خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِوَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ.
قالَ الْعظیمُ فی کِتابهِ:
أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکّیهِمْ بها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلوتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ[1]
در سه بخش گذشته (خمس، زکات و مالیات مصوبه نظام اسلامی) گفته شد که بهمنظور پر کردن چالههای فقر و عقبماندگی و تأمین هزینههای مدیریت کشور برای اداره جامعه، سهمی از اموال مشروع مردم در نظر گرفته میشود. مطلبی که قابل توجّه است و دانستن آن - برای مأموران دولت بهخصوص و جامعه بهطور عام - ضرورت دارد، شیوه و فرهنگ اسلامی درباره چگونگی دریافت مالیاتها و رابطه بین مالیاتدهنده و مالیات گیرنده و اصول و سنّتهایی است که باید مراعات شود و درباره هریک از آنها بهاجمال، تذکری میدهیم.
مسئله اصلی، پایه و اساس سیاست دولت در گرفتن مالیات و روح این حرکت است. در این زمینه، دو حالت متصوّر است: سیاست دولت این باشد که اموال مردم را بگیرد و دست آنها را مقداری خالی کند یا آنکه نه، سیاست دولت این باشد که مردم متمکّن باشند و بتوانند با میل و رغبت، از عهده پُرکردن چالههای فقر و تأمین هزینههای مربوط به اداره کشور برآیند.
این دو حالت، درست در مقابل هم است؛ یعنی زمانی روحیه حاکم ب رسازمان مالیاتگیری، عمّال مالیات، وزارت دارایی، سازمان برنامه و بودجه، مأموران وصول عوارض شهرداری و دیگر مسؤولان، چنان است که مقداری از پول ها را از دست مردم بگیرند که زیاد نداشته باشند.
حالت دوّم این است که وضع مردم بهگونهای باشد که بتوانند در همکاری با کشور و جامعه شرکت کنند و مشکلات را مرتفع سازند. حالتی که اسلامی است، حالت دوّم است؛ درصورتیکه حالت اوّل، ناصحیح و مضر و نهی شده است.
هنوز بخش مهمی از بحث عدالت اجتماعی ناگفته مانده است. مهمترین کاری که دولت باید برای مردم بکند، ایجاد کار و شغل است. دولت باید سرمایه بدهد، مشکلات کار را از جلوی راه بردارد، نیروهای انسانی آمادهبهکار را تشویق کند و قدرت و امکانات برای تولید و توزیع بدهد و هدف، آن باشد که بخش عقبافتاده مردم، با امکاناتی که از دولت میگیرند، خود را به بخشهای دیگر برسانند و عقبماندگیها را از راه تحصیل مال جبران کنند.
در بحثی که امروز مطرح کردم، بیشتر به کلمات مولا علی بن ابیطالب (ع) و دستوراتی که به عمّال و فرمانروایان ایالتها دادهاند و مخصوصاً به نامهای که بهعنوان دستورالعمل درباره گرفتن زکات به مالک اشتر والی مصر نوشتهاند، تکیه خواهم کرد. در نامه به مالک اشتر، مطالب فراوانی ازجمله تعمیر بلاد، جمعآوری مالیات و استصلاح مردم دیده میشود؛ امّا وقتی خود امام توضیح میدهند، در قسمتهای بعد نامه به مالک اشتر میگویند: تلاش تو بیشتر برای آباد کردن جامعه و بهبود زندگی مردم باشد تا تلاش برای گرفتن اموال از دست آنها.
همانگونه که در بحث گذشته گفتم اسلام، گرفتن مالیات را در همه ابعاد و مواردش، حقّ دولت و دیگران و «مانع الزّکات» را در حدّ کفر میداند و کسی را که زکاتش را نپردازد، صاحب مال خود نمیداند و به گردن اوست و بعد از مرگش، گرفتن آن، پیش از تقسیم مال بین ورثه است. درعینحال به مأموران دولت دستور میدهد هنگام اخذ زکات یا مالیات از مردم و برخورد با آن ها براساس اعتماد، عفو، گذشت و مسامحه عمل کنید و روابط بین ملّت و دولت و مالیاتدهنده و مالیات گیرنده باید منطبق با فرهنگ اسلامی باشد.
نکته بسیار ظریف و دقیقی را مطرح میکنم که میتوانید در طول صحبت هایم از روایاتی که میخوانم، مطلب را بفهمید و آن این است که اسلام مایل نیست وصول مالیات براساس عنف و زور و اجبار و اکراه باشد؛ بلکه ضمن اینکه پرداخت مالیات را واجب و بر حق میداند، میخواهد با چاشنی داوطلبی و اقدام از سوی خود مالیاتدهنده، به دست خود دادن و به استقبال پرداخت مالیات رفتن نیز همراه باشد. چنین حالتی برای انسان سازنده است و با حالتیکه بالای سر انسان چماق بگذارند و بگویند «یا اللَّه بده» خیلی تفاوت دارد. اسلام، حالتی را میخواهد که گویی در درون خود انسان، مأموری گذاشتهاندکه او را حرکت میدهد که«یا اللَّه، بردار ببر!»
این دو حالت، تفاوت زیادی با یکدیگر دارد و اسلام حالت دوّم را میخواهد. بدیهی است اگر کار به جایی برسد که خود مردم ندهند، زور میآید؛ امّا فرهنگ اسلامی میکوشد که مردم را به گونهای آماده کند که خودشان بدهند. آیهای هم که در ابتدای خطبه خواندم، به همین معناست. خداوند به پیغمبر (ص) میگوید:« از اینها مالیات بگیر» ؛ امّا «صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنّ صَلوتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»، درود بفرست براینها و تعریف و تشویقکن و حالتی به آنان بده که سکونت برایشان باشد و با آرامش خاطر بیایند و با حکومت رابطه مالی برقرار کنند.
امروز مطالب زیادی یادداشت کردهام که میخوانم و امیدوارم برای شما سازنده باشد. مخاطبان من نیز بیشتر، مأموران و گیرندگان مالیات هستند وبرای مردم هم از آن جهت که اسلام را بشناسند جالب است.
این بخش از نامه علی بن ابیطالب (ع) به مالک اشتر مورد توجّه است: «وَلْیَکُنْ نَظَرُکَ فی عِمارِةٍ الْاَرضِ اَبْلَغُ مِنْ نَظَرِکَ فِیاسْتِجلاب الْخَراج[2]»
چرا؟ حضرت علی (ع) در این باره توضیح میدهند و میفرمایند: برایاینکه شما نمیتوانید از یک مشت مردم فقیر و بدبخت خراج و مالیات بگیرید؛ زیرا وقتی چیزی نیست، شما هرچه فشار بیاورید، باعث نابودی وخرابی میشود نه اصلاح: «لِاَنَّ ذلِکَ لا یُدْرَکُ اِلاَّ باْلِعماَرةِ[3]»
و بعد میفرمایند: «وَ مَنْ طَلَبَ الْخَراجَ بغَیْرِ عِمارةٍ اَخْرَبَ الْبلادَ، وَ اَهْلَکَالْعِبادَ، وَ لَمْ یَسْتَقِمْ اَمْرُهُ اِلاّ قَلیلاً[4]»
حضرت علی (ع) سپس درباره چگونگی پرداخت مالیات میفرمایند: (ببینید این مطلب چقدر برای مأموران جالب است.) « فَأِن شَکَوْا ثِقْلاً اَوْعِلَّةً اَوِ انْقِطاعَ شرْبٍ اَوْ بالَّةٍ اَوْ اِحالَةَاَرْضٍ اغْتَمَرَها غَرَقٌ اَوْ اَجْحَفَ بها عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْبما تَرْجُوا اَنْ یَصْلُحَ بهِ اَمْرُهُمْ [5]»
امام (ع) سپس تأکید میفرمایند که خیال نکن تو در این کار ضرر میکنی: « وَلا یَثْقُلَنَّ عَلَیْکَ شَئٌ خَفَّفْتَ بهِ الْمَؤُنَةَ عَنْهُمْ، فَاِنَّهُ ذُخْرٌیَعُودُونَ بهِ عَلَیْک[6]»
حضرت علی (ع) تأکید میفرمایند: اگر یک جریان عمران قدرتمندی درمملکت باشد و سیستم توزیع صحیحی در سطح جامعه اجرا شود، اینها [پولهایی که بهعنوان مالیات گرفته نمیشود] دوباره به خزانه دولت برمیگردد و باید در این زمینه شکیبا بود.
«فَاِنَّهُ ذُخْرٌ یَعُودوُنَ بهِ عَلَیْکَ فی عِمارَةِ بلادکَ وَ تَزیینِوِلایَتِکَ [7]»
امیرالمؤمنین علی (ع) آن گاه خطاب به مالک اشتر میفرمایند:
» مَعَ اسْتِجْلابکَ حُسْنَ ثَناءِهِمْ وَ تَبَجُّحِکَ باسْتِفاضَةِالْعَدْلِ فیهِمْ مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَتِهِمْ بما ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْاِجْمامِکَ لَهُمْ وَ الثِّقَةَ مِنْهُمْ بما عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْوَ رِفْقِکَ بهِمْ فَرُبَّما حَدَثَ مِنَ الاُمُورِ ما اِذا عَوَّلْتَ فیهِعَلَیْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَیبَةَ اَنْفُسهِمْ بهِ[8]»
این مسئله، همانند آنی است که ما امروز در جنگ میبینیم. اگر میخواستیم اینهمه امکانات برای جنگ را بهزور از مردم بگیریم، میشد؟ زمانی که مردم روابط خوبی با دولت داشته باشند، با دست و میل و استقبال، خودشان مشکلات دولت را به کلّی حل میکنند که البته بازهم دراینباره بحث خواهم کرد.
حضرت علی بن ابیطالب (ع) میفرمایند: «فَاِنَّ الْعُمرانَ مُحْتَملٌ ما حَمَّلْتَهُ وَ اِنَّما یُؤْتی خَرابُالارضِ مِنْ اِعْواز اهلها وَ اِنَّما یُعْوِزُ اهلها لِاِشْرافِ اَنْفُسالوُلاةِ علی الْجَمِْع[9]»
چنین روحیهای در دو حالت امکان پذیر است: یا اینکه آدمهایی هستند که ازلحاظ اقتصادی فکر میکنند جیب مردم را خالی کنیم بهتر است؛ یا آدمها وحکومتهای فاسدی هستند که عمر خودشان را کوتاه میدانند و میگویند اینچند روزی که هستیم قدری از مردم بگیریم؛ که هر دو شکلش بد و ناپسنداست. عبارت حضرت علی (ع) در این باب چنین است:« لِاِشْرافِ اَنْفُس الْوُلاةِ عَلَی الْجَمْعِ وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بالْبَقاءِ وَقِلَّةِ اِنْتِفاعِهِمْ بالْعِبْرِ»
نه تاریخ بخوانند، نه فلسفه تاریخ را بفهمند، نه بتوانند تحلیل درست اقتصادی بکنند و خیال کنند با فشار آوردن به گرده مردم میتوان دولت را غنیو مردم را تعدیل کرد. نه، این راه حل مسئله نیست. بهطور کلّی و اساسی، دستوریکه علی بن ابیطالب (ع) میدهد، بر این پایه مبتنی است که بگذارید مردم داشته باشند تا بتوانیم از مردم بگیریم. مأموران دولت به ویژه مأموران داراییتوجّه کنند که تخفیفهایی در برنامههای مالیات اسلامی هست که به ایجاد آن رابطه مطلوب [بین مردم و دولت] منجر میشود.
از حضرت علی بن ابیطالب (ع) عرض کردم. اینک روایتی از پیامبر گرامیاسلام (ص) میگویم (از حضرت علی مطلب جالب دیگری هست که بار دیگرعرض خواهم کرد). این روایت به طرق مختلف از پیغمبر (ص) رسیده و آن را دَعائم الاسلام نقل میکند. او میگوید: علی بن ابیطالب (ع) از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمود:«اَنَّهُ - صَلِّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ - نهیان یُخْلَفَ النَّاسُ عَلیصَدَقاتِهِمْ وَ قالَ هُمْ فیها مَأمُونُونَ[10]»
اظهار نامه مالیاتی که میدادند، مأمورین میپذیرفتند، مردم را وادار به قسمخوردن نمیکردند، آنها را تحت فشار قرار نمیدادند و روی اعتماد عملمیکردند. یا فرمود:« نَهْی رَسُولُ اللَّهِ اَنْ یَغْلِظَ عَلَیْهِمْ فی اَخْذها مِنْهُمُ[11]»
سپس میفرمود: « وَ اَنْ یَقْهَروُا عَلی ذلِکَ، اَوْ یُغَیِّرُوا، اَوْ یُشَدَّدَ عَلَیْهِمْ فَوْقَطاقَتِهِمْ[12]»
حضرت علی بن ابیطالب (ع) به یکی از مأموران جمعآوری مالیات دراجتماع عام فرمودند: « واَنْظُرْ خَراجَکَ فِی الْجَهَلِ وَ لاتَتْرُکْ مِنْهُ درْهَماً [13]»
حضرت در حضور مردم، این چنین فرمودند، بعد به آن مأمور گفتند: زمانیکه خواستی بروی، بیا تو را خصوصی ببینم. با این عبارت: « فَاِذا اَرَدْتَ اَنْ تَتَوَجَة اِلی عَمَلِکَ فَمَرْنی».
مأمور میگوید: خدمت حضرت علی (ع) رفتم. حضرت فرمودند: آنی که در انظار به تو گفتم برای این بود که مردم مسئله مالیات را جدّی بگیرند و خیال نکنند که حقوق مردم را نباید بدهند. « أنَّ الَّذی سَمِعَتهُ مِنّی خُدعَة». ولی مبادا به استناد این حرف من، حالا که سراغ مردم میروی، به خشونتمتوسّل شوی:« اِیَّاکَ اَنْ تَضْرِبَ مَسْلِماً اَوْ یَهُودیّاً اَوْ نْصرانَیْاً فی درْهَمْخَراج[14]»
حضرت امیرالمؤمنین (ع) سپس خطاب به مأمور میفرمایند:«فَأِنَّما أمِرنا اَنْ نَأخُذَ مِنْهُمُ العفو[15]»
البته از طرف عام معلوم است که نمیتوان به مردم تأمین مطلق داد که در هر شرایطی بخواهند اگر تمایل دارند، مالیات بدهند و اگر نمیخواهند، ندهند. پیش از این گفتم که مالیات حق و پرداخت آن تکلیف است. مال اللَّه و مالالنّاس است و اگر ندهد، در مالش هست و روز قیامت بهصورت اژدها دورگردنش درمیآید. اگر دولت ضرورت دید، میتواند با همان عنف و زوری کهعرض کردم، بگیرد؛ امّا فرهنگ و رویه اسلام این نیست، بلکه رویه این است که با مردم، انسانی برخورد شود و رفته رفته آنها را مؤمن کند به اینکه این کار رابکنند؛ یعنی با ایمانشان عمل بکنند.
حالا کیفیت کار را ببینید. بهترین سند برای ما باز هم شیوه عمل حضرتعلیّ بن ابیطالب (ع) است. ملاحظه کنید که آن حضرت، مالیات را به چهشکلی از مردم میگرفت؟ فرمود که: « بَعَثَ اَمیراْلُمؤْمِنینَ مُصَدِّقٌ مِنَ الْکُوفَةِ اِلی بادیَتُها»
حضرت علی (ع) مأمورانی را به اطراف (روستاها) میفرستاد. آن حضرت به مأموران جمعآوری زکات (مالیات) میفرمود، وقتی میخواهید بروید، دستورالعملی برایتان صادر میکنم.
علی بن ابیطالب (ع) دستورالعملی بهعنوان آداب اخذ زکات و مالیاتبرای مأموران جمعآوری مالیات دارد. آن حضرت میفرمایند:« یا اَبا عَبداللَّه (یا عَبْداللَّه) اِنْطَبقْ عَلَیْکَ تَقْوَی اللَّه»
نخستین شرط برای مأمور مالیات این است که متّقی باشد؛ هم از جهت برخورد با مردم و هم از جهت حفظ اموال، دارای تقوا باشد. اگر این را نداشته باشد، صلاحیت این مسؤولیت بزرگ را ندارد. حضرت علی (ع) درباره جمعآوری مالیات تقوا را سفارش میکنند:« فَاِذا قَدمْتَ عَلَی الْحَیِّ فَاَنْزلْ بمائِهِمْ مِنْ غیران تُخالِطَاَبْیاتَهُمْ[16]»
« ثُمَّ امْضِ اِلَیْهِمْ بالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ[17]» ، « حَتَّی تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ[18]» « ثُمَّ تَقُولُ عِبادَ اللَّهِ اَرْسَلَنی اِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلیفَتُهُ لِاخُذَمِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فی اَمْوالِکُمْ، فَهَلِ لِلَّهِ فی اَمْوالِکُمْ مِنْحَقٍّ؟[19]»
حضرت علی (ع) آن گاه تأکید میفرمایند: « فَأِنْ قالَ قائِلٌ لا، فَلاْ تُراجِعُهُ[20]» امیرمؤمنان (ع) به مأموران جمعآوری زکات و مالیات میفرمایند: « اگرخواستند بدهند و قبول کردند که در آنجا دارند، باز شدّت عمل به خرج مده. مثلاً اگر قرار باشد گوسفندی را بهعنوان مالیات بگیری، بهترین آن را انتخاب مکن. البتّه او هم حق ندارد بدها را بدهد؛ اگر جنس معیوبی بدهد، زکاتش را نداده و دین خدا از او ادا نشده و باید بعداً بپردازد و جنس سالم و صحیحی بدهد. شما تقسیم کن و بگو این نصف، دوباره این نصف را تقسیم کن، همیشه او را بیع گیر نما و بگو هر طوری که میخواهی بردار. «
حضرت تأکید میکنند: « بیشتر اموال متعلّق به اوست و تو خیلی کمتر از اوداری. بدین جهت خیال مکن تو آقای مطلقی و او را باید تحت فشار قرار بدهی. مال را تقسیم کن و بگو هر طور میخواهی بردار، دومی را تقسیم کن. باز هم تقسیم کن تا آن مقداری که لازم داری بماند. آن ته را بردار.»
پس ملاحظه میکنید که شیوه گرفتن زکات و روش برخورد با مردم، تعیین میزان مالیات و تنظیم اظهارنامه مالیاتی باید براین پایه باشد که دولت نباید بهعنوان یک طلبکار سمج، سختگیر و زورگوی باقدرت، با مردم مواجه شود وبکوشد مردم برای پرداخت زکات از قلب، دین، ایمان و عقایدشان استمدادکنند.
حضرت علی (ع) باز به یکی از مأموران وصول زکات میفرمایند:« اِذا اَتَیْتَ عَلی رَب الْمالِ فَقَلْ تَصَدَّقْ رَحِمِکَ اللَّهُ مِمَّااَعْطاکَ اللَّه[21] »
« رَحِمِکَ اللَّه» تعبیری است که مأمور زکات باید با مردم بکند. آن هم برخوردی است که علی (ع) دستور میدهد؛ امّا علی بن ابیطالب (ع) و پیغمبر (ص) و قرآن درباره کسانی که حاضر نیستند سهم خدا را از اموالشان بدهند، بدترین تعبیرات را دارند.
حضرت علی (ع) درباره اینگونه افراد میفرمایند:« مِتُّ اِمَّا یَهُودیّاً اَوْ نَصْرانیاً [22]»
کسی که یک قیراط[23] از زکات را ندهد، بدترین تعبیرها را دربارهاش به کار بردهاند. فردی که مالیات نپردازد، مسؤول همه مردم است و - به قول علی بن ابیطالب (ع) - در روز قیامت، فقرا و مساکین و بنده و بردهها، گرفتارها و همه محرومان مدّعی او هستند و او را به محاکمه میآورند. از لحاظ حقوق نیز مال خودش نیست، حرام است و جزء مال مردم به حساب میآید و نمازش مال مردم و درآمدش هم متعلّق به آنهاست.
امّا شیوه کار در اسلام براین پایه مبتنی است که مأموران وصول مالیات باید مردم را بهسوی تربیت و فرهنگ اسلامی رهنمون شوند و بهگونهای با آنها برخورد کنند که زکات و مالیات را بر اساس ایمان و اعتقاد خود بپردازند. اعمال چنین شیوهای بسیار موثّر است. ممکن است ده سال، کمی خسارت ببینیم امّا بهتدریج جریان پرداخت مالیات به شکلی درمیآید که در صدر اسلام بود. درصدر اسلام، وضع به گونهای بود که زکات دهنده، اموال خود را بار اسبمیکرد امّا هرجا میگشت کسی نبود که زکات بگیرد و میگفت: » ما به چهبدبختی گرفتار شدهایم که میخواهیم اموال خدا را بدهیم امّا مستحقی پیدانمیشود«. یعنی وضع طوری بود که برخی از مردم، اموال خود را تا پیدا کردنمستحق در انبارهای خود نگهداری میکردند.
ما خودمان در این دوران جنگ، تجربه خوبی برای این کار داشتیم. چند روزپیش در ملاقاتی که با مسؤولان کمیته امداد امام داشتم، جریان بسیار لطیفی راتعریف کردند.
بستههای بزرگی آورده بودند که چندین کیلو طلا، نقره، جواهر و چیزهایکوچک و ریز، دستبند و گوشوارههای کوچک بود. حال، ببینید چقدر زیباستکه روابط مالی جمهوری اسلامی با مردم به این صورت درآمده است! مسؤولان کمیته گفتند که این هدیهها را نوعاً کسانی دادهاند که تحت پوششکمیته امداد امام هستند و از دولت کمک میگیرند. شما میدانید، کمیته امداد امام، مؤسّسه ای است که اوایل انقلاب به منظور رسیدگی به حال افراد ندار ومساکین ایجاد شد. امروز بیش از پانصد واحد از این کمیته در سراسر کشور، متجاوز از یک میلیون و سیصد هزار نفر را زیر پوشش دارند. بیش از شش هزارنفر در این جریان خدمت میکنند که سه هزار و پانصد نفرشان حقوق نمیگیرند و افتخاری کار میکنند و دو هزار و پانصد نفرشان حقوق کمیمیگیرند. آن طوری که میگفتند حدود هفت هزار کارگاه درست کردهاند که فقرا را به خودکفایی رساندهاند و ضعیفترین و فقیرترین مردم زیرپوشش کمیت ههستند. همه این هدیهها را اینگونه افراد آورده بودند که این یک قلم آن بود. پیش از این هم کمکهایی کردهاند و در پشت جبهه نیز خدمت میکنند.
من تعجّب کردم چگونه کسانی که خودشان با حمایت جمهوری اسلامی زندگی میکنند، این مقدار کمک بکنند! بعد فکر کردم و آن را زیبا یافتم. یعنیآن فقیری که هیچ چیزی در خانه ندارد و با امداد دولت زندگی میکند، ممکن است گوشوارهای از دوران جوانیاش داشته باشد و بخواهد همان را به جبهه ببخشد. در مورد مصرف زکات بعداً خواهیم گفت و خواهید دید کسانی که حتّی همه چیز دارند؛ امّا خرج سالشان را ندارند، میتوانند زکات بگیرند.
اگر روابطمان را با جامعه این جور بکنیم، دلیلی ندارد که فلان تاجر نیز اینگونه عمل نکند، بقیه کارمندان دولت هم این چنین عمل نکنند. اگر مردم احساس کنند که دولت از آنها حمایت میکند و خدمتهایش برای خداست و اگر احساس کردند که این گوشواره، چیز بهتری در بهشت برایشان خواهد شد، روابط تغییر خواهد کرد.
اخیراً لیستی از قم برای من فرستاده شد که طلبهها واحدی بهعنوان « واحدامداد پشت جبهه» درست کردهاند (حالا اینکه طلبهها به جبهههای جنگ میروند، مسئله دیگری است؛ اما نکته قابل توجّه این است که طلبهها جزء فقیرترین قشر جامعهاند؛ هنوز هم خانوادههای آنها درآمد کافی ندارند و زندگیطلبگی از زندگی دانشجویان فقیر، خیلی محرومانهتر است). لیستی که فرستاده شده بود، نشان میداد که همین طلبهها چه خدماتی به جبههها کردهاند. چقدر پتو، عبا، قبا، پول، بخاری، ساعت، رادیو و چیزهای دیگری که در زندگیشان بوده است، جمع کرده و به جبههها فرستادهاند. آدم در سراسر وجودش احساس نشاط میکند که در جامعهای زندگی میکند که محرومترین مردمش حاضرند امکانات خود را اینگونه در اختیار دولتشان بگذارند.
از هندوستان، رقمهای عمدهای جمع کردند و از طریق دانشجویان برایجبههها فرستادند که اصلاً خجالت کشیدیم از آنها بگیریم و گفتیم اینها را خرج تبلیغ اسلام در هندوستان بکنید و ما از بودجه خودمان به جبههها میدهیم. ارقام نسبتاً بزرگی از کشمیر، پاکستان و آفریقا نیز به دستمان رسیده است.
این حالت، مخصوص فقرا نیست. سه روز پیش، مهاجران عراقی هدیهای از لندن برای جبهه فرستادند. از ظاهر هدایا معلوم بود که مهاجران عراقی، افراد متمکّنیاند. دستبندهای گرانقیمت و اشیای سطح بالایی بود. آنها درلندن زندگی میکنند، وضع مالیشان خوب است و اجباری هم بالای سرشان نیست. با این وجود، اینگونه به جبههها کمک میکنند.
اسلام، اینگونه میخواهد. فرهنگ اسلام میخواهد جمعآوری و گرفتن مالیات براساس اعتماد، احترام، ادب، ایمان و احساس وظیفه باشد، و آنمالیات گیر واقعی که در قلب، روح و سینه انسان است او را ناگزیر کند تاآخرین قیراط بدهی خود را بپردازد. بدیهی است اگر ندهند، دولت برای ادارهزندگی خود و جامعه، میرود و میگیرد.
این شقّ دوّم قضیه است. شقّ اوّل آن، خطاب به برادران اعضای دولت، وزارت دارایی و مأموران وصول مالیات است: هرجا هستید، وظایف خود راباید انجام و برنامههایتان را ادامه دهید. امّا برخوردتان با این مردم خوب کهنشان دادند چقدر زیبا در خدمت اسلام و جمهوری اسلامی هستند، بایدبراساس اعتماد و احترام و بدون فشار باشد. زیرا این راه به همان جاییمیرسد که ما میخواهیم. اینگونه نباشد که یک مأمور در گرفتن مالیات، جدّیتر باشد تا انجام وظیفه خودش.
ما از مسائل آگاهی داریم. قبلاً زیاد بوده، هنوز هم هست. مثلاً برای گرفتنپروانه کسب مراجعه میکنیم، با بیاعتنایی روبه رو میشویم. از این میز به آن میز، و از اینجا به آنجا حواله میشویم. برعکس آن، زمانی است که فلان مأمورمیخواهد مالیات بگیرد. آن قدر جدّی است که هیچ چیزی را فراموش نمیکند. نباید به این صورت باشد. مردم باید احساس کنند همان اندازه که شما برای گرفتن مالیات تلاش میکنید، در راه انداختن کار آنها نیز دلسوزید. او برای گرفتن پروانه سرگردان بشود؛ امّا شما در گرفتن مالیات سرگردان نشوید!
مأموران وصول مالیات نباید در ذهنشان اینگونه محاسبه کنند و بگویندچطور شد که ما هجده سال درس خواندیم و بیست و سه سال تجربه کارداریم، ماهی مثلاً پنج - شش هزار تومان حقوق میگیریم امّا این آقا با داشتنیک کارگاه کوچک، ماهی سی هزار تومان میبرد. خوب، شما هم برو و آنجوری کار کن. البتّه دولت باید با برنامهریزیهای صحیح، ترتیبی بدهد کههمه درآمدها متعادل و خوب باشد امّا این معیاری برای مأموران نیست که برمردم تضییق کنند. تمام برنامهها باید به سویی حرکت کند که مردم را آزاد ومختار بگذارید و آنان را با محرّک نیروی ایمانشان وارد میدان کنید.
بدیهی است عدّهای در این میان سوء استفاده میکنند. اوّلاً طیّ چند سالآینده اینها کم کم تربیت میشوند، ثانیاً بعدها شناخته میشوند و حسابیبرایشان باز میشود. ما میبینیم حضرت پیامبر اکرم (ص) در مواردی باکسانی که مالیات ندادهاند، جنگ کرده و نیرو فرستاده و آنان را بهعنوان کافر، اسیر کرده و آورده است. یعنی وقتی که لازم باشد و شرایط ایجاب کند، مالیاترا با این شیوه هم میگیرند. امّا اساس مالیاتگیری و رابطه مالی دولت با مردمو گرفتن حقوق خدا، مبتی بر ایمان است، و باید برای مردم سازندگی و حالتایثار و گذشت داشته باشد.
در اینجا به نکته ظریفی توجّه کنید! مالیاتهای اجباری، نوعاً روی قیمتاجناس منعکس میشود. یعنی وقتی شما به اجبار روی کارگاهی بیمهمیبندید، او نیز حساب میکند و میگوید این هزینه کارگاه، این هم حقّبیمهاش، پس جنس قدری گرانتر! امّا مالیاتهای انتخابی و پیشنهادی رویقیمت اجناس انعکاسی ندارد. کسی که خمس میدهد آن را روی جنسنمیبرد؛ او در راه خدا داده و این جور کارها را ضدّنتیجه میداند، و این ازافتخارات بزرگ اسلام است.
این ریزهکاریهایی که در معارف اسلام میبینیم، تجربه به ما نشان میدهدکه ریشه اساسی در آسمان و عمق فطرت بشر دارد و از سوی خالق این زمینآمده و بهطوری برنامهریزی شده است که جریان مالیات به این شکل انجامپذیرد.
بنابراین تقوای مردم در مالیات این است که تا قیراط آخر حساب کنند و بامیل خودشان بپردازند و بدانند اگر مال مردم را بخورند در قیامت از آنهامیگیرند و اگر لازم باشد در دنیا هم از آنها گرفته میشود. تقوای مأمور مالیاتهم این است که ادب، احترام، گذشت و عفو و برخورد صحیح و سالم و جدّیبودن در کار خودش را بهصورت منطقی ارائه دهد.
اَعُوذُباللّهِ مِنَالشَّیْطان الرَّجیمْ
بسمِاللّهِ الرَّحمن الرَّحیم
اَلْهیکُمُ التَکاثُر / حَتی زُرْتُمُ المَقابَر/ کلاً سَوُفَ تَعْلَمُونَ /ثُمَ کلاً سَوُفَ تَعْلَمُونَ / کلاً لَوْ تَعْلَمونَ عِلمَ الیَقینِ /لَتَرَونَ الجَحیمَ / ثُمَ لَتَرؤنَها عَیْنَ الیَقینِ / ثُمَ لَتُسْئلُنَیُومَئذٍ عَنِالنَعیمِ
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِوَ عَلی علی أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطَّاهِرة وَ عَلیسبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی علی بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدبْنِ علی وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ علی وَ علی بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِعَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی.
در خطبه دوم، پیش از ادامه بحث خطبه دو هفته قبل، شهادت بزرگمردان راه مبارزات اسلامی، سران حرکت مقدّس فداییان اسلام و شهدای عظیم الشّأن تمام دوران تاریخ مبارزات اسلامی را به امام امّت و به ملّت و خانوادههای بزرگوارشان تبریک و تسلیت عرض میکنم.
بحث مهمّ این هفته، ادامه بحثی است که دو هفته پیش به مناسبت هفته وحدت درباره اتّحاد مطرح کردم؛ امّا به خاطر تراکم مطالب نشد آن گونه کهلازم بود، توضیح بدهم. بخش دیگر مربوط به جنگ است و به چند پرسشیکه در مورد بحثهای هفتههای گذشته - توسّط نامه - از من شده است، پاسخخواهم داد.
درباره وحدت و نتایج هفته وحدت، بهعنوان یک نیاز و بهترین پشتوانه و نیروی تداوم انقلاب، قسمتهایی را لازم دیدم که عرض کنم. البتّهوحدت مورد نظر ما دارای ابعاد و مراحلی است که امروز بیشتر به نقطه عالیو اوج آن میپردازم. کلّ مسئله این است که نیروها برای اهداف مقدّسی بایکدیگر همکاری کنند، و همکاری و تعاون انسانها برای خدمت به حق ازم قدّسترین مواردی است که در همه ادیان آسمانی و در منطق هر مکتبی کهداعیهاش این است که میخواهیم با تمام نیروهای ضدّ ظلم، ضدّ امپریالیزم وتجاوز متّحد باشیم، باید چنین کاری بشود. هنگامی نیز میخواهیم در نقطه مهمّی با افراد و کسانی که از همه جهات شرایط وحدت را دارند، متّحد شویم.
این دو مقوله با هم تفاوت دارند. یعنی، دوستان توجّه کنند! این که همه مردم قالبی فکر کنند و همه چیز مورد اتّفاق باشد، امکان پذیر نیست. قرآن هم چنین چیزی را نخواسته، قرآن نیز - چون میدانسته و واقع بین است - چنین چیزی را نخواسته است. امّا اینکه انسانها بتوانند در اختلافهای جزیی به خوبیتفاهم کنند و اختلافات را حل بکنند، چیزی است که از ما خواسته شده است. این که قرآن میفرماید:« وَ اعْتَصِمُوا بحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَلاتَفَرَّقُوا[24]»
خطاب به آنهایی است که در مواردی با یکدیگر اختلاف دارند،میگوید:« وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ[25]»
این آیه، خطاب به آنانی است که در همه اصول اسلام با هم متفّقاند و در موارد خاصّیبا هم اختلاف دارند. انسان نمیتواند بدون اختلاف باشد. بینشهای گوناگون در جامعه همواره بوده و خواهد بود. قرآن نیز به این مسئله صراحت دارد که اینگونه اختلافها درمیان انسانها میماند و اصلاً شاید خوب هم باشد - و شاید هم نه - حتماًخوب است؛ «اِخْتِلافُ اُمُّتی رَحْمَة» همین جاهاست. یعنی مردم، حتّی مسلمانهای خطّ امام میتوانند با هم اختلافهایی داشته باشند. اینگونه اختلافها در حوزه علمیه، مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و بین مراجع نیز هست. اختلافهایی در درس، بحث، اظهارنظر و بینشها وجود دارد.
یک وقت انسانها در جهانبینی، ایدئولوژی، خطّ مشی کلّی و تاکتیکهای حرکت با هم متّحد میشوند؛ چنین وحدتی کامل است و امروز نیروهای خطّ امام باید آن را داشته باشند. زمانی است که نه! اختلافهایی در مراحل بالا داریمکه آن وحدتها و اتّحادها نسبی است و نمیتواند همه جانبه باشد. شاید هم نتوان در چنین موردی نام « وحدت»گذاشت. مثلاً گاهی با هم تشریک مساعیمیکنیم. فرضاً جریانی در دنیا وجود دارد که به خدا معتقد نیست؛ امّا در مسأله خاصّی میتواند با ما همکاری کند، که آن را «تعاون» و«تشریک مساعی» مینامیم. اگر اوضاع، کمی بهتر از این باشد« ائتلاف» است. به عبارت دیگر، انسانها در موارد زیادی با هم اختلاف دارند؛ امّا در یک یا چند مورد به توافقمیرسند و میتوانند همکاری کنند. در چنین مرحلهای« ائتلاف» مطرحمیشود. گاهی از این هم بیشتر است؛ اختلافها را بهطور موقّت کنار میگذارند و« اتّحاد» میکنند. یک بار واقعاً« وحدت» است. این همان جایی است که ما اکنون در آن هستیم. یعنی نیروهای مسلمان انقلابی خطّ امام که در جامعه زندگی میکنند، در جهان بینی، ایدئولوژی، تاکتیک و استراتژی و همه چیز باهم متّحد هستند و اختلافها بسیار فرعی و جزئی است. در این مورد نباید اختلافها، تفاوت بینشها و سلیقهها و تفاوت در تشخیص موضوعات، مانع همکاری، صمیمت، رفاقت، تعاون و اشتراک مساعی باشد.
این مسئله را امروز بهعنوان یک ضرورت مطرح میکنیم. البتّه آرزو داریم که همه مسلمانها اعمّ از شیعه و سنّی و سایر فرقهها به هر عنوانی که هستند، در کلّ جهان اسلام، در مقابل کفر، الحاد، استثمار و استکبار جهانی و ... همکاری داشته باشند. امّا فعلاً به مناسبت هفته وحدت، باید بین خودمان روی این مسئله مروری بکنیمو ببینیم اوضاع بر چه روالی است.
افرادی هستند به خاطر ارتباطهایی که داشتهاند و شناختی که از جامعه دارند و روابطی که با طبقه ضعیف و محروم برقرار کردهاند، دارای بینش شدید مبارزه با سرمایهداری هستند. افرادی نیز یافت میشوند که در این حد، قدری تعدیلشدهتر حرکت میکنند. هر دو هم حق دارند و خیر را میخواهند. مثلاً مسئلهای در مجلس شورای اسلامی مطرح میشود. همه نمایندهها نشستهاند، همهشان خیر جامعه را میخواهند، همهشان نیز مسلماناند. امّا موقع رأیگیری، یکی این را قبول دارد و دیگری آن را. نمیشود به همه بگوییم یکجور باشند. در شورای نگهبان، فقهای برگزیده و از چهرههای جمهوری اسلامی هستند. مسئلهای که به شورا میرود، ممکن است سه نفر در یک طرف و چهار نفر یا دو نفر در یک طرف قرار گیرند. فتواهای مراجع و شخصیتهای عظیم اسلامی شیعه در طول تاریخ را ببینید! در مسائل اقتصادی، برخورد باکار، اجاره، طبیعت و برداشت از آن، بینشهای مختلفی ارائه کردهاند. این عیبی ندارد؛ باید باشد و بحث شود و برای برخورد کردن با دیگران در این اختلافها معیاری هم وجود دارد.
حرف ما این است که برای یک جامعه رشید و بالغ، هضم اینگونه مسائل خیلی آسان است. در مصادیق، اختلاف میشود. تشخیص موضوع و فهمیدن احکام اسلام، راههای گوناگونی دارد. فرضاً حضرت امام امروز مطلبی را میفرمایند امّا اگر از آقایانی که پای صحبت امام نشسته بودند بپرسیم، ممکن است ده جور فهمیده باشند. اگر این روزها نوار صحبتهای امام نبود که پخش شود و میبایست حرفها را از خانه امام بیاورند و نقل کنند، میدیدید که چقدر اختلاف در نقل این مطالب پیدا میشود. تازه، اکنونکه نوار هم هست، در موقع تفسیر و توضیح، برداشتهای گوناگونی میشود.
اکنون میخواهیم احکام اسلام را که مثلاً امام صادق (ع) به شاگردهایشان فرمودند و آنها بعداً در کتابها یا نقل به معنا و لفظ کردهاند بفهمیم. به تفسیرهایی که مفسّران از قرآن کردهاند بنگرید. درباره یک آیه از قرآن، این یکجور نظر میدهد و آن، نظر دیگری دارد. حضرت علی (ع) میفرماید:« فَاِنّالْقُرآنَ حَمَّالٌ ذو وُجوه»
اینگونه مسائل وجود دارد. براین اساس، برای تشخیص اسلام، معنا، صحّت و عدم صحّت روایت - مخصوصاً برای ما که به مسائل نقلی فراوان متّکی هستیم - عنوان اختلاف وجود دارد. ضمن اینکه اختلاف بینشها هم، در اینکه انسان یک حرف را دو جور بفهمد، موثّراست.
ما در چنین جامعهای زندگی میکنیم؛ جامعهای که اجتهاد زنده و آزاد دارد، به مجتهد حقّ عمل کردن به نظر خودش، و به مقلّد حقّ پذیرفتن نظر مجتهدش را میدهد و مسئله قطعی این است که همه نمیتوانیم یکپارچه مثل هم حرف بزنیم. چنین کاری امکان ندارد، توقّع هم نداشته باشید و اگر هم میشد شاید به مصلحت نبود.
اگر قرار بود تمام ما، همان بینش یک مقدار تند را داشته باشیم، خدا میداند جامعه انقلابی ما به کجا میرفت. اگر قرار هم بود همه بینش قدری محافظهکارانه میداشتیم، خدا میداند که چگونه از اینسو، دوباره به سرمایهداری میغلتیدیم. پس بهتر این است، عدّهای آنجور و عدّه دیگری اینجور فکر کنند و این آرا و اندیشهها به هم بخورد و بحث و بررسی شود. بالاخره اکثریتی گفتهاند، امامی گفتهاند، ولیفقیهی گفتهاند و معیاری گفتهاند تا در نقطهای حل شود، شورای نگهبان گذاشتهاند تا مسائل را حل کند. پس باید اینگونه فکر کنید، واقعی و واقعبینانه (با آنچه در جامعه ما هست و آنچه نیز که باید باشد و حق هم هست که همینگونه باشد). نباید اختلاف بینشها باعث شود که یکدیگر را تخطئه کنیم. نباید کسی را که درباره حقوق مردم و حفظ احترام مال مردم سخن میگوید، فوری متّهم کنیم که:» این آقا، سرمایهدار است، اصلاً آمریکایی است و فلان است «. او دارای چنین بینشی است و با دلیل حرف میزند. آنکسی را که قدری تندتر از اینیکی حرف میزند و درباره ضعفا و شکستن قدرت سرمایه و ضرورت گرفتن حقوق محرومان بحث میکند، متّهم به کمونیسم نکنیم و نگوییم که این هم، حرفهای چپیها را میزند. وقتی دارای معیارهای اجتهاد صحیح باشیم و حدودوثغور را مراعات کنیم، باید هر دو طرف برایمان قابل تحمّل باشند.
ما هیچ تردیدی نداریم که مراجعی که امروز در میان ما هستند و محترماند، همه با اخلاص حرف میزنند و تردیدی نیست که در مواردی اختلاف دارند. در مجلس و شورای نگهبان هم این مسئله هست. ما باید از تفاوت بینشها، تفاوت شخصیتها و از این مقدار اختلاف در تشخیص موضوعات، حسن استفاده را بکنیم و میدان برخورد اندیشهها برای تکامل فرهنگ و علوم و معارف اسلامی باشد.
اگر این سعهصدری که عرض میکنم، در بین ما باشد و طرز برداشت صحیح در برخورد با افکار دیگران باشد، محیط آزاد، حقّ اظهارنظر و آزادی سیاسی و اجتماعی پیش میآید و جامعه میتواند با امنیت و آرامش خاطر مطالبش را مطرح کند و مردم میتوانند در محیط آزاد زندگی کنند و همدیگر را متّهم نکنند. این درست نیست یک عدّهای بیایند و بگویند: نه، آنها چپاند، آنها راستاند! اینها ظلم است. یک عدّه هم بگویند بازاری و عنوان بازاری بهصورت جریانی درآید که وقتی آدم حرف بزند، بگویند که اینها مثلاً طرفدار سرمایهداری هستند. همین بازار مدّتها مرکز مبارزه علیه جریان شوم سرمایهداری زمان شاه بود. ما نمیتوانیم در برخوردهایمان در پیشامد مسائل بهگونهای برخورد کنیم که نیروهایمان را مقابل هم قرار دهیم و به یکدیگر ضربه بزنیم. این دانشگاه، آن بازار، حوزه علمیه و جاهای دیگر، مرکز مبارزه [علیه رژیم شاه] بودند. امروز هم هریک از اینها دارای مرکزیت است و هرکسی خدمت خودش را میکند و ما نیز باید همینگونه برخورد کنیم. بحمدالله کمکم چنین وضعی را در مجلس احساس میکنیم. تریبون آنجا باز است (دونقطه مقابل هم میتواند برای شما معیار باشد). وقتی قضیهای مطرح میشود، یکی مطلبی میگوید و درست نقطه مقابل او، بحث مخالف میکند. او استدلال به دین میکند. آنیکی هم. هر دو نیز در استدلالشان راست میگویند. یعنی این در بینش و درک به نقطهای رسیده و آن به نقطهای دیگر. ما باید چنین فضایی در همه کشور و در بحثهای سیاسی و علمی داشته باشیم. مگر امروز در علوم تجربی که محسوس هم هست، به اتّحاد کامل رسیدهاند؟ مگر پزشکان بر سر مسائل عادی معالجه باهم اختلاف پیدا نمیکنند؟ دنیای اسلامی ما باید محیط برخورد اندیشهها و آزادی تفکّرها و حل معضلات در سایه بحثهای عاقلانه و همراه با حوصله و سعه صدر باشد. در نتیجه خواهیم توانست جامعهای فاضل، اندیشمند، بالغ و رشید داشته باشیم و در عین حال در راه خدا - چون نباید معیارها را از دست بدهیم - و با معیارهای اسلامی و اجتهاد درست حرکت کنیم.
نتیجهای که میخواستم از بحث وحدت در هفته وحدت بگیرم، آنکه نیروهای خطّ امام باوجود همه اختلافهای جزئی در موضوعها یا بینشها و برخوردهای سیاسی، اجتماعی، علمی و اداری، میتوانند با صمیمیت و رفاقت با هم باشند و هستند. ان شاءاللَّه بتوانیم این وضع را در رابطه با سایر کشورها و جوامع اسلامی و مخصوصاً برادران اهل سنّت ادامه دهیم و وقار و عظمت جهان اسلام را در سایه این سعهصدر به وجود آوریم.
امّا یکی دو سؤال از من شده است که ضروری است درباره آنها توضیح بدهم.
در چند خطبه پیش، به مناسبتی مسئله ازدواج موقّت را مطرح کردم و گفتم: در آنجا که - به هر دلیلی - امکان ازدواج دائمی برای زن یا مرد وجود ندارد، اسلام با آن دید واقعبینانهاش با توجه به نیاز فطری انسان، ازدواج موقت را بهعنوان شیر اطمینان - که جلوی انفجار را بگیرد و از سرکوب فطرت انسان جلوگیری کند - پیشبینی کرده است.
در آن بحث گفتم: اگر اسلام درباره کارهای خلاف عفت، شدّت عمل به خرج داده است، آنگونه هم نیست که راههای صحیح تأمین غریزه را بسته باشد. از نامههایی که به من رسید و به گونههای مختلف با قضیه برخورد شده بود، احساس کردم که ممکن است بعضیها از گفتههای من سوءاستفاده کنند که باید توضیح بدهم.
برخی افراد نگران شدهاند که مبادا مردان زندار هم بخواهند با استفاده از فرصت، به سراغ هوس رانی و ایذای خانواده بروند. بعضی از دخترها نامه نوشتهاند و خیال کردهاند که ازدواج موقّت ممکن است راهی برای حتّی دخترهای خانه، دانشآموز و دانشجو هم باش، و مسائل دیگر.
ازدواج موقّت در اسلام بهعنوان یک وسیله هوس رانی تشریع نشده است؛بلکه اسلام و ادیان آسمانی به شدّت با روحیه هوس رانی مبارزه کردهاند. تعبیری در روایات هست که مردان « ذوّاق »، یعنی صاحبان روحیهای که میخواهند به زنهای مختلف برسند، ملعوناند و برای انسان ذوّاق، لفظ« ملعون» به کار رفته است.
روایتی - البتّه از طریق اهل سنّت - از علی بن ابیطالب (ع) نقل شده است که فرمود: اگر مردی را که زن دارد و درعینحال، دنبال ازدواج موقّت رفته، نزد من بیاورند، « رَجَمْتُهُ بالْحِجارَة» یعنی او را با سنگ خواهم زد.
ازدواج موقّت - به اتّفاق مسلمین - در زمان پیغمبر (ص) و نیز در زمان خلیفه اوّل [ابوبکر] بوده است. به اتّفاق خود اهل سنّت، خلیفه دوّم [عمر] با این تعبیر: « مُتْعَتانِ کانَتا مُحَلَّلتانِ فی عَهْد رَسُولِ اللَّهِ اَنَا اُحَرِّمُهُما وَ اْعاقِبُعَلَیْهِما »گفته است:« دو مُتعه در زمان پیغمبر (ص) حلال بوده؛ امّا من امروز آنها را حرام و تعقیب میکنم؛ یکی متعه حج و دیگری متعه زنها» که لابُد در این مسئله از اختیارات خاص حکومتی استفاده شده است. اینموضوع در شیعه مانده و ممنوع نشده است؛ امّا نه بهعنوان کاری هوسرانانه کهدر اختیار مردهای هرزه قرار گیرد بلکه بهعنوان وسیلهای برای حفظ عفّتعمومی. آنجا که نمیتواند نیازهای انسانی تأمین شود، مرد یا زن، بسیاری ازشرایط ازدواج دائم را هم دارد، به» عقد «نیاز است.» عدّه«هم میخواهد وتکلیف بچهها نیز معلوم شده است و بسیاری مسائل دیگر. دختر هم، باز عادیاست. همان طور که دختر باید در ازدواج دائم از پدرش اجازه بگیرد، بدوناجازه پدر حقّ ازدواج موقّت ندارد، و بین ازدواج دائم و موقّت، فرقی نیستو بسیاری از شرایط یکسان است. پس مبادا کسی از مسئله سوء استفاده کند.
همان طور که عرض کردم، از افتخارات اسلام و شیعه است که این دریچه را گذاشتهاند برای اینکه انسانهای نیازمند عاجز از ازدواج دائم، مجبور نشوند روی فطرتشان پا بگذارند و عقدهها کوفته و سرکوب شود. این توضیح را از آنجهت که میتواند خطرهایی در زندگی انسانها داشته باشد، ضروری دانستم.
امّا مهمترین و حسّاسترین بحث - که بیشتر در خطبه عربی آمده – مسأله جنگ است و چون منظور این بوده که مسلمانان عرب زبان و جهان عرب بهآن توجّه کنند در خطبه عربی آورده شده است و روح مطلب را در اینجا میخوانم.
من به دنیا گفتهام، اتمام حجّت و اعلام فرصت کردهام: ما بعد از عملیّات محرّم، با همه قدرتی که داشتیم، بیش از دو ماه صبر کردیم و با وجود تمام امکانات به دنیا اعلان کردیم که ما قصد اشغال عراق نداریم؛ بلکه حقّمان را میخواهیم و مهمترین حقّ ما - که حقّ همه جهان اسلام است - این است که متجاوزی که این همه خسارت به دنیای اسلام وارد آورده و این همه جنایتکرده است، باید محاکمه بشود که دیگر کسی به فکر تجاوز به کشورهای دیگر نیفتد. ما دنبال این مسئله بودیم و دو ماه نیز صبر کردیم.
در این دو ماه - که همیشه آماده برای حرکت هستیم - نه تنها به حرفهای ماتوجّه نکردند، بلکه باز هم فریب اربابها را خوردند، دنبال خرید اسلحه رفتند؛ سفرها، ملاقاتها، تحریکها و کارهای دیگر ادامه یافت و خیال کردند میتوانند از فرصت استفاده کنند و پای صدّام را محکمتر سازند تا جنگ طولانیتر بشود.
من در خطبه عربی گفتهام: ما زیاد صبر کردیم و برای آخرین بار، مهلتدیگری به حامیان صدّام و خود او میدهیم. اگر از این مهلت استفاده نکنند، مندر این نماز جمعه و از این تریبون مقدّس، جهان اسلام و مسلمانها را به شهادت میطلبم و آنان را شاهد میگیرم که صبر دو - سه ماهه برای نیروی مردم شهید داده پیروز، نیرومند و با نشاطِ شهادت طلب کافی است. ما همه صبرهایمان را کردیم، تمام اتمام حجّتهایمان را کردیم، تمام حرفهایمان را زدیم.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطْانِ الرّجیم
بسْماللَّه الرّحمن الّرحیم
أَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بأَصْحاب الْفیلِ / أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَ هُمْفی تَضْلیلٍ / وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ / تَرْمیهْمِ بحِجارَةٍ مِنْ سجّیلٍ / فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ
بسْماللَّه الرّحمن الّرحیم
لایلافِ قُرَیْشٍ / اءیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ/ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا اْلبَیْتِ / أَلذَّیأَطْعَمَهُمْ مِنْ جوُعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ
[1] - آیه 103 سوره توبه : تو از اموال مؤمنان صدقات را دریافت دار که بدان صدقات نفوس آنها را پاک و پاکیزه میسازی و رشد و برکت میدهی، و آنها را به دعای خیر یاد کن که دعای تو در حق آنان موجب تسلّی خاطر آنها شود.
[2]- هدف تو در آباد کردن زمین (وادارکردن مردم به تولید و توزیع و سرمایه دادن و کمککردن و رفع موانع کار آنها که باعث آبادی است) بایدنسبت به گرفتن مالیات و خراج جدّیتر باشد.
[3]- اصلاً وصول خراج ومالیات بدون معمور بودن امکان ندارد.
[4] - کسی که پیش ازگرفتن مالیات، برنامه عمرانی نداشته باشد، مملکت راخراب کرده، مردم را به هلاکت داده و فقط میتواند کاررا به طور موقت درست کند (و این کار در درازمدّتاصولی نیست.)
[5]- اگر آمدند و شکایتکردند و گفتند که آفت زد، باران نبود، باران زیاد شد، زمین مثلاً این عیب را پیدا کرد و اشکالی در کسب ماپیش آمد (و خلاصه شکایت کردند که امکانات درآمدمان آسیب دیده) آن مقدار به اینها تخفیف بده کهشکایتشان برطرف شود و بتوانند با طیب خاطربپردازند.
[6]- » مبادا برایت گران تمام شود وبگویی مال مردم را نگرفتیم و توی جیب اینها ماند؛ این ذخیره میشود و در جای دیگری به شما برمیگردد.
[7] - این ذخیره میشود و جای دیگری به شمابرمیگردد، هم شهرها را آباد میکند و هم مملکت رازینت میدهد، هم دولت را محبوب میکند و هم رابطهرا بهبود میبخشد.
[8]- تو نظر خوبو ثنا و ستایش مردم را درباره دولت جلب میکنی با عدالتی که کردهای، دلت بین خود و خدایت محکممیشود و راضی خواهی بود و بر اثر اعتمادی که نزدمردم برای خودت تأمین کردهای ذخیره عظیمی در مردمخواهی داشت. و همین موافقت و عدلی که انجام دادیپایهای برای روابط خوب خواهد شد. و اگر در این موردگذشت کردی و رابطه صحیحی برقرار کردی، مردم درموارد دیگر با میل و رغبت با دولت همکاری خواهندکرد و مشکلات را مرتفع خواهند ساخت.
[9]- اگر مملکت معمور [آباد] باشد، میشود به دوش مردم بار گذاشت؛ همه بدبختیها ازفقر و نداری مردم پیش میآید که فشار حکومتها ومأموران باعث بشود مردم در کارهایشان ناموفّق بشوند. یکی از خطرها، وجود روحیه مال اندوزی از مردم وخالی کردن جیب آنها در دولتیهاست.
[10]- حضرت پیامبر (ص) اجازه نمیداد مأموران وصول صدقه و زکاتمردم را سوگند بدهند، به اظهارات آنان اعتماد میکرد.
[11]- رسول خدا (ص) شدت عمل را در گرفتن صدقات نهیکرد.
[12]- مردم را مجبور نکنید، کتک نزنید و بیش ازتوانایی از آنها نخواهید.
[13]- میروید و خراج را با شدت عمل میگیرید و از یکدرهم آن در نمیگذرید.
[14]- مبادا مسلمان، یهود یا یک نصرانی را بهخاطر یک درهم خراج کتک بزنی]. » اَوْ تَبَیعَ دابَّةً عَمَلِفی درْهَم«[= یا به خاطر یک درهم، حیوانات آنان رابفروشی..
[15]- ما مأموریم نسبتبه مالیات دهنده با عفو و صفح برخورد کنیم.
[16] - وقتی آنجا رفتی، مبادا توی خانههای مردمبروی. سر قنات آب و خارج از شهر یا روستا، خیمهای بزن که توی مردم نباشی و بر آنها تحمیل نشوی. داخلزندگی مردم نرو.
[17] - با وقار و طمأنینهو بدون خشونت و تهدید و ارعاب با مردم ارتباط برقرارکن.
[18] - هنگامی که به مردممیرسی به آنان سلام کن.
[19] - سپس بگو، ولیّ خدا مرا فرستاده است برایاینکه حق خدا را از شما بگیرم. آیا حقی از خداوند دراموال شماست؟
[20] - اگر خودشان گفتندنداریم، اعتماد کن و دیگر برنگرد (که آنان را تحت فشارقرار بدهی.
[21] - هنگامی که برای وصول زکات (یامالیات) میروید بگویید آنی که خدا به تو داده، سهممالیاتش را به دولت بده.
[22] - میمیرد همانند یهودیا نصرانی.
[23] - قیرا، معادل ۲۰۰ سوت و برابر با ۲۰۰ میلیگرم است. هر پنج قیراط معادل یک گرم است.
[24] - آیه 103 سوره آل عمران: همگی بهریسمان خدا چنگ بزنید و پراکنده مشوید.
[25] - آیه 46 سوره انفال: و هرگز راه اختلاف و تنازع را - که موجب تفرقه اسلام است - مپویید که در اثر تفرقه ضعیف شده و قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد.