خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

خاطرات جمعه ۳ اردیبهشت: « ... برای نماز جمعه به دانشگاه رفتم ... در خطبه‌های نماز [جمعه] از کودتا، ازدواج همسران شهدا، مسائل اقتصاد و حمله به لبنان از سوی اسرائیل گفتم ... در بین راه نماز جمعه، اتومبیل من تصادف کرد و رادیاتور آن سوراخ شد.

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۶۱

     خطبه اوّل  

بسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمنِ‌الرَّحیم

اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمیَن، وَالسَّلامُ عَلی  رَسُولِ اللَّهِ‌وَآلِهِ الاَئمَّةِالْمَعصوُمینَ.

 قالَ اللَّهُ الْعَظیم فی کِتابهِ:

 أعُوذُباللَّهِ مِنَ‌الشَّیْطانِ‌الرَّجیمِ

 وَیُؤْثِرُونَ عَلیأنْفُسهِمْ وَلَوْ کانَ بهِمْ خَصاصَةٌ[1]

  در خطبه هفته گذشته، در بخش پایه‌های ایدئولوژیک عدالت اجتماعی - درقسمت اقتصاد - دو مطلب را گفتم:

 یکی روح حبّ ذات و خود خواهی انسان‌که این قسمت، احتیاج به‌مقداری توضیح دارد تا باز بشود و در نتیجه‌گیری، کارما آسان‌تر باشد. گفتم که حکمت خداوندی، در این دنیای مادّی، ایجاب کرده‌که انسان با نیروی عشق به‌ذات و حبّ‌نفس و علاقه به خود، مسلّح شود و گفتم‌که این نیرو، موتور حرکت و تکامل مادّی و بلکه تکاملهای‌معنوی در زندگی انسان است. مطلب این است که در نظر انسان - به طریق‌اوّلی - هیچ چیز، از خود انسان مقرّب‌تر و محبوب‌تر نیست؛ یعنی اگر حرکات‌یک انسان را ما تجزیه و تحلیل کنیم، در نهایت به این نتیجه می‌رسیم که تمام‌حرکتهای انسان، ریشه در خودخواهی و حبّ ذات افراد دارد. این واقعیت را نمی‌شود نادیده گرفت. این حالت اگر باز و بی‌کنترل باشد - با توجه به آن‌مطلب دیگری که گفتم انسان حریص است و سیر و اشباع نمی‌شود و اگر این‌حسّ خودخواهی انسان بی‌کنترل بماند، بی‌پایان می‌خواهد - دنیا تیره و تارمی‌شود.

 این است که در محیط اجتماعی، زندگی انسان باید کنترل بشود.  مارکسیسم و طرفداران مکتب مارکس، یک راه‌حل انتخاب کردند که‌نتوانستند موفق بشوند. آن‌ها آمدند و به‌طورکلی خواستند انگیزه فردی را دربخش اقتصاد از انسان بگیرند. اشکال کار مارکسیسم، در کنترل این نیروی‌عظیم انسانی، این است که کنترلی که می‌خواهد بکند، با جهان‌بینی مادّی‌اش‌سازگار نیست. جهان‌بینی مادّی مارکس و به‌طورکلّی مادّه‌گرایی، انسان، عواطف انسان، فرهنگ انسان، خواسته های انسان، اخلاق انسان و همه چیز ازمعنویات و مادّیات انسان را تابع جبریِ حرکت ابزار تولید و به‌دنبالش طبقه‌ می‌داند. با این طرز تفکّر، نیرویی را که بخواهد روی این حسّ خودخواهی‌انسان، کنترل بگذارد، ندارد. درحاقّ مکتب مارکس، باید و نباید اصلاً معنا ندارد، تکلیف معنا ندارد، آنجا جبر مطلق است. دین، فرهنگ، زبان ‌و حتّی تمام دستاوردهای هنری انسان، در تحلیل آنها، زاییده جبری حرکت‌ابزار تولید است. این‌ها نمی‌توانند به‌انسان بگویند - به‌طور تکلیف یا اخلاق -خودت را کنترل کن، محدود باش، یک مقداری از خواسته‌هایت را قیچی کن‌بده به‌دیگران! نمی‌توانند بگویند؛ اگر هم بگویند از مبنا خارج شده‌اند، چون‌خودشان را از آن جبر اجتناب ناپذیر تاریخی بیرون کشیده‌اند؛ و به طور کلی، اخلاق و رحم و مروّت و فداکاری و ایثار - تمام اینها - در مکتب مارکس‌خلاف مبناست؛ یعنی اگر بپذیرند برخلاف مبنا عمل کرده‌اند و ساختن یک‌جامعه سالمِ انسانیِ بدون تبعیضِ، با اخلاق، در برنامه مارکس، کاری محال‌است و اصلاً دنبالش هم نیستند. آن‌ها با همان راه خودشان پیش رفتند و آن‌اینکه مالکیت فردی را به‌طورکلّی نفی کنند تا انسان نتواند تحت غریزه‌خودخواهی در تولید وارد بشود؛ و در حرکت اقتصادی، مسأله خودخواهی‌نباشد. این حرکتی است که خیلی خطرناک شد، برایشان خیلی گران تمام شد ومسایلی که اشاره کردم و جای بحثش اینجا نیست.

 در دنیای سرمایه‌داری هم این گرگ هار، این کفتار درنده را، این نفس‌سیرنشدنی انسان را آزاد گذاشتند که تا هر جا می‌خواهد پیش برود و نتیجه‌اش‌این شده است که راکفلرها در کنار سیاههای بدبختی که در زیر این آسمان هیچ‌چیز ندارند، در کنار هم در شهری مثل نیویورک زندگی می‌کنند. آن هم به آن‌بلا مبتلا شده است.

  گفتم اسلام که دین فطرت است و دین خداست و برنامه خالق جهان‌است، با واقع‌بینی، اوّلاً ضرورت این حسّ خودخواهی را می‌داند، چون‌صاحب دین، این حس را آفریده؛ فقط بحث این بوده که چگونه کنترل بکند. کنترل هم خیلی جالب است؛ قسمتی با قوانین و مقرّرات کیفرهاست - که‌خیلی کم است - و قسمت اساسیش در بحث تربیتی و توجّه‌دادن انسان‌به واقعیت‌هاست. قرآن  (واسلام) قبول دارد و ضروری می‌داند که انسان، خودخواه باشد و خودش را دوست بدارد. باید باشد! منتها، یک واقعیت راجلوِ چشم انسان گذاشته که چقدر زیبا مسأله از لحاظ فکری حل است! به انسان می‌گوید که خودخواهی درست، امّا این خودخواهی مسیر صحیحش‌این است که انسان خودش را در خدا و حق محو بکند؛ یعنی یک انسان‌خودخواه، با فکر صحیح و واقع‌بین، کسی است که خودش را در خداوند ومبدأ و معاد و مرکز حق و حقیقت جهان، محو و نابود بکند. این نهایت‌استفاده از روح خودخواهی انسان است؛ یعنی به‌انسان می‌گوید که راستی، اگر خودت را دوست می‌داری و می‌خواهی خودخواه باشی و به‌فکر منافع‌واقعی خودت هستی، خدا و حق را دوست بدار! هرچه از این جاده منحرف‌بشوی، این حسّ خودخواهی، اشتباه کرده و داری بد استفاده می‌کنی. ظرافت‌قرآن این است که در یکی از آیات می‌فرماید: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوااللَّهَ فأَنْسیهُمْ اَنْفُسَهُمْ[2] 

 ببینید! چقدر این آیه ظریف است. شما مثل آنهایی نباشید که خدا را فراموش‌کردند، در نتیجه خودشان را فراموش کردند. شاید بعضیها خیال کنند که این‌کیفر است؛ یعنی هر کس خدا را فراموش کرد، کیفرش این است که خودش رافراموش بکند. نه! قرآن اصلاً می‌فرماید که فراموشی خدا در حقیقت‌فراموشی خود آدم است؛ یعنی آدم، منفعت خودش را در ذکر خدا باید پیدابکند و آن روزی که خدا را از خاطر و ذهن و هدف دور کردی، خودت را اصلاًگم کردی. خودت را در خدا پیدا کن!  وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً[3]  قرآن  گاهی نتایج طبیعی حرکت را به‌عنوان کیفر حرکت معرفی کرده. مثلاًدرباره منافقین یا کفّارِ یکدنده لجوج و معاند می‌گوید: ذلِکَ بأَنَّهُمْ امَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا  فَطُبعَ  عَلی قُلُوبهِمْ[4]  آدمی که یکدندگی می‌کند، یا بعد از ایمان، مرتدّ می‌شود یا در ایمانش نفاق ‌به‌خرج می‌دهد، برقلبش و فکرش یک مُهر ختمی می‌خورد و این قلب دیگر حقیقت را نمی‌فهمد. نه‌اینکه این کیفر آن است؛ ظاهرش این است که کیفر است، امّا این واقعیت است؛ یعنی آدمی که به‌این مرحله رسید، روحیه و درکش کور می‌شود؛ گمراه می‌شود. وَمَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً  [5]  کسی که این‌طور گمراه بشود، قلبش مختوم است و راه نجات برایش پیدا نمی‌شود. به‌صورت کیفر مطرح شده، امّا واقعیت است؛ یعنی این حرکت، انسان را به‌آنجا می‌رساند.

در مورد دوستی با خدا و خود انسان، مطلب را قرآن‌این‌طور حل می‌کند که اگر ما خودمان را دوست می‌داریم و عشق به‌خودمان ‌داریم، راه صحیح ارضای این خودخواهی این است که تسلیم حق بشویم. خدا می‌گوید که اگر محور را خدا و دین حق و قرآن  قرار بدهید و در این ‌راه حرکت بکنید، همه وجود خودتان را درک کرده‌اید. آن آیات معروف سوره ‌توبه را ببینید، در آنجا که ولایت مطرح می‌شود:    یااَیُهَّاالَذّینَ امَنوُا لاتَتَّخِذُوا اباءَکُمْ و إِخْوانَکُمْ أَوْلِیآءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الایمانِ [6]    در آیه بعدش می‌گوید:    قُلْ اِنْ کانَ اباءُکُمْ وَ أَبْنآءُکُمْ وَ إخْوانُکُمْ وَ  اَزْواجُکُمْ‌وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ  تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ  إِلَیْکُمْ‌مِنَ اللّهِ‌وَ رَسوُلِهِ‌وَ جِهادٍفی سَبیلِهِ، فَتَرَبَّصوا  حَتّی یَأتِیَ‌اللّهُ بأَمرِه[7]

 ببینید چقدر ظریف است! اوّل - در آیه قبل - ولایت را مطرح می‌کند (اینجاولایت، ولایت حُبّ است، نه ولایت سرپرستی)؛ می‌گوید رابطه شما با زن‌و بچه‌هایتان و خانه‌تان و پدر و مادرتان باید تحت‌الشّعاع رابطه با خدا باشد. هشت چیز را اسم می‌برد، پدرها، اولاد، برادران، همسران، خانه مطلوب وتجارت رایج و کنزها و اندوخته‌های مالی. می‌گوید: این‌ها محبوب‌های‌شماست که با اینها دلخوش هستید دیگر؛ یک مقایسه بکنید، ببینید اینها رابیشتر دوست می‌دارید یا خدا را (حالا همان آیه قبلش می‌گوید که‌اینها را ولیّ خودتان نگیرید). این معیار را در ذهن مردم زنده می‌کند و می‌گویداگر به قلبتان مراجعه کردید و دیدید خدا از مالتان، جانتان، بچه‌هایتان، باباهایتان، خانم‌هایتان، خانه‌هایتان و اندوخته‌هایتان یک قدری عقب‌تر است، بدانید که منحرفید و بدبختید! صبر کنید؛ خدا می‌داند با  شماها چه کار بکند!(خداوند تهدید می‌کند)؛ یعنی انسان خودخواه دچار یک گمراهی می‌شود که‌در این مرحله، خودش را فراموش می‌کند و می‌افتد توی چاه. وقتی که قرآن‌برای ما الگو درست کند:

« قَدْکانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ، حَسَنَةٌ فی اِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ، إذْ قالوُا لِقَوْمِهِمْ إنّا بُرَءؤُا مِنْکُمْ و مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ، کَفَرْنابکُمْ وَ بَدابَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضآءُ اَبَداً حَتّی تُؤمِنوُا باللّهِ وَحْدَهُ إلّا قَوْلَ إبْراهیمَ ِلأَبیهِ َ لأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ ما أَمْلِکُ لَکَ مِنَ‌اللّهِ منشی ءٍ، رَبَّنا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنا وَ اِلَیْکَ أَنَبْناوَ اِلَیْکَ‌الْمَصیرُ[8]»

 الگو این است. ببینید، چقدر درس روانی است! من این مطلب را با ساده‌ترین بیان گفتم. بچه‌هایی که حرف مرا می‌فهمند، این مطلب برایشان روشن است. شما به‌ درون خودتان مراجعه کنید، حالت خودتان را بررسی کنید! در زندگی، در برخوردتان با حوادث، خودتان را آزمایش کنید؛ هر جا دیدید این مظاهری را که عرض کردم بر خدا مقدّم می‌دارید، متوجّه بشوید که راه خودخواهی تان دارد کج می‌رود؛ یعنی دارید از خودتان دور می‌شوید. هر جا که بین خدا و راه خدا و مظاهر دنیا مقایسه کردید و اینها را بر خدا مقدّم داشتید، بدانید که آنجا سعادت از شما دور می‌شود. خودخواه نیستید؛ اشتباه می‌کنید! خودخواه نبوده‌اید، خودخواه اشتباه‌گری بودید! امّا معکوسش؛ اگر دیدید که در زندگی، معمولاً خدا را مقدّم می‌دارید، مطمئن باشید که راه درستی انتخاب کرده‌اید. ده‌ها و صدها آیه در قرآن در این موضوع داریم. این معیار برای ما در زندگی می‌تواند بسیار مهم باشد و همیشه در خانه‌مان و در داخل وجودمان، با خودمان قاضی داریم، معیار داریم، راه داریم، صراط مستقیم و راهنما داریم. این راهنما را باید همیشه حفظ بکنیم. واقعاً هم این است. اگر انسان، خدا را بر همه چیز مقدّم بدارد، بهترین نوع زندگی را دارد. هیچ‌وقت ناراحت نمی‌شود، هیچ‌وقت ناراضی نمی‌شود، هیچ‌وقت شکست نمی‌خورد؛ چون هرحالی پیش بیاید آدم می‌بیند رضایت خدا را جلب کرده. رضایت خدا، در کنارِ هر چه از دست دادید، مهم‌تر است. با داشتن رضایت خدا، انسان آن لحظات آخر که در میدان جنگ‌جان می‌دهد، زیر شکنجه جان می‌دهد، در بیابان از تشنگی می‌میرد، هرحالی که دارد، اگر احساس بکند رضایت خدا را همراه خودش دارد، هیچ‌چیزی نمی‌خواهد. آن لحظات آخر در زندگی امام حسین (ع) را یادتان باشد که آخرین کلماتش اعلان حالت رضایت بین خودش و خدای خودش بود. خوب! این یک بحثی است که من امیدوارم در مراحل توجّه به اجراییات اسلام در اقتصاد، پایه اساسی برای بحثهای ما باشد. و امّا یک مطلب دیگر هم باز در این خطبه بگویم؛ که ان‌شاءاللَّه بعداً وارد اجراییات اسلام بشویم. یک اصل ایدئولوژیکی فکری دیگری هست و آن این است که ببینیم آیا در دنیا، در جهان، موادّ زمین و امکانات تغذیه و رفاه انسان این‌قدر هست که همه نیازهای انسانهای روی زمین را تأمین کند یا نه؟ ممکن است که در زمین، امکانات، از نیازهای انسان کم بیاید و انسانهای روی زمین یک روز دچار قحطی اجباری بشوند و موادّ زمین برای زندگی انسانها کافی نباشد.

 این یکی از بحثهای بسیار حسّاسی است که در یک دوران طولانی، استثمارگران و استعمارگران بین‌المللی خواستند از زمینه فکری غلطی سوء استفاده کنند. این تذکّر را در این بحث لازم می‌دانم که فردی به نام «مالتوس» خیلی وقت پیش  - حدود شاید دو قرن پیش یا کمتر نظریه‌ای داده  و گفته که انسانها رشدشان تصاعدی است و بازده موادّ غذایی زمین به اندازه نیاز انسانها نیست؛ بنابراین، تاریخ انسان، آینده انسان، محکوم است به اینکه عدّه زیادی از مردم از گرسنگی بمیرند.

 مالتوس، نظریه‌ای می‌دهد که می‌افتد دست استعمارگران و کتاب مقدّس  استعمارگران غربی می‌شود و اینها، این فرضیه را مهم می‌دانند و بعد مسأله تولید و کنترل نسل و مسائل دیگری را که می‌خواهند از این ناحیه استفاده بکنند، براین اساس تنظیم می‌کنند. این‌ها معتقدند که (مدّعی‌اند البتّه، معتقد نیستند؛ مدّعی‌اند که) منابع زیر زمین، در آینده به‌اندازه نیاز جمعیت انسانهایی که با این حرکت خاصِّ تصاعدی دارد رشد می‌کند، کافی نیست؛ بنابراین، بخشی از مردم، یا باید با کنترل حذف بشوند یا باید بپذیریم که بخشی از مردم گرسنگی بخورند!

 با این زیربنا، فقر اکثریت دنیا را توجیه می‌کنند، کنترل جمعیت دنیا را توجیه می‌کنند و از انفجار جمعیت دنیا - که همیشه به‌ضرر استثمار گران است - جلوگیری می‌کنند؛ و فکر کردند که زمینه‌ای برای خودشان درست بکنند که نسل اینها، برای همیشه مسلّط براوضاع اقتصادی دنیا باشد! از نظر اسلام، این حرف قابل قبول نیست. ما با آیات فراوانی از قرآن می‌فهمیم که مطلب این‌طور نیست. قرآن می‌گوید: «وَ اتیکُم مِنْ کُلِّ ماسَأَلْتُمُوهُ [9] » یعنی، هر چه در شما نیاز آفریده‌ایم، جواب این نیاز را هم برای شما داده‌ایم؛ و به طور کلّی، در جهان‌بینی ما که خداوندْ طرّاح جهان است، این مسأله نفی می‌شود و خوشبختانه دانشمندان بی‌غرض دنیا هم این مطلب را تأیید می‌کنند. 

گروهی در آمریکا، خارج از فشار سیاسی حاکم، به‌تحقیق پرداختند به‌نام گروه « بونر » - ظاهراً در سال ۱۹۵۶! این‌ها با وضع موجود دنیا (حالا علومی که بعداً پیش می‌آید و اختراعات بعدی را کاری نداریم؛ یعنی با وضع موجود دنیا که ما می‌توانیم ویتامین بسازیم، پروتئین بسازیم و موادّ زمین را می‌توانیم نقد بکنیم، از دریاها با صنعتی که داریم می‌توانیم بگیریم، از جنگل می‌توانیم بگیریم، از زمین می‌توانیم بگیریم، با صنایع موجود و امکانات کشف شده) گفتند که زمین ما، استعداد غذا دادن  به ۵۰۰ برابر جمعیت موجود دنیا را دارد؛ یعنی ا گر جمعیت موجود دنیا ۴ میلیارد نفر باشد، ۵۰۰ برابرش یعنی ۲۰۰۰ میلیارد آدم اگر در این دنیا بیاید، با علوم موجود، با کشفیات موجود و با امکانات فکری موجود بشر، می‌شود این بشر را تغذیه کرد؛ حالا چه چیزهایی جدیداً کشف بشود و انسان چه مسایلی از فضا، کرات دیگر و از اعماق زمین بگیرد، این‌ها چیزهای دیگری است.

پس ما این اصل در ذهنمان باشد که در طرّاحی آفرینش و در جهان انسان و این زمین، خداوند ترتیبی داده است که اگر بشر، به راه حق برود، تولید و توزیع مواد و غذا در دنیا عادلانه باشد، در این جهان، برپشت این کره خاک، ضرورت اینکه یک نفرانسان گرسنه بماند، پیش نمی‌آید. اگر چنین وضعی پیش بیاید، به‌دلیل سوء تولید یا سوء توزیع است؛ و قرآن با صراحت می‌گوید: خدایی که شما را خلق کرده و همه‌چیز را می‌دانسته، نیازهای شما را هم می‌دانسته و در این زمین برای شما قرار داده. خوب! این اصل، باز در آینده در بحث من مهم است؛ چون ممکن است برسیم به‌جایی که بعضیها فکر کنند که اصولاً چون زمین نمی‌تواند نیاز غذایی انسان را تأمین کند، باید بپذیریم که بخشی از مردم دنیا در فقر زندگی کنند و بخشی در غنا. نه! چنین چیزی هم در پایه‌های فکری ما نیست؛ چون ما دنبال یک زندگی هستیم، هدفگیری اسلام به طرف آن زندگی است که دیگر محروم نباشد و مُترِف هم نباشد. در این دیدگاه و این افقی که ما تعقیب می‌کنیم، فکر می‌کنیم که منابع زمین برای ما کافی است و این مسأله کنترل نسل و کنترل تولید نسل و از این چیزهایی که در دنیا مطرح است، برای ما پایه‌ای ندارد. بروید یک پایه دیگری برایش فکر بکنید! ما با جهان‌بینی و ایدئولوژی اسلامی‌مان معتقدیم که خداوند هر جنبنده‌ای را که آفریده، محلّ رزقش را هم تعیین کرده: « وَ مامِنْ دآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إلّا عَلَی اللَّهِ رزق‌ها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها[10] » چون جهان طرّاح دارد و بی‌حساب نبوده، آینده بشریت، محکوم به‌فقر و کمبود نیست؛ اما این ما هستیم که به‌دست خودمان یا فقر می‌آوریم، یا رفاه می‌آوریم. فکر می‌کنم این دو مطلب، در این خطبه روشن شد که ان‌شاءاللَّه از خطبه‌های بعد وارد مرحله جدیدی در بحث عدالت اجتماعی شویم

.    أَعوُذُباللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم

بسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمنِ الرَّحیم

وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإِنْسانَ لفی خُسرٍ/ إلا الَّذین امَنوُا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بالصَّبرِ.

    خطبه دوّم   

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ  وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرالْمُؤمِنینَ وَ عَلی سبْطیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ  وَالْحُسَینِْو عَلی عَلِیِّ بنْ‌الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ‌مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَدِّبْنِ  عَلِیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی  الْمَهْدی.

  در خطبه دوم، چند مسأله مهم را از مسائل جاری کشور در نظر گرفته‌ام که در باره آنها صحبت کنم و امیدوارم که بتوانم همه این مسائل را - به‌طور فشرده - توضیح بدهم.

 اولین مسأله‌ای که از نظر من مهم است و لازم است کمی در باره آن صحبت کنم، موضوعی است که در هفته گذشته، امام در بیاناتشان مطرح کردند و من مطمئنّم که جامعه، به‌خاطر اطاعتی که از امام دارد، خود به‌خود عمل خواهد کرد. برای آنکه همه جوانب قضیه روشن شود، آن مقدار مطالبی را که امام فرصت نداشتند مطرح کنند، بحث می‌کنم و توضیحاتی می‌دهم.

 امام در یکی از توصیه‌هایشان به‌همسران جوانی که شوهرانشان شهید شده‌اند، فرمودند که اینها برای همیشه در خانه تنها نمانند و بروند ازدواج کنند! ضمن این سفارش، اشاره داشتند که آسیب دیدگان راه جنگ و انقلاب که بعضی از اعضای خود را از دست داده‌اند، نباید در جامعه ما از موهبت زندگی خانوادگی و - در حدّ مقدور - داشتن همسر و اولاد محروم بمانند. [11]این از مسائل مهمّی است که در این مرحله از تاریخ ما و بخصوص پس از جنگ، باید به‌آن توجّه و رسیدگی شود. خداوند، عمر امام را زیاد بکند که این‌گونه ملّت ما را در این موقع مناسب راهنمایی می‌فرمایند. من فکر می‌کنم مسأله ازدواج از مسایلی است که در جامعه ما - با اینکه اسلامی هم هستیم - هنوز جا و موقعیت خودش را کسب نکرده است. روح و خواست اساسی اسلام را در موضوع ازدواج و کانون خانواده مشاهده، نمی‌کنیم. هنوز یک سری سنّتهای غلط و افکاری که شاید از ملّتهای مختلف به ما رسیده و یا در طول تاریخ به‌تدریج بر ما تحمیل شده، برجامعه حاکم است. آن خداوندی که زن و مرد را خلق کرده - «فَجَعَلَهُ نَسَبَاً وَ صِهْراً [12]» از جنس خود انسان، دو تیپ (زن و مرد) آفریده با ارگانیسم مناسب، در طرّاحی خود بی‌هدف نبوده است. خداوند، در روند خلقت، همه ظرافتهایی را که لازم بوده، در نظر گرفته و برای انسان نیازها، خواست‌ها و امکانات متناسب با آن را ترتیب داده است. همان آیه‌ای که در خطبه اوّل خواندم، «و اتیکُمْ مِنْ کُلّ ِماسَأَلْتُمُوهُ»؛ یعنی هر نیازی در وجود شما، سؤال فطری (نه‌تقاضا به‌زبان) است. هر چه وجود شما سؤال کند و بخواهد، خداوند در طبیعت آفریده است. 

 یکی از نیازها و مسائل بدیهی زندگی انسانها، نیاز به‌جنس مخالف است. این حالت، به‌حکمت خداوندی، در سنّ متناسبی بروز می‌کند و یک واقعیت انکارناپذیر است. همان‌طور که مسأله غذا، لباس، دارو و مانند آن مطرح است، نیازهای عاطفی هم مطرح است. همان‌طور که دیگر غرایز ما به‌وسیله طبیعت تأمین می‌شود، این نیاز نیز چنین است. حکمت خداوند برای تداوم نسل و برای لذّت‌گیری و مفهوم دادن به‌زندگی، زمینه‌های مناسب را فراهم ساخته و حتّی در قیامت - که در آنجا مسأله توالد هم مطرح نیست - می‌بینید که خداوند در کنار شمردن جویهایِ آب روان و چمنهای سبز و درختهای سربه‌فلک کشیده و دیگر مواهب، صحبت از حورالعین و زنهای مطهّر و همسران متناسب و «عُرُباً اَتْراباً» مطرح می‌فرماید. این را خداوند جزو زندگی انسان قرار داده و خواست اسلام هم که دین فطری است، این نیست که چنین نیاز طبیعی سرکوب شود؛ بلکه سرکوبی‌اش را محکوم کرده‌اند و یکی از ایرادهای قرآن به‌مسیحیت مُحَرَّف این است که اینها رُهبانیتّی را بدعت نهادند که خداوند دستورش را نداده بوده: «وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إلَّا  اْبْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ[13]»  ما، چیز دیگری از آنها خواسته بودیم، این‌ها به رهبانیّت و ترک دنیا تبدیل کردند که یکی از غرایز اصلی را سرکوب کنند. از طرفی، ازدواج فقط یک بُعد ندارد؛ مسأله ازدواج تنها مسائل جنسی و نیاز حسّی به جنس مخالف نیست. انسان در کانون خانواده، در زندگی مشترک با همسر و بچه‌ها و بستگان، عالم دیگری دارد. تعاونِ درون خانه، برخورد اندیشه‌ها و روحیه‌ها و همکاریهای دیگر نیز با این امر توأم است. خداوند می‌فرماید:« وَ أَنْکِحُوا الأَیامی مِنْکُمْ وَالصَّالِحینَ مِنْ عِبادکُمْ وَ  إمائِکُمْ إنْ یَکوُنُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ‌اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ [14]» حتّی درمورد بار مالی ازدواج، قرآن مکرّر این توجه را داده که مبادا به‌خاطر فقر، از ازدواج دست بردارید.

خانم‌ها و آقایان! خوب توجّه کنید! سنّت پیامبر (ص) و روایات، این مسأله را خیلی محکم گرفته است و در بعضی از روایات می‌گوید: « رَکْعَتانِ یُصَلّیهَا الْمُتَزَوِّجُ أَفْضَلُ مِنْ عَزَبٍ یَقوُمُ لَیْلَهُ وَ یَصُومُ نَهارَهُ[15] »؛ این آقایانی که ازدواج نمی‌کنند یا برای خودشان یک‌نوع حیای نفس یا ریاضت برای خدا حساب می‌کنند، عنایت داشته باشند؛ همین‌طور خانمها. روایت می‌گوید: دو رکعت نمازی که یک آدم ازدواج کرده - چه مرد و چه زن - می‌خواند، ثوابش از آدمی که عَزَب است (زن ندارد یا شوهر ندارد) و شب تا صبح بیدار است و نماز شب می‌خواند و روز هم تا به‌شب روزه است، بیشتر است! این روایت از پیامبر اکرم (ص) است. روایت دیگری است از امام صادق (ع) - به همین مضمون، ولی به‌شکل دیگری - می‌فرماید که دو رکعت نمازآدم ازدواج کرده، از ۷۰ رکعت نماز انسان عزب، ثوابش بیشتر است. در روایت دیگری، پیامبر (ص) می‌فرماید:« أکْثَرُ أهْلِ النّارِالْعُزَّاب » یعنی بیشترین آدمهایی که به‌جهنّم می‌روند، عزب‌ها هستند.

 اگر اهل مطالعه باشید و روایات و ابوابی را که محدِّثین درباره ازدواج جمع کرده‌اند، بخوانید، در می‌یابید که چقدر اصرار شده جوانی که به سنّ نیاز جنسی رسید - چه زن و چه مرد - باید نیازش تأمین شود. این خواستِ اسلام است. گاهی سنّتهای غلط غیراسلامی در جامعه پیدا می‌شود که نه‌تنها اساس شرعی ندارد که حتّی غیراسلامی است؛ مثلاً این مهریه‌های سنگین که جوانها را به‌سنگلاخی انداخته است که نمی‌توانند از عهده ازدواج برآیند. این از کارهای بسیار بد است و بدانید که یکی از انواعِ زنهایی که در روایات کوبیده شده، آن‌هایی هستند که مهرشان سنگین است. از چیزهای غلطی که باز دیده می‌شود، تقیّدهایی است که افکار پدر و مادرها به بچه‌ها تحمیل می‌کند. این روزها، خیلی به‌ما مراجعه می‌شود و خدا شاهد است، گاهی آدم گریه‌اش می‌گیرد! هم پسرها و هم دخترها به‌ما متوسّل شده‌اند که کاری بکنیم. دخترها، با همه حیایی که دارند، ولی دین و وجدانشان فشار آورده به‌آنها که این حرف را به‌ما بزنند. نامه می‌نویسند و می‌گویند: « ما می‌خواهیم با یک پاسدار، یک معلول، یا افرادی از این دست ازدواج کنیم؛ پدر و مادر ما نمی‌گذارند و خوب، در اسلام هم که اجازه پدر شرط است .» در اینجا البتّه یک توضیح بدهم که اجازه پدر تا آن‌جایی شرط است که بچه را از کُفْو خودش محروم نکند؛ یعنی اگر کفوی باشد و پدر مانع ازدواج شود و بخواهد دختر را در خانه نگهدارد، این دیگر اجازه نیست؛ چون این تفْویت مصلحت است. در جایی حق با پدر است که کفو دیگری هم باشد. تکیه‌ای که امروز لازم است داشته باشیم، روی خانواده شهداست. خوب! ما به‌هرحال انقلاب کردیم و جمع زیادی از عزیزان ما شهید شدند و از این‌ها خانم‌هایی، همسرانی مانده‌اند؛ بعضی‌ها خیلی جوان و بعضی دیگر در سنّی که باز نیاز به‌ازدواج دارند؛ تمایل به‌ازدواج تا سنین بالا هم هست و همان‌طور که عرض کردم، ازدواج تنها مسائل جنسی نیست؛ تعاون خانوادگی هم هست.

به‌هرحال، گاهی حالتی در جامعه دیده می‌شود که بعضی خانمها فکر می‌کنند برایشان زشت است که قبول ازدواج کنند و این حالت، در خیلیهای دیگر هم هست که مثلاً اگر دیدند خانمی که شوهرش فوت کرده، ازدواج کرد، آن را بد می‌دانند؛ و صبر کردن و ازدواج نکردن را فضیلت می‌دانند! این حالت و عادت، ضدّاسلام است و ضدّانقلاب و انسان مسلمان صحیح‌الفکر نباید این‌طور فکر کند. خوشبختانه در تاریخ، نمونه‌های خوبی داریم. حضرت زهرا (س)، در همان لحظات قبل از وفاتشان، به‌حضرت علی (ع) وصیّت می‌کنند که « علی جان! شما باید ازدواج بکنی، مبادا حریم احترام مرا نگه داری و ازدواج نکنی! فقط یک تذکّر می‌دهم که اگر خواستی عمل کن؛ خواهرزاده من به‌بچه‌های من مهربان است، با او ازدواج بکن .»

 در تاریخ آمده که علیّ‌بن‌ابی‌طالب (ع) روز سوّم ازدواج کرد، برای اینکه هم بچه‌ها سرپرست داشته باشند و هم خود آن حضرت مجرّد نماند. حضرت خدیجه (س)، پیش از پیامبر (ص) ازدواج کرده بود. « اَسماء بنت عُمَیس » از زنان بزرگوار تاریخ است که نمونه‌اش را کم می‌توانید در تاریخ بیابید. این خانم، قبلاً زن حضرت جعفر طیّار (رض) بود. این زن بزرگوار که جزو شکنجه‌شدگان مکّه است، این‌قدر انقلابی بود که از مکّه هجرت کرد و به حبشه رفت. بعد، از حبشه به‌مدینه آمد (هجرت دوّم). شوهرش که در جنگ « موته » شهید شد، پس از چندی با ابوبکر ازدواج کرد و زمانی که ابوبکر فوت نمود، با حضرت امیرالمؤمنین (ع) ازدواج کرد؛ در زمانی که هر دو در سنین بالا بودند. خوب! اگر این امر کوچکترین ناسازگاری با اسلام داشت، علیّ‌بن‌ابی‌طالب (ع) که ترکِ اولی هم نمی‌کرد، با او ازدواج نمی‌فرمود. این اسماء، با آن شخصیت و تجربه و روحیّه انقلابی، محرم راز حضرت زهرا (س) بود. « فِضّه »، از فقهای اسلام است؛ یعنی از خانمهایی است که معلّم فقه بوده و خیلی چیزها به‌دیگران یاد داده است. قبلاً هم زن دانشمندی بوده؛ گویا از هندوستان آمده و از شاهزاده‌های هند بوده و مقام علمی‌اش در آن حد بوده که نوشته‌اند به‌علم کیمیا وارد بوده است. حال چگونه به‌خانه علی (ع) و زهرا (س) رسید، تاریخ آن را نمی‌دانم که عرض کنم. غرض اینکه فِضّه، این خانم فقیهه عالمه، با آن شخصیت، چند بار شوهر کرد. شما نام « امّ ایْمن » را در کنار اسم مبارک حضرت زهرا (س) و همراه با ایشان شنیده‌اید. کسی است که معمولاً در جنگهایی که پیامبر (ص) حضور داشتند، شرکت داشته. قطعاتی از او در تاریخ دیده‌ام، حاکی از اینکه امّ‌ایمن، در جنگهای اُحد و خیبر، مشکی به‌دوش داشت و کیف پانسمانی در دست و سربازها را پانسمان می‌کرد و آب می‌داد. همین امّ‌ایمن چند بار ازدواج کرده است. این را هم حیفم می‌آید نگویم که درباره این زن بزرگوار داریم که امام زمان (عج) که می‌آید، امّ‌ایمن جزو خانمهایی است که زنده می‌شود و در لشکر امام زمان (عج) سربازان را پانسمان می‌کند و آب می‌دهد. در اسلام، سنّت چنین بود که اصلاً اجازه نمی‌دادند اینها در خانه بدون شوهر بمانند. تجرّد، جزو مکروهات شدید است در اسلام که حتی در رساله‌ها هم آمده که مثلاً اگر مرد در یک شهری زندگی کند و همسرش هم آنجا باشد، در خانه نرود، جای دیگری بخوابد، از مکروهات زندگی است؛ بنابراین، فکر اسلامی، این نوع رهبانیّت را محکوم می‌کند و عیب می‌داند. بیایید از پرده‌هایی که به‌نام اسلام و سنّتها و عادتها به‌دور خودمان کشیده‌ایم، خود را آزاد کنیم! اسلام، بخش دیگری هم دارد که در اینجا نمی‌خواهم به‌آن بپردازم و تنها اشاره‌ای می‌کنم. همین مُتعه که در تشیّع واقع شده‌اگر اجرا می‌شد - روایات می‌گویند که - یک جوانْ منحرف نمی‌شد و یک‌نفر زنا نمی‌کرد. اسلام، واقعیت‌ها را در نظر گرفته است. فرض کنید؛ عدّه‌ای سرباز هستند که نمی‌توانند ازدواج کنند، امکانش نیست؛ یک عدّه مسافر هستند که نمی‌توانند ازدواج کنند، زن در این محل ندارند؛ یا عدّه دیگری در شرایطی قرار دارند که امکان ازدواج برایشان نیست؛ قرارداد اسلام در این مواقع بر متعه است. یک مسأله طبیعی است که خدا خواسته، طبیعت بشر خواسته؛ منتها باید منظّم باشد، قانونی و حساب شده باشد تا مثل دنیای غرب، جامعه به‌آلودگی و کثافت مبتلا نشود. به‌هرحال مسأله از دیدگاه فقه و اسلام و اخلاق، خیلی روشن است.

خانم‌هایی که افتخار همسر شهید بودن را پیدا کرده‌اند، مبادا خیال کنند که این امر با شأن آنها منافات دارد؛ بلکه ترک ازدواج منافات با شأنشان دارد. خانم‌هایی هم که می‌خواهند با این جوانهای فقیر، ولی مؤمن ازدواج بکنند، مبادا پدرها و مادرها منعشان کنند. فکر روزی را نکنید، خداوند می‌رساند. حتّی فکر جمال و مال را نکنید. امام صادق (ع) می‌فرماید که انسان اگر به خاطر مال و جمال ازدواج کند، از هر دو محروم می‌شود؛ ولی اگر به خاطر دین ازدواج کند، هم جمال پیدا می‌کند و هم مال. پیامبر اکرم (ص) به‌اصحاب فرمودند: « إیّاکُمْ وَ خَضْراءَ الدَّمَنِ » از « خضراء دمن» بپرهیزید. « خضراء دمن » یعنی سبزه‌هایی که لب مزبله‌ها می‌روید. اصحاب پرسیدند: منظورتان چیست؟ حضرت فرمودند: « إمْرَئةً حَسَناً فی مِنْبَةِالسّوُءِ »، خانم‌های زیبا و قشنگی که در محیطهای فاسد تربیت می‌شوند. ا ین‌ها را تشبیه می‌کنند به‌یک سبزه باطراوت که لب مزبله روییده و از آن آشغالها ارتزاق کرده است. بروید دنبال خانمها و دخترهای متدیّن و پاک و خوش‌اخلاق؛ و شما دخترها! بروید سراغ جوانهای متدیّن و پاک و حزب‌اللّهی و سالم؛ آینده مال اینهاست؛ و اگر دنیا هم مورد نظر باشد، دنیا به‌دست این‌ها خواهد رسید؛ و همان‌طور که قبلاً گفتم آقایان و خانمها، بچه‌هایشان را با این افکار پوچ و دنیاطلبانه، از سعادت آینده محروم نکنند.

 مسأله دوّمی که می‌خواستم مطرح کنم، جریانی است که این روزها به‌نام« کودتا » مطرح است. البّته تا آنجا که بنده اطّلاع دارم و گزارشهای بازجویی‌شان را دیده‌ام، این توطئه را در حدّ یک ترور می‌توان اسم گذاشت نه کودتا. امکانات کشف شده تاکنون، به‌قدری کم است که اگر اینها می‌خواستند خانه‌ای را که یک پاسدار دارد - و حالا بیشتر از این نمی‌گویم - بگیرند، با این نیروهایشان نمی‌توانستند. چند افسر و سیاستمدار ورشکسته، تاکنون کشف شده‌اند. دیگران خیال می‌کرده‌اند که ارتشی در اختیار دارند و از آن طرف، افسران هم خیال می‌کرده‌اند دنیای وسیعی از سیاستمداران و مردم به‌دنبالشان هست. این دو جمع محدود، با ارتباط یافتن با یک مرکز به‌اصطلاح روحانی، یک مثلّث شده‌اند؛ مثلثی از روحانیت مطرود و افسرانی مطرود و معدود و سیاستمداران ورشکسته در امتحان رفوزه شده که یکی از آنها در کردستان جنایت کرد و یکی هم در وزارت خارجه بود که مسایلش را می‌دانید. این‌ها یک ترکیب درست کرده بودند و این‌قدر هم ضعیف بوده‌اند که در بازداشت آنها حتّی یک گلوله هم خرج نشده است. بالاخره آدم، تروریست هم که باشد وقتی می‌روند او را بگیرند، یک تق و توقی می‌کند! یک سیانوری می‌خورد، یک چیزی مثل نارنجک می‌اندازد، یک سروصدایی! این‌ها اصلاً هیچ چیز نداشتند. یک جمع این جوری را، اگر اسم ترور هم رویشان بگذارید، خیلی ترّقی کرده‌اند! واقعش این است که خداوند اینها را برای رسوا کردن یک جریاناتی دور هم جمع کرد تا به‌اینجا رسیدند که می‌بینیم. به‌نظر من، بُعد عملی قضیه هیچ است! و شاید دو - سه ماه بود که ما مطلّع بودیم. مأمورین که خیلی وقت بود در جریان قرار داشتند. واقعاً، ما به‌اندازه نیم درصد هم احتمال نمی‌دادیم که اینها در کارهای مقدّماتی‌شان موفّق شوند. یکی از آلمان به‌من تلفن کرد که « آقا! ما اطّلاع داریم که این روزها یک خبری دارد می‌شود؛ دارند می‌آیند! یک عدّه به‌پاکستان، عدّه‌ای به‌ترکیه و جمعی هم به جنوب رفته‌اند و می‌خواهند وارد شوند. همه می‌گویند که این روزها یک خبری هست؛ ببینید چیست ». خوب! من می‌دانستم چیست و گفتم نگران نباشید، بگذارید یک کمی از مرز این‌طرف بیایند! اینجا باشند بهتر است!! وضعشان این‌جور بود. از لحاظ عملی هیچ چیز نبودند. امّا این جریان، مسأله مهمّی است و من امروز نمی‌خواهم بحثی مستوفی در این خصوص داشته باشم؛ فقط اشاره می‌کنم و رد می‌شوم. جزییات این جریان بعداً برایتان روشن می‌شود. دنیای غرب، بخصوص آمریکا، ایران و جامعه ایرانی را نشناخته‌اند. این‌ها دروغ می‌گویند که خیلی چیز بلدند! به خدا این‌قدر احمقانه تحلیل می‌کنند و برداشتهای جاهلانه‌ای دارند که ماها که مطلعّیم و گزارششان را می‌خوانیم، فکر می‌کنیم حیف نان که سازمان C.I.A  و اینها بخورند و این‌گونه برای آنها تحلیل کنند! مثلاً برمی‌دارند مقاله‌ای درباره ایران می‌نویسند (حالا به‌شما شاید نرسد، ما گزارشهای محرمانه‌شان را گاهی می‌بینیم). یک سازمان بزرگ نشسته، مدّتی مسائل را تحلیل کرده، بعد می‌گوید: « در ایران دو جریان در برابر هم قرار گرفته‌اند؛ ترک‌ها یک‌طرف و فارس‌ها یک طرف! آقای خامنه‌ای، رئیس‌جمهور و آقای موسوی، نخست وزیر، با یک عدّه دیگر ترک هستند (خوب! چند نفر آذربایجانی هم در کابینه داریم). این‌ها جناح نیرومندی‌اند و در مقابلشان هاشمی رفسنجانی، آقای منتظری، آقای مهدوی کنی و عدّه‌ای دیگر، این‌ها هم یک جناح‌اند که فارس هستند! » حالا ببینید! این‌ها این‌جور تحلیل می‌کنند، برنامه می‌ریزند، پول خرج می‌کنند که مثلاً این دو جناح در مقابل هم قرار دارند! آن احمقها نمی‌دانند که اینهایی که اسمشان را می‌برند، همه این جوری هستیم که واقعاً چک سفید امضا می‌دهیم دست همدیگر. حالا این تعبیر خیلی ضعیف بود، چک که مسأله‌ای نیست؛ واقعاً خدا شاهد است که - بدون اغراق عرض می‌کنم - بنده و مطمئّناً آقای خامنه‌ای و سایر دوستان که اسم بردم، همه ما حاضریم پایین ورقه سفید را امضا کنیم و در اختیار دیگری بگذاریم تا هر چه می‌خواهد با امضای ما بنویسد؛ یعنی این‌قدر روابط ما با یکدیگر صمیمی است و در این حد به همدیگر مطمئنّیم. خوب! دستگاهی که اینها را نفهمد، تشکیلات شرق شناس و خاورمیانه شناس و جاسوسها و C.I.A و K.G.B و ... دست به‌دست هم بدهند و نفهمند در ایران چه خبر است، کی می‌تواند برنامه‌ریزی کند؟! با همین محاسبه‌ها رفته‌اند سراغ افرادی مثل شریعتمداری، قطب زاده، مناقبی و حجازی. اسم اینها را آدم اصلاً نباید بیاورد؛ چون اصلاً در جامعه چه اعتباری دارند و چه کار می‌توانند بکنند. حالا ما همین جوری می‌رویم کنار! بله همه ما کنار می‌رویم و می‌گوییم خیلی خوب! این پنج - شش نفر آقایان بدون جنگ و درگیری بیایند؛ آیا اینها یک روز می‌توانند با این مردم بمانند؟ وَاللّهِ - این قسم جلاله بود که خوردم - بنده و آقای خامنه‌ای، جزو کسانی بودیم که سعی می‌کردیم وقت مردم برای تظاهرات و شعاردادن و ... صرف نشود؛ مسأله شریعتمداری که اصلاً اهمیّتی برایش قائل نبودیم. ما می‌گفتیم که نمی‌ارزد جوانان ما، نیروی جوان ما، صدایش را علیه اینها بلند کند. من در مجلس، خیلی مواظب هستم که تریبون مجلس اصلاً صرف این‌کار نشود؛ از بس که بی‌اهمیّت می‌دانم. آقایان می‌گفتند: اجتماعی که پریروز مردم تبریز داشتند، از آغاز انقلاب تا حالا بی‌سابقه بوده. تازه آنجا زادگاه آقای شریعتمداری است و همه خیال می‌کردند آنجا کسی را دارد، طرفدار دارد، جمعیتی هستند! اگر امیدی داشتند به‌آنجا بود، نه‌مثلاً رفسنجان ما! با این حسابها، وقتی که آدم می‌شنود که مردم اردبیل چه کردند، مردم تبریز چه کردند و همین‌طور جاهای دیگر، می‌بیند که اصلاً در همان شهرهای خودشان هم چیزی حساب نمی‌شوند؛ و تحلیلگران گمراه غرب هنوز نشسته‌اند به این خیال که؛ یک چیزی در آنجا هست! این طرز تفکّر دشمنان ماست. 

عمق جریان، روی همان محاسبات غلط آنها، چیز دیگری است و اینی است که ما گفتیم. مسأله آقای شریعتمداری، یک جریان ریشه‌دار و جور دیگری است (متأسّفانه ما مجبور شدیم در همین حد به‌مردم چیزهایی را بگوییم؛ چون نمی‌شود در این هیجانات، مردم را هدایت نکرد؛ و اگر راهی دیگر داشت، ما نمی‌گفتیم). رفقای ما، دیروز و دیشب از اروپا، ژنو سویس و جاهای دیگر، تلفن کردند و خبر دادند که برای غربی‌ها، سقوط آقای شریعتمداری، از سقوط بنی‌صدر مهمتراست و در مراکز سیاسی - تبلیغی غرب حرکتی دیده می‌شود؛ مثل اینکه تیر خلاص خورده باشند! عصبانی هستند، مثل گرگ زخم خورده‌اند که نمی‌دانند چه کنند! این مسأله، برای بنده که از ۲۰ سال پیش می‌دانم ماجرا چیست، خیلی روشن است. مطالبی در لانه جاسوسی هست که در گذشته به‌احترام روحانیت پخش نشد. من از دانشجویان پیرو خطّ امام که حقّ زیادی بر گردن این انقلاب به خاطر آن افشاگریها دارند، تقاضا می‌کنم چیزهایی را که هست و به خاطر روحانیت در گذشته منتشر نکرده‌اند، در اختیار مردم بگذارند و به‌مردم بگویند. در آنجا، سندی است - بقیّه‌اش را آنها خواهند گفت -  که در یک مرحله‌ای، ایشان برای حرکت در مقابل جمهوری اسلامی، از آمریکا تقاضای پول کرده و آمریکایی‌های زرنگ هم اوّل برنامه او را خواسته‌اند و گفته‌اند ما برنامه را ببینیم که چه‌کار می‌خواهید بکنید تا پول بدهیم! مطالبی که برادرمان آقای مهدوی کنی در سخنرانی قبل از خطبه‌ها، در مورد قضیه جداکردن آذربایجان گفتند، گوشه‌ای از توطئه مورد توافق آمریکایی‌هاست. توضیحاً عرض کنم که اصولاً استراتژی دشمنان ما - یعنی آمریکایی‌ها - در فرض رفتن شاه از ایران، یکی همین بوده که از طرف یک کشور همسایه حمله گسترده‌ای به‌ایران بکنند؛ که دیدیم این کار را عراق کرد. قبل از این، در مورد آذربایجان برنامه داشتند. خوب! برای اینکه اهمّیت شکست این جریان را بیشتر توجّه کنید، این روزها ببینید که چه تحرّکات و دست و پازدن‌هایی دارد انجام می‌شود. مثلاً دیشب آن شازده قجر، آقای امینی‌به شاه‌حسین در اردن، شاه‌حسن در مراکش، شاه خالد در سعودی، حسنی مبارک در مصر و مانند اینها تلگراف می‌زند که« ایران را دریابید!! آقای شریعتمداری که رفت، دیگر امید به‌قشر میانه‌رو بعد از این از بین رفت! »  این، چیزهای کوچکی نیست. نه آن شازده قجر بی‌ریشه است و نه‌آن آقایانی که تلگراف به‌آنها شده و نه‌این آقا. مسأله ریشه خیلی وسیعی دارد. البتّه، روی اشتباه و همان محاسبات غلطی که خیال کرده بودند ایشان - از همان حرفهایی که می‌زدند - هفت میلیون آدم به‌دنبال خودش دارد و تصوّر می‌کردند که اگر جرقّه‌ای زده شود، این هفت میلیون در خیابانها هستند! در تبریز دیدیم بعضی از این میلیونها را! که چه موضعی داشتند؛ و امیدوارم آنها مقداری بفهمند... که نخواهند فهمید. من از برادران و خواهران می‌خواهم که در این قضیه، زیاد دچار احساسات نباشید، قضیه عمیق است و عمق انقلاب اسلامی را نشان می‌دهد. این امر در تاریخ جهان و تاریخ شیعه - بخصوص - بی‌سابقه است که یک‌نفر که مرجع تقلید بوده، به‌خاطر ایستادنش در برابر مردم، به‌این روز بیفتد. کسی‌که دست مردم رساله دارد و مردم با فتوای او نماز خوانده‌اند، نماز شب خوانده‌اند، زن گرفته‌اند، پول داده‌اند و... به‌این آسانی از دل مردم بیرون بیاید. این، تنها به خاطر مقابله با خدا و قرآن و ایستادن در مقابل خون شهداست. این حالت، عظمت انقلاب را می‌رساند. انقلابی که فردی مثل شریعتمداری را که یک روز ما می‌گفتیم ایشان کسانی را دارد که اگر عَلَم کفر هم بلند کند به‌دنبالش می‌روند و معروف بود که طرفداران متعصّبی دارد، به این روز انداخته که به‌پاسداران التماس می‌کند که  مواظب باشید مردم به‌سر من نریزند ! این ارزش و عمق انقلاب را می‌رساند. روی این بُعد مسأله، اهمیّت قائل باشید. دیگران، حساب خودشان را بکنند!  هر که می‌خواهد باشد، روحانی یا غیرروحانی. افرادی که با ایشان بوده‌اند، انسان تعجّب می‌کند که مگر با این قماش آدمها، کسی می‌تواند کودتا کند! آقای مناقبی در تمام عمرش جرأت نکرد در مقابل رژیم پهلوی یک کلمه به‌نفع اسلام بگوید. هویدا آمده بود در مسجد بزّارها پای  منبر این آقا؛ گفت:« من می‌بینم که حضرت زهرا (س) امروز در این مجلس نشسته است! » به‌خاطر آمدن هویدا و مانند او. آن هیاهویی هم که آن موقع به‌راه انداخت، بعضی از شما در جریانید. آن آقایان دیگر، از او بدتر! من حادثه‌ای از دوران مبارزه یادم هست که در همین‌جا می‌گویم. علمای آبادان، بلند شدند، آمدند قم که اختلاف ما را با آقای شریعتمداری حل کنند. از بین آنها همین آقای جمی - امام جمعه آبادان - عنصر مقاومی که الآن هم در آبادان مانده  - حتماً به‌یاد دارد. در خانه یکی از دوستان آقای شریعتمداری که حالا دیگر دوست ایشان نیست، جلسه شد. آقای شریعتمداری آمد آنجا. از جناح امام، فقط یک نفر بود که بنده باشم و همه علمای آبادان هم بودند. مدّتی بحث کردیم که چرا وارد مبارزه نمی‌شوید؟ این دارالتّبلیغ را ساخته‌اید که شده پایگاه سکوت! امام را تنها گذاشتید و در حوزه تفرقه شده، چه و چه شده. آخرین حرفی که ایشان زد که دیگر ما بحث نکردیم، بعد از دو ساعت که دید نمی‌تواند ما را قانع کند، گفت: « حالا شما چه می‌گویید؟ می‌گویید که مثلاً زنها این‌جور! مردها این‌جور! سینما این‌جور! و این انتقادات در اینها هست. من به شما بگویم که امروز اگر عَلَم انکار خدا را بیایند در حرم حضرت معصومه (س)، در این حوض، در این میدان، اگر پرچم کفر را بلند کنند، من معتقدم که تقیّه برای ما واجب است و ما نمی‌توانیم مقابله کنیم.»  این تعبیری بود که ایشان کردند.

 من امیدوارم، آقایانی هم که در آنجا حاضر بودند، یادشان باشد. تازه این جلسه در زمانی بود که خفقان خیلی هم شدید نبود؛ بین سالهای ۴۵ تا ۴۷ که تاریخ دقیقش را به‌یاد ندارم. ایشان که طرز تفکّر و روحیه مبارزه‌جویی‌اش این بود، آن آقایان هم که تابه‌حال کشف شده‌اند، آن‌طورند. خوب! این‌ها چه جور با این مردمی که نمونه‌هایش این جانبازان انقلاب، این معلولین هستند که دست و پایشان را داده‌اند و باز می‌گویند ما را یک‌جوری بفرستید به جبهه، می‌خواهند مبارزه کنند؟! در اینجا به‌بُعد قضایی کار نداریم؛ آن را مسؤولان می‌رسند و در اختیار امام است که عفو کنند یا عفو نکنند، یا هر کار دیگری که به‌ما مربوط نیست و برعهده مسؤولان قضایی و امنیتی است.

بُعدی که در این روزها روی آن کار و بحث شده، مسأله « مرجعیّت » است که اهمیت زیادی دارد. رادیو اسرائیل، ننشیند بگوید که طلبه‌ها حق ندارند مرجع تقلید یا مجتهد را خلع بکنند! اصلاً بحث این نیست و مگر ما می‌خواهیم خلع بکنیم! اصلاً مگر ما نصب مجتهد کردیم که حالا بخواهیم خلع بکنیم که رادیو اسرائیل مسأله را بهتر از ما بلد باشد! بحث ما این است که ایشان نمی‌تواند - به‌استناد رساله خودش که در شرایط تقلید دارد که باید عادل و عارف به‌احکام زمان باشد - مرجع تقلید باشد. امّا اینکه ایشان چقدر در جرم دخالت داشته است؟ البتّه ایشان اعتراف کردند و نوارشان موجود است. مصاحبه تلویزیونی کرده‌اند. من از صدا و سیما خواهش می‌کنم که مصاحبه‌شان را پخش کنند تا مردم بفهمند. ایشان با صراحت در آن مصاحبه می‌گویند که  من می‌دانستم. البتّه ایشان در مصاحبه از خودشان دفاع کرده‌اند و اصلاً خود ایشان تقاضا کردند که مصاحبه انجام شود و در آخر خودشان اصرار می‌کنند که پخش شود. من معتقدم که دفاع ایشان را هم باید گذاشت که اگر دفاع حق است، مردم بفهمند. بله! ایشان در این مصاحبه اصل اطّلاع از جریان را قبول کرده‌اند، ولی بعضی چیزها را هم منکر شده‌اند. بقیّه گفته‌اند که ایشان مسائل را می‌دانستند. ایشان تا به‌حال در مورد اینکه پول داده و گفته باشند تأیید می‌کنیم، منکر شده؛ ولی وقتی دامادشان و دیگران گفتند، دیگر مطلب قطعی شده. البتّه، هیچ متّهمی تا رفتی توی خانه‌اش سلام کردی و دو زانو جلویش نشستی و گفتی بفرمایید، او نمی‌گوید که  بله من همه کارهای بد را کرده‌ام ! آن‌هایی که اعترا ف به‌جنایاتشان می‌کنند، مدّتی در زندان می‌مانند، مزّه سلّول انفرادی را می‌چشند، پاسدارها و بازجوها را می‌بینند و می‌فهمند که چه خبر است! بعدش می‌گویند: « خیلی خوب! می‌گوییم » امّا اگر بروی خانه او و همین مقدار هم بگوید، خیلی مهم است. این نوار را پخش خواهند کرد و مردم ما مسائل را خواهند دید. از این ملّت هم واقعاً باید تشکّر کرد که علی‌رغم اینکه ما نمی‌خواستیم مردم این‌قدر وقت صرف کنند، روحیه خودشان را به‌دنیا نشان دادند.

 مسأله مهمّ دیگری که می‌خواستم درباره آن بحث کنم، سالروز تحریم تنباکو بود که فرصت نیست الآن درباره شخصیت مرحوم آیت اللَّه میرزای شیرازی که قصد داشتم به‌آن بپردازم - صحبت کنم. 

درخصوص جنگ، مطالبی را در خطبه عربی نوشته‌ام که چکیده آن را خدمت شما در چند جمله عرض می‌کنم و بعداً بیشتر بحث خواهم کرد. خلاصه اینکه: ما تا به‌حال مکرّر به‌صدّام و حزب بعث عفلقی، اتمام حجّت کرده‌ایم و هر بار با فتحی، در یک فاصله دو - سه ماهه به‌اینها مهلت داده‌ایم که فکر کنند. میانجیگری‌ها و مذاکرات با هیأتها را هم پذیرفتیم و آنها هم حرف ما را شنیدند. متأسّفانه آن‌ها به‌جای اینکه از این مهلتها استفاده کنند و تسلیم حق شوند، تسلیم نمی‌شوند. صدّام خیال می‌کند که ما مشکلی در جنگ داریم؛ هر چه ما صبر می‌کنیم و بین فتوحاتمان فاصله می‌اندازیم، این‌ها قبول نمی‌کنند. بالاخره هر حمله یک مقدار تلفات دارد و ما نمی‌خواهیم، چه به ایرانی و چه به عراقی تلفات وارد شوند. صدّام دروغ می‌گوید که صلح می‌خواهد؛ فقط می‌خواهد ما به او امتیازی بدهیم تا به‌ملّت عراق بگوید که جنگ بی‌ثمر نبوده؛ اساس حرف صدّام این است. متأسّفانه، در میانجیگری‌هایی هم که می‌شود به‌ما می‌گویند پس صدّام چی؟! می‌گویند:  اگر صدّام بی‌قیدوشرط بیرون برود، روی شطّالعرب حرف نزند، آوارگان را بپذیرد و غرامت هم به‌شما بدهد، سقوط خواهد کرد !! خوب! ما که ضامن حفظ صدّام نیستیم! ما مهلت خودمان را داده‌ایم. من در این خطابه اخطار کرده‌ام؛ گفته‌ام که اگر ما گفتیم وارد خاک عراق نمی‌شویم - که نمی‌خواهیم بشویم - این‌ها احساس اطمینان نکنند. بالاخره صبر ما اندازه‌ای دارد؛ ما تا کی می‌توانیم جوانهایمان را در بیابانهای خوزستان نگه داریم؟ تا کی می‌توانیم صبر کنیم که هر روز یک خمپاره بیفتد و چند نفر مجروح شوند؟ البتّه، اگر شرایط صلح ما رانپذیرند، ما به‌خودمان حق می‌دهیم که بغداد را محاصره کنیم. البتّه، ما داخل شهرهای عراق نخواهیم شد، برای اینکه مردم عراق باید در امان باشند. مردم صاحب انقلاب‌اند و باید بعدها کشورشان را اداره کنند. به‌مردم اطمینان می‌دهیم که وارد نمی‌شویم؛ ولی اگر صدّام لجاجت کند، رفتن به بغداد، برای نیروهای ما که ۵۰ کیلومتر، از پشت دزفول تا عین‌خوش با منهدم‌کردن چهارلشکر مجهّز صدّام، رفتند، رفتن ۲۰۰ کیلومتر از قصرشیرین تا بغداد، خیلی سخت نیست! و آن مسیر راحت‌تر است. ما، بار دیگر حسنِ‌نیّت‌مان را به‌دنیا اعلام می‌کنیم. ما نمی‌خواهیم وارد خاک عراق بشویم و نمی‌خواهیم بدین نحو حقّ خود را بگیریم. حقّ ما را بدهند، خسارات این ملّت را جبران کنند، آوارگان عراق که ۱۰۰ هزار نفرند و از دار وندارشان جدا شده‌اند، به‌خانه‌هایشان برگردند و عراقی‌ها هم بدون زحمت از خاک ما خارج شوند؛ در این‌صورت جنگ تمام است. و امّا اشاره‌ای به‌اسرائیل؛ آمریکا بی‌خود تلاش نکند با صحنه‌سازی در آنجا، ما را از جنگ منصرف کند. ما اگر بنا باشد، در دو جبهه می‌جنگیم. مطمئنّاً این جنگ را رها نمی‌کنیم؛ هم می‌آییم در فلسطین می‌جنگیم و هم در اینجا. ما به‌اندازه‌ای که در جبهه‌های فلسطین هم حضور داشته باشیم، قدرت داریم. خطر صدّام، در نظر ما، از خطر اسرائیل کمتر نیست و هر دوِ اینها باید بروند! صدّام، یک اسرائیل در منطقه خلیج‌فارس است و اسرائیل هم یک صدّام است در کنار مدیترانه؛ و اینها - هر دو - باید بروند تا ملّتهای ایران و اسلام در منطقه راحت شوند.

اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الْشَّیطانِ الرَّجیم

بسْمِ‌اللَّه‌الرَّحْمنِ‌الرّحیم

اِذا جآءَ نَصْرُاللَّه وَالْفَتْحُ/ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ‌اللَّهِ  اَفْواجاً / فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّک وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوّاباً

 

 

[1]- آیه 9 سوره حشر:  و در دل خود هیچ حاجتی (و حسد و بخلی) نسبت به آنچه (از غنائم بنی نضیر) که به آنها داده شد نمی‌یابند و هر چند به چیزی نیازمند باشند باز مهاجران را بر خویش مقدم می‌دارند (و جانشان به کلی از بخل و حسد و حرص دنیا پاک است)

 

[2]- آیه 19 سوره حشر: و مانند آنان که خداوند را فراموش کردند،  پس خداوند آنها را از خودشان غافل کرد،  نباشید.

[3]  - آیه 124 سوره طه: و کسی که از یاد من روی گرداند، پس  زندگی برای او سخت می‌شود.

[4]- آیه 3 سوره منافقون: این بدان سبب است که آنها مؤمن شدند،  سپس کفر ورزیدند؛ پس بر دل‌های آن‌ها مُهر زده شد.

[5]- آیه 143 سوره نساء: و آن‌که بنا به‌قوانین حتمی خلقت     گمراه شد، هرگز برای او راه (نجاتی) نیابی.

[6]- آیه 23 سوره توبه: ای ایمان آورندگان! پدران  و برادرانتان را اگر     کفر را برتراز ایمان شمردند، دوست نگیرید.  

[7]- آیه 24 سوره توبه: (ای پیامبر به‌امّت بگو):  اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خانواده‌تان و اموالی که به‌کار انداخته‌اید و تجارتی که از زیانش می‌ترسید و خانه‌هایی که برای خود پسندیده‌اید، نزد شما از خدا و رسولش و جهاد در راه خدا محبوب‌تر باشد، پس منتظر باشید که امر خدا (به عذاب) بیاید.

[8]- آیه 4 سوره ممتحنه: تحقیقاً، برای شما، ابراهیم و کسانی‌که با او ایمان آوردند، نمونه نیکویی هستند؛ آن هنگام که به‌قومشان گفتند: ما از شما و آنچه جز خدا عبادت می‌کنید دوری می‌کنیم، به شما کفر می‌ورزیم و بین ما و شما - تا ابد - دشمنی و بغض خواهد بود تا آن‌گاه که به‌خدای یگانه ایمان آورید. (در این نمونه گیری، این مورد استثناست:) مگر گفته ابراهیم به‌پدرش که برایت استغفار خواهم کرد و برمن دیگر مسؤولیتی نیست. پروردگارا! بر تو توکّل می‌کنیم و به‌سوی تو باز می‌گردیم و مسیر نهایی ما به‌سوی توست.

 

[9]  - آیه 34 سوره ابراهیم: و از هر آنچه که خواستتان اقتضا کند،  به‌شما داده می‌شود.

 

[10]- آیه 6 سوره هود: و هیچ جنبنده‌ای و جانداری در زمین نیست مگر آنکه (تأمین) روزی او برخداست و همه جایگاه و قرارگاهش را می‌داند.

 

[11]- امام خمینی در تاریخ 25 فروردین 1361 / 19 جمادی الثانی 1402 به مناسبتمیلاد مسعود حضرت زهرا (س) و روز زن در پامی کتبی نوشتند: هم اکنون یک نصیحت مخلصانه و پدرانه به بانوانی که جوانند و همسرانشان به لقاء الله پیوسته‌اند می‌نمایم که از ازدواج، این سنت ارزنده الهی سرباز نزنند و با ازدواج خود یادگارهایی چون خود، مقاوم و ارزنده به جای گذارند و به وسوسه بعضی اشخاصِ بی‌توجه به صلاحها و فسادها گوش فراندهند؛ و نیز به پاسداران و سربازان و جوانان عزیز تذکر می‌دهم که ازدواج با این بانوان راغنیمت شمرده و با انتخاب همسرانی چنین ارزنده به زندگی شرافتمندانه خویش ادامه دهند. خداوند تعالی یار و مددکارتان باد.
درود و سلام بی‌پایان بر زن و زنها، این عناصر ارزنده و مقاوم. مبارک باد بر همه، روز ارزشمند زن. خداوند پشتیبان این کشور عزیز باشد و یار و یاور همه. (صحیفه امام خمینی » جلد 16 » صفحه 195)

 

[12]- آیه 54 سوره فرقان: پس  در نطفه انسان، نسل و ازدواج را قرار داد.

 

[13]  - آیه 27 سوره حدید: و (روحانیت  منحرف مسیحیت) رهبانیّتی را بدعت  گذاشتند که بر آنها واجب نشده بود مگر در جهت کسب رضای خدا.

 

[14]  - آیه 32 سوره نور: و باید مردان و زنان  صالح را که همسر ندارند، به‌ازدواج یکدیگر درآورید (که) اگر فقیر هم باشند، خداوند از فضل خویش بی‌نیازشان خواهد فرمود.

 

[15]  - در این باره سه حدیث در کتب روایی آمده است:

الف) رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله :المُتَزَوِّجُ النائمُ أفضَلُ عِندَ اللّه ِ مِنَ الصائمِ القائمِ العَزَب.( .بحار الأنوار : ۱۰۳/۲۲۱/۲۵) پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :ازدواج کرده خفته. نزد خدا فضیلت دارد بر ازدواج نکرده روزه گیر شب زنده دار..

ب) الإمامُ الصّادقُ علیه السلام :إنّ رَکعَتَینِ یُصَلِّیهِما رجُلٌ مُتَزوِّجٌ. أفضَلُ مِن رَجُلٍ یَقومُ لَیلَهُ و یَصُومُ نَهارَهُ أعزَبَ.( قرب الإسناد : ۲۰/۶۷.) امام صادق علیه السلام :دو رکعت نمازی که مرد زن دار بخواند. بهتر است از مرد بی همسری که شب را به عبادت سپری کند و روز را به روزه داری.

۸ج) عنه علیه السلام :رَکعَتانِ یُصَلّیهِما مُتَزَوِّجٌ أفضَلُ مِن سَبعینَ رَکعَةً یُصَلِّیها غیرُ مُتَزَوِّجٍ.( بحار الأنوار : ۱۰۳/۲۱۹/۱۵) امام صادق علیه السلام :دو رکعت نمازی که ازدواج کرده می خواند. برتر از هفتاد رکعت نمازی است که فرد عزب بخواند.

 

ویدئوها

تصاویر ضمیمه