خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

برای هیچ کس ، حتّی بچه‌ها، برادرها و نزدیک‌ترین افراد خانواده خودمان هیچ اختصاص و مزیّتی وجود ندارد.

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۲ شهریور ۱۳۶۱
اقتصاد اسلامی / عدالت اجتماعی / ترور اقتصادی / مالکیت اقتصادی /بخش دولتی و خصوصی / مالکیت دولتی ارز / مرض تجاوز بخشی و محرومیتِ اکثریتی / شهید قدوسی / شهید وحید دستجردی / دانشگاه آزاد / لبنان / کنفرانس سران کشورهای ‌عربی / آمریکا و عمالش در منطقه / کمپ دیوید و طرح های مشابه / اهداف بمباران خارک / نگاه ایران به کنفرانس های کشورهای اسلامی / ایران و دفاع مقدس

 

    خطبه اوّل

 

بسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمنِ‌الرَّحیمْ

اَلْحَمْدُللَّهِ‌رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‌الأمْجَد وَ الْمَحموُد الأحْمَد وَ عَلی الِهِ الْمَعْصُومین الأخْیارِ.

قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ:

أعُوذُباللّهِ مِنَ‌الشَّیْطانِ الرَّجیم

وَلاتَأْکُلُوا أمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بالْباطِلِ[1]

 در بخش عدالت اجتماعی، قسمت اقتصاد، گفته شد که هدف ایجاد جامعه ‌خالی از مستکبر و مستضعف است و خطوط اجرایی این هدف را توضیح‌ دادیم. گفتیم بعد از برداشت از طبیعت و تولید - که در کنترل دولت است - نوبت به کنترل بخش تجارت می‌رسد که تجاوز، ظلم و تعّدی به حقوق ‌دیگران، در مبادلات نباشد. گفتیم که در اینجا وسیله مهمّ اجرایی اسلام، مباحث مکاسب محرّمه است. راههای تحصیل ثروت از طریق کسب، تجارت‌ و مبادله محدود است و جلوی راههای تکاثر و ثروت اندوزی - که در دنیای ‌سرمایه‌داری وجود دارد - در اسلام گرفته شده است.

 اولین قسمتی که بحث کردم، احتکار و انحصار بود که گفتم همیشه توأم ‌شدن این‌ها در یک جامعه، وسیله دو قطبی شدن جامعه است که عدّه‌ای را بدون حساب، ثروتمند و عدّه‌ای را ضعیف و محروم می‌کند. بدترین نوع ‌تجاوز به حقوق مردم محروم و مصرف کننده هم، همین استفاده از انحصار و احتکار است که توضیح دادم.

 چیزهای دیگری هم در اسلام وجود دارد که به طور اختصار در خطبه‌های ‌آینده به آنها می‌پردازم. مثلاً ربا، قمار و فروش اشیای محرَّم و چیزهای دیگری‌که خواهم گفت. فکر کردم قبل از این ‌که به بقیه موارد محرّم کسب برسم، یک ‌بحث لازم داشته باشم که در بخش های بعدی بحثم بتواند مفید باشد. خیال می‌کنم این بخشی که امروز در استفاده از چند فصلِ مربوط به کسب‌ می‌گویم، هدایتگر باشد.

 همان طور که در خطبه‌های قبل روشن شد، اسلام - در اصل - طرفدار آزادی‌انسان است و مایل است که در بخش اقتصاد و حرکت اقتصادی، اصل « اَلنّاسُ‌مُسَلَّطونَ عَلی اَمْوالِهِم» را مراعات کند و به انسان آزادی بدهد که با میل خویش ‌رشته کسب را انتخاب کند، با میل خویش محصول کار خود را عرضه کند و هر جا و هرگونه که می‌خواهد، زندگی آزاد داشته باشد. میدان تلاش را باز گذاشته که انسانها برای بهتر کردن معاش و رفاه خانواده و عیالشان تلاش ‌بیشتر کنند تإ خانواده‌ها از سطح رفاه بهتری برخوردار شوند؛ نه تنها آزاد گذاشته؛ بلکه تشویق هم کرده و کار کسانی که برای رفاه زن و بچه و عیال تحت ‌نفقه خودشان تلاش می‌کنند و پول در می‌آورند، جزء عبادات شمرده شده‌است. مطلب - تا اینجا - این بود که اصل اوّلی اسلام و حکم اوّلی فقه ماست.

 پس این‌که ما از کنترل ثروت و درآمد، مسدود کردن راه تکاثر و جلوگیری ازدو قطبی شدن جامعه بحث می‌کنیم، متفرّع بر این مطلب است که اگر انسانها در این مقطع اوّلی و حرکت سالم اقتصادی از حدود خودشان تجاوزکردند، اسلام چه طرقی را ارائه کرده که جلوی این تجاوزها و تخلّفها را بگیرد؟ خوب دقّت کنید که بحث کجاست. یعنی اگر فرض کنیم که بتوانیم جامعه‌ای‌ داشته باشیم و مردمی تربیت کنیم که در کسب و کارشان سالم حرکت کنند، احتکار نکنند، ربا نخورند، گرانفروشی نکنند، مطلقاً حرام خواری نکنند، به ‌حقّشان قانع باشند، در آن صورت اصلاً نوبت به بحث های بعدی نمی‌رسد؛ نه‌کنترل دولت لازم داریم و نه کارهای دیگر. این‌که ما صحبت از کنترل دولت ‌می‌کنیم و بحث از نظارت حکومت است و موادّی که در قانون تعبیه شده، برای جلوگیری از این تبعیض و ظلم و فساد است. این‌ها همه در زمینه جامعه ‌منحرفی است که نمی‌خواهد به حقّ خودش قانع باشد و من فکر می‌کنم تاریخ ‌هم همین است و حرکت انبیا هم در تاریخ، تا آنجایی که انسان از قصّه‌های‌قرآن کریم از برخورد انبیا با متجاوزین می‌فهمد، روی همین محور می‌چرخد.

 به این بحث که امروز می‌خواهم بگویم، خوب دقّت کنید. از آن بحث هایی‌ است که اگر جامعه انقلابی ما به آن توجّه کند، می‌تواند در حرکت های انقلابی ‌امروز و زندگی فردای ما راهگشا باشد. اگر نبودند متجاوزان و متخلّفان و اگر نبودند کسانی که به حقوق خودشان قانع نیستند، بسیاری از نیروهایی که‌صرف کنترل جامعه می‌شود و بسیاری از فشارهایی که از طرف حکومت بر مردم وارد می‌شود اصلاً زمینه پیدا نمی‌کرد. هرجا دولتِ حقّی باشد، مجبورمی‌شود بر روی اجناس قیمت بگذارد؛ برای اینکه کسانی هستند که به حقّشان ‌قانع نیستند و متجاوزند. اگر نیاز به کوپن و سهمیه‌بندی پیدا می‌شود، به خاطراین است که متجاوزان می‌خواهند از حدودشان تجاوز کنند. اگر دولت برای‌آزادی محدودیت‌هایی قائل می‌شود و حدودی می‌گذارد و جلوی حرکت هایی رامی‌گیرد، برای این است که افرادی هستند که در محیط آزاد می‌خواهند به‌حقوق دیگران تجاوز کنند. اگر در محیط ادارات احتیاج به پاک سازی پیدامی‌کنیم، برای این است که افرادی در محیط اداره، سالم حرکت نمی‌کنند و از حدود و حقوقّشان تجاوز می‌کنند. اگر دانشگاه را می‌بندند، برای این است که ‌نیروهایی می‌خواهند از دانشگاهِ باز آزاد، علیه این ملّت و جامعه و انقلاب ‌سوءاستفاده کنند و همین‌طور چیزهای دیگر.

 می‌خواهم این مطلب   کنم تا مردم ببینند که منشأ فساد و فشار کجاست  و چرا دولت و هر دولتی‌در دنیا به قوانینی احتیاج پیدا می‌کند که با آن، به عنوان اوّلی از جهتی که حق‌ حکومت است  و به عنوان ثانوی از جهتی دیگر، روی جامعه کنترل داشته ‌باشد. این را باز کنم، مطلب خیلی روشن می‌شود. حالا از سیاست شروع‌می‌کنم تا به بحث اصلی که اقتصاد است، برسم.

 شما یادتان است در کشور و جامعه ما، بعد از پیروزی انقلاب، آزادی و میدان دادن به افکار و عقاید و گروهها و احزاب و جمعیّتها و انجمن ها به‌حدّی بود که خود آنها هم گاهی تعبیر به هرج و مرج می‌کردند. هرکس که فکری ‌داشت، برای فکر خودش یک عَلَم هم درست کرده بود و یک نشریه هم برایش‌داشت و کسی هم حرفی نداشت. هرچه کاغذ در این مملکت پیدا می‌شد، باآزادی در چاپخانه‌ها - دولتی و غیردولتی - صرف طبع نشریه‌ها و پخش افکار گروه ها و شخصیت های سیاسی می‌شد و هیچ  مانعی هم نبود. افرادی در روزنامه‌های دولتی هر چه می‌خواستند، می‌نوشتند و کسی هم حرفی ‌نداشت. می‌دیدید در صدا و سیما - که بی‌شک تمام هستی اش مال ملّت ‌است - اعلامیه‌های گروهک ها و گروه ها و افکار آنها خوانده می‌شد و تازه‌ طلبکار هم بودند. همان موقع هم می‌گفتند: آزادی نیست. بعضی‌هایشان هم که‌کارهایی می‌کردند و صحیح حرکت می‌کردند و انقلاب ضرر نمی‌کرد و توده ‌نفع می‌برد، حرف‌هایی برای ارائه کردن نداشتند. توده مردم و انقلاب و رهبری‌حرف و عمل داشتند، ولی عدّه‌ای به سوء استفاده پرداختند. از محیط روزهای ‌اوّل استفاده کردند و اسلحه خانه‌ها را غارت کردند. شما می‌دانید. در کمیته‌ها نفوذ کردند و همان اسلحه‌هایی را که مردم به کمیته‌ها تحویل می‌دادند، به‌خانه‌های تیمی منتقل می‌کردند. در ادارات نفوذ کرده بودند. اسناد سرّی‌سازمانهای کشور را برمی‌داشتند و در روزنامه‌ها می‌نوشتند و روی آن تحلیل‌می‌کردند. با دشمن رابطه برقرار کرده بودند و صریحاً جاسوسی می‌کردند. هرکاری که به فکرشان می‌رسید و می‌شد با آن به این انقلاب ضربه زدمی‌کردند. هیچ کس جلوی آنها را نمی‌گرفت و هرکاری که می‌خواستند، می‌کردند.

 این دانشگاه خودش بهترین شاهد حرف من است. آن روزها می‌گفتند ۱۷۰ اتاق - حالا من دقیقاً یادم نیست - از مجموعه این دانشگاه و مؤسّسه را گروهکها گرفته بودند. یکی از آنها ساختمان مرکز تدارک کردستان بود، یک ‌ساختمان مرکز تدارک ترکمن صحرا بود، یک ساختمان مرکز کارهای دیگربود  که می‌دانید. کلاس های درس تبدیل به چیز دیگری شده بود. از این چمن‌دانشگاه - که مال همه مردم است - استفاده می‌کردند و تازه قانع نبودند. همه‌ اینها رإ داشتند. ولی موقع رأی که می‌شد، چون رأی نداشتند و رأی‌ نمی‌آوردند، می‌گفتند: مجلس غیرقانونی است، خبرگان غیرقانونی است، قانون ‌اساسی غیرقانونی است، رفراندوم را ما قبول نداریم. همه اینها را هم زیر سؤال‌ می‌بردند. باز تا تبلیغ بود، حرفی نبود. می‌دیدند باز پیش نمی‌روند؛ سرچهارراهها بلند می‌شدند و طوری رفتار می‌کردند که پاسدارها و مردم راتحریک کنند و دعوا درست کنند. در دعوا کینه‌توزی کنند و باز مشروعیّت‌حکومت و آزادی را زیر سؤال ببرند. همه این خیانتها را کردند، نتیجه‌اش چه‌شد؟

 تا یک سال پیش، تا ۱۴ - ۱۵ ماه پیش هم این حکومت و انقلاب، همه ‌اینها را تحمّل کرد. کارشان به جایی رسید که در مقابل حرکت قانونی مجلس‌شورای اسلامی - که قانون اساسی اجازه آن را به او داده - که صلاحیّت وکفایت سیاسی بنی‌صدر را سلب کرد، دیدید به خیابان ها ریختند، اتوبوس‌آتش زدند، آدم کشتند، چه کردند. وقتی گروهی بخواهند در محیط آزاد این طور رفتار کنند، حکومت چه می‌کند؟ اکثریت چه می‌کند؟ جامعه چه‌ می‌کند؟ باید یک مقدار فشار ایجاد شود و طبعاً در این فشاری که ایجاد می‌شود که عدّه‌ای هم که اگر شرایط درست بود، باید حرفشان را می‌زدند، ازحرف زدن محروم می‌شوند. پس عامل اصلی کنترل دولت روی جامعه و فشار روی بخش‌ها، آن‌ها هستند. یعنی آنهایی که امروز حرف می‌زنند و انتقاد ‌می‌کنند، باید بروند یقه همین هایی را بگیرند که در زندان‌اند یا در پاریس‌اند یا در خانه‌های امن مخفی‌اند و موّاد منفجره می‌سازند که مردم را نابود کنند. این‌ دیگر چیز روشنی است.

 در بخش اقتصادی هم عین این است. من می‌خواستم در خطبه هفته گذشته‌ام‌ توضیحی در مورد تروریسم اقتصادی - که قبلاً مطرح کرده بودم - بدهم که ‌دیگر فرصت نبود. ببینید عین این ماجرا در بخش اقتصادی مطرح می‌شود.

همان طور که گفتم اسلام در بخش اقتصاد با اصل « الّناسُ مُسَلَّطُونَ‌عَلی اَمْوالِهِمُ» می‌خواهد مردم آزاد باشند. در بخش عقاید هم گفتم «لا إکْراهُ فِی‌الدّین» همین است. بعد می‌بینیم که چگونه از این آزادی بهره‌برداری می‌شود؟ خود شما دارید می‌بینید که کثافت کاری می‌کنند. با ارز این ملّت، از خارج جنس وارد می‌کنند و در انبارها می‌گذارند و با دلالها و بازار سیاه و دستفروشها در خیابانها به صورت های مختلف این مردم بیچاره را می‌دوشند. فلان کس در این مملکت کارخانه دارد، با امنیتی که این مردم به او داده‌اندکارخانه‌اش کار می‌کند؛ وقتی جنس بیرون می‌آید، اگر دولت کار نداشته باشد، می‌خواهد به ده برابر قیمت عادله به مردم قالب کند. دارید می‌بینید چه‌می‌کنند. در این مملکت همه این جنایات اقتصادی می‌شود که شعبه‌هایش رامن فعلاً نمی‌خواهم بگویم؛ خود شما می‌دانید.

 پس اگر ما مجبور می‌شویم در قانون اساسی تجارتِ خارجی را دولتی ‌کنیم، اگر مجبور می‌شویم تعاونی ها را در قانون اساسی بگنجانیم، اگر مجبورمی‌شویم سهمیه‌بندی کنیم و بگوییم حدّاقل این مقدار شکر در شرایط جنگی‌به یک روستایی که دستش به بازارهای سیاه نمی‌رسد برسانیم، اگر مجبورمی‌شویم بنزین را کوپن‌بندی کنیم، اگر مجبور می‌شویم در موّاد اوّلیه مورد نیازمردم سهمیه بدهیم، علّتش چیست؟ اگر همه مردم صاف و سالم بودند، اگر این‌کثافتکاریها نمی‌شد، اگر این دزدیها نمی‌شد، اگر این احتکارها نمی‌شد، اگراین بازارهای سیاه ساختگی نبود و این کارها نمی‌شد و به مردم تجاوزنمی‌کردند، هیچ نیازی به این حرفها نبود و نیروهایی که خرج این کارهای اداری‌می‌شود، همه به بخش جهاد و بخش تولید منتقل می‌شد. این آقایان خودشان‌هستند که این بساط را درست می‌کنند و در نتیجه مردم معمولی، توده مردم، متن اصلی جامعه، مصرف کننده - که همیشه مظلوم‌ترین مردم این گونه‌جوامع هستند - احتیاج به حمایت و دفاع از حقوقشان دارند. دولت بایدسهمیه بندی کند، باید قانون مبارزه با احتکار بگذراند، باید دادگاه مبارزه بااحتکار و گرانفروشی درست کند، باید برای اینها زندان بسازد، باید سهمیه‌بندی کند، نیرو برای این کارها بگذارد، مراقب بگذارد، ناظر بگذارد، همه این کارها را بکند، بعد ببیند منشأ فساد کجاست. این‌که اسلام در معارف‌خودش پیش‌بینی کرده، واقع بینی اسلام را در ۱۴ قرن پیش خبر می‌دهد. در جزیرةالعرب که این کارهای پیچیده دنیای صنعتی امروز و شرکت چندملّیتی ممکن نبوده، چنان پیش‌بینی کرده که امروز هم دولت اسلامی بتواند همان قوانین را در قانونگذاری تعبیه کند تا وقتی چنین جنایاتی پیش آمد وخواستیم جلویش را بگیریم دستشان بلند نشود که بگویند « وااسلاما

 موقعی که امام این دو فتوا را - که من از ایشان نقل کردم - نوشته‌اند، در نجف‌تبعید بودند و در رأس امور نبودند و این مشکلات اجرایی حکومت را هم‌تجربه نکرده بودند. اوّل می‌گویند: « نرخ آزاد است، انحصار ممنوع است » دوباره در مسأله بعد می‌گویند:« دولت حقّ تعیین قیمت و حقّ انحصار در مواردی را که مصالح جامعه ایجاب می‌کند، دارد ». چقدر این جالب است! این حرکت اقتصادی، اقتصاد تحت کنترل، تولید تحت کنترل و حرکت تجاری‌ تحت کنترل  با چه مبانی روشنی برای ما مطرح است. حالا اگر کسانی بیایند خودشان احتکار کنند و بعد که برای حفظ منافع جامعه، برایشان محدودیت ‌ایجاد کردیم، بگویند:« وااسلاما!» معلوم است چقدر حرفشان شنیدنی است! درسایر بخش‌ها هم همین طور است.

 من به ادارات عرض می‌کنم (این آقایان اداری، خانم‌های اداری خوب گوش‌بدهند، خوب دقّت کنند) آنچه تا امروز به سر بخشی از اداری ها آمده، صرفاً محصول عمل یک عدّه فاسد بوده که همانجا بوده‌اند. چرا داد انجمنهای‌اسلامی بلند می‌شود که این اداره ما را اصلاح کنید؟ چرا وقتی یک مُراجع به ‌اداره‌ای می‌رود، بیرون که می‌آید، ناراضی و ناراحت است؟ چرا وقتی که‌ بانکها مال سرمایه‌دارها بود مأموران مثل فرفره کار می‌کردند و حالا وقتی‌کسی می‌رود که حساب هم باز بکند. بعضی هایشان می‌گویند :« برو فردا بیا!» می‌خواهد در بانک پول بگذارد، به او نوبت می‌دهند که« برو بعد بیا!» . این‌حالت و روحیّه که پیدا می‌شود، بعد از مقداری تحمّل،  می‌گویند قانون ‌پاک سازی بگذارید، قانون بازسازی بگذارید، بعد نهاد درست کنید که جای این ‌اداره را بگیرد. من به کارمندان و کارکنان دولت اخطار می‌کنم! در جمهوری‌اسلامی قابل قبول نیست که مؤسسّات بخش خصوصی از مؤسسّات دولتی ‌فعال‌تر باشند؛ باید برعکس باشد. یعنی آن روزی که انسانی در تجارتخانه‌خصوصی، در کارخانه خصوصی و یا حتی در کارخانه خودش بهتر ازتجارتخانه و اداره و کارخانه دولت کار بکند، مسلمان نیست. مسلمان حاضرنمی‌شود منافع یک سازمان شخصی را مقدّم بر منافع همه مردم بدارد. چطور چنین مسلمانی پیدا می‌شود؟ طبعاً ما یک روز حدّاقل این روحیه‌اسلام را در اداراتمان اجرا خواهیم کرد؛ یعنی این بازسازی که مطرح است. یک‌وقت صحبت این بود که فلان کس مثلاً عامل شاه بوده، شکنجه‌گر بوده، فاسد بوده و در گذشته چه کرده، بود. آن‌ها مسایلی بود که گذشته و حتّی ممکن ‌است روزی آنهایی را که به نحوی تنبیه شده‌اند؛ برگردانیم و به آنها کار بدهیم،  این هیچ اشکالی ندارد. کسانی که در جمهوری اسلامی دارند خدمت می‌کنند، داستانشان با داستان آن تروریست های سیاسی و اقتصادی و این تروریست‌های اداری هیچ فرقی ندارد. یعنی اگر در اداره اخلالگر پیدا شد، مثل محتکر در بازار است؛ محتکر بازار هم مثل اسلحه به دست و نارنجک به‌دستی است که نمازجمعه را منفجر می‌کند. این‌ها همه در دید و تحلیل ‌اجتماعی وضعشان مثل هم است. هیچ فرقی ندارد.

 جامعه در درجه اوّل می‌خواهد آزادی بدهد. بعد از اینکه حقوق و حدود مشخّص شد، هرکس از حقوقّش تجاوز کند، جلوی او را می‌گیرند و اگر این‌تجاوز از حدّی گذشت که نمی‌شود جامعه را هدایت و کنترل کرد، دولت‌ دخالت می‌کند و یک عمل جرّاحی انجام می‌دهد. دانشگاه‌ها داشتند کارخودشان را می‌کردند و درس خودشان را می‌خواندند. بعد از انقلاب، بسیاری‌از آقایانی هم که این طرف و آن طرف فراری بودند یا در خارج بودند، برگشتند، آمدند ایران و در همین دانشگاهها استخدام شدند. یک روز نگاه کردیم و دیدیم سر هر کلاسی که می‌رویم،  استاد به جای اینکه درس بگوید، جزوه ‌انحرافی و تاریخ گروه خودش را می‌گوید. بچه‌ها به جای درس خواندن دائماً میتینگ می‌دهند. به جای اینکه محتوای انقلاب تفهیم شود، ضدّانقلاب کارمی‌کند. یک گروه فرهنگ غربی تدریس می‌کنند، یک گروه دیگر فرهنگ ‌مارکسیستی تدریس می‌کنند و بلبشویی شده است! خود دانشجوها منفجر شدند. دولت نرسید؛ مسؤولان با گرفتاریهایی که داشتند، نتوانستند به‌مسأله برسند. دانشجوهای انقلابی مسلمانی که در دانشگاه بودند فکر کردند که‌ این‌ نمی‌شود. یک روز کسانی که می‌دیدند آنجا چه می‌گذرد،  بلند شدند و طغیان کردند. دانشگاه را بستند و امروز هم آنها مدّعی هستند؛ یعنی‌امروز هم باز دانشجوها هستند که هرجا ببینند سامان پیدا نکرده و مامی‌خواهیم دانشگاه را باز کنیم، انتقاد می‌کنند، علامت سؤال روی آن ‌می‌گذارند. آن‌ها با همه وجودشان احساس کرده‌اند که چه بلایی بود. این حالت‌ در جامعه هم پیدا می‌شود.

 آقایان! پولدارها! کاسب‌ها! تاجرها! کارخانه‌دارها! اگر دولت نمی‌رسید، اگرسهمیه‌بندی نمی‌کرد، اگر یک حدّاقلّی برای محرومان در نظر نمی‌گرفت، این‌محرومان که دیگر صبر نمی‌کردند و مثل این حالتی که در دانشگاه پدید آمد دریک حدّی منفجر می‌شدند و همه چیز را از دست همه می‌گرفتند. این یک‌مسأله طبیعی است. ادارات هم همین‌طور. خوب، آقایان از ما گله می‌کنند که چرا انجمنهای اسلامی شلوغ می‌کنند. البته ما مایل نیستیم و آنها هم حق‌ندارند از حدودشان تجاوز کنند. امام هم بارها گفته‌اند که آنها حقّ ارشاد دارند، بیشتر دخالت نکنند. امّا خوب، وقتی که اداره کار خودش را نکند و مسلمانی‌که آنجا نشسته ببیند مردم می‌آیند، تا غروب می‌ایستند و ناراضی برمی‌گردند، نماز ظهر را بهانه کرده‌اند و از نیم ساعت به ظهر دیگر کار مردم را انجام‌نمی‌دهند، بعد از نماز هم دیگر به پشت میزشان برنمی‌گردند، وقتی که‌می‌بینند مردم می‌آیند و آنجا گرفتار می‌شوند و برمی‌گردند، آن‌هایی که غیرت‌دارند از غیرتشان و آنهایی هم که غرض دارند از غرضشان استفاده می‌کنند وانتقاد می‌کنند. بنابراین اگر می‌خواهید یک روزی کار بزرگی نشود و یک قلم‌سرخی روی همه نکشند و در همه چیز تجدید نظر نکنند، آن‌هایی که دستشان‌آلوده است - اگر مغرض نیستند - خودشان زودتر به فکر بیایند و گناه وانحراف و تجاوز را قبلاً اصلاح کنند. من این را در همه بخشهای اجتماعی‌عرض می‌کنم. ما بدون استثنا در این مملکت طبق قانون اساسی، حرکت‌های سالم سیاسی و احزاب متعدّد را تحمّل می‌کنیم و در حّد معقول‌آزادی می‌دهیم. در حدود قانون همه می‌توانند حرکت کنند؛ ولی اگر بخواهنداز آزادی بمب بسازند و تروریست درست کنند و جاسوسی کنند و ... همان‌کارهایی که می‌کردند، نمی‌شود. جلویشان را می‌گیرند و محدودیت که آمددیگران هم ضربه می‌خورند.

 اسلام در بخش اقتصاد پیش‌بینی کرده که ارزها متعلّق به دولت است؛ ارز مال‌دولت اسلامی است، مالِ نظام حاکمه اسلامی است، حقوق ملّت را دولت اسلامی موظّف است که بپردازد. قانون اساسی حقّ کنترل تجارت را داده، قانون اساسی تجارت خارجی را به دولت داده است؛ همه اینها حرفهای‌پیشگیرانه است. کاسبی که فکر می‌کند با چند تومان درآمد بیشتر موفقیّت پیداکرده، این طور نیست. او ریشه خود و همکارانش را می‌زند و محیط کار را تباه‌می‌کند. همان به سرشان می‌آید که به خاطر به راه انداختن ترور بر سرگروهکهای سیاسی آمد.

 در بخش اداری هم مسأله همین است. به طور کلّی من یک معیار برای ‌مداوای اسلامی می‌گویم که آقایان خوب توجّه کنند. اسلام برای این مرض (مرض تجاوز بخشی و محرومیتِ اکثریتی) توأماً با نصیحت، اخلاق، کیفر وحقوق عمل می‌کند؛ یعنی می‌خواهد بخشی را با اخلاق اصلاح کند و این تقدّم‌دارد - که در خطبه بعدی خواهم گفت که اسلام چگونه با حرامخواری مبارزه‌کرده است - این بخش اعظم قضیه است که با اخلاق و انسانیت و تربیت جلوی‌تجاوز اقتصادی را می‌گیرد.

دوّم حقوق است؛ یعنی مقررّات حقوقی‌ای که دارد. دولت حقوقی دارد که با آن وارد عمل می‌شود. در تجارت، در تولید، در توزیع‌و خدمات دخالت می‌کند و بخش خصوصی متجاوز را سرجایش می‌نشاند. وسوّم کیفر است. قوانین کیفری‌ای که اسلام برای محتکر، رباخوار، حرامخوار، دزد، قمارباز، گرانفروش و ... در نظر گرفته، آن‌ها هم اجرا می‌شود. این سه عامل‌با هم حرکت می‌کنند - کهان شاءاللَّه در یکی از خطبه‌های آینده توضیح خواهم‌داد - اسلام قسمت اعظم را با مکتب اخلاق خودش حل می‌کند. موارد کیفری‌و حقوقی - که از حقوق دولت است و شما احکام ثانویّه می‌نامید ولی به نظرمن در بخش حقوق دولت و احکام اوّلیه است - در رابطه با حقوق و آزادی‌مردم و تسلّط مردم بر اموال و انفس و آزادیشان، احکام ثانویّه می‌شود که‌مسأله با آنها حل می‌شود.

أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ / اَلّذی جَمَعَ مالاً وَعَدَّدهُ / یَحْسَبُ‌أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ / کلاً لَیُنْبَذَنَّ فِی الحُطَمَةِ / وَما أدْریکَ مَاالْحُطَمَةُ / نارُاللَّهِ الْمُوقَدَةُ / اَلّتی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئدَةِ /إنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ / فی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ.

 این سوره متن حرفهایی است که عرض می‌کنم، یعنی راهی است که ‌تجاوزگران اقتصادی در پیش دارند و سرانجامشان با «حُطَمَه» است، که این« حطمه » گاهی در دنیاست «ناراللَّه الموقده»، و گاهی در آخرت است که شاید درخطبه بعد که فرصت بیشتری است،  آن را ترجمه کردم.

 

 خطبه دوم

 

بسم‌اللَّه‌الرحمن‌الرحیم

أَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامْ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ عَلی عَلیٍّ اَمیرِالْمؤمِنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقَةِ الّطاهِرَةِ وَعَلَی سبْطیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنَ‌الْحُسَیْنْ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِبْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ‌جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بنِ مُوسَی وَ مُحَمَّد بْنَ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَالْخَلَفِ الهادیِ الْمَهْدی.

 قبل از ورود در مبحث، یادی از شهید بزرگوار و همرزم همیشه در سنگرمان، حجّت الاسلام قدوسی می‌کنم که همان بچّه گرگ‌هایی که در دادستانی انقلاب‌نفوذ کرده و پرورش یافته بودند، مظلومانه جان ایشان را گرفتند. یادی‌می‌کنم از حقوقی که این شخصیّت بزرگوار بر جامعه ما دارد.

 ما می‌دانیم که اگر دادگاههای انقلاب نبود،  ابهّت و هیمنه انقلاب مظهری‌نداشت و هیچ‌کس نبود تا همه این متجاسرها و تروریستهایی که اسمشان رادر خطبه قبل بردم مجازات کند، و اینها با جرأت و جسارت بیشتر مانده بودندو روز به روز بیشتر طغیان می‌شد. ما توانستیم هیمنه اسلام را با قاطعیت‌دادگاههای انقلاب و با شهامت و فداکاری پاسداران و کمیته‌ها و حزب‌اللَّه - که‌در صحنه بودند - نشان بدهیم، و این همه خلافکار خرابکار را - از آن‌طاغیهای رژیم گذشته گرفته تا مدّعیان مبارزه با آمریکا که عاملان آمریکاهستند - سرجای خودشان بنشانیم. آقای قدّوسی در حرکت دادگاههای انقلاب‌سهم بسیار عظیمی داشت. ما قاطعیّت ایشان را در قم - آن موقعی که ایشان مدرسه بسیار منظّم حقّانی را می‌گرداند - تجربه کرده بودیم و صداقت واستقامتش را در دوران مبارزه بالعین دیده بودیم. در همه حرکات مبارزه، از روزاوّل، در کنار دوستان و در خدمت امام و پیشرو مبارزات بود که حالا من‌نمی‌خواهم تاریخ ایشان را بگویم. بعد از انقلاب هم مشکل‌ترین کارهای‌مملکت را انتخاب کرد. سخت‌ترین کارها، آن روز و حتّی امروز، همین درگیری‌با این متجاوزهای خونخوار بی‌رحم بی‌اصول است. کسانی که این مسؤولیت‌را برعهده می‌گیرند پیداست که چه شهامت و فداکاری‌ای دارند. این مطلب راانسان خوب می‌فهمد. خوب هم روشن است. وضع داخلی ایشان هم برای مامعلوم بود. ایشان فرزند بسیار با ارزشی داشت که در گروه شهدای کربلای‌هویزه تقدیم انقلاب کرد. و حاضر هم نبود که شهادت فرزندش را به رخ جامعه‌بکشد؛ فرزندی که فارغ التحصیل دانشگاه و انقلابی و مسلمان و مبارز ومحبوب همه بود، مظلومانه آنجا کشته شد. به‌طور کلّی شهدای هویزه ازمظلومان شهدای جنگ‌اند؛ کربلایی که آنها درست کردند، یکی از نقاط محرّک‌جنگ بود. هنوز هم روی حقّ آنها زیاد کار نشده؛ به خاطر اینکه ما شهید زیادداشتیم و هر روز هم درگیر مسأله جدید بودیم.

 به هر حال مرحوم قدوسی را دست جنایتکار تروریسم، در شرایطی که‌جامعه به او نیاز داشت، از ما گرفت و فقط ارزش خون شهید است که کمبودایشان را جبران کرده است.

 در کنار ایشان نام رئیس شهربانی، شهید سرهنگ وحید [دستجردی] را عرض‌می‌کنم که ایشان هم گر چه جزء شهدای انفجار نخست وزیری بودند امّا چندروزی حیات داشتند. بدن ایشان سوخته بود که بالاخره آن سوختگی به حیات‌ایشان خاتمه داد. یاد این افسر خدوم هم امروز به مناسبت سالگردش در خطبه‌نماز جمعه لازم بود. و خداوند روح سایر شهدایی را که از اوّل انقلاب تا امروزداده‌ایم شاد و قرین رحمت بی‌دریغش بفرماید.

 دو تذکّر هم دارم که عرض می‌کنم و بعد وارد بحث می‌شوم. مسأله اوّل، یادتان هست که مدتّی پیش اعلان کردم که بنا داریم «دانشگاه آزاد»  به وجود بیاوریم. شبیه مدرسه‌های علوم دینی و با اتکّا به کمکهای مردم، رشته‌های‌دانشگاهی موجود را با روشی شبیه حوزه‌های علمیّه تدریس کنیم. از طرف‌مردم استقبال زیادی شد و ما در این مدّت موفّق شدیم اساسنامه و آیین‌نامه راتهیّه کنیم، مرکز تهیّه کنیم، برنامه‌مان را تنظیم کنیم و ان‌شاءاللَّه در این هفته‌شماره تلفن و مرکز و مشخّصات این حرکت مردمی، علمی، دانشگاهی واسلامی اعلام می‌شود تا هرکس مایل است به صورت استاد، به صورت‌دانشجو، به‌صورت کمکهای مالی و هر نوع که بخواهد، در این امر شرکت‌کند. طی هفته آینده منتظر باشید که خصوصیات این برنامه را اعلان کنیم.

 مسأله دوّم، که زیاد به ما مراجعه شده و من تذکّرش را از طرف خود وبسیاری از دوستان همسطح خودم در اینجا لازم دیدم، این است که در دوران‌انقلاب و تا امروز، معمولاً کسانی به ما مراجعه می‌کنند که کاری دارند، نامه‌ای می‌نویسند، ما زیر نامه آنها یک چیزی می‌نویسیم؛ چون معتقدیم هنوزهم مسؤولان ما، سازمان‌های ما آن نظم نهایی خودشان را پیدا نکرده‌اند و گاهی‌نوشتن یک تذکّر می‌تواند در رفع مشکلات یک انسان مفید باشد. این را حمل‌ بر توصیه عرفی نمی‌کنیم؛ فقط تذکّری است به مسؤولان. این کار را تابه حال‌کرده‌ایم و نامه‌ای را بر نگردانده‌ایم. یا مثلاً در مجامعی که ما ظاهر می‌شویم (مهمانی یا غیرمهمانی یا جلسات دینی) هر کس پهلوی ما قرار می‌گیرد، ممکن است با هم عکس بگیریم. یعنی عکس می‌گیرند و کنار هم هستیم. بعضی‌ها از این نامه‌ها یا عکسها سوءاستفاده می‌کنند. در ادارات یا جاهای دیگرمدّعی می‌شوند که ارتباط خاص دارند و گاهی حرفهایی زده‌اند. می‌خواستم‌این را تذکّر بدهم همه ملّت ایران بدانند که در رابطه با مسؤولیتهای مملکتی وکارهای اجتماعی، برای هیچ کس (حتّی بچه‌ها، برادرها و نزدیک‌ترین افرادخانواده خودمان) هیچ اختصاص و مزیّتی وجود ندارد. یعنی اگر مثلاً کسی، عکسی با امثال بنده داشت، این نشان هیچ چیز نیست غیر از اینکه تصادفاً کنارهم قرار گرفتیم و عکس برداشته شده است. البتّه او ممکن است از ما خیلی هم‌عظیم‌تر و بهتر باشد؛ من نمی‌خواهم روی آن بحثی کنم. می‌خواهم بگویم این ‌را دلیل هیچ چیز ندانید. مسؤولانی که نامه خدمتشان می‌رسد باید به عنوان‌یک تذکّر تلقّی کنند و وظیفه‌شان را انجام بدهند. کسانی هم که آشنا هستیم، دیگر بالاتر از برادر و زن و بچّه خودمان که نمی‌شود، از هیچ مقامی نمی‌توانند هیچ توقعّی داشته باشند. اگر داشته باشند،گناه است که به خاطر ارتباط با ماامتیازی داشته باشند. حتّی خود ما هم نداریم؛ یعنی هیچ تفاوتی نباید باشد،لذا ضمن اینکه این افتخار را پیدا می‌کنیم که تذکّری بدهیم، این تذکّر معنایش‌ این است. این را گفتم تا جامعه روشن باشد.

 اما بحث امروز، بحث منطقه است. مسأله لبنان و کنفرانس سران کشورهای ‌عربی که به‌زودی تشکیل می‌شود. من فکر می‌کنم جامعه انقلابی ما باید با تحلیل بیشتری وارد این ماجرا شود و بتواند در اخباری که می‌شنود و جریانات سیاسی که برخورد می‌کند، صاحب نظر باشد. همان‌طور که بارها گفته‌شده، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تعادل سیاست آمریکا در منطقه‌به هم خورد. قبلاً آمریکا یک مثلّث درست کرده بود: اسرائیل، مصر، ایران (بگین، سادات و شاه). البتّه در کنارشان هم شیطانک‌های دیگری در خلیج‌فارس و جاهای دیگر بودند؛ مثلاً اردن و امثال اینها که خیلی هم نبودند. این‌پایگاه مثلّث، شاید رکن مهمّش همین ایران زمان شاه بود. انقلاب اسلامی‌ایران یک ضلع مثلّث را از آمریکا گرفت و به پایگاهی علیه دو ضلع دیگرتبدیل کرد و به خاطر قدرت انقلاب و اسلام، خاصیت آن دو ضلع را در هدایت‌سیاست آمریکا تضعیف نمود. آمریکا به فکر افتاد که حذف این ضلع را جبران‌کند؛ با چند مسیر وارد میدان شد.

 اوّل امیدوار بود که همین انقلاب را تبدیل به یک جریان لیبرالیستی کند که‌خود به خود همان خاصیت سادات را داشت؛ یعنی سادات ثانی در ایران، که‌شکست خورد. خواست کودتا کند که اینجا را به شکل نظامی، به پایگاه رسمی‌تبدیل کند که باز شکست خورد. در مرحله اخیر لااقل ما و سوریّه از بعضی‌جهات حرکات مشابهی داشتیم، و جنوب لبنان کانون بسیار نیرومندی برای‌انقلاب شده بود. آنجا ۶۰۰ هزار فلسطینی بودند، نزدیک یک میلیون شیعه وبیش از ۷۰۰ - ۸۰۰ هزار مسلمان غیرشیعه، اهل سنّت و انقلابی های دیگری‌هم بودند که حالا اگر مسلمان نبودند لااقل ضدّامریکا بودند. آنجا، آن کانون‌عظیم، روی یکی از اضلاع مثلّث ترک خورده امریکا فشار می‌آورد؛ یعنی‌اسرائیل از طریق لبنان به شدّت تحت فشار بود، سوریّه در این وسط نقش‌اساسی داشت که فشار عراق را از روی جمهوری اسلامی ایران کم می‌کرد و باقطع روابطش با عراق و بستن لوله‌های نفت و راههای ترانزیتی، عراق را به‌زحمت انداخت. آمریکا کاملاً احساس کرد که ضلع دوّم مثلّث هم تحت فشاراست و ضلع سوّم که حسنی مبارک بود نمی‌توانست کاری بکند؛ او به تنهایی‌نمی‌توانست در دنیای عرب مؤثّر باشد. آمریکا برنامه‌ای ریخت که ضمن‌نجات ضلع اصلی پایگاهش که اسرائیل است، آنجا را متحّرک کند و پر و بال‌جمهوری اسلامی را قطع کند و فشار را بر روی جمهوری اسلامی زیاد کند.

 به‌این مناسبت یکی از کانونهای خطر را متلاشی کرد؛ یعنی موفّق شد فلسطینی‌های مظلوم و محروم را که مدّتی پیش یک بار دیگر تمرکزشان دراردن به هم خورده بود، متلاشی کند (خوب، یادتان هست که در اردن متمرکزشدند؛ با فاجعه سپتامبر سیاه آنها را متفّرق و به لبنان منتقل کردند تا اینکه‌امروز دوباره جان گرفتند و برای کار آماده شدند). حرکت برای متلاشی کردن‌ فلسطینی‌ها و به هم زدن نیروهای در حال انسجام اَمَل و مسلمانان انقلابی‌لبنان - که این حرکت هم در این مرحله تا امروز موفّق بوده - آغاز شد. البتّه من‌این را موفقیّت نهایی نمی‌دانم؛ مثل موفقیّتهای شاه در بعضی ازبرنامه‌هایش. آن‌ها فشاری را که سوریّه به عراق منتقل می‌کرد، از آن طرف به‌سوریّه منتقل کردند. یعنی برای تقلیل فشاری که از سوریّه به عراق منتقل‌می‌شد، سوریّه را از پشت تحت فشار قرار دادند و طبعاً در این طرف، ما هم‌ضعف آن فشار را از آنجا احساس می‌کنیم. الآن با فارغ شدن از حرکتی که به‌صورت نظامی در لبنان کردند برنامه‌هایی ریخته‌اند که از جبهه‌های مختلف، سیاست تهاجمی آمریکا را عملی کنند و دارند می‌کنند. خوب، اگر لازم بودبشود، آن موقع خیلی لازم‌تر بود. آن موقعی که هر روز بمب و آتش روی‌بیروت می‌ریخت و آن حالات در لبنان بود، خیلی لازم‌تر بود که عربها دورهم بنشینند و ببینند چه بکنند، نشستند و حالا که به یک معنا قضیه تمام شده، دعوت کرده‌اند که کنفرانس سران تشکیل بدهند.

 کنفرانس می‌خواهد تشکیل بشود. ریگان یک طرح دارد، تونس یک طرح‌ دارد، کمپ دیوید یک طرحی است که هنوز روحش بر همه اینها حاکم است و آقای فهد هم یک طرح دارد. که البته از نظر بنده تا آنجایی که مطالعه کردم، این‌چهار طرح فقط همان کمپ دیوید است و حرکت کی‌سینجر است که دارد ادامه پیدا می‌کند. منتها زمان فرق می‌کند و باید یک چیزهایی عوض‌بشود. گاهی هم عوض نمی‌شود و برای گول زدن مردم یک چیزی کم و زیادمی‌کنند. و وقتی که طرح ریگان اعلام می‌شود، میتران تأیید می‌کند، سعودی‌تأیید می‌کند، مغرب تأیید می‌کند، مبارک تأیید می‌کند، اردن تأیید می‌کند، همه به یک نوعی تأیید می‌کنند امّا اسرائیل می‌گوید: نه! اسرائیل وَلَد نامشروع آمریکا - می‌گوید: نه! خوب، او که در مقابل آمریکا کسی نیست که‌بگوید نه. او الآن ایستاده و می‌گوید: نه، ما قبول نداریم و یک چیزهای‌ناصحیحی در آن است. میتران آنجا تأیید می‌کند، انگلیس یک جور تأییدمی‌کند، حالا این حرکت شروع شده و دارند جلو می‌روند. از این طرف پیشنهادمی‌شود که باید در کنفرانس سران عرب مسأله جنگ عراق و ایران مطرح ‌بشود. باید در این حرکت جدید حدّاقل صدّام و حزب بعث تبرئه شوند؛ البته اگر طلبکار نشود!

 اگر بتوانند، می‌خواهند اسرائیل را به صورت یک واقعیت« دو فاکتو[2]» شناسایی کنند، اگر بتوانند که البتّه ما معتقدیم چنین چیزی‌غیرممکن است و حتّی من خیال می‌کنم در خود لبنان هم به این آسانی ‌جُمَیّلِ‌ها و امثال آنها نمی‌توانند بمانند. مگر اینکه بله، مثل اسرائیل باشدکه آن وقت دیگر جمیّل معنی ندارد؛ مثل یافا و حیفا می‌شود. آن شکل دیگری ‌است که آن وقت حرف خاصّی که روی اسرائیل داریم، به لبنان هم منتقل‌می‌شود. ولی این آسان نیست؛ در لبنان با آن نیروهای عظیم انقلابی اسلامی، با وجود ۶۰۰ هزار آواره موجود فلسطینی، کار خیلی مشکلی است. حالا باید روی آن بُعد قضیه بحث کنیم.

 برنامه آنها این است و در کنار آن، حرکت مرموزی را شروع کرده‌اند که ‌اجرای بخشی از آن را به عهده صدّام گذاشته‌اند، که ایران را در خلیج فارس و دررابطه با نفت تحت فشار قرار بدهند. از آن طرف آبها، عراق با ابزار دقیقی که‌در اختیارش گذاشته‌اند (حالا یا روسها یا فرانسویها یا هر دو) مثلاً یک‌موشک به اطراف جزیره خارک می‌زند که یا به آب می‌خورد یا به خشکی‌می‌خورد. موشکی که از ۲۰۰ کیلومتری بیاید - در این دید و با آن موجودیت‌ عراق - یک حرکت دقیق نظامی نیست که هدفگیری کنند با این هدف که به‌منبع، لوله یا فلان چیز بزنند. این طور نیست. همه خبرگزاریها و بلندگوهای‌غربی هم این را بزرگ می‌کنند که عراق، به خارک حمله هوایی کرده تا کانون ‌نفت ایران را متزلزل کنند. این حرکت مرموزانه‌ای است که دنیای غرب شروع‌کرده است. از آن طرف هم عربستان شیرهای نفت را باز می‌کند تا ارزان بفروشد و زیاد بدهد، با شرایط مناسب بدهد که ایران را از لحاظ اقتصادی و از لحاظ منبع ارزی تحت فشار قرار بدهند که خوشبختانه نیروهای بیدار ما در منطقه، کاملاً مواظب این حرکات هستند.

 ما گفته‌ایم که اوّلاً همان طور که در گذشته نشان دادیم حتی با ۲۰۰ هزار بشکه نفت هم که صادر کردیم، روی پا ایستادیم و جنگ را اداره کردیم. ثانیاً غربی ها مخصوصاً مردم غرب مطمئن باشند (دولت‌هایشان که خیلی چیزها رامی‌دانند، به مردم غرب می‌گویم) آن روزی که ایران بخواهد توسّط عراق - که‌نمی‌شود - توسّط آمریکا یا دیگران از منبع نفتش محروم شود همراه ما همه‌اروپا از نفت خلیج فارس محروم خواهند شد. ما از اوّل جنگ اعلام کردیم که‌امنیت خلیج فارس را تأمین می‌کنیم. این دو سال هم عمل کردیم و ناوگان ما از تنگه هرمز تا آخرین نقطه خلیج فارس را تأمین کرده است. این کار را می‌توانیم ‌و از عهده‌مان ساخته است. همین‌طور که می‌توانیم تأمین کنیم، اگر قرار شد ناامن کنیم، یک مقدار دورتر از خلیج فارس را هم می‌توانیم ناامن کنیم. همان‌طور که در جنگ بی‌کار نبودیم و قدرتمان را نشان دادیم، همان‌طور که درسیاست قوی بودیم و با برنامه‌های سیاسی حساب شده کنفرانس سران و وزرای خارجه غیرمتعهّد را از بغداد کندیم، این قدرت را در انجام مراحل بعدی‌ هم داریم و اگر در مورد خود جنگ عراق، کنفرانس سران عرب تشکیل شد (ماهیچ وقت مخالفتی با اصل کنفرانسها نداریم و حتّی مدّعی هستیم که باید مسلمانها دور هم بنشینند تا شاید به توافقی برسند، امّا باید برای جهاد علیه‌کفر و مبارزه با اسرائیل و آمریکا دور هم بنشینیم) بدانند که صبرِ ایران به این‌دلیل است که عراق و شما متوجّه بشوید و حقوق ایران را بدهید. اگر بخواهیدلجاجت کنید و خیال کنید ایرانِ صبور، بدون گرفتن حقوقش، زیربارقطعنامه‌ها و مصوّبات شما می‌رود همان اشتباهات گذشته را تکرار کرده‌اید واگر لازم شد، این جمهوری برای خاتمه دادن به جنگ و ایستادن مقابل‌توطئه‌های امریکا و اسرائیل و اردن و مصر و سعودی و دیگران، برای آخرین‌اقدامش آمادگی دارد.

 من الآن به جوانها و کسانی که تجربه جنگ دارند، عرض می‌کنم که روزهای‌حسّاس و سرنوشت ساز آخرین حرکت مهمّ جنگ در پیش است و شما باید در میدان‌ها حضور داشته باشید؛ زیرا که توطئه امریکا و عمّال و شیاطین‌ کوچکش در منطقه، در میدان سیاست و اقتصاد و نظام و حرکت هایی که ازلبنان شروع کرده‌اند، حسابی برنامه‌ریزی شده و هدفش ایران است. این ضلع ‌اساسی  و به هم خورده پایگاه آمریکاست که امروز به پایگاه مبارزه علیه‌آمریکا تبدیل شده و اینجا هدف همه قرار گرفته است. ما باید در میدان جنگ بعد از آنکه مطمئن بشویم که کشورهای حامی عراق حاضر نیستند درجهت صلح اقدام جدّی کنند و می‌خواهند باز هم وقت‌کشی کنند و نه صلح ونه جنگ داشته باشند و ما را خسته کنند و جنگ فرسایشی ادامه پیدا کند -آماده باشیم و در لحظه مناسب ضربه سنگین نهایی خودمان را وارد کنیم.

أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

أَلَم تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بأصْحاب الْفیلِ / ألَمْ یَجْعَل کَیْدَهُمْ‌فی تَضْلیلٍ / وَ أرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أبابیلَ / تَرْمیهِمْ بحِجارَةٍ  مِنْ سجّیلٍ / فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُوُلٍ.

بسْمِ‌اللَّهِ الرِّحْمنِ الرَّحیم

لاِیلافِ قُرَیْشَ / إیلافِهِمْ رِحْلَةَالشِّتاءِ وَ الصَّیفِ / فَلْیَعْبُدوُا رَبَّ هذَا البَیْتِ / اَلّذیأَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ

 

 

[1]  - آیه 29 سوره نساء : ای اهل ایمان، مال یکدیگر را به ناحق مخورید .

 

[2]  - دفاکتو[۱] (به لاتین: de facto) یا بالفعل اصطلاحی‌است به زبان لاتین که مترادف در واقع یا در عمل در زبان فارسی است. در ادبیات بین‌المللی و در سازمان ملل متحد از این لغت به‌طور رسمی استفاده می‌شود. در اصطلاح حقوقی، معادل غیررسمی و آنچه عملاً هست به کار می‌رود. در مقابل، اصطلاح دو ژور (به فرانسوی: de jure) یا قانونی قرار دارد، که ازنظر لغوی در علم نظری و در عالم فرض است، معادل رسمی و مشروع به‌کار می‌رود.

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه