خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۸ آبان ۱۳۶۱
اقتصاد اسلامی / عدالت اجتماعی / فقه و اقتصاد / فتاوای امام خمینی و اقتصاد / تحصیل مال و راه های حلال و حرام آن / دستاورد های انقلاب / رشد فرهنگی کشور/ مجلس اعلای انقلاب اسلامی‌ عراق / دفاع مقدس / انتخابات / استقلال ایران / مراسم تدفین لئونید برژنف/

خطبه اوّل

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‌وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.

قالَ الْعظیمُ فی کِتابهِ:

أعُوذُباللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

یا أَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لا تأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بالْباطِل إلا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْکُمْ‌وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللَّهَ کْانَ بکُمْ رَحیماً

 گفتم هدف‌گیری اسلام به‌سوی جامعه‌ای است که ازلحاظ امکانات مرفّه باشد و ازلحاظ توزیعِ امکانات، مستکبر و مستضعف در آن نباشد. در یک‌فصل، اصول ایدئولوژیک و عقیدتی اسلام در زیربنای بحث اقتصاد و خطوط اجرایی ایجاد عدالت اجتماعی را گفتم. قبلاً گفتم بخشی از خطوط اجرایی مربوط به تحصیل ثروت است و بخش دیگر آن مربوط به پس گرفتن ثروت به‌منظور تعادل اجتماعی است. بخش مربوط به تحصیل ثروت با دو - سه نکته که امروز فهرست‌وار اضافه می‌کنم تمام می‌شود. گفتم حکومت اسلامی کنترل دقیقی بر جمع مال و ثروت دارد تا در تحصیل ثروت مایه تبعیضات نابجا و به وجود آمدن قشر مستکبر نشود. گفتم در حیازت، چون انفال در اختیار دولت است، در برداشت از طبیعت کنترل دارد و در تولید - که پایگاه دوم تحصیل ثروت بود - مقررات اسلام را در تجارت و تحصیل ثروت توضیح دادم.

 بعد از تجارت به خدمات رسیدیم که خدمات نامشروع و مزدهای بی‌حساب و فسادهای ناشی از مقاطعه‌کاری ناروا را توضیح دادم. تا اینجا به این نتیجه می‌رسیم که حکومت اسلامی در مقاطع حساس و گردنه‌هایی در حرکت اقتصادی امّت وجود و حضور دارد و مانع دزدی وغارت و چپاول و استثمار و استعمار در تحصیل ثروت از خلق خدا می‌شود.

 یکی دو نکته که می‌خواهم بر اساس آیه قرائت‌شده اضافه کنم، این است که به‌طورکلی اسلام با تحصیل مال بر اساس ناصحیح - که نامش را باطل گذاشته - مخالف است. در خطبه دو هفته پیش «وَ لا تأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ ‌بالْباطِل وَ تُدْلُوا بها اِلَی الْحُکّامِ» را خواندم و در این خطبه «یا أَیُهَّا الَّذینَ امَنُوا لاتأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بالْباطِل إلا أَنْ تَکُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ» و آیات فراوان دیگری خواندم که اسلام اجازه نمی‌دهد از مجاری باطل، کسب ثروت شود و این را در ردیف کبایر و به تفسیری در ردیف قتل نفس و نابود کردن امّت‌حساب کرده که «وَلا تَقْتُلُوا اَنْفُسَکُمْ» که بعد از این جمله آمده، ممکن است اشاره باشد که تحصیل مال به باطل در حکم کشتن و نابود کردن جامعه است. ممکن است اشاره باشد به اینکه تحصیل مال از راه باطل مثل آدمکشی یا انتحار و خودکشی است، حال با هر تفسیری.

 به هر حال اسلام با اینکه انسان از مجاری باطل که در مقابل حق قرار دارد، تحصیل ثروت کند، مخالف است و یکی از مصادیق آن، این است که فردی در مقابل کار و خدمت انجام نداده، چیزی بگیرد که استحقاق آن را ندارد. فقط دو - سه مورد از فتاوای فقها را برای نمونه می‌گویم تا ببینید ریزه‌کاری اسلام چقدر است.

 در باب اجاره، از کتاب امام امّت، تحریر الوسیله نقل می‌کنم که فتوای ایشان است و - تا آنجایی که من تتبّع کرده‌ام - فتوای فقهایی است که تا به حال دیده‌ام، اگر انسان مکلّف، خانه یا مزرعه‌ای را اجاره کند که بخواهد از آن‌بهره‌گیری کند و اجازه انتقال اجاره را به دیگری داشته باشد و بخواهد به‌دیگری اجاره دهد، حقّ اینکه از مستأجر جدید اضافه بگیرد ندارد مگر اینکه درمِلک مورد اجاره یاری کرده باشد که براساس آن چیزی اضافه بگیرد. در این‌مورد روایات فراوانی از ائمّه داریم و فتواها هم تا جایی که من دیده‌ام همین‌است.

 این یک نمونه از مقابله اسلام در برابر درآمد بی‌حساب از کارِ نکرده‌است. شما خانه‌ای را از بنده به ماهی ۲۰۰۰ تومان اجاره کنید و بدون اینکه‌هیچ دستکاری کنید به دیگری به ماهی ۳۰۰۰ تومان اجاره بدهید؛ این ۱۰۰۰ تومان اضافی حرام است و معامله درست نیست. یا کسی اجیر می‌شود که‌کاری برای شما بکند (مثلاً به ازای مبلغی قطعه‌ای راه بسازد و مقاطعه کند) بعدهمین را که برای ساختن اجاره کرده به عامل دیگری که ارزانتر بسازد منتقل کندکه از این وسط پول بخورد. این کار معمول مقاطعه کارهای رژیم طاغوت بودکه در اسلام اجازه آن نیست. قطعه راهی را که یک میلیون تومان گرفته، به‌مقاطعه کار دست دوّم یک میلیون و دویست هزار تومان می‌دهد بدون اینکه‌کاری روی آن انجام داده باشد. این اشتباه است و پول اضافه‌ای که می‌گیرد حرام‌است.

 از این دو فتوایی که نقل کردم - خصوصاً فتوای امام - چه می‌فهمید؟ آیا این‌فتاوا منحصر به همین دو مورد است یا این یک اصل است؟ روایاتی که در این‌مورد داریم فراوان است که چون می‌خواهم خطبه را مختصر کنم، الآن به آنهانمی‌پردازم.

 از چند تن از ائمّه در خصوص همین مسائل سؤال شده و امام این گونه مال‌خوردن را «سُحت» و اَکل مال به باطل و گرفتن اجرت در مقابل کارِ نکرده‌می‌داند که این ادّعای من است که اسلام در معاملات جدّی و رسمی و درکسب مال، تجارت، اجاره، مقاطعه‌کاری و سایر چیزها اجازه نمی‌دهد کسی‌بدون اینکه کاری در جریان انداخته باشد در مقابل آن چیزی بگیرد؛ بنابراین‌یک باب فساد در جمهوری اسلامی بسته می‌شود که ممکن است در سایرمکاتب باز باشد. البته در روابط انسانها فرد می‌تواند در مقابل کار نکرده و بارضایت دیگری چیزی بگیرد؛ هدیه، بخشش، ارث، همه اینها هست امّامسایل دیگری است. در روابط جدّی اقتصادی که براساس تجارت، تولید، کارو حرکت‌های اصیل اقتصادی انجام می‌شود، چنین حقّی را به مردم نداده است.

 جالب است در مورد تجارت مثالی بزنم تا از جهاتی مطّلع باشید. ما درمکاسب چیزی داریم به نام «تلقّی رُکبان» و آن این است که قافله‌ها و کسانی که‌می‌خواهند جنسی را وارد شهر کنند و در میدان بفروشند و می‌خواهند ازفرصت استفاده کنند، پیش از اینکه وارد شهر شوند و نرخ جنس را بفهمندخریدارها به استقبالشان بروند و در بین راه اموالشان را بخرند و خودشان‌بیاورند و در شهر بفروشند. این خیلی مرسوم بود؛ در گذشته وقتی که قافله‌هامی‌آمدند افرادی می‌رفتند در وسط راه و با قیمتی که آنها نمی‌دانستند قیمت‌واقعی هست یا نه، جنس را می‌خریدند و آنها هم با خیال راحت بدون آنکه‌خودشان را به شهر برسانند، برمی‌گشتند و می‌رفتند و از اوّل راحت عمل‌می‌کردند. در فقه شیعه دو نظر روی این هست: عدّه‌ای از فقها این را حرام وعده‌ای مکروه می‌دانند امّا خلاف احتیاط. فتوای امام کراهت است ولی احْوطرا در ترک آن می‌دانند. شما از این ریزه‌کاریهای اسلام چه می‌فهمید که اجازه  نمی‌دهد تا جریان واسطه‌ای به استقبال جنسی که وارد شهر می‌شود برود وکاری روی آن نکند. جنسی را که ده دقیقه دیگر می‌آید که در میدان بیاورد وسود بیشتری از آن ببرد. این طبق بعضی فتاوا حرام و طبق بعضی فتاوا مکروه و علی ایّ حال خلاف احتیاط است. اگر ما با روح این حکم برخورد و توجّه‌کنیم می‌فهمیم که اسلام چقدر به اینکه شخصی بخواهد بی‌جهت و بدون انجام کار یا حرکت مناسبی برای جامعه و بدون هیچ خدمتی مالی را تصرّف‌کند، اهمیّت داده است. در همین حکم می‌گویند اگر آن قدر از شهر دور بشودکه سفر باشد، سفر تجاری است و اشکالی ندارد؛ مثلاً اگر شما از کسی که دارداز کرج سیب می‌آورد، در راه بگیرید یا به کرج بروید و بخرید، فرق می‌کند؛ رفتن به کرج و آنجا معامله کردن یک حرکت، سفر، اقدام و خدمت است امّا اینکه خود او برداشته، در شهر آورده، به دروازه شهر رسانده است و شمامی‌خواهید از بی‌اطّلاعی او استفاده کنید و جنس را به قیمت ارزانتر بخرید ونگذارید وضع بازار به صورت عادّی در بیاید، این یا حرام است و یا مکروه‌شدید است.

 به طور کلّی ما از بحثهایی که تا به حال کردیم نتیجه می‌گیریم که بعد از اینکه‌انسانها تحصیل ثروت کردند و چیزی به دست آوردند، طرقی که اسلام برای‌تعدیل مجدّد و پس گرفتن اموال از آنها دارد چیست؛ خمس، زکات، مالیات، کفّارات، دیات و سایر حقوق بحثهای مفصّلی دارد که خواهم گفت. به اینجارسیدیم که به طور کلّی در تحصیل ثروت این معیار که ثروتهایی که براساس‌باطل، فساد و بدون استحقاق و به طرقی که مثالهای فراوانی برایش زدیم به‌دست آید، حرام است و مال انسان نمی‌شود. ما تا اینجا نصف راه را در تبیین‌اقتصاد اسلامی در بُعد عدالت اجتماعی پیش رفته‌ایم و من این خطبه را همین‌جا تمام می‌کنم کهان شاءاللَّه در خطبه دوم حرفهای زیادی دارم که باید عرض‌کنم.

اَعُوذُباللَّهِ مِنَ‌الشَّیطانِ الرَّجیمْ

بسمِ‌اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

اَلْهیکُمُ التَّکاثُر / حَتّی زُرْتُمُ المَقابر / کلاً سَوُفَ تَعْلَمُونَ /ثُمَّ کلاً سَوْفَ تَعْلَمُون / کلاً لَوْ تَعْلَمُونَ عِلمَ الْیَقینِ /لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ / ثُمَّ لَتَروُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ / ثُمَّ لَتُسْئَلُنّ‌یُوْمَئذٍ عَنِ النَّعیمِ.

 این آیات و این سوره‌ها مثل پتک بر سر انسان وارد می‌شود، برای کسانی که‌می‌خواهند برخلاف تقوا و راه حق، تحصیل ثروت کنند.

    خطبه دوّم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‌وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلیسبْطیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‌بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ‌عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.

 در دو خطبه گذشته گفتم انقلاب اسلامی - با توجّه به شرایطی که در منطقه و کشور ما وجود دارد - دستاوردها و آثار و نتایجی فوق حدّ انتظار و با امداد الهی داشته است. تقسیم‌بندی‌هایی کردم؛ آثار سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، فکری، فرهنگی و نظامی را گفتم و تذکّر دادم کسی از حرف من استنباط نکند که می‌خواهم بگویم در جامعه ما نقص و کمبود نیست. من این را نمی‌خواستم بگویم و یک بار هم گفتم الآن در جامعه ما کمبود فراوانی است؛ امّا با توجّه به‌شرایط جاری و حاکم، دستاوردها از حدّ امکانات یک گروه انسانی مثل ماخارج است. نکته‌ای که باید توجّه کنید این است که نباید فکر کنید انقلابمان تمام شده و داریم ثمره آن را می‌چینیم. نه، ما هنوز در حال انقلاب هستیم و نمی‌دانیم چه وقت این انقلاب به نتایج نهایی‌اش می‌رسد. تداوم انقلاب کاملاً محسوس است. ممکن بود ساده لوحانی باشند که خیال کنند با سقوط شاه و خانواده پهلوی و جابه‌جایی حکومت، انقلاب تمام شده و انتظار داشته باشندکه بعد از سقوط شاه باید به همه شعارهایی که در دوران انقلاب می‌دادیم، برسیم. این اشتباه ناشی از این می‌شود که اینها فکر می‌کنند ما فقط با شاه‌مبارزه داشتیم و طرف ما شاه بود. بله، اگر همه چیز در حکومت خانواده پهلوی‌خلاصه می‌شد همین طور بود؛ امّا واقعیت این نبود.

 ما با آمریکا و استثمار غرب و جنایتکارانی که از طریق خانواده پهلوی وعمّالش بر سرما حکومت می‌کردند، مبارزه می‌کردیم. شاه در حقیقت خاکریزاوّل میدان نبرد ما بود. ما وقتی با آمریکا مواجه بودیم اوّلین خاکریز دشمن‌شاه بود. ما این خاکریز را به اصطلاح امروز فتح کردیم امّا خاکریزهای متعدّد وسنگرهای فراوانی پشت آن بود که باید فتح می‌شد. دوّمین خاکریز - شایدروی حساب - لیبرالیسم بود؛ یعنی آمریکا گاهی می‌خواست از طریق شاه‌و ساواک حکومت کند که آن را از دستش گرفتیم؛ امّا او فکر می‌کرد بعد از شاه‌می‌تواند در پناه سنگر استتار شده لیبرالیسم در کشور بماند. او خیال می‌کردهمه اهدافش را می‌تواند با شعارهای آزادیخواهانه و عوامفریبانه در داخل‌کشور به دست بیاورد؛ از این رو مبارزه دوم و فتح سنگر دوم را باید به حساب‌تداوم انقلاب بگذاریم. خاکریز سوّمی - که حتّی از خاکریز دوم خطرناک‌تر بود  جناحهای چپ و چپ نما بودند. آن‌ها برای جذب خیلیها شعار آزادیخواهانه‌می‌دادند، شعار عوامفریبانه حمایت از مستضعف و چپ‌روی می‌دادند، شعارهای انقلابی می‌دادند و قشر عظیمی از جوانها را گول می‌زدند؛ تحت‌عنوانِ - مثلاً - استقلال کرد، استقلال فلان، گرفتن حقّ کارگر و امثال اینها که‌سوابقی هم در جامعه دارند. این خاکریز سوّمی بود که فتحش دشوارتر بود و مااین روزها این خاکریز را شکستیم امّا هنوز تصفیه می‌کنیم یعنی هنوز منطقه رااز مین‌ها پاکسازی می‌کنیم. این مین‌ها هنوز باقی است و خسارت دارد. در کناراینها حملاتی از خارج به ما می‌شد، مثل حمله عراقیها و این تجاوز عظیم که‌از پیش طرّاحی شده بود و قبلاً مانور آن را داده بودند. پس همان طور که‌می‌بینید ما هنوز داریم در سنگرها می‌جنگیم.

 این را عمیقاً باور کنید که هنوز دوران انقلاب است و در کنار همه اینها جنگ‌بزرگ روانی است که خودش میدان دیگری دارد و تا داخل خانواده‌ها، کوچه‌هاو خیابان‌ها نفوذ می‌کند. بوق‌های امپریالیستی و تبلیغات صهیونیستی‌خبرگزاریها، روزنامه‌ها و رادیوها دارند کار می‌کنند. این جنگ روانی هم جزءجنگهای انقلاب است و از مبارزات ماست. در کنار اینها با جنگ اقتصادی روبه‌رو هستیم که مدّتی پیش توسّط رئیس جمهور همین‌جا اعلام شد. پس‌می‌بینید که ما هنوز در یک زمان در چند جبهه می‌جنگیم و هنوز در مبارزه‌ایم. اینکه ما در حال مبارزه و در سنگرها موفّق شدیم ازلحاظ سیاسی، نظامی، فرهنگی، اقتصادی و اخلاقی، خودمان را بسازیم کار عظیمی است. اینهاآموزش ضمن خدمت یا خدمت ضمن آموزش است! یعنی در این ضمن، مدیران ما دارند مدیریت یاد می‌گیرند، سیاستمدارانمان سیاست یاد می‌گیرند، فرهنگیانمان با فرهنگ انقلاب اسلامی آشنا می‌شوند و نظامیانمان نظام یادمی‌گیرند. ما داریم ضمن آموزش کار می‌کنیم یا داریم ضمن کار می‌آموزیم.

 ملّتی که در حال حرکت و جنگ در چند میدان خودش را ساخته است‌قهرمان است. این انقلاب تا مرحله‌ای رسیده که فوق حدّ تصوّر، پیروز است. این روح حرف من است والاّ بنده که کور نیستم؛ مثل شما می‌بینم در این‌مملکت خیلی چیزها هست که هنوز به نقطه مطلوب نرسیده است. ما خیلی‌ساختمانها را خراب کردیم که هنوز نساخته‌ایم، خیلی دستگاهها هست که‌شیرازه‌اش را از هم باز کرده‌ایم و دوباره تنظیم نکرده‌ایم، بسیاری چیزها هست‌که ما در مرحله به هم زدنش هستیم که بعد مرحله سازندگی دارد. این روح‌بحث من را غفلت نکنید.

 یکی دو نکته در حرفهای من ناگفته ماند که باید اضافه کنم. یکی‌دستاوردهای اداری است، دیگر مسأله استقلال است که روی آن کم تکیه‌کردم.

 دستاوردهای اداری، یعنی ما بخواهیم محیط اداراتمان را متناسب با انقلاب‌و فرهنگ اسلامی بسازیم که اسم آن را » انقلاب اداری«بگذارید، پاکسازی وبازسازی بگذارید. این از کارهای بسیار دشوار انقلاب ما بوده است که شاید درانقلابهای دیگر این قدر دشوار نباشد. اینکه ما بخواهیم در بازسازی و پاکسازی‌با معیار اسلامی عمل کنیم برایمان مشکلاتی دارد. در انقلابهای معمولی -کمونیستی یا غیرکمونیستی - وقتی که یک جریان پیروز می‌شد، چون درمقابل انسان‌ها تعهّد آسمانی نداشت، با دست بازْ حرکتهای ظالمانه‌ای برای‌آینده‌شان می‌کرد؛ یکدفعه دست به تصفیه عمومی می‌زد، وارد می‌شد هرچه‌اداری بود بیرون می‌ریخت یا قتل عام می‌کرد یا در اردوگاه جمع می‌کرد. جاهایی که ملایم برخورد می‌کرد حدّاقل پیکره را بی‌کار می‌کرد و بیرون‌می‌ریخت. همه اینها در صورتی است که انقلاب باشد؛ اگر کودتا باشد اصلاًاین بحث‌ها نیست. در کودتا رئیس را برمی‌دارند و یک رئیس جدید می‌گذارند وبقیه هم همراهش هستند.

 بیست - سی سال پیش، تاریخ یکی از انقلابهای کمونیستی را می‌خواندم که‌یک جا نوشته بود وقتی که دستور بردن اداریها را به اردوگاه دادند، بعد ازمدّتی دیدند عمل نشده؛ یکی از رؤسای انقلابی را بازخواست کردند که چرااینها را منتقل نکردید؟ گزارش داد که ما کامیون نداشتیم؛ این‌ها زیاد بودند و ماامکانات حمل و نقل نداشتیم. بعد این فرد را توبیخ کردند و نوشتند شماکه کامیون نداشتید، گلوله هم نداشتید؟! وقتی این عناصر را آنجا بگذارید که‌انقلاب جا نمی‌افتد! برخورد انقلاب با مسؤولان دوران گذشته این طور است. همین یکی دو نمونه کافی است که ببینید آنها چطور برخورد می‌کردند. اردوگاه‌های کار کشورهای انقلابی مثلاً مارکسیستی تا سی - چهل سال بعد ازانقلابشان، هنوز پر است از کسانی که نه خودشان و نه حکومت انقلابی‌نمی‌دانند چرا به آنجا برده شده‌اند. برای اینکه تصفیه کنند، کار خودشان را از نوشروع می‌کنند تا مزاحم نداشته باشند.

 اسلام به ما اجازه نمی‌داد که این طور برخورد کنیم و البتّه خود ما هم چنین‌تمایلی نداشتیم. وقتی که ما آمدیم، همین بانکها، وزارتخانه‌ها، کارخانه‌ها، مؤسّسات، شرکت‌ها، ارتش و پلیس - غیر از دو مؤسّسه ساواک و وزارت دربارکه مخصوص آنها بود و ما اصلاً نمی‌خواستیم - این طور برخورد کردیم و بایدبرخورد انسانی کنیم و قانون بگذرانیم. یادتان هست که همان ساواکیها یک ماه بعد آمدند جلوی نخست وزیری تظاهرات کردند که چرا حقوق ما رانمی‌دهید! شورای انقلاب قانون گذاشت؛ مادّه یک، دو، سه، چهار، پنج‌تبصره گذاشت، آیین نامه نوشت که بازسازی و تصفیه دو گروه دارد: شورای‌ابتدایی و شورای تجدید نظر. حقّ دفاع داده شده؛ افرادی را آوردند از آنهابازجویی کردند و پرونده‌هایشان را رسیدگی کردند. آن‌هایی که نمی‌توانستند دراین انقلاب بمانند باید می‌رفتند و آنها هم اگر مزاحم نبودند به زندگی‌خصوصی خودشان ادامه می‌دادند. اکثر کسانی را که بازسازی شده بودند، بازنشسته و بازخرید کردند و به آنها حقوق می‌دهند. قانون شورای انقلاب این‌بود که حتّی برای اخراجیها حقوق متوسّطی در نظر گرفته شود.

 این معلوم است که همه این افراد نمی‌توانستند بمانند و این هم معلوم است‌که یک انقلاب نمی‌تواند تمام قشرهای گذشته را راضی کند. این فکر، فکرخامی است. به هر حال انقلاب، تضادهایی هم به همراه دارد؛ شما نمی‌توانیدسرمایه‌دار و استثمارگر را با استثمار شده - هر دو را - راضی کنید. نمی‌توانیدخانمهای عفیف و متّقی را با خانمهای هرزه با هم راضی کنید؛ یا این ناراضی‌می‌شود یا آن. نمی‌توانید ولگردها را با انسانهای صاف و سالم راضی کنید. نمی‌توانید اشخاصی را که در گذشته دزدی می‌کردند، در وزارتخانه‌ها و ادارات‌فساد می‌کردند، مأمور ساواک بودند، راضی کنید و مظلومان را هم راضی کنید. همه با هم راضی نمی‌شوند و بالاخره عدّه‌ای ناراضی خواهند شد، رفاه‌طلب‌های بی‌مکتب و - فقط - اهل زندگی را می‌شود داشت و حفظ کرد امّاآنهایی که فساد داشتند و با ارزشهای جدید در تضادّند، اصلاً عملی نیست که‌بمانند. اگر شما وزارتخانه‌ای را دست نزنید و به همان وزیر سابق که برای شاه‌و آمریکا خدمت می‌کرده بگویید باز هم حکومت کن، روشن است که آن دربان‌دم در هم قبول نمی‌کند، افراد جدید هم نمی‌پذیرند.

 بنابراین، به طور طبیعی، تصفیه‌ای باید می‌شد و آرام‌ترین نوعش همین بوده‌که ما انجام دادیم. ادارات، بانک‌ها، شرکت‌ها و سازمانهایمان را به هم نریختیم؛ آدم‌ها را به تدریج کنار گذاشتیم. آن‌هایی را که جرمی داشتند، مجازات کردیم وآنهایی که قابل عفو بودند، همین طور که دیده‌اید و می‌بینید، بارها مورد عفوامام قرار گرفتند. خوب، البتّه عدّه‌ای هم وجود دارند که نمی‌توانند حکومت راتحمّل کنند و ناراضی می‌شوند (همان‌هایی که عرض کردم)؛ این‌ها از این کشورمی‌روند، خوب بروند! باید هم اجازه داد آنهایی که می‌خواهند فساد کنند، طبعشان با جامعه ما نمی‌سازد، ارزش‌های اسلامی را قبول ندارند، ضدّ این‌ارزشها فکر می‌کنند و به تصوّرشان در جاهای دیگر راحت‌تر می‌توانند زندگی‌کنند و در صورت ماندن هم جز مزاحمت چیزی ندارند، نق می‌زنند و فقطمصرف می‌کنند، بروند جای دیگر با میل خودشان زندگی کنند.

 ما از اوّل این کار را کردیم، دروازه‌ها را باز گذاشتیم و همه آن افراد رفتند. فقطموقع جنگ، محدودیت‌هایی درست کردیم. البتّه دشمنان ما برنامه‌هایی برای‌خودشان دارند؛ از همین تیپ‌ها، یکی که وضع بدتری دارد تا به آنجا می‌رسدبوقها پیدایش می‌کنند و دست به مصاحبه با او می‌زنند؛ چیزی هم به اومی‌دهند. این چه ارزشی دارد؟! فرض کنید فلان کشتی‌گیری که دیگر نتوانسته‌مثل گذشته در اینجا زندگی کند و آن منظره‌های لختی و کنار دریاها و مانند آن‌برایش مهیّا نبوده، دیگر نتوانسته بماند و می‌رود. خوب برود! خلبانی است که‌مایل است در جای دیگری به آزادی عیّاشی کند یا بیشتر حقوق بگیرد، خوب‌او هم برود. کسی که حاضر نیست حساب کند که چقدر این مملکت خرجش‌کرده تا این فن را یاد گرفته و این غارت و دزدی را می‌کند و می‌رود تا به دشمن‌کشورش خدمت کند، معلوم است چه تیپی است! وقتی هم که رفت، دورش‌جمع می‌شوند. نبودن این فرد در این مملکت باعث می‌شود که عدّه‌ای دیگرفساد نکنند. بعضی‌هایشان در این حد خیانت می‌کنند که فقط از اینجا بروند ولی‌یک عدّه‌ای هم تا رفتند، بوق‌ها و میکروفونها را می‌آورند جلوی آنها که خوب، حالا که از ایران فرار کردید و به اینجا آمدید چه احساسی دارید؟! معلوم است‌آدمی که از ملّتش می‌ترسد، از کارهایش شرمنده است، جایی در جامعه ندارد، می‌گوید » می‌ترسیدم، فرار کردم آمدم«. اینجا آمد احساسش چیست؟! بله، احساسش این است که تسلیم بیگانه و در خدمت دشمن است. این دیگر چه‌ارزشی دارد؟ یا می‌پرسند شما چه پیامی برای ملّت ایران دارید؟! پیامش همین‌عملش است! این است که دزدی کن، فرار کن، به بیگانه خدمت کن. این دیگرسؤال ندارد، شناخته شده است! برای ما هم اصلاً ارزشی ندارد.

 من فکر می‌کنم کسانی را که این طورند و این گونه عمل می‌کنند، انقلاب‌خود به خود تصفیه می‌کند. ما می‌خواستیم و می‌خواهیم اینها باشند، خدمت‌کنند و زندگی کنند؛ از این رو اخراجشان نکردیم، به تبعیدگاه نفرستادیم، به‌اردوگاه نفرستادیم، همان هواپیمایش را هم به دستش دادیم، کارش را هم داردمی‌کند تا جایی که در این حد بماند. اگر فسادش کشف شد، طبعاً نمی‌ماند؛ اوهم فرار می‌کند و به صورتی در می‌آید که عرض کردم.

 در مقابل این صحبتها، نصیحتی هم به برادران حزب اللّهی است که بدانندهمه این‌ها این طور نیستند که نتوانند بمانند. برخوردتان طوری نباشد که خیال‌کنید همه اینهایی که می‌خواهند زندگی راحت داشته باشند و حاضر نیستندمرارتهایی که شما می‌کشید تحمّل کنند، دیگر نمی‌توانند در مملکت ما کارکنند. چرا؛ انصافاً می‌توانند و خیلیهایشان هم دارند کار می‌کنند. خودشان هم‌قبول دارند که مکتبی نیستند، حاضر هم نیستند مثل شما آن طور در جبهه‌داوطلبانه بروند؛ بسیاریشان هم به شکلی که می‌بینید در جبهه حضور دارند. برادران حزب اللّهی! خواهران حزب اللّهی! توقّعتان را متعادل کنید و متوقّع‌نباشید همه کسانی که فنّی بلدند یا بلد نیستند، یک چیزی اندوخته دارند ومی‌خواهند زندگی کنند، مثل شما انقلابی باشند. ما باید اینها را نگه داریم؛ جوّانقلاب به تدریج اینها را می‌سازد، آدم هستند و آدم‌تر می‌شوند. بیایید طردشان‌نکنیم و دست رد به سینه‌شان نزنیم. خلبانی که در تربیتش سعی داشتندمسلمان بار نیاید و در وادی اسلام نیفتد، اگر الآن خلبان خوبی است، شما بایدقبولش کنید. اگر مقداری رفاه می‌خواهد، دولت باید تأمین کند تا بتواند مطابق‌نیازش به زندگی و خانواده‌اش برسد؛ فسادی هم ندارد، کارش را هم خوب‌انجام می‌دهد. ما نباید متوقّع باشیم که او هم مثل بنده طلبه بتواند زندگی وطلبگی کند. برخورد ما باید با این گونه افراد طوری باشد که این قشر بتواند درجامعه ما بماند.

 خواهش می‌کنم بوقهای استعماری از این حرف من سوء استفاده نکنند. دفعه پیش که این حرف را زدم، این‌ها خیال کردند که ما به تنگ آمده‌ایم، زندگیمان با رفتن چند فراری مشکل شده و این افراد را دعوت به آمدن‌می‌کنیم! خدا شاهد است که چنین نیست؛ این بچّه‌های حزب اللّهی جای خیلیها را به خوبی دارند می‌گیرند. ما نمی‌خواهیم ازلحاظ انسانی دست رد به‌سینه آدم‌هایی که در این حالِ برزخ هستند، بزنیم و به گودال پرتشان کنیم. این‌کار را نمی‌خواهیم بکنیم؛ می‌خواهیم دستشان را بگیریم تا جلو بیایند، دراینجا زندگی کنند و کم کم با انقلاب خو بگیرند. من اگر می‌گویم آنهایی که به‌خارج رفتند بیایند، بدین جهت است. هر وقت هم مایل‌اند، بیایند، عجله‌ای هم نداریم. همان روز هم گفتم که اگر زودتر بیایید، قدری جلو هستید. اگر دیرتربیایید، ما این مملکت را می‌سازیم و شما هم که بعداً خواهید آمد اهلاً و سهلاً!

 من روی این نکته اصرار دارم که امروز مملکت ما به جایی رسیده که مامحکم هستیم و از این قشر میانه هم وحشتی نداریم و باید به آنها میدان دهیم‌که بتوانند زندگی کنند و ارزشش را هم دارند. این‌ها کارهای باارزشی می‌توانندبکنند. اطبّا، مهندسان، خلبان‌ها، متخصّصان مختلف و کسانی که فنّی را دررشته‌های گوناگون یاد گرفته‌اند و این مملکت خرج آنها را داده تا به اینجارسیده‌اند، انسان‌هایی هستند که باید حفظشان کنیم. جامعه ما هم - ان شاءاللَّه -این‌ها را به خوبی تحمّل می‌کند و با ایشان خوب رفتار خواهد کرد.

 به کمبودها نیز اشاره کنیم. ما قبول داریم به همان ادلّه‌ای که گفته شد و کشوردر حال جنگ است، گرانی هست و در برخی از اجناس، کمبود نیز وجود دارد. این را از آن جهت می‌گویم که جامعه ما بداند؛ به خارجیها کاری نداریم. مطمئن باشید که بنده کسی نیستم که بخواهم از تریبون جمعه به شما خلاف ویا حتّی اغراق بگویم. در کشور شما بسیاری از چیزها هست که به اندازه‌ای که‌قبلاً بوده، نیست. یعنی اکنون مثل گذشته، اجناس مصرفی را با آن سرعت ووسعت وارد نمی‌کنیم؛ مقداری از آن را نمی‌خواهیم وارد کنیم و مقداری از آن‌امکان پذیر نیست. آن‌هایی را که نمی‌خواهیم وارد کنیم، چیزهای لوکس و کم‌ارزشی است که زندگیها را بی‌خود به تباهی می‌کشد. چیزهایی هم هست که‌امکان ورود آن را با سرعت نداریم.

 می‌دانید بخشی از بندرهای ما در اشغال است و یا امکان استفاده از آنهانیست. بعضی از بندرها برای جنگ مورد استفاده قرار می‌گیرد. راه‌ها، کامیونهاو ارزهای ما محدودیت دارند و بدین جهت نمی‌توانیم بعضی چیزها را باوسعت گذشته، آن چنان در بازار بریزیم که هرجا رفتید ببینید؛ و ملّت ما بایداین مسأله را بفهمد. واردات امسال نسبت به گذشته چهل درصد کاهش یافته‌است. بنابراین مقداری از گرانی معلول کمبود است و بخشی از آن نیز معلول‌تورّم جهانی است و جنس در مبدأ هم گران است. حالت روانی جنگ هم، موجب شده که مردم حرص داشته باشند و کالای بیشتری در خانه‌هایشان‌جمع کنند. از سوی دیگر، عدّه‌ای از افراد سودجو، با استفاده از حالت روانی‌مردم، سر آنها کلاه می‌گذارند. اوضاع در تهران بخصوص بدتر ازشهرستانهاست امّا سیاست دولت و انقلاب، بر رفع تبعیض بین تهران و نقاطدیگر است و در این کار موفّق بوده است.

 اکنون در شهرهای کوچک - تا آنجایی که من اطّلاع دارم - مثل تهران صف‌نیست؛ و بسیاری از مردم شهرستانها که به تهران می‌آیند و تهرانیها را در صف‌مرغ یا شیر می‌بینند تعجّب می‌کنند و از آنجا برای تهرانیها سوغاتی می‌آورند. دولت می‌کوشد به شهرستانها - حتّی روستاها - برنج، قند، مرغ، نفت، گازوئیل و سایر کالاهای ضروری را برساند. به همین دلیل، در تهران کمبودهست و تهرانیها نیز به بهتر زندگی کردن و داشتن امتیاز عادت کرده‌اند که ازاین پس نخواهد بود. تا ما هستیم و جمهوری اسلامی هست و تا زمانی که‌مقدور باشد، امکانات کشور بین همه شهرها و حتّی روستاها با سرعت تقسیم‌خواهد شد و طبعاً تهران وضع گذشته را پیدا نخواهد کرد، مگر اینکه روزی‌همه ایران مثل تهران بشود. اگر روزی به جایی رسیدیم که امکانات را به همه‌جا برسانیم، تهران هم می‌تواند همچون گذشته همه چیز داشته باشد. البتّه‌امیدواریم پس از پایان جنگ و بالا رفتن تولیدات داخلی، کالاهایی را که‌می‌خواهیم، به مصرف برسانیم. ما مایلیم رفاه برای همه باشد، به طوری که‌دیگر نیازی به صف و این گونه مسائل نباشد. انجام چنین کاری هم مشکل‌نیست و ان شاءاللَّه برای آن برنامه‌ریزی می‌کنیم.

 اما مشکل اصلی، سوء مدیریت نیست. حتی دوستان خود بنده در مجلس واین طرف و آن طرف، گاهی به دولت و سوء مدیریت و سوء توزیع انتقادمی‌کنند. البتّه چنین مسایلی وجود دارد و ما مدّعی نیستیم که آن تبحّر لازم‌در ادارات ما وجود دارد. به مقداری تخصّص، ورزیدگی، آشنایی و تجربه نیازداریم که در حال کسب آنها هستیم. امّا همین امر، جزء عواملی است که کمبودبه وجود می‌آورد.

 یکی دیگر از دستاوردهای مهمّ انقلاب، استقلال است که کسب کرده‌ایم. من‌نمی‌دانم کسی هست (حتّی دشمنان ما) که اگر بخواهد منصفانه حرف بزند، بتواند ادّعا کند که امروز یک کشور خارجی - اعّم از شرقی، غربی، اسلامی یاغیراسلامی - یا فرد و حزبی خارجی به نحوی از انحا در کشور ما اعمال نفوذمی‌کند؟ یا نه؟ من به عنوان کسی که این سربندها و سرفصلها و روابط را درجمهوری اسلامی می‌شناسم، ادّعا می‌کنم که امروز در داخل کشور ما، هیچ‌تضمینی،  چه اصولی و چه جزئی، برای هیچ اقدامی تحت نفوذ قدرتی خارج‌از مرزهای ما گرفته نمی‌شود. و این سیادت، استقلال و آزادی واقعی برای‌مردم ما، یکی از مهم‌ترین ارزشهایی است که انقلاب اسلامی برای شما مردم‌تأمین کرده است. در انتخابات، مردم سرنوشت امور داخلی خود را می‌دانند. آیاکسی آن‌ها را مجبور کرده است که رأی بدهند؟ یا نکرده است؟ خودشان می‌دانندو در آن بحثی نیست.

 آنچه مربوط به سیاست خارجی است، باید گفت که آن سیاست » نه شرقی ونه غربی«که جمهوری اسلامی اعلام کرده است و شعاری که مردم در خیابانهاو مجامع می‌دهند با همه معنایش در جامعه وجود دارد.

 تذکّر نکته‌ای را ضروری می‌دانم. در این هفته هیأتی از کشور ما به منظورشرکت در مراسم تدفین لئونید برژنف به کشور اتّحاد جماهیر شوروی رفت. ملّت ما بدان جهت که ملّتی سیاسی و صاحب انقلاب است و اظهار نظرمی‌کند، در مراجعاتی که داشتند تأکید کردند که ما احساس می‌کنیم سیاست » نه‌شرقی نه غربی«ما مخدوش می‌شود و چرا شما به مسکو رفتید؟ تلفن‌ها ونامه‌های زیادی نیز در این زمینه بود و دوستان ما در مجلس به آن اشاره کردند. به همین جهت لازم دیدم یکی از درسهای سیاسی را به ملّت عرض کنم و اینهانکاتی است که باید بدانند.

 سیاست ما واقعاً سیاست » نه شرقی نه غربی «است امّا باید این موضوع رامعنا کنید و متوجّه باشید که گولتان نزنند. در جامعه کنونی کشور، جریاناتی‌وجود دارند که متمایل به شرق‌اند - یعنی گروهکها و افراد چپ و جریانهایی‌متمایل به غرب هستند. هم چپی داریم و هم راستی. لذا وقتی حادثه‌ای‌شبیه این مسأله پیش می‌آید، با استفاده از روحیه آزادیخواهی ملّت، شروع به جوسازی می‌کنند. اگر قضیه‌ای در مورد غرب پیش آید، چپی‌ها شروع می‌کنندکه سیاست نه غربی ما مخدوش شد. مثلاً دولت با پاکستان یا ترکیه رفیق شده‌است. اگر اقدامی از این طرف شد، غربی‌ها و لیبرالها به جوّسازی می‌پردازندکه سیاست نه شرقی ما مخدوش شد. علّتش هم این است که همه مردم ماهنوز معنای سیاست» نه شرقی و نه غربی «را خوب هضم نکرده‌اند. بعضی ازافراد گمان می‌کنند وقتی می‌گوییم» نه شرقی و نه غربی«به این معناست که نه‌با کشورهای غربی رابطه داریم و نه با کشورهای شرقی. در حالی که این چنین‌نیست؛ اگر کسی این ادّعا را بکند، نه تنها خدمت نکرده بلکه به مملکت خیانت‌هم کرده است.

 شما بدانید؛ امروز نمی‌شود در کشوری با این سطح از پیشرفت زندگی کنیم‌و با توجّه به ارتباطها و وابستگیهایی که در گذشته داشتیم و هنوز هم بسیاری‌از آن‌ها را داریم، با این کشور یا آن کشور و غرب و شرق رابطه نداشته باشیم. چنین کاری عملی نیست. پیغمبر هم این جور فکر نمی‌کرد، خدا هم چنین‌چیزی را از اسلام نخواست. رابطه هست و داشتن رابطه شرایطی دارد. وقتی‌سفارتخانه ما در فلان کشور باز شد، آن کشور هم در اینجا سفیر دارد؛ احترامات، برخوردها و حقوق متقابل و تشریفات هست و اینها را باید عملی‌بکنند. ما آنچه می‌گوییم » نه شرقی و نه غربی«به معنای آن است که وابسته‌نیستیم.

 در جهان امروز، دو بلوک در دنیا هست؛ یکی شوروی و اقمارش ودیگری آمریکا و اقمارش. مرسوم دنیاست که اگر کشوری تحت سلطه غرب‌بود و خواست انقلاب بکند، می‌آید و به شرق می‌چسبد و با حمایت شرق‌انقلاب می‌کند، یا برعکس عمل می‌شود. مصر از شوروی برید، زیر بال‌آمریکا رفت. فلان کشور از آمریکا برید، زیر بال شوروی رفت. مامی‌گوییم این گونه نیستیم و می‌خواهیم آزاد زندگی کنیم. یعنی تا قیامت به‌شوروی متّکی نمی‌شویم؛ تا زنده‌ایم اسلام به ما اجازه نمی‌دهد به کشوری که‌برای ما بیگانه و نظامش الحادی است متّکی باشیم. متّکی به آمریکا وغیرآمریکا و اقمارش نمی‌شویم و اصولاً اتّکا به کشور استعمارگر، استثمارگر ومتجاوز معنا ندارد. امّا این بدان معنا نیست که هیچ رابطه‌ای با هیچ جا نداشته‌باشیم. ما می‌توانیم با تمام این کشورها رابطه داشته باشیم. البتّه کشورهایی‌هستند که ماهیّتشان مثل اسرائیل و وجودشان غیررسمی و غاصب است؛ کشوری مثل افریقای جنوبی نژادپرست است و عدّه معدودی سفیدپوست، اکثریت عظیمی از سیاهپوستان را می‌خورند و مثل حیوان با آنها رفتارمی‌کنند. با چنین کشوری اصلاً نمی‌توان رابطه برقرار کرد. کشورهای دیگری‌هستند. در کشور خودشان ظالم‌اند، به جاهای دیگر بد می‌کنند، معنایش این‌نیست که ما با آنها هیچ رابطه‌ای نداشته باشیم.

 ما امروز در شوروی سفارتخانه داریم، آن‌ها هم در کشور ما سفارتخانه دارند. با آنها تجارت داریم، آن‌ها هم تجارت دارند. مرز مشترک داریم که مقدارش رامی‌دانید؛ این مرزها باید امن باشند. ما از راههای آن‌ها استفاده می‌کنیم، آن‌ها نیزاز راههای ما استفاده می‌کنند. ما از کانالهای هوایی آنها استفاده می‌کنیم، آن‌ها نیزاستفاده می‌کنند. تشریفاتی در کنار این مسائل وجود دارد. وقتی رئیس‌جمهورشان مُرد، جزء سنّتهای دیپلماسی دنیاست که به آنجا می‌روند وتسلیت می‌دهند و در مراسم شرکت می‌کنند. اگر نروند، خلاف رسمی انجام‌شده است. این، مسأله‌ای نیست.

 برای اینکه خیالتان را راحت کنم باید بگویم، این گونه امور سیاسی وسیاست خارجی را مسؤولان کشور بدون مشورت با امام انجام نمی‌دهند. مادر این گونه مسائل که برای آینده ثبت می‌شود با امام مشورت می‌کنیم. اگر امام‌موافق بودند و صلاح دیدند انجام می‌دهیم. این مسأله اخیر هم مستثنا نبوده و به طور کلّی راه سیاست این است. ساده لوحی نکنید که تا مثلاً دیدند با پاکستان معامله‌ای کردیم، عدّه‌ای چپ بنشینند و بگویند که اینها غربی شدند؛ تا دیدند با مثلاً یمن جنوبی رفاقت کردیم عدّه‌ای راست بنشینند و بگوینداینها شرقی شدند. این‌ها می‌خواهند ما منزوی باشیم و دستمان به هیچ جا بندنباشد و در سازمان ملل منزوی باشیم. این‌ها می‌خواهند آرای ما در دنیا مطرح‌نشود. این‌ها دوست ما نیستند؛ دوست ما آنهایی هستند که می‌فهمند و لااقل درذهنشان قبول دارند که آنچه به مصلحت جمهوری اسلامی است باید عمل‌شود. این سیاست کلّی و خطّ اساسی ما در آینده است. اگر بخواهیم با کشورهمسایه‌مان رابطه داشته باشیم و بعد این گونه سنّتها را انجام ندهیم، درنمایشگاه هم که شرکت می‌کنند، بخشی بدهیم و قهر کنند بروند، اینکه اصلاًرابطه نیست. ملّت ما باید این مسائل را بفهمند و درک کنند و تحت تأثیرالقائات قرار نگیرند و براساس اعتمادی که به مسؤولانشان دارند و به آنها رأی‌داده‌اند بیندیشند. البتّه آنچه گفته شد، در حدّ پاسخ به سؤالی بود که شده بودامّا لازم دیدم این درس را خدمت ملّت عزیزمان بگویم.

 مسأله دیگری که در این هفته داشتیم، اعلان » مجلس اعلای انقلاب اسلامی‌عراق«بود و قدمی که از سوی برادران عراقی ما که از کشورشان اخراج‌شده‌اند و به صورت مظلومانه‌ای در حالت تبعید در کشور ما به سر می‌برند، برداشته شد. این قدمِ بسیار شایسته، محوری برای انقلاب عراق بود وجمهوری اسلامی نیز این امکان را به آنها داد؛ و ما امیدواریم این مجلس بتواندتمام نیروهای مبارز را دور خودش جمع کند. من به دولت و نیروهای نظامی وانتظامی نیز توصیه می‌کنم که از اینها حمایت کنند و در نزدیکی مرز عراق به‌اینها پادگان و پایگاه بدهند. آیت اللَّه العظمی آقای منتظری از من خواستند که‌چنین چیزی را در شورای‌عالی دفاع مطرح کنم و خواهم کرد. باید به اینهاپادگان بدهیم تا نیروهای پراکنده‌شان را جمع کنند، سرمایه‌گیری کنند و حتّی از اسرایی که مایل‌اند با اینها همکاری داشته باشند استفاده کنند و نیروی سیاسی نظامی اسلام را تشکیل بدهند؛ تا وقتی به نزدیکی بغداد رسیدیم زمینه‌ها رافراهم کنیم که دوستان ما بتوانند اقدام کنند.

 من همین جا اعلام می‌کنم که هیچ طمع و توقّعی از ملّت عراق نداریم وحاضریم از امکانات کشور و ملّتمان و با اجازه خود آنها که به خاطر شمامی‌جنگند، در راه مبارزه شما خرج کنیم و هرچه حمایت نیز می‌کنیم هیچ‌توقّعی که شما افکار و تمایلات ما را در سیاست و راهتان به کار گیرید، نداریم. جز اینکه مسلمان باشید که این مسأله نیز در ماهیت مجلس اعلای‌انقلاب اسلامی عراق اعلام شده است.

 مسأله دیگری که در این هفته داریم، انتخابات مجلس خبرگان و میاندوره‌ای‌مجلس شورای اسلامی است که تا فردا (شنبه ۲۹/۸/۶۱ مهلت نام‌نویسی‌هست. خوشبختانه حضرت امام با یک جمله همه مطالب را فرمودند. ایشان‌تأکید کردند که شرکت در این انتخابات، چه به عنوان کاندیدا و چه به عنوان‌رأی دادن، تکلیف است و آنهایی که در خودشان صلاحیت و حق را می‌بینندباید شرکت کنند. من فقط همین کلام امام را باز می‌کنم که توجّه کنید چه‌مرحله مهمّی در پیش داریم.

 همان گونه که می‌دانید، مهم‌ترین اعتبار، پشتیبان و پشتوانه ما، حمایت‌مردم و حضور آنان در صحنه است. یعنی اگر مردم، این مسأله را از دولت دریغ‌کنند، بسیاری از مشکلات جمهوری اسلامی لاینحل خواهد ماند. ما با این‌سرمایه انقلاب کردیم، مبارزه می‌کنیم و می‌جنگیم، دشمنان ما مایل‌اند که‌مردم را خارج از صحنه ببینند. یکی از آرزوهای دشمن این است که صحنه‌ای‌پیدا شود که مردم در آنجا نباشند و بگویند مردم از انقلاب و حکومت دلسردشده‌اند. این جزء اهداف استراتژیک دشمن است. از سوی ما نیز باید این‌مسأله جزء حرکتهای استراتژیک باشد.

 وقتی امام می‌فرمایند [شرکت در انتخابات] تکلیف است، بدین علّت است‌که اگر فردا انتخابات شد و کمتر از گذشته رأی در صندوقها بود، دشمنان ماروی این ارقام تکیه می‌کنند و می‌گویند مردم از جمهوری اسلامی بریده‌اند. این موضوع، دشمنان را خوشحال و دوستان را ناراحت می‌کند و روحیه‌ها راپایین می‌آورد امّا اگر شما در میدان باشید و همان گونه که امام فرموده‌اندشرکت در انتخابات را تکلیف بدانید و همان طور که نمازظهر و صبح رامی‌خوانید، روزی که اعلان رأی کردند به خیابانها و مساجد بروید و رأیتان را حال هرچه که هست، مثبت یا منفی و ممتنع - نسبت به کاندیداها درصندوق بیندازید، رقم رأی امروز ما مثل رقم سربازهای رزمنده درجبهه‌هاست.

 آخرین بحث من درباره جنگ است؛ مسأله مهمّ روز که به اختصار به‌آن می‌پردازیم. مجملاً به شما بشارت دهم از آن روزی که حملات تهاجمی‌خود را در » دارخوین «شروع کردیم، این حرکتها و حمله‌ها تا امروز سیر تکاملی‌داشته و هر قدمی که بعداً برداشته شده قوی‌تر، محکم‌تر و شکننده‌تر بوده‌است. آخرین گام را رزمندگان ما به عنوان» عملیّات محرّم«برداشتند که نَفَس‌دشمن را در سینه‌اش حبس کرده‌اند و آثار عجیب و غریبی در زمینه‌های‌سیاسی، اجتماعی و نظامی داشته است. در حمله محرّم، با استعانت از روح‌بزرگ عقیله کبری - حضرت زینب - هم کار بسیار عظیم نظامی شد و هم‌سیاسی. ازلحاظ نظامی، بیش از پانصد کیلومتر از سخت‌ترین و بی‌معبرترین‌کوهستانها از خاک خودتان و بیش از سیصدکیلومتر از نقاط حسّاس کشورعراق، توسّط رزمندگان ما ظرف یکی دو روز از چنگ دشمن درآمد. غنایم وآثارش نیز آن قدر زیاد است که رقمش را فرمانده سپاه پاسداران در سخنرانی‌خود در میدان بزرگ اصفهان اعلام کرده است و لابد به اطّلاع شما خواهدرسید.

 ازلحاظ سیاسی نیز مسائل مهمّی کشف شد و اسرای عراقی مطالبی گفتندکه بسیار جالب بود. یکی از سرهنگهای اسیر شدهو در حقیقت تسلیم شده -گفت که وضع اردوگاه عراق برایشان خیلی اسف انگیز است و پشتوانه‌مردمی خوبی هم ندارند. او نقل کرده بود مردم یکی از شهرهای نزدیک مرز که‌هفته قبل، از آنجا موشکی به دزفول زدند و آن جنایت بزرگ را مرتکب شدند، وقتی از موضوع مطّلع شدند و دانستند که موشک از حومه شهر آنها پرتاب‌شده است، علیه حزب بعث به تظاهرات پرداختند. آن‌ها شعار می‌دادند: وقتی‌توپهای ایرانی‌ها به ما می‌رسد و ما را نمی‌زنند، شما چرا از اینجا به آنهاموشک می‌زنید؟ این خبر بسیار جالبی بود.

 همین سرهنگ عراقی می‌گفت: وقتی می‌خواستم به جبهه بیایم، پدرم مرااحضار کرد و گفت: اگر بروی و گلوله‌ای به‌سوی مسلمانان مبارز ایرانی‌بیندازی، تو را عاق می‌کنم و در دنیا و آخرت از تو ناراضی خواهم بود. اومی‌گفت: سربازهای عراقی اکنون هیچ تمایلی به ادامه جنگ ندارند. منتها برنامه‌ای درست کرده‌اند و خطری آنها را تهدید می‌کند که راهی ندارند؛ زیرا اگر به عقب برگردند و یا تسلیم شوند از پشت به گلوله بسته می‌شوند. آنهابه این شکل می‌جنگند.

 ورود ما به خاک عراق و تصرّف نقاط نفتی و حوضچه‌هایی که از آنهاگرفتیم، البتّه چیز مهمّی نیست چون اینها مدّت زیادی » نفت شهر«ما را غارت‌کرده بودند و در همان منطقه، حوضچه‌های نفتی ما را گرفته و دکلهای نفتی مارا برده بودند و نمی‌دانیم چه اندازه از چاههای نفت ما دزدیدند. ازلحاظاقتصادی هنوز آن قدر نیست که بگوییم جبران کرده‌ایم؛ امّا حرکتی کرده‌ایم که‌الآن ارتش عراق مجبور است از بصره تا حاج عمران در شمال عراق، همه جادر مقابل ما نیروی عظیمی بچیند که چنین کاری برای عراق امکان ندارد. عراق‌فقط در یکی دو جا می‌تواند دفاع مؤثّر بکند و اگر بخواهد در تمام این دشتهاپخش بشود دیگر نمی‌تواند! بدین جهت مجبور شد اعتراف کند که ایرانیهاوارد شده‌اند. البتّه بوقهای امپریالیستی قضیه را کوچک جلوه دادند امّا بزرگ‌است. ما در شرایطی هستیم که برادران عراقی ما در موقع مناسب تشکیل‌مجلس اعلای انقلاب را اعلان کردند و در نقطه‌ای رسیدیم که - ان شاءاللَّه - درآینده به طور مناسب از آن استفاده خواهیم کرد.

 ما، در جنگ مسائل دست و پاگیری داریم. ما نه می‌خواهیم سربازهای‌عراقی کشته بشوند و نه می‌خواهیم بچه‌های خودمان. چون نیرویی که الآن درعراق است باید در آینده در خدمت مسلمانها باشد. برای ما آسان نیست که‌هرجا رسیدیم حمله کنیم و هرکس را که شد بکشیم. این از مشکلات ماست وباید راهی برویم و حمله‌ای بکنیم که با تلفات کمتر، نتایج بهتری به دست آوریم و رزمندگان ما روی این مسأله مطالعه و جای مناسب را انتخاب‌می‌کنند؛ و من به ملّت عظیم و عزیز اعلام می‌کنم که بحمداللَّه امروز ازلحاظنظامی، بهترین شرایط دوران شروع تهاجمات ماست.

 در خاتمه چند جمله‌ای نیز برای خواهران و برادران عراقی نوشته‌ام. خطاب‌من به ملّت و ارتش عراق است و از آنها خواسته‌ام که اینک که به این مرحله‌رسیده‌ایم، دیگر بی‌خود خودشان و ما را به زحمت نیندازند؛ حمایت از صدّام‌برایشان نفعی ندارد و بگذارند که حق، راه خودش را پیش بگیرد.

 در خاتمه خطبه ولادت باسعادت امام عظیم الشّأن، حضرت باقر العلوم امام‌پنجم (ع) را به حضور ملّت انقلابی و امّت اسلامی تبریک عرض می‌کنم.

 

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم

اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ / وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اِفْواجاً / فَسَبِّحْ بحَمْدرَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا