نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبهاوّل
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِوَعَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.
قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ، أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
إنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَ اْلاحْسانِ
مجموعه مباحث خطبههای گذشته، بحث را به اینجا رساند که اقتصاداسلام، اقتصادی است آزاد، ولی تحت هدایت و کنترل دولت. در یکی دوخطبه اخیر، بحث ما پیرامون خطوط اجرایی اسلام، در پیاده کردن اهدافاقتصادی است. امروز، نکته بسیار مهمّی را مورد بحث قرار میدهم که روحاقتصاد اسلام را در بخش مربوط به خود، در آن قسمتی که امروز بحثمیشود، میتوان تعقیب کرد.
گفتم که در اسلام، انفال - یعنی همه منابع دست نخورده طبیعی - دراختیار حکومت اسلامی است، و نیز بیان داشتم که در حکومت اسلامی، مردمآزادند و مختار؛ و این اختیار، فعّالیتهای اقتصادی را هم شامل میشود. جمعبین این دو اصل، از ظرایف بسیار جالب اسلام است که : در عین کنترلاقتصاد و در شرایطی که منابع ثروت را در اختیار دولت قرار داده، آزادی وخلاّقیت انسان را میخواهد حفظ کند. یکی از موارد اساسی افتراق بین ما ومارکسیسم، در همین جاست. ما معتقدیم که دراقتصاد اسلامی، آزادی انسان درحدّ اعلا محفوظ است. بخشی از صحبت امروز من این است که کیفیّت جمعبین کنترل و هدایت، و آزادی انسان را تبیین کنم.
تا آنجا که ما در قلمرو معلومات روشنمان به یاد میآوریم، انسان تنهاکلمه ای از کلمات آفرینش است که آزاد، خلاق، مسؤول و دارای قدرتتصمیم آفریده شده است. البتّه از قرآن، درباره موجود دیگری به نام جنّ هماستفاده میشود که مسؤول است و مکلّف و مختار، امّا کیفیّت و ماهیّت آنموجود، برای ما خیلی روشن نیست و نمیتوانیم درباره آن، بحث مشخّصی داشته باشیم؛ تنها به خاطر اعلان قرآن، اصلِ آن را در عقایدمان پذیرفتهایم،ولی در مورد انسان، بازتر میتوانیم بحث کنیم. یکی از ویژگیهای مهمّ انسان،همین است که آزاد است و تصمیم گیرنده؛ و اگر این خصوصیّت را از انسانبگیریم و به یک قالب یا فنر تبدیلش کنیم، با اصلِ هدف آفرینش انسانمبارزه کردهایم. برای اذهان بسیاری، این مسأله ممکن است سنگین باشد که در قلمرو قدرتخداوند، موجودی آفریده شود که ارادهای همسنگ با اراده خداوند داشته باشدو در مواردی، معارض با اراده تشریعی خداوند جلوه کند! در همان ابتدایآفرینش انسان، این سؤال به ذهن ملائکه هم آمد. وقتی که از طرف خدا، چهرهانسان برای ملائکه اعلان شد، تعجّب کردند که چرا خداوند چنین مخلوقی رامیآفریند تا دست به سَفْکِ دماء و کشتن انسانها بزند ( سفک: ریختن؛ دماء: جمع دَمْ، خونها. ) أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسدُ فیها وَیَسْفِکُ آلدِّ ماءَ؟ [= آیا کسی را در زمین قرار میدهی که در آن فساد جوید وخون ریزد؟] اعتراض داشتند؛ البتّه در دایره فهم خودشان، به اراده الهی در ایجاد چنینموجودی معترض بودند. موارد فراوانی در آیات قرآن پیدا میشود که بنایخداوند براین نیست که آزادی انسان را از او بگیرد؛ چرا که کرامت انسان وهدف آفرینش انسان، با اجبار و اکراه مخدوش میشود. به قول بسیاری ازمفسّرین، این آیه: إنَّا عَرَضْنَا الأَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الأَرْضِ وَالْجِبالِفَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا الإِنْسانُ، إِنَّهُ کانَظَلُوماًجَهُولاً. [= به راستی آن امانت را بر آسمانها وزمین وکوهها عرضه داشتیم؛ پس، از حمل آن سرباززدند و از آن در بیم شدند؛ و انسان آن را برداشت؛ بهراستی که او ستم پیشهای بی دانش است.] اشاره به همین حالت انسان است. نزد خداوند، کرامت آزادی برای انسان، آنقدر بلنداست که حتّی در عقاید و افکار، که اساس حرکت انسان است، اجازهاکراه داده نشده: ... لا إِ کْراهَ فِی الدّینِ ... [= در باور دینی اجبار و ناگزیریراه ندارد.] این جمله معروفِ دنباله آیَةُ الکُرْسی، به هر دو تفسیرش - [یا: کسی رانمیشود مجبور به پذیرش عقیدهای کرد؛ و یا: احکام دین، اکراهی نیست؛ هریک از اینها باشد -] باز همین مطلب را میرساند. آیات دیگری هم هست؛ مثلاًخداوند میفرماید: وَ لَوْشآءَ رَبُّکَ لَا مَنَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَتُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکوُ نُوا مُؤْمِنینَ. [= و اگر پروردگارتمیخواست آنان که در زمیناند، همگی ایمانمیآوردند؛ آیا پس - تو مردم را وامیداری بناخواه کهاز مؤمنان باشند؟!] به پیغمبر میفرماید که: اگر خدا میخواست، همه مردم را وادار میکرد کههمه - مُکرِهاً به خدا مؤمن باشند و کافری در سطح جهان نباشد؛ ولی خداچنین نخواست و تو هم نمیتوانی مردم را اکراه کنی که مؤمن باشند. یعنی درعالیترین نقطه اوج انسانیّت هم، اکراه و اجبار و تبدیل انسان به قالب و فنر وپیچ و مهره بی اراده، با بینش قرآنی درست نیست. بیشک، وقتی که پایینتربیاییم، در مسائل اقتصادی و کارهای دیگر، روح اسلام با قالبی کردن انسانمخالف است. خوب! انسانی که قالبی نشد و تحت اکراه قرار نگرفت و حکماجباری بالای سرش نیامد، به شهادت تاریخ، فاجعه میآفریند. در میداناقتصاد، جمع ثروت، توسعه قلمرو و گرفتن آزادی دیگران؛ به صورتینامحدود پیش میرود. پس چه باید کرد؟! برنامه اقتصادی اسلام، با همه ابعادش، نشان میدهد که اسلام با توجّه بههمین مضرّت، باز این آزادی را داده، ولی کنترل کرده است. در مورد مسایلشخصیِ بین انسان و خدا، در عالیترین معارف اسلام هم اجبار پیش نمیآید.اگر کسی خواست؛ مؤمن میشود، نخواست؛ نمیشود. خواست؛ نمازمیخواند، نخواست؛ نمیخواند. خواست؛ حجّ میرود، نخواست؛ نمیرود.واجب، غیر از اجبار است؛ واجب است، امّا مجبور نیست. منتها خداوندطوری مقرّر فرموده که انسان بعداً آثارش را میبیند، خیر یا شرّش را درمییابد. رابطه اخلاقی انسان با دیگران نیز همینطور است. امّا این آزادی وعدم اکراه و اجبار، یک مرز دارد. مرزش، آزادی دیگران است؛ یعنی فقط یکفرد در دنیا آزادنیست، همه آزادند. یک کشور آزاد نیست، همه کشورها آزادند.یک گروه و یک جریان آزاد نیست، همه آزادند. در آن جایی که این آزادیهاتزاحم و تداخل ایجاد میکند، کنترل و هدایت دولت اسلامی پیش میآید.وضعی پیش میآید که نامش را اقتصاد تحت کنترل گذاشتهایم. ولایتحکومت، همین است. در اوایل همین بحث اقتصاد، بنده گفتم که ولایت حکومت اسلامی،مشکلگشای بسیاری از مشکلات است، آن هم با حکم اوّلیه، نه حکم ثانویّه.خود ولایت، از اوّلیترین احکام است. در مراحلی که تزاحم و تداخل باآزادی دیگران پیش میآید، باید رفت به سراغ ولایت دولت و قیمومت ولیّفقیه، و بدین طریق، جلو این تزاحمها و تداخلها را گرفت و هر کسی را، در حدّخودش، با اکراه و اجبار محدود کرد. در اخبار و آیات هم، موارد فراوانی داریمکه نشان میدهد نمیخواهند کسی را اجبار کنند. در اینجا، یک روایت معروفرا، که لااقل خطبا و مسجدیها با آن آشنا هستند، عرض میکنم: امام علیّبنابیطالب - علیهالسّلام - به یکی از استاندارهای حکومتاسلامی نامهای نوشت بدین مضمون که عدّهای از مردم تحت قلمرو تو،پیش ما آمده طوماری آوردهاند و در آن طومار از من خواستهاند که به تودستور دهم که مردم را مأمور و مجبور کنی تا نهری را که از شهر عبور میکردهو کم کم مخروبه و پرشده و باعث گشته آب منطقه تلف شود و هدر رود،پاک و مّرمت کنند تا آب در مسیر اصلی خودش به اراضی برود و مردماستفاده کنند. عدّهای از مردمِ تحت قلمرو تو از من چنین چیزی را خواستهاند.حال ببینیم علی(ع) چه برخوردی دارد؛ میفرماید: ... لَسْتُ أَری أَنْ أُجْبَرَ أَحَداًعَلی عَمَلٍ یَکْرِهُهُ. امام - علیهالسّلام - بدین مضمون فرمودند که ... نظر مناین است که کسی را مجبور نکنیم که بیاید اینجا کار کند. این، از این جهت؛ نظردیگری هم دارم و آن این است که اگر این نهر را پاک کنند تا از آب آن استفادهشود و بنیه اقتصادی مردم تقویت گردد و رفاهشان را موجب شود، بهتر است؛این راترجیح میدهم. بنابراین، به مردم اعلام کن که بیایند این نهر را با اختیارپاک کنند. وقتی که آمدند، سهم نهر از آنِ کسانی است که کار کردهاند، نه آنهاییکه به اجبار افرادی را آوردهاند؛ عامل، مالک آبی است که از این نهر عبورمیکند. این بیان علیّبنابیطالب(ع) در یک واقعه روشن، که نظیرش هر روزدر جامعه ما پیدا میشود، کرامت آزادی و ارزش اراده انسان را در برابر مصالحاقتصادی توضیح میدهد و تبیین میکند. خوب! ما گفتیم که انفال در اختیار دولت است. آیا دولت اسلامی حق داردکه در مورد انفال، اراده مردم یا منافعشان را سلب کند؟ مجریان دقّت کنند!برنامهریزها به این نکته توجّه نمایند! البتّه آنچه من میگویم، تحلیلی است کهاز احکام اسلامی میکنم، فتوا نیست؛ ولی توجّه داشته باشید که با اطمینانمیتوان گفت اسلام چنین رویّهای را میخواهد. در جایی که اسلام به مردم اجازه احتکار نمیدهد، آیا به دولت اسلامیاجازه میدهد که منابع ثروت را تعطیل بگذارد تا بیابانها لَمْ یَزْرَع بماند! معدنهازیر خاک بماند! ماهیان در دریاها و رودخانهها بمیرند و آب را آلوده کنند!جنگلها هر سال بروید و خشک شود و چیزی عاید مردم نگردد! و دولتاسلامی به دلیل اینکه اختیار انفال را دارد و نمیخواهد به بخش خصوصیاجازه فّعالیت بدهد، اینها را رها کند و این احتکار عظیم را مرتکب شود؟!تحقیقاً نه! چنین کاری در زمان پیغمبر(ص) نشده، در زمان ائمّه(ع) نشده، درزمان غیبت - به ادلّه فراوان - نشده و یقیناً در حکومت اسلامی هم نمیشود. وقتی که ما دم از آزادی و کنترل میزنیم، در جمع این دو مقوله، به اینمعنا میرسیم که دولت اسلامی، با مراعات جهات مختلف اقتصادی، و باعنایت به وضع محرومان، طبقه اهل کار، دارندگان سرمایه و امکانات، و باتوجّه به مصالح کلّی کشور، یا باید منابع را خودش استخراج کند و یا دراختیار کسانی قرار دهد که استخراج نمایند. من به طور مشخّص، کسی را الآنسراغ ندارم، ولی این روحیّه گاهی در بعضی از مسؤولان دیده میشود و دربعضی از شعارها به نظر میرسد که میخواهد به قیمت بدبخت کردن همه،مردم را مساوی کنند! این همان ظلم بالسّویه است و صحیح نیست؛نمیتوان آن را عدل نامید. امکانات زمین و طبیعت را، طبق ادلّهای که در روایات ما منعکس است،نباید معطّل گذاشت. همان روایاتی که میگویند اگر کسی آب و خاک داشتهباشد، ولی باز فقیر باشد، خدا لعنتش میکند؛ یا اینکه زارع پیش خدا چهمقامی دارد؛ و آن روایاتی که میگوید کسی که در تولید کار بکند و مردم ازتولیدش استفاده کنند، چه مقامی دارد؛ و خیلی از ابواب دیگر، که همه دلالتبراین دارد که نیروی انسانها نباید تعطیل بماند و امکانات زمین را هم، درصورت نیاز مردم، نباید معطّل گذاشت؛ باید این دو را با هم جمع کرد. گاهی ممکن است عدّهای به افراط بیفتند و جلو امکانات را به این دلیلبگیرند که بخش خصوصی نباید فعّالیت بکند. این، حتّی نسبت به محرومانهم گناه است. چون در این شرایط، محرومان محرومتر میشوند. گاهی همممکن است عدّهای آن طور فکر کنند که بگویند: اجازه بدهید بخشخصوصی هر جنایتی هم که میخواهد انجام دهد! برای اینکه زمینْ، معمورباشد. این هم درست نیست. کنترل دولت، بدین معناست که با محاسبهایدقیق، از همه امکانات زمین، همین طور امکانات مردم و نیروی انسانی،استفاده بکند تا کرامت انسان لطمه نبیند. آزادی بخش خصوصی را از آننگیرد، امّا اهرمهایی برای کنترل در اختیار داشته باشد که نگذارد از یک سو،یک طبقه سرمایهدار مُتْرِف و از سوی دیگر، یک عدّه محروم به وجود بیایند. خوب! اگر دولت چنین اجباری دارد که نمیتواند احتکار بکند، بخشخصوصی، به طریق اولی نمیتواند احتکار کند (که متأسّفانه خیلی هم مرسومبوده). آیا - مثلاً - یک نفر آدم میتواند، به ادلّهای که در رژیم گذشته بود و دربسیاری از جاهای دیگر دنیای سرمایهداری وجود دارد، بخشی از امکاناتطبیعی جامعه را - تحت هر عنوانی - احتکار کند و نگذارد نیروهای دیگر کارکنند؟ محقّقاً نه! در اینجا یکی از چیزهای خیلی معروف را عرض میکنم.اصطلاحی است در فقه به نام حَمی، که آیا جایز است یا نه! میتوانید این را درتاریخ فقه ما ببینید! این یک امر ریشهداری است، مخصوصاً در دنیای عرب؛ وشاید در همه جهان سرمایهداری هم باشد. حَمی، در اصطلاح به این معناست که - مثلاً - یک نفر بخشی از زمین ومنابع و مراتع را، بدون اینکه احیا کند و بیآنکه از شرایط تملّک نیز برخوردارباشد، در قُرُق خود بگیرد و دیگران را از آن منع کند. اگر به یادتان باشد! اشارهکردم که در اسلام، اوّلاً اشیای قابل تملّک محدود است و ثانیاً کیفیّت تملّکمنابع محدودیت دارد؛ قبلاً قسمتهایی از آن را گفتم و این قسمت دیگری استکه الآن عرض میکنم. در آن زمانهایی که خبری از اسلام نبود - در عصر جاهلیّت - در میان عرب، یکرسم بود؛ مرحوم صاحب جواهر اینطور تعبیر میکند که گردنکلفتهای عربمیرفتند در بیابانها و هر جای خوش آب و هوایی که میدیدند و خوششانمیآمد، یک چادر میزدند و سگشان میرفت بالای تپه یا جای دیگری و صدامیداد (پارس میکرد)! تا هر جا که صدای سگشان میرسید، در کنترل آنها قرارمیگرفت و این محدوده مال آنها میشد. هر کس که میخواست اینجا بیاید،باید یک چیزی بدهد؛ اگر گوسفند میآوَرَد، برای هرگوسفندی چیزی بدهد، اگرگاوی بیاورد، برای هرگاوی چیزی بدهد. استفاده کردن از منابع، مشروط بهاجازه آنها بود و به این امر میگفتند حَمی. همان رسم جاهلیّت، در دنیای اسلامهم تا به امروز مانده، منتها شکل عوض کرده است. در رژیم گذشته، چیزی به نام ثبت وجود داشت که آقایان میدانند، همهمردم ایران با آن آشنا هستند. مثلاً یک مأمور تحدید حدودی را میآوردند کهیک کلاه ثبتی هم برسر میگذاشت. دو - سه روز میماند، خطکشی میکرد، بهخیال خودش حسابی میکرد و معیّن مینمود که از این طرف کوه تا آن طرفکوه، ثبت فلان خان! بعد هم با صدتومان، یک سند مالکیت برای صاحب آنصادر میکردند. مردم بیچاره ده هم که این چیزها سرشان نمیشد! مقدار زیادیاز اراضی کشور ما به همین طریق در اختیار اینگونه افراد است. این قبیل کارها،در کشور خیلی فراوان بوده؛ بسیاری از امکانات و داراییهای بخش خصوصیاینطور به دست آمده است. فلان خان، چند رشته کوه را ثبت میداد یا قُرقمیکرد. آنجا - مثلاً - کتیرا، زیره یا گز بود؛ کارگرهای بیچاره از صبح تا شبعرق میریختند تا چند کیلو زیره یا گز یا کتیرا جمع کنند و بیاورند.این آقا،چون منطقه را ثبت داده بود، سهم عظیمی را میگرفت. این رسم جاهلی، تاهمین امروز هم در کشور ما برقرار است. خیلی از خانها و سرمایهدارها اینطور زندگی میکنند و مُکنت به هم زدهاند.همین شمیران را در نظر بگیرید! یکی از همینها، منطقه وسیعی را، از فلانچشمه تا جایی که آب به آن برسد، به ثبت داده و بعد متری فلان مبلغ فروختهاست. نام این را - به غلط - حریم گذاشتهاند. اهل نظر میدانند که ما دراسلام، حریم داریم، ولی مصداقی جز این دارد. حریم آن قسمت از اراضیموات است که معبر و محلّ آوردن و بردن وسایل و کود و ... است؛ نه اینکهبیابانی را، در کنار روستایی، به ثبت دهند و نامش را حریم بگذارند و مدّعیشرعی بودن آن شوند. بنده، در محیط خودمان به یاد دارم؛ کسانی بودند که شاید هنوز هم باشند.بلی! اینها زمینهای کویری و بیابانی یک ده را قطعه قطعه به برزگرشانمیفروشند؛ برزگری که ده سال کار کرده و مبلغی اندوخته و با آن، قطعهایخریده؛ به عنوان حریم مِلک تصّرف میشود. فقها میگویند که حریم رانمیتوان به کسی داد یا در آن خانه ساخت، باید به همان وضع بماند تا مورداستفاده قرار گیرد. این افراد، پولهای مردم را به همین حیلهها خرده خرده جمعمیکردند. به این دلیل که یک روز مأموری از ثبت آمده، بست تریاکی در خانهاش کشیده، منطقه را میگرفت و به تصرّف خود در میآورد! اینجوردارند پولهای مردم را میخورند و در گذشته هم میخوردند. عرض کردم، وقتی که دولت نمیتواند زمین را در احتکار نگهدارد و بخشخصوصی را منع بکند، به طریق اولی بخش خصوصی هم نمیتواند دست بهچنین کاری بزند. آقایانی در اینجا و آنجا ننشینند و از اینگونه ثروتهایی که بهاین طریق جمع شده، حمایت کنند! کسی که لباس اهل علم دارد، مرتکب گناهاست اگر به عنوان ثروت مشروع (!) از کسانی دفاع کند که با ثبت دادن کوه و بیابان و گرفتن جلگه و جنگل، به نام حریم یک ده، مردم را غارت کردهاند وامروز ورثهشان با آلاف و اُلوف آنها در اروپا و آمریکا مشغول عیّاشیاند؛ بعد،برزگرها و کارگرهای ما مجبور باشند که حقّ ثبت آن روز مأمور تحدید حدودثبت را بپردازند! این نمیشود! حمی بدین صورت در اسلام نیست؛ نصّفرموده پیغمبر(ص) است که لا حَمی إلَّا لِلَّه وَ لِرَسُولِهِ. تنها پیامبر وحکومت اسلامی میتواند حمی داشته باشد، آن هم برای استفاده عموم و بهمنظور چرای گوسفندها و شترها و دیگر رمهها. یعنی متعلّق به بیتالمالاست. این گناه است که مردم گرسنه باشند و دولت اسلامی جلو صید دریا را بگیرد.این گناه است که مردم ما بیکار باشند و دولت اسلامی نگذارد مردم بروند وبیابانهایی که هزارها سال مانده و به صورت کویرِ پوسیده در آمده، آباد سازند ودر آن زراعت کنند. بلی! اینها گناه است، امّا گناه بزرگتر این است که به بخشخصوصی اجازه دهد این کار را بکند. گناه بزرگتر این است که به یک خان و بهیک سرمایهدار اجازه بدهیم که این کار را مرتکب شود. هیچ کدام درستنیست. محورهای این خطبه، که همه باید بدان توجّه کنند، به طور اجمال این است:اسلام نمیخواهد مردم مثل فنر کار کنند. نمیخواهد مردم کارکن دولتباشند. نمیخواهد زندگی مردم - مثل محیط مارکسیستها - زندگی قالبیباشد. نمیخواهد مردم با کوپن و جیره زندگی کنند. میخواهد مردم آزادباشند. کار مشروع کنند، آن مقدار که زندگی و امکاناتشان اجازه میدهد. آزاد بخرند، آزاد بخورند و آزاد نگه دارند. دولت هم باید مواظب باشد که به حدودو حقوق و آزادی دیگران تجاوز نشود. زمانی که جنگ، کمبود یا قحطی باشد،از جمله حقوق دولت، این است که مواظبت کند و در یک حدّ نازلی به تودهمردم برسد تا از گرسنگی رنج نبرند و تلف نشوند. اصالت در اسلام، با آزادی انسان است و کرامت انسان هم در این آزادی است،این ارض اللّه، مال عباداللّه است و دولت باید به نحوی توزیع کند که نتایجبدی برآن مترتّب نشود. بخش خصوصی، به طریق اولی آزاد است؛ امّا آزادنیست که کاری که دولت هم نمیتواند بکند و برایش ممنوع است، مرتکبشود. امروز، بسیاری از ثروتها در سایه همین احتکارها، انحصارهإ؛ظظ وخیلی چیزهایی که درست نبوده انباشته شده است. یک قدم ایناست که فعلاً جلو اینگونه تکاثر را بگیریم. قدم بعدی، وظیفهای است که قانوناساسی برعهده ما گذاشته است که به حقوق ضایع شده رسیدگی کنیم و باحساب و کتاب پس بگیریم.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم
بسْمِ اللَّه الرّحْمنِ الرَّحیم
أرَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالدّینِ / فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیتیمَ /وَ لایَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسکْینِ/ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ / أَلَّذینَهُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ / اَلَّذینَ هُمْ یُراؤُنَ / وَیَمْنَعُونَ الْماعُونَ.
