نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول:
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَآلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ
قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: أعُوذُ باللَّهِمِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم وَالْذکرُوا نِعْمَتَاللَّهِ عَلَیْکُم اِذْکُنْتُمْاَعْداءً فَالَّفَ بَیْنَ قُلُوبکُم فَاصْبَحْتُم بنِعْمَتِهِ اِخْواناً
در بحث «عدالت اجتماعی در بُعد اقتصاد» به اینجا رسیدیم که هدف اسلام از معارفی که در بخشهای مختلف اقتصادی دارد، این است که جامعه اسلامی را به یک جمعیت «برادر و خواهر» تبدیل کند و با فضای گرم «برادری»، مشکلات اقتصادی را حل کند؛ مشکلاتی که در اجتماعات آزاد، به خاطرتفاوتها و اختلاف امکانات، ممکن است به وجود بیاید.
یکی از نتایج توضیحاتی که تاکنون دادهام، این بوده است که اسلام نخواسته مردم مثل فنر، بیاراده کار کنند و نان بخورند. اسلام خواسته، مردم آزاد باشند. در این آزادی، حرکتهای اقتصادی هم مورد نظر است؛ آزادی انتخاب شغل، آزادی تجارت، آزادی تولید و آزادی در هرنوع از اشتغالاتی که ممنوع نشده است، با کنترل و هدایت دولت که در تحصیل ثروت، حتیالامکان بخشی ازمردم، محروم و بینوا نباشند. اما واقعیت آن است که در محیط آزاد، هر چند هم کنترل شدید و هدایت زیاد باشد، همان طور که مقاطع کنترل اسلامی را گفتم، باز به خاطر شرایط مختلف، عدهای پولدارتر و عدهای بینواتر میشوند و حوادث هم عدهای را زمینگیر و مسکین میکند که راههایی هم هست تا آن عقب افتادهها را نیز ادارهکنیم. تا اینجا گفتیم.
من گفتم: اسلام به این قناعت نکرده است و این مقدار را برای جامعه اسلامی توحیدی، کافی نمیداند؛ بلکه میخواهد از این جهت، آن چنان به این مردم، صفا و صمیمیت بدهد که ثروت و پول و امکانات، مایه جدایی و بغض و نفرت و تبعیض ها، مایه بی محبتیها و بیصفاییها نشود. این، هدف اسلام از تشکیل جامعه اسلامی است. لذا در اینجا، اسلام چیزی به نام «اخوت و برادری اسلامی» را مطرح کرده است. در خطبه هفته قبل گفتم که مساوات، مواسات و ایثار که هریک جای خود را دارد، نتیجهاش باید این شود که جامعه اسلامی یک جامعه« برادر» باشد، مثل یک کانون خانواده؛ البته با این دقت نمیشود شبیه باشند، ولی مانند یک خانواده بزرگ، باید تشابه داشته باشند.
آیاتی در قرآن هست که مسأله برادری را مطرح کرده است. همین آیهای که خواندم، از بُعد ائتلاف روحی و حذف عوامل عداوت و دشمنی و اتحاد مطرح است.
« اَعُوذُ باللَّهِ مِنَّ الشَّیْطانِ الَّرجیم، وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُماِذْ کُنْتم اَعْداءَ فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبکُمْ فَاَصْبَحْتُم بنِعْمَتِهِ اِخْواناً.»
«اِنَّما الْمُومِنُونَ اِخْوَة» مطلق است و هرجهتی از برادری را میرساند. آیاتدیگری هست که ولایت جعل کرده است. این جالب است. آیاتی در قرآن وجود دارد که بین افراد مسلمان، «جعل ولایت » کرده است. جالب است بدانید که این ولایت همان ولایتی بوده که در صدر اسلام از همدیگر ارث هممیبردند؛ یعنی فقط یک ولایتِ دوستی نیست.
در آخرِ سوره انفال، دوسه آیه هست که یک بار نازل نشده است؛ دو حکم است و در دو مقطع، نازل شده است. حکم اولی این است که بین مسلمانانِ مهاجر و انصار، ولایت برقرار است واین ولایت قطعی است؛ حتی این ولایت در بُعد وسیع شامل کسانی نمیشودکه از مکه هجرت کردهاند: «ِنَّ الّذینَ امَنوُا و هاجَروا و جاهَدوا باَمْوالِهِمْ وَاَنْفُسهِم فی سَبیلاللّهِ وَ الَّذینَ اوَوْا وَ نَصَرُوا اُولئِکَ بَعْضُهُم اَوْلِیاءُبَعْضٍ». اینها، جعل ولایت است و به گفته مفسرین و مورخین اسلامی، مسلمانان درآن مرحله که این ولایت را جعل کردند، ارث هم میبُردند. در صدر اسلام، بعضی از افراد خانوادهها، مسلمان شده بودند و بعضیمسلمان نبودند و بین آنها دعوا و نزاع و جنگ بود؛ بعضی مهاجرت کرده و بعضی نکرده بودند که براساس این آیه یا حکم دیگری که ممکن است قبل از نزول این آیه بود و پیغمبر (ص) از ولایت خودشان استفاده کرده بودند. حکم شد که بین افراد مهاجر و انصار، ولایت ارثی برقرار است و اینها ازیکدیگر ارث ببرند.
این بحث را یک مقدار باز میکنم: در آن مقطع، براساس این حکم (حالا، چه حکم جعلی آسمانی باشد که به موجب این حکم، آیه قرآن آمده است یا پیغمبراکرم (ص) از ولایت خودشان برای حل معضلات اقتصادی صدر اسلام استفاده کرده و دستور برادری داده باشند و براساس این برادری، ارث هم تعلّق گرفته باشد) مقطع جدیدی فرا میرسد که وضع مسلمانان بهترمیشود و این حکم ارث قطع میشود، ولی سایر احکام اخوت میماند که آخرین آیه سوره انفال این مطلب را میگوید: «وَالّذینَ امَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدوُا مَعَکُمْ فَاوُلئِکَمِنْکُمْ وَاُولُوا الاَرْحامِ بَعْضُهُم اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتاب اللَّهِ اِنّاللَّهَ بکُلِّ شَیءٍ عَلیمُ»
در سوره احزاب هم آیه صریح دیگری است که ارث را از برادری قراردادی، قطع میکند: « اَلنَّبیُّ اَوْلی بالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسهِم وَ اَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُم وَاُولُوا الاَرْحامِ بَعْضُهُم اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتاب اللَّهِ مِنَالْمُؤْمِنین وَ المُهاجریِنَ اِلاَّ اَنْ تَفْعَلُوا اِلی اَوْلِیائِکُممَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتاب مَسْطُوراً»
در این آیه خداوند به پیامبر یک ولایت میدهد: «اَلنَّبیُّ اَوْلی بالْمُؤْمِنین» به مؤمنین فقط اجازه داده میشود: «اَنْ تَفْعَلُوا اِلی اَوْلِیائکم مَعْرُوفاً» به این مضمون که حق وصیت برای براداران مؤمن حفظ شد، ولی ارث قطع شد.
امروز میخواهم، این را قدری باز کنم. یک چیزی در زندگی پیامبر، براساس این مسأله اخوت داریم که درتصمیمگیری های اقتصادی میتواند راهگشای ما باشد و در حل مشکلات اقتصادی و انجام اخوت اسلامی برای جامعه ما راهنما باشد. در تاریخ اسلام، این مقطع به طور قطعی و یقینی آمده است و همه نقلکردهاند که بین اصحاب پیغمبر (ص)، در یکی از مقاطع، صیغه برادری خوانده شده است. بعضی معتقدند که این صیغه برادری، هم در مکه بوده و هم در مدینه و درمدینه تکرار شده است.
بعضی، این را مختص به مدینه میدانند و میگویند درسال اول در مدینه انجام شد و باز تکرار شد. اینکه، این برادری بین چه کسی، با چه محور و چه معیاری برقرار شده باشد؟ جای بحث است. بعضیها خیال میکنند محور، مهاجر و انصار بودهاند. برای اینکه امکانات انصار زیاد بود و مهاجرین کم داشتند و پیامبر دستور داد، بین مهاجرین و انصار، رابطه برادری برقرار شود. اما واقعیتی که با اسم میبینیم، این نیست. میبینیم که دو مهاجر هم قرار داد برادری بستهاند و دو انصار هم با هم قرارداد برادری بستهاند و مهاجر و انصارهم قرارداد برادری بستهاند. پس محور چیزهای دیگری بوده است.
یک محور، محور اقتصادی بوده و پیغمبر (ص) برای اینکه مشکلاتاقتصادی جامعه کوچک خود را حل کند، دستور داده بود، ثروتمندان با فقراقرارداد برادری ببندند.
یک محور، سیاسی بوده است. پیغمبر (ص) برای ایجاد وحدت، دستورمیداد، فردی از این طایفه با آن طایفه، قرارداد برادری ببندد.
یک محور، اجتماعی و حیثیتی بوده که باز نوعی، سیاسی است. مثلاً بهفلان شخصیت بزرگ از قبایل عظیم عرب، دستور میداد با یک برده آزاد شده، قرارداد برادری ببندد. همه اینها را نمونه داریم.
هدف اساسی پیامبر از طرح مسأله اخوت و تفسیر اخوتِ دینیِ قرآن، این بود که مشکلات مستضعفان و مستکبران را که در همه جای دنیا وجود دارد، بهاین شکل حل کند. اشراف، شخصیتها و مَلاَء با توده مردم آن چنان رابطه برادری برقرار کنند که احساس یگانگی و هم وزنی و همسنگی نمایند. میبینیم، مثلاً حضرت حمزه که شخصیت بسیار عظیمی دارد (هم از نظرطایفه، هم از نظر نظامی و هم از نظر اسلامی) مأمور میشود با زیدبن حارثهکه یک غلامِ آزاد شده است، قرارداد برادری ببندد. زید، کسی است که وقتی اسیرش کردند و به مکه آوردند، برده بود. رفتند او را برای خدیجه خریدند. حضرت خدیجه، زید را به پیغمبر (ص) بخشید. پدر زید، از محل خودشان آمد که زید را ببرد. پیغمبر (ص) گفت: من آزادش میگذارم، اگر مایل است شما را انتخاب کند و اگر مایل است، با من بماند. زید، پیغمبر (ص) را انتخاب کرد و گفت: من حاضر نیستم به فامیل خود برگردم و این زندگی را ترجیح میدهم. بعد هم پیغمبر (ص) او را آزاد کرد و اسمش را «زید بن محمد» گذاشت که فرزند خوانده پیغمبر (ص) شد. حضرت حمزه، با این برده آزاد شده (در آن زمان که بحث بود، بردهها اصلاً حق انسانیت دارند یانه) قرارداد برادری بست. سلمان، با ابودردا قرارداد برادری میبندد که ابودردا از شخصیت های بزرگ بوده است؛ البته سلمان از لحاظ معنوی خیلی عظیم بود، اما از لحاظ اقتصادی، او هم یک غلام آزاد شده بود. ابوبکر، با یکی از شخصیتها، عثمان با یکی از افراد و بلال با یکی، قرارداد برادری میبندد.
من یک فهرست تهیه کردهام که اگر فرصتی بود، آن فهرست رامیخوانم که در بحث اقتصادی ما، این جریانی که در زندگی پیامبر اکرم (ص) مشخص شده است، چیز خیلی جالبی است. ابتدای حرکت اسلام است. مشکلات اقتصادی وجود دارد. دائماً جنگ است، مهاجرت است، شغلها خوابیده، کارها خوابیده و زندگی ها باید اداره شود؛ مسأله اخوت مطرح میشود و از طرف پیغمبر (ص) هم هدایت میگردد. خود پیغمبر (ص) با علیبن ابیطالب (ع) برادر میشود که آن جنبه سیاسیدارد؛ برای اینکه مقام علیبن ابیطالب (ع) را مشخص کند و شخصیت های دیگر نیز، روی حساب های خاصی برادر میشوند. از سوی پیغمبر (ص) دستور داده میشود که افراد از این برادری، ارث هم میبرند؛ یعنی هر کدام از اینها که فوت میکردند، برادر جدید، جزو ورّاث متوفّی حساب میشد.
این را ما چه جور میخواهیم توضیح دهیم؟! عرض کردم، حکم اولیه اسلام این بوده است. چون آیاتی که خواندم، هردو در سوره احزاب وانفال «فی کِتاب اللَّه» دارد؛ یعنی حکم اولیه اسلام این است که ارث مال «اُولُوا الاَرْحام» است؛ اما برای حل مشکل اقتصادی و حل مشکل سیاسی وحل مشکل اجتماعی و برای ایجاد یک جامعه متوازی و سالم و خالی از مستکبر و مستضعف و خالی از شخصیت های کاذب و خالی از شخصیت های سرکوب شده اجتماعی، پیغمبر (ص) یک حرکت سیاسی - اقتصادی قوی راه انداخت که این مشکلات را در مدینه به کلی رفع کند.
پیغمبر (ص)، دستور داده بود که در این برادری، اینها باید مثل قوم و خویش های نَسَبی، به خانههای همدیگر آمد و رفت کنند. حال یک نفر رئیس قبیله، آن هم در نظام اشرافی عرب با آن زندگی مجلّل درسطح خودشان و یک بردهای که آزاد شده و زیر این آسمان غیر از خود، هیچچیز ندارد، برادر میشوند. این باید به خانه او برود و او هم باید به خانه اینبیاید. این لغو مالکیت هم نبود؛ یعنی این، اموال خود را داشت و آن هم که هیچچیز نداشت؛ اما اینها باید مراوده داشته باشند. این رئیس قبیله اگر دو روز، سه روز به خانه آن برادر نمیرفت، با برادر خواندهاش قطع رحم کرده و گناه کار بود و به عنوان یک انسان بیانضباط، انگشتنما میشد. اینها نیازهای همدیگر را تأمین میکردند. در مسافرتها، کلید خانهشان را به آن یکی میدادند که اگر آن دیگری نیازی داشت، از خانه او بردارد.
در قرآن، آیه معروفی است که از چه جاهایی میتوانید بیاجازه، چیزی بخورید: از خانه پدر، مادر، برادر و ... و یکی از موارد آن، دوستی است که کلیدخانهاش دست شماست. اصلاً، مصداق آن آیه همان بوده است؛ یعنی، بعداز اینکه این برادری برقرار شده بود، نوعاً یک کلید به برادرشان میدادند که هر وقت لازم دیدند، بروند و بردارند و مسابقهای برای اجرای این برادری بود. غزالی در« اِحیاءالعلوم » نقل میکند که یکی از برادر خواندهها، فقیری بود که میخواست به میهمانی برود، دید لباس مناسب ندارد. به خانه برادرخود رفت که لباس بگیرد؛ دید برادرش نیست. کنیز یا کلفت خانه گفت: چکار دارید؟ گفت: آمدهام لباس بگیرم. گفت: آقا، نیستند. گفت: خوب! نباشند؛ من خودم برمیدارم. روابط این جوری بود که این، به خودش اجازه میداد از لباسهای مخصوص او بردارد و کلفت خانه هم جرأت نمیکرد، جلو او را بگیرد.
ظرافت کارِ این مطلب، اینجاست: لباسهای کهنه خودش را درآورد و گوشهاتاق گذاشت؛ لباسهای نوتری پوشید و رفت. برادرش وقتی آمد، دید چنین لباسی اینجا وجود دارد. پرسید: قضیه چیست؟ گفت: برادرتان آمده و لباسهای شما را پوشیده و رفته است. در تاریخ دارد که وقتی این بشارت را داد که برادر فقیر این قدر به خودشجرأت داده که لباس شخصی او را بپوشد و بیرون برود، این آقا روی زمین افتاد و سجده کرد و گفت: «خدایا! من چگونه تو را شکر کنم که توانستمجوری رفتار کنم که برادر مؤمن من، مطمئن شود، من راضی هستم که او در غیاب من، از اموال من، هرگونه که مایل است، تصرف کند.» این روحِ این حرکت است. این تبعیضها رفت، دوئیتها رفت، شخصیتها احیا شد و کسی به این فکر نبود که وقتی با یکی برادر شده و صیغه برادری میخواند، پول دستش میآید! صحبت از این بود که جامعه را از این قلههای کاذب و غاصب مرتفع و از این درههایِ بیجهت عمیقی که از حیث فقر و غنا وجود دارد، صاف بکنند وجامعه، یک حالت تعادل به خود بگیرد واین رویّه پیغمبر، یک سنّتی در جامعه اسلامی است که متأسفانه، امروزه مطلقاً متروک است.
در «مفاتیح الجنان» ببینید، یکی از اعمال روز غدیر، یکی از چیزهایی که ثواب دارد، این است که در آن روز، مسلمانان با هم قرارداد برادری ببندند و درآن قرارداد، یک صیغه مخصوصی هم وجود دارد. یکی از عبارت های صیغه برادری هم این است که« اگر من روزی اهل بهشت شدم و خواستم به بهشت بروم، بدون شما نخواهم رفت. با هم میرویم که باید تاپایان زندگی، با هم باشیم.»
ما اصلاً به فکر اینگونه مسائل ریز نیستیم. حالا این قضیه چیست؟ عرضکردم، این حکم اولیه اسلام نیست که افراد از دیگران ارث ببرند؛ اما پیغمبر (ص) چرا این را جعل کرده است؟ یا با استناد به آیه قرآن، جعل ولایت کرده است که بعد، این ولایت محدودتر شده، یا با ولایت خود پیغمبر (ص)! آن آیهای که فسخ این حکم است، قبل از اینکه این حکم را فسخکند و «اُولُوا الاَرْحام» را باز در ارث حاکم کند، میفرماید: «اَلنَّبیُ اَوْلیبالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسهِم» و ولایت عامه را به پیغمبر (ص) تأکید میکند؛ برایاینکه حکومت، این ولایت خودش، محفوظ باشد؛ مقطعی بتواند عمل کند و این مقطعی است؛ یعنی امروز هم ولایت، چنین حقی دارد که اگر تشخیص بدهد جریانطبیعی قوانین، اخلاق، دستوراها و هدایتها، نمیتواند مشکل جامعه را حلکند، میتواند چنین تصمیمی بگیرد و این تصمیم را به عنوان یک «حقولایی» به عنوان جانشین پیغمبر (ص) در حکومت، اجرا کند.
بنابراین، این حق - یا به آن صورت اجرا شده یا حکم الهی بوده است که با آیه قرآن مستقلاً انجام شده است - در تاریخ اسلام، آثار خیلی فراوانی داشته است. وقتی که ارث اخوت و برادری حذف شد، بقیه احکام اخوت، باقی ماند. این جور نبود که اگر ارث نمیبرند، اینها دیگر رابطهشان با هم قطع شود. معمولاً، هر مسلمانی، برادری از طبقات دیگر داشت و معمولاً نیازهای خود را تحت این عنوان، تأمین میکردند. همسایهها مأموریت دیگری داشتند. برای همسایگی، حدودی معیّن شده و هرکس موظّف بود که در آنمحدوده، مواظب باشد تا اگر نیازمندی هست و این شخص امکان دارد، نیاز او را تأمین کند.
پیغمبر (ص)، در مسجد با مسلمانی قرار ملاقات گذاشته بودند. مسلمان دیرآمد. پیغمبر (ص) فرمود: شما چرا سروعده نیامدی؟ گفت: آقا! منلباس نداشتم. فرمود: مگر در همسایگی شما کسی نبود که لباس او را بگیری و بیایی؟ حضرت (ص) وقتی این سؤال را کردند، این مسلمان فکری کرد و گفت:« بود؛ اما این جور نبود که من لباس او را بتوانم بگیرم.» فرمود:« فِاِذاً لَسْتُماِخواناً کَما تَزْعَمُون؛ بنابراین شما برادر نیستید» از دو جهت: اگر تو مراجعهنکنی و نیازت را مطرح نکنی، رودربایستی داشته باشی، برادر نیستی و اگر اومطلع باشد که تو نیاز داری و نیاز تو را تأمین نکند، او هم برادر نیست. توقع پیغمبر (ص) از برادری، در زندگی آن دوره، این بوده است.
بعدها هم همین طوری است؛ یعنی به زمانِ امام صادق (ع) که میرسیم، میبینیم« وصّافی» یکی از دوستان امام صادق(ع)، خدمت ایشان آمده بود و ازمنطقه خودش (نمیدانم اهل کجا بود) تعریف میکرد که آنجا شیعه زیاد است. حضرت فرمودند: شیعهها اینجوری هستند که اغنیا به خانه فقرا بروند؟ گفت: نه! یک حالت عام نیست. فرمودند: اینجوری هستند که اگر کسی قرضداشت، از پیش خودشان، بروند و قرض او را بپردازند؟ گفت: نه! این جوریهم به این عمومیت نیست. فرمودند: این جوری هستند که اگر لباس، یا خانه یا غذا نداشته باشند، اینها داوطلبانه، تأمین کنند. گفت: نه آقا! این جوری با این وضع نیست؛ خوب! کمک میکنیم. بعد روایت دارد: امام (ع) زدند رویزانویشان، «ضَرَبَ عَلیِه السَّلام عَلی فَخَذهِ» زدند روی زانویشان و فرمودند: «فِاَذا ًلَسْتُم شیَعةً کَما تَزْعَموُن؛ بنابراین شما اسم خودتان را شیعه نگذارید.»
اگر ما با محور اخوت اسلامی، مسلمان بودیم و اگر واقعاً مسلمان باشیم، باید این مشکلات را در جامعهمان نداشته باشیم. این، در حد دستورات اولیه اسلامی است. حالا اگر از آن خُمس و زکات وکفّارات و دیات و مالیات و حدود و حقوق و بقیه چیزهایی که داده میشود، یا از آدم میگیرند؛ از آن مرحله هم عبور کردیم، ما باید جامعهمان این جوری باشد! اگر جامعه غیر از این بود، چه باید کرد؟ شما فکر میکنید، برخورد اسلام با این موضوع چیست؟ اگر غیر از این بود، اگر همین بود که ما هستیم - اگر به این شکلی بود که ما الان زندگی میکنیم که مکرر گفتهام، چه جور هستیم: آن روستاهایمان، آن مناطق محرومِمان، آن سیستان و بلوچستانِ ما، آن بشاگرد ما، آن لامرد ما، آن مردم که با آن بدبختیها، در گوشه و کنار زندگی میکنند و این هم مناطق مرفه ما و در یک شهر، آن تفاوتهای عجیب و غریبیکه داریم میبینم! شما فکر میکنید که اگر این جامعه اسلامی شود و اگر بناست این حکومت، اسلامی باشد؛ قرآن، اسلام، فقه و براساس آن، مجلس و شورای نگهبان و بررأس همه، امام، اجازه خواهند داد که شرایط همینطور بماند؟! مطمئن باشید که اگر ما مسلمان باشیم، قضایا اینجور نخواهد ماند ونمیگذارند این شکلی که الان در جامعه ماست، بماند. در بعضی جاها، جامعههای سرمایهداری هم اینجوری نیستند؛ یعنی اینکهیک کاسب به خودش حق بدهد، یک جنس را پنج برابر، ده برابر بفروشد! مالیات هم نپردازد و یا از زیربار مالیات در برود و حدود و حقوق را هممراعات نکند و خیال کند که این آزادی است! کمونیستها که اصلاً اینجورنیستند، آنها که یک راه دیگری دارند، این آزادیها را ندارند و سرمایهداران هماین طور نیستند، سرمایهداران هم بالاخر یک حسابی، یک نرخی، یک مالیاتیو یک نظمی دارند. به این شکل در نمیآید، این شکلی که ما الان داریم در جامعه خودمانمیبینیم و امسال باید این مسأله حل شود و اگر امسال حل نشود، بالاخرهجزو کارهای اول ماست - و اول این حکومت - که این مسأله حل شود. این مسأله تبعیض نابجا، براساس محورهای غلط اقتصادی که به اسم آزادی، به اسم احترام به مالکیت، به اسم آزادی شغل و به اسم حق نرخ گذاشتن رویجنس، وجود دارد، شما خیال میکنید که این، همیشه اینجوری میماند؟ به خدا، محال است بماند! مطمئن باشید! منتها، اینها مرحله به مرحلهاست. من چند روز پیش، به زیارت امام رفته بودم، یک ملاقات خصوصی بود. واقعاً دیدم که امام از این مسأله نگرانند و نصیحتی کردند و گفتند: خودکاسبها یک فکری بکنند ! این نصیحت سادهای نیست که امام از آن بگذرند. یادتان هست! قبلاً امام، درباره خیلی چیزها، اول نصیحت میکنند، وقتی کهدیدند گوش به حرف نمیکنند، آن تصمیم مقتضی را در جای خود میگیرند. من همین جا عرض میکنم که: آقایان کاسبها! آقایان مُبلّغینِ بخشخصوصی! کسانی که دست اندرکار تجارت هستید! حکم اولیه اسلام ایننیست که شما را محدود کنیم. تجارت آزاد است، تولید آزاد است و تشویق هممیشود؛ هردو؛ اما این جوری که بعضیها پیش گرفتهاند، این آزاد نیست؛ اولنصیحتتان کردیم، راهنمایی کردیم، خودتان تصمیم بگیرید که اینجور، بیانصافی نکنید. خودتان فکر کنید که با مردم، بد نکنید! یکی میآید دم مغازه، یک مداد میخواهد، نگویید که این مداد را میدهیمبه شرط اینکه، مثلاً، این مداد قرمز را هم بخری! شرط این جوری نکن! به مردمتحمیل نکن! میآید جوراب میخواهد، نگو ما جوراب میفروشیم به شرطاینکه فلان جنس بُنجل را هم ببری. اینها از آن گناهانی است که وقتی جمعشد، این جامعه را به آتش میکشد. وقتی که جنسی هست و مشتری مراجعهمیکند، به دروغ، نگو که نداریم تا اشتیاق را بالا ببری و مردم حرص پیدا کنند! ما مرتب نصیحت میکنیم و شماها هم توجه نمیکنید. البته یک بخشی ازکسبه هستند که توجه میکنند، منصفانه عمل میکنند؛ اما یک بخش هستندکه خیال میکنند، حالا دیگر جنگ است و شلوغ است، بگذارید ما برایآیندهمان تأمین کنیم! خیال میکنند با این کار، ناراضی درست میکنند و بعداً بااین نارضایتی، دوران شاه، برمیگردد و از این طور چیزها!! اینها اشتباه میکنند. خوب! تا یک حدی حساب است. وقتی که این بهانفجار کشید، خیلی کار سختی نیست. اگر یک روزی امام دستور بدهند که هیچکس حق ندارد، جنس را گرانتر بخرد و گرانتر بفروشد و به این دستور، حکمصادر کنند، آن موقع چه میکنید؟ ما یک وقت میگوییم، پاسدار بیاید! یک بار میگوییم، پلیس بیاید! یک بارمیگوییم دادگاه بیاید. خوب! اینها محدود هستند. وقتی نتیجه به آن نقطهمطلوب نرسید، حکمِ امر به معروف و نهی از منکر عمومی که جزو وظایفهمه مردم است، میآید و به همه مردم میگویند که هرجا دیدید که یکگرانفروشی، دارد این جامعه را به آتش میکشد، چه بکنید، هیچ مشکلی ندارد! ببینید! اصلاً حکم اولیه و ثانویه که اینقدر شنیدید، همین جاست. حکماولیه یعنی اسلام یک هدفی دارد و براساس آن و برای تأمین آن، یک حکمیصادر میکند. اگر نشد، یک چیز دومی را در نظر گرفتهاند. آن دومی حکمثانویه است. من باید جانم محفوظ بماند. اگر مال حلال و سالم پیدا کردم و خوردم، محفوظ هستم، اگر نه اجازه دادهاند که اگر مضطر هستی، گوشت میتهبخوری، مال حرام برداری و بخوری تا نگذاری جانت از بین برود. این موارد جزیی، در اختیار خود مکلّفین است؛ یعنی هر فردی، در وظایفخودش باید به اهداف خود برسد. اگر به اهداف تعیین شده نرسید، یک راهاضطراری تعیین شده که عمل میکند. یک مسأله مربوط به کل جامعه است. حفظ جامعه اسلامی به عنوان یکوظیفه برهمه مردم لازم است و حاکم و ولیّفقیه و ولیّ جامعه، بیشتر از همهموظف است که آن را با روشهای معمولی حفظ کند؛ قانون وضع میکند، مالیات میبندد، چه میکند، چه میکند؛ یک وقت هم میبینیم که نمیشود. آن موقع، تصمیم کلی و حکم استثنایی برای حل یک مشکل، جزو حقوق حکومت است. این تصمیم را یا ولیّفقیه میگیرد، یا به مجلس محوّلمیکند یا به گروه دیگری محوّل میکند و اینها تصمیم میگیرند که مشکل را بهشکلی حل کنند. و شما بدانید! در این جامعه ما، مخصوصاً با هدف عظیمی که داریم و بهطرف اخوت اسلامی میخواهیم حرکت کنیم، این شیوه موجود، نه اسلامی است، نه انسانی و نه هیچ! که یک نفر آدم، با یک تلفن و با دلالی و بازار سیاهدرست کردن، بتواند یک روزه، پنج هزار تومان ببرد و یک کارگر از صبح تا شبعرق بریزد و بعد بیاید این جوری جنس پنج برابر بخرد! این را هیچ کس نمیپذیرد و دست ولیّفقیه، بازاست و در نوبت خودش همعمل میکند. این کاری که امروز گرانفروشها، سوداگران مرگ و این کسانی کهبا بدبختی مردم میخواهند برای خودشان سعادت تأمین کنند، پیش گرفتهاند، یک کار ضد تقواست و به هیچ نحو، با تقوای اسلامی نمیسازد. اینکه» بنده جنس خودم است و میخواهم به این قیمت بفروشم«، اگر دریک موارد استثنایی درست باشد، در موارد کلی که جامعه را به فلج میکشاند وضربه اجتماعی میزند، کیفر مضاعف دارد؛ گناه بزرگ است، گناه شخصیاست، گناه اجتماعی است، گناه اخلاقی است، تخلف اقتصادی است و جریمهعظیم است. تقوا، این را نفی میکند و ولیّ فقیه و حکومت اسلامی، پاسدار تقوا هستند. اگر افراد، خودشان حاضر نشدند در محیط تقوا زندگی کنند، آنها را به اینمحیط میکشانند و من مطمئن هستم که اگر روزی این انذارها، این اخطارها، این تذکرها، این نصیحتها و این هدایتها ثمر خود را ندهد، ناچار میشویم، بهشکل دیگری رفتار کنیم. حال، عمل این باشد که یک روز حق کسب را از شماها بگیرند؛ یک روزدولت مجبور شود، خودش متصدی پخش و توزیع شود که دست شماها راکوتاه کند، بقیه هم به آتش شماهإ؛ ظظه بسوزند، یا شکل دیگری شود؛ اینهاتصمیماتی است که بعداً دولت خواهد گرفت، ولی به هرحال، مطمئناً ایناجازه را به شماها نخواهند داد که این دزدی غیررسمی را به مدت خیلیطولانی، ادامه بدهید.
اَعُوذُ باِللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَتَبَّ / ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ و ما کَسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ / وَ اَمْرَاَتُهُ حَمّالَةَ الْحَطَب/ فی جیِدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
خطبه دوم:
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی.
خطبه دوم، مسائل روز را مطرح میکند و ما این هفته مسائل فراوانی را در مناسبتها داریم که باید به آنها بپردازیم.
این هفته، تولد حضرت زهرا (س) را داشتیم، روز زن را داشتیم، بهداشت جهانی را داشتیم و مسأله بسیار زشتِ مسمومیت جمع زیادی از خواهرانمان را در فلسطین اشغالی داشتیم، تحرک دنیای استکباری را در رابطه با آلودگی محیط زیست خلیج فارس، داشتیم و مسائل کوچک یا بزرگ دیگری که ضمن صحبتها خواهد آمد و مهمتر، سالگرد شهادت آیتاللّه بزرگوار صدر که امروز است و ما این را در ارتباط با مسائل جنگ و عراق خواهیم گفت.
اولین مسأله ما تولد حضرت زهرا (س) و روز زن بود که برای خانمهای مسلمان، یک بحث بسیار کوتاه و مختصری مطرح میکنم: در جامعه اسلامی ما، این پذیرفته شده است که حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س)، الگوی زن مسلمان، خواهند بود و جامعه ما، این را قبول کرده است. به استثنای افرادی که آنها، کم کم، حساب خودشان را روشن میکنند، اکثریت خانمهای مملکت ما و خانمهای اسلامی در جاهای دیگر، این محور را و این الگو را قبول دارند. من مجملاً، براساس همان الگو عرض میکنم که زن در تاریخ، از هیچ یک از مکتبهای دنیا، به اندازه اسلام، خیر و برکت نگرفته است. اگر روزی مکتب اسلام، محور زندگی خانمها در دنیا باشد و حقوقی که اسلام برای زن در نظر گرفته است، به زن بدهند، زن بهترین زندگی را دارد و جامعه در پناه این زندگیِ خوب زن، زندگی بسیار خوبی خواهد داشت؛ یعنی جامعه با این محور میتواند اصلاح شود.
آن روزی که اسلام آمد، آن هم در جزیرةُالعرب، اگر بحثی بود، این بود که آیا زن، اصلاً، انسان هست یا نیست؟ زن، اصلاً حق استقلال و تملّک دارد یا ندارد؟ بحثها در این سطح بود و عملاً آن جوری بود که زیاد شنیدهاید. حق بهشان میدادند که اگر زنشان، نوزاد دختر آورد، زنده زنده، بچه معصوم را به گور بکنند، برای اینکه در زندگی قبیلهای، مشکلاتی برایشان به بار میآورد. این وضع زن در آن جامعه بود. پایه مطلب را اسلام محکم کرد و گفت: زن انسان است، مثل مرد، از یک جنس آفریده شده و حق تملّک دارد، مثل مرد استقلال دارد و خیلی چیزهای دیگر و شرافتهایی برای زن در نظر گرفتند. بعد عملاً پیغمبر (ص) مقام زن را در تعلیمات خود و در برخوردهای اجتماعی، جوری کرده است که حالا عرض میکنم: آن چیزی که به زن داده شده، بخش آسایش و زندگی آرام جامعه است و بخش پرتلاطم و پرماجرایِ اجتماع به عهده مردان گذاشته شده است؛ با تناسب فطرت و خلقت. عادلانهترین دستورها را در اسلام، برای خانمها داریم. البته بعضیها تحت شعار نکبت بار غربیها - که خانمها را گول زدند و به اسم مساوات، این روز را به سر آنها آوردند که وسیله عیاشی مردها شدند - ممکن است، هنوز یک تصور دیگری از مساوات داشته باشند. اما واقعیت این است که عدالت واقعی در جامعه، این است که هرچیزی در حدّ خود و حق خود، قرار گیرد. اگر غیر از این باشد، عدالت نیست. اگر یک نفر، مثلاً، 70 کیلو وزن دارد و یک نفر 10 کیلو، عدالت این نیست که هر دو اینها، نیم کیلو غذا بخورند. آن جسم، احتیاج به غذای بیشتری دارد. وقتی هم بار میخواهیم به دوش اینها بگذاریم، باز عادلانه نیست، باری که به دوش این میگذاریم، با باری که به دوش آن میگذاریم، مساوی باشد! این ضد عدل است. مساوات، اینجا، این است که با تناسب کشش و تناسب نیاز، به اینها غذا بدهیم و بار به دوش آنان بگذاریم. باغچه را مثال میزنم. شما اگر یک باغچهای را بخواهید مرتب کنید، بوته گل را، با درخت چنار، میخواهید در یک شرایط قرار دهید! میگویید که عدالت ایجاب میکند، اینها مثل هم آب بخورند، در یک جا باشند، در یک شرایط باشند، یک جور آفتاب بخورند. اینجا، نه به چنار خدمت کردهاید، نه به آن گل! گل باید یک جایی باشد که به اندازه نیاز خود، نور بگیرد، به اندازه خود آب بگیرد، دو سه روز یکبار به آن رسیدگی شود؛ اما درخت چنار، خودش یک قدرتی دارد. ریشههایش را میفرستد و از اعماق خاک، آب میگیرد و یک حالت دیگری دارد. عدالت این نیست که ما بحث کنیم که مثلاً چنار و گل یاس با هم توی باغچه در یک شرایط باشند. امروز در دنیا، هیچ دانشمندی و هیچ فیزیولوژیستی وجود ندارد که مدعی باشد، زن و مرد، از لحاظ ساختمان و ارگانیزم بدن یکی هستند. معلوم است که این، برای یک زندگی خاص و مسؤولیتهای خاصی، آفریده شده و آن یکی برای یک مسؤولیتهای دیگری آفریده شده و مکمّل همدیگرند. اگر همه مرد باشند، هیچ چیز نیست، اگر همه زن باشند، هم هیچ چیز نیست. دیگر وارد جزییاتِ بحث نمیشوم. مسایلی که در جسم و اندام مطرح است، در عاطفه و روان، خیلی بیشتر و خیلی پیچیدهتر است. آن حالتی که یک مادر نسبت به یک بچه دارد؛ بچه، این همه مادرش را اذیت میکند! دوران بارداری، دوران کودکی، مشکلاتی که بچه درست میکند و باز این مادر به بچه آن جور عشق میورزد و لحظهای در نیمه شب نمیتواند ناراحتی بچه خود را ببیند. این حالت را نمیتوان همیشه در مردان پیدا کرد، استثنا ممکن است باشد، اما آن حالت، مال آن عاطفه است. آن اُرگانیزم، برای آنکار بوده، البته نه اینکه همهاش آن باشد. جامعه با همه نیازهایش در عالم خلقت و فطرت، در نظر گرفته شده است و برای هر بخش آن، موجود مناسب، ساخته شده است و برای زن در اسلام، مسؤولیتهای مشخصی قرار داده شده و برای مرد هم حقوق مشخصی تعیین شده است؛ ولی در اکثر مسائل، اینها با هم شریک هستند. مثلاً وظیفه جهاد را از دوش زن برداشتند؛ برای اینکه آن ارگانیزم متناسب با میدان جهاد و غرش توپ و تفنگ و خونریزی و آن شکستگی و آن چیزها، نیست. ولی همین زن، اگر در دفاع به آن نیاز داشتیم، به میدان میآید. وقتی که لازم بود باشد و برای خودش و یا برای جامعه ضرورت بود، چرا! حکم برایش هست و وارد دفاع میشود. از لحاظ مالی، شما میبینید که خانمها ارث میبرند؛ نصف مرد. به انتخاب خودشان مهر دارند، هر مبلغی که خواستند میتوانند بخواهند، (البته مستحب است که فشار نیاورند تا مهرها سنگین نشود، اما حق دارند؛ یعنی حق انتخاب مهر با آنهاست). در خانه، خرج به عهده آنان نیست. مسکن، غذا و لباس به عهده شوهر است، حتی شیردادن به بچه به عهده شوهر است و زن اگر بخواهد، میتواند اجرت بگیرد. بار اقتصادی به عهده زن نگذاشتند. در دوران کودکی، نفقه زن با پدر است. در دوران زندگی اشتراکی، با شوهر است و اگر دوران مستقلی هم داشت، آزاد است، هم کار میکند و هم میتواند از کار خودش، استفاده بکند؛ به اضافه ارث و مهر و چیزهای دیگری که دارد. زن، از لحاظ تحصیل آزاد است. وقتی که خانمها برای تحصیل دارند، نامحدود است. مسؤولیتهای خانواده به عهده آنان نیست؛ در واقع اگر بپذیرند، با محبت و صفاست - که بهتر است بپذیرند - ولی آنچه، حق واجب برای اینهاست، میتوانند قید کنند، چه ساعاتی کار کنیم و چه ساعاتی را برای خودمان نگه داریم. متأسفانه، با همه این شرایطی که در جامعه ما برای زن هست، به خاطر انحرافات گذشته و دیدهای غلطی که بوده است، نمیبینیم که این بخش عظیم از جامعه، این نصف پیکر جامعه ما، به اندازه کافی، آنچه که اسلام خواسته، تربیت شده باشد. قاعدتاً، زنان باید باسوادتر از مردها باشند، چون فرصت بیشتری دارند. نباید اینجوری باشد که برای کارهای پزشکی زنان، نیاز به مردها داشته باشیم. باید اینها تابه حال تربیت میشدند. الان نباید نیازی داشته باشیم که معلم مرد، سرکلاس خانمها برود. در جامعه اسلامی، همه این ابواب به روی خانمها باز است. فقط بیعفتی، به کثافت کشیدن جامعه، وسیله عیش و نوش مجانی مردها شدن و وسط خیابانها را به عشرتکده تبدیل کردن، ممنوع است! اینها به نفع خانمهاست. غربیها، اسم این را مساوات گذاشتهاند و مساوات را شما خودتان میدانید که چطوری است؟! حال ببینید!
کابینه فرانسه، مجلس فرانسه، کابینه آمریکا، مجلس آمریکا، ارتش آمریکا، فرماندهان ارتش، شخصیتهای بزرگ سیاسی - اقتصادی، مدیران کارخانهها و همه این شخصیتهایی که دنیا را میگردانند، چقدرشان زن هستند؛ در دنیایی که این همه ادعا کرده بودند! حتی این چریک مریکها که زن را به تیمهایشان میبرند، با یک منظور دیگری میبرند. یکی از تعلیمات (چریکها) این است که وقتی درگیر شدند، زنان را زود فرار دهند و یا زودتر بکشند که اینها به دست دولت نیفتند؛ که اینها در بازجویی ضعیف هستند و نمیتوانند از عهده آن کار برآیند! آنها هم مسائل را میدانند که برای چی هست. هرکس هم مدعی است، میداند که منحرف کردن زن از مسیر اصلیِ خود، برای خود زن ضرر است. بنابراین، مطمئناً در جامعه اسلامی، اگر روزی، میدانِ زندگی برای خانمها درست باز باشد (البته تا آنجا خیلی فاصله داریم)؛ تحصیل برای خانمها باز باشد، همه رشتههای تخصصی برای خانمها باز باشد و بار زیادی بر ایشان تحمیل نشود، ان شاءاللّه امیدواریم یک تحول عظیمی در جامعه به وجود بیاید که خوشبختانه تا به حال هم آمده است؛ مخصوصاً با این لایحهای که مجلس گذرانده است و زنان حق نیم وقت کار کردن را دارند که دو ساعت کار کنند و چهار ساعت دنبال کارهای شخصیشان بروند. این تحول عظیم است!
من دو سه روز پیش، از رادیو، یک مصاحبهای را گوش میدادم. یک خانمی از جبهه مصاحبه میکرد. خانمی بود که خودش را معرفی کرد، ولی اسمش را نگفت. گفت: من از تشریفات وزارت امورخارجه هستم، حدود 100 نفر آمدهایم در جبهه کار گروهی میکنیم. یک عده از خانمهای اداری هستیم، یک عده از خانمها، استادان دانشگاهها هستند، از خانمهای نرس هستند، از خانمهای خانهدار هستند. به صورت جمعی آمدهایم و داریم کار میکنیم. در جبهه چه کار میکنید؟ از صبح تا شب هرکاری که برای این بچههای رزمنده لازم است، میکنیم. لباسهایشان را میشوییم. لباسهای پاره را میدوزیم، اطو میکنیم، غذا میپزیم، لباسهای خونی را میشوییم؛ از ساعت 7 صبح شروع میکنیم و گاهی تا نیمه شب، غیر از نماز و غذا، یکسره کار میکنیم. این خانمها، نمیخواهند اسمشان برده شود. حالا شما ببینید! جامعه ما چه شده است! در زمان طاغوت، به تشریفات وزارت خارجه، چه تیپهایی میرفتند و استخدام میشدند و امروز به چه تحولی رسیدهایم که اینها داوطلبانه بدون نام، بدون اسم، این جور دارند کار میکنند! بنده هم که در شورای عالی دفاع عضو هستم، نمیدانستم که خانمها تا این حد، در آنجا فعال هستند. وقتی که این خانم مصاحبه کرد، مدتی جلو رادیو نشسته بودم و به دستاوردهای این انقلاب فکر میکردم که موفق شده است، خانمها را که شعار تساوی غلط، آن جور گمراه کرده بود، به این راه صحیح بکشاند و خانمها این قدر، متحول شدهاند و بزرگوار شدهاند!
مسأله دوممان، بهداشت جهانی است. در این هفته، ما در مراسم بهداشت جهانی شرکت کرده بودیم و بحثهایی هم شد. من به طور خلاصه عرض میکنم که یکی از کارهای خوب دنیا این است که تلاش کنند، در دنیا، بهداشت را بر درمان، مقدم بدارند و جامعه را قبل از اینکه مریض شود، حفظ کنند که نیاز به بیمارستان پیدا نکند. این، از کارهای بسیار با ارزش دنیاست. البته وعده دادند که سال 2000 میلادی سالی است که باید بهداشت در سراسر دنیا، در همه روستاها و جاهای دیگر، تأمین شده باشد که شعار خوبی است، اما این دنیای استکباری که ما میبینیم، مردم را محروم و عقب افتاده میخواهد، بعید است تلاش کند تا این درد بزرگ جامعه، جبران شود. در اسلام، روی بهداشت، بسیار تأکید شده است و من میخواهم از این تریبون عرض کنم که خواهران و برادران ایرانی! به عنوان یک وظیفه اسلامی و به عنوان یک وظیفه و یک عبادت، تصمیم بگیرید، در زندگی خود، تمام دستورات معلمان بهداشت و مسؤولان بهداشت را اجرا کنید. یکی از مهمترین دستورات که اینها تأکید میکنند، نظافت است. ما میدانیم که میکروبها در زمینه کثیف و غیر طاهر رشد میکنند. محیط میکروبها، محیط کثافت است و متأسفانه، امروز جامعه اسلامی در دنیا، آن نظافتی را که اسلام خواسته است، ندارد. با یک دنیا تأسف باید گفت: غربیها در این جهت از ما مسلمانترند! البته، آنها یک نوع نظافتهای بیمعنایی دارند، اما در اصل مراعات نظافت، آنها مسلمانتر از ما شدند!! آن روزی که اسلام برنهایت نظافت تأکید میکرد، در قرون وسطای اروپا، بحث بود که اصلاً حمام داشتن درست است یا نه! و بحث براین بود که اصلاً حمام نباشد، چون مرکز شیاطین و دیوهاست! اسلام، در جزیرةُالعرب، آنجایی که آب قحط بود، چه دقتهایی و چه وسوسههایی، در نظافت کرده است.
در قرآن، لفظ طهارت با مشتقاتش، 32 مورد آمده که بعضی طهارت جسمی است، بعضی طهارت روحی است و بعضی هردو و مطلق است. در روایاتآمده است که پیغمبر (ص) تا حد وسوسه به طرف نظافت میرفت. میفرمود که جبرائیل در مسواک کردن این قدر به من توصیه کرد که فکر کردم، این مسواک کردن واجب است. یک روز، پیغمبر (ص) فرمود: ملایکهای که برای وحی به من، میآیند، میگویند: گاهی در جمعیت و اجتماعات مسلمانانی میآییم که آنها مسواک نکردهاند. ملائکه مایل نیست در چنین جامعهای بیاید، ما چگونه بیاییم در جامعهای که افراد آن مسواک نمیکنند! لذا میبینید جزو مستحبات مسلمانان است که در جانمازشان، یک مسواک داشتند؛ آن زمانی که مسواکها این شکلی نبود که البته حالا شیوه بهتری برای مسواک کردن وجود دارد. « اَلنِّظافَةُ مِنَ الایمان » را همه بچههای ما میدانند. نظافت نصف دین است. از کلمات معروف پیغمبر (ص) است. متأسفانه این دستور عمل نمیشود.
بنده از این نمازجمعه، از این تریبون مقدس عرض میکنم؛ خواهران و برادران اسلامی! شماها باید، بسیار بسیار تمیز باشید. لباسها باید همیشه تمیز باشد. مو، باید همیشه تمیز باشد. سروصورت، همیشه باید تمیز و مرتب باشد. خانهها باید تمیز باشد. آدم اگر لباس کهنه دارد، باید مرتب و تمیز کند و برّاق باشد؛ اگر بخواهید مسلمان باشید. وقتی آدم وارد مساجد میشود، باید همیشه بوی عطر بفهمد، نباید در یک مسجدی، مثلاً بوی عرق پا، کسی را اذیت کند! فرشهای مسجد، نباید بوی عرق پا، بدهد! در روستاهای ما، یکی از کارهای بسیار خوب که شماها میتوانید بکنید، به جای بیمارستان ساختن، بروید لوله کشی کنید؛ بهتر از بیمارستان ساختن است. بهداشت آسانتر و کم خرجتر و کم وقتتر از درمان است و رنجهای درمان را هم ندارد. آدم وقتی مریض شد، باید رنج بیمارستان را بکشد، رنج خودش را بکشد، پول زیادی خرج کند؛ اما برای مریض نشدن، چقدر راحت است: تمیز باشید، مرتب باشید، آب آلوده نخورید، غذای آلوده نخورید، زیاد نخورید! یک دکتری خدمت پیغمبر (ص) آمد و گفت: پیش شماها مریض کم میبینیم. فرمود: ما یک دستور دادیم، اینها هم بیمه شدند. گفتیم: پیش از اینکه سیر شوید و احساس پُرخوری کنید، دست از غذا بکشید و معدهها همیشه، کمی خالی باشد. دکتر گفت: همین دستور، بزرگترین شیوه حفظ سلامتی است. دستورات بهداشتی اسلام در غذا، در لباس، در آب، در زندگی، در نظافت و در طهارت وجود دارد که ما باید مراعات کنیم. اداره بهداشت ما، باید روی این مسأله، خیلی نیرو بگذارد و تریبونهای نمازجمعه، باید خیلی به مردم بگویند. ما باید پیشتاز بهداشت جهانی باشیم. امروز دیگر آب میکروبدار، برای جامعه ما واقعاً زشت است. امروز دیگر دیدن قیافههای عرق کرده و کثیف، برای جامعه ما مناسب نیست. اسلامی که برای هر نمازی، یک وضو قرار داده، مستحب است، آدم همیشه در حالت طهارت و وضو باشد. غسلهای مستحبی اسلام که این جور در ایام زندگی ما، پخش شده است و تلاش هم این بوده که با نظافت زندگی کنیم. انتظارمان این است که وقتی، مثلاً، جمعیت نمازجمعه را میبینیم، دارای بهترین لباسها و تمیزترین لباسها باشند. در خیابانها، بهترین خیابانها، کوچهها تمیز، جویها تمیز، خانهها تمیز، اتاقها تمیز و بهداشت از هرجهت، مراعات شود. این چیزهایی را که امروزه علم به ما داده است، از آنها استفاده کنید. واکسیناسیون، چیز بسیار خوبی است. فکر نکنید اینهایی که میآیند، شما را واکسن بزنند، یک کارهای تحمیلی میکنند، نه! یک واکسن، ممکن است از صدتا آمپول بعدی، برای تخدیر وبرای معالجه، بهتر باشد، پس استقبال کنید! آنجایی که اداره بهداشت وجود ندارد، فشار بیاورید، بگیرید و انشاءاللّه که در این مسأله هم ما بتوانیم، جامعه خود را اسلامی کنیم. مسأله بسیار زشتی که چهره دنیا و مخصوصاً دنیای استکباری و مراکز خبری دنیا را، زشت نشان داد، مسأله جنایت اسرائیل در فلسطین است. خبر را شنیدید که تظاهرات مردم مسلمان فلسطین، محرومان و آوارگان فلسطینی با کپسولهای گاز سمّی از طرف صهیونیستها مواجه شد. اگر یک هزارم این کار را، در یکی از کشورهای مستقل دنیا کرده بودند و اگر یک میلیونیم آن را ما کرده بودیم، امروز تمام جراید اروپا و آمریکا و همه تلویزیونها و همه رادیوها، یک خوراک چند هفتهای پیدا کرده بودند؛ مصاحبه میکردند، فیلم درست میکردند، میگفتند، تفسیر میکردند، تحلیل میکردند، تاریخ میگفتند!! اما آنجا هفتصد، هشتصد نفر آدم را به خاطر جلوگیری از تظاهرات، یک دفعه، مثل برگ خزان، روی زمین ریختند و به بیمارستانها فرستادند! ما میبینیم که دنیا آرام گرفته و هیچ چیز نمیگوید. سازمان ملل هم اگر یک جلسهای تشکیل دهد و یک حکم محکومیتی هم صادر کند، یک تهدیدی هم درست کند!! نامردها، یک چیزی هم گفتند! گفتند که فلسطینیها خودشان این کار را کردند که تبلیغ کنند ما این کار را انجام دادهایم. حرف بسیار زشتی است! فلسطینی که چاقو هم ندارد. پپسی هم گیرش نمیآید! این کپسول سمّی را از کجا آورده که پخش کند و این همه آدم را مسموم بکند؟! این روزنامههای بیحیای دنیا هم اینها را پخش میکنند! به جای اینکه فشار بیاورند، این حرفها را نقل میکنند. به جای اینکه این نکبت را علنی کنند، این جور برخورد میکنند و متأسفانه در خیلی از کشورهای اسلامی هم قضیه همین طور عادی میگذرد و همان بحثهای مذاکره لبنان و از آن حرفهایی که میبینیم گول بزنها، دور هم نشستند و پشت سرهم دارند این اسرائیل را قدم به قدم جلو میبرند. این جنایت هولناکی که آنجا کردند، مشابه حرکت زشتی است که چندی پیش در لبنان کرده بودند: سرکوبی تظاهرکنندگان در صبرا و شتیلا در لبنان، باز به همین کیفیت بود. این جریانات باید وجدان انسانیت را بکوبد و باید انسانیت را آماده کند تا فکری کند برای این استکبار پُررو! که تا این حد با معیارهای ضدانسانی برخورد میکند و این شرایط نامناسب را به وجود میآورد و این جنایات حیوانی را مرتکب میشود و در عین حال دم از حقوق بشر و این حرفها هم میزند!! یک جریان کلی وجود دارد که من آن را در خطبه عربیام که برای عرب زبانها خوانده میشود، آوردهام؛ اما کل مطلب این است که حالا میخواهم عرض کنم. توجه دادن به همان مطالب هم هست: دنیای استکباری، امروز از اسلام خشمگین است. از مسلمانان خشمگین است. جمهوری اسلامی به عنوان یک راه جدید، یک مکتب راهگشا را نشان میدهد، راهی که محرومان و مظلومان و تودههای جامعه را دارد به خود جذب میکند و برای همین مورد بغض و خشم اینهاست. اینها برای مقابله با جمهوری اسلامی، از هیچ کاری فروگذار نمیکنند. متأسفانه، در کشور انقلاب کرده هند، انتظار نداشتیم این طور شود؛ ولی میبینیم که در ایالت آسام، چه طور مسلمانان را قتل عام میکنند. چند هزار نفر آدم، به خاطر اینکه مهاجر بودند - به اسم مهاجر، ولی مسلمان - در یک ایالت هند تا به حال کشته شدهاند و صدها هزار نفر هم آوارهاند و در اردوگاهها زندگی میکنند؛ و ما نمیبینیم که دنیای استکباری برای اینها غصه بخورد! صدام عفلقی، محیط زیست خلیج فارس را آلوده کرده است. بوقهای استعماری، سعی میکنند این را به نام ایران، تمام کنند؛ که ایران چاههایش را تعمیر نکرده است! چاههایی که وسط دریا نزدیک عراق است و موشک و آتش هم روی آن باشد و نگذارند ما تعمیر کنیم. این حالت را درست میکنند. در لبنان امام جمعه را بگیرند و بعدهم با مردم آن طور رفتار کنند! در فلسطین با مردم آن جور رفتار کنند! حالت ضداسلامی که صدام به خود گرفته، مورد خوشایند دنیای استکباری است. حزب بعث عفلقی عراق، یک جریان ضداسلامی والحادی است، پس مورد تأیید قرار میگیرد؛ با ادلّه فرمانبری و به خاطر اینکه جریانی علیه اسلام و مسلمین و محرومین در جامعه است. شرق تأیید میکند، غرب تأیید میکند، بانکهای استکباری دنیا وام میدهند، ارتجاع منطقه از او حمایت میکنند، به خاطر اینکه اینها از اسلام عصبانی هستند. آیتاللّه صدر به همین مناسبت، شهید میشود - منتها این جریان مربوط به امروز نیست. وقتی که جمهوری اسلامی پیروز شد و زمانی که معلوم شد، روحانیت مبارز به عنوان عامل بسیج تودهها، منشاء این پیروزی است، مورد خشم استکبار جهانی قرار گرفت. عراق جایی بود که حوزه علمیه نجف در آن قرار داشت. علما و طلبههای مبارز، در آنجا زیاد بودند و این طلبهها در قبایل نفوذ داشتند و میتوانستند سراسر کشور را تحریک کنند - پس سرکوب کردند، حوزه نجف را متفرق کردند، علما را آواره کردند و با یک قساوت و خشونت و پررویی، شخصیت عظیمی مثل آیتاللّه صدر و خواهر نویسنده و مظلومش را شهید کردند (که هم شخصیت روحانی بود، هم شخصیت سیاسی بود، هم شخصیت قبیلهای و فامیلی بود و نویسندهای بود که دنیا او را میشناخت.) برای اینکه زهر چشم بگیرند و خشم خود را نشان دهند و آن حرکت اسلامی را در آنجا هم کنترل کنند. ولی ما راه خود را میرویم. تا به حال هم کارشکنیها نتوانسته است، گامهای ما را سستتر کند، بلکه جدیتر و مصممتر کرده است. همه اینها مردم دنیا را روشنتر میکند. خوشبختانه، امروز مردم ممکن است به بوقهای تبلیغاتی استعمار، گوش دهند، اما این بوقها دیگر نمیتواند اینها را فریب دهد. یک جرقه کوچکی از یک دنیای محروم، میتواند به اندازه یک خورشید برای مردم نورانی باشد و الان این جوری است. بهتر همین که برای مردم ما، حرفهای جمهوری اسلامی از طریق بلندگوهای غربی و استکباری شرقی گفته نشود. بهتر اینکه مردم از طریق تماسها و تلاشهای خودشان، اخبار پیروزیها و موفقیتهای جمهوری اسلامی و سایر نهضتهای اسلامی دنیا را بشنوند و آن راهی که اسلام برای آنها میتواند بگشاید، به آن راه کشیده شوند که الحمدللّه، کشیده شدهاند. و مطمئنم با این حرکتی که امروز در افکار مردم دنیا هست، جریانهایی مثل حزب بعث عفلقی عراق، دیگر نمیتوانند عمر طولانی کنند. اینها یک دوره اوجی داشتند که پشت سرگذاشتند و امروز رو به سقوط هستند و ما پایان جنگ تحمیلی را تحقیقاً همراه با گسسته شدن ریشههای این شجره خبیثه و پاک شدن جامعه عراق از لوثِ وجود یک جریان الحادی و کفر که به عامل استعمار در منطقه تبدیل شده و این جنایتها را برای مردم به بار میآورد، خواهیم دید و امیدواریم آن روز خیلی از ما دور نباشد و به آنجا برسیم. ترجمه خطبه عربی بسم اللّه الرحمن الرحیم سلام بر شما برادران و خواهران مسلمان سراسر دنیا. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تعالیم اسلام و قرآن همچون رسالتی که راه را برای بشریت باز میکند، مطرح شد و نظرات قسمت عمدهای از ملتهای محروم، مخصوصاً ملتهای جهان سوم را جلب کرد. در دولتهای اسلامی، افراد و اجتماعات طالب حق، احساس خوشحالی و سرور شدیدی کردند و در دولتهای غیر اسلامی هم محرومان و مظلومان به عنوان راه خلاص به اسلام نگریستند و به دقت نظر و جستجو در جهات انقلاب اسلامی و درس گیری از آن پرداختند. علت اینکه حرکتهای غیر اسلامی و مخصوصاً مارکسیستی، قدرت خود را از دست دادند و شعارهایشان رنگ باخت و زیر سؤال رفت، پیروزی سریع انقلاب ما و راه ویژه آن است. بعد از طلوع این خورشید درخشان جدید در دنیا، خشم ابرقدرتها و دولتهای مستعمره (که نیرویشان را به دلیل آسودگی فکری در دنیا و فقدان رسالت پیشتاز و حلاّل مشکلات به دست آوردهاند) نسبت به انقلاب برانگیخته شد و از جانب این راه جدید و مستقل از شرق و غرب که برمعارف اسلامی استوار است و مفاهیم آن از مبدأ الهی سرچشمه میگیرد، احساس خطر کردند. این راه روشن که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مطرح شد، موفقیت بزرگی را به دست آورد و جناحهای مخالف ظلم و دشمنی و استعمار و استثمار را، در این انقلاب و راه جدید به هم رساند و اکثریتی از ملتهای مظلوم را مستقیماً برضد استکبار جهانی متحد کرد. این راه جدید منجر به روی آوری طردشدگان مظلوم هند و بازگشت نشاط و تحرک به روانهای محرومان و مظلومان جنوب لبنان و مقاومت بنیادی آنها در برابر توطئه مشترکی که امپریالیسم، صهیونیسم، مرتجع و» کتائب «آن را اجرا میکنند، شد و باعث تحرکات برخاسته از عمل در مسلمانان محروم مصر، سودان و سایر دولتهای عربی گردید. همچنین روح عدالت اسلامی و مطابق حق را در بین کارگران مسلمانی که برای استقلال صنایع و معادن از کشورهای صنعتی غرب تلاش میکنند، منتشر ساخت و باعث اتخاذ راهها و روشهایی برای استقلال از جانب سایر ملتها مثل آرژانتین و نیکاراگوئه و تقویت روحیه ملت افغانستان که برای رهایی از اشغال تلاش میکنند، شد. بنابر آنچه که ذکر کردم، ابرقدرتها و مُزدورانشان، شروع به کوبیدن اسلام حقیقی و انقلاب ایران - که نمونه و مظهر اسلام اصیل است - کردند و به این منظور ضرباتشان را در هر مکان ممکن به مسلمانان انقلابی و محروم، متوجه ساختند. میبینیم که محرومان جنوب لبنان، به قربانگاههای تحت اشغال صهیونیستها میروند و مدعیان حقوب بشر، حتی نفس نمیکشند! مسلمانان منطقه» آسام«هند مورد حملات و کشتار جمعی قرار میگیرند و هیچ دلی جز دل محرومانی که وسیلهای برای تبلیغات ندارند، به حال آنها نمیسوزد و دستگاههای تبلیغاتی جهان استکبار، حتی از نقل این اخبار هم امتناع میکنند! در لبنان و فلسطین صدها محروم براثر گازهای سمّی که صهیونیستها آن را پخش میکنند، مسموم میشوند و چنین جنایت بزرگی را مراکز خبری، سیاسی و حقوقی دنیا احساس نمیکنند! اقدامات وحشیانه روسها در افغانستان، بدون جواب میماند و همه با سادگی و بدون ترس، از کنار جنایت آلودهسازی محیط زیست در خلیج فارس رد میشوند و ابایی هم ندارند که جمهوری اسلامی را به دروغ مسؤول آن معرفی کنند! به جنایات صدام، نسبت به مردم عراق، در برابر دیدگان جهانیان هیچ توجهی نمیشود؛ به طوری که جنایت به آنجا میرسد که آیتاللّه صدر و خواهر مظلومهاش، بنتالهدی را شهید میکنند. حزب بعث کافر عراق، به خاطر دشمنی با صلح، حمایت میشود و شرق و غرب در حفظ و حمایت آن میکوشند. اسلام، به روش سعودی و رؤسای عرب خلیج فارس و مغرب و سودان و اُردن و مبلّغان سلاطین این کشورها، کوتاهی و تسلیم در برابر کفار و دفاعاز اشرار است. این اسلام، کوبیدن محرومان را تأیید و به آن دعوت میکند! اما امروز، اسلام علی (ع)، فاطمه (س)، حسین (ع)، ابوذر، مقداد و سلمان در ایران مجسم میشود و من امیدوارم که تمامی این ظواهر و تحرکات منحرف، عاملی برای بیداری محرومانی شود که در جستجوی حق هستند و استکبار جهانی را بیش از پیش مفتضح سازد و در نهایت به رهایی مظلومان منجر شود انشاءاللّه.
أعُوذُ باللَّهِ مِنَالشَّیْطانِ الرَّجیم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ/ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ.