نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قال العَظیمُ فی کِتابهِ: »یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعوُباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، اِنَّ اَکْرَمَکُم عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«. قرار است بحث جاری ما در خطبه اول، عدالت اجتماعی اسلام در بخش مساوات نژادها باشد. گفتم که اگر چه این بحث در داخل کشور ما نمیتواند زیاد مورد توجه باشد اما در سطح بینالمللی از لحاظ سیاست خارجی اسلام و با توجه به اینکه نهضت اسلام نهضت جهانی است، بسیار مهم است. ما باید روی این خیلی تکیه کنیم. در دوسه خطبهای که در گذشته در این مورد صحبت کردم، گفتم که غربیها و اروپاییهای روس - به دلیل اینکه از نژاد سفید هستند - در پانصد سال اخیر، بدترین جرایم ممکنه را نسبت به رنگین پوستها مرتکب شدهاند. این بحث را در خطبههای آینده، در فصلهای مشخصی - جداگانه - مطرح خواهم کرد که جنبه تاریخی و انسانی و از جهتی، جنبه اسلامی دارد. فکر کردم که نکند در ذهن بعضی از مستمعین ما بیاید که این بحث، امروزه به یک تاریخ گذشتهای مربوط میشود. امروز که حقوق بشر در دنیا تحکیم شده و اعلامیه حقوق بشر، حقوق نژادها و همه جناحهای انسانها را تنظیم کرده و عدالت را اعلان کرده است، دیگر وضع دنیا این طور نیست و خیلی برای عمل ضرورت ندارد. چون این احتمال در ذهن بعضیها پیدا شده است، لازم دیدم که بعضی از فصول صحبت را که مربوط به آخر بحث است، جلو بیندازم و راجع به وضعیت روز هم چیزهایی بگویم که بدانید امروز دنیا از همین جهت، یعنی از جهت تبعیض نژادی، بدترین مظالم را تحمل میکند. اتفاقاً، منشأ این مظالم، همانهایی هستند که دم از حقوق بشر میزنند و با حربه حقوق بشر، دارند سر بشریت را میبرند. بخشی از این قسمت بحث را جلو میاندازم [t1]و بخش دیگر را در روال بحثم میگویم. سردمدار همه تبعیضگران آمریکاست. البته، همه غربیها چنین میکنند، روسها هم چنین میکنند، اما سردمدارشان آمریکاست. در تاریخ اخیر، آنچه که ما میدانیم، این است که در سال 1948 یعنی حدود 36 سال قبل، اعلامیه حقوق بشر در سازمان ملل متحد به تصویب رسید که 56 کشور دنیا حضور داشتند و بخشی از این اعلامیه بزرگ حقوق بشر که از لحاظ لفظ و ادعا، فتح خوبی دارد و بسیاری از مسایل را در کاغذ خواسته است حل کند - این است که همه نژادهای بشریت در مقابل قوانین، مساوی هستند و هیچ کس نباید به خاطر رنگ و یا خونش، زبان یا مذهبش یا چیزهای دیگر، مورد تبعیض قرار گیرد. اخیراً همه کشورهای دنیا این اعلامیه را امضا کردهاند که عمل کنند. بعضیها خیال میکنند که قضیه با همان تمام شده است. ولی از نظر کسانی که منصفانه به مقاطع تاریخ بعد از این 36 سال نگاه میکنند، چیزی درست نشده است و هنوز مظالم بسیار فراوانی وجود دارد. در تاریخ جدید آمریکا - که گفتم آمریکا سردمدار این جریان است - یعنی بعد از کشف قاره آمریکا و رفتن اروپاییها و سفید پوستها به آنجا و درگیری با رنگین پوستان آنجا و رنگین پوستانی که بعداً آمدند فاجعه آمیزترین قطعات تاریخ را میشود پیدا کرد. تا حدود یکصدوبیست سال قبل که بردگی در آنجا رسمی و قانونی بود و سیاهان آفریقایی با آن صورت وحشیانه به آنجا برده میشدند و به عنوان برده در اختیار زمین داران و اشراف آمریکا قرار میگرفتند، آن قدر فاجعه وجود دارد که یک گوشه آن »تراژدی کلبه عموتم« است که بچههای ما در سینماها دیدهاند و در داستانها خواندهاند. از صدوبیست سال قبل که »آبراهام لینکلن«، بردهداری را لغو کرد، اسم بردهداری وجود ندارد، ولی سیاهان در آمریکا از اساسیترین حقوق انسانی محروم بودند. در آنجا فقط سیاهها نیستند، یک نژاد دیگری به نام سرخ پوستان هم هستند که مالک اصلی آمریکا بودند. اروپاییها کمکم اینها را قتل عام کردند و با غیر انسانیترین شیوهها، اینها را حذف فیزیکی کردند. در تاریخ هست برای اینکه اینها را به کلی نابود کنند، جشنهایی ترتیب میدادند و سرخ پوستها را دعوت میکردند و ملحفهها و پتوها، قلیانها و سایر چیزها را به میکرب آبله یا مرضهای خطرناک دیگر، آلوده میکردند و یک بخش از اینها را - برای اینکه اراضی آنها را بگیرند - نابود میکردند. اینها در تاریخ هست. اگر بعد، ما به تاریخ پرداختیم و مظالم تاریخی آنها را گفتیم، این مسایل را هم میگوییم. همین حالا ضربالمثلی میان آمریکاییها هست که میگویند: »بهترین سرخ پوست ما، سرخ پوستهای مرده هستند«؛ یعنی اصلاً برای سرخ پوستها حیات نمیخواهند. سرخ پوستها در آمریکا به یک گوشههایی محدود شدند و یک مبارزه حادی هم با آمریکاییهای حاکم دارند، اما صدای آنها به جایی نمیرسد. چند وقت قبل، کنگرهای بود که نماینده ما هم شرکت کرده بود و از آنجا چیزهایی نقل میکرد و مقالهای هم نوشته و چاپ کردهاند. ملتی که حقش، زمینش، هستی و هویّتش غصب شده و به جای او اینها رفتند، و این طور هم با اینها برخورد میکنند. در باره سیاهها هم خیلی چیزها داریم که به قسمتی از آن اشاره میکنم: در سال 1948 اعلامیه حقوق بشر امضا شد، ولی خود این امضاء هم ریشه ندارد. یعنی وقتی که جنگ جهانی دوم ختم شد و رمق کشورهای غربی هم که گرفته شده بود و ملتهای تحت ستم، بیدار شده بودند و از خود تحرک نشان میدادند، برای اینکه کلاهی برسراینها بگذارند و اینها را تخدیر بکنند، این اعلامیه صادر شد که تخدیری بود و فقط صورت ظاهر را عوض کرد اما باطن همان است که ادامه دارد. در آمریکا - همان طور که با سیاهها رفتار میکردند - جنایات ادامه پیدا کرده است. ما میبینیم که در سال 1951، یعنی سه سال بعد از تصویب اعلامیه حقوق بشر، هشتادوهشت نفر از شخصیتهای مبارز و مجاهد، به نفع سیاهها، نامهای به سازمان ملل نوشتند و شکایت کردند که بعد از اعلامیه حقوق بشر، وضع اصلاً خوب نشده و بلکه بدتر شده است. در آن نامه که به عنوان یک سند مهم انتشار یافت، سه هزار مورد از جنایات غیر قابل عفو سفیدهای آمریکا نسبت به سیاهها مشخص شده است. این وضع تا آن تاریخ ادامه داشت. میبینیم از سال 48 به بعد مبارزه سیاهها در آمریکا برای گرفتن حقوق اعلامیه جهانی حقوق بشر ادامه پیدا میکند. در همان دوران که روزنامهها این مسایل را نقل میکنند، وضع این طور بوده است. در آمریکا زندگی سیاهها طوری بود که به هیچ وجه با زندگی سفید پوستان تشابهی نداشت. کلیساها جدا، قبرستانها جدا، هتلها جدا، کافهها جدا، قطارها جدا، مدرسهها جدا، محلهها جدا، کارهای پست مال آنها و حتی اگر میخواستند آزمایشی برای یک دارو یا یک عمل جراحی انجام دهند، اینها سوژه آزمایشگاه بودند و آزمایشها روی سیاهها انجام میشد. دلیل آنها این بود که سیاهها از لحاظ جثه، قویتر هستند و مشاق را بیشتر تحمل میکنند! ببینید، این ملتی است که حالا پرچمدار حقوق بشر است این طور برخورد میکنند. در سال 1954، یعنی سی سال قبل، دیوان عالی کشور آمریکا - تحت فشار افکار عمومی که از اعلامیه حقوق بشر حمایت میکردند - رأی به لغو فاصلهها داد. یعنی قطارها، ماشینها و همه اینها یکی شود؛ سیاهها هم حق داشته باشند. تا آن روز اگر یک سیاه پوست، سوار اتوبوس سفید پوستها میشد، محاکمهاش میکردند. تا آن روز اگر سُفرا و میهمانهای سیاه پوست آفریقایی به آمریکا میرفتند و وارد هتل سفید پوستها میشدند، راهشان نمیدادند. وقتی که حذف فاصلهها از تصویب دیوان عالی کشور آمریکا گذشت، اولین کار را که در اجرای لغو فاصلهها خواستند بکنند، در ایالت آلاباما یک دانشجوی سیاه به نام »آترین لوسی« به دانشگاه سفید پوستها رفت و ثبت نام کرد، اما وقتی که وارد دانشگاه شد، هزار دانشجو علیه او و رئیس دانشگاه تظاهرات کردند و آن قدر فشار آوردند تا او را بیرون کردند! این، فرهنگ آمریکاییها بود. حتی جوانهای دانشجو این را که با سیاهان یک جا باشند نمیتوانستند تحمل کنند. در همان حوادث مربوط به آلاباما - که روزنامهها هم این مطلب رإ؛ظظ نوشته بودند - سیاه پوستی جسارت کرد و برای خودش، احقاق حق کرد. در همین حال او را گرفتند و وقتی او را میزدند خانم شیک پوشی که سگش را با زنجیر طلایی دنبال خودش میکشید و بچهاش را همراه خود داشت، با دیدن منظره جلو آمد. همه تعجب کردند که این چه کار دارد؟! بچهاش را از کالسکه برداشت و پای بچه را به صورت سیاه مالید تا در زدن این سیاه شرکت کند! این فرهنگ آمریکایی بود. مکرر اتفاق افتاده است که سیاه پوستی را فقط به خاطر اینکه مثلاً به یک قهوهخانه سفید پوستها رفته است، محاکمه کردهاند! جزء قوانین اینها بود که البته این قانون بیست وچند سال قبل، لغو شده است بعد از حذف فاصلهها - وقتی که اتوبوسها یکی شد، اگر سفید پوستی وارد اتوبوسی میشد که سیاهپوستی روی صندلی نشسته است، باید سیاه بلند میشد تا او جایش بنشیند. این حتی شامل این هم بود که اگر یک پیرزن سیاه پوست نشسته باشد و یک جوان سفید پوست وارد بشود، باید جایش را به او میداد و اگر نمیداد، محاکمه میشد! این آمریکاییهای طرفدار حقوق بشر، هنوز هم همین طور هستند. یک سری اشکال ظاهری عوض شد، اما مسأله این نیست که کسی خیال کند که اینها مسأله تبعیضات نژادی را حل کردند. این مبارزه تا سال 1961 ادامه پیدا کرد. یعنی بیست دو سه سال پیش اوج گرفت و روی گرده اینها فشار آمد و سیاهها متوسل به اسلحه شدند و گزارشهای فراوانی پخش شد که در محله هارلَم و در می سی سی پی و در آلاباما و بعضی از ایالات جنوبی آمریکا، سیاهها اسلحه تهیه میکنند و شعار جمهوری سیاه در آمریکا مطرح شد، برای اینکه جمعیت وسیعی از سیاهها در آنجا هستند. در حدود یازده درصد مردم آمریکا سیاه پوست هستند؛ یعنی نزدیک بیست و پنج میلیون نفرسیاه پوست که اکثر آنها هم در ایالتهای جنوبی هستند. اینها میخواستند جمهوری سیاه تشکیل بدهند. همین کلاهی که اعلامیه حقوق بشر میخواست سردنیا بگذارد، در آمریکا به عنوان یک حربه سیاسی برای کنترل حرکات حاد، به کار گرفته شد. »والترلیدمن« که از مفسرهای قوی آمریکایی است، در مقالهای، تحلیلی کرد که یکدفعه آمریکا را تکان داد. تاریخ هند را تحلیل کرد و گفت: همین تبعیضات نژادی در هند بود که باعث شد پاکستان از هندوستان جدا شود و امروز، من خاطره هند را در آمریکا میبینم. و استشهادهایی کرد و افکار عمومی همان طبقه محافظهکار را تحت تأثیر قرار داد و آنها به فکر افتادند که یک آمپول تخدیری دیگری به سیاهها بزنند. اینجا بود که حزب دموکرات آمریکا به رهبری کندی وارد ماجرا شد که حقوق سیاهها را بدهید. در سال 61 سیاهها یک راهپیمایی دویست هزار نفری از اطراف به طرف واشنگتن ترتیب دادند. شما ببینید که دویست هزار نفر سیاه به یک طرف راه بیفتند، چه میشود؟ برای تخدیر اینها در کنگره، بحثهای مساوات مطرح شد. کندی برای تصویب لایحهای که آورده بود، صحبتهایی کرد که خیلی گویاست. میگوید که امروز در کشور ما، وقتی یک بچه سیاه متولد میشود، در مقایسه با یک بچه سفید، نصف او شانس اتمام دوره دبیرستان را دارد، یک سوم شانس ورود به دانشگاه را دارد - آمار و ارقام این مسأله را نشان میدهد - و یک سوم بچه سفید، شانس پیدا کردن شغل مناسب را دارد. این، عدالت بیست ودو سال پیش جامعه آمریکاست که با اسم حقوق بشر، با مردم در سراسر دنیا این طوری رفتار میکند. کندی - به صورت ظاهر - خیلی فشار آورد و بالاخره آن روزی که این لایحه، بعد از چند سال - بعد از مرگ کندی - تصویب شد (سال 64)، اسم آن روز را که دوشنبه بود، دوشنبه سیاه گذاشتند. این فرهنگ آمریکاییها بود. مدتی بعد از آن تاریخ، یک مجله تحقیقی آمریکایی، آمار و ارقام وضع زندگی سیاهها و سفیدها را منتشر کرد و اثبات کرد که اگر مردم آمریکا بخواهند با شرایطی که سیاهها در محله هارلم زندگی میکنند، زندگی کنند، تمام جمعیت آمریکا را میتوانیم در نصف شهر نیویورک، سکونت دهیم. ببینید که این حرف یعنی چه؟ این مسأله را با آمار و ارقام اثبات کرد. اگر غیر از این بود، محاکمهاش میکردند. سیاههایی که در یک اتاق، زیر یک سقف زندگی میکنند، چه مقدار غذا و پروتئین مصرف میکنند، لباسی که میپوشند، دارویی که مصرف میکنند و بیمارستانی که اشغال میکنند، فضای آموزشی، ورزشی و همه چیزهای دیگر را مقایسه کرد و گفت وضع این است. در نیویورک، محلهای است به نام هارلم که سیاهها در آنجا زندگی میکنند و شرایط زندگی آنها در پایتخت اقتصادی آمریکا، این طور است که اگر مردم آمریکا بخواهند آنطور زندگی کنند، میتوانیم به کل جمعیت دویست وبیست میلیونی آمریکا، در نصف نیویورک زندگی بدهیم. این، شرایط سیاهها و سفیدهای آمریکاییهاست. فشار افکار عمومی و فشار تبلیغاتی شورویها (البته خود شورویها، بخش دیگری از این بحث را دارند و سفیدهای روسی، جنایتهای زیادی درباره جمهوریهای تحت تسلط خود خصوصاً در مورد ارمنستان، گرجستان و آذربایجان میکنند) در این جهت فراوان است و اینها این مسأله را حربه قرار دادهاند و دائماً مطرح میکنند تا وضع مقداری تعدیل شود. تازه پس از تعدیل، وضع به اینجا رسیده است که میبینید. حالا، این مسأله به اضافه این است که آمریکا، جنایاتی را در آفریقا مرتکب میشود. اینکه در آفریقای جنوبی، چهار پنج میلیون سفید پوست بر بیش از بیست میلیون سیاه پوست، همانند دوران جنگل حکومت میکنند و اینکه »رودزیا« دهها سال، آن همه جنایت را بر هزاران سیاه پوست اعمال میکرد اینکه در قاره آفریقا این همه جنایت صورت میگیرد و جنایات دیگری که در شرق آسیا بر زرد پوستان انجام میشود و اینکه در سراسر دنیا نژاد سفید این همه مرتکب جنایت میشود، همه به پای آمریکاییها نوشته میشود و این طور نیست که خیال شود جنایات اینها فقط در خود آمریکاست. من میخواهم بگویم آمریکاییها که سازمان حقوق بشر و کمیته حقوق بشر آنها هر جا بخواهند کشوری و انقلابی را سرکوب کنند، فوراً جلسه میگیرند و اعلامیه میدهند که این مقدار زندانی و این مقدار شکنجه، در این کشور صورت میگیرد، اینها این تیپی هستند. اینها این قدر به حقوق بشرشان وفادار هستند. اینها با مردم و هموطن خودشان، این گونه رفتار میکنند. جنایات سراسر دنیا را در مدت این دو سه قرن میتوان به حساب این سفید پوستها نوشت. حالا، چند کلمه نیز از اسلام میگویم تا ببینید اسلام با اینها چقدر تفاوت دارد. دنیا و رنگین پوستان دنیا به این جملات من گوش فرا دهند: جمهوری اسلامی که منادی عدالت و حقوق محرومان است، پشت سرخود، تاریخ مشعشع و نیز اسناد محکم و گران قدری از قرآن و تاریخ زندگی پیامبر اسلام خود دارد که میتواند مدعی عدالت باشد و گول حرفها و شعارهای تبلیغاتی اینها را نخورد. به هزار وچهارصدسال پیش باز گردید که نام حقوق بشر را به معنی عام بردن، خیلی مشکل بود. با این وجود، پیغمبر اکرم در جزیرةالعرب که از لحاظ فرهنگی سطح بسیار پایینی داشت و دوران جاهلیت بشر بود، معارفی را پیاده کردند که امروز، واشنگتن و کاخ سفید هم قدرت پیاده کردن آن را ندارند. بلال حبشی چهره معروفی از مسلمانهاست. او غلامی بود که در اختیار زن اشراف منشی بود و وقتی هم که مسلمان شد، دائماً آزار و اذیت میشد و در نهایت پیامبر(ص) به ابوبکر دستور داد تا او را بخرد و سپس او را آزاد کردند. پیرامون آن روز »آدام متس« آلمانی در کتاب خود مینویسد که پیامبر اسلام، در شکستن طلسم تبعیضات نژادی، به قدری موفق بود که شورای عالی شش یا هفت نفره برای اداره مملکت تأسیس کرده بود و بلال حبشی را به عضویت مؤثر این شورا برگزیده بود. بلال حبشی واقعاً تاریخ مشعشعی دارد. وقتی مسلمان شد - چون از قبیله خاصی نبود و هیچ حمایت کنندهای نداشت و بیپناه بود - برای ایجاد ترس در دل سایر تازه مسلمانها، او را به سختی شکنجه میدادند و به او میگفتند که دست از دین محمد(ص) بردار. یکی از شکنجهها، این بود که او را روی زمینهای داغ و بیابانهای اطراف مکه میخواباندند و سنگهای بزرگ و داغ را بر روی سینه او قرار میدادند و مفتولههای سرخ شده آهنی را بر بدن او میگذاشتند و میگفتند: »اُتْرُکْ رَبَّ مُحَمّد«. و این مرد قوی عالم اسلام، به جای داد کشیدن از شدت شکنجهها، فریاد برمیآورد: »احد، احد«؛ من فقط یک خدا میبینم و بهتر از خدای محمد، کسی را نمیشناسم. گرچه مجنونم و صحرای جنون جای من است لیک دیوانه تر از من دل شیدای من است آنچه اندر طلبش خسته نگردد هرگز پای پرآبله و بادیه پیمای من است این، بلال بود. یک سیاه که توانست با استفاده از شخصیتی که خداوند در نهاد همه انسانها قرار داده است، به این مقام برسد و به آن شخصیتی رسید که پیامبر اسلام او را مؤذن رسمی کشور قرار داد. بعد از پیامبر، هنگامی که بلال حاضر نشد برای خلیفه اول اذان بگوید، یکی از ضربههای مهم سیاسی برخلیفه وارد شد؛ یعنی، شخصیت یک سیاه، تا این اندازه بالا رفته بود. این، اسلام است و معیار اسلام هم تقواست. آیهای در اول خطبه خواندم که: »یا اَیُّهَاالنَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی (شما از یک ریشه هستید) وَجَعَلْنا کُمْ شُعُوبًا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا (مصلحت الهی و سنن خلقت ایجاب کرده است که این تفاوتها و اختلافهای رنگها و خصوصیات باشد. تفاوت ژنهای یک مخلوق که رنگ پوستش را عوض میکند، باعث این نمیشود که حقوق انسانی او از دستش برود.) »اِنَّ اَکْرَ مَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«. در اسلام، محور تقواست، و فضیلت، با تقواست. هنگامی هم که اشراف مکه به پیامبر اعتراض کردند که وقتی این بلال سیه چرده و بد صدا را بر همه ما فضیلت میدهی، ما چگونه میتوانیم به گرد تو بیاییم، پیامبر فرمود: »من او را تفضل ندادم. بلکه، خداوند او را تفضل داده است؛ او جهاد کرده و شما نکردهاید؛ او خود را بالا برده، شما نبردهاید«. این افتخار از آن مسلمانهاست و ما به منادیان حقوق بشر امروز که دستشان به این همه جنایت آلوده است و در کنار کاخ سفیدشان، شعار »سرخ پوست خوب، سرخ پوست مرده است« حاکم است و آنهایی که به خاطر محاکمه شدن یک سفید پوست به جرم زدن یک سیاه پوست، در جلسه دادگاه غش میکنند، حق نمیدهیم که پرچمدار حقوق بشر باشند. آن فرهنگ، غلط میکند که بخواهد پرچمدار حقوق بشر شود و برای جمهوری اسلامی ایران و کشورهای اسلامی پیام حقوق بشر بفرستد. اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم »بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، اِنَّا اَعْطَیناکَ الکُوثَر/ فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانَحْرَ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی(عج). برای خطبه دوم، مناسبتهای فراوانی داریم که فکر میکنم امروز میتوانم در حد اشاره به این مناسبتها بپردازم و مهمترین مناسبت ما که پانزده خرداد است به علت قرار گرفتن در وسط هفته - بحث مفصلی لازم دارد که باید به هفته بعد موکول کنیم. اولین مناسبت، مناسبت ماه مبارک رمضان است که امروز یا فردا، اولین روز ماه است و تا به حال که من برای نماز آمدهام، کسی را ندیدم که مدعی اثبات رؤیت هلال، در شب گذشته باشد. به هر حال، کسانی که روزه گرفتهاند، لابد به عنوان یومالشک و یا استقبال بوده است. و ما هم تابع هر چیز که ثابت شود، خواهیم بود. ماه مبارک، یکی از نعمتهای بسیار خوب خداست که برای مسلمانها و بشریت، قرار داده است و عنوان آن هم، ماه خداست و مسلمانها در این ماه میهمان خدا هستند. امام امت در اظهارات و سخنان دو سه روز پیش خودشان، تعبیر بسیار ظریفی به طور کوتاه فرمودند و از آن عبور کردند که »ما میهمان خدا هستیم اما این میهمانی مثل میهمانیهای معمولی برای خوردن بیشتر نیست؛ این میهمانی، میهمانی دیگری است؛ میهمانی برای پرهیز است«. این واقعیت بسیار لطیفی است که این عارف بزرگوار اشاره فرمودند. ما همیشه و همه جا میهمان خدا هستیم و تمام مخلوقات خداوند، از ذرات گرفته تا بزرگترین مخلوقات ملکوتی، هر لحظه و هرآن، حتی حیاتشان را از سفره خداوند دارند و اگر رابطهشان، لحظهای با خدا قطع شود، نیستند. موجودیت ما با خدا و از خداست. چیزی نیستیم که بشود عنوان میهمانی در یک برهه خاصی برای ما درست شود. این تعبیر، میخواهد چیز دیگری را بگوید. چه کسی است که از جیب خودش میخورد؟ چه کسی است که از سفره خودش میخورد؟ چه موجودی است که چنین باشد؟ از انسان، غیر انسان، مسلمانها و غیر مسلمانها، کسی نیست که از خودش بخورد. تعبیر میهمانی در اینجا یک چیز بالاتری است. آن ظرافت خاص میهمانی، کرامتی که میهمان نزد صاحب خانه دارد و تلاشی که صاحب خانه برای راضی کردن میهمان میکند تا او را به سعادت برساند و در نظر گرفتن مصالح میهمان در مقطعی که میهمان اوست و همه لطافتهایی که باید از او بفهمیم، آن چیزهایی است که خداوند خواسته از ما پذیرایی کند. بهترین پذیراییها، همین دستور ریاضتهایی است که مخصوص ماه رمضان است. امساک طولانی از بامداد تا مغرب و امساک از همه محرمات و توجه دائم و ذکر که به تقوا منجر میشود، چیزهایی است که خداوند برای میهمانانش خواسته است. چیزهایی (پاداشهایی) هم برای میهمانان قرار داده است: نفَسها را تسبیح حساب کرده، خواب روزهدار را عبادت حساب کرده، حرکتها را عبادت حساب کرده و پاداش اعمال خیر را بسیار بیشتر از شرایط معمولی قرار داده است. ریاضتی مدنظر است که در اثر آن، واقعیت انسان تقویت و آن موجودیت مزاحم تکامل انسان تضعیف میشود. در این ماه، ملایکه مأمور حفاظت روزهدار هستند و درهای بهشت، باز است و خدا از همین طرقی که عرض کردم، درهای جهنم را بسته است و دست و پای شیطانها را بسته است که بر ما مسلط نشوند. اگر ما قدر این میهمانی را بدانیم، میتوانیم در این ماه حداقل یک سال بعدمان را، و اگر خوب کار کنیم، همیشه و آیندهمان را تأمین کنیم. شاید عبادت در نظر بعضی از روشنفکرها یا مدعیان روشنفکری، خیلی مفهوم ندارد اینکه آدم حالا نماز را برای خدا بخواند، خدا چه کار به نماز دارد؟ قلبت را پاک کن! یا اینها خیال کنند که کارهای خدماتی مثلاً اعانت مظلوم و مبارزه، خوب است، (هر یکی از اینها در جای خود بسیار عظمت دارد، مثل جهاد. اینها همه، جایشان محفوظ است) و فکر میکنند که خوب! آدمی که این کارها را انجام میدهد، دیگر ساخته شده است، پس عبادت برای چیست؟! نه، عبادت یک چیز دیگری است. این ذکر خدا و توجه به خدا که روح عبادت را تشکیل میدهد و آن نُسُک و مقررات خاص هم باید با دقت مراعات شود که حالت بندگی را بر انسان مشخص کند. اگر این عبادت را از انسان بگیریم، همه انسانهای مبارز، مجاهد و فداکار هم به مادیات و بدبختی میغلطند. تفاوت این بچههایی که با هم مبارزه را شروع کردند ولی در نهایت بعضی از آنها از زیر بال صدام و آستین میتران و از زیر پرچم آمریکا سر در آوردند و مبارزهشان به جاسوسی برای ارتش صدام، وسیله شدن برای کشتن بچههای مسلمان و دادن اسرار کشورشان به کفر تبدیل شد، و راه بعضی دیگر از آنها، به اینجا ختم شد که جانهایشان را کف دستشان گذاشتند و در میدان جهاد با آمریکا، صهیونیسم، ارتجاع و الحاد مارکسیستی قرن، در راه خدا دادند. این دو سرنوشت از عوامل زیادی سرچشمه میگیرد و شاید مهمترین عاملش همین است. ما در زندان با این دو طرز تفکر، برخورد داشتیم؛ بعضیها به نماز، سرسری نگاه میکردند و بعضیها، اهمیت میدادند. هر دوی آنها هم مبارز بودند، هر دو هم مسلمان بودند، هر دو هم فداکار بودند و هر دو هم زیر شکنجه، تحمل کرده بودند. آن یکی غلطید، رفت آنجا و این یکی حرکت کرد به طرف اوج. عبادت این حالت را حفظ میکند و حافظ ماست. روزه بهترین حافظ است و نماز که چیز دائم و سیال در زندگی ماست، یک محافظ دائمی است. ما باید از این تکیه قرآن برروی روزه و نماز - که همه جا »اَقامُوا الصَّلوة و آتوا الزکوة« جزء شرایط اصلی کار قرار میگیرد - بفهمیم که این خدای ما، این صاحب ما و این مربی ما، بی جهت نیست که این قدر روی این مسایل تکیه میکند. بعضی از چیزهای مهم، در قرآن چند آیه به خودش اختصاص داده است. اما این حرکت همیشگی انسان به طرف خدا به عنوان نماز و دعا در سراسر آیات قرآن پخش است. برادران و خواهران! این ماه مبارک رمضان را یک ساعات استثنایی حساب کنید. این شبهای ماه رمضان مثل شبهای دیگر نیست. من نمیگویم زمان با هم فرق دارد؛ یعنی، مدعی نیستم، شاید هم فرق داشته باشد. ما اطلاعی نداریم و ممکن است واقعاً ساعاتی در خلقت الهی، خصوصیتهایی داشته باشند و این را نمیشود منکر شد. حالا ما لااقل، نمیتوانیم از لحاظ عقلی اثبات کنیم. اما خداوند خواسته است که این روزها و این ساعات مقدس باشد. ممکن است دعاها برای بعضیها مسخره بیاید - که عدهای جمع شوند، دعای کمیل بخوانند، دعای ندبه بخوانند و گریه کنند - و بگویند که اینها چیست؟ حرکت کنید و بروید به کارخانهها، بروید به صحرا و معادن و کار کنید. بله، آن جا هم باید رفت. اما اگر آدم دعایش را بخواند و به کارخانه و دانشگاه برود، طور دیگری درس میخواند و مهندس که شد، مهندس دیگری میشود، دکتر که شد، دکتر دیگری میشود و .... ما هر چه خوب باشیم، خاک پای پیغمبر نمیشویم. برای پیغمبر واجب بود که نماز شب بخواند. این خیلی مهم است و همه چیز را به ما میفهماند. بچهها! جوانها! به نماز اهمیت بدهید و مخصوصاً به این ماه رمضان زیاد اهمیت بدهید، در مجالس شرکت کنید و به مساجد بروید. دستور داده شده است که صداوسیما، مخصوصاً تلویزیون، مقداری برنامههای شب را کوتاه کند تا شما بتوانید به مساجد بروید. مواعظ مواجهه و مشافهه را بشنوید، با واعظ مواجه بشوید، به جمع مردم بروید، در اجتماعات شرکت کنید. حضور شما در مساجد، علاوه بر جنبههای سیاسی آن، جنبه سازندگیش اهمیت بیشتری دارد. خلوت یک جا به درد آدم میخورد و اجتماع جای دیگر. من در باره ماه رمضان باید بیشتر از این حرف بزنم ولی چون خیلی حرف در این خطبه هست که باید گفته شود، بیشتر نمیتوانم حرف بزنم. خلاصه، آن تقوایی که از ما خواستهاند، بهترین مزرعهاش ماه رمضان است. وقتی از پیغمبر سؤال کردند که بهترین نعمتها و کارها در ماه رمضان چیست؟ فرمودند: »الورع من محارم اللَّه« بهتر است که آدم در مقابل گناهان، خودداری کند. و مخصوصاً این جمله را برای خانمها گفتم که مواظب باشند. این ماه رمضان، خیلی مقدس است و با مراعات حجاب و پوشش اسلامی، کاری کنند که مسلمانهایی که روزه دارند و نمیخواهند گناه کنند، در خیابان در معرض گناه قرار نگیرند. امروز شنیدم که خواهران امور تربیتی، طومارها و تابلوهای فراوانی درست کردهاند و اطراف مراکز نماز جمعه آوردهاند. خداوند به اینها خیر بدهد. من از خانمهای دیگری که معمولاً مراعات نمیکردند، میخواهم و تأکید میکنم در این ماه، بیشتر مراعات کنند. از جمله مسایل دیگری که داریم، افتتاح دوره دوم مجلس شورای اسلامی است که در چند جمله میگویم. برداشت این دو سه روز برخورد من با نمایندهها، اطمینان نسبی به من داده است که - الحَمدُللَّه - مجلس قانون گذاری اسلامی ما دارد سیر تکاملی طی میکند و علایم فراوانی وجود دارد که مجلس دوم میتواند از مجلس اول، قویتر، منسجمتر و فعال تر باشد. ضمن اینکه مجلس اول به تعبیر امام مجلس نمونه بود و نمایندگان از »سابقون الاولون« بودند، ولی مجلس دوم، علاوه براینکه بیش از صدنفر از عناصر خوب آن مجلس را در خود دارد - که این انتقال تجربیات آنها به این مجلس خواهد بود - تعداد زیادی متخصص و کاردان و کسانی که در این چهار پنج سال یا در سمت وزارت، استانداری، یا در سمت فرماندهی، یا در سمت معلمی، قضاوت، امام جمعه و یا کارهای اداری، جهادی و در نهادهای انقلاب بودند، به این مجلس راه یافتهاند که همه اینها با کارهای روزمره مردم ارتباط دارند. اینها به مجلس آمدهاند و - الحمدُللَّه - هماهنگ، نزدیک به هم و متحد هستند و - انشاءاللَّه - با سرعت کار خود را شروع خواهند کرد. بعد از تصویب اعتبارنامهها - که روز اول با تفاهمی که در بین نمایندگان وجود داشت، در یک جلسه کوتاه، هفتادویک اعتبار نامه بدون اعتراض از مسیر خود گذشت که این هم موفقیتی است و - انشاءاللَّه - خداوند توفیق بدهد که ما بتوانیم، آن چیزهای مهمی را که امام از ما خواستهاند، انجام دهیم - چیزهایی در مورد تورم، مسکن، توجه به حقوق محرومان، حل مشکلات زمین برای کشاورزان وجود دارد که ما خیلی امیدواریم با تفاهم با شورای محترم نگهبان و همکاری بتوانیم این مشکلات را که واقعاً مشکل تکامل حرکت انقلابی مردم هستند و برای زندگی مردم مانع درست کردهاند، حل کنیم. مسأله دیگر، پیامها و سخنان امام است. امام در این دو، سه هفته اخیر، چند بار ظهور کردند که نقش رهبری واقعی را مجسم میکند و من مصداق اَتَمّ رهبری را در این حرکتها و اظهارات امام میدانم. رهبر، همین است که لحظه به لحظه و قطعه به قطعه و درست در نقطه مناسب، آن کار لازم را برای اداره جامعه تحت فرمان خود انجام بدهد. هرچه آدم باریکتر و دقیقتر میشود و هرچه عمر ما بیشتر میشود و هر چه با آثار این امام بزرگوارمان مأنوس میشویم، اعتقادمان به صلاحیت رهبری ایشان بیشتر میشود و به صحت اصل اسلامی ولایت فقیه در رهبری ایمان میآوریم. امام در روزهای اخیر، پیرامون سه موضوع صحبت کردند: یکی در مورد شورای نگهبان، یکی در مورد مجلس و یکی در مورد مسایل بعد از این دو پیام که در ملاقات با نمایندگان فرمودند و ضمن این صحبتها، به دولت و سایر نهادها هم مطالبی فرمودند. حکمتهایی که در این اظهارات وجود دارد، آن قدر فراوان است که من لقب مناسب را برای امام در این مقطع، همان لقب لقمان حکیم میدانم که الحق لقمان حکیم عصر ما هستند و در دنیا چیزی و کسی را سراغ نداریم که با این خلوص و با این خوبی و با این درک، حرف بزند. در سه نکته اخیر ایشان، یک روح وجود دارد که از تفسیر خود امام یعنی از بیانات خود امام برمیآید و درس اساسی که ملت ما باید مخصوصاً بعد از انتخابات از آن بگیرد، این است. خوب! امام از نهادها در هر مقطعی از زمان که مناسب ببینند، حمایت میکنند. آن روزی که فتنه لیبرالها و بنیصدر، داشت پایه مجلس را میزد، امام فرمودند: مجلس در رأس امور است و هیچ کس حق ندارد از مصوبات مجلس که تأیید شورای نگهبان را همراه داشته باشد، تخلف کند. و آن تعبیراتی که میدانید، اینها عصاره خون شهدا هستند و امثال اینها. در مورد شورای نگهبان، آن روزی که این مسأله پیش آمد که حالا میگوییم چرا این حرف زده میشود، امام آن طور قاطع و محکم، ملت و کسانی را که احیاناً گول بخورند و یا بخواهند شیطنت بکنند، تحذیر کردند که مبادا به این نهاد مقدس، نظر سویی باشد و بخواهد این نهاد را مخدوش کند. در مورد دولت، در یکی دو ماه پیش، امام آن طور با کسانی که در صدد تضعیف دولت هستند، قاطع برخورد کردند. در مورد مجلس، اخیراً فرمودند که این مجلس، نمونه بود. که در این تعبیر خیلی حرف هست. ما میبینیم که در مورد سپاه و ارتش در آن روزی که میخواستند ارتش را منحل کنند، همین طور بود. اما در این سخنان اخیر، یک مطلب وجود دارد که آن فتنه اختلاف بود که ممکن بود این جمهوری را به شدت تضعیف کند. بعد از انتخابات مردم در چند جهت قرار میگیرند، هرکس که کاندیدایش رأی نیاورده باشد، معمولاً قانع نمیشود که رأی نداشته است و میخواهد این امر را به گردن دیگری بیندازد. و این خطر وجود دارد که کینهها و دعواها و امثال اینها به جان مردم بیفتد. شورای نگهبان که مسؤولیت نظارت را داشت، باید نظر میداد، که داد. آن کسانی که به هر دلیل آن نظریه را قبول نداشتند، ممکن بود بخواهند اعتراض کنند. اگر اعتراض، قانونی باشد، مسألهای نیست و خطری هم ندارد. اما اگر اینها منجر به موضعگیری شود و به نهادی که وظیفه خودش را انجام میدهد - حالا، مجلس باشد یا شورای نگهبان، دولت باشد یا ریاست جمهوری و یا شورای قضایی - توهین شود، این، خطر دارد. امام به همه تأکید دارند که در این جریانات، وظایف خودتان را انجام دهید و هیچ کس حق ندارد در حدودی که به او مربوط نیست، مزاحم کار دیگری شود. اگر مجلس را نصیحت میکنند که مزاحم کار دولت نشوید، برای همین است. اگر میگویند: »مجلس در رأس همه امور است«، برای این است که خط سیاسی دادن به کشور و مشخص کردن حرکت در جامعه، حق مجلس است و اگر دیگران بخواهند این حق را بگیرند، امام در اینجا، پروپال آنها را میچیند. اینکه تصویب شرعی قوانین و موافقت این قانون با قانون اساسی وجود دارد یا ندارد، حق شورای نگهبان است. حالا اگر او نظرش را داد و برفرض، هر یک از این ارگانها اشتباه هم بکنند، کسی حق ندارد کیان اینها را زیر سؤال ببرد. اگر این اصول در جامعه، مورد توجه قرار بگیرد و جامعه حد خودش را بشناسد و نهادها حد خودشان را بشناسند، این نظام، محکم میماند. اگر مجلس توقع داشته باشد که هر چه تصویب کرد، شورای نگهبان بگوید بلی، پس شورای نگهبان دیگر برای چیست؟ او را گذاشتهاند که نظر بدهد که این شرعی هست یا نه، او را گذاشتهاند که بگوید قانون اساسی اینجا مراعات شده یا نه. هیچ کس هم معصوم نیست. نه آنها ادعای عصمت بکنند و نه مجلس. ولی حقشان هست که اظهار نظر کنند. اینها هم حقشان هست بگویند. از شورای نگهبان هم خواستهاند که شما درباره این دو جریان، اظهار نظر کنید اما خط سیاسی کشور به شما مربوط نیست؛ بگذارید آنها تعیین کنند. اگر شما دیدید این خط با قانون اساسی نمیسازد یا با جای دیگر مغایر است، حق دارید که بگویید و تحمیل سلقیه هم نمیتوان کرد. از دولت خواستهاند مجری قانون مجلس باشد. این نمیشود که خودش بخواهد قانون را وضع و اجرا کند. شورای عالی قضایی باید فسخ خصومات کند. اگر فسخ خصومات نکند یا بد کند یا قوانین را مراعات نکند، باز همین حرف است. آخر بار که ما خدمت امام رفتیم، فرمودند که من میخواستم برای جلوگیری از اختلافات کاری بکنم، دیدم شیاطین یا نادانها، همین حرفها را وسیله اختلاف میکنند. این طوری نباشد. اینها قلب امام را به درد میآورد که اگر امام حرفی میزند که به نفع ماست، علیه دیگران به کار ببریم. حالا هرکه هستیم. امام وحدت میخواهد، انسجام میخواهد. آن رهبر مثل یک پدر رؤوف و یک حکیم وارد و یک پزشک حاذق که نبض جامعه در دست اوست، دارد نسخه میدهد و ما این نسخهها را به خوبی انجام میدهیم. در مورد پانزده خرداد، فقط یکی دو جمله میگویم و عبور میکنم که این روز بزرگ برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی، به عنوان اولین نقطه مهم و عطف در تاریخ اسلام در ایران باید همیشه معزز بماند. اوایل انقلاب، کسانی بودند که میخواستند سابقه انقلاب را به جریان مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت بکشانند و ملیگرایی آن زمان را مبدأ قرار بدهند که - بحمداللَّه نتوانستند. نقطه آغاز این انقلاب، حرکت اسلامی امام امت، روحانیت و علماست که در سال چهل و یک آغاز شد و در سال چهل و دو به اوج رسید. آن حرکت عظیم خود جوش مردم که باید آن را پایه حرکتهای مردمی به حساب بیاوریم، روز پانزده خرداد بود که ما شهدای آن روز را پیشتازان و پیشگامان این نهضت اسلامی میدانیم و - انشاءاللَّه - خداوند اینها را پیشاپیش همه شهدا در بهشت عدنش خواهد پذیرفت. و من امیدوارم که خانوادههای این شهدا برای ا ین ملت، همیشه سمبل و معزز باشند. تحلیل اساسی در باره این حرکت، احتیاج به حداقل بخش وسیعی از یک خطبه دارد که هرکس هفته بعد اینجا نماز جمعه را اقامه کرد - انشاءاللَّه - باید این تحلیل را انجام بدهد. مسأله دیگر، روز جهانی محیط زیست است که از جریانهای مخفی مانده مملکت ماست. اصلاح، حفظ و سلامت محیط زیست، از کارهای زیربنایی بسیار مهم جوامع صنعتی است. تا وقتی که جوامع، صنعتی نشده بودند، این بخارها، دودها و سموم ناشی از صنایع در فضا نبود و تراکم جمعیت، محیط زیست را تخریب نمیکرد و مواد شیمیایی و کشنده از فاضلاب کارخانهها و خانهها به زمین نمیرفت و همه چیز را مورد تهدید قرار نمیداد و این نفتکشهای غولپیکر در دریاها غرق نمیشدند و چاهها منفجر نمیشد و این مسایل، خیلی مطرح نبود و بشر به صورت طبیعی با محیط خودش سر و کار داشت. امروز، این مسأله، بسیار مهم است. جامعه ما هنوز به اهمیت این مسأله واقف نشده است و بر مسؤولان محیط زیست است که اهمیت این را برای مردم توضیح بدهند و بررسانههای جمعی، مخصوصاً صداوسیماست که اهمیت این مسأله را برای جلب همکاری مردم در حفظ محیط زیست - که پایه زندگی اساسی مردم را محکم میکند، بیان کنند که - انشاءاللَّه - کار خودشان را خواهند کرد. مسأله دیگری که این روزها داشتیم، حملات ناجوانمردانه اسرائیلیها به مراکز اسلامی در لبنان بود؛ حملات به شرق لبنان، به بعلبک مظلوم و انقلابی، محاصره روستاهای مظلوم جنگزده جنوب لبنان و دستگیریهای وسیع در مقابل اوج انقلاب مردم جنوب لبنان و تأسفانگیزتر از این، سکوت مرگبار و ذلت بار کشورهای عربی به ظاهر مسلمان است که در این حادثه نفس نمیکشند. برای خوردن یک کشتی در خلیج فارس، فریادشان را به آسمان رساندهاند ولی برای بمباران شدن روستایی در جنوب لبنان و بعلبک، نفس راحت کشیدند. علت این سکوت این است که اینها از انقلاب میترسند، از اسلام میترسند، از مردم پرتحرک میترسند. چون آنجا نیروهای جمهوری اسلامی حضور دارند و چون مردم انقلابی لبنان، طرفدار جمهوری اسلامی و اسلام هستند، زدن این مردم انقلابی و مسلمان و مجاهد نه تنها برای اینها غصه ندارد، بلکه ته دلشان را شاد میکند. خدا لعنت کند کسانی را که قدرتهای اسلامی را این طوری قبضه کردهاند و به اسلام و جامعه اسلامی خیانت میکنند. مهمترین مسأله، مسأله حوادث خلیج فارس است. این تنها مهمترین مسأله ما نیست؛ مهمترین مسأله دنیاست. ما حرفهایمان را در این یکی دو هفته اخیر زدهایم، ولی این مسألهای نیست که بشود از آن غفلت کرد و در نماز جمعه به آن توجه نکرد. من در روزهای اول گفتم که این مسأله، دو طرف دارد. حرکتی که جمهوری اسلامی در مقابل این توطئه عمیق استکبار جهانی و مرتجعین کرده است، یک طرفش سرکوبی ذلت بار این توطئه است که ما به این امید بستهایم و یک طرفش هم ممکن است، حوادث ناخوشایندی باشد که دنیا را به مشکلات برساند. اصل مسأله، یک توطئه بسیار روشنی است؛ یعنی اینها دیدند که در جبهه، جمهوری اسلامی پیروز است و پیروزی ایران، پیروزی اسلام حساب میشود. این را شرق، غرب، ارتجاع و صهیونیسم تحمل نمیکنند و اگر هم تحمل کنند، مثل زهری است که باید بازور به خوردشان بدهیم. مثل خود انقلاب اسلامی ایران که به آنها تحمیل شد، چیزی باید به آنها تحمیل شود. باید بازور و قدرت و نصرت الهی، این کار انجام شود. به هر حال، اینها برای جلوگیری از پیروزی شماها از هیچ چیز دریغ نمیکنند و هر چه توانایی داشته باشند، مقاومت میکنند. (البته ضررها را میسنجند). مدتی است که سیاست اینها این شده است که یک بحران جهانی درست کنند و با این بحران، صدام را سالم بیرون بیاورند؛ خلاصه، یک کولاک و گردوغباری در منطقه درست بکنند که هیچ کس، دیگری را نبیند؛ یک گمراهی عمومی درست بشود، بعد صدام را از آن وسط بردارند و ببرند. این حرکتی است که اینها میخواهند بکنند. یک روز آمدند و کشتیها را زدند، قبل از آن هم چاههای نفت را زدند و مسأله نشت نفت و آلوده شدن محیط زیست را مطرح کردند که آنجام معلوم شد جمهوری اسلامی، حقترین حرکت را کرد؛ چاهها را بست و حرکت لازم را کرد و زیربار آن هیاهوهایی که درست کرده بودند، از وظایف اصلی خودش شانه خالی نکرد. آمدند شهرها را زدند. موشکهای نیرومند به او دادند، شهرهای دور را زدند که بگویند، غیر نظامیان در خطر هستند. با آن حمله متقابلی که ما کردیم، آن توطئه هم خنثی شد. قبل از این آمدند داستانهای شیمیایی را علم کردند. با بدترین شیوه ناجوانمردانه با آن وسعت، انواع و اقسام شیمیاییها را به کار بردند تا بگویند دیگر به این جا رسیده است که باید جمهوری اسلامی تسلیم شود که الحمدللَّه - با مقاومت نیروهای ما، با تبلیغات خوب مسؤولان تبلیغاتی ما و با حرکت خوبی که در محافظت از نیروهایمان شد که تحفظ در مقابل مواد شیمیایی را به خوبی و زود کشف کردند و به کار گرفتند، آن توطئه هم خنثی شد. این بار به جریان خلیج فارس متوسل شدهاند. خوب! همه دنیا میداند که خلیج فارس جایی است که از آنجا میشود شاهرگها را قطع کرد و به اقتصاد ضربه زد. اگر در اینجا مدت طولانی (مثلاً یک سال) آشوب شود، پشت سرش دهها جنگ و آشوب در دنیا به وجود میآید. علتش هم این است که بحران، بحران میسازد. اگر برای مدت مثلاً یک سال، این هفت هشت میلیون بشکه نفت خلیج فارس صادر نشود، قیمت نفت دنیا روی بشکهای مثلاً صد دلار میرود. حالا، این پیشبینیها محاسبهای است که دیگران کردهاند. بعد کارخانهها کشش نخواهند داشت، بیکاری وسیع پیش میآید، تورم زیادی بردنیا تحمیل میشود، کشورهای جهان سوم که ارز ندارند، از همین مقدار سوخت هم محروم میشوند و مشکلات فراوان دیگر در دنیا به وجود خواهد آمد و بعدش خدا میداند چه میشود. خلیج فارس بسته میشود. یعنی این. معنی بسته شدن خلیج فارس، تنها این نیست که ما فکر کنیم که دو سه ماه چیزی به بندرها نمیآید. این را هم دنیا میفهمد و مطلع است که ما نمیخواهیم خلیج فارس را ببندیم. منتها میخواهند کار را به جایی برسانند که بگویند ایران خلیج فارس را بست و افکار جهانی را آن چنان آماده کنند که هر جنایتی را که مرتکب شدند، دنیا بپذیرد. یک چنین زمینهسازی میکنند و بیشک، دست عربستان، کویت، آمریکا، روس و فرانسه در این ماجرا وجود دارد. از آن روزی که »سوپراتانداردها« را تهیه کردند و »اگزوسه«ها را دادند، تا امروز این برنامه، چیده شده است. بی شک این طوری است. شما ببینید، کشتی عربستان سعودی را عراق میزند، نفس نمیکشد. »زکی یمانی« تأیید هم میکند. اینها مثل بچه پدر مرده پولداری شدهاند که پولهای باباش به دستش رسیده است ولی شعور ندارد، الواط میآیند و او را به میهمانی میبرند، پولهایش را خرج میکنند، بدنامی برایش درست میکنند و توی سرش هم میزنند، بعد هم که بیرون میآید، خوشحال است که یک جلسه الواطی داشته است! پول از اینها، آواکس از اینها اطلاعات بدهد، بعد عراق میزند کشتی اینها را خراب میکند، ولی اینها حاضر نیستند که این لات چاقوکشی را که کشتی آنها را با موشک منفجر کرده است، محکوم کنند. این چه معنایی دارد؟ دیگر ذلت و حقارت برای کسی که خودش را خادم الحرمین معرفی میکند و میخواهد جای مهبط جبرئیل حکومت بکند، از این بیشتر میشود؟ شش نفر از کله گندههای اینها در شورای امنیت، با ذلت در کنار کفار مستکبر مرتجع دنیا نشستهاند و التماس میکنند که ایران را محکوم کنند! این طور محکومیتی چه ارزشی دارد؟ شورای امنیتی که در به کار بردن اسلحه شیمیایی، آن جور محافظهکاری و فرصتطلبی به خرج داد، شورای امنیتی که در شروع جنگ تحمیلی و زدن شهرهای بیپناه ما این همه سکوت کرد و شورای امنیتی که این همه خلاف میبیند و حرف نمیزند، حالا حکمی صادر بکند، حکمی به این رسوایی! عراق مدعی است که 150 کشتی را زده است. البته، دروغ میگوید. دروغ گفتن، جزء کارهای اینهاست، یکی از راههای حفظ این رژیم، همین ادعاهای دروغ است. خلبانهایشان را با موشکهای گران میفرستند ولی آنها موشکهایشان را در دریا میاندازند و فرار میکنند و بعد هم گزارش میدهند که شش کشتی را زدیم، حالا ممکن است مثلاً به دم یک کشتی، یک موشک خورده باشد یا نخورده باشد! دیروز عصر به تبریز آمدند، هواپیمایشان ساقط شد و مثلاً یک حوضچه نفتی را در پالایشگاه و یا یک لولهای را زدند و هواپیمای گران قیمت و خلبانشان را از دست دادند. مأموریت داشتند بروند تلمبه خانه تنگه فنی را بزنند، از ترس، بمبهایشان را به یک مخروبه انداختند و در رفتند. حالا اعلامیه میدهند و صدام قادسیه اعلام میکند که ما امروز رفتیم و تلمبه خانه را زدیم و چه را خراب کردیم و از این حرفهای این طوری! به هر حال، او مدعی است که صدوپنجاه کشتی را زده است! همین پریروز مدعی بود که شش تا کشتی را زده است! بالاخره چند تا کشتی را در این چند روز زدهاند، چطور این محکوم نمیشود؟ ریگان ، رئیس جمهور آمریکا، کسی که بر مقتدرترین کشور دنیا حکومت میکند، دیروز با وقاحت اعلام میکند که ما موضع عراق را تأیید میکنیم؛ عراق حق دارد بزند، ایران حق ندارد! توطئه، روشنِ روشن است؛ توطئه این است که از این راه، منبع اقتصاد و درآمد ما را بخشکانند و بعد ما را وادار به تسلیم کنند و صلح تحمیلی را آن طوری که میخواهند، بر ما تحمیل کنند. این توطئه است، خیلی هم روشن است، همه کس هم این را میفهمد و هر عنصر سیاسی خارجی هم که در این رابطه در جلسه خصوصی با ما صحبت کرده است، این را قبول دارد. در این توطئه هم، همه اینها شریک هستند. بنابراین، وظیفه ما چیست؟ ما چهار سال است که با این همه مرارت و خسارت و با تقدیم این همه شهید، مقاومت کردیم و دشمن را قدم به قدم از خاکمان بیرون کردیم و امروز دستمان بلند است که ضربه کاری را بر سرش بکوبیم. طبیعی است، ملتی که چهار سال این طور جنگیده و هر روز هم موفق بوده است، از این توطئهها نمیترسد و دنبال این گونه تبلیغات، نمیتواند افتخارات چهار ساله خودش را یکدفعه ندیده بگیرد و قلم سرخ روی اینها بکشد. تحقیقاً اینها اشتباه میکنند که این کار را میکنند. روز اولی که انقلاب را شروع کردیم، این قدر امید نداشتیم که محبت خداوند و نصرت او به این زودی بیاید و این مردم را به این آسانی از جهنم رژیم پهلوی نجات دهد. ولی آن نصرت الهی آمد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، میدانیم که دشمن ما کیست و آمریکا، روس، انگلیس، فرانسه و ارتجاع منطقه را میشناسیم و میدانیم پنجه در پنجه این غولهای بیرحم انداختن، کار را به این آسانی تمام نمیکند. ملت ما همان طور که سازندگی خود را ادامه میدهد - که در طول جنگ، در سال گذشته، صنایع ما 24 % رشد داشته است - و ما کارمان را انجام میدهیم، آماده ریاضت هم هستیم. اگر آنها این ریاضت را برای دنیا قبول دارند و از این بحران نمیترسند، جمهوری اسلامی با اطمینان خاطر و با یقین به اینکه ملتش در مشکلات، بیشتر از زمان رفاه، حامی انقلاب و رهبر خواهند بود، آماده است که در این کارزاری که در خلیج فارس پیش آمده است، شرکت کند. ولی باز هم برای چندمین بار تأکید میکنیم که ما مایل نیستیم این وضع پیش بیاید. ما این را یک مصیبت میدانیم و سخت از آن پرهیز میکنیم، اما نه در حد از دست دادن افتخارات و روح انقلابمان. با این حال تا آنجایی که بشود، با سیاست، حرف و برخورد صحیح از پیش آمدن چنین فاجعهای برای بشریت جلوگیری میکنیم. اما حدش همین است که گفتم. گاهی به نظر میرسد، آمریکا کمی عاقل شده است، از لبنان درس گرفته است. ولی گاهی حرفهایی میزند که بوی شیطنت میدهد و دیگران هم همین طور.... ما امیدواریم که اینها در حد حرف باشد و خودشان را به این مسایل، آلوده نکنند. راه اساسی، صحیح و میانبر نجات هم این است که دست دراز کنید و شر طاغوت عراق، عفالقه عراق و مخصوصاً صدام را از منطقه کم کنید تا ببینید که چه امنیت و صلحی بر منطقه حاکم خواهد شد. ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم به مسلمانان جهان، سلام عرض میکنم و در این ماه مبارک رمضان، توفیق عبادت و اطاعت و ذکر خدا و خودسازی برای همه و هدایت و نجات برای گمراهان، از خدا طلب میکنم. اطلاع دارید که سران مرتجع کشورهای خلیج فارس با الهام از قدرتهای بزرگ کفر و الحاد در جهان، چه بحرانی در خلیج فارس به وجود آوردهاند و چگونه تلاش میکنند که دست دشمنان اسلام را در این منطقه اسلامی، بیشتر باز کنند و نامحرمان کفار را در این خانه مسلمین، به طور مستقیم و آشکارا حاکم کنند. عفلقیان، کشتیهای نفتی را که از خارج نفت گرفتهاند، به موشک میبندند و کشورهای جنوب خلیج فارس که مالک کشتی هستند، به جای اعتراض، این عمل را تأیید میکنند. جمهوری اسلامی که میداند این توطئه، برای محاصره اقتصادی و سپس نظامی ایران به اجرا در میآید تا اسلام سرکوب شود، سیاست همیشگی خود را یک بار دیگر اعلام میدارد که: اگر خلیج فارس برای ایران امن نباشد، برای دیگران هم امن نیست و اگر ایران از نفت و بنادر خود محروم بماند، دیگران هم محروم خواهند شد، بهخصوص آنهایی که پول نفتشان خرج جنگ صدامیان را تأمین میکند و در توطئه شریک هستند. همانهایی که در مقابل جرایم عراق در زدن کشتیهای نفتی و تجاری، خاموش بودند یا تحسین میکردند، این بار فریادشان بلند شد و جمهوری اسلامی ایران را به باد ناسزا گرفتند. شورای همکاری خلیج فارس فعال شد و دسته جمعی از ایران به شورای امنیت، شکایت بردند و رسانههای مزدور صهیونیستی و امپریالیستی دنیا هم صدای ناحق آنها را به گوش همه جهان رساندند. در این میان ناوگانهای جنگی کفار، در اقیانوس هند و خلیج فارس به تحرک در آمدند و سپس اسلحههای پیشرفته را به منطقه سرازیر کردند و بلندگوهای استعماری، مشغول زمینهسازی برای دخالت قدرتهای غربی در منطقه شدند تا افکار عمومی مسلمین را برای پذیرش چنین جنایت بزرگی آماده کنند. بی شک، همه این بیعدالتیها و توطئهها برای تضعیف اسلام و جمهوری اسلامی ایران و سرکوبی ملتهای اسلامی است که با الهام از مسلمانان ایران، آثار بیداری و حرکت را از خود نشان میدهند. در کنار این صحنه سازیها، رژیم اشغالگر قدس هم بیکار ننشست و حملات بیرحمانه هواپیماهای جنگی به مردم غیر نظامی شرق لبنان به طور مکرر انجام شد و ارتش اسرائیل در جنوب لبنان، چندین روستای بیدفاع را به محاصره انداخت و مسلمانان را بازداشت کرد. اندوهبار این است که رژیمهای خود فروخته عرب که در این بحران ساختگی خلیج فارس، این گونه یقه پاره میکنند، در فاجعه کشتار مسلمانان لبنان به دست صهیونیسم دم نمیزنند؛ نه عمل کمکی برای دفاع میکنند و نه شکایتی بر مراجع بینالمللی میبرند و نه رسانههای تبلیغیشان فریاد میزند. بر عکس، شاید هم در آن مصیبت خوشحالند؛ چون، میدانند آنجا پاسداران اسلام و مؤمنان ضد ظلم و ستم، هدف قرار گرفتهاند. جمهوری اسلامی ایران، بیدی نیست که با این بادها بلرزد؛ مانند کوه در مقابل این طوفانها میایستد و سر فرود نمیآورد و به راهی که آغاز کرده است، ادامه میدهد. مسلمانان جهان هم باید آماده باشند که این توطئهها را در هم بشکنند؛ چون، راه سعادت و نجات، همیشه خون آلوده بوده و خون شهدا و رنج مجاهدان، توشه این راه است و برای نجات اسلام از کفر باید این بها را پرداخت. ماه مبارک رمضان نیز در تاریخ انقلاب ما، همیشه سازنده و توفیقزا بوده است و امیدوارم که مسلمانان از برکات این ماه، استفاده کنند و با الهام از قرآن کریم که در این ماه مقدس نازل شده است، گامی به سوی خدا، از طریق جهاد در راه حق برای طرد کفر و نفاق و فسق، بردارند. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم »اِنَّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ/ وَ ما اَدْریکَ ما لَیلَةُ الْقَدْرِ/ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ/ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فیها باِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ/ سَلامٌ هِیَ حَتیَّ مَطْلَعِ الْفَجْرِ«.