خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۶۲

  خطبه اول   بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ، أعُوذُ باللَّهِ  مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »یا اَیُهَّاالنَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍوَاُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ اَکْرَمَکُمْ‏عِنْدَاللَّهِ اَتْقیاکُمْ«.  قرار ما در این خطبه، از قبل این بود که بحث »عدالت اجتماعی« را در یکی ازبخشهای دیگر شروع کنم. و در نظر گرفتم که مسأله عدالت اسلام را از لحاظتبعیض نژادی و عوارضی که اختلافات نژادی، در دنیا از قدیم تا به امروز داشته‏و امروز هم به شدت گرفتار آن است و مظالمی که سفیدپوستان غرب با رنگین‏پوستان سراسر جهان در پانصد سال گذشته انجام داده‏اند و موضعگیری های‏قرآن کریم و اسلام را در این خصوص به عنوان یک بخش بسیار مهم از بحث‏عدالت، مطرح کنم. در این بخش، یکی از مهمترین جنبه‏های روابط بین‏المللی را که مایه اصلی‏استکبار جهانی است، و در چند قرن گذشته و امروز هم مایه فساد فراوانی‏است، مرور خواهیم کرد و در کنار آن، نظرات عادلانه اسلام مطرح خواهد شد.  من خیال می‏کنم این بحث برای روشن شدن ذهن جامعه خودمان و سایرمستمعینی که این خطبه‏ها را استماع می‏کنند، با آنچه که در دنیا از طریق‏استکبار سفیدپوستان بر سر دنیای رنگین پوستان آمده و می‏آید، با توضیحاتی‏که داده می‏شود از مهمترین بحث های افشاگرانه، می‏تواند باشد و در کنار آن‏شناخت اسلام به عنوان یک مکتب عادل و حق خواه، راه خوبی است برای باز کردن، دریچه نجاتی به روی قشر محروم دنیا که اکثریت دنیا را تشکیل‏می‏دهند.  اما امروز به دلیل اینکه مسأله انتخابات و جنگ را باید توضیح بدهم، اگربخواهم وارد این بحث عدالت بشوم، تحقیقاً ناقص در می‏آید و لذا فقط به‏طرح عنوانش و این آیه‏ای که قرائت کردم، اکتفا می‏کنم و به سراغ این دو بحث‏می‏روم. در خطبه اول، راجع به انتخابات صحبت می‏کنم که در آستانه آن قرارگرفته‏ایم و در خطبه دوم در مورد جنگ.  انتخاباتی که ما در آینده نزدیک باید انجام بدهیم (ان‏شاءاللَّه اوایل سال آینده‏برگزار خواهد شد) از مهمترین کارهای مردم است که عمیقترین اثر را در حرکت‏انقلاب خود مردم دارد. چند نکته را در مورد این انتخابات، آن قدری که در یک خطبه می‏گنجد،مطرح می‏کنم. اولین نکته، اهمیت این انتخابات است. اگر توجه داشته باشیم، این انقلاب از روز اول متکی به مردم و افکار عمومی‏بود و تا به امروز هم مایه اصلی توانش را و سوخت حرکت موتورش را ازافکار عمومی و از حضور مردم می‏گیرد که این امر را نمی‏توان انکار کرد ودشمنان ما هم تا به حال نتوانسته‏اند آن را انکار کنند. با توجه به این اصل‏مقبول، مهمترین مظهر این حضور را در انتخابات و حضور مردم در صحنه‏رأی گیری باید پیدا کنیم و سپس تبلور افکار و آرای مردم در مجلس‏شورای‏اسلامی. همه نهادهای کشور امروز مستقیم یا غیرمستقیم متعلق به مردم هستند.یعنی به نحوی مردم در آن شریکند، اما نهاد مجلس شورای اسلامی، اصلاًنهادیست که مستقیماً نمایندگان خود مردم به نام مردم در آنجا حرف می‏زنندو تصمیم می‏گیرند و کار مردم را مستقیم انجام می‏دهند. نظارت عمومی که‏مال مردم است، تصمیم گیری در شؤونشان که مال مردم است و انتخاب‏مجریان اصلی که وزرا باشند، باز متعلق به مردم است، با واسطه از طریق‏مجلس شورای اسلامی، نمایندگانشان انتخاب می‏کنند و تصمیم می‏گیرند.  مردم، اگر در مرحله انتخاب کردن توجه نکنند که چه دارد می‏شود، عمیقاً ازجریان کشور دور هستند. شما در این سه، چهار سال نقش مجلس رافهمیده‏اید. تریبون آزاد مجلس و صحبتهای مستقیم نمایندگان، بدون سانسور با خلق،نقششان در انتخاب وزرا، نقششان در نظارت بر مجریان و نقششان در دادن‏طرحها و رسیدگی به لوایح دولت و نقششان در تصویب و یا رد بودجه وبرنامه دولت، همه اینها چیزهایی است که سرنوشت آحاد این مردم را بایدتعیین بکند. بنابراین، قسمت عمده تصمیم‏گیری به جمعی سپرده شده در حدود دویست‏و هفتاد نفر که انتخابشان به دست شماها سپرده شده است و این کار ممکن‏است با یک رأی وضعش عوض شود. یعنی در انتخابات، با یک رأی ممکن‏است، یک نفر مقبول و یا مردود شود. این یک امر روشنی است که همه‏مان‏می‏فهمیم که احتیاج به استدلال ندارد و امام هم که همیشه روی اهمیت کارمجلس تأکید کرده‏اند، و در گوش همه‏مان هست.  پس اینجا، ما خیلی نیاز به بحث طولانی نداریم و من فکر می‏کنم همه‏شماها این مطلب را می‏دانید. از طرفی، طبیعت مجلس که باید مردمی باشد وطبیعت انقلاب ما که مردمی است و وحشتی که دنیا از حضور مردم در صحنه‏سیاست دارد (و همه تلاش هایش را متمرکز می‏کند که این مردم را به نحوی‏بی‏تفاوت و دلسرد بکند که همیشه هم شکست خورده)، از جمله چیزهایی است که برای شما روشن است و تأکید زیاد از طرف ما برای شرکت درانتخابات، خیلی ضرورت ندارد. اما نکاتی که در مورد انتخابات باید عرض کنم و در اینجا باید روی آنهابحث بشود؛ یکی این است که ملت ما بدانند که چگونه انتخاباتی در کشورشان‏در جریان است. امروز انتخابات در همه دنیا، چه شرق و چه غرب به نحوی‏تحت کنترل و هدایت است و تا حدودی از اختیارات افکار و آرای آزاد مردم‏بیرون است. در شرق، خودشان هم ادعا ندارند. کشورهای کمونیستی خودشان هم ادعای‏انتخابات آزاد به آن معنا ندارند و اسم حکومتشان را هم حکومت‏دیکتاتوری پرولترها گذاشته‏اند. یعنی این مرحله به خیال خودشان فعلاًمرحله دیکتاتوری طبقه کارگر است و این ادعایشان است. غربیها اسم‏انتخابات اینها را گذاشته‏اند: مسابقه اسب دوانی که فقط یک اسب در آن شرکت‏کرده باشد! این در کشورهای بلوک مارکسیستی و کمونیستی.  اما در غرب، به صورت ظاهر انتخابات آزاد است. در بسیاری از کشورهاواقعاً انتخابات می‏کنند، واقعاً مردم می‏آیند پای صندوق و واقعاً هم‏رأی می‏دهند، این هست و بی‏انصافی است که ما بگوییم این طوری نیست. امایک حرکتهای نامریی وجود دارد که آن حرکتهای نامریی، انتخابات آنها را ازآزادی واقعی محروم کرده است. یعنی واقعاً مردمشان آزاد تصمیم نمی‏گیرند.این مطلب را کمی بشکافم تا ببینید: مثلاً در کشورهایی مثل آمریکا،انگلستان، فرانسه و جاهای دیگر، امکانات تبلیغ در دست گروههای مشخصی‏است که بقیه مردم، اصلاً از آن سر در نمی‏آورند و چنین امکانی هم ندارند. وآنها هستند که افکار عمومی را با امکاناتی که در دست دارند، می‏سازند. باحیله‏هایی که بلد هستند انجام بدهند، با حرکتهایی که بلد هستند،در آستانه انتخابات یک موجی بوجود می‏آورند که مردم را گیج و گمراه‏می‏کنند و آن عده‏ای که می‏آیند رأی می‏دهند، تحت تأثیر آن تبلیغاتی که آنهاکرده‏اند، واقعاً رأی نداده‏اند، بلکه گمراهانه رأی داده‏اند. این یک چیزی است که هر کس کمی با دنیای غرب آشنا باشد، آن را خوب‏خوب می‏فهمد. اولاً همه مردم شرکت نمی‏کنند، شرکت آنها در انتخابات بااینکه دهها سال از انتخابات آزادشان می‏گذرد، هنوز در سطح پایینی قرار دارد وبه این نسبتی که مردم کشور ما در این پنج سال در انتخابات شرکت کرده‏اند،هیچ وقت - به این نسبت - در کشورهای غربی وجود نداشته است. یعنی از صدنفر مثلاً حدود هفتاد، هشتاد نفر شرکت بکنند، یک چنین چیزی نیست. ثانیاًبا حیله‏های تبلیغاتی که امپریالیسم خبری انجام می‏دهد (و نمونه‏هایش را این‏روزها می‏بینید که درباره جنگ، چگونه می‏توانند افکار عمومی را منحرف‏بکنند، همین کار را در مورد انتخابات هم انجام می‏دهند) یک زنجیرهای‏نامریی به دست و پا و به فکر و روح مردم می‏بندند[t1]. و مردم هم ممکن است‏توجه نکنند و با آن زنجیرها رأی بدهند! اما در انتخابات ما، چیزهایی که در این دو، سه ماه پیش آمد، تا حدودی زیادی دشمنان ما را خلع سلاح کرد.  دشمنان ما در چند ماه قبل از شروع انتخابات، هیاهویی راه انداختند که درکشور خودمان هم برخی از غرب زده ها خواستند آنها را به یک شکلی نشخواربکنند که نشد. گفتند که: در ایران، روحانیت و حزب جمهوری اسلامی به‏خاطر نفوذ عمیقی که دارند وقتی کاندید معین کردند، دیگران، قدرت مقابله به‏مثل ندارند و رقیبها نمی‏توانند به میدان بیایند و اگر به میدان بیایند، قدرت‏نفوذ اینها و تریبونهای نماز جمعه و نفوذ ائمه جمعه و ائمه جماعات وروحانیون متنفذ در سطح کشور، اراده را از دیگران سلب می‏کند و دیگران‏عرضه قدرت نمایی ندارند. بنابراین بخشی از مردم که با اینها موافق نیستند،عملاً در انتخابات، نمی‏توانند سهمی داشته باشند.  این یک حرفی بود که شروع کرده بودند و می‏گفتند. با راهنمایی هایی که‏امام بزرگوارمان کردند و وضعی که برای زمینه انتخابات، امام به وجود آوردند،ما تحقیقاً و به جرأت می‏توانیم ادعا کنیم که آزادترین نوع انتخابات در کشورما، در حال جنگ باید اجرا شود و این چیزیست که دشمنان ما هم زبانشان‏بسته شده است. یک چیزهایی هست که از لحاظ دمکراسی غربی حق مسلم‏افراد شناخته شده؛ یعنی غربی ها برایشان هیچ مانعی ندارد، بلکه لازم است ورویّه‏شان این است که مثلاً اگر یک حزبی وجود دارد، (حزب کارگر درانگلیس، حزب محافظه‏کار در انگلیس، حزب لیبرال در انگلیس، حزب‏دمکرات یا جمهوریخواه در آمریکا و احزاب دیگر) سرتاسری کاندید می‏دهندو برای همه جا، کاندید معین می‏کنند و هر کس هم که هرگونه نفوذی دارد، درخدمت می‏گیرند، تا کاندیدایشان را جا بیندازند. این یک امر طبیعی ومعمولی در دنیاست و هیچکس هم روی این امر حرفی ندارد و ما هم ندیدیم‏کسی اعتراض جدی به آن رویّه بکند. اگر ما چنین کاری می‏کردیم، بامعیارهای موجود دمکراسی غربی، هیچ گونه تناقضی نداشت؛ یعنی آنهاخودشان هم این کار را می‏کنند و مشروع و پذیرفته شده است.  در آستانه انتخابات، حزب جمهوری اسلامی و جامعه روحانیت مبارز تهران وجامعه مدرسین قم و شورای ائمه جمعه و دفتر تبلیغات اسلامی و بعضی ازنهادهای محبوب دیگر، در صدد بودند که افراد موجّه و صالح را پیدا کنند ودسته‏جمعی و حتی‏الامکان با ائتلاف آنها را به کل کشور و مردم معرفی کنندکه اگر مردم خواستند، به این افراد رأی بدهند. این امر اگر صورت می‏گرفت، کار خلاف دمکراسی به آن معنای مرسوم‏غربی و خلاف آزادی به معنای مرسومش نبود؛ اما یک واقعیتی در پشت آن‏وجود داشت و آن واقعیت این بود که این پنج نهاد، اگر پای هر کس امضامی‏گذاشتند، آن چنان معتبر می‏شد که رقیبش نمی‏توانست عرض اندام کند وکسان دیگر به دلیل اینکه امضای اینها را ندارند (نداشتن امضای اینها برایشان‏وهن بود) حتی اگر رأی هم داشتند به میدان نمی‏آمدند و یک چنین خطری‏وجود داشت.   در غرب، روی این مسأله اصلاً حساب نمی‏کنند و می‏گویند خوب! نداشته‏باشند، اما این روح قضیه، مال اسلام است، چون اینجا بناست آرای مردم‏باشد، بناست مردم انتخاب کنند، باید مردم و کسانی که می‏خواهند انتخاب‏بشوند و کسانی که می‏خواهند انتخاب بکنند، حتی از این قیود نامریی غیرقابل‏اعتراض هم آزاد باشند، و این کار را امام کرده‏اند.  امام فرمودند که از هیچ حوزه‏ای به حوزه دیگر کاندیدا معیّن نشود، یعنی‏همه این جریانهای محبوب کشور که اکثریت مردم اینها را قبول دارند، اینهاجمع نشوند از اینجا مثلاً برای زاهدان، برای چابهار، برای مثلاً کردستان‏کاندیدا معیّن کنند. بگذارند خود مردم آنجا تعیین بکنند و خود مردم با شعورخودشان رأی بدهند و بگذارند کسانی که امضای اینها را ندارند، جرأت بکنندبه میدان بیایند و خودشان را معرفی کنند، بگذارند مردم نگاه کنند و افرادصالح را با تشخیص خودشان انتخاب بکنند.  این حرف، فوق دمکراسی موجود است. اگر دنیای غرب یک ذره انصاف‏داشت و اگر مخالفین جمهوری اسلامی و ضدانقلابها یک ذره در وجودشان‏انصاف بود، اعتراف می‏کردند که جمهوری اسلامی پایش را گذاشته بالای‏سر همه مدعیان آزادی و یک افقی را از آزادی در انتخابات نشان داده که برای‏آنها قابل تصور نیست. با این وضعی که من عرض کردم، اگر امروز در آمریکااجازه بدهند که مردم خودشان کاندید بکنند و خودشان رأی بدهند و حزب‏جمهوریخواه یا دمکرات بر آنها تحمیل نکند، معلوم نیست کنگره‏شان ومجلسشان به چه شکل در می‏آید. عناصری در مجلس حاضر می‏شوند که‏دیگر از کنترل دولت آمریکا بیرون است.  اگر این کار را فرانسه، آلمان، ژاپن، انگلستان، سوئد، سوئیس و هر یک انجام‏بدهند، مجلسی خواهند داشت که از کنترلشان بیرون است و آن هدایتی که‏خودشان معتقدند تمرکز برای کارهایشان دارد و کارهای خودشان را به اسم‏مردم انجام می‏دهند، از دستشان در می‏رود. چطور در جمهوری اسلامی این‏طور شد؟ فکر می‏کنید امام به سرنوشت مجلس علاقه ندارند که چنین نیست!به سرنوشت انقلاب علاقه ندارند که چنین نیست! یک نکته اساسی دارد و آن»اتکاء به مردم« است. ما امروز مطمئن هستیم که مسؤولان کشور، چیزی غیر از آنچه که مردم‏می‏خواهند، نمی‏خواهند و مطمئن هستیم که مردم، به راهی که امام ترسیم‏کرده‏اند، می‏خواهند بروند؛ بنابراین هیچ خوفی نداریم و این نشانه کامل‏اعتماد رهبر به مردمش است. این را ما باید از افتخارات بزرگ تاریخی اسلام، در تاریخ انتخابات دنیا ثبت‏بکنیم و به عنوان یک امتیاز عظیم برای دمکراسی و حکومت مردم در جمهوری اسلامی، در مقابل همه مدعیان دمکراسی در دنیا به حساب آوریم.البته زبان ما کوتاه و امکانات ما کم است و دشمنان ما، این گونه امتیازات راندیده می‏گیرند و اینها را هم یک جوری تفسیر می‏کنند و حتی بعدی هم ندارد، با همه این آزادیهایی که داده شده، باز هم یک نقبی بزنند و بعد از انتخابات یک‏چیزی بگویند. ما این انتظار را از آنها داریم؛ از داخلیها هم داریم، اما خودمان‏می‏دانیم داریم چه می‏کنیم.  نکته بسیار مهم دیگری که اینجا هست، این اظهارات اخیر امام در موردکسانی است که گفته بودند مجتهدین، حق این گونه هدایتها را دارند که خیلی‏حرف بزرگی است. خوب! ما می‏دانیم که واژه اجتهاد و مجتهد در این‏مملکت چقدر مقدس است و می‏دانیم مردم در مقابل مجتهدین و کسانی که‏این عنوان مقدس را با خودشان دارند، چقدر خاضعند! کسانی در جاهایی گفته‏بودند که چون حکومت، حکومت خدا و حکومت امام زمان است و نایب‏حکومت، فقیه و مجتهد جامع شرایط است، با این استدلال در این گونه امورکه منجر به تشکیل مجلسی می‏شود که تصمیم‏گیری دارد، این حق مجتهدین‏است که به عنوان نواب عام امام زمان این مسأله را هدایت کنند و نمی‏شود این‏مسأله به این مهمی را در اختیار افکار مردم کوچه و بازار گذاشت! این حرف،به صورت ظاهرش قابل قبول می‏آید و عوامفریبانه هم می‏تواند باشد. امام به محض اینکه این نکته به گوششان رسید، در اولین فرصت این مسأله‏را که ممکن است صادقانه هم ادا شده باشد، اما به عنوان یک توطئه‏ای که‏گوینده‏اش ممکن است خبر از توطئه نداشته، محکوم کردند. این حرف بسیارجالبی بود که امام زدند؛ از حرفهای تاریخی امام است، باید در تاریخ ما به‏عنوان یک سخن سرنوشت ساز، ثبت بشود.  اینهایی که این حرفها را زده‏اند، همین‏هایی هستند که هفت، هشت سال‏پیش، وقتی که عده‏ای مبارزه می‏کردند می‏گفتند که اسلام نباید در سیاست‏دخالت کند، دین از سیاست جداست و همین‏هایی بودند که می‏گفتند مشت باسندان نمی‏تواند طرف شود و همین‏هایی بودند که می‏گفتند تا حکومت امام‏زمان پیش نیاید، هیچ حکومت اسلامی نمی‏تواند تشکیل شود و همین‏هایی‏بودند که می‏گفتند هر کس به عنوان حکومت قبل از قیام حضرت حجت(ع)قیام کند، مثل مرغی است که پیش از اینکه بال درآورد بخواهد پرواز کند! همین حرفهایی که هر روز به گوش ما می‏رسید و به خاطر مبارزه با شاه‏محکوم می‏شدیم. آنها حالا این طرف افتاده‏اند. همانها هستند. حالا ممکن‏است آدم بگوید یک شخص نیست، همان جریان فکری است که امروزبرعکسش را می‏گوید. حالا که مردم و طلبه‏ها، در اطراف رهبری مبارزه کردند، مردم خون دادند وپیروز شدند و حکومت را دارند اسلامی می‏کنند، اینها از این طرف می‏گویند،می‏گویند: حالا دیگر مردم حق دخالت ندارند! امام به حق، تکیه‏گاه این انقلاب‏را مردم تشخیص دادند و این نه امام است بلکه اسلام است که چنین خواسته‏و این قرآن است که چنین خواسته که حکومت پایه اصلی‏اش را باید از افکارمردم بگیرد. درست است که حکومت در اسلام، حکومت الهی است، اما بدون رضایت‏مردم، نمی‏شود برآنها حکومت کرد و درست هم نیست که بر مردم حکومت‏شود و این اصل هم در معارف ما پذیرفته شده است. امام، این اشتباه را که دیگران کرده بودند اصلاح کردند و یا این توطئه را برهم‏زدند، فرمودند: نه! چنین حرفهایی نزنید! این، خطرش از آن حرف »دین ازسیاست جداست« بیشتر است و واقعاً هم بیشتر است. اگر روزی ما به‏مردم القاء کردیم که روحانیون طراز اول هستند که حق تصمیم‏گیری دارند ومردم اینجا فقط آلت دست و فنر هستند که باید مثل یک موجود بی‏اراده توی‏ماشین حرکت بکنند، (اگر چنین فکری را به مردم القاء کردیم و این مردم را ازصحنه بیرون کردیم) طولی نمی‏کشد که هیچ چیز برای این انقلاب و برای این‏جمهوری و مملکت نمی‏ماند. بنابراین، تکیه امام روی این مسأله در زمان انتخابات و در حساسترین‏مقطع، این توطئه یا انحراف و اشتباه را هم باز کرد که در آینده به عنوان یک‏نقطه انحرافی، دیگران نتوانند تکیه بکنند که این مسأله بسیار مهم است.  مسأله مهم دیگر در انتخابات، شناختن افراد برای مردم در این پنج سال‏است.به خاطر محیط آزادی که ما داشتیم، مخصوصاً آن دو سال اول که هر کس‏هر چه داشت توانست بروز بدهد و خودش را به جامعه معرفی کند، مردم ماشناختند.  نمایندگان مجلس، چهار سال است که از این تریبون آزاد دارند، مستقیم بامردم حرف می‏زنند، فعال، تنبل، دلسوز، بی‏تفاوت، خوش‏نیّت، و اگر باسوءنیّت هم باشند همه شناخته شده‏اند. مردم، دیگر افرادی را که در جامعه‏خدمت می‏کنند، در هر نهاد و هر جایی شناخته‏اند. الان ما خطر اینکه یک آدم‏منحرف و شیطانی در مجلس بیاید، نداریم. هیچ دلیلی هم ندارد که‏مردم را تحت یک هدایت خاص بگذاریم که این جوری عمل کنند. آن‏روزهایی که گروهکها، احزاب، و روزنامه‏های شیطان صفت، مردم را گمراه‏می‏کردند و با شعارهای فریبنده، مردم را کور و کر می‏کردند، لازم بود که‏این طرف هم یک هدایتی بشود؛ اما امروز الحمدللَّه همه چیز آزاد است و مردم‏با تشخیص خودشان و با شناختی که از افراد دارند، نظر خودشان را ابرازمی‏کنند و ما هم هیچ تردیدی نداریم. به قول آیت‏اللَّه‏العظمی منتظری، اولاً این مردم، با شناختشان، آدم ناباب را به‏مجلس راه نمی‏دهند و ثانیاً وضع مجلس جوری است که اگر چند تا ناباب‏هم بیایند که نخواهند آمد، آن هم آن چنان خطری نخواهد بود. بنابراین در کل،قضیه این راهی که الان باز شده، برای ما بسیار باارزش است و ما می‏توانیم‏امیدوار باشیم که یک انتخابات سالمی داشته باشیم، با آراء و تصمیم‏گیری‏واقعی مردم و مردم باید خودشان مسؤولیت حرفی را که نماینده‏شان درمجلس می‏زند به دوش بگیرند، بدانند خودشان بودند که این را انتخاب کردندو خودشان کار را انجام داده‏اند. در کنار اینها، در این قانونی که اخیراً مجلس شورای اسلامی گذراند، با آن‏دقتی که نماینده ها کردند که هیچگونه انحرافی در انتخابات پیش نیاید (ازامکانات عمومی، یکی بیش از دیگری استفاده نکند، از امکانات دولتی، کسی‏نتواند برای تبلیغ استفاده کند و اگر کسی تخلفی کرد در همان قانون مجازاتش‏روشن شده) همه وسایل حفظ تعادل و عدالت را در تبلیغات و انتخابات دراین قانون منظور کردند (حتی تریبونهای نماز جمعه را) و دیدید شخصیتهای‏بزرگ ائمه جمعه، تصریح کردند وقتی که انتخابات شروع می‏شود، تریبون‏نماز جمعه، وسیله تبلیغ برای رقبا و افرادی که در مقابل هم می‏خواهند،خودشان را معرفی کنند، نشود.  اینها همه دلیل سلامتی جامعه است، دلیل خوبی جامعه، دلیل اعتمادرهبری به جامعه و دلیل اعتماد مردم به رهبری است و نوید دهنده یک آزادی‏در سطح بالایی است که در این مملکت دارد پیش می‏آید و ان شاءاللَّه مابتوانیم مثل سایر موارد، اینجا هم، کم‏کم به عنوان یک الگو برای کشورهای‏اسلامی، این راه انتخابات را مشخص کنیم. یک نکته قابل توجهی که من به عنوان توصیه عرض می‏کنم، این است:مردمی که می‏خواهند رأی بدهند، به تقوا و دیانت افراد توجه داشته باشند،البته تقوا و دیانت، یک چیزی نیست که احتیاج به تعریف داشته باشد، شماخودتان با معیارهایی که دستتان هست، شناخته‏اید. فقط یک نکته می‏خواهم عرض بکنم که یکی از مسایل مهم مملکتی است وبا تقوا و دیانت ارتباط دارد. کسی که می‏خواهد ازتریبون آزاد صحبت کند و کلمه‏ای را که می‏گوید، دوست و دشمن‏می‏فهمند و روی آن حساب کرده و از آن بهره‏برداری می‏کنند، باید عنصری‏باشد که وقتی حرف می‏زند، خودش فکر بکند که آیا این حرفی که من می‏زنم،برای مردم، برای خدا و دین خدا مفید است یا نه! ضربه به کشور می‏زند یا نه!این حالت را در خودش داشته باشد، روی این مسأله دقت کنید. یک چیزی الان در ذهن بعضیها هست، یک تقسیم‏بندی توی جامعه ماهست که من در آستانه انتخابات فکر می‏کنم، این تقسیم‏بندی را یک قدری بازبکنم. همین مسأله اختلافی که وجود دارد. علی‏رغم این یکپارچگی که درمملکت ما هست، یک اختلافی در سطح کشور از مراجع گرفته تا مردم عادی‏وجود دارد که یک عده یک طرز تفکر خاصی دارند و در مقابلشان یک عده‏ای طرز تفکر دیگری دارند. این اختلاف در مسایل اقتصادی است که وجود دارد،در مسأله مذهبی نیست.  من قاطع می‏گویم: این اختلاف حکمی نیست، اختلاف موضوعی است.یک طرز تفکر در جامعه ما وجود دارد که بیشتر به کنترل دولت توجه دارد؛ به‏خاطر اینکه از ستم دنیای غرب و شرارتهای آنها رنجیده و این همه فساد را ازدنیای غرب دیده و به خاطر کثافتکاریهایی که سرمایه‏داران و پولدارها در این‏مملکت کردند و هنوز هم می‏کنند و به خاطر وحشتی که از حکومت سرمایه‏بر ذهن انسانها مستولی است، یک طرز تفکری در جامعه ما، در ذهن یک عده زیادی وجود دارد که فکر می‏کنند حتی‏الامکان اقتصاد را در کنترل دولت قراربدهند. بیشتر طرفدار این هستند که دست بخش خصوصی، از تصمیم‏گیریهای‏اصولی، کنده بشود. اگر فعالند، کار بکنند، درآمد داشته باشند؛ اما سرنخ قضیه‏در دست دولت باشد که طغیان نشود. این یک طرز تفکر است که اینها بیشتر به‏طرف دولتی کردن کارها تمایل دارند.  یک عده‏ای هم از این طرف هستند. فکر می‏کنند نمونه‏هایی که در کشورهای‏کمونیستی ما داریم می‏بینیم که هر چه دولتها مستبدتر و حاکم‏تر شدند، وضع‏مردم بدتر شده و کشورهای کمونیستی که اصلاً خدایشان هم اقتصاد است،اقتصادشان شکست خورده و ما هر چه به طرف دولتی کردن برویم، بخش‏خصوصی از نشاط می‏افتد، فعالیتش کم می‏شود، ضربه می‏خورد، اقتصاد وتولید ضربه می‏خورد، توزیع نامنظم می‏شود، این اشکالاتی که معروف است‏و مکرر شنیده‏اید. این هم یک طرز تفکر است که وجود دارد. تا آنجایی که ما می‏شناسیم، هر دوی اینها هم، اکثریتشان مسلمان و متعهد ومتعبد هستند. این فکر و اختلاف نظر توی مراجع هست، توی شورای نگهبان‏هم که فقهای منصوب امام هستند، هست، توی مجلس شورای اسلامی هم که‏برگزیدگان ملت هستند، هست و توی دولت هم که منتخبین مجلس شورای‏اسلامی هستند، هست و توی کارخانه‏ها، نهادها و مردم هم هست، یک چیزی‏نیست که مخصوص یک طبقه باشد. تحصیلکرده‏ها، دانشگاهیان، طلبه‏ها،علما و کارگران هم هر دو جور را دارند. مساله، مساله کارشناسی است، دینی‏نیست. ممکن است چون تشخیص می‏دهد »مصلحت است« بگوید: دین این‏را می‏خواهد! آن هم چون تشخیص می‏دهد که مصلحت است، می‏گوید: دین‏این را می‏خواهد! و واقعیت هم همین است؛ یعنی اگر ما در عمل ثابت کردیم‏که کنترل دولت می‏تواند مشکلات را حل بکند، باید بگوییم دین این رامی‏خواهد، این هیچ منافاتی ندارد. اگر ثابت کردیم که کنترل زیاد دولت، نشاط مردم را می‏خواباند و به اقتصادضربه می‏زند، باید بگوییم دین این را نمی‏خواهد! بگذارید تولید بالا برود.این یک مسأله کارشناسی است، احتیاج به بحثهای کارشناسی و فنی دارد وهیچ‏یک از این دو طرف حق ندارند طرف دیگر را متهم به بی‏دینی یاسرمایه‏داری کنند. این ظلم است که این جناح به آنها بگوید، شما طرفدار سرمایه‏داری هستید!ما می‏دانیم که کسانی همان تفکر بخش خصوصی و قوی کردن آن را دارند که‏زندگی خودشان از کارگران هم پایین‏تر است و آه در بساطشان نیست! مامی‏دانیم، عده زیادی شان را من در مجلس می‏شناسم که هیچ ندارند، اما طرزتفکرشان این است که این قدر دولت را مسلط نکنید. نقطه مقابلش هم کسانی هستند که زندگی‏شان هم خوب است، اما می‏گوینداین خطرناک است! یا این، این جوری نباشد. در این سرمایه‏داری، فساد است!اینها را اگر آزاد بگذارید، خاک به سر مردم می‏ریزند. یک نوع کنترلی را هر چه‏بیشتر روی آن تأکید می‏کنند. ممکن است حد متعادلی هم داشته باشد. ما این‏حرکت را داریم انجام می‏دهیم. پس بنابراین، اولاً در جامعه، شما از این اختلاف، نگران نباشید! این‏اختلاف را نمی‏شود ریشه‏کن کرد، تا قیام قیامت این اختلافات وجود دارد.اختلاف کارشناسی تمام شدنی نیست؛ مگر در علوم محسوس و تجربی،اختلاف نیست که در این چیزهای پیچیده اجتماعی نباشد؟! مگر اطباء با هم اختلاف ندارند، مگر مهندسین، ستاره‏شناسان و گیاه‏شناسان‏با هم اختلاف ندارند؟! این علوم اجتماعی، آن چنان پیچیده و نامحسوس‏است که اختلاف در آن طبیعی است و وجود دارد. بنابراین باید سالم حرکت‏کنیم، همدیگر را متهم نکنیم، آنهایی را که می‏دانیم مسلمان هستند، قبول‏داشته باشیم، اختلافات کارشناسی‏مان را با اکثریت و اقلیت حل می‏کنیم؛ درمجلس، هر کسی بیشتر رأی آورد، همان قبول می‏شود. در شورای نگهبان هم‏همین طور، آن مجتهدی که حرفش قبول نشده، باید تسلیم اکثریت بشود و آن‏مجتهدی هم که حرفش قبول شده، خیال نکند که او قانونگذار منحصر به فردبوده، نه! این یک مساله کارشناسی است. در بررسی ممکن است اکثراً یا اقلاً بیاورد و این همیشه هست؛ راه‏حلش هم‏همین اکثریت و اقلیت است و الحمدللَّه بالای سر ما شخصیت امام (که‏همه‏مان به علم و تقوا قبولش داریم)، حضور دارند، اگر یک جایی دیدند که‏این مسیر با اسلام نمی‏سازد، دستور می‏دهند، می‏گویند این نیست. ما مواردی‏داشتیم که فرمود: این را من قبول نمی‏کنم! در یک موردی به من فرمود که اگرشورای نگهبان هم این را تصویب بکند، من تصویب نمی‏کنم. ایشان قاطع‏می‏ایستند. شورای نگهبان، بالای سر مجلس است. اگر در مجلس یک چیزی رأی آوردو به شورای نگهبان رفت، فقها نشسته‏اند و حق قانونی به آنها داده شده، آنهانظر می‏دهند. آنجا هم شش نفر با هم هستند. اگر چهار نفر چیزی گفتند،دو نفر چیز دیگری گفتند، معنایش این نیست که آن دو نفر دینشان کمتر است‏یا فهمشان کمتر است! به هر حال اختلاف وجود دارد، اختلاف هم همیشه و همه جا هست، عمده این است که خوب برخورد بکنیم و در انتخابات هم به‏همین دلیل مردم به آن کسی که قبول دارند، رأی می‏دهند. ولی خواهش می‏کنیم کسی را متهم نکنید به این گونه اتهاماتی که گناه بزرگ‏است و این گناه قابل بخشش نیست. به هر دو طرفش، نه به آنها بگوییدسرمایه‏دار! نه به اینها بگویید سوسیالیست! دوتایشان مسلمان علاقه‏مند به‏انقلاب هستند، اما با طرز تفکر مختلف و هر کسی هم که بیشتر رأی آوردبه مجلس می‏آید. تقوای انتخابات این است، تقوای تبلیغات این است، اگر در تقوا، ما یک‏قدری باریک بشویم، اینجا گردنه‏ای است که باید مواظب باشیم، برای به‏کرسی نشاندن حرف و رأی خودمان و برای بیرون کردن رقیبمان از میدان،متوسل به کارهایی که ناصحیح است، ان‏شاءاللَّه نشویم. بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ/اِلاّالَّذینَ آمَنُوا و عَمِلُواالصَّالِحاتِ/ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتواصَوْا بالصَّبْرِ.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم  اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَعَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ‏الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ‏جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).  اَعُوذُباللّهِ مِنَ‏الشَّیْطان الرَّجیمِ/ اُذنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ باَنَّهُم‏ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ.  بنا شد خطبه دوم را درباره جنگ صحبت کنیم که مهمترین مسأله جاری دراین روزهای ما است.  قبل از شروع بحث، به مناسبتهای هفته اشاره می‏کنم. رحلت حضرت‏صدیقه کبری را به محضر امام عصر (عج) و بنیانگذار جمهوری اسلامی،رهبر عظیم‏الشأن مان و عموم مردم تسلیت عرض می‏کنیم. سالگرد وفات‏حضرت آیت‏اللَّه مجاهد، آقای کاشانی و مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی وبرادر عزیزمان آیت‏اللَّه ربانی شیرازی و همچنین مرحوم شهید آقای محمدصالح لبنانی است (که از پیشتازان حرکت مردم در لبنان بود و امروز نیست تاموفقیتهایشان را در لبنان ببیند). در اینجا یادشان را گرامی می‏داریم و برای‏ارواح مقدسه همه آنان، از خداوند مقام عالی و برای بازماندگانشان از خداوند،صبر و اجر تقاضا داریم.  در مورد جنگ، مسایل خیلی زیاد است. یک مقدار لازم می‏دانم در این‏مقطع، ذهن مردممان را به آنچه که مربوط به جنگ می‏شود، اکنون روشن کنم‏و در مورد سرنوشت جنگ و آثاری که در این باره وجود دارد، قدری توضیح‏بدهم که مردم بدانند، چرا این جنگ جریان دارد و قطع نمی‏شود؛ و هم از آنچه‏که اکنون در جبهه‏ها می‏گذرد. این دو امر، یک مقدار از هم جدا هستند.  در مورد مطلب اول، عرض کنم که این جنگ از آن چیزهای بسیار خطرناکی‏بود که مخالفان اسلام و کفر جهانی برای مبارزه با اسلام و قرآن (که امروز دردنیا متبلور شده، در جمهوری اسلامی) طراحی و اجرا کردند. ابعاد این‏جنگ و شرکت کنندگان در جبهه متقابل این جنگ، به قدری فراوان وهمه‏جانبه است که شکافتن این مسأله، خیلی حرف لازم دارد.  من یک قدری فکر می‏کردم که یک شباهتی برای آن در تاریخ پیدا کنم و دیدم‏که بهترین نمونه‏ای را که باید بگویم، آن وضعی بود که کفر و استکبار به سرعلی‏بن‏ابی‏طالب در دوران خلافتشان آورد. این را همه می‏دانید که سه جریان‏در مقابل علی‏بن‏ابی‏طالب قرار گرفتند که جداگانه عمل می‏کردند. »ناکثین« و"قاسطین« و »مارقین« که سه جنگ بزرگ، در ظرف چهار سال بر ایشان تحمیل‏کردند و همه عمر خلافت علی‏بن‏ابی‏طالب را به جنگ و درگیریها و اتلاف‏منابع کار گذراندند.  در زمان ما، آن تاریخ به شکلی تکرار شده است؛ اما از آن جنگهایی که‏مقطعی بر علی بن ابی‏طالب تحمیل شد، در مورد جمهوری اسلامی به‏صورت متمرکز جریان دارد. تاکثین و قاسطین و مارقین، یک جبهه مشترک‏علیه جمهوری اسلامی درست کرده‏اند. آنجا، بعضیها جداگانه در بصره‏جنگیدند، بعضیها در صفین جنگیدند و بعضیها در نهروان جنگیدند. اما اینهاهمه شان با هم جمع شده‏اند. کسانی که در این انقلاب برای خودشان فکرمی‏کردند یک سهم بزرگی دارند و حق نداشتند، و کم‏کم ملت آنها را طرد کرد.آنها یک بخش عظیمی هستند: پولدارها هستند، شهوترانان هستند، غرب‏زده‏ها هستند، لیبرالها هستند، ملی‏گراها هستند و تیپهای آن طوری، کمونیستهاهستند، منافقین هستند که مارقین هم در میان اینها می‏گنجد. عده‏ای از سرمایه‏دارهایی که طبع تجاوزگر دارند، چه در سطح جهانی که به‏صورت دولت متبلورند، یا به صورت تراست‏ها و کمپانیهای بزرگ که به‏اندازه دولتها نیرومند هستند و یا در داخل کشور، کسانی که مراکز غصب‏ثروتهای مردم و قدرتهای مادی این کشور را در اختیار داشتند و هنوز هم خیلی‏از آنها دارند، اینها هم قاسطین آن هستند.  ناکثین و مارقین، ممکن است در مواردی با هم تداخل کنند؛ ولی هر دوصفت را با هم دارند و پایگاه و کانون تجمع اینها هم صدام و حزب بعث عراق‏شده است. حزب بعث عراق وسیله اجرایی افکار همه اینها است و دست همه اینها ازآستین حزب بعث عراق بیرون می‏آید ولی کاری که حزب بعث عراق‏می‏خواهد در سایر جاها بکند این کار را به شکلی که می‏توانند انجام می‏دهندو همه چیز را علیه جمهوری اسلامی و اسلام و این انقلاب نوپا هماهنگ‏کرده‏اند که این را از پا درآورند و این چیزی نیست که ما خیال کنیم یک‏حادثه کوچکی بود و از سرمان گذشت.  نه خیر! یک توطئه بسیار عمیقی بود که با حمایت مردم و شهادت جوانان‏ما و رهبری امام، خطرهای سریعش برطرف شده، اما هنوز این خطر وجوددارد و نیاز دارد که ما بیدار و هوشیار باشیم، برای اینکه ریشه این خطر رابسوزانیم. و این خطر، منحصر به ما هم نیست، اینها با اسلام هم طرف هستند.ما یک کمی اگر از اسلام تنزل کنیم، با خیلی از اینها می‏توانیم رابطه حسنه‏برقرار کنیم! اصل مسأله، مسأله اسلام است. امروز شما مشاهده می‏کنید که منافقین با پول عراق زندگی می‏کنند و بارادیوعراق حرف می‏زنند و همین طور ملی‏گراها و من نمی‏دانم که این چه‏ملی‏گرایی، می‏تواند باشد که خاکشان را عراق گرفته و با پول او (عراق) دارندزندگی می‏کنند و با رادیوی او حرف می‏زنند.  همه اینها با رادیوی اسرائیل، انگلستان، آمریکا، آلمان، فرانسه و روزنامه‏هاو امکانات آنها، افکار ضداسلامی‏شان را به طور رایگان در اختیار سراسر دنیامی‏گذارند. ببینید چه صحنه‏ای درست شده و چگونه همه اینها در مقابل این‏جریان حق دنیا دست به هم داده‏اند! یک کشوری مثل ما - اگر خودمان بودیم - نیازی نداشت، این همه نیرو درمقابلمان جمع شود. آنها از اسلام می‏ترسند و اسلام آن قدر بزرگ است وآن‏قدر عمیق و آن‏قدر وسیع و آن‏قدر برای استکبار خطر دارد که تشخیص‏داده‏اند که همه نیروها باید آن طوری در مقابلش متمرکز بشوند.  امروز، متولیان کعبه و بیت‏المقدس و سردمداران کرملین و کاخ سفید وارتجاع نکبت منطقه و منافقها و مارکسیستهای مدعی حمایت از مظلومان ومحرومان و لیبرالها و مدعیان آزادی و کسانی که شهوت و بی‏بند و باری‏شان‏را در اینجا تأمین شده نمی‏بینند - همه اینها - راه نجاتشان را حذف »جمهوری‏اسلامی« و حذف اسلام از منطقه می‏دانند!  این جنگ تبلور همه این نکبتها و فسادهاو این مراکز فساد است که کانون‏چرک آن در اینجا خودش را نشان می‏دهد. ما با چنین جنگی مواجه بوده‏ایم‏و چیزی غیر از امدادهای غیبی و حضور گسترده این مردم نمی‏توانست درمنطقه، از این توطئه، این انقلاب را سالم دربیاورد و این کار تا به حال شده‏است. حالا به یک مقطع خاصی رسیده‏ایم. ما در بسیاری از جاها به مرزهای عراق‏رسیده‏ایم و در بسیاری از جاهای دیگر قدممان را آن طرف‏تر گذاشته‏ایم و دربعضی از جاها هم هنوز عراقیها یک نقطه را در خاک ما دارند، مثل نفت شهر وبعضی از ارتفاعات و ما هم متقابلاً در آن نقاط هستیم. به اینجا کار تمام می‏شود؟ این مسأله مهم است که می‏خواهم برای مردممان‏توضیح بدهم. آیا اینجا، اگر ما این طوری که مدعیان میانجیگری از مامی‏خواهند، بپذیریم که صدام بماند و ما هم که به خاک خودمان رسیده‏ایم ویک طوری هم شیره سر ما بمالند و مثلاً یک رقمی هم خسارات ما را بدهند،مسأله تمام و حل می‏شود یا خیر! خیلی ساده لوحی لازم دارد که آدم فکر کند حزب بعث عراق در عراق‏بماند و حاکم باشد؛ یعنی مردم عراق در اختیار حزب بعث باشند! حزب بعثی‏که عامل این همه خرابی در منطقه بود، این همه افراد از دو طرف از بین‏رفته‏اند، شهدای ما و کشته‏های عراقیها، این همه معلولی که باقی مانده، این‏همه خرابی که باقی مانده است.  اگر رژیم حاکم بر بغداد همان باشد که بوده است، این جریانی که وجودداشته، هر روز شدیدتر و کینه‏توزانه‏تر می‏شود و راه آشتی را بر این دو ملت‏می‏بندد؛ مردمی که در همه فامیلهایشان یک نفر یا چند نفر از دست داده‏اند واین همه خرابی را می‏بینند و سالها هم باید این خرابیها را ترمیم بکنند. اگر یک‏حکومت سالمی در بغداد باشد، مسأله روشن است: خوب! صدام که عامل این جریانات بوده، کیفر دیده و رفته و بقیه مردم‏می‏مانند و با هم یک طوری کنار می‏آیند و آن مقصر اصلی میدان در رفته است‏اما اگر او بماند، باید خودش را در آینده توجیه بکند.  او که نمی‏تواند آنجا بماند و مسؤولیت این همه چیزها را هم برعهده بگیردو به مردم بگوید که ما مقصر بوده‏ایم و حالا شما بروید و با هم بسازید، اینکه‏نمی‏شود. معنای ماندن صدام این است که کانون نزاع بین ایران و عراق و درنتیجه بین ایران و همه کشورهای اطراف دایماً باقی باشد، چون او دست از سرآنها هم برنمی‏دارد. آنها هم به خاطر اینکه به یک نحوی شریک شده‏اند درجرایم صدام، با حضور صدام ناچار هستند با او ارتباطشان را حفظ کنند و بعدمی‏دانید که نتیجه این، چه خواهد شد؟ نتیجه این خواهد شد که (مثل اسرائیل که برای اطرافیانش وجود دارد،) یک‏قدرتی قویتر از اسرائیل و کشوری بزرگتر از اسرائیل باشد، با حامیانی به اسم‏عرب و ذخیره‏های عظیم نفتی و حمایت سردمداران سیاست جهانی و مراکزی‏که همه با جمهوری اسلامی خوب نیستند و ما هم باید اینجا همیشه مواظب‏خودمان باشیم. هر چه داریم باید بدهیم اسلحه بخریم، هر چه نیرو داریم بایددر این مرز به طور همیشگی در سنگرها و پادگانها نگه‏داریم. آدم یک لحظه به‏خودش حق نمی‏دهد که کنار بیاید و دایماً باید در مراکز جهانی، باج بدهیم.چون همیشه اختلاف است و هر جا یک کنگره تشکیل می‏شود، ما و عراق‏باید در مقابل هم بایستیم. رأی می‏خواهیم، باید با آن بسازیم، با این بسازیم،از آن خواهش بکنیم! یک حالتی به وجود می‏آید که جمهوری اسلامی هیچ‏وقت نمی‏تواند به خودش بپردازد و خودش را بسازد، البته عراق هم همین طورمی‏شود.  دو کشور در حالت نیمه جنگ، در آستانه درگیری و مسلح. هر روز هم در آن‏شرایط، این طوری است که یک هواپیمای مدرنی که به او دادند، ما هم ناچارهستیم بخریم. ما یک چیز بهتری که تهیه کردیم، او هم ناچار است که بخرد.مسابقه، همه منابع اقتصادی را می‏خورد، جلو رشد را می‏گیرد و همین وضعی‏که اکنون در اطراف اسرائیل هست، می‏بینید که چه خطری است! اگر شما غیراز این، چیزی به ذهنتان می‏رسد، به ما بفرمایید و به ما بنویسید و بگویید. فرض اینکه صدام بماند و در منطقه محبت، رفاقت و دوستی باشد و بین ماو مراقد ائمه عظیم‏الشأن‏مان فاصله نباشد و مردم دو کشور که با شدت با هم‏بستگی می‏توانند داشته باشند، آن قدر از هم فاصله نداشته باشند، چنین چیزی‏ممکن است یا نه؟! ما که هر چه فکر می‏کنیم، هر چه بحث می‏کنیم، هر چه‏دقت می‏کنیم مفرّی نمی‏بینیم، تنها راهی که جلوی این ملت و ملت عراق‏گذاشته می‏شود و می‏تواند عملی بشود، این است که حزب بعث عراق ازصحنه بیرون برود. ما تنها راهی که تشخیص می‏دهیم و به نفع این ملت و ملت عراق و ملل‏منطقه می‏دانیم، این است؛ یعنی چیز دیگری به ذهن ما واقعاً نمی‏رسد.  کسانی که حرف ما را می‏شنوند و چیزی به نظرشان می‏رسد، عنداللَّه‏بگویند که راهی وجود دارد، یا وجود ندارد! این جنگ را هم ما به وجودنیاورده‏ایم که به ما بگویند می‏خواستید جنگ نکنید! جنگ بر ما تحمیل‏شد. می‏خواستند روزهای اول ما را از بین ببرند که نشد و ما ماندیم، آنهاخودشان در خطر افتادند. آنها حالا می‏خواهند این حالت را حفظ بکنند، شماباید حرف بزنید. مثلاً کاخ کرملین بگوید: صلح کنید، چون آمریکا دارد سوءاستفاده می‏کند! و یا آمریکا بگوید: صلح بکنید، چون تنگه هرمز خطر دارد! اینها برای ما مسأله‏ای نیست، چون ما می‏دانیم دروغ می‏گویند، اینها صلح‏نمی‏خواهند و دروغ هم می‏گویند، دلیلش هم این است که صدام را روی پانگه‏می‏دارند که این جنگ باقی باشد. ما به حرفهای آنها اعتماد نداریم. این‏میانجیهایی هم که می‏آیند 95 درصدشان دروغ می‏گویند. یا طرفدار صدام‏هستند، یا لااقل همین حالت را می‏خواهند درست بکنند برای اینکه ما در این‏حالت بمانیم.  اگر کسی راهی داشت و راهی پیدا کردید، ما حاضریم راه سالم را موردمطالعه قرار بدهیم. اما اگر این جنگ تمام بشود، به آن شکل که مردم عراق‏راحت بشوند، مردم عراق هم از این صدمات درمی‏آیند. عراق در حال حاضر، اول خسارت افتاده است. تا به حال، هر چه مامی‏جنگیدیم، در خاک خودمان بود. هر درگیری که می‏شد، هر گلوله‏ای که‏می‏خورد؛ یا به ساختمان می‏خورد، یا به پل می‏خورد، یا به تیر برق می‏خورد،یا به بیابان می‏خورد، یا به جاده می‏خورد، یا به بیابان می‏خورد، لااقل بیابانی‏را ناهموار می‏کرد و هر خاکریزی که ایجاد می‏کردیم، زمین خودمان را به هم‏می‏زدیم و هر کاری که می‏کردیم در خاک خودمان بود. جنگ، حالا آن طرف‏رفته و شرایط جنگ فرق کرده است. دستپاچگی دشمن خیلی زیاد شده است. الان ما هر جایی یک گام به جلوبرداریم، یک مشکل جدیدی برای عراق درست می‏کنیم. مردم عراق این رابدانند، ارتش عراق این را بداند، سیاستمداران غیربعثی عراق این را بدانند که‏اگر راه نجات می‏خواهند و کشورشان را می‏خواهند راحت کنند، غیر از اینکه‏صدام را حذف کنند و از خودشان یک حکومت عراقی مردمی به وجود بیاورند و در این راه از ما هم استمداد کنند (از ما هم کمک بخواهند، ما به‏آنها کمک می‏کنیم)، هیچ راهی غیر از این نیست.  اگر این راه را انتخاب بکنند، جمهوری اسلامی با دست توانایی که دارد، درکنارشان ایستاده است. هیچکس نمی‏تواند به شما دست دراز بکند. ما تنها دخالتی که در فرض پیروزی در عراق داریم، این است که اگر دیگران‏دست دراز کردند که قیمومت ملت عراق را به دست بیاورند، ما دست آنها رابشکنیم و نگذاریم جلو بیایند. نه مارکسیست می‏تواند بیاید، نه غربیهامی‏توانند بیایند، نه دروغگوهایی که به نام ملیت عرب آنجا حرف می‏زنند،می‏توانند بیایند. اگر متن ملت عراق راهی را انتخاب بکند، ما همراهشان‏هستیم و این پنجاه هزار اسیری را که اینجا تربیت کرده‏ایم، بعد در اختیارشان‏می‏گذاریم که در کنار این مردم از خودشان حمایت بکنند و ملت عراق رانجات بدهند.  اگر امروز شما می‏بینید که ما مجبور می‏شویم جزایر مجنون شما را بگیریم،اینها برای سقوط صدام است. شما اگر صدام را ساقط بکنید، جمهوری اسلامی‏آمادگی دارد که از خیلی چیزها گذشت بکند و بسیاری از حقوقش را ندیده‏بگیرد. اما اگر صدام سالم بماند و در میدان باشد، میانجیگرها بدانند، مردم عراق‏هم بدانند که ما مجبوریم این سیاست را ادامه بدهیم و هر روزی، یک جایی‏فشار به صدام بیاوریم! امروز جزیره مجنون است، فردا می‏تواند جاده فلان جا باشد، پس فردامی‏تواند یک جای دیگری باشد. سرتاسر جبهه‏ها الان این طوری است. ازهمان پیرانشهر، کنار حاج عمران، پایین‏تر آن سردشت و پایین‏تر سردشت،مریوان، قصرشیرین، دهلران و چنگوله، چپلات و چزابه تا برسد به فاو. امروزدر هر جا ما پایمان را برداریم، روی جسد صدام می‏گذاریم! پایمان را به جایی‏می‏گذاریم که رنج می‏دهد و آنجاها اگر میدان جنگ باشد، هر گلوله‏ای که چه‏ما پرتاب کنیم، چه آنها پرتاب کنند، بخشی از آسیبش به آنها می‏رسد. این‏وضع ادامه خواهد داشت.  ملت ما، جوانان عزیزی که ما الان در جبهه ها داریم و برادران رزمنده ماتوجه بکنند که الان موقع فشارآوردن است. فشار آوردن برای فتح کشورنیست، برای گشودن سرزمین به معنی غصب آن نیست، برای گرفتن گلوی‏صدام و برای فشردن مچ دست حزب بعث عراق است که ما بتوانیم ملت عراق‏را از شر آنها آزاد بکنیم و این کار را باید ما ادامه بدهیم. برادران رزمنده! مردم پشت جبهه! خانواده‏هایی که شهید داده‏اید! برادران‏عزیز جانباز انقلاب! هر جا که ما متوقف بشویم، همان جریان گذشته ادامه پیدامی‏کند، ما راهی برای توقف نداریم. منطقه هم راهی برای توقف ندارد. ما به‏کشورهای جنوب مکرر اعلام کردیم که علی‏رغم اینکه آنها به ما ستم و ظلم‏کردند و در جنگ شرکت کردند، ما به خاطر امنیت منطقه حاضریم از آنهابگذریم.  اگر این جنگ به جایی برسد، آنها در زیر پرچم عدل اسلام که بالای سرخودشان باید بلند بکنند، می‏توانند با امنیت زندگی بکنند و این کار را خواهیم‏کرد (مثل مردم عراق).  اما وضع امروز جبهه، در جبهه (آنچه که تا این ساعت بنده دارم با شما حرف‏می‏زنم، پیش آمده است) غیر از پیروزی نیست. این را مطمئن باشید که به‏عنوان یک گوینده صدیق که همه چیز را می‏خواهیم با مردم صادقانه مطرح‏بکنیم، عرض می‏کنم.  ممکن است، همه آنچه که در طرح عملیات خیبر در نظر نظامیان ما بود،هنوز به دست نیامده باشد، اما تا اینجایی که به دست آمده، قدمهای بسیار مهم‏و مؤثری است، یک قسمت آن همین جزایر مجنون است که سه یا چهار روزاست، آنجا مرکز جنگ بسیار جدی بین ما و عراق است. با این تفاوت که‏زمانی عراقیها در خاک ما بودند، اما از آن روزی که ما آماده تهاجم شدیم، هروقت به عراق تهاجم کردیم، عراق یک چند فرسخی عقب‏نشینی کرد: پشت‏کارون در آبادان، بعد عملیات طریق‏القدس در بستان، عملیات فتح‏المبین،عملیات بیت‏المقدس. در هر جا که یک عملیات بود، یک قطعه‏ای از خاکمان‏را با یک هجوم از صدام گرفتیم و همیشه هم تلفات عراقیها بیشتر بود. حالاقضیه معکوس شده است.  الان ما در جزایری هستیم که مال عراق است. این جزیره هم بسیار مهم است‏و جزیره کوچکی هم نیست که آقایان فکر کنند جای کوچکی است؛مثل جزایری که اطرافش هیچ کاری نشود کرد. این جزیره‏ای است در حدودیکصد و پنجاه کیلومتر که دو جزیره به هم متصل است و شرق و غرب وشمال آن آب است و جنوب آن با سه پل به خاک عراق وصل می‏شود وعراقیها در جنوب این جزیره هستند. آنجا یک فاصله بسیار کمی با حساسترین‏خطوط مواصلاتی عراقیها دارد؛ یعنی جاده بصره و عماره و ارتباطات‏مخابراتی‏شان، تلفنشان، تلویزیونشان و خیلی از چیزهای دیگر که نزدیک مااست. آن جزیره قابل دفاع است؛ یعنی جای کوچکی نیست که بمب بریزند وما نتوانیم بمانیم، عرض کردم صد و هشتاد کیلومتر است و سنگربندی شده ودفاع آنجا محکم است.  حالا بر عکس شده؛ صدامیها به ما حمله می‏کنند، چون از آن پلها فعلاً عبوربرای ما مشکل است. اینها هر روز صبح مثل دجال حرکت می‏کنند می‏آیند وبعد از ظهر که شد با مقدار زیادی کشته و مجروح و از دست دادن خیلی ازامکاناتشان برمی‏گردند یا اگر هم می‏مانند، شب بچه‏های ما می‏ریزند و اینهارانابود می‏کنند.  جنوب جزیره مجنون باریک می‏شود و آن آخرین نقطه‏اش مثلاً از یک‏کیلومتر باز می‏شود تإ؛ظظ  چند کیلومتر. سه کیلومتر از این جزیره را ما جلو نرفتیم،به خاطر اینکه از دو طرف آن عراقیها می‏توانند به ما آتش کنند، ما اگر پشت‏خاکریزهایمان بمانیم، از پهلو می‏توانند ما را بزنند. ناچار ما خاکریزها را یک‏مقدار عقب‏تر بردیم که حدود سه کیلومتر جلوی جزیره باز است. عراقیهامعمولاً از پل عبور می‏کنند، به این سه کیلومتر می‏آیند و هر روز یک مقداری‏در آنجا حالشان بجا می‏آید و برمی‏گردند! این حالات فعلاً ادامه دارد. ضمناً می‏دانید که نیروهای فراوانی را صدام برای آنجا تجهیز کرده است.اولاً خود صدام هفت یا هشت روز است که گم است! ما حدس می‏زنیم که اودر بصره هست و عملیات را خودش هدایت می‏کند. خبر رسمی ندارم، ولی‏حدس این است، چون به آن صورتی که او می‏خواهد، اگر خودش نباشد،سربازها نمی‏آیند. یک لشکر جلو می‏گذارند و یک تیپ پشت آن و به تیپ‏دومی دستور می‏دهند که اگر او برگشت، بزنید! اینها را ما کاملاً می‏فهمیم؛یعنی با بی‏سیم که حرف می‏زنند - با شنود - شنیده می‏شود. این هم یک چیزسرّی یا محرمانه‏ای نیست که من از اینجا می‏گویم، معلوم است که با بی‏سیم که‏حرف می‏زنند این طرف می‏فهمیم، ما هم که با بی‏سیم حرف می‏زنیم، آنهاحرفهایمان را می‏گیرند.  مرتب در بی‏سیم می‏گویند: آقا من کجا بروم؟ می‏گوید: برو جلو! می‏گویند:می‏زنند، منفجر می‏کنند! می‏گوید: باید جلو بروید. به پشت سر می‏گویند:شما جلو برو! در جواب می‏گوید آن جلویی که رفته، ببینیم چه می‏کند، بعد مابرویم! می‏گویند: نه برو جلو! دولشکرشان را فرستادند تارومار شد و برای‏بازسازی برگشت، از دیروز دو لشکر دیگر آمده؛ لشکر 3 و 5 که ازلشکرهای مکانیزه قوی عراق هستند. البته برای ما هم مشکل است وقتی که‏دو لشکر حمله می‏کنند، آن هم به این صورت به جلو می‏آیند.  این بچه‏های ما که خدا به اینها خیر بدهد و خداوند این بچه‏ها و نیروهای‏عظیم را برای اسلام و قرآن حفظ بکند که بهترین نوع مرزداری و دفاع را برای‏حدود و حقوق اسلام دارند انجام می‏دهند. به هر حال، جایی برای انهدام‏نیروهای عراق درست شد که البته ما خیلی انهدام نیرو نمی‏خواهیم، اگر صدام‏حذف می‏شد، بهتر بود که این نیروها برای ملت عراق می‏ماندند، اما خودشان‏دارند این کار را انجام می‏دهند. مطمئناً عراق دست‏بردار نیست؛ یعنی با هر چه‏که در اختیار دارد، حتی اگر بمب اتمی داشت، امروز انداخته بود و بدتر از این‏بمب شیمیایی که انداخت، نیست. این کاری که عراق کرد (ما نمی‏دانیم این بمب را کی به اینها داد؟ که بیشترمی‏گویند انگلیس بعضی ها می‏گویند روس، بعضیها می‏گویند فرانسه وشاید هم همه آنها داده باشند!) آبروی خودش و اربابانش و سازمانهای حامی‏خودش را با این عملش، از بین برد که بحث آن را جداگانه عرض می‏کنم. مطمئناً در این مرحله‏ای که ما از جنگ در پیش داریم، باید آماده باشیم، چون‏هرگونه درندگی که از حزب بعث ممکن باشد، انجام می‏شود. او اگر بتواندجنگ را جهانی بکند، این کار را می‏کند! اگر بتواند تنگه هرمز را ببندد، این کاررا می‏کند! اگر بتواند جزیره خارک را منهدم بکند، این کار را می‏کند! اگر بتواندکشور ما را، روستاهای ما را نابود بکند، این کار را می‏کند! اگر بتواند با سمّ همه مردم ما را نابود بکند، این کار را می‏کند! و کاری که از عهده‏اش بربیاید، می‏کندو هیچ قیدی ندارد.  از دنیا ما انتظاری نداریم. این دنیا آن قدر اخلاقش فاسد است، که هر جنایتی‏صدام علیه جمهوری اسلامی بکند، آنها حاضر هستند تحمل بکنند. این‏قضیه بمبهای شیمیایی، نمونه‏ای از آن بود. شوخی نیست که؛ بمب سمّی‏بریزند و تا چند روز دنیا حاضر نباشد که اعلام بکند صدام بمب سمّی ریخته‏است.  تا زمانی که ما مجروحانی را که حالشان بد بود به دو کشور سوئد و اتریش‏فرستادیم، در آنجا همه دیدند و بعد مقدار کمی خبرش در جراید دنیا آمد.حالا که در جراید دنیا آمد، هزارگونه فشار دارند می‏آورند که این قضیه زیادبزرگ نشود.  وزیر بهداری عراق به اتریش رفت، برای اینکه از طریق وزارت بهداری،پزشکان آنجا را ببیند تا اینها حرف نزنند و تا حدی هم مؤثر بود. از آن وقتی که‏این رفته است، زبانهای اینها لال شد. پزشک، بالای سر مریض دارد می‏بیند که‏مریض بدنش با گاز خردل سوخته است، اما هنوز می‏آید و می‏گوید که ممکن‏است با گاز شیمیایی باشد! این طور حرف می‏زنند. رفتند روزنامه‏ها را خریدندکه کمتر در این باره بنویسند. یک هیاهویی شب گذشته رادیو اسرائیل و رادیوانگلستان راه انداخته‏اند که حالا اینها مسلمان شده‏اند! مثل آن قضیه‏ای که آن‏وقتها که کارتر، احکام اسلام را برای ما می‏گفت. دو نفر از بچه‏هایی که برای معالجه به آنجا فرستادیم، شهید شدند. گفتند که‏می‏خواهند کالبد شکافی کنند برای اینکه خوب روشن بشود. مطرح کردند که‏کالبد شکافی در ایران حرام است. اسلام اجازه نمی‏دهد که کالبد شکافی کنند!این مسأله را رادیو اسرائیل و رادیو انگلستان منتسب به امام می‏کنندو می‏گویند: چون امام اجازه نمی‏دهند، اینها کالبد شکافی نمی‏کنند! ببینیدپدرسوخته‏ها چه شیطنتی دارند؟! هم می‏خواهند کالبد شکافی نشود، هم‏رسوا نشوند، هم بگویند اسلام این قدر جامد و متحجر است که مسأله به این‏مهمی را نمی‏تواند حل بکند!!  از امام سؤال کردیم و امام فرمودند؛ اینها غلط کردند که این حرفها را زدند!اولاً کالبد شکافی اگر برای اثبات جرم باشد، جایز است. ثانیاً اگر برای بالا بردن‏علم و نجات مردم از شر میکروبها و ترقی سطح علم باشد که برای مردم مفیدباشد، جایز است. این فتوای صریح امام است. منتها رادیو اسرائیل، مقدستر ازما است! و او باید اینها را حفظ بکند که کالبد شکافی نشود.  این قدر اینها آدمهای زورگو، ناحق گو، حق کش و حق‏پوش هستند که این‏طوری عمل می‏کنند. آن صحنه‏ای که اینها در »عزیر« درست کردند، من واقعاًتعجب کردم! در مصاحبه‏هایم گفتم، ولی از بس که اینها بد کردند، آدم دلش‏می‏خواهد هی بگوید.  در دو یا سه روز اول حمله، لازم بود که ما غرب این جزیره‏ها را داشته‏باشیم؛ چون این جزیره‏ها با دو یا سه کیلومتر فاصله با آب به پشت دجله‏می‏رسند. آنجا هم یک اراضی است که خشک کردند و قابل کشاورزی است‏تعدادی نیرو برای شب اول فرستاده بودیم که در آنجا باشند تا عراقیها از آنجا به‏ما حمله نکنند و بتوانیم در دجله برنامه‏های بعدی خودمان را تثبیت کنیم. درآنجا - عزیر - جای ماندنی نبود، کاری نداشتیم که بمانیم. نیروهایی که به آنجافرستاده بودیم، چند روز که لازم بود در آنجا ماندند و مقاومت کردند و دشمن‏را در آنجا مشغول کردند تا جزیره، قدری وضعش محکم شد، البته می‏بایست‏چند روز دیگر می‏ماندند. کار تمام نشده بود که عراقیها بمب شیمیایی به کاربردند و تحمل این بمب در آنجا مشکل بود، برای اینکه آنجا نه بیمارستان بودو نه امکانات بهداری در آنجا داشتیم و وسایل حفاظتی که بچه‏ها با خودشان‏بردند، موقت بود و آن هم برای چند ساعت که خودشان را حفظ کنند و بعدخود را به بهداری برسانند. ما، برنامه ماندن آنها را کوتاه کردیم و از آنجا آنها را احضار کردیم که به‏جزیره برگشتند. دو روز این برنامه طول کشید که عقب‏نشینی کردند. در ضمن‏عقب‏نشینی، جنگ و گریز بود، چند بار هم حمله کردند. آن قدر هم بر خودشان‏مسلط بودند که آن ساعت آخری که می‏خواستند بیایند، یک حمله به دشمن‏کردند تا دشمن به آنها دم »هور« ضربه نزند. صد نفر از دشمن را اسیر گرفتند وعده زیادی از آنها را کشتند و آنها را متفرق کردند و خودشان به کنار قایقهاآمدند و دیدند جای اسرا نیست و نمی‏توانند اسرا را در قایق سوار بکنند. به‏اسرا غذا دادند و چون اینها در موقع درگیری مقاومت نکرده و زود تسلیم‏شده بودند، یک سخنرانی برای آنها کردند و آزادشان کردند و خودشان فاتحانه‏برگشتند. دراین درگیریها، البته عده‏ای از ما در »عزیر« شهید شدند و عده‏ای‏زخمی شدند و یا به دست دشمن افتادند. عراق و استکبار جهانی و به طور کلی مجموعه امپریالیسم خبری، برای‏اینکه روحیه عراق را حفظ بکنند و از متلاشی شدن عراق جلوگیری‏بکنند، چون این ضربه‏ای که عراق خورده بود، برایش غیرقابل تحمل بود که‏نیروی کمی ریختند و آن جاده را بستند و شرق دجله و جزایر به این‏بزرگی را گرفتند و نزدیک دو هزار اسیر از آنها برداشتند و با قایق به این طرف‏فرستادند (این حرکت را اگر دنیا می‏خواست ترسیم بکند، می‏بایست یک‏افتخار عظیم نظامی به نام ایران ثبت بکند و طبعاً برای روحیه ارتش عراق‏بسیار شکننده بود) آمدند یک صحنه‏سازی کردند که آدم لجش از این‏روزنامه‏نگارها و فیلم‏بردارها در می‏آید!  ما در سراسر جبهه شهید داشتیم؛ در چزابه داشتیم، چیلات داشتیم، طلایه‏داشتیم، در زید داشتیم، اینها اجساد شهدای ما را از همه جا جمع کردند، تا مثلاًبه یک رقم هفتصد یا هشتصد برسد و به آنجا ببرند (یا کشته‏های خودشان را به‏آنجا آوردند!) اصلش دروغ است، من نمی‏دانم که چکار کردند، خبرنگارها رابردند از آن صحنه فیلم برداشتند و در دنیا پخش کردند که ببینید اجساد ایرانیهااینجا را پر کرده است! یک شکست به آن بزرگی که عراق خورده بود، آن را به‏عنوان فتح معرفی کردند و شروع کردند به تلگراف تبریک برای صدام‏فرستادن! حالا همان فرمانده لشکری که شکست خورده و جزیره‏ها را از دست‏داده و صدام هم بعداً اعدامش خواهد کرد، به صدام تلگراف می‏زند و پیروزی‏را تبریک می‏گوید! چقدر تلگراف تبریک گفتند! این چه تبریکی، چه‏فتحی است؟! این جزیره را که ما از اجنه نگرفتیم! این مال خاک شما بود!پیروزی شما در کجا بود؟  واقعاً، استکبار خبری این است، یعنی در ظرف چند روز، همه مردم دنیا رادست انداختند و یک طوری نشان دادند که عراقیها فاتح شده‏اند! این شکل‏برخورد دنیا با ما است و برخورد با واقعیتها است و انحراف مردم و افکارعمومی از واقعیتها است و شماها و ما در چنین شرایطی داریم می‏جنگیم. بایدبسیار مواظب باشیم، بسیار نیرومند باشیم. من نمی‏گویم به رادیوها گوش‏ندهید، اما وقتی که گوش می‏دهید، با دقت گوش بدهید! حرفهایی که‏می‏شنوید یک قدری روی آن بایستید، تحلیل کنید، حساب کنید.  مگر یادتان نیست! عراقیها را از حمله فتح‏المبین که بیرونشان کردیم، اعلام‏فتح دادند، از خرمشهر هم بیرونشان کردیم، اعلام فتح دادند؛ از هر جا اینهابیرون رفتند، بلافاصله اعلام کردند که پیروز شدیم! همیشه این طوری بود. بااینکه مکرر دیدند این جریانات هست. منتها حق، یک ارزش و دوام‏دیگری دارد که خرده، خرده خودش را نشان می‏دهد و ما هم برای حق داریم‏می‏جنگیم. دشمنان، هر چه بخواهند بگویند، ما تلاش می‏کنیم که حق اسلام‏و مسلمین و حقوق شهدا و آوارگان جنگ را از این ستمکارها بگیریم.     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم مسلمانان جهان! دیدید که در این دوسه هفته اخیر در جبهه‏های جنگ‏تحمیلی چه گذشت؟ و عفلقیان عراق چگونه همه موازین اسلامی و انسانی واخلاقی و بین‏المللی را برای چندمین بار زیر پا گذاشتند و چگونه از طرف‏امپریالیسم خبری مورد تأیید قرار گرفتند!! صدام، پس از اطلاع از حضور گسترده مردم مسلمان ایران در جبهه‏ها واحساس خطر، تهدید کرد که شهرهای ایران را با موشک و بمب تخریب‏می‏کند و علی رغم اعلان مقابله به مثل از طرف ما (به حکم قرآن)،ناجوانمردانه تهدیدهایش را اجرا کرد و وقتی که مواجه با عکس‏العمل سخت‏از طرف جمهوری اسلامی ایران شد، مزوّرانه ادعا کرد حاضر است از این‏جنایت جاری‏اش دست بردارد و ما هم برای اتمام حجت به این اعلان ترتیب‏اثر دادیم و ستاد مشترک ارتش اعلام کرد که در صورت وفای صدام به این‏وعده، از زدن شهرها دست برمی‏داریم و چند روزی هم دست برداشتیم؛ اما به‏محض اینکه تحرک ما در جبهه‏ها شروع شد، عفلقیان اعلانهای مکرر خود رافراموش کردند و جنایت زدن شهرها و مراکز غیرنظامی را با وسعتی بیشتر، ازسرگرفتند.  وقتی که از این جنایت خود نتیجه به دست نیاوردند و برعکس عزم‏نیروهای مجاهد ما را در سرکوب متجاوزان راسختر دیدند و شاهد رسیدن‏سربازان اسلام به کنار دجله و جاده استراتژیک بصره - بغداد شدند، صحنه‏دیگری از وحشیگری و قساوت را بروز دادند. این بار، به طور گسترده‏ای، بمبهای سمّی و شیمیایی را به کار گرفتند که بیش‏از هزار نفر انسان را مسموم و مجروح ساختند و در همین حال، با دعوت‏خبرنگاران خود فروخته، استکبار خبری را به خدمت گرفتند. خود فروشان، حرفه مقدس خبرنگاری را آلوده کرده‏اند. به جای افشای این‏جنایات، خواستند از ارتش شکست خورده بعثی که بیش از هزار کیلومترزمین و هزاران نظامی و ابزار فراوان جنگ از دست داده بود، قهرمانی فاتح‏بسازند! کسانی را که در اولین یورش رزمندگان اسلام، جزایر گرانبهای مجنون ومراکز حساس سوق‏الجیشی را تخلیه کردند و گریختند، به عنوان برنده‏جنگ معرفی کردند (فقط به امید دمیدن روحیه و جلوگیری از سقوط ظالم ورژیم متزلزل صدام) و با ایجاد صحنه‏های ساختگی از اجساد کشته‏های عراقی‏و جمع کردن اجساد مطهر شهدای اسلامی از سراسر جبهه، از چیلات تا بصره،برای فیلمبرداری دروغپرداز غرب و شرق سوژه خبری ساختند، تا با این‏هیاهو، چهره متجاوز شکست خورده‏ای را که به تازگی آلودگی‏اش بیشتر شده‏بود، به طور موقت گریم کنند! اما الحمدللَّه، کم کم حقایق دارد فاش می‏شود؛ و کمی از جنایات فراوان‏صدام به رسانه‏های جمعی راه پیدا کرده است و با بستری شدن مسمومان‏بمبهای سمّی در بیمارستانهای غرب، امپریالیسم خبری مجبور به زبان بازکردن در جهت حق شده است و با سرکوب مکرر حمله‏های آنان به جزایرمجنون، شکست بعث در عملیات خیبر، آفتابی و دروغگویی جارچیان بی‏تعهد مشخص گردید؛ ولی هنوز تا کشف حقایق، آن گونه که هست راه درازی‏داریم. بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم إذا جآءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ‏النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجًا / فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاَسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً.

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه