نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اوّل
بسْمِاللّهِالرَّحمنالرَّحیمِ
اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّالْعالَمینْ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّه وَالِهِ الْمَعْصوُمینْ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: اَعُوذُباللَّه مِنَالشَّیْطانِ الرَّجیم "اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِوَالْمَساکینوَالْعامِلینَ عَلَیْها."
نکتهای را توجّه بدهم که بحث من در بخش اقتصادی عدالت اجتماعی، یکبحث اقتصادی خالص نیست یعنی نمیتواند عنوان " اقتصاد اسلام " راداشته باشد؛ چه اگر چنین بود ناگزیر بودیم بحثهای پیچیده اقتصادی را درتمام ابعادش مطرح کنیم. این، بحث " عدالت " است با این توضیح که "عدالت "میدانهای گسترده و فراوانی دارد، که یکی از آنها در مسایل اقتصادیاست و مطالبی که در اینجا از " اقتصاد اسلام " مطرح میکنم در حدّی است کهمربوط به عدالت اجتماعی باشد. بر این اساس توقّع نداشته باشید مجموعهبحثهای من، اقتصاد اسلام را به طور کامل ارائه دهد.
آنچه تا بهحال گفتهام و در پایان بحث نیز آن را جمعبندی خواهم کرد، اینبود که اسلام بهخاطر ایجاد تعادل در بهرهگیری مردم از مواهب طبیعت، برچگونگی تحصیل ثروت کنترل دارد؛ که نقاط کنترل را نیز توضیح دادم وگفتم: چون اسلام نمیخواهد محصول کار و تلاش انسانها را دیگران ببرند وتلاشها هم مختلف است، وضعی بهوجود میآید که دارایی و ثروت مردم،خود به خود مساوی نیست و عدّهای بهطورطبیعی بیش از دیگران خواهندداشت.
پیش از این گفتیم که اسلام در جهت برداشتن گامی در ایجاد تعادل، براساسبرنامههایی که دارد، از آنهایی که بیشتر دارند، مقداری را بهنفع کسانی که ندارندمیگیرد. در این بخش دوّم - گرفتن از اغنیا به نفع فقرا از چند مورد بهعنوانقلمهای واجب یاد کردم که خمس، زکات، مالیاتها و کفّارهها از آن جمله بود.[t1]موارد دیگری هم هست که خواهم گفت.
امّا در فاصله بخش حقوق واجب و غیر واجب - که بعداً مطرح میکنم - لازم می دانم بحث بسیار مهمّی را توضیح دهم که بهنظرم بحث امروز تعیینکننده روح عدالت اسلامی در بخش اقتصاد باشد و شاید پیش از رسیدنبهنتیجه نهایی و در بین راه از بحثهای دهها خطبهای که در این زمینه شده است،نتیجه گیری کلّی بشود.
اگر یادتان باشد - که قطعاً هست - مکرّر در خطبههایم گفتهام که هدفاسلام در این بخش این است که همه مردم و جامعه در بهرهبرداری از امکاناتمادّی و مواهب طبیعی، زندگی نزدیک بههم داشته باشند. من این ادّعا را دارم و ضمن اقامه ادّله فراوان، برای شرکت در میز گردی بإ؛ ظظ حضور هر کس، در هرمقامی از فضل و دانش آمادگی دارم - که اسلام مایل نیست شکاف عمیقی که ازلحاظ بهرهبرداری از مواهب در جامعه و جهان ایجاد شده و محرومیتسنگینی که براکثریتی از مردم تحمیل شده، و رفاه و اتراف بیمعنایی که دراختیار بخش قلیلی از مردم است، وجود داشته باشد. اسلام گرچه در مالکیتاینقدر پافشاری ندارد، آن را با تفاوتهایی پذیرفته است. این، ادّعای من است وخطبه امروز، توضیح این قسمت است.
ما میپذیریم که بهخاطر تفاوت استعدادها، تواناییها، حوادث، تصادفها وهزینههایی که بهگونههای متفاوت برای افراد پیش میآید، عدّهای ثروتمندباشند و گروهی هم نباشند. امّا اسلام میکوشد که این تفاوت در "بهرهبرداری "وجود نداشته باشد و همه بتوانند بهره ببرند. کسانی هم که ندارند، بتوانند درجامعه اسلامی در حدّ متوسط و معتدل از مواهب استفاده کنند و از لباس،غذا، بهداشت، مسکن، تجمّل نسبی، و سایر رفاه، تفریح و مسافرت وعبادتهایی که به صرف هزینه نیاز دارد، و همه اینها بهرهمند شوند. البتّهاینادّعای من نیست و بهنظر من، فتوای اکثریت نزدیک بهتمام فقهای شیعهاست.
ممکن است بپرسید از کجا؟ چگونه جامعه میتواند این پول را پیدا و خرجکند؟ اسلام این مسأله را تأمین کرده است و من مدّعیم که در بخش واجباتتأمین شده؛ و اگر بهخاطر شرایطی در واجبات فراهم نشد، در بخشها و موارددیگری که بعداً خواهم گفت، قابل تأمین است.
از چند قلمی که در مباحث گذشته یاد کردیم، مالیات را کنار میگذاریم. اینبدان جهت است که مالیاتها را نوعاً دولت بهخاطر خدماتی که بهمردم ارائهمیدهد، وضع میکند. دولت در صورتی که مشروع و متعلّق بهمردم باشد، حقدارد اگر بخواهد هزارها میلیارد خرج کند، از مردم بگیرد و باید این کار را بکند.آن بحث دیگری است که دربخش مالیات توضیح داده شد. امّا قلمهای دیگر شامل خمس، زکات و کفّارات بود. براساس محاسبه نسبی که قبلاً کردیم بهایننتیجه رسیدیم که فقط در خمس " ارباح مکاسب " در سطح فعلی جامعه ما،حدود سی میلیارد تومان در سال عاید میشود که اگر خمس معادن وچیزهای دیگر را بهآن بیفزاییم شاید به پنجاه میلیارد تومان برسد. زکات، قلمعظیمی است که اگر فتوای برخی از فقها، دایر بهوصول زکات از مالالتّجارهرا بر آن اضافه کنیم، کمتر از خمس نیست. " کفّارات" و خرده چیزهایی کهاسلام در مقاطع گوناگون میگیرد نیز همان مقدار است. یعنی رقمی بین یکصدتا دویست میلیارد تومان درآمد سالانه این قلمهای واجب بیتالمال است.حال، این درآمدها چگونه باید خرج شود؟ راههای مصرفش را عرض میکنیم.
کفّارات، بیشک متعلّق بهفقرا و نیازمندان و خمس نیز مال محتاجان استکه در قرآن نیز سهام هر یک مشخّص شده است. تکلیف زکات را هم آیهای کهدر ابتدای صحبتم خواندم مشخّص کرده است. در این آیه، هشت مصرف ذکرشده است. فقرا، مساکین، کارکنان بخش زکات ( یعنی کسانی که از سویحکومت، مأمور جمعآوری و نگهداری زکات میشوند )، آزاد کردن بندهها که شاید در جهان امروز مصداقی نداشته باشد ( در جوامع اسلامی یا مصرفندارد و یا خیلی کم است )، مؤلّفة القلوب یعنی پرداخت زکات بهکسانیبرای نزدیک شدن بهاسلام؛ کفّاری هستند که امکان دارد اگر حمایت مالیشوند، بهخاطر همین محبّت، بهاسلام توجّه کنند و به حق نزدیک شوند؛ یامسلمانهایی هستند که انحرافهایی دارند و میتوان قلبشان را با کمکهای مالیبهاسلام نزدیک کرد. البتّه قول مخالفی هم هست امّا فتاوای مشهور این استکه میتوان زکات را برای تألیف قلوب، هم به کفّار و هم بهمسلمانان مخالفداد.
مورد دیگر، مسافری است که دستش از امکانات قطع شده است: ابن السّبیلمنقطع؛ یعنی کسی که در شهر خودش امکاناتی دارد امّا وقتی بهسفر آمدهاست، چیزی ندارد. در چنین حالی میتوان آن مقدار از زکات را بهاو داد تا خودرا بهزادگاهش برساند. " فقرا " و " مساکین " متفاوتاند. فقیر، نیازمند است، امّامسکین علاوه بر نیازمندی، زمینگیر هم هست و وضع بدتری دارد.
مصرف دیگر زکات، " فی سبیل اللّه " است؛ یعنی کارهایی که در تقویت راهخدا باشد. برخی از فقها، هر کار خیری را گفتهاند و بعضی از آنها بیشتر بر کارخیری که مستقیماً دین و راه خدا و حق را تقویت میکند تکیه دارند؛ مثلاًجهاد در راه خدا، تحصیل علوم دینی، ساختن مساجد و مانند آن. بسیاری ازفقها همه چیز را مجاز میدانند، از جمله ساختن بیمارستان و از این قبیل. اینمواردی است که در قرآن کریم هم هست:
"اِنَّما الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وِالْمِساکینَ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها
وَ الْمُؤلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِیالرِّقاب وَالْغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللَّهَوَابْنِ الْسَّبیلِ ".
بعد هم دو جمله جالب دیگر دارد: " فَریضَةً مِنَ اللَّه "، این فریضهای قطعیاست و باید بدهید؛ وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ "، و خداوند در این قانونی که گذراندهعالم و حکیم بوده یعنی علم و حکمت، مبنای این قانون است. و در پایانبحثم بهاین نکته پی خواهید برد که چگونه علم و حکمت در اینجا بهکار رفتهاست.
اگر میبینید موارد مصرفی که - براساس آیه - عرض کردم در شرایط کنونیمصداق ندارد، مصداق عمده تمامی آنها فقرا و مساکین میشوند. بقیه مواردهم هست امّا مصرف زیادی ندارد. و در صورتی که وجوه واجب را رقمی بینصد تاصدو پنجاه میلیارد تومان در سال فرض کنیم و بإ؛ظظ دید باز به مسایل فقهیبنگریم و آنگونه که الآن آیت اللَّه منتظری بحث میکنند( و بهنظر من کاملاًمنطبق با مسایل و نیازهای روز است) محاسبه کنیم، ارقام پیشین از این همبالاتر خواهد رفت. حال، ما در همین حد یعنی معادل بودجه جاری مملکت -حدود صدو هفتاد، هشتاد میلیارد تومان - میگوییم. این نکته را نیز میدانیمکه بین یک و نیم تا دو میلیون حقوق بگیر در کشور داریم که همراه با اعضایخانوادهشان با این حقوق اداره میشوند. ارتشیها و آموزش و پرورشیها رقمبزرگی هستند که با بقیه کارمندان دولت، نزدیک به دو میلیون خانوار بهطورمحترمانه زندگی میکنند. گاهی نیز زیادتر از حدّ نیازشان میگیرند که پساندازمیکنند. پس رقم عظیمی در وجوه شرعی اسلامی داریم که از احکام ثانویههم نیست که برخی از آقایان بنشینند و مخالفت کنند، بلکه از احکام اوّلیهقطعی قرآنی است که فتاوای همه فقها هم هست و کسی نمیتواند با آنمخالفت کند.
بدیهی است مسایل " موقوفات "، " انفاقات "، " اخوّت و صیغه برادری"را بعداً مطرح میکنم. مسأله " ردّ مظالم " را هنوز نگفتهام و اکنون آنچههست فقط در حدّ واجبات قطعی است. در اینجا ضروری است پرانتزی بازکنم که: اصل در جمهوری اسلامی این نیست که افراد، همینگونه بیکار و تنبلبمانند و بگویند زکات یا خمسْ ما را تأمین میکند! اگر چنین وضعی باشداصلاً نمیشود بهآنها داد. خمس و زکات، متعلّق بهکسانی است که در شرایطعادّی و با تمایل بهکار، دچار محرومیت شوند. روایتی در این زمینه میخوانمتا از بحث من سوء استفاده نشود:
روزی پیامبر اکرم (ص) در مسجد نشسته و مشغول صحبت بودند. فردیوارد شد که چیزی از پیامبر میخواست. آن حضرت از قیافه مرد فهمیدند که اوبرای تکدّی آمده است (حالا یا او را میشناختند یا قیافهاش نشان میداد ).پیش از آنکه او اظهاری بکند و آبروی خود را ببرد، پیامبر (ص) جملهای گفتندکه او متوجّه شد؛ فرمودند: " مَنْ سَئَلَنا اَعْطَیْنا وَ مَنْ سَئَلَاللَّهُ اسْتَغْنی " یعنی: هرکس از ما چیزی بخواهد ما میدهیم ( ما سائل را ردّ نمیکنیم )، امّا اگر از خدابخواهد او را بینیاز میکند، که سؤال بهکف هم نکند. آن مرد فهمید که بااینسخن پیامبر نمیتواند تقاضایی بکند، برخاست و رفت. فردا آمد؛ حضرترسول (ص) دوباره همان جمله را فرمودند. در روایت است که او سه روز آمدو هر سه روز، پیش از آنکه درخواست خود را مطرح کند بااظهار حضرت روبهرو شد. او متوجّه شد که منظور پیامبر (ص) این است که: نیا، و گداییمکن! او برخاست و رفت و پس از جست و جو، کاری یافت و چند روزی کارکرد و علاوه بر تأمین هزینه زندگیش، مقداری هم اضافه آورد. سپس خدمترسول اکرم (ص) رسید و عرض کرد: " یا رسول اللّه! شمإ؛ظظ با نصایححکیمانهتان مرا نجات دادید. نزدیک بود بهگدایی تبدیل شوم امّا اینک ضمناینکه زندگیم را اداره کردهام، مبلغی هم اضافه آوردهام که آن را تقدیم شمامیکنم تا در راه خدا و یا جبهههای جنگ بدهید. "
این روح اسلام است. یعنی پیش از اینکه چنین بحثهایی را مطرح کنیم،وظیفه دولت و حکومت اسلامی است که برای مردم ایجاد کار کند و سرمایهبدهد تا بهزکات و خمس نیاز نداشته باشند، که این مسأله را در بحث مستقلّیخواهم گفت. حتّی یکی از مصارف زکات، میتواند همین باشد که بهسرمایهای برای ایجاد کار اختصاص یابد. پرداخت زکات مربوط به زمانیاست که افراد برای کارکردن آمادگی داشته باشند امّا کاری برایشان پیدا نشود،یا توان کار نداشته باشند، یا کار بکنند امّا میزان درآمدشان بهاندازهای نباشد کهزندگی آنان را تأمین کند و دچار کمبود باشند، یا حوادث و مصایب و عواملدیگری آنها را نیازمند کند و بهدلایل فراوانی گرفتار شوند. در جامعهای همانندجامعه ما ممکن است کمتر از ده درصد افراد این چنین باشند؛ و در صورتی کهدر جامعه اسلامی بهشکل صحیحی قضاوت و عمل شود، از این حد تجاوزنمیکند. درصدی هم احتمالاً نیازمند نسبی هستند یعنی بعضی چیزها راداشته باشند و برخی چیزها را کم داشته باشند. اینک میخواهیم ببینیم به چهمیزان میتوانیم به این افراد بدهیم و فقیر کیست؟
در ذهن خیلیها هست که زکات و صدقات و امثال آن را بهبدبختی میدهیمکه نان نداشته باشد. پولی برای خرید دارو و یا خرید لباس برای فرزندش نداردو بهاصطلاح بدبخت بدبخت است! امّا مسأله این نیست. توجّه و دقّت کنید!مخصوصاً بهکسانی که مسلمان نیستند یا هنوز اسلام را خوب نفهمیدهاند ونشناختهاند، یا چپ روهایی از مسلمین که تصوّر میکنند با مطالبی خارج از اسلام و با التقاط مکاتب دیگر با اسلام، میتوانند عدالت را تأمین کنند، تذکّرمیدهم:
فقر دارای معنایی نسبی است؛ نیاز است امّا نسبت به چه و چقدر؟ ازروایتهای صریح و صحیح و از فتوای فقها و مخصوصاً فتوای حضرت امامخمینی که اکنون مرجع قاطع و عمومی کشور هستند روشن میشود کهفقر، نسبی است یعنی کسی که کمتر از سطح معتدل جامعه داشته باشد.سطح متوسط جامعه و نیازهای زمان را در نظر بگیرید، در این سطح، هر کسکمتر داشته باشد حکومت اسلامی از این بودجه عظیمی که در اختیار داردمیتواند او را بهگونهای تأمین کند تا بهحدّ زندگی معمولی برسد. اگر فردی دربیابان زندگی کند ( زندگی جامعه عشایری ) ممکن است خانه و مسکنش درسطح متوسّط با یک چادر تأمین شود، البّته آن گونه که زندگی در جامعه بیاباننشینی و عشیرهای ایجاب میکند. امّا اگر همان فرد با اعضای خانوادهاش درجامعهای مثل ما زندگی کند، سطح متوّسط، خانهای است با دو سه اتاق وبهعبارت دیگر، سرپناهی قابل زندگی با وسایل ضروری. بهاین معنا که اگرسطح معتدل جامعه، دارای یخچال، گاز و فرش است، باید اینها را بهشکلیتأمین کرد. سطح معتدل کارهای رفاهی که دیگران دارند میتواند این باشد. درهر جامعهای، متوسّط مردم، سالی یک ماه بهمرخّصی میروند، استراحتمیکنند، بچههایشان را بهلب دریا و تفریحگاه میبرند، یا به مشهد، مکّه وکربلا سفر میکنند. دریافت کنندگان زکات نیز میتوانند از همین امکاناتاستفاده کنند و باید - حتّی برای تجمّل - در اختیارشان قرار گیرد.
بهفتوای حضرت امام درباره مصرف زکات توجّه کنید! میفرمایند: اگر کسیبهطور متعارف زندگی خودش تجمّلاتی دارد، لباسها و فرش خوب درخانهاش دارد و دارای امکانات خوبی است که معمولی و متناسب با شأن او درجامعه است، مانع از این نیست که بهاو زکات بدهیم. بلکه او میتواند برایتأمین هزینه زندگیش زکات بگیرد و اینها را نیز داشته باشد؛ البّته نمیگویم خانهاش را بفروشد این کار را بکند.
فردی کاسبکار است، کارگر است، دارای حرفهای است امّا درآمدشمتناسب با هزینه زندگیش نیست. فرضاً ماهی سه هزار تومان درآمد دارد ولیخرجش ماهی چهارهزار تومان است. میتوان آن هزار تومان کسری را بهعنوان زکات به او داد تا زندگیش متعادل شود.
یک زندگی متوسّط را در نظر بگیرید. این بودجهای هم که عرض کردمبهاندازه کلّ بودجه جاری کشور است در اختیار حکومت و دولت اسلامیاست که این کمبودها را تأمین کند، بهگونهای که در جامعه کسی نباشد که باهشت بچه در یک اتاق زندگی کند. البّته امکان ندارد وضع طوری باشد کههیچکس نباشد که بخواهد دارو بخرد، نداشته باشد و یا کسی نباشد که وسیلهسفر نداشته باشد، وسیله حمل و نقل نداشته باشد.
آنچه تاکنون در این باره عرض کردم براساس " فتوا " بود. اینک از روایات نیزمیخوانم تا متوجّه شوید مطلب چگونه است. روایتی از امام صادق (ع)میخوانم. متن آن را هم نوشتهام. یکی از راویان بسیار معتبر است که میگوید:خدمت امام صادق (ع) بودیم، داستانی را خدمتشان عرض کردیم که سختمتأثرّ شدند و جملهای فرمودند ( در بحثم روی همین جمله تکیه خواهم کرد ).
راوی میگوید بهامام صادق (ع) گفتیم که دیروز منظره عجیبی دیدیم؛ فلانیکه اسمش " عمر " است - عمربن فلان - نزد عیسی بن اعین آمد و گفت:"من نیاز دارم، قدری از زکات بهمن بده ". عیسی گفت: " من نمیتوانم بهشمازکات بدهم. پول در بیت المال هست امّا بهشما نمیدهم. " گفت: " چرانمیدهی ؟" گفت: " برای اینکه دیروز با چشمان خود دیدم که در بازار،گوشت، خرمإ؛ظظ و نان خریده بودی و بهمنزل میرفتی. کسیکه آنقدر پول داردکه گوشت، خرما و نان میخرد، دیگر نیاز ندارد. من زکات را بهکسانی میدهمکه اینها را ندارند ". او در جواب گفت: " خوب! دیروز رفتم کار کردم و یکدرهم به من دادند. از این یک درهم، یک سوّم را دادم و نان خریدم. یکسومش را خرما و چیز دیگری گرفتم و یک سوّمش را برای هزینههایی کهممکن است داشته باشم نگه داشتم، چیز دیگری ندارم و همین بود". بازعیسیبناعین از پرداخت زکات به "عمر" خودداری کرد. وقتی این داستان راگفتند، در روایت است که حضرت امام صادق(ع) دستهای خود را روی جبینگذاشتند؛ متن روایت، چنین است:
فَوَضَعَ اَبُوعَبدُاللّهِ - عَلَیهالسّلام - یَدَهُ عَلی جَبْهَةٍ ساعَةً ثُمّرَفَعَ رَأسَهُ. ثُمَ قالَ اِنَّ اللَّه نَظَرَ فی اَمْوالِ الاَغنِیاءِثُمَّ نَظَرَفیالْفُقَراء فَجَعَلَ فیاَمْوالِ الاَغنیِاءِ ما یَکْتَفُونَ بهِ وَلَوْ لَمْ یَکْفَهُمْ لَزادَهُم بَلی فَلْیُعْطیهِ مایَأکُلُ وَ یَشرِبُ یَکْتَفی وَیَتَزَوّجَ وَ یَتَصَدَّقُ وَ یَحِجُّ [= حضرت صادق علیهالسّلام - مدّتی دستشان را روی پیشانی گذاشتند(این تأثّر امام را میرساند و امام در فکر فرو میروند کهچرا چنین وضعی پیش آمده است) و بعد سرشان را بلند کردند و فرمودند: (خیلی بد شد، چرا اینگونه رفتارکردید؟) وقتی خداوند، زکات - این حق - را در اموالاغنیا گذاشت، نگاهی بهاندازه ثروت اغنیا و نگاهی نیزبه تعداد فقرا و آن اندازهای که لازم بود فقرارا اداره بکند انداخت؛ آن اندازه را معیّن کرد. (به عیسیبگویید که) باید بهاندازهای بهاینها بدهد تا بتوانند غذا، وسیله شُرب، لباس، هزینههای ازدواج و مخارج حج وصدقهشان را تأمین کنند ( حتّی او که فقیر است گاهیلازم میداند چیزی به این و آن بدهد)].
انسان گاهی بهفردی ضعیفتر از خود برخورد میکند که میخواهد چیزیبدهد. این، نوعی سازندگی برای انسان دارد. حضرت امام صادق (ع)میفرمایند: خداوند این مقدار در اموال اینها قرار داده است، چرا منع میکند؟یک روز خرما و نان را با هم خریده است، او چگونه میتواند بهاین دلیل بهآنفرد زکات ندهد؟
شما از این جمله چه میفهمید؟ نمیفهمیم که آن مقدار از حقوق واجب براموال اغنیا بسته شده است که تمام نیازهای زندگی طبقه محروم را باید تأمینکنند؟ این را نمیفهمیم؟ چه کسی میتواند با این مسأله مخالفت کند؟ چگونهمیتوانیم امروز مدّعی باشیم که جمهوری اسلامی و جامعه اسلامی داریم ومردمی باشند که هیچ نتوانند بدهند؟
یکی از مواردی را که در آیه بود و با فراموشی از آن گذشتم و یاد نکردم،مصداق " غارمین " یعنی مسأله مقروضین بود که اینها هم مصداق زکاتاند.مردمی هستند که همه چیزشان قرض است، همه چیزشان قسطی است،خانهشان در گرو است، فرششان در گرو است، همه چیزشان را بهگرو دادهاند.اینها مصداق زکاتاند. این بودجه باید گرفته شود، بهاینها داده شود. انسانمسلمان مقروض نباید بماند. البتّه کسی که کاسبی میکند، یک جابستانکاراست یک جا هم بدهکار است؛ بهچنین فردی مقروض نمیگویند.کسی که قرض دارد و خانهاش گرو میگذارد، چنین فردی نمیتواند در جامعهاسلامی باشد. باید گرفت و اینها را تأمین کرد، باید اینها را داد.
روایت تقریباً در حدّتواتر است. اینکه عرض میکنم، با این تعبیراتی که دراینجا یادداشت کردم، آقایان بروند »وسائل« »استبصار« »تهذیب « و»کافی« را ببینند. بروند هر کتابی که مبانی فقهی است، روایات فقهی استدرباره زکات و خمس، اینها را ببینند! این تعبیرات بهطور متواتر هست. امامصادق(ع) میفرمایند: آن قدر بهاو بدهید - »تُؤتیهِ مِنَ الْزَّکوةِحَتَّیتُغْنَیهُ« -تا بینیازش کنید. این »بینیاز« هم، بینیاز سالانه است؛ یعنی فتوا »مِنَالسَّنةِ اِلیَ السَّنِة« است نه در تمام عمر. یعنی حدّاکثرش این است که انسانباید از اوّل سال مطمئن باشد که هزینه تا پایان سالش را دارد. برای سال آیندهنیز از سال دیگر بهاو میدهند؛ بهاین معنا که فردی که خرج متوسّط خانهاش درماه پنج هزارتومان است، اوّل سال شصت هزار تومان به او بدهند که بتواند تاپایان سال با خیال راحت زندگی کند. اصلاً کسی که فکر کند هفته آینده ندارد،نمیتواند فکر راحتی داشته باشد.
حضرت سلمان بود یا حضرت اباذر، یکی از این دوبود که وقتی حقوقش رامیگرفت مقداری از آن را نگه میداشت. یکی از آن صوفی مآبها به اوگفت: »تو که خدا را قبول داری مگر اعتماد و توکّل نداری، چرا کنار میگذاری؟شاید فردا مُردی!« آن حضرت (سلمان یا اباذر) پاسخ داد: »شاید هم که ماندم!اگر ماندم چه؟ انسان باید آنقدر مطمئن باشد که تا فردا دارد«.
این واقعبینی در اسلام هست که وقتی بودجه را تقسیم میکنید، بهگونهایبدهید که گیرنده بدون دغدغه خاطر، خیالش تا پایان سال راحت باشد و بتواندزندگیش را تأمین کند.
حضرت امام کاظم (ع) میگویند:" وَاغْنِهِ اِنْ قَدْرَتَ اَنْ تُغْنیه"او را غنی کن!منتها تمام فقها نظر دادند که منظور یک سال است و بهاندازه یک سال بایدداد. از حضرت امام باقر (ع)است که:" اِذا عَطَیْتَ فَاَغْنِهِ "زمانی که میدهی اورا غنی و بینیاز کن چنین مضامینی از حضرت امام کاظم، از امام رضا و سایرائمّه - علیهم السّلام - نیز هست.
مضمون روایتها متواتر است که انسان میتواند دست کم این قدر بدهد؛البّته زمان و شرایط فرق میکند. در شرایطی هست که نمیشود داد، امکاناتکافی نیست، تعداد فقرا زیاد است، و باید طوری تقسیم کرد که همه بهاندازهبخور و نمیر داشته باشند. برخی هم همین اعتراض به نظرشان رسیده بود وبهحضرت امام صادق (ع) نیز میگفتند.
وقتی حضرت صادق (ع) [ براساس روایتی که شرح داده شد ] این چنینفرمود، یکی گفت: " آقا! ما از پیغمبر (ص) شنیدیم که بهبعضی از فقرا فرمود،اگر دو درهم کنار بگذارند، " کیَّ فیجَبپنِهِ " یا " بَیْنَ عَیْنَیْهِ "؛ اگر از اموال این کاررا بکنند، داغی بر پیشانیشان - یا بین چشمشان - است ". امام فرمود: " اینقضیه مربوط به اصحاب صفّه بود که میهمان پیامبر (ص) بودند و رسولاللَّه هر روز خرج آنها را میداد. برخی از آنها میخواستند مقداری از آن را کناربگذارند - در آن جنگها بود پیغمبر (ص) فرمود: دیگر ذخیره نکنید، بگذاریدهمه با هم بخورند. شرایط آن روز فرق میکرد".
من قبول دارم که شرایط فرق میکند. امّا در شرایط عادّی و مثل زمان کنونیکشور ما با همین سطح اقتصادی، آن ارقامی که برشمردم و آن مقدار پولی کهدر اختیار حکومت اسلامی است - اگر بهدست بیابد - فقیر و محتاج بهآنصورت نمیتواند در جامعه ما باشد. حضرت صادق(ع) در همان جامیفرمایند:
" فأِنَّ الْنَّاسَ اِنَّما یُقطوُنَ مِنَ السَّنَةِ اِلَی الْسَّنةِ فَلِلْرَّجُلِ اَنْیَأخُذَ ما یَکْفی عَیالُهُ مِنَ الْسَّنَةِ اِلیَ السَّنَةِ"
با صراحت مطلب را میرساند.
روایت دیگری بخوانم تا متوجّه شوید جریان از چه قرار است. ابوبصیرمیگوید: در خدمت امام صادق (ع) بودیم. در آنجا، راجع به "ولیدبنصبیح " صحبت شد، و گفتند او برای گرفتن زکات رفته است امّا به او ندادهاند، یا از حضرت پرسیده شد، آیا میتوانیم بهاین شخص زکات بدهیم؟ حضرتفرمود: " مگر چه دارد؟ " گفتند: وضعش بد نیست؛ "لَهُ دارُتُسَوی اَرْبَعَةَ آلافِدَراهِمِ"؛ خانهای دارد که چهارهزار درهم میارزد. "وَلَهُ جارِیَةُ وَلَهُغُلامُ"؛ یک کنیز و یک غلام هم دارد." یَسْتقی عَلَی الجَمَلِ"، شتری هم داردکه نوکرش باآن، آبکشی میکند. "کُلُ یَوْمٍمابَیْنَ درْ هَمیَنِ اِلَی الاَرْبَعِ"، روزی دوتا چهار درهم درآمد دارد. "سَواعَلَفِ الْجَمَل "،به اضافه خرج شترش. (علوفهشترش را تأمین میکند و روزی دو تا چهاردرهم درآمد هم دارد) "وَلَهُ عَیال "،یک مشت نانخور عیالی هم دارد. "اَیَأخُذُ مِنَ الزَّکوة"، آیا میتوانیم به اوزکات بدهیم؟ "قالَ نَعَمْ"، حضرت فرمود: بله میتوانید بدهید و اگر نیاز داردبدهید. آن شخص تعجّب کرد و ابو بصیر از امام صادق پرسید: با همه اینچیزهایی که دارد [ باز هم به او زکات بدهیم ؟ ] "قالَ وَ لَهُ هذهِ الْعَروُضَ؟"
حضرت صادق (ع) فرمود:
"یا اَبا مُحَمَّدْ! فَتَأمُرُنی اَنْ اَمَرَهُ یَبیعَ دارهِ، وَ هِیَ عِزَّهُ ومَسْقَطُ رأسهِ، اَوْ یَبیعَ خادمَهُ، اَلَّذی یَقیهالحَرَّ وَالْبَردَ، وَیَصُونَ وَجْهَهُ وَ وَجهَ عَیالِهِ اَوْ اَمَرَهُ اَن یَبیعَ غُلامَهُ وجَمَلَهُ، وَ هُوَ مَعیشَتُهُ و قُوتُهُ وَ بَلْ یأخُذُ زَکوةَ وَهِیَ لَهُحَلالٌ وَلا یَبیعَ دارَهُ وَلا غُلامَهُ وَلا جَمَلَهُ" [= ایابابصیر!آیا میگویی که بگویم خانهاش را بفروشد؟ درحالی که این خانه، وسیله آبروی اوست و در اینجا زادهشده و به آن علاقهمند است. یا بگویم خادمش رابفروشد؟ در حالی که در سرما و گرما او را کمک میکندو باعث آبروی اوست (کارهایی که خود قادر به انجامشنیست، او انجام میدهد). یا بگویم غلام و شترش را بفروشد؟ که اینها وسیله زندگی او هستند. پس بایدزکات بگیرد و برای او حلال است بدون آنکه خانه وغلام و شترش را بفروشد.]
این روایتی است که فقها بهمقتضای آن فتوا دادهاند. بهمردی که خانه دارد،صاحب وسیله زندگی است و دارای امکانات و خادم است، میتوانزکات داد، تا بتواند در سطح مردم عادی زندگی کند. این، تأمین طبقه محروم درحدّ متوسّط است.
شخصی از امام (ع) سؤال میکند: " آیا میتوانیم بهکسی که میخواهدبهمکّه برود زکات بدهیم و این زکات را خرج سفر مکّه کند؟ ". حضرت پاسخمیدهند: " بله، میتوانید بدهید". "میپرسد: " حال، این مکّه رفتن برای اوثواب هم دارد؟" حضرت میفرمایند: " بله، ثواب دارد. این پول تو نیست، اینپولی است که خدا برایش قرار داده و متعلّق به خود اوست. او هم مثل تو حقدارد بهمکّه برود. لذا باید آنقدر به او بدهید که مستطیع شود و بتواند بهمکّهبرود".
این، اسلام ماست. این اقتصاد اسلامی و عدالت اقتصادی ماست. مایی که تارسیدن بهاسلام واقعی، فاصله زیادی داریم و به قول مرحوم سیّد جمالالدّیناسد آبادی:"الاسلام محجوبٌ بالمسلمین "، ما مسلمانها آبروی اسلام رابردیم. ما پرده شدیم و آبروی اسلام را میبریم. ما هنوز آدمهایی داریم که بهاسم علم و دین از میلیاردرها علیه فقرا دفاع میکنند. جامعه اسلامی ما بایدبهگونهای باشد که آدمی که نتواند قوت زندگی سال خود را تأمین کند، وجودنداشته باشد.
فتوای صریح حضرت امام خمینی است که وسایل تجمّلش هم مستثنانیست. کسی که آبرو دارد و افراد فامیل بهخانهاش رفت و آمد دارند، نمیتواندفرش نداشته باشد. شما نمیتوانید بگویید این فرش خانهات را بفروش وزکات نگیر! فرش هم میخواهد. باید به این شکل برخورد کنیم. میگویید ازکجا بیاوریم؟ من منابعش را عرض کردم که اگر کم بود، ولیّ اسلام و ولیّ فقیه حق دارد مالیات جدید ببندد و از دیگران بگیرد. این حق را بهاو دادهاند ومیتواند حق را بگیرد. اسلام نخواسته است در کشور ما "حلبی آباد"در کنار "زعفرانیه "باشد. این عیبی است که داریم و متأسّفانه بهنام اسلامتمام میشود. جوانهای ما نیز وقتی میبینند بنده و امثال بنده و فقهای ماحاضر نمیشوند بااین صراحت مسایل را مطرح کنند، دست خود را درازمیکنند و از "مارکس" و "لنین"حلّ مسأله را میخواهند! آیا حلّ مسألهآنجاست؟ نه، این طور نیست. با همین رسالههای موجود، با همین احکاماوّلیه اسلام - بدون نیاز بهتوسّل بهاحکام ثانویه و حقّ حکومتی اگر اسلام رابه درستی اجرا کنیم، در این مملکت محتاج و فقیر و نیازمندی نخواهیم داشت.
وقتی میدانیم که پولدار هم، حقّ اسراف ندارد، و زمانی که میتوانیم بهفقیراجازه بدهیم خانه و فرش و نوکرش را ( اگر لازم باشد ) نفروشد و برای خودنگه دارد و در عین حال زکات بگیرد ( او حتّی میتواند مرکوبش را نیز داشتهباشد )، ما باید این وسایل را فراهم بکنیم. اگر نداشتیم میگفتیم از کجابیاوریم؛ درحالی که پول میلیاردرهایی که زکات نمیدهند، خمس و کفّاراتنمیدهند، دزدی هم کردهاند، و احتکار هم کردهاند در این بانکها خوابیده است.ارقامش را نیز نمیدانند و نمیتوانند آنها را بشمارند. این پولها بهصورتهایمختلف بهاشیای عتیقه و تابلوهای میلیونی تبدیل شده است که هیچ ارزشیجز "خیال" ندارد، و مردم ما هم بهاین صورت زندگی میکنند. خوب، ادامهچنین وضعی درست نیست و باید برای این مسایل فکری کرد.
عرض کردم که فقه، فتاوای علما و روایات ما آنقدر غنی است و راه آنقدرروشن است که نیاز نداریم به چیز دیگری متوسّل شویم؛ منتها نمیگذارند اینهابهمرحله اجرا درآید. هنوز شرایط، شرایط اسلامی نیست و جامعه ما با مسیراسلامی حرکت نمیکند، ما وارث دوران طولانی ضدّ اسلامی هستیم که اینتبعیضها را بهوجود آورده، و باید در مسیری حرکت کنیم تا بهجامعهایمطلوب دست یابیم.
البتّه در شیوه کمک کردن به فقیر، تفاوتهایی هست و دقّتهایی باید کرد. امام(ع) میفرماید: برای برخی افراد، گرفتن زکات سخت است. فرضاً شخصآبرومندی است که وضعش در گذشته خوب بوده، وزیر یا وکیل بوده، امّااکنونبه هر دلیلی نیازمند است. [باید در دادن زکات به او رعایت آبرویش را کرد].البته روایتی هم داریم که هیچ کس نباید از گرفتن زکات حیا کند؛ امّا ممکناست فرهنگ جامعه طوری باشد که فردی نخواهد زکات بگیرد. حضرتصادق(ع) میفرماید: بهچنین فردی بهاسم " هدیه " بدهید، اسمش را"زکات" نگذارید؛ یا میفرماید: وقتی میخواهید بهشخص آبرومندی زکاتبدهید چیزهایی مثل اسب، شتر و گوسفند بدهید. به افرادی که اهل تجمّل،اهل آبرو و خانوادهدار هستند چیزهایی بدهید که بهآنها برنخورد؛ بهجای اینکهصدتومان بدهید، یک شتر یا اسب هدیه کنید. و اگر بنا باشد امروز بدهید،فرضاً اتومبیلی هدیه کنید ( اگر فتوا دادند که میتوان اتومبیل داد ). حتّی چنیندقّتهایی در زکات شده است تا کسانی که از این جهت کمبود دارند، تأمینشوند.
فقها در مورد مستحقّین زکات، بین انسان فاسق و فاجر با انسان متّقی فرقگذاشتهاند، که من وظیفهام را در بحث تقوا که باید در خطبه بیاوریم مطرحمیکنم:
تقوا در زکات دادن نیز مهم است: " اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ ". اگر انسانزکات خود را با تقوا ندهد، آن زکات بیارزش است. در گیرنده زکات هم، تقوامهم است یعنی دادن زکات به آدم فاسق فاجر متظاهر به فسق ( البتّه به فتوایحضرت امام ) که در فِسْقهای عمده مثل شرابخواری و گناهان کبیره تظاهرمیکند، جایز نیست. گناهان صغیره این طور نیست. اگر تظاهر هم نکند کهمسألهای نیست و میتوان زکات داد. امّا تفاوتی اساسی در این مسأله وجوددارد: اگر بخواهیم بهآدم متّقی زکات بدهیم، هر چه گفت میتوانیم بدهیم. فرضاًاگر گفت روزی پانصد تومان خرج دارم، میشود به او داد امّا بهآدم بیدین،فاسق و فاجر و گناهکار، نمیتوان بهاین شکل زکات داد. اگر پولی در اختیارچنین فردی بگذارید، گناه و شرارت میکند.
در روایتی است که از امام (ع) پرسیدند چقدر میتوانیم بدهیم؟ حضرتفرمود: " یُعْطَی المؤمِنَ ثَلاثَهَ آلافٍ خَمْسَهَ آلافٍ عَشَرَةَ آلافٍ"؛ سه هزار بده،پنج هزار بده، دههزار بده. هر چه نیازمند است و میگوید بده. امّا:" وَیُعْطَیالْفاجِرِ بقَدَرٍ ": بهآدمهایی که متدیّن نیستند و تقوا ندارند بهاندازه بده. یعنیبهاندازه همان خرج نان و زندگیش را بده تا پول زیادی در اختیارش نباشد کهبرود الواطی کند: " لاَِنّالمؤمِنَ یَنْفُقُها فی طاعَةِ اللَّهِ وَالْفاجِرَ فی مَعْصِیةاللَّه"؛ مؤمن در راه خدا خرج میکند، اگر هم زیادی داشت با آن بهمکّهمیرود. امّا اگر فاجر، زیادی داشت با آن مشروبخواری میکند و دنبال الواطیو کارهای فساد میرود.
اصولاً در اسلام آنچه فضیلت انسان است و به او اعتماد میدهد و بهانسانواقعی تبدیل میکند " تقوا " ست. اگر روح تقوا در عمل انسان بمیرد،اکثرکارهای او بیارزش میشود. حتّی جنگ آدم بیتقوا در جبههها نیز بیاثراست یا اثر کمی دارد. انفاق او نیز ثواب کمی دارد. اگر بخواهد زکات بیتقوا نیزبگیرد، مأمور بیتالمال موظّف است متّه بهخشخاش بگذارد و بههمان اندازهخرج روزانهاش بدهد. زیرا اگر کمی بیشتر دارد، بهجای آنکه برای زن و بچهاشچیزی بخرد، در کافه مینشیند و چلوکباب میخورد و زمانی که بهخانه آمد،میگوید هیچی نداریم! و باید زن و بچهاش نان خالی بخورند. این مسأله،نشان میدهد که روی تقوا در همه مراحل اسلامی حساب شده است. تقوا روحانسان را به خدا نزدیک میکند، و متّقین هستند که میتوانند ستون فقراتاجتماع باشند.
نتیجهای که از بحث امروزم تا اینجا گرفتم ( بقیه بحث را بعداً خواهم گفت )این است که ما منع مالی تا آن حدّی که محرومان به سطح معمولی جامعهبرسند، داریم. تمام نیازهای اصولی زندگی را که عبارت از خانه، لباس، وسیلهحمل و نقل، بهداشت، حتّی مستخدم است میتوان تأمین کرد. الحمدللّه منبعآن نیز وجود دارد. امّا همه اینها مشروط براین است که آن آدم، تنبل و بیکار وبیعار نباشد که خیال کند گردن کلفت بگردد و بخورد! بهچنین فردی نمیتوانزکات داد؛ اوّل باید برایش کار ایجاد کرد، اگر کار کرد تأمین نشد و یا اگرنتوانست کار کند، باید بهاو داد. دولت موظّف است ابتدا تولید کارکند، بعداً اگرتأمین نشد با این بودجهها تأمین کند.
اَعُوذُباللّهِ مِنَ الشَّیطان الرَّجیمِ " بسْمِاللّهالرَّحمنِالْرِحیمِ/اَرَاَیْتَ الذَّی یُکَذّبُ بالْدینَ/ فَذالِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیم/ وَلایَحُضّعَلی طَعامِالْمِسْکینَ/ فَوَیْلٌلَلْمُصَلّینَ/الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون/ الَّذینَ هُمْیَراؤُنَ/ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ ".
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِالرَّحْمن الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلَّه رَبّالعالَمینَ وَالصَّلوة وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهو عَلی عَلّیٍ اَمیرالمؤمِنین وَ علَی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ و عَلیّبنالْحُسَیْن وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَربْن مُحَّمدٍو موسی بْنِجَعْفرٍ و عَلیّبْنِ موُسی و مُحَمَدبْن علیّو علّیِ بن محمّدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.
در این هفته دو مسأله مهم، یکی نفت و دیگری جنگ، مطرح است. هفتهگذشته نیز متعلّق به زینب کبری (س) بود هفته آینده متعلّق به حضرت زهرا(س) و سالروز وفات این دو بانوی بزرگوار است که ان شاءاللَّه در خطبه جمعهآینده، حقّ این مطلب را ادا میکنیم.
در پایان هفته گذشته، حادثه سوءقصد بهجان یکی از استوانههای انقلاب،برادرمان آقای واعظ طبسی نماینده امام در خراسان را داشتیم که این را در بحثمخواهم گنجاند. در خطبه عربی هم بهبحث نفت پرداخته شده است. بهاین معناکه بخشی از مسأله نفت در خطبه فارسی و بخش عمدهاش در خطبه عربیمطرح شده است.
انقلاب اسلامی با محتوایی که داشت، با برخورداری از رهبری که داشت وبهرهگیری از صبغه و حمایت مردمی، مایه تحوّل عظیمی درجهان شد. و اگردشمنان موفّق بهاجرای توطئههایشان نشدند، بدون هیچ تردیدی، وضعبیسابقهای بهوجود آمد که امروز در این باره و توطئههای دشمن بهبحثخواهم پرداخت.
انقلاب اسلامی بر پایه ایدئولوژی بسیار محکم و فطری انسان، با خواستبسیار مترقّیانه، رهبری سالم و معتبر و حمایت بیسابقه مردمی در قیاس باتمام انقلابهای جهان، در نقطهای حسّاس از خاورمیانه بهوقوع پیوسته. اینمنطقه و اطراف خلیجفارس در دنیای اسلامی، یکی از جاهایی است کهاستکبار جهانی همواره گوش به زنگ خطر از آنجاست. اینجا مثل جاهایدیگر نیست؛ مثل ویتنامو کامبوجو حتّی الجزایرنیست؛ مثلالسالوادور،نیکاراگوئه و کوبا نیست. اینجا چیز دیگری است. هممحتوای انقلاب چیز دیگری است، هم جایش جای دیگر، و هم رهبرش فرددیگری است، و تفاوتهای زیاد دیگری با سایر انقلابها دارد.
خطری که برای دنیای استکبار شروع شده است، اگر همچنان ادامه یابد وجهان اسلام متوجّه عمق این انقلاب بشود، یک میلیارد مسلمان جهان وزنهایخواهند شد که بقیه مراکز قدرت نخواهند توانست در برابر آن مقاومت کنند. ازسوی دیگر، استکبار این خطر را احساس کرده است و بدینجهت برنامه ریزیکرده که انقلاب اسلامی را یا نابود، یا خنثی و یا محدود کند. حدّاقل اینکهپیرامونش حصاری بکشد و محدودیت ایجاد کند. عوامل استکبار در هماننخستین روزها، حتّی پیش از پیروزی انقلاب در فکر بودند؛ یعنی وقتی متوجّهپیروزی انقلاب شدند، برنامههای خود را شروع کردند. یکی از برنامههایشاننیز گرفتن چهرههای مؤثّر انقلابی از انقلاب بود. این، یکی از توطئههای عمیقیبود که ماها روی آن، هیچ حسابی نکرده و خود را برای دفاع از آن آماده نکردهبودیم. تمام چهرههای مؤثّر انقلاب، بیحفاظ، بدون مراقب و بیاحتیاط دربین مردم بودند، پیاده در خیابانها راه میرفتند و در خانههایشان نیز محافظنداشتند. در حالی که در محاصره دشمنان بودند، در اجتماعات میآمدند و آنهانیز بااستفاده از موقعیت، به گلچینی پرداختند و افراد حسّاس را از جامعهگرفتند. البتّه شاید اشتباه میکردند یعنی اگر آنها را از ما میگرفتند، جایگزینپیدا میشد ولی خسارت عمدهای بود که هنوز هم ادامه دارد.
اوّلین شهید ما، شهید قرنی بود. او را نمیشد بهعنوان چهرهای که پشتوانهانقلاب باشد بهحساب آورد امّا با قاطعیّتی که در کردستان نشان داد، ثابتکرد که اگر در ستاد ارتش باشد میتواند فتنه کردستان را بهشدّت خفه کند. او راخیلی زود برکنار و بعد شهید کردند. زمانی که بنده و شهید بهشتی و آقایطالقانی و بعضی دیگر از آقایان برای حلّ مسأله کردستان بهآنجا رفته بودیم،قرنی دستور داد که فانتومها مانور بدهند. صدای فانتومها، دل ضدّانقلاب رالرزاند. امّا از همان جا، ضدّانقلاب یا لیبرالها تلفن کردند که این کار ها را نکنندو باعث تحریک مردم نشوند امّا قرنی دست بردار نبود. وقتی ما بهتهرانبازگشتیم، دیدیم که او را برداشتهاند و بعد هم اوّلین کسی بود که بهشهادترسید. بعد میبینیم بهسراغ شهید مطهّری میروند. شهید مطهری چهرهسیاسی بهآن معنا نبود امّا چون ضدّ انقلاب این جور فکر میکرد او را شهیدکرد.
ضدّانقلاب لیستی درست کرده بود که چه افرادی را باید از انقلاب بگیرد.این لیست بعداً کشف شد. در رأس همه، حضرت امام بود. امام را از اوّلنسبتاً محافظت میکردیم و بعداً این محافظت شدید شد. آیت اللّه منتظریبودند که محافظت شدند. درباره شخصیتهای دیگر که مجبور بودند بین مردمباشند همین برنامهها بهاجرا درآمد. بااین وجود، پس از مطهّری، مفتّح را از ماگرفتند. شهید عراقی را - که اگر بود شما آثاری را میدیدید - از ما گرفتند؛ اوهمانند کوهی برای انقلاب در این مملکت بود. ما میدانیم از روز اوّل، یعنی ازسال 1330 به بعد، چه کارهایی میکرد. از آن تیپ بازاریهایی بود کهاستوانهای بهشمار میآمد. به بعضیها سوءقصد کردند. البتّه بنده لایق نیستم،نمیتوانم جزء این افراد بهحساب آیم امّا آنها خیال میکردند بنده هم کسیهستم و بهمن سوءقصد کردند. میخواستند رئیس جمهورمان آقای خامنهایرا که هر موقع در تمام دوران انقلاب غایب بود یا در زندان به سر میبرد، ماکمبودی داشتیم که نمیتوانستیم آن را جبران کنیم از ما بگیرند. شهید باهنر راگرفتند. شهید بهشتی را گرفتند. همه آن هفتادودوتن راگرفتند. عدّهای ازنمایندگان مجلس، افرادی مثل شهید منتظری، شهید قاضی، شهید مدنی،شهید دستغیب، شهید صدوقی و شهید هاشمی نژاد را گرفتند. ما در استانخراسان سه نفر داشتیم که همیشه آن استان را بهحالت مبارزه نگه داشته بودند.آقای خامنهای، آقای هاشمی نژاد و آقای طبسی بودند. هاشمینژاد را گرفتند، میخواستند آقای خامنهای را بگیرند، خداوند نخواستموفّق شوند. هنوز دنبال آقای طبسی هستند و برنامهها همچنان ادامه دارد.یعنی یکی از برنامههایی که دست استکبار و استثمار پشت آن است، همینترور و شهادت شخصیتهاست. من در این رابطه، اسامی بسیاری از افراد رانبردم و چون لیستی تهیّه نکرده بودم از آنان معذرت میخواهم.
مسأله دیگری که اتفاق افتاد، از دست رفتن شاه بهعنوان ژاندارم منطقه وخلیج فارس بود. استکبار روی پایگاه خانواده پهلوی، اطرافیان، درباریها وسرمایهدارهای وابسته به شاه، حساب میکرد. این افراد، مایه امید آمریکاییهابودند؛ آنها در کاخ سفید میخوابیدند و چون اینها را در اینجا داشتند خیالشانراحت بود. ایران را " جزیره ثبات " مینامیدند و ضمن تبلیغ فراوان در این باره، بیشتر این هدف را تعقیب میکردند که از ایران بهعنوان " صحرای طلایی"بار خود را ببندند. بهاینجا میآمدند، سرمایهدار میشدند و بر میگشتند.
ما میدانیم چه جریان کثیفی در کار غارت این منطقه بود. نه تنها ایران بلکههمه کشورهای خلیج فارس و عراق و اردن مورد استثمار قرار میگرفتند. تمامامیدشان نیز به شاه بود. عربستان را نیز بهعنوان منطقه عجیب نفتی داشتند؛چون نفت اهمّیت زیادی داشت، عوامل خود را در آنجا گذاشته بودندکه بتوانند اهرمی در دستشان باشد تا قیمت نفت را هر طور بخواهند پایین وبالا ببرند. وقتی شاه رفت و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، آنها میبایدجایش را پر کنند. اوایل فکر میکردند که با گرفتن شخصیتهای انقلابی قضیهتمام میشود. البتّه این طرز تفکّر اشتباهی بود، چون بعد از ماها ( از لحاظسنّی نه، از نظر شخصیتی ) جوانهایی این انقلاب را اداره و کارها را رو بهراهکردند که اکثراً از ما فعّالتر و قویترند و اکنون نیز هستند. دلیلش هم این است که هر یک از ما رفتیم، آنها خلأ را پر کردند. این مطلب روشنی است و آنهامطمئن باشند که اشتباه میکنند و وضع مملکت بههمین گونه خواهد بود.
دشمنان اسلام و انقلاب با خیال خام خود فکر میکردند که ماها را میگیرندو لیبرالیسم را حاکم میکنند؛ " شاه رفته است امّا شازدهها هستند و اینجا راحفظ میکنند. خیلی فرق نمیکند! " امّا بعد دیدند که چنین کاری ممکن نیستو سخت است. لذا بهفکر افتادند ژاندارم دیگری درست کنند. آنچه در آستینداشتند درآوردند و آن " صدّام " بود. البتّه قطعاً نمیتوانم بگویم که صدّام و حزب بعث در آن موقع هم آمریکایی بودند. در آن زمان میگفتند اینهاانگلیسیاند و حرفهایی میگویند، امّا وضعشان طوری بود که برای مهره شدنآمریکا نیز آمادگی داشتند. این مسألهای قطعی است و دیدیم که شد. حالا یاواقعاً بود، یا این آمادگی را داشت و نشستند و بهاو وعده دادند که بیا و جایشاه را بگیر، او هم دید چیز خوبی است، او اصلاً چنین چیزی را میخواست. عربستان و کویت و قطر و دوبی و اردن و مصر و مغرب و همه را در اختیارشگذاشتند و گفتند اینها هم نوکرهایت! اینها کور بشوند، نفتهایشان را بفروشند،بهتو پول بدهند، ماهم [ آمریکا ] اسلحه میدهیم، روسیّه هم میدهد. همه باهم جمع شوید و بروید و حساب اینجا [ ایران ] را صاف کنید. خوزستان رابگیرید کافی است. کشوری به نام " عربستان" در آنجا درست کنید. وقتی خوزستان را گرفتید کشوری مثل کویت به وجود میآید با مقدار بیشترینفت؛ و تو هم [ صدّام ] ژاندارم خلیج بشو! جزیره ثبات از ایران بهعراق منتقلمیشود!.. برنامه جنگ را شروع کردند. حالا از آن کودتاها، توطئه چیها ومسایل دیگر میگذرم و فقط نکات مهمّش را میگویم.
موضوع سوّم، مسأله نفت بود که اهمیّت فراوانی داشت. زمانی که در ایرانانقلاب شد، یکباره شش میلیون بشکه نفت از بازار کم شد. شما حساب کنید،وقتی مثلاً از اوپک که روزانه حدود بیست و چند میلیون بشکه نفت صادرمیشد، شش میلیون بشکه کم بشود، شوخی نیست. بسیاری از کارخانهها وصنایع باید بخوابد و بحران بهوجود آید. روزهای اوّل فکر میکردند میتواننداین مسأله را جبران کنند امّا نشد. شاید اگر انقلاب دوّم نشده بود و سفارتآمریکا در ایران را نگرفته بودند و وضع طوری بود که اشکالی برایشان پیشنمیآمد، چنین کاری امکان داشت امّا شد و اشکال پیش آمد.
اشکالی دیگری که از کاهش شش میلیون بشکه نفت پیش آمد و جزء خدماتجمهوری اسلامی بود، اینکه سرمایهدارهای رقیب ترسیدند و به خرید نفت وانبار کردن آن روی آوردند. براین اساس بهجای اینکه تقاضای نفت کاهش یابد،افزایش یافت. بهعبارت دیگر، خرید نفت بالا رفت و عرضهاش پایین آمد وبهای نفت یکدفعه از دوازده دلار به چهل دلار رسید. خود ما تا این اواخر سی وشش دلار میفروختیم و بعضیها چهل دلار میفروختند. خلاصه اینکه قیمتنفت آنچنان بالا رفت که دنیای استکباری بدترین ضرر تمام عمرش را کرد کهمسأله خیلی عظیمی بود.
شما ببینید، روزی بیست میلیون بشکه، نفت صادراتی اوپک بود ( اکنونهجده میلیون بشکه است ) که هر بشکه بیست دلار اضافه شده بود. حدّاقل چهرقم عجیبی میشود؟ بیست میلیون را ضربدر بیست در یک روز بکنید،واحدش هم دلار باشد. بلایی سر اینها آمد که ادامه کار بسیاری از کارخانههاصرف نمیکرد و آنها را خواباندند. اکنون اگر میبینید بیکاری دارد انگلیس، آلمان و آمریکا را از پای در میآورد، نتیجه همان اقدام است. اینها دق دلشان ازماست و تقصیر را از ما میدانند. قیمت نفت افزایش یافت و اینها میبایستفکری برای نفت و اصل جمهوری اسلامی میکردند. جنگ را بهراه انداختند کهچقدر موفّق شدند، مسألهای است که عرض میکنم. حرکت درباره نفت نیز کهاز همان ابتدا شروع شد، اکنون بهبحران رسیده است که هر دو مطلب بایدروشن بشود.
بهنظر من، اینها در تمام حرکاتشان شکست خوردند. در حرکت تروریسم وگرفتن چهرهها خسارت دیدیم ولی جایگزین شد و خون و نام آنها مطلب راجبران میکند. در حرکت جنگ، قضیه معکوس شد و آن بلایی کهمیخواستند بر سر ما بیاورند بر سر عراق آمد. یعنی فردی را که میخواستندبهنام ژاندارم مطرح کنند، اکنون بهژاندارمی نیاز دارد که او را حفظ کند!
البتّه همین جنگ هم برای ما بسیار گران تمام شد؛ ما چهرههایی از دستدادیم که هر یک از آنها بهاندازه یک دنیا ارزش داشتند. اینها آدمهای کوچکینبودند. اگر قرار باشد درباره شهدای جنگ مقابله بکنیم، یک موی آنها را با همهعراق عوض نمیکنیم. امّا جنگ است و شهادت است و آنها بهخدا رسیدند وخانوادههایشان اجر میبرند و بهجای شهدا نیز افراد بیشتری خلق شدند. همین شهادتهاست که بچههای ما را رشیدتر، حزباللّهیتر و بهتر میکند. خودمانمیبینیم، خلاّقیتش را دارد امّا خسارت عظیم بود.
امّا کار بهکجا کشید و وضع جنگ اکنون چگونه است؟ ما بهنقطهای رسیدیمکه درست معکوس قضیه قبلی بود. آمریکاییها فکر میکردند با جنگی که بهماتحمیل کردند، بندرهای جنوب را میگیرند و نفت ما را هم میبندند. اگرتوانستند ما را ساقط کنند همه چیز تمام شده است، اگر نتوانستند، کشوری کهمتکی به نفت است، آن را قطع میکنند و چون متّکی به بندراست، بندر را هممیبندند، تروریسم داخلی هم هست و این چنین کشوری خرده خرده میمیرد،و علیالقاعده قابل دوام نیست! تمام اینها معکوس شد و ما موفّق شدیم درسایه تدبیر دولت، مجلس و بیش از همه تدبیر امام و مسؤولانمان، بهگونهایعمل کنیم که بازار نفت را در آن حدّی که لازم داریم داشته باشیم، نه در آنحدّی که بهما تحمیل شود. بهاندازه ارزمان خرج کنیم و مقداری هم برای روزمبادا ذخیره کنیم.
ما بهطور معقول، کار خود را انجام میدهیم و کشور را بهطور عادّی و باتحمّلی که ملّت ما میکنند اداره میکنیم. نیروهایمان را مجهّزتر و مسلّحترکردیم و آنها را ساختیم و خیلی از چیزهإ؛ظظ را در سایه جنگ بهخودکفاییرساندیم. دشمن را از داخل خاکمان بهآن سو راندیم. البتّه در خیلی جاهارفتهاند و در جاهای دیگر هنوز در بلندیها و ارتفاعات سوقالجیشی وشهرهایی مثل نفت شهر هستند و قسمتهایی هنوز در دست آنهاست. بعضیجاها نیز ما وارد خاک آنها شدهایم. امّا جنگ که برای صدّام و آمریکا اصلقضیه است، بهاین صورت در آمده است و ما اکنون صدّام را طرف خودماننمیدانیم. پیش از این گفتم که آمریکاییها میخواستند در اینجا ژاندارمیدرست کنند و از صدّام، حافظی برای کویت، قطر، دوبی، بحرین و عربستانبسازند و سپری برای اسرائیل هم باشد، ما این کار را از آنها گرفتیم.
قدمهای بعدی آمریکا بر این پایه است که همه را بسیج کرده است تا این آقا[ صدّام ] را حفظ کنند که بعداً از او استفاده کنند. الآن دل همه اینها میلرزد.تمام اینها [ کشورهای مرتجع ] شب که میخواهند بخوابند باید قرصخوابآور بخورند! اکنون بهمطالبی که عرض میکنم توجّه فرمایید! ما کبریتعملیّات "والفجر" را زدیم! هنوز کار دیگری نکردیم، فقط کاری کردیم که اینها بفهمند چه خبر است!
متأسّفانه بهخاطر شرایط نظامی نمیتوانیم روی عملیّات والفجر تبلیغاتزیادی بکنیم. انجام چنین کاری مشکلاتی دارد. بچههای ما با یک حرکت، البتّهبا دادن تلفات و خساراتی، از جایی که صدّام فکر میکرد نمیشود اصلاً از آنعبور کرد گذشتند. او یک روز پیش از حمله ما گفته بود: ما آنچنان محکمکردهایم که ایران نمیتواند یک قدم بهطرف ما حرکت کند. رزمندگان ما، آنصحرای رَمْلی و جنگل امغر و تمام استحکاماتِ بهخیال خودشان نفوذناپذیررا با هجومی بههم ریختند و تا جایی که فکر میکردند رفتند.
البتّه برای اینکه بیشتر شهید ندهیم، مصلحت دیدند که بهنقطه معیّنیبرگردند و در آنجا بمانند تا برنامه بعدی، که بهآنها دستور داده بشود. صدّام وبوقهای تبلیغاتی او گفتند که ما جلوی حمله را گرفتیم و شکست دادیم. اینها رامیگویند، امّا از عملشان پیداست. ببینید بهچه دست و پایی افتادهاند!وزیرخارجه فرانسه آمد، وزیر خارجه پاکستان رفت، با ترکیه بهشدّت بهمشاوره پرداختند، حسین اردنی آمد، شورای همکاری خلیج فارس تشکیلجلسه داد، در شورای امنیت بهالتماس افتادند که زودتر آتشبس بدهید،شورویها بهدست و پا افتادند، در کنفرانس غیرمتعهّدها، همه جا بهدست و پاافتادند. رئیس شورای امنیت که نماینده شوروی است، فوری اخطاری برای مافرستاد و آتشبس را بهما ابلاغ کرد. چرا چنین وضعی پیش آمد؟ اگر فکرمیکنید که صدّام و اینها خیالشان راحت است و فکر میکنند این کانالها وسیمهای خاردار و میدانهای مین، جلوی ما را میگیرد، دیگر دست و پا زدننمیخواهد. همان جا راحت بنشینند، هروقت رفتیم ما را بزنند! اینکه راحتتراست. هیاهو در دنیا بهراه انداختند و همه چیز را با هم مخلوط کردند.
آمریکا یکباره ناچار شد روی پرده بیاید و اعلام کند که چهارصدو پنجاهمیلیون دلار بهصدّام اعتبار میدهیم که از ما موادّ غذایی ببرد. چرا این را گفتند؟نمیبایست این حرف را میزدند. سیاست اقتضا میکرد که نگویند؛ آنهاصدّام را سوسیالیست و در جبهه تندروها و مخالف اسرائیل میدانند! ظاهرقضیه این است. آنهایی که میگویند ایران از اسرائیل اسلحه میخرد، آیااسرائیل بدون آمریکا کسی است؟ اگر ما از اسرائیل اسلحه میخریم، چراآمریکا اعلام میکند که چهار صدو پنجاه میلیون دلار بهعراق دادیم! سعدونحمادی درآمریکا چه میکند؟ آنجا رفته است که حج انجام بدهد؟!یا در آنجاکار دیگری است؟ بهدروغ گفتند مریض است و برای معالجه رفته است! مگرتمام بیمارستانها در آمریکاست؟ تو به شوروی برو. آنجا که قبله تو بود!بهجای دیگر برو؛ تو میتوانی از همه دنیا طبیب بیاوری. بهآمریکا میروندچون مجبورند. همه شرایط نشان میدهد که فهمیدهاند قضیه چیست، منتها بهروی خود نمیآورند. ما خودمان میدانیم قضیه چیست و لازم نیست زیادبگوییم. احتیاج بهگفتن ندارد. بعضی از بچههای ما که در جبهه هستند،میدانند قضیه چیست. خیلیهایشان هم نمیدانند و لزومی ندارد که بدانند.سعی هم نکنند که بدانند. موقع خودش همه چیز روشن میشود. قضیه بهاینجا رسیده است و من ناگزیرم کمی از سیاست جنگ را بگویم.
الآن دیگر فقط غرامت نمیتواند مسأله باشد. اخیراً نقل کردند که وزیرخارجه الجزایر بهاینجا آمده و برگشته و گفته است که ایران روی سقوط صدّامحرفی ندارد و فقط گرفتن غرامت مطرح است. نه، اینگونه نیست. حتّی درجلسهای که بنده با وزیر خارجه الجزایر داشتم، اجازه ندادم اصلاً درباره جنگحرفی زده شود. البتّه با وزیر خارجه صحبت کردهاند. جنگ بهجایی رسیدهاست که ما با این شهدایی که دادیم و با گرفتاریهایی که پیش آمده است، بایدهدف این باشد که آمریکا، ژاندارم جدیدی در منطقه نداشته باشد. حزب بعثعراق، بهخیال خودش، به نگهبان منافع آمریکا و چتر روی سر شیوخجنوب خلیج فارس تبدیل شده است. مصلحت نیست وضع منطقه این جورباشد؛ باید مردم درمنطقه آزاد باشند.
به شیوخ خلیج فارس میگوییم شما دیگر احتیاجی بهقیّم ندارید. اگرجمهوری اسلامی اینجا باشد، شما هم با خیال راحت میتوانید زندگیبکنید. آن قیّم هم بهدرد قیمومیت نمیخورد! این از آن قیّمهایی است که مالیتیم را میخورد و سر شما کلاه میگذارد و میخواهد بر شما حکومت کند.شما هم فرضاً راضی باشید ما دیگر راضی نیستیم. طرف ما در منطقهآمریکاست. صدّامِ تنها نیست. صدّام گول خورد، به مهره آمریکا تبدیل شد ووارد عمل گردید. او باید کفّاره این اشتباه بزرگش را بدهد، آمریکا نیز بایدمنطقه رااز قیّم خالی بکند و منطقه خلیج فارس بدون قیّم و ژاندارم بماند ومردم، ملّتها و کشورها بتوانند خودشان تصمیم بگیرند و کسی هم به کسی زورنگوید.
بنابراین در جنگ چه جور عمل میکنیم، این دیگر گفتنی نیست و ازاسرار نظامی است. بنده سخنگوی شورایعالی دفاع هستم امّا این مسأله راعرض نمیکنم. فقط این نکته را میگویم که باید اکنون در میدان جنگ زیادمقاومت کنیم، ممکن است طولانی باشد. این را میگویم که ملّت ایران،بهخودش وعده ندهد که قضیه فردا یا پس فردا تمام میشود. قضیه الآنمعکوس شده است. عراق دیگر نمیتواند جنگ طولانی را تحمّل کند. خلیجفارس به رویش بسته شده و نمیتواند از این طرف نفت صادر کند. لولههاینفتش بهمدیترانه از طریق سوریّه بسته است و نمیتواند صادر کند. فقط یکلوله دارد که با ظرفیت حدود پانصد هزار بشکه از ترکیه میرود. درحالتغیرجنگی روزی سه میلیون و نیم بشکه صادر میکرد. سه میلیون بشکهاشکاهش یافته و مخارجش هم فراوان و زیادتر شده است، جنگ عراق مثل ایراننیست. ما امروز اعلان بسیج میکنیم، فردا پنجاه هزار سرباز اسلحه بهدوش ازخود مردم و با خرج خودشان عازم جبههها میشوند و میجنگند. عراق برایهر سربازش باید هزار یا شش هزاردلار به سودان بدهد. اکنون رقمش را بهیادندارم. اسلحهای که عراق بهکار میبرد، تمامش دلار است و پوند. قسمت عمدهاسلحه ما، همانهایی است که کارگران خودمان در کارخانههای مهمّات سازیمیسازند. تحمّل جنگ در مرزها برای ما آسان است، برای عراق آسان نیست.شرکتهای فراوانی در عراق سرمایهگذاری کردهاند، دستپاچگی فرانسه از اینبابت است. میبیند دیگر نمیتواند در عراق کار بکند و اگر کار نکند شرکتهایبزرگش ورشکست میشوند و بحران اقتصادی دامنگیر آن میشود. کشورهایدیگر هم همین وضع را دارند. عراق اکنون جای امنی برای سرمایهگذاری وکارکردن خارجیها و کارهای عمرانی دیگر نیست. تحصیل بودجه عظیمجنگ، برایش امکان ندارد. ما اگر در مرزهایمان بههمین نحو بمانیم، تکان همنخوریم، عراق را از پا درمیآوریم. یعنی آن کاری که میخواستند به سر مابیاورند، اکنون به سر آنها میآوریم.
من از اینجا در آستانه تشکیل کنفرانس غیرمتعهّدها بهکشورهای غیرمتعّهداعلام میکنم که اگر راست میگویید و غیرمتعهّدید، این قدم را بهنفع آمریکابرندارید و تلاش نکنید که این ژاندارم را حفظ کنید. حفظ ژاندارمخلیجفارس یعنی خدمت مستقیم بهدو ابرقدرت آمریکا و شوروی؛ و مااینمسأله را تحمّل نمیکنیم. اگر غیرمتعهّدید، بهترین خدمت این است کهنگذارید نوکران آنها، اینجا باشند. البتّه ما در میدان جنگ، هرگونه مصلحتدیدیم به راه خود ادامه میدهیم. بچههای ما باید در میدان آماده باشند. بایدسراسر جبهه - از قصر شیرین گرفته تا آبادان - همه جا آماده باشند که هر جالازم دیدیم حرکت مناسب را بکنیم. امّا اصلی داریم که خونریزی کمتر؛ اینجزء اصول ماست. ما دلمان نمیخواهد بچههایمان شهید بشوند، دلماننمیخواهد عراقیها را بکشیم. امّا حزب بعث باید برود و منطقه بدون ژاندارمباشد. این سیاست جنگی ماست. غرامت هم یک چیز طبیعی است،خرجهایی کردیم، خسارت دیدیم، آن را هم ان شاءاللّه خواهیم گرفت.
مسأله بعدی، مسأله نفت است. یکی از خسارتهای عمده انقلاب ایران برایدنیای استکبار، گران شدن قیمت نفت بود. این مأموریت صدّام بود که عرضکردم. عربستان سعودی مأموریت دیگری دارد. او مأمور شد که این اثر مهمّانقلاب را بگیرد و نفت را از این حالت تصاعدی پایین بیاورد. آن روزهاعربستان حدود پنج میلیون بشکه نفت صادر میکرد؛ بعد از اینکه ما نفت خود را قطع کردیم - با کمک آمریکاییها - آن را به یازده میلیون بشکه رساند. یعنیعربستان سعودی شش میلیون بشکهای را که ایران صادر میکرد جبران کرد.این بدان جهت بود که بازار را اشباع و انبار کشورهای صنعتی را پر کند. این کاررا کرد. اکنون آنها به این هم قانع نیستند و از عربستان میخواهند قیمت نفت رانیز پایین بیاورد! یعنی" آثار انقلاب اسلامی را پاک کن و دستاوردهای انقلابرا از آنها بگیر"! این هدف است و ببینید که عربستان چگونه حرکت میکند:
اجلاس اوپک تشکیل میشود. بحث بر سر این است که بازار اشباع نشود کهمشتریها ناز کنند و نفت را نخرند. این کار چگونه امکان دارد؟ این جور که هرکس در حدّی بهاندازه خودش نفت صادر کند که بازار زیاد اشباع نشود و عرضهبرتقاضا نچربد. چگونه باید عادلانه رفتار کنیم؟ خوب، باید تناسبی را در نظربگیرند. یک کشور چند میلیون جمعیت دارد، هزینهاش چقدر است و به چهمقدار ارز نیاز دارد؟ ما چهل میلیون جمعیت داریم، خرج جنگ هم داریم.عربستان سعودی کمتر از هفت میلیون جمعیت دارد، خرج جنگ ندارد، حج راهم دارد، و شما میدانید که حج برای عربستان سعودی چقدر ارز میآورد؛عربستان با کمال پررویی میگوید ایران یک میلیون و دویست هزار بشکهصادر کند ولی من هفت میلیون بشکه! این یعنی چه؟ غیر از بهانه گیری است؟غیر از علامت روشن نوکری آمریکاست؟ او پول برای چه میخواهد؟ اگرعربستان پولهایش را از بانکهای دنیا دربیاورد، همه ورشکست میشوند. اینمدّتی که ده میلیون بشکه در روز نفت صادر میکرد دلارهایش در بانکهاست؛در اختیار آمریکا، انگلستان و فرانسه است. همه جا را پر کرده، با بهره نازل بهآنها داده و آنها با بهره زیاد بهکشورهای دیگر میدهند و برای عربستان دلاّلیرباخواری میکنند. چرا عربستان؟ شما خیال میکنید چه دلیلی دارد کهعربستان این اصرار را بکند؟ البتّه ما اصرار نداریم که بازار قبلی را بهدستبیاوریم. ما بازار گذشتهمان را بهنفع دیگران از دست دادیم که قیمت نفت بالابرود. بازار شش میلیونی ما بهدو میلیون تبدیل شده است که نیاز ارز خود راتأمین کنیم. عربستان این را بهانه قرار داده که اگر شمإ؛ظظ این جور کردید، ما همنفت را ارزان میدهیم که مشتری بهطرف ما بیاید. الآن کویت، عربستانسعودی و سایر شیوخ خلیج فارس و برخی کشورهای دیگر، با کمال پررویی،دستاوردهای انقلاب اسلامی که نفت آنها را گران کرده نادیده میگیرند ومیگویند یک دلار، دو دلار، صد دلار پایین، و کارهای دیگری میکنندکهمیبینید.
با یک حساب سرانگشتی، اگر اینها روزی یک دلار از یک بشکه کم کنند،یعنی روزی هجده میلیون دلار و سالی نزدیک بههفت میلیارد دلار از جیب اینمردم محروم بهجیب غارتگران دنیا میریزند. این چه جنایتی است که اینهامیکنند؟
اکنون هجوم عربستان بهاوپک، هجوم فالانژها بهلبنان، هجوم عراق بهایرانو مجموعه عوامل استکبار، دست اندرکارند تا دستاوردهای انقلاب ما را کمکنند. امّا عرض کردم ما در توطئه اوّل پیروز شدیم، درتوطئه دوم که جنگنفت بود، قضیه معکوس شد. و این اطمینان را بهدنیای استکبار میدهیم که اگرعربستان بهکمک انگلستان ( که حالا بهخاطر تشویقش قیمت نفت خود راکاهش داده است) بخواهد این توطئه را بکند، ایران اسلامی این قدرت را داردکه در آینده - مثل مبارزه با تروریسم و مبارزه در جنگ - در جنگ نفت همپیروز بشود و قدم عظیمتری در این جهت بردارد.
ما این اخطار را بهدولتکهای خلیج فارس و پشتیبانان آنها میکنیم که اینگونهبا ملّتهای محروم مواجه نشوند و این جور خیانت نکنند! اگر بنا باشد کهبخواهید با حربه نفت بازی کنید، این حربهای است که وقتی آتش گرفت، اوّلشما را میسوزاند بعد ملّتهای محروم را. ملّتهای محروم چیزی ندارند که آتشبگیرد، شماها آتش میگیرید.
"بسْمِاللَّه الرَّحْمنِالرَّحیم/ وَالْعَصرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفیخُسرٍ/ اِلاَّالَّذینَ آمنُوا وَ عَمِلُوا الْصالِحاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بالصَّبْرِ."