خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

تذکر آیت الله هاشمی به برخی از افراد حزب اللّهی و انقلابی !!

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۳ اسفند ۱۳۶۱

خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی / سال ۱۳۶۱/ کتاب «پس از بحران»

 

 

 

    خطبه اوّل

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ  وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.

قالَ الْعظیمُ فی کِتابهِ:

أعُوذُ  باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم،

کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا  یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ.

 در ادامه بحث عدالت اجتماعی - بخش اقتصادیو در نتیجه‌گیری نیمه بحث، فصلی را در دو قسمت در خطبه هفته گذشته مطرح کردم که درباره قسمت نخست، توضیح دادم و بحث امروز در مورد قسمت دوّم است.

 نتیجه‌گیری این بود که: با پیش‌بینیهای اسلام، بودجه‌ای در وجوه شرعیه‌واجب تأمین شده است که می‌توان با آن، همه محرومان و عقب ماندگان را به‌حدّی رساند که در سطح متعادل جامعه زندگی کنند. در آن خطبه گفتم: ازروایات و آیات و فتاوای فقها به وضوح استفاده می‌شود که اسلام نخواسته‌است امکانات زندگی کسی در جامعه، کمتر از سطح متوسّط اجتماع باشد. ونتیجه آنکه، روح عدالت اسلام در بخش اقتصاد، بر بهره‌برداری همه مردم ازامکانات طبیعت و مواهب زندگی در سطحی نزدیک به هم است. این، ادّعای‌من در بحث است، و گرنه مسأله‌ای است که اسلام‌شناسان در معارف اسلامی‌به آن می‌رسند و هرکس بحث را دنبال کند، آن را آشکارا می‌بیند.

 آمار و ارقامی که در بحثهای پیشین برای خمس، زکات، کفّارات و سایروجوه شرعیه ارائه دادم، معادل بودجه جاری مملکت بود که اکنون حدود دومیلیون خانواده را اداره می‌کند، و چنین بودجه‌ای می‌تواند تمام کمبودهای‌خانواده‌ها در سطح کشور را تأمین کند. شرایط خانواده‌های نیازمند نیز به‌گونه‌ای نیست که در همه زندگیشان کمبود داشته باشند؛ بلکه در بخشی اززندگی کمبود دارند و بدین ترتیب می‌توان با بودجه ناشی از وجوه شرعیه‌واجب، میلیون‌ها نفر را تأمین کرد.

 ممکن است در ذهن بعضیها بیاید که: درست است با این بودجه، نیازمندنداریم، امّا این نکته را نیز می‌دانیم که ثروتمندها و افرادی که می‌توانند از راه‌آزادی بخش خصوصی پول بیشتری تأمین کنند. دستشان باز است که‌زندگیهای مجلل و باشکوهی داشته باشند و کسانی که از آنها یاد شد، حدّاکثرصاحب زندگی عادّی و در سطح معمولی - خانه، وسیله نقلیه، دارو، غذا، مسکن و لباس - خواهند بود و طبعاً باز هم اختلاف وجود خواهد داشت. بخش دوم بحث امروز من در این باره است.

 اسلام، ضمن اینکه مردم را آزاد گذاشته است تلاش کنند و زحمت بکشند، تولید کنند، به تجارت روی آورند، کاسبی کنند و درآمد داشته باشند، اجازه‌نداده است که با دست باز، هرجور می‌خواهند خرج کنند. بلکه معارف عمیق‌اسلامی، جلوی اسراف و تبذیر را گرفته، که بخشی از آن اخلاقی و بخشی‌حقوقی است. اسلام، محکم ایستاده است تا اتراف و اسراف، جامعه را دچار دوقطبی نکند و وضعی پیش نیاید که عدّای از امکانات فراوانی استفاده کنندکه در احلام و آرزوهای توده مردم هم نیست.

 البته می‌دانم هضم این بحثهای اقتصادی برای همه مشکل است. ضمن اینکه‌طرح بحث‌های اقتصادی دعوابرانگیز است و به افراد، به‌ویژه طبقه مرفّه‌برمی‌خورد. این بحثها از بحثهای اخلاقی کمی مشکل‌تر است. زیرا مسأله مال است و به قول معروف: » مال است نه جان که آسان بتوان داد!«و روی این‌مسایل هیاهو می‌کنند. امّا وظیفه من، معرّفی اسلام است و فرصتی که‌نمازجمعه به ما داده و تریبونی که در اختیار ما گذارده، وظیفه بزرگی را برعهده‌ما گذاشته است تا اسلام را معرّفی کنیم. ممکن است که ما (بنده و حکومت‌موجود) نتوانیم اسلام واقعی و عدل آن را در عمل پیاده کنیم و وجود این‌مشکلات، راه را طولانی کند. امّا این بدان معنا نیست که اگر ما ضعیف بودیم، این ضعف، باعث بدمعرفی شدن اسلام در جامعه گردد. روزی ما می‌رویم، کسان دیگری می‌آیند و راه اسلام را ادامه می‌دهند.

 می‌دانیم که پیامبر اکرم (ص) هم در عصر خودش نتوانست اسلامی را که‌مطلوبش بود پیاده کند. اواخر عمر پیغمبر (ص) است امّا قرآن هنوز دادش ازرباخورها بلند است و می‌فرماید: اگر از ربا دست برنمی‌دارید، اعلان جنگ باخدا کنید، یا آماده جنگ با خدا باشید. این آیاتی است که در اواخر عمر پیامبر (ص) نازل شده است و ما نیز می‌دانیم.

 در زمان علیّ‌بن ابی‌طالب (ع) هم این نابسامانیها بود. در حالی که ما شاگردشاگرد شاگرد » قنبرِ«علیّ‌بن‌ابی‌طالب هم نمی‌شویم. ممکن است ما نتوانیم‌اسلام را آن طور که هست پیاده کنیم و موانع داخلی نگذارد آن را اجرا کنیم، امّااگر مردم اسلام را بشناسند و واقعیت عدالت اسلامی را بدانند به راه خود ادامه‌می‌دهند و ان شاءاللَّه روزی به این عدالت خواهند رسید.

 امّا بحث امروز درباره » اسراف «است. عرض کردم که ممکن است انسان، خیلی چیزها را داشته باشد، امّا محدودیتهایی در بهره‌برداری نزدیک به هم‌جامعه از امکانات وجود دارد. منظور من،» بهره‌برداری نزدیک به هم «است، نه» مثل هم«و این مسأله را باید باصراحت بگویم (اگر گاهی در جملات من، کلمه شبیهی یافت می‌شود نباید از آن سوء استفاده کرد). بارها گفته‌ام که سطح‌جامعه، یکی نمی‌شود. این اصلاً چیزی است که هیچ پیغمبری هم دنبال آن‌نبوده است. امّا باید تفاوت معقولی در بهره‌برداری باشد، تفاوتی که وضع‌موجود را نداشته باشیم و به گونه دیگری باشد.

 » اسراف«از کلماتی است که  قرآن مجید بر روی آن به عنوان مذمّت، تأکیدکرده، و در اخبار نیز بسیار مورد مذمّت قرار گرفته است. در این دو سه روزی که‌در مورد اسراف بحث و مطالعه می‌کردم، متعجّب شدم که چگونه این مسأله، مورد توجه قرآن و ائمّه بوده، امّا در معارف و بین علمای ما به‌درستی تعقیب‌نشده است. زیرا اگر از آیاتی که اکنون می‌خوانم استفاده شود و از دریچه‌معارف اسلامی این مسأله تعقیب شود، ما به عدالت می‌رسیم. به این معنا که‌اگر فقط همین موارد را داشتیم کافی بود که الهام بگیریم و راه خودمان را بیابیم. متأسّفانه بحث جدی پیرامون اسراف در کتابهای فقهی و معارفمان - غیر ازنوشتن منابع که بسیار مهم است و اینها را حفظ کرده‌اند - کمتر شده است. بهترین بحثی که درباره اسراف دیدم، در نوشته‌های یکی از علمای بسیار معتبرشیعه مرحوم فاضل نراقی - ملاّ احمد نراقی - بود که یکصد و شصت سال‌پیش نوشته شده است. پیش از آن، فقها، علما و اخلاقیون درباره اسراف‌مطالبی دارند، امّا بحث مستقصا نکرده‌اند. این بحث مستقصا نیز چند صفحه‌است. یعنی زمینه‌ای در کتاب عوائد ملأ احمد نراقی است که راه تحقیق را بازکرده و می‌توان مطالبی را از آنجا فهمید و طلبه‌ها نیز اگر بخواهند می‌توانند به‌این منبع مراجعه کنند.

 در قرآن کریم، حدود بیست و سه مورد، لفظ اسراف آمده و آن را سخت‌کوبیده و در دو مورد هم با لفظ » تبذیر «یاد شده است. در موارد فراوانی نیز ازلفظ» اتراف «،» استکبار«و امثال آن استفاده شده، و به طور کلّی تمام آیاتی که‌به قسط و حدّ وسط و اعتدال دعوت می‌کند، قابل استفاده است.

 عناوینی که قرآن برای » مسرف«ذکر کرده، وحشتناک است. شاید وقتی ازمسرف و اسراف صحبت می‌شود، در ذهنتان بیاید که مثلاً آدم، پول بیشتری‌خرج و یا قدری ریخت و پاش بکند. نه، تنها این نیست. اسراف، باب وسیعی‌است که از کفر شروع می‌شود تا آنجایی که فرضاً آدم، دستمال کاغذی را، بدمصرف کند. اسراف، پهنه وسیعی است که باید روی آن بحثهای فراوانی بشودو حدود و مشخصاتش برای جامعه روشن گردد. یکی از مواردی که بایداجتهاد اسلام - مخصوصاً اجتهاد شیعه که مایه زیادی در این مورد دارد - زنده‌شود، همین جاست.

 تعبیرات قرآن در مورد مسرف، وحشتناک است. یکی دو مورد، تعبیر این‌است که خداوند مسرف را دوست نمی‌دارد: » کُلُوا وَاْشرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ «. این آیه در دو سوره قرآن - انعام و اعراف - است. در موردخوردن و آشامیدن، که معلوم می‌شود اسراف در مصرف است. این، مسأله‌روشنی است بعداً بعضی از آقایان بحث نکنند که مسرفی که اینجا آمده‌است، یعنی کافر، مجرم و فلان. این اصلاً در سوره اعراف، بعد از» زینت«ودرست دنبال خوردن و آشامیدن است. می‌فرماید: « یا بنی آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلَّ مَسْجِدٍ وَاَکُلوُاوَاْشرَبُوا وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ[1]»

 از این آیه می‌فهمیم که مسرف، محبوب خدا نیست و کسی که محبوب خدانباشد، هستی‌اش را از دست داده است. خداوند، مخلوقات خود را دوست‌دارد. خداوند اصلاً عشق است. خداوند نور است و برای مخلوقاتش رحمت‌است، و کسی که از محبّت خداوند محروم شد، رابطه ولایی خداوند را ازدست داده است. باید در مورد مسرف در اکل و شرب و مسرف در زینت از این‌آیات خوب استفاده شود.

 در چند مورد از » مسرف«به عنوان صفت مشخّصه قوم فرعون، قبطی‌های‌مصر، شخص فرعون، قوم لوط و مستکبران معاند یاد شده است، و در آیات  فراوانی، تعبیرات » اَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ «و» اِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فی اْلاَرِضِ وَ اَنَّهُ لَمِنَ‌الْمُسْرِفینَ«دارد. این هم، یک لقب برای مسرفین و لقبی برای فرعون. مصادیق‌دیگری نیز از اسراف وجود دارد.

 در مواردی هست که خداوند، مسرف را از هدایتش محروم می‌کند: » اِنَّهُ لا  یَهْدی‌الْقَوْمَ‌الْمُسْرِفین«. پس عناوینی که برای آدم مسرف آمده است، یکی‌همان که محبوب خدا نیست، و دیگری اینکه ضدّ اسراف یعنی قصد واعتدال، از صفات بندگان خداست، و طبعاً اسراف، صفت کسانی است که بنده ‌خدا نیستند: « وَ الَّذینَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُروُا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ‌قِواماً [2]»

 اگر کسانی که با قرآن آشنا هستند، اواخر سوره » فرقان«را ببینند، صفات‌انسانهای شایسته خداوند را بر می‌شمرد. یکی از صفات انسانهای شایسته آن‌است که حتّی در انفاق کردن، اهل اسراف نباشند. در آیه‌ای به خود پیغمبر (ص) می‌گوید: « » وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً اِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلّ‌الْبَسْطِ[3]»  که این نهی از اسراف است: «  وَ اتِ ذَا الْقُربی حَقَّهُ وَ المِسْکینَ وَ اْبنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذرُتَبْذیراً[4]»

 در انفاق هم نباید تبذیر باشد. مورد دیگری که گفتم، این است که محروم ازهدایت خداوند است: « اِنّ‌اللَّهَ لایَهدی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ[5]»

 مسرف از هدایت خداوند مأیوس است، خوب نمی‌بیند و گمراهی وضلالت از شؤون مسرفین است: « کَذالِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ[6]»

 خداوند، داستانی را در قرآن نقل می‌کند که سرنوشت فلان جریان چنین‌شد، بعد می‌فرماید، این » اسراف«بود که باعث اضلال  شد. پس مسرفان، خودپسند، پرتوقع و از خود راضی‌اند:« کَذلِکَ زُیِنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْلَمُونَ [7]» 

 اعمال زشت مسرفین، پیش خودشان زیباست و خیال می‌کنند که کار خوبی‌انجام می‌دهند. این حالت مسرف است که به چنین دردی می‌افتد و دیگرعیوب خودش را نمی‌فهمد و توقّع دارد خداوند ناز او را بخرد و مقداری‌ملاحظه‌اش را بکند. « اَفَنَضْرِبُ عَنْکُمَ الّذکْرَ صَفْحاً اِنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفینَ [8]» 

 خداوند در این آیه می‌فرماید: شما به خاطر اینکه مسرفید، پرتوقّعید وخیال می‌کنید که خداوند باید ملاحظه شما را بکند، در حالی که مستحق‌هلاکت هستید. « وَ اَهْلَکنَا الْمُسْرِفینَ»

 که این حکم، روی این صفت آمده است. کلمه » مسرفین«مخصوصاً در اینجاآمده است و خداوند می‌خواهد بفرماید که هلاکت این قوم به خاطراسرافشان بوده است. مردم غیرصالح اطاعت و غیر صالح تقلیدند؛ زندگیشان‌قابل تقلید و الگوگیری نیست: « وَلا تُطیعُوا اَمْرَ الْمُسرِفین»[نهی است] فرمان‌اسرافکاران را نخوانید و نپذیرید.

 یعنی اگر طبقه حاکم، مسرف شد، حقّ اطاعت کردن اصلاً از او سلب‌می‌شود. یا اینکه شیوه زندگی آنان را برای خودتان الگو قرار ندهید. شما بامسرفین در یک طبقه نیستید، آب شما در یک جوی نمی‌رود، آن‌ها مستحق‌عذاب‌اند: « اِنَّ الْمُسْرِفینَ هُمْ اَصْحابُ النَّارِ[9].

 این » هُمْ«اگر انحصار را نرساند، تأکید را می‌رساند. «  مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرفینَ[10] »

 یک نوع عذابی است که اصلاً برای مسرفها مشخّص شده و مال آنهاست. جزء شیاطین‌اند. (این آخرش هم لطیفه‌ای دارد): «اِنَّ الْمُبَذَّرینَ کانُوا اِخوانَ الشَّیاطینَ[11]»

 مسرفین که در اینجا با » مبذرّین«آمده (و بعد خواهم گفت که خیلی فرق ‌ندارد) برادران شیاطین هستند.

 این آمریکاییها مصداق مسرف دنیا هستند و بلوک غرب، برادران آمریکا به ‌شمار می‌آیند. سرمایه‌دارهای جهان، اخوان آمریکا هستند، و این جریان ‌استکباری سرمایه‌داری، به تعبیر قرآن « اخوان الشّیاطین » هستند و« شیطان‌بزرگ » را هم حضرت امام مشخص کرده‌اند.» اِنَّ المبذِّرینَ کانوا اِخْوانَ‌الشَّیاطین «. از کلمه«کانوا» استفاده می‌شود که اصلاً ریشه تاریخی دارد. طبیعت ‌قضیه هم همین گونه است.

 این‌ها صفاتی است که قرآن برای مسرف تعیین می‌کند (و من با اشاره عرض‌کردم). البتّه بعداً درباره مسرف توضیح بیشتری خواهم داد. در روایات هم‌تعابیر بسیار تندی درباره مسرف هست که فرصت کافی برای گفتن آنها نیست وخود آقایان و خانمها می‌توانند آنها را در کتب اخلاق بیابند. فقط یکی دو جمله‌از برخی روایات را می‌خوانم که توجّه کنید.

 روایتی از امام صادق (ع) است که: « اِنَّ الْقَصْدَ اَمْرُ یُحِبُهُ اللَّهُ[12]»، « وَ اَنَّ الْسَّرْفَ یُبْغِضُهُ اللَّهُ، حَتّیطَرْحَکَ‌النَّواهُ. فَاَنَّها تَصْلَحُ لِشَیٍْ [13]»

 این نکته جالبی برای جامعه اسلامی است که از دور ریختن ضایعات‌کارخانه‌ها و صنایع خودداری و از تلف شدن آن جلوگیری کند. امام‌صادق (ع) تأکید می‌کند: « و حَتّی صَبُکَ فَضْلِ شَرابکَ[14]»

 امام صادق (ع) می‌فرماید: این کاری نیست که خداوند بخواهد. یکی ازدوستان (آقای حاج احمدآقا، آقازاده حضرت امام) نقل می‌کرد که: گاهی درخدمت امام، دستمال کاغذی را که از محفظه‌اش بیرون می‌کشیم، دو برگ‌دستمال بیرون می‌آید. امام ناراحت می‌شوند و می‌گویند: » این چه برخوردی‌است؟«خودشان هم هرموقع می‌خواهند از دستمال کاغذی استفاده کنند، آن‌را به چهارتکّه تقسیم می‌کنند و از هر تکّه‌اش جداگانه استفاده می‌کنند.

 حاج احمدآقا باز هم از قول حضرت امام می‌گفت که ایشان می‌فرمایند: من ‌اوقاتم تلخ می‌شود وقتی می‌بینم گزارش های مختلفی از اطراف، مثلاً شهربانی، ژاندارمری، سپاه، وزارت کشور و فلان جا می‌آید و هرکدام مطلب را روی یک‌ کاغذ نوشته و فرستاده‌اند. و امام می‌فرمایند: این چه وضعی است که از کاغذدر مملکت، این جوری استفاده شود.

 این دقّت و ریزه‌کاری هایی است که به دنبال حدیث قبلی عرض کردم.

نکته ‌دیگر آنکه حضرت امام، هنگام وضو گرفتن، در فاصله دست  مالیدن به‌ صورت، شیر آب  را  می‌بندند. و این مسأله‌ای نیست که مال امام باشد بلک ‌ریشه در تعلیمات ما دارد.

 پیامبر اکرم (ص) به فردی که وضو می‌گرفت رسیدند. او را نهی کردند وفرمودند، این جور آبها را نریز! چرا این‌قدر آب می‌ریزی؟ حضرت علیّ بن‌ابی طالب (ع) نیز عیناً چنین مسأله‌ای را دارند. ایشان هم دیدند آب می‌ریزند وطرف را نهی فرمودند. طبع اسراف، منش بدی است، که امام صادق‌می‌فرمایند: حتّی یک مقدار از آب ته ظرف را بیرون نریز.

 امام رضا (ع) اسراف و تبذیر را در ردیف گناهان کبیره می‌دانند. به این معناکه وقتی گناهان کبیره را ردیف می‌کنند، اسراف را نیز جزء آن می‌آورند.

 امام علیّ بن ابی‌طالب علی (ع) می‌فرمایند: « اَلْقَصْدُ مِشْراةُ وَ الَّسْرفُ مِتْواة [15]»

 و امام صادق (ع) می‌فرمایند:« اِنَّ السَّرفَ یُورِثُ الْفَقْرُ وَ اِنَّ الْقَصدَ یُورِثَ الغِنی[16]».

 این‌ها حکمت هایی است که به صورت کوتاه آمده است. امّا مسأله مهم این ‌است که بدانیم » اسراف چیست" که این همه بر روی آن تأکید شده است. درتفاسیر و لغت، معانی زیادی برای اسراف گفته‌اند؛ به طوری که بیش از پانزده‌معنا در لغت و تفسیر دیده می‌شود که مرحوم نراقی، ابتدا آنها را به سه و بعدبه یک معنا برمی‌گرداند که من بیشتر روی همان یک معنا بحث می‌کنم.

 اسراف گاهی به معنای گناه، جرم، غفلت، خطا و از این قبیل  آمده است، امّااسرافی که مورد بحث من است، اسراف در بهره‌گیری از اموال و امکانات مادی‌است و بهترین صفتی که می‌توانیم برای آن ذکر بکنیم، تجاوز از حدّ است. البتّه‌این معنا را نمی‌توانیم به طور ثابت برای همه زمانها و مکانها اختصاص‌بدهیم بلکه مسأله‌ای نسبی است و زمانها، مکان‌ها، افراد و موضوعات فرق‌می‌کنند. در بسیاری موارد به اجتهاد زنده‌ای نیاز دارد که قوای منکره، افتا وهادی مملکت، نظارت دایمی داشته باشند و حد و مرز اسراف را مشخّص‌کنند. اگر جامعه‌ای بخواهد سالم بماند باید این درد از او گرفته شود.

 ممکن است کاری در برخی موارد اسراف نباشد امّا در مکان و زمان‌دیگری اسراف به شمار آید. بر این اساس نمی‌توانیم معنای ثابتی بر اصول‌ریاضی برای آن عرضه کنیم، امّا به طور کلّی » تجاوز از حد«است.

 باید به این نکته توجه داشته باشیم که اسلام، دین زندگی است و واقعیتهای‌زندگی را در نظر گرفته است. اعتدال نیز جزء اصول اساسی خطّ مشی زندگی‌جامعه اسلامی و انسانهای مسلمان است: « وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی‌النَّاس[17]»  یا « قُلْ اَمَرَ رَبّی بالْقِسْطِ[18]

 آیات فراوان دیگری نیز در همین زمینه هست که یکی از مضامین آن‌ها این است که اسلام نخواسته است همه مردم ریاضت بکشند. روزی هم گفتیم که: اسلام اصلاً مخالف ریاضت است و نمی‌خواهد همه مردم » جلنبر«باشند واز زینت استفاده نکنند. این‌ها ضدّ اسلام است.

 آیه‌ای که در ابتدای بحثم خواندم (از سوره اعراف) از لباس شروع می‌شود وخداوند، نعمت لباس را به رخ می‌کشد، آن‌گاه لباس تقوا را در کنارش می‌آورد. متاع و اثاث البیت را نیز می‌آورد و بعد از یکی دو آیه می‌فرماید: « خُذُوازینَتُکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدْ ». به مسلمانها می‌گوید: از زینتهای خود در مساجد واجتماعات استفاده کنید. منتها تأکید می‌کند که در استفاده از زینت و سایر مواهب، اسراف نکنید:«وَکُلوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا».

 من عیب کوچکی در روحیه برخی از افراد حزب اللّهی و انقلابی می‌بینم که ‌لازم است تذکر بدهم:

 تفسیر برخی اشخاص از انقلاب و اسلام این است که خیال می‌کنند باید ازهمه زینت‌ها و لطافتها چشم پوشید و همه ظرافتها و چیزهایی را که خداوندبرای انسان قرار داده و روح او را نیز تحریک کرده است به کناری نهاد. در حالی‌که در قرآن کریم، به کرّات از » زینت «صحبت شده است. آسمان‌ها، ستاره‌ها و ازاین قبیل،» زینت«هستند، و قرآن تأکید می‌کند از آن استفاده کنیم:

 » قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعبادهِ«[=بگو (ای‌بنی‌اسرائیل) چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگان‌خود آفرید، حرام کرده است؟].

 در میان دوستان و جوانان ما، بعضی‌ها خیال می‌کنند پوشیدن لباسهای کثیف‌و خاک آلود و قدری بی‌اتو، خوب است. ممکن است » اتو «مهم نباشد امّاظرافت و نظافت چیز خوبی است. این طور نیست که انسان، چیزی را خراب‌کند و بپوشد و بکوشد قیافه‌اش را جلنبر کند و در این تصوّر باشد که در چنین‌صورتی» انقلابی«می‌شود. نه، چنین نکنید! دستور قرآن است که هنگام‌حضور در نمازجمعه و اعیاد، لباس‌های خوبتان را بپوشید و به دیگران روح‌بدهید. این‌گونه نباشد که همیشه نقاط ضعف را به نمایش بگذارید، بلکه نقاطنشاط دهنده را نیز نشان دهید و از نعمتها استفاده کنید.

 ازپیامبراکرم (ص) یا حضرت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (ع) (شاید هم در زمان دیگری‌بوده است) عبداللَّه عبّاس برای جمع آوری اموالی مأموریت یافت؛ گویا لباس‌تمیز و سفیدی پوشیده بود. برخی افراد اعتراض کردند که تو با این لباس برای‌گرفتن صدقه آمده‌ای؟ او پاسخ داد، اوّلین حرف ما همین است. قرآن از ماخواسته است: » قُلْ من حرّم زینة اللَّه آلتی«.

 عدّه‌ای از صوفیها به حضور حضرت امام صادق (ع) رسیدند. آن حضرت، لباس برّاق و تمیزی پوشیده بود که به پوست زرده تخم‌مرغ می‌مانست که (به‌خاطر لطافت) تخم مرغ از پشت آن پیداست (در روایت همین تعبیر را دارد). حاضران به لباس حضرت اعتراض کردند و امام صادق (ع) همین استدلالهای‌قرآنی را آوردند.

 آن سوی قضیه هم هست. تفریط هم پذیرفتنی نیست و نمی‌خواهیم بگوییم‌که از مواهب طبیعت استفاده نشود. مسلمان‌ها باید تمیز و برّاق باشند. بایداصلاح بکنند و قیافه مطلوبی داشته باشند، وقتی با آنها برخورد می‌شود، هیأت غبارآلودی دیده نشود.

 از امام صادق (ع) پرسیده شد: » اگر چند دست لباس داشته باشیم اسراف‌است؟«آن حضرت می‌فرمایند:» نه «و بعد تا سه، چهار و پنج دست لباس وهمین گونه بر تعداد لباسها می‌افزایند، سپس پرسیده می‌شود:» پس اسراف‌چیست؟«امام صادق (ع) می‌فرمایند:» اسراف آن است که لباس خوبی که برای‌آبرو داری گرفته‌ای، شب در آن بخوابی و کثیف و مبتذلش کنی. این » اسراف است«.

 این سوی قضیه را هم باید مراعات کرد. البتّه این مسأله به بحث مستقلّی نیازدارد امّا چون پیش آمد به آن اشاره‌ای کردم. این خطری است که مردم را به‌بی‌حالی و بی عرضگی و استفاده نکردن از نعمتها سوق می‌دهد. مرحوم» صاحب منار «در مقام پاسخ به آن دسته از اروپاییهایی که اسلام رامی‌کوبیدند - ضمن اشاره به آیه» قُلْ مَنْ حرّم ...«-می‌گوید: همین تشویقهای‌اسلام به استفاده از لباس و زینت بود که وقتی به آفریقا رفت، تمدّن را نیز باخود به آن قاره برد و آفریقاییهایی را که لباس نمی‌پوشیدند به پوشیدن واستفاده از زینت واداشت.

 یکی از اروپاییها می‌گوید: یکی از خدمتهای اسلام به ما، رواج دادن‌کارخانه‌های ریسندگی و بافندگی ما بود و آفریقاییها به دستور اسلام به لباس‌پناه بردند و آن را پوشیدند. توجّه کردن به زینت، جزء اصول اوّلیه اسلام است. ضمن اینکه این امر، منحصر به انبیای الهی نیست و ریشه در فطرت انسان داردکه باید از مواهب طبیعت استفاده کند.

 امّا بحث اصلی من درباره » اسراف «است. اسراف، یعنی از اعتدال خارج‌شدن و به سوی زیاده روی رفتن، دو حالت دارد. گاهی اتلاف مال هم هست که‌برخی به آن» تبذیر «می‌گویند. ضمن اینکه دیگران معتقدند که» تبذیر «با» اسراف«تفاوت دارد. گروهی که معتقدند تبذیر و اسراف تفاوتی ندارد، درعین حال می‌گویند اگر حالت اتلاف پیدا کرد، تبذیر است.

 تبذیر از« بذر» گرفته شده است. یعنی کسی که به شکل بدی اموالش رامصرف می‌کند، شبیه کشاورزی است که بذر را می‌پاشد. به هر حال اگر به‌شکلی نادرست و زیادتر از حدّ لازم از اموال استفاده کنیم، اسراف است و این، یکی از مصادیق آیاتی است که پیش از این عرض کردم.

 اینک ببینیم در جامعه اسلامی خودمان چه چیزهایی داریم؟ اسلام نخواسته‌است که ما خانه خوب نداشته باشیم. خانه خوب، یکی از نعمتهای خدا برای‌انسان است و با جملاتی با » طوبی «شروع شده و در برخی جاها آمده است:» خوشا به حال کسانی که خانه خوبی دارند «. در روایات و معارف ما، وسیله‌حمل و نقل خوب، زن خوب، لباس و بچه و دوست خوب، جزء سعادت‌انسان به شمار آمده است. امّا این سعادت و خوبی، حساب‌هایی هم دارد. درجامعه‌ای که اکثریت مردمش خانه ندارند،» اسراف «به حساب می‌آید. اگرآدم از مال حلالش هم، خانه بزرگی با سنگ مرمر و چه و چه بسازد؛ مصداق» اسراف «است. در مملکتی که بسیاری از مردم نمی‌توانند حتّی مثلاً از آب‌تصفیه شده استفاده کنند، فردی با آب تصفیه شده اندک جامعه، اتومبیل خودرا بشوید، اسراف است. در کشوری که به بسیاری از نقاطش برق نمی‌رسد، کسی تمام برقهای خانه‌اش را روشن کند، اسراف است. بعضی‌ها خیال کرده‌اند.» لإ؛ ظظ  اِسرافَ فِی السَّراجَ یا ضیاء«همین است! در حالی که این چنین نیست.

 من نمی‌گویم اسلام به ذات اینکه شما خانه سنگی و یا با سنگ مرمربسازید، ایراد می‌گیرد. این کارها ذاتاً حرام نیست امّا موارد کار، خیلی فرق‌می‌کند.

 حضرت امام صادق (ع) دوستی داشتند که روزی به خدمتشان آمد. حضرت‌به او بی‌اعتنایی کردند، به گونه‌ای که به آن شخص برخورد و گفت: » آقا! شما به‌من محبّت زیادی داشتید. اکنون چه شده است «؟ امام صادق (ع) فرمودند:» برای اینکه شنیده‌ام در سفر امسال به مکّه، در هر منزلی یک گوسفندمی‌کشتی و بوی کباب در قافله به راه می‌انداختی «. آن مرد گفت:» امّا من کباب‌را به مردم می‌دادم. خود من از یک گوسفند، مقدار کمی می‌خوردم" امام‌فرمود: » آیا همه از کباب می‌خوردند؟«گفت:» نه، امکان نداشت که نصیب همه‌آنها شود. عدّه‌ای از آنها می‌خوردند «. حضرت صادق (ع) فرمود:» همین کاربدی است. وقتی در مکانی که هزار نفر هستند و از کبابی که درست می‌کنی پنج‌یا ده نفر استفاده می‌کنند، بقیه را ناراحت می‌کنی. این کار بدی است که نباید تکرار کنی«... بعضی کارها به این شکل، اسراف است. ممکن است مصداق‌اسراف به این معنا نباشد. امّا روح اسراف را دارد.

 پیامبر اکرم (ص) به دوستانشان می‌فرمودند: اگر میوه‌ای پیدا کرده‌اید (گاهی‌در مدینه میوه‌ای پیدا می‌شد) به دست بچه‌هایتان ندهید که در کوچه‌ها جلوی‌بچه‌های فقیر بخورند، بلکه آن را در خانه‌هایتان بخورید (اگر چه مال حلال‌باشد) زیرا وقتی بچه‌های فقیر، میوه را در دست فرزندان شما دیدند به‌خانه‌هایشان می‌روند و گریه می‌کنند و شما خانواده‌ای را ناراحت می‌کنید.

 این وضع خاصّی است که در اسلام هست و جزء مسلّمات زندگی پیامبراست و از مواردی است که همه علمای اسلام مواظب آن بودند. جامعه‌اسلامی نباید به شکلی درآید که امکانات بنده به رُخ شما کشیده شود وامکانات شما به رخ دیگری. چنین حالتی، جامعه اسلامی و انسانی را به‌جامعه درندگان و حیوانات تبدیل می‌کند و ما را به جای دیگری رهنمون‌می‌شود.

 حضرت امام رضا (ع) به خانه آمد و پوست کلفت خیار یا خربزه‌ای را دید که‌به دور ریخته‌اند. آن حضرت عصبانی شد و فرمود: » این چه وضعی است؟ اگرنمی‌خواستید چرا خریدید، و اگر خریدید چرا نخوردید؟ ما این وضع را قبول‌نداریم«.

 حضرت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (ع) به بصره تشریف بردند و برای دیدن یکی ازاصحابشان به نام » علاء بن زیاد حارثی «به خانه او رفتند. او خانه بسیار وسیع‌و بزرگی ساخته بود که در هر گوشه‌اش چیزی به چشم می‌خورد. حضرت‌فرمودند:» چرا چنین خانه‌ای ساخته‌ای؟ این چه وضعی است؟ تو با پول این‌خانه می‌توانستی بهشت را بخری. می‌توانستی عده‌ای را سیر بکنی. در حالی‌که به چنین خانه‌ای نیاز نداری چرا آن را به این شکل ساختی؟«آن شخص، شرمنده شد و گفت:» من فرمایش شما را می‌پذیرم و اجازه بدهید تا خود رااصلاح کنم. منتها برادری دارم که زندگیش برعکس من است و به بیابان رفته ودر زیرپلاس زندگی می‌کند «. حضرت علی (ع) فرمود:"برویم و او را هم اصلاح‌کنیم «. به بیابان رفتند و حضرت فرمود:» چه کسی به تو گفته است این‌گونه‌زندگی کنی؟ تو زن و بچه و فامیل داری، انسان آبرومندی هستی. در بازار کارو کاسبی داری، به خانه برگرد و به طور عادّی زندگی کن. این چه وضعی‌است؟«.

 نه حالت اوّل درست است و نه حالت دوّم. و اینک بخش دوّم مورد نظر من‌است که آن رااستدلال می‌کنم. پیامبر اکرم (ص) به اصحابش می‌فرمود:" از خانه‌ریا بپرهیزید که خداوند در روز قیامت، چنین خانه‌ای را پر از آتش می‌کند وصاحبش را در آن می‌آزارد «. از آن حضرت پرسیدند:» خانه ریا چیست؟«فرمود:» خانه‌ای بسازد به این خاطر که به رخ دیگران بکشد«. درست شبیه‌همین مواردی که در جامعه ما دیده می‌شود: گاهی انسان، خانه‌ای با چند اتاق‌می‌سازد که به طور راحت در آن زندگی کند. امّا زمانی می‌رود از بانک، وام بابهره می‌گیرد و مصالح قسطی می‌خرد که حتماً سنگش مرمر و پله‌های‌خانه‌اش فلان شکل باشد و بتواند آن را به رخ همسایگانش بکشد. این‌گونه‌رقابتها و مسابقه‌ها برای زندگی مناسب نیست و همان چیزی است که بنا به‌فرمایش حضرت رسول اکرم (ص) صاحبش را در قیامت اذیّت می‌کند.

 پس از آنکه آیه » وَلا تطیعُوا اَمْر المُسْرِفین«را خواندم، دوستان را مخاطب‌قرار می‌دهم و عرض می‌کنم: ما وارث حکومتی طاغوتی هستیم. بسیاری ازآزادیهایی که اکنون در حکومت ما هست، اگر می‌خواستیم براساس اصول‌اسلام رفتار کنیم، غیر از آن بود که در حال حاضر داریم. بسیاری از این‌ساختمانها زیادی است. می‌توانستیم کمتر از این بسازیم. بسیاری از اتومبیلهانمی‌بایست به شیوه امروز خریداری می‌شد. کیفیت میزها، کاغذپرانیها وامور دیگری که با مالیات و ثروت مردم انجام می‌شود، درست نیست.

 کارها باید از دولت شروع بشود. یعنی اگر روزی حکومت اسلامی تشکیل‌شود و کارهایش جدّی باشد، باید با برنامه‌ریزیهای صحیح از همه این ریخت‌و پاش‌ها جلوگیری کند. من نمی‌گویم اینها قابل استفاده نیست. ساختمان‌خوب، ماشین خوب و همه اینها خوب است و باید از آنها استفاده کرد. امّا به‌شکل متعادل. این‌ها مال مردم است و باید به ترتیب درآیند. وقتی همه مردم‌اتومبیل داشتند، عیبی هم ندارد که اتومبیل بنزی در دست دولت باشد. البتّه درخصوص رهبران، دستور دیگری از حضرت علی (ع) است، ضمن اینکه ما باعملکرد آن حضرت فاصله زیادی داریم.

 امّا در جامعه به خصوصی، اگر مسابقه‌ای هست باید حدّی داشته باشد. به‌این معنا که از ته دره تا سرکوه فاصله‌ای نباشد. اسلام، چنین وضعی رامی‌خواهد. از زندگی حضرت زهرا (س)، نیز مسایلی دارم که چون بناست درخطبه دوم به مناسبت وفات آن حضرت برای خانمها صحبت کنم، آن را به‌خطبه بعد موکول کنم.

 در وضع عادّی، خرید مثلاً چهار صندوق پرتقال و آوردن به خانه، اسراف‌نیست. وقتی هست، چه بهتر که خریده شود و کشاورز هم مورد حمایت قرارگیرد. اما اگر وضع به گونه‌ای باشد که با خرید زیاد، آن کالا گران می‌شود، این‌اسراف است. ممکن است آن را در یخچال بگذارید و به‌تدریج بخورید و درخوردنش اسراف نباشد، امّا شیوه خرید، اسراف است. شبیه همین وضعی که‌در جامعه کنونی معمول است و مردم برای مصرف، دچار حرص شده‌اند که‌هم، نوع خرید اسراف است و هم شیوه مصرف. لذا باید مصادیق را مشخص‌کرد. این بحث همه جانبه‌ای است که پرسش و پاسخی درباره آن نشده است.

 اخیراً چند سئوال از حضرت امام کرده‌اند که ایشان هم صریحاً جواب‌داده‌اند. در تابستان که آب کم است اگر قطره‌ای آب زیادی ریخته شود، اسراف‌و حرام است. امام به‌صراحت گفته‌اند. در خانه نشسته‌اید، برق اتاق آن سوی‌شما روشن است، این، اسراف و گناه است. مخصوصاً زمانی که مملکت باکمبود برق روبه رو است. تازه، کمبود هم نداشته باشد و شما بخواهید پول‌بدهید، گناه است. اگر هنگام روز، برقِ خانه‌تان روشن باشد گناه است. خانه‌ای‌که در یک اتاقش زندگی می‌کنید، اگر همه آن را گرم کنید، از پول خودتان هم‌باشد گناه است، چه رسد به اینکه از پول دیگران باشد که » حقّ النّاس «است. مصرف دستمال کاغذی و رعایت نظافت در زندگی، کار خوبی است امّا اینکه‌به طور مرتّب کاغذ را بکشید و با اندک کثیفی، آن را به دور بریزید، اسراف است. شیوه زندگی غربی، سر تا پا آلوده به اسراف است و قرآن که این همه‌تأکید می‌کند:» ولا تطیعوا امر المسرفین «و یا می‌فرماید که اینها مستحق‌هلاک‌اند، گمراه‌اند و هدایت نمی‌شوند، واقعاً جامعه ماست! این جور آدمهاچگونه هدایت بشوند. هر چه نصیحت کنید که کمتر بخرید تا به دست دیگران‌هم برسد، و قبول نمی‌کنند. مصداق» اَهْلَکْنَا الْمُسْرِفین«هستند. ما به تصفیه‌شدید و لازم اخلاقی و روحی در زندگی خود نیاز داریم تا بتوانیم الگویی برای‌مسلمانها باشیم. اگر توانستیم چنین جامعه‌ای بسازیم و در زندگی خود، حساب و کتابی داشته باشیم، می‌توانیم به پایه‌ریزی زندگی سالم اسلامی‌امیدوار باشیم. امّا الآن ما واقعاً یک جامعه اروپایی هستیم؛ اروپایی‌بی‌حساب، غربی بی‌حساب! آن‌ها خودشان هم این‌قدر مثل ما، بی‌حساب‌نیستند.

 آن‌هایی که با استفاده از امکانات خود، مصرف می‌کنند، اسراف و تبذیرمی‌کنند، اموال را بیرون می‌ریزند، امکانات تولید را ضایع می‌کنند و ازامکانات توزیع استفاده نمی‌کنند، رویه‌ای کاملاً ضدتقوایی دارند و مصداق‌همان آیاتی است که عرض کردم.

 « یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَی ذَلِکَ خَیْرٌ [19]»

 وقتی قرآن، نعمت‌هایش را بر می‌شمرد، تأکید می‌کند که لباس تقوا نیز بایدهمراه نعمت‌های خدا باشد؛ یعنی همراه لباسهایی که از نعمتهای خدا می‌گیرید، روحیه تقوا نیز داشته باشید که این نعمتها، شما را به گمراهی نکشاند. اگرجامعه‌ای متّقی بودیم و مردم ما صاحب تقوا بودند و مجموعه ما براساس‌تقوا حرکت می‌کرد، فقیر نداشتیم، بی‌نیاز وجود نداشت، اسراف و اتراف و تبعیضهای بیجا نبود.

 در خطبه قبلی خود گفتم که در تهران، نباید حلبی‌آباد در کنار زعفرانیه باشد. بدیهی است اگر همه ایران را به زعفرانیه تبدیل کنیم، خیلی خوب است، وموقعیت عالی، زمانی است که همه ایران درخت، اسفالت و خانه‌های خوب‌داشته باشد و تمام مردم ما بتوانند از آنها استفاده کنند. امّا تا وقتی به چنین‌موقعیتی نرسیده‌ایم، شیوه زندگی کنونی ما، اسراف به حساب می‌آید.

 زمانی که فقط صد نفر دارای امکانات کافی برای ساختمان خانه‌اند، و بقیه‌مردم نتوانستند، قیمت جنس بالا می‌رود. آن یکی قادر به خرید نیست، قیمت‌زمین بالا می‌رود. دیگری نمی‌تواند بخرد، قیمت مصالح بالا می‌رود. اگربخواهید به صورت خشک و یک بُعدی با مسأله برخورد کنید و می‌گویید، مال خود اوست و هرگونه دلش می‌خواهد عمل می‌کند. ما نمی‌گوییم اموالش‌را بگیرید. او خمس و زکاتش را بدهد، مالِ خود اوست. در این نکته، بحثی‌نیست، اما اخلاق اسلام کجا رفته است؟ اصلاً این افساد است. از دایره » اسراف «خارج می‌شود و به» افساد«می‌رود. نوعی از فساد است که تعادل جامعه را برهم می‌زند. حضرت صادق (ع) که بدون جهت با دوست صمیمی خود قهرنمی‌کند. نعوذباللَّه بداخلاق که نیست. آن شخص، گوسفند خودش را کشته وکباب خورده است. این‌که قهر کردن ندارد! بله، تو برو کباب درست کن! امّا درمیهمانی امام صادق (ع) که آمدی، دیگر به درد نمی‌خوری. اینجا امام به تواخم می‌کند. امام، حقّ اخم کردن دارد، جور دیگری باید تنبیهش کند.

 در مجموعه بحث فشرده‌ای که کردم و ان شاءاللَّه برای جامعه مفید باشد، به استناد آیات و روایات به این نتیجه رسیدیم که اسراف یکی از صفات‌بسیار بد است. اسراف هم آن طور مشخص نیست؛ تجاوز از حدّ اعتدال وگرایش به افراط، اسراف است که حرام است. بدیهی است اگر منطبق با مواردی‌مثل افساد، ایجاد کینه، برهم زدن تعادل، محروم کردن دیگران، ایجاد بازار سیاه‌و مسائل دیگری از این قبیل باشد، باید به آن عناوین دیگری هم اضافه‌شود؛ مفسد، مسرف و طاغی. ضمن اینکه در مواردی نیز گناه سطحی ومعمولی است.

 همان گونه که عرض کردم، اسراف از مصرف بی‌جای یک دستمال کاغذی‌شروع می‌شود تا به آن مسرف و طاغی بزرگ - فرعون - برسد. این، سطح‌وسیعی است که همه اینها از آن در می‌آید.

أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّحیم

بسْمِ‌اللَّهِ الرِّحْمنِ الرَّحیم

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ / اَلّذی جَمَعَ مالاً وَعَدَّدهُ / یَحْسَبُ‌أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ / کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الحُطَمَةِ / وَما أدْریکَ مَاالْحُطَمَةُ / نارُاللَّهِ الْمُوقَدَةُ / اَلّتی تَطَّلِعُ عَلَی اْلأفْئدَةِ /أنَّهُمْ عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ / فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةً

    خطبه دوّم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‌وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلیسبْطَیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‌بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ‌عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی.

 خطبه دوّم را به مسائل فراوان جاری روز و هفته اختصاص می‌دهیم.

 نخستین مناسبت، مربوط به سالگرد شخصیت عظیم اسلامی، سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی است که هفته پیش، به جمله‌ای از او اشاره کردم. دردهایی‌محرک او بود تا تحوّلی در جامعه اسلامی به وجود آورد. او گفت:  اَلْاِسْلامُ‌مَحجوُبُ بالْمُسلمین . یعنی اسلام، در حجاب مسلمانهای نااهل قرار گرفته‌است. واقعاً این ظلمی که به معارف اسلامی و اسلام از طریق مسلمانهای ‌بی‌صلاحیت می‌شود و ماها پرده شدیم و نگذاشتیم اسلام به‌درستی جلوه کند، این درد بزرگی است که باید با حرکت وسیعی آن را اصلاح کرد. و خداوند، روح‌این مرد بزرگ را شاد کند.

 تناسب مهمّ دیگر هفته، کنفرانس وزرای خارجه کشورهای غیرمتعّهد در هند است، ضمن اینکه کنفرانس سران نیز هفته آینده تشکیل می‌شود. این‌کنفرانس از حوادث مهم دروان ماست و بدین جهت، تمام صحبتم را در خطبه‌عربی، در مورد غیرمتعهّدها نوشته‌ام. خلاصه مطلب این است که کشورهای‌واقعاً غیرمتعهّد - در برابر بلوکهای نظامی دو ابرقدرت که عضو بلوک مثلاًشرق یا غرب نیستند - نه در ناتو، و نه در ورشو عضویت دارند، وبه‌اصطلاح آزادند، تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و درباره مسائل مهم‌جهانی به بحث و بررسی بپردازند. امّا متأسّفانه همان دو ابرقدرت درغیرمتعهّدها نفوذ کرده‌اند. شیوه مستکبران دنیا همواره این بوده است که به رغم‌وجود امکانات کافی، هرگاه در نقطه دیگری از جهان، جرقه‌ای می‌دیدند، می‌رفتند و آن را نیز می‌گرفتند. مثل اینکه کسی دارای کارخانه عظیمی است، امّا وقتی کارگاه کوچک تراشکاری متعلّق به فرد دیگری را می‌بیند، فکر می‌کندکه برود و شریک شود! این حالت توسعه‌طلبی در مستکبران، قابل مهار نیست. سازمان ملل در اختیارشان است، حقّ » وتو«هم دارند و در این کشورها نفوذکرده‌اند.

 کشورهایی هستند که اسمشان غیرمتعهّد است. مثلاً افغانستان؛ آیا واقعاًغیرمتعهّد است؟ آیا جزء بلوک شرق نیست؟ یا مثلاً اردن و ملک حسین؛ اگرهمه قرآن‌های دنیا را بیاورند و روی آن قسم بخورند، چه کسی باور می‌کند که‌غیرمتعهّد است؟ همه وجودش نوکری آمریکاست. چنین کشورهایی هستند وتعدادشان نیز کم نیست. آیا » صدّام «غیرمتعهّد است؟ چه غیرمتعهّدی که شرق‌و غرب به او کمک می‌کنند که در آنجا بماند و انقلاب اسلامی را که باید درخدمت منطقه قرار بگیرد، تضعیف کند و اسباب زحمت فراهم نماید؟ با این‌وجود، کشورها و افراد غیرمتعهّد و در عین حال، متعهّد به افکار - به طور نیم‌بند - وجود دارند که می‌توانند مفید باشند و تصمیمات خوبی بگیرند. منتهادر خطبه عربی توضیح داده‌ام که ابرقدرتها به منظور جلوگیری از اتخاذتصمیمهای مفید، در آستانه برگزاری کنفرانس غیرمتعهّدها، به جوسازی‌پرداخته‌اند؛ قضیه اوپک را مطرح می‌کنند، جنگ ایران و عراق را پیش‌می‌آورند و منازعاتی را که این روزها به اسم شیعه و سنّی در پاکستان روی داده‌است، در دستور کار قرار می‌دهند. به هر مسأله‌ای که در کشورهای گوناگون‌است دامن می‌زنند، تا بین افرادی که به آنجا رفته‌اند اختلاف بیندازند و وضعی‌به وجود آورند که آنها نتوانند به جایی برسند و فقط بتوانند دعواهای خود راحل کنند و این‌گونه مسائل، مانع تصمیم گیری درست آنها بشود. صد و یک‌کشورند. این صد و یک کشور، اگر در مقابل سازمان ملل غیرمتعهّد بودند، این‌سازمان چه می‌توانست بکند؟ اگر اینها تصمیم بگیرند و رأی واحدی درسازمان ملل بدهند، می‌توانند» حقّ وتو«را در سازمان ملل حذف کنند. امّاعوامل نفوذی غربیها و جوسازی مستکبران، نمی‌گذارند تصمیم درستی‌گرفته شود. ما امیدواریم که هیأت ایرانی بتواند در کنفرانس، منشأ اثر باشد. مسأله دیگر - که بخش عمده‌ای از بحثم را به آن اختصاص می‌دهم - مربوطبه‌کار خانم‌هاست که اخیراً در مجلس شورای اسلامی به‌تصویب رسید. و به‌مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) و "ایّام فاطمیّه"، و به احترام این‌شخصیت عظیم باید چند جمله‌ای عرض کنم.

 نخست باید مطلبی را که درباره خانمهاست و تاکنون فرصت پرداختن به آن‌پیش نیامده بود، بگویم: هفته پیش، لایحه‌ای درباره خانمها در مجلس شورای‌اسلامی به تصویب رسید که به نظر من، یکی از تحولات مورد انتظار و بحقّ‌جمهوری اسلامی است. چون حقّ این مطلب ادا نشده است. ضدّانقلاب ودشمنان می‌خواستند از آن بهره‌برداری معکوس بکنند.

 یکی از قدمهای شایسته‌ای که برداشته شد برای اینکه خانم های مسلمان ‌ایرانی بتوانند به زندگی اسلامی نزدیک تر شوند تصویب همین لایحه بود. براساس این لایحه به دولت و به خانم ها اجازه داده شد که خانمهای کارمند وکارگر دولت بتوانند به طور نیمه‌وقت استخدام بشوند. برخی از افراد، تفسیرکرده‌اند که این اقدام، قدمی برای بیرون کردن خانمها از ادارات است. سوءاستفاده عجیبی است! برعکس؛ این کار، تشویقی است برای اینکه خانمهابتوانند در سطح وسیع‌تری به کارهای اجتماعی بپردازند و در عین حال، خانه وخانه‌داری را نیز اداره کنند.

 براساس قانون موجود، اگر زنی می‌خواست در اداره یا سازمانی استخدام‌شود، مجبور بود تمام وقت از صبح زود تا ساعت دو بعداز ظهر در اداره‌حضور داشته باشد. زنی که ساعت هفت از خانه بیرون بیاید، و اگر وسیله‌داشته باشد و بتواند به‌موقع برسد و ساعت دو بعدازظهر از اداره برگردد، وقتی‌به خانه برسد، معلوم است که نمی‌تواند کاری بکند، بلکه باید حواشی کارهای‌اداره‌اش را نیز در خانه انجام بدهد. چنین زنی فقط به یک عنصر اداری تبدیل‌می‌شود. البتّه عیبی ندارد، و خیلی از خانمها چنین وضعی دارند و این گونه‌عمل می‌کنند. امّا خانمهای زیادی هستند که بچه دارند، می‌خواهند خانه‌داری‌بکنند و به کار شوهرداری بپردازند و در عین حال، ساعت‌هایی از وقت خود رابرای خدمت به اجتماع اختصاص بدهند. آن‌ها تخصّصهایی هم دارند؛ می‌توانندمعلّم، ماشین‌نویس، استاد دانشگاه، پزشک یا مهندس باشند و آنچه را که بلدندعرضه کنند. برای این خانمها، امر بر این دایر بود که تمام وقت بروند یا نروند. خیلی‌ها نمی‌توانستند بروند و برخی از آنها می‌رفتند و دچار دردسر بودند ونمی‌توانستند به خوبی به امر خانه و خانه‌داری بپردازند.

 براساس لایحه‌ای که دولت تقدیم مجلس شورای اسلامی کرد و به تصویب‌رسید به خانمهایی که چنین وضعی دارند اجازه داد تا به تقاضای خود به‌طور نیمه‌وقت در اداره حضور یابند. مثلاً به جای شش ساعت، سه ساعت و یابه جای شش روز در هفته، سه روز کار کنند. از سوی دیگر، چون در وضع‌فعلی، کارهایی هست که اگر خانمها بروند ممکن است خالی بماند و نتوان آن‌را با سه ساعت کار در روز انجام داد، به مدیر دولتی نیز اجازه داده شده است که‌رضایت او هم شرط باشد و در صورتی که کار مملکت نخوابد با تقاضای‌متقاضی موافقت کند. مواردی هست که دو طرف راضی‌اند که معادل دوساعت یا پنج ساعت کار شود و کارمند به تناسب کارش حقوق بگیرد. برخی‌می‌گویند، در چنین وضعی، میزان حقوق و درآمد کاهش می‌یابد. اجباری در کار نیست، بلکه اگر خانمی مایل است و درآمد او کافی است و خودش‌مصلحت می‌داند، با کار نیمه وقت موافقت می‌کند. پس، هم دست رئیس اداره‌و هم دست خانمها باز است، و اجرای این طرح باعث می‌شود که بسیاری ازنیروهایی که اکنون در خانه هستند بتوانند ساعتهایی از وقت خود را در ادارات‌کار کنند و بسیاری از خانمهایی که در حال حاضر به زندگی و شوهر وبچه‌هایشان نمی‌رسند و ناگزیر بیش از شوهرها کار می‌کنند و خرد می‌شوند وانجام بعضی از کارهای خانه نیز برعهده‌شان است و به آنها ظلم می‌شود، بتوانند زندگی راحتی داشته باشند و در حدّ نیاز زندگی نیز کار کنند.

 این قدمی است که - تا آنجا که من می‌دانم - در هیچ‌یک از کشورها برداشته‌نشده است. (شاید هم در برخی کشورها باشد). این اقدامی است در جهت‌جذب خانم‌های بیشتری به ادارات از یک سو، و جذب آنها به پرداختن به‌کارهای خانه و به عبارتی، جمع کردن بین نیاز خانه‌داری و نیاز دستگاههای‌اجرایی. ما باید از دولت به خاطر تقدیم چنین لایحه‌ای به مجلس به خاطرپذیرفتن سریع آن تشکر کنیم.

 امّا در مورد حضرت زهرا (س)، بحث درباره زندگی این شخصیت عظیم ونادره تاریخ در نیم خطبه و یا در یکی دو خطبه کافی نیست و حقّ مطلب‌به‌خوبی ادا نمی‌شود. بدین جهت، پیش از مسأله وفات، شمه‌ای از فضایل‌ایشان را مطرح می‌کنم که ذکری و اشاره‌ای به فضایل آن حضرت بشود. بزرگواری که پیامبر اکرم (ص) هر وقت او را می‌دید یا دست زهرا را می‌بوسیدو یا زهرا دست پدر را. علیّ‌بن ابی‌طالب (ع) و خود پیغمبر (ص) هرگاه درجایی بودند که حضرت زهرا (س) حضور داشت، احساس آرامش می‌کردند؛ وزنی که روزهایی که به حالت جنین در رحم مادرش - حضرت خدیجه - بود وزنان مکّه، آن حضرت را به خاطر ایمان آوردن و خدماتش به اسلام، بایکوت‌کرده بودند و با او حرف نمی‌زدند، لحظه‌های تنهایی حضرت خدیجه را پُرمی‌کرد و از درون رحم با او صحبت می‌کرد.

 روزی پیغمبر (ص) وارد خانه شد و حضرت خدیجه را در اتاقی تنها دید که‌صحبت و بحث می‌کند. تعجّب کرد و فرمود: تو با کی حرف می‌زدی؟ خدیجه‌گفت: مسأله عجیبی است. این طفلی که در رحم دارم، هر وقت احساس می‌کندکه تنها هستم با من وارد مذاکره می‌شود و از معنویات بحث می‌کند. خانمی که‌در دامانش، امام حسن، و امام حسین و زینب و کلثوم را پرورید، و خانمی که‌اگر علیّ‌بن‌ابی‌طالب (ع) نبود، کفوی نداشت و اگر او هم نبود، علی (ع) کفوی نداشت.

 فاطمه زهرا (س) در جامعه آن روز که جامعه پایینی بود، در سطح عادّی ونسبتاً پایین مردم، زندگی می‌کرد. بعضی‌ها ممکن است خیال کنند که آن‌حضرت چیزی نداشتند. در حالی که این طور نبود و امکانات زیادی در اختیارداشتند.

 یکی از علما و ثروتمندان یهود به نام « مخریق » در جنگ اُحد مسلمان شد. او به یهودی هایی که علیه پیامبر (ص) توطئه می‌کردند، گفت: شما که می‌دانیداو پیغمبر برحقّی است، چرا حمایت نمی‌کنید؟ یهودی‌ها نپذیرفتند، اما خودمخریق مسلمان شد و اموالش را به پیامبر (ص) بخشید و در همان جنگ احدنیز شهید شد. یک قلم از اموال این مرد،» حدائق سبعه «شامل هفت باغ ازباغهای خوب منطقه مدینه بود که پیغمبر، آن را به زهرا منتقل کرد و زهرا نیزآن را برای کارهای خیر وقف کرد، منتها تا همیشه در اختیار خود و اولادش‌باشد. حدائق سبعه جزء اموال حضرت زهرا (س) و در وصایای ایشان هم‌آمده است، امّا زهرا از منافع باغها استفاده نمی‌کرد، بلکه درآمد آنها را خرج فقراو محرومانی می‌کرد که به آنجا پناه آورده بودند. اصلاً پیغمبر (ص) این باغها رابه زهرا نداده بود که جزء اموال شخصی باشد، بلکه آن را به عنوان تصرّف‌شخصی در اختیار زهرا (س) گذارده بود.» فدک«هم همین وضع راداشت. امّا زندگی حضرت زهرا را ببینید! عدّه زیادی خواهان ازدواج با زهرا (س) بودند. گروه زیادی از طبقه اشراف هم می‌خواستند دخترشان را به علیّ‌ابن ابی‌طالب بدهند. امّا این دو نفر فقیر - علی و فاطمه - وقتی خواستندازدواج کنند در حضور پیامبر قرار داد را بستند. رسول اکرم (ص) به‌علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) فرمود: مهریه واقعی زهرا که چیز دیگری است (درروایات آمده که شفاعت است) حقّ شفاعت به حضرت زهرا (س) داده شد، امّامهریه عادّی ایشان پانصد درهم تعیین شد و پیغمبر فرمود، دلم می‌خواهد این‌سنت بشود.

 خوشبختانه امروز و در حکومت اسلامی، چنین وضعی را کم و بیش درجامعه می‌بینیم و بچه‌های تحصیلکرده و آنهایی که امکاناتی هم دارند، میزان‌مهریه ازدواج را پایین آورده‌اند. این از دستاوردهای خوب انقلاب است که ان‌شاءاللَّه توسعه و ادامه یابد.

 حضرت علی (ع) زرهی به نام » حطیمیه «داشت که به دستور پیامبر (ص) آن را به بازار برود تا بفروشد و هزینه ازدواج با فاطمه را فراهم کند. عثمان، خریدار شد و آن را به چهارصد و هشتاد درهم خرید. امّا عثمان بعداً آمد وزره را به حضرت علی داد و گفت. شما شخصیت مجاهد و رزمنده بزرگ اسلام‌هستید و اگر در جنگها از دست بروید، خسارت عمده‌ای خواهیم داشت، لذا زره را به شما برمی‌گردانم که وسیله‌ای برای محافظتتان باشد. حضرت علی (ع) پول‌ها را در گوشه عبایشان ریختند، و برای اوّلین بار مقدار زیادی پول‌همراهشان بود که آن را خدمت پیغمبر (ص) آوردند. پیغمبر (ص) پول راتقسیم کردند. یک سوّم آن را برای خرید عطریات در اختیار بلال قرار دادند. پیامبر اکرم در عین فقر، به این ظرایف زندگی توجه داشتند و فرمودند، عروس‌و داماد به عطر احتیاج دارند. بقیه پول را به ابوبکر و جمعی دیگر دادند و گفتندبروید جهیزیه بخرید. لیست جهیزیه نیز در کتب تاریخ آمده است: ظرف‌سفالین، تخت با رشته‌های پوسته خرما و پرده و دستبند و ... وقتی جهیزیه راخدمت پیغمبر آوردند، فرمودند، اتاقی را با این وسایل برای عروس و دامادتزیین کنید. سپس به ظروف سفالین نگاهی کردند و فرمودند:» اَللَّهُمَّ بارِکْ لِقومٍ‌جل آینِتْهُمْ الْغَزفْ«؛ خدایا این ازدواج را برای مردمی که قسمت عمده‌ظرفهایشان سفالین است مبارک گردان!

 این زندگی بزرگمرد و بزرگ زنِ جهان بشریت است. با این امکانات، زندگی‌نوینی را تشکیل دادند که بهترین زندگی بود.

 یکی از منافقان، علیّ‌بن‌ابی‌طالب (ع) را دید و گفت: تو رفتی و این‌گونه‌ازدواج کردی! اگر با دختر من ازدواج می‌کردی از دمِ در خانه تا خانه‌ات، قطارشتر بود که جهیزیه دخترم را حمل می‌کردند. حضرت فرمود: خیال می‌کنی‌اینها چه می‌شود؟ همه اینها مال دنیاست. تو خیال می‌کنی ما برای دنیا ازدواج‌کردیم! البته دنباله روایت است که بعداً غیب، برای علیّ‌بن‌ابی‌طالب (ع) کشف‌شد و مقام خودش و زهرا را در بهشت دید. حضرت علی (ع) وقتی به خانه‌بازگشت، زهرا او را دید و عرض کرد: یا علی! شما می‌گویید یا من بگویم؟ علی فرمود، شما بگویید بهتر است. زهرا گفت: آن منافق به شما چنین گفت وشما چنین جوابی به او دادید و مطلبی هم اضافه.

 زندگی علی و فاطمه ساده، امّا پر از صلح و صفا و حقیقت بود. مقداری ازوقت زهرا به تعلیم و تعلّم و مقداری به اداره خانه می‌گذشت. شاید یک بار درهمین خطبه‌ها گفته باشم: وقتی این آیه شریفه نازل شده با این مضمون که: همه وارد جهنم می‌شوند، » وَ اِن مِنْکُمْ الا وارِدُها«پیغمبر و اصحاب گریه‌کردند و بی‌تاب شدند. گفتند اگر می‌خواهید پیامبر آرام بگیرد، زهرا رابیاورید که او را ببیند. سلمان برای آوردن زهرا به خانه‌اش رفت. او می‌گوید، وقتی وارد خانه شدم، دیدم که حضرت زهرا نشسته و لباسی پوشیده که دوازده‌نقطه‌اش را با لیف خرما وصله کرده است و جو دستاس می‌کند. گفتم: دخترپیغمبر! آیه‌ای نازل شده که تمام مسجد را شیون گرفته، پدرتان آرام ندارد، بیایید و پدر را دلداری دهید. آیه را برای زهرا خواندم، زهرا هم به گریه‌افتاد. این‌ها این جوری بودند. آیه‌ای از قرآن، تحوّل عظیمی در روحیه‌شان به‌وجود می‌آورد.

 وقتی خداوند، حسن و حسین و زینب و کلثوم را به زهرا داد، این خانواده‌بزرگوار با وجود امکاناتی که در اختیار داشتند، آن‌چنان زندگی می‌کردند که درآن شرایط برای مردم عادّی نیز قابل تحمّل نبود. البتّه در آن شرایط، باید آن‌گونه زندگی می‌کردند که اصحاب » صفّه«که در کنار پیامبر بودند، و آن روزی که‌جنگی تحمیل می‌شد و قحطی مدینه را می‌گرفت، وقتی زهرا را می‌بینند و زمانی که علی را می‌بینند، و بچه‌های مدینه هنگامی که رنگ پریده حسن وحسین را از گرسنگی می‌بینند به زندگی خود راضی باشند و قناعت کنند.

 امّا دوران زندگی علی وفاطمه کوتاه بود و آن محیط گرم، خیلی ادامه نیافت. پیغمبر اکرم (ص) رحلت فرمودند. دنیا برای زهرا بدون پیغمبر، قفسی شده بودکه نمی‌توانست به زندگی ادامه دهد. جریان‌های سیاسی مملکت بر قلب زهراسنگینی می‌کرد. تحمّل فراق پدر و خاموش شدن چراغ وحی و قطع ارتباطبین آسمان و زمین برای زهرا مشکل بود. به هر حال، بیماری کم کم زهرا را از پای درآورد و به نقطه‌ای رسید که ادامه حیات برایش مشکل شد.

 اسماء بنت عمیس از زنان بزرگواری است که دو هجرت در زندگی اش دارد. او این روزها پرستار حضرت زهرا (س) است. اسماء می‌گوید: بعد از یک‌دوران طولانی بیماری که کدورت همه جا را گرفته بود، یک روز ناگهان محیطخانه باز شد و زهرا برای نخستین بار از جا برخاست و نمازش را خواند. تبسّمی برلبها داشت، به کارهای خانه پرداخت، اتاق‌ها را تمیز کرد و لباسهای‌بچه‌ها را عوض کرد و با آنها گرم گرفت. بچه‌ها و اطرافیان خوشحال بودند، امّااحساس می‌شد که علیّ‌بن‌ابی‌طالب نگران است. فاطمه بچه‌ها را به بهانه‌ای‌به بیرون از خانه فرستاد و علی (ع) نیز به مسجد رفت. وقتی کارهای خانه تمام‌شد. زهرا از اسماء، مقداری آب خواست. آب آوردند و آن حضرت غسل کرد وفرمود، فلان جعبه را بیاور. در این جعبه، کافوری است برای حنوط پدرم و من‌و علی. اسماء می‌گوید: به محض شنیدن این سخنان، گویی همه دنیا را برسرم‌کوبیدند. امیدم به یأس تبدیل شد. زهرا در گوشه‌ای خوابید، پاهایش را به‌سمت قبله دراز کرد، نوشته‌ای که داشت روی سینه‌اش گذاشت و ملحفه‌ای‌به سرکشید.

 فاطمه (س) سپس اسماء را خواست و فرمود: استراحت می‌کنم، لحظه‌هایی‌دیگر به من سربزن، اگر زنده نبودم شوهرم را خبر کن. لحظه‌ها برای اسماءبه‌سختی می‌گذشت. کنار زهرا نشست. هنوز امیدوار بود که آن حضرت درخواب باشد، نخواست او را صدا زند و ایجاد مزاحمت کند. سرش را نزدیک‌صورت زهرا برد، به این امید که صدای نفس زهرا را بشنود، امّا چیزی نشنید. آهسته بی بی را به نام صدا زد، جواب نیامد. با اسم پدرش صدا زد، جواب‌نشنید. به عنوان مادر حسین صدا زد، پاسخی داده نشد. به خودش اجازه داد، روپوش را از روی صورت زهرا کنار زد. در این هنگام بود که فهمید زهرا از دنیارفته است. به داد و فریاد پرداخت. از اتاق بیرون آمد که علی را خبر کند. حسن‌و حسین وارد شدند. امام حسین جلو بود. پرسید: اسماء! حال مادرمان چطوراست؟ گفت: عزیزانم به مسجد برگردید و پدرتان را بیاورید. امّا اینها به مادررسیدند. امام حسین پیش از آنکه برادرش امام حسن برسد، پرده را از روی مادربه کنار زد و خطاب به برادر گفت: » یا اَخاهُ آجَرَکَ اللَّه فِی الوالده«- برادر! خدا به‌شما صبر بدهد، مادرمان از دنیا رفته است. هر دو به سوی مسجد آمدند. علیّ‌ابن‌ابی‌طالب، همین که از درون مسجد صدای بچه‌ها را شنید، متوجّه مطلب‌شد، ناله‌ای کرد و در مسجد بی‌حال شد.

 پیش از اینکه به خطبه عربی بپردازم، چند جمله دعا می‌کنیم و به وجودمقدّس پنج تن توسّل می‌جوییم:

 نسئلک اللَّهم و ندعوک باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم. یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه.

  •  پروردگارا! به مقرّبان درگاهت، رزمندگان ما را در میدانهای جنگ موفّق وسالم بدار (آمین نمازگزاران).
  •  پروردگارا! وجود مقدّس امام امّت و سایه‌مبارکش را بر سر این مردم مستدام بدار (آمین نمازگزاران).
  •  شَرِّاشرار و دشمنان‌اسلام را از سرِ این انقلاب و امّت کوتاه بفرما (آمین نمازگزاران).
  • به محمّد و آل‌محمّد، به خانواده‌های شهید و معلول، اجر و صبر عنایت بفرما (آمین نمازگزاران).
  •  جانبازان انقلاب را که در بیمارستانها، آسایشگاه‌ها و خانه‌هاهستند، اجر و صبر و توفیق بیشتر عنایت بفرما (آمین نمازگزاران)

 

 

[1]  - آیه 31 سوره اعراف  : ای‌بنی‌آدم! زینت‌های خود را در مقام عبادت از خود برگیرید، و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید، که خدا مسرفان‌را (که اندازه نگه ندارند) دوست نمی‌دارد.

[2]  - آیه 11 سوره احقاف  : و آنان هستند که هنگام انفاق به مسکینان‌اسراف نکرده و بخل هم نورزند، بلکه در احسان، میانه‌رو و معتدل باشند

[3]  - آیه 29 سوره اسراء  : نه هرگز دست خود را در احسان به خلق‌محکم بسته‌دار و نه بسیار باز و گشاده.

[4]  - آیه 28 سوره نوح : ای رسول ما، تو خود و امّتت حقوق‌خویشاوندان و ارحام خود را ادا کن و نیز فقیران ورهگذران بیچاره را به حقّ خودشان برسان و هرگز (درکارها) اسرف روامدار.

 

[5]  -  آیه 28 سوره غافر: و البتّه خداوند، مردم مسرف و دروغگو را هرگز هدایت نخواهد کرد.

 

[6]  -  آیه 34 سوره غافر: خداوندمردم ستمگر مسرفی را که در شک و تردید هستند، گمراه می‌گرداند..

 

[7]  - آیه 12 سوره یونس : همین کفران‌و غفلت (اسراف) است که اعمال زشت تبهکاران را درنظرشان زیبا نموده است.

 

[8]  - آیه 5 سوره زخرف : آیا ما از متذکر ساختن شما (به قرآن) چون به انکارآن برخویش ستم می‌کنید صرف‌نظر کنیم؟

 

[9]  - آیه 43 سوره غافر: مسرف‌ها، همینهاهستند که باید توی آتش باشند.

 

[10]  - آیه 34 سوره ذاریات : آن سنگها نزدپروردگار معیّن و نشاندار برای مسرفین است.

 

[11]  - آیه 27 سوره اسراء :  مبذرّان ومسرفان (که مال و عمر خود را بیهوده صرف خیالات‌شیطانی می‌کنند) برادر شیطان‌اند.

[12]  - اعتدال، چیزی است که‌خداآن را دوست دارد.

[13]  - خداوند از اسراف‌بدش می‌آید، حتی اینکه هسته خرمایی را بیرون‌بیندازید، زیرا بالاخره به دردی می‌خورد.

[14]  - حتّی ظرفی را که باآن آب می‌نوشید به دور نیندازید.

[15]  - اعتدال در زندگی‌وسیله جمع مال، اما اسراف وسیله نابودی و فقر ونکبت جامعه است.

[16]  - اسراف مایه فقر است (ممکن است برای خود انسان‌نباشد امّا فقر جامعه است) و اعتدال، مایه ثروت‌است.

[17]  - آیه 143 سوره بقره: و بدین سان، شما را امتی میانه گردانیدیم تاگواهانی بر مردم باشید.

[18]  - آیه 29 سوره اعراف: بگو، پروردگارت به دادگری‌امر کرده است.

 

[19]  - آیه 26 سوره اعراف:  ای فرزندان آدم! ما لباسی که ستر عورت شما کند وجامه‌های زیبا و نرم (که تن را با آن بیارایید) برای شمافرستادیم. و بر شما باد لباس تقوا، که این نیکوترین‌جامه شماست.