خطبه اوّل
بسْمِاللّهِالرَّحْمنِالرَّحیمْ
اَلْحَمْدُلِلّهِرَبِّ الْعالمَینْ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهوَ عَلی الِهِ الاَئِمَّةِ الْمَعْصُومینْ. قالَالْعَظیمُفی کِتابهِ:
أعُوذُباللّهِ مِنَالشَّیْطانِالرَّجیم
اِنّاللّهَ یأمُرُ بالْعَدْلِوَالإحْسانِ
در بخش اقتصادی عدالت اجتماعی، به اینجا رسیدیم که بعد از کنترل دولتبر برداشت از طبیعت و تولید، نوبت به کنترل اسلام بر مبادلات میرسد که بابرنامههای اسلامی جلو حرکتهای ظالمانه و تجاوز به حقوق دیگران را درمبادلات و معاملات بگیرد. بیشک، اگر معاملات عادلانه انجام شود، بخشعظیمی از تکاثرها و تراکمهای ثروت و تجاوز به حقوق محرومان از بینمیرود.
گفتم مکاسب محرّم در اسلام فراوان است. به خاطر اهمیّت احتکار در ایندوران، من بحث احتکار را مقدّم بر سایر مباحث مطرح کردم. مطالبی درباره احتکار گفتم و امروز انشاءاللَّه این بحث را تکمیل میکنم و در کنارش فصل دیگری را هم مخلوط با این بحث میآورم که » انحصار«است. چون ضرر مهمّاحتکار در زمینه انحصار است، انحصار و احتکار، اگر با هم باشند، در بخش اقتصاد فاجعه میآفرینند!
احتکار از ریشه «حُکْره» است که در کتب لغت، متون قدیمی لغت، با کمیاختلاف معنا شده. بعضیها مثل قاموس و متون دیگری از کتب لغت، اینجور معنا کردهاند که احتکار عبارت است از اینکه انسان چیزی را جمع بکند وحبس و نگه داری بکند، به منظور بالا رفتن قیمت. این یک معناست.
بعضیها بهجای «چیز»، مطلق «چیز» را قبول ندارند که احتکار اصطلاحی باشد. در کتب لغت حتّی آوردهاند که: «اِحْتِکارُ الطَّعام هُوَ حَبْسُ الطَّعامِ (یا جَمْعُ الطَّعام) وَحَبْسُهُ یَتَرَبَّصُ بهِ الْغَلاء». پس در کتب لغت، منهای فقه و نظرات فقها، دو معناشده؛ یکی احتکار طعام و دیگری ارزاق
بعضیها گفتهاند: نه! مطلق چیزهاییکه مورد نیاز مردم است. بین فقها هم همین دو نظر منتقل شده، البتّه اکثریّت فقهای ما، مطلب را بردهاند روی همان طعام؛ حبس طعام و جمع طعام بهمنظور بالا رفتن قیمت، شرایطی هم اضافه شده؛ در صورتی که مردم نیاز داشتهباشند و به اندازه کفایت از منابع دیگر به دست مردم نرسد. این نظر اکثرّیت فقهاست.
شخص بزرگوار، فقیه عالیقدرمان، حضرت امام و بعضی از فقها هم -که خیلی کماند - از مطلق احتکار صحبت میکنند، احتکار الطّعام که چندتایش را در خطبه گذشته خواندم. بعضی از روایات، عنوان احتکار راآورده اند، «حکره» را آوردهاند؛ ولی قید نکردهاند که طعام یا غیر طعام باشد، مطلق آمده که حالا در موقع خواندن روایت توضیح میدهم. در آن خطبه اشاره کردم که بحثم گاهی بحث فقهی است، گاهی بحث اخلاقی و انسانی و حکومتی وسیاسی است که قلمروشان فرق میکند.
به نظر بسیاری از فقها، آن احتکاری که احکام فقهی خاصی دربارهاش آمده، در همین محدوده ارزاق است و در ارزاق هم چند قلم خاص را اسم بردهاند؛ امّااز مرحله نفس احتکار که بگذریم، وقتی که به ضرر رسید و جامعه اسلامی راتهدید کرد و برای نظام و حرکت اسلام خطر داشت، آن موقع حکم دیگری میآید که باز به اتّفاق فقها، شدیدتر از حکم احتکار است؛ یعنی روی هم رفتهدر شرایطی که احتکار به منافع مردم ضربه بزند و بازار سیاه باعث بدبختیعدّهای بشود و جامعه تهدید بشود، حکمی که جاری میشود، اگر از حکماحتکار رسمی فقها شدیدتر نباشد، کمتر هم نیست. بنابراین، از این جهت درنتیجه خیلی فرق نمیکند.
امّا این احتکار، از لحاظ آثار سویی که دارد - یک تذکّر که گفتم اضافهمیکنم این است که در زمینه انحصار است؛ یعنی اگر فرض کنیم که چیزی دراختیار همه مردم باشد و یک نفر بخواهد احتکار کند، خطر آن قدر بزرگنمیشود، حرکت محدودی میشود. اگر چیزی به انحصار کشیده شود و دراختیار یک شرکت، مؤسّسه و انسان قرار بگیرد و آنجا بخواهد احتکار شود، غوغاست و خطر مهم اینجاست. در فتاوای امام که محور بحث فقهی مناست، و روایات که محور بحث اخلاقی امروز من است، این دو مطلب خوبقابل توجّه است و از نکاتی است که اوج افتخار قانونگذاری و معارف اسلاماست که مخصوصاً من از جوانها که دنبال تحقیق هستند، تقاضا میکنم بهاین بحث دقّت کنند، ببینند ریزهکاریهای اسلام در مدینه، در ۱۴۰۰ سالپیش، آن موقعی که اصلاً این مسائل نمیتوانسته با این پیچیدگی مطرح بشود، چه بوده است.
امام، فتوایشان را در مورد احتکار گفتند. ایشان احتکار را روی چندقلم طعام بردند؛ ولی در مورد غیر طعام هم میفرمایند: آنها هم مرغوبٌ عنهاست؛ یعنی به شدّت کراهت دارد که در مورد سایر اجناس هم کسی دست بهجمع کردن، بهمنظور بالا رفتن قیمت بزند و حکمش را هم میفرمایند در اینحد است که دولت یا والی یا حتّی عدول مؤمنین که ولایتشان باز یک نوعِولایتی هست، حق دارند دخالت کنند و جنس را از انبار بیرون آورند و بهقیمت عادلانه بفروشند. البتّه، اینجا باز یک چیز هست که آیا قیمت را باید برآن تحمیل کرد یا نه! بیرون بیاورند و به قیمتی که صاحب جنس میخواهد ومشتری دارد عرضه کنند. این را در باب احتکار، به عنوان احتکار نمیفرمایند، امّا در مسئله دیگری که مربوط به اختیارات دولت و والی است، میفرمایند -که حالا آنجا عرض میکنم.
ایشان، یکی دو فتوای مهم دارند؛ در جلد دوّم تحریر الوسیله در مسائلمستحدثه، در صفحات آخر در مسئله پنجم میفرمایند: » ما تَعارَفَ مِنْ حَصْرِالتِّجارَةِ فی شَیْءٍ وَ أَشْیاءٍ بمُؤَسِّسَةٍ أَوْ تُجَّارٍ وَ نَحْوِ هُما لا أَثَرَ لَهُ شَرْعاً وَ لا یَجُوزُمَنْعُ الْغَیْرِ عَنِ التِّجارَةِ والصَّنْعَةِ الْمُحَلَّلَتَیْنِ وَ حَصْرُ هُما فی أَشْخاصٍ «؛ میفرمایند که جایز نیست ما تجارت و کالاهای معیّن یا صنعتی را با اینعلایم انحصارییی - که درست میکنند و ثبت میدهند - منحصر بکنیم به یکمؤسّسه، یک انسان، یک تاجر و یک شرکت؛ و به دلیل اینکه مثلاً این مارکسماور از من است یا این مارک - مثلاً - کتری از من است یا این مارک یخچالاز من است و امثال اینها، کسی خیال کند که حق دارد همه تجارت را دراختیار بگیرد. امام میفرمایند؛ این جایز نیست و حقّی است برای همه مردم؛ هر کس هم مدّعی انحصار باشد مردم در مقابل او تعهّدی ندارند و میتوانندخودشان بسازند، خودشان بفروشند، خودشان تجارتخانه درست بکنند؛ ازلحاظ شرعی» انحصار«ممنوع است.
این را داشته باشیم و وضع موجود دنیا را ببینیم و مسئله احتکار را با انحصاربه هم مربوط، بکنیم و ببینیم این فتوای عظیم امام چقدر ضدّ سرمایهداریامروز، ضّد تجاوز و در حمایت از محرومان است، و چقدر در حمایت کسانیاست که در مسلخ انحصار و احتکار ذبح میشوند و چقدر در جلوگیری از تراکمثروتهای کلان مؤثّر است.
شما که با تجارت آشنا هستید! میدانید که اگر کسی حتّی استکان همدر انحصار داشته باشد، یک ماه که اینها را نگه دارد و بعد بیاورد به بازار، چهغوغایی به راه میافتد! فرض کنید مثلاً ده میلیون لیوان یا استکان را به خاطریک ماه معطّلی با چه قیمتی عرضه میکنند؛ دلاّلها چه میخورند! دستدوّم چه میخورند! و تمام اینها هم از جیب مصرف کننده بیرون میآید و دریکجا جمع میشود. اصولاً این انحصارها مهمترین وسیله در دستاستعمارگران غربی است که امروز دارند دنیای ضعیف و شرکتهای کوچک را ازمیدان بیرون میکنند. با این فتوای امام، ما میتوانیم مبارزه شدیدی علیه آنراه بیندازیم.
میدانید که اصلاً از شیوههای پست تجّار این، است که شرکتهای بزرگ، باقدرت اقتصادییی که دارند، با چم و خمهایی که بلدند، شرکتهای کوچک را ازمیدان به در میبرند؛ یک روز یک چیزی را ارزان میکنند، شرکتهای کوچکنمیتوانند رقابت کنند، حذف میشوند و میروند و این مقدّمه انحصار است. یا میآیند شریک میشوند، یا یک سهم میخرند، یکدفعه - مثلاً - قالی در انحصار یک شرکت قرار میگیرد، فرض کنید موکت هم در انحصار یک شرکتو همچنین یخچال، تلویزیون، رادیو و آن چیزهای کثیرالمصرف و چیزهاییکه مصرف عامّه دارد؛ که صحبت از رقمهای میلیونی و میلیاردی است، چهمنبعی برای مکیدن خون مردم؟!
این فتوای کوچک یک سطری امام، امروز در عصر انحصارها و آن همانحصارهای بین المللی، چه عظمتی دارد! وقتی که آدم قدری دیدش را باز کندو بداند که بعضی از کارخانههای دنیا در لندن یا آمریکا یا ژاپن یا جاهای دیگرهستند که چهار میلیارد جمعیت دنیا را زیر پوشش خودشان دارند (حالا نههمه)؛ یعنی در سطح جهان پخش میشوند (آن هم به صورت قطعه که درمیآید، قطعهای که اگر نباشد یک کارخانه میخوابد) میبینید که انحصارگرچه قدرتی دارد و چه جهنّمی میآفریند و چگونه همه مردم را اسیر و ذلیلمیکند. خوب! اگر ما فرض کنیم در یک مکتبی، انحصار و احتکار جایز باشد (که امپریالیسم امروز اینجور است)، چه نتیجهای غیر از همین غارتسیستماتیک دنیا و بدبخت کردن مردم و مکیدن خون مردم و به زنجیر استعبادکشیدن مردم و تحمیل سیاست و فرهنگ از این طریق دارد؟! توجّه بشود بهاین فتوای دو سطری پر عمق که از امام نقل کردم. و در کنار آن، فتوای بعدی راببینید.
دو مسئله دیگر هم هست که میخوانم؛ یکی اشاره دارد به بحث آزادیاقتصادی در زمینه سالم که موضوع خطبههای قبلیام بود و بعد کنترل دولت. مسئله بعدیاش بلافاصله: «لا یَجُوزُ تَثْبیتُ سَغْرِ الْاَجْناس وَ مَنْعُ ملّاکِها عَنِالْبَیْعِ بالزِّیادَةِ»؛ امام میفرمایند در حال طبیعی هیچ کس حق ندارد که رویاجناس مردم قیمت بگذارد؛ یعنی بگوید که شما مثلاً گندمت را بفروش یکتومان یا دو تومان یا هر چه! حالا محصول کار آزاد است، مال خودش است ودر بازار آزاد است. در حال عادّی مطلب این است.
این فتوای اوّلیه است کهمدرکش «النّاسُ مُسَلَّطوُنَ عَلی اَنْفُسهِمْ وَ اَمْوالِهِمْ» است و آزادی مردم که مادرباره آن یک خطبه داشتیم. از افتخارات اسلام است که نمیخواهد بشر راتبدیل به فنر و اختیارات انسان را محدود کند. امّا قضیه به اینجا ختمنمیشود، این آزادی وقتی که به دست گرگها، انحصارگرها و این دنیای کثیفمیافتد، ممکن است کار به جایی برسد که یک متر پارچه ۱۰ تومانی را، ۱۵۰ تومان به مردم قالب کنند که دارند میکنند و از این کارهایی که میبینید! اینجا چی؟ باز هم حکم همین است؟
نه! امام میفرماید که - «السّابع»، مسئله هفتم: «لِلْامامِ وَ والِی الْمُسْلِمینَ أنْ یَعْمَلَ ما هُوَ صَلاحٌ لِلْمُسْلِمینَ مِنْتَثْبیتِسَعْرٍ أوْ حَصْرِ تِجارَةٍ أوْ غَیْرِها مِمَّا هُوَ دَخیلٌ فِی النِّظامِ وَ صَلاحِ الْجامِعَةِ». همه آنهایی که گفتیم انحصار نیست، حقّ تحمیل قیمت نیست. حتّی امام دراحتکار، فتوایشان این است؛ در مرحله اوّل اجبار میکنند که بفروشند، قیمت را اجبار نمیکنند؛ امّا اگر به نظام مربوط بشود، به صلاح جامعه مربوط بشود، این اقدام برای اجتماع خطر داشته باشد و تشخیص امام یا تشخیص والی وحکومت و دولت این باشد که این به ضرر جامعه و به ضرر مستضعفان است، حق دارد قیمت را تحمیل بکند، قیمت روی جنس بگذارد که قیمت گذاریدولت بر این اساس است؛ حق دارد منحصر کند، بگوید که شکر، بنزین و آهندر اختیار دولت است و در شرایط محیط فاسد، والی مسلمین به دولت حقداده که همه چیز را انحصاری و تعیین قیمت کند.
البتّه، این زمینه در آنجایی است که محیط فاسد بشود. اگر همه مردم آدمو به حقّ خودشان قانع بودند و کار خودشان را درست میکردند و تجاوزگرنبودند، نیازی به تحمیل دولت نبود. همه این چیزهایی که میبینید پیشمیآید حتّی زندان، اعدام و محدود کردن کاسبها، تجارتها، چراغ قرمزگذاشتنها و ممنوعیتهای دیگر، تمامش برای این است که عدّهای ازحقوقشان تجاوز میکنند و به اصطلاحی که قبلاً مطرح کردم تروریستاند. هرکسی در فصل خودش تروریست است. یکی تروریست سیاسی و یکیتروریست اقتصادی؛ یعنی آدمی است که نظام موجود را میخواهد به همبزند؛ هدفش براندازی نظام است. این آدم باعث میشود که هم دیگران ازحقوقشان محروم میشوند، هم دیگران از آزادیشان محروم میشوند و همیک وظیفه برای دولت درست شود. این زمینه فقهی و حقوقی بحث بود، کهتا اینجا با محور فتوای امام مسئله احتکار و حقّ دولت را گفتم.
امّا یک مقداری به سراغ روایاتی میرویم که هم جنبههای حقوقی و همجنبههای اخلاقی و سازندگی و انسانی دارد. قبلاً یک آیه برایتان عرض کنم کهآخر خطبه گذشته هم گفتهام، این سوره «ماعون» که من در خطبه بحثاقتصادی زیاد میخوانم - «اَرَاَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالدّینِ فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیم» -به این بحث خیلی مربوط است. از سورههای عتاب آمیز قرآن مجید است کهعدّهای را سخت تحت ملامت میگیرد، من جمله آخر سوره میفرماید: «فَوَیْلٌلِلْمُصَلّینَ»؛ وای بر آنهایی که نماز میخوانند؛ یعنی از بخش کفّار و مکذّباندین، منتقل میشود به مسلمانهای نمازخوانِ مسجد برو و متعهّد مکّه برو. وای بر نمازگزارها! کدام نمازگزارها؟ منظور همه که نیست؛ قطعاً آنهایی نیستندکه خوب نماز میخوانند و آدمهای خوبیاند؛ بلکه «اَلَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْساهُونَ»؛ چند صفت بیان میشود: یکی آنهایی که نسبت به نماز سهل انگارند، توجّه نمیکنند به وقت و شرایط نماز و توجّه در حال نماز. اگر رسید، نماز رابه عنوان یک وظیفه خشک میخواند، و اگر نرسید نمیخواند! «اَلَّذینَ هُمْیُراؤُنَ»؛ دّوم آنهایی که در عباداتشان ریا میکنند و با ریا، میخواهند خودشانرا در جامعه موجّه کنند. و سوّم این است که حالا در آن هستیم: «وَیَمْنَعُونَالْماعُونَ»؛ کسانی که «ماعون» را به مردم نمیدهند. اصلاً اسم این سوره همسوره » ماعون «است. ماعون یعنی چه؟ در معنای لغت ماعون گفتهاند منظوروسایلی است که مورد نیاز مردم است. (در خیلی از روایات، در تفاسیر اسمبردهاند، آدم در خانه دیگ دارد، قدح دارد، لیوان دارد، سماور دارد، چی دارد، چی دارد) و مردم احتیاج دارند، ولی در اختیار مردم نمیگذارد، این دیگر آنحدّ عالیاش است. خوب! این را یک قدری تنزّل بدهیم؛ آدمی که جنس دردکّان دارد و به مردم نمیفروشد، آدمی که در انبار دارد و نمیفروشد، آدمی کهدر کارخانه دارد و نمیفروشد تحقیقاً مصداق اتمّ این اصطلاح میشود. درتفسیر نگاه کنید، قطعاً معنای این آیه همین است. البتّه یک اختلاف جزییهم در تفسیر هست، ولی این مطلب روشنترین تفسیر آیه است؛ یعنیمحتکرین تمام اجناس از لحاظ قرآن، مخاطب این آیه هستند:» فَوَیْلٌ لَهُمْ «؛ وای بر آنها!» وای«که خدا بگوید چیست؟ خداوند به مطفّفین وای میگوید، بهکفّار وای میگوید، به آدمکشها وای میگوید، یکی از جاهایی که وایمیگوید همین جا است؛ وای بر آنها! تهدید خداوند خیلی عظیم است. روایاتی عرض بکنم که توجّه کنید، چقدر این عمل زشت و ضدّانسانی است؛ چند نمونه را گفتم، چند نمونه دیگر هم میگویم.
روایتی است که در مضمون این آیه است؛ پیغمبر اکرم (ص) میفرماید کهشب معراج، من مطّلع شدم بر آتش جهنّم؛ در آتش جهنّم، یک وادی هولناکیدیدم که در آن وادی آتش میجوشید (لابد شعله آتش حرکت داشته چون باتعبیر جوشیدن آمده). پیغمبر از مالک جهنّم میپرسد که این چیست؟ مالکجهنّم - که مسؤول جهنّم است - به پیغمبر (ص) جواب میدهد که این وادی مال سه گروه است:
روایت دیگری درباره احتکار داریم که از نهج البلاغه است، در نامه مالکاشتر؛ نامهای که علیّ بن ابیطالب (ع) به مالک اشتر نوشته، دستور حکومتیاست و این بخش مربوط میشود به بخش اداره مردم و جامعه درباره احتکار. اوّل در این نامه، حضرت علی (ع) به مالک اشتر توصیه تجّار و کسبه و مانندآنها را میکند که این یک واقعیتی است؛ یعنی این قشر نیازهای مردم را تأمینمیکنند، اجناس را در اختیار مردم میگذارند، اینها با ارزشاند، بدون اینهازندگی نمیشود، قشر محترمی هستند، قشر کم خطری هستند و حضرتعلی (ع) تعریفهایی دارد؛ میفرماید: » ثُمَّ اسْتَوْصِ باالتُّجارِ وَ ذَوِی الصّناعاتِ «؛ از صنعتگران و تجّار خیلی مراقبت کن و مواظبشان باش،» وَ اَوْصِ بهِم خَیْراً «؛ درباره اینها توصیه کن که با آنها خوب رفتار بشود، مأمورین حکومت با اینهابدرفتاری نکنند، ایذا نکنند، جلو کارشان را نگیرند، با مالیاتها و خراجهایبیحساب، اینها را عاصی نکنند و تشویقشان کنند، امکانات برایشان فراهمکنند و کارهایی که میشود کرد. تعریفشان میکند:» فَاِنَّهُمْ مَوادُّ الْمَنافِع «؛ اینهامرکز منافع مردماند، اینها اسباب راحت مردماند» وَ اَسْبابُ الْمَرافِقِ وَ جُلابُها «؛ امکانات را از همه جا میکشند، میآورند در اختیار مردم میگذارند،» مِنَالمَباعِد وَ الْمَطارِحِ فی بَرِّکَ وَ بَحْرِکَ وَ سَهْلِکَ وَ جَبَلِکَ «؛ از دریا و زمین و کوهو بیابان عبور میکنند و احتیاجات مردم را تأمین میکنند. و بعد میفرمایند: اینها خطری هم نیستند، مردم سالمی هستند، قشری هستند که خطری برایحکومت ندارند و بعد میفرمایند که اینها را در محضر خودت جمع کن ومشکلاتشان را رسیدگی کن. مبادا حکومتیها برای اینکه رشوه از اینها بگیرندیا به دلیل دیگری، اینها را تحت فشار قرار بدهند!» وَ تَفَقَّدْ اُمُورَهُمْ بحَضْرَتِکَ «؛ در محضر خودت به کارهای اینها رسیدگی کن،» وَ فی حَواشی بلادکَ «؛ همه جااز اطراف، هم در محضر خودت و هم در جاهای دیگر، به امورشان توجّه کن،» وَاعْلَمْ مَعَ ذلِکَ «؛ و در عین حال بدان که اینها همهشانهم اینجور نیستند؛ یک عدّه بین اینها هستند که آدمهای بسیار بدی هستند؛ طمعکارند، دزدند و اموال مردم را میخورند، متوجّه باش!» اَنَّ فی کَثیرٍ مِنْهُمْضَیِّقاً فاحِشاً «؛ خیلی از اینها تنگ نظر و مادّیاند و خیلی تنگدست، و دوستدارند مال را،» وَ شُحّاً قَبیحاً «؛ یک بخل بسیار زشتی دارند در گرفتن اموال مردمو ندادن حقوق مردم،» وَاحْتِکاراً لِلْمَنافِع «؛ و شغلشان ایجاب میکند که (افرادفاسدشان) چیزهای مردم را احتکار کنند. چون یک کاسب منافعش در ایناست که جنسهایش را در بازار سیاه بفروشد، مشتری را راغب بکند، صفدرست بکند و این حالت در اینها هست، متوجّه باش!» وَ تَحَکُّماً فیالْبیاعاتِ «؛ در معاملات به مردم زور میگویند،» وَ ذلِکَ بابُ مَضَرَّةٍ لِلْعامَّةِ «؛ این برای عامّه مردم خطر و ضرر دارد، گرانفروشی و این جور زورگویی،» وَعیبٌ عَلَی الْوُلاةِ «(هر یک از ریزهکاریهای علیّ بن ابیطالب (ع) قابل بحثاست)؛ تنها این نیست که عامّه ضرر میکنند، برای حاکم هم زشت است. حکومتی که در قلمرو حکومتش یک عدّه این جور با مردم بد بکنند، خیلیزشت است،» فَاَمْنَعْ مِنَ الْاِحْتِکارِ «؛ جلوی احتکار را بگیرد! دستور مطلق است، اینجا دیگر صحبت احتکار طعام و اینها نیست.» فَاِنَّ رَسُولَ اللّهِ - صَلَّی اللَّهُعَلَیْهِ و آلِهِ - مَنَعَ مِنْهُ «؛ و بعد میفرماید باید معاملات بزرگوارانه باشد،» وَلْیَکُنِ الْبَیْعُبَیْعاً سَمْحاً بمَوازینِ عَدْلٍ «؛ با مقیاسهای عادلانه باشد، نبایدسود و ربح زیاد باشد، نباید درآمد و گرانفروشی زیاد باشد،» وَ اَسْعارٍ لاتُجْحِفُ «؛ در قیمت اجناس نباید اجحاف کنند. البتّه بایع و خریدار - هر دو -به هر حال باید سود ببرند. حاکم باید مواظب باشد که فروشنده هم ضرر نکندو سودش را ببرد و به اندازه زحمتی که میکشد حقّش را بگیرد،» مِنَ الْبائِعِوَالْمُبْتاع «. این جمله آخرش است که میفرماید:« فَمَنَ قارَفَ حُکْرَةً بَعْدَ نَهْیِکَاِیّاهُ فَنَکِّلْ بهِ »؛ اگر دیدی بعد از آنکه اعلام کردی وکسی حق ندارد جنس را احتکار بکند، باز احتکار کردند، اینها را تنبیه کن، عقابشان کن، تنبیه بدنی کن، بیاورشان و تنبیهشان کن که دیگر این غلطها را نکنند، چون اینها عصیانگرند!« وَعاقِبْهُ»؛ عقابش کن!
یک کلمه هم برای دادگاهها دارد که توجّه داشته باشید: «فی غَیْرِ اِسْرافٍ»؛ ولی در معاقبه هم اسراف نکن! فلان کس احتکار کرده، درحدّ مناسب گناهش تنبیه کنید. شما خیال کنید که اگر کسی مثلاً احتکار کرد، اموالش را - همه را - مصادره بکنید یا دو هزار شلّاق بزنید! از این کارهانمیشود! حدودی دارد، قضاوت است و موارد فرق میکند. با توجّه بهگناهی که کرده، در حدّ معتدل عقابش کن. حکم فقهیاش را هم که عرض کردیم. اموالش را میآورند و میگویند به مردم بفروشد و دولت هم حقّ تسعیر دارد. این هم دستور حکومت علیّ بن ابی طالب (ع) به مالک اشتراست که خیلی چیزها را آقایان و خانمها میتوانند از آن بفهمند.
روایتی از امام صادق (ع) خیلی جالب است، برای همه مردم جالب است. موردش، بیش از کاسبهاست؛ همه دقّت کنید. » معتب «مسؤول تدارکاتمنزل امام صادق (ع) است. در مدینه، گرانی پیدا میشود. امام صادق (ع) معتب را احضار میکنند و میفرمایند: معتب! ما چقدر طعام، وسایل غذایی واز این اجناس نایاب داریم؟ او خیال میکرد امام (ع) نگران آینده منزل است؛ عرض کرد: ناراحت نباشید؛ برای چند ماهمان داریم. تا این را گفت: امام (ع) فرمودند: فوری اینها را بردار و به شهر برو و به مردم بفروش. گفت: آقا! آخر درشهر چیزی نیست و اگر ما بفروشیم، دیگر گیرمان نمیآید! آقا فرمودند: همینکه گفتم! برو بفروش! کلماتی که بین امام صادق (ع) و معتب گذشته، این است:« قالَکَم عِندَنا مِنَ الطَّعامِ » ما از ارزاق چقدر داریم؟« قُلتُ عِندَنا ما یُکفینا اَشهُرَکَثیرَة »؛ ما به اندازه ماههای زیادی داریم. آقایانی که مدّعی اندیشه علیّ بن ابیطالب (ع) هستند و حالا در حال جنگ، کاسب هم نیستند و حرص هممیزنند که همیشه در خانهشان همه چیز باشد که نگرانی نداشته باشند، به اینسخن توجّه کنند. ببینید! امام صادق (ع) در شرایطی که از مخالفان حکومتبوده و در شرایط حکومت نبوده، چنین حرکتی میکند. امام صادق (ع) ازمخالفین است و میخواهد حکومت را به زحمت بیندازد؛ ولی نه به قیمتناراحتی مردم. امام صادق (ع) - این پیشوای مکتب ما و مخالف حکومتبنی عبّاس - این طور عمل میکند. میفرماید:« اَخرِجْهُ وَ بعْهُ »؛ هر چه هستبیرون ببر و بفروش.«قُلتُ وَلَیْسَ بالْمَدینَةِ طَعامٌ »؛ میگوید من گفتم در شهرچیزی نیست، ما اگر فروختیم، وسایل زندگیمان را از کجا بیاوریم؟ حضرتفرمودند:« بعْهُ »، همین قدر کوتاه؛ بفروش! همین که گفتم! یعنی حاضر نشدند، بحث کنند. بعد میگوید من فروختم و برگشتم. گفتم خیلی خوب، فروختم. فرمود: حالا برای وسایل زندگی« شتَرِ مَعَ النّاس یَوْماً بیَومٍ » ؛ مثل مردم و همراهمردم روزانه به بازار برو و چیز بخر؛ همان قدر که مردم میخرند تو هم بخر. وجالبتر اینکه فرمود:« یا معتب! اِجْعَلْ قوتَ عِیالی نِصفاً مِن شَعیراً و نِصفاً مِنحِنْطَةِ »؛ حالا که زمینه گندم کم است، نصف آن را جو و نصف دیگر را گندم بخر؛ با اینکه خدا میداند، میتوانم به بچههایم گندم بدهم:« فَاِنَّ اللَّه یَعلَمُ اِنّیواجِدٌ اَن اَبْتَعَهُمُ الْحِنْطَةَ عَلی وَجهِها »میتوانم تمام گندم بخرم،« وَ لکِنّی اَحَبّاَن یُرانِیَ اللّهُ قَد اَحْسَنتُ الْمَعیشَة» ؛ ولی من میخواهم که خداوند مرا این طورببیند که برنامه زندگی را خوب اداره میکنم؛ خوب اداره کردن یعنی این! ماخیال میکنیم خوب اداره کردن که یعنی در خانه همه چیز باشد و کم نیاید. نه! خوب اداره کردن یعنی طوری اداره کنی که با مردم در غمشان شریک باشی. امام صادق (ع)، مخالف حکومت منصور دوانقی و مُعارض حکومت و کسیکه تصمیم به براندازی حکومت منصور دارد در مورد زندگی با مردم این طوراست. شما شیعیان، دوستان و کسبه - به طریق اولی - خودتان میدانید. ببینید از امام (ع) چه میفهیمد.
روایت دیگری از امام صادق (ع) است. ایشان برای تجارت به یک نفرپولی دادند و گفتند برو کسب کن! هزار درهم از جنسی خریدند و با قافلهای بهمصر رفتند. طرف - که اسمش » مُصادف «است - ظرف چند هفته برگشت ودو برابر پول امام (ع) را تحویل داد. مثلاً اگر هزار دینار (یا هزار درهم) گرفتهبود، دو هزار دینار خدمت امام صادق (ع) آورد و گفت این اصل سرمایه، اینهم سود! حضرت (ع) فرمود: چطور به این زودی این همه سود؟ گفت: آقا! قضیه این بود که نزدیک مصر رسیدیم، آنهایی که بر میگشتند گفتند جنسی کهما داریم، در بازار زمینهاش کم است؛ یک هفته صبر کردیم تا جنس کم شد. بعدرفتیم و فروختیم و با مخارجی که حذف کردیم، صد در صد سود خدمت شماآوردیم. حضرت (ع) خیلی ناراحت شدند. کیسه سود را جلوی» مصادف «پرتکردند و فرمودند: من این را نمیخواهم و بعد یک جمله فرمودند:« مُجالِدَةُالسُّیوفِ اَهوَنُ مِنْ طَلَب الْحَلالِ» ؛ در این زمینههایی که مردم کاسبی میکنند ومیخواهند این طور نان در بیاورند، نان حلال در آوردن از اینکه انسان دستشرا بر شمشیر تیز بکشد، سختتر است. سر و کار داشتن با شمشیر تیز، از اینطور کاسبی کردن در این زمان که میخواهند مردم را بچاپند، آسانتر است. اینامام صادق (ع) است؛ تاجر است، امام است، کاسبی هم میکند، عیبی همندارد. از عادت های بسیار زشت است که بعضی ها خیال میکنند اگر صاحبشأنی شدند، کاسبی هم داشتند، نانی در آوردند و خوردند! عیبی دارد. نه؛ امام (ع) این کار را هم میکند، ولی وقتی چنین مسئلهای پیش میآید، این طوربرخورد میکند.
در احیاءالعلوم و محّجّة البیضاء از مسلمان متعبّدی نقل میکند که یککشتی جنس از واسط به بصره فرستاد که در آنجا مصرف شود. کسی که کشتی را برده بود، یک ماه صبر کرد و بعد به قیمت های گزافی آورد. وقتی که آوردند و به دستش دادند، نشست گریه کرد و گفت: خدایا! من چه کنم؟ قانع بودیم که دینمان سالم بماند و سود مختصری هم ببریم و زندگی کنیم؛ ولی شما دین ما را خراب کردید! من همه اینها را بر میگردانم و در راه خدا صدقه میدهم تا شاید بتوانم از گناهی که تو به عنوان وکیل من مرتکب شدهای و من تو را وکیل کردهام، نجات پیدا کنم.
این روحیه مسلمان هاست؛ آن پیغمبر (ص) است؛ این امام صادق (ع) است؛ آن علیّ بن ابی طالب (ع) است؛ این شیعهها هستند؛ آن قرآن کریم بود که » ماعون«را گفتم و آن هم فتواهای امام بود که عرض کردم. این مجموعهای است که پیرامون انحصار و احتکار وجود دارد؛ آن هم در زمانجنگ و موقعی که مردم ما این طور فداکاری میکنند و در محاصره اقتصادیهستیم.
آقایانی که به عنوان کاسب یا خانهدار، دست به احتکار ارزاق مردم میزنند، حساب خودشان را بکنند و ببینند که آیا واقعاً مسلماناند و آیا این درآمدهادرست است؟! باتقوا و انسانیت و جامعه سازگار است؟! آیا این بدترین نوع ضدّانقلابیگری نیست؟! خیانت و باختن آخرت نیست و انسان را به کلّی نابودنمیکند؟! اینها را از مجموعه مسایلی که خدمتتان عرض کردم میفهمید. البتّهاین مطلب در باب احتکار خیلی وسیع است؛ امّا بنای من است که در خطبههامختصر صحبت کنم و ان شاءاللَّه به بحثهای دیگر منتقل میشویم. سورهایهم که میخوانم مربوط به این خطبه است.
أعُوذُباللَّه مِنَ الشَّیْطانِ الْرَّجیمْ
بسْمِاللَّهِ الْرَحْمنِ الرَّحیمِ
أرَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالدّینِ/ فَذلِکَ الَّذی یَدُعُالْیَتیمَ / ولایَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ/ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَاَلَّذینَ هُمْعَنْ صَلوتِهِمْ ساهُونَ / اَلَّذینَ همیُراؤُنَ / وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ
خطبه دوّم
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
اَلْحَمْدُللَّه رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّه وَ عَلی عَلِیٍ أمیرِالْمُؤمِنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقةِالطَّاهِرَةِ وَعَلی سبْطیِالرَّحْمَةْ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ بْنِالْحُسَیْنِ وَ مُحَمَدّ بْنِ عَلِیٍ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍوَ مُوسَی بْنِجَعْفَرٍ وَ عَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیّ وَ عَلِیّ بْنِمُحَمَدٍوَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍ وَالْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی.
اولین مسئله مهمی که باید درباره آن صحبت میکردم، مربوط به مراسم حج و زیارت بیتالله الحرام بود که خوشبختانه برادر ارجمندمان جناب آقای موسویخوئینیها دراینباره صحبت کردند و دیگر نیازی نیست که من وقت شما را بگیرم. فرصتم را بیشتر به مسائل دیگر میدهم.
مسئله دوّم؛ به دلیل اینکه هفته گذشته و هفته آینده مربوط به شهداست (دیروز روز شهادت همرزم قدیمیمان شهید عراقی و فرزندش بود و دوشنبه سالگرد شهادت دو همرزم عظیم ما دکتر باهنر و شهید رجایی است) من در مورد این شهادتها و خیانتهایی که در جمهوری اسلامی رخ میداد، و بهطورکلی تروریسم، بحث میکنم.
بحث دیگر هم درباره حوادث لبنان و خروج فلسطینیهاست که قسمت عمدهاش را در خطبه عربی خواهم گفت و اشارهای هم در خطبه فارسی میکنم که شما را زیاد خسته نکنم. میدانم که این گرمای هوا و زمین داغایجاب نمیکند که زیاد معطّل کنم.
پیرمردی از مستعمین ما، به من نامه نوشته و در آن نامه از من گله کرده که وقتی تو میآیی این امّت حزباللَّه بلند میشوند و شعار میدهند و «نورچشم» و از این حرفها میگویند؛ چرا شما در مقابل اینها اظهار احساساتینمیکنید؟ ایشان گله کردهاند. البتّه من هر روز سلام خاضعانه عرض میکنم و فکر میکنم این همه احساسات و محبّت را چیزی غیر از سکوت نمیتواند جواب بدهد. اوّلاً من خودم را لایق نمیدانم و وجداناً بدون تعارف شرمنده میشوم که این مردمِ به این خوبی، نسبت به بنده که خودم عیوب خودم را بیشتر از همه میدانم، این احساسات را ابراز میکنند و باز عرض میکنم منلایق نیستم و محبت شما را یک بار برای همیشه میگویم روی چشم است وامیدوارم کمتر شرمنده بشوم.
در مورد شهادت دو شخصیت عظیم جمهوری اسلامی، شهید رجایی وشهید باهنر و شخصیت عظیم دیگرمان آقای عراقی، به جای صحبت از فضایل و مناقبشان، بحثی میکنم. شما همه اینها را میشناسید و چیزهای زیادی گفته شده که شاید خیلی از خوبیهای اینها را ما مطّلع نباشیم. سرنوشتشان نشانمیدهد که از ما خیلی بهتر بودند. ما هنوز زندهایم و اینجا هستیم و آنها درجوار خدا و در مجلس انبیا و ائمّه و صالحین. « عِندَاللّهِ یُرزُقونَ »، بهترین سند است که آنها خیلی از ما جلو بودند. به هر حال، لازم نیست زیاد از مقام آنها بگوییم. بحثی بکنیم تا جوانان و کسانی که احتمالاً در معرض این لغزشها هستند، استفادهای کنند و آن این است که تروریسم یا به قول خودشان« مبارزهمسلحانه» در چه شرایطی میتواند مفید و مؤثّر باشد و در چه شرایطی، بر عکس برای مبارزان و مردم مضر واقع میشود.
به نظر میرسد، در تاریخ همین ایران، آنچه برحسب تجربه ثابت شده که مفید و منتجّ نتیجه است، مبارزات مردمی است؛ یعنی مبارزهای که توده و اکثریت مردم براساس یک فکر و رویّه درست با حکومت مبارزه کنند. مشروطه، مبارزه برای ملّی کردن نفت، بیرون کردن شاه و مبارزات جمهوریاسلامی، این طور پیروز شد و در مقاطع دیگر - از این صد و چند سال -پیروزیهای مقطعی، با هجوم مردم بود. این یک مسئله.
مسئله دیگر اینکه آیا درمبارزات نباید اسلحه به کار برده شود؟ البتّه ما به کلّی نفی نمیکنیم. درمبارزات خودمان هم، روزهای آخر که ما را در خیابانها به رگبار میبستند و مخصوصاً حمله اخیر، مردم از اسلحه هم استفاده کردند. در مواردی نمیشود به کلّی گفت نه؛ ولی به کار بردن اسلحه و آدم کشی موقعی است که همه شرایطش آماده باشد.
من بحث را به این سمت میبرم که اینها اصلاً هدف وراهشان باطل است، خودشان کثیفاند، گول خوردند، عامل آمریکا و اجان بشدند، پول میگیرند و همراه عراقاند. همه اینها را ملّت ما میداند و به فرض (فرض محال که میگویند محال نیست)، اگر جریان حقّی هم بخواهد با حکومت باطلی مبارزه کند، امروز که این حکومت حق است؛ برای مردم و اسلام است و آنها در مقابل این حکومت - غیر از شعارهایی که امروز معمولاً پس گرفتند - هیچ ندارند که عرضه کنند. اصلاً این دروغ است! حرکت کاملاً منافقانه است. حالا اگر فرض کنیم کسی هم بود و حرکت حقّی داشت و اینحکومت هم ناحق بود - که همهاش دروغ و خلاف است - ببینید آیا تروریسم با این شیوه میتوانست مفید باشد یا نه؟ آیا سودی میبردند؟
آن روزی که نهضت اسلامی مردم و امام و روحانیت بود، در یک مورد اوّلین باری که ما بعد از ۱۵ خرداد دست به یک ترور زدیم، نتیجه این شد که هیأتهای مؤتلفه در تمام سطح کشور به کلّی از میان رفتند؛ یعنی دیگر بعداز آن ترور نتوانستیم به هیأتهای مؤتلفه جان بدهیم. آقایانی که دستشان در کاراست، میتوانند ببینند. رژیم بهانه خوبی به دستش افتاد و به مأمورینش میدانداد؛ آنها هم با نهایت قساوت به جان نیروهای مؤتلفه و روحانیت افتادند وسازمان را کشف و متلاشی کردند که بعداً متفرقاتش به صورتهای دیگر کارمیکردند.
این تجربه خود ما در عمل بود. از آن به بعد هم این آقایان - آنهایی کهحسن نیّت داشتند و آنهایی که چپ بودند و دین نداشتند - به نام حرکت مسلحانه دست به کار شدند. خودشان میدانند که در سال ۵۴ در زندان چه خبر بود. در سال ۵۴، رهبران منافقین و همه اینهایی که بودند، بریده بودند. درزندان در مقابل مأمورین تمارض کرده بودند و در مقابل استوار های زندان، ذلیل بودند. ما وضع اینها را در زندان میدانیم. این مردم بودند که به خیابانها آمدند و این دستور امام به مردم و تظاهرات و راهپیماییها و هجوم مردمی بود که آنها را وادار کرد که صلیب سرخ آوردند و به زندان ها قدری رفاه دادند. بعد هم حرکتی آمد که همان هایی که مدّعی حرکت مسلحانه و این چیزها بودند، تندتند ندامت نامه مینوشتند و از زندان بیرون میآمدند.
در تاریخ انقلاب خودمان، که تجربهای برای دیگران است و میتواند امروز برای دنیا الگو باشد - که نامش را انقلاب «اللَّه اکبر» یا انقلاب «به نام خدا» گذاشتهاند، اللَّه اکبر شبانه پشت بامها و مشتهای گره کرده در مقابل مسلسل -اینطور هم نبود که اگر لازم باشد در جایی ضرب شستی بزنیم، نزنیم. من گفتمکه بهکلّی نفی نمیکنیم؛ یک جا اگر مفید بود، باید کاری میشد؛ امّا آنچه نتیجه داد، این بود که توده مردم وارد میدان شدند.
حالا میخواهیم ببینیم آن آقایانی را که در یک دوره - به خیال خودشان و باصحنه سازیها - علیه جمهوری اسلامی دست به افشاگری زده بودند، وبرنامهشان این بود که میگفتند چون با الفبای اینها آشنا هستیم، کار طولانی درپیش میگیریم. جزو اصول حرکت مسلّحانه اینها، ایجاد کینه انقلابی درافرادشان بود؛ یعنی با صحنه سازیهایی مثل اینکه یکی کتک بخورد، یکیفحش بشنود، یکی زندان برود، یکی اعدام شود، یکی در روزنامه فروشی با اودعوا شود، و امثال این حرکتها، صحنهسازی کنند تا افرادشان نسبت به دولت، مأموران، پاسداران و پلیس کینه انقلابی پیدا کنند. » انقلابی«که گفتند، اینمقدّس میشود و آن موقع، حاضر میشوند بزنند، بکشند، منفجر کنند و هیچرحم نکنند! این حرکتی است که منافقین در ظرف یکی دو سال اوّل کردند؛ کینه انقلابی را در دلهای بچهها خوب محکم کردند و سپس کارشان را شروعنمودند.
البتّه، در جریان کارشان، به جمهوری اسلامی خسارت زیاد وارد کردند، منتها وضع جمهوری اسلامی طوری است که این خسارتها را فوری ترمیم میکند و به جایش چیزهای دیگری جایگزین مینماید؛ وگرنه خسارت آنها کم نبود، وبه هر حال وارد کردند.
روزهایی مثل پارسال، در چنین اوقاتی، ما درظرف مدّت کوتاهی شخصیت هایی مثل شهید بزرگوار بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر، شهید منتظری و آن ۷۲ تن شهید مرکز حزب جمهوریاسلامی، و بعداً شهید قدّوسی، شهید هاشمی نژاد و شهدای دیگری که ممکناست اسمشان را الآن به یاد نیاورم و قبل از آن شهید مطهرّی، آن استاد عظیم الشأن، و همین مهدی عراقی که از استوانههای انقلاب بود و شهید مفتّح و خیلیهای دیگر را از دست دادیم. ما در آن روزهایی که این عزیزان را همینجور از دست میدادیم - و اینها محصول ۲۰ سال، ۳۰ سال تحصیل ومبارزه زندان بودند - خدا میداند بر ما چه میگذشت!
بنده خودم، به عنوانیکی از این افراد، در ایّامی مثل پارسال، نزدیکترین همکارانم را که از سال ۱۳۴۰ شب و روز با آنها در سنگر بودیم و راز یکدیگر رإ؛ ظظ میدانستیم، یکدفعهاین جوری از دست داده بودم.
مرحوم شهید مطهّری و شهید مفتّح و کسانی هم بودند که قبلاً رفته بودند؛ بعد از آن، انفجار دفتر حزب جمهوری و رفتن دوستان ما و بعد دکترباهنر و شهید رجایی و قبلش هم رئیس جمهورمان آقای خامنهای (که ما باایشان از - مثلاً - بیست و چند سال پیش در همه کارهای مبارزه با هم بودیم، و من در دنیا اگر یک آدم خوب - از امام که میگذشتیم - در ذهنم میخواستجلوه کند، آقای خامنهای بود؛ یعنی در میدان عمل و فکر و حرکت اصلاً مثلاو نمیدیدم؛ همه رفقای ما هم این را قبول داشتند)، ایشان را هم زده بودند، دربیمارستان افتاده بود و ما باید به ایشان هم میرسیدیم. به علاوه ایشان کمکینمیتوانست بکند. آقای باهنر و آقای رجایی را هم که آن جور گرفتند، آقایبهشتی و دیگران را هم آن طور؛ و بعداً طولی نکشید که شهید قدّوسی را که ازیاران خیلی خوب این انقلاب بود، از ما گرفتند.
حالتی بود که اگر آن مایهها و پایههای انقلابی و حضور مردم نبود، آدماحساس تنهایی میکرد. آن حالت را من مجسّم میکنم که اینها ضربهزدند؛ یکدفعه ۲۷ نماینده را در مجلس از ما گرفتند که من صندلیهایشان را نگاه میکردم، میدیدم که کوه عظیمی از جا کنده شده است. این وضعی که الآنبرای شما مجسّم کردم، کافی بود که آدم را از پا در آورد و عاجز کند؛ امّا خدا راشاهد میگیرم، در همین حالات که خیلی میتواند شکننده باشد، بنده وکسانی که با هم کار میکردیم - من تنها نبودم، آنهایی که با هم بودیم - احساسمیکردیم که نیرومندتر از زمانی هستیم که این آقایان در کنارمان بودند.
وقتی خدمت امام میرسیدیم، آن روح عظیم به ما القا میشد و وقتی میآمدیم میان شما و آن تظاهرات را میدیدیم و اینکه نمیخواهید جنازه اینها را بهزمین بگذارید و به خاک تحویل دهید، آنچه را که فکر میکردیم به طورملموس و مشهود در ذهنمان میدیدیم، احساس میکردیم ما هیچ نیستیم. بنده که نسبت به آنهای دیگر خیلی ضعیفتر بودم، هر یکی شان ازمن به مراتب قویتر و صالحتر بودند. ما احساس میکردیم که هیچ نیستیم؛ اینمردماند و اینها هستند که تعیین کنندهاند. این امام است و این هم مردم؛ و اینجریان هم کار خودش را دارد میکند.
همیشه، همه آرزوی ما این بود که یک روز در این مملکت، جمهوریاسلامی و حکومت اسلامی باشد؛ ما چیز دیگری نمیخواستیم. من در این لحظه - بنده تنها نه، اکثر همراهان و رفقای ما، نمایندگان مجلس، دوستان مادر هیأت دولت و جاهای دیگر، اگر بمیریم، سرمان را راحت بهزمین میگذاریم و راضی هستیم؛ یعنی فکر میکنیم به آنچه که میخواستیم، رسیدیم. ما که نمیخواستیم حاکم شویم؛ ما میخواستیم اسلام حاکم شود، شد. آنچه که ما به عنوان یک ضرورت، یک هدف و یک راه مهم فکرمیکردیم، به آن رسیده بودیم.
حالا ببینیم تروریستها و منافقین چه به دست آوردند؟ بحث من این است. آنها با این زمینه فقدان نیروهای مردمی و تعارض با مردم و خواستههای آنها (که هر چه هم تلاش کنند دورتر میشوند)، چه به دست آوردند؟ امروز یکمشت بچه را فرستادهاند به زندان، که البتّه ما فرستادیم؛ ولی آنها واسطه بودند. ما که نمیتوانستیم بگوییم این گرگها بین مردم باشند و هر چه میخواهند بکنند! خودتان دارید میبینید که میگردند مغازه یک حزب اللّهی را - که مثلاًعکس امام را نصب کرده - پیدا میکنند، میروند ماست بخرند و وقتی شیشه ماست را از دستش میگیرند، یک گلوله هم به مغزش میزنند. این آدم را ما بگذاریم بیرون باشد؟ اینکه نمیشود. با این وضعی که اینها داشتند، هرچه آدم داشتند - که بهخیال خودشان آدم بودند - همه بهزندان رفتند. عدّهای دردرگیریها کشته شدند، عدّهای هم در زندان منتظر اعدامند، یک عدّه دیگر هم باید در زندان بپوسند، چون وجودشان را تعصّب گرفته و آدم نمیشوند؛ انشاءاللَّه یک عدّهشان هم آدم شوند و بیرون بیایند. محصول اینها این است!
رهبرانشان هم که به گدایی افتادهاند! اطّلاعاتی هم ما داریم که آنها از کجاها پولمیگیرند و چه جور خرج میکنند! وضعی که برای اینها پیش آمده، به علّتاشتباه بزرگی است که مرتکب شدند. این تحلیل مرا آنها هم البتّه قبول دارند که زمینه افکار عمومی نداشته و ندارند و حرکات مسلّحانه به جایی نمیرسد. اینها را الآن قبول دارند. اشتباهشان این بود که خیال میکردند مردم طرفدار آنها هستند.
بنیصدر، در شورای انقلاب، با صراحت به خود ما میگفت: « ما فرستادیم آمارگیری کردند در مدرسهها، خیابانها، در کارخانهها و... امروز امام ۴۸ درص دبین مردم رأی دارد و من ۵۶ درصد«! ایشان معتقد بود که این طور است. تازه این حرف را موقعی میزد که هنوز خیلی اوج نگرفته بود. یک وقت دیگری میگفت که الان بیشتر شده! مثلاً دو - سه ماه بعدش میگفت: آن موقع آن جور بوده؛ ولی الان بیشتر شده! این آمارگیری را چه کسی میکرد؟ مؤسّسهآمارگیری بنیصدر، مال منافقین بود که میرفتند و هر چه میخواستند به او میگفتند. همین حالا هم از آن حرفها هست؛ یعنی اشخاصیاند که با کانالهای ارتباطی خودشان آمار میگیرند.
زمانی، یکی از این سران نهضت آزادی به من میگفت: » امروز اگر رأی آزادباشد، ما - مثلاً - ۷۰ تا ۸۰ درصد رأی داریم «! میگفت:» من به فلان شهررفتم، این تعداد آدم و جمعیت برای من جمع شده ولی برای آیت اللَّه مدنیاین مقدار«! اینها خیال میکنند آن کانالهایی که دارند، اینهإ؛ مجموعه مردماندوآرای مردم را این طور میخواهند در بیاورند. دقیقاً بدین گونه آمارگیریمیکنند! وقتی که میگوییم نماز جمعه چی؟ میگویند خوب! در نماز جمعهمردم میخواهند نماز بخوانند، کاری به این چیزها ندارند. میگوییم خوب! آنتشییع جنازه چند میلیونی چی؟ میگویند خوب! احساسات مردم تحریکمیشود! چیزهایی برای خودشان درست میکنند و گرفتار اوهام میشوند.
بعد از آن حادثه شوم ۱۴ اسفند خدمت امام رفتیم. امام، این موضوع را بهبنیصدر با صراحت فرمودند و گفتند: » خیال نکن تو رأی داری «- چون درحضور امام به آرای مردم متّکی شد. امام فرمودند:» آنهایی که به تو رأی دادند، همان ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفرند «! اگر مواضع دقیقاً مشخّص شود آن عدّههستند؛ بهاییها هستند، تودهایها و کمونیستها هستند، سرمایهدارهاهستند، ساواکیها هستند، تصفیه شدهها هستند، اهالی فحشا و قمار و اینچیزها هستند. «خوب! اینها یک رقم نسبتاً درشتی هم هستند، اینها هستند کهرأی میدهند، امّا بقیّه؟! وقتی که تو میخواستی رئیس جمهور شوی، اوّلآمدی - مثلاً - به عنوان وزیر دارایی گفتی که من ربا را تحریم کردم؛ افکار مردمرا به نفع خودت تحریک کردی. خوب! آقایی که یکدفعه ربا؛ یعنی این بلا را ازجامعه برداشته، خیلی جا پیدا میکند! به این دلیل، نه به دلیل خودت. رفتی درخانه امام، بیرون که آمدی گفتی: من در اینجا خودم را کاندید میکنم! یعنیامام مرا برای این کار کاندید کرده! خیلی از مردم را این جوری جذب کردی. یکعدّه از روحانیت هم از تو حمایت کردند و نتیجه آن شد. خیال میکرد که آرایمردم مال اوست! این تحلیل را در اصل همه قبول دارند که اگر مردم با آدمنباشند، نمیشود در یک محیط آزاد حکومت کرد، به زور باید حکومت کرد. این را قبول داشتند، امّا اشتباهشان این بود که افکار مردم را با خودشانمیدانستند و هنوز هم این طورند! این از چیزهای بد و اشتباهاتی است که اینهارا در این چاه عمیق انداخته؛ نمیدانند که مردم چیز دیگری هستند.
من تحلیل خود را از این انقلاب همیشه گفتهام و امام هم قبل از مافرمودهاند؛ شما هم میدانید که اصلاً موتور این انقلاب، اسلام است. چرا اماماین قدر محبوباند؟ برای اینکه مسلمان خوبی است. نعوذ باللّه، نعوذ باللّه اگرمردم یک لغزش دینی هم از امام ببینند، همین مردمی که خاک پای امام راتوتیای چشم خود میکنند، دیگر آن مردم نیستند. اگر مردم ببینند که مامسلمان یا متعبّد نیستیم، همه این احساسات به بغض تبدیل میشود. آننیرویی که مردم را حرکت میدهد، این است. امروز در دنیا، دین عامل حرکتاست و این را باید به اینها فهماند. الآن در ایران چنین است، در دنیا هم همینطور است. آن چیزی که یک روز رهبر مارکسیستها گفته بود، الآن معکوس آنثابت شده. من فکر میکنم که این دیگر باید حرف و شعار ما باشد؛ آنهامیگفتند دین افیون ملّتهاست، ما باید امروز بگوییم الحاد و مارکسیسم افیونملّتها شده است!
به هر حال، آن چیزی که جامعه ما را این طور آزاد و آباد کرد و به حرکت درآورد، دین بود و آن چیزی که به پای بعضی از مردم زنجیر شد، عدّهای را گمراهکرد، عدّهای را از قافله جدا کرد، و به دریوزه به پاریس و آمریکا و لندن واطراف دنیا، و عراق و گدایی از عربستان سعودی فرستاد، الحاد و کفر ومارکسیسم و تحلیلهای مادّی بود که بخشی از جوانهای ما را آن جور بهتباهی کشاند و منافق کرد و به این حالت در آورد. تروریسم، در این محیط، چهمیخواهد به دست آورد؟ از این مردم چه میخواهد کسب کند؟
الآن که دیگر هیمنه شان شکست و خرد شدند. حالا فرض میکنیم که همهاین علما و امام جمعهها و نمایندههای مجلس و وزرا و... کشته شوند؛ خوب! این مردم دوباره، جای آنها فوری دیگری را نصب میکنند. با مردم چه؟ شمامیخواهید بیایید بر این مردم حکومت کنید؟ همان حرفی که آن روز بهکودتاچیهای نوژه گفتیم، به اینها هم میگوییم. امام به آنها فرمود: » خوب! شما با هواپیما میآمدید و بمباران میکردید؛ بالاخره میخواستید بیایید رویزمین حکومت کنید؛ پایین که میآمدید، مردم شما را میگرفتند، میکشتند«. شما تا در مخفیگاه هستید و تا با قیافه نفاق برخورد میکنید، یکی را میکشیدامّا وقتی که آمدید بیرون و شما را شناختند، همین مردم میگیرند و به زندان تحویلتان میدهند. خودتان دیدید که مردم با شما چه کار میکنند.
در شرایطی که افکار عامّه همراه نیست، آن هم تروری که افکار عامّه را ازانسان دور بکند، نتیجه معکوس دارد. این تجربه خیلی خوبی برای تاریخ دنیا وباعث یأس و سرخوردگی بسیاری از یاغیان علیه حکومتهای حق شده است. جناحی مثل مجاهدین خلق - که به حق منافقین بودند و اسم جالبی است -نیروی عظیمی درست کرده بودند. چقدر از بچّهها را فریفته بودند، چقدر خانه تیمی درست کرده بودند. خانههای تیمییی که ما تا به حال از اینها گرفتهایم، خودش به اندازه یک شهر است! سلاحهایی که از اینها گرفتیم، به اندازه چندلشکر چریک را میشود با آن مجهّز کرد. این افرادی که در زنداناند یا کشتهشدهاند، میتوانند چه نیرویی باشند. اینها در این مدّت چه غلطی کردند! غیراز اینکه چند نفر عوامل نفوذیشان، انفجاراتی انجام دادند. کاری که یک عامل نفوذی بکند، کار سختی نیست. اینکه عمل متهوّرانه و انقلابی و قهرمانانهنیست! دزدی است، آمد آنجا، کلید برق را هم در یک موقعی میزند؛ آنکهچیزی نیست! اینها چه کردند؟ این همه نیرو در زمینه مردم چرا هیچ موفقیّتبه دست نیاوردند؟
تازگیها ایده جدیدی دادهاند که نه! دیگر سیاسیها را بکشیم فایدهای ندارد؛ چون اینها جایگزین و آلترناتیو دارند؛ بروید به بدنه نظامی ضربه بزنید! حالابدنه نظامی چیست و این احمقها به کی میخواهند ضربه بزنند؟! اینبسیجیهایی که داریم؛ این چند میلیون آدم که الآن داریم. این حزب اللّهی وبسیجیها، این جوانها که اگر یکیشان را میکشید، از همان فامیلشان، ده نفرجایشان میجوشد. شما چه ضربهای میخواهید بزنید؟ فرض کنیم در اینمرحله شما موفّق شوید سی، چهل، پنجاه تا حزب اللّهی کارگر، بسیجی، وپاسدار را بزنید و بیندازید روی زمین. این میشود مبارزه مسلّحانه؟! اینمیشود حرکت انقلابی؟! این میشود راه برای حکومت؟! با هر تروری که میکنید، هزاران نفر را از دست میدهید. حتّی برای همانهایی هم که با شماهستند، نمیتوانید توجیه کنید. آن شکنجهتان که روی شما را در تاریخ سیاهکرده، حالا شما میخواهید توجیه کنید و چه بگویید؟
بنابراین، ما به چشم میبینیم که در زمینهای که افکار عمومی با حکومتباشد، تروریسم و مبارزات خشن، هیچ فایدهای ندارد؛ بلکه درست اثرمعکوس دارد؛ یعنی حکومت محق میشود که خشونت کند، چرا که مردم اینخشونت را از حکومت میخواهند. زمانی بود که اگر ما یک نفر را به زندانمیانداختیم، مردم میگفتند چرا! حالا یک نفر را آزاد میکنیم، مردم میگویندچرا! این یک واقعیت است. آقایان میبینید دیگر! که وقتی مردم - غیر ازخانوادههای تروریستها - میفهمند یکی را آزاد کردهایم، میگویند چرا بامردم چنین میکنید؟ بنابراین، به نظر ما این قضیه و مسئله روشن است و راهمشخصّی است. امیدواریم که از این تذکّرات پند بگیرند.
اَعُوذُباللّه مِنَ الشَّیْطان الرَّجیمْ
بسْمِاللّهِ الرَّحْمنِ الْرَحیمْ
إذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلوُنَ فی دینِ اللّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاَسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَتَوّاباً. «