نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.
قالَ الْعظیمُ فی کِتابهِ:
أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَیُعْظِّمْ لَهُ اَجْراً[1]
خاطرتان هست که در ادامه بحث عدالت اجتماعی در بخش اقتصادی، در قسمت خطوط کلّی اجرایی این عدالت گفتیم: هدف اسلام در این بخش این است که از قلّههای برآمده ثروت در جامعه بتراشد و تا آن حد در کانالها و گودالهای فقر اجتماعی بریزد که افراد جامعه را ازلحاظ بهرهبرداری از نعمتهای جهان به هم نزدیک کند. هدف اصلی آن است واین هایی که عرض میکنیم، اسباب و وسایلاند.
برای این منظور، سه قلم عمده مالیاتی را - خمس، زکات و مالیات متحرّک و فصلی که دولتهای اسلامی میتوانند جعل کنند - شرح دادم؛ امّا پیشازاینکه به قلم چهارم برسم، پرانتزی باز کردم و سیاست دولت و اسلام را درباره چگونگی برخورد با مؤدّیان مالیاتی توضیح دادم و گفتم: اسلام در سیاست اخذ مالیات، برخوردی اقناعگرانه دارد و میکوشد مردم را در مسیری بیندازدکه خودشان با میل و رغبت و با قصد قربت و بهعنوان خدمت به جامعه واجرای فرمان الهی مالیات بدهند. ضمناً اسلام از بیاعتمادی و سوءظن وتحمیل و کارهایی از این قبیل پرهیز دارد، مگر در موردی که اجباری پیش بیاید یا خود مردم با رغبت به استقبال پرداخت حقوق مالی نروند.
پیشازاین گفتم: نمونه شرکت مردم در تأمین هزینههای جنگ، یکی از ادلّه ماست و نشان میدهد که سیاست بسیار خوبی است. یعنی اگر مردم بفهمند و روشن بشوند که چرا و برای چه مالیات میدهند؟ این مالیات در کجا و به دست چه کسی خرج میشود؟ چه اثری در جامعه دارد؟ این بهترین عامل اخذ مالیات و جمع شدن حقوق دیگران است.
در این هفته، شاهد دیگری از غیب برای این بحثم رسید که آن را عرضمیکنم و سپس بخش دیگری از بحث را پی میگیرم. حضرت امام امّت در دیدار نمایندگان اصناف با حضرتشان، با اشاره به کمک قشر متدیّن و نیمه مرفّه و یا مستضعف به هزینههای دولت و جنگ، ملامت لطیفی نیز به مترفین و سرمایهدارانی که گوششان به این حرفها بدهکار نیست، فرمودند. اظهارات لطیف و پدرانه و عطوفانه امام که همان سمبل کیفیت اخذ حقوق است و سیاست واقعی اسلام را نشان میدهد، چنان اثری در جامعه کرد که امواج خروشانی ایجاد شده است.[2]
یکی از نمونههای تأثیر کلام حضرت امام را در حرکتی که بازاریان قم کردند، دیدید. بازاریهای قم اعلام کردند که ده میلیارد ریال (یک میلیارد تومان) برایتأمین هزینههای جنگ در اختیار دولت میگذارند. از این حرکت به آسانی نمیتوان گذشت. بازار قم، بازار کوچکی است که شاید یکصدم بازار تهران نباشد و در مقابل بازارهای اصفهان، مشهد، تبریز، شیراز و دیگر شهرهای بزرگ، خیلی کوچک است. از سوی دیگر، شهر قم، فقیرنشین است. بخشی از مردمش را طلبهها تشکیل میدهند که میدانید هستیشان چقدر است. بخشدیگری از ساکنانش، مهاجرهای بازنشسته فقیری هستند که دل از مطامع دنیا بریده و به شوق زیارت حضرت معصومه (س) به آنجا آمدهاند. قسمت عظیمی از مردم شهر نیز از مهاجران و پناهندگان عراقی و افغانی و مهاجران جنگ تشکیل میشوند که باز وضعشان روشن است، خود مردم قم هم افراد مستضعفیاند. اصولاً بازار قم، محلّ تجارت کلان نیست؛ امّا آن قطعه کوچک بازار، وقتی اعلان میکنند که یک میلیارد تومان میدهند، نشان قهرمانی آنها، هم در میدان اقتصاد و هم سایر جاهایی است که پیشازاین در آن شرکت داشتهاند.
البته حرکتهای ریزی داشتیم که در جای خودش اهمیّت دارد. مثلاً کارگران وکارمندان مجلس شورای اسلامی ضمن مراجعه به من، مجموعه اندوخته تمام دوران کارمندی خود را برای جبهه دادند.
همین حالا که به اینجا [نماز جمعه] آمدم، خانم کارگری نامهای نوشته که: «من و شوهرم بچهای نداشتیم که به جبهه بفرستیم، لذا همه پس انداز زندگیکارگری مان را که این مقدار طلا و پول است، در لبّیک به ندای امام برای کمک بهجبهه فرستادیم.»
خدا میداند که این نوع حرکت، آن هم از رهبر مورد اعتماد و قبول مردم ودولت مورد قبول جامعه، چقدر میتواند مؤثّر باشد. این، سیاست اقتصادیاسلام است، ضمن اینکه پیش بینیهای قاطعی هم کرده است که اگر فرضاًزمانی مردم خودشان پا به میدان نگذارند و دنیا دوستی بر فکر مردم حاکم شودبا اجبار و قدرت قانون برخورد کند، امّا اطمینان دارم در جامعه اسلامی هیچگاهبه آن نقطه نخواهیم رسید.
این، مطلبی که در پرانتز هفته گذشته بود و آن را میبندم و بحث را دربارهپولهایی که اسلام برای پرکردن کانال عمیق تبعیض و نیز تأمین هزینههایدولت میگیرد، ادامه میدهم.
در بحثهای گذشته گفتم که تأمین پول از دو راه امکان پذیر است: یکی بااقدامات واجب و دیگری با اقدامات مستحب (اقدامات مستحب که بخشسازنده و اساسی بحث من در آنجاست، برای آینده میماند) و امروز اقداماتواجب را با اقلام بسیار مهم، اما از نظر ظاهر بسیار ساده، ادامه خواهم داد.
یک سری واجبات مالی وجود دارد که پس از طرح آن، ابتدا برای شما مسألهبیاهمیتی جلوه خواهد کرد، اما در پایان بحثم متوجه خواهید شد که اسلام دراجرای سیاست گرفتن اموال اغنیا و دادن آن به فقرا، چه ریزهکاریهای جالبیدارد.
در میان چیزهای واجب به ظاهر کوچک، میتوانیم از » کفّارات «و» زکات -فطر «نام ببریم، و چون زکات فطر، یکی است، ابتدا به آن میپردازیم و بعد بهسراغ» کفّارات«میرویم.
خودتان را برای توجه کردن به نقطه بسیار ظریف و جالبی در سیاستاقتصادی و عدالت اسلام آماده کنید!
زکات فطر، موضوع مشخصی است. اسلام برای روز عیدفطر، مالیاتی به نام» زکات فطر «مقرر داشته، که ظاهراً برای تأمین سلامت انسان، اما رقم قابلتوجهی است؛ چون در جامعهای مثل ما (جامعه معمول اسلامی) که حدودچهل میلیون جمعیت دارد، باید فقرایش و آنهایی که خرج سالشان را ندارند، کمتر از ده درصد مردم باشند. ما فرض میکنیم سی میلیون از این مردم بتوانند زکات فطر بدهند (چون باید برای بچهها هم داد). اگر معدل زکات فطر را یکمن گندم و برنج که خوراک مردم است بگیریم و قیمت معدل را نیز پانزدهتومان - مثلاً - محاسبه کنیم، یکدفعه رقمی نزدیک به پانصد میلیون توماندر یک روز بهعنوان عبادت در اختیار بخش فقیر جامعه گذاشته میشود کهرقم قابل توجهی است. اکنون به سراغ«کفّارات» میرویم.
«کفّاره » از ماده« کفر» و به معنای پوشاندن است. اینکه به اینگونه مالها«کفّاره«میگویند، یا نظیر مال که میدهند و کفّاره میگویند، برای این است که وسیله پوشاندن جرمی است که انسان مرتکب شده است.
همه دولتها چیزی به نام «جریمه » دارند. مثلاً کسی که از مقررات راهنمایی و رانندگی تخلّف کرد، او را جریمه میکنند؛ امّا اسلام در هزار و چهارصد سال پیش با ظرافت و برنامه بسیار عمیقی، چنین مسئلهای را تنظیم کرده است که میتوانیم آن را جزء معجزات قانونگذاری اسلام بهحساب آوریم. اسمش را» جریمه «نگذاشته، بلکه» کفّاره «نهاده است؛ چون هدفی که این جریمه را تعیین میکند، دقیقاً با کفّاره صدق میکند نه با جریمه . بهعبارتدیگر کفّاره، وسیلهای برای خدمت به انسان از راه جبران مافات، پوششی بر اشتباهات و ترمیم خرابیهای درون اوست. ضمناً کفّاره، ظلمت کده وجود انسان را که به خاطر گناه آلوده شده است با یک عمل جدید نورانی میکند.
تا آنجا که من درباره کفارات مطالعه کردم. حدود شانزده مورد کفّاره را در فقه اسلامی دیدم (البته اگر دوستان تتبّع کنند، ممکن است به موارد دیگری نیز دست یابند). از این شانزده مورد، اقسامی هم هست که کفّارهای در مقابل تخلّف قرار دادهاند.
برخی از کفّارهها «تخییری » است؛ بعضی نیز«ترتیبی » است. یعنی اگر انجامید، اوّل امکان نداشت، مورد دوّم صورت گیرد. نمونههایی از کفّارهها« جمعی» است و باید همه آنها را داد که صورتهای مختلفی دارد.
پیش از آنکه درباره شانزده مورد کفّاره توضیح بدهم، به بحثی اسلامی -روانی میپردازم تا از شیوه برخورد اسلام با گناه و بیماری انحراف و چگونگی درمان انسان آگاه شوید.
یکی از ارکان خطبه تقواست که باید وظیفهام را در همینجا انجام دهم. پایه کفّاره بر تقوا گذاشته شده است و آیهای را که خواندم: » وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَّفِرْ عَنْهُ سَیِّئاتِکُمْ وَ یُعَظَمْ لَهُ اَجْراً«. و آیهای دیگر، مثل: «اِنْ تَتَّقُواللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیّئاتِکُمْ[3]» رابطه مستقیمی بین تقوا و کفّاره و جبران گناهان قائل هستند. به نظر من، تقوا در جامعه (اگر با درمان های جسمی مقایسه کنیم) هم درمان است و هم بهداشت. بهداشت است از آن جهت که انسان متّقی در مقابل جرایم واکسینه است و خود را حفظ میکند. آدم متّقی نور دارد: « اِنْ تَتَّقُواللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْفُرْقاناً » و درمان است از آن جهت که اگر اشتباه کرد و منحرف شد، عامل تقوا دوباره او را اصلاح میکند:« وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیّئاتِکُمْ»
خداوند در قرآن کریم میفرماید: « اِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تَنْتَونَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَنُدْخِلُکُمْ مُدْخَلاً کَریماً[4]»
پروردگار در این آیه میفرماید: اگر قدرت تقوا از کبایر [گناهان بزرگ] مهلکات را داشته باشید، این حالت اجتنابی در وجودتان، عامل بهداشت روانی است، شما را حفظ میکند. پس تقوا برای جامعه و فرد، هم بهداشتروانی است، یعنی محیط را از انحراف صاف میکند و به انسان سلامت میبخشد، و هم درمان است؛ و انسان مبتلا به انحراف میتواند خود را بهوسیله آن بازسازی کند؛ و این کفّاره است.
پس تقوا بهعنوان وسیلهای حفاظتی - که در خود مایه » وقایة«خوابیده -سپری برای جلوگیری از هجوم شیطان به انسان به شمار میآید، و پس از آن نیزوسیلهای است که بتواند با شیطان مبارزه کند و خود را برهاند.
اینک به سراغ مسائل ریزی که عرض کردم، یعنی «کفّارات» میرویم:
روایت معروفی از پیغمبر اکرم (ص) است. آن حضرت در یکی از سفرهای خویش، به بیابان صاف، ریگزار و بیآب و علفی برخوردند و به اصحاب فرمودند: « مقداری هیزم جمع کنید .» اصحاب گفتند:« در این محل، هیزمی یافت نمیشود و هرچه برویم، شن و ماسه است .» پیامبر (ص) فرمودند:« شماجمع کنید، به هرحال چیزی میشود.» اصحاب در حالی که مأیوس بودند، به جست و جو پرداختند و هر یک از آنان به سویی رفت. ساعتی بعد که بازگشتند، تمام شاخهها و بوتههای کوچک را از روی زمین جمعآوری کرده بودند که مجموعه آنها خرمنی از هیزم شد. در این هنگام پیامبر (ص) فرمودند:« گناهها به این کار شما شباهت دارد. انسان در زندگی خود، گناهان فراوانیمیکند که به آنها توجّهی ندارد.»
اگر اعمالتان را در نظر بگیرید و شب هنگام محاسبه کنید، متوجّه میشوید چقدر کارهای بدی کردهاید که نیاز به کفّاره دارد و باید آن را جبران کنید. سرصبحانه، مقداری از کنارههای نان را به دور میریزید. بیش از اندازه در استکان شکر میریزید که تهِ استکان میماند و باید آن را در دستشویی خالیکنید. هنگام تمیز کردن اتومبیل خود، آشغال آن را در خیابان یا کوچه میریزید. بوق اتومبیل را بدون جهت به صدا در میآورید و یکی را میترسانید. انسانی را که در برف گیر کرده است، به حال خود میگذارید و او را سوار اتومبیل خود نمیکنید. مشتریِ مغازه خود را بیجهت معطل میکنید. یا کالایی را که دارید، به او نمیدهید. درباره خرید و فروش کالا و قیمت آن به مشتری دروغ میگویید. شب که به خانه میروید، همین کارهای کوچک را یادداشت کنید. ستون بزرگی از گناه، جلوی دیدگان شما خواهد بود. برخی از این گناهها اخلاقی و بعضی فقهی است. مواردی از آنها کفّاره معینی دارد و مواردی ندارد. زندگی ما، پُر از اینگونه مسائل است.
پیامبر اکرم (ص) که با این اقدام خود، از لحاظ روانشناسی - اجتماعی، بهترین درس را به امّت دادند و به چنین ریزهکاری هایی در جمع آوری اموال به نفع فقرا توجه داشتند، مسئلهای به نام «کفّاره» را نیز مطرح کردهاند که درباره دوسه مورد آن توضیحاتی میدهم.
تا آنجا که در ذهنم هست، درباره کفّاره گاهی میگفتند بنده آزاد کنید، یا روزه بگیرید و یا شصت مسکین و فقیر را اطعام کنید. بسیاری از کفّارهها به این صورت است. یعنی مخیّر است که ده انسان فقیر را اطعام کند، یا به آنها لباس بدهد. یا چند روز روزه بگیرد. هشت مورد از اینها - اطعام شصت مسکین - عِدلی واقع شده که دو عِدل آن، یعنی گرفتن شصت روزه یا آزاد کردن بنده، معمولاً انجام نمیشود. این بدان جهت است که گرفتن شصت روزه سخت است و کمتر کسی میگیرد. بندهای هم نیست که آزاد شود، و اصولاً سیاست اسلام این بوده که بنده نداشته باشیم، لذا، تمام کفّاره به اطعام شصتمسکین منتقل میشود.
اینک به توضیح درباره هشت مورد کفّاره میپردازیم:
آدم کشی که دو گونه است: عمدی و سهوی. جزای اصلی آدمکشی عمدی، جهنّم است. در اینجا نیز باید » کفّاره جمع «بدهد؛ هم بنده آزاد کند، هم شصتروزه بگیرد، و هم شصت مسکین و فقیر را اطعام کند. امّا اگر قتل سهوی باشد، کفّاره از نوع» تخییری«است که باز هم به اطعام شصت نفر میانجامد.
روزهخواری در ماه رمضان. این نیز دو گونه است: یا روزه را با حرام افطارمیکند؛ مثل اینکه - نعوذباللَّه - شراب میخورد و یا با زن نامحرمی جمع میشود. در این مورد » کفّاره جمع باید داده شود. یا روزه را به طور معمولی افطار میکند - غذا میخورد - در اینجا کفّاره تخییّری است.
این، چهار مورد. مورد دیگری به نام « عهد و حِنث نذر » . فرضاً نذر میکنید که فلان کار را انجام دهید، دیگر سیگار نکشید، به مشهد بروید، بروید به جبهه وسنگر جنگ سری بزنید. یا عهد میکنید، مثلاً با خداوند عهد کردم که ازاین پس، سیگار نکشم.. اگر عهدشکنی کردید و سیگار کشیدید، باید کفّاره بدهید. یا آزادی بنده، یا گرفتن شصت روزه و یا اطعام شصت مسکین.
ششمین مورد:«جَزا لمرئة شَعْرها فی المُصاب »؛ یعنی زنی که در مقابل مصیبت، بیتابی کند و موهای خود را بچیند. این مورد در جامعه کنونی کمتر روی میدهد که موی سر را قیچی کنند؛ زیرا در اینجا« جَزَّ » (با قیچی چیدن) شرط است. « نتف» به معنای کشیدن و کندن مو، در جای دیگر آمده است. دراین باره نیز باید کفّاره داد که منتهی به اطعام شصت فقیر میشود.
مورد دیگر بهعنوان «ظِهار» است که فعلاً موضوعیت ندارد و از سنتهای عرب بوده است. قسم میخورند که از این پس با زنهایشان همبستر نشوند. این سوگند خوردن، خاص خودشان بوده با این عبارت:«ظَهْرَکَ عَلَیْکَ کَظَهْرِاُمیّ» و در صورت اقدام به چنین کاری باید کفّاره میدادند.
پنج مورد دیگر نیز هست که به جای اطعام شصت مسکین، باید ده مسکین و فقیر را طعام کرد. یک مورد آنکه روزه قضای ماه رمضان را بعداز ظهر افطار کنید. مورد دیگری - که خیلی هم پیش میآید - آن است که زنی بر اثر پیشآمدن مصیبتی موهای خود را بکشد: « نَتْفُ اْلَمرءةِ شَعْرَها » که زن ها معمولاً چنین کاری را میکنند. یا« خَدشُ الَمرئةِ وجهها » که زن، صورتش را خراش بدهد. زنها هنگام بروز مصیبت به چنین کاری دست میزنند. معمولاً زن های پولدار که حوصله کمتری دارند، در موقع وقوع حوادث، صورت خود را خراش میدهند. اگر خراش به صورتی باشد که به خون برسد، باید ده فقیر را بهعنوان کفّاره گناه، اطعام کند.
مورد دیگر آنکه: مردی در مرگ زن یا فرزندش، لباسخود را پاره کند و یقه بدراند:« شَقُّ الْمِرءِ ثِوْتَهُ فی مُصاب زَوْجَیِة اِوْ وَلَدهِ» -فکر میکنم در همین حدود باشد - این مورد هم، فراوان اتفاق میافتد. منتها مردی که برای مرگ همسرش یقه پاره کند، مرد خیلی خوبی است و ان شاءاللَّه چنین مردانی در جامعه زیاد باشند، این کار را نکنند! مردهای باغیرت و خوبی باشند و بر مصیبت صبر کنند!
دو مورد دیگر هم داریم: شما نتوانستید در ماه رمضان روزه بگیرید، اگر تا رمضان سال بعد مسامحه کردید و قضای آن را بجا نیاوردید، باید یک « مُدّ» -کمتر از یک کیلو - بهعنوان کفّاره به فقرا بدهید. البته این در صورتی است که با تقصیر نکنید. بعداً هم باید روزه بگیرید. اگر عذرتان تداوم یافت، باز هم باید همان مقدار کفّاره را بدهید.
مورد دیگری نیز هست. اگر در حج تخلفاتی کردیم، تبدیل به کشتن گوسفند میشود که اگر نتوانستیم باید اطعام کنیم.
این شانزده موردی بود که من تا به حال دیدهام. البته حتی آن جایی که دیهای به گردن انسان باشد، مگر مدعی ببخشد « فَمَنْ تَصَدَّقَ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ» نوعی کفاره باید بدهد.
ممکن است در ذهنتان بیاید که این موارد ریز و کوچک، چندان قابل توجّه نیست، امّا براساس محاسبهای که من کردهام، خیلی زیاد میشود. فرض کنیمکه حدود ۵۵ درصد از جمعیت کشور ما مکلّف باشند. (۴۵ درصد غیر مکلّفاند، یا زیر سن تکلیفاند، یا بعداً بر اثر عواملی از تکلیفمیافتند). بر این اساس اگر ۲۰ میلیون مکلّف داشته باشیم و باز فرضکنیم که این ۲۰ میلیون نفر - از روی معدل گیری - هرنفرشان در ظرف دوسال، یک قسم بخورند، یا ۲ میلیون نفرشان (حدود ۱۰ درصد) روزهبخورند. حال، یک روز اوّل را فرض کنید. این مورد که خیلی فراوان است. (البته ما دلمان میخواهد جامعهای داشته باشیم که روزه نخورد. امّا عملاًمیدانیم که افرادی ۳۰ روز روزه را میخورند.
برخی هم یکی ۲ روز رامیخورند) اگر این ۲ میلیون بخواهند هریک ۶۰ نفر را اطعام کنند، چهرقمی به دست میآید؟ اطعام هم باید معتدل باشد. یعنی همان چیزی که بهاعضای خانواده خود میدهید. دست کم یک وعده و حداکثر یک روز غذایخوب از صبحانه و ناهار و شام، که افضلش مورد دوم است. اگر یک وعده غذ ابه طور معتدل را ۲۰ تومان محاسبه کنیم، برای ۲ میلیون انسان که بایدنفری ۶۰ مسکین را اطعام کند، صد و ۲۰ میلیون نفر میشوند و مبلغکفّاره تقریباً به ۲ میلیارد و نیم تومان میرسد که تازه این رقم معتدلی است، زیرا دستور قرآن بر همین پایه است:
» مِنْ اَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ اَهْلیکُمْ اَوْ کِسْوَتُهُمْ[5]«
این، فقط یک رقم ناقص است که حتی به ذهن انسان هم نمیآید. حال اگر بیست میلیون نفر به طور متوسط در سال، یک قسم یا نذر یا عهدی را بشکنند، محاسبه کنید چه رقمی به دست میآید. (البته افرادی هستند که در همه عمرخلاف عهد نکنند. برخی نیز همآنگونه که یک ساعت در مغازهشانایستادهاند، ده قسم دروغ میخورند. همه افراد که مثل هم نیستند)
ما جامعه مسلمان عادی را در نظر میگیریم که به طور متوسط در سال، یکیاز این کارها را انجام میدهد. در مورد عهد و نذر، ملاحظه کنید چه رقمی بهدست میآید. ما در موارد قبلی، دو میلیون نفر را محور قرار دادیم، امّا در اینجابیست میلیون نفر را. اگر هر ده سال، یک بار مرتکب گناهی بشوند، رقم بههمان دو میلیون پیش برمیگردد.
ضمناً به این نکته توجه داشته باشیم که کفّاره، جزء بدهیهای قطعی انساناست، به طوری که پس از مرگش، ورثه پیش از دادن کفّاره، حق تقسیم اموال راندارند. باید ابتدا کفّاره را بردارند. کفّاره به مال انسان متعلّق میشود و میماند.
انسانهای عادی که به خاطر عذرهای معمولی، مثل مسافرت و داشتنکسالت، روزههای خود را میخورند و تا رمضان بعد نمیتوانند قضای آن رابجا آورند فراواناند. دلیلش هم این است که افراد متدیّن وصیت میکنند کهپس از مرگشان، چند سال برایشان روزه بگیرند. شما حساب کنید و ببینید چهرقم عظیمی از همین یک » مُد«حاصل میشود؛ از صد میلیارد تومان تجاوزمیکند! اگر در جامعهای به شکل صحیحی عمل شود میتواند قشر عظیمی ازفقرا را تأمین کند. تازه، این بودجه دولت هم نیست.
میخواهم نتیجه بگیرم؛ اگر این قلمهای کوچک (زکات فطر) و شانزده موردکفّاره که از واجبات پرداخت است و در اسلام به نام جریمه سازنده - کفّارهجبران کننده گناه - مشخص شده است، به قصد قربت محاسبه و پرداخت گرددو با احتیاط، قدری هم بیشتر داده شود، رقم عظیمی از اموال مردم به بخشفقرا انتقال مییابد، و اگر حساب درستی روی آن بشود، جلوی بسیاری از فقر وفلاکتها را در جامعه ما خواهد گرفت.
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَرَاَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالدّینِ / فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ / وَلایَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ / فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ / الذَّینَ هُمْعَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونْ / الذِّینَ هُمْ یُراعُونَ / وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِوَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطَّاهِرة وَ عَلیسبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِعَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی المهْدی (عج)
خطبه دوم را طبق رویه معمول، به مسائل روز اختصاص میدهم. در اینهفته مصیبت تلخی داشتیم و آن از دست دادن چند تن از قهرمانان سپاهپاسداران انقلاب بود که چند نفرشان را از نزدیک میشناختم. آنها از جملهکسانی بودند که تا آخرین نفس در جبههها ماندند و حقوق زیادی به گردن ما و نقش فراوانی در پیروزیها داشتند. آنان عاشق انقلاب بودند و همواره شهادت رازمزمه میکردند و دنبال شهادت بودند. اما فقدان آنان، خسارتی بود که انشاءاللَّه انتقامش را از سران و فرماندهان بعثی خواهیم گرفت. ما شهادت اینعزیزان را به خانوادههایشان، پاسداران و ارتشیان و تمام دوستانشان تبریک وتسلیت میگوییم.
مسئله دیگر آنکه این روزها به سالروز شهادت قهرمان تنباکو [مرحوم میرزای شیرازی] نزدیک میشویم که راجع به ایشان نیز مطلبی هست که درجای خود ادا خواهد شد.
امّا مهمترین زمینه صحبت در آستانه پنجمین سال پیروزی انقلاب اسلامی، ادامه بحث هفتههای گذشته درباره دستاوردهای انقلاب است که امروز با گشودن فصلی تازه به یکی از مهمترین و جالبترین قسمت آن، یعنی مسئله» کشف حقایق در سایه انقلاب«میپردازم.
در اثر انقلاب و حوادث مربوط به آن و مقتضیات محیط انقلابی، موفق به کشف بسیاری از حقایق و مسائل مخفی شدیم. ضمن اینکه خود انقلاب نیز افشاگریهایی کرد که توجّه به آنها بسیار ارزشمند است، و از گویندگان و نویسندگان میخواهم بحثی را که من مطرح میکنم تعقیب کنند. امکان دارد بتوانم در این خطبه ده - پانزده مورد از حقایق و افشاگریها را بگویم، امّا این شما هستید که باید فکر کرده و مسائل و مشکلات ناشی از انقلاب را تبیین کنید. من نیز اینک آن بخش از مسائلی که حل شده و حقایقی که برای مردم روشن گردیده و جریانهایی که ماهیت آنها مکشوف شده است و دارای اهمیت فراوانی هستند، توضیح میدهم.
جملهای از حضرت علی بن ابیطالب (ع) در نهجالبلاغه است که میگوید: » فی تَقَلُّب اْلاَحْوالِ، عَلِمَ جَواهِرَ الّرِجالِ«.[6]
این مسئله عمومیت دارد و غیر رجال را نیز شامل میشود. بسیاری از مطالب از ده سال پیش موردبحث بود که انقلاب اسلامی به این بحثها پایان داد. جریانهایی زیر سؤال بود که قضاوت درباره آنها امکان نداشت، امّا مقتضیات انقلاب آنها را کشف و ما را بینیاز از بحث کرد.
یکی از مسائل موردبحث در زندانها، محافل سیاسی و مباحث گروهی در رژیم گذشته این بود که: » آیا مبارزه مسلحانه تنها راه پیروزی است یا نه؟«اگر کسی میگفت مبارزه مردمی و سیاسی میتواند پیروز شود و مبارزه مسلحانه به این شکلی که شما میگویید ضرورت ندارد، بیشتر جوانهایی که آن روز مبارزه میکردند، آدم را تکفیر میکردند. شما اگر به زندان میآمدید، میدیدید که عدّهای از بچهها به این جهت که میگفتند مبارزه سیاسی هم میشود کرد، بایکوت بودند. امّا در جریان انقلاب اسلامی که مردم، کارگرها، بازاریها و ...به خیابانها ریختند، کارخانهها را تعطیل کردند، شیرهای نفت را بستند، مغازهها، بانکها و بازارها را تعطیل کردند و با مشت گرهکرده و اللَّه اکبر گویان جلوی مسلسل آمدند، ما روحانیون در مسجد همین دانشگاه [تهران] متحصن بودیم. از همین میدان [انقلاب] نیز بهطور مرتب صدای مسلسل به گوش میرسید. از سوی رژیم شاه، علیه ما و مردم مسلسل به کار میرفت، امّا ما مسلسل نمیزدیم، ما گلوله خالی نمیکردیم. آنها [جوانها] کشتهها و جنازههای شهدایشان را میآوردند و جلوی همین خیابان رژه میرفتند و از جلوی مسجد میگذشتند، و جلوی ما که میرسیدند، کشتهها را سرِ دست بلند میکردند و میگفتند:» رهبران! ما را مسلح کنید«. امّا ما با این رویه مبارزه میکردیم. البته اگر کسی اسلحهای به دستش میآمد تا بتواند جواب بدهد مخالفتی نداشتیم، اما شیوه مبارزه مردمی بود و موفق شد.
امروز دیگر مسائل گذشته در مجامع و گروههایی که میخواهند مبارزه کنند قابلبحث نیست. و اگر بتوانیم مردم را تجهیز کنیم، موفقترین نوع مبارزه است، و شیوه مبارزات مردمی، همانند آنچه در ایران شد، موضوع متفاوتی است. اکنون مبارزه مسلحانه ممنوع نیست، اما راه منحصربهفرد نیست. شیوه مبارزهای که همه یا اکثریت مردم در آن شرکت بکنند، مخصوص انقلاب ایران بود، و این مسئله خودش را نشان داد.
درگذشته، اینگونه فکر میشد که هر مبارزهای بخواهد در جهان موفق شود یا باید به شرق متکی باشد یا به غرب. بهعبارتدیگر، یک دولت نیرومند خارجی در بلوکبندیهای دنیا باید از آن حمایت کند. این مسئله پذیرفتهشدهای بود. حتی در بیشتر نهضتهای اسلامی منطقه، نوعی اتکای به جناح شرق دیده میشد و نشانههایی از مارکسیسم بروز میدادند تا کمونیستها از آنها پشتیبانی کنند.
جمهوری اسلامی با شیوه مبارزه خاص و با شعار « استقلال، آزادی » و نیز شعار« نه شرقی، نه غربی» ثابت کرد که همین امروز که شبکه سرطانی شرق و غرب، همه جهان را گرفته است، ملتی میتواند انقلابی بکند که هم علیه شرق و هم علیه غرب و واقعاً مستقل و متکی به مردم باشد. اکنون این بحث در محافل انقلابی جهان حل شده است و بحث زیادی روی آن نمیشود و مطلب کاملاً روشن است.
سوّمین مورد اینکه ثابت شد که بیپایانترین و بینهایتترین منبع برای ارتزاق یک انقلاب، ملّت است. پیشازاین تصور میشد هر انقلابی پس از پیروزی - حتی اگر ملت، خودش انقلاب کرده بود - اگر از جای دیگری تغذیه نشود نمیتواند بماند. امّا انقلاب اسلامی ایران نشان داد که منبع مردمی پایانناپذیر است؛ نه پولش تمام میشود، نه نیروی انسانی، نه نیروی سیاسی و نه حتی نیروی فنیاش.
ما دیدیم تمام مشکلات این انقلاب، حتی جنگ و تروریسم را بهرغم فشارهایی که به ما وارد آورده بود، از درون خود مردم حل کردیم. از هیچ جا برای انجام کاری کارشناس نیاوردیم و از هیچ جا برای هیچچیزی پول نگرفتیم. شاه وقتی در پایان عمرش ازاینجا رفت و ما کشور را تحویل گرفتیم، باوجودی که آنهمه پول داشتیم، مقدار زیادی هم مقروض بودیم، بهطوریکه هنگام حلوفصل مسائلمان با آمریکا، میبایست حدود پنج میلیارد دلار به آنها میدادیم.
حتی در آن شرایط، عدم استمداد از منابع دیگر برای مردم جزء اصول بود. امّا اکنون این مسئله حل شده است و انقلابها نباید دنبال این مسائل باشند؛ بلکه باید به مردمشان متکی باشند. البته مشروط به اینکه انقلاب مردمی باشد. در غیر این صورت، انجام چنین کاری ممکن نیست.
مسئله دیگری که ثابت شد، آنکه همراهی مردم و حکومت، مهمترین ضامن بقای انقلاب و کشور است. تمام حربههای اقتصادی، سیاسی، تبلیغاتی، شایعه، دروغ و ترور، علیه انقلاب ما به کار رفت، امّا حمایت مردم از حکومت و همراهی ملت و دولت موجب شد که خم به ابرو نیاورد و در گذر حوادث، محکمتر از گذشته باشد.
مسئله بسیار مهم دیگر، شبههای بود که هم مارکسیستها و هم سرمایهدارها در ذهن مردم ایجاد کرده بودند، و آن اینکه » دین نمیتواند عامل محرک یک حرکت اساسی انقلابی و اجتماعی بشود «. کمونیستها میگفتند:« دین تریاک [افیون] اجتماع و مخدر جامعه است .» سرمایهدارها؛ میگفتند « دین، رابطهای بین انسان و خداست و دیگر به روابط اجتماعی کاری ندارد.» بهاصطلاح، روشنفکرها و آنهایی که میخواستند دین داشته باشند، بین خود و خدا رابطهای قائل بودند و میگفتند:» قلبتان را صاف کنید «. انقلابیهای مارکسیست و مارکسیسم زده نیز خیال میکردند که دین، انسان را وادار به» صبر «میکند و» صبر «را نیز عامل تخدیر به شمار میآوردند. این عدّه، صبر و تحمّل را همچون همه واژههای انقلابی، به گونه دیگری معنا میکردند و نتیجه میگرفتند که:« دین، اصلاً انسان را تخدیر میکند و میگوید دیگران هرچه کردند، تو صبر کن.»
امروز دیگر هیچ مارکسیستی جرئت نمیکند این آیهای را که » لنین«نازل کرده و آنها هزار بار بر سرِ مردههایشان خواندند و همهجا گفتند و حتی به کودکان شیرخوارهشان آموختند، بازگوید. اگر دین عامل تخدیر است، پس آنچه در ایران حرکت میکند، چیست؟ اینجا غیر دین که چیزی نیست. مسئلهای که بیش از ۵۰ سال است رایج شده و بهویژه از سال ۱۳۲۰ به بعد که حزب توده در ایران فعالیت میکرد، در ذهن جوانها رفته بود، بهطوری صاف شد که دیگر علامت سؤالی هم باقی نمانده است.
دین بهعنوان عامل محرک بیپایان انسانها که ریشه در عمق انسانیت دارد و از آسمان الهام میگیرد و میتواند تمام دردها را درمان کند، موردپذیرش است. و بیجهت نیست که امروز، هم شرق از انقلاب میترسد و هم غرب. زیرا تزشان از هم پاشید و غربیها به خاطر پاشیده شدن این تز، و اینکه مسلمانها اسلام را بهعنوان عامل حرکتی که میتواند به کار بیاید دانستند، دچار کابوس شدند.
حوادثی که در دو هفته اخیر در فرانسه گذشت، نشاندهنده کابوس غرب است. در چند کارخانه ماشینسازی فرانسه اعتصاب شد. اعتصاب در کارخانههای « رنو » ،« سیتروئن »،«تالبوت» و جاهای دیگر، مربوط به کارگران مسلمان مهاجری بود که از آفریقا و دیگر نقاط جهان به فرانسه رفتهاند. کارگر با اعتصابش، حقّ خود را میخواست. امّا فرانسویها به تحلیل ماجرا پرداختند، تمام روزنامههایشان نوشتند، نخستوزیرشان هم گفت. بعضیها با صراحت گفتند و برخی غیرمستقیم به اظهارنظر پرداختند که دست جمهوری اسلامی در این اعتصابهاست و کارگران شمال آفریقا متأثر از جمهوری اسلامی شدهاند. وقتی تحلیلها قدری ظریفتر شد، گفتند: شیعه مؤثراست. بعضی گفتند: نه بابا! این کارگرها همه به سازمانی وابستهاند و یکجوری محافظهکارند. آنها گفتند: نه، شیعه با اینها ارتباط پیدا کرده و آنها را تحریک کرده است.
حالا من اصل مسئله و این را که جمهوری اسلامی در آنجا دخالت دارد یا نه، میگویم، نه ندارد. آقای میتران و دیگران خیالشان راحت باشد. جمهوری اسلامی مستقیماً به آن کارخانهها نیامده و کارگران ما نیز آنجا نیستند. امّا اینکه نتیجهگیری از فکر و حرکت اسلامی در این اعتصابها مؤثر بوده است، آری من این موضوع را قبول دارم. » صدور انقلاب«که از آن بحث میکردیم، همین است. شما تصور میکردید صدور انقلاب ما فقط به کویت و قطر است؟ نه، به آنجاها هم میآید. کارگران آنجا نیز میفهمند که حقشان ضایع شده است، میفهمند که اسلام عامل حرکت است و میفهمند که قرآن میگوید باید حقتان را بگیرید. این حرفها نقل میشود، یاد میگیرند. آنها هم انساناند و کمکم حرکت میکنند. این مسائل را قبول داریم. امّا آنهایی که این شیطنت را کردند، به دلیل کابوسی است که در محیط اروپا وجود آرد. اروپا اکنون میفهمد نفتی که پنج سال پیش، هر بشکهاش را دوازده دلار میخرید و مصرف میکرد، اکنون باید سیوچهار دلار بدهد. مقصر قضیه هم مسلمانهای انقلابی شرکت نفت ایراناند. این را میفهمند. ایران و اسلام برای آنها کابوس شده است. واقعاً تصور میکنند که موج انقلاب آنها را نیز میگیرد، و خدا کند که بگیرد. ما مخالف نیستیم که موج انقلاب آنها را بگیرد و حتماً هم میگیرد.
آنگونه که پیشازاین، مردم را از کمونیسم میترساندند، اکنون از اسلام میترسانند. برایشان ثابت شده است که میتوان اسلام را بهعنوان اهرمینیرومند به کار برد و مردم را حرکت داد.
فرق ما با فرانسه این است که فرانسه تروریستها را به آنجا میبرد، از آنهاحفاظت میکند، به آنها بمب میدهد و میگوید در مسجد و نمازجمعهبگذارید. ما این کار را نمیکنیم، با تروریسم کاری نداریم. ما حرفمان رامیزنیم. خوب! اگر کارگر آفریقایی شنید و پذیرفت و خواست حقش را بگیرد، چه حرفی داریم. اگر آنها میخواهند آنگونه در کشور ما اثر بگذارند، ما راهخودمان را میرویم و این جور اثر میگذاریم. و این افتخار ماست.
ما از تروریسم متکی به فرانسه رنج میبریم و آنها مدعی میشوند و به خاطر اعتصاب کارگر آزادیخواه حق طلب مسلمان، از جمهوری اسلامیمیترسند. مطلب خیلی ظریف است. فرانسه میخواهد این مسئله را بهانهایبرای سرکوب کارگرانی قرار دهد که از ادعاهای آنان آگاه است. آنها که میدانند ازکجا تحریک شدند. خوب! شما بگویید. شما هم به آنها فشار بیاورید، آنهاجواب شما را خواهند داد. ضمناً این را بدانید که جمهوری اسلامی هر قدمیکه پیش برود، اینگونه حوادث را پیرامون خودش ایجاد میکند.
صدور انقلاب، مسئلهای نیست که به بمب و شمشیر نیاز داشته باشد. اینمسأله خواه ناخواه از دیگر نقاط جهان پیش خواهد آمد و مردم با داعیهاسلامی برای احقاق حقوق خود اقدام خواهند کرد.
از دستاوردهای دیگر انقلاب، کشف چهره بسیاری از جریانها بود، که ازدستگیری عدّهای منافق، پیکاری و اقلیت چریک یا فلان را به زندان بردن واعدام کردن اهمیت بیشتری داشت. اصل کار در اینجاست. ملّت فهمید کهاینها چه افرادی و چکارهاند. اینها سؤال بود، امّا روشن نبود.
در مورد چپیها و کمونیستها در ایران، اصل در وابستگی است. یعنی بایدثابت کنند که وابسته نیستند، وگرنه مردم خیال میکنند که اینها نوکر اروپاهستند. این، معمول قضیه است. اما در مورد آنهایی که داعیه اسلامی داشتند، علامت سؤال زیاد بود. آن روزی که - در زمان شاه - اینها [منافقین] هواپیما رابه عراق بردند و چند روز بعد، صدّام آنها را بیرون کرد، علامت سؤال بود. منتها ما غیر از سؤال چیزی نداشتیم و فقط یک شبهه بود. بعد که سران اینها بهاعدام محکوم شدند و » رجوی«را زنده نگه داشتند و در زندانها به او میداندادند، یک علامت سؤال بود و نه بیش از آن. کسانی بودند که مبارزه میکردندو نمیشد حرفی زد، باید مبارزه میکردند. بعد که یکی از آنها (تقی شهرام) از زندان ساری فرار کرد و بیرون آمد، بلافاصله انشعاب در سازمان شروع شد، اعلان ایدئولوژی مارکسیستی دادند و سازمان و مبارزه را به طور کلّی متلاشیکردند. باز هم علامت سؤال بود. ضمن اینکه خبرهایی دایر بر دست داشتنسفارت آمریکا در قضایا به گوش میخورد. در چنین موقعیتی هم فقط علامتسؤال بود. تا زمانی که در اواخر انقلاب، اینها به بدنام کردن علمایی مثلآیتاللَّه طالقانی و آیت اللَّه منتظری و آیات دیگری که در زندان بودند پرداختند، این پرسش مطرح شد که اینها قصد دارند استوانه اسلامی را از بین ببرند.
انقلاب به پیروزی رسید و اینها پس از اینکه از زندان آزاد شدند به ایندانشگاه [تهران] و جاهای دیگر آمدند و به دادن شعارهای چپ روانه پرداختندو زمزمه » انحلال ارتش«را سر دادند، و اینکه چه باید چگونه بشود! هر قدمانقلابی که شورای انقلاب برمیداشت، اینها مطلبی بالاتر از آن را میگفتند کهشورا را از بین ببرند. مثلاً ما [شورای انقلاب] میگفتیم کارخانههای پنجاهسرمایهدار را مصادره کردیم، آنها میگفتند چرا تمام کارخانهها را نکردند؟ حرفی میزدند که شدنی نبود. سؤال این بود که اینها چه میگویند و چهمیخواهند؟ اینها همه سؤال بود. امّا اکنون دیگر سؤال نیست و روند انقلاب، مسئله را مثل آب خوردن روشن کرد.
اوایل انقلاب، اینها [منافقین] با دولت موقّت در افتادند، امّا پس از اینکهدولت موقّت ساقط میشود، انسان میبیند که دولت موقّت و اینها علیه خطّامام متّحد میشوند. یا در قضایای مجلس و جاهای دیگر، شاهد ماجرا بودید.
بنیصدر که در پاریس بود، روزهای آخری که میخواست به ایران بیاید، علیه منافقین مقالهای نوشت و آن را سند کرد و خودش را بین جوانهایی کهمخالف بودند محبوب کرد. امّا پس از حاکمیت خطّ امام، بنیصدر و رجوی وبقیه لیبرالها یکنواخت میشوند!
خوب! چطور شد آن زمان که شورای انقلاب کار میکرد، شماها علیه دولتشعار میدادید، اما بعد که بخشی از شورای انقلاب ماند - ماها ماندیم و آنهارفتند - همه شما متّحد شدید؟ فرزند و پدر و دوست و همراه شدید؟ انسان، بسیاری از مطالب را میفهمد. مردم هم کم کم اینها را میفهمند.
بنیصدر، روزی در مصاحبههای تلویزیونی درباره حجاب بحث میکرد. خانمهایی هم برای دانستن مثلاً دلیل حجاب آمده بودند. یکی از ادله بنیصدراین بود که: خانمی که موهایش را بیرون میاندازد و زینت میکند و بیرونمیآید برای محکوم کردن افراد دیگری که در مقابلش هستند قدرتی پیدامیکند و این، اِعمال زور است. و بدین ترتیب بیحجابی را حرام میدانست. امّا همان فردی که بیحجابی را به علت » اعمال زور در جامعه «محکوم میکرد، وقتی دستش از همه جا کوتاه شد، در حزب جمهوری اسلامی بمب گذاشت وهفتاد - هشتاد انسان ممتاز را آنگونه قطعه قطعه کرد. آن روحیه لطیفی کهبیرون آمدن موهای خانمی را بهعنوان وسیله اعمال زور محکوم میکند، بااین روحیه چه سازگاری دارد؟ ما اینها را» افشاگری انقلاب«مینامیم.
تا این اواخر، باز علامت سؤالی بود. زمانی که اینها [منافقین] در اینجابودند، حاضر نبودند فرمان امام را ببرند، و فرمان مجلس و شورای انقلاب را. بهعنوان آزادیخواه و.. و فلان، حاضر نبودند با حکومت قانونی و ملّتخودشان بسازند. امّا حالا که به پاریس رفتهاند، برای اینکه یک کلمه از آنهابنویسند و از قول آنها نقل کنند. به سوسیالیستها، یهودیها، صهیونیستها وروزنامههای صهیونیستی باج میدهند. خوب! شما اگر میخواهید آنجا باجبدهید، به اینجا بیایید و به ملّت خودتان بدهید. باج هم از شما نمیخواهند، بیایید و حرف شنوی داشته باشید.
هرکه گریزد زخرابات شهر بارکش غول بیابان شود
آنجا باید منّت رادیو آمریکا و تمام جریانهای استکباری را بکشید تا حرفتانرا بزنید. در اینجا که بودید، ما که با شما رفیقتر بودیم. در تلویزیون خودمانمصاحبه میکردید و حرفهایتان را میزدید. میتینگهای شما در همین جاینمازجمعه بود و تلویزیون پخش میکرد. چرا اسلحه برداشتید؟ امجدیه کهمرکز تاخت و تازتان بود. چرا اینجا را رها کردهاید و رفتهاید به آمریکاییها و فرانسویها باج میدهید که اجازه بدهند در شانزلیزه راه بروید و حرفی بزنید! این شد مبارزه؟ انسان اگر مستقل باشد، اینگونه عمل نمیکند که برود بامیخائیل طارق، این مزدور عراقی ملاقات کند و قرارداد استراتژیکی ببندد، برای اینکه روی سر ملّت خودش بمب بریزد. خوب! اینها برای ملّت مبارزهمیکردند! خاک برسرتان که این قدر مطالب را نمیفهمید!
شنیدم و در گزارشها بود، پس از ملاقاتی که با وزیر خارجه جدید عراقکردند، بچههای منافق که در زندان کارون اهواز بازداشت هستند، دسته جمعیتوبه کردند و گفتند ما با چه کسی همراهی میکنیم! علامتهای سؤال، اینگونهبرطرف میشود.
پیشازاین عرض کردم: کشتن و اعدام و زندانی کردن اینها [منافقین] مهمنیست. آنچه اهمیت دارد آنکه مردم ببینند آدمهایی که خود را سمبل مقاومتنشان داده بودند و پنج - شش سال آنگونه در زندان مانده و خیال کرده بودندکه حالا کوه شدهاند و پس از اینکه آزاد هم شدند میخواستند خودشان را مثلکوه نشان بدهند، با ملّت خود این جور هستند. نمیتوانند صمیمیت کنند و بهفرانسه میروند و نوکری میکنند. خیال میکنید فرانسه مجّانی پلیس گذاشته واینها را حفظ میکند؟ یا عراق مجّانی به اینها پول میدهد؟ یا رادیو عراقمجّانی مقالههای اینها را میخواند؟ همه مطالب که اینها نیست.
در کردستان، حقایق آن قدر روشن شده است که علمای کردستان در مجلس، حرفهایشان را میزنند - بهتر از کسانی - که در نطقهای پیش از دستور سخنمیگویند. آن قدر مطلب روشن شد که مردم کرد در انتخابات خبرگان، به رغمفشار و تهدید گروهکها، بیش از انتخابات اوّلی جمهوری اسلامی رأی دادند. این کشف حقایق و روشن شدن چهرهها، مطالب را روشن میکند. » فی تقلّبالاحوال علم جواهر الاحوال«.
انصافاً شناخته شدن جریانهای مدعی مبارزه از بهترین دستاوردهایانقلاب برای ملّت بود. جبهه ملّی که میخواست برای ملّت خدمت بکند، اینک در آنجا چه میخواهد؟ مگر میتوان ملّت را در اروپا و با نوکری آمریکاپیدا کرد؟ تمام جریانهای چپ به ریشه آمریکایی آلوده بودند، و امروز میبینیمکه شعارهای انقلابی کارگر به نوکری آمریکا تبدیل شده است. چگونه استوقتی بچههای انقلابی ما در خیابانهای آلمان و فرانسه تظاهرات میکنند، پلیس آنها را دستگیر میکند و به زندان میبرد، امّا آنها که تظاهرات میکنند، پلیس زنجیروار پیرامونشان را احاطه میکند که کسی به آنها دست نزند؟ اگر کسی تخم مرغی به آنها پرتاب کرد او را میگیرند و به زندان میبرند. آنهانورچشم فرانسه! نورچشم آمریکایند! نورچشم هندند! کل جهان استکباری ازچهار بچه تروریست این قدر حمایت میکند و آبروی خودش را میبرد. اینگویای چه مطلبی است؟ این کشف ماهیت برای ملّت و انقلاب ما و جهان، بهترین هدیه انقلاب است کهان شاءاللَّه باید از آن استفاده بشود.
امّا اکتشافات خارجی از این حرفها بیشتر است. ماسکهایی در منطقه دریدهو چهرههایی فاش و مطالبی روشن شد که اگر انقلاب اسلامی ایران نبود، امکان داشت تا ده قرن دیگر هم کشف نشود. ماهیت این دولتهای عربی که ازسی سال پیش، شعار جنگ با اسرائیل را میدهند، چگونه روشن شد؟ صدام وحزب بعث عراق که حتی » جبهه پایداری «را قبول نداشت و تندتر از آنها بود، کارش به کجا کشید؟ حزب بعث، هیچ چیزی را در دنیا قبول نداشت، مصر، عربستان و اردن را کافر میدانست و همه را تکفیر میکرد و براین تصور بود کهتنها انقلابی جهان در بغداد است، لب دجله! امّا اکنون وضعش به گونهای شدهکه از» حسن مراکشی«هم بهتر و صریحتر حرف میزند و با صراحت میگویداسرائیل به امنیّت نیاز دارد. آیا مسلمانهای فلسطین به امنیّت نیاز ندارند؟ آنهاهستند که امنیت لازم دارند. امّا تا اسرائیل باشد، فلسطینیها نمیتوانند امنیتداشته باشند. این مسئله را همه میدانند. و لذا میبینیم که ماهیت صدام چقدرخوب روشن شد.
آب صدام و کشورهای جنوب خلیج فارس به یک جوی نمیرفت و حاضرنبودند لباسشان را زیر یک آفتاب خشک کنند. انسان خیال میکرد اینها دوماهیت دارند، امّا حالا مشخص شد که همهشان سر و ته یک کرباس وهمهشان نوکر آمریکا بودند.
آمریکا اکنون چهارصد و هشتاد میلیون دلار به رژیم عراقی میدهد که تادیروز بهعنوان تروریست در دنیا معرفی شده بود. اصلاً دولت عراق بهعنواناینکه دولت تروریستی است، بایکوت شده بود، امّا ناگهان این جور از آمریکامحبت میبیند.
پولهایی که قبلاً جنوب خلیج فارس به اینها داد، آنها را هم آمریکا داد. شماخیال میکنید پول عربستان سعودی با چک خود آقایان نوشته میشود؟ میگویند امضا کنید! دیگری باید دستور امضا را بدهد؛ آنها فقط کارمندند. ماهیت همه اینها روشن شد. تیپ همهشان یکی است؛ مصر، اردن، سودان، مراکش، عراق، عربستان، کویت، قطر، همه یکی هستند و از یک جا فرمانمیبرند؛ راه همه به انگلستان و آمریکا ختم میشود. مسائل اینگونه برایمردم کشف شده است و هیچ تردیدی ندارند. این کشف برای جهان بسیارباارزش است.
ممکن بود دهها سال دیگر، ما و ملّتها گمراه بمانند به امید آنکه اینها فلسطینرا آزاد کنند. امّا حالا فهمیدند سرانجام کسی پیدا میشود، دستی از آستین به درمیآید و آن که باید آزاد کند، آزاد میکند. اگر جمهوری اسلامی نبود، این کشفنمیشد و اینها تا قیامت این شعار را میدادند.
در قضیه لبنان، شاهد رسوایی و آبروریزی آنها بودید. هنگامی که مسلمانهادر بیروت زیر بمب بودند، آنها در کنار مأموران آمریکایی و اسرائیلی نشستهبودند و مذاکره میکردند. ماهیتها اینگونه کشف میشود. تمام این مسائل همبه این خاطر است که قدرت عظیمی در خاورمیانه خلق شده است: » برایاینکه این قدرت را بکوبیم، باید همهمان متّحد شویم. حالا دیگر اسرائیل، مسئله دوم ماست، مسئله اول اینجا [ایران] است!«.
چنین حالتی پیش آمد. ماهیت غربیها فاش شد. فرانسه بهعنوان کشوری کهتروریسم را تحریم کرده بود، امروز مرکز تروریستها شده است. نشده؟ تمامادعاهایتان دروغ از آب درآمد. شما [فرانسه] از این پس نمیتوانید بگویید ما باتروریسم مخالفیم. چگونه میتوانید بگویید؟ آنها [منافقین] هر روز اعلامیهمیدهند: » امروز ده تا پاسدار کشتیم. امروز فلان جا را منفجر کردیم«. شما همآنها را حفظ میکنید و رادیو و تلویزیونتان در اختیار آنهاست. مگر تروریستچیست؟ خوب! شما تروریست هستید. این کشفیات بسیار باارزش است.
اینها یک عمر میگفتند که نفت نباید آلت سیاست قرار گیرد. همه این رامیگفتند. اما زمانی که خواستند جمهوری اسلامی ما را از پا درآوردند، اوّلکاری که کردند، گفتند ما دیگر از ایران نفت نمیخریم. چطور چیزی که بناستوسیله سیاست قرار نگیرد، برای شما وسیله شد؟! خوب! این را مردم یادگرفتند. فردا ما هم این کار را میکنیم. وقتی اوپک را آدم کردیم و آنجا رامسلّط نمودیم، آن موقع این کار را خواهیم کرد. بله، نفت وسیله سیاست است. با همین نفت، اسرائیل را ساقط میکنیم. اوّل هم شما این کار را کردید. اینکشفیات برای ما مهم است.
یکی دیگر از کشفیات مهم و درسهای انقلابی این بود که معلوم شد دعوایروس و امریکا نیز در بسیاری موارد ساختگی است و در جاهایی که لازم باشدبا هم میسازند و بر سر مردم میزنند. چگونه است که هم روسیه موشک 9 متری با بُرد 280 کیلومتر به عراق میدهد و هم فرانسه به او » اگزوست«میدهد؟
در جنگ هستیم. جزء قوانین شماست که در حالت جنگ نباید به دو طرفکمک این چنینی بکنید. معلوم میشود دعوا بر سر چیز دیگری است! همهمیخواهند اسلام را سرکوب کنند. همه قصد سرکوب مستضعفان را دارند. حالا هرکس در خدمت آنها بود به او کمک میکنند.
به هرحال، تمام اصولی که برای خودشان درست کرده بودند و تمامپایههایی که میخواستند مردم را با آن گول بزنند فرو ریخت. تمام کاخهایی کهبرای امنیت خود ساخته بودند دچار زلزله شد و ترک برداشت و همه اصولیکه مطرح کرده بودند دچار تردید شد.
مسائل فراوان دیگری هم هست. من ده - پانزده موردش را میگویم. شما هممیتوانید بیش از صد مورد پیدا کنید. اصلاً وقتی پایه خراب است، تماماصولی که درست میکنند خراب است و این پایههای غلط، پایههایاستعماری و استثماری است. ما بحمداللَّه راه خودمان را میرویم. جمهوری اسلامی نیز راه خود را یافته و به مردم دیگر هم نشان داده و ان شاءاللَّه سایرملّتها نیز راه ما را بشناسند، و میهمانان دهه فجر که در مجلس امروز ما شرکتدارند، این حرفهای ما را بهعنوان سوغات جمهوری اسلامی به ملتهای خودمنتقل خواهند کرد.
بخش پایانی صحبت من مربوط به جنگ است که به زبان عربی تهیه کردهامو آن را برای خواهران و برادران عرب زبان میخوانم. فقط در مقدمهاش به شما
برادران بسیجی که بیش از سه هزار نفرتان اکنون با قیافههای نورانی درنمازجمعه شرکت کردهاید و آماده اعزام به جبهه هستید عرض میکنم که خطبهعربی به رسالت شماها مربوط میشود که بدانید. من دو هفته پیش اعلام کردممهلتی به بعث عفلقی عراق میدهیم که فکر کند و متنبه بشود. امیدواریم کهمتنبه بشود، که البته خیلی بعید میدانیم. خطبه عربی امروز من اتمام حجت بهکشورهای دیگر عربی است که از عراق حمایت کردند. آن فضای سیاسی که مااز منطقه میفهمیم این است که منطقه خود را برای زندگی کردن بدون صدامآماده میکند و این واقعیت کم کم روشن میشود.
حرفمان با کشورهای مرتجع حامی بغداد این است که: خیلی کمک کردید، پول فراوان دادید، ماشین و راه و بندر دادید. اینها برای ما قابل عفو است. ما آنمجرم اصلی را خواهیم گرفت، امّا شما دیگر ادامه ندهید و بگذارید مردمعراق کار خودشان را بکنند. ما نیز هیچ هدفی در عراق نداریم. مردم عراق بایدسرنوشتشان را خودشان تعیین کنند. دولتهای منطقه به فکر نیفتند که بخواهندحکومتی شبیه اردن یا سودان در عراق به وجود آورند. این نمیشود. ما که اینهمه شهید دادیم و تا اینجا رسیدیم، نمیایستیم که شما اردن جدیدی خلقکنید و راه ما را که تا به حال با صدام بسته بودید - که به فلسطین برویم - بااردن ببندید. بگذارید مردم عراق هر چه خواستند بکنند. اگر کشورهای منطقه، خودشان را به فرمانبرداری از آمریکا آلوده نکنند و نخواهند وسیله تحمیلحکومت جدیدی بر عراقیها بشوند میتوانند با ما در صلح و صفا زندگی کنند و مطمئن باشند که جمهوری اسلامی از حال تا همیشه، قصد تجاوز وتعدی به هیچ کشوری، به خصوص کشورهای همسایه را ندارد. برای ما فقطماهیت اسرائیل ظالمانه و غاصبانه است که آن را اعلان کردیم و حرفمان راگفتیم.
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم.
اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحْ / وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِاللَّهِ اِفْواجاً / فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَواَّبًا.
[1]- آیه 5 سوره طلاق: و هر که از خدا بترسد خدا گناهانش بپوشد و او را پاداش بزرگ (بهشت ابد) عطا کند..
[2] - امام خمینی در تاریخ صبح 10 بهمن 1361 / 15 ربیع الثانی 1403 در جمع اصناف و بازاریان سراسر کشور گفت: « حالا من عرض می کنم به شما، ما فرض می کنیم که حضرت امیر ـ سلام الله علیه ـ امروز در ایران بود و رئیس دولت بود و ملاحظه می کرد که یک جمعیتی، صدام و آنهایی که با او موافقند، یعنی همۀ دولتهای دنیا به استثنای بعضی، این هجوم کرده است به ایران و خرابی کرده است و نفوس مردم را تلف کرده است و آواره کرده است و غارت کرده است و خرابی. حضرت ببینند که الآن اسلام و ملت اسلام و اعراض و نفوس ملت اسلام در خطر این است که این یأجوج و مأجوج بریزد به ایران و همان کاری را که در اهواز کرد و خرمشهر کرد در تهران بکند و در مشهد بکند و در اصفهان. اگر حضرت احساس این معنا را کرد، چه می کرد؟ می نشست موعظه می کرد؟ می گفت که خودم تنها درست می کنم؟ پول نداشت، کافی نبود، مالیات تنها کافی نبود، چه بکند؟ حضرت آن وقت حکم می کرد به اینکه مردم به حسب توانشان، مستضعفین، طایفۀ کم درآمد، اینها کنار و طایفه هایی که پردرآمدند، صد میلیون مثلاً اینها هرسال درمی آورند و بیشتر و خصوصاً آنهایی که کاری به کار این مسائل ندارند، البته نوع بازرگانان این جور نیستند، نوع تجار این جور نیستند، نوع کسبه این طور نیستند، امّا در بینشان خوب اشخاصی هست، شما هم می شناسید که یک معامله چند صد میلیونی می کند و در آن معامله هم بیشتر از صد میلیون نفع می برد و حساب و کتابی هم در کارش نیست. امیرالمؤمنین با این کشوری که در معرض خطر است چه می کرد؟ همۀ افراد را می فرستاد جنگ. با فشار، اموال اشخاصی که ثروتمند بودند و اینها را می گرفت و می فرستاد و اگر نمی رسید عبای خودش را می داد، عبای من را هم می داد، کلاه شما را هم می داد برای حفظ کشور اسلام، برای حفظ نوامیس خود این مردم. شما می دانید که اگر خدای نخواسته صدام یک وقت دستش به تهران برسد چه خواهد کرد؟ برای شما اموال می گذارد؟ برای شما اَعراض می گذارد؟ برای شما نفوس می گذارد؟ می دانید چه خواهد کرد؟ می دانید که خطر دارد الآن؟ خطر، صدام قابل آدم نیست، اما صدام و آنهایی که پشتوانۀ او هستند، دولتهایی که پشتوانۀ او هستند، آنهایی که کمک می کنند به آنها، قدرتهای بزرگی که اسلحه می دهند، قدرتهای بعد از او که آدم می فرستند، تجهیزات می فرستند و افراد می فرستند، خوب، یک همچو خطری الآن برای ایران هست. آیا در یک همچو خطری که، متوجه همه است، نه متوجه یک قشری، خطر خوزستان متوجه همه جای ایران است، خطر خرمشهر و آبادان و ـ عرض می کنم که ـ آنجاهایی را که آنها آن وقت در تصرف داشتند و آن کردند که مغول نکرده بود در طول تاریخ، این متوجه به همه است. انصاف است که در یک همچو وقتی احتکار بشود، این ملت را در مضیقه بگذارند؟ انصاف است که در یک همچو وقتی گرانفروشی بشود که دولت به جان بیاید و نتواند درستش بکند، یا باید کمک کرد به این دولت؟ تکلیف نداریم ما که کمک می کنیم تکلیف شرعی. این اصناف محترم، این بازاریهای محترم، اینها می توانند مبارزه کنند با گرانفروشی، با اینکه اجناس را به قیمت ارزانتر بفروشند. آن مقدار که گیرشان آمده، اگر اجناس را به قیمت ارزان بفروشند، محتکرین کنار می روند، نمی توانند نگه دارند، یا محتکرین را بروند خود اصناف بروند آنجا، به آنها بگویند آقا چرا این کار را می کنید؟ خوب، در یک همچو وقتی که همه چیز ما، در معرض خطر است، ما حق داریم که بنشینیم هی گله کنیم از که اینکه مثلاً فلان چیز کم است، فلان چیز زیاد است؟ خوب نمی تواند. مسئله بالاتر از این معنایی است که من و شما خیال کنیم؛ مسئله، مسئلۀ امریکا است نه مسئلۀ صدام. مسئلۀ فرانسه هست، مسئلۀ شوروی است....
خیرخواه ها کمک کنند، ما نصیحت می کنیم، استدعا می کنیم از آنها که کمک کنید به این دولتی که مشغول گرفتاری اش هست و آن همه گرفتاری دارد. دولت هم باید به شما کمک کند، طرفینی است قضیه، یک طرف را نباید حساب کرد. از آن طرف دولت آن مقداری که می تواند باید خدمت کند، آن قدری که توان دارد باید خدمت کند به بازار و به مستمندان و به دیگران. از آن طرف هم آقایان همه باید خدمت بکنند. منتها اینکه حالا من دارم می گویم، به گوش یک عدۀ زیاد امّا کم مایه، کم سرمایه، به گوش آنها می رود، امّا یک عده ای هم هستند که سرمایه های هنگفت دارند، آنها این حرفها را خیلی گوش نمی دهند. حساب آنها با خدای تبارک و تعالی است. ان شاء الله خداوند همۀ شما را تأیید کند، موفق باشید و همه و همۀ ما و دولت، همه دنبال این باشیم که اسلام را پیاده کنیم و احکام اسلام را. و امیدواریم که پیروز بشویم و پیروز می شویم. و خداوند شما همه را حفظ کند..( صحیفه امامجلد 17 ، صفحات 270 تا 275)
[3] - سوره انفال ; آیه 29: اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیلهای جهت جدا ساختن حق از باطل قرارمیدهد; (روشنبینی خاصی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت;) و گناهانتان را میپوشاند.
[4] - آیه 31 سوره نساء : چنانچه از گناهان بزرگی که شمارا از آن نهی کردهاند دوری گزینید، ما از گناهان دیگر شما درگذریم و شما را در دو عالم به مقامی نیکو و رتبهایبلند برسانیم.
[6] - در شرایط انقلابی و حالتهای تحول، ماهیت انسانهانشان داده میشود.