خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّه و آلِهِ الاَئمَّةِ الْمَعْصُومینَ.
طبق قرار هفتههای قبل یکی از خطبهها در خصوص عدالت اجتماعی (در بخش اقتصادی) است و خطبه دوم این هفته را در مورد جنگ ایراد میکنم.
در بحث عدالت اجتماعی در بخش اقتصاد وعده دادم فصلهایی را به طور جداگانه بحث و جمعبندی کنم و نتیجهگیری را به مراحل بعد بگذارم.
تاکنون، دو فصل بحث شده، یکی تأکید اسلام بر کار و تولید بیشتر، و دوم نظر اسلام برای زندگی مطلوب در جامعه که کفاف و عفاف است. اسلام، نه ثروت زیاد را برای اشخاص مفید میداند و نه فقر را. برای این که انسجام بحث در خطبهها محفوظ بماند نمونهای از دو بحث گذشته را با احادیث و روایات مربوط به آنها میآورم، سپس وارد بخش سوم میشوم.
در مورد کار و فعالیت زیاد جهت بهتر زندگی کردن، آیات و روایات فراوانی خواندیم. وقتی که آیه شریفه » وَ مَنْ یَتَّقِ الْلَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجَاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیثُ لایَحْتَسبُ[1]»؛ یعنی کسانی که متقی باشند، خداوند منبع زندگی آنان را تأمین میکند و از جایی که خودشان فکر نمیکنند روزی به آنها میرسد - نازل شد، عدهای از مسلمانان بد فهمیدند و گفتند حالا که خداوند زندگی ما را بیمه کرده است، دیگر برای دنیا کار نمیکنیم. رفتند و به خیال خودشان مشغول عبادت و کارهای آخرت شدند. پیغمبر (ص) که فهمید چنین گروهی در جامعه پیدا شده، دستور داد آنها را احضار کردند. فرمود:» چه باعث شد که شما به این کار غلط افتادید؟«گفتند:» قَدْ تَکْفُلَ اللّهُ بارزاقِناء.[2]»، «خداوند متکفل خرج ما شد؛ ما دیگر کار نمیکنیم. پیغمبر (ص) فرمود:« نه، این غلط است. خداوند گفته است بروید کار و عبادت بکنید، در آن صورت از آینده نگران نباشید. اگر [فقط عبادت باشد] خداوند دعای شما را قبول نمیکند.»
این مربوط به بخش اول صحبت. در مورد بخش دوم صحبت که بحث از زندگی متوسط و کفاف و عفاف شد، یک جمله برای یادآوری میگویم. گفتیم که روح قانع در زندگی باعث خیر انسان است.
در مورد بدی فقر روایتی از علی بن ابیطالب (ع) است که میفرماید:«ما ضَرَبَ اللّه عِبادَهُ بسَوْطٍ اَوْجَعُ مِنَ الفَقْر.[3] » خداوند تا به حال بندگانش را به هیچ تازیانهای شدیدتر از تازیانه فقر نزده است. یعنی فقر برای جامعه تازیانه دردناکی است که باید از آن احتراز کرد. در مورد کثرت ثروت هم از امام صادق (ع) روایتی است که از حضرت مسیح (ع) نقل میکنند:» وضع ثروتمند متکاثر مثل مریضی است که نگاه به غذا میکند ولی از غذا نمیتواند لذت ببرد. حسرت غذا را میبرد. صاحب دنیا و دنیاپرست به آن نعمتهای واقعی دنیا نمیرسد و از عبادت خدا لذت نمیبرد. «اسلام از ما کار میخواهد و فقر و ثروت افراطی را برای ما نمیپسندد.
بحث امروز در بهرهبرداری و مصرف مال است؛ کار کردهایم و در مقابلش مال به دست آوردهایم، [چگونه بهرهبرداری کنیم.] دیدگاه اسلام در مورد جامعه چیست؟ آیا اسلام ریاضت را میپسندد؟ آیا اسلام اجازه مصرف بی حد و حصر و مسرفانه را میدهد؟ بحث امروز [پاسخ به این سؤالات است.] خواهش میکنم دقت کنید تا مطلب من با دقت دریافت شود. این از بحثهای سرنوشت ساز زندگی در جمهوری اسلامی است. یعنی مسلمانان و کسانی که میخواهند جامعه اسلامی را مطالعه کنند یا آن را بسازند باید این مسائل را بدانند. اسلام هم از آنها میخواهد تا اظهار نظر بکنند. مطلب این است که در اسلام، نه ریاضت مطلوب است، و نه اسراف و تبذیر. اسلام ریاضت بیحساب و بدون دلیل را به شدت محکوم کرده و مضر میداند. زندگی مادی مسرفانه را هم دون شأن انسان میداند و آن را برای جامعه خطری عظیم و لازم الاجتناب [لحاظ کرده است.] درباره سعادت و شقاوت، خوشبختی و بدبختی نظرات مختلفی وجود دارد. مکاتبی وجود دارند که معتقد به اصالت لذت و اصالت ماده هستند، یعنی در زندگی انسان، هرگونه تنعم و تلذذ و بهرهگیری از زندگی را لازم، مفید و محترم میدانند. مکاتبی هم هستند که از آن طرف افتادهاند. زندگی را میبرند روی محور معنویات. در واقع سعادت و خوشبختی و راه انسان را در ریاضت و تقویت روح میدانند. سرکوب کردن جسم و غرایز و به طور کلی تمام خواستههای مادی و نفسانی انسان [در صدر بینش اینهاست.] خاستگاه این دو مکتب متضاد، یکی در غرب است و دیگری در شرق. هندوستان خاستگاه مکاتب ریاضت طلب است و یونان و روم، خاستگاه مکاتب لذت طلب. اسلام، هیچ یک از این دو نیست. ضمن این که اصالت را به روان، سعادت، آینده و به آخرت انسان میدهد، معتقد است که آن زندگی از این دنیا جدا نیست. آخرت و دنیا به هم مربوطند. یعنی آخرت از پس دنیا میآید و دنیا در آخرت اثر میگذارد. لذت دنیا و آخرت مزاحم هم نیستند، بلکه با هم جمع میشوند. انسان میتواند هم از لحاظ مادی خوشبخت باشد، هم از لحاظ معنوی. ریاضت بیحساب و افراط در لذت طلبی برای انسان شکست در پی دارد، این دیدگاه بسیار مهم است.
همان طور که در هفتههای پیش گفتم، تبلیغات راه میاندازند که جمهوری اسلامی در نظر دارد مردم را از مواهب طبیعت و بهرههایی که از دنیا میتوانند بگیرند محروم کرده و آنها را طرفدار ریاضت و رهبانیت کند. فکر میکنم صحبت من برای معرفی اسلام و معرفی دورنمای جمهوری اسلامی، بحث سازندهای است. اسناد این ادعای من را شما در قرآن، فلسفه اسلامی، اظهارات معصومین، زندگی رهبران و عمل معصومین به طور وفور میتوانید پیدا کنید.
امروز دو جنبه از بحث را باید بررسی کنیم، هم باید از جهت مخالفت اسلام با اسراف و تبذیر بگوییم و هم این که اسلام اجازه ریاضت کشی بیمعنا را نمیدهد. قرآن را در رأس اسناد مورد توجه قرار میدهیم. چند آیه کوتاه از قرآن عرض میکنم و سریع رد میشوم. یکی از آیات قرآن این است: « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتِی اَخْرَجَ لِعِبادهِ وَ الْطَّیِّباتِ مِنَ الْرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ امَنُواْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیمَةِ [4].»
در زمان پیغمبر (ص) یک طرز تفکر صوفیانه در حال شیوع بود و من نمونهاش را اوایل صحبتم گفتم. همین مسأله باعث شد که قرآن در مقاطع مختلف علیه این بینش ضربههای قاطع و سریعی بزند که مبادا جامعه اسلامی دچار انحراف شود. خداوند فرمود: پیغمبر! به اینها که مدعی ریاضت هستند بگو چه کسی از قول خدا این زینتها و نعمات خلق شده برای انسان را در دنیا حرام کرده است؟ نه تنها حرام نیستند، بلکه حق مسلم مؤمنین است؛ منتها در دنیا این نعمات همیشه آلوده با مشکلات هستند و در آخرت خالص و بیدردسر وجود دارند. آیه دیگر، درست موقعی نازل شد که یک عده از سران اسلامی زمان پیغمبر عهد کردند، برای ریاضت، روزه گرفتن، نخوابیدن شبها و دوری از تمتعات جنسی.
آیه اینها را توبیخ کرد و دستور داد که کفاره قَسمتان را بدهید و نذرتان را بشکنید و از مواهب دنیا استفاده کنید. در قرآن آیاتی هست که به زینت هم توجه میکند، حتی بیش از خورد و خوراک! آیهای هست که ذوق هنری و حس تفنن طلبی انسان را برای بهرهبردن از مناظر طبیعت و آفرینش تحریک میکند. آیاتی هست که اشاره میکند ستارهها زینت زمین هستند.
آیه دیگری وجود دارد که به مسلمانان میگوید:« خُذُوا زیْنَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ[5] .» با صراحت میگوید: به مسجد یا اجتماعات که رفتید زینت خودتان را ببرید. لباسهای پاره و وصلهدار در مساجد نپوشید، بلکه با زینت وارد اجتماعات بشوید. (ممکن است بعضیها که طرفدار ریاضت هستند این زینت را به چیز دیگری تعبیر کنند، ولی درست نیست.) این نمونهها نشان میدهد که اسلام طرفدار بهرهبرداری از مواهب دنیا و زینتهاست. همین جا یک روایت از حضرت امام حسن (ع) نقل کنم. معروف بود که امام حسن» کانَ یَلْبس اَجْوَدَ ثیابهِ عِنَدالصلوةِ «.» اِذا قامَ اِلَی الصَلوةِ یَلْبسُ اَجْوَدَ ثَیابه «. بهترین لباسهایش را هنگام نماز میپوشید. بعضیها سؤال کردند:» آقا! شما با خدا ملاقات میکنید، این لباسها را چرا میپوشید؟«فرمود:» اِنَّ اللّهَ جَمیلُ وَ یُحِبُ الْجَمال «. خداوند خودش زیباست و زیبایی را دوست دارد. (البته شرایط فرق میکند. من این را بعداً خواهم گفت.) در شرایط عادی، استفاده از نعمتهای دنیا (در درجه اوّل) حق مسلمانان است. اصلاً کفار و فَسَقه در سایه آبروی مؤمنین و متقین زندگی میکنند. اگر مؤمنین نبودند، خداوند به آنها هیچ نمیداد و دنیا به سرشان خراب میشد. آنچه که هست بالاصالت برای مؤمنین آفریده شده. پس از لحاظ قرآن مطلب روشن است. اصل براین نیست که از نعمتهای خدا استفاده نشود؛» هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَْرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَناکِبها وَ کُلُوا مِن رِزْقِه «. این زمین را خداوند برای شما رام آفرید. بردوش او سوار بشوید و هرچه میتوانید از رزق او استفاده کنید. آیات فراوان دیگر [مؤید همین موضوع است.] از پیغمبر (ص)، از علی (ع) و از ائمه دیگر روایات فراوان داریم [که مؤید استفاده از نعمتهای خداوند هستند.] پیغمبر (ص) شنید یکی از دوستانش به ریاضت گراییده، روزها روزه میگیرد، شبها بیدار مینشیند و عبادت میکند. پیغمبر (ص) همسر او را دید که لباس سیاه پوشیده. ناراحت شد. آمد بالای منبر و فرمود:» من نمیدانم این بدعت را مسلمانان از کجا آوردهاند. «
سلمان فارسی با ابودردا صیغه اخوت خوانده بودند. سلمان یک روز به خانه ابودردا رفت و دید که خانمش زینت نکرده و وضع آشفتهای دارد. از او پرسید: » چرا اینچنین زندگی میکنی، مگر تو شوهر نداری؟«گفت:» شوهرم تارک دنیا شده. من کمتر او را میبینم. روزها در خانه نیست. شبها اغلب بیدار است و به من نمیپردازد. من هم این طور زندگی میکنم. «سلمان صبر کرد تا ابودردا به خانه آمد. آن گاه به او گفت:» این چه زندگی است؟ مگر تو مسلمان نیستی؟ پیغمبر غیر از این زندگی میکند. اگر دین دیگری داری، به اسم اسلام تمام نکن، تو برادر من هستی. «گفت:» دیدیم دنیا ارزش ندارد، پس او را به آخرت سپردیم...«بنا کرد از این حرفها گفتن. سلمان گفت:» نه، این طور نمیشود. «غذا آوردند. سلمان [هم اتفاقاً] روزه بود. سلمان گفت:» من روزهام نمیخورم. «ابودردا گفت:» روزه مستحبی را اگر در میهمانی تقاضا کردند بشکنی خوب است. «گفت:» خوب، شما که میزبان هستی روزه نگیر، من هم نمیگیرم. «هر دو روزه را شکستند و غذا خوردند. سلمان تا شب در خانه آنها ماند. شب دید ابودردا رفته برای عبادت. رفت دستش را گرفت و گفت:» برو پهلوی خانمت، این چه وضعی است که درست کردهای؟ اگر این طور بخواهی زندگی بکنی، همه مردم از اسلام بری میشوند. جامعه نمیتواند این طور زندگی کند. خداوند برای بدنت، چشمت، دستت، معدهات و برای همه وجودت حقی در زندگی قرار داده و تو داری به اینها ظلم میکنی؛ برای چه؟ روح تو هم حقی دارد. «
علی بن ابیطالب (ع) وقتی که به بصره آمد به خانه یکی از دوستان قدیمی رفت. دید خانه او خیلی اشرافی است، اتاقهای متعدد، فرشهای متعدد و فضای زیاد. علی (ع) فرمودند: » اسراف کردی. میتوانی از این خانه در راه آخرت برای خدا استفاده کنی. «آن بنده خدا خجالت کشید و گفت:» میپذیرم. اسراف کردم، ولی یک برادر دارم که برعکس من است، او را هم نصیحت کنید. «به اتفاق امام به خانه برادرش رفتند. حضرت دیدند یک پلاس انداخته و نشسته عبادت میکند. زن و بچهاش هم گوشهای برای خودشان درست کردهاند و زندگی میکنند. حضرت فرمود:» این چه وضعی است که درست کردهاید؟ مگر پیغمبر این طور رفتار میکردند؟ ما که خلیفه شما هستیم چنین رفتاری نداریم. «گفت:» من شنیدم شما خودتان نان جو میخورید. نان شما اینچنین است و غذایتان چنان. «علی (ع) فرمودند:» اولاً نه این طور است که تو گمان میبری، ثانیاً من با تو خیلی فرق دارم. من رهبر این مردم هستم. باید در چنین شرایطی زندگی بکنم تا با فقر من نیازمندان و مسکینان قلمرو من خودشان را تسلیت بدهند. «(حساب رهبران، از حساب مردم عادی جداست و بحث جداگانهای دارد.) امام هر دو آنها را تأدیب کردند و فرمودند:» یکیتان از این طرف بام افتادهاید و یکیتان از آن طرف بام. نه این اسلام است، نه آن؛ معتدل زندگی کنید. «
امام صادق (ع) مباحثهای با صوفیهای زمان خودش دارد. چند تن از این تازه صوفیهای ظاهربین دیدند امام لباس تمیزی پوشیدهاند. آمدند و اعتراض کردند. (روایت طولانی است نمیتوانم در این خطبه بخوانم. کسانی که مایلند این مباحثه را بخوانند ترجمهاش در کتاب داستان راستان آمده.) در آنجا امام صادق (ع) صوفی گری را به عنوان بزرگترین خطر برای انسجام جامعه اسلامی معرفی کردند.
از این قبیل روایات و آیاتی که خواندم، بسیار زیاد است. بهتر است حرفها را جمع بندی کنیم.
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که در اسلام ریاضت به معنای عدم استفاده از مواهب طبیعت نیست. بنابراین رویههایی که مثلاً جوکیها در هندوستان یا در ممالک و مناطق دیگر پیشه کردهاند، محکوم است. ساعتها مینشینند به خورشید نگاه میکنند برای این که چشمشان عیب کند، چون معتقدند جسم هرچه تنزل کند، آن لنگهاش، روح، بالا میرود. فکر میکنند چون روح مهم است، پس باید جسم را بکوبیم تا روح بالا رود. دستشان را هفتهها به درخت میبندند و ماهها حالت کشیده به خود میگیرند تا یک دست کوتاه بشود و یک دست بلند. مینشینند دستشان را مدتها مشت میکنند تا ناخنهاشان از بین کف دست عبور کند و از پشت دستشان بیرون بیاید، برای این که دست خودشان را معیوب کنند. کیلومترها روی سنگلاخ، لخت، سینهخیز یا با پشت یا غلتان میروند تا بدنشان را چه کنند. روی سیخ و میخ میخوابند برای این که آزار ببینند. انواع و اقسام ریاضتها که اسمش را » یوغ«گذاشتهاند. (یوگا هم از یوغ گرفته شده است.) اسلام از این افکار به کلی بری است و اجازه نمیدهد انسان بیجهت به جسمش صدمه بزند. اینها برای انسان و برای جامعه ضرر دارد. این افکار و روشها برای بیحال کردن جامعه پیدا میشود. ما باید تلاش کنیم تصوف را از بطالت و رهبانیت ابداعی دور کنیم. مردم مسلمان باید فعال و طالب زندگی صحیح باشند.
مطلب مهمی که روی آن تکیه میکنم اسراف و تبذیر است. اسلام زندگی مسرفانه را هم بدتر از این محکوم میکند. قرآن در مورد مسرفین میگوید:» اِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا اِخوانَ الْشَّیاطِینِ «. مبذرین و اسراف کاران برادران شیطانند. امروز که امریکا لقب شیطان بزرگ را از امام ما گرفته، لطیفه خوبی درست شده برای پولدارها و جناح سرمایهدار که همیشه همراه سیاست امریکا هستند. در واقع طینت سرمایهداری این است که غربی باشند، نمیتوانند مستقل باشند. بنابراین همه آنها مصداق همین آیه» وَ لاتُبَذِّرْ تَبْذیراً اِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانوُا اِخْوانَ الشَّیاطِینِ «. و آیات مشابه دیگر هستند.» اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ«. خداوند مسرفین را دوست نمیدارد. آیات قرآن و روایات بسیاری ضداسراف و تبذیر است که شاید هر یک از شما مقدار زیادی را در ذهنتان داشته باشید. من یکی دو مورد را نقل میکنم برای این که نتیجهگیری کنم.
علی بن ابیطالب (ع) در دوران حکومتشان یک بار روی منبر در مسجد با خشم فرمودند: » من شنیدم که پیرمرد مسلمانی بعد از اسلام به قهقرا برگشته و مرتد شده. «بعد فرمودند:» این مرتد منزلی دارد مملو از وسایل رفاهی و در کنار او آن طور که شنیدهام خانواده فقیر بینوایی که نیازمند به نان شب است زندگی میکند و این پیرمرد مسرف هر روز غذایش را به زبالهدان درِ خانه میریزد و بچههای آن خانواده فقیر دزدانه از آن زبالهها استفاده میکنند. اگر دستم به این مسرف برسد اول توبهاش میدهم، اگر توبه نکرد او را حد ارتداد میزنم و بعد از آن هم چند تازیانه. «من نرسیدم سند این روایت را پیدا کنم چون از یادداشتهای قدیمیام بود. حالا هم نمیخواهم از این روایت استفاده فقهی بکنم چرا که بنده اهل فتوا نیستم و اگر هم بودم حق نداشتم با چنین روایتی که برایم هنوز روشن نیست فتوا بدهم. فقط میخواهم بگویم که علی بن ابیطالب (ع) (اگر فرض کنیم این روایت صحیح باشد) در مورد چنین اسراف کاری که در کنارش بینوایی باشد، چنان عقوبتی را تجویز میکند. اگر ولی امر بخواهد جامعه را اصلاح کند به نظر میرسد که وجود این عقوبت کاملاً منطقی باشد. البته حکم خدا را (هرچه باشد) در فتاوی علما باید پیدا کرد، امّا به عنوان مسأله ای ثانوی توجه کنید که علی (ع) میخواهد به مسرف حد ارتداد بزند تا جامعه اسلامی به تباهی کشیده نشود.
یک روایت هم از پیغمبر اکرم (ص) هست که فرمودند: » بپرهیزید از خانه ریا. «بعد فرمودند:» خانه ریا روز قیامت پر از آتش میشود و صاحب خانه را خداوند در همان آتش کیفر میدهد. «سؤال شد که خانه ریا چیست؟ حضرت فرمودند:» خانهای است که برای به رخ دیگران کشیدن ساخته شود. «یک وقت انسان خانهای میسازد برای نیاز زن و فرزندانش؛ که اتاق میهمانی میخواهد، کتابخانه میخواهد، اتاق خواب میخواهد. اگر در حد معمولی بسازد عیبی ندارد؛ مال حلال دارد، بسازد. یک وقت هم هست که میرود از بانک قرض میکند یا فرع میدهد، کلاه گذاری میکند، این طرف و آن طرف میزند تا یک خانه بزرگ با در و دیوارهای مرمر بسازد که چنان و چنین است. آنهایی که این چیزها را دارند برایشان اهمیت ندارد، میتوانند بهترش را بسازند. امّا کسانی که ندارند و بخواهیم به رخ آنها بکشیم که مثلاً از اینجا عبور کنند و
زندگی قارونی را ببینند و بگویند: » یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما اُوتِیَ قارُونُ اِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ «. پیغمبر میفرمایند:» صاحب این خانه در قیامت به تناسب جُرمی که کرده و آن خانه را برای نعمت و لذت ساخته در آتشی که در همان خانه پرشده، عقوبت میشود. «اسراف اصولاً حرام است، حتی موقعی که دیگران هم دارند. امّا اگر دیگران نداشته باشند، وضع خیلی فرق میکند. تبعیض و حکومت فخر برای بسیاری از مردم حالت دیگری پیش میآورد. در این شرایط شدت عمل به هر حدی لازم است. جامعه را باید از این حالت نجات داد. جامعهای که دو قطبی بشود فاجعه است. این حالت که زندگی عدهای از مردم پایینتر از حداقل باشد و یک عده هم مسرفانه بخواهند زندگی بکنند، بدترین و مضرترین وضع ممکن برای اجتماع است. صفا و رحم را میکشد، و به جای آن کینهتوزی و دوئیت ایجاد میکند؛ برادری را از بین میبرد و حالتی درست میکند که مردم مثل گوسفند و گرگ به هم نگاه کنند؛ دلهاشان با هم جور نمیشود. این وضعیت در جامعه غیراسلامی هم معقول نیست. مثلاً این که پیرزن عجوزهای پالتو پوستی از فلان جا وارد بکند که اندازه یک خانه قیمت دارد و خانوادهای پانزدهنفری دو اتاق اجارهای هم به زحمت پیدا بکنند، نمیشود. این وضعیت، دنیا و آخرت را فاسد میکند. هیچ نشانی از انسانیت باقی نمیگذارد. فقط گرگ میتواند از این وضع لذت ببرد. یک عده اشراف از همه مواهب مسرفانه استفاده کنند و یک عده فقیر بینوا با فقر تحمیلی از همه چیز، حتی در خواب محروم باشند. چون خواب دیدن یک سابقه ذهنی در بیداری لازم دارد.
متأسفانه دنیای امروز ما این طور است. مملکت ما هم متأسفانه از این قاعده مستثنا نیست و اغلب این وضعیت دیده میشود. البته باز نسبت به گذشته بهتر شده است. میبینید امریکاییها و اروپاییها مصرفشان خیلی بالاست. وقتی که آمار مصرف دنیا را حساب میکنند، رقم اینها باور نکردنی است. فرض کنید امریکا با آن جمعیتش، در روز هفده میلیون بشکه نفت، انرژی مصرف میکند در صورتی که چین با این که خودش را در دنیا یک کشور صنعتی میداند با نزدیک به یک میلیارد آدم، دو میلیون بشکه نفت تولید میکند و یک میلیونش را هم میفروشد. بازار مشترک اروپا در بعضی از سالها دهها میلیون دلار خرج نابود کردن محصولات کشاورزیش میکند. محصولات پرمصرف غذایی را برای این که کشاورزان خودشان بکارند، میخرند و بعد نابود میکنند. در بنگلادش یا در هندوستان مردم زیادی دارند از گرسنگی میمیرند. آفریقا میتواند انبار پروتئین دنیا باشد. در صورتی که شما بچههای افریقایی را در این عکسها دیدهاید، حالت گرسنگی اینها را به چه روزی انداخته است! فلان ثروتمند اروپایی میمیرد چند میلیون دلار وقف گربه و سگش میکند. امّا این طرف خانوادههایی در دنیا هستند که نمیتوانند برای بچههاشان قلم بخرند. هیچ یک از اینها اغراق نیست.
اگر بدن یک انسان معمولی در روز دو هزار و هفتصد کالری لازم داشته باشد، امروز دو سوم جمعیت دنیا کمتر از پانصد کالری مصرف میکنند. » وصیت نامه پزشکی«که یک کتاب معتبری است و ششصد پزشک آن را امضا کردهاند، مدعی است که نود درصد مرگ و میرهای دنیای محروم، در اثر کمبود غذاست. یعنی ریشه اغلب امراض به سوء تغذیه برمیگردد. معدل عمر طبیعی، در امریکا و سوئد و فلان جا بسیار بالاست و در مناطقی مثل هندوستان و بنگلادش بسیار پایین. مرگ و میر نوزادان در مناطقی که مثال زدم اسفبار است. علت این امر یک مقدار به مناطق بد و خوب برمیگردد. ولی مقدار زیادی هم به علت استثمار شدن این کشورهاست. اهمیت قضیه اینجاست که اینها میخواهند بخشی از مردم دنیا بدبخت بمانند تا هم نیروی کار ارزان آن مناطق در خدمت اینها باشد و هم بتوانند ماده خام ارزان را به دست بیاورند. اگر جمهوری اسلامی بتواند در دنیا پا بگیرد، یکی از اهداف مقدسش باید این باشد که دنیای مسرف را رسوا کند تا مردم با چنگ و دندان به جان امریکاییها و اروپاییها و مستکبرین دنیا بیفتند و اینها را به کشورهاشان راه ندهند و هرجا اینها را دیدند نابود کنند، برای این که این کثافتکاری ادامه نداشته باشد. داستان مسرفین و مردمان فقیر دنیا، داستان آن حشرهای است که وقتی میخواهد بمیرد، کرمی پیدا میکند و نیشش میزند، طوری مسمومش میکند که نمیرد، تا بچههایش که از تخم درآمدند از آن کرم نیمهجان تغذیه کنند. سیاست استکباری دنیای امروز این است که اکثریت مردم دنیا را این طور نگه دارند؛ نه بمیرند و راحت بشوند، و نه درست زنده باشند که به جایی برسند و در مقابل آنها بایستند. متأسفانه در زمان رژیم پهلوی چند صد خانواده با این سیاست رفتار میکردند. از وظایف عمده جمهوری اسلامی این است که این طلسم را بشکند و راه را برای زندگی شرافتمند باز کند. اگر ما شجاعت اسلامی داشته باشیم و مثل علی (ع) بخواهیم فکر بکنیم باید جلوی دست این مستکبران را بگیریم و آن قدر با مشت به سرشان بزنیم تا تسلیم حق بشوند.
از نظر ما تفاوت زندگی موجود در شمال تهران با جنوب یا شهرهای مرفه با نقاط مستضعف قابل قبول نیست؛ این وضعیت با روح اسلام نمیسازد و برای حل آن باید فقه اسلام و شیوههای صحیح اسلامی انتخاب شود. مسرف همان طور که اسلام گفته است » اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِین «،» اِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا اِخْوانَ الْشَّیاطِین. «اینان سمبل طاغوتهای دنیا هستند و باید جلوی اسرافشان را بگیریم. باید به مستضعفان فکر کنیم. آنها تحت شرایطی مستضعف شدهاند وگرنه این مردم نمیتوانند به طور طبیعی مستضعف باشند.
این بحث ادامه دارد. ممکن است بخشی از خطبه بعد را هم در همین زمینه توضیح بدهم و بعد در پایان که به سیستم اقتصادی اسلام میرسیم، یک جمع بندی منطقی کنیم. آن گاه روشنتر میشود که چه باید کرد و برنامه اسلام چیست. پایان بحثم به اینجا خواهم رسید که در جامعه اسلامی برنامه اقتصادی اسلام مانع چنین چیزی است. اگر ما به اینجا رسیدیم به خاطر این است که مسلمان نبودیم.
از این مطلب استفاده میکنم و میگویم ما در همین جنگ و در حال محاصره اقتصادی شاهد انواع و اقسام اسرافها در این مملکت هستیم. مرتب از طرف وزارت نیرو اعلامیه میدهند که شرایط کشور ایجاب میکند مصرف برق پایین بیاید. لااقل در ساعات پیک که ممکن است جایی خاموش بشود و بخشی از مردم از سرما ناراحت شوند، یخچالشان بسوزد، بخاریشان چه بشود، ملاحظه کنید! امّا میبینیم در حال جنگ مصرف برق - که بیشترش را مسرفین هدر میدهند - افزایش پیدا کرده است. ضعفا که امکاناتی ندارند. آنها اکثراً یک یا چند چراغ، بیشتر روشن نمیکنند. چراغ آن قدرها انرژی لازم ندارد. مصارف حرارتی مصرف سنگین دارد. آقایان! خانمها! اصل اسراف حرام است تا چه برسد در زمان جنگ و زمانی که شرایط چنین است. به عنوان یک وظیفه دینی، اسلامی، اجتماعی و انقلابی موظفیم حتی الامکان جلوی دست مسرفین را بگیریم. خودتان، خانوادههاتان، بچهها و بستگانتان را مواظبت کنید که به اسراف مبتلا نشوند.
اَعُوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم.
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.
اَلْهیکُمُ الْتَّکاثُرُ/ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ/ کلاً سَوْفَ تَعْلَمُونَ/ ثُمَّ کلاً سَوْفَ تَعْلَمُونَ/ کلاً لَوْتَعْلَموُنَ عِلْمَ الْیَقِینِ/ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ/ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی المهْدی (عج)
بنا شد خطبه دوم راجع به جنگ باشد. فکر میکنم یکی از مسائل مهم ما که در چند خطبه گذشته هم نتوانستیم راجع به آن بحث کنیم، جنگ تحمیلی است. متأسفانه جنگ پیش آمد و به قول قرآن » وَ هُوَ کُرْهٌ لَّکُمْ«. ما از جنگ به طور طبیعی متنفریم. امّا اگر راه درستی در زندگی داشته باشیم خداوند همین موضوع مکروه را برای ما تبدیل به نعمت میکند که کرده است. ما نمیخواستیم جنگ شود، شد. ما نمیخواستیم این قدر طول بکشد؛ کشید. ما نمیخواستیم این همه تلفات از ما و عراقیها در جنگ گرفته شود که گرفته شد. به نظر میرسد در مرحله حساس و سرنوشت سازی از جنگ هستیم. ما خسارات جنگ را با همه وجودمان احساس میکنیم؛ این خانوادههای عزادار شهدا، این قبرستانهایی که پر از عزیزان ماست، کمبودها. نعمتهای جنگ خیلی مرئی نیست. دریافتش احتیاج به تفکر و تعمق دارد. جنگ جامعه ما را ساخت. چیزی که انقلاب در سالهای بعد نتوانست به جامعه بدهد، جنگ داد. جامعه ما بعد از جنگ فداکاری و انسجام خاصی پیدا کرده است. صمیمیت همراهان جمهوری اسلامی و فداکاریهاشان و ایثارگریها روی همه تأثیر گذاشته است. فداکاری رزمندگان ایثارگر دل خیلیها را نرم کرده و عواید فراوان دیگری داشته که شاید حالا احساس نکنیم. این جریان اصولاً روی استقلال و خودکفایی ما آثار به سزایی داشته است. من طی مسافرتم به جنوب و دیدار از جبهههای حساس آبادان و بستان به نظرم رسید که تفوق نیروهای اسلام و انحطاط نیروهای صدامی کاملاً مشهود است و امروز قاطعانه میتوانیم بگوییم که صدامیان بریدهاند و دیگر قدرت ادامه جنگ را به صورت گذشته ندارند. اگر اتفاقی در دنیا به نفع آنها حادث نشود خیلی بعید است تفوق داشته باشند. در روزهای اخیر بعثیهای عراق چند کار زشت و جنون آمیز کردند که قابل توجه است. حملاتی که در تنگه چزابه کردند چیزی جز خودکشی به سبک صدام یا خودکشی به سبک حزب عفلقی بعث نبوده است. آن طور که اسرای عراقی و اخبار خود ما میگویند، صدام به منطقه آمد و مدتی هم ماند (آیا به فرماندهانش اعتماد نداشته و خواسته آنها را آزمایش کند ببیند که امکان یک حمله موفق برای عراق هست یا نه!) و نیروی زیادی در یک جای محدود که قابل مانور هم نیست جمع کرد و حمله متمرکزی صورت داد. در این هفت هشت روز آن قدر گلوله ریختند که در هیچ دورهای از دورههای یک سال و نیمه ما در جبهه سابقه نداشته است. آن طور که اُسراشان میگویند در این برخوردها حدود دو هزار تلفات دادهاند؛ چون مواضع ما در تنگه مستحکم بود و آنها در دشت آسیب پذیر بودند. آن طور که گفته شده با حضور صدام بیش از صدنفر از افراد آنها به خاطر تخلف، از پشت تیر خوردهاند. چون یک تنگه زیاد احتیاج به نیرو ندارد، ما با یک نیروی نسبتاً کمی، مقاومت، و حمله را دفع کردیم. نیروهای ما معتقدند صدام اگر به بستان هم میآمد با این نیروها نمیتوانست بستان را حفظ بکند. از نظر اینها تصرف بستان هم نمیتوانسته هدف باشد، فقط میتوانسته یک حرکت بسیار ناشیانه و عجولانه در حد آزمایش نیروها باشد. صدام برگشت، رفت بغداد، امّا تبلیغات زیادی کردند. گفتند هفت هزار ایرانی تلف شده و چه و چه شده. یک بار گفتند بستان را گرفتیم. یک بار گفتند ما دم بستان هستیم و هر وقت بخواهیم میرویم داخل. همه اینها دروغ بود. ما تعداد کمی شهید و مجروح داشتیم که مجموع آنها چند صدنفر نمیشود. صدام در این حمله بسیار صدمه دید.
در خرمشهر فیلمی دیدم که بعثیها مشغول تخریب بخشی از خانهها هستند و به صورت ظاهر برای خودشان خاکریز یا میدان مانور درست میکنند. این از آن کارهای احمقانهای است که اگر صدام خرمشهر را از خودش میداند، پس چرا خراب میکند؟ او خرمشهر را از خودش نمیداند؛ میخواهد برود. میخواهد یک مخروبه تحویل ما بدهد. کاری که اسرائیلیها در قنیطره سوریه کردند و من سال 1973 آنجا را دیدم. شهر را به کلی ویران کردند و تحویل سوریه دادند و رفتند. کاری که صدام در اسلامآباد غرب کرد، باز از آن کارهای بسیار زشت است، اما بلندگوهای دنیا حاضر نیستند این جنایات را به دنیا خبر دهند. نظامیها میدانند اگر یک هواپیما تا چهل هزار پا بالا برود و در یک محیطی به وسعت سی کیلومتر مربع بمب بریزد بالاخره این بمب به جایی خواهد خورد، و اگر شهری باشد، یا در خیابان میافتد یا در مدرسه و یا در بازار و عدهای را میکشد. این که جنگ نیست. این عقدهای است که هیچ راهی جز خودنمایی ندارد. صدام چنین کاری میکند. کاری که ما حتی در جبهههای عراق هم نمیکنیم، تا چه برسد به شهرهای عراق. رفتند و از آسمان مقدار زیادی بمب ریختند، یکی از آنها افتاد روی زن و بچه مردم و آنها را قتل عام کرد. شاید تا به حال شصت نفری شهید و مجروح شدهاند. بیست و چند نفرشان شهید و بقیه هم مجروح شدهاند. کارهای صدام از این قبیل است. تبلیغات سیاسی و جهانی او و همپالکیهاش مثل شاه مغرب و اردن و سعودی و کوچکترینشان مثل یمن و عمان و ...، خلاصه شده بر جنگ طلبی ایران و صلح طلبی عراق!!. جالب اینجاست که صدام به حرم امام حسین (ع) رفته و گریه کرده است. فیلمش را از تلویزیون بغداد پخش کردهاند. چنین تظاهری آنجا کرده است. خلاصه مجموعه وضع صدام این است.
از این طرف روحیه نیروهای ما به قدری عالی است و آماده جنگ هستند که انسان لذت میبرد. من در آبادان و سپاه خرمشهر دیدم که رزمندگان گاه شماری میکنند برای این که خرمشهرشان را پس بگیرند. نیروهای ما، در بستان که یک هفته زیر آن همه فشار بودند انگار نه انگار صدای گلوله شنیدهاند. چنان رشید و پرروحیه منتظر دستور و فرمان حرکت هستند که انسان حیرت میکند. من در بعضی از مناطق خوزستان مثل هفت تپه، عدهای جنگ زده را دیدم که به محض اولین برخوردشان با من شعار » جنگ، جنگ تا پیروزی«سردادند. وقتی که جنگ زدهای با این همه فشار و ناراحتی شعارش این است معلوم است که روحیه دیگران چگونه میشود. در خوزستان آدم نمیتواند احساس بکند که جنگی در کار بوده است. در مناطق غیراشغالی خوزستان آن قدر فعالیت هست که باور نکردنی است. اهواز مثل تهران است. مردم مشغول کارند. در روستاها، در کارخانهها، در کارگاهها، همه مشغول فعالیت و تلاش هستند؛ برای این که پشت جبهه را محکم کنند. کمکها به جبهه مثل روزهای اوّل جنگ و بلکه منظمتر و بهتر ادامه دارد. مردم در بستان یک نانوایی درست کردهاند که نان را صلواتی میدهد. هرکس میرود، یک صلوات میفرستد نان میگیرد. پولی در کار نیست.
در بیابانهای اطراف آبادان یک تیپ مستقر بود. من به آنجا رفتم ناهار را با آنها بودم. بهترین میوهای که ما در تهران میتوانیم مصرف بکنیم برای سربازها آورده بودند. میگفتند اینها را مردم میآورند. در آنجا پسته، انواع میوهها و آجیل بود. مردم این طور دارند به جبههها میرسند. پشت جبهه گرم است. بازاریهای تهران در اهواز آشپزخانهای درست کردهاند که هر وعده برای یازده هزار نفر غذا میپزد. هر کس به عنوان جنگ به آنجا میرود، غذایش از پیش آماده است. همه وسایل را مردم آماده کردهاند. انسجام تحسین برانگیزی بین سپاه و ارتش مشاهده کردم. یادتان است چقدر تبلیغ کردند که این دو نیرو را از هم جدا کنند؟ تلاش میکردند بگویند سپاه آمد و ارتش را خراب کرد، یا مثلاً ارتشیها مخالف سپاهند. در آن جبههها اینها مثل دو برادر دوقلوی صمیمی آخت شدهاند. وقتی که یکی از آنها میخواهد در یک جبهه بجنگد دیگری را طلب میکند. صمیمیت و برادری و روحیه بسیجی در جبهههای ما موج میزند. نظامیان آنچنان ساخته شدهاند که در دو جلسه نماز جماعتی که در دو پادگان حضور داشتم، مرا یاد نماز جماعتهای مدرسه فیضیه انداخت. نماز و دعای وحدت و حالات روحانی خاصی که در آنجا وجود دارد، بینظیر است. مردم کاملاً پشت جبهه را محکم کردهاند. کمکها به طور مداوم میرسد. روحیه خوبی در آنجا هست. منتظرند که در شرایط مناسبی کار خودشان را به خوبی انجام دهند.
حالتهای ما را در جنگ ببینید و مقایسه کنید با عراق که چه عملکردی دارد. آنها همان طور که گفتم عقدهای رفتار میکنند. به عنوان نمونه منطقه دارخوین را که گرفتند (البته از شرق کارون بیرونشان کردیم) در عرض مدت کوتاهی تمام تیرهای چراغ برق و تأسیسات آبادانی منطقه را منهدم کردند. با مواد منفجره همه چیز را سوزاندند. تمام جنون آنها این شده که هرچه در این خاک یافتند، نابود کنند و ثابت کنند هیچ حقانیتی در تجاوز و جنگ نداشتهاند. این عفلقیها از جماعت سربازهای عراقی، چنین موجوداتی ساختهاند. من در جبهه بستان منظرهای دیدم که فکر نمیکنم تا آخر عمرم فراموش کنم. یک آمبولانس رسید و چند شهید از خط آورد. روی یکی از شهدا را باز کردم و حیرت کردم. صورت این شهید چقدر زیبا بود! خطوط خونی که از پیشانی او به صورتش ریخته بود، چنان حالتی از وقار و زیبایی داشت که در یک لحظه گویا نور به چشم من بارید. این بچهها هم قطعاً در آنجا چنین مناظری را میبینند و بدون این که متأثر باشند راه شهدا را راه خدا تلقی میکنند. شخصی را دیدم در میان رزمندگان که از پلاک روی سینهاش دانستم شهرضایی است. علاقهمند بودم شهرضاییها را ببینم. دنبال آنها میگشتم. توپخانه شهرضا یکی از آن مراکزی است که در این جنگ خیلی خدمت کرده و من میگشتم یک جا آنها را ببینم. یکی از افرادشان را (شاید هم بسیجی بود) دیدم و مراتب ارادت خودم را به او بیان کردم.
این نکته برای من جالب بود که روحیه سیرالیاللَّه و سلوک الیاللَّه در وجود رزمندگان جاری است. محیط جنگ تبدیل به محیط مدرسه شده است، عبادتگاه است، از آنجا هرچه میخواهید صفا و انسانیت میبارد.
در ارتباط با جنگ و ادعاهای صدام، به زبان عربی متنی تهیه کردهام که برای برادران و خواهران عرب میخوانم. بعضی از حرفهایی که زدم در آن هست.
قالَ الْعَظیمُ فی کِتابه: اَعُوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم. اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَ الْفَتْحُ/ وَ رَاَیتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد واستغفروا انه کانه توابا
[1] - سوره طلاق، آیه 2
[2] - متن کامل حدیث چنین است: « إِنْ کَانَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ تَکَفَّلَ بالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ اَلرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ اَلْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ اَلْخَلَفُ مِنَ اَللَّهِ حَقّاً فَالْبُخْلُ لِمَا ذَا ؛ اگر خدای تبارک و تعالی عهده دار روزی است پس برای چه غم روزی می خورند؟ و اگر روزی قسمت شده است چرا باید حرص ورزید؟ و اگر حساب حق است جمع مال چرا؟ و اگر عوض آنچه در راه خدا داده شود حق است بخل ورزیدن برای چه؟»
[3] - سایت اینترنتی کتابخانه احادیث شیعه، https://www.hadithlib.com/: خداوند ، بندگان را با تازیانه ای دردآورتر از فقر نمی زند .
[4] - سوره اعراف، آیه 32: بگو: چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگان خود آفریده حرام کرده و از صرف رزق حلال و پاکیزه منع کرده؟ بگو: این نعمتها در دنیا برای اهل ایمان است و خالص اینها (یعنی لذات کامل بدون الم، و نیکوتر از اینها) در آخرت برای آنان خواهد بود.
[5] - سوره اعراف، آیه 31: زیورهای خود را در مقام هر عبادت به خود برگیرید