خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۱ خرداد ۱۳۶۳

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قال العَظیمُ فی کِتابهِ: »یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعوُباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، اِنَّ اَکْرَمَکُم عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«.  قرار است بحث جاری ما در خطبه اول، عدالت اجتماعی اسلام در بخش مساوات نژادها باشد. گفتم که اگر چه این بحث در داخل کشور ما نمی‏تواند زیاد مورد توجه باشد اما در سطح بین‏المللی از لحاظ سیاست خارجی اسلام و با توجه به اینکه نهضت اسلام نهضت جهانی است، بسیار مهم است. ما باید روی این خیلی تکیه کنیم. در دوسه خطبه‏ای که در گذشته در این مورد صحبت کردم، گفتم که غربیها و اروپاییهای روس - به دلیل اینکه از نژاد سفید هستند - در پانصد سال اخیر، بدترین جرایم ممکنه را نسبت به رنگین پوستها مرتکب شده‏اند. این بحث را در خطبه‏های آینده، در فصلهای مشخصی - جداگانه - مطرح خواهم کرد که جنبه تاریخی و انسانی و از جهتی، جنبه اسلامی دارد. فکر کردم که نکند در ذهن بعضی از مستمعین ما بیاید که این بحث، امروزه به یک تاریخ گذشته‏ای مربوط می‏شود. امروز که حقوق بشر در دنیا تحکیم شده و اعلامیه حقوق بشر، حقوق نژادها و همه جناحهای انسانها را تنظیم کرده و عدالت را اعلان کرده است، دیگر وضع دنیا این طور نیست و خیلی برای عمل ضرورت ندارد. چون این احتمال در ذهن بعضیها پیدا شده است، لازم دیدم که بعضی از فصول صحبت را که مربوط به آخر بحث است، جلو بیندازم و راجع به وضعیت روز هم چیزهایی بگویم که بدانید امروز دنیا از همین جهت، یعنی از جهت تبعیض نژادی، بدترین مظالم را تحمل می‏کند. اتفاقاً، منشأ این مظالم، همانهایی هستند که دم از حقوق بشر می‏زنند و با حربه حقوق بشر، دارند سر بشریت را می‏برند. بخشی از این قسمت بحث را جلو می‏اندازم [t1]و بخش دیگر را در روال بحثم می‏گویم. سردمدار همه تبعیض‏گران آمریکاست. البته، همه غربیها چنین می‏کنند، روسها هم چنین می‏کنند، اما سردمدارشان آمریکاست. در تاریخ اخیر، آنچه که ما می‏دانیم، این است که در سال 1948 یعنی حدود 36 سال قبل، اعلامیه حقوق بشر در سازمان ملل متحد به تصویب رسید که 56 کشور دنیا حضور داشتند و بخشی از این اعلامیه بزرگ حقوق بشر که از لحاظ لفظ و ادعا، فتح خوبی دارد و بسیاری از مسایل را در کاغذ خواسته است حل کند - این است که همه نژادهای بشریت در مقابل قوانین، مساوی هستند و هیچ کس نباید به خاطر رنگ و یا خونش، زبان یا مذهبش یا چیزهای دیگر، مورد تبعیض قرار گیرد. اخیراً همه کشورهای دنیا این اعلامیه را امضا کرده‏اند که عمل کنند. بعضیها خیال می‏کنند که قضیه با همان تمام شده است. ولی از نظر کسانی که منصفانه به مقاطع تاریخ بعد از این 36 سال نگاه می‏کنند، چیزی درست نشده است و هنوز مظالم بسیار فراوانی وجود دارد. در تاریخ جدید آمریکا - که گفتم آمریکا سردمدار این جریان است - یعنی بعد از کشف قاره آمریکا و رفتن اروپاییها و سفید پوستها به آنجا و درگیری با رنگین پوستان آنجا و رنگین پوستانی که بعداً آمدند فاجعه آمیزترین قطعات تاریخ را می‏شود پیدا کرد. تا حدود یکصدوبیست سال قبل که بردگی در آنجا رسمی و قانونی بود و سیاهان آفریقایی با آن صورت وحشیانه به آنجا برده می‏شدند و به عنوان برده در اختیار زمین داران و اشراف آمریکا قرار می‏گرفتند، آن قدر فاجعه وجود دارد که یک گوشه آن »تراژدی کلبه عموتم« است که بچه‏های ما در سینماها دیده‏اند و در داستانها خوانده‏اند. از صدوبیست سال قبل که »آبراهام لینکلن«، برده‏داری را لغو کرد، اسم برده‏داری وجود ندارد، ولی سیاهان در آمریکا از اساسی‏ترین حقوق انسانی محروم بودند. در آنجا فقط سیاهها نیستند، یک نژاد دیگری به نام سرخ پوستان هم هستند که مالک اصلی آمریکا بودند. اروپاییها کم‏کم اینها را قتل عام کردند و با غیر انسانی‏ترین شیوه‏ها، اینها را حذف فیزیکی کردند. در تاریخ هست برای اینکه اینها را به کلی نابود کنند، جشنهایی ترتیب می‏دادند و سرخ پوستها را دعوت می‏کردند و ملحفه‏ها و پتوها، قلیانها و سایر چیزها را به میکرب آبله یا مرضهای خطرناک دیگر، آلوده می‏کردند و یک بخش از اینها را - برای اینکه اراضی آنها را بگیرند - نابود می‏کردند. اینها در تاریخ هست. اگر بعد، ما به تاریخ پرداختیم و مظالم تاریخی آنها را گفتیم، این مسایل را هم می‏گوییم. همین حالا ضرب‏المثلی میان آمریکاییها هست که می‏گویند: »بهترین سرخ پوست ما، سرخ پوستهای مرده هستند«؛ یعنی اصلاً برای سرخ پوستها حیات نمی‏خواهند. سرخ پوستها در آمریکا به یک گوشه‏هایی محدود شدند و یک مبارزه حادی هم با آمریکاییهای حاکم دارند، اما صدای آنها به جایی نمی‏رسد. چند وقت قبل، کنگره‏ای بود که نماینده ما هم شرکت کرده بود و از آنجا چیزهایی نقل می‏کرد و مقاله‏ای هم نوشته و چاپ کرده‏اند. ملتی که حقش، زمینش، هستی و هویّتش غصب شده و به جای او اینها رفتند، و این طور هم با اینها برخورد می‏کنند. در باره سیاهها هم خیلی چیزها داریم که به قسمتی از آن اشاره می‏کنم: در سال 1948 اعلامیه حقوق بشر امضا شد، ولی خود این امضاء هم ریشه ندارد. یعنی وقتی که جنگ جهانی دوم ختم شد و رمق کشورهای غربی هم که گرفته شده بود و ملتهای تحت ستم، بیدار شده بودند و از خود تحرک نشان می‏دادند، برای اینکه کلاهی برسراینها بگذارند و اینها را تخدیر بکنند، این اعلامیه صادر شد که تخدیری بود و فقط صورت ظاهر را عوض کرد اما باطن همان است که ادامه دارد. در آمریکا - همان طور که با سیاهها رفتار می‏کردند - جنایات ادامه پیدا کرده است. ما می‏بینیم که در سال 1951، یعنی سه سال بعد از تصویب اعلامیه حقوق بشر، هشتادوهشت نفر از شخصیتهای مبارز و مجاهد، به نفع سیاهها، نامه‏ای به سازمان ملل نوشتند و شکایت کردند که بعد از اعلامیه حقوق بشر، وضع اصلاً خوب نشده و بلکه بدتر شده است. در آن نامه که به عنوان یک سند مهم انتشار یافت، سه هزار مورد از جنایات غیر قابل عفو سفیدهای آمریکا نسبت به سیاهها مشخص شده است. این وضع تا آن تاریخ ادامه داشت. می‏بینیم از سال 48 به بعد مبارزه سیاهها در آمریکا برای گرفتن حقوق اعلامیه جهانی حقوق بشر ادامه پیدا می‏کند. در همان دوران که روزنامه‏ها این مسایل را نقل می‏کنند، وضع این طور بوده است. در آمریکا زندگی سیاهها طوری بود که به هیچ وجه با زندگی سفید پوستان تشابهی نداشت. کلیساها جدا، قبرستانها جدا، هتلها جدا، کافه‏ها جدا، قطارها جدا، مدرسه‏ها جدا، محله‏ها جدا، کارهای پست مال آنها و حتی اگر می‏خواستند آزمایشی برای یک دارو یا یک عمل جراحی انجام دهند، اینها سوژه آزمایشگاه بودند و آزمایشها روی سیاهها انجام می‏شد. دلیل آنها این بود که سیاهها از لحاظ جثه، قویتر هستند و مشاق را بیشتر تحمل می‏کنند! ببینید، این ملتی است که حالا پرچمدار حقوق بشر است این طور برخورد می‏کنند. در سال 1954، یعنی سی سال قبل، دیوان عالی کشور آمریکا - تحت فشار افکار عمومی که از اعلامیه حقوق بشر حمایت می‏کردند - رأی به لغو فاصله‏ها داد. یعنی قطارها، ماشینها و همه اینها یکی شود؛ سیاهها هم حق داشته باشند. تا آن روز اگر یک سیاه پوست، سوار اتوبوس سفید پوستها می‏شد، محاکمه‏اش می‏کردند. تا آن روز اگر سُفرا و میهمانهای سیاه پوست آفریقایی به آمریکا می‏رفتند و وارد هتل سفید پوستها می‏شدند، راهشان نمی‏دادند. وقتی که حذف فاصله‏ها از تصویب دیوان عالی کشور آمریکا گذشت، اولین کار را که در اجرای لغو فاصله‏ها خواستند بکنند، در ایالت آلاباما یک دانشجوی سیاه به نام »آترین لوسی« به دانشگاه سفید پوستها رفت و ثبت نام کرد، اما وقتی که وارد دانشگاه شد، هزار دانشجو علیه او و رئیس دانشگاه تظاهرات کردند و آن قدر فشار آوردند تا او را بیرون کردند! این، فرهنگ آمریکاییها بود. حتی جوانهای دانشجو این را که با سیاهان یک جا باشند نمی‏توانستند تحمل کنند. در همان حوادث مربوط به آلاباما - که روزنامه‏ها هم این مطلب رإ؛ظظ  نوشته بودند - سیاه پوستی جسارت کرد و برای خودش، احقاق حق کرد. در همین حال او را گرفتند و وقتی او را می‏زدند خانم شیک پوشی که سگش را با زنجیر طلایی دنبال خودش می‏کشید و بچه‏اش را همراه خود داشت، با دیدن منظره جلو آمد. همه تعجب کردند که این چه کار دارد؟! بچه‏اش را از کالسکه برداشت و پای بچه را به صورت سیاه مالید تا در زدن این سیاه شرکت کند! این فرهنگ آمریکایی بود. مکرر اتفاق افتاده است که سیاه پوستی را فقط به خاطر اینکه مثلاً به یک قهوه‏خانه سفید پوستها رفته است، محاکمه کرده‏اند! جزء قوانین اینها بود که البته این قانون بیست وچند سال قبل، لغو شده است بعد از حذف فاصله‏ها - وقتی که اتوبوسها یکی شد، اگر سفید پوستی وارد اتوبوسی می‏شد که سیاه‏پوستی روی صندلی نشسته است، باید سیاه بلند می‏شد تا او جایش بنشیند. این حتی شامل این هم بود که اگر یک پیرزن سیاه پوست نشسته باشد و یک جوان سفید پوست وارد بشود، باید جایش را به او می‏داد و اگر نمی‏داد، محاکمه می‏شد! این آمریکاییهای طرفدار حقوق بشر، هنوز هم همین طور هستند. یک سری اشکال ظاهری عوض شد، اما مسأله این نیست که کسی خیال کند که اینها مسأله تبعیضات نژادی را حل کردند. این مبارزه تا سال 1961 ادامه پیدا کرد. یعنی بیست دو سه سال پیش اوج گرفت و روی گرده اینها فشار آمد و سیاهها متوسل به اسلحه شدند و گزارشهای فراوانی پخش شد که در محله هارلَم و در می سی سی پی و در آلاباما و بعضی از ایالات جنوبی آمریکا، سیاهها اسلحه تهیه می‏کنند و شعار جمهوری سیاه در آمریکا مطرح شد، برای اینکه جمعیت وسیعی از سیاهها در آنجا هستند. در حدود یازده درصد مردم آمریکا سیاه پوست هستند؛ یعنی نزدیک بیست و پنج میلیون نفرسیاه پوست که اکثر آنها هم در ایالتهای جنوبی هستند. اینها می‏خواستند جمهوری سیاه تشکیل بدهند. همین کلاهی که اعلامیه حقوق بشر می‏خواست سردنیا بگذارد، در آمریکا به عنوان یک حربه سیاسی برای کنترل حرکات حاد، به کار گرفته شد. »والترلیدمن« که از مفسرهای قوی آمریکایی است، در مقاله‏ای، تحلیلی کرد که یکدفعه آمریکا را تکان داد. تاریخ هند را تحلیل کرد و گفت: همین تبعیضات نژادی در هند بود که باعث شد پاکستان از هندوستان جدا شود و امروز، من خاطره هند را در آمریکا می‏بینم. و استشهادهایی کرد و افکار عمومی همان طبقه محافظه‏کار را تحت تأثیر قرار داد و آنها به فکر افتادند که یک آمپول تخدیری دیگری به سیاهها بزنند. اینجا بود که حزب دموکرات آمریکا به رهبری کندی وارد ماجرا شد که حقوق سیاهها را بدهید. در سال 61 سیاهها یک راهپیمایی دویست هزار نفری از اطراف به طرف واشنگتن ترتیب دادند. شما ببینید که دویست هزار نفر سیاه به یک طرف راه بیفتند، چه می‏شود؟ برای تخدیر اینها در کنگره، بحثهای مساوات مطرح شد. کندی برای تصویب لایحه‏ای که آورده بود، صحبتهایی کرد که خیلی گویاست. می‏گوید که امروز در کشور ما، وقتی یک بچه سیاه متولد می‏شود، در مقایسه با یک بچه سفید، نصف او شانس اتمام دوره دبیرستان را دارد، یک سوم شانس ورود به دانشگاه را دارد - آمار و ارقام این مسأله را نشان می‏دهد - و یک سوم بچه سفید، شانس پیدا کردن شغل مناسب را دارد. این، عدالت بیست ودو سال پیش جامعه آمریکاست که با اسم حقوق بشر، با مردم در سراسر دنیا این طوری رفتار می‏کند. کندی - به صورت ظاهر - خیلی فشار آورد و بالاخره آن روزی که این لایحه، بعد از چند سال - بعد از مرگ کندی - تصویب شد (سال 64)، اسم آن روز را که دوشنبه بود، دوشنبه سیاه گذاشتند. این فرهنگ آمریکاییها بود. مدتی بعد از آن تاریخ، یک مجله تحقیقی آمریکایی، آمار و ارقام وضع زندگی سیاهها و سفیدها را منتشر کرد و اثبات کرد که اگر مردم آمریکا بخواهند با شرایطی که سیاهها در محله هارلم زندگی می‏کنند، زندگی کنند، تمام جمعیت آمریکا را می‏توانیم در نصف شهر نیویورک، سکونت دهیم. ببینید که این حرف یعنی چه؟ این مسأله را با آمار و ارقام اثبات کرد. اگر غیر از این بود، محاکمه‏اش می‏کردند. سیاههایی که در یک اتاق، زیر یک سقف زندگی می‏کنند، چه مقدار غذا و پروتئین مصرف می‏کنند، لباسی که می‏پوشند، دارویی که مصرف می‏کنند و بیمارستانی که اشغال می‏کنند، فضای آموزشی، ورزشی و همه چیزهای دیگر را مقایسه کرد و گفت وضع این است. در نیویورک، محله‏ای است به نام هارلم که سیاهها در آنجا زندگی می‏کنند و شرایط زندگی آنها در پایتخت اقتصادی آمریکا، این طور است که اگر مردم آمریکا بخواهند آنطور زندگی کنند، می‏توانیم به کل جمعیت دویست وبیست میلیونی آمریکا، در نصف نیویورک زندگی بدهیم. این، شرایط سیاهها و سفیدهای آمریکاییهاست. فشار افکار عمومی و فشار تبلیغاتی شورویها (البته خود شورویها، بخش دیگری از این بحث را دارند و سفیدهای روسی، جنایتهای زیادی درباره جمهوریهای تحت تسلط خود خصوصاً در مورد ارمنستان، گرجستان و آذربایجان می‏کنند) در این جهت فراوان است و اینها این مسأله را حربه قرار داده‏اند و دائماً مطرح می‏کنند تا وضع مقداری تعدیل شود. تازه پس از تعدیل، وضع به اینجا رسیده است که می‏بینید. حالا، این مسأله به اضافه این است که آمریکا، جنایاتی را در آفریقا مرتکب می‏شود. اینکه در آفریقای جنوبی، چهار پنج میلیون سفید پوست بر بیش از بیست میلیون سیاه پوست، همانند دوران جنگل حکومت می‏کنند و اینکه »رودزیا« دهها سال، آن همه جنایت را بر هزاران سیاه پوست اعمال می‏کرد اینکه در قاره آفریقا این همه جنایت صورت می‏گیرد و جنایات دیگری که در شرق آسیا بر زرد پوستان انجام می‏شود و اینکه در سراسر دنیا نژاد سفید این همه مرتکب جنایت می‏شود، همه به پای آمریکاییها نوشته می‏شود و این طور نیست که خیال شود جنایات اینها فقط در خود آمریکاست. من می‏خواهم بگویم آمریکاییها که سازمان حقوق بشر و کمیته حقوق بشر آنها هر جا بخواهند کشوری و انقلابی را سرکوب کنند، فوراً جلسه می‏گیرند و اعلامیه می‏دهند که این مقدار زندانی و این مقدار شکنجه، در این کشور صورت می‏گیرد، اینها این تیپی هستند. اینها این قدر به حقوق بشرشان وفادار هستند. اینها با مردم و هموطن خودشان، این گونه رفتار می‏کنند. جنایات سراسر دنیا را در مدت این دو سه قرن می‏توان به حساب این سفید پوستها نوشت. حالا، چند کلمه نیز از اسلام می‏گویم تا ببینید اسلام با اینها چقدر تفاوت دارد. دنیا و رنگین پوستان دنیا به این جملات من گوش فرا دهند: جمهوری اسلامی که منادی عدالت و حقوق محرومان است، پشت سرخود، تاریخ مشعشع و نیز اسناد محکم و گران قدری از قرآن و تاریخ زندگی پیامبر اسلام خود دارد که می‏تواند مدعی عدالت باشد و گول حرفها و شعارهای تبلیغاتی اینها را نخورد.  به هزار وچهارصدسال پیش باز گردید که نام حقوق بشر را به معنی عام بردن، خیلی مشکل بود. با این وجود، پیغمبر اکرم در جزیرةالعرب که از لحاظ فرهنگی سطح بسیار پایینی داشت و دوران جاهلیت بشر بود، معارفی را پیاده کردند که امروز، واشنگتن و کاخ سفید هم قدرت پیاده کردن آن را ندارند. بلال حبشی چهره معروفی از مسلمانهاست. او غلامی بود که در اختیار زن اشراف منشی بود و وقتی هم که مسلمان شد، دائماً آزار و اذیت می‏شد و در نهایت پیامبر(ص) به ابوبکر دستور داد تا او را بخرد و سپس او را آزاد کردند. پیرامون آن روز »آدام متس« آلمانی در کتاب خود می‏نویسد که پیامبر اسلام، در شکستن طلسم تبعیضات نژادی، به قدری موفق بود که شورای عالی شش یا هفت نفره برای اداره مملکت تأسیس کرده بود و بلال حبشی را به عضویت مؤثر این شورا برگزیده بود. بلال حبشی واقعاً تاریخ مشعشعی دارد. وقتی مسلمان شد - چون از قبیله خاصی نبود و هیچ حمایت کننده‏ای نداشت و بی‏پناه بود - برای ایجاد ترس در دل سایر تازه مسلمانها، او را به سختی شکنجه می‏دادند و به او می‏گفتند که دست از دین محمد(ص) بردار. یکی از شکنجه‏ها، این بود که او را روی زمینهای داغ و بیابانهای اطراف مکه می‏خواباندند و سنگهای بزرگ و داغ را بر روی سینه او قرار می‏دادند و مفتوله‏های سرخ شده آهنی را بر بدن او می‏گذاشتند و می‏گفتند: »اُتْرُکْ رَبَّ مُحَمّد«. و این مرد قوی عالم اسلام، به جای داد کشیدن از شدت شکنجه‏ها، فریاد برمی‏آورد: »احد، احد«؛ من فقط یک خدا می‏بینم و بهتر از خدای محمد، کسی را نمی‏شناسم. گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است لیک دیوانه تر از من دل شیدای من است آنچه اندر طلبش خسته نگردد هرگز پای پرآبله و بادیه پیمای من است این، بلال بود. یک سیاه که توانست با استفاده از شخصیتی که خداوند در نهاد همه انسانها قرار داده است، به این مقام برسد و به آن شخصیتی رسید که پیامبر اسلام او را مؤذن رسمی کشور قرار داد. بعد از پیامبر، هنگامی که بلال حاضر نشد برای خلیفه اول اذان بگوید، یکی از ضربه‏های مهم سیاسی برخلیفه وارد شد؛ یعنی، شخصیت یک سیاه، تا این اندازه بالا رفته بود. این، اسلام است و معیار اسلام هم تقواست. آیه‏ای در اول خطبه خواندم که: »یا اَیُّهَاالنَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی (شما از یک ریشه هستید) وَجَعَلْنا کُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا (مصلحت الهی و سنن خلقت ایجاب کرده است که این تفاوتها و اختلافهای رنگها و خصوصیات باشد. تفاوت ژنهای یک مخلوق که رنگ پوستش را عوض می‏کند، باعث این نمی‏شود که حقوق انسانی او از دستش برود.) »اِنَّ اَکْرَ مَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«. در اسلام، محور تقواست، و فضیلت، با تقواست. هنگامی هم که اشراف مکه به پیامبر اعتراض کردند که وقتی این بلال سیه چرده و بد صدا را بر همه ما فضیلت می‏دهی، ما چگونه می‏توانیم به گرد تو بیاییم، پیامبر فرمود: »من او را تفضل ندادم. بلکه، خداوند او را تفضل داده است؛ او جهاد کرده و شما نکرده‏اید؛ او خود را بالا برده، شما نبرده‏اید«. این افتخار از آن مسلمانهاست و ما به منادیان حقوق بشر امروز که دستشان به این همه جنایت آلوده است و در کنار کاخ سفیدشان، شعار »سرخ پوست خوب، سرخ پوست مرده است« حاکم است و آنهایی که به خاطر محاکمه شدن یک سفید پوست به جرم زدن یک سیاه پوست، در جلسه دادگاه غش می‏کنند، حق نمی‏دهیم که پرچمدار حقوق بشر باشند. آن فرهنگ، غلط می‏کند که بخواهد پرچمدار حقوق بشر شود و برای جمهوری اسلامی ایران و کشورهای اسلامی پیام حقوق بشر بفرستد.  اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، اِنَّا اَعْطَیناکَ الکُوثَر/ فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانَحْرَ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی(عج).  برای خطبه دوم، مناسبتهای فراوانی داریم که فکر می‏کنم امروز می‏توانم در حد اشاره به این مناسبتها بپردازم و مهمترین مناسبت ما که پانزده خرداد است به علت قرار گرفتن در وسط هفته - بحث مفصلی لازم دارد که باید به هفته بعد موکول کنیم. اولین مناسبت، مناسبت ماه مبارک رمضان است که امروز یا فردا، اولین روز ماه است و تا به حال که من برای نماز آمده‏ام، کسی را ندیدم که مدعی اثبات رؤیت هلال، در شب گذشته باشد. به هر حال، کسانی که روزه گرفته‏اند، لابد به عنوان یوم‏الشک و یا استقبال بوده است. و ما هم تابع هر چیز که ثابت شود، خواهیم بود. ماه مبارک، یکی از نعمتهای بسیار خوب خداست که برای مسلمانها و بشریت، قرار داده است و عنوان آن هم، ماه خداست و مسلمانها در این ماه میهمان خدا هستند. امام امت در اظهارات و سخنان دو سه روز پیش خودشان، تعبیر بسیار ظریفی به طور کوتاه فرمودند و از آن عبور کردند که »ما میهمان خدا هستیم اما این میهمانی مثل میهمانیهای معمولی برای خوردن بیشتر نیست؛ این میهمانی، میهمانی دیگری است؛ میهمانی برای پرهیز است«. این واقعیت بسیار لطیفی است که این عارف بزرگوار اشاره فرمودند. ما همیشه و همه جا میهمان خدا هستیم و تمام مخلوقات خداوند، از ذرات گرفته تا بزرگترین مخلوقات ملکوتی، هر لحظه و هرآن، حتی حیاتشان را از سفره خداوند دارند و اگر رابطه‏شان، لحظه‏ای با خدا قطع شود، نیستند. موجودیت ما با خدا و از خداست. چیزی نیستیم که بشود عنوان میهمانی در یک برهه خاصی برای ما درست شود. این تعبیر، می‏خواهد چیز دیگری را بگوید. چه کسی است که از جیب خودش می‏خورد؟ چه کسی است که از سفره خودش می‏خورد؟ چه موجودی است که چنین باشد؟ از انسان، غیر انسان، مسلمانها و غیر مسلمانها، کسی نیست که از خودش بخورد. تعبیر میهمانی در اینجا یک چیز بالاتری است. آن ظرافت خاص میهمانی، کرامتی که میهمان نزد صاحب خانه دارد و تلاشی که صاحب خانه برای راضی کردن میهمان می‏کند تا او را به سعادت برساند و در نظر گرفتن مصالح میهمان در مقطعی که میهمان اوست و همه لطافتهایی که باید از او بفهمیم، آن چیزهایی است که خداوند خواسته از ما پذیرایی کند. بهترین پذیراییها، همین دستور ریاضتهایی است که مخصوص ماه رمضان است. امساک طولانی از بامداد تا مغرب و امساک از همه محرمات و توجه دائم و ذکر که به تقوا منجر می‏شود، چیزهایی است که خداوند برای میهمانانش خواسته است. چیزهایی (پاداشهایی) هم برای میهمانان قرار داده است: نفَسها را تسبیح حساب کرده، خواب روزه‏دار را عبادت حساب کرده، حرکتها را عبادت حساب کرده و پاداش اعمال خیر را بسیار بیشتر از شرایط معمولی قرار داده است. ریاضتی مدنظر است که در اثر آن، واقعیت انسان تقویت و آن موجودیت مزاحم تکامل انسان تضعیف می‏شود. در این ماه، ملایکه مأمور حفاظت روزه‏دار هستند و درهای بهشت، باز است و خدا از همین طرقی که عرض کردم، درهای جهنم را بسته است و دست و پای شیطانها را بسته است که بر ما مسلط نشوند. اگر ما قدر این میهمانی را بدانیم، می‏توانیم در این ماه حداقل یک سال بعدمان را، و اگر خوب کار کنیم، همیشه و آینده‏مان را تأمین کنیم. شاید عبادت در نظر بعضی از روشنفکرها یا مدعیان روشنفکری، خیلی مفهوم ندارد اینکه آدم حالا نماز را برای خدا بخواند، خدا چه کار به نماز دارد؟ قلبت را پاک کن! یا اینها خیال کنند که کارهای خدماتی مثلاً اعانت مظلوم و مبارزه، خوب است، (هر یکی از اینها در جای خود بسیار عظمت دارد، مثل جهاد. اینها همه، جایشان محفوظ است) و فکر می‏کنند که خوب! آدمی که این کارها را انجام می‏دهد، دیگر ساخته شده است، پس عبادت برای چیست؟! نه، عبادت یک چیز دیگری است. این ذکر خدا و توجه به خدا که روح عبادت را تشکیل می‏دهد و آن نُسُک و مقررات خاص هم باید با دقت مراعات شود که حالت بندگی را بر انسان مشخص کند. اگر این  عبادت را از انسان بگیریم، همه انسانهای مبارز، مجاهد و فداکار هم به مادیات و بدبختی می‏غلطند. تفاوت این بچه‏هایی که با هم مبارزه را شروع کردند ولی در نهایت بعضی از آنها از زیر بال صدام و آستین میتران و از زیر پرچم آمریکا سر در آوردند و مبارزه‏شان به جاسوسی برای ارتش صدام، وسیله شدن برای کشتن بچه‏های مسلمان و دادن اسرار کشورشان به کفر تبدیل شد، و راه بعضی دیگر از آنها، به اینجا ختم شد که جانهایشان را کف دستشان گذاشتند و در میدان جهاد با آمریکا، صهیونیسم، ارتجاع و الحاد مارکسیستی قرن، در راه خدا دادند.  این دو سرنوشت از عوامل زیادی سرچشمه می‏گیرد و شاید مهمترین عاملش همین است. ما در زندان با این دو طرز تفکر، برخورد داشتیم؛ بعضیها به نماز، سرسری نگاه می‏کردند و بعضیها، اهمیت می‏دادند. هر دوی آنها هم مبارز بودند، هر دو هم مسلمان بودند، هر دو هم فداکار بودند و هر دو هم زیر شکنجه، تحمل کرده بودند. آن یکی غلطید، رفت آنجا و این یکی حرکت کرد به طرف اوج. عبادت این حالت را حفظ می‏کند و حافظ ماست. روزه بهترین حافظ است و نماز که چیز دائم و سیال در زندگی ماست، یک محافظ دائمی است. ما باید از این تکیه قرآن برروی روزه و نماز - که همه جا »اَقامُوا الصَّلوة و آتوا الزکوة« جزء شرایط اصلی کار قرار می‏گیرد - بفهمیم که این خدای ما، این صاحب ما و این مربی ما، بی جهت نیست که این قدر روی این مسایل تکیه می‏کند. بعضی از چیزهای مهم، در قرآن چند آیه به خودش اختصاص داده است. اما این حرکت همیشگی انسان به طرف خدا به عنوان نماز و دعا در سراسر آیات قرآن پخش است. برادران و خواهران! این ماه مبارک رمضان را یک ساعات استثنایی حساب کنید. این شبهای ماه رمضان مثل شبهای دیگر نیست. من نمی‏گویم زمان با هم فرق دارد؛ یعنی، مدعی نیستم، شاید هم فرق داشته باشد. ما اطلاعی نداریم و ممکن است واقعاً ساعاتی در خلقت الهی، خصوصیتهایی داشته باشند و این را نمی‏شود منکر شد. حالا ما لااقل، نمی‏توانیم از لحاظ عقلی اثبات کنیم. اما خداوند خواسته است که این روزها و این ساعات مقدس باشد.  ممکن است دعاها برای بعضیها مسخره بیاید - که عده‏ای جمع شوند، دعای کمیل بخوانند، دعای ندبه بخوانند و گریه کنند - و بگویند که اینها چیست؟ حرکت کنید و بروید به کارخانه‏ها، بروید به صحرا و معادن و کار کنید. بله، آن جا هم باید رفت. اما اگر آدم دعایش را بخواند و به کارخانه و دانشگاه برود، طور دیگری درس می‏خواند و مهندس که شد، مهندس دیگری می‏شود، دکتر که شد، دکتر دیگری می‏شود و .... ما هر چه خوب باشیم، خاک پای پیغمبر نمی‏شویم. برای پیغمبر واجب بود که نماز شب بخواند. این خیلی مهم است و همه چیز را به ما می‏فهماند. بچه‏ها! جوانها! به نماز اهمیت بدهید و مخصوصاً به این ماه رمضان زیاد اهمیت بدهید، در مجالس شرکت کنید و به مساجد بروید. دستور داده شده است که صداوسیما، مخصوصاً تلویزیون، مقداری برنامه‏های شب را کوتاه کند تا شما بتوانید به مساجد بروید. مواعظ مواجهه و مشافهه را بشنوید، با واعظ مواجه بشوید، به جمع مردم بروید، در اجتماعات شرکت کنید. حضور شما در مساجد، علاوه بر جنبه‏های سیاسی آن، جنبه سازندگیش اهمیت بیشتری دارد. خلوت یک جا به درد آدم می‏خورد و اجتماع جای دیگر. من در باره ماه رمضان باید بیشتر از این حرف بزنم ولی چون خیلی حرف در این خطبه هست که باید گفته شود، بیشتر نمی‏توانم حرف بزنم. خلاصه، آن تقوایی که از ما خواسته‏اند، بهترین مزرعه‏اش ماه رمضان است. وقتی از پیغمبر سؤال کردند که بهترین نعمتها و کارها در ماه رمضان چیست؟ فرمودند: »الورع من محارم اللَّه« بهتر است که آدم در مقابل گناهان، خودداری کند. و مخصوصاً این جمله را برای خانمها گفتم که مواظب باشند. این ماه رمضان، خیلی مقدس است و با مراعات حجاب و پوشش اسلامی، کاری کنند که مسلمانهایی که روزه دارند و نمی‏خواهند گناه کنند، در خیابان در معرض گناه قرار نگیرند. امروز شنیدم که خواهران امور تربیتی، طومارها و تابلوهای فراوانی درست کرده‏اند و اطراف مراکز نماز جمعه آورده‏اند. خداوند به اینها خیر بدهد. من از خانمهای دیگری که معمولاً مراعات نمی‏کردند، می‏خواهم و تأکید می‏کنم در این ماه، بیشتر مراعات کنند. از جمله مسایل دیگری که داریم، افتتاح دوره دوم مجلس شورای اسلامی است که در چند جمله می‏گویم. برداشت این دو سه روز برخورد من با نماینده‏ها، اطمینان نسبی به من داده است که - الحَمدُللَّه - مجلس قانون گذاری اسلامی ما دارد سیر تکاملی طی می‏کند و علایم فراوانی وجود دارد که مجلس دوم می‏تواند از مجلس اول، قوی‏تر، منسجم‏تر و فعال تر باشد. ضمن اینکه مجلس اول به تعبیر امام مجلس نمونه بود و نمایندگان از »سابقون الاولون« بودند، ولی مجلس دوم، علاوه براینکه بیش از صدنفر از عناصر خوب آن مجلس را در خود دارد - که این انتقال تجربیات آنها به این مجلس خواهد بود - تعداد زیادی متخصص و کاردان و کسانی که در این چهار پنج سال یا در سمت وزارت، استانداری، یا در سمت فرماندهی، یا در سمت معلمی، قضاوت، امام جمعه و یا کارهای اداری، جهادی و در نهادهای انقلاب بودند، به این مجلس راه یافته‏اند که همه اینها با کارهای روزمره مردم ارتباط دارند. اینها به مجلس آمده‏اند و - الحمدُللَّه - هماهنگ، نزدیک به هم و متحد هستند و - ان‏شاءاللَّه - با سرعت کار خود را شروع خواهند کرد. بعد از تصویب اعتبارنامه‏ها - که روز اول با تفاهمی که در بین نمایندگان وجود داشت، در یک جلسه کوتاه، هفتادویک اعتبار نامه بدون اعتراض از مسیر خود گذشت که این هم موفقیتی است و - ان‏شاءاللَّه - خداوند توفیق بدهد که ما بتوانیم، آن چیزهای مهمی را که امام از ما خواسته‏اند، انجام دهیم - چیزهایی در مورد تورم، مسکن، توجه به حقوق محرومان، حل مشکلات زمین برای کشاورزان وجود دارد که ما خیلی امیدواریم با تفاهم با شورای محترم نگهبان و همکاری بتوانیم این مشکلات را که واقعاً مشکل تکامل حرکت انقلابی مردم هستند و برای زندگی مردم مانع درست کرده‏اند، حل کنیم. مسأله دیگر، پیامها و سخنان امام است. امام در این دو، سه هفته اخیر، چند بار ظهور کردند که نقش رهبری واقعی را مجسم می‏کند و من مصداق اَتَمّ رهبری را در این حرکتها و اظهارات امام می‏دانم. رهبر، همین است که لحظه به لحظه و قطعه به قطعه و درست در نقطه مناسب، آن کار لازم را برای اداره جامعه تحت فرمان خود انجام بدهد. هرچه آدم باریک‏تر و دقیق‏تر می‏شود و هرچه عمر ما بیشتر می‏شود و هر چه با آثار این امام بزرگوارمان مأنوس می‏شویم، اعتقادمان به صلاحیت رهبری ایشان بیشتر می‏شود و به صحت اصل اسلامی ولایت فقیه در رهبری ایمان می‏آوریم. امام در روزهای اخیر، پیرامون سه موضوع صحبت کردند: یکی در مورد شورای نگهبان، یکی در مورد مجلس و یکی در مورد مسایل بعد از این دو پیام که در ملاقات با نمایندگان فرمودند و ضمن این صحبتها، به دولت و سایر نهادها هم مطالبی فرمودند. حکمتهایی که در این اظهارات وجود دارد، آن قدر فراوان است که من لقب مناسب را برای امام در این مقطع، همان لقب لقمان حکیم می‏دانم که الحق لقمان حکیم عصر ما هستند و در دنیا چیزی و کسی را سراغ نداریم که با این خلوص و با این خوبی و با این درک، حرف بزند. در سه نکته اخیر ایشان، یک روح وجود دارد که از تفسیر خود امام یعنی از بیانات خود امام برمی‏آید و درس اساسی که ملت ما باید مخصوصاً بعد از انتخابات از آن بگیرد، این است. خوب! امام از نهادها در هر مقطعی از زمان که مناسب ببینند، حمایت می‏کنند. آن روزی که فتنه لیبرالها و بنی‏صدر، داشت پایه مجلس را می‏زد، امام فرمودند: مجلس در رأس امور است و هیچ کس حق ندارد از مصوبات مجلس که تأیید شورای نگهبان را همراه داشته باشد، تخلف کند. و آن تعبیراتی که می‏دانید، اینها عصاره خون شهدا هستند و امثال اینها. در مورد شورای نگهبان، آن روزی که این مسأله پیش آمد که حالا می‏گوییم چرا این حرف زده می‏شود، امام آن طور قاطع و محکم، ملت و کسانی را که احیاناً گول بخورند و یا بخواهند شیطنت بکنند، تحذیر کردند که مبادا به این نهاد مقدس، نظر سویی باشد و بخواهد این نهاد را مخدوش کند. در مورد دولت، در یکی دو ماه پیش، امام آن طور با کسانی که در صدد تضعیف دولت هستند، قاطع برخورد کردند. در مورد مجلس، اخیراً فرمودند که این مجلس، نمونه بود. که در این تعبیر خیلی حرف هست. ما می‏بینیم که در مورد سپاه و ارتش در آن روزی که می‏خواستند ارتش را منحل کنند، همین طور بود. اما در این سخنان اخیر، یک مطلب وجود دارد که آن فتنه اختلاف بود که ممکن بود این جمهوری را به شدت تضعیف کند. بعد از انتخابات مردم در چند جهت قرار می‏گیرند، هرکس که کاندیدایش رأی نیاورده باشد، معمولاً قانع نمی‏شود که رأی نداشته است و می‏خواهد این امر را به گردن دیگری بیندازد. و این خطر وجود دارد که کینه‏ها و دعواها و امثال اینها به جان مردم بیفتد. شورای نگهبان که مسؤولیت نظارت را داشت، باید نظر می‏داد، که داد. آن کسانی که به هر دلیل آن نظریه را قبول نداشتند، ممکن بود بخواهند اعتراض کنند.  اگر اعتراض، قانونی باشد، مسأله‏ای نیست و خطری هم ندارد. اما اگر اینها منجر به موضع‏گیری شود و به نهادی که وظیفه خودش را انجام می‏دهد - حالا، مجلس باشد یا شورای نگهبان، دولت باشد یا ریاست جمهوری و یا شورای قضایی - توهین شود، این، خطر دارد. امام به همه تأکید دارند که در این جریانات، وظایف خودتان را انجام دهید و هیچ کس حق ندارد در حدودی که به او مربوط نیست، مزاحم کار دیگری شود. اگر مجلس را نصیحت می‏کنند که مزاحم کار دولت نشوید، برای همین است. اگر می‏گویند: »مجلس در رأس همه امور است«، برای این است که خط سیاسی دادن به کشور و مشخص کردن حرکت در جامعه، حق مجلس است و اگر دیگران بخواهند این حق را بگیرند، امام در اینجا، پروپال آنها را می‏چیند. اینکه تصویب شرعی قوانین و موافقت این قانون با قانون اساسی وجود دارد یا ندارد، حق شورای نگهبان است. حالا اگر او نظرش را داد و برفرض، هر یک از این ارگانها اشتباه هم بکنند، کسی حق ندارد کیان اینها را زیر سؤال ببرد. اگر این اصول در جامعه، مورد توجه قرار بگیرد و جامعه حد خودش را بشناسد و نهادها حد خودشان را بشناسند، این نظام، محکم می‏ماند. اگر مجلس توقع داشته باشد که هر چه تصویب کرد، شورای نگهبان بگوید بلی، پس شورای نگهبان دیگر برای چیست؟ او را گذاشته‏اند که نظر بدهد که این شرعی هست یا نه، او را گذاشته‏اند که بگوید قانون اساسی اینجا مراعات شده یا نه. هیچ کس هم معصوم نیست. نه آنها ادعای عصمت بکنند و نه مجلس. ولی حقشان هست که اظهار نظر کنند. اینها هم حقشان هست بگویند. از شورای نگهبان هم خواسته‏اند که شما درباره این دو جریان، اظهار نظر کنید اما خط سیاسی کشور به شما مربوط نیست؛ بگذارید آنها تعیین کنند. اگر شما دیدید این خط با قانون اساسی نمی‏سازد یا با جای دیگر مغایر است، حق دارید که بگویید و تحمیل سلقیه هم نمی‏توان کرد. از دولت خواسته‏اند مجری قانون مجلس باشد. این نمی‏شود که خودش بخواهد قانون را وضع و اجرا کند. شورای عالی قضایی باید فسخ خصومات کند. اگر فسخ خصومات نکند یا بد کند یا قوانین را مراعات نکند، باز همین حرف است. آخر بار که ما خدمت امام رفتیم، فرمودند که من می‏خواستم برای جلوگیری از اختلافات کاری بکنم، دیدم شیاطین یا نادانها، همین حرفها را وسیله اختلاف می‏کنند. این طوری نباشد. اینها قلب امام را به درد می‏آورد که اگر امام حرفی می‏زند که به نفع ماست، علیه دیگران به کار ببریم. حالا هرکه هستیم. امام وحدت می‏خواهد، انسجام می‏خواهد. آن رهبر مثل یک پدر رؤوف و یک حکیم وارد و یک پزشک حاذق که نبض جامعه در دست اوست، دارد نسخه می‏دهد و ما این نسخه‏ها را به خوبی انجام می‏دهیم. در مورد پانزده خرداد، فقط یکی دو جمله می‏گویم و عبور می‏کنم که این روز بزرگ برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، به عنوان اولین نقطه مهم و عطف در تاریخ اسلام در ایران باید همیشه معزز بماند. اوایل انقلاب، کسانی بودند که می‏خواستند سابقه انقلاب را به جریان مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت بکشانند و ملی‏گرایی آن زمان را مبدأ قرار بدهند که - بحمداللَّه نتوانستند. نقطه آغاز این انقلاب، حرکت اسلامی امام امت، روحانیت و علماست که در سال چهل و یک آغاز شد و در سال چهل و دو به اوج رسید. آن حرکت عظیم خود جوش مردم که باید آن را پایه حرکتهای مردمی به حساب بیاوریم، روز پانزده خرداد بود که ما شهدای آن روز را پیشتازان و پیشگامان این نهضت اسلامی می‏دانیم و - ان‏شاءاللَّه - خداوند اینها را پیشاپیش همه شهدا در بهشت عدنش خواهد پذیرفت. و من امیدوارم که خانواده‏های این شهدا برای ا ین ملت، همیشه سمبل و معزز باشند. تحلیل اساسی در باره این حرکت، احتیاج به حداقل بخش وسیعی از یک خطبه دارد که هرکس هفته بعد اینجا نماز جمعه را اقامه کرد - ان‏شاءاللَّه - باید این تحلیل را انجام بدهد. مسأله دیگر، روز جهانی محیط زیست است که از جریانهای مخفی مانده مملکت ماست. اصلاح، حفظ و سلامت محیط زیست، از کارهای زیربنایی بسیار مهم جوامع صنعتی است. تا وقتی که جوامع، صنعتی نشده بودند، این بخارها، دودها و سموم ناشی از صنایع در فضا نبود و تراکم جمعیت، محیط زیست را تخریب نمی‏کرد و مواد شیمیایی و کشنده از فاضلاب کارخانه‏ها و خانه‏ها به زمین نمی‏رفت و همه چیز را مورد تهدید قرار نمی‏داد و این نفتکشهای غول‏پیکر در دریاها غرق نمی‏شدند و چاهها منفجر نمی‏شد و این مسایل، خیلی مطرح نبود و بشر به صورت طبیعی با محیط خودش سر و کار داشت. امروز، این مسأله، بسیار مهم است. جامعه ما هنوز به اهمیت این مسأله واقف نشده است و بر مسؤولان محیط زیست است که اهمیت این را برای مردم توضیح بدهند و بررسانه‏های جمعی، مخصوصاً صداوسیماست که اهمیت این مسأله را برای جلب همکاری مردم در حفظ محیط زیست - که پایه زندگی اساسی مردم را محکم می‏کند، بیان کنند که - ان‏شاءاللَّه - کار خودشان را خواهند کرد. مسأله دیگری که این روزها داشتیم، حملات ناجوانمردانه اسرائیلیها به مراکز اسلامی در لبنان بود؛ حملات به شرق لبنان، به بعلبک مظلوم و انقلابی، محاصره روستاهای مظلوم جنگ‏زده جنوب لبنان و دستگیریهای وسیع در مقابل اوج انقلاب مردم جنوب لبنان و تأسف‏انگیزتر از این، سکوت مرگبار و ذلت بار کشورهای عربی به ظاهر مسلمان است که در این حادثه نفس نمی‏کشند. برای خوردن یک کشتی در خلیج فارس، فریادشان را به آسمان رسانده‏اند ولی برای بمباران شدن روستایی در جنوب لبنان و بعلبک، نفس راحت کشیدند. علت این سکوت این است که اینها از انقلاب می‏ترسند، از اسلام می‏ترسند، از مردم پرتحرک می‏ترسند. چون آنجا نیروهای جمهوری اسلامی حضور دارند و چون مردم انقلابی لبنان، طرفدار جمهوری اسلامی و اسلام هستند، زدن این مردم انقلابی و مسلمان و مجاهد نه تنها برای اینها غصه ندارد، بلکه ته دلشان را شاد می‏کند. خدا لعنت کند کسانی را که قدرتهای اسلامی را این طوری قبضه کرده‏اند و به اسلام و جامعه اسلامی خیانت می‏کنند.  مهمترین مسأله، مسأله حوادث خلیج فارس است. این تنها مهمترین مسأله ما نیست؛ مهمترین مسأله دنیاست. ما حرفهایمان را در این یکی دو هفته اخیر زده‏ایم، ولی این مسأله‏ای نیست که بشود از آن غفلت کرد و در نماز جمعه به آن توجه نکرد. من در روزهای اول گفتم که این مسأله، دو طرف دارد. حرکتی که جمهوری اسلامی در مقابل این توطئه عمیق استکبار جهانی و مرتجعین کرده است، یک طرفش سرکوبی ذلت بار این توطئه است که ما به این امید بسته‏ایم و یک طرفش هم ممکن است، حوادث ناخوشایندی باشد که دنیا را به مشکلات برساند. اصل مسأله، یک توطئه بسیار روشنی است؛ یعنی اینها دیدند که در جبهه، جمهوری اسلامی پیروز است و پیروزی ایران، پیروزی اسلام حساب می‏شود. این را شرق، غرب، ارتجاع و صهیونیسم تحمل نمی‏کنند و اگر هم تحمل کنند، مثل زهری است که باید بازور به خوردشان بدهیم. مثل خود انقلاب اسلامی ایران که به آنها تحمیل شد، چیزی باید به آنها تحمیل شود. باید بازور و قدرت و نصرت الهی، این کار انجام شود. به هر حال، اینها برای جلوگیری از پیروزی شماها از هیچ چیز دریغ نمی‏کنند و هر چه توانایی داشته باشند، مقاومت می‏کنند. (البته ضررها را می‏سنجند). مدتی است که سیاست اینها این شده است که یک بحران جهانی درست کنند و با این بحران، صدام را سالم بیرون بیاورند؛ خلاصه، یک کولاک و گردوغباری در منطقه درست بکنند که هیچ کس، دیگری را نبیند؛ یک گمراهی عمومی درست بشود، بعد صدام را از آن وسط بردارند و ببرند. این حرکتی است که اینها می‏خواهند بکنند. یک روز آمدند و کشتیها را زدند، قبل از آن هم چاههای نفت را زدند و مسأله نشت نفت و آلوده شدن محیط زیست را مطرح کردند که آنجام معلوم شد جمهوری اسلامی، حق‏ترین حرکت را کرد؛ چاهها را بست و حرکت لازم را کرد و زیربار آن هیاهوهایی که درست کرده بودند، از وظایف اصلی خودش شانه خالی نکرد. آمدند شهرها را زدند. موشکهای نیرومند به او دادند، شهرهای دور را زدند که بگویند، غیر نظامیان در خطر هستند. با آن حمله متقابلی که ما کردیم، آن توطئه هم خنثی شد. قبل از این آمدند داستانهای شیمیایی را علم کردند. با بدترین شیوه ناجوانمردانه با آن وسعت، انواع و اقسام شیمیاییها را به کار بردند تا بگویند دیگر به این جا رسیده است که باید جمهوری اسلامی تسلیم شود که الحمدللَّه - با مقاومت نیروهای ما، با تبلیغات خوب مسؤولان تبلیغاتی ما و با حرکت خوبی که در محافظت از نیروهایمان شد که تحفظ در مقابل مواد شیمیایی را به خوبی و زود کشف کردند و به کار گرفتند، آن توطئه هم خنثی شد. این بار به جریان خلیج فارس متوسل شده‏اند. خوب! همه دنیا می‏داند که خلیج فارس جایی است که از آنجا می‏شود شاهرگها را قطع کرد و به اقتصاد ضربه زد. اگر در اینجا مدت طولانی (مثلاً یک سال) آشوب شود، پشت سرش دهها جنگ و آشوب در دنیا به وجود می‏آید. علتش هم این است که بحران، بحران می‏سازد. اگر برای مدت مثلاً یک سال، این هفت هشت میلیون بشکه نفت خلیج فارس صادر نشود، قیمت نفت دنیا روی بشکه‏ای مثلاً صد دلار می‏رود. حالا، این پیش‏بینیها محاسبه‏ای است که دیگران کرده‏اند. بعد کارخانه‏ها کشش نخواهند داشت، بیکاری وسیع پیش می‏آید، تورم زیادی بردنیا تحمیل می‏شود، کشورهای جهان سوم که ارز ندارند، از همین مقدار سوخت هم محروم می‏شوند و مشکلات فراوان دیگر در دنیا به وجود خواهد آمد و بعدش خدا می‏داند چه می‏شود. خلیج فارس بسته می‏شود. یعنی این. معنی بسته شدن خلیج فارس، تنها این نیست که ما فکر کنیم که دو سه ماه چیزی به بندرها نمی‏آید. این را هم دنیا می‏فهمد و مطلع است که ما نمی‏خواهیم خلیج فارس را ببندیم. منتها می‏خواهند کار را به جایی برسانند که بگویند ایران خلیج فارس را بست و افکار جهانی را آن چنان آماده کنند که هر جنایتی را که مرتکب شدند، دنیا بپذیرد. یک چنین زمینه‏سازی می‏کنند و بی‏شک، دست عربستان، کویت، آمریکا، روس و فرانسه در این ماجرا وجود دارد. از آن روزی که »سوپراتانداردها« را تهیه کردند و »اگزوسه«ها را دادند، تا امروز این برنامه، چیده شده است. بی شک این طوری است. شما ببینید، کشتی عربستان سعودی را عراق می‏زند، نفس نمی‏کشد. »زکی یمانی« تأیید هم می‏کند. اینها مثل بچه پدر مرده پولداری شده‏اند که پولهای باباش به دستش رسیده است ولی شعور ندارد، الواط می‏آیند و او را به میهمانی می‏برند، پولهایش را خرج می‏کنند، بدنامی برایش درست می‏کنند و توی سرش هم می‏زنند، بعد هم که بیرون می‏آید، خوشحال است که یک جلسه الواطی داشته است! پول از اینها، آواکس از اینها اطلاعات بدهد، بعد عراق می‏زند کشتی اینها را خراب می‏کند، ولی اینها حاضر نیستند که این لات چاقوکشی را که کشتی آنها را با موشک منفجر کرده است، محکوم کنند. این چه معنایی دارد؟ دیگر ذلت و حقارت برای کسی که خودش را خادم الحرمین معرفی می‏کند و می‏خواهد جای مهبط جبرئیل حکومت بکند، از این بیشتر می‏شود؟ شش نفر از کله گنده‏های اینها در شورای امنیت، با ذلت در کنار کفار مستکبر مرتجع دنیا نشسته‏اند و التماس می‏کنند که ایران را محکوم کنند! این طور محکومیتی چه ارزشی دارد؟ شورای امنیتی که در به کار بردن اسلحه شیمیایی، آن جور محافظه‏کاری و فرصت‏طلبی به خرج داد، شورای امنیتی که در شروع جنگ تحمیلی و زدن شهرهای بی‏پناه ما این همه سکوت کرد و شورای امنیتی که این همه خلاف می‏بیند و حرف نمی‏زند، حالا حکمی صادر بکند، حکمی به این رسوایی! عراق مدعی است که 150 کشتی را زده است. البته، دروغ می‏گوید. دروغ گفتن، جزء کارهای اینهاست، یکی از راههای حفظ این رژیم، همین ادعاهای دروغ است. خلبانهایشان را با موشکهای گران می‏فرستند ولی آنها موشکهایشان را در دریا می‏اندازند و فرار می‏کنند و بعد هم گزارش می‏دهند که شش کشتی را زدیم، حالا ممکن است مثلاً به دم یک کشتی، یک موشک خورده باشد یا نخورده باشد! دیروز عصر به تبریز آمدند، هواپیمایشان ساقط شد و مثلاً یک حوضچه نفتی را در پالایشگاه و یا یک لوله‏ای را زدند و هواپیمای گران قیمت و خلبانشان را از دست دادند. مأموریت داشتند بروند تلمبه خانه تنگه فنی را بزنند، از ترس، بمبهایشان را به یک مخروبه انداختند و در رفتند. حالا اعلامیه می‏دهند و صدام قادسیه اعلام می‏کند که ما امروز رفتیم و تلمبه خانه را زدیم و چه را خراب کردیم و از این حرفهای این طوری! به هر حال، او مدعی است که صدوپنجاه کشتی را زده است! همین پریروز مدعی بود که شش تا کشتی را زده است! بالاخره چند تا کشتی را در این چند روز زده‏اند، چطور این محکوم نمی‏شود؟ ریگان ، رئیس جمهور آمریکا، کسی که بر مقتدرترین کشور دنیا حکومت می‏کند، دیروز با وقاحت اعلام می‏کند که ما موضع عراق را تأیید می‏کنیم؛ عراق حق دارد بزند، ایران حق ندارد! توطئه، روشنِ روشن است؛ توطئه این است که از این راه، منبع اقتصاد و درآمد ما را بخشکانند و بعد ما را وادار به تسلیم کنند و صلح تحمیلی را آن طوری که می‏خواهند، بر ما تحمیل کنند. این توطئه است، خیلی هم روشن است، همه کس هم این را می‏فهمد و هر عنصر سیاسی خارجی هم که در این رابطه در جلسه خصوصی با ما صحبت کرده است، این را قبول دارد. در این توطئه هم، همه اینها شریک هستند. بنابراین، وظیفه ما چیست؟ ما چهار سال است که با این همه مرارت و خسارت و با تقدیم این همه شهید، مقاومت کردیم و دشمن را قدم به قدم از خاکمان بیرون کردیم و امروز دستمان بلند است که ضربه کاری را بر سرش بکوبیم. طبیعی است، ملتی که چهار سال این طور جنگیده و هر روز هم موفق بوده است، از این توطئه‏ها نمی‏ترسد و دنبال این گونه تبلیغات، نمی‏تواند افتخارات چهار ساله خودش را یکدفعه ندیده بگیرد و قلم سرخ روی اینها بکشد. تحقیقاً اینها اشتباه می‏کنند که این کار را می‏کنند. روز اولی که انقلاب را شروع کردیم، این قدر امید نداشتیم که محبت خداوند و نصرت او به این زودی بیاید و این مردم را به این آسانی از جهنم رژیم پهلوی نجات دهد. ولی آن نصرت الهی آمد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، می‏دانیم که دشمن ما کیست و آمریکا، روس، انگلیس، فرانسه و ارتجاع منطقه را می‏شناسیم و می‏دانیم پنجه در پنجه این غولهای بیرحم انداختن، کار را به این آسانی تمام نمی‏کند. ملت ما همان طور که سازندگی خود را ادامه می‏دهد - که در طول جنگ، در سال گذشته، صنایع ما 24 % رشد داشته است - و ما کارمان را انجام می‏دهیم، آماده ریاضت هم هستیم. اگر آنها این ریاضت را برای دنیا قبول دارند و از این بحران نمی‏ترسند، جمهوری اسلامی با اطمینان خاطر و با یقین به اینکه ملتش در مشکلات، بیشتر از زمان رفاه، حامی انقلاب و رهبر خواهند بود، آماده است که در این کارزاری که در خلیج فارس پیش آمده است، شرکت کند. ولی باز هم برای چندمین بار تأکید می‏کنیم که ما مایل نیستیم این وضع پیش بیاید. ما این را یک مصیبت می‏دانیم و سخت از آن پرهیز می‏کنیم، اما نه در حد از دست دادن افتخارات و روح انقلابمان. با این حال تا آنجایی که بشود، با سیاست، حرف و برخورد صحیح از پیش آمدن چنین فاجعه‏ای برای بشریت جلوگیری می‏کنیم. اما حدش همین است که گفتم. گاهی به نظر می‏رسد، آمریکا کمی عاقل شده است، از لبنان درس گرفته است. ولی گاهی حرفهایی می‏زند که بوی شیطنت می‏دهد و دیگران هم همین طور.... ما امیدواریم که اینها در حد حرف باشد و خودشان را به این مسایل، آلوده نکنند. راه اساسی، صحیح و میانبر نجات هم این است که دست دراز کنید و شر طاغوت عراق، عفالقه عراق و مخصوصاً صدام را از منطقه کم کنید تا ببینید که چه امنیت و صلحی بر منطقه حاکم خواهد شد.     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم به مسلمانان جهان، سلام عرض می‏کنم و در این ماه مبارک رمضان، توفیق عبادت و اطاعت و ذکر خدا و خودسازی برای همه و هدایت و نجات برای گمراهان، از خدا طلب می‏کنم. اطلاع دارید که سران مرتجع کشورهای خلیج فارس با الهام از قدرتهای بزرگ کفر و الحاد در جهان، چه بحرانی در خلیج فارس به وجود آورده‏اند و چگونه تلاش می‏کنند که دست دشمنان اسلام را در این منطقه اسلامی، بیشتر باز کنند و نامحرمان کفار را در این خانه مسلمین، به طور مستقیم و آشکارا حاکم کنند. عفلقیان، کشتیهای نفتی را که از خارج نفت گرفته‏اند، به موشک می‏بندند و کشورهای جنوب خلیج فارس که مالک کشتی هستند، به جای اعتراض، این عمل را تأیید می‏کنند. جمهوری اسلامی که می‏داند این توطئه، برای محاصره اقتصادی و سپس نظامی ایران به اجرا در می‏آید تا اسلام سرکوب شود، سیاست همیشگی خود را یک بار دیگر اعلام می‏دارد که: اگر خلیج فارس برای ایران امن نباشد، برای دیگران هم امن نیست و اگر ایران از نفت و بنادر خود محروم بماند، دیگران هم محروم خواهند شد، به‏خصوص آنهایی که پول نفتشان خرج جنگ صدامیان را تأمین می‏کند و در توطئه شریک هستند. همانهایی که در مقابل جرایم عراق در زدن کشتیهای نفتی و تجاری، خاموش بودند یا تحسین می‏کردند، این بار فریادشان بلند شد و جمهوری اسلامی ایران را به باد ناسزا گرفتند. شورای همکاری خلیج فارس فعال شد و دسته جمعی از ایران به شورای امنیت، شکایت بردند و رسانه‏های مزدور صهیونیستی و امپریالیستی دنیا هم صدای ناحق آنها را به گوش همه جهان رساندند. در این میان ناوگانهای جنگی کفار، در اقیانوس هند و خلیج فارس به تحرک در آمدند و سپس اسلحه‏های پیشرفته را به منطقه سرازیر کردند و بلندگوهای استعماری، مشغول زمینه‏سازی برای دخالت قدرتهای غربی در منطقه شدند تا افکار عمومی مسلمین را برای پذیرش چنین جنایت بزرگی آماده کنند. بی شک، همه این بی‏عدالتیها و توطئه‏ها برای تضعیف اسلام و جمهوری اسلامی ایران و سرکوبی ملتهای اسلامی است که با الهام از مسلمانان ایران، آثار بیداری و حرکت را از خود نشان می‏دهند. در کنار این صحنه سازیها، رژیم اشغالگر قدس هم بیکار ننشست و حملات بیرحمانه هواپیماهای جنگی به مردم غیر نظامی شرق لبنان به طور مکرر انجام شد و ارتش اسرائیل در جنوب لبنان، چندین روستای بیدفاع را به محاصره انداخت و مسلمانان را بازداشت کرد. اندوهبار این است که رژیمهای خود فروخته عرب که در این بحران ساختگی خلیج فارس، این گونه یقه پاره می‏کنند، در فاجعه کشتار مسلمانان لبنان به دست صهیونیسم دم نمی‏زنند؛ نه عمل کمکی برای دفاع می‏کنند و نه شکایتی بر مراجع بین‏المللی می‏برند و نه رسانه‏های تبلیغی‏شان فریاد می‏زند. بر عکس، شاید هم در آن مصیبت خوشحالند؛ چون، می‏دانند آنجا پاسداران اسلام و مؤمنان ضد ظلم و ستم، هدف قرار گرفته‏اند.  جمهوری اسلامی ایران، بیدی نیست که با این بادها بلرزد؛ مانند کوه در مقابل این طوفانها می‏ایستد و سر فرود نمی‏آورد و به راهی که آغاز کرده است، ادامه می‏دهد. مسلمانان جهان هم باید آماده باشند که این توطئه‏ها را در هم بشکنند؛ چون، راه سعادت و نجات، همیشه خون آلوده بوده و خون شهدا و رنج مجاهدان، توشه این راه است و برای نجات اسلام از کفر باید این بها را پرداخت. ماه مبارک رمضان نیز در تاریخ انقلاب ما، همیشه سازنده و توفیق‏زا بوده است و امیدوارم که مسلمانان از برکات این ماه، استفاده کنند و با الهام از قرآن کریم که در این ماه مقدس نازل شده است، گامی به سوی خدا، از طریق جهاد در راه حق برای طرد کفر و نفاق و فسق، بردارند. بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم »اِنَّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ/ وَ ما اَدْریکَ ما لَیلَةُ الْقَدْرِ/ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ/ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها باِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ/ سَلامٌ هِیَ حَتیَّ مَطْلَعِ الْفَجْرِ«.