خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ، أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »یا اَیُهَّاالنَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍوَاُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْعِنْدَاللَّهِ اَتْقیاکُمْ«. قرار ما در این خطبه، از قبل این بود که بحث »عدالت اجتماعی« را در یکی ازبخشهای دیگر شروع کنم. و در نظر گرفتم که مسأله عدالت اسلام را از لحاظتبعیض نژادی و عوارضی که اختلافات نژادی، در دنیا از قدیم تا به امروز داشتهو امروز هم به شدت گرفتار آن است و مظالمی که سفیدپوستان غرب با رنگینپوستان سراسر جهان در پانصد سال گذشته انجام دادهاند و موضعگیری هایقرآن کریم و اسلام را در این خصوص به عنوان یک بخش بسیار مهم از بحثعدالت، مطرح کنم. در این بخش، یکی از مهمترین جنبههای روابط بینالمللی را که مایه اصلیاستکبار جهانی است، و در چند قرن گذشته و امروز هم مایه فساد فراوانیاست، مرور خواهیم کرد و در کنار آن، نظرات عادلانه اسلام مطرح خواهد شد. من خیال میکنم این بحث برای روشن شدن ذهن جامعه خودمان و سایرمستمعینی که این خطبهها را استماع میکنند، با آنچه که در دنیا از طریقاستکبار سفیدپوستان بر سر دنیای رنگین پوستان آمده و میآید، با توضیحاتیکه داده میشود از مهمترین بحث های افشاگرانه، میتواند باشد و در کنار آنشناخت اسلام به عنوان یک مکتب عادل و حق خواه، راه خوبی است برای باز کردن، دریچه نجاتی به روی قشر محروم دنیا که اکثریت دنیا را تشکیلمیدهند. اما امروز به دلیل اینکه مسأله انتخابات و جنگ را باید توضیح بدهم، اگربخواهم وارد این بحث عدالت بشوم، تحقیقاً ناقص در میآید و لذا فقط بهطرح عنوانش و این آیهای که قرائت کردم، اکتفا میکنم و به سراغ این دو بحثمیروم. در خطبه اول، راجع به انتخابات صحبت میکنم که در آستانه آن قرارگرفتهایم و در خطبه دوم در مورد جنگ. انتخاباتی که ما در آینده نزدیک باید انجام بدهیم (انشاءاللَّه اوایل سال آیندهبرگزار خواهد شد) از مهمترین کارهای مردم است که عمیقترین اثر را در حرکتانقلاب خود مردم دارد. چند نکته را در مورد این انتخابات، آن قدری که در یک خطبه میگنجد،مطرح میکنم. اولین نکته، اهمیت این انتخابات است. اگر توجه داشته باشیم، این انقلاب از روز اول متکی به مردم و افکار عمومیبود و تا به امروز هم مایه اصلی توانش را و سوخت حرکت موتورش را ازافکار عمومی و از حضور مردم میگیرد که این امر را نمیتوان انکار کرد ودشمنان ما هم تا به حال نتوانستهاند آن را انکار کنند. با توجه به این اصلمقبول، مهمترین مظهر این حضور را در انتخابات و حضور مردم در صحنهرأی گیری باید پیدا کنیم و سپس تبلور افکار و آرای مردم در مجلسشورایاسلامی. همه نهادهای کشور امروز مستقیم یا غیرمستقیم متعلق به مردم هستند.یعنی به نحوی مردم در آن شریکند، اما نهاد مجلس شورای اسلامی، اصلاًنهادیست که مستقیماً نمایندگان خود مردم به نام مردم در آنجا حرف میزنندو تصمیم میگیرند و کار مردم را مستقیم انجام میدهند. نظارت عمومی کهمال مردم است، تصمیم گیری در شؤونشان که مال مردم است و انتخابمجریان اصلی که وزرا باشند، باز متعلق به مردم است، با واسطه از طریقمجلس شورای اسلامی، نمایندگانشان انتخاب میکنند و تصمیم میگیرند. مردم، اگر در مرحله انتخاب کردن توجه نکنند که چه دارد میشود، عمیقاً ازجریان کشور دور هستند. شما در این سه، چهار سال نقش مجلس رافهمیدهاید. تریبون آزاد مجلس و صحبتهای مستقیم نمایندگان، بدون سانسور با خلق،نقششان در انتخاب وزرا، نقششان در نظارت بر مجریان و نقششان در دادنطرحها و رسیدگی به لوایح دولت و نقششان در تصویب و یا رد بودجه وبرنامه دولت، همه اینها چیزهایی است که سرنوشت آحاد این مردم را بایدتعیین بکند. بنابراین، قسمت عمده تصمیمگیری به جمعی سپرده شده در حدود دویستو هفتاد نفر که انتخابشان به دست شماها سپرده شده است و این کار ممکناست با یک رأی وضعش عوض شود. یعنی در انتخابات، با یک رأی ممکناست، یک نفر مقبول و یا مردود شود. این یک امر روشنی است که همهمانمیفهمیم که احتیاج به استدلال ندارد و امام هم که همیشه روی اهمیت کارمجلس تأکید کردهاند، و در گوش همهمان هست. پس اینجا، ما خیلی نیاز به بحث طولانی نداریم و من فکر میکنم همهشماها این مطلب را میدانید. از طرفی، طبیعت مجلس که باید مردمی باشد وطبیعت انقلاب ما که مردمی است و وحشتی که دنیا از حضور مردم در صحنهسیاست دارد (و همه تلاش هایش را متمرکز میکند که این مردم را به نحویبیتفاوت و دلسرد بکند که همیشه هم شکست خورده)، از جمله چیزهایی است که برای شما روشن است و تأکید زیاد از طرف ما برای شرکت درانتخابات، خیلی ضرورت ندارد. اما نکاتی که در مورد انتخابات باید عرض کنم و در اینجا باید روی آنهابحث بشود؛ یکی این است که ملت ما بدانند که چگونه انتخاباتی در کشورشاندر جریان است. امروز انتخابات در همه دنیا، چه شرق و چه غرب به نحویتحت کنترل و هدایت است و تا حدودی از اختیارات افکار و آرای آزاد مردمبیرون است. در شرق، خودشان هم ادعا ندارند. کشورهای کمونیستی خودشان هم ادعایانتخابات آزاد به آن معنا ندارند و اسم حکومتشان را هم حکومتدیکتاتوری پرولترها گذاشتهاند. یعنی این مرحله به خیال خودشان فعلاًمرحله دیکتاتوری طبقه کارگر است و این ادعایشان است. غربیها اسمانتخابات اینها را گذاشتهاند: مسابقه اسب دوانی که فقط یک اسب در آن شرکتکرده باشد! این در کشورهای بلوک مارکسیستی و کمونیستی. اما در غرب، به صورت ظاهر انتخابات آزاد است. در بسیاری از کشورهاواقعاً انتخابات میکنند، واقعاً مردم میآیند پای صندوق و واقعاً همرأی میدهند، این هست و بیانصافی است که ما بگوییم این طوری نیست. امایک حرکتهای نامریی وجود دارد که آن حرکتهای نامریی، انتخابات آنها را ازآزادی واقعی محروم کرده است. یعنی واقعاً مردمشان آزاد تصمیم نمیگیرند.این مطلب را کمی بشکافم تا ببینید: مثلاً در کشورهایی مثل آمریکا،انگلستان، فرانسه و جاهای دیگر، امکانات تبلیغ در دست گروههای مشخصیاست که بقیه مردم، اصلاً از آن سر در نمیآورند و چنین امکانی هم ندارند. وآنها هستند که افکار عمومی را با امکاناتی که در دست دارند، میسازند. باحیلههایی که بلد هستند انجام بدهند، با حرکتهایی که بلد هستند،در آستانه انتخابات یک موجی بوجود میآورند که مردم را گیج و گمراهمیکنند و آن عدهای که میآیند رأی میدهند، تحت تأثیر آن تبلیغاتی که آنهاکردهاند، واقعاً رأی ندادهاند، بلکه گمراهانه رأی دادهاند. این یک چیزی است که هر کس کمی با دنیای غرب آشنا باشد، آن را خوبخوب میفهمد. اولاً همه مردم شرکت نمیکنند، شرکت آنها در انتخابات بااینکه دهها سال از انتخابات آزادشان میگذرد، هنوز در سطح پایینی قرار دارد وبه این نسبتی که مردم کشور ما در این پنج سال در انتخابات شرکت کردهاند،هیچ وقت - به این نسبت - در کشورهای غربی وجود نداشته است. یعنی از صدنفر مثلاً حدود هفتاد، هشتاد نفر شرکت بکنند، یک چنین چیزی نیست. ثانیاًبا حیلههای تبلیغاتی که امپریالیسم خبری انجام میدهد (و نمونههایش را اینروزها میبینید که درباره جنگ، چگونه میتوانند افکار عمومی را منحرفبکنند، همین کار را در مورد انتخابات هم انجام میدهند) یک زنجیرهاینامریی به دست و پا و به فکر و روح مردم میبندند[t1]. و مردم هم ممکن استتوجه نکنند و با آن زنجیرها رأی بدهند! اما در انتخابات ما، چیزهایی که در این دو، سه ماه پیش آمد، تا حدودی زیادی دشمنان ما را خلع سلاح کرد. دشمنان ما در چند ماه قبل از شروع انتخابات، هیاهویی راه انداختند که درکشور خودمان هم برخی از غرب زده ها خواستند آنها را به یک شکلی نشخواربکنند که نشد. گفتند که: در ایران، روحانیت و حزب جمهوری اسلامی بهخاطر نفوذ عمیقی که دارند وقتی کاندید معین کردند، دیگران، قدرت مقابله بهمثل ندارند و رقیبها نمیتوانند به میدان بیایند و اگر به میدان بیایند، قدرتنفوذ اینها و تریبونهای نماز جمعه و نفوذ ائمه جمعه و ائمه جماعات وروحانیون متنفذ در سطح کشور، اراده را از دیگران سلب میکند و دیگرانعرضه قدرت نمایی ندارند. بنابراین بخشی از مردم که با اینها موافق نیستند،عملاً در انتخابات، نمیتوانند سهمی داشته باشند. این یک حرفی بود که شروع کرده بودند و میگفتند. با راهنمایی هایی کهامام بزرگوارمان کردند و وضعی که برای زمینه انتخابات، امام به وجود آوردند،ما تحقیقاً و به جرأت میتوانیم ادعا کنیم که آزادترین نوع انتخابات در کشورما، در حال جنگ باید اجرا شود و این چیزیست که دشمنان ما هم زبانشانبسته شده است. یک چیزهایی هست که از لحاظ دمکراسی غربی حق مسلمافراد شناخته شده؛ یعنی غربی ها برایشان هیچ مانعی ندارد، بلکه لازم است ورویّهشان این است که مثلاً اگر یک حزبی وجود دارد، (حزب کارگر درانگلیس، حزب محافظهکار در انگلیس، حزب لیبرال در انگلیس، حزبدمکرات یا جمهوریخواه در آمریکا و احزاب دیگر) سرتاسری کاندید میدهندو برای همه جا، کاندید معین میکنند و هر کس هم که هرگونه نفوذی دارد، درخدمت میگیرند، تا کاندیدایشان را جا بیندازند. این یک امر طبیعی ومعمولی در دنیاست و هیچکس هم روی این امر حرفی ندارد و ما هم ندیدیمکسی اعتراض جدی به آن رویّه بکند. اگر ما چنین کاری میکردیم، بامعیارهای موجود دمکراسی غربی، هیچ گونه تناقضی نداشت؛ یعنی آنهاخودشان هم این کار را میکنند و مشروع و پذیرفته شده است. در آستانه انتخابات، حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز تهران وجامعه مدرسین قم و شورای ائمه جمعه و دفتر تبلیغات اسلامی و بعضی ازنهادهای محبوب دیگر، در صدد بودند که افراد موجّه و صالح را پیدا کنند ودستهجمعی و حتیالامکان با ائتلاف آنها را به کل کشور و مردم معرفی کنندکه اگر مردم خواستند، به این افراد رأی بدهند. این امر اگر صورت میگرفت، کار خلاف دمکراسی به آن معنای مرسومغربی و خلاف آزادی به معنای مرسومش نبود؛ اما یک واقعیتی در پشت آنوجود داشت و آن واقعیت این بود که این پنج نهاد، اگر پای هر کس امضامیگذاشتند، آن چنان معتبر میشد که رقیبش نمیتوانست عرض اندام کند وکسان دیگر به دلیل اینکه امضای اینها را ندارند (نداشتن امضای اینها برایشانوهن بود) حتی اگر رأی هم داشتند به میدان نمیآمدند و یک چنین خطریوجود داشت. در غرب، روی این مسأله اصلاً حساب نمیکنند و میگویند خوب! نداشتهباشند، اما این روح قضیه، مال اسلام است، چون اینجا بناست آرای مردمباشد، بناست مردم انتخاب کنند، باید مردم و کسانی که میخواهند انتخاببشوند و کسانی که میخواهند انتخاب بکنند، حتی از این قیود نامریی غیرقابلاعتراض هم آزاد باشند، و این کار را امام کردهاند. امام فرمودند که از هیچ حوزهای به حوزه دیگر کاندیدا معیّن نشود، یعنیهمه این جریانهای محبوب کشور که اکثریت مردم اینها را قبول دارند، اینهاجمع نشوند از اینجا مثلاً برای زاهدان، برای چابهار، برای مثلاً کردستانکاندیدا معیّن کنند. بگذارند خود مردم آنجا تعیین بکنند و خود مردم با شعورخودشان رأی بدهند و بگذارند کسانی که امضای اینها را ندارند، جرأت بکنندبه میدان بیایند و خودشان را معرفی کنند، بگذارند مردم نگاه کنند و افرادصالح را با تشخیص خودشان انتخاب بکنند. این حرف، فوق دمکراسی موجود است. اگر دنیای غرب یک ذره انصافداشت و اگر مخالفین جمهوری اسلامی و ضدانقلابها یک ذره در وجودشانانصاف بود، اعتراف میکردند که جمهوری اسلامی پایش را گذاشته بالایسر همه مدعیان آزادی و یک افقی را از آزادی در انتخابات نشان داده که برایآنها قابل تصور نیست. با این وضعی که من عرض کردم، اگر امروز در آمریکااجازه بدهند که مردم خودشان کاندید بکنند و خودشان رأی بدهند و حزبجمهوریخواه یا دمکرات بر آنها تحمیل نکند، معلوم نیست کنگرهشان ومجلسشان به چه شکل در میآید. عناصری در مجلس حاضر میشوند کهدیگر از کنترل دولت آمریکا بیرون است. اگر این کار را فرانسه، آلمان، ژاپن، انگلستان، سوئد، سوئیس و هر یک انجامبدهند، مجلسی خواهند داشت که از کنترلشان بیرون است و آن هدایتی کهخودشان معتقدند تمرکز برای کارهایشان دارد و کارهای خودشان را به اسممردم انجام میدهند، از دستشان در میرود. چطور در جمهوری اسلامی اینطور شد؟ فکر میکنید امام به سرنوشت مجلس علاقه ندارند که چنین نیست!به سرنوشت انقلاب علاقه ندارند که چنین نیست! یک نکته اساسی دارد و آن»اتکاء به مردم« است. ما امروز مطمئن هستیم که مسؤولان کشور، چیزی غیر از آنچه که مردممیخواهند، نمیخواهند و مطمئن هستیم که مردم، به راهی که امام ترسیمکردهاند، میخواهند بروند؛ بنابراین هیچ خوفی نداریم و این نشانه کاملاعتماد رهبر به مردمش است. این را ما باید از افتخارات بزرگ تاریخی اسلام، در تاریخ انتخابات دنیا ثبتبکنیم و به عنوان یک امتیاز عظیم برای دمکراسی و حکومت مردم در جمهوری اسلامی، در مقابل همه مدعیان دمکراسی در دنیا به حساب آوریم.البته زبان ما کوتاه و امکانات ما کم است و دشمنان ما، این گونه امتیازات راندیده میگیرند و اینها را هم یک جوری تفسیر میکنند و حتی بعدی هم ندارد، با همه این آزادیهایی که داده شده، باز هم یک نقبی بزنند و بعد از انتخابات یکچیزی بگویند. ما این انتظار را از آنها داریم؛ از داخلیها هم داریم، اما خودمانمیدانیم داریم چه میکنیم. نکته بسیار مهم دیگری که اینجا هست، این اظهارات اخیر امام در موردکسانی است که گفته بودند مجتهدین، حق این گونه هدایتها را دارند که خیلیحرف بزرگی است. خوب! ما میدانیم که واژه اجتهاد و مجتهد در اینمملکت چقدر مقدس است و میدانیم مردم در مقابل مجتهدین و کسانی کهاین عنوان مقدس را با خودشان دارند، چقدر خاضعند! کسانی در جاهایی گفتهبودند که چون حکومت، حکومت خدا و حکومت امام زمان است و نایبحکومت، فقیه و مجتهد جامع شرایط است، با این استدلال در این گونه امورکه منجر به تشکیل مجلسی میشود که تصمیمگیری دارد، این حق مجتهدیناست که به عنوان نواب عام امام زمان این مسأله را هدایت کنند و نمیشود اینمسأله به این مهمی را در اختیار افکار مردم کوچه و بازار گذاشت! این حرف،به صورت ظاهرش قابل قبول میآید و عوامفریبانه هم میتواند باشد. امام به محض اینکه این نکته به گوششان رسید، در اولین فرصت این مسألهرا که ممکن است صادقانه هم ادا شده باشد، اما به عنوان یک توطئهای کهگویندهاش ممکن است خبر از توطئه نداشته، محکوم کردند. این حرف بسیارجالبی بود که امام زدند؛ از حرفهای تاریخی امام است، باید در تاریخ ما بهعنوان یک سخن سرنوشت ساز، ثبت بشود. اینهایی که این حرفها را زدهاند، همینهایی هستند که هفت، هشت سالپیش، وقتی که عدهای مبارزه میکردند میگفتند که اسلام نباید در سیاستدخالت کند، دین از سیاست جداست و همینهایی بودند که میگفتند مشت باسندان نمیتواند طرف شود و همینهایی بودند که میگفتند تا حکومت امامزمان پیش نیاید، هیچ حکومت اسلامی نمیتواند تشکیل شود و همینهاییبودند که میگفتند هر کس به عنوان حکومت قبل از قیام حضرت حجت(ع)قیام کند، مثل مرغی است که پیش از اینکه بال درآورد بخواهد پرواز کند! همین حرفهایی که هر روز به گوش ما میرسید و به خاطر مبارزه با شاهمحکوم میشدیم. آنها حالا این طرف افتادهاند. همانها هستند. حالا ممکناست آدم بگوید یک شخص نیست، همان جریان فکری است که امروزبرعکسش را میگوید. حالا که مردم و طلبهها، در اطراف رهبری مبارزه کردند، مردم خون دادند وپیروز شدند و حکومت را دارند اسلامی میکنند، اینها از این طرف میگویند،میگویند: حالا دیگر مردم حق دخالت ندارند! امام به حق، تکیهگاه این انقلابرا مردم تشخیص دادند و این نه امام است بلکه اسلام است که چنین خواستهو این قرآن است که چنین خواسته که حکومت پایه اصلیاش را باید از افکارمردم بگیرد. درست است که حکومت در اسلام، حکومت الهی است، اما بدون رضایتمردم، نمیشود برآنها حکومت کرد و درست هم نیست که بر مردم حکومتشود و این اصل هم در معارف ما پذیرفته شده است. امام، این اشتباه را که دیگران کرده بودند اصلاح کردند و یا این توطئه را برهمزدند، فرمودند: نه! چنین حرفهایی نزنید! این، خطرش از آن حرف »دین ازسیاست جداست« بیشتر است و واقعاً هم بیشتر است. اگر روزی ما بهمردم القاء کردیم که روحانیون طراز اول هستند که حق تصمیمگیری دارند ومردم اینجا فقط آلت دست و فنر هستند که باید مثل یک موجود بیاراده تویماشین حرکت بکنند، (اگر چنین فکری را به مردم القاء کردیم و این مردم را ازصحنه بیرون کردیم) طولی نمیکشد که هیچ چیز برای این انقلاب و برای اینجمهوری و مملکت نمیماند. بنابراین، تکیه امام روی این مسأله در زمان انتخابات و در حساسترینمقطع، این توطئه یا انحراف و اشتباه را هم باز کرد که در آینده به عنوان یکنقطه انحرافی، دیگران نتوانند تکیه بکنند که این مسأله بسیار مهم است. مسأله مهم دیگر در انتخابات، شناختن افراد برای مردم در این پنج سالاست.به خاطر محیط آزادی که ما داشتیم، مخصوصاً آن دو سال اول که هر کسهر چه داشت توانست بروز بدهد و خودش را به جامعه معرفی کند، مردم ماشناختند. نمایندگان مجلس، چهار سال است که از این تریبون آزاد دارند، مستقیم بامردم حرف میزنند، فعال، تنبل، دلسوز، بیتفاوت، خوشنیّت، و اگر باسوءنیّت هم باشند همه شناخته شدهاند. مردم، دیگر افرادی را که در جامعهخدمت میکنند، در هر نهاد و هر جایی شناختهاند. الان ما خطر اینکه یک آدممنحرف و شیطانی در مجلس بیاید، نداریم. هیچ دلیلی هم ندارد کهمردم را تحت یک هدایت خاص بگذاریم که این جوری عمل کنند. آنروزهایی که گروهکها، احزاب، و روزنامههای شیطان صفت، مردم را گمراهمیکردند و با شعارهای فریبنده، مردم را کور و کر میکردند، لازم بود کهاین طرف هم یک هدایتی بشود؛ اما امروز الحمدللَّه همه چیز آزاد است و مردمبا تشخیص خودشان و با شناختی که از افراد دارند، نظر خودشان را ابرازمیکنند و ما هم هیچ تردیدی نداریم. به قول آیتاللَّهالعظمی منتظری، اولاً این مردم، با شناختشان، آدم ناباب را بهمجلس راه نمیدهند و ثانیاً وضع مجلس جوری است که اگر چند تا نابابهم بیایند که نخواهند آمد، آن هم آن چنان خطری نخواهد بود. بنابراین در کل،قضیه این راهی که الان باز شده، برای ما بسیار باارزش است و ما میتوانیمامیدوار باشیم که یک انتخابات سالمی داشته باشیم، با آراء و تصمیمگیریواقعی مردم و مردم باید خودشان مسؤولیت حرفی را که نمایندهشان درمجلس میزند به دوش بگیرند، بدانند خودشان بودند که این را انتخاب کردندو خودشان کار را انجام دادهاند. در کنار اینها، در این قانونی که اخیراً مجلس شورای اسلامی گذراند، با آندقتی که نماینده ها کردند که هیچگونه انحرافی در انتخابات پیش نیاید (ازامکانات عمومی، یکی بیش از دیگری استفاده نکند، از امکانات دولتی، کسینتواند برای تبلیغ استفاده کند و اگر کسی تخلفی کرد در همان قانون مجازاتشروشن شده) همه وسایل حفظ تعادل و عدالت را در تبلیغات و انتخابات دراین قانون منظور کردند (حتی تریبونهای نماز جمعه را) و دیدید شخصیتهایبزرگ ائمه جمعه، تصریح کردند وقتی که انتخابات شروع میشود، تریبوننماز جمعه، وسیله تبلیغ برای رقبا و افرادی که در مقابل هم میخواهند،خودشان را معرفی کنند، نشود. اینها همه دلیل سلامتی جامعه است، دلیل خوبی جامعه، دلیل اعتمادرهبری به جامعه و دلیل اعتماد مردم به رهبری است و نوید دهنده یک آزادیدر سطح بالایی است که در این مملکت دارد پیش میآید و ان شاءاللَّه مابتوانیم مثل سایر موارد، اینجا هم، کمکم به عنوان یک الگو برای کشورهایاسلامی، این راه انتخابات را مشخص کنیم. یک نکته قابل توجهی که من به عنوان توصیه عرض میکنم، این است:مردمی که میخواهند رأی بدهند، به تقوا و دیانت افراد توجه داشته باشند،البته تقوا و دیانت، یک چیزی نیست که احتیاج به تعریف داشته باشد، شماخودتان با معیارهایی که دستتان هست، شناختهاید. فقط یک نکته میخواهم عرض بکنم که یکی از مسایل مهم مملکتی است وبا تقوا و دیانت ارتباط دارد. کسی که میخواهد ازتریبون آزاد صحبت کند و کلمهای را که میگوید، دوست و دشمنمیفهمند و روی آن حساب کرده و از آن بهرهبرداری میکنند، باید عنصریباشد که وقتی حرف میزند، خودش فکر بکند که آیا این حرفی که من میزنم،برای مردم، برای خدا و دین خدا مفید است یا نه! ضربه به کشور میزند یا نه!این حالت را در خودش داشته باشد، روی این مسأله دقت کنید. یک چیزی الان در ذهن بعضیها هست، یک تقسیمبندی توی جامعه ماهست که من در آستانه انتخابات فکر میکنم، این تقسیمبندی را یک قدری بازبکنم. همین مسأله اختلافی که وجود دارد. علیرغم این یکپارچگی که درمملکت ما هست، یک اختلافی در سطح کشور از مراجع گرفته تا مردم عادیوجود دارد که یک عده یک طرز تفکر خاصی دارند و در مقابلشان یک عدهای طرز تفکر دیگری دارند. این اختلاف در مسایل اقتصادی است که وجود دارد،در مسأله مذهبی نیست. من قاطع میگویم: این اختلاف حکمی نیست، اختلاف موضوعی است.یک طرز تفکر در جامعه ما وجود دارد که بیشتر به کنترل دولت توجه دارد؛ بهخاطر اینکه از ستم دنیای غرب و شرارتهای آنها رنجیده و این همه فساد را ازدنیای غرب دیده و به خاطر کثافتکاریهایی که سرمایهداران و پولدارها در اینمملکت کردند و هنوز هم میکنند و به خاطر وحشتی که از حکومت سرمایهبر ذهن انسانها مستولی است، یک طرز تفکری در جامعه ما، در ذهن یک عده زیادی وجود دارد که فکر میکنند حتیالامکان اقتصاد را در کنترل دولت قراربدهند. بیشتر طرفدار این هستند که دست بخش خصوصی، از تصمیمگیریهایاصولی، کنده بشود. اگر فعالند، کار بکنند، درآمد داشته باشند؛ اما سرنخ قضیهدر دست دولت باشد که طغیان نشود. این یک طرز تفکر است که اینها بیشتر بهطرف دولتی کردن کارها تمایل دارند. یک عدهای هم از این طرف هستند. فکر میکنند نمونههایی که در کشورهایکمونیستی ما داریم میبینیم که هر چه دولتها مستبدتر و حاکمتر شدند، وضعمردم بدتر شده و کشورهای کمونیستی که اصلاً خدایشان هم اقتصاد است،اقتصادشان شکست خورده و ما هر چه به طرف دولتی کردن برویم، بخشخصوصی از نشاط میافتد، فعالیتش کم میشود، ضربه میخورد، اقتصاد وتولید ضربه میخورد، توزیع نامنظم میشود، این اشکالاتی که معروف استو مکرر شنیدهاید. این هم یک طرز تفکر است که وجود دارد. تا آنجایی که ما میشناسیم، هر دوی اینها هم، اکثریتشان مسلمان و متعهد ومتعبد هستند. این فکر و اختلاف نظر توی مراجع هست، توی شورای نگهبانهم که فقهای منصوب امام هستند، هست، توی مجلس شورای اسلامی هم کهبرگزیدگان ملت هستند، هست و توی دولت هم که منتخبین مجلس شورایاسلامی هستند، هست و توی کارخانهها، نهادها و مردم هم هست، یک چیزینیست که مخصوص یک طبقه باشد. تحصیلکردهها، دانشگاهیان، طلبهها،علما و کارگران هم هر دو جور را دارند. مساله، مساله کارشناسی است، دینینیست. ممکن است چون تشخیص میدهد »مصلحت است« بگوید: دین اینرا میخواهد! آن هم چون تشخیص میدهد که مصلحت است، میگوید: دیناین را میخواهد! و واقعیت هم همین است؛ یعنی اگر ما در عمل ثابت کردیمکه کنترل دولت میتواند مشکلات را حل بکند، باید بگوییم دین این رامیخواهد، این هیچ منافاتی ندارد. اگر ثابت کردیم که کنترل زیاد دولت، نشاط مردم را میخواباند و به اقتصادضربه میزند، باید بگوییم دین این را نمیخواهد! بگذارید تولید بالا برود.این یک مسأله کارشناسی است، احتیاج به بحثهای کارشناسی و فنی دارد وهیچیک از این دو طرف حق ندارند طرف دیگر را متهم به بیدینی یاسرمایهداری کنند. این ظلم است که این جناح به آنها بگوید، شما طرفدار سرمایهداری هستید!ما میدانیم که کسانی همان تفکر بخش خصوصی و قوی کردن آن را دارند کهزندگی خودشان از کارگران هم پایینتر است و آه در بساطشان نیست! مامیدانیم، عده زیادی شان را من در مجلس میشناسم که هیچ ندارند، اما طرزتفکرشان این است که این قدر دولت را مسلط نکنید. نقطه مقابلش هم کسانی هستند که زندگیشان هم خوب است، اما میگوینداین خطرناک است! یا این، این جوری نباشد. در این سرمایهداری، فساد است!اینها را اگر آزاد بگذارید، خاک به سر مردم میریزند. یک نوع کنترلی را هر چهبیشتر روی آن تأکید میکنند. ممکن است حد متعادلی هم داشته باشد. ما اینحرکت را داریم انجام میدهیم. پس بنابراین، اولاً در جامعه، شما از این اختلاف، نگران نباشید! ایناختلاف را نمیشود ریشهکن کرد، تا قیام قیامت این اختلافات وجود دارد.اختلاف کارشناسی تمام شدنی نیست؛ مگر در علوم محسوس و تجربی،اختلاف نیست که در این چیزهای پیچیده اجتماعی نباشد؟! مگر اطباء با هم اختلاف ندارند، مگر مهندسین، ستارهشناسان و گیاهشناسانبا هم اختلاف ندارند؟! این علوم اجتماعی، آن چنان پیچیده و نامحسوساست که اختلاف در آن طبیعی است و وجود دارد. بنابراین باید سالم حرکتکنیم، همدیگر را متهم نکنیم، آنهایی را که میدانیم مسلمان هستند، قبولداشته باشیم، اختلافات کارشناسیمان را با اکثریت و اقلیت حل میکنیم؛ درمجلس، هر کسی بیشتر رأی آورد، همان قبول میشود. در شورای نگهبان همهمین طور، آن مجتهدی که حرفش قبول نشده، باید تسلیم اکثریت بشود و آنمجتهدی هم که حرفش قبول شده، خیال نکند که او قانونگذار منحصر به فردبوده، نه! این یک مساله کارشناسی است. در بررسی ممکن است اکثراً یا اقلاً بیاورد و این همیشه هست؛ راهحلش همهمین اکثریت و اقلیت است و الحمدللَّه بالای سر ما شخصیت امام (کههمهمان به علم و تقوا قبولش داریم)، حضور دارند، اگر یک جایی دیدند کهاین مسیر با اسلام نمیسازد، دستور میدهند، میگویند این نیست. ما مواردیداشتیم که فرمود: این را من قبول نمیکنم! در یک موردی به من فرمود که اگرشورای نگهبان هم این را تصویب بکند، من تصویب نمیکنم. ایشان قاطعمیایستند. شورای نگهبان، بالای سر مجلس است. اگر در مجلس یک چیزی رأی آوردو به شورای نگهبان رفت، فقها نشستهاند و حق قانونی به آنها داده شده، آنهانظر میدهند. آنجا هم شش نفر با هم هستند. اگر چهار نفر چیزی گفتند،دو نفر چیز دیگری گفتند، معنایش این نیست که آن دو نفر دینشان کمتر استیا فهمشان کمتر است! به هر حال اختلاف وجود دارد، اختلاف هم همیشه و همه جا هست، عمده این است که خوب برخورد بکنیم و در انتخابات هم بههمین دلیل مردم به آن کسی که قبول دارند، رأی میدهند. ولی خواهش میکنیم کسی را متهم نکنید به این گونه اتهاماتی که گناه بزرگاست و این گناه قابل بخشش نیست. به هر دو طرفش، نه به آنها بگوییدسرمایهدار! نه به اینها بگویید سوسیالیست! دوتایشان مسلمان علاقهمند بهانقلاب هستند، اما با طرز تفکر مختلف و هر کسی هم که بیشتر رأی آوردبه مجلس میآید. تقوای انتخابات این است، تقوای تبلیغات این است، اگر در تقوا، ما یکقدری باریک بشویم، اینجا گردنهای است که باید مواظب باشیم، برای بهکرسی نشاندن حرف و رأی خودمان و برای بیرون کردن رقیبمان از میدان،متوسل به کارهایی که ناصحیح است، انشاءاللَّه نشویم. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ/اِلاّالَّذینَ آمَنُوا و عَمِلُواالصَّالِحاتِ/ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتواصَوْا بالصَّبْرِ. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَعَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِالْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِجَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). اَعُوذُباللّهِ مِنَالشَّیْطان الرَّجیمِ/ اُذنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ باَنَّهُمظُلِمُوا وَ اِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ. بنا شد خطبه دوم را درباره جنگ صحبت کنیم که مهمترین مسأله جاری دراین روزهای ما است. قبل از شروع بحث، به مناسبتهای هفته اشاره میکنم. رحلت حضرتصدیقه کبری را به محضر امام عصر (عج) و بنیانگذار جمهوری اسلامی،رهبر عظیمالشأن مان و عموم مردم تسلیت عرض میکنیم. سالگرد وفاتحضرت آیتاللَّه مجاهد، آقای کاشانی و مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی وبرادر عزیزمان آیتاللَّه ربانی شیرازی و همچنین مرحوم شهید آقای محمدصالح لبنانی است (که از پیشتازان حرکت مردم در لبنان بود و امروز نیست تاموفقیتهایشان را در لبنان ببیند). در اینجا یادشان را گرامی میداریم و برایارواح مقدسه همه آنان، از خداوند مقام عالی و برای بازماندگانشان از خداوند،صبر و اجر تقاضا داریم. در مورد جنگ، مسایل خیلی زیاد است. یک مقدار لازم میدانم در اینمقطع، ذهن مردممان را به آنچه که مربوط به جنگ میشود، اکنون روشن کنمو در مورد سرنوشت جنگ و آثاری که در این باره وجود دارد، قدری توضیحبدهم که مردم بدانند، چرا این جنگ جریان دارد و قطع نمیشود؛ و هم از آنچهکه اکنون در جبههها میگذرد. این دو امر، یک مقدار از هم جدا هستند. در مورد مطلب اول، عرض کنم که این جنگ از آن چیزهای بسیار خطرناکیبود که مخالفان اسلام و کفر جهانی برای مبارزه با اسلام و قرآن (که امروز دردنیا متبلور شده، در جمهوری اسلامی) طراحی و اجرا کردند. ابعاد اینجنگ و شرکت کنندگان در جبهه متقابل این جنگ، به قدری فراوان وهمهجانبه است که شکافتن این مسأله، خیلی حرف لازم دارد. من یک قدری فکر میکردم که یک شباهتی برای آن در تاریخ پیدا کنم و دیدمکه بهترین نمونهای را که باید بگویم، آن وضعی بود که کفر و استکبار به سرعلیبنابیطالب در دوران خلافتشان آورد. این را همه میدانید که سه جریاندر مقابل علیبنابیطالب قرار گرفتند که جداگانه عمل میکردند. »ناکثین« و"قاسطین« و »مارقین« که سه جنگ بزرگ، در ظرف چهار سال بر ایشان تحمیلکردند و همه عمر خلافت علیبنابیطالب را به جنگ و درگیریها و اتلافمنابع کار گذراندند. در زمان ما، آن تاریخ به شکلی تکرار شده است؛ اما از آن جنگهایی کهمقطعی بر علی بن ابیطالب تحمیل شد، در مورد جمهوری اسلامی بهصورت متمرکز جریان دارد. تاکثین و قاسطین و مارقین، یک جبهه مشترکعلیه جمهوری اسلامی درست کردهاند. آنجا، بعضیها جداگانه در بصرهجنگیدند، بعضیها در صفین جنگیدند و بعضیها در نهروان جنگیدند. اما اینهاهمه شان با هم جمع شدهاند. کسانی که در این انقلاب برای خودشان فکرمیکردند یک سهم بزرگی دارند و حق نداشتند، و کمکم ملت آنها را طرد کرد.آنها یک بخش عظیمی هستند: پولدارها هستند، شهوترانان هستند، غربزدهها هستند، لیبرالها هستند، ملیگراها هستند و تیپهای آن طوری، کمونیستهاهستند، منافقین هستند که مارقین هم در میان اینها میگنجد. عدهای از سرمایهدارهایی که طبع تجاوزگر دارند، چه در سطح جهانی که بهصورت دولت متبلورند، یا به صورت تراستها و کمپانیهای بزرگ که بهاندازه دولتها نیرومند هستند و یا در داخل کشور، کسانی که مراکز غصبثروتهای مردم و قدرتهای مادی این کشور را در اختیار داشتند و هنوز هم خیلیاز آنها دارند، اینها هم قاسطین آن هستند. ناکثین و مارقین، ممکن است در مواردی با هم تداخل کنند؛ ولی هر دوصفت را با هم دارند و پایگاه و کانون تجمع اینها هم صدام و حزب بعث عراقشده است. حزب بعث عراق وسیله اجرایی افکار همه اینها است و دست همه اینها ازآستین حزب بعث عراق بیرون میآید ولی کاری که حزب بعث عراقمیخواهد در سایر جاها بکند این کار را به شکلی که میتوانند انجام میدهندو همه چیز را علیه جمهوری اسلامی و اسلام و این انقلاب نوپا هماهنگکردهاند که این را از پا درآورند و این چیزی نیست که ما خیال کنیم یکحادثه کوچکی بود و از سرمان گذشت. نه خیر! یک توطئه بسیار عمیقی بود که با حمایت مردم و شهادت جوانانما و رهبری امام، خطرهای سریعش برطرف شده، اما هنوز این خطر وجوددارد و نیاز دارد که ما بیدار و هوشیار باشیم، برای اینکه ریشه این خطر رابسوزانیم. و این خطر، منحصر به ما هم نیست، اینها با اسلام هم طرف هستند.ما یک کمی اگر از اسلام تنزل کنیم، با خیلی از اینها میتوانیم رابطه حسنهبرقرار کنیم! اصل مسأله، مسأله اسلام است. امروز شما مشاهده میکنید که منافقین با پول عراق زندگی میکنند و بارادیوعراق حرف میزنند و همین طور ملیگراها و من نمیدانم که این چهملیگرایی، میتواند باشد که خاکشان را عراق گرفته و با پول او (عراق) دارندزندگی میکنند و با رادیوی او حرف میزنند. همه اینها با رادیوی اسرائیل، انگلستان، آمریکا، آلمان، فرانسه و روزنامههاو امکانات آنها، افکار ضداسلامیشان را به طور رایگان در اختیار سراسر دنیامیگذارند. ببینید چه صحنهای درست شده و چگونه همه اینها در مقابل اینجریان حق دنیا دست به هم دادهاند! یک کشوری مثل ما - اگر خودمان بودیم - نیازی نداشت، این همه نیرو درمقابلمان جمع شود. آنها از اسلام میترسند و اسلام آن قدر بزرگ است وآنقدر عمیق و آنقدر وسیع و آنقدر برای استکبار خطر دارد که تشخیصدادهاند که همه نیروها باید آن طوری در مقابلش متمرکز بشوند. امروز، متولیان کعبه و بیتالمقدس و سردمداران کرملین و کاخ سفید وارتجاع نکبت منطقه و منافقها و مارکسیستهای مدعی حمایت از مظلومان ومحرومان و لیبرالها و مدعیان آزادی و کسانی که شهوت و بیبند و باریشانرا در اینجا تأمین شده نمیبینند - همه اینها - راه نجاتشان را حذف »جمهوریاسلامی« و حذف اسلام از منطقه میدانند! این جنگ تبلور همه این نکبتها و فسادهاو این مراکز فساد است که کانونچرک آن در اینجا خودش را نشان میدهد. ما با چنین جنگی مواجه بودهایمو چیزی غیر از امدادهای غیبی و حضور گسترده این مردم نمیتوانست درمنطقه، از این توطئه، این انقلاب را سالم دربیاورد و این کار تا به حال شدهاست. حالا به یک مقطع خاصی رسیدهایم. ما در بسیاری از جاها به مرزهای عراقرسیدهایم و در بسیاری از جاهای دیگر قدممان را آن طرفتر گذاشتهایم و دربعضی از جاها هم هنوز عراقیها یک نقطه را در خاک ما دارند، مثل نفت شهر وبعضی از ارتفاعات و ما هم متقابلاً در آن نقاط هستیم. به اینجا کار تمام میشود؟ این مسأله مهم است که میخواهم برای مردممانتوضیح بدهم. آیا اینجا، اگر ما این طوری که مدعیان میانجیگری از مامیخواهند، بپذیریم که صدام بماند و ما هم که به خاک خودمان رسیدهایم ویک طوری هم شیره سر ما بمالند و مثلاً یک رقمی هم خسارات ما را بدهند،مسأله تمام و حل میشود یا خیر! خیلی ساده لوحی لازم دارد که آدم فکر کند حزب بعث عراق در عراقبماند و حاکم باشد؛ یعنی مردم عراق در اختیار حزب بعث باشند! حزب بعثیکه عامل این همه خرابی در منطقه بود، این همه افراد از دو طرف از بینرفتهاند، شهدای ما و کشتههای عراقیها، این همه معلولی که باقی مانده، اینهمه خرابی که باقی مانده است. اگر رژیم حاکم بر بغداد همان باشد که بوده است، این جریانی که وجودداشته، هر روز شدیدتر و کینهتوزانهتر میشود و راه آشتی را بر این دو ملتمیبندد؛ مردمی که در همه فامیلهایشان یک نفر یا چند نفر از دست دادهاند واین همه خرابی را میبینند و سالها هم باید این خرابیها را ترمیم بکنند. اگر یکحکومت سالمی در بغداد باشد، مسأله روشن است: خوب! صدام که عامل این جریانات بوده، کیفر دیده و رفته و بقیه مردممیمانند و با هم یک طوری کنار میآیند و آن مقصر اصلی میدان در رفته استاما اگر او بماند، باید خودش را در آینده توجیه بکند. او که نمیتواند آنجا بماند و مسؤولیت این همه چیزها را هم برعهده بگیردو به مردم بگوید که ما مقصر بودهایم و حالا شما بروید و با هم بسازید، اینکهنمیشود. معنای ماندن صدام این است که کانون نزاع بین ایران و عراق و درنتیجه بین ایران و همه کشورهای اطراف دایماً باقی باشد، چون او دست از سرآنها هم برنمیدارد. آنها هم به خاطر اینکه به یک نحوی شریک شدهاند درجرایم صدام، با حضور صدام ناچار هستند با او ارتباطشان را حفظ کنند و بعدمیدانید که نتیجه این، چه خواهد شد؟ نتیجه این خواهد شد که (مثل اسرائیل که برای اطرافیانش وجود دارد،) یکقدرتی قویتر از اسرائیل و کشوری بزرگتر از اسرائیل باشد، با حامیانی به اسمعرب و ذخیرههای عظیم نفتی و حمایت سردمداران سیاست جهانی و مراکزیکه همه با جمهوری اسلامی خوب نیستند و ما هم باید اینجا همیشه مواظبخودمان باشیم. هر چه داریم باید بدهیم اسلحه بخریم، هر چه نیرو داریم بایددر این مرز به طور همیشگی در سنگرها و پادگانها نگهداریم. آدم یک لحظه بهخودش حق نمیدهد که کنار بیاید و دایماً باید در مراکز جهانی، باج بدهیم.چون همیشه اختلاف است و هر جا یک کنگره تشکیل میشود، ما و عراقباید در مقابل هم بایستیم. رأی میخواهیم، باید با آن بسازیم، با این بسازیم،از آن خواهش بکنیم! یک حالتی به وجود میآید که جمهوری اسلامی هیچوقت نمیتواند به خودش بپردازد و خودش را بسازد، البته عراق هم همین طورمیشود. دو کشور در حالت نیمه جنگ، در آستانه درگیری و مسلح. هر روز هم در آنشرایط، این طوری است که یک هواپیمای مدرنی که به او دادند، ما هم ناچارهستیم بخریم. ما یک چیز بهتری که تهیه کردیم، او هم ناچار است که بخرد.مسابقه، همه منابع اقتصادی را میخورد، جلو رشد را میگیرد و همین وضعیکه اکنون در اطراف اسرائیل هست، میبینید که چه خطری است! اگر شما غیراز این، چیزی به ذهنتان میرسد، به ما بفرمایید و به ما بنویسید و بگویید. فرض اینکه صدام بماند و در منطقه محبت، رفاقت و دوستی باشد و بین ماو مراقد ائمه عظیمالشأنمان فاصله نباشد و مردم دو کشور که با شدت با همبستگی میتوانند داشته باشند، آن قدر از هم فاصله نداشته باشند، چنین چیزیممکن است یا نه؟! ما که هر چه فکر میکنیم، هر چه بحث میکنیم، هر چهدقت میکنیم مفرّی نمیبینیم، تنها راهی که جلوی این ملت و ملت عراقگذاشته میشود و میتواند عملی بشود، این است که حزب بعث عراق ازصحنه بیرون برود. ما تنها راهی که تشخیص میدهیم و به نفع این ملت و ملت عراق و مللمنطقه میدانیم، این است؛ یعنی چیز دیگری به ذهن ما واقعاً نمیرسد. کسانی که حرف ما را میشنوند و چیزی به نظرشان میرسد، عنداللَّهبگویند که راهی وجود دارد، یا وجود ندارد! این جنگ را هم ما به وجودنیاوردهایم که به ما بگویند میخواستید جنگ نکنید! جنگ بر ما تحمیلشد. میخواستند روزهای اول ما را از بین ببرند که نشد و ما ماندیم، آنهاخودشان در خطر افتادند. آنها حالا میخواهند این حالت را حفظ بکنند، شماباید حرف بزنید. مثلاً کاخ کرملین بگوید: صلح کنید، چون آمریکا دارد سوءاستفاده میکند! و یا آمریکا بگوید: صلح بکنید، چون تنگه هرمز خطر دارد! اینها برای ما مسألهای نیست، چون ما میدانیم دروغ میگویند، اینها صلحنمیخواهند و دروغ هم میگویند، دلیلش هم این است که صدام را روی پانگهمیدارند که این جنگ باقی باشد. ما به حرفهای آنها اعتماد نداریم. اینمیانجیهایی هم که میآیند 95 درصدشان دروغ میگویند. یا طرفدار صدامهستند، یا لااقل همین حالت را میخواهند درست بکنند برای اینکه ما در اینحالت بمانیم. اگر کسی راهی داشت و راهی پیدا کردید، ما حاضریم راه سالم را موردمطالعه قرار بدهیم. اما اگر این جنگ تمام بشود، به آن شکل که مردم عراقراحت بشوند، مردم عراق هم از این صدمات درمیآیند. عراق در حال حاضر، اول خسارت افتاده است. تا به حال، هر چه مامیجنگیدیم، در خاک خودمان بود. هر درگیری که میشد، هر گلولهای کهمیخورد؛ یا به ساختمان میخورد، یا به پل میخورد، یا به تیر برق میخورد،یا به بیابان میخورد، یا به جاده میخورد، یا به بیابان میخورد، لااقل بیابانیرا ناهموار میکرد و هر خاکریزی که ایجاد میکردیم، زمین خودمان را به هممیزدیم و هر کاری که میکردیم در خاک خودمان بود. جنگ، حالا آن طرفرفته و شرایط جنگ فرق کرده است. دستپاچگی دشمن خیلی زیاد شده است. الان ما هر جایی یک گام به جلوبرداریم، یک مشکل جدیدی برای عراق درست میکنیم. مردم عراق این رابدانند، ارتش عراق این را بداند، سیاستمداران غیربعثی عراق این را بدانند کهاگر راه نجات میخواهند و کشورشان را میخواهند راحت کنند، غیر از اینکهصدام را حذف کنند و از خودشان یک حکومت عراقی مردمی به وجود بیاورند و در این راه از ما هم استمداد کنند (از ما هم کمک بخواهند، ما بهآنها کمک میکنیم)، هیچ راهی غیر از این نیست. اگر این راه را انتخاب بکنند، جمهوری اسلامی با دست توانایی که دارد، درکنارشان ایستاده است. هیچکس نمیتواند به شما دست دراز بکند. ما تنها دخالتی که در فرض پیروزی در عراق داریم، این است که اگر دیگراندست دراز کردند که قیمومت ملت عراق را به دست بیاورند، ما دست آنها رابشکنیم و نگذاریم جلو بیایند. نه مارکسیست میتواند بیاید، نه غربیهامیتوانند بیایند، نه دروغگوهایی که به نام ملیت عرب آنجا حرف میزنند،میتوانند بیایند. اگر متن ملت عراق راهی را انتخاب بکند، ما همراهشانهستیم و این پنجاه هزار اسیری را که اینجا تربیت کردهایم، بعد در اختیارشانمیگذاریم که در کنار این مردم از خودشان حمایت بکنند و ملت عراق رانجات بدهند. اگر امروز شما میبینید که ما مجبور میشویم جزایر مجنون شما را بگیریم،اینها برای سقوط صدام است. شما اگر صدام را ساقط بکنید، جمهوری اسلامیآمادگی دارد که از خیلی چیزها گذشت بکند و بسیاری از حقوقش را ندیدهبگیرد. اما اگر صدام سالم بماند و در میدان باشد، میانجیگرها بدانند، مردم عراقهم بدانند که ما مجبوریم این سیاست را ادامه بدهیم و هر روزی، یک جاییفشار به صدام بیاوریم! امروز جزیره مجنون است، فردا میتواند جاده فلان جا باشد، پس فردامیتواند یک جای دیگری باشد. سرتاسر جبههها الان این طوری است. ازهمان پیرانشهر، کنار حاج عمران، پایینتر آن سردشت و پایینتر سردشت،مریوان، قصرشیرین، دهلران و چنگوله، چپلات و چزابه تا برسد به فاو. امروزدر هر جا ما پایمان را برداریم، روی جسد صدام میگذاریم! پایمان را به جاییمیگذاریم که رنج میدهد و آنجاها اگر میدان جنگ باشد، هر گلولهای که چهما پرتاب کنیم، چه آنها پرتاب کنند، بخشی از آسیبش به آنها میرسد. اینوضع ادامه خواهد داشت. ملت ما، جوانان عزیزی که ما الان در جبهه ها داریم و برادران رزمنده ماتوجه بکنند که الان موقع فشارآوردن است. فشار آوردن برای فتح کشورنیست، برای گشودن سرزمین به معنی غصب آن نیست، برای گرفتن گلویصدام و برای فشردن مچ دست حزب بعث عراق است که ما بتوانیم ملت عراقرا از شر آنها آزاد بکنیم و این کار را باید ما ادامه بدهیم. برادران رزمنده! مردم پشت جبهه! خانوادههایی که شهید دادهاید! برادرانعزیز جانباز انقلاب! هر جا که ما متوقف بشویم، همان جریان گذشته ادامه پیدامیکند، ما راهی برای توقف نداریم. منطقه هم راهی برای توقف ندارد. ما بهکشورهای جنوب مکرر اعلام کردیم که علیرغم اینکه آنها به ما ستم و ظلمکردند و در جنگ شرکت کردند، ما به خاطر امنیت منطقه حاضریم از آنهابگذریم. اگر این جنگ به جایی برسد، آنها در زیر پرچم عدل اسلام که بالای سرخودشان باید بلند بکنند، میتوانند با امنیت زندگی بکنند و این کار را خواهیمکرد (مثل مردم عراق). اما وضع امروز جبهه، در جبهه (آنچه که تا این ساعت بنده دارم با شما حرفمیزنم، پیش آمده است) غیر از پیروزی نیست. این را مطمئن باشید که بهعنوان یک گوینده صدیق که همه چیز را میخواهیم با مردم صادقانه مطرحبکنیم، عرض میکنم. ممکن است، همه آنچه که در طرح عملیات خیبر در نظر نظامیان ما بود،هنوز به دست نیامده باشد، اما تا اینجایی که به دست آمده، قدمهای بسیار مهمو مؤثری است، یک قسمت آن همین جزایر مجنون است که سه یا چهار روزاست، آنجا مرکز جنگ بسیار جدی بین ما و عراق است. با این تفاوت کهزمانی عراقیها در خاک ما بودند، اما از آن روزی که ما آماده تهاجم شدیم، هروقت به عراق تهاجم کردیم، عراق یک چند فرسخی عقبنشینی کرد: پشتکارون در آبادان، بعد عملیات طریقالقدس در بستان، عملیات فتحالمبین،عملیات بیتالمقدس. در هر جا که یک عملیات بود، یک قطعهای از خاکمانرا با یک هجوم از صدام گرفتیم و همیشه هم تلفات عراقیها بیشتر بود. حالاقضیه معکوس شده است. الان ما در جزایری هستیم که مال عراق است. این جزیره هم بسیار مهم استو جزیره کوچکی هم نیست که آقایان فکر کنند جای کوچکی است؛مثل جزایری که اطرافش هیچ کاری نشود کرد. این جزیرهای است در حدودیکصد و پنجاه کیلومتر که دو جزیره به هم متصل است و شرق و غرب وشمال آن آب است و جنوب آن با سه پل به خاک عراق وصل میشود وعراقیها در جنوب این جزیره هستند. آنجا یک فاصله بسیار کمی با حساسترینخطوط مواصلاتی عراقیها دارد؛ یعنی جاده بصره و عماره و ارتباطاتمخابراتیشان، تلفنشان، تلویزیونشان و خیلی از چیزهای دیگر که نزدیک مااست. آن جزیره قابل دفاع است؛ یعنی جای کوچکی نیست که بمب بریزند وما نتوانیم بمانیم، عرض کردم صد و هشتاد کیلومتر است و سنگربندی شده ودفاع آنجا محکم است. حالا بر عکس شده؛ صدامیها به ما حمله میکنند، چون از آن پلها فعلاً عبوربرای ما مشکل است. اینها هر روز صبح مثل دجال حرکت میکنند میآیند وبعد از ظهر که شد با مقدار زیادی کشته و مجروح و از دست دادن خیلی ازامکاناتشان برمیگردند یا اگر هم میمانند، شب بچههای ما میریزند و اینهارانابود میکنند. جنوب جزیره مجنون باریک میشود و آن آخرین نقطهاش مثلاً از یککیلومتر باز میشود تإ؛ظظ چند کیلومتر. سه کیلومتر از این جزیره را ما جلو نرفتیم،به خاطر اینکه از دو طرف آن عراقیها میتوانند به ما آتش کنند، ما اگر پشتخاکریزهایمان بمانیم، از پهلو میتوانند ما را بزنند. ناچار ما خاکریزها را یکمقدار عقبتر بردیم که حدود سه کیلومتر جلوی جزیره باز است. عراقیهامعمولاً از پل عبور میکنند، به این سه کیلومتر میآیند و هر روز یک مقداریدر آنجا حالشان بجا میآید و برمیگردند! این حالات فعلاً ادامه دارد. ضمناً میدانید که نیروهای فراوانی را صدام برای آنجا تجهیز کرده است.اولاً خود صدام هفت یا هشت روز است که گم است! ما حدس میزنیم که اودر بصره هست و عملیات را خودش هدایت میکند. خبر رسمی ندارم، ولیحدس این است، چون به آن صورتی که او میخواهد، اگر خودش نباشد،سربازها نمیآیند. یک لشکر جلو میگذارند و یک تیپ پشت آن و به تیپدومی دستور میدهند که اگر او برگشت، بزنید! اینها را ما کاملاً میفهمیم؛یعنی با بیسیم که حرف میزنند - با شنود - شنیده میشود. این هم یک چیزسرّی یا محرمانهای نیست که من از اینجا میگویم، معلوم است که با بیسیم کهحرف میزنند این طرف میفهمیم، ما هم که با بیسیم حرف میزنیم، آنهاحرفهایمان را میگیرند. مرتب در بیسیم میگویند: آقا من کجا بروم؟ میگوید: برو جلو! میگویند:میزنند، منفجر میکنند! میگوید: باید جلو بروید. به پشت سر میگویند:شما جلو برو! در جواب میگوید آن جلویی که رفته، ببینیم چه میکند، بعد مابرویم! میگویند: نه برو جلو! دولشکرشان را فرستادند تارومار شد و برایبازسازی برگشت، از دیروز دو لشکر دیگر آمده؛ لشکر 3 و 5 که ازلشکرهای مکانیزه قوی عراق هستند. البته برای ما هم مشکل است وقتی کهدو لشکر حمله میکنند، آن هم به این صورت به جلو میآیند. این بچههای ما که خدا به اینها خیر بدهد و خداوند این بچهها و نیروهایعظیم را برای اسلام و قرآن حفظ بکند که بهترین نوع مرزداری و دفاع را برایحدود و حقوق اسلام دارند انجام میدهند. به هر حال، جایی برای انهدامنیروهای عراق درست شد که البته ما خیلی انهدام نیرو نمیخواهیم، اگر صدامحذف میشد، بهتر بود که این نیروها برای ملت عراق میماندند، اما خودشاندارند این کار را انجام میدهند. مطمئناً عراق دستبردار نیست؛ یعنی با هر چهکه در اختیار دارد، حتی اگر بمب اتمی داشت، امروز انداخته بود و بدتر از اینبمب شیمیایی که انداخت، نیست. این کاری که عراق کرد (ما نمیدانیم این بمب را کی به اینها داد؟ که بیشترمیگویند انگلیس بعضی ها میگویند روس، بعضیها میگویند فرانسه وشاید هم همه آنها داده باشند!) آبروی خودش و اربابانش و سازمانهای حامیخودش را با این عملش، از بین برد که بحث آن را جداگانه عرض میکنم. مطمئناً در این مرحلهای که ما از جنگ در پیش داریم، باید آماده باشیم، چونهرگونه درندگی که از حزب بعث ممکن باشد، انجام میشود. او اگر بتواندجنگ را جهانی بکند، این کار را میکند! اگر بتواند تنگه هرمز را ببندد، این کاررا میکند! اگر بتواند جزیره خارک را منهدم بکند، این کار را میکند! اگر بتواندکشور ما را، روستاهای ما را نابود بکند، این کار را میکند! اگر بتواند با سمّ همه مردم ما را نابود بکند، این کار را میکند! و کاری که از عهدهاش بربیاید، میکندو هیچ قیدی ندارد. از دنیا ما انتظاری نداریم. این دنیا آن قدر اخلاقش فاسد است، که هر جنایتیصدام علیه جمهوری اسلامی بکند، آنها حاضر هستند تحمل بکنند. اینقضیه بمبهای شیمیایی، نمونهای از آن بود. شوخی نیست که؛ بمب سمّیبریزند و تا چند روز دنیا حاضر نباشد که اعلام بکند صدام بمب سمّی ریختهاست. تا زمانی که ما مجروحانی را که حالشان بد بود به دو کشور سوئد و اتریشفرستادیم، در آنجا همه دیدند و بعد مقدار کمی خبرش در جراید دنیا آمد.حالا که در جراید دنیا آمد، هزارگونه فشار دارند میآورند که این قضیه زیادبزرگ نشود. وزیر بهداری عراق به اتریش رفت، برای اینکه از طریق وزارت بهداری،پزشکان آنجا را ببیند تا اینها حرف نزنند و تا حدی هم مؤثر بود. از آن وقتی کهاین رفته است، زبانهای اینها لال شد. پزشک، بالای سر مریض دارد میبیند کهمریض بدنش با گاز خردل سوخته است، اما هنوز میآید و میگوید که ممکناست با گاز شیمیایی باشد! این طور حرف میزنند. رفتند روزنامهها را خریدندکه کمتر در این باره بنویسند. یک هیاهویی شب گذشته رادیو اسرائیل و رادیوانگلستان راه انداختهاند که حالا اینها مسلمان شدهاند! مثل آن قضیهای که آنوقتها که کارتر، احکام اسلام را برای ما میگفت. دو نفر از بچههایی که برای معالجه به آنجا فرستادیم، شهید شدند. گفتند کهمیخواهند کالبد شکافی کنند برای اینکه خوب روشن بشود. مطرح کردند کهکالبد شکافی در ایران حرام است. اسلام اجازه نمیدهد که کالبد شکافی کنند!این مسأله را رادیو اسرائیل و رادیو انگلستان منتسب به امام میکنندو میگویند: چون امام اجازه نمیدهند، اینها کالبد شکافی نمیکنند! ببینیدپدرسوختهها چه شیطنتی دارند؟! هم میخواهند کالبد شکافی نشود، همرسوا نشوند، هم بگویند اسلام این قدر جامد و متحجر است که مسأله به اینمهمی را نمیتواند حل بکند!! از امام سؤال کردیم و امام فرمودند؛ اینها غلط کردند که این حرفها را زدند!اولاً کالبد شکافی اگر برای اثبات جرم باشد، جایز است. ثانیاً اگر برای بالا بردنعلم و نجات مردم از شر میکروبها و ترقی سطح علم باشد که برای مردم مفیدباشد، جایز است. این فتوای صریح امام است. منتها رادیو اسرائیل، مقدستر ازما است! و او باید اینها را حفظ بکند که کالبد شکافی نشود. این قدر اینها آدمهای زورگو، ناحق گو، حق کش و حقپوش هستند که اینطوری عمل میکنند. آن صحنهای که اینها در »عزیر« درست کردند، من واقعاًتعجب کردم! در مصاحبههایم گفتم، ولی از بس که اینها بد کردند، آدم دلشمیخواهد هی بگوید. در دو یا سه روز اول حمله، لازم بود که ما غرب این جزیرهها را داشتهباشیم؛ چون این جزیرهها با دو یا سه کیلومتر فاصله با آب به پشت دجلهمیرسند. آنجا هم یک اراضی است که خشک کردند و قابل کشاورزی استتعدادی نیرو برای شب اول فرستاده بودیم که در آنجا باشند تا عراقیها از آنجا بهما حمله نکنند و بتوانیم در دجله برنامههای بعدی خودمان را تثبیت کنیم. درآنجا - عزیر - جای ماندنی نبود، کاری نداشتیم که بمانیم. نیروهایی که به آنجافرستاده بودیم، چند روز که لازم بود در آنجا ماندند و مقاومت کردند و دشمنرا در آنجا مشغول کردند تا جزیره، قدری وضعش محکم شد، البته میبایستچند روز دیگر میماندند. کار تمام نشده بود که عراقیها بمب شیمیایی به کاربردند و تحمل این بمب در آنجا مشکل بود، برای اینکه آنجا نه بیمارستان بودو نه امکانات بهداری در آنجا داشتیم و وسایل حفاظتی که بچهها با خودشانبردند، موقت بود و آن هم برای چند ساعت که خودشان را حفظ کنند و بعدخود را به بهداری برسانند. ما، برنامه ماندن آنها را کوتاه کردیم و از آنجا آنها را احضار کردیم که بهجزیره برگشتند. دو روز این برنامه طول کشید که عقبنشینی کردند. در ضمنعقبنشینی، جنگ و گریز بود، چند بار هم حمله کردند. آن قدر هم بر خودشانمسلط بودند که آن ساعت آخری که میخواستند بیایند، یک حمله به دشمنکردند تا دشمن به آنها دم »هور« ضربه نزند. صد نفر از دشمن را اسیر گرفتند وعده زیادی از آنها را کشتند و آنها را متفرق کردند و خودشان به کنار قایقهاآمدند و دیدند جای اسرا نیست و نمیتوانند اسرا را در قایق سوار بکنند. بهاسرا غذا دادند و چون اینها در موقع درگیری مقاومت نکرده و زود تسلیمشده بودند، یک سخنرانی برای آنها کردند و آزادشان کردند و خودشان فاتحانهبرگشتند. دراین درگیریها، البته عدهای از ما در »عزیر« شهید شدند و عدهایزخمی شدند و یا به دست دشمن افتادند. عراق و استکبار جهانی و به طور کلی مجموعه امپریالیسم خبری، برایاینکه روحیه عراق را حفظ بکنند و از متلاشی شدن عراق جلوگیریبکنند، چون این ضربهای که عراق خورده بود، برایش غیرقابل تحمل بود کهنیروی کمی ریختند و آن جاده را بستند و شرق دجله و جزایر به اینبزرگی را گرفتند و نزدیک دو هزار اسیر از آنها برداشتند و با قایق به این طرففرستادند (این حرکت را اگر دنیا میخواست ترسیم بکند، میبایست یکافتخار عظیم نظامی به نام ایران ثبت بکند و طبعاً برای روحیه ارتش عراقبسیار شکننده بود) آمدند یک صحنهسازی کردند که آدم لجش از اینروزنامهنگارها و فیلمبردارها در میآید! ما در سراسر جبهه شهید داشتیم؛ در چزابه داشتیم، چیلات داشتیم، طلایهداشتیم، در زید داشتیم، اینها اجساد شهدای ما را از همه جا جمع کردند، تا مثلاًبه یک رقم هفتصد یا هشتصد برسد و به آنجا ببرند (یا کشتههای خودشان را بهآنجا آوردند!) اصلش دروغ است، من نمیدانم که چکار کردند، خبرنگارها رابردند از آن صحنه فیلم برداشتند و در دنیا پخش کردند که ببینید اجساد ایرانیهااینجا را پر کرده است! یک شکست به آن بزرگی که عراق خورده بود، آن را بهعنوان فتح معرفی کردند و شروع کردند به تلگراف تبریک برای صدامفرستادن! حالا همان فرمانده لشکری که شکست خورده و جزیرهها را از دستداده و صدام هم بعداً اعدامش خواهد کرد، به صدام تلگراف میزند و پیروزیرا تبریک میگوید! چقدر تلگراف تبریک گفتند! این چه تبریکی، چهفتحی است؟! این جزیره را که ما از اجنه نگرفتیم! این مال خاک شما بود!پیروزی شما در کجا بود؟ واقعاً، استکبار خبری این است، یعنی در ظرف چند روز، همه مردم دنیا رادست انداختند و یک طوری نشان دادند که عراقیها فاتح شدهاند! این شکلبرخورد دنیا با ما است و برخورد با واقعیتها است و انحراف مردم و افکارعمومی از واقعیتها است و شماها و ما در چنین شرایطی داریم میجنگیم. بایدبسیار مواظب باشیم، بسیار نیرومند باشیم. من نمیگویم به رادیوها گوشندهید، اما وقتی که گوش میدهید، با دقت گوش بدهید! حرفهایی کهمیشنوید یک قدری روی آن بایستید، تحلیل کنید، حساب کنید. مگر یادتان نیست! عراقیها را از حمله فتحالمبین که بیرونشان کردیم، اعلامفتح دادند، از خرمشهر هم بیرونشان کردیم، اعلام فتح دادند؛ از هر جا اینهابیرون رفتند، بلافاصله اعلام کردند که پیروز شدیم! همیشه این طوری بود. بااینکه مکرر دیدند این جریانات هست. منتها حق، یک ارزش و دوامدیگری دارد که خرده، خرده خودش را نشان میدهد و ما هم برای حق داریممیجنگیم. دشمنان، هر چه بخواهند بگویند، ما تلاش میکنیم که حق اسلامو مسلمین و حقوق شهدا و آوارگان جنگ را از این ستمکارها بگیریم. ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم مسلمانان جهان! دیدید که در این دوسه هفته اخیر در جبهههای جنگتحمیلی چه گذشت؟ و عفلقیان عراق چگونه همه موازین اسلامی و انسانی واخلاقی و بینالمللی را برای چندمین بار زیر پا گذاشتند و چگونه از طرفامپریالیسم خبری مورد تأیید قرار گرفتند!! صدام، پس از اطلاع از حضور گسترده مردم مسلمان ایران در جبههها واحساس خطر، تهدید کرد که شهرهای ایران را با موشک و بمب تخریبمیکند و علی رغم اعلان مقابله به مثل از طرف ما (به حکم قرآن)،ناجوانمردانه تهدیدهایش را اجرا کرد و وقتی که مواجه با عکسالعمل سختاز طرف جمهوری اسلامی ایران شد، مزوّرانه ادعا کرد حاضر است از اینجنایت جاریاش دست بردارد و ما هم برای اتمام حجت به این اعلان ترتیباثر دادیم و ستاد مشترک ارتش اعلام کرد که در صورت وفای صدام به اینوعده، از زدن شهرها دست برمیداریم و چند روزی هم دست برداشتیم؛ اما بهمحض اینکه تحرک ما در جبههها شروع شد، عفلقیان اعلانهای مکرر خود رافراموش کردند و جنایت زدن شهرها و مراکز غیرنظامی را با وسعتی بیشتر، ازسرگرفتند. وقتی که از این جنایت خود نتیجه به دست نیاوردند و برعکس عزمنیروهای مجاهد ما را در سرکوب متجاوزان راسختر دیدند و شاهد رسیدنسربازان اسلام به کنار دجله و جاده استراتژیک بصره - بغداد شدند، صحنهدیگری از وحشیگری و قساوت را بروز دادند. این بار، به طور گستردهای، بمبهای سمّی و شیمیایی را به کار گرفتند که بیشاز هزار نفر انسان را مسموم و مجروح ساختند و در همین حال، با دعوتخبرنگاران خود فروخته، استکبار خبری را به خدمت گرفتند. خود فروشان، حرفه مقدس خبرنگاری را آلوده کردهاند. به جای افشای اینجنایات، خواستند از ارتش شکست خورده بعثی که بیش از هزار کیلومترزمین و هزاران نظامی و ابزار فراوان جنگ از دست داده بود، قهرمانی فاتحبسازند! کسانی را که در اولین یورش رزمندگان اسلام، جزایر گرانبهای مجنون ومراکز حساس سوقالجیشی را تخلیه کردند و گریختند، به عنوان برندهجنگ معرفی کردند (فقط به امید دمیدن روحیه و جلوگیری از سقوط ظالم ورژیم متزلزل صدام) و با ایجاد صحنههای ساختگی از اجساد کشتههای عراقیو جمع کردن اجساد مطهر شهدای اسلامی از سراسر جبهه، از چیلات تا بصره،برای فیلمبرداری دروغپرداز غرب و شرق سوژه خبری ساختند، تا با اینهیاهو، چهره متجاوز شکست خوردهای را که به تازگی آلودگیاش بیشتر شدهبود، به طور موقت گریم کنند! اما الحمدللَّه، کم کم حقایق دارد فاش میشود؛ و کمی از جنایات فراوانصدام به رسانههای جمعی راه پیدا کرده است و با بستری شدن مسمومانبمبهای سمّی در بیمارستانهای غرب، امپریالیسم خبری مجبور به زبان بازکردن در جهت حق شده است و با سرکوب مکرر حملههای آنان به جزایرمجنون، شکست بعث در عملیات خیبر، آفتابی و دروغگویی جارچیان بیتعهد مشخص گردید؛ ولی هنوز تا کشف حقایق، آن گونه که هست راه درازیداریم. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم إذا جآءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَالنَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجًا / فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاَسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً.