خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۶۰

خطبه اوّل

 

بسم‌اللَّه الرّحمن الرّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلوةِ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه (ص) و آلِهِ الاَئمَّةِ الْمَعْصُومینَ. قال العظیمُ فی کتابه: اَعُوذُ باللَّه مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیمِ. اِنَّ اللَّهَ لایُغَیِّرُ ما بقَوْمٍ حَتَّی‌یُغَیِّرُوا ما باَنْفُسهِمْ.

با این که قرار بود زمینه صحبت من در یکی از دو خطبه، عدالت اجتماعی‌اسلام باشد، امروز استثنائاً به خاطر مصادف شدن این جمعه با پایان دهه فجرو سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، خطبه اول را به ارزیابی انقلاب اختصاص‌می‌دهیم و خطبه دوم را به مسائل جاری.

در این ده روز ملت عزیز ما در مورد ارزیابی دستاوردهای انقلاب مطالب‌فراوانی از رسانه‌های جمعی شنیده‌اند. بسیاری را هم خودشان در جریان‌هستند و به طور ملموس درک می‌کنند. من هم در پایان این مراسم [دهه فجر] بررسی کوتاهی در ابعاد مختلف انقلاب می‌کنم و فهرست وار مطالبی به‌عرض می‌رسانم.

انقلاب با اصلاح یا رفرم تفاوت دارد. انقلاب بنا به معنا و اصطلاحی که‌دارد، (مناسب با ریشه لغت هم هست) یعنی وضع جامعه زیر و رو و منقلب‌شود؛ ضوابط و روابط کاملاً به هم بخورد و به جای آن شرایط جدیدی حاکم‌شود. مثلاً اگر ما از لحاظ ساختمانی بخواهیم در این دانشگاهها » انقلاب «کنیم، یک جور عمل می‌کنیم و اگر بخواهیم از لحاظ ساختمانی» اصلاح«کنیم، طوردیگری عمل می‌کنیم. اگر بنا بر انقلاب باشد باید بولدوزر بیندازیم و همه‌ساختمان را به هم بریزیم و از نو ساختمانی جدید و متناسب با نیازمان‌بسازیم. اگر بخواهیم اصلاح کنیم یا به تعبیر فرنگی‌ها، رفرم، درها، سقف‌ها، کف‌زمین یا کف اتاقها را به نحوی درست می‌کنیم، یا مثلاً شکل باغچه را تغییرمی‌دهیم؛ یعنی حرکتهای سطحی.

اوّلین روزهایی که مبارزه ما شروع شد، اسمش را نهضت روحانیت و یانهضت اسلامی ایران می‌گفتند. این اواخر اصطلاح انقلاب را مطرح کردیم که تاامروز هم می‌گوییم. البته این تصادفی نیست؛ به طور حساب شده، آن روزنهضت بود، و امروز انقلاب. حالا این انقلاب در چه سطحی، در چه بُعدی و یابا چه شرایطی هست، احتیاج به یک بررسی دارد. این روزها در عرف مردم‌مبارز دنیا، کلمه انقلاب با تسلسل خاطر و تداعی معانی ذهن را به سراغ‌انقلابهای مارکسیستی می‌برد. چون بیشتر انقلابها در چند دهه اخیرسوسیالیستی بود. وقتی می‌گویند انقلاب، در ذهن کسانی که در این وادی‌هستند، جریانی متصور می‌شود که جامعه را از لحاظ اقتصادی و روابطاجتماعی به کلی زیر و رو کند؛ طبقه کارفرما را - که در رژیم گذشته بود -بیرون کند و به جای آن طبقه کارگر را بنشاند؛ مالکیت را به کلی منهدم کند ومالکیت دولتی جایش بیاید. ذهن کسانی که با این فرهنگ آشنا هستند به‌چیزهایی که در آن کشورها مرسوم است می‌رود. تا به حال و در تاریخ‌انقلابهای اخیر، انقلابی با این ابعاد که اسلام مطرح می‌کند، به عنوان یک تجربه‌پیش نیامده و این حرکتی جدید است. ما باید، هم معنای انقلاب و هم مصداق این اصطلاح را در عمل مشخص کنیم و بگوییم که می‌خواهیم چه بکنیم.

اگر از دیدگاه قرآن به جامعه رژیم پهلوی نگاه کنیم، اسلام به خیلی از مسائل اجتماع اعتراض داشت؛ به روابط اقتصادی، وضع اخلاقی حاکم، وضع اداری وروابط بین المللی. غیر از بخشی از مردم جامعه بقیه مورد قبول اسلام نبودند. غیر از زندگی گروهی از مسلمانان، بقیه در وضعیت غیراسلامی به سرمی‌بردند. طبعاً این انقلاب باید شامل همه این ابعاد بشود و روابط گذشته را به هم بزند و روابط جدیدی جایگزین کند. و این کار بسیار عظیمی است. یک آیه‌از قرآن اول صحبتم خواندم که یکی از ابعاد مهم و زیربنایی انقلاب در آن‌مطرح شده است. قرآن می‌فرماید: » اِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ماباَنْفُسهِمْ «. اگر بناست تغییر و تحولی در سطح جامعه پیش بیاید، شرط اولش‌این است که این تحول از خود انسان شروع شود. انقلاب در روحیه‌ها و اخلاق، انقلاب در فکر و جهت گیری و انقلاب در آرمان و اهداف و ارزشهای مربوط به‌خود انسان است. از دیدگاه قرآن اگر این بعد از انقلاب صورت نپذیرد، بقیه ابعادانقلاب شکل نمی‌پذیرد. این حرف، برعکس [تئوری] انقلاب از دیدگاه‌مارکسیزم است. آن‌ها پایه انقلاب را در روابط اقتصادی می‌دانند. می‌گویند ابتداروابط اقتصادی باید اصلاح بشود و بعد همه اینها دنبالش کشیده می‌شود. مامعتقدیم پایه انقلاب و شرط تداوم آن در محتوای فکری و آرمانی انسانهاست؛ آنجا باید انقلاب شود. و این جمله قرآن سند خوبی است.» اِنَّ اللَّهَ لایُغَیِّرُ مابقَوْمٍ. «هیچ تغییر اساسی در زندگی جامعه پیش نمی‌آید مگر این که خودانسانها آنچه مربوط به روحیات خودشان است عوض کنند.» حتی یغیروا مابأنفسهم «. اینجا» یُغَیِّرُوا«فعل مبنی الفاعل و معلوم است که فاعل تغییر هم‌خود انسان است. می‌فهمیم که این یک حرکت جبری نیست، بلکه حرکت‌اختیاری است که خود جامعه و خود انسانها باید شروع کننده باشند.

حال من در دو سه بعد از انقلاب اسلامی بحث می‌کنم. آیا در جامعه ماانقلاب انسانی صورت گرفته است؟ آیا شرط اول انقلاب به وجود آمده است؟ به گمان من پیش از پیروزی بخش مهمی از این انقلاب رخ داده و حتی شرطپیروزی هم بوده، یعنی اگر افراد جامعه خودشان را اصلاح نکرده بودند، پیروزی پیش نمی‌آمد و انقلاب نمی‌شد. روزهای آخر سال پنجاه و هفت درتاریخ ایران بهترین سند حصول انقلاب روحی در میان مردم است. این که‌مردم ما در آن ماههای قبل از پیروزی همه چیزشان را در اختیار انقلاب گذاشته‌بودند، این سند انقلاب روحی آنهاست. این که در مقابل چشمشان می‌دیدندبرادرانشان با گلوله به زمین می‌افتند، جنازه آنها را به دوش می‌کشیدند و شعاراللَّه اکبر می‌دادند، این دلیل انقلاب روحی است. [چندی پیش] برای تأمین‌سوخت داخلی به جزیره خارک رفته بودم. کارگران شرکت نفت می‌گفتند دولت‌به ما حقوق اضافی داده، ولی ما از آن استفاده نکردیم تا خرج انقلاب بشود. این‌نشان تحول روحی است. این که چند ماه این کشور غرق در اعتصاب بود ومردم با کمکهای خودشان جامعه را اداره کردند و جلوی قحطی و کمبود راگرفتند، نشان از همین است. ما انقلاب روحی را پیش از انقلاب داشتیم و اگر به‌دستش نمی‌آوردیم ممکن نبود پیروز بشویم. این حرکت خوشبختانه بعد ازانقلاب تداوم پیدا کرد. امروز که سه سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد به جای‌این که ملت ما » اخلاد الی الارض«کند، به جای این که رفاه طلبی بعد از انقلاب [وجود] آن‌ها را قبضه کند و به جای این که دنبال مسائل مادی برود، روح آرمان‌خواهی، خدا خواهی، آخرت طلبی، حق طلبی، روحیه ضدظلم و ضد شرارت‌در وجودش تقویت شده و روز به روز بیشتر می‌شود. انقلاب واقعی همین‌جاست. این که ملت ما پشت جبهه جنگ را این گونه گرم کرده و امروز مثل‌روزهای اول جنگ کمکهای مردم به طرف جبهه‌ها سرازیر می‌شود از آثارهمان تحول روحی است. این که مردم شهید می‌دهند و پدر خانواده بچه‌دومش را هم تقدیم می‌کند، به جای این که از انقلاب طلبکار شود پشت کار رامی‌گیرد، دلیل تحول روحی است. این که فلان خانم بهترین گردنبند زندگی‌اش‌را برای جبهه می‌فرستد و در نامه می‌نویسد که دعا کنید خداوند شوهر وبچه‌های مرا که جرقه‌هایی از زندگی طاغوت در وجودشان است، نجات بدهدو چیزی جز این نمی‌خواهم، نشان تحول است. این که همسر شهیدی‌گردنبندش را می‌فرستد و می‌نویسد دو ماه پیش ازدواج کردیم و مادر شوهرم‌این گردنبند را به من داد، شوهرم را منافقین در خیابان شهید کردند و من برای‌شادی روح او بهترین یادگارم را می‌دهم که شما به کسانی که با منافقین‌می‌جنگند بدهید، نمونه‌ای از این دگرگونی است. این که فلان خانم از شهری‌مثل تویسرکان، هرچه در تمام عمرش جمع کرده - بیست و دو قطعه جواهر وطلاست - می‌فرستد و می‌گوید من چیزی نمی‌خواهم غیر از این که بدانم‌دسترنج چند ساله‌ام مشکل کوچکی را از دولت انقلابی حل می‌کند، دلیل تحول روحی است. این که پاسدار ما وقتی که مرکز فساد منافقین را فتح می‌کندو می‌بیند یک بچه کوچک در معرض خطر گلوله است، جان خودش را فدامی‌کند تا بچه را نجات بدهد نشانه همین روحیه است. پدر این پاسدار نامه‌می‌نویسد و می‌گوید حالا که پسرم در این راه شهید شده، بچه را به من بدهیدتا مثل او بزرگش کنم. من فقط چند نمونه عرض کردم. شما خودتان نمونه‌های‌دیگرش را پیوسته می‌بینید. مردم ما همه زندگیشان را به زمین گذاشتند تا درخیابانها قدرت انقلاب را به نمایش بگذارند و ساعتها در خیابان روی پاایستادند برای این که به دنیای جهانخوار و بوقهای تبلیغاتی دنیا بگویند که این‌ملت از میدان به در نمی‌رود؛ این نیز نشان تحول روحی در انقلاب است. نشانه‌های دیگر خیلی فراوان است. ما امروز می‌بینیم که ارزشها عوض شده‌است. در رژیم گذشته همه همتها این بود که آدم خانه خوب، ماشین خوب و ازهمه مهم‌تر روابط خوب با مراکز قدرت داشته باشد، امّا امروز برعکس شده‌است. شما می‌بینید که ارزشها در جامعه عوض شده. امروز لباس اتو کشیده وماشین پر زرق و برق یا خانه مجللتر و پُست مهمتر دلیل افتخار، سند ارزش وجاذبه برای حرکت انسان نیست. یک پاسدار و یک شخصیت بزرگ نظامی، فرقی بین خودشان نمی‌بینند. سابق همه درس می‌خواندند و هدفشان این بود که به آن دانشنامه برسند. امروز دیگر اینها ارزش ندارد. صلاحیت‌ها ارزش پیداکرده است. تحصیل، کار کردن، پست گرفتن، استفاده از نعمتهای دنیا همه طوردیگری شده‌اند. مجموعه ارزشها جایش را با گذشته عوض کرده و این نهایت‌اوج و عظمت تحول روحی یک جامعه است. ان شاءاللَّه این حالت بایدتداوم پیدا کند و مخصوصاً مربیان جامعه باید این روحیه را در جامعه حفظکنند وبلکه توسعه و رشد بدهند که اینها پایه تحولات دیگر است.

این یک بعد، و امّا سایر ابعاد. بعد مدیریت و حاکمیت کشور. به نظر من‌آنجا هم انقلاب کامل است. (البته بعضی از ابعاد ناقص است که عرض‌می‌کنم.) در بعد حاکمیت و مدیریت کشور واقعاً انقلاب شده است. در گذشته‌نهایت قدرت کشور به یک نقطه فاسد به نام شاه و یک خانواده کاملاً فاسدمی‌رسید؛ آن هم به شکل موروثی. امروز به جای آن قدرت، امامت اسلام و تشیع خودش را نشان می‌دهد. آیا وجود ولایت فقیه که در شورای رهبری یارهبر متمرکز است انقلاب نیست؟ آیا وجود فقیه عادل بدون سابقه سوء، بدون‌طلب دنیا و تارک هوا - که از شرایط این مقام است - در مرکز قدرت به جای‌طاغوت دنیا پرست شهوتران که نوکر خارجی، فامیل پرست و بدون یک ذره‌صلاحیت روحی و اخلاقی بود، انقلاب نیست؟ انقلاب بهترین نمونه‌هایش رادر سطح مدیریت نشان داده است. آیا این مجلس شورای اسلامی که با وجود جمعی از فقها و معلمین و مخلصین جامعه که به جای آن مجلس قدیم آمده‌انقلاب نیست؟ امروز هیأت وزرای ما این چهره‌های متدین پاک، خوش سابقه، انقلابی، بی‌توقع و فداکار که برای خودشان بیشتر از سپور خیابانها یا مستخدم‌جزء وزارتخانه‌شان امتیاز قائل نیستند و جای آن وزرای شناخته شده قدیم راگرفته‌اند، نشان انقلاب هستند. ما در سطح مدیریت، در رأس همه، ولایت‌فقیه، ریاست جمهور، نخست وزیر، وزرا، مجلس، شورای‌عالی قضایی، مدیرکل‌ها، استاندارها، فرماندارها به انقلاب رسیده‌ایم. (در این مورد خیلی‌بحث ندارم، مسائل روشن است.) اما ببینیم انقلابمان در بُعد اقتصادی و اداری‌چگونه است. دو بعد اقتصادی و اداری انقلاب تکمیل نشده و باید روی آن کارشود. در بخش اداری اگر می‌خواستیم مثل سوسیالیستها برخورد کنیم، که‌مدیریت جدید یکدفعه تمام محتوای اداره را دور بریزد و از نو افراد خود را بیاورد، این با اسلام سازگار نیست. بسیاری از مردم همین ادارات آن روزها بااعتصاب خود به این انقلاب خدمت کردند. ما نمی‌توانیم جبهه بگیریم وبگوییم کل ادارات را تخلیه کنید و به جایش افراد جدید بیاورید. به علاوه، کشور ما در سطحی از رشد اقتصادی نبود که بتوان این امکان را ایجاد کرد. یعنی تخصصها و تجربه‌ها، چیزی نیستند که بتوانیم در حرکت آینده ندیده‌بگیریم. انقلاب در مدیریت سطح بالا یا در رهبری جامعه با سطوح دیگر فرق‌می‌کند. عده‌ای از عناصر سابق، هم در سطح بالا و هم در سطوح پایین‌پاکسازی شده‌اند. البته بعضاً پاکسازیها ناصحیح و افراطی بوده و شاید همان‌افراطها باعث شده که این کار [انقلاب اداری] خوب صورت نپذیرد. هم اکنون‌قانون بازسازی کشور تدوین و هیأتهای عالی نظارت تشکیل شده است ونتیجه این حرکت را در طول چند ماه آینده و حداکثر یک سال آینده ان‌شاءاللَّه‌در جشن چهارمین سالگرد پیروزی خواهیم دید. حرکت انقلاب اداری و بیرون‌رفتن افراد ناسالم و جایگزینی افراد صالح باید به دقت و ظرافت عمل شود. رفته رفته و با همان تحولات روحی می‌توان به بخش اداری فهماند که شمانوکر و مستخدم جامعه‌اید؛ از آن روستایی سیستانی گرفته تا آن کاخ نشین‌شمیرانی، همه حقوق می‌دهند که شما پشت میز باشید. اگر این احساس درجامعه اداری به وجود آید که شما خدمتگزار مردم هستید، به نقطه مطلوبی‌می‌رسیم. آن‌وقت است که ارباب رجوع از در وزارتخانه تا پشت میز کارمند نه‌معطل می‌شود و نه حقش کشته می‌شود. امروز خوشبختانه دیگر رشوه‌نیست. (لااقل رشوه مکشوفه نیست.) امروز دیگر کثافتکاریهای سابق ادارات وآن باندبازی‌ها نیست. خیلی از این مسائل درست شده است، امّا معتقدم انقلاب‌اداری ما در بعد خدمات هنوز ناقص است و باید کامل شود.

امّا در بعد اقتصادی. اقتصاد ابعاد فراوانی دارد؛ یک بعدی نیست. ما دربخشی از مراحل اقتصاد پیروز بودیم، در بخشی دیگر، حرکت ناقص است و دربخشی از مراحل حرکتی نشده است. در مجموع، موفقیت‌های فراوانی در حوزه‌اقتصاد به دست آورده‌ایم، امّا هنوز نمی‌توانیم اسمش را انقلاب اقتصادی‌بگذاریم. (البته باز عرض می‌کنم، انقلاب اقتصادی نه به معنای مارکسیسم. ما نمی‌خواهیم مالکیت خصوصی و شخصی را در این مملکت نابود کنیم. مانمی‌خواهیم حتی لغو مالکیت بر ابزار تولید را که اقدام عمده‌سوسیالیستهاست صورت دهیم. اقتصاد ما حرکت خاصی دارد که خواهم‌گفت.) در گرفتن حق محرومان از مستکبران، قدم‌های بزرگی برداشته شده است، اما کامل نیست. با تصمیم شورای انقلاب صدها کارخانه را از کسانی که‌وابسته به رژیم قبل بودند گرفتیم. هزاران مستکبر تمام هستی خود را در ایران‌جا گذاشته، رفته‌اند. حالا ممکن است یک مقدار ارز با خودشان برده باشند، امّااز اصل [سرمایه] و هستی خود [که اینجاست] نمی‌توانند استفاده کنند. حالاما از اینها استفاده درست می‌کنیم یا نه، بحث دیگری است. ممکن است هنوزنتوانسته باشیم از آن امکانات به طور شایسته استفاده کنیم، امّا از بخشی ازمستکبران خلعید شده و از بخشی دیگر، نه. اصل چهل و نهم قانون اساسی‌هنوز اجرا نشده است. علت این کندی در مدیریت، امکانات انتقال و از طرفی‌هم اختلاط حق و باطل و مالکیتهای مشروع و نامشروع بوده است؛ همچنین‌افراط کاری‌های بعضی از انقلابیها که صادقانه به انقلاب ظلم کرده‌اند. این‌ها موانع‌قدرتمندی هستند که در جامعه ما وجود دارند و نگذاشته‌اند کارها به شکل‌طبیعی انجام شود.

اگر ما مثل مارکسیستها وارد عمل می‌شدیم و می‌گفتیم تمام مالکیتها لغو، آسان بود، امّا ما مسلمانیم؛ از دینی صحبت می‌کنیم که می‌گوید اگر کسی بمیرداز او در رحم همسرش نطفه‌ای منعقد شده باشد (حتی به اندازه هسته خرما) درتقسیم ارث سهم او را باید در نظر داشته باشید. حقوق مردم در مکتب ما از مته‌به خشخاش زدن هم جدی‌تر است. آیه » فَمَن یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَّرَهُ/ وَ مَنْ‌یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَّرَهُ «همین است. ما می‌خواهیم با این مکتب کار کنیم. احساس می‌کنیم اگر جایی مال مردم را به ناحق گرفتیم باید پیش خداوندجواب دهیم. طبیعت کار آسان نیست. این که در مجلس و در شورای نگهبان‌مشکل درست می‌شود، به این دلیل است که طبیعت کار مشکل است و ما آزادنیستیم. ما موظفیم در چهارچوب اسلام حرکت کنیم. قانون من درآوردی‌نمی‌توانیم بنویسیم. برای نمونه، وقتی ما قانون اراضی شهری را گذراندیم، بعضی از دوستان انقلابی رفتند و اراضی غیرشهری را هم گرفتند. ما گفتیم‌اراضی موات، این‌ها رفتند اراضی بایر و حتی دایر را هم گرفتند و بهانه دست‌دیگران دادند. چون سخت طرفدار محرومانند و از مستکبران عصبانی هستند، عجله دارند و با سرعت می‌خواهند حرکت بکنند. متأسفانه مراکز قدرتی هم‌وجود دارد که به نفع پولدارها حرکت می‌کند. در این کشور افراد بسیار محترمی‌هستند که از اول انقلاب تاکنون هر وقت به ما مراجعه می‌کنند، می‌گویند چرا مال فلان کس گرفته شد؟ هنوز نشده یک بار بگویند که چرا حق این فقرا راندادید؟ چرا آن روستا را برق نکشیدید؟ چرا به سراغ آن محرومان نرفتید؟ باآنها که صحبت می‌کنیم، می‌گویند چون آتش آن طرف داغ است ما نیازنمی‌بینیم از آنها حرف بزنیم، ولی این کافی نیست. به هر حال موانعی در این‌کشور وجود دارد که متأسفانه یکطرفه قضاوت می‌کنند و نمی‌توانند رنج ومحنتی که اکثریت جامعه ما احساس می‌کنند، حس کنند. چریدن بچه‌های‌سیستانی و هسته خرما خوردن بچه‌های بلوچ برایشان مهم نیست. راه نداشتن‌مردم بشاگرد، اصلاً برایشان مطرح نیست و اصلاً نام بشاگرد را نشنیده‌اند. ولی‌کارخانه‌دار سیستانی به خانه آنها راه پیدا می‌کند و شکایت می‌کند و شکایت‌آنها را به بنده و امثال بنده منعکس می‌کنند. من در این که باید جلوی افراطکاریها را گرفت حرفی ندارم؛ من هم به همین معتقدم؛ اسلام باید حاکم بشود، امّا اگر بخواهند فقط و فقط آن طرف قضیه را ببینند این با اسلام سازگار نیست. پیغمبر اکرم (ص) اگر از حقوق مالی دیگران حرف می‌زد، از دیدن یک قیافه‌رنجدیده هم ناراحت می‌شد و گریه می‌کرد. علی بن ابی‌طالب (ع) که رئیس‌مکتب است می‌فرماید:» ما رأیتُ نعمةً موفورةً الا و فی جانِبُها حَقُ مُضَیَعُ«. به‌طور مطلق فکر نمی‌کرد که همه پولدارها قابل دفاع هستند، بلکه می‌گفت هرجا پولدار هست علامت سؤال هم هست. برای این قله‌هایی که کنار دره‌ها برآمده (به هر حال این دره خالی شده تا آن قله بالا رفته) باید حسابی باز کرد، رسیدگی کرد و دو طرف قضیه را در نظر گرفت.

به نظر من در گرفتن حقوق محرومان و ملت قدمهایی برداشته شده، پیشرفت کرده‌ایم، امّا کامل نیست. باید متین، با قانون و با برنامه و اداره منظم‌این راه ادامه پیدا کند و حقوق نامشروع، دست کسی نماند.

در بخش دیگر اقتصادی، یعنی قطع دست اجانب خیلی موفق بوده‌ایم. ببینید پیش از پیروزی انقلاب چقدر سرمایه و تکنوکرات خارجی یا به‌اصطلاح متخصص و کارشناس خارجی در این کشور بود! امریکا در برنامه -ریزی‌هایش برای کشور ما، همیشه حساب می‌کرد این کارخانه‌ای که ساخته‌خواهد شد چقدر نفع دارد؛ چقدر نفت برداشته شود؛ دنیا چقدر به نفت احتیاج‌دارد؛ از کجا استخراج شود؛ این راه ساخته شود، چقدر به نفع خواهد بود. تمام‌طراحیها حتی در داخل سازمان برنامه و بودجه، با نظرات امریکایی مطابقت‌داشت، امّا امروز کاملاً معکوس است. نه تنها آنها نیستند، بلکه روحیه‌ضداجنبی، ما را به حالت افراط هم انداخته است! از خیر کارهای خوبشان هم‌می‌گذریم به خاطر این که سابقه‌شان سیاه است. و این پیروزی است. البته به‌دنبال قطع این روابط، جایش باید پرشود که این مملکت روی پای خودش‌بایستد. بله، ممکن بود با کمک امریکا یک سال بعد از پیروزی، کارخانه عظیم‌مس سرچشمه رفسنجان راه بیفتد، امّا امروز به دست کارکنان ایرانی، مهندسین‌ایرانی و کارشناسان ایرانی مرحله دوم آن معدن عظیم راه افتاده و تا پنجاه‌درصد مس را تغلیظ می‌کنیم. این خیلی عظمت است. جایی که ما کارخانه‌مس سرچشمه را با دست، نیرو و فکر خودمان راه می‌اندازیم، این تأخیر برای‌ما قابل قبول است. این، یعنی انقلاب. اگر یک سال زودتر امریکایی‌ها کارخانه‌را راه می‌انداختند انقلاب نبود و به درد نمی‌خورد، چون با رفتنشان می‌خوابید. این که کارخانه عظیم بافت بلوچ آن طور راه بیفتد و با پنج هزار دوک بتواند درخدمت این مردم قرار بگیرد، حرکت کوچکی نیست. این که فرانسویها قهر کنندبروند و ما آن دستگاه فرستنده یک هزار و دویست کیلوواتی خودمان را در چابهار یا در کنارک راه بیندازیم و تمام شرق افریقا و هند را زیر پوشش‌تبلیغات اسلامی قرار دهیم، این انقلاب است. این‌ها پیشرفت است. حرکتهای‌اقتصادی صحیحی دارد صورت می‌گیرد. دیروز آقای وزیر دفاع جناب سرهنگ‌سلیمی گزارشی داد که افتخار آمیز است. در ارتش کارخانه‌های عظیمی وجوددارد. این کارخانه‌ها قطعات حساسی را برای هواپیماهای اف - 14 تعمیرمی‌کنند. در امریکا هم مراکز اندکی هستند که بتوانند این کار را بکنند. کارخانه‌های عظیم مهمات سازی ما بخش بزرگی از مخارج جنگ را دارد تأمین‌می‌کند. دست ما سابق پیش دیگران دراز بود، و حالا طرف خودمان برگردانده‌شده است. این‌ها موفقیت و پیشرفت اقتصادی است. کوره بلند ذوب آهن دیروزبه مناسبت سالگرد انقلاب روشن شد که تولید آهن ما را به یک میلیون ونهصد هزار تن در سال می‌رساند. این که به دست خودمان و با میل و تصمیم‌خودمان کار انجام بشود مهم است. این که کارگران معدن زغال زرند که درگذشته حاضر نبودند کار بکنند، امروز حاضرند بیش از این مقدار سوخت راهم تهیه کنند و می‌گویند شبانه‌روز کار می‌کنیم، انقلاب است. این که امروز مابیشتر بودجه‌مان را برای کشیدن راه و برق به روستاها داده‌ایم انقلاب است. این‌که توجه ما از شمال تهران و شمال کشور و مناطق مرفه به طرف مناطق‌محروم جذب شده انقلاب است. این که امروز در کشور ما از آن پیمانکارهای‌کثیف و مقاطعه کارهای زالو صفت و دزد و رشوه‌گیر و مال مردم خور خبری‌نیست و به جایش کارکنان خودمان، با معیارهای صحیح برسر کارند و انجام‌وظیفه می‌کنند، انقلاب است. در این جهات پیشرفت کرده‌ایم. اما در نیمه راه‌هستیم. آن روزی که ما بتوانیم نیازمندیهایمان را داخل کشورمان تأمین بکنیم وبتوانیم صنایع مادرمان را راه اندازی کنیم، (ریخته گری، ماشین سازی، ذوب‌فلز، استفاده از مواد شیمیایی و نفت، راه افتادن تمام مراکز پتروشیمی، کارهای‌ظریف الکترونیکی) انقلاب [اقتصادی کرده‌ایم]. یکی از ابعاد مهم انقلاب، مسأله برنامه‌ریزی است. خوشبختانه دوستان ما در سازمان برنامه و بودجه، برنامه‌ریزی را از پایین شروع کرده‌اند. طرح بسیار خوبی ریخته‌اند که برنامه‌هااز شورای روستا شروع شود، امکانات و نیازها در آنجا رسیدگی شود، در شورای بخش مجدداً مورد بررسی قرار گیرد و بعد در شورای شهر مجدداً آن راببینند و سپس در شورای استان رسیدگی گردد و بعد هم در سازمان برنامه وبودجه و وزرا. یعنی از پایین آمار دقیق امکانات و نیازها گرفته شود تا نظام‌پیدا کند؛ کاری که (برنامه ریزی درست) در این کشور هیچ وقت نبوده است واگر بوده، [مبدأش] کاخ سفید واشنگتن بوده است. اگر ما جهت این برنامه را به‌طرف روستاهای (مثلاً) سیستان، هدایت کردیم، این انقلاب است. (البته این‌حرکت شروع شده است، پیروزی آن مسأله دیگری است.) این که مادر جنگ، با سربازهای خودمان بجنگیم و پیش این و آن دستمان را دراز نکنیم، این که‌دانشجوی ما، کارمند ما، طلبه ما برود در میدان و با افسر، درجه دار و سرباز، باهم در یک سنگر بجنگند، انقلاب است.

بنابراین بخشی از حرکتهای اقتصادی موفق بوده است، و در بعضی مواردعقب است. روی هم رفته کشور به طرف آن آرمان و هدفی که انقلاب در پیش‌پای او گذاشته حرکت می‌کند.

در بعد سیاست خارجی، انقلاب ما بیش از حد پیش رفته است. در گذشته، مسؤولان این کشور بدون اجازه سفارتخانه امریکا آب نمی‌خوردند. آثارحرکت دیروز را دیدید؟ انقلاب دیگر چه می‌تواند باشد؟ ما نسبت به زمان‌گذشته درست معکوس حرکت می‌کنیم؛ نقیض آن زمان. آن موقع اگر در این‌کشور جشن می‌گرفتند چه کسانی حاضر می‌شدند؟ سران دولتها، مدیران‌عشرتکده‌ها، عیاش‌ها، سرمایه‌دارها و رؤسای کمپانیها به کشورمان می‌آمدند. چطور با آنها برخورد می‌کردند؟ (با نهایت تأسف زنان عفیف ایران را برای اینهاهدیه می‌آوردند. پرونده جنایتکارهایی که این قبیل کارها را می‌کردند هست.) امروز که ما جشن می‌گیریم چه کسانی می‌آیند و شرکت می‌کنند؟ یک عده‌شان‌این آقایان هستند که اینجا نشسته‌اند؛ همه‌شان از خود ما ضعیف‌تر ومستضعف‌تر. عضو فلان نهضت، امام جماعت فلان مسجد، خطیب، نویسنده‌ای که مطرود حکومت خود است؛ این‌ها می‌آیند. به کجا می‌آیند؟ به‌نماز جمعه، قم، به مراکزی که مردم هستند و زندگی می‌کنند. انقلاب همین‌است. به جای این که راکفلرها و امثالشان به ایران بیایند و آن طور با ما رفتارکنند، این‌ها می‌آیند که قدمشان روی چشم ماست، به جایی که احساس‌می‌کنند مملکت خودشان است. ما امروز از مراکز قدرت و طاغوتهای دنیابریده‌ایم و به مراکز قدرت مردمی متصل هستیم. این انقلاب است. در ابعاددیگر نیز چنین است.

اگر بخواهم این بحث را طولانی کنم دیگر از قالب یک خطبه خارج می‌شود. من خلاصه حرف را تا آنجایی که می‌شد گفتم. روی هم رفته حرفم این است: انقلاب در بعضی از ابعاد کاملاً پیروز است، در بعضی از ابعاد در راه پیروزی‌است و در بعضی ابعاد کمی عقب است. ان شاءاللَّه در مجموع به طرف پیروزی‌نهایی اسلام (نه خودمان) می‌رویم.

اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم.

بسم‌اللّه‌الرّحمن‌الرّحیم

. اِذا جاءَ نَصْرُاللّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَاَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّاباً.

اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤمنینَ وَ الْمُؤمِناتِ وَ الْمُسلِمینَ وَالْمُسْلِماتِ اَلاَحْیاءِ مِنْهُم وَ الاَمْواتِ.

 

خطبه دوم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ‌وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ‌عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی المهْدی (عج(

 

در خطبه دوم به طور موجز و مختصر قدری از شرایط جاری سیاسی - نظامی حاکم بر منطقه را خدمت برادران و خواهران عرض می‌کنم که وظیفه‌امام جمعه [بودنم] را انجام داده باشم. مسأله روز در سطح جهان و منطقه، اقدام بسیار زشت و شکست خورده پادشاه اردن است. البته شخص ملک‌حسین، این اندازه ارزش ندارد که درباره او صحبت کنم؛ روی جریانی که‌کلیدش به دست او زده شد (گرچه ریشه‌هایش جای دیگر است) صحبت‌می‌کنم. وضع جبهه‌ها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، به شکلی است که‌همه فهمیدند در آینده‌ای نه چندان دور، صدام شکست خواهد خورد. ما این راخیلی خوب و روشن در افق [آینده] می‌بینیم؛ قبلاً هم می‌دیدیم، امّا دشمنان‌ما حالا کم کم متوجه می‌شوند که در آینده نزدیکی سربازهای عراقی در خاک‌خودشان علیه صدام وارد مبارزه می‌شوند. چون باید بفهمند که چرا صدام این‌جنایت را کرده است. این مسأله برای سیاست جهانی و زورگوهای دنیا وکسانی که ارباب تحمیلی دنیا هستند خیلی گران است که یک عده مردم عادی، یک عده روحانی که در مدرسه فیضیه درس خوانده‌اند و به هیچ کلاس سیاسی‌و اقتصادی نرفته‌اند و با آنها ارتباط نداشته‌اند، مردمی که فقط بین خانه و محل‌کارشان رفت و آمد می‌کردند، این قدر پیروز باشند که امریکا و همه اقمارش را در دنیا شکست بدهند و همه توطئه‌ها را هم به هم بزنند. این مسأله بزرگی است. اتفاق عظیمی در دنیا افتاده است. ما هنوز خودمان نمی‌توانیم [همه‌ابعادش] را بفهمیم. باید تجزیه و تحلیل شود که چطور شخصی مثل امام، یک‌روحانی، که قسمت عمده عمرش را در قم با مطالعه کتابهای قدیمی گذرانده وآنها را درس داده، می‌تواند این طور در دنیا بدرخشد، همه کاخهای ستم رابلرزاند و مراکز نظامی دنیا را عاجز کند. و تحلیل این مردم، که هیچ وقت به‌حساب گرفته نشده‌اند، امروز دنیا روی آنها حساب باز می‌کند. مَثَل این مردم‌مَثَل موجی است که در اقیانوس بزرگی راه بیفتد و به شکل تصاعدی در سطح‌دریا هیجان ایجاد کند. اگر مهار نشود، آینده روابط اجتماعی و اقتصادی دنیامعلوم نیست که به چه صورتی در می‌آید.

 

خیال کردند این موج با جنگ می‌خوابد. خیال کردند با محاصره تمام‌می‌شود. دیدند که نشد، دیدند که همه چیز دارد جور دیگری می‌شود. هرچه‌فشار می‌آورند قضیه بدتر می‌شود. اگر جنگ عراق به این شکل پایان پیداکند (که من اشاره کردم) خیلی از محاسبات به هم می‌خورد. این‌ها باید این‌جنگ را طول بدهند؛ همان‌هایی که می‌گویند صلح، دروغ می‌گویند. یعنی اگرکویت، عربستان سعودی و اردن دم از صلح می‌زنند، دروغ می‌گویند. اگر آدم‌بخواهد بین دو نفر صلح ایجاد کند به طور مساوی و عادلانه برخورد می‌کند؛ نمی‌آید آهسته دست یکی چاقو بدهد و بگوید: یا اللّه بزن توی قلب او. فرانسه‌چطور می‌تواند از صلح حرف بزند در حالی که این همه سلاح جنگی به‌عربستان می‌فروشد؟ کویت چطور می‌تواند بگوید صلح، در حالی که تمام‌دارایی بنادرش را در اختیار عراق قرار می‌دهد؟ این‌ها دروغ می‌گویند. قرآن راه‌صلح را نشان داده است. [قرآن نمی‌گوید] دست متجاوز را بگیرید و فشاربدهید. نه، می‌گوید یک مشت هم بزنید توی سرش و بگویید بنشین‌سرجایت. باید حق کسی که به او ظلم شده اعاده شود. ما خودمان داریم این‌کار را می‌کنیم. اردن در شرایطی نیست که بتواند به صدام کمک بکند. سعودی، کویت، مراکش و مصر هم [در این اندازه‌ها نیستند.] فرستادن چند سرباز [چاره‌کار نیست.] این سربازها نمی‌توانند در مقابل نیروی ایمان ما بجنگند. یک‌هیاهوی تبلیغاتی راه انداخته‌اند که هم روحیه به صدام بدهند، هم روحیه ما راتضعیف بکنند.

 

مسأله مهم‌تر شاید چیز دیگری باشد که تا به حال نگفته‌ایم، ولی باید کم کم‌گفته شود. این‌ها احساس می‌کنند صدام رفتنی است. فکر آینده عراقند. بایدبرای روزی که حزب بعث نیست، نیروهای خارجی در عراق باشد. این‌ها مدتی‌است به فکر افتاده‌اند. به طوری که ما مطلع شده‌ایم عربستان سعودی به همه‌سفارتخانه‌های خود گفته که با مخالفان صدام وارد مذاکره شوند و از این طرف‌نیروهای اردنی و امثال آن را بیاورند به عراق. چون روزی که سرباز عراقی ازجبهه برگردد عصبانی است. آن‌ها باید باشند و کارهای لازم را بکنند. این‌اردنی‌ها داوطلب هم نیستند. داوطلب که نمی‌آید صدام را حفظ کند! سفیرفلسطین و نماینده خاص آقای عرفات در ملاقاتی که با من داشت گفت که مااطلاع داریم برای نمونه یک نفر داوطلب مردمی هم تا به حال مراجعه نکرده‌است. این حرف عجیبی است. این را یک مقام رسمی فلسطینی در ملاقات‌رسمی‌اش به من گفت - نوارش هم الحمدللَّه ضبط است - می‌گفت در شانزده‌جایی که درست کردند اردنیها اسم بنویسند یک نفر هم نیامد. من فکرنمی‌کردم یک نفر هم نباشد. غربی‌ها گفته بودند به دو سه هزار نفر رسیده‌اند، ولی می‌گفتند شاید بازنشسته‌ها باشند. ولی ایشان می‌گفت یک نفر هم‌داوطلب نیامد؛ اجباری بود. چهار نماینده در مجلس مراکش - که تیپ‌نماینده‌های قدیم ما هستند - داوطلب شده‌اند. چندتن از سناتورهای آقای‌شاه‌حسین هم گفته‌اند ما می‌آییم! زمین خواری یک قطعه زمین داده و گفته‌این را می‌دهم برای خرج جنگی که اینها می‌خواهند بکنند. چه خرج کردنی! وقتی کاتیوشا شلیک می‌شود باید چند صد هزار دلار پول خرج کرد. اینهامی‌خواهند با قطعه زمینی خرج این جنگ را بدهند؟! این افتضاح است. درمقابل، مردم پاکستان در مساجد فریاد می‌کشند، مشتشان را گره می‌کنند و درمقابل حکومت پاکستان، می‌گویند به ما اجازه بدهید برویم ایران بجنگیم. دوطرف قضیه [چقدر فرق دارد!] مَلِک مغرب، مَلِک حجاز و امیر کویت که این‌جریان عوام فریبانه را تأیید کردند شکست خوردند. برنامه این است که‌نگذارند در آینده عراق، کار به دست ملت باشد. این از اشتباهاتشان است، چون‌اینها در ایران نیرومندتر بودند. عراق که مثل ایران نیست. روزی که ملت عراق‌بخواهد سرنوشتش را به دست خودش بگیرد کسی نمی‌تواند کاری با او داشته‌باشد. وقتی ملتی بخواهد آزاد بشود باید زنجیرها پاره شود. ملتی که بخواهد برسرنوشتش مسلط بشود همه دستهای زور باید از بین بروند. و این ملت عراق‌است که باید بخواهد، نه ما. ما از اول جنایات صدام را محکوم کردیم و حالامشغول دفاع هستیم. این ملت عراق و مردم دنیای عرب هستند که باید سرنوشت خودشان را تعیین بکنند و خیرخواهان دنیا به اینها کمک بکنند. بنابراین فرستادن داوطلب همین که با ملک حسین شروع شد، شکست خورد. همه دنیا می‌داند که ملک حسین داوطلب ندارد. اگر بنا بود مثل ملک حسینی‌داوطلب داشته باشد، شاه قدیم خودمان بهتر از او می‌توانست داوطلب پیداکند. این‌ها یک صدم تظاهراتی که برای قانون اساسی در ایران راه افتاد نمی‌توانند آدم راه بیندازند، حتی برای قانون اساسی خودشان. خیالتان از این‌جریان کاملاً راحت باشد. جدی نیست، نشان شکست است. من همین جا ازبرادران سپاه و سرباز، افسران و درجه داران و نیروهای اسلام می‌خواهم که‌شرایط دنیا را خوب درک کنند و بدانند وقت، مناسب است. مردم را از انتظاربیرون بیاورید. ما - ان شاءاللَّه - باید به طرف نجات از جنگ و شروع سازندگی و دادن اطمینان به نیروهای سالم منطقه برویم.

طبق معمول چند جمله هم برای برادران و خواهران عرب می‌خوانیم.

بسم‌اللّه الرّحمن‌الرّحیم.

وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ/اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ.