خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی

با بچه‌های حزب‌اللهی مشکل داریم. پاهایشان را در یک کفش کرده‌اند و می‌گویند آن کسی که در گذشته حجاب را رعایت نمی‌کرده و ایجاد فساد می‌کرده، آن که تشویق به توده‌ای‌گری و کمونیسم می‌کرده، آن کسی که در اینجا استاد بوده و با ایجاد فساد بچه‌ها را منحرف می‌کرده، همه باید از دانشگاه بیرون ریخته شوند! ما دخالت و التماس می‌کنیم، خواهش می‌کنیم که محیط دانشگاه را طوری کنید که نیروهای طرد شده آن رژیم که محیط فاسدشان کرده، خانواده‌ای که سرتا پا بی‌حجاب بوده و بچه‌اش هم در دانشگاه همین طور بوده، اصلاح و جذب شوند

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۳ فروردین ۱۳۶۱
جامعه مطلوب / مالکیت خدا و مالکیت انسان‌ها و تفاوت این دو / معانی لغوی و اصطلاحی استثمار و استعمار / روایات ظلم ستیزی / مارکسیست‌ها / کار و تولید، پایه اساسی مالکیت / مالکیت در نگاه مارکس و مارکسیسم / سنت‌های ایرانی ۱۳ فروردین / فقه اسلامی و تنجیم / مخالفت اسلام با خرافات / روز جمهوری اسلامی / مردم و انقلاب / مردم و جنگ / جنایت فرانسوی‌ها در الجزایر/ هاشمی رفسنجانی/ خطبه‌های جمعه/ عدالت اجتماعی/ روز جمهوری اسلامی/ مردم و دفاع مقدس/ سیزده بدر

 

     خطبه اوّل  

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ‌وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ.

قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ:

أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

قُلِ‌الَّلهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی‌الْمُلْکَ‌مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاء[1]

 پیش از شروع بحثمان در خطبه اوّل پیرامون عدالت اجتماعی، لازم است‌تذکّری بدهم. شنوندگان محترم باید توجّه داشته باشند که بحث ما در عدالت اجتماعی است، نه در اقتصاد. این سلسله بحثی که من در خطبه‌ها شروع کرده‌ام، بیانگر عدالت اجتماعی اسلام در همه زمینه‌هاست؛ هم در اقتصاد و روابط اقتصادی، هم در روابط سیاسی، اداری، حکومتی و قضایی که خرده‌خرده به آن‌ها می‌رسیم؛ بنابراین، بنده بُعد مراعات عدالت را در اقتصاد بیان می‌کنم و درصدد ترسیم سیستم اقتصادی اسلام نیستم. این تذکّر لازم بود تا شنوندگان فکر نکنند که ما یک بحث اقتصادی را مطرح می‌کنیم. بحث ما عدالت اجتماعی است؛ منتها در زمینه‌های اقتصادی.

 هفته گذشته عرض کردم که اسلام برای رسیدن به جامعه مطلوب که تولید بیشتر و داشتن حدّ متوسّط و مصرف معتدل است، برنامه‌هایی دارد. پیش از آنکه برنامه‌های اجرایی را بازگو کنم، گفتم که باید زمینه‌های فکری و ایدئولوژیکش را عرض کنم. براین اساس، در هفته گذشته، مالکیت را معنا کردم. مالکیت خدا و مالکیت انسان‌ها و تفاوت این دو مالکیت را گفتم و وعده دادم که استثمار را در همین رابطه معنا کنم؛ چراکه این کلمه از رایج‌ترین کلمات سیاسی و اجتماعی روز است و طبعاً به توضیحی نیاز دارد

 کلمه استثمار، در باب استفعال و از ریشه ثمر است که معنای بهره و نتیجه می‌دهد. استثمار یعنی طلب بهره و ثمر و سود. اینکه انسان از چیزی، از موضوعی، از کسی بخواهد بهره‌ای ببرد و ثمری بگیرد، این استثمار است. شما اگر مزرعه‌ای را به‌منظور بهره‌گیری آباد کنید، این کار - به معنای لغوی -استثمار است و اگر نتیجه کار کسی را هم بخواهید تملّک کنید، این هم - به معنای لغوی - استثمار است. استعمار هم چیزی شبیه این است؛ یعنی استعمار در باب استفعال از عمران است به معنای طلب آبادی کردن. این کلمه هم - کم‌کم - مثل استثمار، معنای خاصی گرفته است.  پس بهره‌کشی و طالب بهره بودن و به دنبال ثمر رفتن، معنای لغوی استثماراست؛ ولی آنچه اکنون در محاورات سیاسی و فکری مصطلح و متداول است، غیر از معنای رایج آن است. در بُعد سیاسی - اقتصادی، وقتی لغت استثمار مطرح می‌شود، منظور این است که دیگری کار بکند و ما ثمره کار او را به ناحق - بگیریم. وقتی می‌گویند استثمار منفی است و خوب نیست، این معنا موردنظر است. حال ما می‌خواهیم این مسئله را روشن کنیم که استثمار واقعی چیست و اسلام، مارکسیسم و دنیای سرمایه‌داری، هر یک چه نظری در این خصوص دارند و درنهایت، ما چه راهی را باید انتخاب کنیم. بی‌تردید، از دید اسلام، استثمار به معنایی که گفتم از کارهای بسیار بد و ازمحّرمات بسیار زشت است. در  قرآن کریم آیات فراوانی داریم که نشان می‌دهد حاصل کار انسان، از آنِ اوست: « [وَأَن] لَیْسَ لِلْإنْسانِ إلَّا ما سَعی» [= و اینکه: از آنِ انسان نیست مگر آنچه تلاش می‌کند.] اینکه گفته می‌شود این کلام قرآن، ویژه ثواب و عقاب اُخْرَوی است، یک نظر است؛  ولی تنها این نیست.

در جای دیگر می‌فرماید: «  [لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إلَّا وسع‌ها] لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ.» [= خداوند هیچ‌کس را جز به‌اندازه توانش مکلّف نمی‌سازد؛ آنچه به دست آورده،  از آنِ اوست و مسؤولیت آنچه نصیب خود کرده،  بر اوست.]

 شما می‌توانید صدها مورد آیاتی را در قرآن بیابید که عمل و کسب انسان را مال خودش می‌داند و بهره عمل را از خود آدم می‌داند. این آیات آن‌قدر روشن و معروف است که لزومی نمی‌بینم تتبّعاً نمونه‌ای بیاورم. در روایات نیز در این مضمون، نمونه‌های فراوانی است که بنده فقط یکی دوجمله نقل می‌کنم و رد می‌شوم.

 از پیامبر (ص) روایت است که می‌فرمود: «  مَنْ ظَلَمَ أَجیراً أُجْرَتَهُ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ.»  [= کسی که به یک نفر اجیر (کارگری که برای انسان کار می‌کند) ظلم بکند و اجرت او را درست ندهد، خداوند عمل این انسان را حَبْط[2] می‌کند و بوی بهشت به مشام این آدم‌نمی‌رسد.]

 بعد پیغمبر (ص) می‌فرماید: « بوی عطر بهشت، از ۵۰۰ سال راه، به مشام‌دیگران می‌رسد.»

 در وصایای رسول اکرم (ص) و حضرت علی - علیه السّلام -یکی از تعبیرات این است که کسی که به اجیر ظلم کن، د فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ؛ لعنت خدا بر کسی که اجرت کسی را که کار می‌کند، درست ندهد و نسبت به اوستم کند. از امام صادق (ع) هم روایاتی در این مضامین داریم، از جمله‌می‌فرماید: کثیف‌ترین گناهان چند تاست... یکی این است که انسان مَهر زنش را ندهد و یکی هم این است که آدم اجرت کارگر را درست نپردازد. مفاهیم‌کلّی هم در برخی روایات داریم، مثلاً فَجُناتُ أَیْدیهِمْ لاتَکوُنُ إلّا ِلأَ فْواهِهِمْ؛ آنچه انسان با دستش می‌چیند، نمی‌تواند برای دهان دیگران بچیند؛ یعنی برای‌خودش کار می‌کند. نیازی نیست در این موضوع روایات را جمع کنیم. این ازواضحات اسلام است؛ از جمله گناهان زشت و بد که غضب خدا را تحریک‌می‌کند و موجب لعنت او می‌شود، همین استثمار به معنایی است که انسان‌ثمره کار دیگری را به ناحق برای خودش بردارد. تا اینجا نیاز به بحث ندارد. کم‌کم باید یک بحث علمی - اجتماعی را بازبانی ساده در اینجا بگویم تا ببینیم اصلاً استثمار به این معنای مصطلح‌چگونه تحقّق پیدا می‌کند، از نظر اسلام چه چیزی استثمار است و ثمره کاردیگران را انسان چگونه غصب می‌کند. این‌ها مهم است و پس از این مرحله، همه احکام استثمار و غصب ثمره کار را مطرح می‌کنیم.

 مارکسیست‌ها، در اینجا تفسیری برای مفهوم استثمار دارند که بسیار غلط وغیر واقع‌بینانه است. در بحث قبلی هم اشاره کردم که آن عامل اساسی که باعث‌می‌شود انسان چیزی را مستحق شود و تملّک کند، کار است؛ با واسطه یابی‌واسطه.

 اگر در پیرامون خود دقّت کنید، می‌بینید که هر چه ما به عنوان‌مایملک در اختیار داریم، از طبیعت برداشته‌ایم؛ یعنی موادّ این‌ها را خدا خلق‌کرده و در طبیعت است. حال، اینکه ما چگونه می‌توانیم طبیعتی را که برای‌همه مردم خلق شده و مال خداست، مالک شویم، دلیل می‌خواهد. منابع انرژی، معادن، دریاها، جنگل‌ها و این همه مواهب الهی، در طبیعت‌وجود دارد و خداوند - به فرموده قرآن - برای مردم آفریده است:  وَالأَرْضَ وضع‌ها لِلْلأَنامِ [= و (منابع و ذخایر) زمین راخداوند برای مردمان قرار داد.] حال، چرا بنده مالک این عبا می‌شوم و شما مالک آن زمین می‌شوید؟ تنها دلیل برای این تملّک، کار است و چنانکه گفتم، با واسطه یا بی واسطه. وقتی‌که بنده با کار مشروع خودم چیزی را از زمین گرفتم، مال من می‌شود که البتّه بعداً می‌تواند با اجازه و میل من و یا با انتقال قهری به دست شما برسد، به‌دست فرزندان من برسد و یا به صورت موقوفه در آید. پس ما با کار، ارزش جدیدی در طبیعت ایجاد می‌کنیم که پایه اساسی مالکیت است.

 درست توجّه کنید که من نگفتم با کار مستقیم؛ یعنی اگر شما کار کردید و باکارتان خانه‌ای ساختید، ملک شما می‌شود. وقتی این خانه را اجاره می‌دهید واز دیگری پول می‌گیرید، درست است که کار جدیدی نمی‌کنید، ولی همان کارپیشین را اجاره می‌دهید؛ یعنی کار متبلور شما که این خانه است، به ۱۰۰۰ تومان اجاره تبدیل می‌شود که باز کار است و باز اگر فروختید و پول گرفتید، این هم کار است.

 فرض دیگری عنوان کنم: بنده زحمت کشیده‌ام و خودم، از الیاف درخت و یاپشم و پنبه‌ای که از گوسفند خود برداشته و تولید کرده‌ام، یک تور ماهیگیری‌ساخته‌ام. کار من، این تور است که خود ارزشی دارد. آن را به یک ماهیگیرمی‌دهم و او ماهی می‌گیرد؛ پس چون با کار من دارد ماهی می‌گیرد می‌توانم‌اجاره تور را از او مطالبه کنم. کار نمی‌کنم؛ امّا به اتّکای کار گذشته خودم، پول‌در می‌آورم؛ بنابراین، با واسطه هم انسان می‌تواند از کارش استفاده کند.

 مارکس و مارکسیسم، مغالطه‌ای در اینجا کرده‌اند و آن اینکه می‌گویند: هرچه در دنیا تولید می‌شود و هر چیز جدیدی که از طبیعت به وجود می‌آید، فقط با کار مستقیم ارزش می‌یابد و قیمت پیدا می‌کند؛ یعنی هر ارزشی را که از این زمان به بعد در موادّ طبیعت خلق کنید. کارهای گذشته را در نظر نمی‌گیرند و می‌گویند این مال کسی است که الآن دارد کار می‌کند. شما اگر کارخانه ریسندگی دارید و موادّی را کیلویی ۵ تومان وارد کارخانه می‌کنید و از آن طرف‌به قیمت ۵۰ یا ۱۰۰ تومان تبدیل به پارچه می‌شود و به بازار می‌رود، می‌گویند آن ارزش اضافی که پارچه نسبت به موادّ خام دارد، معلول کاری‌است که کارگر کرده است؛ و در اینجا، کارهای دیگری که قبلاً شده تا زمین وساختمان و ماشین در یک جا متمرکز شود و کارخانه‌ای پدید آید، محاسبه نمی‌شود و می‌گویند تمام ارزشی که روی مواد می‌آید، مال این کار زنده‌ای‌است که امروز شده است؛ بنابراین، هر کس به جز کارگر کارخانه بخواهدتفاوت این ۵ تا ۵۰ تومان را بگیرد، عملش استثمار و غصب است. البته این اصل را فقط در بخش خصوصی قابل اِعمال و قانون می‌دانند، ولی‌در بخش عمومی، قضیه فرق می‌کند؛ چون آن تفاوت را دولت می‌گیرد ومی‌گویند که دولت نماینده مردم است. هر چند در ظاهر فرقی نکند؛ یعنی‌دولت هم در اینجا مزدی مثل کارفرمای خصوصی - و شاید کمتر - به کارگرمی‌دهد و تفاوت قیمت یا سود را خودش برمی‌دارد که البتّه می‌گویندحکومتِ کارگری است و دولت فرقی با کارگران ندارد.  اگر بدین نحو با مسئله کار و تولید و ارزش برخورد کنیم، در بخش‌خصوصی، استخدام انسان نباید انجام گیرد؛ یعنی براین اساسی که‌مارکسیست‌ها قایل‌اند، هیچ کس حق ندارد کارگری را برای کاری به خدمت‌گیرد؛ چون فرض این است که از هر چه این کارگر درست می‌کند - غیر ازاستهلاک سرمایه اوّلیه - چیزی به صاحب کار نمی‌رسد. اگر کسی یک سرمایه ۱۰۰۰ تومانی گذاشته، به اندازه‌ای که سرمایه مستهلک شود برمی‌دارد؛ چنانچه در ۱۰ سال تمام می‌شود، می‌تواند سالی ۱۰۰ تومان بردارد تا ۱۰۰۰ تومانش را پرکند. این هم یک نوع برخورد است که در این بُعد، اجاره انسان واستیجار مایملک انسان - مثل مستغلاّت - در بخش خصوصی جایز نیست. مسأله‌ای که اینها محاسبه نکرده‌اند، این است که در بسیاری از موارد ممکن‌است - مثلاً - کارگری امروز زحمت بکشد و کار کند و از پس‌انداز دستمزدش‌به دست خودش، یک خانه چهار اتاقی بسازد و بخواهد یک اتاقش را اجاره‌دهد. طبق این مقرّرات، چنین چیزی هم جایز نیست. می‌گویند استثمار است؛ برای اینکه او فقط حق دارد به اندازه استهلاک خانه‌اش بگیرد و اگر چیزی‌اضافه براستهلاک به دستش برسد، استثمار دیگران است. اگر کارگری زحمت‌کشید، ابتکار کرد و - مثلاً - ارّابه‌ای ساخت؛ یک گاری درست کرد و خواست‌به کارگر دیگری اجاره دهد تا به جای اینکه گونی برنج را به دوش بکشد، روی‌آن قرار دهد و کار کند و چیزی هم به عنوان سود بابت این مادّه متبلور کاربدهد، استثمار و بهره‌کشی حساب می‌شود! می‌گویند او فقط می‌تواند به اندازه‌استهلاک این گاری بردارد. این، برخورد تندی با مسئله استثمار است؛ به طوری‌که انسان از کار متبلور و پس‌اندازش - هر چه می‌خواهد باشد - استفاده‌سودگیری نمی‌تواند بکند و اگر کرد، نامش استثمار و بهره‌کشی است! از آن طرف، دنیای سرمایه‌داری با کار و کارگر بسیار ظالمانه برخورد می‌کند. دنیای سرمایه‌داری مسئله کار را هم تابع عرضه و تقاضا کرده و می‌گویدسرمایه‌دارها، در هر شرایطی، هر طور توانستند، حقوق کارگر را می‌دهند و هرچه قدر هم از مؤسّسات اقتصادیشان سود ببرند مشروع است! از این رو، می‌بینید که کسی - فرضاً - در آمریکاست، کارخانه‌اش را در بنگلادش یا درآفریقا درست می‌کند؛ برای اینکه، کارگر ارزان است. بسیاری از کشورهای‌اروپای غربی، الآن در کشورهای اروپای شرقی، مثل یوگسلاوی یا بلغارستان‌یا مجارستان یا لهستان، کارخانه دارند و بسیاری از مصنوعاتشان را در آنجامی‌سازند؛ برای اینکه، کارگر ارزان است. آن‌ها دنبال عرضه و تقاضا می‌گردند. هر جا که کارگر ارزان باشد، در آنجا بیشتر سرمایه‌گذاری می‌کنند. بسیاری از این سرمایه‌گذاریهایی که می‌بینید خارجی‌ها در کشورهای عقب افتاده کرده‌اند، علّتش این است که به دنبال کارگرِ ارزان و کارِ ارزان‌اند. آن وقت، مصنوعاتشان‌را به قیمت گران، با همان استاندارد بین‌المللی که مقرّر کرده‌اند، در جاهای دیگرمی‌فروشند، ولی سهم کارگران را کم می‌دهند. برخورد اسلام با مسئله کار این طور نیست. این بحث علمی دقیق و مشکلی‌است که باید در کلاسها تدریس شود، ولی من در این نماز جمعه، به صورت‌ساده شده می‌گویم تا بخصوص جوانها مواظب باشند و توجّه کنند. این‌ها رامی‌گویم، برای نتایجی که بعداً از بحث عدالت اجتماعی اسلام در بُعد اقتصادمی‌خواهم بگیرم.  اسلام می‌گوید: نه! ما می‌توانیم انسان را اجاره کنیم، منتها باید محاسبه‌درستی انجام شود که حقّ اجیر، آنی که هست، داده شود. از طرف دیگر، ماقبول داریم که محصول کار را، اگر در یک کارخانه، ماشین، زمین، ساختمان، تور ماهیگیری، گاری، اتومبیل و - مثلاً - تاکسی تبلور پیدا کرد، می‌توان اجاره‌داد و استفاده گرفت. امّا یک بحث دقیق فقهی در اینجاست: فقط می‌توان‌اجرت گرفت، نمی‌توان شریک شد. در کارهای تولیدی هم با سرمایه‌ای که‌می‌گذاریم، فقط می‌توانیم اجرت بگیریم. مثلاً شما برای کارخانه‌تان اجاره‌می‌توانید بگیرید ولی نمی‌توانید در سود شریک شوید. البتّه یک ریزه کاریهای‌فقهی در این بحث هست که نمی‌توان در اینجا مطرح کرد. تا اینجا گفتیم که اسلام می‌پذیرد کار متبلور و مجسّم را که به صورت کالا یاوسیله و ابزار کار در می‌آید، قابل اجرت گرفتن باشد؛ محدود هم نمی‌کند. حال، یکی از اختلافات عمده ما با مارکسیست‌ها این است که آن‌ها می‌گوینداصلاً کسی نمی‌تواند مالک ابزار تولید بشود؛ ماشین تولید داشته باشد، زمین‌و آب برای تولید داشته باشد، کارخانه داشته باشد. این‌ها قابل تملّک نیست! متعلّق به بخش عمومی است، به جامعه تعلّق دارد. اسلام، این را قبول ندارد. مالکیت را در ابزار تولید هم می‌پذیرد؛ منتها آن افراط کاری دنیای سرمایه‌داری‌را هم قبول ندارد که حدودش را عرض می‌کنم. در اینجا یک نکته بسیار اساسی را باید مطرح کرد: تولیدی که در جامعه‌می‌شود یا بهره‌گیری‌یی که از طبیعت صورت می‌گیرد، چند طرف دارد. چیزهایی هست که مشخّصاً مال هیچ کس نیست. یا مال دولت است یا مال‌همه جامعه است، مثل موادّ خام طبیعت. چیزهایی هم هست که مال اشخاص‌است، مثل نیروی کار، فن، مدیریت و مانند آن؛ که بعضی، علاوه براشخاص‌مال جامعه هم هست. هر دو شکلش وجود دارد. وقتی، تولیدی صورت‌می‌گیرد، مثلاً کارگاهی آهن را به ماشین تبدیل می‌کند، مجموعه‌ای دست‌اندرکارند: در اینجا از طبیعت استفاده شده، از هوا استفاده شده، از انرژی موجود درطبیعت استفاده شده، از انسانهایی که بازویشان را به کار گرفته‌اند استفاده شده، از مدیریت هم استفاده شده است. حال، باید دید که سود این کارگاه، چگونه‌باید تقسیم شود تا ما به آن نقطه عدالتی که می‌خواهم برسیم. اگرکسی فکر کند که‌این طبیعت بی صاحب است، یک جور با مسئله برخوردمی‌کند و اگر فکر کند که نه صاحب دارد، به نحو دیگری برخورد می‌کند. ما، درخطبه قبل گفتیم که کلّ این جهان، مِلک خداست و در درجه دوّم، این جهان وزمین، به استناد آیه‌ای که خوانده شد، مال مردم است. در جای دیگر، باصراحت در ایدئولوژی ما هست که حکومت مشروع و اسلامیِ ولیِّ مردم، قیّم جامعه و نماینده خدا در زمین است؛ یعنی، این طبیعتی که از طرف‌خداوند در اختیار مردم قرار گرفته، تحت اداره ولیّ حاکم است. حکومت، به‌نمایندگی از جامعه و به نمایندگی از خدا، متصدّی اموال عمومی، منابع‌طبیعی و ثروتهای خامی است که ما می‌خواهیم از طبیعت بگیریم؛ یعنی، این‌طبیعت، بی صاحب نیست. در روند تولید، یک طرف مردم‌اند (جامعه، نه فرد) که صاحب این ذخایرند؛ یک طرفش خداست که حکومت، نماینده اوست (ونماینده مردم هم هست)؛ یک طرفش کارگر یا مدیر کارخانه است که کار را درمرحله اخیر به تبلور می‌رساند و یک طرف هم کسی است که کار متبلورش رابه صورت ابزار تولید در اختیار این کار گذارده است. حال، این مجموعه دارند تولید می‌کنند و مثلاً ۱۰۰۰ ماشین ساخته‌اند. این‌ماشین، از معادن زغال استفاده کرده، از معادن آهن استفاده کرده، از انرژی‌طبیعت استفاده کرده، از معادن نفت هم استفاده کرده که همه مال مردم است واز محیط جامعه نیز استفاده کرده که حکومت نماینده آن است. این نکته را درنظر بگیرید! حالا ما می‌خواهیم ببینیم که چگونه می‌شود برداشت کرد. آیا نظرحکومت، نظر جامعه که نماینده‌اش حکومت است و حقّ خدا که به حکومت‌واگذار شده، باید در این تولید مراعات شود یا نباید بشود؟ از نظر ما، محقّق‌است که باید مراعات شود. مجموعه این عوامل  و شرایط وجود دارد تا از این‌طبیعت بهره‌گیری شود. یک کشتی برای ماهیگیری به دریا می‌رود. دریا مال‌همه است (بحث انفال را بعد می‌گویم)، ماهی‌های دریا مال همه است که‌حکومت نماینده همه این مردم است. کشتی، مالکی دارد، کارگرهای کشتی هم‌حقّی دارند. ماهی‌هایی که صید شده یک ارزشی دارد که باید طوری عادلانه‌تقسیم شود که هر کس به حقّ خودش برسد. یک سهم باید برای جامعه‌برداشت، یک سهم باید برای کارگر برداشت، یک سهم باید برای صاحب ابزاربرداشت، یک سهم باید برای مدیریت و طرّاحی برداشت و خلاصه در این‌تقسیم باید یک تعادل اساسی مراعات شود. با همه آنچه گفتیم، تازه ما مالک شدیم. به عبارت قرآن دقّت کنید که‌مالکیت را خلافت خدا می‌داند؛ یعنی، هیچ وقت مالکیت خداوند و نماینده‌او که انبیا و حکومتهای الهی‌اند - از اموال مستخرجه از طبیعت، سلب‌نمی‌شود. تعبیر قرآن این است: وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ ...[= از آن چیزهایی که خدا شما را در آن‌ها جانشین خودش قرار داده، انفاق‌کنید.] در قرآن، اَمْوالَکُم هم داریم، رَزَقَکُم هم داریم، امّا خداوند همین‌ها رامی‌گوید که شما جانشین خدا هستید و به عنوان نماینده خدا در زمین داریدتصرّف می‌کنید؛ یا در مورد بخشش اموال در جای دیگر می‌فرماید:  وَ اتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذی اتیکُمْ[3] ...[= از مالهایی که‌خداوند به شما داده، ببخشید.] این آیات به انسان الهام می‌دهند که خود را در اموال شخصی نیز مستقل‌ملاحظه نکند. آن شعری که بعضی راننده‌ها روی ماشینها می‌نویسند، همین رامی‌گوید:

در حقیقت مالک اصلی خداست                این امانت چند روزی نزد ماست

روح مسئله این است که انسان احساس کند که من در اموال این جهان، مستقل نیستم. این اموال به جاهای زیادی ارتباط دارد؛ من که کار کردم، نیروی‌کار من هم از خداست و خود من هم از خدا هستم. پس ما خلیفه خدا هستیم و در اموال دنیا، به عنوان مِلک خدا تصرّف‌می‌کنیم. انفاق هم که می‌کنیم، باید توجّه داشته باشیم که مال خدا را داریم‌می‌بخشیم و اصلاً با اراده و اجازه خدا در اینجا حضور داریم.

 از مجموعه دو خطبه اخیر نتیجه بگیرم: گفتیم که مالک اوّل خداست، بعدما هستیم، آن هم به نیابت از خدا. ما واقعاً مالکیم، ولی با محدودیتی که گفتم و نیز گفتیم که حکومت مشروع اسلامی و الهی، در اِعمال اراده خدا درطبیعت، نماینده خداست تا نظارت داشته باشد و نماینده جامعه است دراموالی که خداوند به حکمِ «وَاْلأَرْضَ وضع‌ها لِلْأَ نامِ» به این جامعه داده است.

گفتیم آنچه از طبیعت به مِلکیت در می‌آید، با کار در می‌آید و در واقع هیچ‌تصرّفی بدون کار محقّق نمی‌شود. حتّی فقها می‌گویند که شما اگر خانه‌ای‌دارید و سیل تصادفی -  آب رودخانه به هنگام طغیان - وارد گودالی در این‌خانه شود و شما قصد حِیازَت از این آب را نکنید، مال شما نیست؛ یعنی، بدون کار نمی‌توان مالک چیزی شد. اگر ملکی را اجاره کنید، هیچ در آن کارنکنید و بخواهید به دیگری گرانتر بدهید، نمی‌شود و حرام است. اگر مزرعه‌ای‌را - مثلاً - سالی ۱۰۰ هزار تومان اجاره کنید و به دیگری بدهید سالی ۱۵۰ هزار تومان، نمی‌شود، مگر اینکه روی آن کار کرده باشید؛ مثلاً چاه زده باشید یایک چیزی در آن درست کرده باشید یا زمینش را اصلاح کرده باشید. نمی‌شودیک راه را - مثلاً - از دولت مقاطعه کنید متری یک میلیون تومان و به شرکتهای‌کوچکتر بدهید یک میلیون و صد هزار تومان، مگر اینکه خود شما روی آن‌کار کرده باشید؛ یعنی، کسب بدون کار و گرفتن اموال از مبدأ، بدون کار جایزنیست؛ منتها وقتی گرفتیم، می‌توانیم به دیگران ببخشیم که پیشتر عرض کردم.

 در کارهای خدماتی، مسئله صورت دیگری دارد. معلوم است که پول گرفتن‌بدون خدمت، حرام است. پس دیدگاه اسلام در استثمار این است که انسان از حقّ کار دیگری، بهره‌ناحق بگیرد؛ البتّه نه در هر کاری، بلکه در کارهایی که کسی را به اجاره درخدمت می‌گیریم. باز اگر کسی که کارگر بوده و یک خانه ساخته، شما خانه‌اش‌را غصب کنید، این هم استثمار است و فرقی ندارد. ذیل همان روایتی که‌پیغمبر اسلام (ص) فرمود: کسی که اجرت اجیری را ندهد به او ظلم کرده، می‌فرماید: اگر کسی یک ِشبْر (یک وجب) از زمین همسایه‌اش را - بناحق -بگیرد، این زمین، مثل طوق لعنت تا تخوم زمین به گردنش می‌ماند. پس اگرمستقیماً اجرت کارگر را ندهید، ظلم است و اگر کار متبلور دیگری را که به کالا، لباس، خانه یا چیز دیگری تبدیل شده، غصب کنید، این هم ظلم است. کلیّت‌این مسئله را قرآن به این صورت می‌فرماید: ... وَلا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بالْباطِلِ [= مالهایتان را در مبادلات ناحق بین خودتان تصرّف نکنید.]

 ان شاءاللَّه در خطبه‌های بعدی، وسایل و عوامل ایجاد مالکیت مشروع را عرض می‌کنم تا جامعه ما روشن بشود که در اسلام، راه‌ها آن چنان باز نیست که آدم بتواند صبح از خواب برخیزد و قارون شده باشد! بعد به خطوطی که تحصیل ثروت را تجویز می‌کند و خطوطی که تجویز نمی‌کند و راههای مشروع و نامشروع که فعلاً در جامعه وجود دارد، خواهیم رسید.

أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

أَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ  حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ  کلاً سَوْفَ تَعْلَمُونَ  ثُمَّ کلاً سَوْفَ تَعْلَمُونَ کلاً لَوْتَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئَذٍ عَنِ النَّعیمِ.

  خطبه دوّم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمِنینَ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی.

چند مسئله را امروز به طور مجمل در این خطبه به عرض شما می‌رسانم. قبلاً تذکّر کوتاهی درباره امروز که روز ۱۳ فروردین است می‌دهم؛ چون دیگر معلوم نیست چنین فرصتی که ما درباره این مسائل حرف بزنیم، دست دهد و خوب است به همین مناسبت، مردم از تریبون نماز جمعه هدایت شوند. از قدیم در ایران و در جامعه ما، چیزی به نام یک سنّت بوده که برای روز ۱۳ فروردین مراسم خاصی در نظر می‌گرفتند. نحوستی برای امروز قائل بودند که با آن مراسم رفع نحوست می‌کردند؛ و این موضوع در محیط اسلامی جامعه ما نیز پس از اینکه ایران اسلامی شده - در خانواده‌ها وجود داشته است. در جامعه اسلامی امروز، ما باید منطقی و اسلامی حرکت کنیم؛ بنابراین، اگر هنوز زوائد و خرافاتی وجود داشته باشد، باید روشن شود و جامعه اصلاح گردد. به طور کلّی، نمی‌شود امکان وجود ساعات و روزهای نحسی را در طول سال، نفی کرد. اینکه حالا نحس به چه معناست، مطلب دیگری است. اطّلاعات ما در مجموع، نسبت به این جهان کم است. تأثیر طلوع و غروب کواکب، امواجی که ستاره‌ها به زمین می‌فرستند و ارتباطی که کهکشانها با زمین دارند و اینکه در لحظات خاصی چه آثاری به جای می‌گذارند، همه اینها ممکن است باشد؛ ولی اطّلاعات ما این قدر ضعیف است که اینها را - در حدّ آنچه در اذهان هست - نمی‌توانیم ملاک و معیار زندگی خود قرار دهیم. از این رو در اسلام - هم طیّ بابی در فقه و هم در روایات - تنجیم به این معنا، یعنی علم نجومی که بخواهد سعد و نحس‌ها را به ترتیب معمولْ معیّن کند و مردم زندگیشان را منطبق با آن کنند، محکوم و حرام است.

 از ائمّه (ع) در روایات زیاد داریم که با صراحت به منجّمین گفته‌اند که شما علمتان ناقص است و مردم را به زحمت می‌اندازید. البتّه کواکب و افقهای مختلف طلوع و غروب کهکشانها، ممکن است آثاری داشته باشد، امّا بعضی چیزها، دیگر رنگ شرک و بت‌پرستی دارد و متأسّفانه به آداب و رسوم ما اضافه شده است. فرض کنید، انسان در می‌یابد که عیدنوروز، انتخاب بسیار خوبی بوده است. در زمانی که طبیعت بیدار و زنده می‌شود، درخت‌ها شکوفه می‌دهند، هوا معتدل می‌شود و یک حال جدیدی پیش می‌آید، اگر روزی را به نام عید انتخاب کنیم بسیار بجا و مناسب است. اینکه مراسمی داشته باشیم، تمیز بشویم، خانه‌تکانی کنیم، به دیدن یکدیگر برویم، عیدی به بچه‌ها بدهیم، محبّت کنیم و استراحتی هم در زندگی داشته باشیم، بسیار خوب است؛ منطقی و عاقلانه است. امّا اینکه کسی معتقد باشد که - مثلاً - اگر لحظه سالْ تحویل هفت سین نباشد، در طول سال چه و چه می‌شود! این دیگر نوعی افکار شرک‌آمیز است که با منطق اسلامی سازگار نیست. یا اینکه در روز سیزده که تعطیل است، عصر به صحرا برود، عیبی ندارد و خوب است؛ انسان نشاط می‌گیرد، تفریحی می‌کند، هوای تمیز تنفّس می‌کند و از فراغتش بهره می‌گیرد. امّا اگر معتقد باشد که چنانچه سبزه گره نزند یا جملات مخصوصی نگوید، در زندگی‌اش یک کسری و نحوست پیدا می‌شود و یا فرض کنید در چهارشنبه سوری، اگر آدم از روی آتش پرید، در آینده‌اش تأثیر دارد و اگر - مثلاً - گفت سرخی تو از من و زردی من از تو در سعادت آینده‌اش تأثیر می‌گذارد! این‌ها افکار شرک آلود و خرافاتی است که ما زیاد در مراسم سنّتی خودمان می‌توانیم پیدا کنیم. اسلام با این گونه افکار مبارزه کرده است. البتّه یک چیز هست که واقعیتی دارد و آن طِیَرَه است، یعنی القائات روانی، تلقین. ما با ادّله روانشناسی می‌توانیم اثبات کنیم که این تلقینها، ممکن است آثار نامطلوب و یا - برعکس - آثار خوبی داشته باشد!

 این روایت گویا از امام صادق (ع) است که می‌فرماید: اَلطّیَرَةُ عَلی ما تَجْعَلُها إنْ هَوَّنْتَها تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ صَعَّبْتَها تَصَعَّبَتْ [= طِیَرَه را به هرگونه بگیری به همان گونه اثر کند؛ اگر آسانش بگیری آسان گذرد و اگر سختش انگاری سخت شود.] همان فالی که شما می‌زنید و همان تلقینی که می‌کنید و اینکه - مثلاً - خیال کنید امروز، روز نحسی است و مواظب بعضی چیزها باشید، ممکن است همین حالت روانی یک چیزهایی را پیش بیاورد. شخص، برای اینکه نحوست را برطرف کند، می‌رود - مثلاً - مشروب می‌خورد و مست می‌شود، بعد در گودال می‌افتد و سرش می‌شکند؛ می‌گویند نحسی ۱۳ او را گرفت. نه! نحسی ۱۳ آدم را نمی‌گیرد؛ نحسی بی شعوری است که چنین آدمی را می‌گیرد! تذکّرم به طور کلّی این است: آقایان! خانم‌ها! در زندگی، منطقی برخورد کنید! در باره این گونه سنّتها و مراسم که از دنیای زرتشتی‌گری و بعدش از صوفی‌گری آمده، یا افکار منحطّی که به اسم اسلام معرّفی شده و در طول قرنها در مغز ما فرو کرده‌اند، به اهل نظر مراجعه کنید و جامعه اسلامی را از این سری افکار بی‌منطق پاک کنید.

 مسئله دوّم که مسئله مهمّی است، روز جمهوری اسلامی است که بحث اساسی من است. دیروز دوازدهم فروردین، روز جمهوری اسلامی بود. همین طور که می‌بینید، ما این روز را به عنوان عید جشن می‌گیریم. روزهای دوازدهم، سیزدهم، هفدهم و بیستم فرقی ندارند، همه یوم‌اللَّه و روز خدا هستند؛ امّا اینکه به روز دوازدهم به عنوان روز جمهوری اسلامی، ارزش خاصی می‌دهیم، دلیل منطقی دارد که می‌تواند در تاریخ ما قابل توجّه باشد. چرا ما پریروز راهپیمایی نکردیم و دیروز کردیم؟  چرا امروز نمی‌کنیم؟ این را باید خودمان منطقاً برخورد کنیم؛ یعنی یک روز سرنوشت ساز و الهام بخش در تاریخ ما که کار بزرگی در آن روز صورت گرفته است، باید زنده بماند، نه به خاطر روز و ساعتش.

 سبب آن که عید است و قابل احترام است، به خاطر الهامی است که حادثه آن روز به ما می‌دهد. این قابل توجّه است، چنانکه تولّد و وفات پیغمبر (ص) هم این طور است، تولّد و شهادت دیگر شخصیتهای تاریخی و مذهبی ما هم این طور است. یاد این روزها در زندگی انسان، منشأ اثر است و بدین لحاظ اعتبار پیدا می‌کند. خیلی چیزها در زندگی ما به این دلیل اعتبار دارد. اینکه - مثلاً - به شما می‌گویند نام بچه‌هایتان را از اسامی ائمّه (ع) انتخاب کنید، منظور حروفِ آن اسامی نیست؛ حروف همین است که ترکیب می‌شود؛ یکی می‌شود محمّد، یکی می‌شود منوچهر، یکی می‌شود رضا و یکی هم داریوش. از لحاظ حروف، هرکدام برای خود یک کلمه است، امّا کلمه محمد (صلوات نمازگزاران) یک چیز را به ما الهام می‌کند که همین صلوات اثر آن است و کلمات دیگر هم هر یک آثاری دارد. ایّام هم چنین است. این تعبیر معروف امام که فلان روز یوم‌اللَّه است، برای این بود که چیز مهمّی که منشأ خدایی دارد، الهام می‌دهد. حالا به طور فشرده بیان می‌کنم که روز ۱۲ فروردین چه آثاری در زندگی ما گذاشته است. بحث بسیار قابل توجّهی است که باید به همه جوانب آن دقّت کرد.

 گمان می‌کنم از کارهای فوق‌العاده مهمّی که در تاریخ انقلاب اسلامی ما اتّفاق افتاده، رفراندومی بود که ۳ سال پیش - در روزی مثل دیروز - کردیم و دستاوردی که داشت. نمی‌دانم چقدر یادتان هست! در آن روزهای اوّلی که در این کشور انقلاب شد، هرگروه و شخصیتی، به مقتضای محتوای مغز خودش، تلاش می‌کرد که جهت این جمهوری را، سَمْت و سوی انقلاب را، به آن طرفی که خودش می‌خواست، بکشاند. امام هم مثل ناخدایی بسیار ماهر که سکّان کشتی انقلاب را در اختیار داشت و آن را هدایت می‌کرد، مواظب بود تا راهی که در آن جهت، انقلاب را رهبری کرده بود، آسیب نبیند. اگر به یاد داشته باشید، در روزهای اوّلی که ما رادیو و تلویزیون را فتح کرده بودیم، بچه‌های چپی یا - شاید - غیر چپی، رفته بودند پشت تلویزیون و رادیو، شعار می‌دادند که اینجا صدای انقلاب ایران (یا انقلاب راستین ایران) است! تعبیرها این بود یا چیزی نزدیک به این. ما اصلاً در ذهنمان هم چیزی نمی‌آمد؛ خوشحال بودیم که آن رادیویی که هی می‌گفت شاهنشاه، حالا دارد این چیزها را می‌گوید. امام با آن هوشیاری مخصوصشان فرمودند: این انحراف است و دستور دادند که: بگویید انقلاب اسلامی! آن‌ها قدری برایشان سخت بود که این را بگویند. امام فرمودند: هیچ چیز غیر از این نباید بگویید؛ باید بگویید انقلاب اسلامی و همان شب اوّل یا از فردا، دیگر می‌گفتند انقلاب اسلامی. تا رسیدیم به رفراندوم.

 ما در شورای انقلاب، بالاترین مرکز تصمیم‌گیری بودیم. بحثِ داغی در جریان بود که چه موادّی را به رفراندوم بگذاریم؛ آن کلمه‌ای که می‌خواهیم روی کارت بنویسیم و به دست مردم بدهیم، چه باشد. بحث‌هایی بسیار طولانی داشتیم کهان شاءاللَّه دکتر شیبانی نوشته باشد و یک روز منتشر شود. در آنجا یکی می‌گفت: بنویسیم جمهوری، جمهوری ایران. یک عدّه می‌گفتند: نه! جمهوری دموکراتیک ایران. عدّه‌ای دیگر می‌گفتند: جمهوری دموکراتیک خلق ایران. یکی هم می‌گفت: جمهوری دموکراتیک اسلامی. آن‌هایی که ملاحظه می‌کردند تا کلمه اسلام هم داشته باشیم، به این عنوان رسیدند. مسئله روی لفظ بود؛ یعنی اگر کسی شیطان نبود، خیال می‌کرد دارند بر سر لفظ بحث می‌کنند! به امام اطّلاع رسید؛ فرمودند: نه! فقط یک سؤال از مردم بکنید که جمهوری اسلامی می‌خواهید یا نمی‌خواهید! اینکه بیایید و گول بزنید و یک کلمه دموکراتیک بیاورید که اکثر این مردم نمی‌دانند این دموکراتیک چیست و بعداً براساس آن بشود انحرافی به وجود آورْد، این نمی‌شود. صاف بپرسید مردم اسلام را می‌خواهند یا خیر! امام پافشاری کرد و به خیلیها هم برخورد. عدّه‌ای هم بودند که در روزهای اوّل، به این انقلاب زیاد امید بسته بودند. یادتان هست! آن پیرمردی که ۲۰ سال بود - از زمان جبهه ملّی - فرار کرده به آمریکا رفته بود؛ بعد که آمد روزنامه‌ها نوشتند: رئیس جمهور آینده آمد! در هر حال، این‌ها خیال می‌کردند که با این کلمه دموکراتیک (که البتّه دموکراتیکش را هم اینها قبول نداشتند) خط می‌گیرند! صحبت، سرخط گرفتن بود. البتّه اگر دموکراتیک هم می‌شد، چون آرای مردم با آن‌ها نبود، به نفع آن‌ها تمام نمی‌شد. چون دموکراتیک؛ یعنی حکومت مردم، رأی مردم که آن هم با آن‌ها نبود. به هرحال، امام اصرار کردند و من اعتراف می‌کنم که اگر اصرار امام نبود، ما نمی‌توانستیم در شورای انقلاب مقاومت کنیم. اوّلاً ما، این قدر حسّاسیت نداشتیم و آن دید تیز امام را هم فاقد بودیم. ثانیاً عرضه این همه مقاومت را هم نداشتیم. این مقاومتها را امام به ما القا می‌کرد. من الآن می‌فهمم؛ یعنی با همه وجودم احساس می‌کنم، همه ذرّات وجودم می‌فهمد که این اصرار امام که نگذارند خطّ این انقلاب از حدود اسلام حقیقی وجدّی - متن اسلام - تجاوز کند (حتّی الفاظ)، چقدر اهمیت داشته است! اگر ما از آغاز خشت کجی می‌گذاشتیم و زاویه‌ای می‌دادیم، خدا می‌داند که امروز آن زاویه چقدر باز شده بود و به کجا رسیده بود! مرحله دوّم، در مجلس خبرگان پیش آمد و مراحل بعدش در جاهای دیگر. همین طور که پیش می‌آییم، درگیری‌هایی که بین خطّ امام و لیبرالیسم یا جریانهای دیگر پدیدار می‌شد، مظاهری بودند از آن ریشه‌هایی که وجود داشت و گویا قرار بود، این انقلاب، به همین ترتیب  جهت بگیرد! بحث امروز ما، مخصوصاً برای مردم عراق و کسانی که - احتمالاً - در آینده می‌خواهند ملّت عراق را هدایت کنند، مهم است و تجربه‌ای بسیار گرانبهاست. اگر ما اجازه داده بودیم آن جریانها در یک جا ارّه و تیشه خودشان را بند کنند، دیگر مجال نمی‌دادند و از این انقلاب دست برنمی‌داشتند تا آن را به سوی شرق یا غرب بکشانند! تعبیرات و اصطلاحات چپی یا راستی را جایگزین دیگر مفاهیم مقدّسی که داریم می‌کردند و از همان آغاز، در صورت نرمش و دادن فرصت، پایه این‌گونه مسائل را گذاشته بودند. اگر ماهیت انقلاب حفظ نشده بود، ما این نماز جمعه‌ها را نداشتیم و اگر این نماز جمعه‌ها نبود (چون آن‌ها نمی‌پذیرفتند که نماز جمعه، در رژیم مطلوبشان، این قدرت عظیم را پیدا کند) شما نیز در اینجا حاضر نبودید. ببینید! در این ساعت، در سرتاسر این کشور ۴۰ میلیونی - قاعدتاً - بیش از ۱۰ میلیون نفر در نمازهای جمعه روی زمین نشسته‌اند و آنهایی هم که در خانه‌هایشان به رادیوها گوش می‌دهند و کلمات را با عنوان اسلام می‌شنوند، فراوان‌اند. این توفیق، فقط از این رهگذر می‌توانست پیش آید. اگر از بُعد سیاسی هم به این واقعیتها نگاه کنیم، مطلب همین است. من البتّه مطمئنّم که امام زیاد به بُعد سیاسی نظر نداشته‌اند، بلکه می‌خواسته‌اند وظیفه دینی را انجام دهند. هیچ یک از این عناوین و نیروها در این مملکت وجود نداشته که بتواند مردم را این‌گونه وحدت و انسجام بخشد. نه عنوان وطن دوستی، نه عنوان مستضعف گرایی، نه عنوان تمدّن گرایی، نه عنوان غرب گرایی، هیچ کدام نمی‌توانست مردم را این طور فداکارانه به دور خودش جمع کند. شما چیزی پیدا کنید که آدم به خاطر آن بتواند سرش را راحت روی زمین بگذارد، خون قلبش جاری شود و بگوید: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة. چنین چیزی را پیدا کنید که در دل مردم این طور نفوذ داشته باشد و به جای اسلام بتواند این مردم را متّحد کند. مطمئنّاً پیدا نمی‌شود!

نمی‌دانم شما دیروز مصاحبه آن طفل ۹ ساله را - امید نجات یا نجاتی که من امروز او را در اینجا دیدم - از رادیو شنیدید یا نه! یک آقای پاسداری، خودش به جبهه می‌رود؛ مادرش اصرار می‌کند که بچه‌های دیگر مرا هم با خودت ببر، این‌ها را با جبهه آشنا کن! بچه ۹ ساله محصّل را با خودش می‌برد که در آنجا درس می‌خوانده و برای امتحان می‌آمد و باز به جبهه می‌رفت. بعد این بچه مجروح می‌شود، ترکش خمپاره می‌خورد. همین بچه ۹ ساله، چند تا اسیر عراقی را گرفته است! خوب! ما چقدر از تاریخ کربلا گفتیم؟ حضرت قاسم ۱۳ ساله  و بچه کوچک ۱۱ ساله را گفتیم و چقدر با آن تاریخ‌ها آدم ساختیم؟ آن روح، امروز وجود دارد. این چیست؟ خانمی که همسر یک کارگر است - مثلاً کارگر شرکت نفت - و درآمد بخور و نمیری دارد، فرزندش را برای رفتن به جبهه می‌آورد، به بسیج مسجد تحویل می‌دهد. گوشواره‌های خودش را هم بیرون می‌آورد و می‌دهد. خوب! چیز دیگری ندارد. می‌گوید: این هم خرج بچه من که به جبهه می‌رود! خرج بچه را هم خودم می‌دهم تا برای اسلام سرمایه‌گذاری کنم! شما مصداقی بهتر برای [این آیه مبارکه]: إنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة[4] می‌توانید پیدا کنید؟! کسی مالش را این طور می‌دهد (آن هم مالی که معلوم است یک خانم کارگر، گوشواره‌هایش را به چه زحمتی توانسته تدارک کند)، بچه‌اش را می‌دهد، خرجش را هم به این ترتیب می‌دهد!  از این کارها که برای جبهه کرده‌اند، کم نیست. در این نماز جمعه گفتند که هفته قبل، مردم بیش از ۲ میلیون تومان پول و بیش از ۲ کیلو طلا اهدا کرده‌اند و آن هفته قبلش هم باز نزدیک ۲ میلیون پول و قریب ۲ کیلو طلا؛ و این کمک‌هایی که امروز به جبهه شد. فرماندهان، از جبهه به ما تلفن کردند که از رادیو اعلام کنید مردم دیگر نیاورند، چون نمی‌شود اینها را جذب کرد! اینکه مردم همه‌کاره این جمهوری شوند، جز با اسلام به دست نمی‌آمد، به خدا نمی‌شد! امروز در هیچ جای دنیا نتوانسته‌اند مردم را این طور جذب حکومت کنند. اصلاً، مردم این حکومت را می‌گردانند. اگر این مردم نبودند، دولت و مجلس و امام و دیگران نمی‌توانستند کار درستی بکنند. واقعاً مردم همه‌کاره‌اند. خطوط را اصلاً مردم اصلاح می‌کنند. ما خیال می‌کنیم لیبرالیسم را ماها از میدان بیرون کردیم. اصلاً مردم مدّعی‌اند، طلبکارند و حّقشان است طلبکار باشند. نقش ما در این مملکت، تعدیل کننده است، نه هدایت کننده؛ یعنی مردم به گُرده ضدّ دین فشار آورده‌اند و دارند اینها را از میدان بیرون می‌کنند. ما باید التماس کنیم که آقا! این جور فشار نیاورید، صبر کنید؛ اسلام یک قدری وسعت نظر دارد، این قدر فشار نیاورید، می‌شود کم‌کم اینها را اصلاح کرد. همه مسائل ما چنین است. جنگ را این مردم اداره می‌کنند. ارتش به تنهایی نمی‌توانست این قدربجنگد. دولت هم نمی‌توانست این قدر پول بدهد و اگر هم پول داشت، نمی‌توانست این قدر نیرو و کمک به میدان ببرد. این کارها را مردم باید بکنند. در برخوردهای سیاسی؛ همین شعارهایی که شما در اجتماعات می‌دهید، ضدّ دین را، ضدّ ولایت فقیه را، طرفدار آمریکا را، همه را بیرون می‌کنید. آنچه مهم است اینکه چیزی غیر از اسلام نمی‌توانست این توده مردم را این‌گونه به دور خودش جمع بکند. ما الآن که دانشگاه را داریم باز می‌کنیم، با بچه‌های حزب‌اللهی مشکل داریم. پاهایشان را در یک کفش کرده‌اند و می‌گویند آن کسی که در گذشته حجاب را رعایت نمی‌کرده و ایجاد فساد می‌کرده، آن که تشویق به توده‌ای‌گری و کمونیسم می‌کرده، آن کسی که در اینجا استاد بوده و با ایجاد فساد بچه‌ها را منحرف می‌کرده، همه باید از دانشگاه بیرون ریخته شوند! ما دخالت و التماس می‌کنیم، خواهش می‌کنیم که محیط دانشگاه را طوری کنید که نیروهای طرد شده آن رژیم که محیط فاسدشان کرده، خانواده‌ای که سرتا پا بی‌حجاب بوده و بچه‌اش هم در دانشگاه همین طور بوده، اصلاح و جذب شوند. با التماس و نصیحت از نیروهای بسیار مقتدر مردمی و حزب‌اللهی می‌خواهیم که قدری سعه‌صدر به خرج دهند تا ما جاذب باشیم، نه دافع تا کسانی که محیط گذشته فاسدشان کرده، بتوانند برگردند. آن‌هایی که به اقتضای محیط خلافی کرده‌اند، می‌توانند امروز با ما باشند و ممکن است برگردند. 

همان طور که می‌بینید امروز در همه صحنه‌ها، از جنگ گرفته تا سیاست و فرهنگ، همه‌جا طلبکار واقعی همین مردم‌اند. علّتش معلوم است: مردم مسلمان‌اند و این جمهوری به جان و ایمانشان بسته شده. برای این جمهوری خون دادند، مال دادند و از این پس نیز همه چیز را می‌دهند. راه خدا را این طور دیده و تشخیص داده‌اند.  با این روحیه است که مردم در صحنه‌اند و این، دستاورد ۱۲ فروردین است که از مردم رأی گرفتیم و خودشان این وضع را ایجاد کردند. اگر غیر از این بود، ما به خدا نمی‌توانستیم آن جریانها را از میدان بیرون کنیم. این نیروهای منسجم چپی که یا واقعاً چپ بودند و یا تظاهر به چپگرایی می‌کردند، در سایه نور ایمان و اسلام، آبرو و اعتبار خود را از دست دادند که این بحث دیگری است و بعداً به آن خواهم پرداخت.  بنابراین من گمان می‌کنم که روز دوازدهم فروردین، روزی که اکثریت قاطع جامعه ما - بیش از ۹۸ و نزدیک ۹۹ درصد رأی دهندگان - به جمهوری اسلامی رأی آری دادند، خشت اوّل نظام گذاشته شد و این ساختمان عظیم را بنا کرد؛ و ما امروز شاهد ثمره حرکت قاطع امام و رأی قاطع مردم، راهی که بعداً به مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان کشیده شد، هستیم. شاهد ارگانهایی هستیم که همه متولّی حفظ اسلام‌اند. ما در تاریخمان برای چنین روزی ارزش خیلی زیادی باید قائل شویم.

 از دیگر مسائل جاری روز، مسأله‌ای است که در این هفته کشف شد و به نظر من خیلی مهم بود؛ که البته باید برای دنیا هم مهم باشد. تاریخ آن را، من قدری می‌دانستم، شما هم آن را بدانید. در الجزایر، گورستانی کشف کرده‌اند که اجساد تعداد زیادی از آنهایی را که به دست فرانسوی‌ها در دوران انقلاب الجزایر زیر شکنجه شهید شده بودند، در آنجا زیر خاک کرده بودند. شهری است در الجزایر که در دوران مبارزات مردم آنجا، مرکز شکنجه و بازجویی فرانسوی‌ها بود. می‌دانید که الجزایر، به جز ۱۰۰ سال مبارزاتی که با نیروی استعمار داشته، مبارزاتش طی ۷ سال از ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۱ خیلی شدید بود و فرانسوی‌ها بیش از یک میلیون الجزایری را در طول این مدّت شهید کردند. یک میلیون، رقم خیلی عظیمی است؛ یعنی تقریباً بیش از ۲۰ برابر شهدایی که ما از پیش از انقلاب تا امروز داده‌ایم (ان‌شاءاللّه ارقام شهدای انقلابمان را می‌دهیم و می‌فهمید؛ ان‌شاءاللّه زیاد نباشد که ناراحت بشوید). آن‌ها، بیش از ۲۰ برابر، در ظرف ۷ سال، از مردم الجزایر شهید گرفتند؛ آن هم در یک کشور ۸ - ۹ میلیونی، در حالی که ما کشوری ۴۰ میلیونی هستیم.

 کشف این مطلب در هفته اخیر، مردم را به فکر انداخت. سوسیالیسم فرانسه خوشبختانه از پیش محکوم و رسوا بود؛ کشوری که به عنوان دفاع از آزادی، مدافع تروریسم است. به عنوان طرفدار صلح، در حین جنگ، میراژهای پیشرفته را به عراق داد - که الحمدللَّه در میدان شکست خورد - و از طرف متجاوز حمایت کرد. امروز، رذل‌ترین تروریست‌های دنیا که بدترین نوع ترورها را دارند انجام می‌دهند، در زیر چتر حمایت فرانسه‌اند. کسانی که در یک مملکت، در ایستگاه راه‌آهن بمب می‌گذارند، در نماز جمعه‌ها بمب می‌گذارند، دفتر حزب جمهوری اسلامی را به آن ترتیب منفجر می‌کنند و کارهای دیگری که همه می‌دانید، این‌ها به عنوان آزادیخواه، تحت حمایت فرانسه هستند؛ فرانسه مبارز با تروریسم! فرانسه، اعتبار سوسیالیستی‌اش را از دست داده و یک عامل امپریالیسم است. در زمانی که پارلمان اسرائیل، اراضی جولان را به خودش ضمیمه کرد، رئیس جمهور فرانسه به اسرائیل رفت و این کار را تأیید کرد و در جنگ تحمیلی هم این طور رفتار کرد؛ با تروریست‌ها هم که به این شکل رفتار می‌کند و در سیاست هم که مجری سیاست آمریکاست!

کشف اخیر، شوکی به مردم دنیا داد تا به یاد آن یک میلیون شهید الجزایر بیفتند و فرانسه مدّعی آزادی را بهتر بشناسند. مسئله مهمّ دیگری که باز امروز در دنیا جریان دارد و در هفته قبل هم جریان داشت، حرکت مردم فلسطین در اراضی اشغالی است. ما بسیار خوشحالیم که مردم آنجا با شیوه‌های قابل تداوم، با شعار اَللَّهُ اَکْبَر و لااله الّا اللَّه به راه افتاده‌اند و متأسّفیم که دیگر کشورهای اسلامی از حدّ شعار تجاوز نکردند و به جای اینکه صدای این مردم را به دنیا برسانند، به جای اینکه از اینها حمایت بیشتری بکنند و به جای اینکه اسرائیل را تحت فشار بگذارند، از یَوْمُ الأرْض فلسطین به سادگی گذشتند. یوم الارض همان روزی است که چون اسرائیلی‌ها و یهودی‌ها، اراضی مردم فلسطین را به حیله‌های مختلف می‌خریدند، فلسطینی‌ها اعتصاب کردند که دیگر اراضی خود را به یهودی‌های بیگانه نفروشند. آن‌ها را به رگبار بستند و عدّه‌ای از مردم را کشتند. این روز را یوم الارض نام گذاشته‌اند که امروز، به مناسبت آن، در فلسطین غوغاست و مردم دارند به این مناسبت حرکت می‌کنند.

 با این وضع، ما امیدوار بودیم که دنیای اسلامی و حقیقت خواهان دنیا، روی این قضیه بیشتر کار بکنند که متأسّفانه ما آن حمایت لازم را نمی‌بینیم؛ ولی ان شاءاللَّه امیدواریم مردم فلسطین راهشان را ادامه دهند! ما هم به آن‌ها قول می‌دهیم به محض اینکه یک مقدار از جبهه تحمیل شده صدّام راحت بشویم، در کنارشان باشیم و آن‌ها را با امکانات انسانی و مالی حمایت کنیم. چند جمله هم در همین موضوع در خطبه عربی نوشته‌ام و به مردم فلسطین تأکید کرده‌ام که بیایید با همان شیوه انقلاب اسلامی، انقلاب کنید و با همان شیوه‌ای که ما با صدّام جنگیدیم، با اسرائیل بجنگید؛ یعنی همان شیوه‌ای که سربازان و پاسداران و مردم ما نشان دادند که بزرگترین قدرت را در ظرف چند روز می‌شود خرد کرد. محوّطه‌ای در حدود ۲۴۰۰ کیلومتر مربّع را که تمام تپه‌ها و شیارها و ساختمانها و پاسگاههایش مملوّ از مدرن‌ترین سلاح‌ها بود و آمار نشان داده که دشمن بیش از ۴۰ هزار نیروی مسلّح در آنجا داشته، در ظرف سه - چهار روز فتح کردند. اگر این شیوه را دنبال کنید؛ یعنی با ایمانتان برای خدا و اسلام بجنگید، این کار را ما در اسرائیل هم می‌توانیم بکنیم.

أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم

إذاجآءَ نَضْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ  وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجًا  فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إنَّهُ کانَ تَوّاباً.

 

 

 

 

[1]- آیه 26 سوره آل عمران: بگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری.

.

 

[2]- حبط. [ح َ] (ع مص) باطل شدن کار. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی). حبوط. باطل شدن و ناچیز شدن. حبط عمل؛ باطل و ناچیز شدن آن. (غیاث اللغات). || حبط دم قتیل؛ هدر و باطل شدن خون کشته. || باطل شدن ثواب عمل.

 

[3]- - آیه 33 سوره نور

[4]- آیه 111 سوره توبه: خداوند در قبال بهشت، جان‌ها و اموال مؤمنان را مشتری است.