خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

افرادی پیشانی‌هایشان را با فشار روی مهر، سیاه کرده‌اند برای این که مردم به اینها به شکل مرتاض و مخالف دنیا نگاه بکنند.

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۴ اسفند ۱۳۶۰
اقتصاد/ اعتدال / عدالت اجتماعی / اسراف و تبذیر / تولید / دنیا و آخرت / کسب دارایی عیب نیست؛ امّا مشروع/ 14 اسفند / جنایات صدام/

 

خطبه اوّل:

بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحیم

اَلْحَمدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمْینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی‌رَسُول‌اللَّهِ (ص) وَ آلِهِ الاْئَمَّةِ الْمَعْصُومینَ عَلَیهِمُ الَّسلام.

قال‌العظیم فی کتابة:

اَعُوذُ باللّه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم.

وَالَّذینَ‌اِذا اَنْفَقُوا لَمْ یُسرِفُوا وَ لَم یَقْتُرُوا وَ کانَ بَینَ ذلِکَ قَواماً.

 

بحث من در عدالت اجتماعی اسلام در زمینه اقتصاد است. قرار بر این بود که یک خطبه از دو خطبه نماز جمعه را به این بحث اختصاص بدهیم. تاکنون سه‌فصل اساسی از مقدمه بحث را گفته‌ام.

 «اعتدال» در اقتصاد اسلامی زمینه‌های متعددی دارد که در هر قسمتش به طور فشرده بحثی می‌کنیم. گفتم که اسلام ‌طرفدار حداکثر تولید است. از حیث دارایی هم اسلام فقر و ثروت زیاد را ردکرده و می‌خواهد در حد کفاف و عفاف داشته باشیم.

مصرف، فصل سوّم‌ بحث من بود که گفتم، نه ریاضت مطلوب است و نه اسراف و اتراف. قسمت‌سوم بحث را، چون فرصت کافی برای روشنگری نیافت، قرار گذاشتیم در یک‌خطبه دیگر ادامه بدهم. امروز این فرصت پیش آمد. ان شاءاللَّه ضمن جمع‌بندی این سه فصل، مقداری بیشتر در مورد مصرف توضیح خواهم داد. از هفته‌آینده بخش دیگری از این بحث شروع می‌شود و آن چگونگی کنترل جامعه، ازلحاظ اقتصادی است. در نهایت به این سه هدف خواهیم رسید: تولید بیشتر، دارایی متعادل و مصرف متعادل که هدف ما در جامعه اقتصادی اسلام است.

مسئله ای که مهم است و باید در فعالیت‌های اقتصادی مورد توجه باشد، هدفمندی و جهت دار بودن در راستای تولید، توزیع و خدمات است. این‌جهت صحیح در ابعاد اقتصادی را باید در معارف اسلامی جست و به کاربست. اگر جهت صحیح اتخاذ شود، همه حرکت ها مفید خواهد بود. اگر جهت غلط اتخاذ شود و به سوی هدف غلطی حرکت کنیم، همه اقدامات اقتصادی بد ازآب در می‌آید. ریاضتش بد می‌شود، فعالیت تولیدی و توزیعی‌اش بد می‌شود و خلاصه به جای بدی می‌رسیم. هم از لحاظ فردی جهت بدی در زندگی‌ می‌گیریم و هم جامعه دچار اقتصاد ناسالم می‌شود.

 فصلی از آیات وروایات درباره دنیا و آخرت داریم که دنیا را مذمت می‌کنند و آخرت را مدح. همه این معارف در خصوص جهت‌دار بودن جامعه و حرکت فردی خلاصه‌می‌شود. ما می‌توانیم با تأمل در این نشانه‌های آسمانی فصل روشنی از معارف‌اسلامی را درباره اقتصاد جهت دار پیدا کنیم. باید دید حرف های زیادی که درمذمت دنیا داریم، تعارضی با آن همه تشویق های فراوان که برای فعالیت در کار و زندگی دنیوی شده ، دارد؟ گاهی این حرف هإ؛ خوب بیان نمی‌شود. یک گوینده یا یک نویسنده تنها یک بعد قضیه را می‌گیرد و شاید در نهایت به تصوف یا ریاضت طلبی برسد. اگر بخواهیم [با کوتاه نظری] این حرف ها را عمل کنیم، هیپی[1] از آب در می‌آییم. گاهی هم درباره آخرت چنان صحبت می‌شود کَاَنَّهُ‌ چیزی بی ارتباط با دنیاست. من خیال می‌کنم (خیال بنده نیست؛ من از نظرات‌دانشمندان عظیم‌الشأن اسلامی استفاده می‌کنم) که دنیا و آخرت در اسلام ازهم جدا نیستند. انسان از لحظه تکوّن تا بی‌نهایت خود یک زندگی مستمر دارد. این‌ها را اصولاً نمی‌توان از هم جدا کرد. ریشه چیزی که دنیا را، دنیا می‌کند و بد جلوه می‌دهد، در روح خود ماست. اگر انسان هدف درستی انتخاب کند و خداو حقیقت را هدف‌گیری کند هر قدمی که بردارد، آخرت است و ربطی به دنیا ندارد.

 معنای کلمه دنیا چیست؟ آیا از «دُنُو» گرفته شده که به معنای نزدیکی‌ است که بخش اول زندگی ماست؟ یا از« دنی » گرفته شده که به معنای پستی ‌است؟ هر دو به دو اعتبار ممکن است باشد. ما خیلی از کارها را ممکن است باهمه مشکلات دنیوی‌اش انجام بدهیم که آخرت باشد و خیلی از کارها ممکن‌است به شکل اخروی صورت پذیرد که پست‌ترین نوع دنیا باشد. جهت گیری‌ مهم است. انسانی که برای خدا و حقیقت فعالیت می‌کند، اگر شب و روز درکارخانه بماند و تولید کند و اگر غرق در ثروت و امکانات هم باشد و قدرت‌اقتصادی همه دنیا در مشتش باشد، طلب دنیا نکرده، به سوی آخرت رفته ‌است. انسانی که خودخواه و خودفروش است، اگر شب و روز در مسجد بماند و ریاضت بکشد تا همه بدنش از راه اشک چشمش آب بشود، باز دنیاپرست‌ است و از خدا روز به روز دورتر می‌شود. هدف نداشتن یا هدف بد داشتن مهم ‌است. ما برای چه فعالیت می‌کنیم؟ یکی از دوستان امام صادق (ع) خدمتش‌آمده و گفت: « من احساس می‌کنم در وجودم نشاطی برای فعالیت های دنیوی‌هست؛ دائم می‌خواهم کار کنم و پول پیدا کنم. چه بکنم؟» امام فرمود:« این‌ها رابرای چه می‌خواهی؟» گفت:« می‌خواهم زندگی‌ام خوب باشد، بچه‌هایم راحت‌ باشند، می‌خواهم پول به همسایه‌ام بدهم، به فقرا بدهم، می‌خواهم مکه بروم، عمره بروم... »حضرت فرمود:« لَیْسَ هذا طَلَبُ الدُنیا، هذا طَلَبَ الاخِرَةِ.» تودنبال آخرت هستی!

