خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِوَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ.
قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ:
أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ
در بخش اقتصادی عدالت اجتماعی اسلام، در نتیجهگیری نیمه راه به اینجارسیدیم که اگر معارف اسلامی در حدّ همان احکام اوّلیه و بدون استفاده ازحق و قدرت ولایت اجرا بشود، جامعه ما از لحاظ بهرهگیری از مواهبطبیعت، در سطحی نزدیک به هم خواهد بود. از سوی دیگر با بیان منابعدرآمد گفتیم که آن منابع برای اداره زندگی متوسّط تمامی مردم محروم جامعهکافی است. ضمناً به خاطر فعّالیت بخش خصوصی در اسلام و وجود تفاوتدر اندازه مالکیت، امکانات تملّک بخشی از مردم، یقیناً بیشتر است.
در خطبههای پیشین گفتیم: اسلام با جلوگیری از اسراف و تبذیر دربهرهگیری، تعادلی به وجود آورده است و افرادی که زیاد دارند، از مصرفبیرویه و احتکار منع شدهاند و باید اموالشان در گردش باشد و به اندازهمعتدل از آن استفاده کنند. به آن دسته از افراد نادار که کار میکنند یا قدرت کارندارند، باید به آن اندازه داد که بتوانند در حدود زندگی متوسّط افراد جامعهزمانِ خود، از آن بهرهبرداری کنند. براین اساس، سطح استفاده از منابع طبیعی ونعمت های الهی نزدیک به هم است. بحث از تساوی نیست؛ بلکه نباید محرومِ بهرهده و نیز مُسْرف بهرهگیر داشته باشیم. این خلاصهای از بحثهای دو هفتهگذشته بود.
در نامههایی که به من رسیده، پرسشهایی مطرح شده است که ضرورت پاسخ به آنها را احساس میکنم: نخستین مورد، درباره ابهام در مصداق اسراف است. به این معنا که مردم نمیدانند اسراف چیست و چه اندازه خرجکردن، مصداق اسراف را مییابد. در پاسخ به این مسئله به طور کلّی بگویم که منتظر نباشید. جواب این سؤال را از فقها، مجتهدین، کارشناسان واسلامشناسان بگیرید این مسئلهای عرفی است؛ فقیه میگوید: در حدّ اعتدالمصرف کنید. اخلاق شناس اسلام میگوید: اخلاق اسلامی حکم میکند کهاز حدّ اعتدال تجاوز نکنید. «امّا اینکه چه مقدار» تجاوز «به حساب میآید و یانمیآید، از جمله مواردی است که باید عرف مردم تشخیص بدهد. به عبارتدیگر، خود مردم باید متوجّه باشند که این نوع مصرف در شرایط کنونی اسراف است و یا نیست. بدیهی است راهنماییهای اسلامشناسان میتواند تاحدودی در این زمینه مؤثّر باشد.
دومین مورد، اشتباهی است که برای برخی از افراد پیش آمده است و هرگونه پرخرجی را اسراف میدانند؛ در حالی که چنین نیست. امکان دارد انجام بعضی از کارها، هزینه زیادی داشته باشد؛ امّا به خاطر بازدهی و ارزشی که دارد، باید آن خرج را کرد و نمیتوان آن را اسراف نامید.
با ذکر چند مثالمطلب را روشن میکنیم تا نتوان از بحثها سوء استفاده کرد:
برخی از افراد بر این تصوّرند که ساختن مترو برای تهران، در شرایط کنونی، مصداق بارز اسراف است؛ در حالی که ممکن است ایجاد مترو برای شهر لازم باشد و هزینه زیادی هم داشته باشد. این کار نه تنها اسراف نیست؛ بلکهضدّ اسراف است. مثلاً اگر امروز تهران صاحب مترو بود و مردم میتوانستند باسرعت طول و عرض شهر را بپیمایند، چقدر صرفهجویی در وقت مردم وسوخت وسایط نقلیه و نهایتاً در کارهای مملکت میشد؟ امکان دارد طرح مترو، طرح پرخرجی باشد، امّا اگر شهری با پنج - شش میلیون جمعیت که درعین حال، بار چهل میلیون جمعیت کشور را نیز بر دوش دارد و هر روز شاهد ورود مردم زیادی از شهرستانهای مختلف به اینجاست، دارای راهی باشد که بتوان - مثلاً - فاصله شرق تا غرب یا جنوب به شمال آن را به جای یکساعت و نیم، در بیست دقیقه با مترو و با هزینه ارزان طی کرد، نمیتوانیمچنین کاری را اسراف بدانیم.
از سوی دیگر، در شرایطی که احتمال خطربمباران اتمی برای همه کشورهای منطقه وجود دارد، شهری که فاقد پناهگاه است، اگر چنین وضعی پیش آمد، مردم به کجا بروند؟ در حالی که وجود مترومیتواند پناهگاهی برای آنان باشد. اگر چنین آثاری مورد قبول است، به رغمهزینههای فراوانش باید آن را پذیرفت.
مسئلهای را که میخواهم مطرح کنم، هنوز در مرحله نخست است و بحثی هم درباره آن نشده بلکه طرح آن را از آن جهت ضروری میدانم که دانشمندانو متخصّصان در اندیشه آن باشند.
آنچه اکنون فقط در ذهن ماست این است که اگر روزی بتوان بین دریایمازندران و خلیج فارس، معبر آبی و کانالی ایجاد کرد که بتواند نقل و انتقالهایمملکت را تأمین کند، چه آثاری دارد؟ و در صورتی که چنین طرحی به مرحلهاجرا درآید، چه تحوّلی ایجاد میشود؟ اگر از مناطق کویری بگذرد، اراضیوسیعی را احیا میکند. با خاکبرداریها و ایجاد تپههای مصنوعی پیرامون آن، منبع عظیمی از ثروت به وجود میآید. رونق صنعت ماهیگیری، احداثبندرها و موارد دیگری از این دست میتواند نتیجه اجرای چنین طرحگستردهای باشد.
ممکن است این پروژه، گرانترین پروژه جهان به شمار آید امّا اگر بنا باشد ازلحاظ نقل و انتقالات و از نظر اقتصادی، سیاسی و ... تحوّلی در منطقه بهوجود آید، با وجود هزینه بسیار سنگینش، باید آن را در صورت امکان به اجرادرآورد. چنین کاری را هم نمیتوانیم اسرافبدانیم. این، دو پاسخ بهپرسشهایی که در ذهن شما بوده؛ و اینک به توضیح نکات مبهم بحثهایی کهپیش از این مطرح شده است میپردازیم.
در خطبههای پیشین، جملهای گفتم که بعداً متوجه شدم که مردم تا چه اندازه روی کلماتی که در نماز جمعه گفته میشود حسّاساند و چه مسؤولیت عظیمی برعهده ماست. تعبیری به این صورت داشتم که ممکن است ما موفّق نشویم اسلام واقعی را در جامعه پیاده کنیم؛ امّا شایسته است از این تریبون، اسلام را به مردم معرّفی کنیم که اگر مردم دیدند نشد، گناهِ نشدن را به گردن ما بگذارند؛ نه بر عهده اسلام که از اسلام برگردند! پس از ادای این جملهها، مراجعات فراوانی از داخل و خارج کشور صورت گرفت که مردم از این جملهافسرده شدهاند و تصوّر میکنند که مثلاً - خدای ناکرده - مشکلاتی در بنیانحکومتی هست که شما احساس میکنید نمیتوان اسلام را در کشور پیاده کرد؛ یا خیال میکنید توطئههای دشمنان شما آن قدر قوی است که امکان کار و پیشرفت را از شما گرفته است. براین اساس لازم دیدم بحثی را که میبایستی بعد از سه - چهار خطبه دیگر مطرح بکنم، به خاطر بیرون آوردن این تردیدها از ذهن مردم، اکنون به طرح و توضیح آن بپردازم.
به نظر من - که مقداری در اسلام کار کردهام و مدّعی نیستم که اسلام شناس قوی و نیرومندی هستم - جامعهای که قرآن و اسلام خواستار آن است و عدالتی که اسلام میخواهد در ابعاد مختلف برای مردم ایجاد کند، دارای آن چنان سطح بالایی است و هدف اسلام آن قدر عالی و متعالی است که ما هرقدر تلاش کنیم، نمیتوانیم این راه طولانی را با فرهنگ موجود جامعه و تربیت خاصی که جهانِ امروز دارد، به این زودیها طی کنیم.
من نمیخواهم بگویم ضعفی در مدیریت است، یا مانع بزرگی در جلوی راهداریم و یا جریانی وجود دارد که میتواند جلوی حرکت اسلامی را بگیرد، بلکههدف آن قدر عالی است که دسترسی به آن، زمان و نیروی فراوانی نیاز دارد.
امروز میخواهم توضیح بدهم که اسلام چه میخواهد و ما کجا هستیم. این ر ا نیز بگویم که ممکن است دیدگاههای بنده برای بعضی از دوستان اسلامشناس، قابل قبول نباشد که اشکالی ندارد. در همین جا تذکّری بهمناس بت مسایلی که در هفته گذشته داشتیم؛ بدهم.
ببینید برادران و خواهران! در جامعه ما و به طور کلّی از صدر اسلام تاکنون، اجتهاد و درک معارف اسلام، مسئلهای نبوده است که تمام اسلامشناسان وفقها درباره آن نظر واحدی داشته باشند. روایت داریم، آیه داریم، سیره انبیا را ازگذشته داریم، سیره ائمّه خودمان و سیره فقها را داریم و مطالب را از آنها درکمیکنیم. همه هم یک جور نمیفهمند.
جامعه ما باید دارای چنان رشدی باشد که اگر یک نفر مطلبی را اظهار کرد و دیگران هم در مقابل او به اظهارنظر پرداختند، آن را دلیل اختلاف ندانیم. شما مجلس شورای اسلامی را ببینید! به نظر من، جامعه نیز باید این چنین باشد. تریبون مجلس باز است؛ مسئلهای مطرح میشود، نمایندهای صحبت میکند، نماینده دیگری با نظرات او مخالفت میکند و آن را اشتباه میداند. اگر بحث کنند؛ به هیچ کس برنمیخورد. من مثلاً رئیس مجلسم؛ دیدهاید گاهی اظهاری میکنم، یکی از نمایندهها، در مخالفت، نظر مرا اشتباه میداند و میگوید هاشمی اشتباه کرد، نظر من این است؛ بنده اصلاً نمیرنجم. ممکن است مجلس هم نظر مرا نپذیرد و به آن رأی ندهد. جامعه اسلامی نیز باید همین گونه باشد.
کسی نگوید پسمردم با اختلافات چه کنند؟ راه مردم روشن است. از لحاظ مسائل دینی، مرجع تقلید دارند؛ به او مراجعه میکنند. در مسائل اجتماعی و سیاسی، امام را داریم و ولیّ فقیه در جایی که لازم باشد؛ نظر قاطع خود را بیان میکند؛ همه ما نیز اطاعت میکنیم.
از لحاظ قانونی، محور مشخّص است. مجلس شورای اسلامی، قانونی را میگذراند، شورای نگهبان حق دارد از لحاظ انطباق قانون با شرع و قانون اساسی نظر بدهد. ممکن است مجلس شورای اسلامی یا شورای نگهبان اشتباه کنند؛ امّا معیارْ روشن است؛ یعنی مردم هیچ گونه ابهامی در زندگی خویش ندارند: قانون را از مجلس میگیرند، درباره احکام ولایتی، حضرتامام هستند، احکام دینی خود رانیز ازمرجع تقلیدشان - هرکه هست -میگیرند و آنهایی که ربطی به مسائل اجتماعی ندارد، خصوصی است.
پس زمانی که معیارها این گونه روشن است و امام و مجلس و شورای نگهبانحضور دارند و ابهامی در کار نیست، باید نویسندگان را آزاد بگذاریم کهنظرشان را درباره معارف اسلامی بنویسند و گویندگان نیز نظرشان را بگویند. بنده اگر در اینجا حرفی زدم، باید حق بدهم به هرکس که حرف مرا نمیپسندد انتقاد کند و او هم اگر حرفی زد که بنده نمیپسندم، باید حق داشته باشم تا نظرم را بگویم. مطبوعات باید این چنین باشند و به عنوان آیینه افکار، آنها رام نعکس کنند. در چنین صورتی، هیچ گونه ابهام عملی برای مردم به وجود نمیآید. راهها مشخّص و محورها معلوم است و براساس آنها اسلامْ شناخته ودیدگاهها روشن میشود.
من براین باورم که اگر بخواهیم نسل آینده معارف اسلام را بفهمد و دُگم نشود وتنگ نظریهایی را که برجامعه ما تحمیل شده است، بشکنیم و طلبهها آزاد فکر کنند و آزادانه با مطالعه روایت و قرآن مسائل را بفهمند و به مردم بگویند و اگر بخواهیم آزادانه در درسها حرف بزنیم و منبع عظیم معارف رابرای مردم روشن کنیم، باید از آزاداندیشی و آزاد گفتن حمایت کنیم. اینحرکت، مزاحم زندگی مردم نیست؛ بلکه راهی برای شناخت بیشتر اسلام و علمو مباحثه است.
امّا آنچه من از آیات، روایات، فتاوا و رسالههای موجود و مخصوصاً فتاوای امام و آیت اللّه منتظری میفهمم؛ این است که اسلام و قرآن، طرفدار جامعهای هستند که همه مردمش ازلحاظ بهرهبرداری، شبیه طبقه متوسّط (متوسّط امروز را عرض میکنم) زندگی کنند. اسراف نباشد و هیچکس نیز به دلیل تنگدستی از نیازهای زندگی انسانی محروم نباشد. دلایل فراوانی برای این مسئله دارم که بخشهایی از آن را در خطبههای گذشته گفتم و قسمتی از آن را نیز بهاندازهای که نیمهوقت این خطبه ایجاب میکند عرض میکنم.
شما بروید و صدر اسلام را ببینید! از صدر اسلام به زمان امام صادق (ع) و سپس یکباره به زمان حضرت حجّت (عج) منتقل میشویم که زمان ایدهآل ماست که از هر سه بخش حرف میزنم.
از معارف اجتماعی و اخلاقی که به دست ما رسیده، کاملاً مشهود است کهاسلام جامعهای را نمیپذیرد که یک نفر در آن دارای امکانات اضافی باشد و درکنارش محرومی که به همان امکانات نیاز دارد، از او دریغ شود. این مبغوضاسلام است. حالا شما بگویید حکم اخلاقی است. مگر احکام اخلاقی بااحکام حقوقی اسلام چه فرقی میکند؟ من اکنون درباره هدف اسلام ازجامعهای که میخواهد تربیت کند و تحویل بدهد، توضیح میدهم:
وقتی به دستور پیامبر اکرم (ص) حدود یکصد تن از مسلمانان مکّه به مدینه هجرت کردند. مردم مدینه - که به آنها انصارمیگفتند - خانههای خود را در اختیار مهاجرین قرار دادند و با آنها بالسّویه زندگی میکردند که قرآن از اینها ستایش کرده است: «وَ الَّذینَ تَبَوَّءُ الدَّارَ ... وَ یُؤثِرُونَ عَلی اَنْفُسهِمْ وَ لَوْ کانَبهِمْ خَصاصَةٌ ...[1]»
در یکی از جنگهای دو - سه سال اوّل که پیغمبر (ص) غنایم زیادی به دستآورد، انصار و مهاجرین را جمع کرد و فرمود: انصار خیلی محبّت کردهاند؛ منحالا برای ایجاد تعادل پیشنهاد میکنم که این غنایم را بین همهتان - مهاجرینو انصار - تقسیم کنم و به روش فعلی زندگی کنید؛ یا آن را به انصار - کهحقّشان هم هست و در جنگ نیز شرکت کردهاند - ندهم بلکه تمام آن رإ؛ ظظ بهمهاجرین بدهم تا بتوانند خانهای برای خود تأمین کنند و از خانههای انصاربیرون بیایند. پیشنهاد پیامبر به منظور حلّ مشکل مهاجرین و انصار بود. امّا دراین هنگام انصار از جای برخاستند و گفتند: نه آقا! ما نمیخواهیم این جورباشد؛ ما تقاضا داریم مهاجرین در خانههای ما باشند و در عین حال غنایم رانیز به آنها بدهید، زیرا زندگی ما تأمین است. در این هنگام پیامبر از آنها به طرزجالبی ستایش کرد.
در برخی تواریخ هست که به دستور پیامبر (ص) کوزه یا ظرف در بازی که دست در آن میرفت درست کرده بودند، آن را در صف جماعت مسجد میگرداندند. هرکسی دست در ظرف میبرد؛ عدّهای در آن پول میریختند وگروهی از آن برمیداشتند. هرکس به اندازه امکان یا نیازش در آن میریخت یا برمیداشت، بیآنکه کسی از میزان پرداخت یا برداشت خبر داشته باشد. اگرشیوه زندگی مردم در زمان پیامبر (ص) و دستوری را که ایشان برای برداشتن دیوار باغها در مسیرها داده بودند تا عابران بتوانند به عنوان حقّ المارّه [2]از میوهها استفاده کنند، مشاهده کنید، متوجّه میشوید که آن حضرت چگونه مردم را اداره میکردند.
قدری جلوتر میآییم و به زمان حضرت امام صادق (ع) میرسیم. روزییکی از مریدان امام صادق (ع) از خراسان خدمت آن حضرت رسید و ضمنتعریف و تمجید از اوضاع خراسان و افزایش تعداد شیعهها در آن منطقه گفت: مذهب شیعه در خراسان قوی میشود و مردم خوب شدهاند. «امام ضمن ابرازخوشوقتی از وضع مردم شیعه مذهب پرسید»: روابط اجتماعی شیعهها با همچگونه است؟«آن مرد گفت»: با هم رفیق و صمیمی هستند.» حضرت صادقفرمود»: آیا کارتان به آنجا رسیده است که اگر یکی از شما نیازی داشت و شیعهدیگری آن نیاز را در خانه یا مغازهاش داشت، نفر اوّل به خودش حق بدهدبدون اجازه صاحب مال برود و از اموال او استفاده و نیازش را برطرف کند؟«آن مرد فکری کرد و گفت: نه آقا! این جور نیست. هرکس روی مال خودشحسابی دارد. امام صادق (ع) فرمود: بنابراین، شما آن شیعهای که مامیخواستیم نیستید. به شیعیان من در خراسان بگو که بین شما باید اینچنین رابطهای باشد.
درباره دوران امام زمان (عج) روایتهای زیادی درباره تعیین روابط اقتصادی داریم که یکی از آنها را عرض میکنم و چون در این خطبه نمیگنجد - انشاءاللَّه - در بحث نهایی به طور مفصّل تر درباره این مسئله خواهم گفت. متن روایت این است: « اِذا قامَ قائِمٌ جائَتِ الْمُزامِلَةُ وَ جاءَ رَجُلٌ اِلی کَیْس اَخیه، یَأخُذُ مِنْهُ وَ لا یَمْنَعُهُ»
میگوید: وقتی حضرت حجّت (عج) ظهور کرد، آن چنان مردم با هم صمیمی هستند که هرکس نیازی دارد؛ به طرف خانه و مغازه دوستش میرود و از پس انداز او برمیدارد و نیاز خودش رإ؛ تأمین میکند و او نیز مانع نمیشود؛ یعنی آن جامعهای که امام زمان (عج) میخواهد بسازد، از لحاظ اقتصادی چنین روابطی خواهد داشت.
دو - سه روایت از امام صادق (ع) نوشتهام که امروز آن را میخوانم. دروسائل از امام صادق (ع) روایت شده است: « مَنْ کانَ لَهُ دارٌ فَاحْتاجَ مُومِنٌ اِلی سُکناها فَمَنَعهُ اِیّاها قالَاللَّهَ عَزَّ و جَلَّ - مَلائِکَتی! بَخِلَ عَبدی عَلی عَبدی بسُکْنَةِدُنیا وَ عِزَّتی لا یَسْکُنُ جِنانی اَبَداً.»
میگوید که امام صادق فرمود: کسی که خانههای خالی داشته باشد کهخودش به آن نیاز ندارد و مؤمنی برای سکونت به آن نیاز دارد امّا به او نمیدهدکه در این خانه بنشیند، خداوند به ملایکهاش میگوید (خدا با ملائکه سخنمیگوید و این بنده را لایق نمیداند که با او حرف بزند) این بنده من نسبت بهآن بنده بُخل ورزید و نگذاشت که او زیرسقفی در این دنیا زندگی کند. به عزّتخودم سوگند که او حقّ سُکنا در بهشت مرا ندارد و هیچ گاه به بهشت مننخواهد آمد.
ممکن است برخی بگویند در صدر اسلام از این گرفتاریها بوده است؛ امّازمان امام صادق (ع) اوج قدرت مسلمانها بود و آنها امکانات فراوانی داشتند، تجارت و کار هم رواج داشت. شما ملاحظه میفرمایید که امام صادق (ع) درباره مسکن چنین میگویند. عرض من این است که اگر بخواهیم بهجامعهای برسیم که امام صادق (ع) میخواستند، چقدر باید فرهنگ مردم رامتحوّل کنیم؟! جامعهای که امروز متدیّنها، حاجیها، نمازخوانها وخوبهایش که خانههای اضافی دارند و به خاطر تفاوت مقداری پول، مستأجربیمأوا را از خانه بیرون میریزند و در خیابان ویلان میکنند، ما بخواهیمجامعه را به جایی برسانیم که از پیش خودش سُکنا را برای او ممنوع نکند! اینجا صحبت قیمت هم نیست. فرض کنیم اجاره هم لازم باشد. ما بخواهیمجامعه را به اینجا برسانیم، راه طولانی است و باید فرهنگ جامعه عوض شود. ملّت باید به جای پول و درآمد، به انسانیت و اخلاق توجه کنند و رحم وعاطفه بر ما حاکم باشد. جامعه با چنین وضعی فاصله زیاد دارد. خداوند بهجلال و عزّت خودش سوگند میخورد، کسی که خانهای دارد و مورد نیازشنیست و در اختیار دیگری نمیگذارد، او را از بهشتش محروم میکند.
روایت دوّم، قدری عمومیتر است. امام صادق (ع) میفرماید: « أیُّما مُؤمِنٌ مَنَعَ مؤمِناً شَیئاً مِمَّاً یَحْتاجُ اِلَیْهِ وَ هُوَ یَقْدرُعَلَیْه مِنْ عِنْدهِ اَوْ مِنْ عِنْد غَیْرِهِ اَقامَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقیامَةِمُسْوَدّاً وَجْهُهُ مُرْزَقَةً عَیْناهُ مَغْلولَةً یَداهُ اِلی عُنُقِهِ فَیُقالُهذَا الْخائِنُ الَّذی خانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ثُمَّ یُؤمَرُ بهِ اِلیَالنَّارِ.»
انسان نمیتواند این روایتها را در بحث کتابهای حقوقی بیاورد. معیارهایحقوقی اسلام چیز دیگری است. درباره نظام اقتصادی اسلام، بخشهایی راتوضیح دادم امّا در جامعه ایدهآل اسلام، اخلاق و رحم و عطوفت و انسانیتنیز باید چاشنی کارها باشد.
میگوید: اگر کسی به مسلمان مؤمنی بر بخورد که به او نیاز دارد و میتواندخودش آن را تأمین کند، یا به وسیله شخص دیگری آن نیاز را برآورده سازد واین کار را نکند و بگذارد مؤمن نیازمندی در جامعه باشد، خداوند چنین کسیرا در محشر میایستاند، در حالی که صورتش سیاه است. آدم مادّی در روزقیامت رو سیاه است، چشمهایش از حالت عادّی خارج شده و سفید است ودستهایش را به گردنش بستهاند؛ دستهایی که میتوانسته در خدمت مردم باشدو نبوده است! و اعلان میشود که این خائنی است که به خدا و رسولشخیانت و ظلم کرده است. البتّه ظلم به معنای معروفش نیست امّا وقتی آن را درسطح وسیع جامعه حساب کنیم، مسئله خطرناکی میشود. اگر متمکّنین وصاحبان امکانات به نیازمندیهای دیگران توجّه نکنند، خداوند در روز قیامتچنین رسوایی را بر سر آنها خواهد آورد و دستور خواهد داد آنها را به آتش بیندازند.
روایت دیگری میخوانم: «أیُّما مُؤمِنٌ حَبَسَ مؤمِناً عَنْ مالِهِ وَ هُوَ مُحتاجٌ اِلَیْهِ لَمْیُذقْهُ اللَّهُ مِنْ طَعامِ الْجَنَّةِ وَلا یَشْرِبُ مِنْ رَحیقِالْمَخْتومِ.[3]»
خداوند، آن مشروب عالی را بر او حرام میکند و از طعام بهشت نمیدهد. این گونه روایتها را فراوان داریم که اگر همه آنها را جمع کنیم کتاب قطوریمیشود که شاید چند هزار صفحه داشته باشد که من دو - سه نمونهاش راخواندم. اسلام، چنین جامعهای را میخواهد.
علیّبن ابیطالب (ع) بهاصحابش و به مردم فرمود: « لَوْ سَلَکْتُمُ الحَقَّ مِنْ مَنْهَجِهِ لَابْتَهَجَتْ بکُمُ السُّبُلُ وَ ماعالَ فیکُمْ عائِل.»
حضرت علی (ع) میفرماید: اگر از راههایی که خداوند در پیشتان گذاشته استبروید (درباره این راهها کمی توضیح خواهیم داد) خداوند همه راههایسعادت را به روی شما بازخواهد کرد و نیازمندی بین شما نخواهد ماند؛ یعنیاگر از راههایی که برای ما در زمینههای اقتصادی، اخلاقی، نظامی، حقوقی، تولید، توزیع و... تعیین شده است برویم، تمام جهان و نعمتهایش بر ما لبخند خواهند زد و بین خودمان نیازمندی نخواهیم داشت.
این جامعه ایدهآل علیّ بن ابی طالب (ع)، پیامبر اکرم (ص) و امام صادق (ع) است و جامعهای است که امام زمان (عج) تعقیب میکند، وآن چنان زندگیاست که حضرت زهرا (س) - که امروز متعلّق به اوست - دارد. رفتار حضرتزهرا (س) با فضّهطوری است که او را آنچنان صمیمی میکند که تاکربلا و تا آخرین آنات هم حاضر نیست از این خانواده جدا شود؛ برای اینکهوقتی فضّه را به خانه زهرا (س) آوردند به او گفت: فضّهجان! تو انسانی، منهم انسانم. تو به عبادت نیاز داری، من هم احتیاج دارم. تو خسته میشوی، منهم خسته میشوم. یک روز کارها را من میکنم، یک روز هم تو بکن! هر چه درخانه بود - مثل لباس - تقسیم میکردند و میپوشیدند. این طور نبود کهحضرت زهرا (س) به عنوان خانم بنشیند واستراحت کند و فضّه به عنوانکلفت، دائم کار کند و خسته شود. میفرمود: کارها تقسیم شود، همه با هم کارمیکنیم.
این زندگی داخلی پیشوایان دین وآن هم زندگی عمومیشان بود. این نیزبخشی از دستورات و راههایی است که حضرت علیّ بن ابی طالب (ع) به آناشاره و تأکید میکند که اگر از آن راهها بروید، همان راه تقواست. ما تصوّرمیکنیم که تقوا چیزی مطلق، مجرّد، منفصل از امور زندگی است و صِرف نمازو روزه و حج و عبادات و مسائل داخلی، انسان را متّقی میکند. تقوا پهنهوسیعی در زندگی انسان دارد. نمیتوانیم بپذیریم آدمی که خودش سیر است، همه چیزش تأمین است و حقوق خدا هم به اموالش هست [از برآورده کردننیازهای همنوعش خودداری کند] حال، ممکن است بگویید حقوقش را دادهاست. بحث من دراینجا درباره کسانی نیست که حقوقی به گردنشان است. این، مقدّمه بحثهای آینده من است امّا خود جامعه و تبعیض در آن، مسئله است. اینکه بخشی از جامعه آن جور و بخش دیگری این جور زندگی کنند، ممکننیست. اگر مردم متّقی و دارای اخلاق و روحیه اسلامی باشند، باید تغییرحالت بدهند. تقوا ملکهای است در وجود انسان و نیرویی است که او را ازانحراف باز میدارد و به سویی که حق است میراند.
زمانی بر این باورید که اینها مسائل شخصی پیرامون خودتان است امّاقدری که بازتر به مسئله مینگرید متوجّه میشوید که چگونه میتوان متّقیبود و دید که جامعه به طرف فساد و کفر میرود و تبعیض نیز جامعه را از پا درمیآورد! انقلاب نمیتواند در شرایط تبعیض بماند. آدم اینها را بالعیان میبیند، متّقی هم باشد! چون خمس و زکاتش را داده و اموال مشروعی دارد و متعلّق بهخود اوست، پس جامعه به هر جا که خواست برود! تقوا پهنه وسیعی دارد. هرجا انسان شاهد پایمال شدن حقّی است، باید از آن جلوگیری کند. هر جا اسلامرا در خطر دید و یا شاهد گسترش فساد اجتماعی است باید به پاخیزد. بایددید خودمان را وسیعتر کنیم و از محدوده افراد بیرون بیاییم و به محدودهجامعه بنگریم. اگر با آن دید وسیع، مقتضیات تقوا را در نظر بگیریم، شرایطجدیدی برای ما پیش میآید.
این آستانه بحث من از خطبههای بعد است. مراحل کنترل ثروت را گفتم. قبول کردم که تفاوت در ثروت میشود. حقوق واجب را گفتم که میتوان با آنبه عدالت اجتماعی رسید. امّا حالا میگویم که ممکن است نتوانیم باحقوقواجب تأمین کنیم؛ پس نیاز به وسایل دیگر داریم که در خطبههای بعدمیگویم. مسئله تبرّئات، انفاقات و جلوگیری از حواشی فاسد و تفاوتامکانات که ممکن است در بهرهگیری پیش بیاید، از جمله مسایلی است که درخطبههای بعد مطرح میکنم.
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَرَاَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالدّینِ/ فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ / وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ/ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ / الذَّینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ / الَّذینَهُمْ یُراؤُنَ / وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِوَ عَلی عَلیٍّ أَمیرِ المُؤْمنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرَةِ وَ عَلیسبْطیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّد بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّد بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِعَلِیٍّ وَ أْلْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.
خطبه دوّم درباره مسائل مهمّ کشور، منطقه و جهان و بحثهایی است که تناسبهای تاریخی دارد.
نخستین قسمت مربوط به حضرت زهرا (س) است کهخوشبختانه در اینجا ذکر مناقب صدیقه کبرا شد؛ در خطبه گذشته نیز در حدّ بسیار نازلی وظیفهام را ادا کردم.
در هفته گذشته و آینده، دو تناسب تاریخیداریم که با مسائل روزمان کاملاً مربوط است. رحلت آیت اللَّه بزرگوار کاشانی وروز ملّی شدن صنعت نفت را داریم که با جریانهایی که این روزها دراوپک میگذرد و مسئله روز ماست مجموعهای را تشکیل میدهد. گوشهایهم از آنچه در کنفرانس غیرمتعهّدها پیش آمد و به طور کلّی وضع منطقه درارتباط با جنگ و مسائل اقتصادی که باید به هریک از آنها در این خطبهاشاراتی داشته باشیم.
ما میدانیم رگ حیات دنیای صنعتی و استعمارگر در این منطقه، کشورهایاسلامی و بخصوص کشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس است و اگر این شریان را قطع کنند و یا برایش شیری بگذارند که در دست مردم منطقه باشد، برای دنیای استعمارگر بسیار وحشتناک است. بدین جهت برای آنها مطلوب است که این منطقه، مِلک طِلق خودشان باشد؛ منتها میدانند که از آن سوی دریاها و از قارههای دور نمیتوانند به صورت رسمی و قانونی و ظاهرالصّلاح، مالک اینجا باشند. البتّه زمانی، استعمار رسمی بود که این مسأله دیگر گذشته است و ملّتها کمی بیدار شدهاند. با این وجود، تمام تلاش استعمارگران بر این است که منطقه را در اختیار داشته باشند.
اگر تاریخ یکصدساله اخیر ایران، عراق و کشورهای جنوب خلیج فارس را بخوانید میبینید که تمام همّت استعمارگران غربی - و اخیراً شرقی – بر این بوده که در این منطقه سیادت داشته و آن را به عنوان منبع حیات خود در اختیار داشته باشند. آخرین شکلی که به آن رسیدند، تشکیل حکومتهای دست نشانده بود. آنچه هم که اینها را تهدید میکند و ممکن است روزی موی دماغشان بشود، تنها نیروی مشترک منطقه و دینامیسم عظیم، یعنی اسلام است. بهعبارت دیگر، چیز دیگری که اینها را بترساند وجود ندارد؛ یعنی اگر روزی اسلام به طور واقعی - حتّی نسبی - در این منطقه اجرا شود، اینها دیگر نمیتوانند استفاده کنند.
اصول اسلام جلوی استعمارگران را میگیرد و آنها نیزاین مسئله را میدانند. فکر نکنید که سیاستگزاران وابسته به استعمارگران، اسلام را نخوانده باشند؛ آنها معارف اسلام را گذراندهاند و میدانند. آنها مثلاًقانون اساسی ما را با دقّت خواندهاند و میدانند کجاهایش میتواند مزاحم آنها باشد؛ از اسلام نیز مسایلی به این شکل میدانند. روحانیت نیز نه به عنوان یکجریان مستقل بلکه به عنوان جریان حامل رسالت اسلام، در اینجا برای آنها حکم اسلام را پیدا میکند. بر این اساس اگر استعمارگران بتوانند خود را از خطر اسلام و روحانیت حفظ کنند، راه را صاف و آینده را روشن میدانند. چنین سیاستی را میتوان از سالهای پیش از انقلاب مشروطه تاکنون، از لابهلای تاریخ به خوبی دید. اگر کسی تاریخ درستی بنویسد و مقاطع تاریخی را مشخّص کند، میتواند هزاران دلیل تاریخی در این زمینه ارائه دهد.
در زمان نهضت ملّی شدن صنعت نفت، این مسئله تا اندازهای خود را نشان داد. مردم مبارزه کردند. دکتر مصدّق و تیپ جبهه ملّی و عدّهای به عنوان سمبل روشنفکرها از یک سو و آیت اللَّه کاشانی، فداییان اسلام، عدّهای ازروحانیون و مسلمانان بازار و نقاط دیگر به عنوان قدرت مذهبی از سویدیگر، به میدان آمدند. امّا نیروهای ملّی را آیت اللَّه کاشانی و روحانیون بسیجکردند. نیروهای روشنفکر چندان زیاد نبودند و آن تعدادی هم که بودند جذبشدند.
وقتی نهضت به پیروزی رسید، دشمنان نقطه خوبی را یافتند و دقیقاًتشخیص دادند که باید چه بکنند؛ یعنی به جای اینکه به سراغ اصل نهضتبروند به سراغ آیت اللَّه کاشانی رفتند و اشتباه بزرگی که دکتر مصدّق کرد این بودکه این پشتوانه عظیم را از دست خود و نهضت داد. اختلاف نیز بر سر مسایلاسلامی بود. به یاد دارم در مشهد بودم؛ در آن زمان هنوز خیلی سیاست رانمیفهمیدم. آیت اللَّه کاشانی به مشهد آمده بود و سخنرانی داشت. من نزدیکصندلی ایشان نشسته بودم. او با حالت بسیار متأثّری میگفت: من به اینهامیگویم این مردم مسلمان مبارزه کردهاند، آنها را راضی کنید و مقداری بهاسلام بها بدهید، امّا اینها حاضر نیستند. من میگویم حدّاقل امتیازی که بهمسلمانان میدهید اینکه مشروبات الکلی را منع کنید. دکتر [مصدّق] میگویدکه مشروبات الکلی یکی از منابع درآمد ماست، دولت فقیر است و نمیتواندکارخانهها را ببندد. «آیت اللَّه کاشانی میگفت»: من پیشنهاد کردم که شما این راقبول کنید، من به ملّت میگویم کیلویی ده شاهی روی شکر میبندیم و مردمهم استقبال میکنند، آنها زیر بار نمیروند.
متأسّفانه آنها آیت اللَّه کاشانی را بدنام کرده بودند که ایشان توصیه میکند کهمثلاً فلان کار بشود یا نشود؛ از حرفهایی که بچگانه بود. در حالی که هرکسزندگی آیت اللَّه کاشانی را به یاد داشته باشد، ترجیع بند حرفهای ایشان این بودکه باید انگلیسیها را از اینجا بیرون کرد. او خوب فهمیده بود که ریشه اصلیکجاست؛ اسلام بیاید و انگلیسیها بروند. همه حرفها این بود. آنها این جورفکر نمیکردند. مسئله ملّیگرایی را با این گونه مسائل مخلوط کردند. در حالیکه ملّیگرایی، یعنی دفاع از خاک و وطن، ما اکنون از وطن و خاکمان دفاعمیکنیم و چند شهید میدهیم تا یک تپه را از دست عراقیها بگیریم؛ یا دربارهجزایر خلیج فارس آن چنان مقاومت کردیم و در دهنشان زدیم که دیگر اینحرفها را نزنند و دیگر نمیزنند. ما از خاک به خاطر اسلام دفاع میکنیم، درصورتی که آنها میخواستند به خاطر خاک، اسلام را فدا کنند! و ملّی گرایی بهآن شکل خطرناک بود.
این اختلافات از طرف غربیها دامن زده شد و آیت اللَّه کاشانی و سپسروحانیون و بازاریها را از مبارزه گرفتند و وضعی پیش آمد که از آن اطّلاعدارید. روز 30 تیر تا 28 مرداد معلوم است که چه افرادی در خیابانها بودند وتعدادشان چقدر بود. من نمیخواهم به آن تاریخ باز گردم. این اشتباه بزرگ درآن زمان شد و تجربهای هم برای دشمنان مملکت بود.
در مصر، جمال عبدالنّاصر و گروه همراهش واقعاً گروه مخلصی بودند وخدمت کردند و دنیای عرب را تکان دادند. اشتباهشان این بود که به جای تکیه روی اسلام، روی عروبت تکیه کردند. عروبت، کسی را نجات نمیدهد؛ تا به حال هم نتوانسته نجات دهد، بلکه مایه اختلاف شده است. وقتی روی عروبت تکیه شد، آفریقایی نیز شعار دیگری میدهد، آسیایی هم به شعار دیگری میپردازد، هرکس برای خودش شعار تازهای میدهد. امّا اسلام بود کهمیتوانست کار بکند. این اشتباه، آنجا را هم خراب کرد.
در مبارزه با فلسطین نیز دچار همین مشکل هستیم. نگذاشتند اسلامْ محوربشود، محور، مسائل ناسیونالیستی است. در کشور ما از روز اوّل میخواستند همین کار را بکنند و ملّی گرایی را تقویت کردند. در کردستان، ترکمن صحرا، بلوچستان، خوزستان، آذربایجان و هرجا که مایه ملّیگرایی داشت انگشتگذاشتند و تحریک کردند. این رویه آنها بود تا نگذارند اسلام محور بشود، بلکهمحور را روی این گونه حرفها بردند. امّا خوشبختانه بیداری ملّت و رهبریقاطع امام و معنویت اسلام - که روی آن تکیه کردیم - این توفیق را به ما داد تاخطر را بفهمیم و جلوی آن بایستیم و تا به حال نیز ایستادهایم.
اکنون دشمنان اسلام، تمام امکاناتشان را در جهان بسیج کردهاند و این بدانجهت است که جمهوری اسلامی، کلاه سرش نرفته و خطّ صحیح را برگزیده واسلام و روحانیت و اتّکای به مردم را محور حرکت قرار داده است و اینها از این جهت نتوانستند کاری بکنند و - ان شاءاللَّه - در آینده نیز با بیداریروحانیت و ملّت نخواهند توانست کاری بکنند. ضمن اینکه آنها راههایدیگری برای ضربه زدن انتخاب کردهاند.
ما در این دو هفته از دو جهت مورد هجوم قرار گرفتهایم. نخستین مسئله، صدّام و حزب بعث عفلقی است که باید به عنوان یکی از سرطانهای منطقه برایش فکری کرد. اکنون - منهای جنگ - باید ملّت ما، جهان و کشورهای عربی بدانند که حزب بعث عفلقی عراق با حمایتی که شد (اگر از اصل همنبود، ماهیت خود عفلق روشن است) امروز به نیرویی برای جلوگیری از اینکه قدرتی در مقابل استعمار به وجود بیاید، تبدیل شده است. الآن خطر بعثعراق، این است. اگر عراقیها بمانند، بعثیهای بالای سرشان نخواهند گذاشت کسی در کشورهای جنوب خلیج فارس اقدام کند و به طور جدّی با اسرائیل بجنگد و نخواهند گذاشت ملّتهای دیگری که آزادند، مبارزه کنند. ما اگر جنگ هم نداشتیم، بایستی به فکر بودیم که این سرطان را از منطقه بکنیم. اگر درجنگ همّتی بشود – کهان شاء اللَّه میشود - این نتیجه را از حرکتمان خواهیمگرفت که یکی از ریشهدارترین سرطانهای کشنده منطقه را از دست دشمنانمنطقه بگیریم و خونخواران دنیا را از این پایگاهشان محروم کنیم. البتّه مسایلدیگری هم هست که باید به سراغ آنها رفت امّا اکنون شمشیر در دست زنگیمست است.
در این دو هفته با مسئله کنفرانس غیرمتعّهدها و اجلاس اوپک روبهرو بودیم. متأسّفانه شرق و غرب و روس و آمریکا در این جهت کاملاً هماهنگعمل میکنند که عجیب است.
ما عضو کنفرانس غیرمتعهّدها هستیم، برای آن احترام قایلیم و میکوشیم آنرا پاک و جبهه را قوی کنیم. امّا ملاحظه کنید هنگامی که کنفرانس شروع شدچه جوّی علیه جمهوری اسلامی به وجود آوردند. آنهایی که عمّال روسبودند، میخواستند پیش از آمریکاییها ما را محکوم و از صدّام تجلیل کنند. آیا آنهایی که میگفتند صدّام صلح طلب است و نیروهایش را بیرون راندهاست، نمیدانستند او دروغ میگوید؟ نمیدانستند نیروهایش در خاک ماست؟ او اصول غیرمتعهّدها را شکسته و به کشور غیرمتعهّدی حمله کرده است؟ همهرا میدانستند و با کمال پررویی و با قیافه انقلابی به کنفرانس آمدند و دروغگفتند و دست کشورهای کوچک را نیز باز کردند. روس و آمریکا، به طورهماهنگ، جوّ عجیبی در کنفرانس درست کرده بودند. جالب است در حالی کهافغانستان در اشغال شوروی است و ببرک کارمل با ارتش شوروی ادارهمیشود و مردم افغانستان به آن شکل با فقر و دستخالی و بدبختیمیجنگند، آنها را فراموش کرده و همه به سراغ ما آمده بودند. خوشبختانه باتلاشی که هیأت ما در آنجا کرد، موفّق شد آن جوّ را بشکند. البتّه ما در نهایتمتشکّریم که سرعقل آمدند و مطلب بدی در قطعنامه نیاوردند و حدّاقل اینکهکنفرانس را به بغداد منتقل نکردند که اگر کرده بودند، ملّتمان میفهمیدند که اینچه ظلمی است. به هر حال امیدواریم با تلاشی که در آینده میکنیم بتوانیمتصفیهای در غیرمتعهّدها بکنیم.
در مورد اوپک، هیأت ما تلاش فراوانی کرد. خدا به اعضای آن توفیق بدهدامّا به هدفی که مطلوب ما بود نرسیدند. جنایتی که کشورهای جنوب منطقهخلیج فارس، عربستان سعودی، کویت، قطر و امارات به دنیای اسلام وخدمتی که به استعمار و نفتخواران و مستکبران دنیا کردند، در تاریخ منطقه وجهان و محرومان دنیا فراموش نخواهد شد و این چیزی نیست که ما و دیگرمحرومان بتوانیم از آن بگذریم و انتقامش را از آنها نگیریم.
کاری که اینها کردند این است: اگر معدّل نفت تولیدی روزانه را هجده یانزدیک بیست میلیون بشکه فرض کنیم، هر بشکه را پنج دلار ارزان کردند؛ یعنی روزی صد میلیون دلار و در حدود سالی چهل میلیارد دلار. با این رقممغز انسان سوت میکشد! کشورهای منطقه با دست خودشان چهل میلیارددلار از خزانه مردم بردارند و به آمریکا، انگلستان، فرانسه، ژاپن، آلمان و امثالاینها بدهند. اصلاً چگونه میتوانیم این عمل را توجیه کنیم؟ چه بر سر دنیایاسلام میآید؟ بُغض با جمهوری اسلامی است. البتّه اینها اشتباه میکنند اگرخیال کردهاند جمهوری اسلامی در مقابل این جور چیزها از پا در میآید. مااین مسئله را تصویب نکردیم. وزیر نفت ما رأی نداد. میدانید قانون اوپک ایناست که برای هر تصمیمی اِجماع لازم است. اگر از سیزده عضو، یکی رأیندهد قانون نیست. قانون خودشان را هم زیر پا گذاشتند و نفت را ارزان کردند. ما اعلام میکنیم که دولت ایران و مجلس ایران این را قبول ندارد. تحقیقاً رهبرایران این را قبول ندارد و تا آن لحظه که بتوانیم در مقابل این تصمیم اوپکمقاومت کنیم خواهیم کرد و مبارزات گوناگونی را علیه این جریان کثیف به راهخواهیم انداخت.
پارسال قیمت هر بشکه را به سی و چهار دلار و امسال به بیست و نه دلاررساندند. ما نمیدانیم اینها چه میخواهند بکنند؛ اینها غیر از نوکر، هیچنیستند. حالا تعجّب در این است که عراق با شعارهای چپ گرایانه و ضدّامپریالیستی چرا سکوت کرد و نماینده عراق یک کلمه حرف نزد؟! چنان اینبیچارهها را به ریسمان بسته و اسیر کردهاند که جرأت نفس کشیدن ندارند و اینجنایت بزرگ را به دنیای اسلام مرتکب شدند.
من در خطبه عربی در این باره با ملّتهای عرب صحبت کردهام امّا ملّت ما هم بداند که چگونه هجوم را برای ما تنظیم کردند. در آنجا غیرمتعهّدهامیخواستند ما را تحت فشار بگذارند، در این جا هم - به طور هماهنگ - اینفشار اقتصادی را وارد آوردند. از لحاظ نظامی، هرچه توانستند به عراقیها دادند. نکته بسیار تأسّفباری که حالا دیگر روشن شده است این است که عدّهای ازجوانهای این مملکت که بعضیهایشان مدّتی در زندان هم بودند، آنقدر فریبخوردهاند که الآن به طور رسمی در این جبهه کار میکنند.
بچههایی که در زندانید! خانوادههایی که بچههایتان در زندانند! بچههایی کهدوستان و همکلاسیهایتان در این راه رفتهاند! شما این سؤال را مطرح کنید: چطور شد آن شعارهای ضدّامپریالیستی که میدادید؟! چرا حالا نمیگویید؟ امپریالیسم محرومها را میخورد، چرا شما حرف نمیزنید؟ در حدّ جاسوسیبرای آمریکا سقوط کردید. در عملیّات والفجر، یکی از همین منافقین که بهعنوان بسیج به جبهه رفته بود، یکی دو ساعت پیش از آغاز عملیّات فرار کرد وبه طرف عراق رفت. بعد معلوم شد دانشجوی دانشکده معماری است وهویتش را شناختیم که یکی از منافقین معروف بود. رسماً جاسوسی میکنند. سربازی را گرفته و آن طرفتر برده بودند؛ شکنجهاش دادند که اسرار قرارگاه رابفهمند و برای عراقیها ببرند. واقعاً چقدر سقوط؟! جریانی که روزی در ایندانشگاه هیاهو برای فقرا به راه انداخته بود و به عنوان ضدّامپریالیست بچهها راجذب میکرد، امروز با شیوخ عربستان، کویت، عراق و آمریکا و ریگان واسرائیل به یک جریان تبدیل شدهاند؛ برای اینکه مثلاً صنّار پول بگیرند و بهاینجا بیایند و آدم بکشند.
این جبهه متّحد کفر که ترکیبی است از امپریالیستهای شرق و غرب و ازنوکران رسمیشان در خاورمیانه و نوکران مخفیشان به صورت گروهکها، جمعشدند و حرکت کردند تا جمهوری اسلامی و روحانیت و اسلام را در اینمنطقه خفه کنند. امّا بحمداللَّه به جای اینکه نتیجه مثبت بگیرند، همیشه نتیجهمنفی گرفتهاند.
اکنون که در آستانه سال نو واقع شدهایم، خودمان میدانیم که سال گذشته چقدر موفّق بودیم و دشمنان ما چقدر هزیمت کردند. ما از پشت دزفول، ازعملیّات فتح المبین تا والفجر و پاک کردن این همه جنایتکار تروریست و راهانداختن این همه کارخانه و فعّال کردن جامعه، کارهایی کردهایم که بارهاگزارش دادهایم.
حرف آخرم در آستانه عید نوروز است کهان شاءاللَّه بر همه مردم و محرومانجهان مبارک باشد. البتّه همان طور که اسلامْ عید نوروز را امضا کرده است، ما نیز به عنوان عید ملّی و عید مردم ایران آن را امضا میکنیم و این حسنانتخاب را به مردم خودمان تبریک میگوییم. آنها در تمام دنیا بهترین زمان رابرای عیدشان برگزیدهاند؛ بهار که طبیعت جشن گرفته است و انتخاب خوبیاست. ان شاءاللَّه برادران و خواهران با توجّه به وضع موجود، با توجّه به جنگو شهدا و خانوادههای محروم و جریانهایی که در کشور هست، مراسم را بهگونهای تنظیم کنند که اسراف و تبذیر در آن نباشد و بتوانیم صفا و محبّت ودوستی از این عید به دست آوریم؛ و همان طور که در دعای سال تحویل هست یا مُحَوِّلَ الْحَولَ وَ الاَحْوال «از خدا میخواهیم»: حَوِّلْ حالَنا اِلی اَحْسَنِ الْحال؛ که ما را به طرف تکامل و نزدیک شدن به خداوند بکشاند.
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثَرَ / فَصَلّلِرَبِّکَ وَانْحَرْ / اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ.
[1]- آیه 9 سوره حشر: و هم آن جماعت انصار که پیش ازمهاجرین، مدینه را خانه ایمان گردانیدند و مهاجرین راکه به سوی آنها آمدند دوست میدارند و در دل خودهیچ حاجتی نسبت به آنها نمییابند و هرچند به چیزینیازمند باشند باز مهاجران را برخویش در آن چیز مقدم میدارند و ...
[2]- حق المارة به معنای حق رهگذر و عابر؛ حقی است که در آن استفادهٔ رهگذران از محصولات باغها و کشتزارها، بدون اجازه مالک روا دانسته شده است حق الماره شامل خرما، میوهها و هر نوع کشتزار میشو. در کتابهای فقهی برای حق الماره شرایطی بیان شده است:
[3]- مؤمنی که با داشتن امکانات، نیاز مؤمندیگر را برآورده نکند، خداوند در روز قیامت، او را از» رحیق مختوم» که از مشروبهای عالی بهشت استمحروم میکند.