خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۶ اسفند ۱۳۶۱

 

    خطبه اوّل

    بسْمِ‏اللّهِ‏الرَّحمنالرَّحیمِ

 اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّ‏الْعالَمینْ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّه وَالِهِ الْمَعْصوُمینْ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: اَعُوذُباللَّه مِنَ‏الشَّیْطانِ الرَّجیم "اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِوَالْمَساکین‏وَالْعامِلینَ عَلَیْها."

 نکته‏ای را توجّه بدهم که بحث من در بخش اقتصادی عدالت اجتماعی، یک‏بحث اقتصادی خالص نیست یعنی نمی‏تواند عنوان " اقتصاد اسلام " راداشته باشد؛ چه اگر چنین بود ناگزیر بودیم بحثهای پیچیده اقتصادی را درتمام ابعادش مطرح کنیم. این، بحث " عدالت " است با این توضیح که "عدالت "میدانهای گسترده و فراوانی دارد، که یکی از آنها در مسایل اقتصادی‏است و مطالبی که در اینجا از " اقتصاد اسلام " مطرح می‏کنم در حدّی است که‏مربوط به عدالت اجتماعی باشد. بر این اساس توقّع نداشته باشید مجموعه‏بحثهای من، اقتصاد اسلام را به طور کامل ارائه دهد.

 آنچه تا به‏حال گفته‏ام و در پایان بحث نیز آن را جمع‏بندی خواهم کرد، این‏بود که اسلام به‏خاطر ایجاد تعادل در بهره‏گیری مردم از مواهب طبیعت، برچگونگی تحصیل ثروت کنترل دارد؛ که نقاط کنترل را نیز توضیح دادم وگفتم: چون اسلام نمی‏خواهد محصول کار و تلاش انسانها را دیگران ببرند وتلاشها هم مختلف است، وضعی به‏وجود می‏آید که دارایی و ثروت مردم،خود به خود مساوی نیست و عدّه‏ای به‏طورطبیعی بیش از دیگران خواهندداشت.

 پیش از این گفتیم که اسلام در جهت برداشتن گامی در ایجاد تعادل، براساس‏برنامه‏هایی که دارد، از آنهایی که بیشتر دارند، مقداری را به‏نفع کسانی که ندارندمی‏گیرد. در این بخش دوّم - گرفتن از اغنیا به نفع فقرا از چند مورد به‏عنوان‏قلمهای واجب یاد کردم که خمس، زکات، مالیاتها و کفّاره‏ها از آن جمله بود.[t1]موارد دیگری هم هست که خواهم گفت.

 امّا در فاصله بخش حقوق واجب و غیر واجب - که بعداً مطرح می‏کنم - لازم می دانم بحث بسیار مهمّی را توضیح دهم که به‏نظرم بحث امروز تعیین‏کننده روح عدالت اسلامی در بخش اقتصاد باشد و شاید پیش از رسیدن‏به‏نتیجه نهایی و در بین راه از بحثهای دهها خطبه‏ای که در این زمینه شده است،نتیجه گیری کلّی بشود.

 اگر یادتان باشد - که قطعاً هست - مکرّر در خطبه‏هایم گفته‏ام که هدف‏اسلام در این بخش این است که همه مردم و جامعه در بهره‏برداری  از امکانات‏مادّی و مواهب طبیعی، زندگی نزدیک به‏هم داشته باشند. من این ادّعا را دارم و ضمن اقامه ادّله فراوان، برای شرکت در میز گردی بإ؛ ظظ  حضور هر کس، در هرمقامی از فضل و دانش آمادگی دارم - که اسلام مایل نیست شکاف عمیقی که ازلحاظ بهره‏برداری از مواهب در جامعه و جهان ایجاد شده و محرومیت‏سنگینی که براکثریتی از مردم تحمیل شده، و رفاه و اتراف بی‏معنایی که دراختیار بخش قلیلی از مردم است، وجود داشته باشد. اسلام گرچه در مالکیت‏این‏قدر پافشاری ندارد، آن را با تفاوتهایی پذیرفته است. این، ادّعای من است وخطبه امروز، توضیح این قسمت است.

 ما می‏پذیریم که به‏خاطر تفاوت استعدادها، تواناییها، حوادث، تصادفها وهزینه‏هایی که به‏گونه‏های متفاوت برای افراد پیش می‏آید، عدّه‏ای ثروتمندباشند و گروهی هم نباشند. امّا اسلام می‏کوشد که این تفاوت در "بهره‏برداری "وجود نداشته باشد و همه بتوانند بهره ببرند. کسانی هم که ندارند، بتوانند درجامعه اسلامی در حدّ متوسط و معتدل از مواهب استفاده کنند و از لباس،غذا، بهداشت، مسکن، تجمّل نسبی، و سایر رفاه، تفریح و مسافرت وعبادتهایی که به صرف هزینه نیاز دارد، و همه اینها بهره‏مند شوند. البتّه‏این‏ادّعای من نیست و به‏نظر من، فتوای اکثریت نزدیک به‏تمام فقهای شیعه‏است.

 ممکن است بپرسید از کجا؟ چگونه جامعه می‏تواند این پول را پیدا و خرج‏کند؟ اسلام این مسأله را تأمین کرده است و من مدّعیم که در بخش واجبات‏تأمین شده؛ و اگر به‏خاطر شرایطی در واجبات فراهم نشد، در بخشها و موارددیگری که بعداً خواهم گفت، قابل تأمین است.

 از چند قلمی که در مباحث گذشته یاد کردیم، مالیات را کنار می‏گذاریم. این‏بدان جهت است که مالیاتها را نوعاً دولت به‏خاطر خدماتی که به‏مردم ارائه‏می‏دهد، وضع می‏کند. دولت در صورتی که مشروع و متعلّق به‏مردم باشد، حق‏دارد اگر بخواهد هزارها میلیارد خرج کند، از مردم بگیرد و باید این کار را بکند.آن بحث دیگری است که دربخش مالیات توضیح داده شد. امّا قلمهای دیگر شامل خمس، زکات و کفّارات بود. براساس محاسبه نسبی که قبلاً کردیم به‏این‏نتیجه رسیدیم که فقط در خمس " ارباح مکاسب " در سطح فعلی جامعه ما،حدود سی میلیارد تومان در سال عاید می‏شود که اگر خمس معادن وچیزهای دیگر را به‏آن بیفزاییم شاید به پنجاه میلیارد تومان برسد. زکات، قلم‏عظیمی است که اگر فتوای برخی از فقها، دایر به‏وصول زکات از مال‏التّجاره‏را بر آن اضافه کنیم، کمتر از خمس نیست. " کفّارات" و خرده چیزهایی که‏اسلام در مقاطع گوناگون می‏گیرد نیز همان مقدار است. یعنی رقمی بین یکصدتا دویست میلیارد تومان درآمد سالانه این قلمهای واجب بیت‏المال است.حال، این درآمدها چگونه باید خرج شود؟ راههای مصرفش را عرض می‏کنیم.

 کفّارات، بی‏شک متعلّق به‏فقرا و نیازمندان و خمس نیز مال محتاجان است‏که در قرآن نیز سهام هر یک مشخّص شده است. تکلیف زکات را هم آیه‏ای که‏در ابتدای صحبتم خواندم مشخّص کرده است. در این آیه، هشت مصرف ذکرشده است. فقرا، مساکین، کارکنان بخش زکات ( یعنی کسانی که از سوی‏حکومت، مأمور جمع‏آوری و نگهداری زکات می‏شوند )، آزاد کردن بنده‏ها که شاید در جهان امروز مصداقی نداشته باشد ( در جوامع اسلامی یا مصرف‏ندارد و یا خیلی کم است )، مؤلّفة القلوب یعنی پرداخت زکات به‏کسانی‏برای نزدیک شدن به‏اسلام؛ کفّاری هستند که امکان دارد اگر حمایت مالی‏شوند، به‏خاطر همین محبّت، به‏اسلام توجّه کنند و به حق نزدیک شوند؛ یامسلمانهایی هستند که انحرافهایی دارند و می‏توان قلبشان را با کمکهای مالی‏به‏اسلام نزدیک کرد. البتّه قول مخالفی هم هست امّا فتاوای مشهور این است‏که می‏توان زکات را برای تألیف قلوب، هم به کفّار و هم به‏مسلمانان مخالف‏داد.

 مورد دیگر، مسافری است که دستش از امکانات قطع شده است: ابن السّبیل‏منقطع؛ یعنی کسی که در شهر خودش امکاناتی دارد امّا وقتی به‏سفر آمده‏است، چیزی ندارد. در چنین حالی می‏توان آن مقدار از زکات را به‏او داد تا خودرا به‏زادگاهش برساند. " فقرا " و " مساکین " متفاوت‏اند. فقیر، نیازمند است، امّامسکین علاوه بر نیازمندی، زمینگیر هم هست و وضع بدتری دارد.

 مصرف دیگر زکات، " فی سبیل اللّه " است؛ یعنی کارهایی که در تقویت راه‏خدا باشد. برخی از فقها، هر کار خیری را گفته‏اند و بعضی از آنها بیشتر بر کارخیری که مستقیماً دین و راه خدا و حق را تقویت می‏کند تکیه دارند؛ مثلاًجهاد در راه خدا، تحصیل علوم دینی، ساختن مساجد و مانند آن. بسیاری ازفقها همه چیز را مجاز می‏دانند، از جمله ساختن بیمارستان و از این قبیل. این‏مواردی است که در قرآن کریم هم هست:

 "اِنَّما الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وِالْمِساکینَ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها

 وَ الْمُؤلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی‏الرِّقاب وَالْغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللَّهَ‏وَابْنِ الْسَّبیلِ ".

 بعد هم دو جمله جالب دیگر دارد: " فَریضَةً مِنَ اللَّه "، این فریضه‏ای قطعی‏است و باید بدهید؛ وَاللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ "، و خداوند در این قانونی که گذرانده‏عالم و حکیم بوده یعنی علم و حکمت، مبنای این قانون است. و در پایان‏بحثم به‏این نکته پی خواهید برد که چگونه علم و حکمت در اینجا به‏کار رفته‏است.

 اگر می‏بینید موارد مصرفی که - براساس آیه - عرض کردم در شرایط کنونی‏مصداق ندارد، مصداق عمده تمامی آنها فقرا و مساکین می‏شوند. بقیه مواردهم هست امّا مصرف زیادی ندارد. و در صورتی که وجوه واجب را رقمی بین‏صد تاصدو پنجاه میلیارد تومان در سال فرض کنیم و بإ؛ظظ  دید باز به مسایل فقهی‏بنگریم و آن‏گونه که الآن آیت اللَّه منتظری بحث می‏کنند( و به‏نظر من کاملاًمنطبق با مسایل و نیازهای روز است) محاسبه کنیم، ارقام پیشین از این هم‏بالاتر خواهد رفت. حال، ما در همین حد یعنی معادل بودجه جاری مملکت -حدود صدو هفتاد، هشتاد میلیارد تومان - می‏گوییم. این نکته را نیز می‏دانیم‏که بین یک و نیم تا دو میلیون حقوق بگیر در کشور داریم که همراه با اعضای‏خانواده‏شان با این حقوق اداره می‏شوند. ارتشیها و آموزش و پرورشیها رقم‏بزرگی هستند که با بقیه کارمندان دولت، نزدیک به دو میلیون خانوار به‏طورمحترمانه زندگی می‏کنند. گاهی نیز زیادتر از حدّ نیازشان می‏گیرند که پس‏اندازمی‏کنند. پس رقم عظیمی در وجوه شرعی اسلامی داریم که از احکام ثانویه‏هم نیست که برخی از آقایان بنشینند و مخالفت کنند، بلکه از احکام اوّلیه‏قطعی قرآنی است که فتاوای همه فقها هم هست و کسی نمی‏تواند با آن‏مخالفت کند.

 بدیهی است مسایل " موقوفات "، " انفاقات "، " اخوّت و صیغه برادری"را بعداً مطرح می‏کنم. مسأله " ردّ مظالم " را هنوز نگفته‏ام و اکنون آنچه‏هست فقط در حدّ واجبات قطعی است. در اینجا ضروری است پرانتزی بازکنم که: اصل در جمهوری اسلامی این نیست که افراد، همین‏گونه بی‏کار و تنبل‏بمانند و بگویند زکات یا خمسْ ما را تأمین می‏کند! اگر چنین وضعی باشداصلاً نمی‏شود به‏آنها داد. خمس و زکات، متعلّق به‏کسانی است که در شرایطعادّی و با تمایل به‏کار، دچار محرومیت شوند. روایتی در این زمینه می‏خوانم‏تا از بحث من سوء استفاده نشود:

 روزی پیامبر اکرم (ص) در مسجد نشسته و مشغول صحبت بودند. فردی‏وارد شد که چیزی از پیامبر می‏خواست. آن حضرت از قیافه مرد فهمیدند که اوبرای تکدّی آمده است (حالا یا او را می‏شناختند یا قیافه‏اش نشان می‏داد ).پیش از آنکه او اظهاری بکند و آبروی خود را ببرد، پیامبر (ص) جمله‏ای گفتندکه او متوجّه شد؛ فرمودند: " مَنْ سَئَلَنا اَعْطَیْنا وَ مَنْ سَئَلَ‏اللَّهُ اسْتَغْنی " یعنی: هرکس از ما چیزی بخواهد ما می‏دهیم ( ما سائل را ردّ نمی‏کنیم )، امّا اگر از خدابخواهد او را بی‏نیاز می‏کند، که سؤال به‏کف هم نکند. آن مرد فهمید که بااین‏سخن پیامبر نمی‏تواند تقاضایی بکند، برخاست و رفت. فردا آمد؛ حضرت‏رسول (ص) دوباره همان جمله را فرمودند. در روایت است که او سه روز آمدو هر سه روز، پیش از آنکه درخواست خود را مطرح کند بااظهار حضرت روبه‏رو شد. او متوجّه شد که منظور پیامبر (ص) این است که: نیا، و گدایی‏مکن! او برخاست و رفت و پس از جست و جو، کاری یافت و چند روزی کارکرد و علاوه بر تأمین هزینه زندگیش، مقداری هم اضافه آورد. سپس خدمت‏رسول اکرم (ص) رسید و عرض کرد: " یا رسول اللّه! شمإ؛ظظ  با نصایح‏حکیمانه‏تان مرا نجات دادید. نزدیک بود به‏گدایی تبدیل شوم امّا اینک ضمن‏اینکه زندگیم را اداره کرده‏ام، مبلغی هم اضافه آورده‏ام که آن را تقدیم شمامی‏کنم تا در راه خدا و یا جبهه‏های جنگ بدهید. "

 این روح اسلام است. یعنی پیش از اینکه چنین بحثهایی را مطرح کنیم،وظیفه دولت و حکومت اسلامی است که برای مردم ایجاد کار کند و سرمایه‏بدهد تا به‏زکات و خمس نیاز نداشته باشند، که این مسأله را در بحث مستقلّی‏خواهم گفت. حتّی یکی از مصارف زکات، می‏تواند همین باشد که به‏سرمایه‏ای برای ایجاد کار اختصاص یابد. پرداخت زکات مربوط به زمانی‏است که افراد برای کارکردن آمادگی داشته باشند امّا کاری برایشان پیدا نشود،یا توان کار نداشته باشند، یا کار بکنند امّا میزان درآمدشان به‏اندازه‏ای نباشد که‏زندگی آنان را تأمین کند و دچار کمبود باشند، یا حوادث و مصایب و عوامل‏دیگری آنها را نیازمند کند و به‏دلایل فراوانی گرفتار شوند. در جامعه‏ای همانندجامعه ما ممکن است کمتر از ده درصد افراد این چنین باشند؛ و در صورتی که‏در جامعه اسلامی به‏شکل صحیحی قضاوت و عمل شود، از این حد تجاوزنمی‏کند. درصدی هم احتمالاً نیازمند نسبی هستند یعنی بعضی چیزها راداشته باشند و برخی چیزها را کم داشته باشند. اینک می‏خواهیم ببینیم به چه‏میزان می‏توانیم به این افراد بدهیم و فقیر کیست؟

 در ذهن خیلیها هست که زکات و صدقات و امثال آن را به‏بدبختی می‏دهیم‏که نان نداشته باشد. پولی برای خرید دارو و یا خرید لباس برای فرزندش نداردو به‏اصطلاح بدبخت بدبخت است! امّا مسأله این نیست. توجّه و دقّت کنید!مخصوصاً به‏کسانی که مسلمان نیستند یا هنوز اسلام را خوب نفهمیده‏اند ونشناخته‏اند، یا چپ روهایی از مسلمین که تصوّر می‏کنند با مطالبی خارج از اسلام و با التقاط مکاتب دیگر با اسلام، می‏توانند عدالت را تأمین کنند، تذکّرمی‏دهم:

 فقر دارای معنایی نسبی است؛ نیاز است امّا نسبت به چه و چقدر؟ ازروایتهای صریح و صحیح و از فتوای فقها و مخصوصاً فتوای حضرت امام‏خمینی که اکنون مرجع قاطع و عمومی کشور هستند روشن می‏شود که‏فقر، نسبی است یعنی کسی که کمتر از سطح معتدل جامعه داشته باشد.سطح متوسط جامعه و نیازهای زمان را در نظر بگیرید، در این سطح، هر کس‏کمتر داشته باشد حکومت اسلامی از این بودجه عظیمی که در اختیار داردمی‏تواند او را به‏گونه‏ای تأمین کند تا به‏حدّ زندگی معمولی برسد. اگر فردی دربیابان زندگی کند ( زندگی جامعه عشایری ) ممکن است خانه و مسکنش درسطح متوسّط با یک چادر تأمین شود، البّته آن گونه که زندگی در جامعه بیابان‏نشینی و عشیره‏ای ایجاب می‏کند. امّا اگر همان فرد با اعضای خانواده‏اش درجامعه‏ای مثل ما زندگی کند، سطح متوّسط، خانه‏ای است با دو سه اتاق وبه‏عبارت دیگر، سرپناهی قابل زندگی با وسایل ضروری. به‏این معنا که اگرسطح معتدل جامعه، دارای یخچال، گاز و فرش است، باید اینها را به‏شکلی‏تأمین کرد. سطح معتدل کارهای رفاهی که دیگران دارند می‏تواند این باشد. درهر جامعه‏ای، متوسّط مردم، سالی یک ماه به‏مرخّصی می‏روند، استراحت‏می‏کنند، بچه‏هایشان را به‏لب دریا و تفریحگاه می‏برند، یا به مشهد، مکّه وکربلا سفر می‏کنند. دریافت کنندگان زکات نیز می‏توانند از همین امکانات‏استفاده کنند و باید - حتّی برای تجمّل - در اختیارشان قرار گیرد.

 به‏فتوای حضرت امام درباره مصرف زکات توجّه کنید! می‏فرمایند: اگر کسی‏به‏طور متعارف زندگی خودش تجمّلاتی دارد، لباسها و فرش خوب درخانه‏اش دارد و دارای امکانات خوبی است که معمولی و متناسب با شأن او درجامعه است، مانع از این نیست که به‏او زکات بدهیم. بلکه او می‏تواند برای‏تأمین هزینه زندگیش زکات بگیرد و اینها را نیز داشته باشد؛ البّته نمی‏گویم خانه‏اش را بفروشد این کار را بکند.

 فردی کاسبکار است، کارگر است، دارای حرفه‏ای است امّا درآمدش‏متناسب با هزینه زندگیش نیست. فرضاً ماهی سه هزار تومان درآمد دارد ولی‏خرجش ماهی چهارهزار تومان است. می‏توان آن هزار تومان کسری را به‏عنوان زکات به او داد تا زندگیش متعادل شود.

 یک زندگی متوسّط را در نظر بگیرید. این بودجه‏ای هم که عرض کردم‏به‏اندازه کلّ بودجه جاری کشور است در اختیار حکومت و دولت اسلامی‏است که این کمبودها را تأمین کند، به‏گونه‏ای که در جامعه کسی نباشد که باهشت بچه در یک اتاق زندگی کند. البّته امکان ندارد وضع طوری باشد که‏هیچ‏کس نباشد که بخواهد دارو بخرد، نداشته باشد و یا کسی نباشد که وسیله‏سفر نداشته باشد، وسیله حمل و نقل نداشته باشد.

 آنچه تاکنون در این باره عرض کردم براساس " فتوا " بود. اینک از روایات نیزمی‏خوانم تا متوجّه شوید مطلب چگونه است. روایتی از امام صادق (ع)می‏خوانم. متن آن را هم نوشته‏ام. یکی از راویان بسیار معتبر است که می‏گوید:خدمت امام صادق (ع) بودیم، داستانی را خدمتشان عرض کردیم که سخت‏متأثرّ شدند و جمله‏ای فرمودند ( در بحثم روی همین جمله تکیه خواهم کرد ).

 راوی می‏گوید به‏امام صادق (ع) گفتیم که دیروز منظره عجیبی دیدیم؛ فلانی‏که اسمش " عمر " است - عمربن فلان - نزد عیسی بن اعین آمد و گفت:"من نیاز دارم، قدری از زکات به‏من بده ". عیسی گفت: " من نمی‏توانم به‏شمازکات بدهم. پول در بیت المال هست امّا به‏شما نمی‏دهم. " گفت: " چرانمی‏دهی ؟" گفت: " برای اینکه دیروز با چشمان خود دیدم که در بازار،گوشت، خرمإ؛ظظ  و نان خریده بودی و به‏منزل می‏رفتی. کسی‏که آن‏قدر پول داردکه گوشت، خرما و نان می‏خرد، دیگر نیاز ندارد. من زکات را به‏کسانی می‏دهم‏که اینها را ندارند ". او در جواب گفت: " خوب! دیروز رفتم کار کردم و یک‏درهم به من دادند. از این یک درهم، یک سوّم را دادم و نان خریدم. یک‏سومش را خرما و چیز دیگری گرفتم و یک سوّمش را برای هزینه‏هایی که‏ممکن است داشته باشم نگه داشتم، چیز دیگری ندارم و همین بود". بازعیسی‏بن‏اعین از پرداخت زکات به "عمر" خودداری کرد. وقتی این داستان راگفتند، در روایت است که حضرت امام صادق(ع) دستهای خود را روی جبین‏گذاشتند؛ متن روایت، چنین است:

 فَوَضَعَ اَبُوعَبدُاللّهِ - عَلَیه‏السّلام - یَدَهُ عَلی جَبْهَةٍ ساعَةً ثُمّ‏رَفَعَ رَأسَهُ. ثُمَ قالَ اِنَّ اللَّه نَظَرَ فی اَمْوالِ الاَغنِیاءِثُمَّ نَظَرَفی‏الْفُقَراء فَجَعَلَ فیاَمْوالِ الاَغنیِاءِ ما یَکْتَفُونَ بهِ وَلَوْ لَمْ یَکْفَهُمْ لَزادَهُم بَلی فَلْیُعْطیهِ مایَأکُلُ وَ یَشرِبُ یَکْتَفی وَیَتَزَوّجَ وَ یَتَصَدَّقُ وَ یَحِجُّ [= حضرت صادق علیه‏السّلام - مدّتی دستشان را روی پیشانی گذاشتند(این تأثّر امام را می‏رساند و امام در فکر فرو می‏روند که‏چرا چنین وضعی پیش آمده است) و بعد سرشان را بلند کردند و فرمودند: (خیلی بد شد، چرا این‏گونه رفتارکردید؟) وقتی خداوند، زکات - این حق - را در اموال‏اغنیا گذاشت، نگاهی به‏اندازه ثروت اغنیا و نگاهی نیزبه تعداد فقرا و آن اندازه‏ای که لازم بود فقرارا اداره بکند انداخت؛ آن اندازه را معیّن کرد. (به عیسی‏بگویید که) باید به‏اندازه‏ای به‏اینها بدهد تا بتوانند غذا، وسیله شُرب، لباس، هزینه‏های ازدواج و مخارج حج وصدقه‏شان را تأمین کنند ( حتّی او که فقیر است گاهی‏لازم می‏داند چیزی به این و آن بدهد)].

 انسان گاهی به‏فردی ضعیف‏تر از خود برخورد می‏کند که می‏خواهد چیزی‏بدهد. این، نوعی سازندگی برای انسان دارد. حضرت امام صادق (ع)می‏فرمایند: خداوند این مقدار در اموال اینها قرار داده است، چرا منع می‏کند؟یک روز خرما و نان را با هم  خریده است، او چگونه می‏تواند به‏این دلیل به‏آن‏فرد زکات ندهد؟

 شما از این جمله چه می‏فهمید؟ نمی‏فهمیم که آن مقدار از حقوق واجب براموال اغنیا بسته شده است که تمام نیازهای زندگی طبقه محروم را باید تأمین‏کنند؟ این را نمی‏فهمیم؟ چه کسی می‏تواند با این مسأله مخالفت کند؟ چگونه‏می‏توانیم امروز مدّعی باشیم که جمهوری اسلامی و جامعه اسلامی داریم ومردمی باشند که هیچ نتوانند بدهند؟

 یکی از مواردی را که در آیه بود و با فراموشی از آن گذشتم و یاد نکردم،مصداق " غارمین " یعنی مسأله مقروضین بود که اینها هم مصداق زکات‏اند.مردمی هستند که همه چیزشان قرض است، همه چیزشان قسطی است،خانه‏شان در گرو است، فرششان در گرو است، همه چیزشان را به‏گرو داده‏اند.اینها مصداق زکات‏اند. این بودجه باید گرفته شود، به‏اینها داده شود. انسان‏مسلمان مقروض نباید بماند. البتّه کسی که کاسبی می‏کند، یک جابستانکاراست یک جا هم بدهکار است؛ به‏چنین فردی مقروض نمی‏گویند.کسی که قرض دارد و خانه‏اش گرو می‏گذارد، چنین فردی نمی‏تواند در جامعه‏اسلامی باشد. باید گرفت و اینها را تأمین کرد، باید اینها را داد.

 روایت تقریباً در حدّتواتر است. اینکه عرض می‏کنم، با این تعبیراتی که دراینجا یادداشت کردم، آقایان بروند »وسائل« »استبصار« »تهذیب « و»کافی« را ببینند. بروند هر کتابی که مبانی فقهی است، روایات فقهی است‏درباره زکات و خمس، اینها را ببینند! این تعبیرات به‏طور متواتر هست. امام‏صادق(ع) می‏فرمایند: آن قدر به‏او بدهید - »تُؤتیهِ مِنَ الْزَّکوةِحَتَّی‏تُغْنَیهُ« -تا بی‏نیازش کنید. این »بی‏نیاز« هم، بی‏نیاز سالانه است؛ یعنی فتوا »مِنَ‏السَّنةِ اِلیَ السَّنِة« است نه در تمام عمر. یعنی حدّاکثرش این است که انسان‏باید از اوّل سال مطمئن باشد که هزینه تا پایان سالش را دارد. برای سال آینده‏نیز از سال دیگر به‏او می‏دهند؛ به‏این معنا که فردی که خرج متوسّط خانه‏اش درماه پنج هزارتومان است، اوّل سال شصت هزار تومان به او بدهند که بتواند تاپایان سال با خیال راحت زندگی کند. اصلاً کسی که فکر کند هفته آینده ندارد،نمی‏تواند فکر راحتی داشته باشد.

 حضرت سلمان بود یا حضرت اباذر، یکی از این دوبود که وقتی حقوقش رامی‏گرفت مقداری از آن را نگه می‏داشت. یکی از آن صوفی مآبها به اوگفت: »تو که خدا را قبول داری مگر اعتماد و توکّل نداری، چرا کنار می‏گذاری؟شاید فردا مُردی!« آن حضرت (سلمان یا اباذر) پاسخ داد: »شاید هم که ماندم!اگر ماندم چه؟ انسان باید آن‏قدر مطمئن باشد که تا فردا دارد«.

 این واقع‏بینی در اسلام هست که وقتی بودجه را تقسیم می‏کنید، به‏گونه‏ای‏بدهید که گیرنده بدون دغدغه خاطر، خیالش تا پایان سال راحت باشد و بتواندزندگیش را تأمین کند.

 حضرت امام کاظم (ع) می‏گویند:" وَاغْنِهِ اِنْ قَدْرَتَ اَنْ تُغْنیه"او را غنی کن!منتها تمام فقها نظر دادند که منظور یک سال است و به‏اندازه یک سال بایدداد. از حضرت امام باقر (ع)است که:" اِذا عَطَیْتَ فَاَغْنِهِ "زمانی که می‏دهی اورا غنی و بی‏نیاز کن چنین مضامینی از حضرت امام کاظم، از امام رضا و سایرائمّه - علیهم السّلام - نیز هست.

 مضمون روایتها متواتر است که انسان می‏تواند دست کم این قدر بدهد؛البّته زمان و شرایط فرق می‏کند. در شرایطی هست که نمی‏شود داد، امکانات‏کافی نیست، تعداد فقرا زیاد است، و باید طوری تقسیم کرد که همه به‏اندازه‏بخور و نمیر داشته باشند. برخی هم همین اعتراض به نظرشان رسیده بود وبه‏حضرت امام صادق (ع) نیز می‏گفتند.

 وقتی حضرت صادق (ع) [ براساس روایتی که شرح داده شد ] این چنین‏فرمود، یکی گفت: " آقا! ما از پیغمبر (ص) شنیدیم که به‏بعضی از فقرا فرمود،اگر دو درهم کنار بگذارند، " کیَّ فیجَبپنِهِ " یا " بَیْنَ عَیْنَیْهِ "؛ اگر از اموال این کاررا بکنند، داغی بر پیشانیشان - یا بین چشمشان - است ". امام فرمود: " این‏قضیه مربوط به اصحاب صفّه بود که میهمان پیامبر (ص) بودند و رسول‏اللَّه هر روز خرج آنها را می‏داد. برخی از آنها می‏خواستند مقداری از آن را کناربگذارند - در آن جنگها بود پیغمبر (ص) فرمود: دیگر ذخیره نکنید، بگذاریدهمه با هم بخورند. شرایط آن روز فرق می‏کرد".

 من قبول دارم که شرایط فرق می‏کند. امّا در شرایط عادّی و مثل زمان کنونی‏کشور ما با همین سطح اقتصادی، آن ارقامی که برشمردم و آن مقدار پولی که‏در اختیار حکومت اسلامی است - اگر به‏دست بیابد - فقیر و محتاج به‏آن‏صورت نمی‏تواند در جامعه ما باشد. حضرت صادق(ع) در همان جامی‏فرمایند:

 " فأِنَّ الْنَّاسَ اِنَّما یُقطوُنَ مِنَ السَّنَةِ اِلَی الْسَّنةِ فَلِلْرَّجُلِ اَنْ‏یَأخُذَ ما یَکْفی عَیالُهُ مِنَ الْسَّنَةِ اِلیَ السَّنَةِ"

 با صراحت مطلب را می‏رساند.

 روایت دیگری بخوانم تا متوجّه شوید جریان از چه قرار است. ابوبصیرمی‏گوید: در خدمت امام صادق (ع) بودیم.  در آنجا، راجع به "ولیدبن‏صبیح " صحبت شد، و گفتند او برای گرفتن زکات رفته است امّا به او نداده‏اند، یا از حضرت پرسیده شد، آیا می‏توانیم به‏این شخص زکات بدهیم؟ حضرت‏فرمود: " مگر چه دارد؟ " گفتند: وضعش بد نیست؛ "لَهُ دارُتُسَوی اَرْبَعَةَ آلافِ‏دَراهِمِ"؛ خانه‏ای دارد که چهارهزار درهم می‏ارزد. "وَلَهُ جارِیَةُ وَلَهُ‏غُلامُ"؛ یک کنیز و یک غلام هم دارد." یَسْتقی عَلَی الجَمَلِ"، شتری هم داردکه نوکرش باآن، آبکشی می‏کند. "کُلُ یَوْمٍ‏مابَیْنَ درْ هَمیَنِ اِلَی الاَرْبَعِ"، روزی دوتا چهار درهم درآمد دارد. "سَواعَلَفِ الْجَمَل "،به اضافه خرج شترش. (علوفه‏شترش را تأمین می‏کند و روزی دو تا چهاردرهم درآمد هم دارد) "وَلَهُ عَیال "،یک مشت نانخور عیالی هم دارد. "اَیَأخُذُ مِنَ الزَّکوة"، آیا می‏توانیم به اوزکات بدهیم؟ "قالَ نَعَمْ"، حضرت فرمود: بله می‏توانید بدهید و اگر نیاز داردبدهید. آن شخص تعجّب کرد و ابو بصیر از امام صادق پرسید: با همه این‏چیزهایی که دارد [ باز هم به او زکات بدهیم ؟ ] "قالَ وَ لَهُ هذهِ الْعَروُضَ؟"

 حضرت صادق (ع) فرمود:

 "یا اَبا مُحَمَّدْ! فَتَأمُرُنی اَنْ اَمَرَهُ یَبیعَ دارهِ، وَ هِیَ عِزَّهُ ومَسْقَطُ رأسهِ، اَوْ یَبیعَ خادمَهُ، اَلَّذی یَقیه‏الحَرَّ وَالْبَردَ، وَیَصُونَ وَجْهَهُ وَ وَجهَ عَیالِهِ اَوْ اَمَرَهُ اَن یَبیعَ غُلامَهُ وجَمَلَهُ، وَ هُوَ مَعیشَتُهُ و قُوتُهُ وَ بَلْ یأخُذُ زَکوةَ وَهِیَ لَهُ‏حَلالٌ وَلا یَبیعَ دارَهُ وَلا غُلامَهُ وَلا جَمَلَهُ" [= ای‏ابابصیر!آیا می‏گویی که بگویم خانه‏اش را بفروشد؟ درحالی که این خانه، وسیله آبروی اوست و در اینجا زاده‏شده و به آن علاقه‏مند است. یا بگویم خادمش رابفروشد؟ در حالی که در سرما و گرما او را کمک می‏کندو باعث آبروی اوست (کارهایی که خود قادر به انجامش‏نیست، او انجام می‏دهد). یا بگویم غلام و شترش را بفروشد؟ که اینها وسیله زندگی او هستند. پس بایدزکات بگیرد و برای او حلال است بدون آنکه خانه وغلام و شترش را بفروشد.]

 این روایتی است که فقها به‏مقتضای آن فتوا داده‏اند. به‏مردی که خانه دارد،صاحب وسیله زندگی است و دارای امکانات و خادم است، می‏توان‏زکات داد، تا بتواند در سطح مردم عادی زندگی کند. این، تأمین طبقه محروم درحدّ متوسّط است.

 شخصی از امام (ع) سؤال می‏کند: " آیا می‏توانیم به‏کسی که می‏خواهدبه‏مکّه برود زکات بدهیم و این زکات را خرج سفر مکّه کند؟ ". حضرت پاسخ‏می‏دهند: " بله، می‏توانید بدهید". "می‏پرسد: " حال، این مکّه رفتن برای اوثواب هم دارد؟" حضرت می‏فرمایند: " بله، ثواب دارد. این پول تو نیست، این‏پولی است که خدا برایش قرار داده و متعلّق به خود اوست. او هم مثل تو حق‏دارد به‏مکّه برود. لذا باید آن‏قدر به او بدهید که مستطیع شود و بتواند به‏مکّه‏برود".

 این، اسلام ماست. این اقتصاد اسلامی و عدالت اقتصادی ماست. مایی که تارسیدن به‏اسلام واقعی، فاصله زیادی داریم و به قول مرحوم سیّد جمال‏الدّین‏اسد آبادی:"الاسلام محجوبٌ بالمسلمین "، ما مسلمانها آبروی اسلام رابردیم. ما پرده شدیم و آبروی اسلام را می‏بریم. ما هنوز آدمهایی داریم که به‏اسم علم و دین از میلیاردرها علیه فقرا دفاع می‏کنند. جامعه اسلامی ما بایدبه‏گونه‏ای باشد که آدمی که نتواند قوت زندگی سال خود را تأمین کند، وجودنداشته باشد.

 فتوای صریح حضرت امام خمینی است که وسایل تجمّلش هم مستثنانیست. کسی که آبرو دارد و افراد فامیل به‏خانه‏اش رفت و آمد دارند، نمی‏تواندفرش نداشته باشد. شما نمی‏توانید بگویید این فرش خانه‏ات را بفروش وزکات نگیر! فرش هم می‏خواهد. باید به این شکل برخورد کنیم. می‏گویید ازکجا بیاوریم؟ من منابعش را عرض کردم که اگر کم بود، ولیّ اسلام و ولیّ فقیه حق دارد مالیات جدید ببندد و از دیگران بگیرد. این حق را به‏او داده‏اند ومی‏تواند حق را بگیرد. اسلام نخواسته است در کشور ما "حلبی آباد"در کنار "زعفرانیه "باشد. این عیبی است که داریم و متأسّفانه به‏نام اسلام‏تمام می‏شود. جوانهای ما نیز وقتی می‏بینند بنده و امثال بنده و فقهای ماحاضر نمی‏شوند بااین صراحت مسایل را مطرح کنند، دست خود را درازمی‏کنند و از "مارکس" و "لنین"حلّ مسأله را می‏خواهند! آیا حلّ مسأله‏آنجاست؟ نه، این طور نیست. با همین رساله‏های موجود، با همین احکام‏اوّلیه اسلام - بدون نیاز به‏توسّل به‏احکام ثانویه و حقّ حکومتی اگر اسلام رابه درستی اجرا کنیم، در این مملکت محتاج و فقیر و نیازمندی نخواهیم داشت.

 وقتی می‏دانیم که پولدار هم، حقّ اسراف ندارد، و زمانی که می‏توانیم به‏فقیراجازه بدهیم خانه و فرش و نوکرش را ( اگر لازم باشد ) نفروشد و برای خودنگه دارد و در عین حال زکات بگیرد ( او حتّی می‏تواند مرکوبش را نیز داشته‏باشد )، ما باید این وسایل را فراهم بکنیم. اگر نداشتیم می‏گفتیم از کجابیاوریم؛ درحالی که پول میلیاردرهایی که زکات نمی‏دهند، خمس و کفّارات‏نمی‏دهند، دزدی هم کرده‏اند، و احتکار هم کرده‏اند در این بانکها خوابیده است.ارقامش را نیز نمی‏دانند و نمی‏توانند آنها را بشمارند. این پولها به‏صورتهای‏مختلف به‏اشیای عتیقه و تابلوهای میلیونی تبدیل شده است که هیچ ارزشی‏جز "خیال" ندارد، و مردم ما هم به‏این صورت زندگی می‏کنند. خوب، ادامه‏چنین وضعی درست نیست و باید برای این مسایل فکری کرد.

 عرض کردم که فقه، فتاوای علما و روایات ما آن‏قدر غنی است و راه آن‏قدرروشن است که نیاز نداریم به چیز دیگری متوسّل شویم؛ منتها نمی‏گذارند اینهابه‏مرحله اجرا درآید. هنوز شرایط، شرایط اسلامی نیست و جامعه ما با مسیراسلامی حرکت نمی‏کند، ما وارث دوران طولانی ضدّ اسلامی هستیم که این‏تبعیضها را به‏وجود آورده، و باید در مسیری حرکت کنیم تا به‏جامعه‏ای‏مطلوب دست یابیم.

 البتّه در شیوه کمک کردن به فقیر، تفاوتهایی هست و دقّتهایی باید کرد. امام(ع) می‏فرماید: برای برخی افراد، گرفتن زکات سخت است. فرضاً شخص‏آبرومندی است که وضعش در گذشته خوب بوده، وزیر یا وکیل بوده، امّااکنون‏به هر دلیلی نیازمند است. [باید در دادن زکات به او رعایت آبرویش را کرد].البته روایتی هم داریم که هیچ کس نباید از گرفتن زکات حیا کند؛ امّا ممکن‏است فرهنگ جامعه طوری باشد که فردی نخواهد زکات بگیرد. حضرت‏صادق(ع) می‏فرماید: به‏چنین فردی به‏اسم " هدیه " بدهید، اسمش را"زکات" نگذارید؛ یا می‏فرماید: وقتی می‏خواهید به‏شخص آبرومندی زکات‏بدهید چیزهایی مثل اسب، شتر و گوسفند بدهید.  به افرادی که اهل تجمّل،اهل آبرو و خانواده‏دار هستند چیزهایی بدهید که به‏آنها برنخورد؛ به‏جای اینکه‏صدتومان بدهید، یک شتر یا اسب هدیه کنید. و اگر بنا باشد امروز بدهید،فرضاً اتومبیلی هدیه کنید ( اگر فتوا دادند که می‏توان اتومبیل داد ). حتّی چنین‏دقّتهایی در زکات شده است تا کسانی که از این جهت کمبود دارند، تأمین‏شوند.

 فقها در مورد مستحقّین زکات، بین انسان فاسق و فاجر با انسان متّقی فرق‏گذاشته‏اند، که من وظیفه‏ام را در بحث تقوا که باید در خطبه بیاوریم مطرح‏می‏کنم:

 تقوا در زکات دادن نیز مهم است: " اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ ". اگر انسان‏زکات خود را با تقوا ندهد، آن زکات بی‏ارزش است. در گیرنده زکات هم، تقوامهم است یعنی دادن زکات به آدم فاسق فاجر متظاهر به فسق ( البتّه به فتوای‏حضرت امام ) که در فِسْقهای عمده مثل شرابخواری و گناهان کبیره تظاهرمی‏کند، جایز نیست. گناهان صغیره این طور نیست. اگر تظاهر هم نکند که‏مسأله‏ای نیست و می‏توان زکات داد. امّا تفاوتی اساسی در این مسأله وجوددارد: اگر بخواهیم به‏آدم متّقی زکات بدهیم، هر چه گفت می‏توانیم بدهیم. فرضاًاگر گفت روزی پانصد تومان خرج دارم، می‏شود به او داد امّا به‏آدم بی‏دین،فاسق و فاجر و گناهکار، نمی‏توان به‏این شکل زکات داد. اگر پولی در اختیارچنین فردی بگذارید، گناه و شرارت می‏کند.

 در روایتی است که از امام (ع) پرسیدند چقدر می‏توانیم بدهیم؟ حضرت‏فرمود: " یُعْطَی المؤمِنَ ثَلاثَهَ آلافٍ خَمْسَهَ آلافٍ عَشَرَةَ آلافٍ"؛ سه هزار بده،پنج هزار بده، ده‏هزار بده. هر چه نیازمند است و می‏گوید بده. امّا:" وَیُعْطَی‏الْفاجِرِ بقَدَرٍ ": به‏آدمهایی که متدیّن نیستند و تقوا ندارند به‏اندازه بده. یعنی‏به‏اندازه همان خرج نان و زندگیش را بده تا پول زیادی در اختیارش نباشد که‏برود الواطی کند: " لاَِنّ‏المؤمِنَ یَنْفُقُها فی طاعَةِ اللَّهِ وَالْفاجِرَ فی مَعْصِیةاللَّه"؛ مؤمن در راه خدا خرج می‏کند، اگر هم زیادی داشت با آن به‏مکّه‏می‏رود. امّا اگر فاجر، زیادی داشت با آن مشروبخواری می‏کند و دنبال الواطی‏و کارهای فساد می‏رود.

 اصولاً در اسلام آنچه فضیلت انسان است و به او اعتماد می‏دهد و به‏انسان‏واقعی تبدیل می‏کند " تقوا " ست. اگر روح تقوا در عمل انسان بمیرد،اکثرکارهای او بی‏ارزش می‏شود. حتّی جنگ آدم بی‏تقوا در جبهه‏ها نیز بی‏اثراست یا اثر کمی دارد. انفاق او نیز ثواب کمی دارد. اگر بخواهد زکات بی‏تقوا نیزبگیرد، مأمور بیت‏المال موظّف است متّه به‏خشخاش بگذارد و به‏همان اندازه‏خرج روزانه‏اش بدهد. زیرا اگر کمی بیشتر دارد، به‏جای آنکه برای زن و بچه‏اش‏چیزی بخرد، در کافه می‏نشیند و چلوکباب می‏خورد و زمانی که به‏خانه آمد،می‏گوید هیچی نداریم! و باید زن و بچه‏اش نان خالی بخورند. این مسأله،نشان می‏دهد که روی تقوا در همه مراحل اسلامی حساب شده است. تقوا روح‏انسان را به خدا نزدیک می‏کند، و متّقین هستند که می‏توانند ستون فقرات‏اجتماع باشند.

 نتیجه‏ای که از بحث امروزم تا اینجا گرفتم ( بقیه بحث را بعداً خواهم گفت )این است که ما منع مالی تا آن حدّی که محرومان به سطح معمولی جامعه‏برسند، داریم. تمام نیازهای اصولی زندگی را که عبارت از خانه، لباس، وسیله‏حمل و نقل، بهداشت، حتّی مستخدم است می‏توان تأمین کرد. الحمدللّه منبع‏آن نیز وجود دارد. امّا همه اینها مشروط براین است که آن آدم، تنبل و بی‏کار وبی‏عار نباشد که خیال کند گردن کلفت بگردد و بخورد! به‏چنین فردی نمی‏توان‏زکات داد؛ اوّل باید برایش کار ایجاد کرد، اگر کار کرد تأمین نشد و یا اگرنتوانست کار کند، باید به‏او داد. دولت موظّف است ابتدا تولید کارکند، بعداً اگرتأمین نشد با این بودجه‏ها تأمین کند.

 اَعُوذُباللّهِ مِنَ الشَّیطان الرَّجیمِ " بسْمِ‏اللّه‏الرَّحمنِ‏الْرِحیمِ/اَرَاَیْتَ الذَّی یُکَذّبُ بالْدینَ/ فَذالِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیم/ وَلایَحُضّ‏عَلی طَعامِ‏الْمِسْکینَ/ فَوَیْلٌ‏لَلْمُصَلّینَ/الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُون/ الَّذینَ هُمْ‏یَراؤُنَ/ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ ".

    خطبه دوّم

    بسْمِ‏اللَّهِ‏الرَّحْمن الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلَّه رَبّ‏العالَمینَ وَالصَّلوة وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه‏و عَلی عَلّیٍ اَمیرالمؤمِنین وَ علَی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ و عَلیّ‏بن‏الْحُسَیْن وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَربْن مُحَّمدٍو موسی بْنِ‏جَعْفرٍ و عَلیّ‏بْنِ موُسی و مُحَمَدبْن علیّ‏و علّیِ بن محمّدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.

 در این هفته دو مسأله مهم، یکی نفت و دیگری جنگ، مطرح است. هفته‏گذشته نیز متعلّق به زینب کبری (س) بود هفته آینده متعلّق به حضرت زهرا(س) و سالروز وفات این دو بانوی بزرگوار است که ان شاءاللَّه در خطبه جمعه‏آینده، حقّ این مطلب را ادا می‏کنیم.

 در پایان هفته گذشته، حادثه سوءقصد به‏جان یکی از استوانه‏های انقلاب،برادرمان آقای واعظ طبسی نماینده امام در خراسان را داشتیم که این را در بحثم‏خواهم گنجاند. در خطبه عربی هم به‏بحث نفت پرداخته شده است. به‏این معناکه بخشی از مسأله نفت در خطبه فارسی و بخش عمده‏اش در خطبه عربی‏مطرح شده است.

 انقلاب اسلامی با محتوایی که داشت، با برخورداری از رهبری که داشت وبهره‏گیری از صبغه و حمایت مردمی، مایه تحوّل عظیمی درجهان شد. و اگردشمنان موفّق به‏اجرای توطئه‏هایشان نشدند، بدون هیچ تردیدی، وضع‏بی‏سابقه‏ای به‏وجود آمد که امروز در این باره و توطئه‏های دشمن به‏بحث‏خواهم پرداخت.

 انقلاب اسلامی بر پایه ایدئولوژی بسیار محکم و فطری انسان، با خواست‏بسیار مترقّیانه، رهبری سالم و معتبر و حمایت بی‏سابقه مردمی در قیاس باتمام انقلابهای جهان، در نقطه‏ای حسّاس از خاورمیانه به‏وقوع پیوسته. این‏منطقه و اطراف خلیج‏فارس در دنیای اسلامی، یکی از جاهایی است که‏استکبار جهانی همواره گوش به زنگ خطر از آنجاست. اینجا مثل جاهای‏دیگر نیست؛ مثل ویتنام‏و کامبوج‏و حتّی الجزایرنیست؛ مثل‏السالوادور،نیکاراگوئه و کوبا نیست. اینجا چیز دیگری است. هم‏محتوای انقلاب چیز دیگری است، هم جایش جای دیگر، و هم رهبرش فرددیگری است، و تفاوتهای زیاد دیگری با سایر انقلابها دارد.

 خطری که برای دنیای استکبار شروع شده است، اگر همچنان ادامه یابد وجهان اسلام متوجّه عمق این انقلاب بشود، یک میلیارد مسلمان جهان وزنه‏ای‏خواهند شد که بقیه مراکز قدرت نخواهند توانست در برابر آن مقاومت کنند. ازسوی دیگر، استکبار این خطر را احساس کرده است و بدین‏جهت برنامه ریزی‏کرده که انقلاب اسلامی را یا نابود، یا خنثی و یا محدود کند. حدّاقل اینکه‏پیرامونش حصاری بکشد و محدودیت ایجاد کند. عوامل استکبار در همان‏نخستین روزها، حتّی پیش از پیروزی انقلاب در فکر بودند؛ یعنی وقتی متوجّه‏پیروزی انقلاب شدند، برنامه‏های خود را شروع کردند. یکی از برنامه‏هایشان‏نیز گرفتن چهره‏های مؤثّر انقلابی از انقلاب بود. این، یکی از توطئه‏های عمیقی‏بود که ماها روی آن، هیچ حسابی نکرده و خود را برای دفاع از آن آماده نکرده‏بودیم. تمام چهره‏های مؤثّر انقلاب، بی‏حفاظ، بدون مراقب و بی‏احتیاط دربین مردم بودند، پیاده در خیابانها راه می‏رفتند و در خانه‏هایشان نیز محافظنداشتند. در حالی که در محاصره دشمنان بودند، در اجتماعات می‏آمدند و آنهانیز بااستفاده از موقعیت، به گلچینی پرداختند و افراد حسّاس را از جامعه‏گرفتند. البتّه شاید اشتباه می‏کردند یعنی اگر آنها را از ما می‏گرفتند، جایگزین‏پیدا می‏شد ولی خسارت عمده‏ای بود که هنوز هم ادامه دارد.

 اوّلین شهید ما، شهید قرنی بود. او را نمی‏شد به‏عنوان چهره‏ای که پشتوانه‏انقلاب باشد به‏حساب آورد امّا با قاطعیّتی که در کردستان نشان داد، ثابت‏کرد که اگر در ستاد ارتش باشد می‏تواند فتنه کردستان را به‏شدّت خفه کند. او راخیلی زود برکنار و بعد شهید کردند. زمانی که بنده و شهید بهشتی و آقای‏طالقانی و بعضی دیگر از آقایان برای حلّ مسأله کردستان به‏آنجا رفته بودیم،قرنی دستور داد که فانتومها مانور بدهند. صدای فانتومها، دل ضدّانقلاب رالرزاند. امّا از همان جا، ضدّانقلاب یا لیبرالها تلفن کردند که این کار ها را نکنندو باعث تحریک مردم نشوند امّا قرنی دست بردار نبود. وقتی ما به‏تهران‏بازگشتیم، دیدیم که او را برداشته‏اند و بعد هم اوّلین کسی بود که به‏شهادت‏رسید. بعد می‏بینیم به‏سراغ شهید مطهّری می‏روند. شهید مطهری چهره‏سیاسی به‏آن معنا نبود امّا چون ضدّ انقلاب این جور فکر می‏کرد او را شهیدکرد.

 ضدّانقلاب لیستی درست کرده بود که چه افرادی را باید از انقلاب بگیرد.این لیست بعداً کشف شد. در رأس همه، حضرت امام بود. امام را از اوّل‏نسبتاً محافظت می‏کردیم و بعداً این محافظت شدید شد. آیت اللّه منتظری‏بودند که محافظت شدند. درباره شخصیتهای دیگر که مجبور بودند بین مردم‏باشند همین برنامه‏ها به‏اجرا درآمد. بااین وجود، پس از مطهّری، مفتّح را از ماگرفتند. شهید عراقی را - که اگر بود شما آثاری را می‏دیدید - از ما گرفتند؛ اوهمانند کوهی برای انقلاب در این مملکت بود. ما می‏دانیم از روز اوّل، یعنی ازسال 1330 به بعد، چه کارهایی می‏کرد. از آن تیپ بازاریهایی بود که‏استوانه‏ای به‏شمار می‏آمد. به بعضیها سوءقصد کردند. البتّه بنده لایق نیستم،نمی‏توانم جزء این افراد به‏حساب آیم امّا آنها خیال می‏کردند بنده هم کسی‏هستم و به‏من سوءقصد کردند. می‏خواستند رئیس جمهورمان آقای خامنه‏ای‏را که هر موقع در تمام دوران انقلاب غایب بود یا در زندان به سر می‏برد، ماکمبودی داشتیم که نمی‏توانستیم آن را جبران کنیم از ما بگیرند. شهید باهنر راگرفتند. شهید بهشتی را گرفتند. همه آن هفتادودوتن راگرفتند. عدّه‏ای ازنمایندگان مجلس، افرادی مثل شهید منتظری، شهید قاضی، شهید مدنی،شهید دستغیب، شهید صدوقی و شهید هاشمی نژاد را گرفتند. ما در استان‏خراسان سه نفر داشتیم که همیشه آن استان را به‏حالت مبارزه نگه داشته بودند.آقای خامنه‏ای، آقای هاشمی نژاد و آقای طبسی بودند. هاشمی‏نژاد را گرفتند، می‏خواستند آقای خامنه‏ای را بگیرند، خداوند نخواست‏موفّق شوند. هنوز دنبال آقای طبسی هستند و برنامه‏ها همچنان ادامه دارد.یعنی یکی از برنامه‏هایی که دست استکبار و استثمار پشت آن است، همین‏ترور و شهادت شخصیتهاست. من در این رابطه، اسامی بسیاری از افراد رانبردم و چون لیستی تهیّه نکرده بودم از آنان معذرت می‏خواهم.

 مسأله دیگری که اتفاق افتاد، از دست رفتن شاه به‏عنوان ژاندارم منطقه وخلیج فارس بود. استکبار روی پایگاه خانواده پهلوی، اطرافیان، درباریها وسرمایه‏دارهای وابسته به شاه، حساب می‏کرد. این افراد، مایه امید آمریکاییهابودند؛ آنها در کاخ سفید می‏خوابیدند و چون اینها را در اینجا داشتند خیالشان‏راحت بود. ایران را " جزیره ثبات " می‏نامیدند و ضمن تبلیغ فراوان در این باره، بیشتر این هدف را تعقیب می‏کردند که از ایران به‏عنوان " صحرای طلایی"بار خود را ببندند. به‏اینجا می‏آمدند، سرمایه‏دار می‏شدند و بر می‏گشتند.

 ما می‏دانیم چه جریان کثیفی در کار غارت این منطقه بود. نه تنها ایران بلکه‏همه کشورهای خلیج فارس و عراق و اردن مورد استثمار قرار می‏گرفتند. تمام‏امیدشان نیز به شاه بود. عربستان را نیز به‏عنوان منطقه عجیب نفتی داشتند؛چون نفت اهمّیت زیادی داشت، عوامل خود را در آنجا گذاشته بودندکه بتوانند اهرمی در دستشان باشد تا قیمت نفت را هر طور بخواهند پایین وبالا ببرند. وقتی شاه رفت و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، آنها می‏بایدجایش را پر کنند. اوایل فکر می‏کردند که با گرفتن شخصیتهای انقلابی قضیه‏تمام می‏شود. البتّه این طرز تفکّر اشتباهی بود، چون بعد از ماها ( از لحاظسنّی نه، از نظر شخصیتی ) جوانهایی این انقلاب را اداره و کارها را رو به‏راه‏کردند که اکثراً از ما فعّال‏تر و قوی‏ترند و اکنون نیز هستند. دلیلش هم  این است که هر یک از ما رفتیم، آنها خلأ را پر کردند. این مطلب روشنی است و آنهامطمئن باشند که اشتباه می‏کنند و وضع مملکت به‏همین گونه خواهد بود.

 دشمنان اسلام و انقلاب با خیال خام خود فکر می‏کردند که ماها را می‏گیرندو لیبرالیسم را حاکم می‏کنند؛ " شاه رفته است امّا شازده‏ها هستند و اینجا راحفظ می‏کنند. خیلی فرق نمی‏کند! " امّا بعد دیدند که چنین کاری ممکن نیست‏و سخت است. لذا به‏فکر افتادند ژاندارم دیگری درست کنند. آنچه در آستین‏داشتند درآوردند و آن " صدّام " بود. البتّه قطعاً نمی‏توانم بگویم که صدّام و حزب بعث در آن موقع هم آمریکایی بودند. در آن زمان می‏گفتند اینهاانگلیسی‏اند و حرفهایی می‏گویند، امّا وضعشان طوری بود که برای مهره شدن‏آمریکا نیز آمادگی داشتند. این مسأله‏ای قطعی است و دیدیم که شد. حالا یاواقعاً بود، یا این آمادگی را داشت و نشستند و به‏او وعده دادند که بیا و جای‏شاه را بگیر، او هم دید چیز خوبی است، او اصلاً چنین چیزی را می‏خواست. عربستان و کویت و قطر و دوبی و اردن و مصر و مغرب و همه را در اختیارش‏گذاشتند و گفتند اینها هم نوکرهایت! اینها کور بشوند، نفتهایشان را بفروشند،به‏تو پول بدهند، ماهم [ آمریکا ] اسلحه می‏دهیم، روسیّه هم می‏دهد. همه باهم جمع شوید و بروید و حساب اینجا [ ایران ] را صاف کنید. خوزستان رابگیرید کافی است. کشوری به نام " عربستان" در آنجا درست کنید. وقتی خوزستان را گرفتید کشوری مثل کویت به وجود می‏آید با مقدار بیشتری‏نفت؛ و تو هم [ صدّام ] ژاندارم خلیج بشو! جزیره ثبات از ایران به‏عراق منتقل‏می‏شود!.. برنامه جنگ را شروع کردند. حالا از آن کودتاها، توطئه چی‏ها ومسایل دیگر می‏گذرم و فقط نکات مهمّش را می‏گویم.

 موضوع سوّم، مسأله نفت بود که اهمیّت فراوانی داشت. زمانی که در ایران‏انقلاب شد، یکباره شش میلیون بشکه نفت از بازار کم شد. شما حساب کنید،وقتی مثلاً از اوپک که روزانه حدود بیست و چند میلیون بشکه نفت صادرمی‏شد، شش میلیون بشکه کم بشود، شوخی نیست. بسیاری از کارخانه‏ها وصنایع باید بخوابد و بحران به‏وجود آید. روزهای اوّل فکر می‏کردند می‏تواننداین مسأله را جبران کنند امّا نشد. شاید اگر انقلاب دوّم نشده بود و سفارت‏آمریکا در ایران را نگرفته بودند و وضع طوری بود که اشکالی برایشان پیش‏نمی‏آمد، چنین کاری امکان داشت امّا شد و اشکال پیش آمد.

 اشکالی دیگری که از کاهش شش میلیون بشکه نفت پیش آمد و جزء خدمات‏جمهوری اسلامی بود، اینکه سرمایه‏دارهای رقیب ترسیدند و به خرید نفت وانبار کردن آن روی آوردند. براین اساس به‏جای اینکه تقاضای نفت کاهش یابد،افزایش یافت. به‏عبارت دیگر، خرید نفت بالا رفت و عرضه‏اش پایین آمد وبهای نفت یکدفعه از دوازده دلار به چهل دلار رسید. خود ما تا این اواخر سی وشش دلار می‏فروختیم و بعضیها چهل دلار می‏فروختند. خلاصه اینکه قیمت‏نفت آن‏چنان بالا رفت که دنیای استکباری بدترین ضرر تمام عمرش را کرد که‏مسأله خیلی عظیمی بود.

 شما ببینید، روزی بیست میلیون بشکه، نفت صادراتی اوپک بود ( اکنون‏هجده میلیون بشکه است ) که هر بشکه بیست دلار اضافه شده بود. حدّاقل چه‏رقم عجیبی می‏شود؟ بیست میلیون را ضرب‏در بیست در یک روز بکنید،واحدش هم دلار باشد. بلایی سر اینها آمد که ادامه کار بسیاری از کارخانه‏هاصرف نمی‏کرد و آنها را خواباندند. اکنون اگر می‏بینید بیکاری دارد انگلیس، آلمان و آمریکا را از پای در می‏آورد، نتیجه همان اقدام است. اینها دق دلشان ازماست و تقصیر را از ما می‏دانند. قیمت نفت افزایش یافت و اینها می‏بایست‏فکری برای نفت و اصل جمهوری اسلامی می‏کردند. جنگ را به‏راه انداختند که‏چقدر موفّق شدند، مسأله‏ای است که عرض می‏کنم. حرکت درباره نفت نیز که‏از همان ابتدا شروع شد، اکنون به‏بحران رسیده است که هر دو مطلب بایدروشن بشود.

 به‏نظر من، اینها در تمام حرکاتشان شکست خوردند. در حرکت تروریسم وگرفتن چهره‏ها خسارت دیدیم ولی جایگزین شد و خون و نام آنها مطلب راجبران می‏کند. در حرکت جنگ، قضیه معکوس شد و آن بلایی که‏می‏خواستند بر سر ما بیاورند بر سر عراق آمد. یعنی فردی را که می‏خواستندبه‏نام ژاندارم مطرح کنند، اکنون به‏ژاندارمی نیاز دارد که او را حفظ کند!

 البتّه همین جنگ هم برای ما بسیار گران تمام شد؛ ما چهره‏هایی از دست‏دادیم که هر یک از آنها به‏اندازه یک دنیا ارزش داشتند. اینها آدمهای کوچکی‏نبودند. اگر قرار باشد درباره شهدای جنگ مقابله بکنیم، یک موی آنها را با همه‏عراق عوض نمی‏کنیم. امّا جنگ است و شهادت است و آنها به‏خدا رسیدند وخانواده‏هایشان اجر می‏برند و به‏جای شهدا نیز افراد بیشتری خلق شدند. همین شهادتهاست که بچه‏های ما را رشیدتر، حزب‏اللّهی‏تر و بهتر می‏کند. خودمان‏می‏بینیم، خلاّقیتش را دارد امّا خسارت عظیم بود.

 امّا کار به‏کجا کشید و وضع جنگ اکنون چگونه است؟ ما به‏نقطه‏ای رسیدیم‏که درست معکوس قضیه قبلی بود. آمریکاییها فکر می‏کردند با جنگی که به‏ماتحمیل کردند، بندرهای جنوب را می‏گیرند و نفت ما را هم می‏بندند. اگرتوانستند ما را ساقط کنند همه چیز تمام شده است، اگر نتوانستند، کشوری که‏متکی به نفت است، آن را قطع می‏کنند و چون متّکی به بندراست، بندر را هم‏می‏بندند، تروریسم داخلی هم هست و این چنین کشوری خرده خرده می‏میرد،و علی‏القاعده قابل دوام نیست! تمام اینها معکوس شد و ما موفّق شدیم درسایه تدبیر دولت، مجلس و بیش از همه تدبیر امام و مسؤولانمان، به‏گونه‏ای‏عمل کنیم که بازار نفت را در آن حدّی که لازم داریم داشته باشیم، نه در آن‏حدّی که به‏ما تحمیل شود. به‏اندازه ارزمان خرج کنیم و مقداری هم برای روزمبادا ذخیره کنیم.

 ما به‏طور معقول، کار خود را انجام می‏دهیم و کشور را به‏طور عادّی و باتحمّلی که ملّت ما می‏کنند اداره می‏کنیم. نیروهایمان را مجهّزتر و مسلّح‏ترکردیم و آنها را ساختیم و خیلی از چیزهإ؛ظظ  را در سایه جنگ به‏خودکفایی‏رساندیم. دشمن را از داخل خاکمان به‏آن سو راندیم. البتّه در خیلی جاهارفته‏اند و در جاهای دیگر هنوز در بلندیها و ارتفاعات سوق‏الجیشی وشهرهایی مثل نفت شهر هستند و قسمتهایی هنوز در دست آنهاست. بعضی‏جاها نیز ما وارد خاک آنها شده‏ایم. امّا جنگ که برای صدّام و آمریکا اصل‏قضیه است، به‏این صورت در آمده است و ما اکنون صدّام را طرف خودمان‏نمی‏دانیم. پیش از این گفتم که آمریکاییها می‏خواستند در اینجا ژاندارمی‏درست کنند و از صدّام، حافظی برای کویت، قطر، دوبی، بحرین و عربستان‏بسازند و سپری برای اسرائیل هم باشد، ما این کار را از آنها گرفتیم.

 قدمهای بعدی آمریکا بر این پایه است که همه را بسیج کرده است تا این آقا[ صدّام ] را حفظ کنند که بعداً از او استفاده کنند. الآن دل همه اینها می‏لرزد.تمام اینها [ کشورهای مرتجع  ] شب که می‏خواهند بخوابند باید قرص‏خواب‏آور بخورند! اکنون به‏مطالبی که عرض می‏کنم توجّه فرمایید! ما کبریت‏عملیّات "والفجر" را زدیم! هنوز کار دیگری نکردیم، فقط کاری کردیم که اینها بفهمند چه خبر است!

 متأسّفانه به‏خاطر شرایط نظامی نمی‏توانیم روی عملیّات والفجر تبلیغات‏زیادی بکنیم. انجام چنین کاری مشکلاتی دارد. بچه‏های ما با یک حرکت، البتّه‏با دادن تلفات و خساراتی، از جایی که صدّام فکر می‏کرد نمی‏شود اصلاً از آن‏عبور کرد گذشتند. او یک روز پیش از حمله ما گفته بود: ما آن‏چنان محکم‏کرده‏ایم که ایران نمی‏تواند یک قدم به‏طرف ما حرکت کند. رزمندگان ما، آن‏صحرای رَمْلی و جنگل امغر و تمام استحکاماتِ به‏خیال خودشان نفوذناپذیررا با هجومی به‏هم ریختند و تا جایی که فکر می‏کردند رفتند.

 البتّه برای اینکه بیشتر شهید ندهیم، مصلحت دیدند که به‏نقطه معیّنی‏برگردند و در آنجا بمانند تا برنامه بعدی، که به‏آنها دستور داده بشود. صدّام وبوقهای تبلیغاتی او گفتند که ما جلوی حمله را گرفتیم و شکست دادیم. اینها رامی‏گویند، امّا از عملشان پیداست. ببینید به‏چه دست و پایی افتاده‏اند!وزیرخارجه فرانسه آمد، وزیر خارجه پاکستان رفت، با ترکیه به‏شدّت به‏مشاوره پرداختند، حسین اردنی آمد، شورای همکاری خلیج فارس تشکیل‏جلسه داد، در شورای امنیت به‏التماس افتادند که زودتر آتش‏بس بدهید،شورویها به‏دست و پا افتادند، در کنفرانس غیرمتعهّدها، همه جا به‏دست و پاافتادند. رئیس شورای امنیت که نماینده شوروی است، فوری اخطاری برای مافرستاد و آتش‏بس را به‏ما ابلاغ کرد. چرا چنین وضعی پیش آمد؟ اگر فکرمی‏کنید که صدّام و اینها خیالشان راحت است و فکر می‏کنند این کانالها وسیمهای خاردار و میدانهای مین، جلوی ما را می‏گیرد، دیگر دست و پا زدن‏نمی‏خواهد. همان جا راحت بنشینند، هروقت رفتیم ما را بزنند! اینکه راحت‏تراست. هیاهو در دنیا به‏راه انداختند و همه چیز را با هم مخلوط کردند.

 آمریکا یکباره ناچار شد روی پرده بیاید و اعلام کند که چهارصدو پنجاه‏میلیون دلار به‏صدّام اعتبار می‏دهیم که از ما موادّ غذایی ببرد. چرا این را گفتند؟نمی‏بایست این حرف را می‏زدند. سیاست اقتضا می‏کرد که نگویند؛ آنهاصدّام را سوسیالیست و در جبهه تندروها و مخالف اسرائیل می‏دانند! ظاهرقضیه این است. آنهایی که می‏گویند ایران از اسرائیل اسلحه می‏خرد، آیااسرائیل بدون آمریکا کسی است؟ اگر ما از اسرائیل اسلحه می‏خریم، چراآمریکا اعلام می‏کند که چهار صدو پنجاه میلیون دلار به‏عراق دادیم! سعدون‏حمادی درآمریکا چه می‏کند؟ آنجا رفته است که حج انجام بدهد؟!یا در آنجاکار دیگری است؟ به‏دروغ گفتند مریض است و برای معالجه رفته است! مگرتمام بیمارستانها در آمریکاست؟ تو به شوروی برو. آنجا که قبله تو بود!به‏جای دیگر برو؛ تو می‏توانی از همه دنیا طبیب بیاوری. به‏آمریکا می‏روندچون مجبورند. همه شرایط نشان می‏دهد که فهمیده‏اند قضیه چیست، منتها به‏روی خود نمی‏آورند. ما خودمان می‏دانیم قضیه چیست و لازم نیست زیادبگوییم. احتیاج به‏گفتن ندارد. بعضی  از بچه‏های ما که در جبهه هستند،می‏دانند قضیه چیست. خیلیهایشان هم نمی‏دانند و لزومی ندارد که بدانند.سعی هم نکنند که بدانند. موقع خودش همه چیز روشن می‏شود. قضیه به‏اینجا رسیده است و من ناگزیرم کمی از سیاست جنگ را بگویم.

 الآن دیگر فقط غرامت نمی‏تواند مسأله باشد. اخیراً نقل کردند که وزیرخارجه الجزایر به‏اینجا آمده و برگشته و گفته است که ایران روی سقوط صدّام‏حرفی ندارد و فقط گرفتن غرامت مطرح است. نه، این‏گونه نیست. حتّی درجلسه‏ای که بنده با وزیر خارجه الجزایر داشتم، اجازه ندادم اصلاً درباره جنگ‏حرفی زده شود. البتّه با وزیر خارجه صحبت کرده‏اند. جنگ به‏جایی رسیده‏است که ما با این شهدایی که دادیم و با گرفتاریهایی که پیش آمده است، بایدهدف این باشد که آمریکا، ژاندارم جدیدی در منطقه نداشته باشد. حزب بعث‏عراق، به‏خیال خودش، به نگهبان منافع آمریکا و چتر روی سر شیوخ‏جنوب خلیج فارس تبدیل شده است. مصلحت نیست وضع منطقه این جورباشد؛ باید مردم درمنطقه آزاد باشند.

 به شیوخ خلیج فارس می‏گوییم شما دیگر احتیاجی به‏قیّم ندارید. اگرجمهوری اسلامی اینجا باشد، شما هم با خیال راحت می‏توانید زندگی‏بکنید. آن قیّم هم به‏درد قیمومیت نمی‏خورد! این از آن قیّمهایی است که مال‏یتیم را می‏خورد و سر شما کلاه می‏گذارد و می‏خواهد بر شما حکومت کند.شما هم فرضاً راضی باشید ما دیگر راضی نیستیم. طرف ما در منطقه‏آمریکاست. صدّامِ تنها نیست. صدّام گول خورد، به مهره آمریکا تبدیل شد ووارد عمل گردید. او باید کفّاره این اشتباه بزرگش را بدهد، آمریکا نیز بایدمنطقه رااز قیّم خالی بکند و منطقه خلیج فارس بدون قیّم و ژاندارم بماند ومردم، ملّتها و کشورها بتوانند خودشان تصمیم بگیرند و کسی هم به کسی زورنگوید.

 بنابراین در جنگ چه جور عمل می‏کنیم، این دیگر گفتنی نیست و ازاسرار نظامی است. بنده سخنگوی شورای‏عالی دفاع هستم امّا این مسأله راعرض نمی‏کنم. فقط این نکته را می‏گویم که باید اکنون در میدان جنگ زیادمقاومت کنیم، ممکن است طولانی باشد. این را می‏گویم که ملّت ایران،به‏خودش وعده ندهد که قضیه فردا یا پس فردا تمام می‏شود. قضیه الآن‏معکوس شده است. عراق دیگر نمی‏تواند جنگ طولانی را تحمّل کند. خلیج‏فارس به رویش بسته شده و نمی‏تواند از این طرف نفت صادر کند. لوله‏های‏نفتش به‏مدیترانه از طریق سوریّه بسته است و نمی‏تواند صادر کند. فقط یک‏لوله دارد که با ظرفیت حدود پانصد هزار بشکه از ترکیه می‏رود. درحالت‏غیرجنگی روزی سه میلیون و نیم بشکه صادر می‏کرد. سه میلیون بشکه‏اش‏کاهش یافته و مخارجش هم فراوان و زیادتر شده است، جنگ عراق مثل ایران‏نیست. ما امروز اعلان بسیج می‏کنیم، فردا پنجاه هزار سرباز اسلحه به‏دوش ازخود مردم و با خرج خودشان عازم جبهه‏ها می‏شوند و می‏جنگند. عراق برای‏هر سربازش باید هزار یا شش هزاردلار به سودان بدهد. اکنون رقمش را به‏یادندارم. اسلحه‏ای که عراق به‏کار می‏برد، تمامش دلار است و پوند. قسمت عمده‏اسلحه ما، همانهایی است که کارگران خودمان در کارخانه‏های مهمّات سازی‏می‏سازند. تحمّل جنگ در مرزها برای ما آسان است، برای عراق آسان نیست.شرکتهای فراوانی در عراق سرمایه‏گذاری کرده‏اند، دستپاچگی فرانسه از این‏بابت است. می‏بیند دیگر نمی‏تواند در عراق کار بکند و اگر کار نکند شرکتهای‏بزرگش ورشکست می‏شوند و بحران اقتصادی دامنگیر آن می‏شود. کشورهای‏دیگر هم همین وضع را دارند. عراق اکنون جای امنی برای سرمایه‏گذاری وکارکردن خارجیها و کارهای عمرانی دیگر نیست. تحصیل بودجه عظیم‏جنگ، برایش امکان ندارد. ما اگر در مرزهایمان به‏همین نحو بمانیم، تکان هم‏نخوریم، عراق را از پا درمی‏آوریم. یعنی آن کاری که می‏خواستند به سر مابیاورند، اکنون به سر آنها می‏آوریم.

 من از اینجا در آستانه تشکیل کنفرانس غیرمتعهّدها به‏کشورهای غیرمتعّهداعلام می‏کنم که اگر راست می‏گویید و غیرمتعهّدید، این قدم را به‏نفع آمریکابرندارید و تلاش نکنید که این ژاندارم را حفظ کنید. حفظ ژاندارم‏خلیج‏فارس یعنی خدمت مستقیم به‏دو ابرقدرت آمریکا و شوروی؛ و مااین‏مسأله را تحمّل نمی‏کنیم. اگر غیرمتعهّدید، بهترین خدمت این است که‏نگذارید نوکران آنها، اینجا باشند. البتّه ما در میدان جنگ، هرگونه مصلحت‏دیدیم به راه خود ادامه می‏دهیم. بچه‏های ما باید در میدان آماده باشند. بایدسراسر جبهه - از قصر شیرین گرفته تا آبادان - همه جا آماده باشند که هر جالازم دیدیم حرکت مناسب را بکنیم. امّا اصلی داریم که خونریزی کمتر؛ این‏جزء اصول ماست. ما دلمان نمی‏خواهد بچه‏هایمان شهید بشوند، دلمان‏نمی‏خواهد عراقیها را بکشیم. امّا حزب بعث باید برود و منطقه بدون ژاندارم‏باشد. این سیاست جنگی ماست. غرامت هم یک چیز طبیعی است،خرجهایی کردیم، خسارت دیدیم، آن را هم ان شاءاللّه خواهیم گرفت.

 مسأله بعدی، مسأله نفت است. یکی از خسارتهای عمده انقلاب ایران برای‏دنیای استکبار، گران شدن قیمت نفت بود. این مأموریت صدّام بود که عرض‏کردم. عربستان سعودی مأموریت دیگری دارد. او مأمور شد که این اثر مهمّ‏انقلاب را بگیرد و نفت را از این حالت تصاعدی پایین بیاورد. آن روزهاعربستان حدود پنج میلیون بشکه نفت صادر می‏کرد؛ بعد از اینکه ما نفت خود را قطع کردیم - با کمک آمریکاییها - آن را به یازده میلیون بشکه رساند. یعنی‏عربستان سعودی شش میلیون بشکه‏ای را که ایران صادر می‏کرد جبران کرد.این بدان جهت بود که بازار را اشباع و انبار کشورهای صنعتی را پر کند. این کاررا کرد. اکنون آنها به این هم قانع نیستند و از عربستان می‏خواهند قیمت نفت رانیز پایین بیاورد! یعنی" آثار انقلاب اسلامی را پاک کن و دستاوردهای انقلاب‏را از آنها بگیر"! این هدف است و ببینید که عربستان چگونه حرکت می‏کند:

 اجلاس اوپک تشکیل می‏شود. بحث بر سر این است که بازار اشباع نشود که‏مشتریها ناز کنند و نفت را نخرند. این کار چگونه امکان دارد؟ این جور که هرکس در حدّی به‏اندازه خودش نفت صادر کند که بازار زیاد اشباع نشود و عرضه‏برتقاضا نچربد. چگونه باید عادلانه رفتار کنیم؟ خوب، باید تناسبی را در نظربگیرند. یک کشور چند میلیون جمعیت دارد، هزینه‏اش چقدر است و به چه‏مقدار ارز نیاز دارد؟ ما چهل میلیون جمعیت داریم، خرج جنگ هم داریم.عربستان سعودی کمتر از هفت میلیون جمعیت دارد، خرج جنگ ندارد، حج راهم دارد، و شما می‏دانید که حج برای عربستان سعودی چقدر ارز می‏آورد؛عربستان با کمال پررویی می‏گوید ایران یک میلیون و دویست هزار بشکه‏صادر کند ولی من هفت میلیون بشکه! این یعنی چه؟ غیر از بهانه گیری است؟غیر از علامت روشن نوکری آمریکاست؟ او پول برای چه می‏خواهد؟ اگرعربستان پولهایش را از بانکهای دنیا دربیاورد، همه ورشکست می‏شوند. این‏مدّتی که ده میلیون بشکه در روز نفت صادر می‏کرد دلارهایش در بانکهاست؛در اختیار آمریکا، انگلستان و فرانسه است. همه جا را پر کرده، با بهره نازل به‏آنها داده و آنها با بهره زیاد به‏کشورهای دیگر می‏دهند و برای عربستان دلاّلی‏رباخواری می‏کنند. چرا عربستان؟ شما خیال می‏کنید چه دلیلی دارد که‏عربستان این اصرار را بکند؟ البتّه ما اصرار نداریم که بازار قبلی را به‏دست‏بیاوریم. ما بازار گذشته‏مان را به‏نفع دیگران از دست دادیم که قیمت نفت بالابرود. بازار شش میلیونی ما به‏دو میلیون تبدیل شده است که نیاز ارز خود راتأمین کنیم. عربستان این را بهانه قرار داده که اگر شمإ؛ظظ  این جور کردید، ما هم‏نفت را ارزان می‏دهیم که مشتری به‏طرف ما بیاید. الآن کویت، عربستان‏سعودی و سایر شیوخ خلیج فارس و برخی کشورهای دیگر، با کمال پررویی،دستاوردهای انقلاب اسلامی که نفت آنها را گران کرده نادیده می‏گیرند ومی‏گویند یک دلار، دو دلار، صد دلار پایین، و کارهای دیگری می‏کنندکه‏می‏بینید.

 با یک حساب سرانگشتی، اگر اینها روزی یک دلار از یک بشکه کم کنند،یعنی روزی هجده میلیون دلار و سالی نزدیک به‏هفت میلیارد دلار از جیب این‏مردم محروم به‏جیب غارتگران دنیا می‏ریزند. این چه جنایتی است که اینهامی‏کنند؟

 اکنون هجوم عربستان به‏اوپک، هجوم فالانژها به‏لبنان، هجوم عراق به‏ایران‏و مجموعه عوامل استکبار، دست اندرکارند تا دستاوردهای انقلاب ما را کم‏کنند. امّا عرض کردم ما در توطئه اوّل پیروز شدیم، درتوطئه دوم که جنگ‏نفت بود، قضیه معکوس شد. و این اطمینان را به‏دنیای استکبار می‏دهیم که اگرعربستان به‏کمک انگلستان ( که حالا به‏خاطر تشویقش قیمت نفت خود راکاهش داده است) بخواهد این توطئه را بکند، ایران اسلامی این قدرت را داردکه در آینده - مثل مبارزه با تروریسم و مبارزه در جنگ - در جنگ نفت هم‏پیروز بشود و قدم عظیم‏تری در این جهت بردارد.

 ما این اخطار را به‏دولتکهای خلیج فارس و پشتیبانان آنها می‏کنیم که این‏گونه‏با ملّتهای محروم مواجه نشوند و این جور خیانت نکنند! اگر بنا باشد که‏بخواهید با حربه نفت بازی کنید، این حربه‏ای است که وقتی آتش گرفت، اوّل‏شما را می‏سوزاند بعد ملّتهای محروم را. ملّتهای محروم چیزی ندارند که آتش‏بگیرد، شماها آتش می‏گیرید.

 "بسْمِ‏اللَّه الرَّحْمنِ‏الرَّحیم/ وَالْعَصرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفیخُسرٍ/ اِلاَّالَّذینَ آمنُوا وَ عَمِلُوا الْصالِحاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بالصَّبْرِ."