خطبه دوّم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسوُلِ اللَّهِ وَعَلی عَلِیٍّ أمیرِالُمؤْمنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقةِ الطّاهِرَةِ وَ عَلیسبْطَیْ نَبیِّ الرَّحْمَةِ الحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِالْحُسیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِجَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ موُسی وَ مُحَمَّدبنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِمُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَالخَلَفِ الْهادی المَهْدی.
جهاد سازندگی و سازمان بهزیستی کشور، این هفته را هفته جهاد و هفتهبهزیستی اعلام کردهاند؛ دو نهاد و دو جریان که در خدمت محرومین کشورندو قابل توجّه. جمعی از برادران شوراهای اسلامی روستاهای کشور، به خاطرهفته جهاد، به تهران آمدهاند و امروز هم در نمازجمعه حضور دارند که به آنهاخیرمقدم میگوییم و تشکرّ میکنیم. جهاد سازندگی، به این انقلاب و اینکشور خدمات فراوانی کرده است و حقّ زیادی به گردن تاریخ انقلاب ما دارد.روستاهای ما، تا آنجایی که در پوشش جهاد قرار گرفتهاند، برای اوّلین بار،دارند حضور نعمت حکومت را احساس میکنند که انشاءاللَّه این حضور واحساس باید توسعه پیدا کند. خدماتی که جهاد سازندگی، در این مدّت کوتاهِ عمرش، در کشور کرده،چیزی نیست که بشود در بخشی از یک خطبه آنها را ارزیابی کرد. مردممیدانند، بالحس و عیناً دیدهاند: جوانهایی که - بدون هیچ توقّع - از همیندانشگاه و دانشگاههای دیگر و مدارس و سایر مراکز، برای بهداشت،لولهکشی، ساختن حمّام، و برای خانهسازی، راهسازی، و برای آموزش مردم،اشاعه فرهنگ انقلاب، ایجاد کتابخانه و هزاران کار دیگر به روستاها رفتند وآنهایی که از امکانات و توانهایشان برای ساختن راه و پل و سنگر در جبههاستفاده کردند و در واقع وسیله پیشرفت نیروهای ما شدند و زیر رگبار گلوله وخمپاره، بهترین مهندسی نظامی را در تاریخ جهان به وجود آوردند ... آری!اینها نیازی به تعریف و تمجید ندارند. ما فقط دعا میکنیم که خداوند به ایناندر راه اهداف مقدّسشان و آن انگیزه بزرگتر که قرب به خداست، توفیق بیشتریعطا فرماید! بهترین هدیه برای آنها، تعبیر رهبر عزیز و امام امّت در بیانیهدیروزشان بود که فرمودند این [خدمات] توشه راه اینهاست. سازمان بهزیستی کشور، که امروز یکپارچه در خدمت عقب ماندهها ومحرومان و نیازمندان کشور است، هفته بهزیستی اعلان کرده و من -مخصوصاً - به هموطنانمان توصیه میکنم که به اخبار و اعلاناتی که اینسازمان منتشر مینماید، توجّه کنند و با رسالت و وظایف آن آشنا شوند تا اگردر گوشه و کنار کشور، محروم و معلول و عقبافتاده و بیتوانی وجود دارد،مرجعی برای خود بشناسد و با این سازمان آشنا گردد. امیدواریم که اینسازمان، در آینده، همه عقب ماندهها و عقبافتادههای کشور را - که به هردلیلی، روحی یا جسمی، اینگونه شدهاند - در پوشش قرار دهد. توفیق اینسازمان را، که پس از انقلاب جهشی کرده و امروز نیروهای فراوانی از مخلِصینکشور در آن جمع آمدهاند، از خداوند آرزو میکنیم و این امید را داریم کهعزیزان بهزیستی بتوانند رسالت عظیم خویش را به انجام رسانند و کشور ما،در آینده، محرومِ بیمأوا و پناه نداشته باشد. دو - سه هفته قبل، از حزباللَّه خواستم که شعارهایی را ندهند؛ من دراینجا از این پشتوانههای گرانقدر انقلاب تشکرّ میکنم. حزباللَّه ثابت کرد کهبرخلاف تبلیغات سویی که مغرضان سرداده و میدهند، از انضباط پذیرترینجریانهای کشور است. تلفنهای زیادی به من شد؛ مثلاً از گردان موتوری تیپفلان یا گردان دوچرخه یا گردان پیاده و دیگر مراکز حزباللَّه، و میگفتند که مانمیخواهیم وقتی مسؤولان کشور چیزی میگویند از خودمان ارادهای داشتهباشیم؛ ما میخواهیم تسلیم محضِ تشخیص مسؤولان باشیم. یک دنیا ازاینهاتشکرّ میکنم! اینها ما را سرافراز کردند. این نیروی عظیم که حافظ انقلابمابوده است و در حسّاسترین مواقع، آن زمان که لیبرالها و منافقین طغیان کردهبودند، انقلاب را نجات دادند - چرا که خودشان صاحب این انقلاباند -چنین نظم و انضباطی از خود نشان میدهند. توضیحی هم خواستند که الآنعرض میکنم. منظور از آن پیشنهاد که مرگ بر بیحجاب نگویید، این نیست که بابیحجابی مبارزه نشود. گفته شده که بعضی از خانمهای بیحجاب از آنپیشنهاد، سوءاستفاده کرده و گفتهاند: فلانی که این حرف را زد؛ شما دیگر چهمیگویید؟! خواهش میکنم هر دو طرف به حرف من خوب توجّه کنند! مانمیگوییم با بیحجابی مبارزه نشود. من ابتدا به خانمهای بیحجاب گفتم کهخودتان را با شرایط جامعه اسلامی منطبق کنید؛ چرا که این محیط ایجابمیکند محجّبه باشید و اگر نباشید، کرامت خود را از دست میدهید. بهدوستان حزباللَّه هم گفتم که برخوردتان در این مورد، باید قرآنی و اسلامیباشد؛ با فحّاشی و اهانت نمیشود دین را تبلیغ کرد. آیهای از قرآن برایتانمیخوانم تا همه چیز را خودتان دریابید. خداوند در قرآن کریم به مسلمانهامیفرماید: وَ لا تَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوااللَّهَ عَدْواًبغَیْرِ عِلْمٍ کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ...[ = و آنان که جزخدا را میخوانند (و میپرستند) دشنام ندهید تا مبادا(آنهانیز) از سرکینه و عداوت جاهلانه، خداوند را دشنامدهند؛ برای هرگروهی کردارشان را بدین گونه آراستیم ...] قرآن، به مسلمانها میگوید: به مشرکینی که بتپرستاند، مثلاً سنگ را مثلخدا میپرستند و یا فرعون را در مرتبه خدایی قرار میدهند، اهانت نکنید وفحش ندهید! بعد علّت آن را میفرماید که: وقتی شما فحش دادید، آنها هم بهخدا فحش میدهند. آن که به خدا فحش دهد، در وهله اوّل برای خودش مایهسقوط از انسانیت است و در وهله دیگر، وقتی انسانی به خدا فحّاشی کرد،ابهّت مقام الهی میشکند. خداوند در آیهای دیگر میفرماید: أُدْعُ إلی سَبیلِ رَبِّکَ بالْحِکْمةِ وَ الْمَوْعِظةِ الْحَسَنَةِ وَجادلْهُمْ بالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بمَنْ ضَلَّ عَنْسَبیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بالْمُهْتَدینَ [ = با حکمت و پند نیکو به سوی راه پروردگارت بخوان و دعوت کن و با ایشانبدانچه نکوتر است مجادله و ستیز کن؛ پروردگارت،بیشک، به کسی که از راه او گم گشته داناتر است واوست عالمتر به هدایت شدگان.] حزباللَّه، بدون تردید، حزبقرآن و عامل به آن هم میخواهد باشد. بههر حال، پیشنهاد و حرف من این بود که با شعار مرگ بر بیحجاب نمیتوانبا بیحجابی مبارزه کرد. البتّه امربهمعروف و نهیازمنکر باید فراموش نشود وحتماً انجام گیرد! در ادارات، سینماها، پارکها، معابر عمومی، میدانها و خلاصهدر همه جا، مردم باید مواظب باشند و با برخورد صحیح، جلو این جریانفاسد را، که سوغات غرب است، بگیرند. بروید کار توضیحی کنید! به همیننحو که بنده عرض کردم، بگویید که بیحجابی چیزی نیست، مگر عَرضهرایگان چیزهایی که خریدارانش فقط افراد فاسدند! با توضیح و بیان، آنها راروشن کنید. اینگونه حرکت کنید. البتّه در شرایطی، افرادی دریده پیدا میشوندکه هیچ منطقی آنها را قانع نمیکند؛ این موارد را اسلام پیشبینی کرده و طبعاً ماهم با حکم اسلام برخورد خواهم کرد. و امّا ... موضوع مهمّ روز، تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و پیامدهای آناست که پس از پرداختن به جوانب آن، به بیان برداشتی کلّی از این فاجعهخواهم رسید. در بیانات آقای محسنرضایی، فرمانده سپاه پاسداران - که درطول راه گوش میدادم - مقداری از این مسایل توضیح داده شد. مطالبایشان را، چون مردم شنیدند، تکرار نمیکنم، امّا نکات مهمّی در اینقضایاست که مردم ما باید بدانند و عرض خواهم کرد. حدود 8-7 ماه پیش، به مناسبت روزقدس یا مورد دیگری، خطبهای ایرادکردم که خواهش میکنم صداوسیما بار دیگر آن را برای مردم پخش کند؛ الآننیز آن حرفها را تکرار نمیکنم و تنها اشاراتی به آن خواهم داشت. همانگونه کهتحلیل کردم، از نظر ما اصل وجود اسرائیل مایه حرف است. مسأله، این نیستکه اسرائیل فقط به لبنان تجاوز کرده است. در آن خطبه هم گفتم که وجوداسرائیل در منطقه - ولو در هزارمترمربّع - مایه بلاست و این بدبختیها را درپی دارد و باید هر چه زودتر این غدّه سرطانی را - به قول امام - از پیکر منطقهخارج کرد. این، اصل مسأله است و یکی از آن مواردی که ما میگفتیم،امروز پیش آمد. ما برآنیم که اسرائیل، به مثابه یک آلت دست در منطقه، در اختیارآمریکاست و نه تنها در اختیار آمریکا، که در اختیار ناتو - و حتّی اردوگاهشرق نیز هست. یعنی هر طرف به نفع خود - به نحوی - از آن بهرهمیگیرند. این مجموعه، اغراض و خواستهای خود را از طریق اسرائیل و بهبهانه وجود آن پیش میبرند: اسلحه میفروشند، کشورها را تهدید میکنند،جنگ به راه میاندازند، بین حکومتهای اسلامی منطقه تفرقه ایجاد میکنند و... به هر نیّتی که خواستند جامه عمل بپوشند، اسرائیل بهانه و وسیلهای برایپیشبرد آن است. این، از معتقدات ماست. از آن جهت میگویم ما، که به هرحال، بنده نیز عدّهای همفکر دارم؛ هر چند ممکن است همه مردم اینطور فکرنکنند؛ امّا تصوّر بنده این است که شاید در یک بحث مستدل، نتوان به راحتیآن را انکار و در آن خدشه وارد کرد. این، بُعد مهمّی از قضایاست. ضمن اینکهماهیّت توسعهطلب اسرائیل را هم، که مّدعی تصرّف منطقهای از نیل تا فراتاست، نباید از یاد برد و حرکت اخیرش نیز یک گام دیگر به آن سمت است.به هر حال، این تجاوز صورت گرفت و در چند بُعد باید به آن رسید. یک بُعد این فاجعه، به کشورهای اسلامی مربوط میشود و این خاکمرگ و بیتفاوتی که زیر آن پنهان شدهاند! تاریخ چند روزه اخیر، برای همهانسانهای دردمند و نگران سرنوشت مسلمانها، مایه اندوه و حسرت است!!جوانهای ما، به بسیاری از پیش - زمینهها، علل و حتّی حوادثی که در چند دههاخیر، حول اسرائیل رخ داده است، وقوف ندارند. ما که میدانستیم و با دیدگانخونبار، حوادث منطقه را نظاره میکردیم، بعینه میدیدیم که از آغاز تکوّناسرائیل در منطقه، بارها این قضیه تکرار شده است. همان روز اوّل کهفلسطین را تقسیم کردند، این جنایت پا گرفت. چند سال پس از آن بود کهاسرائیل از 14 هزار کیلومتر به 21 هزار کیلومتر ترقّی کرد و از آن پس همهخاک فلسطین را به اشغال در آورد. زمانی که به 21 هزار کیلومتر رسید، وقایعیمثل اتّفاق اخیر پیش آورد؛ در ژوئن 1967 که تجاوزی همه جانبه را - بهمعنی اخصّ آن - سازمان داد و شبه جزیره سینا، اراضی غرب رود اردن،بیتالمقدّس شرقی و ارتفاعات جولان را متصرّف شد، چنین وضعی پیشآمد. کسانی که به تاریخ فلسطین و منطقه آشنا هستند، میدانند که تاریخ درحال تکرار است و امروز هم صحنه دیگری مکرّر شده است. کشورهای اسلامی نیز، همچنان که امروز عمل میکنند، در آن روزهاموضعی منفعل و پاسیو از خود نشان دادند یا بهتر بگویم در خواب مرگ فرورفتند و بیموضع ماندند. این حقایق را باید به آگاهی نوجوانها و جوانهایخود برسانیم تا بدانند پیرامون آنها چه خبر است و استعمارنوین، به دستصهیونیستها، چگونه عِرْض و ناموس مسلمین را ملعبه مطامع واغراض خود ساخته و سرزمینهای مقدّساسلامی را میبلعد. از سال 1947 -یعنی سیوچند سال پیش - تاکنون، این پنجمین بار است که حادثهای به اینزشتی تکرار شده و هربار هم واکنش کشورهای اسلامی منطقه همین بودهاست که ملاحظه کردید: چند بیانیه بیضمانت اجرا و محکوم کردن سرد و بی روح، یک سروصدا برای خالی نبودن عریضه و بعد همنشستن و نظاره کردن کهاسرائیل، پیشرفت اخیرش را کم کم مشروع کند و رسمیت بخشد! بله، اینحادثه در حال تکرار است! ولی انشاءاللَّه جمهوری اسلامی ایران، این بار جلوتکرار تاریخ را خواهد گرفت. واقعاً برای کشورهای اسلامی - هم دولتها و همملّتها - ننگ است! اگر ملّتها ذرّهای غیرت داشته باشند، دولتها نمیتواننداینگونه پررو باشند؛ مجبور میشوند جلو تجاوزگران بایستند. آری! اگر ملّتهانخواهند، دولتها غلط میکنند اینقدر پرادّعا باشند که در شرایط بارش آتش وگلوله و سیلاب خون در لبنان، در کاخهای خود لَم بدهند و از شخصیتهایآمریکایی با میز قمار و شراب پذیرایی کنند! مسأله دیگر در همین مورد، برخورد دنیای - به اصطلاح - آزاد با اینحادثه بود که بسیار رسوا کننده و افشاگر است. آنچه امروز در لبنان میگذرد، ودر چند روز اخیر شاهد آن بودهایم، به قدری تلخ است که اگر یک کفتار همعمق آن را دریابد و باز آرام بنشیند، برایش زشت و ننگآور است! تا چه رسدبه یک انسان، آن هم مدّعی حقوق بشر و آزادی! در مدّت چند روز، آنطور که منابع فلسطینی و غیر آن اظهار داشتند، بیش از30 هزار نفر کشته، بیش از 80هزار نفر مجروح، حدود 10هزار نفر مفقودشدهاند و چند شهر به کلّی منهدم و صدها روستا ویران شده است. جنگی باچنین وسعت و در محدودهای فشرده و پرجمعیت، نتیجهای جز این ندارد.وقتی در محدودهای کمتر از دوهزار کیلومتر مربّع، هزاران پرواز هواپیماصورت گیرد و دهها هزارتُن بمب خوشهای و ناپالْم فرو ریخته شود و - از دریاو زمین - میلیونها گلوله توپ شلّیک گردد، معلوم است که چه خواهد شد! بندهبا این منطقه آشنا هستم. در آنجا صحبت از بیابان نیست، بلکه قدم به قدم آنروستاست و جمعیّت فشرده مردم. در این محدوده دوهزار کیلومتری، کهوسعتش به اندازه یک شهر است، طبق همان گزارشها، تا به حال 600 هزار نفرآواره شدهاند و اگر عدّهای نجات یافته باشند، کسانیاند که در منطقهسعدحّداد بودهاند یا به آنجا فرار کردهاند. وقتی که دانشجویان ما چند جاسوس آمریکایی را در اینجا حبس کردهبودند و آنها چلوکباب میخوردند و فیلم تماشا میکردند، عواطف دنیایآزاد جریحهدار شده بود! آنها که آنقدر نگران انسانیت بودند، به کجا رفتند؟! آنسازمانهای مدّعی حقوق بشر کجا هستند؟! آنهایی که امروز جمعیت حمایتاز حیوانات درست میکنند و اگر گنجشکی پایش زخم شده باشد، پانسمانشمیکنند و در قفس مخصوص بستری میفرمایند، به کجا رفتند؟! این همه انسان را در لبنان قصّابی کردهاند و مدّعیان حقوق بشر در مقّر خودنشستهاند و برای جانیان اسرائیلی کف میزنند! رئیس صهیونیستی مدّعیسوسیالیسم فرانسه میگوید که اسرائیل موفّق شد تروریسم را در کنار خودسرکوب کند! وقاحت را ملاحظه کنید!! از آن طرف هم آمریکا میگوید که مانمیتوانیم خرید اسلحه اسرائیل را محدود کنیم! 18 نماینده پارلمان آمریکاهم قطعنامه و بیانیه صادر میکنند که بر ریگان واجب است سیاست اسرائیل رادر جنگ لبنان تأیید کند. دیگر مجامع خبرساز و جوساز دنیای غرب همیکسره خفه شدند و این همه جنایت را نادیده گرفتند. من نمیدانم اینها دیگرکی هستند! چطور میتوانند به چشم مردم نگاه کنند؟! این همه روزنامهنگار، باچه آبرویی فردا از یک مدّعی و سیاستمدار دیگر مصاحبه میطلبند؟! اینقلمها چرا شکسته؟! این زبانها چرا بسته شده؟! این دهانها چرا خفه شده؟! اینسیاستمداران چرا اینقدر بیانصاف و بی وجدانند؟! چرا دنیا تا این حد تاجرخون است؟! کسانی که خود را به دنیایی که آزاد مینامند(!) متعلّق میدانند و از حقوقبشر دم میزنند، کثیفترین کارها و زشتترین جنایتها را شاهدند و خفهشدهاند. تردیدی نیست که اتّفاقات اخیر، توطئه خود اینهاست که آمدند در کاخورْسای، همان جایی که میراث و یادآور انقلاب کبیر فرانسه است، نشستندواین توطئه کثیف را پی نهادند و این ملّت محروم را قربانی کردند. این قربانیان چه کسانیاند؟ صدهاهزار نفرشان، فلسطینیهایی هستند که ازوطن خود آواره شدهاند. بچههایشان را به دوش کشیدهاند و لانهای در آنجابرای خود تدارک دیدهاند. من، اردوگاههای اینان را از نزدیک دیدهام. انسان درشرایط عادی که به درون این اردوگاهها میرود، گریهاش میگیرد؛ حال چهرسد به اینکه حادثهای این سان فجیع را هم شاهد باشد. این بیچارههای آواره،لانهای روی زمین یا زیرزمین برای خود ساختهاند و با صدقه دیگر کشورهایاسلامی در آنجا زندگی میکنند. جز اینها، عدّه زیادی از محرومان لبنانهستند، که 10 - 15 سال است زیر فشار جنگهای داخلی آنجا، دارند بدبختیمیکشند، و یا از جنگ بیروت فرار کردهاند و یا از مناطق دیگر، و اغلب درمناطق روستایی جنوب ساکن شدهاند. انسانهایی مظلوم و دربه در - از این دست که گفتم - به این صورتبیشرمانه و وقیح، به نحوی که همه شنیدید، کشته و زخمی و آواره شدهاند.آخر 600 هزار آواره جنوب لبنان به کجا میتوانند بروند؟ آنجا که مثل ایراننیست که مثلاً مردم تهران به استقبالشان بشتابند و یا بستگانشان آنها را بهرامسر و نوشهر و مانند آن ببرند و در ساختمانها اسکان دهند. خدا میداند کهالآن در چه بیابانی، زیر چه درختی و در کدام ویرانهای به سر میبرند! آن هممجروح، و بیمناک از حملههای مکرّر. آخر 80هزار زخمی را در لبنان کجا میتوان برد؟ چه میشود برایشان کرد؟بیانصافهایی که در کاخ ورسای نشستهاید و نقشه میکشید! خودتان کمیحساب کنید! معلوم است که بمب با آدم چکار میکند. 80هزار آدمی که یاناپالم بدنشان را سوزانده و یا دست و پا و سرشان شکسته، با خونریزی شدیدو بدون امکانات، اغلب به همراه بچههای معصوم و مجروح، کجا میتوانند در بیابان بروند؟ چگونه میتوانند زندگی کنند و حدّاقل - نفس بکشند؟ واقعاً اینانسان نماهای مدّعی حقوق بشر، از گرگ و کفتار و هر حیوان پستی که بتوانمجسّم کرد، بدتر و حیوانترند!! این جنایتکاران صهیونیست، که بدون تردید سادیسم دارند، به انگیزهبیاثر کردن پیروزیهای رزمندگان ما و انتقام از اسلام، جنایات لبنان را مرتکبشدند. اینها، چون در اینجا نتوانستند علیه ما کاری بکنند، آمدند آنجا تا انتقامپیروزی ایران را از شیعیان لبنان و فلسطینیهای محروم و آواره بگیرند! اینهانمونه بارز جنایت در جهان امروزند که متأسّفانه، ابزار تبلیغات دنیا نیز دردستشان است. کورانی از تبلیغات انحرافی و مسموم درست کردهاند تا مردم راگیج و سردرگم کنند! مردم را به سوی بحثهایی از این قبیل میکشانند که [در اینجنگ نابرابر] اسلحه روسی بهتر بوده یا اسلحه آمریکایی! فلسطینی بهتر وتاکتیکیتر جنگیده یا اسرائیلی! و از این قبیل مباحث پوچ و بی معنی طرحمیکنند و مردم را با تحلیلهای منحرف کننده سرگرم میسازند. در یک سو، آن جنایتکاران را در نظر آورید و در سوی دیگر مسلمانها وعربهای بی پناه را. آنچه خیلی مایه تأسف و شرمندگی و نشانه اوج دنائت وروسیاهی است، سرسپردگی کاخ نشینهای دنیای عرب، مدّعیان دروغین اسلاماست که به خاطر نوکری جنایتکاران، امّت خود - مسلمانها و عربها - را قربانیمیکنند! این دیگر نهایت پستی است که به اصطلاح - خادم الحَرَمَیْن درکنار کعبه مقدّسه بنشیند، نوکر پول بدهِ آمریکا باشد - توجّه کنید: پول بده، نهپول بگیر! - و این جنایات بیخ گوش او رخ بدهد و ... انگار نه انگار! چرا این قدر ضعیف هستید؟ چرا این قدر بی ارادهاید؟ واقعاً اینها از یکعروسک هم ضعیفتر و پایینترند! اگر ذرّهای از خودشان اراده و غیرتداشتند، دست کم برای یک هفته، جلو صدور نفت خود را به غرب میگرفتند.گیریم که گفتید زورمان نمیرسد، یا کارشناس نداریم، این کار را که - لااقل - میتوانید بکنید که چند بمب در لولههای نفتتان منفجر کنید تا در فاصلهتعمیر لولهها، نفت به آن سو نرود. مطمئن باشید که اگر نفت نرود، اسرائیل بهحیات خود نمیتواند ادامه دهد و آمریکا هم نخواهد توانست این جنایات راتمهید کند و سیل اسلحه را به اسرائیل سرازیر سازد. واقع این است که شما، نهاراده دارید و نه احساس و وجدان! به دنبال چه هستید؟ حکومت را برای چهمیخواهید؟ چرا این مردم را رها نمیکنید؟.. و من از این مردم متحیّرم! اینعربها؛ که چرا حرکتی نمیکنند و سرانجام کی زمان آن فرا میرسد که این حکّامبی اراده غاصب را از کاخهایشان بیرون بیندازند...؟! در اینجا، سؤال و فرض دیگری پیش میآید که به تکلیف ما مربوط است.حال که اسرائیل به این جنایات دست یازید و امّتهای عرب هم به تأسّی ازرهبران، سکوت اختیار کردند، تکلیف چیست و ما چه باید بکنیم؟ باز آنسخنی را که در چند خطبه پیش عرض کردم، تکرار میکنم که تنها راه مبارزه بااسرائیل، ایجاد سپاه و ارتش مشترکِ مسلمانان است. الآن برای اینکه شّراسرائیل را کم کنیم، زمینه - از جهات گوناگون - مهّیاست. این جنایت، کهوجدان بخشی از مردم دنیا را بیدار کرده است، زمینه جهانی به ما میدهد که بهاین معرکه وارد شویم. اسرائیل با پای خودش توی دام آمده؛ همان کاری کهصدّام کرد. آن روزی که صدّام به دزفول و اهواز و آبادان نزدیک شد، گمانمیکرد قادسیّه را فتح کرده! اسرائیل نیز امروز خیال میکند حضرتموسی(ع) است(!) که از رودنیل و دریای سرخ گذشته است. به هر حال،اسرائیل اکنون خودش به دام افتاده و زمان مبارزه جدّی فرا رسیده است. چرا؟توضیح میدهم: دنیا بداند! شما ایرانیها نیز بدانید و دقّت کنید که اسرائیل نمیتواند جنگیطولانی را تحمّل کند. حدود دو میلیون و خردهای، جمعیّت خود اسرائیلیهادر خاک فلسطین است. حدود 600 - 700 هزار نفر هم فلسطینی هستند کهدشمن و ضدّاسرائیلاند. از جمعیّت اسرائیلی هم، بیش از نیمی از آنها ازسرزمینهای شرقی رفتهاند که به خاطر تبعیضات آشکار و رو به تزاید یهودیاناروپایی، دل به حکومت اسرائیل ندادهاند و تحت ستم قرار دارند، بالاجبار همماندهاند. وضع داخلی آنجا بسیار بد است و از نظر امنیّتی نزدیک به صفراست. اقتصاد اسرائیل چنان وابسته است که اگر اطرافش را ببندیم ومحصورش کنیم، در مدّت کوتاهی خفه میشود. بازار و منبع انرژی آن همبیرون از آنجاست. نیروی انسانی مختصری دارد که اگر در میدان جنگ مشغولباشند، همه چیز تعطیل میشود. با توجّه به همه زمینهها و امکانات بالقوّه وبالفعل، ما میتوانیم اسرائیل را دو سال یا بیشتر در این حالت نگاه داریم. من از سایر کشورهای عربی، که موضعشان معلوم است، حرفی نمیزنم؛روی کشورهایی حساب میکنم که در جبهه پایداری و مدّعی پایداریاندو تجربههای اخیر هم نشان داده که میتوانند در قول خود صادق باشند. مامیتوانیم - با هم - یک ارتش مشترک درست کنیم و در همین لبنان، اسرائیلرا منهدم نماییم. همان کاری که در دزفول و غرب رودکارون با عراق کردیم، بااسرائیل در لبنان میکنیم. در زمینهای لبنان هم بهتر میتوان جنگید. آن منطقه،برای جنگیدن بچههای سپاه ما جان میدهد! زمانی که بچههای سپاهمیخواستند در بیابانهای اهواز بجنگند، مجبور بودند روی زمین صاف جلوبروند؛ عراقیها هم با اسلحه و گاهی با تیربار ضدّ هوایی 23 میلیمتری، آنها رادرو میکردند. در لبنان، اینطور نیست و هریک از بچههای ما میتوانند باموضع گرفتن روی یک تپّه، جلو یک ستون نظامی اسرائیل را بگیرند و آنها رافلج کنند. این بچهها، روی زمین صاف و ریگزار، با کولهپشتی سنگین و زیرآفتاب و حرارت 45 تا 50 درجه، توانستند 5 لشکر مجهّز عراق را در غربرودکارون خرد و مضمحل کنند. مطمئن باشید که لشکرهای پیاده اسرائیل، بهمراتب از عراقیها ضعیفترند. قدرت اسرائیل، در نیروی هوایی آن خلاصهشده است که در چنین جنگی کاربرد نخواهد داشت. بچههای ما که به آنجا رفتهاند، در آغاز کار هستند و حتّی اگر ما بگوییمبرگردید، برنمیگردند. اینها آدمهایی هستند که برگشت در کارشان نیست؛ تا آنزمانی که ما موافق باشیم، میمانند و در صورت مخالفت، میگویند که ما بهعنوان وظیفه اسلامی میجنگیم. آری! اینان برای جنگ رفتهاند. و همه بدانندکه اگر ما نرفته بودیم، تا به حال آتشبس تحکیم شده بود. برای عربها کهمیبینند ایرانیها از جبهه جنگ خودشان بلند شده و رفتهاند تا در آنجابجنگند، خیلی زشت است که به شرایط تحمیلی گردن نهند و زیربار بروند! اگردر چنین جنگی حدّاقل نیروهای چند کشور ایران، سوریّه، لیبی، الجزایر وسازمان آزادیبخش فلسطین مجتمع باشند و هماهنگ عمل کنند، اسرائیل راهمانجا ذوب میکنند! مگر اسرائیل چقدر میتواند مقاومت کند؟ یک ماه،دو ماه ... و حدّاکثر یک سال! آن هم با وضعیّت اقتصادی و امنیّتی اسفباری کهذکر کردم. خواهند گفت که آمریکا به منطقه میآید و به نفع اسرائیل وارد جنگمیشود. اتّفاقاً بگذارید آمریکا بیاید. این مسأله را در جای دیگری هم گفتهام ومیدانید که وقتی آمریکا به ویتنام رفت، چه سرنوشتی برایش رقم زده شد.بدانید که بچههای سپاهی و بسیجی و ارتشی ما، ایمانشان هزار بار ازویتکنگها بیشتر است. این را مطمئن باشید! در عمل بارها نشان دادهاند.مسأله جالبتر این است که این منطقه هم برای جنگ بچههای ما با نیروهایآمریکا، از ویتنام مناسبتر است! در کنار جنگی که میکنیم، یک حقّ دیگر هم برای ما پیش میآید که خیلیمهم است: وقتی که داوطلبان ایرانی، عرب، هندی، پاکستانی، بنگالی،آفریقایی، اندونزیایی و دانشجویان ما در اروپا و آمریکا، برای نبردی مقدّس بهمنطقه آمدند، دیگر اجازه نخواهند داد که ما آنجا خون بدهیم و عربستانسعودی به آمریکا نفت بدهد تا بیاید و در کنار اسرائیل باشد! آیا در آن روزمصر جرأت دارد که کانال سوئز را به روی اسرائیل باز کند؟! آیا عربستانجرأت دارد به دشمنان ما نفت بدهد؟! اگر آن روز ما وارد جنگ شدیم، حدّاقلّکاری که کشورهای سازشکار عرب لازم است - و مجبورند - بکنند، این استکه در بایکوت و محاصره اسرائیل با ما شرکت کنند. ما اگر یک ماه رابطهاسرائیل را با جهان قطع کنیم، دیگر راه عبور ندارد؛ فقط از طریق دریای مدیترانه میتواند تردّد کند که آنجا را هم میتوانیم ناامن کنیم. اگر مسلمانهابجنبند - که باید بجنبند - اسرائیل را خفه میکنیم...!! از مسایل دیگری که باقی مانده و توضیح میخواهد، دو مطلب است: یکیاین است که بعضیها از همین حالا نِق زدن را از طریق رادیوهای بیگانه آغازکردهاند. دایههای دلسوزتر از مادر پیدا شدهاند! رادیوهای بیگانه دلشان برای مامیسوزد و میگویند اگر ایرانیهابه لبنان بروند، جبهه جنگ خودشان ضعیفمیشود! این، یک مطلب. مطلب دوّم، این است که عدّهای دیگر به مردم ایرانمیگویند که اجازه ندهید فرزندانتان بروند و درگیر جنگ لبنان بشوند! اینمطالب، توضیح لازم دارد که عرض میکنم. در مورد نکته اوّل، این را بدانید که جبهه ما ضعیف نمیشود. نیروهایی کهدر بستان و دزفول و خرّمشهر جنگیدند (که یکباره صدهزار نیروی آماده ومجهّز را به جان صدّامیها انداختیم)، همه آنها اسلحهشان روی دوششان قراردارد و منتظر فرماناند. ما، خیلی بیش از آنچه نیرو لازم داشته باشیم، قوایتربیت شده و مؤمن در اختیار داریم. مشکل ما، امروز این است که جوابداوطلبها را چگونه بدهیم؛ حرف این است! الآن جهاد سازندگی میگوید که بهما اجازه دهید، برویم در لبنان و جلو نیروهای صهیونیست، راهسازی وسنگرسا زی کنیم. ضمناً مطمئن باشید که ما در حال حاضر، اصالت و تقدّم رابه جنگ با عراق میدهیم. ما اگر در جنگ عراق پیروز نشده بودیم، حادثه لبنانپیش نمیآمد. آن حادثه، چنان که گفتم، به این جهت پدید آمد که پیروزیهایما در اینجا تداوم پیدا نکند؛ نقشه استکبار این بود. ما، تا مسأله عراق را حلنکنیم، تا تکلیف حزب بعث را معلوم نکنیم، تا تکلیف خسارتهایمان را معلومنکنیم و خلاصه تا حقّمان را نگیریم، هیچ نقطه از جبهههایمان با عراقتضعیف و سُست نمیشود. ما نیروهایی را به لبنان اعزام خواهیم داشت که دراینجا نیازی بدانها نباشد. در مورد نکته دوّم که میگویند لبنان به ما ربطی ندارد و بچههایتان را بهآنجا نفرستید! با صراحت و قاطعیّت عرض میکنم که اتّفاقاً خیلی هم به مامربوط است. ما اصلاً اعتقاد داریم که جنگ عراق به خاطر اسرائیل بر ماتحمیل شد و در واقع داریم چوب حضور و وجود اسرائیل را در منطقهمیخوریم. زمانی که ایران انقلابی به وجود آمد و خاندان پهلوی، که پشتوانهعظیم اقتصادی و سیاسی اسرائیل بود، برچیده شد و رفت، اسرائیل درخطر قرار گرفت. بلی! شاه که رفت، بگین تنها شد! آمریکا در صدد برآمد کهنگذارد ایران اسلامی و انقلابی، که ضدّاسرائیل و صهیونیسم است، در منطقهفعّال شود. ما به خاطر اسرائیل، گرفتار جنگ امروزمان هستیم و اگر این جنگخاتمه پیدا کند و اسرائیل بماند، مطمئن باشید که باز جنگ خواهیم داشت.آری! تا اسرائیل به این صورت در منطقه باشد، ما نمیتوانیم از جنگیاحتمالی فارغالبال باشیم. در جمعبندی مسایل باید بگویم: ما به لبنانمیرویم، چرا که اوّلاً جنگ اینجا هم از ثمرات شجره خبیثه اسرائیل است. وثانیاً، اصل برای ما خاک نیست؛ مرز ما عقیده است. جغرافیای اسلامی را، عقاید مرزبندی و ترسیم میکند، نه کوهها و رودها و خاکها. در هرگوشه ازجهان اسلام، اگر خطری متوجّه کیان اسلام و مسلمین باشد، وظیفه خودمیدانیم که دفاع کنیم. برای ما عرب، عجم، ترک، بلوچ، کرد، افغانی، و کّلاًآسیایی، آفریقایی و غیر آن مطرح نیست و هیچ مانع قومی و جغرافیایینمیتواند وظیفه را از ما سلب کند. ما به عنوان مسلمان و با نام انقلاب اسلامیو جمهوری اسلامی، جزو وظایف خود میدانیم که در لبنان هم به مثابه ایرانبجنگیم. آنجا هم اسلام است، آنجا هم مظلوم است، و در آنجا هم کفر با مامواجه است.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیطْانِ الرّجیم
بسْم اللَّه الرّحمن الّرحیم
أَلَمْ تَرَکَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بأَصْحاب الْفیلِ / أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْفی تَضْلِیلٍ / وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابیلَ / تَرْمیهِمْ بحِجارَةٍ مِنْ سجِّیلٍ / فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْ کوُلٍ. بسْماللَّه الرّحمن الّرحیم / لِأِیلافِ قُرَیْشٍ / ایلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ/ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا اْلبَیْتِ / أَلَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جوُعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ.