید که همین جا هم می‌گفت و ما هم می‌گفتیم دروغ است اما هیچ کس باور نمی‌کرد. در آنجا گفته: من تصمیم نداشتم کاری کنم، وقتی دیدم مردم درانتخابات شرکت نکردند و از وزارت کشور کسی به من گفت که فقط دو میلیون نفر در انتخابات شرکت کرده‌اند و این شرکت نکردن یعنی به من رأی داده‌اند زیرا من انتخابات را تحریم کرده بودم بنابراین تصمیم گرفتم که مقاومت کنم!

این حرف ممکن است برای آمریکائی‌های کور و کر قدری معنا داشته باشد اما او این حرف را می زند که مردم ایران را تحریک کند. در ایران این شانزده میلیونی که شرکت کردند که می‌فهمند او دروغ می‌گوید، او اگر بخواهد برگردد باید با این مردم کار کند. خداوند آخر همین آیاتی که قبلاً ذکر شد می‌فرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل[6]»

چشم دارند ولی نمی‌بینند، گوش دارند، نمی‌شوند، قلب دارند (آن قلبی که در خطبه‌های گذشته معنا کردم) و نمی‌فهمند و آن قلب درک نمی‌کند، مثل حیوانند؛ اما بعد فوراً خداوند استدلال می‌کند نه حیوان هم نه چون اینها بدتر از حیوانند، زیرا از حیوان توقع فهمیدن نیست، اما از اینها توقع شعور است چون استعداد دارند. رجوی از زندان که بیرون آمد، اگر مثل هزارها نفر جوان‌های دیگر، تسلیم مردم می‌شد درراه اسلام حرکت می‌کرد و این همه فرزندان مردم را گمراه نمی‌نمود و این تباهی را به بار نمی‌آورد و امروز خود دردی از این کشور را درمان می‌کرد.

اما به جای راه صحیح و به جای توجه به خدا و به جای توجه به حق و لقاءالله، این اهداف پست را گرفت و به این روز افتاد که با دست خود و یارانش این‌همه فرزندان مسلمان این کشور را به گمراهی کشاند که قلب همه ما را می‌سوزاند و من امیدوارم افرادی مثل جوانی که چند روز قبل مصاحبه‌اش را پخش کردند و در بین حرف‌هایش گفت که: من نمی‌دانم زنده می‌مانم یا نه (به او قول نداده بودند که با این مصاحبه بخشیده خواهد شد)، اگر زنده ماندم، تصمیم گرفته‌ام که با این مردم و همراه این مردم و در خط امام مبارزه کنم من امیدوارم مراکز قضایی ما زودتر تکلیف این‌گونه افراد را روشن نمایند و اینها از رحمت واسعه الهی برخوردار باشند و متأسفانه سازمانشان برای اینکه جلوی اینها را هم ببندد، تاکتیک شومی به کار برده و یک دستور سازمانی صادر کرده و به اعضا و هواداران خود گفته در سطح ظاهری اظهار ندامت کرده و آزاد که شدید در بیرون فعالیت خود را ادامه دهید.

البته این دستور را ما زود فهمیدیم، مسئولان قضایی باید راستی ادعای توبه این افراد را آزمایش کنند، اما فردی که در تلویزیون با مردم به این نحو صحبت کرد دیگر دروغ نمی‌گوید، او همه چیز را گفت. کسانی که صداقت به خرج می‌دهند، صداقت آنها علائم زیادی دارد و ما می‌فهمیم راست میگویند یا دروغ می گویند و بعد آنها که راست می‌گویند اجازه دهند که به آغوش جامعه باز گردند.

بخشی از صحبت‌هایم در مورد مقام مجاهد، ارزش جهاد و آثار جهاد بود که فکر می‌کنم خطبه سنگین شده و اکنون نمی‌توانم ادامه بدهمان شاء الله در فرصت‌های دیگر بحث خواهیم کرد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحن الرحیم

والعادیات ضبحا/ فالموریات قدحا فالمغیرات صبحا/ فاثرن به نقعا/ فوسطن به جمعاً/ ان الانسان لربه لکنود/ و انه علی ذلک لشهید و انه لحب الخیر لشدید/ افلا یعلم اذا بعثر ما فی القبور/ و حصل ما فی الصدور/ ان ربهم به هم یومئذ لخبیر.

این سوره را می‌بایست در این بحث تفسیر می‌کردم، یعنی همه حرف‌هایی که زدم دراین سوره هست، اما فرصت این تفسیر را ندارم، شما خودتان به تفاسیر و ترجمه هائی که دارید مراجعه کنید. انشاء الله در فرصت دیگری توضیح خواهم داد.

 

خطبه دوم:

بسم‌الله الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ عَلی عَلیٍّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلی الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ ألْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی (عج)

بحث در خطبه  دوم درباره  مسائل مهم جاری هفته و روز است. پریروز سالگرد رحلت امام صادق (ع) توسعه دهنده  مکتب شیعه بود که به نام مکتب جعفری خوانده می‌شود و ضمناً سالگرد هجوم مغولانه رژیم شاه به مدرسه  فیضیه بود. دراین باره همه زیاد شنیده‌اید، مطالب زیادی برای گفتن دارم که البته دراین خطبه نمی‌خواهم بگویم، مطالب دیگری را می‌خواهم عرض کنم.

روز رحلت امام صادق (ع) که روز هجوم شاه به فیضیه بود، همانند حیات امام صادق (ع) و همانند حیات خود فیضیه که تقارن اینها بسیار گویاست، منشأ یک حرکت و جهش بزرگی در انقلاب اسلامی باشد. تا آن روز شاه چهره  خود را مخفی کرده بود و هنوز دست به بازداشت و شکنجه و کشتن نزده بود. ما فکر می‌کردیم تا آن روز اگر یکی از شخصیت‌های مسلم را بگیرند، حرکت انقلابی سرعت می‌گیرد که شاه این کار را کرد و این مسئله را جلو انداخت. در جلسه‌ای که آن روز از طرف حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی در فیضیه برقرار بود، یکی از صحنه‌هایی که شاه می‌خواست اجرا کند، اجرا کرد. گویا سه برنامه داشتند، یکی در مدرسه  فیضیه، یکی در مدرسه  حجتیه و مهم‌ترین آن در منزل امام بود. جریان مدرسه  حجتیه به شکلی خنثی شد. منزل امام را محاصره کردند، اما دیدند دران کوچه‌ها و با آن نیروهایی که آنجا جمع می‌شوند، درگیری برای رژیم خطرناک است و به ایشان گران تمام می‌شود.

از آن برنامه هم منصرف شدند و فقط برنامه  مدرسه  فیضیه را اجرا کرده و حادثه  شوم آن حمله  فجیع برای ما یک عاشورای جدیدی ساخت. اگر به یاد داشته باشید، آن سال روضه مدرسه فیضیه، روضه کربلا را تحت الشعاع قرار داده بود و ما که منبر می‌رفتیم به آن اندازه که با خواندن روضه فیضیه اشک از مردم می‌گرفتیم، نمی‌توانستیم از خواندن واقعه کربلا از مردم اشک بگیریم؛ و امام به جای اینکه کوتاه بیایند، بهترین بهره برداری را از این جریان نمودند، مخصوصاً با تهدیدهایی که شاه بعداً کرده بود و اشخاصی را به قم فرستاده که آقایان را ملاقات کنند و پیغامش هم این بود که یک گوشه به شما نشان دادم، این بار به خانه‌هایتان حمله می‌کنم، ناموستان، حرمتتان، منزلتان و مریدانتان و همه چیز در خطراست.

همان روزها از طرف آیت الله حکیم تلگرافی از نجف آمد که آقایان علما به‌طرف عراق مهاجرت کنند. تا من تکلیف خودم را روشن کنم، حوزه  نجف هم در این قضیه حساسیت نشان داده بود، شاه پیغام داد اگر می‌خواهید به نجف بروید، تذکر می‌دهم، آرام بروید، با هیاهو نروید، چون ترسیده بود روحانی هر شهری حرکت کند، مردم هم پشت سرش حرکت می‌کنند و اگر چنین می‌شد، آن انقلابی که دو سال پیش انجام گرفت، آن زمان می‌شد. شاه این پیغام را داد.

امام حاضر نشدند پیغام را بگیرند، حتی حاضر نشدند پیغام آورها را هم در خانه خود بپذیرند، می‌گفتند: با شماها ملاقات هم نمی‌کنم.

اما بعضی از آقایان دیگر ملاقات کردند و این پیغام را ما را از زبان آنها شنیدیم. در آن جریان، فیضیه و روز وفات امام صادق (ع)، نقطه  عطف تاریخ نهضت ما شد و تشابه مهم حوزه و امام صادق (ع) جای دیگری است. همه می‌دانند که امام صادق، در بین ائمه  ما توفیقشان در تربیت شاگرد و نوشتن کتاب و بخش معارف شیعه بیشتر از سایر ائمه بوده و حوزه  عظیمی داشتند و صدها کتاب توسط شاگردان ایشان نوشته شد و شاگردان ایشان در علوم و فنون مختلف حتی شیمی و فیزیک هم آثاری از خود بجای گذاشته‌اند؛ و آن نیرویی که امام صادق (ع) برای جامعه تربیت کرد، بعد از آن ضربه‌هایی در دوران بنی امیه و درگیری‌های بنی امیه و بنی عباس به شیعه خورده بود، آن برهه  از زمان ضروری بود که امام صادق (ع) جایگزین نمودند؛ و نیروهای فراوانی را به شیعه دادند که تا امروز ما از آن تغذیه می‌کنیم. فیضیه قم هم چنین چیزی بود.

بعد از خفقان شدید رضاخان قزاق و قلع و قمع کردن روحانیت و ممنوع کردن لباس روحانیت و بستن مدرسه‌ها و حسینیه‌ها و مساجد در ابتدای حکومت محمدرضا پهلوی که ضعیف بود و نمی‌توانست سیاست پدرش را تعقیب کند، یکی از کارهای بسیار مهم و با ارزش شیعه که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی سهم عظیمی در این کار دارند، تشکیل و توسعه حوزه علمیه قم و حوزه‌های دیگر دینی است.

در فاصله  دهساله بین سال‌های هزار و سیصد و سی تا هزار و سیصد چهل که روحانیت تا حدودی خاموش است، حوزه  علمیه قم، کاری شبیه کاری که امام صادق (ع) انجام داد، نمود و هزارها طلبه پرشور، متدین، با مطالعه و آشنا به مسائل روز تربیت شدند و ذخیره‌ای برای انقلاب گشتند و اگر این‌ها نبودند، محال بود در ایران بتوان رژیم پهلوی را شکست داد، البته با معجزه میسر بود، اما اینها با مراحل طبیعی این کار را کردند. هزارها طلبه سالی چند بار به اعماق روستاها رفته و معرفت و انقلاب با خود می‌بردند و از آنجا احساس و درک و نیاز مردم واقعیت جامعه را به حوزه علمیه منتقل می‌کردند. کاری که دراین ده سال حوزه  علمیه قم کرد و امام ما، امام عزیز ما، یکی از مهم‌ترین استوانه‌های این کار بود، زیرا دوستان که اکنون همین جا هم هستند می‌دانند مهم‌ترین درس این ده سال، درس امام بود و طلبه‌های درسخوان قم که هوی و هوس هیچ‌چیز غیر از درس نداشتند، پای درس امام جمع می‌شدند و در مسجد سلماسی و اخیراً مسجد اعظم این دوره گذشت و به سال 42 اول سال رسید. دوم فروردین و بیست و پنجم شوال و  روز امام صادق (ع) و با تناسب «کانه» مکتب امام صادق یک‌باره از مدرسه فیضیه منفجر شد و آثار این انفجار همه جا پخش شد و امروز در دانشگاه تهران، یکی از آن جرقه‌ها را می‌بینیم.

پس به‌حق می‌توانیم بگوییم:

انقلاب اسلامی ایران غیر از ریشه‌های فراوانی که دارد، یکی از اصولی‌ترین ریشه‌هایش، در مکتب امام صادق تغذیه می‌شود که شاگردان بلاواسطه امام و اصول «اربعة مائه» امام صادق و شاخه‌های نزدیک‌ترش از مدرسه  فیضیه و دوران سازندگی روحانیت، انقلاب و پیروزی و تداوم این انقلاب را به همراه داشت، به همراهی این مردم و با کمک این مردم که از هم جدا نیستند و ما به اینها مرهونیم.

و اما مسئله مهم دیگر: که من بحث اصلی‌اش را در خطبه  عربی برای برادران و خواهران عرب زبان گذاشته‌ام، گوشه‌ای از آن را برای برادران و خواهران فارس زبان عرض می‌کنم: مسئله  توطئه تبلیغاتی صهیونیزم، امپریالیزم، منافقیزم. در مورد خرید اسلحه ایران از اسرائیل است که از آن دروغ‌های شاخدار وصله‌های نچسب و ادعاهای بسیار دور از واقعیت است که امروز ما شاهد آن هستیم که دنیای فاسد و پوسیده  غرب آن را تعقیب می‌کند.

یک دلال عراقی طبق اطلاعی که ما داریم، با دادن دویست، سیصد هزار دلار به یک دلال خبر و دزد حرفه‌ای تبلیغاتی به او می‌گوید: خبری بساز که این مضمون دران باشد. خبری درست شود که مثلاً سه ماه پیش ایران پانزده میلیون یا هفده میلیون پوند انگلیسی به وسیله واسطه از اسرائیل اسلحه خریده و یکی از هواپیماهایی که در شوروی ساقط شد، بخشی از آن اسلحه را حمل می‌کرده که از آن روز این سر و صدا بلند شد و روزنامه  ساندی تایمز آمریکا این خبر را نوشت و بعد، این سوغاتی که از عراق به غرب رفته بود، از غرب شروع به پخش شدن می‌کند، مصاحبه‌ها، تحلیل‌ها، مذاکره‌ها و جعل خبرها و تأییدها شروع می‌شود.

ای.بی.سی. آمریکا که برای لحظاتش خیلی ارزش قائل است، نیم ساعت از وقت نیمه شبش را که چهل میلیون شنونده و بیننده دارد، اختصاص به این جریان می‌دهد و چقدر برای روزنامه‌های غرب در طول این دو هفته ایران خبرسازترین کشورهای جهان بوده و سر مقاله‌ها و تیترهای بسیاری از روزنامه‌های دنیا را به خود اختصاص داده، قضیه چیست؟ اگر خبر صحیح بود، پانزده میلیون پوند اسلحه به واسطه خریده شده بود.

زمانی مرحوم شهید مفتح مطلبی نقل می‌کرد که من اکنون به یادم آمد و برای اینجا خیلی جالب است، ایشان می‌گفت: رئیس ساواک قم، من را خواست و به من گفت: که دست از کارهایتان بردارید، اگر دست برندارید، ما می‌دانیم چگونه آبروی شما را ببریم، بدنامتان می‌کنیم. گفتم: چطور بدنام می‌کنید؟ در آن زمان مرحوم شهید مفتح تشکیلاتی داشت به نام اسلام‌شناسی و یک عده با ایشان همکاری می‌کردند. معمولاً در هر ماه یک کتاب چاپ می‌کردند، سلسله انتشاراتی بود و به نام کتاب‌های اسلام‌شناسی در اطراف پخش می‌کردند.

رئیس ساواک در جواب گفته بود: هنگامی که شما کتاب‌ها را با پست فرستادید؛ ما ورقه ورقه‌هایی چاپ کرده و با امضای ساواک بین همه  کتاب‌هایتان می‌گذاریم. در آن ورقه به مردم می گوییم که کتاب‌های دانشمند محترم مفتح را بخرید و مردم وقتی ببینید ساواک برای شما ترویج می‌کند، دیگر برای شما، احترام و اعتباری قائل نیستند. مرحوم مفتح می‌گفتند که: من خندیدم، گفتم شما که این گونه معتقدید که یک امضای شما تا این حد ما را بی آبرو می‌کند، پس برای چه زنده‌اید؟ شما بر چه کس حکومت می‌کنید؟ مردم به خاطر یک امضای شما از ما بر می‌گردند، تیپ شما این است، ما هم همین مطلب را می‌خواهیم به مردم بگوییم.

مانند این جریان امروز وجود دارد. آمریکا می‌خواهد ایران را بی آبرو کند، می‌گوید: ایران یک قلم کوچک اسلحه از فرزند نامشروعش اسرائیل، آن هم به واسطه دلال‌های ناشناس خریده است. بسیار خوب اگر اسلحه خریدن از اسرائیل، آبروی یک حکومتی را به این نحو می‌برد، ای آمریکا تو به چه امید می‌خواهی از این به بعد به ایران برگردی؟ بنی صدر تو، بختیار تو، حبیب اللهی تو و آریانای تو و امروز رجوی تو که دیگر برای همه روشن است که اینها مال تو هستند، به چه دلیل و با چه آبرویی می‌خواهید به ایران بیایند؟ تو خودت با همان بی‌شعوری که خداوند نصیب آدم‌های مادی کرده، این‌گونه چهره  خود را روشن می‌کنی، بنی صدر این قضیه را تأیید کرده، اگر فرض کنیم این خبر صحیح است مسئول مستقیمش خود اوست که البته این جریان صحیح نیست، او برای اینکه آبروی اسلام را ببرد، خودش را غرق کرده تا ما را هم غرق کند.

جریان به سه ماه پیش بر می‌گردد، آن روز در ایران چه کسی مسئول خرید اسلحه بود؟ آن‌هایی که در وزارت دفاع اسلحه می‌خریدند چه کسانی بودند؟ تیمسار فریور که در حال حاضر زندانی است مسئول خرید اسلحه بود، ما او را گذاشته بودیم یا بنی صدر؟ بهر حال آقای محمدی، قاضی شرع دادگاه‌های انقلاب ارتش فریور را گرفت و بنی صدر آزادش کرد، بازداشت بود و آزاد شد و دوباره او را گرفتند. اگر فرض کنید و دروغی گفته شود که اسلحه از اسرائیل خریداری شده، ما با همان دلیل امروز می‌توانیم بنی صدر را محاکمه کنیم. البته این صحبت‌ها فقط برای گول زدن غربی‌هاست و دیگر هیچ، زیرا اروپائی‌ها که از این کار بدشان نمی‌آید، آن‌ها که خود اسرائیلی هستند. آمریکائی‌ها هم بدشان نمی‌آید، اصلاً قضیه را در رادیو آمریکا و تلویزیون آمریکا به نحوی مطرح می‌کنند که ببینند آیا اسرائیل حق داشته اسلحه  آمریکا را به ایران بفروشد یا نه؟ آن‌ها به عنوان طلبکار مسئله را مطرح می‌کنند. همه  این حرف‌ها این است که این افکار دوری بزند و به کشورهای غربی برود و مردم عرب همان حرف قدیمی صدام را که می‌گفت: فارس با عرب می‌جنگد و شیعه و سنی با هم جنگ دارند و ایران و اسرائیل می‌خواهند علیه ما بجنگند، دوباره درست کنند. خوشبختانه این وصله نچسب هم نچسبید.

آنقدر موضع ما روشن بود که کسانی که ما را می‌شناختند، برایشان قابل باور نبود. ما از سال چهل و یک که مبارزه را آن‌گونه آغاز کردیم، آمریکا و اسرائیل و شاه ایران، همه را با هم محکوم می‌کردیم و بعد از پیروزی انقلاب و تا امروز هم همین گونه عمل کرده‌ایم؛ و قبل از این حادثه وزارت خارجه ما، جبهه  متحد اسلامی بر علیه اسرائیل درست کرد و ما اولین کشوری بودیم که در دنیا به عنوان سفارت، سازمان فلسطین را پذیرفتیم و خوشبختانه اولین کسانی که این جریان را تکذیب کردند، خود سازمان الفتح و لیبی و سوریه و آن کشورهایی بودند که ما می‌خواهیم با آنها باشیم و مردم عرب هم اطلاعات نشان می‌دهد که این دروغ صدام و این حیله  آمریکا و مخصوصاً چون می‌بینند آمریکا این مسئله را اوج می‌دهد دلیل شده که باور نکنند و دم خروس از زیر لباس‌هایشان درآمده و همه می‌بینند.

اَعُوْذُ باللَّه مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمْ.

بسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمْ.

اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرْ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبْتَر. اللَّهُمَّ اغْفِر لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنات وَالْمُسْلِمین وَالْمُسْلِمات اَلاَحْیاءِ مِنْهُمْ وَالاَمْوات.

 

 

[1]- سوره عنکبوت، آیه ۶۹

[2]- سوره عنکبوت، آیه ۶۹.

[3]- سوره اعراف، آیات ۱۷۴ و ۱۷۵.

[4]- سوره اعراف، آیات ۱۷۴ و ۱۷۵.

[5]- سوره اعراف، آیه ۱۷۵

[6]- سوره اعراف، آیه ۱۷۸