در نقطه مقابل کسانی داریم که سال ها در دیر زندگی‌کرده‌اند. خودمان در جامعه افرادی را می‌شناسیم که پیشانی‌هایشان را با فشار روی مهر، سیاه کرده‌اند برای این که مردم به اینها به شکل مرتاض و مخالف دنیا نگاه بکنند. از خودشان قیافه این چنینی درست می‌کنند برای تحمیق و استثمار مردم. نه این آخرت است و نه آن دنیا. نمی‌دانم این روایت از پیغمبر (ص) است یا از یکی از ائمه دیگر: «من طلب الدنیا استعفافاً من الناس و سیباً علی‌جاره - یا تعطفاً علی جاره - و سیباً علی اهله.» روایت به این مضمون است:« لَقَی اللّه تَعالی یُومَ القِیمةَ وَ وجْهُهُ کَالْقَمَرِ لَیلَةَ البَدْرِ.» کسی که برای خودش وخانواده‌اش فعالیت کند تا مرفه باشند و بتواند به همسایه‌اش کمک بکند (البته‌ همسایه معنای وسیعی دارد) وقتی که خدا را در روز قیامت ملاقات می‌کند، صورتش مثل ماه شب چهاردهم می‌درخشد. این دنیا نیست، این آخرت است. کسی که هدف دار و جهت دار فعالیت بکند [طلب دنیا نکرده است.] و آن ‌روایت معروف (که امام یک بار روی آن تکیه کردند و من از بیانات ایشان الهام ‌گرفتم)«حُب الدُنیا رأسُ کل خَطیئةٍ» چیزی که مایه نکبت و بدبختی است‌،حب الدنیاست. آدمی که به مسائل مادی دل ببندد، هدف گیری غلط کرده ‌است. اگر دنیا را برای دنیا، مال را برای مال، ریاست را برای ریاست، قدرت را برای قدرت، طلب بکند، کثافت و نکبت می‌آفریند. بدتر از همه این است که ‌دنیا را برای زور گفتن و استثمار بیشتر که از اهداف مهم دنیای استکبار است، ‌بخواهد. این حالت سر تا پا جنایت است.

بنابراین ما در تولید، خدمات و کارهای عمده باید جهت صحیح را اتخاذ کنیم، حتی در مبارزه. این مبارزاتی که می‌شود و همین جهت های فاسدی که‌پیدا می‌شوند [نشان دهنده دنیاداری یا آخرت طلبی هرکدام از مبارزین است.] این عاقبت شومی که بنی‌صدرها، رجوی‌ها، بختیارها، اویسی‌ها و امثال اینها مبتلا شدند، محصول جهت غلطی است که در راهشان انتخاب کردند؛ و این‌سرانجام خوبی که مردم مسلمان به دست آوردند ، برای آن جهتی بود که درمبارزه داشتند. روایت معروفی است که «نِیَّةُ الْمُؤمِن خیرُ مِن عَمَلِه.» در معنای‌این روایت خیلی‌ها حرف زده‌اند. بحث‌ها شده است که چطور نیت مؤمن از عملش بهتر می‌شود؟ چون عمل مؤمن، با ارزش است. روح روایت این است‌که نقطه اصلی عمل، نیت و جهتی است که انسان به آن می‌دهد. عمل، خودش‌می‌تواند وسیله‌ای باشد برای خیلی چیزها. خوبی کار و حسن اعمال انسان با نیت و هدف و جهت انسان تعیین می‌شود. اسلام با دنیا هم این طور برخورد می‌کند، منتها با یک دید وسیعتر؛ یعنی وقتی که به زندگی نگاه می‌کند، فقط آن‌فصل دوم را نمی‌بیند و می‌گوید:«مَنْ لامَعاشَ لَهُ لامَعادَلَهُ » و «کُنْ فِی الدُنیاکَاَنکَ تَعْیِشُ اَبَداً وَ کُن لِلاخِرَةِ کَاَنَکَ تَمُوتُ غداً لَیْسَ مِنامَن تَرَکَ الدُنْیا لاِخِرَتِه‌اَو آخِرَتَهُ لِدُنیا.» همبستگی و یکی بودن زندگی انسان را از ابتدا تا انتها مشخص می‌کند.

اسلام دین زندگی است، دین مرگ نیست. گذشت آن روزی که فکر کنید قرآن  فقط به درد گورستان یا برای مراسم تولّد و مراسم ازدواج می‌خورد. قرآن‌دین زندگی را آورده است. هرچیزی را به جای خودش لازم می‌داند. جهاد را به‌جای خودش، تولید و درس خواندن را به جای خودش، کار کردن و تفریح را به‌جای خودش. یک انسان در جامعه اسلامی با همه نیازهایی که خداوند دروجودش آفریده، باید راه طبیعی خودش را برود. منتها هرکس از یک بعد نگاه‌ می‌کند. پیغمبر اکرم (ص) با اصحاب در آن روزهای جنگ نشسته بودند. یک‌جوان گردن کلفت نیرومندی داشت از دور می‌آمد؛ با قیافه مردانه، سینه‌های باز و بدن عضلانی، پیشانی فراخ. مثل شیر حرکت می‌کرد. اصحاب نگاهی کردند و گفتند: «حَبَّذا لَوْکانَ جَلْدُهُ فی سَبیلِ اللّه.» چقدر خوب بود که این قیافه درمیدان جنگ خرج می‌شد. آن موقع مسئله مهم مسلمانان جنگ بود و جنگ هم‌که با دست و شمشیر و نیزه بود و زور بازو می‌خواست. پیغمبر فرمود: «لَوْکانَ جَلْدُهُ فی اِستِغْناءِ نَفْسهِ وَ لَوْکانَ جَلْدُهُ فی سیبٍ اَهْلِهِ» اگر او نیرویش را برای ‌این که خودش و خانواده‌اش را خوب اداره کند، یا برای این که تولید بیشتر کند و با همسایه‌اش خوب رفتار کند به کار بگیرد، همه فی سبیل‌اللَّه است. با دید پیغمبر (ص) همه اینها که لازمه جامعه است، می‌شود فی سبیل‌اللَّه و با دیدی ک مجاهد رزمنده، حق تقدم با میدان جنگ است.

کتاب مکاسب را بخوانید  و فتاوی علما را ببینید. کسب تمام فنون مورد نیاز جامعه اسلامی واجب‌کفایی است. مردم ملزم هستند که یاد بگیرند. برای همه ما یادگیری هر فنی که ‌این کشور لازم داشته باشد، واجب است.

اگر یاد نگیریم گناه کرده‌ایم. اگر یکی رفت و یاد گرفت، بقیه دیگر تکلیف ‌ندارند. اگر ما امروز (مثلاً) برای ماشین هایمان قطعه لازم داشته باشیم، برای همه ‌مهندسین و اهل فن، واجب است به عنوان یک مسلمان بروند و فکر بکنند واین نیازها را تأمین کنند. برای تجار هم واجب است که آن قطعه را بیابند و بیاورند. برای کارگران هم واجب است وسیله ساختنش را پیدا کنند. برای دولت هم واجب است که پولش را تهیه کند. اگر ما گندم نداریم، بر همه واجب است زمین‌ها را بکارند. هر فنی نیاز این مملکت باشد، تهیه‌اش واجب کفایی‌است.

 این فتوای علماست. واجب کفایی هم تعریفش همین است که بر همه‌واجب است تا وقتی که «من به الکفایه» پیدا شد، از دیگران ساقط می‌شود. پیغمبر همان طور که مجاهد را دوست می‌دارد و تعریف می‌کند، می‌فرماید:« ان‌اللَّه یحب العبد المحترف.» خداوند انسان فنی را دوست دارد. همین‌تکنوکرات ها را (که ممکن است پیش بعضی‌ها یک فحش باشد) خداوند دوست‌ دارد. خداوند مجاهد متقی و محسن را دوست دارد، برای این که دردی از دردهای جامعه اسلامی را دوا می‌کند. فَن به عنوان یک واجب، باید در خدمت ‌هدف باشد. اگر آدمی که فن بلد است، فنش را در خدمت تجمل خواهان یا اسراف کاران و شهوت رانان به کار گیرد، گناه کرده است. همین فن اگر در خدمت‌جنگ دفاعی یا تولید اسلامی باشد، امری بسیار والاست. کسی که در یک‌سطح بالایی قرار می‌گیرد، همه اینها را باید زیر نظر بگیرد و تعادل ایجاد کند. کاری نکند که یک طرف متورم بشود و طرف دیگر سقوط کند.

اسلام روی واقعیت ها و نیازهای زندگی و کارهای مفید بسیار دقت می‌کند. این‌هفته، هفته درختکاری است. در مورد درختکاری [حوادث و روایات] بسیارجالبی وجود دارد. علی بن ابی‌طالب (ع) شاید بزرگترین درختکار مدینه باشد. بسیاری از باغ های خرمایی که هنوز در اطراف مدینه مانده ،محصول دست علی‌بن ابی طالب (ع) است. (ممکن است درخت هایش منقرض شده باشد و دوباره‌ جای آن‌ها درخت کاشته باشند.) خیلی از چشمه‌ها را علی (ع) احداث کرد. همان ده بیست سالی که نمی‌گذاشتند به عالم سیاست بیاید [پیوسته در کار و تلاش بود.] راوی می‌گوید: « دیدم حضرت علی (ع) باری به همراه می‌برد. پرسیدم که « چه حمل می‌کنید؟»حضرت فرمود:« این‌ها صد هزار درخت‌خرماست.» رفت و همه را کاشت و تمام اینها سبز شدند.» پیغمبر (ص) به مردم‌مدینه که آن همه جنگ و دعوا [با کفار] داشتند، می‌فرمود: « کسی که درخت ‌زنده‌ای را آب بدهد، مثل این است که مؤمن تشنه‌ای را آب داده باشد؛ مَنْ سَقاطَلْحَةً او سدرَةً فَکَاَنَما سَقا مؤمِناً ظَلَماءً »  حضرت صادق (ع) می‌فرمود: « بروید زراعت کنید، زراعت کارها گنج های خدا در زمین هستند.؛ اَلْفَلاّحون (یاالزارعون) هُمْ کُنُوزُاللِه فی اَرضِهِ »  حضرت صادق (ع) دنبال همین می‌فرماید:« خداوند هیچ حرفه‌ای را بیشتر از درختکاری دوست نمی‌دارد و هیچ چیزی ازاین حلال‌تر نیست و تا زنده‌اید درخت بکارید.»

[می‌دانید] چقدر آب در کشور ما به هدر می‌رود؟! کیلومترها جوی لخت [روی زمین جاری است] که اگر در سر راه آن درخت گز یا بید هم می‌کاشتند، چقدر چوب و محصولات دیگر می‌توانست داشته باشد! سراسر وجود درخت خیر است. درخت با گذشت روز و ماه و سال تولید می‌کند. در سال به‌وزن هر درخت پنج کیلو اضافه می‌شود. اگر چند میلیارد درخت داشتیم، ملاحظه کنید چقدر چوب تولید شده بود. برگش، ساقه‌اش، گلش، سایه‌اش، ریشه‌اش، تمام هستی درخت مفید است. کشوری مثل ایران که این همه آب‌روی زمین دارد، حیف است بی‌برکت بماند. به روستاهای زیادی رفته‌ام امّامی‌بینم درختی در آنها نیست. اگر هر آدمی کنار جوی خانه‌اش یک درخت‌غرس می‌کرد، ثروت عظیمی می‌شد. چرا نکنیم؟ چرا عبادت به این بزرگی راما انجام نمی‌دهیم؟ برای این که جهت دار زندگی نمی‌کنیم. باید این طور فکرکنیم: اگر وقتمان را صرف کنیم و یک قلمه بکاریم حاصل آن هر روز که بزرگ‌می‌شود برای جامعه خیر می‌آورد، حالا ما باشیم یا نباشیم. این طرز تفکرچقدر خوب است! ما نزدیک به شانزده میلیون هکتار جنگل در این مملکت‌داریم که حدود سه چهار میلیونش تجاری و بقیه آزاد است. همان جنگل آزاد، با آن همه چوبی که تولید می‌کند خیر و برکت دارد. قسمت تجاری هم که به‌طور عام، فایده‌اش به این جامعه برمی‌گردد. در زمان شاه (آخر دوران پهلوی) نزدیک به یک میلیون هکتار از اراضی جنگلی را فاسد کردند و دادند به این‌تیمسارها و سرمایه‌دارها تا تبدیل کنند به اراضی کشت. حالا چه اشتباه‌عظیمی بود، بماند، امّا متأسفانه بعد از انقلاب هم مسؤولان موفق نشدند این‌جریان غلط را کنترل کنند. درخت چیزی نیست که بتوان اجازه داد آن را به‌آسانی از بین ببرند. درخت موجود زنده‌ای است که همه چیزش خیر است. این‌برگ درختان که تا چند روز دیگر در می‌آیند در تنظیم کربن و اکسیژن و دادن‌مواد حیاتی برای محیط زیست سالم، بسیار مؤثر است. ما اگر هدف دار زندگی‌کنیم می‌توانیم به عنوان یک عبادت این راه را ادامه بدهیم. اگر ما به روایات‌اسلامی عمل می‌کردیم، کی محتاج بودیم مواد غذایی از خارج وارد بکنیم؟ درمملکت ما جاهای عجیب و غریبی مثل جیرفت هست. بهترین تعبیرش این‌است که بگوییم هندوستان کوچک. کهنوج را داریم که می‌تواند انبار غله این‌مملکت باشد. در سفری که به خوزستان کردم با گزارشی که متخصصین دادند، معلوم شد که در منطقه پایین سد، می‌توانیم ده میلیون تن شکر تولید کنیم. ده میلیون تن، یعنی ده یا هشت برابر نیاز این مملکت. باز در همان منطقه، چقدرنعمت و زمینه کار وجود دارد. صنایع جنبی این امر خیر کاغذ و علوفه دام وچیزهای دیگری مثل نئوپان است. اگر مردم با روحیه و تفکر اسلامی و به‌عنوان عبادت در راه خدا و یا به عنوان طلب آخرت وارد این مرحله می‌شدند، همه دردها دوا می‌شد. متأسفانه جامعه ما این طور تربیت نشده است. آن‌هایی که مسلمان و پاک بودند، در گذشته با تفکرات صوفیانه زندگی می‌کردند وخیال می‌کردند دنیا از آخرت جداست؛ آن‌هایی هم که اهل دنیا بودند و در اختیاردنیاطلبها قرار داشتند هرچه برای اجنبی و عیاشها و رذلها مفید بود، تولیدمی‌کردند؛ و خلاصه این که نگذاشته‌اند یک خط صحیح با طرز تفکر اسلامی‌در این جامعه به وجود بیاید. اگر در زندگی ما اعتقادات و منش اصیل اسلامی‌حاکم شود، وضع ما خیلی می‌تواند رو به راه باشد و می‌توانیم زندگی بهتری‌داشته باشیم. هیچ وقت فکر نکنید اسلام بد ما را خواسته یا گفته ریاضت‌بکشیم. اسلام اینها را نخواسته است. حتماً دل شارع اسلام خون است آنجایی‌که ببیند مسلمانان فقیرند و نامسلمانان دستشان بالای سر ما قرار دارد. همین‌آیه‌ای که اول صحبتم از سوره فرقان خواندم، درباره اعتدال در مصرف است.« وَاْلَّذینَ اِذا اَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً » هفت هشت آیه است که عباد الرحمن را معرفی می‌کند.» و عباد الرحمن الذین یمشون علی‌الارض هوناً «. ده پانزده صفت خوب برای عباداللَّه می‌گوید که مجموعه‌اش‌می‌شود انسان نمونه قرآن. یکی از صفاتش این است که وقتی خرج می‌کنند، نه‌اسراف می‌کنند و نه تنگدست می‌شوند.» انفقوا «. چه پول دادن به دیگران و چه‌خرج کردن در زندگی، هر دو انفاق است. و قرآن هر دو را مراعات کرده است. کسانی که در خرج کردن و در پول دادن به دیگران نه اسراف می‌کنند و نه‌تنگدستی،« عباد الرحمن » هستند. این نمونه انسان مسلمان است.« کانَ بَیْنَ‌ذلِکَ قَواماً»  قَوام بإ فتح قاف، یعنی عدل و با کسر یعنی وسیله استحکام. اینجا قَوام است. یعنی عدل؛ همین عدالتی که من دارم صحبت می‌کنم. این آیه‌درست همین مطلب را به ما می‌گوید. فرد مسلمان در جامعه اسلامی برای‌مصرف، حالت معتدلی دارد. نه مسرف و مترف است، بریز و بپاش ندارد و نه ‌ریاضت‌کش است که خیال کند که خداوند نعمتهای دنیا را برای بعدها آفریده‌است.

مَصرف در شرایط مختلف فرق می‌کند. اگر ما اسلام را پیاده بکنیم و همه‌مردم را به سطح زندگی متوسط برسانیم، آن روز خیلی چیزها مباح می‌شود که‌امروز مباح نیست. اگر شرایطی باشد که مردم تنگدست باشند، خرج کردن‌شرط دارد. پیغمبر اکرم (ص) با همه این آیات و با همه این برنامه‌هایی که‌داشت، در دوران تنگدستی مسلمانان بسیاری از کارهای مباح را بر اطرافیان‌خودش (لااقل) منع کرد؛ نه حرام. پیغمبر از یکی از جنگها برمی‌گشت. معمول این بود وقتی که وارد می‌شد به علت علاقه زیاد به حضرت‌زهرا (س) سعی داشت به دیدن ایشان برود. وقتی که وارد شدد (بعد ازهفته‌ها غیبت که همدیگر را ندیده بودند) زهرا (س) احساس کرد این بارپیغمبر سرسنگین برخورد کرد و به جای این که به صورت زهرا نگاه کند، نشست روی زمین و کمی محزون به زمین نگاه کرد و بلند شد رفت. چیزی‌نگفت. زهرا (س) متأثر شد. فکر کرد خدایا! من چه کرده‌ام که پدرم با من این‌طور برخورد کرد؛ سابقه‌ای ندارد، لابد تغییری در زندگی ما پیدا شده. خوب، زهرا (س) باهوش بود. تغییرهای زندگی‌اش را در این دو سه هفته فهمید. یک دستبند نقره به دستش بسته بود. یک پرده به در اتاق کوچکش زده بود. قدری‌چیزهای زینتی در اطراف آن اتاقک درست کرده بود. احساس کرد قضیه به‌اینها برمی‌گردد. در روایت دارد وقتی پیغمبر از خانه زهرا بلند شد آن قدربی‌حوصله بود که به خانه دیگران هم نرفت. رفت به مسجد. در مسجد دید یک‌عده از اصحاب صفّه نشسته‌اند و از گرسنگی رنگشان پریده است. (در آخر سوره بقره آیه‌ای هست که اصحاب صفّه را توصیف می‌کند.) اوایل اسلام درمدینه این طور بود که مهاجرین از اطراف می‌آمدند و مثل جنگ‌زده‌های فعلی‌ما با فقر و محرومیت در جایی با کمترین امکان به سر می‌بردند. یک عده رامردم در خانه‌ها جای داده بودند. یک عده هم جا نمی‌شدند، در مسجدمی‌ماندند و به اینها اصحاب صفّه می‌گفتند. پیغمبر متأثر شد که خدایا! در شرایطی که اصحاب صفّه و مسلمانان مهاجر این طور زندگی می‌کنند، دخترمن برای چه پرده می‌خواهد؟ متأثر و غمگین نشست. یک وقت دید سلمان‌آمد و بقچه‌ای را جلوی پیغمبر گذاشت و باز کرد. همان پرده، همان دستبند وچیزهای اضافی خانه زهرا (س) بود. پیغمبر خوشحال شد و فرمود: » فداهاابوها «. پدر به قربان این دختر باشعور. بعد آمد به زهرا (س) فرمود:» زهرا جان‌این نعمت‌های خدا مباح است و نیکو، امّا در موقعی که مسلمانان پاک در مسجد غذا ندارند، دختر من در خانه‌اش پرده نمی‌خواهد. این‌ها را بگذار برای بچه‌های‌کسراها و امپراتوران و دیگران. این‌ها برای ما نیست. «این در زندگی پیغمبر (ص) و زهرا (س) یک حادثه کوچکی است.

آیا اسلام باید این طور باشد؟ در موقعی که دیگران نیازمندند، کسانی به نام‌اسلام جشن بگیرند و در یک شب هزاران هزار تومان خرج کنند و بنوازند وبرای بچه‌هاشان مبارک باد بخوانند؟! این درست است؟! خوب، مباح است. اگرمال از آن خودمان باشد مشروع است و حرفی نیست، می‌شود مصرف کرد؛ امّااخلاق اسلامی این را اجازه نمی‌دهد. به یک معنا اسراف نیست. ممکن است‌اسراف هم نکنیم؛ امّا ما امروز دو میلیون آدم آواره داریم؛ مردمی که کاشانه‌شان‌در خرمشهر با بمب ویران شده است؛ مردمی که محترم و شریف، خونگرم واهل کار و زندگی هستند و حالا در زیر چادرها یا اتاقها با هفت هشت بچه‌زندگی می‌کنند. برای یک مسلمان گوارا نیست که بخواهد زندگی خودش را بااسراف و اتراف اداره بکند و هموطنانش در چنین شرایطی به سر ببرند. یا این‌مردم عراق که این طور آواره شده‌اند. فرق نمی‌کند، ایرانی و عراقی فرق‌نمی‌کند. با فیلمی که دیشب تلویزیون پخش کرد، همه زندگی برای آدم تلخ‌می‌شود. وقتی آنها را در آن وضعیت مشاهده کنیم و خودمان مرفه باشیم، رفاه‌هم از چشممان می‌افتد. شرایط اسلام در مصرف این طور است. البته عرض‌کردم در شرایط عادی مصرفِ مالِ مجاز، مباح است، ولی در مکتب اخلاق‌مصرف در شرایط مختلف فرق می‌کند. در زمان جنگ نمی‌شود مثل زمان عادی زندگی کرد. بله، اگر همه مردم داشته باشند، ما هم می‌توانیم مثل زمان‌عادی زندگی کنیم و این خوب است. نمی‌گوییم همه باید مساوی باشند. پیغمبر هم این را نفرموده است. همان پیغمبری که در آن شرایط به خانه دختردلبندش زهرا (س) رفت، نگفت چرا تو در خانه هستی و آنها در صفّه زندگی‌می‌کنند. یا آنها هفت نفر در یک صفّه کوچک هستند و شما یک نفر در یک اتاق، پیغمبر این را نفرمود؛ امّا گفت اکنون پرده و دستبند نقره لازم نیست. تحریم هم نکرد. برخورد تند هم نداشت. جامعه معتدل اسلامی باید این طورعمل کند. اگر جامعه ما ده سال زندگی درست به خود ببیند دیگر نیاز به این‌چیزها نیست. در صدر اسلام (در اواخر قرن اول) می‌خواستند زکات بدهند، محل مصرف برای زکات پیدا نمی‌شد! مدت‌ها می‌گشتند تا یک فقیر پیدا بکنند. وقتی قدری زندگی مردم بهتر شد، شرایط هم عوض شد.

امام صادق (ع) دربحثی که با صوفیان می‌کند می‌فرماید: «شما چه‌می‌گویید؟ سلمان آن زاهد معروف وقتی که حقوقش را از بیت المال می‌گرفت‌مقداری ذخیره می‌کرد و بقیه‌اش را انفاق. یکی به سلمان گفت: شما چقدربی‌توکل هستید، شاید فردا مردید، چرا اموال خدا را ذخیره می‌کنید؟ سلمان‌گفت: شاید هم ماندم، حتماً که نمی‌میرم، به اندازه نیاز معمولی‌ام نگه می‌دارم بقیه‌اش را می‌دهم.»

انسان اگر در زندگی نیاز روزانه داشته باشد نمی‌تواند عبادت درست هم‌بکند، ذهنش حاضر نمی‌شود برای عبادت.

ابوذر، زاهد معروف، تعدادی گوسفند و شتر داشت. مهمان که می‌رسیدگوسفندی می‌کشت یا از شیرش استفاده می‌کرد. بعضی‌ها آمدند گفتند: این‌ها راچرا نگه می‌داری؟ یک دهن داری؛ خداوند از همه جا روزی می‌رساند. گفت: اوایل زندگی ما در مدینه آن طور بود ولی حالا به لطف خدا چنین نیست. حالامردم بخور و نمیر دارند، پس ما هم می‌توانیم این مقدار اطراف خودمان مال داشته باشیم. امام حسن (ع) یک مهمانخانه برای مسافران درست کرده بود. هرکس جایی گیرش نمی‌آمد به مهمانخانه امام حسن (ع) می‌رفت. در شرایطمختلف اوضاع زندگی در جامعه اسلامی باید فرق کند. انسان باید از مال‌مشروع خود، خمس و زکات بدهد و اگر امکان داشت در شرایط نیاز کمک‌اضافی هم بکند. در شرایطی که ما زندگی می‌کنیم خیلی بی انصافی است که رزمندگان در جبهه، آن طور زندگی کنند و ما در تهران مشغول خوشگذرانی‌باشیم. این بد است؛ انسان را می‌کشد.

چند روز پیش یک نامه به دست من رسید که با خواندنش مدتی اشک‌ریختم. آن را یک بچه (مثل این که کلاس پنجم دبستان است) نوشته وهمراهش دویست و ده تومان پول فرستاده و نوشته است خواستم بروم جبهه، پدر و مادرم اجازه ندادند. به بسیج مراجعه کردم مرا نفرستادند. تنها کاری که‌می‌توانم برای جنگ انجام دهم این است که پول بابایم را خرج نکنم. وقتی که‌روز بیست و هشتم برج قبل برف آمد و مدرسه‌ها تعطیل شد، آن روز رفتم یک‌پارو پیدا کردم و تا شب برف روبی کردم. دویست و ده تومان در آوردم. این هم‌یک نوع آدم که فرشته است. این یک نمونه است. اکثریت جامعه مامخصوصاً طبقه محروم و متوسط این طور هستند. یک نوع آدمهایی هم الآن‌داریم که اطراف جبهه مانده‌اند تا با آهن اسقاطی معامله کنند. مثلاً ماشین‌کهنه‌ای پیدا کنند و به نحوی درست کنند و بیاورند بفروشند. دزدی هم‌می‌کنند. کثافتکاری هم می‌کنند. اموال مردم را احتکار می‌کنند برای این که‌صنّار گران‌تر بفروشند. این‌ها گرگند و آن فرشته.

رگ رگ است این آب شیرین آب شور       در خلایق می‌رود تا نفخ صور

 

خیلی اختلاف بین این دو تیپ از مردم است. خوشبختانه در جامعه ما این‌قبیل انسان‌های شریف زیاد شده‌اند. چند روز پیش بسیج سپاه پاسداران اعلام‌کرد نیرو لازم دارد. دیشب امام جمعه محترم اهواز آقای جزایری به من تلفن‌زدند و گفتند: » چهل هزار نفر از این جوانها ریخته‌اند اینجا که به جبهه بروند. نیرو زیاد است، ما نمی‌توانیم جذب بکنیم. امکانات کافی وجود ندارد، پتو نداریم، پلاستیک نداریم، بشقاب و قاشق نداریم و... چون این مقدارنمی‌خواستیم. «این بچه‌ها چه کسانی هستند؟ مجموعه‌ای از مردم. این‌ها درعنفوان جوانی این طور خالصانه در خدمت حق و حقیقت اعلام آمادگی‌می‌کنند. [از آن طرف] یک مشت گرگ و کفتار و حیوان درنده هم در این مملکت هست که آدم را منزجر می‌کنند. آدمی که حق ندارد از قیافه کسی بدش‌بیاید یا ایراد بگیرد، امّا بعضی افراد با خوی و خصلت ناپسند از چشم مؤمنین‌می‌افتند. تمام همشان در زندگی این است که بیفتند به دوره گردی، بلکه بیشترمال بیاندوزند. چرا باید نیروهای مخلص و متخصص جمهوری اسلامی درخدمت حرص و آز اینها در بیایند؟

خوشبختانه خبر خوبی شنیدم که دریغم آمد اینجا نگویم. حضرت آیت‌اللَّه‌العظمی آقای گلپایگانی اخیراً در یک سخنرانی که در قم کرده‌اند، حرکت مجلس ‌را تأیید کرده‌اند و نصیحتی هم به مجلس شورای اسلامی فرموده‌اند که هر دوی‌آن حق است. از ما خواسته‌اند، یعنی از شخص بنده و از نمایندگان دیگرخواسته‌اند حال که امام حق ولایت را به مجلس تنفیذ کرده‌اند و تشخیص‌داده‌اند که این امر حساس ضرورتاً به عهده مجلس باشد، دقت کنید و خوب‌رسیدگی کنید که با حوصله و فکر و مطالعه تصمیم بگیرید؛ تصمیم‌ها خام ‌نباشد. این حرف، حق است. ما باید دقت کنیم تصمیم عجولانه نگیریم. الحمدللَّه جامعه دارد به طرف خوبی پیش می‌رود. مجلس ما، مردم ما و امام‌ما در رأس همه که قدمشان بر چشم همه ماست و نور چشم ما هستند، علمای دیگر، ائمه جمعه ما، شخصیت‌های ما، وزرای ما، همه متوجه شده‌اندکه می‌باید جهت اسلامی درست به این جامعه بدهند. ما باید از این شرایطاستفاده کنیم.

برادران! خواهران! همان طور که می‌دانید امروز مسئله مهم ما جنگ است. ولی همه اهمیتها در جبهه نیست. « اَفْضَلُ الاَعْمالِ اَحْمَزُها ». اسلام کارهای حق‌را عبادت می‌داند؛ امّا بهترینش، مشکل‌ترینش است. آن‌هایی که از ما مسلمانترو شجاع‌ترند جبهه را پر کرده‌اند. بقیه نقاط کشور هم جبهه است. کار کردن درکارخانه‌ها و سیر کردن این ملّت یعنی شرکت در جبهه. کار کردن در کشتزارها وغذا دادن به این ملت یعنی حاضر شدن در جبهه. کار کردن در ادارات ورسیدگی به امور این مردم شرکت کردن در جبهه است. متأسفانه ضد این هم‌همه جا هست. صدام که تنها با ما نمی‌جنگد، صدام با بهترین عزیزان مامی‌جنگد و آنها را می‌کشد و آن مأمورین دولتی هم که در ادارات پشت میزشان‌نشسته‌اند و مردم را از این انقلاب مأیوس می‌کنند، به او کمک می‌کنند. یا آن‌کسی که در کارخانه شلوغ می‌کند و نمی‌گذارد مردم به تولیدشان برسند شریک‌دزد است. هر کس امروز در هر گوشه‌ای از این مملکت اخلال بکند و نگذارداین مردم فداکار به راهی که انتخاب کرده‌اند درست ادامه بدهند، برخلاف حق وحقیقت قدم برداشته و ضد جبهه اسلامی عمل می‌کند. منتها یکی مثل صدام‌آن قدر بدبخت است که این همه آدم را تباه می‌کند و یکی آن قدر [بدجنس] که‌فقط می‌تواند ماشینی را از کار بیندازد یا اداره‌ای را مختل کند. اخلال دررساندن اجناس مورد نیاز مردم در زمان جنگ و این کثافتکاریهای مالی، ریختن آب به آسیاب دشمن است. قرآن کریم به مسلمانان می‌فرماید:» وَ ماکانَ الْمُؤمِنوُنَ لِیَنفِرُوا کافَّةً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی‌الدّین«. همه مردم نباید به جبهه بروند؛ یک عده بروند درس بخوانند و باسواد بشوند و برای این مردم کار بکنند یا مشکلات علمی و فنی مردم را حل‌بکنند.

خلاصه این سه بحث این است که در تولید هرچه بیشتر و بهتر [قدم‌برداریم]؛ کسب دارایی عیب نیست؛ امّا مشروع؛ [و در مصرف نیز معتدل‌باشیم.] به حکم اخلاق اسلامی ثروت زیاد، شهوت زیاد هم می‌آورد و انسان‌را منحرف می‌کند. فقر زیاد هم انسان را از زندگی صحیح باز می‌دارد. انسان درمصرف مال صحیح خودش می‌تواند بدون اسراف عمل کند. شرایط درمصرف فرق می‌کند. تنها نباید بعد حلال و حرام را در نظر گرفت. ملاحظه‌نیازها و شرایط جامعه را باید مدنظر قرار داد. روزی که مردم مرفه باشند، بسیاری از خوشگذرانیها جایز می‌شود و روزی هم که مردم نیازمند باشند، بسیاری از لذتهای معمولی هم ناصحیح است و نباید آنها را انجام داد. روایتی‌از علی بن ابی طالب (ع) از نهج البلاغه برای این بحثم یادداشت کرده‌ام که درمورد استفاده از نعمتهای دنیاست که روشن می‌کند آدمی از دنیا می‌توانداستفاده صحیح بکند. » وَاعلَمُوا عِبادَاللّهِ اَنَّ المُتَقینَ ذَهَبُوا بعاجِلِ الدُنیا وَ اجِلِ‌الاخِرَة «. آن‌هایی که تقوا دارند و هدف درستی در زندگی اتخاذ کرده‌اند هم خیرفوری، یعنی دنیا را به دست آورده‌اند و هم آینده و آخرت را.» فَشارَکُو اَهلَ‌الدُنیا فی دُنیاهُمْ «. با اهل دنیا در دنیایشان شریک شده‌اند. آدم‌های خوب‌می‌توانند در لذات دنیا شریک اهل دنیا باشند.» وَلَمْ یُشارِکُوا اَهْلُ الدُنیا فی‌اخِرَتِهِمْ «. امّا اهل دنیا در آخرت با آنها شریک نمی‌شوند؛ دنیا طلبها سهمی ازآخرت ندارند و آنجا تنها هستند.» اباحَ اللّهُ لَهُمُ الدُنیا ما کَفاهُمْ «. خداوند دنیا رابرای این‌ها به اندازه آنچه که کافی باشد مباح کرده است. لباس خوب، خانه‌خوب، خوراک خوب، زندگی خوب، مرکب خوب و همه اینها در شرایطعادی حق مؤمن است.» مِنْ سَعادَةِ الرَجُلِ سَعةِ دارِه «.» اَباحَ اللّه لَهُمُ الدُنیا ما 732 کَفاهُمْ بهِ وَ اَغناهُم «. قالَ اللّهُ عَزَوَجلْ:» قُلْ مَن حَرَّمَ زینَةَاللَّهِ الَّتی اَخْرَجَ‌لِعِباده «. علی (ع) به این آیه استدلال می‌کند: کیست که زینت خدا را بر شماحرام کرده؟ زینت خدا مال شماست.» قُل هِیَ لِلَذین امَنوإ؛ ظظ فِی الحَیوةِ الدُنیاخالِصَةً یَومَ القِیمَةِ «. این‌ها از آن خوبهاست.» اَلْطَیِباتُ لِلْطَیِبینَ وَالْطَیِبُونَ‌لِلْطَیِباتِ. «خداوند مظاهر عالی طبیعت را برای دشمنان و کفارش خلق نکرده‌بلکه برای بندگان خوبش خلق کرده است، منتها خودمان هستیم که محیط راخراب می‌کنیم.» سَکَنُوا الدُنیا باَفْضَلِ ما سُکِنَتْ «. این‌ها در دنیا به بهترین نوعی‌که می‌شود سکونت کرد، مسکن دارند. افضل؛ نگفته خانه مجلل. نوعی‌سکونت خوب از بهترین نوع.» وَ اَکَلُوها باَفْضَلِ ما اُکْلِتْ «. غذایشان هم می‌تواند بهترین باشد. بهترین این نیست که مسرفانه باشد. غذای سالم ودرست به اندازه نیاز بدن انسان.» اَصابُوا لَذةَ زُهْد الدُنیا فی دُنیا هُم وَ تَیَقَّنوا اَنَهُم‌جیرانُ اللِه غَداً«. در دنیا لذت دنیا را درک می‌کنند و در آخرت هم همسایگان‌خدا هستند. ما می‌توانیم چنین جامعه‌ای باشیم. ایران را می‌توانیم در آینده‌چنین بسازیم. ایران با این همه امکانات که خداوند به آن عطا کرده، این خاک وسیع، این معادن عظیم، این آبهای فراوان، این هوای متنوعِ چهار فصل، مهمتراز همه این رهبر عزیز و عظیم و این روحانیت در خدمت و بالاتر از همه این‌جوانها و این مردم سرتا پا فضیلت و ایثارگر و این مایه اصلی حرکت یعنی‌اسلام و قرآن و تشیع - که مجموعه‌ای از نعمتها هستند و در دست ما جمع‌شده‌اند - می‌تواند یک کشور ساخته شده باشد. ان شاءاللَّه همه اینهایی که ازعلی بن ابی طالب (ع) خواندم برای ما باشد. جامعه‌ای باشیم در دنیا مرفه و درآخرت همسایه خدا (بقیه مطالب علی (ع) را نمی‌خوانم) ولی اگر جهت بدی‌درزندگی داشته باشیم (دنیا را برای دنیا بخواهیم) بسیار بد می‌شود و مشمول‌همین سوره‌ای می‌شویم که مکرر در همین بحثم برای شما خواندم که بهترین‌درس است.

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم.

اَلْهیکُمُ الْتَّکاثُرُ حَتّی زُرْتُمُ‌الْمَقابرَ. (کلمات، آهنگ و آیات کوتاه این سوره، رگبارنصایح و تهدیدهای خداوند است که انسان را تکان می‌دهد.) اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ/ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ/ کَلاَّ سَوْفَ‌تَعْلَمُونَ/ ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُونَ/ کَلاّ لَوْتَعْلَمُونَ عِلْمَ‌الیَقِینِ/ لَتَرَوُنَّ الجَحیمَ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الیَقینِ/ (و اینهایی که تکاثر می‌خواهند) ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ‌النَّعیمِ. (روز قیامت باید جواب این نعمتهای خداوند رابدهیم.)

 

 

 

خطبه دوم:

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ‌وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ‌عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی (عج).

در خطبه دوم به طور مختصر به چند مسئله از مسائل مهم روز اشاره می‌کنم‌ و می‌گذرم. البته مسائل زیاد است، ولی فرصت بحث در این خطبه نیست. یکی از آنها مناسبت چهارده اسفند است. قصد داشتم در مورد این روز بحث ‌مفصلی کنم ولی مسائل لازم‌تری به ذهنم می‌رسد که از این می‌گذرم. جنایت‌عظیمی که بنی‌صدری‌ها و منافقین و لیبرالها در همین دانشگاه نسبت به همین‌مردم مؤمن و انقلاب کردند [هرگز از تاریخ ما پاک نمی‌شود.] امیدوارم بحثی‌که می‌خواستم در این خطبه بکنم، وسایل ارتباط جمعی و مطبوعات صورت‌بدهند. حداقل بخشی از فیلم آن روز را (نمی‌دانم تا به حال نشان داده‌اند یا نه) نشان بدهند که مردم بدانند آنها چه کردند و آن روز چه توطئه‌ای علیه این‌انقلاب ریخته شده بود.

مسئله دیگری که می‌باید بگویم جنایات جدید عراق است که مسلمانان را بدین نحو آواره کرده است. اگر آدم برای وضعی که امروز بر وجدان دنیا طلبان و قدرتمندان جهان پیش آمده خون گریه بکند حق دارد. هزار و پانصد یا نزدیک‌به دو هزار نفر زن و بچه را از خانه‌هاشان رانده‌اند و پس از این که مدتی درزندانها نگهشان داشته‌اند در این زمستان آورده‌اند و در تپه‌ها و کوههای پر ازبرف و یخ رها کرده‌اند. این‌ها یک عده زندانی در عراق دارند که در آنجا به آنهازجر دادند، هستی و کسب و کارشان را هم گرفتند و عاقبت در بیابانها رهاشان‌کردند. این طبیعی است که دنیا روی این قضیه ساکت باشد؟! تو را به خداببینید دنیا چقدر پلید شده و چقدر امروز مطبوعات دنیا و رسانه‌های جمعی‌کثیف شده‌اند که یک کلمه از این قضیه دم نمی‌زنند! اگر ما این کار را کرده‌بودیم، حتی اگر ما یک زن یا یک بچه را (مثلاً) از مرزمان بیرون کرده بودیم، حتماً دهها و صدها رادیوی دنیا و هزاران مطبوعات دنیا این را گفته بودند وهیاهو راه انداخته بودند. چون اینجا یک جریان ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی می‌بینند به هر نحو ممکن در پی کوبیدن و ساقط کردن آن هستند. دنبال بهانه می‌گردند، بزرگش می‌کنند. به هر حال با آن بدبختها آن طور عمل‌کردند. آن فیلمی که شما دیدید اگر جلوی حیوان هم بگذارند متأثرش می‌کند. نمی‌دانم چرا اینهایی که سر و صدای حقوق بشر و عفو بین المللی راه‌انداخته‌اند و یا اینهایی که دم از مبارزه می‌زنند حتی آن نیمه خوبها (هندوستان، الجزایر) فریاد نمی‌کشند؟ یعنی نمی‌فهمند؟! یا می‌فهمند ووجدان ندارند؟ چرا یک کلمه از این جنایتها نمی‌گویند؟ چرا فضیلت ایرانیها رانمی‌بینند؟ اگر نبود تعهد اسلامی و انسانی چه ضرورتی داشت مرزمان را بازکنیم و هزار و پانصد یا دو هزار نفر آدم تشنه، گرسنه، بی‌لباس، محتاج، بی‌خانه، عزادار و غمزده را پناه دهیم و برگرفتاریهای خودمان اضافه بکنیم؟ ما احساس می‌کنیم انسانیم و انسان وظیفه دارد. این دنیای کور، کر، بی‌رحم، بی‌شعور و مرده، فاقد روح انسانیت است و نیازمند یک انقلاب اخلاقی -انسانی است تا در مقابل این فجایع ساکت نباشد. چرا ساکت است؟ این‌ها چه‌کسانی هستند؟ چه ادعایی در دنیا دارند؟ چقدر پررو هستند که دم از عدالت وانسانیت می‌زنند! در پارلمان فلان جا برای یک چریک بمب گذاری که در اینجااعدام شده (صد بار اعدام هم برایش کم است) مقاله می‌نویسند و سخنرانی‌می‌کنند. این‌ها گمراهند. فضاحت، وجدان این مردم را گرفته. دروغ می‌گویند. این‌ها همانهایی هستند که جمعیت حمایت از حیوانات درست می‌کنند ومیلیون میلیون آدم را در ویتنام، کامبوج، هندوستان، بنگلادش، افریقا، آسیا، ایران و در همه جا می‌کشند و باز هم با نهایت پررویی این طور حرف می‌زنند. من نمی‌دانم ملت عراق و مخصوصاً مسلمانان منطقه، این شیخ نشینها، عربستان سعودی، این جنایتکارها که با پول نفت، صدام را جری کرده‌اند، چرادر مقابل این مسئله بی‌احساسند؟ چند نفر از مملکت ما عبور کردند و به‌بحرین رفتند؛ کاری می‌خواستند بکنند یا نه ما نمی‌دانیم، امّا این امیرنشینها وشیخ نشینها چقدر هیاهو راه انداختند. چرا این هزار و پانصد نفری که دیروزبیرون رانده شدند یا صدهزار نفری که قبلاً آواره شده بودند، برای شما مسئله‌نیست؟ اعتراضی در پی ندارد؟ احتیاج به یک کتاب دارد که بنویسند تاوضعیت نکبت زده امروز قدرتمندان دنیا را برای وجدان ملتها روشن کند وبگوید کیستند این‌ها که بر شما حکومت می‌کنند!

آقای میتران این روزها دارد از اسرائیل دیدن می‌کند. این آقا، این مدعی‌سوسیالیست که سالها در حزب سوسیالیست فرانسه مبارزه کرده و به ادعای‌خودش ضدامپریالیسم بوده، یک امپریالیستی مهمتر از امریکا پیدا کرده؟ علیه‌چه کسی مبارزه می‌کردید که امروز پیشقراول شده‌اید؟ تا امروز رئیس‌جمهوری از کشورهای اروپایی جرأت نکرده بیاید اسرائیل؛ توی مبارز راه‌افتاده‌ای آمده‌ای که چه؟ اینجا سه چهار میلیون آدم آواره دارد. به هر گوشه‌ای ازخاک اسرائیل قدم بگذاری جای یک آواره بی‌وطن است. در چه خاکی هستید؟ چه حسابی می‌کنید؟ بی‌عرضه‌تر از همه، این کشورهای مسلمان و به اصطلاح‌مبارز منطقه ما هستند که علیه اسرائیل بودند و میتران و فرانسه را دوست‌خودشان می‌دانند. این دیگر خیلی غصه دارد که این قدر جسارت کنند و این‌طلسم را بشکنند و راه مسافرت سران کشورها را به اسرائیل باز بکنند، آن هم‌در شرایطی که پارلمان اسرائیل جولان را رسماً و با نهایت پررویی ضمیمه‌خاک خودش کرده و به جنوب لبنان هم تجاوز کرده است. رهبر حزب‌سوسیالیست فرانسه و رئیس جمهور مدعی آزادیخواهی، بیاید فلسطین‌اشغالی، مهمان اسرائیل باشد و بگوید در کنار این اسرائیل یک کشور فلسطینی‌هم باید باشد. این نشان بریدگی دنیا از عدالت است. این نشان دروغگویی ولاف زنی مدعیان عدالت است. این نشان نبودن اصول در افکار اینهایی است‌که مدعی اصول گرایی حرکت براساس حقوق انسانیت هستند. از این طرف هم‌نشان بی‌عرضگی کشورهایی است که با نفت و بازارشان دارند فرانسه را سرپانگه می‌دارند و این قدر جرأت ندارند که به این آقا بگویند نیا؛ اگر بیایی به تو نفت نمی‌دهیم، کَاَنَّهُ در دنیا هیچ اتفاقی نیفتاده که این طور برخورد می‌کنند.

مسئله دیگر محاکمه عزیزان ما در فرانسه است. دارند عده‌ای از بچه‌های‌مسلمان را آنجا محاکمه می‌کنند. حادثه‌ای اتفاق افتاده و ممکن است طبق‌قوانین یک کشور محاکمه‌ای هم صورت بگیرد. ما در اصل این که محاکمه ‌بشوند یا نشوند بحث نداریم، ولی اگر بناست کسانی که دست به اعمال‌خشونت بار زده‌اند این طور تعقیب شوند، چرا تروریستهای بزرگی را مثل‌بنی‌صدر، رجوی، اویسی و ازهاری که خون پاکترین مردم دنیا دارد از دندان‌و چنگالشان می‌ریزد، تحت حمایت قرار داده‌اید؟ بختیار پیش از این که ازایران فرار کند، چقدر در کنار همین دانشگاه و در همین خیابانهای تهران آدم‌کشت! او را برای چه آنجا نگه داشته‌اید؟ کسانی که حکم دادگاه اینجا را برای‌اعدام بختیار داشتند آمدند آنجا و این دادگاه فرمایشی را برایشان درست کردید. ما انتظار داریم لااقل قضات فرانسه مثل سیاستمداران فرانسه بی‌اصول نباشندو یک مقدار ملاحظه بکنند. من که خیال می‌کنم قضیه از آن چهار پنج نفرگذشته و چیز دیگری است. فرانسه می‌خواهد از دانشجویان و نیروهای جوان‌ما که امروز در سراسر دنیا و مخصوصاً فرانسه، دلسوزانه به نفع این جمهوری‌کار می‌کنند زهر چشم بگیرد. آن‌ها را می‌خواهد تنبیه کند، نه این دستگیر شدگان‌را. وحشت کرده‌اند. می‌بینند یک عده جوان دانشجو در سراسر دنیا، به نفع‌جمهوری اسلامی حرکت می‌کنند، بچه‌های سالمی که بدون هیچ‌چشمداشتی، تنها به خاطر عقیده و فکر و به خاطر ایمانشان دارند سخت‌ترین‌دوران زندگیشان را در خارج می‌گذرانند می‌آیند با منافقین، چریک‌های اقلیت، کمونیست‌ها، لیبرال‌ها و یا بسیاری از جناحهای دیگر و حتی با پلیس فرانسه وآلمان و انگلیس و امریکا و پلیسهای خونخوار دیگر و با مسؤولان ضداسلامی و ضدایرانی دیگر درگیر می‌شوند تا حقانیت دین خود را اعلام کنند. این‌ها بدون‌این که هیچ ارتباطی با حکومت داشته باشند، صرفاً به خاطر عقیده خودشان‌دارند می‌جنگند. گاهی هم که فرصت پیدا می‌کنند از آنجا به ایران می‌آیند وچند روزی می‌روند به جبهه تا سلوکی داشته باشند و دوباره برمی‌گردندسردرس و سنگرشان. فرانسه می‌خواهد از اینچنین جوان‌هایی حال گیری کند. ما اخطار می‌کنیم و می‌گوییم حاضر نیستیم به این آسانی دست از حمایت این‌عزیزانمان برداریم.

مسائل دیگر فراوان است و فرصت کم و شما هم خسته شده‌اید که ساعتها روی پا یا کف زمین های مرطوب نشسته اید. معذرت می‌خواهم. چند جمله‌ای‌هم برای برادران و خواهران عرب عرض می‌کنم.[2]

اَعُوذ باللَّهِ مِنَ الشَّیطان الرَّجیم.

بسْمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمنِ الرَّحیم.

اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکوثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئَکَ‌هُوَالاَبْتَرُ.

 

 

 

[1]  - خرده‌فرهنگ «هیپی» (به انگلیسی: Hippie) یکی از جنبش‌های اجتماعی جوانان بود که در دهه ۱۹۶۰ (میلادی) در ایالات متحده آمریکا آغاز شد و به نقاط دیگر دنیا گسترش یافت. بنیادهای هیپی‌گری در تاریخ به دوران مزدک، اصلاح‌گر ایرانی می‌رسد. مزدک‌باوران مردم را به زندگی گروهی، آزادی جنسی، تقسیم منابع میان مردم، و گیاه‌خواری ترغیب می‌کردند که همگی کمابیش همانند اصول جنبش هیپی‌گری است..                     ( Crone, Patricia, "Kavad’s Heresy and Mazdak’s Revolt", in: Iran 29 (1991), S. 21–40.) در دوران معاصر در ژانویه ۱۹۶۷، همایشی به نام هیومن بی-این (Human Be-In) در پارک گلدن گیت شهر سان فرانسیسکو باعث محبوبیت فرهنگ هیپی‌گری شد. این همایش به یک گردهمایی بعدی انجامید که تابستان عشق نام گرفت و بیش از صد هزار نفر در آن شرکت کردند.

 

[2]  - متاسفانه برخی از خطبه های عربی نماز جمعه در همان زمان ازنوار پیاده نشد و بعدها دسترسی به فایل های صوتی تقریباً غیر ممکن شده است.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه