خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

خطبه طولانی برای تبیین بحث خمس و تحلیل تاریخ اتفاقات معاصر

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۶ آذر ۱۳۶۱

 خطبه اوّل

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‌وَ عَلی آلِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.

قالَ الْعظیمُ فی کِتابهِ:

أعُوذُ  باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَی‌ءٍفَاِنّ‌لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلَّرسُولِ وَ لِذی الْقُربی وَ الْیَتامی وَالْمَساکینَ وَ أبنِ السَّبیلِ[1]»

 در خطبه پیش گفتم که هدف اسلام در نظام اقتصادی بر این پایه مبتنی است که جامعه‌ای خالی از استکبار و استضعاف بسازد. در اجرای این منظور، خطوط ایدئولوژیک و اجرایی را مشخص کردیم. درزمینه  خطوط اجرایی یادآور شدیم که نخستین بخش از اقدام‌های اسلام، داشتن برنامه برای جلوگیری از تحصیل ثروت در مقاطع حسّاس و جلوگیری از تراکم ثروت است. بخش دوّم نیز بر این پایه بود که اسلام، حتّی برای بعد از تحصیل ثروت مشروع و شیوه پس گرفتن آن از ثروتمندان و بخشیدن به مستضعفان، برنامه‌های خاصی طرح کرده است.

 با توجّه به اینکه نظام اقتصاد آزاد در اسلام تحت کنترل است و استعدادها، نیروها، تلاش‌ها و حوادث مختلف است، خودبه‌خود و به‌طور یقین، در مرحله تحصیل مال نیز تفاوت خواهد بود. به این معنا که قلّه‌های ثروت، برآمدگی خواهد داشت. کسانی هستند که کار و تولید و شیوه تجارت آنان بهتر از دیگران است، کمتر خرج می‌کنند، حوادث طبیعی و تصادفات هم به آنان کمک می‌کند. افرادی هم هستند که وجود گرفتاری‌ها مانع کارشان می‌شود. بدین ترتیب، بخشی از مردم، خودبه‌خود محروم خواهند شد و بخش دیگر، بیش از میزان نیازشان، تحصیل ثروت خواهند کرد. پس در چنین شرایطی] سطح مسطّحی به دست نخواهد آمد. در مرحله نخست، قلّه‌ها، تپّه‌ها، درّه‌ها و گودال‌هایی محقّقاً در سطح اقتصادی جامعه نمایان می‌شود. امّا اسلام در مرحله دوّم، با برنامه‌ریزی‌های خود می‌کوشد تا از این قلّه‌ها بکَنَد و بتراشد و در آن درّه‌ها بریزد که دست‌کم و تا حدّ امکان درزمینه‌های مصرف و بهره‌برداری، سطحی شبیه و یا نزدیک به هم در جامعه به وجود آورد.

 بحث‌های آینده من، متکفّل بخشی است که با فرضِ پذیرفتن امکان اختلاف امکانات از لحاظ مالکیت، باید به نقطه‌ای برسیم که محروم از بهره‌برداری نداشته باشیم، مسرف و مترف هم نداشته باشیم.

 یکی از مواردی که در اسلام هست، «مالیات‌های جزئی» است که دو گونه است: نوعی از آن، مالیات‌های ثابت و تشخّص است که میزان و مقدار آن تعیین‌شده است؛ نوع دوّم، مالیات‌های غیرثابت و نامعیّن است که هم از لحاظ زمان ‌می‌تواند فصلی باشد (و در شرایطی می‌تواند نباشد) و هم می‌تواند ازنظر مقدار کم‌وزیاد شود. که این‌ها را در بحث‌های بعدی خواهم گفت. در «مالیات‌های ثابت و معیّن» چند مورد تشخّص و خیلی معروف است که به بحث‌های طولانی نیاز دارد امّا من به‌طور فشرده صحبت خواهم کرد. یکی از آن موارد» خمس«است.

 معنای تحت اللّفظی «خمس» یعنی یک‌پنجم؛ یعنی یک‌پنجم از اموال بخشی از مردم، به‌عنوان » مالیات شرعی«، از آنان گرفته می‌شود. اگر بخواهیم ‌به‌طور مستقصا [2]درباره بحث خمس صحبت کنیم‌چندین خطبه را اشغال خواهد کرد؛ امّا من اکنون نمی‌خواهم آن جور صحبت‌کنم بلکه می‌کوشم خلاصه‌ای از کتاب دویست - سیصد صفحه‌ای خمس را -که اخیراً آیت‌الله منتظری آن را تدریس کردند، و چاپ هم شده است، در همین‌یک خطبه، به‌عنوان یکی از مالیاتهای تشخّص اسلامی برای برادران وخواهران عرض کنم.

 نخستین مسئله آنکه خمس به‌طورکلی از ضروریات اسلام است. یعنی وجود خمس در احکام مالی اسلام آن‌چنان واضح است که هیچ‌کس نمی‌تواند منکر آن باشد و اگر انکار کند، با موازین فقهی کافر است. اگر کسی منکر ضروری اسلام باشد، باید بگوید من پیغمبر و اسلام را قبول ندارم. و اگر بخواهد بگوید قبول دارم، دیگر نمی‌تواند منکر ضروری بشود. مثلاً هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که نماز در اسلام نیست؛ چون روشن، بدیهی و ضروری است. البتّه ضروری فقه از این پایین‌تر است امّا خمس از ضروری فقه بالاتر و ضروری اسلام است.

 این مسئله را آیت اللَّه منتظری در کتابی که اشاره کردم با صراحت گفته‌اند؛ بنابراین منکر خمس، کافر است. به‌عبارت‌دیگر، کسی که خمس نمی‌دهد، یا باید کافر و یا یاغی بر اسلام باشد و نمی‌تواند از این دو حال بیرون باشد.

 این، یک مسئله، و منابع دلیل ما هم خیلی روشن است: قرآن هست، حدیث هست، سیره مسئولان اسلامی هست، اجماع فریقیْن اهل سنّت و شیعه هم هست. البتّه در جزئیات، اختلاف زیاد است اما در اصلِ خمس اجماع است؛ ضمن اینکه عقل هم حکم می‌کند که مالیات را باید گرفت؛ منتها عقل وارد جزئیات نمی‌شود که چگونه، چقدر، چند درصد ... این‌ها ازجمله مسائلی است که بعداً و در شرایط گوناگون تعیین می‌شود و اصل آن عقلی هم هست. این بحث، فشرده‌ای از مسئله بود که می‌شود آن را باز کرد، که من زیادتر از این باز نمی‌کنم و اکنون نیازی هم نمی‌بینم.

 مسئله دوّم اینکه این خمس برای چه گرفته می‌شود و مال کیست؟ نظر مراجع و فتوای فقها این است که خمس، بودجه دولت اسلامی است. ممکن است نظر بعضی‌ها این باشد که خمس جزء بودجه دولت نیست و مال مصارف خاصی است که خیال کرده‌اند و از آیه فهمیده‌اند؛ امّا نظر برخی از فقها این است که نه، اصلاً بودجه حکومت است، که من نظر امام و آیت‌الله منتظری را فقط کافی می‌دانم که اشاره بکنم.

 اگر یادتان باشد، امام در درس‌های ولایت‌فقیه که قبلاً در نجف فرمودند و بانام حکومت اسلامی به چاپ رسید، با صراحت در بیاناتشان بود که خمس، بودجه حکومت اسلامی است، و اگر بنا بود فقط برای سادات می‌خواستند، خمس بازار بغداد برای همه فقرای سادات کافی بود.

 این تعبیر امام در آن موقع بود. آقای منتظری هم در درس‌های خود چند صفحه با صراحت در این زمینه بحث دارند و تأکید می‌کنند که خمس جزو مسائل حکومت اسلامی است. استدلالی نیز در این باب دارند، و من برای اینکه سند روایی را عرض کرده باشم فقط به روایت آن اشاره می‌کنم. روایت را از علیّ بن ابی‌طالب (ع) نقل می‌کنم که به یکی از اصحابشان فرمودند: معاش خلق در پنج منبع خوابیده [نهفته] است و آن پنج منبع عبارت‌اند از:  » وَجْهُ الْعِمارَةِ وَ وَجْهُ اْلِأمارَةِ وَ وَجْهُ التِّجارَةِ وَ وَجْهُ‌اْلاِجارَةِ وَ وَجْهُ الصَّدَقاتِ[3]»

 این هم یک مطلب. و باز می‌رسیم به آیه قرآن که معروف و مُسْتَنَد خمس است و من آن را در ابتدای صحبتم قرائت کردم که: « وَ اْعَلمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ‌شَئٍ فَاِنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلَّرسُولِ ...» و بعد چند مورد دیگر.

 در این آیه، بین اهل سنّت و شیعه اختلافی هست که آن‌ها [اهل سنّت] خواستند آن را مخصوص غنائم جنگ بدانند؛ امّا شیعه این آیه را برای همه‌چیز استدلال می‌کند.

 اختلاف دیگری هم بین خود فقهای شیعه است. برخی می‌گویند چون شش مورد در آیه ذکر شده است (خدا، پیغمبر، ذی القربی، ایتام، مساکین و ابن‌السبیل) باید خمس به شش قسمت تقسیم شود و سهم خدا و رسول وذی القربی را به حاکم و امام [مسلمین] بدهند و سه سهم بقیه، بین همان سه گروه [ایتام، مساکین و ابن السبیل] تقسیم گردد.

 بعضی‌ها نیز می‌گویند نه، این‌جور نیست. نظر بنده هم همین است. حالا استدلالی را هم که عدّه اخیر آورده‌اند، عرض می‌کنم. این‌ها می‌گویند: خمس در اصل، یک حقّ وجدانی و مال خداست. یعنی خداوند از آن‌هایی که خمس گرفته برای خودش، «وَ اْعَلمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَئٍ فَاِنَّ للَّهِ خُمُسَهُ»، و به‌اصطلاح ادبا، «تقدیم ما حقّه التّأخیر» دلالت بر حَصْر می‌کند، که «للَّهِ خمسه» گفته و یا «خُمُسَهُ لِلَّه» نگفته است؛ از لحاظ ادبی اگر می‌خواست حصر را برساند، باید بگوید: «خمسه للّهِ و للرسول»؛ «للَّه» که جلو آمده، خواسته بفهماندکه اصل همه این خمس، مال خداست. یعنی خداوند که در اموال خودش، مصرف این‌جوری ندارد، سهم خدا هم در اختیار پیغمبر است: «و لِلّرَسُولِ وَلَذی الْقُربی»، حاکم و پیغمبر هم با» لام «آمده است. مقصود از «ذی القربی» هم ائمّه هستند، و آن سه تای بعدی - ایتام و مساکین و ابن السبیل - که می‌آیند از موارد مصارف‌اند. یعنی خمس که مال خدا و در اختیار حکومت اسلامی است مصرف‌هایی دارد که بخشی از این مصرف‌ها را بخصوص ذکر کرده‌اند که آن سه مورد است؛ بقیه نیز در اختیار حکومت است تا هر جور خواست به مصرف برساند.

 این هم یک مطلب، که باز من این را از آیت اللَّه بزرگوار منتظری نقل می‌کنم‌که ایشان روی این مسئله تأکید دارند و به‌عنوان یک نظر، آن را نقل می‌کنند. بسیاری از فقها نیز همین حرف را می‌زنند و تأکید دارند که خمس به این صورت، حقّ وجدانی است و تمامش در اختیار حاکم است و سادات و دیگران هم به‌عنوان یک مصرف از این صندوق برداشت می‌کنند.

 حالا نکته دیگر، و اینکه چرا سادات از این صندوق برداشت می‌کنند و از صندوق زکات و جاهای دیگر برداشت نمی‌کنند؟ مدّت‌ها بحث‌های اجتماعی زیادی بین ما طلبه‌ها بود که اصولاً چرا این امتیاز داده شده است؟ و چرا سادات هم مثل بقیه فقرا از زکات و جاهای دیگر نخورند؟

 به نظر من اسلام خواسته است جریان محترمی به نام اولاد پیغمبر، محوری برای حرکت‌های اسلامی در طول تاریخ باشد، و هرگاه اسلام غریب ‌می‌شود، این موجودهای مقدّس و محترم و شخصیتهای سادات مورد احترام‌و توجّه جامعه بتوانند به‌عنوان چراغی در جامعه بمانند. یعنی اولادپیغمبر و سادات در جامعه معزّز شدند، و این عزّت مال سادات است؛ و در بسیاری موارد تقدّمهایی را برای سادات قائل شدند که دارای ارزش‌اجتماعی هم هست. البتّه » سیّدناصالح «از» عام صالح«خیلی بدتر است که‌بحث دیگری است. امتیازی به سیّدصالح - این جریان مقدّس - داده شده‌است که از این صندوق خاص ارتزاق کند و هیچ اشکالی نیز ندارد؛ یعنی به‌کسی ظلم نشده و بیش از حقّش هم به او نمی‌دهند. شما می‌توانید همان مقدارزکاتی که مثلاً به بنده می‌دهید به آقای سیّد، خمس بدهید. نمی‌توانید بیش ازاین به او بدهید. اگر فقیری سیّد بود از صندوق خمس می‌خورد، و اگر غیر سیّداز صندوق زکات. با این کار، حقّ دیگری را سلب نمی‌کنیم امّا از این راه، ممّری‌برای زندگی سادات درست کردند. شاید توجیه دیگری نیز داشته باشد؛ مثلاً ازاین جهت که فرزندان پیغمبر (ص) محترم بودند، نخواسته‌اند همه اموال‌عمومی را برای استفاده در اختیار آنان بگذارند بلکه از محل و مرز معیّنی ببرند. شاید ادّله دیگری هم باشد، و خلاصه اینکه سادات هم در حدّ نیاز و به اندازه‌دیگران می‌توانند از محلّ این صندوق ارتزاق کنند. این هم یک مسئله.

 گفتیم که خمس ضروری است، بودجه حکومت است و سادات فقیر هم‌یکی از مصارف خمس است. قدری جلوتر می‌رویم تا ببینیم خمس در چه‌چیزهایی و چه مقدار است. آنچه فعلاً مورد فتوای شیعه است، هفت مورد رابرای گرفتن خمس تشخّص کرده‌اند. البتّه اهل سنّت با ما اختلاف دارند وبعضی موارد آن را قبول ندارند. شش مورد از هفت موردی که عرض می‌کنم از» اصل«برداشته می‌شود و یک مورد آن از پس انداز.

 مورد اوّل که خمس براصل درآمد است غنائم جنگی است. مصداق‌مشخّص همین آیه‌ای که قرائت کردم و در جنگ بَدْر نازل شد، غنائم جنگی‌است. غنائم جنگی [در زمان پیامبر (ص) و صدر اسلام] مثل حالا نبود. اکنون‌شاید غنیمت جنگی قابل توجیه نباشد. زیرا اکنون ارتشی هست که از مردم‌حقوق می‌گیرد، اسلحه‌اش مال دولت است و هزینه‌های جنگ را نیز دولت‌می‌دهد. اگر اموال و غنیمتی هم به دست افراد ارتش افتاد، خودشان تحویل‌دولت می‌دهند. امّا در گذشته و در صدر اسلام، جنگ بر عهده مردم بود که‌داوطلبانه می‌آمدند، اسب و شمشیرشان را هم خودشان می‌آوردند. فردی که‌یکی دو تا اسب  و امکانات دیگری به جنگ می‌آورد امتیاز بیشتری می‌گرفت. زمانی که غنائم جنگی به دست می‌آمد، زمین یک حکمی داشت، » مفتوحةالعنوة «مال همه مردم بود و اراضی موات به حکومت تعلّق می‌گرفت. انفال‌هم بود. اموال و اشیای گرانبها و خاص را به‌عنوان» انفال«به حاکم می‌دادند. صفّ المال متعلّق به حاکم بود امّا اموال عادی، اسلحه، لباس، پول، چادرها، خیمه‌ها و چیزهای دیگری از این قبیل را که جمع می‌کردند، با وضع خاصی (که می‌توانید در فقه پیدا کنید) بین رزمندگان تقسیم می‌شد، امّا پیش از اینکه‌غنایم تقسیم شود، خمس آن را پیغمبر (ص) برای مصارف عامّه برمی‌داشت. هرچند امروز، جنگ به صورت گذشته نیست امّا مسائلی هست که باید هنگام‌نوشتن و تدوین قوانین اسلامی برای آن‌ها فکری کرده و وضع غنیمت جنگی‌و خمس مربوط به آن را تشخّص کنیم.

 این یک مورد است که در صدر اسلام، یکی از مهمترین منابع درآمد حکومت بود. برای اینکه شما می‌دانید در صدر اسلام تا سالها و تا زمان خلفا، ثروت عظیم دنیای اسلام از راه جنگ و غنائم جنگی به دست می‌آمد. ایران راگرفتند، آفریقا، بحرین و جاهای عجیب و غریب و ثروتهای هنگفتی در دنیای‌اسلام ریخت، که بحث خاصی دارد. اگر خواستید، می‌توانید در این زمینه، تمدن اسلام و عرب، کتاب‌های » جرجی زیدان «،» گوستاولوبون «و» آدام‌متس«را مطالعه کنید. بحث‌های اقتصادی خوبی هم در آثار آن‌ها مطرح است.

 مورد دوّم، معدن است. تمام معادن جهان که از آن‌ها بهره‌برداری می‌شود، باید ۲۰ درصدش به صورت خمس گرفته شود. به خرج سال هم کاری ندارد؛ خرج استخراج را از آن کم می‌کنند، نصاب آن نیز ۲۰ دینار است، به حدّنصاب که رسید باید یک پنجم بقیه را به حکومت بدهند.

 همان گونه می‌دانید در اسلام، بخش خصوصی می‌تواند در بخش معدن‌فعالیّت داشته باشد (نظر فقها این چنین است). بعضی‌ها کلّ معادن را از » انفال«می‌دانند. بر این اساس دولت می‌تواند معادن را به مردم واگذار کند و یا باپروانه‌ای که صادر می‌کند - مثل امروز - مردم استفاده کنند. برخی نیز معادن‌را همانند شارعها، راه‌ها، خیابان‌ها و مساجد، از مشترکات و مباحات اوّلیه‌می‌دانند که هرکس می‌تواند از آنان روی نظمی - با کنترل دولت - استفاده کند. بعضی‌ها هم معادن را تابع ملک می‌دانند؛ یعنی در ملک شخصی، مال و ملک‌مشخّص می‌شود و در ملک موات، انفال است و به دولت تعلّق می‌گیرد؛ و درملک مفتوحة العنوة نیز حکم مشترکات را پیدا می‌کند. خلاصه اینکه بخش‌خصوصی در اسلام می‌تواند از معدن استفاده کند.

 در نظام جمهوری اسلامی، تمام معادن از انفال به شمار می‌آید و براساس‌قوانینی که به تصویب رسیده است، بخش خصوصی می‌تواند با اجازه وپروانه دولت از معادن استفاده کند. بر این اساس، بخش خصوصی باید ۲۰ درصد از معدنی را که استخراج می‌کند - پس از محاسبه هزینه استخراج - به‌دولت بدهد که این رقم عظیمی است؛ مثلاً اگر امروز در ایران، ۴۰۰ یا ۵۰۰ معدن - از معدن گچ گرفته تا خاک رنگ و اورانیوم - مشغول کار باشد وبخش خصوصی آن‌ها را استخراج کند، و یا اگر [روزی] استخراج معدن نفت یامعادن مس، سرب، روی، مرمریت، مرمر، تراورتن و ... را به بخش خصوصی‌واگذار کنیم، رقم عظیمی از بخش خصوصی وارد بودجه دولت می‌شود (ازاصل برداشت از معدن با حدّ نصاب ۲۰ دینار)

 مورد سوم «کَنْزْ» است. کَنْزْ در جهان امروز دیگر مسئله مهمّی نیست؛ امّا در آن‌زمان اهمیّت زیادی داشته است. کَنْزْ، دفینه‌هایی است که به دست می‌آید و مابه آن » گنج«می‌گوییم.

 دفینه‌های بی‌صاحب، و بی‌نام و نشان - که نمی‌دانیم از کیست و مالکش رانمی‌شناسیم - این‌ها نیز احکام خاصی دارد که می‌توان آن را در رسایل عملیّه‌یافت؛ و باید از اصل، بعد از حدّ نصاب بیست دینار، خمس آن را نیزبدهند.

 کَنْزْ در صدر اسلام، منبع بزرگ درآمد بوده است. درآن زمان که بانکی وجودنداشت و مردم پولهای خُرد - معمولاً به صورت طلا و نقره - جمع می‌کردند، حکّام، فرماندارها، پولدارها، ثروتمندان، خان‌ها و شیوخ، پول‌های خود را درنقطه‌ای زیر خاک مخفی می‌کردند یا به صورت دفینه در لابه‌لای ساختمانهامی‌گذاشتند. پس از وقوع هرجنگ، جاهایی خراب می‌شد و مردم بعد از آن تامدّتها، از مملکت تازه‌ای که تشکیل می‌شد، دفینه در می‌آوردند. هر خانه‌ای راکه خراب می‌کردند، هرچه پایین‌تر می‌رفتند، از درون آن، دفینه‌ای یافت‌می‌شد و در نتیجه یکی از منابع عظیم درآمد به شمار می‌آمد. امّا امروز چنین‌وضعی نیست و مردم پولهای خود را به شیوه‌های دیگری نگهداری می‌کنند؛ یعنی به صورت طلا و نقره نیست؛ به فرض هم که باشد آن را در بانک‌می‌گذارند و چنین اموالی دارای شناسنامه ویژه‌ای در بانک است. به هرحال، یکی از منابع خمس اسلامی بیست درصد کَنْزْ است.

 چهارمین مورد خمس، غَوْص (محصول غوّاصی در دریا) است که این موردنیز در جهان امروز اهمیّت چندانی ندارد امّا در گذشته، جواهر و چیزهایی که ازدریا بیرون می‌آوردند، یکی از منابع مهمّ درآمد بود. مثلاً اهمیّت بحریْن به‌خاطر منبع درآمد مروارید و امثال آن بود و ثروتمندان جهان - که حالا به‌کویت می‌روند - در آن زمان به بحرین می‌رفتند و از دریا جواهر به دست‌می‌آوردند. جاهای معیّنی بود که مروارید، صدف، عَنْبَر و چیزهای دیگر راجمع می‌کردند. این موارد نیز با احتساب نصاب یک دینار، بیست درصد ازاصلش به حکومت می‌رسید.

 مورد پنجم، اموال مخلوط به حرام است که از جهات اجتماعی، روانی واقتصادی از اهمیّت زیادی برخوردار است. افراد فراوانی در دنیا هستند که به‌دلیلی مالشان مخلوط به حرام می‌شود؛ ارث می‌برند، وضع پدرشان به گونه‌دیگری بوده، خودشان در زمانی بد کار می‌کردند، کاباره‌چی بودند، بساط قمارداشتند، رباخواری کرده‌اند، معاملات حرام داشتند، کلاه گذاری می‌کردند، درمعامله غِشّ داشتند و .... ثروتمندان زیادی هستند که می‌دانند بخشی ازمالشان حرام است و نمی‌دانند چه بکنند. البتّه اگر صاحبش را بشناسند باید به‌او برگردانند، و اگر مقدار و میزانش را بدانند باید به همان مقدار بدهند امّا دربیشتر موارد، این چنین نیست؛ یعنی نه می‌توانند صاحب مال را بیابند و نه‌می‌توانند مقدارش را مشخص کنند. یا اموال آن‌هایی که در خدمت ظَلَمه‌بوده‌اند؛ یکی از مواردی که همیشه مشکل بود مربوط به کسانی است که درخدمت ظلمه بوده‌اند و درآمدهای نامشروع فراوان داشته‌اند که اصل و نما وهمه چیزش حرام است. خلاصه اینکه اموال مخلوط به حرام، رقم بزرگی ازاموال دنیا را تشکیل می‌دهد. در چنین مواردی، اسلام می‌گوید اگر فردی‌خواست صالح بشود، باید یک پنجم از اموالش را به بیت المال و بودجه‌حکومت اسلامی بدهد، بقیّه‌اش حلال می‌شود؛ یعنی در جایی که تکلیف‌خود را نمی‌داند، صاحب مال را نمی‌شناسد و مقدارش را نمی‌داند، اسلام این‌راه حل را نشان داده است و این راه حل، مَمَرّ درآمد وسیعی برای تنظیم بودجه‌حکومتی است.

 مورد دیگری هم هست که از موارد مُشْتَبَهِ قابل بحث است و من فقط آن رامطرح می‌کنم و بحث‌های کلی آن باید در جاهای دیگر صورت گیرد؛ و آن درجایی است که بخواهند در حکومت اسلامی زمینی را به اهل ذمّه واقلیّتهای مذهبی بفروشند.

 بسیاری از تعهّدها هست که آدمهای مسلمان صاحب زمین در مقابل‌حکومت دارند که افراد غیرمسلمان ندارند. آن‌ها می‌خواهند برای معابد خودخرج کنند، نمی‌خواهند برای حکومت [اسلامی] خرج کنند. اسلام در اینجااندیشه جالبی دارد و می‌گوید هنگام انتقال زمین، باید بیست درصد آن به‌حکومت داده شود.

 البتّه بسیاری از فقها از جمله آیت‌الله منتظری معتقدند که این مورد به‌احتمال قوی خمس بر عین نیست بلکه اراضی عُشریّه‌ای بوده که به اراضی‌خُمسیّه تبدیل می‌شود. یعنی ده درصد از سود زمین را می‌گرفتند که بعد بایدبه بیست درصد تبدیل بشود. آن، یک بحث فقهی است که باید در جای دیگری‌بکنیم. به خاطر انتقال منبع ثروت از دست کسی که در مقابل حکومت، تعهّدات دینی داشته، و با انتقال این منبع، آن تعهّدات ضعیف می‌شود، دراینجا خمسی مقرّر شده است برای اینکه حکومت، مردم و صاحبان حکومت‌ضرر نکنند.

 آخرین و مهمترین مورد، که خمس اصلی در اینجاست و از ویژگیهای شیعه است، خمس «ارباح مکاسب[4]» است. اینجا خمس ب رپس انداز است نه بر اصل. در همه موارد دیگر، پس از احتساب مخارج تحصیل، اصل را برمی‌داشتیم. اینجا از جمله خمسها و مالیاتهای بسیار عادلانه و لازمی است‌که از ابتکارات اسلام است و در مکتب تشیّع متبلور شده است؛ یعنی به این‌شکل که هزینه‌های زندگی انسان جدا می‌شود. همه مردم به هر حال شغلی‌دارند و صاحب درآمدی هستند. یکی حقوق بگیر است، دیگری تولیدکننده، وآن یکی مثلاً تاجر. درآمدها هم البتّه چند فرض دارد؛ کسب باشد، درآمد مطلق‌باشد، غصب کسب باشد، یا به گونه‌ای دیگر. قدر مسلّمی که بعضی از فقهامی‌گویند - و فعلاً در فقه هست - چهار احتمال وجود دارد. شاید اگر روزی‌نیاز باشد که درآمد مطلق را بگوییم این حکم را دارد، خیلی از فقها می‌گوینددرآمد مطلق، و حتّی ارث و مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسب و تمام این‌ها را هم می‌تواندشامل بشود. اکثر فقها نیز معتقدند که نه؛ فتوای امام هم این است که ارث ومانند آن، مشمول خمس نیست.

 امّا درآمد کسب؛ یعنی درآمدهایی که انسان با قصد و اختیار پیدا می‌کند، باید خرج زندگی، غذا، پوشاک، منزل، مسافرت، تفریح و آنچه را که در زندگی‌به‌طور عادّی می‌خواهد، در آخر هر سال حساب کند. یعنی همه مردم باید» حساب سال«داشته باشند. اگر ما مسلمانیم - و نظاممان هم که اسلامی‌است - باید دفتری داشته باشیم و میزان موجودی خود را مثلاً در نوروز هرسال محاسبه کنیم. فرضاً امسال پنج هزار تومان داریم و نوروز سال بعد که یک‌سال کار کردیم، خوردیم و بقیه کارها و دیدیم آن مبلغ به ده هزار تومان افزایش‌یافته است، حالا ممکن است همین مبلغ به صورت پول نقد، خرید یک قطعه‌زمین، لباس اضافی که به آن نیازی نیست، زمینی که مصرف ندارد (اگر مصرف‌داشته باشد مشمول نیست) به هر حال باید بیست درصد از این پس انداز را به حکومت بدهیم.

 من رقم دقیق این مورد را نمی‌دانم؛ از بانک مرکزی پرسیدم، به کتاب سالنامه‌آمار هم مراجعه کردم و دیدم هر دو با هم تطبیق می‌کند. همین قدرها بود. پس انداز مردم اعمّ از نقدینگی بانک، یا مثلاً کسی که مزرعه‌ای یا کارخانه‌ای‌احداث می‌کند و یا مغازه‌ای می‌خرد تا آن را سرمایه کند، آمار کشور ما رشد، آن پس‌انداز اضافه بر خرج مردم را در سال، رقمی حدود یکصد و چهل وهشت میلیارد تومان یعنی یکهزار و چهارصد و سی و هشت میلیارد ریال‌نشان می‌دهد. البتّه ممکن است بانک مرکزی هم اشتباه کرده باشد؛ نمی‌توان به‌طور دقیق محاسبه کرد زیرا آمار و صورت خیلی از چیزها در اختیار بانک‌نیست و محاسبات آن‌ها حدسی است. سالنامه آمار هم، چیزی شبیه به همین‌است. حدود پانصد [میلیارد ریالش] نقدینگی است و بقیّه غیر نقدینه. پس‌انداز خالص کشوری مثل کشور ما - در حال حاضر - حدود یکصد و پنجاه‌میلیارد تومان است که خمس آن سی میلیارد تومان می‌شود. اگر این جامعه‌یک جامعه اسلامی و مسلمان باشد و بخواهد خمس بدهد، آن سی میلیاردتومان خالص فقط از ناحیه خمس بر پس انداز و به صورت مالیات ثابت به‌دست حکومت اسلامی می‌آید - غیر از معادن، کنز، و زمین و موارد دیگر -که رقمی است تقریباً معادل چهل درصد، بیشتر، شصت درصد و هفتاد درصد؛ یعنی آن وقتهایی که مالیات خیلی کمی وصول می‌شد، همین اندازه بود. از این‌رو با همین شرایط، رقم بزرگی به‌عنوان خمس به بودجه حکومت اسلامی‌افزوده می‌شود. درباره شیوه مصرف آن و اینکه چگونه می‌توان این مردم رامساوی و نزدیک به هم کرد، بعداً صحبت خواهم کرد.

 خمس را چگونه باید بپردازیم؟ خمس، کاری عبادی است و صرفاً اقتصادی‌نیست. این، مسئله جالبی است که باید توجّه کنید. کسی که خمس می‌دهد درحال عبادت است، و باید قصد قربت بکند. همان گونه که اوّل نماز می‌گویید:» چهار رکعت نمازظهر بجا می‌آورم قربةً الی اللَّه «، زمانی هم که خمس می‌دهیدباید در ذهنتان بگویید:» قربةً الی اللَّه«.

 این‌هایی که ریاکارانه خمس می‌دهند که فردا قبض آن را نزد ما بیاورند وبگویند ما همیشه خمس می‌داده‌ایم، اصلاً خمس‌شان قبول نیست! از نظروضعی هم قبول نیست؛ یعنی گذشته از اینکه اکنون اجری پیش خدا ندارند، خمس آنان نیز قبول نمی‌شود. مثل نمازی است که انسان با ریا می‌خواند واصلاً حساب نمی‌شود. البتّه مالش دست آن شخص است و می‌تواند برود وپس بگیرد امّا خمس را باید به قصد قربت داد. بی‌خود نیست که افراد متدیّن، آخر سال در خانه می‌نشینند و اگر یک کیسه برنج، پنج کیلو پسته، ده کیلو نخودو چیزهای اضافه دیگری که دارند (حتّی مقداری زیادتر از آنچه هم که دارند) محاسبه می‌کنند و خمس آن را می‌دهند. اگر مالیات به این شیوه پرداخت‌شود، دیگر آن دفتر و دستکها برای فرار از مالیات لازم نخواهد بود.

 ضمناً این را نیز بدانید که اگر خمس را ندهند، حاکم می‌تواند به زور بگیرد. کسانی که باید خمس بدهند خیال نکنند که به اختیار خودشان است. طبق‌اصل چهل و نهم [قانون اساسی] که قرار است همین روزها اجرا بشود (اگر ازمجلس در بیاید و به مرحله اجرا برسد) حاکم حق دارد از مشمولان خمس‌بگیرد. البتّه اصل را بر صحّت می‌گذاریم و اگر بگویند خمس را داده‌ایم و قراین نیز این مسئله را نشان دهد، قبول می‌کنیم. بودجه‌ای که به این صورت و به‌قصد قربت داده شود، اصلاً مأمور اجرا نمی‌خواهد، فقط باید انباردار آنجابایستد و زمانی که خمس را می‌دهند، آن‌ها را خوب نگهداری کند.

 بنابراین خمس یک حالت عبادی - اقتصادی دارد، رقم بزرگی هم هست که‌هرچه کشور توسعه یابد، این بودجه به تناسب رشد پس اندازها و درآمدها، بالا می‌رود. موضوع عادلانه‌ای هم هست؛ یعنی آن‌هایی که خمس می‌دهند، هیچ کمبودی در زندگیشان احساس نمی‌کنند، تمام کارهایشان را کرده‌اند، حالاهزار تومان پول اضافی دارند، باید دویست تومانش را به‌عنوان خمس بدهند. به‌عبارت‌دیگر، کسی که هزار تومان داشته باشد به کجای دنیا برمی‌خورد؟ وحتّی اگر کسی خانه نداشته باشد و زمینی خرید برای ساخت خانه، عیبی‌ندارد؛ تیرآهن برای خانه خرید، مسأله‌ای نیست و این‌ها خمس ندارد. نیازهای‌آدم خمس ندارد و هرچه در سال می‌تواند بدون اسراف خرج کند (با اسراف‌مورد قبول نیست)، مسافرت و تفریح برود، صدقه و انفاق بدهد، به قوم وخویشهایش کمک کند، هیچ یک از این‌ها حساب نمی‌شود. آن مقداری را که درپایان سال کنار می‌گذارد و به آن نیاز ندارد، معادل بیست درصدش را باید به‌عنوان خمس بپردازد. این موضوع به خمس دهنده فشار نمی‌آورد و حرکتی‌عبادی و سازنده است و زمانی که می‌دهد برای خاطر خداست. با دقّت نیزمحاسبه می‌کند، به‌طوری که از آن طرف کم نشده باشد. و این رقم بزرگ، مال‌صندوق بیت المال است.

 این‌ها مسائلی بود که در باره خمس گفتیم. حالا من نمی‌دانم از معادن و منابع‌دیگر چند میلیارد به دست می‌آید؛ به هر حال جمهوری اسلامی - در وضع‌موجود - از ناحیه خمس، چنین رقمی دارد. البتّه وضع کشور ما اکنون به‌گونه‌ای است که هنوز خمس در اختیار دولت نیست و دولت به این عنوان‌چیزی نمی‌گیرد امّا - در واقع - خمس متعلّق به دولت است. چون امام امّت، رئیس کلّ دولت و ولیّ فقیه هستند، فعلاً خمس در اختیار ایشان است که البته‌باز به همان مصارفی که دولت باید بکند می‌رسد. امّا بعداً - در نظام تثبیت‌شده جمهوری اسلامی - باید روی خمس، حساب دیگری باز کنیم تا مسایل‌روشن بشود.

 یک نکته تاریخی هم بگویم: خمس ارباح مکاسب در اوایل گرفته نمی‌شد. تاریخ نشان می‌دهد که این خمس از زمان امام هفتم (ع) گرفته شده است؛ اگرهم پیش از آن گرفته می‌شده، چون میزان آن زیاد نبوده، به ما نرسیده است. امّااز آن هنگام که حکومتهای مخالف شیعه، روی شیعه فشار آوردند، آن هم بعداز توسعه شیعه در زمان امام صادق (ع) و گسترش تشکیلات سیاسی ومبارزاتی شیعه، در سراسر دنیای اسلام، امام هفتم (ع) اعلام کردند که از این‌پس می‌گیریم و براین اساس، شیعه‌ها دیگر به حکومت غاصب نمی‌دادند وآنچه به ائمّه (ع) داده می‌شد، خرج شیعه و مبارزات آنان می‌گشت.

 جالب است که هر زمان که حکومت از مسیر خودش خارج می‌شد ومسلمانها آن را اسلامی نمی‌دانستند، مالیات‌ها به طرف علما، فقها و رهبران‌واقعی - که مظلوم شدند و کنار رفتند - می‌رفت، به هر حال در دوران تاریخ‌شیعه، این بودجه حکومتی (خمس ارباح مکاسب) در اختیار فقها بود و به‌همین دلیل، شیعه زنده ماند و توانست در مقابل حکومتها مقاومت کند. خلاصه اینکه این استحکام اقتصادی شیعه، معلول همین شیوه مالیات‌گذاری‌اسلام است که بحث تاریخی جالبی را می‌طلبد و باید بعداً درباره‌اش صحبت‌کرد.

 این نکته را نیز بگویم که در اصل، مسئله تقوا مطرح است؛ یعنی زمانی که‌قصد قربت مطرح شد مستقیماً به تقوای انسان متّکی می‌شود. آن داستان‌هابیل و قابیل را شینده‌اید که قرآن کریم می‌فرماید: وقتی دو برادر آمدند و درمقابل خدا قربانی کردند:  «فَتُقُبِّلَ مِنْ اَحَدَهِما وَلم یُتَقَّبَلْ مِنَ الآخَر[5]»

این [قابیل] نارحت شد که چرا از اوّل قبول نشده است. قرآن می‌فرماید: «اِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ[6]»

 خمس دادن همراه تقوا و مبلّغ تقوا و یار تقواست؛ یعنی آدم بی‌تقوانمی‌تواند برای خدا از مال و هستی‌اش بگذرد؛ آن کسی که می‌گذرد، توجّه‌خواهد کرد که تقوا دارد.

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَعوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ  الرّجیم

اَرَاَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالدّینِ / فَذلِکَ الَّذی یَدُعّ‌الْیَتیمَ / وَلا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ / فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ/ الذَّینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونْ / اَلذِّینَ هُمْ یُراؤُونَ / وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ

    خطبه دوّم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‌وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقَةِ الطَّاهِرةِ وَ عَلیسبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‌بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ‌عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.

 

 خطبه دوّم من، امروز باید به مسائل فراوانی بپردازد که امیدوارم شما راخیلی خسته نکنم و بتوانم حرفهایم را به‌طور فشرده ولی جامع، و همه‌چیزهایی را که در ذهنم هست، در این خطبه بیاورم.

 مناسبت‌های فراوانی در این هفته داشتیم که باید به آن‌ها اشاره شود. وفات‌پیغمبر عظیم الشّأن (ص)، شهادت امام مجتبی و شهادت امام رضا - علیهماالسّلام - شهادت آیت اللَّه بزرگوار شهید دستغیب و شهادت دانشمند عظیم‌الشّأن مجاهد مرحوم دکتر مفتّح، از مناسبتهای تاریخی و پرافتخار ماست. افتتاح دانشگاه در فردا، و آغاز فعّالیت بیست و چند هزار معلّمی که امورتربیتی آن‌ها را انتخاب کرده و از عهده گزینش برآمده‌اند، و دیگر مناسبتها. درکنار همه این‌ها، مسئله انتخابات خبرگان است که نمی‌توانیم بدون تحلیل ازآن بگذریم و خدمات و ارزش مردم را در این مورد متذکّر نشویم. بالاتر از همه، بیانیه امام امّت است که مرحله تازه‌ای را در تاریخ انقلاب آغاز کرده‌اند؛ و من‌می‌خواهم همه این مسائل را در بحثی منسجم و مربوط به هم عرض کنم؛ و درعین حال، ارتباط آن را با بحث گذشته‌ام پیرامون دستاوردهای انقلاب از یادنبرم.

 اینک مطلب را درزمینهٔ دستاوردهای انقلاب شروع می‌کنیم و همه این‌ها به‌هم مربوط خواهد شد. در آخرین خطبه‌ای که در این زمینه داشتم گفتم که یکی‌از دستاوردهای مهم انقلاب، تثبیت کشور و نظام و ایجاد محکم‌ترین نظام‌سیاسی، اجتماعی و اسلامی بود و این انقلاب، جزیره ثبات واقعی را، که درگذشته - به دروغ - از آن دم می‌زدند، امروز در ایران و منطقه خلق کرد.

 در خطبه‌های پیش گفتم مهمترین رکنی که این جامعه را محکم کرد، تکیه‌گاه اسلامی، و متفرّع برآن، تکیه‌گاه مردمی است. چون ما از طریق اسلام به‌مردم رسیدیم، مردم را به خاطر اسلام داریم و چون حکومت اسلامی است، مردم نیز با حکومت‌اند. هرچند این‌ها دو عامل‌اند، یعنی عقیده اسلامی مردم، مهم‌ترین عامل استحکام است و حضور مردم نیز عامل دوّم این استحکام؛ منتها عامل دوّم از عامل اوّل ارتزاق می‌کند و ریشه‌اش در آن است. این بحث، آنجایی که می‌خواهم درباره انتخابات خبرگان صحبت کنم می‌گنجد.

 دشمنان ما، مخصوصاً دنیاهای استعماری و استثماری که برای ما نقشه‌می‌کشند، گوش بدهند تا بفهمند در اینجا چه جریانی در کار است و بی‌خود برآهن سرد نکوبند! زیرا اگر دقّت کنند، از خسته کردن و تحلیل بردن قوای خوددست برخواهند داشت.

 اصل پیروزی انقلاب در سایه شعار اسلامی - که به دنبالش مردم را داشت -به دست آمد و هیچ‌کس نمی‌تواند در این مسئله تردید کند. روزهای نخست‌انقلاب، مردم با همان دیدی که وارد انقلاب شده بودند و با وسعت بی‌سابقه‌در تاریخ انقلابهای جهان، در پشت آن ایستادند، که اوج آن را در رفراندوم واظهار نظر مردم درباره » جمهوری اسلامی ایران«در چند ماه پس از انقلاب‌دیدیم. آن، اوج تبلور آزاد مردم و حمایت آن‌ها از انقلاب بود و عالی‌ترین‌انتخابات ما در آنجا بود. بعد می‌بینیم که در مرحله‌ای، حمایت و شور و نشاطمردم افت می‌کند. در انتخابات اوّل ریاست جمهوری - که بنی صدر انتخاب‌شد - به جای بیست یا نوزده میلیون نفر، حدود چهارده میلیون نفر درانتخابات شرکت کردند. این رقم در انتخابات مجلس به یازده میلیون کاهش یافت. بعد می‌بینیم که حمایت مردمی پس از مدّتی قوس صعودی می‌گیرد ودر انتخابات ریاست جمهوری مرحوم شهید رجایی، چند میلیون نفر بیشترشرکت می‌کنند و در انتخابات ریاست جمهوری دوران رئیس جمهور فعلی، برادرمان حجّت‌الاسلام و المسلمین آقای خامنه‌ای، باز بالا می‌زند و درانتخابات خبرگان که امروز انجام شد، یک جهش دیگر دارد.

 پس از پیروزی انقلاب، یک قوس نزولی داشتیم و یک قوس صعودی؛ که‌حالا به آن نقطه اوج حمایت مردم نزدیک شده‌ایم. البتّه این مقطع با نخستین‌روزهایی که مقداری احساسات بر مردم حاکم بود و نمی‌دانستند چه می‌شود وچه می‌خواهند، فرق دارد. امروز واقعاً انتخابات است و مردم فهمیده‌اند چه‌می‌شود و چه می‌خواهند و ارزش آرایی که امروز به صندوقها ریخته می‌شود با گذشته خیلی تفاوت دارد و بعد از چهار سال، تشخّص شده است به کجامی‌روند.

 چرا آن قوس به وجود آمد و چرا این دایره را در خطّ سیر پشتیبانی مردم‌ترسیم کردیم؟ من تحلیل خاصی در ذهن دارم که فکر می‌کنم با مقتضیات واوضاع و حقایق تاریخی پیرامونمان جور در می‌آید.

 مردم در ماههای نخستین حکومت، به اسلام و انقلاب از افق خاصّی‌می‌نگریستند امّا حکومت لیبرالها و میدانداری چپها و منحرفها پس از هفت هشت ماه، مردم را مقداری به تردید انداخت. عوامل زیادی هست امّاعمده‌اش این‌ها بود. مردم می‌دیدند که [برای پیروزی انقلاب] آن جور مبارزه‌کردند، امّا اکنون کار به جایی رسیده و کسانی حکومت می‌کنند که چندان‌مؤدّب به آداب دینی نیستند. مسئله حجاب، غنا و فساد هنری، اصلاح ادارات‌و ... هیچ اهمیّتی برایشان ندارد؛ حتّی مایل‌اند منشیهای بی‌حجاب داشته‌باشند. این‌ها همان آمریکا گرایی و سوغاتهای غربی است که مردم را به تردیدانداخت که آیا این همانی است که ما می‌خواهیم یا نه؟ روال کار نیز به گونه‌ای‌بود که نشان می‌داد اوضاع روز به روز بدتر می‌شود؛ با کاباره‌ها، مشروبخوری، فساد، ربا و ... آن چنان مبارزه جدّی نمی‌شد. چیزهای دیگری هم که جزءآرزوهای مردم بود، می‌دیدند که عمل نمی‌شود.

 مردم دیدند حکومت دست کسانی است که البتّه اسمشان مسلمان است، ازلحاظ نسلی هم مسلمان‌اند، ممکن است نماز هم بخوانند، خیلیهاشان هم‌می‌خوانند امّا خواست و ایده‌آلشان برای حکومت، جایی مثل سوئد یاسوئیس و آلمان است و جامعه‌ای این چنینی می‌خواهند. مردم، جا خوردند!

 در کنار این، مسائل دیگری هم بود. آن‌هایی که می‌خواستند انقلابی عمل‌کنند و نشانه تبلور اسلام برای این انقلاب بودند - مخصوصاً نهادها - حدود وحقوق اسلامی را کمتر مراعات می‌کردند؛ مثلاً ما برای زمین موات قانون‌می‌گذراندیم، می‌رفتند و زمینهای درختدار مردم را هم می‌گرفتند. دادگاه‌می‌خواست محاکمه بکند، کسی را که هیچ ربطی نداشت می‌گرفت و بعداًمی‌ریختند و اموالش را می‌بردند و خانه‌های مردم را بی‌جهت تصرّف‌می‌کردند. هنوز هم بعضی از آن‌ها هستند. ریختند و هتلها و ساختمانهای بزرگ‌را گرفتند و آن جوری تصرّف کردند. مردم دیدند تقوای مالی هم نیست. این‌عامل، بعدها بخصوص حربه‌ای به دست عدّه‌ای از روحانیها داد که بعضیهاشان‌ساده‌اند و برخیشان نیز شیطان.

 این‌هایی که در گذشته مبارزه نمی‌کردند، همراه امام نبودند، همراه مبارزه‌نبودند و طبعاً بعد از انقلاب عقب افتاده بودند و می‌دیدند مثلاً در مدرسه باآیت اللَّه منتظری همدرس بوده‌اند، حالا آیت‌الله منتظری » امید امام و امّت «شده ولی آن‌ها امید مسجدشان هم نیستند! ناراحت هم بودند، لذا شیطنتها راشروع کردند و گفتند:» حالا بدتر از زمان شاه شده؛ شاه کی می‌آمد خانه مردم رابگیرد «و این حرفهایی که دیدید زدند. سرمایه‌دارها هم که ترسیده بودند - وحق هم داشتند بترسند - مفرّ خوبی یافتند و از طریق همین آقایان شروع کردندبه اینکه:» بابا دیگه روضه خوانی رفت، دیگر کسی روضه‌خوان نمی‌خواهد، دیگر فلان نمی‌خواهد، همه مصیبتها را رادیو و تلویزیون می‌خواند«. روضه‌خوان‌ها و همین طور علمایی را که زمینه داشتند ترساندند وتوی دل مردم راخالی کردند.

 عناصر برخی از نهادهای انقلابی احمقانه این کارها را می‌کردند؛ آدمهای‌خوبی بودند امّا بعضیهاشان شیطان بودند، نفوذی بودند، اصلاً رفته بودند تادادگاههای انقلاب، جهاد و همه نهادها را بدنام کنند.

 مردم دیدند که حکومت دست لیبرالهاست، آمریکا هم دارد برمی‌گردد، سفارتخانه آمریکا هم که دوباره محلّ بیا و برو عدّه‌ای است و در آنجا کارهایی‌درست می‌کنند. در رادیو و تلویزیون نیز چپی‌ها و هنرمندان چپ نما، بیشترخودشان را نشان می‌دهند و همان اوضاع گذشته است. مطبوعات هم بدتر ازهمه به جان نهادهای انقلابی، روحانیت و شخصیّتها افتاده‌اند و آن‌کثافتکاریها را در می‌آورند. هنر و ادبیات نیز به آن صورت درآمده و نهادهای‌انقلابی هم در جاهایی به مال مردم تجاوز می‌کنند.

 در چنین اوضاع و احوالی بود که تعداد آرا کاهش یافت، و بنی صدر که‌انتخاب شد افت بیشتری یافت. البتّه با انتخاب بنی‌صدر، در لیبرالها وروشنفکر نماها امید بیشتری پیدا شد. توده واقعی مردم هم گفتند که او برای‌چهار سال آینده انتخاب شد. از این رو در انتخابات مجلس، تعداد آرا باز هم‌پایین آمد و به ده - یازده میلیون رسید. قوس نزولی حمایت مردم از انقلاب، یک واقعیت است که - به نظر خودم - به مهمترین عوامل آن اشاره کردم، هرچند امکان دارد عوامل دیگری هم وجود داشته باشد. مثلاً عدّه‌ای فکرمی‌کردند مملکت دارد کمونیستی می‌شود! بعد که دیدند نمی‌شود، به گونه‌ای‌دیگر مخالف شدند. عدّه‌ای هم در فکر بی‌بند و باری بودند امّا هنگامی که‌جلوی این کارها گرفته شد به مخالفت برخاستند. سرمایه‌داران در روزهای‌نخست فکر نمی‌کردند کسی به سراغشان برود امّا وقتی چنین نشد، مخالف‌شدند.

 امّا این موج، بعد از انتخابات و تشکیل مجلس شورای اسلامی و تهاجم‌اسلامی خط امام تغییر کرد. دانشجوها، آن لانه فساد [سفارت آمریکا] راگرفتند و خیال مردم تا اندازه‌ای راحت شد. عدّه دیگری از دانشجوها، برای‌تعطیل دانشگاه‌ها اقدام کردند و خیال مردم از فساد دیگری نیز آسوده شد. مجلس، هم به لیبرالیسم و عوامل اشاعه - به اصطلاح - تمدّن و فرهنگ غربی‌هجوم برد و هم به مدّعیان مارکسیسم و عوامل شرقی. سرانجام مردم دیدندکارهایی صورت می‌گیرد.

 امّا آنانی که مورد هجوم قرار گرفته بودند، هجومشان را به صورت ترور وکارهای دیگری که می‌دانید، به سوی خطّ امام برگرداندند. امّا این کار به نفع آنهانشد و این هجومها، خطّ امام را مظلوم‌تر، صادق‌تر، سالم‌تر و مستقیم‌تر نشان‌داد. شهادت‌های بزرگی که صورت گرفت، نیروهای عظیمی که از دست دادیم وخسارتهای هنگفتی که خوردیم و جنایتهای بزرگی که دشمنان انقلاب علیه ماانجام دادند، وقتی انسان فکر می‌کند می‌بیند هریک از آن‌ها نقطه اتّکا و عظمتی‌بود که از مردم گرفته شد و آدم از عمق دلش ناراحت می‌شود. امّا خونهای‌آنهاست که این کمبودها و خسارتها را جبران می‌کند.

 انگیزه‌های حمایت مردم از انقلاب که سست شده بود بار دیگر اوج گرفت. مردم حساب کردند و دیدند پس از انقلاب، این همه کارخانه‌های شراب‌سازی، شراب‌فروشی‌ها در خیابانها، و کاباره‌ها بسته شد؛ زنان ولگرد خیابانهاجمع آوری و به مراکز و کانونهای ارشاد تحویل شدند؛ مراکز شب نشینی ولانه‌های فساد در سراسر کشور تعطیل شد؛ مبارزه جدّی با رباخواری شروع شدو مجلس و دولت در اجرای دستورات امام در صدد احیای ارزشها برآمدند؛ تندروی در نهادهای انقلابی مهار شد (که البتّه هنوز کم و بیش وجود دارد)؛ تصفیه‌های بی مورد با نصیحتهای امام کنترل شد (که آن هم باز هنوز هست).

 وقتی مردم دیدند کارها به روال اسلامی است، حربه را از دست روحانیهای‌گول خورده، یا غیر گول خورده و شیطان، و آن‌هایی که می‌خواستند کارهای‌دیگری بکنند گرفتند. البتّه این کارها به زمان نیاز داشت و آن قدر آسان نبود که‌بتوان ظرف یک هفته، دو هفته و یک ماه انجام داد. مردم باید مطمئن می‌شدندکه این‌ها [خطّ امام] راست می‌گویند؛ تنها شعار نیست، واقعیت است. مجلس‌می‌گوید، و شورای نگهبان هم محکم ایستاده و مواظب قوانین است. دل مردم‌محکم شد و به آینده‌ای که انقلاب در نظر داشت امید بستند و انگیزه‌های‌ضدّانقلاب نیز کم کم گرفته می‌شد.

 ضدّانقلاب که وضع را این چنین دید، درصدد انگیزه درست کردن برای‌مخالفان برآمد؛ و یکی از کارهایی که کرد به خشونت کشیدن بود. ضدّانقلاب‌فکر کرد تروریسمی که به راه می‌اندازد از دو حال خارج نیست: یا موفّق‌می‌شود و سران را از میدان به در می‌کند و مردمِ بدون رهبر و حیران را تحت‌کنترل در می‌آورد؛ و یا حکومت را به خشونت، انتقام‌گیری، اعدام، توقیف وریختن در خانه‌ها وا می‌دارد، و سوژه‌ای برای دنیا می‌سازد و در داخل کشورهم تحریکاتش را پیش جوانها عَلَم می‌کند و می‌گوید این نظام اینهاست ومخالف‌تراشی می‌کند. امّا خوشبختانه با بیداری مردم در هر دو جهت موفّق‌نشد و شکست خورد. البتّه در بیرون کردن [و حذف] شخصیّتهای کشور و نیزخشن کردن چهره حکومت تا اندازه‌ای موفّق شد امّا هر دو موقّت و محدودبود. ضدّانقلاب سرکوب شد، و همان طور که می‌بینید، هفته‌هاست که فقطخبرها این است که در فلان جا خانه تیمی کشف شد، در فلان جا و یا در مرزفراری را گرفتند، و مانند این خبر؛ مگر اینکه تصادفاً، گلوله‌ای شلّیک شود ویک بسیجی در خیابان شهید شود که بسیار کم است. از لحاظ خشونت هم، خودشان جنایتهایی کردند. آن جریان شکنجه‌ها و کشتارهای بی مورد، زدن‌بچه‌های مردم و خانمهای کارگر، نشان داد که دروغ می‌گویند و نمی‌توانندشعارهای سابق را بدهند. (مطالب دیگری هم در بیانیه امام است که‌می‌خواهم بعد از آن نتیجه بگیرم). خلاصه اینکه موفّق نشدند به خاطرخشونت، در اذهان مردم، موج مخالفت ایجاد کنند. مردم به حکومت حق‌دادند و گفتند جریانی که حاضر می‌شود هفتاد و چند نفر را در یک لحظه با آن‌قساوت، زیر یک سقف شهید کند، یا در نمازجمعه بمب منفجر کند و امام‌جمعه و مأمومین را به شهادت برساند و قطعه قطعه کند و یا در خیابان‌ناصرخسرو با انفجار بمب، این همه کارگر و مسافر را شهید کند و در راه آهن‌بمب منفجر کند و مسافر از راه رسیده را نابود کند، نمی‌تواند مدّعی رحم‌بشود؛ و نباید به او رحم کرد و این جریان باید سرکوب شود.

ترحّم بر پلنگ تیزدندان                     ستمکاری بود بر گوسفندان

 این را مردم از ما می‌خواستند و جنازه هر شهیدی را که تشییع می‌کردند، شعار » منافق مسلّح اعدام باید گردد«می‌دادند. به هر حال ضدّانقلاب نتیجه‌عکس گرفت.

 انگیزه دیگری که خیال می‌کردند وجود دارد و از دستشان گرفته شد، همین‌دانشگاه بود. بسته شدن دانشگاهها، برای ضدّانقلاب، چیزی بسیار مطلوب‌بود؛ آنجا هم دو طرف مسئله را قبول داشتند و می‌گفتند یا دانشگاهها هست وما مملکت را از اینجا تضعیف می‌کنیم و یا نیست و آن موقع می‌گوییم این‌حکومت ضدّعلم، ضدّتخصّص و ضدّترقّی و تمدن است. امّا توجیه خوب‌مردم و اطّلاع و رشد فکری آن‌ها، این انگیزه را نیز از آن‌ها گرفت. مردم، حرکتهای‌بعدی و خدمتهایی را که در طول تعطیل دانشگاهها شد دیدند. باز شدن‌دانشگاهها نیز شروع شد. فردا شاهد مراسم رسمی گشایش دانشگاه خواهیدبود.

 در همین دانشگاه تهران و دانشگاههای دیگر، قدم‌های محکمی برداشته شد. عناصر ناباب را تصفیه کردند و بیرون ریختند، عناصر صالح را نگه داشتند، عناصر نیمه حال و بینابین را نیز برای اصلاح نگه می‌دارند. براین اساس، دنیا فهمید و مردم هم فهمیدند که حکومت، نه ضدّ علم است و نه ضدّدانشگاه بلکه ضدّفساد، آشوب و اخلالگری است. در آینده هم هر روز خبرهای‌مربوط به برگزاری کنکور، پذیرفتن دانشجوی جدید و باز شدن دانشگاهها راخواهید شنید. بدین ترتیب، انگیزه سازی فرهنگی علیه حکومت نیز از دست‌ضدّانقلاب گرفته شد.

 بر این اساس، همه انگیزه‌هایی که در مرحله قوس نزولی از دست مردم رفته‌بود به آن‌ها برگشت. انگیزه معارضه در محافل جدّی هم، که هیچ وقت‌سرسازش با این حکومت ندارند، گرفته می‌شود. دولت اعلان کرده است که‌هرکس مایل است از خارج بیاید بسم اللَّه. اگر بیاید و کارش را بکند حقوقش رامی‌دهیم. البتّه دیگر آن حرفهای گذشته را به فکرشان خطور ندهند. عدّه‌ای هم‌مخلصانه ماندند و این جریان را حفظ کردند. بسیاری از محقّقان ما با کار، ابتکار و خدمتهایی که کردند توانستند به خارجیها و به آنانی که فرار کرده‌بودند نشان بدهند که اگر شما هم می‌ماندید، می‌توانستید در اینجا مثل ما کاربکنید. دیشب با یک دکتر محقّق ملاقاتی داشتم. کاری که او کرده است - به‌قول خود ایشان - از لحاظ اهمیّت به اندازه‌ای است که برای نخستین بار، انسانی را به فضا بفرستند! این حرکت عمیق تحقیقاتی و علمی پیچیده - درمورد یکی از وسایل جنگی ما - بسیار لازم است به‌طوری که فقط پنج - شش‌کشور دنیا می‌توانند آن را بسازند. آن وسیله را در اینجا تعمیر کردند که کارخیلی بزرگی است، منتها چون از اسرار نظامی است، نمی‌توان الآن آن را فاش‌کرد. آدم‌های این‌جوری ماندند و کار کردند و نشان دادند که این جریان، کارخودش را طی می‌کند. کارگرهای کارخانه‌ها و مدیران، مؤسّسات اقتصادی راحفظ کردند. مسئولان دانشگاه، دانشگاه‌ها را به صورتی مثل جهاد سازندگی‌حفظ کردند و امروز هم آن‌ها را باز می‌کنند.

 بدین ترتیب تمام انگیزه‌های ضدّانقلاب از دستش گرفته شد. توده مردم نیزهمان انگیزه‌های پیش از انقلاب را برای حمایت از جمهوری اسلامی دارند. آن‌ها پیش از انقلاب نمی‌دانستند چه می‌شود امّا اکنون می‌دانند. مجلس، شورای نگهبان، دولت و رئیس جمهور را شناختند. امام را می‌شناختند، اکنون‌بهتر شناختند. روحانیت، نهادها و ارتش را شناختند. ضدّانقلاب، حرفهایی‌ساخته بود که این‌ها می‌خواهند کشور را به عربها و فلسطینی‌ها بدهند و یا باملیّت مخالف‌اند؛ امّا مردم دیدند که بچه‌های مقدّس ما خون خود را برای‌گرفتن خاکمان از دست اجانب می‌ریزند و حاضرند سرِ یک تپه دهها شهیدبدهند و همه دروغهایی که بافته بودند از بین رفت.

 اکنون ضدّانقلاب به چه چیزی متوسّل می‌شود؟ ما چه می‌کنیم که این‌ضدّانقلاب با ما مخالفت می‌کند؟ باید مرتّب دروغ بگوید! آدم هم دو - سه‌روزی می‌تواند روی دروغ تکیه کند امّا بعداً حقیقت روشن می‌شود. سه -چهار روز گفتند که مردم نرفتند رأی بدهند امّا زمانی که مردم رفتند و رأی‌دادند، این دروغشان اثر نکرد! آن‌ها حرف حسابی دیگری ندارند. در اینجا علم، تحقیق، آزادی، انسانیت، کار و فعّالیت اقتصادی هست. مدارس کار می‌کنند، دانش آموزان بهتر از گذشته درس می‌خوانند، دانشگاه‌ها بهتر از گذشته تحقیق‌خواهند کرد. روحانیت صنف ممتازی تشکیل نداده و حکومت، حکومت‌ملاّیان نیست بلکه خود مردم می‌خواهند روحانیت حضور داشته باشد. جریان‌روش و خطوط تشخّص است.

 اینک می‌رسیم به خُبرگان و خِبرگان. مخالفان هیاهویی به راه انداختند که‌دست کم بیرونیها [خارجی‌ها] را داشته باشند و در عین حال کاری بکنند که‌مردم در انتخابات شرکت نکنند. امّا یکی از کارهای مهمّی که شما مردم کردیدو قلب امام زمان و پیغمبر را - یقیناً - شاد کردید همین شرکت ساده شما درانتخابات بود. آن چند ساعتی را که صرف کردید و در سوز و سرما در صفها ایستادید ارزش زیادی داشت. از آن تعبیرهای قدیمی شنیده‌اید که: » ضَربَةُ عَلّیٍ‌یَوْمَ الْخَنْدَقِ [اَفْضلُ مِنْ عِبادةِ الثَّقَلَین]«، توقّف شما پشت این صفها همان‌ارزش را دارد. در روز بعد از انتخابات، خدمت امام رسیدم و ایشان را با نشاطتراز همیشه دیدم و فرمودند:» این مردم ما، مردم خیلی خوبی‌اند«.

 صدر اسلام و زمان پیغمبر را بنگرید، سوره توبه و دیگر سوره‌ها را بخوانیدو ببینید قرآن چقدر از مسلمانهایی که پیغمبر در میانشان بوده گله می‌کند. هرروز معجزه‌ای می‌دیدند و ملائکه را در جنگ بدر می‌دیدند که به نفع آنهاشمشیر می‌زدند امّا پیغمبر برای جهاد بردن آن‌ها خون دل می‌خورد؛ یکی‌می‌گفت زمستان است، دیگری می‌گفت تابستان است و یکی می‌گفت: » بُیُوتُناعَوْرَة «و خلاصه از جنگ می‌گریختند. امروز امام، یک کلمه» تکلیف «راگفتند؛ بعد ما چقدر باید نیرو مصرف کنیم که مردم از پشت میزهایشان بلندنشوند و کارشان را رها نکنند که به جبهه بروند! مردم امروز این‌جور کارمی‌کنند. امام می‌فرمودند:» این جوانهای ما که این گونه از شهادت استقبال‌می‌کنند، شما در کدام قطعه تاریخ تا زمان خود پیغمبر داشتید؟«بله، آن هفتاد و دو نفری که با امام حسین شهید شدند [فرق می‌کند] امّا از مدینه تا کوفه که‌آمدند، این همه مردم فهمیدند و دانستند و خیلیهایشان هم از مردم شیعه بودندولی چقدر همراهی کردند؟! و این با کاری که مردم ما می‌کنند خیلی فرق دارد.

 مردم با کار ساده‌ای که کردند آب پاکی روی دست ضدّانقلاب و دشمنان ماریختند. مخالفان، سرمایه‌گذاری زیادی کرده بودند که نگذارند انتخابات‌مجلس خبرگان به صورت آبرومندی انجام شود. ابتدا روی نقطه حسّاس مردم‌انگشت گذاشتند و گفتند: این کار تضعیف رهبری است و می‌خواهند کس‌دیگری را در مقابل امام درست کنند! همین شایعه کافی بود که قلب مردم رابلرزاند؛ امّا امام این شایعه را با تعبیراتی که فرمودند خنثی کردند. از سوی دیگربرای تحریک علما گفتند که درصدد تعیین یک نفر هستند و می‌خواهند بقیه‌علما را کنار بگذارند! ولی همه علمای ما مخلصانه اعلامیه دادند و گفتند وخودشان هم رأی دادند.

 آن‌ها می‌خواستند علما را جدا کنند و تفرقه‌انگیزی کنند که نشد. این، امرمهمّی بود؛ زیرا بسیاری از مراجع ما مقلّدین فراوانی دارند که اگر به یک‌رادیوی بیگانه بگویند که انتخابات را تحریم کرده‌اند، قهر کرده‌اند و از این گونه‌حرفها، آثاری بر آن مترتّب است. مخالفان رندانه می‌کوشیدند تا نگذارندعدّه‌ای از مردم به خاطر حسّ دینی در پای صندوقها حاضر شوند. تمام آنهابلااستثنا انتخابات را تحریم کردند. رادیو هم داشتند؛ رادیو آمریکا، رادیوانگلیس، آلمان، اسرائیل و بغداد همه‌شان گفتند و هیچ‌کس نبود - حتّی دردورترین روستاها - که نفهمیده باشد مخالفان، انتخابات را تحریم کرده‌اند. سلطنت‌طلب‌ها، اشرفی‌ها، رضاپهلوی‌ها، بنی‌صدرها، رجوی‌ها، ازهاری‌هاو هرکس که بود (آن قدر جمع شدند که نمی‌توان اسمشان را گفت) تحریم‌کردند. بعد تهدید کردند که ما آن روز چه می‌کنیم و صندوقها ناامن است؛ که‌این کار را هم کردند. حسابی هم پیش خودشان می‌کردند و می‌گفتند که این‌مسأله [انتخابات خبرگان] اصلاً ربطی به مردم ندارد بلکه قضیه تخصّصی است‌و عالِم باید عالم را بشناسد. می‌خواستند از این راه، مقداری از انگیزه مردم کم‌کنند و برای چنین شیطنتی واقعاً زمینه هم داشتند. این کار را هم کردند و از هیچ‌چیز فرو گذار نکردند.

 قضیه حسّاس بود. این، رشد مردم را می‌رساند. بعد از آن مراحل گذشته‌درگیریها، یک امتحان پیش آمده بود. یا مردم رأی فراوان می‌دادند و زبان‌مخالفان، فراری‌ها و مصاحبه‌کنندگان را می‌بستند و یا رأی نمی‌دادند و مخالفان‌شیر می‌شدند و می‌گفتند » حکومت از پشتوانه خودش محروم شده است«. همه زحمتها در این امر خلاصه می‌شد. دوره تبلیغات هم بسیار کم بود. برخی‌از دوستان معتقد بودند برای کار مهمّی مثل انتخابات خبرگان باید دست کم‌یک یا دو ماه تبلیغ می‌شد و شما یک هفته گذاشتید. امّا مردم هوشیارند ومی‌فهمند. یک روز هم کافی بود که امام یک جمله بگویند و مردم معنای‌انتخابات را بدانند! و کاری را که مردم کردند دیدیم.

 مخالفان درباره کردستان واقعاً چه می‌گویند؟! آرای مردم، اکنون بیش ازماههای اوّل انقلاب است. در آن زمان، هنوز این دعواها در کردستان نبود وکردها خیال می‌کردند به آن‌ها خودمختاری می‌دهند. با این وجود، رأی امروزمردم کردستان، بیش از انتخابات رفراندوم است. ضدّانقلاب تمام امکاناتش راتجهیز کرده بود که صندوقها را برهم بزند، چند جاهم شیطنت کرد؛ امّا باوجودی که زمستان بود و در خیلی از جاها برف می‌بارید و صندوقها را بازحمت به بسیاری از روستاها بردند و به خیلی جاها نرسید، مردم در انتخابات‌شرکت کردند.

 ضدّانقلاب به این حرفها امید بسته بود که [انتخابات خبرگان] اختلاف‌آخوندهاست، خودشان با هم اختلاف دارند، خراب می‌شود، دعوا می‌شود. به‌کردستان هم دل بسته بودند که مخالفت و درگیری می‌شود! امّا دیدید که چقدرسالم برگزار شد.

 انتخاباتی با این وسعت انجام بشود، مردم به این خوبی شرکت بکنند و سه‌چهار ساعت در صف بمانند و پاهایشان روی زمینها مثل یخ بشود تا خود را به‌صندوقها برسانند. تهدیدی هم در کار نبود. صحبت از مُهر انتخاباتی بود. چهارسال است انتخابات برگزار می‌شود؛ مگر با آن‌هایی که مُهر انتخاباتی ندارند چه‌کرده‌اند؟ آن‌هایی که قبلاً هم تحریم کرده بودند، همین جا راه می‌روند. عدّه‌ای ازلیبرالها در جمعیت خودشان انتخابات را تحریم کردند و گفتند رأی نمی‌دهیم. ما چه کارشان داریم. هرکس مدّعی است که در تمام انتخابات این حکومت، یک نفر را با زور پای صندوق برده‌اند، آن یک نفر را اینجا بیاورد و جایزه‌بگیرد. ما در همین تریبون نمازجمعه به او جایزه می‌دهیم!

 خوب، این شعار آخری را گروه اسرای عراقی دادند. ما دیگر به شما » اسیر«نمی‌گوییم. این لفظ تا حالا گفته شده است امّا این‌ها میهمان ما در نمازجمعه‌هستند. این‌ها اسرایی هستند که آنان را در میدان جنگ گرفته‌ایم و اینک چنین‌وضعی دارند. آن وقت مردم ما می‌ترسند رأی بدهند؟! این وضع و رفتارحکومت اسلامی است. دنیا هم می‌داند امّا چشمهایش را بسته است و حرف‌می‌زند.

 انتخابات مجلس خبرگان برگزار شد، و مسئله مهمّی بود. این انتخابات، لشکرکشی ضدّانقلاب با کمک همه ابرقدرتها و نیروهای پشتوانه‌شان دربرابر لشکرکشی مردم بود. نتیجه‌اش هم معلوم شد. برهمین اساس است که‌امام عظیم الشّأن ما، بیانیه جدیدی صادر کردند. کسانی که در این مملکت‌خدمت می‌کنید! گوشتان را اکنون باز کنید. روی آهنگ جملات امام و مقطعی‌که این بیانیه صادر شده است حساب کنید. ما با حرکت تازه نشان دادیم که‌مملکت محکم است؛ وحشتی نیست. جنگ، بایکوت، تروریسم، شیطنت‌ها وتبلیغات نتوانسته است مردم را متزلزل کند بلکه آن‌ها را محکم‌تر کرده و آرای‌سطح بالا، نشان از این واقعیت است.

 حالا با این مردم چه باید کرد؟ کشوری که این‌جوری جا افتاده و این گونه درحال جنگ، انتخابات را برگزار می‌کند و مشغول سازندگی است، چه نیازی‌دارد که ما برای تثبیت انقلاب، از شرع، قرآن، قانون، اخلاق و رأفت و رحمت‌اسلامی بگذریم؟ شما مردم هیچ نیازی ندارید. امام، گروهک‌های ضدّانقلاب راجدا کردند؛ با آن‌ها با حساب خاصی رفتار می‌شود. عامّه مردم این کشور، این‌هایی که با پای خود رفتند و رأی دادند (آن‌هایی هم که نرفتند، روی آن‌ها هم‌حساب می‌کنیم) دیگر نیاز ندارند که رفتار غیرصحیح با آن‌ها بشود. فصل دادن‌اطمینان و آرامش خاطر به مردم رسیده است. تمام زمینه‌ها برای اینکه هرکس‌با هر فکری بتواند در این مملکت بماند و زندگی کند و مطمئن باشد که اگرخلاف نکند هیچ‌کس معترض او نخواهد شد، فراهم شده است.

 شما بدانید اگر همه چیز در این مملکت باشد امّا مردم مطمئن نباشند که‌تلفنشان کنترل نمی‌شود، بی جهت به خانه‌شان نمی‌ریزند، بی‌جهت برایشان‌پرونده سازی نمی‌کنند، بی‌جهت بچه‌شان را از مدرسه بیرون نمی‌کنند، کارگرشان را بی‌جهت از کارخانه بیرون نمی‌کنند، کارمندشان را بی‌جهت بی‌کارنمی‌کنند، امنیت شغلی نداشته باشند، اگر این حالت در مردم باشد و آرامش‌نداشته باشند، مثل این است که میهمانی را دعوت کنید، بهترین غذا را برایش‌بپزید امّا قدری هم خرده شیشه در آن بریزید! در چنین صورتی میهمان هرلقمه‌ای که بر می‌دارد باید مواظب باشد که زبانش را نبرد، دهانش خونی نشودو بتواند خرده شیشه را پیدا کند. او به میهمانی آمده امّا خرده شیشه نمی‌گذاردلذّت ببرد!

 شما انقلاب کردید و مردم را از شرّ حکومت جبّار پهلوی و طاغوت ونفوذ آمریکا راحت کردید. به خاطر انقلاب، خشونت‌هایی هم کردید و لازم بودکه بکنید و هنوز هم در بعضی موارد لازم است که بشود. امّا باید به نقطه‌ای‌برسیم که مردم با خیال راحت مطمئن باشند آن جایی که خلاف قانون‌نمی‌کنند، کسی به آن‌ها تجاوز نمی‌کند. الآن دیگر با این تحکیم موقعیت، کسانی‌که می‌خواهند به جمهوری اسلامی خدمت کنند، باید باصلاح و سداد انجام‌بدهند، دیگر تجسّس حرام است. » لا تَجَسَسّوا «قبل از» لاَیْغتَبْ بَعْضَکُمْ بَعْضاً«آمده است.

در آیه مورد نظر، » تجسّس (در امور دیگران) نکنید»، قبل از «برخی از شما برخی دیگر را غیبت نکنند»، آمده است.

 نهادهای انقلابی! مسئولان امنیتی! غیر از تروریست را شما نمی‌توانید دنبال‌عیوبش بگردید، در پرونده‌هایش بگردید، در خانه‌اش بگردید، حوالی کارش‌بگردید که عیبی برایش پیدا و مفتضحش کنید. دیگر نمی‌شود این کار را کرد. این گناه است. مثل » لایغتب بعضکم «،» لاتجسّسوا «هم داریم. دیگر نمی‌توانیداشاعه فحشا بکنید؛ آن مراحل گذشت. تصفیه کن‌ها مواظب باشند. امام باصراحت فرمودند کسی که در زمان شاه یا زمان بنی‌صدر، خطایی کرده است‌نباید تا ابد چوب خطای آن زمان را بخورد. مگر پیغمبر اکرم (ص) وقتی به‌مکّه آمد و ابهّت کفّار را شکست و فتح مکّه شد و همه منتظر بودند که حالاشمشیرهای انتقام بالا می‌رود و» اَلْیَوْم، یَوْمُ الْمَلْحَمَة «سر می‌دادند، پیغمبرنفرمود که نه، بروید و بگویید،» اَلْیَوْم، یَوْمُ الْمَرحَمة«روز مرحمت رسیده‌است!

 زمانی آدم خشونت می‌کند که پایه حکومت لغزان است و آن وقت مسأله‌ای‌نیست. حالا دیگر این حرفها نیست. دانشگاه‌ها دارد باز می‌شود؛ مواظب باشیدبچه‌های مردم را بی‌جهت یا کم جهت بیرون نکنید. بگذارید و یک بار دیگرامتحان کنید. بار دیگر به آن‌ها میدان بدهید تا ببینند مملکت آرام گرفته و همه‌چیز عادّی است؛ آن‌ها هم بیایند و عادی بشوند. خیلی‌ها در این زمینه می‌آیند. ما آدمهای زیادی را می‌شناسیم که الآن بسیار خدوم‌اند امّا اگر می‌خواستیم به‌گذشته‌شان نگاه کنیم باید به آن‌ها لگد می‌زدیم و بیرون می‌انداختیم.

 دیگر آن جور نکنید. فتوا و بیانیه امام، همین را می‌گوید. اگر در خانه کسی‌تار یا ویولونی دیدید، او دیگر از همه چیز ساقط نشده است که شما آبرویش‌را ببرید، آلبوم عکسش را بیاورید و ببرید و حرفهایش را بزنید. دیگر نمی‌شوداز این گونه کارها بکنید. در آلبوم عکس زنش لخت است؛ آن زمان خیلیهابودند، زن و بچه‌اش هستند یا زن دیگری. دیگر دنبال این کارها نروید وبگذارید خیال مردم راحت باشد. ما می‌خواهیم در جامعه‌ای زندگی کنیم که‌هرکس کار خلاف نکرده از هیچ‌کس نترسد. البتّه آن کسی هم که کار خلاف کرده‌است باید حسابی بترسد. از عدل ما باید بترسند و از تجاوز ما نباید بترسند.

 بعضی کسانی که حالا هستند، کاسبکارها! این کثافتکاریهایتان را که بازار سیاه درست کنید و مردم را اذیّت بکنید، کنار بگذارید. این‌جور فکر نکنید که‌تعاونیها و فلان نمی‌گذارند، حالا تا چهار روز که هستیم بیشتر در بیاوریم! این گونه نیست. اگر درست حرکت کنید، در حکومت اسلامی - تا قیامت -شغل آزاد است. تجارت، کاسبی، بقّالی، عطّاری، پارچه فروشی، معدن‌داری آزاد است، کارخانه داری هم آزاد است. امّا اگر شما کثافتکاری کنید دولت‌مجبور می‌شود شدّت عمل به خرج دهد.

 شما به جای اینکه مردم را این گونه سرگردان کنید، بیایید تعاونی درست‌کنید که این حرفها نباشد. چرا بی‌جهت صف درست می‌کنید؟ کاسبکاری که درگذشته، از صبح سحر، دکانش را باز می‌کرد و تا آخر شب می‌ماند که مبادا یک‌مشتری از دست بدهد و با روشن کردن چراغ، مردم را - به اصطلاح - صیدمی‌کرد، حالا چون می‌داند [توزیع کالا] کوپنی و دست اوست، فلان ساعت‌می‌آید و می‌گوید حالا بیایید اسم بنویسید، نمره بگیرید و فلان ساعت بیایید. بدین ترتیب مردم را در صف قرار می‌دهد. شما چرا این‌جور می‌کنید؟ بسیاری‌از مردم می‌گویند اگر نیم ساعت دیر برویم شیر سهمیه ما را نمی‌دهند ومی‌گویند دیر آمدید. نمی‌فهمند، نگه می‌دارند و بعد به رفیقشان که از آن سوی‌شهر آمده است گران می‌فروشند. این کارها را نکنید. در دانشگاه، در ادارات، دربانک و هرجا که هستید کارتان را به خوبی انجام دهید.

 فرمان اخیر امام شامل کسانی که اکنون خلاف می‌کنند نمی‌شود، و من ازمردم می‌خواهم برای کسانی که امروز خلاف می‌کنند پرونده سازی کنند. الآن‌دیگر دنبال ساواکی نگردید. ساواک مُرد و ساواکی رفت. آن عدّه‌شان هم که‌می‌توانند، به این جامعه می‌آیند و خدمت می‌کنند. دنبال فسادگر امروزی‌بگردید؛ دنبال کاسبکاری که امروز بازار سیاه درست می‌کند و با ایجاد صف ونگه‌داشتن مردم زیر باران، به آن‌ها زور می‌گوید بگردید و برای کسی که می‌داندمشتری از دکانش آن طرف‌تر نمی‌رود، و زور می‌گوید، پرونده سازی کنید. برای کارمندی که امروز مردم را جلوی میزش معطّل می‌کند، پرونده بسازید واین‌جور چیزها.

 به هر حال ما به نقطه‌ای رسیده‌ایم که این بیان امام فصل قاطعی است وتاریخ ما را در آغاز حرکت جدیدی قرارداده است. روی گذشته‌ها باید کمترحساب شود و یا نشود. روی آینده و فعلیّت باید حساب شود. مزاحمتهای‌بی جا باید برطرف شود و مردم تحت لوای اسلام و عدالت قرآن و قانون‌بتوانند زندگی کنند.

 فردا که مراسم بازگشایی دانشگاهها انجام می‌شود امیدواریم که یاد شهیدبزرگوارمان مرحوم دکتر مفتّح، که نقش عظیمی در دانشگاهها و ایجاد ارتباطبین حوزه و دانشگاه داشتند، زنده بماند و خدمات ارزنده ایشان در این مقطع‌به یاد باشد؛ برای اینکه ارزشها فراموش نشود و خدمات در تاریخ بماند، توجّه‌به این نکات ضرورت دارد.

 من چند جمله هم به عربی نوشته‌ام که مضمون آن خطاب به برادران وخواهران مسلمان عرب و غیر عرب است. در حالی که آمریکا با صراحت اعلام‌کرد که به عراق هلیکوپتر و دویست و ده میلیون دلار وام داده است که عراق‌بتواند از آمریکا موادّ غذایی وارد کند، و بر این اساس، دنیا به ماهیت جنگ وآن شعارهای عراق پی برده است، مطالب را [در خطبه عربی] مقداری باز کرده‌ام‌و نشان داده‌ام که حرکت جنگ، حرکتی آمریکایی بود علیه ما و عراق هم عامل‌آمریکا بوده و دستش در این زمینه رو شده است.

    وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی

 

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم

اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحْ / وَ رَأَیْتَ‌النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اِفْواجاً / فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ‌وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا.

 

[1]- آیه 23 سوره یونس: ما پس از آنکه خدا از غرق نجاتشان داد باز در زمین به نا حق ظلم و ستمگری آغاز کنند. ای مردم شما هر ظلم و ستم کنید منحصراً به نفس خویش کنید در پی متاع فانی دنیا، آن‌گاه در آخرت به سوی ما باز می‌گردید و شما را به آنچه می‌کرده‌اید آگاه می‌سازیم.

 

[2]  - دقیق و پژوهشگرانه.

[3]- بخشی در عمارت است (به عین، یعنی در تولید و تعمیر جهان)، بخشی درامارت است (حکومت)، بخشی در اجاره. وجهی در تجارت (که مبادلات است) و وجهی درصدقات (که انفاقات است.)

 

[4]- ارباح مَکاسب، به معنای سودهای به‌دست‌آمده از کسب و کار استبر پایه فقه شیعه واجب است یک پنجم درآمدهای حاصل از کسب و کار، پس از کم کردن مخارج و هزینه‌های سالانه، به عنوان خمس پرداخت شود.

فقهای شیعه، «ارباح مکاسب» را شامل انواع درآمدهای حاصل از تجارت، کشاورزی، صنعت، نویسندگی، خیاطی، اجاره اموال و دیگر کسب‌ها می‌دانند. در اینکه آیا مهریه، جایزه، هدیه و ارث نیز از موارد ارباح مکاسب هست، اختلاف‌نظر وجود دارد.

 

[5].» از یکی‌قبول شد و از دیگری قبول نشد.

[6]- خداوند از پرهیزگاران‌می‌پذیرد.