نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، الْمَ، ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فِیِهِ. عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیهِ".
بعد از تأکید و توصیه به تقوا و مراعات وظایف اسلامی و انسانی برای عموم حضار و مستمعین این خطبهها بحث مسلسل خودمان را در باره قرآن کریم که معمول خطبههای اول بنده است، شروع میکنم.
وعده دادم که یک دورهای در باره قرآن، مطالب عمومی و ضروری را که نیاز مردم هست و اشتیاق زیادی هم برای دانستن آنها وجود دارد، اینجا مطرح کنم.
گمان میکنم تا بحال سه خطبه ایراد شده، یکی در باره اهمیّت قرآن و کلیّاتی در باره آثاری که در زندگی ما دارد و اهتمامی که باید بدهیم و نتایجی که از آشنایی با قرآن و ممارست با قرآن، تلاوت، مطالعه و حفظ قرآن میتوانیم داشته باشیم، ایراد کردیم.
یک خطبه هم در باره وحی گفتم که قرآن چگونه بدست بشر رسیده که از طریق وحی بود وحی را توضیح دادم و یک خطبه هم در باره حفظ قرآن در زمان پیغمبر که آیات قرآن که نازل میشد، مردم چه اهتمامی نشان میدادند. چگونه حفظ میکردند، نگه میداشتند، تبلیغ میکردند و تبدیل شده بود به حلقههای درس در اجتماعات مسلمانها و وسیله امر مهم آموزش و پرورش در زمان پیغمبر بود که مهمترین پایگاه آموزشی پیغمبر همین آیات و معارف قرآنی بود.
امروز میخواهیم صحبت کنیم که قرآن چگونه به این شکلی که الان در دست ماست، درآمده است. ما الان یک کتاب داریم تعدادی سوره و هر سورهای هم مقدار زیادی آیه بصورت کتاب مرتب چاپ میشود، اعراب، قرائت، تجوید و تفسیر دارد.
خوب اول که به این صورت نبوده، قرآن مثل انجیل نیست که به یکباره از آسمان نازل شده و به حضرت پیغمبر داده شده باشند، اگرچه همان طور که قبلاً گفتم، در اکثر منابع هست که قرآن دوبار نازل شده یکبار کلّی که بر قلب پیغمبر نازل شده، نه به صورت کتاب یعنی مجموعهای از قرآن را پیغمبر دریافت کرده و بعد بتدریج طیّ 23 سال این آیات در شرایط مختلف و در تناسبهای تاریخی که شأن و نزولهای اینها را تعیین میکند بر پیغمبر توسّط جبرییل قرائت شده است.
کتاب نبوده، حتی قبل از پایان عمر پیغمبر اگر قرار بود، اینها را مکتوب کنند و بصورت کتاب درآورند، کتاب کامل نبوده، چون بعضی از آن آیات در روزهای آخر عمر پیغمبر نازل شده و اگر قبل از آن میخواست بصورت یک کتاب مطرح شود، هر روز باید آن کتاب را عوض میکردند.
کتابی که روزانه بایست چند سطرش عوض شود و آن هم نه بترتیب آیات که نازل میشد. گاهی مربوط به سوره بقره بود. گاهی مربوط به سوره یوسف بود و گاهی مربوط به سوره دیگری بود و پیغمبر تعیین میکردند که این آیه را کجا بگذارید.
بنابراین طبیعی بود که شکل کتابی قرآن بعد از تمام شدن دوره وحی و بسته شدن این برنامه به این شکل در بیاید که حالا هست، اما چگونه قبل از آن بوده و یا بعد از آن چگونه بوده و بعداً چطور به این صورت درآمده است، سند اعتبار این آیات که ما امروز حتی یک حرفش را و حتی یک حرکت حرف آن را به خودمان اجازه نمیدهیم که نادیده بگیریم چیست؟ این برای عامهّء مردم مقداری توضیح لازم دارد.
البته بسیاری از مردم ما این چیزها را میدانند، امّا حتماً باید اینها توضیح داده شود. البته این یک بحث بسیار بسیار وسیعی است. هزاران کتاب در این باره نوشته شده، در اکثر این مطالبی که اشاره کردم اختلاف نظر وجود دارد. تاریخ و روایات بسیار بسیار در اینجا مختلف است. منتها محققان کار زیادی کردند و میشود یک خلاصهای را که مطمئن ترین حرفها در این بحث است، برای جامعه خودمان مطرح کنیم، چون شما حتماً در کتابهایی که میخوانید چیزهای مختلفی میخوانید. در یک کتاب یک چیزی نوشته و در یک کتاب دیگر چیز دیگری نوشته شده است، چون روایات و تاریخ مختلف است.
درصدر اسلام جنبه سیاسی هم داشته که بعد از پیغمبر، هوا و هوسها و ریاطلبیها هم تأثیر کرده که ما روایات و تاریخ مختلفی را در اینجا داشته باشیم.
من قدر مسلّمهایش را میگویم که یک ذهنیّت عمومی در جامعه ایجاد کند و این چکیده تحقیقات فراوان شخصیتهای بزرگ شیعه سنّی است که خدمت شما عرض میشود.
شیوه پیغمبر این شکلی بود که هر آیهای که نازل میشد، خود پیغمبر سواد نوشتن و خواندن بصورت ظاهر نداشتند، ایشان آیه را قرائت میکردند و یک کاتبی و یا چند کاتب آیه را مینوشتند. بعد که تمام میشد برای پیغمبر میخواندند که اگر اشتباهی در نوشتن بوده اصلاح کنند.
در مکّه و مدینه هم به همین صورت بوده، در مکّه تعداد کاتبها زیاد نبودند، در مدینه وضع بهتر بود. قسمت عمده قرآن هم در مکّه نازل شده، شما از نظر سوره حساب کنید شاید حدود 80 سوره یا بیشتر در مکّه نازل شده و سورههای کمتری در مدینه نازل شده است.
البته سورههای مدینه بزرگتر و دارای آیاتی بیشتر است. شیوه عمل به این شکل بود که هرکس هم میخواست برای خودش آیه را بنویسد و نگهداری کند میتوانست. لذا یک نسخه کامل نزد پیغمبر جمع میشد که خودشان این را نگه میداشتند. کاتبان وحی حالا چه کسانی بودند که آن را هم باز اشاره میکنم، آن کاتبها هم عمدتاً هر یکی برای خودشان یک نسخه داشتند و مردم دیگر هم از روی نسخههای آنها میتوانستند بنویسند وتشویق هم میشدند.
در تاریخ شمار زیادی میبینید اگر تاریخ آن موقع را بخوانید، در خانههای مردم از این صُحَفْ بوده و به بچّههایشان یاد میدادند و از روی آن میخواندند. همین کاتبان وحی که ما میگوییم اینها هم همیشه خدمت پیغمبر نبودند. در مسافرت و در جنگ بودند، بعضیهایشان از اول بودند، بعضیهایشان اواخر آمدند، بعضیهایشان در مدینه پیدا میشدند. این هم یک نکته دیگری است.
چند نفر کاتب بوده، باز خیلی روشن نیست، تا 45 یا 46 نفر که در حضور پیغمبر بتدریج آمدند و نوشتند، اسم بردند، اما پنج و شش نفر اینها جدّی و رسمی بودند که پیغمبر معمولاً آنان را دعوت میکردند وقتی که در مدینه و یا مکّه بودند، خبرشان میکردند و اگر هم در غیبت بودند، مثلاً در جنگ و یا سفر بودند و یا مریض بودند و به هر دلیل نبودند و بعد که خدمت پیغمبر میآمدند و با کاتب دیگری آن متن را میگرفتند و مینوشتند و تطبیق میکردند.
اینکه آیا همه اینها یک قرآن کامل، در مقداری که نازل میشده داشته باشند، معلوم نیست. جز در یکی دو مورد، یکی از آنها علی بن ابیطالب است که ما ادلّه محکمی داریم که ایشان تمام آیات را نوشتند و اگر هم یک موقعی غایب بودند، به محض اینکه برگشتند از پیغمبر گرفتند و نوشتند.
کس دیگری از اوّل وحی تا آخر وحی این چنین خدمت پیغمبر نبوده. اگر نوشتند، از نوشته دیگران یا از نوشتههای خدمت پیغمبر استفاده کردند. در زمان پیغمبر چند جلد قرآن بوده، باز معلوم نیست. خیلی زیاد است و آدم با هرکس و یا بزرگان برخورد میکند، میبیند هرکس یک قطعهای را داشته که آن را میخوانده، تعلیم میداده و حفظ و اینکه باز چند جلد بوده مشخص نیست.
اینکه قرآن در زمان پیغمبر نوشته میشده، قطعی است، خیلی هم دلیل داریم. روایات و در تاریخ فراوان است و اینجا نمیتوان همه آن را گفت. خود قرآن که اسم این کتاب را میگذارند و همین آیه که اول صحبتم خواندم "اَلَْم، ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فیه".
خوب، کتاب یک چیز معینی است و برداشت معینّی دارد و نمیتوان چیزی که در حافظه مردم باشد و به این کتاب بنامیم. اگر مثلاً امام یک جملهای بفرمایند، همه ما حفظ کنیم آنکه کتاب محسوب نمیشود. حتّی اگر بنویسیم که هرکسی یادداشتی متفرقه برای خودش داشته باشد، به این، کتاب نمیگویند. موقعی کتاب نامیده میشود که یک مجموعهای تنظیم و نوشته شده باشد و چنین چیزی در زمان پیغمبر هم بود.
حتّی در مکّه هم بوده، چون در مکه هم ما آیات مکّی فراوان داریم که به قرآن کتاب میگویند. دلیل روشنتر از این یکی از آیات قرآن به کفّار و مشرکین میگویند: اگر شما راست میگویید و میتوانید معجزه کنید، بیایید سوره مثل سورههای قرآن را برای ما بیاورید. "فاتوا بعشر سور مفتریات"، سورهای که خودتان خلق کرده باشید، مثل سورههای قرآن بیاورید.
یک سوره و یک آیه هم دارد که من حالا سوره را گفتم که بهتر بشود استدلال کنیم، معلوم میشود ده سورهای بصورت مشخص در بین مشرکین بوده که پیغمبر به آنها میگوید بیایید مثل این ده سوره بیاورید.
این خیلی روشن میکند که قرآن بصورت یک کتاب مدوّنی حالا با هر امکاناتی که در آن موقعها مینوشتند، بخشی از آن در زمان پیغمبر مشخص بوده که این کتاب هست.
حالا روی چه چیزی مینوشتند. هم جزء بحثهای خیلی طولانی فنّی است. در آن موقع مسلماً کاغذ بوده، پوست دباغی شده استفاده میشده، بخصوص پوست آهو جزء بهترین نوع آن بوده که در جزیرة العرب بوده و از جاهای دیگری هم میآوردند.
روی حریر مینوشتند روی الواح چوبی مینوشتند، روی شاخههای درخت مخصوصاً تختههای چوب که خیلی صاف بود، مینوشتند و روی چیزهای دیگر هم مینوشتند.
گمان میکنم از مجموع روایات استفاده میشده که هرکس هر چیزی داشته روی آن برای خودش مینوشته است، اما پیغمبر اکرم بهترین و سبک ترین چیزها را تهیه میکردند که میخواستند یک مجموعهای را نگهدارند و مطمئنترین آن که بماند و روی پوستهای بسیار ظریف بوده و قسمتی از آن هم کاغذ بوده و قسمتهایی هم از چیزهای دیگری بود که اینها را دیگر خیلی وارد جزئیّاتش نمیشویم.
این مجموعه در زمان پیغمبر بود و اگر هرکس از مسلمانها میخواست محفوظاتش را آزمایش کند یا نسخه خودش را آزمایش کند دسترسی به پیغمبر اگر داشت، خدمت پیغمبر میآمدند و تطبیق میکردند تا ببینند آنچه را که او دارد با آنچه که در نسخه اصل خدمت پیغمبر هست، تطبیق میکند یا نه که خیلی عمومی و وسیع بود.
در زمان پیغمبر مخصوصاً تأکید میشد که این از چیزهای عجیبی است که البته در یک فرصتی، یک بحث دیگری راجع به آن بشود که چیزهای دیگر را کمتر بنویسند و سعی کنند که صحابه بیشتر قرآن را بنویسند و حتّی بعضی از صحابه بعداً افتخار میکردند که ما روایات پیغمبر را ننوشتیم که با قرآن مخلوط نشود.
در کنار قرآن هم چیز دیگری نمینوشتند که مبادا مخلوط بشود، مگر بعضی از صحابه که شأن نزولی و یا تفسیری و یا برداشتی هم برای خودشان یادداشت میکردند که میگویند مصحف حضرت علی بن ابیطالب یک چنین چیزهایی را اضافه داشته است.
خوب، عمر حضرت پیغمبر تمام شد، قرآن هم تکمیل شد و قرآن در شرایطی بود که بعضی از مردم همه آن را داشتند که کم بودند و بعضی از مردم بخشی از آن را داشتند و خیلی از مردم قرآن را حفظ کرده بودند و خیلی از مردم بخشی از قرآن را حفظ کرده بودند. قطعاً بایست یک کاری بشود که این کار قرآن را یکنواخت و یکپارچه و به عنوان سند شبهه ناپذیر در اختیار همه مردم بگذارد. معلوم بود که اگر به آن وضع رها میکردند امروز ما یک قرآن نداشتیم و قرآنهای مشابه با ادّعاهای مختلف در اختیار ما بود.
هرکسی به فکر میافتاد که این کار را انجام دهد، البته خود پیغمبر سفارش کرده بودند که ما روایتی هم بصورت نسبتاً وسیع داریم که به علی بن ابیطالب سفارش کردند که اولین کاری که بعد از من میکنید، جمع آوری قرآن باشد. قرآن را آماده کنید که بصورت یکنواخت در اختیار مردم قرار گیرد.
خلیفه اوّل، ابابکر با خطری که یک دفعه پیش آمد، در یمامه تعداد زیادی از قرّاء و صاحبان مصحفها شهید شدند. حکومت وقت احساس خطر کرد و جزء اوّلین کارها با اولویت اول برنامه ریزی کردند که یک قرآن مشخصی برای خودشان داشته باشند. البته یکی از بحثهای داغ تاریخی همینجاست که چرا این کار را ابابکر کرد. به نظر میرسد عمدهترین دلیلی که هست، اوّلاً مسأله نیاز بود که این اتفاق بیفتد و حکومت وقت پر مسؤولیتترین کس برای چنین کاری بود، ثانیاً مسأله حیثیت اجتماعی بود.
آن روزها هرکس قرآن را یا بخشی از قرآن را داشت، اعتباری در جامعه داشت، مثل علمایی که برای خودشان آثار مهمی دارند یا اساتیدی که تزهای مشخصی دارند و زشت بود برای کسی که خلیفه مسلمین باشد، ولی دیگران قرآنشان از او بهتر باشد.
به عنوان یک اعتبار دینی و اجتماعی برای مقام خلافت یک ضرورت بود که از یکی از کاتبان وحی که "زیدبن ثابت" که جوان هم بود که قرآن را در پنج و شش سال آخر مینوشت، از او استفاده کردند و یک متن کاملی از قرآن را تهیه کردند و دیگران هم متن خودشان را حفظ کرده بودند. هرکسی هم متن خودش را داشت و در جامعه هم پخش بود و به شهرهای دوردست هم رفته بود و عجیب هم این است که در زمان ابابکر و در زمان عمر خلیفه دوم این متن برای عامه مردم منتشر نشد، البته چاپ نبود. اما همین که آن متن را بدهند و بگویند که این را تکثیر و به مردم بدهید، این کار را نکردند. از نظر تاریخ قطعی است که ابابکر این لوحه را تا نزدیکی آخر عمرش که بدست آمد، در یک جعبه گذاشت و هرکس هم میخواست، میآمد و قرآنش را با آن منطبق میکرد و دیگران هم قرآنهایشان را میآورند و تنظیم میکردند و یک نگهبان مخصوص هم داشت که نزدیک زندگی خود ابابکر بود.
در زمان عمر هم همین حالت بود. فقط یک نسخه به این اضافه شد که میرسیم به زمان عثمان که شما قرآن را به شکل فعلی میبینید، درآمده. این بار همین نسخه در اختیار عمر بود. اما با یک نسخه مطمئن چون "زید" به این شکل جمع میکرد که در مسجد مینشستند و همه را دعوت کردند و عدهّای نویسنده را آوردند که از زمانی پیغمبر مانده بود و مجموعهای که همه کاتبان داشتند، یکی، یکی به ترتیب میخواندند و قرائت میکردند. حاضرین هم که داشتند تطبیق میکردند، بعد نوشته میشد، بسیار هم دقیق بودند که چیزی اضافه و کم نشود.
حالا یک قطعه جالب تاریخی عرض میکنم، تا مشاهده کنید که چقدر دقت رعایت شده است. همین طوری نبود که کسی بگوید: من یک آیهای از پیغمبر شنیدهام و نوشتهام و شما بیایید ثبت کنید. یک چیزی است که تقریباً در همه کتابهای اهل سنّت و شیعه وجود دارد.
آن وقت عمر خلیفه نبود، آمد و یک آیهای آورد و گفت: "این آیه در زمان پیغمبر بوده و این را بنویسید". آیه درباره رجم پیرزن و پیرمردی است که عمل خلاف شرع انجام بدهند. برای زناکار پیرمرد و پیرزنی که مرتکب عمل خلاف شرع و نامشروع بشوند. متن آیه هم این بود:
"اَلشیخَ وَالشیخَه اِذا زَنیا فَاَرْجُموهُما اَلبَته نَکالاً مِنَ اللّهْ وَاللّهُ عَزیُز حَکیمْ".
خوب عمر یک شخصیت قدرتمند حکومت است و اصرار دارد که من این را شنیدهام. عمر اصولاً آدم سختگیری در مسائل اخلاقی بود و اصرار داشت که این آیه را بنویسید که بعداً فساد اخلاقی در جامعه نباشد و میخواست این را به عنوان یک پایه اصلاحی در قرآن بنویسند، ولی "زید" با اینکه جوان بود، گفت: نه، ما هم خدمت پیغمبر بودیم و ما، در آیات چنین چیزی را نشنیدهایم. کاتبان دیگر را آوردند و گفتند: ما هم ندیدهایم. قرآنهای دیگر را آوردند، دیدند هیچ جای دیگر آن نیست و تطبیق نمیکند. هرچه اصرار کرد با اینکه دوست صمیمی ابوبکر هم بود، ابوبکر هم نپذیرفت و گفت: ما با این اسناد داریم قرآن را تهیّه میکنیم و نمیشود که با یک اظهار نظر این آیه را اضافه کنیم و آن را حذف کردند و حرف او را هم قبول نکردند.
حالا این یک بحثی است. شما اگر کتب تاریخی اهل سنّت را بخوانید، بر روی آن کلی بحث کردهاند و معمولاً در کتب فقهی آنها هم در بحث "حدود و تعزیرات" این را مورد بحث قرار دادهاند.
در یک روایتی هم هست که حضرت علی(ع) میفرمایند: در یک موردی که باید "رجم" انجام میشد، میفرمایند که: رجم شرعی است و در زمان پیغمبر هم بوده، اما نه با استناد به آیهای که عمر میگوید. این یک حکمی است که از سنّت پیغمبر میتواند عمل شود. این قدر دقت و مواظبت بود که متن خوبی تهیه شود.
گفتم این متن تهیه شد و ماند و به عنوان یک جایی که اگر اختلافی در قرآنهای دیگر مشاهده شد، ما یک جایی را داشته باشیم که این اختلاف را برطرف کنیم.
زمان ابوبکر گذشت، زمان عمر هم گذشت، رسیدیم به زمان عثمان و در زمان عثمان معلوم شد که قرآنهای فراوانی از کاتبان مختلف وحی در گوشه و کنار دنیای اسلام در کوفه یکی، در بصره یکی، در مدینه، یکی و در هر جایی یک قرآن که البته اختلاف چندانی هم نداشت و بیشتر قرائتها، تقدّم و تأخرّها و شأن نزولها و این طور مسائل بود، ولی اختلافات جدّی شروع شده بود که حکومت عثمان به این نتیجه رسید که از همین قرآن تهیه شده زمان ابوبکر استفاده کند، یک متن کاملی را در اختیار دنیا بگذارد و بقیه قرآنها را نابود کند. دنبالش رفتند و دیدند که بعد از فوت عمر این قرآن در خانه حَفْصِه دختر عمر و همسر پیغمبر مانده و رفتند از او بگیرند که نداد. با اصرار زیاد به عنوان امانت داد که برگردانند و قبول کردند و گرفتند و متون زیادی تهیه کردند، یکنواخت روی یک کاغذ و یک شکل و بصورت کتابی که آن روز امکان داشت، درآوردند و کتّاب، قرآن را به همه نواحی اسلامی فرستادند و بخشنامه کردند که هرچه قرآن دیگری هست باید نابود شود. بشورند و کاغذ آن را خرد کنند که چیزی به عنوان سند در مقابل این قرآن که مستندترین و محقق ترین مورد بود، نماند تا مایه تفرقه نباشد. البته یک غوغای سختی علیه عثمان بلند شد، آسان نبود که مثلاً در بصره قرآن فلان شخصیت را که همه قبول داشتند، به او بگویند که این قرآن را باید بسوزانید و آن را پاک کنید و خیلی کار سختی بود. ولی سرانجام این کار با زحمت انجام شد.
در خود مدینه همین نسخه حفصه را هم میخواستند که از بین ببرند و مشکل شده بود، او آن را نمیداد و مروان حکم، حاکم مدینه بود و بالاخره از عبداللّه عمر گرفتند و نسخه را آن طوری که تواریخ میگویند نابود کردند که البته این کار خوبی هم نبوده و متن اصلی اگر باقی میماند بالاخره یک اثر تاریخی و با ارزشی بود.
با این مسیری که عرض کردم، قرآن سالهای بعد مانده و هریکی از آنها هم یک امتیازاتی از لحاظ تاریخ و شأن نزول و بعضی از تقدّم و تأخّرها و شرایط دیگری دارند که علی بن ابیطالب هم از همین عمل عثمان دفاع کردند. وقتی که انتقاد زیاد شد که عثمان قرآنها را جمع میکند، گفتند که کار درستی بود و باید انجام میشد که در میان مسلمانان تفرقه نباشد.
این قرآن با این مسیری که عرض کردم سه مرحله دارد.
مرحلهای که در زمان خود پیغمبر با دقت تنظیم و نوشته شده و تطبیق دادهاند و خود پیغمبر(ص) این نوشته را تأیید کردند و بعد همینها که در خدمت پیغمبر بود و در اختیار علی بن ابیطالب بود و خیلیهای آن هم در اختیار دیگران بود، در زمان ابوبکر، تنظیم شد و بصورت یک کتاب، قبلاً بصورت کتاب بین دفعتین نبود و به این صورت درآمد و در زمان عثمان تکثیر و منتشر شد و امروز این قرآن است که با همه اعتبار در اختیار مردم است و بحثهایی که درباره تحریف قرآن و اینکه کم و زیاد است و اینکه یک آیهای پیش چه کسی است و یک آیهای پیش فلان کس است، اینها هیچ یک درست نیست.
علمای بزرگ شیعه این حرفها را مردود میدانند، بزرگان اهل بیت هیچ وقت این حرفها را نپذیرفتند و یکی از تهمتهایی که معمولاً سنّیها به شیعهها همین حالا میزنند و در دنیا بر روی آن خیلی تبلیغ میکنند، این است که شیعهها معتقدند که قرآن علی کامل بوده و این قرآن کامل نیست و یک چیزهایی آنجا هست که اینجا نیست که این ظلم به شیعه است و از این حرفها اگر در برخی از کتابهای بی اعتبار میبینید، هیچ توجهی نکنید و اینها به شیعه و تاریخ ما و قرآن ظلم میکنند و یک روایت نادرستی منشاء اظهارات نادرستی میشود و بعد سوء استفادههای فراوانی که دشمنان میکنند که هنوز هم این کار را انجام میدهند. هیچ حرفی از آیات قرآن، هیچ نقطهای از آیات قرآن مورد شبهه بین علمای بزرگ شیعه و سنّی نبوده و معتبرترین متن موجود جهان است.
اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ
اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ
عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ
الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ
جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).
در خطبه دوم چند مناسبت قابل توجّه داریم که مستمعین ما انتظار دارند که هر یک از آنها سخنی از تریبون نماز جمعه بشنوند. اولین مناسبت سالگرد رحلت امام راحلمان و بنیانگذار عظیم الشأن انقلاب اسلامی است و این روزها داغ مردم ما به سبب آن تازه شده است. کانّه مراسم امسال مثل همان سال اول بود و عشق و علاقه مردم را به امام نشان داد که این را نشان از عشق و علاقه مردم به انقلاب و اسلام میدانیم. مردم علاقهای که به امام دارند به خاطر این است که امام را آیینه تمام نمای اسلام و قرآن میدانند و اگر برای انقلابشان جان میدهند و عزیزترین موجودیشان را قربانی میکنند، برای این است که این انقلاب را چکیده معارف عالی اسلامی و قرآنی میدانند و این سرمایه بسیار بسیار ارزشمند تاریخی ماست و ما با همین سرمایه پیروز شدیم و با همین سرمایه مشکلات اوایل انقلاب را که آنقدر زیاد بود که میتوانست هر جامعهای را متلاشی کند، پشت سر گذاشتیم و با همین سرمایه در میدان نبرد هشت ساله خودمان یک قطعه تاریخی مشعشعی را در تاریخ ایران ثبت کردیم که هیچ سابقهای به این افتخار و عظمت و درخشندگی در تاریخ ایران نداریم و با همین سرمایه دوران سخت تر سازندگی و بازسازی را که نیاز به تحمّل و هوشیاری وحدت ملّی و همکاری مردم داشت، داریم پشت سر میگذاریم و این مردم در هر مناسبتی و در هر شرایطی که تشخیص میدهند، عشق و علاقه و وفاداری خودشان را به این راه اعلام میکنند و این روزها ما به مناسبت سالگرد درگذشت رهبر کبیرمان، این مسائل را داریم و شما خودتان بودید و شاهد هستید و در سراسر ایران هم مردم ما میدانند و حضور انبوه زائران داوطلب خارجی که خودشان با عشق و علاقه به ایران آمدند، برای اینکه با ما در این مصیبت اظهار همدلی کنند، هم نشان بیشتر جهانی شدن انقلاب است و تعمیق انقلاب در دلهای مسلمانان کشورهای دیگر که واقعاً این رابطه باارزشی برای ما است و بهترین رشتههای پیوستگی و اتّحاد را بین نیروهای ضدّ ظلم و ضدّ کفر و طرفدار حق و عدالت و طرفدران مظلومان دنیا و مخالفان ستمگران دنیا به وجود آورده است که خداوند ان شاء اللّه روح بزرگ این مرد را، این شخصیت عظیم اسلامی را همنشین با ارواح طاهره اولیاء و انبیاء بفرماید.
دوّمین مناسبت ما، پانزدهم خرداد است که واقعاً یک روز مهم تاریخی در انقلاب و کشور ماست. به راستی ما باید این روز را همیشه در بین مردممان و بخصوص جوانان زنده و بطور شفاف تاریخ پانزده خرداد را در اختیار افکار عمومی قرار دهیم.
برای آن روزها خیلی مسأله مهمّی است، خوب، بخش قابل توجّهی از مستمعین ما خودشان همان روزها بودهاند و میدانند که چه اتّفاق عظیمی رخ داده است، ولی خیلیها هم نبودند و یک چیزهایی در تاریخ میخوانند و واقعاً در شرایطی بود که درگیری با رژیم منحوس پهلوی و پنجه در پنجه انداختن با خاندان دربار تقریباً محال به نظر میرسد و کسی در جامعه به چشم نمیخورد که جرأت کند و فرد یا گروهی بیایند، این گونه مسائل را در سطح جامعه مطرح کنند و نفس همه را بریده بودند و یک خاکستر مرگ و سکوتی بر سر جامعه پاشیده بودند. اگر هم انتقاداتی میشد، از افراد دست چندم رژیم منحوس میشد. آن هم به سختی و مشکلات و پانزده خرداد برای آنها و برای ما درس مهمّی بود.
در چنین شرایطی که درست چند ماه قبل از آنهم رژیم، چنگ و دندان نشان داده بود و وحشت را بیشتر کرده بود و حادثه مدرسه فیضیه اتفاق افتاده بود که هنوز تازه بود و هیچ کس فراموش نکرده بود و در مدرسه ریخته بودند در روز شهادت امام صادق(ع) و در مجلسی که مربوط به مرحوم آیت اللّه العظمی گلپایگانی بود و آن شرارتها را کرده بودند، طلبهها را کتک زده بودند، حجرهها را غارت کرده بودند و عمداً هم خبرش را همه جا پخش کردند تا مردم را خوب بترسانند و وقتی که به مدرسه فیضیه این طور حمله میکنند دیگر کجا میتواند محفوظ باشد و بعد از آن بلافاصله طلبهها را به سربازی بردند. چون یک شیوهای بود، آن موقعها، رسمی و قانونی بود که طلبهها سربازی نمیرفتند، به عنوان اینکه محصلند که من خودم جزء اولین کسانی بودم که بازداشت شدم و ما را به سربازی بردند، در حالی که ورقه معافی هم در دستمان بود. چون میدانستیم این اتفاقات ممکن است بیفتد و به همین دلیل ورقه معافی همیشه همراهمان بود. خودشان امضاء کرده بودند و ورقهها را داده بودند، ولی برای اینکه طلبهها را بترسانند، این کار را هم درست کرده بودند و 30، 40، 50 نفری را گرفته بودند و ما در آن موقع در باغ شاه سابق دوران سربازی خود را میگذراندیم.
خوب این سختگیریها بود، سوابق هم بود و روز عاشورایی که تقریباً مثل امسال نزدیک به هم شده بود، آن سال دوازده محرّم، پانزده خرداد بود و امسال هم این مناسبتها نزدیک به هم بود. چون حدود سی و چند سال که گذشته یکبار این تطبیق دوباره اتفاق میافتد ولی حادثه پانزده خرداد نشان داد که مردم قلبشان با رژیم چگونه است و با روحانیّت چگونه است. یک آیینهای شد تا رژیم خود را در آن ببیند، امام هم ببینند. هیچ کس نمیدانست که اینقدر مردم همراه امام و روحانیت هستند و اینقدر مردم از رژیم پهلوی فاصله دارند. همه جا اینطوری بود.
در همان باغ شاه که من بودم ما سرباز بودیم، همان روز عاشورا آن موقعی که امام در مدرسه فیضیه سخنرانی میکردند و آن سخنرانی باعث شد که آن مسأله پیش بیاید. ما طلبهها، در باغ شاه، همهمان برای سربازان جلسه روضه داشتیم، تقریباً جلوی هر گروهانی یک جلسه روضه بود که سربازها جمع شده بودند. حتّی در میان چتربازان که آن موقع نوک پیکان خشونت رژیم بودند. آنها تازه از سفر جنوب برگشته بودند، زیرا رفته بودند تا قشقاییها را سرکوب کنند و همینها بودند که به مدرسه فیضیه ریخته بودند و خیلیهایشان را زده بودند و خیلی برای رژیم مهم بودند. حتی آنها روضه داشتند و بنده خودم برای آنها روضه میخواندم. روضه یعنی سخنرانی و بحث و غیره. آن روز عصر عاشورا وقتی که فرمانده نیروی زمینی وقت به پادگان ما برای بازدید آمد، وقتی که وارد شده بود، دیده بود که همه جا گروه، گروه نشستهاند و در روضه شرکت کرده بودند، برگشته بود و به فرمانده لشکر گفته بود، مگر اینجا مسجد و یا حسینیه است که شما سربازخانه این طوری درست کردهاید و ما هنوز داشتیم صحبت میکردیم که آمدند و دستور دادند که روضهها را تعطیل کنید. بسیار فوری عکس العمل نشان داد و امام را بازداشت کرد و آن حادثه پانزده خرداد اتفاق افتاد که درس خیلی خوبی بود و خیلیها فهمیدند، آمریکاییها، انگلیسیها و همه فهمیدند که این رژیم پایگاه ندارد و همه فهمیدند که این مردم با امام و روحانیت هستند، اتفاق بسیار مهمّی بود و لذا ما باید از کسانی که پانزده خرداد را به وجود آوردند و آنهاییکه شهید شدند و آسیب دیدند امروز به عظمت یاد کنیم و از آنها قدردانی کنیم و به ارواح شهدایشان و رفتهگان آنها درود بفرستیم.
مراسم پانزده خرداد ممکن است کم رنگ شود و تحت تأثیر و تحت الشعاع برنامههای رحلت امام قرار گیرد، ولی چون جزء همان برنامه هست، میتواند بخشی از آن محسوب شود و نباید بگذاریم کم رنگ شود. البته همین جا بگویم که بجای اینکه رژیم و آمریکا و حامیان آن رژیم از آن درس بگیرند و رابطه خودشان را با مردم بهتر کنند و مسیر خودشان را اصلاح کنند، برعکس عمل کردند، آنها سرکوب کردند و این سرکوب را مدّتی ادامه دادند و فکر میکردند با این سرکوب مسأله را حل خواهند کرد. ولی سرکوب هیچ وقت در عصر ما نتیجه نخواهد داد، این سرکوب بجای اینکه مردم را آرام کند مسأله را به عمق وجود مردم برد و آنها در خفا به راه خودشان ادامه دادند و ارتباطات قوی شد، مخالفتها و عصبانیتها بیشتر شد، شاید حدود پانزده سال بیشتر طول نکشید که مردم دوباره منفجر شدند و کمتر از چهارده سال مردم بار دیگر منفجر شدند و به پیروزی انقلاب اسلامی ختم شد.
این درس تاریخی خیلی خوبی است و باید روی این مسأله یک مقدار درنگ شود، او خیال میکرد که با آن خشونتی که کرده، شاید بیش از یک قرن حکومت پهلوی را بیمه کرده، اما کمتر از پانزده سال مجال پیدا کرد که تنفس کند، این نشان این است که عمق مخالفت مردم سطحی نبود و براساس معیارهای اسلامی و انسانی بود و اینها خبرهایی نیست که با زور از دل مردم بیرون رود. در دل مردم رشد کرد و دوباره خودش را نشان داد و آن توفیق عظیم را در سال 57 در تاریخ ما ثبت کرد.
مسأله دیگری که امروز داریم، مناسبت سالگرد تحریم جدید آمریکا علیه ایران است که واقعاً اینجا باید درنگ کنیم و فکر کنیم.
حدود یک سال است که آمریکا با خیلی تبلیغات و با بوق و کرنا آمد و مسأله تحریم ایران را اعلام کرد، آقای کلینتون عرقچین صهیونی بر روی سرش گذاشت و در کنگره صهیونیستها این مسأله را اعلام کرد که ما ایران را تحریم کردهایم.
کلینتون خیال میکرد با این ژستی که گرفته ایران را چند قدم عقب میبرد و یا تسلیم میکند و یا شکست میدهد. واقعاً این نکته مهم و قابل توجهی است که باعث بهت و تعجّب بسیاری از ناظران دنیا شده است. آمریکا با همه سنگینیاش پشت سراین تصمیم است.
در کنگره، مصوبه گذراندند، در دولت مصوبه گذراندند، تبلیغات کردند، هرچه میتوانستند انجام دادند، و الان یک سال گذشته است و میبینیم که چقدر پیش رفت کردهاند.
امروز هم مفسر اجتماعی، اقتصادی به این مسأله میرسد که شکست آمریکا را میپذیرد و اعلام میکند و حتی خود آمریکاییها قبول میکنند که اینها یک مدّت مشت به درفش کوبیدهاند و فقط به خودشان آسیب رساندهاند، یک عده آمریکایی که ممکن بود از نفت و بازار ما استفاده کنند، آنها را محروم کردند، در ایران هیچ اتفاقی نیافتاد، فقط ما را یک مقدار هشیارتر کرد تا با برنامه هشیارانهتری کارهایمان را انجام دهیم.
همان موقعی که آمریکا هنوز این تحریم را اعلام نکرده بود، قیمت دلار از 500، 600، 700 تومان هم گذشته بود و بالاتر میرفت، وقتی که ما دیدیم در "جنگ اقتصادی" قرار گرفتهایم یک کاری انجام دادیم و شما هم دیدید، آرامشی برقرار شد، به خاطر همین که ما به خاطر یک دشمن مثل آمریکا لازم دیدیم یک مقدار محافظت و مراقبت بیشتری از اقتصادمان بکنیم.
یک سال گذشته است و یک قدرتی به این بزرگی و با این همه تبلیغات نتوانسته یک خراشی به پیکر انقلاب وارد کند که این بسیار افتخارآمیز است.
نه تنها در مسائل اقتصادی حتی فشار سیاسی هم نتوانست بیاورد. خوب هدف این بود که ما را منزوی کنند، خوب، شما این آخرین مانور ایران را در برنامه افتتاح راهآهن سرخس - مشهد - تجن دیدید. ما وقتی که از کشورهایی جهت شرکت در مراسم دعوت کردیم با خوشحالی آمدند، در هر سطحی که مایل بودیم آنها آمدند، اگر گفته بودیم رئیس جمهور بیاید، آمد، اگر گفتیم وزیر بیاید، وزیر آمد، از هر جا که میخواستیم، آمدند، با اینکه سفر آسانی نبود، به تهران که نمیآمدند. در بیابانهای سرخس مشکلاتی داشت، آمدند این نشان داد، مانوری که آمریکاییها علیه ما کردند هیچ اثری نکرد و ایران همچنان با اعتبار و عظمت و افتخار در صحنه بین المللی حضور دارد، گرچه بعضیها هم پیرو آمریکا باشند که هستند، اما این افتار برای شما ثبت شد، حالا آنها به فکر قدم دوم هستند که در قدم دوم از اول گیر کردهاند، تا به حال شرکتهای آمریکایی را ممنوع کرده بودند، دیدند مؤثر نشد، حالا میگویند، هر شرکت دیگری در دنیا که میخواهد با آمریکا کار کند حق ندارد با ایران کار کند، هنوز این را تصویب نکرده بودند که موج مخالفت در اروپا و آمریکای لاتین و آسیا همه جا علیه آنها بلند شده و میگویند آمریکا برای شرکتهای خودش حرف بزند، او که در مجلسش نمیتواند قانونی برای شرکتهای فرانسه و آلمان و ژاپن و چین و جاهای دیگر بگذارد و تهدید به مقابله به مثل کردند، گفتند که اگر شما این کار را انجام دهید ما هم شرکتهای آمریکایی را برای کار در کشورهایمان ممنوع میکنیم، یعنی یک نزاع جدّی بین آمریکا و همراهانش حتیّ در "ناتو" به وجود آمده است که این زورگوییها را نکند.
خوب، اینها غیر از لطف خداوند که همیشه در این مقاطع یار شماها بوده مقدار زیادش به مواضع محکم نظام شما بستگی دارد. اندیشههای تابناک امامتان و مواضع قاطع حکیمانه رهبر بزرگوارمان و تلاشهای بی وقفه مسؤولان و مدیران اجرایی که در همه زمینهها کار را به جایی رساندهاند که ما محتاج آمریکا و اذناب آنان در زندگیمان نباشیم و بتوانیم زندگی خودمان را اداره کنیم، اگر او گفت نمیآیم تا نفت شما را تصفیه کنم، خودمان این کار را بتوانیم انجام دهیم، یا چنانچه مهارتی داشته باشیم که دیگران اگر لازم شد بیایند، که امروز الحمدللّه خودمان انجام میدهیم، ما دیگر در شرایطی نیستیم که تحریم آمریکا و دیگران بتواند تأثیرات این گونه روی ما بگذارد.
از لحاظ سیاسی هم نتیجه آن را گفتم، ما در سرخس دیدیم. من در آن گرمای شدید سرخس در آفتاب وقتی که چهرههای صدها شخصیت بزرگ دنیا زیر آفتاب آمده، برای اینکه همراهیشان را با ایران نشان دهند و استقبالشان را از این هدیه ایران ارائه کنند را دیدم خدا را شکر کردم که آمریکا را ذلیل کرد و به ما عزّت داد. ما اگر کاری میکنیم با حمایت شما مردم است و شما هستید که این پایه اصلی این افتخارات را به وجود آوردید.
و آخرین مناسبت اشاره به محرم و این روزهاست، این روزها، روزهای سختی بر اهل بیت پیغمبر(ص) و بچههای امام حسین(ع) است، امروز در کوفه در بدترین شرایط بسر میبرند، چند روز از عاشورا میگذرد، داغها تازه است، شلاقها، تشنگیها، منظرههای بدنهای مقدّس پاره پاره شدهی شهدای کربلا همه در ذهن این خاندان نبوّت همه تازه است. وارد شهری شدند که چند سال پیش اینجا مقر حکومت پدرشان بوده، بیست سال یا بیست و دو سال قبل در کوفه علی بن ابیطالب خلیفه و امام محبوب و معشوق مردم بوده و زینب(س) و دیگران در بین مردم اعتبار و عزّت و جایگاه بزرگی داشتند، کوچهها و خیابان و کاخها را میشناسند، اینها اینجا بودند، آنها وارد شدند. اسیر و مجروح و عزادار و در زندان که معمولاً برای آنها برنامه میگذاشتند که از زندان به کاخ میآوردند و آنجا زخم زبان میزدند، سرهای بریده را نشان میدادند و قدرت خودشان را به رخ بچههای عزادار حضرت اباعبداللّه میکشیدند، اما همه این منظرههای دلخراش روحیه زینب(س) و همراهانش را نتوانست بشکند. وقتی که در آن مجلس به ظاهر شکوهمند ابن زیاد وارد شد و آن همه جلال و جبروت و زرق و برق را به رخش کشیدند و سر برادرش را در مقابل او گذاشتند تا دل او را بشکنند که او را خرد کنند و ابن زیاد زخم زبان زد و گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد و آن جواب زینب(س) که تاریخ را شکافت و تا به امروز هنوز بهترین جواب برای هر ستمگری است و فرمود: زیبایی، انجام وظیفه، لطف خداوند که به ما صبر داد و توانستیم در مقابل این ظلمها و ستمهای شما مقاومت کنیم و شما را رسوا کنیم. برادرم از طرف خدا، جز خوبی چیزی ندید و ما هم ندیدیم.
مگر انجام وظیفه ذلّت است، تکلیف ما بود، خداوند تقدیر و تکلیف کرده بود که ما راهش را برویم و شهید بشویم و ما برای احیاء دینش سرفرازیم از اینکه تکلیف الهی را به خوبی انجام دادیم، ولی تو خودت را آماده کن که به زودی باید جواب خدا را بدهی.
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَواَّبًا