خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۸ دی ۱۳۶۰

 

خطبه اوّل

 

 

 

بسم‌اللَّه الرحمن الرحیم

 

اَلْحَمْدُللَّه وَ الصَّلوة عَلی رَسُول اللَّه وَ الِهِ الاَئِمَةِ

 

الْمَعْصُومین. قالَ الْعَظیم فی کِتابه: اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ‌الرَّجیم. اِنَّ هذهِ اُمَّتُکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَاَنَا رَبُّکُمْ‌فَاعْبُدُونِ.

 

همان‌گونه که مستمعین ما انتظار دارند امروز بحثهای من در هر دو خطبه‌مربوط به‌وحدت و استفاده از فرصتی است که هفته وحدت نامیده شده است. علت این که هر دو خطبه را در موضوع وحدت می‌گویم و مثل هفته‌های دیگریک خطبه را به مسائل جاری اختصاص نمی‌دهم، این است که مسأله وحدت، اتحاد و همکاری، از مسائل بسیار مهمی است که تاکنون موفق نشده‌ایم درباره‌آن یک بحث اساسی و جدی و زیربنایی داشته باشیم. شعار وحدت زیاد بوده‌و خواست همه است، امّا این مسأله باید باز شود و جهات مختلف همکاری باابنای بشر از دیدگاه اسلام و قرآن روشن گردد. معتقدم که در این دو خطبه همه‌چیز را نمی‌توانم بگویم و فقط گوشه‌ای از مسائل را مطرح می‌کنم و به‌بخشی‌از آن‌ها پاسخ می‌دهم. بعضی از آنها ممکن است مبهم بماند امّا طرح کردنش این‌خاصیت را دارد که در این هفته وحدت دانشمندان و مراجع دینی، درسخنرانیها و مصاحبه‌ها و در بحثهاشان، جوانب مبهم مسأله وحدت را روشن‌کنند. [t1] امیدواریم که یکی از برکات هفته وحدت این باشد که مسأله برای ما ودیگران حل شود.

 

این که مردم در سطوح مختلف باید با هم همکاری کنند، تا چه حد می‌شودهمکاری کرد و متحد بود و کجا نمی‌شود همکاری کرد، با کی می‌شودهمکاری کرد، جای همکاری کجاست، و مراحل و درجات همکاری و اتحاد ووحدت چیست، بخشی از صحبت‌های امروز من است. من هنوز به‌نوشته، مقاله یا سخنرانی‌ای که درجات و مراحل وحدت و همکاری را تبیین کرده‌باشد برخورد نکرده‌ام. (البته ممکن است باشد، من ندیده‌ام.) آنچه که درارتباط با همکاری مردم به‌ذهن خودم می‌رسد این است که چهار درجه اصولی‌را می‌شود برایش برشمرد: وحدت، اتحاد، اشتراک مساعی و همزیستی‌مسالمت‌آمیز. البته ممکن است درجات دیگری هم به‌ذهن شما برسد یا ابتدای‌این بحث خام باشد و کم کم پخته شود، امّا به‌هرحال باید از یک نقطه شروع کرد و فکری را داد که روی آن کار شود. البته اگر ما بخواهیم با معنای واقعی‌کلمه وحدت سروکار داشته باشیم، شاید (در میان افراد جامعه انسانی) به‌معنای حقیقی کلمه نرسیم. وحدت از صفات خاص خداست. واحد واقعی‌خداست و انسان، به‌یک معنا، وحید نیست. در ارتباط با جامعه، قرآن این‌تعبیر را به‌کار برده است (لابد معنای مجازی است) که معلوم می‌شود امکان‌این که جامعه‌ای صفت وحدت را داشته باشد، هست. "انّ هذه اُمَّتُکُم اُمّةٌواحِدَةٌ وَاَنَارَبُّکُم فَاعْبُدُونَ". "امة واحدة" همین وحدت [مورد نظر ما] رامی‌رساند که از مردم (امت دینی و وابستگان به‌وحی و خدا) می‌خواهد امت‌واحده باشند. پس تعبیر درست است، منتها با یک نوع تجوّز و تسامح.

 

از وحدت که بگذریم اتحاد است؛ به معنی همکاری همه جانبه گروهی باچند گروه دیگر. از این هم که بگذریم، اشتراک مساعی است. یعنی موضوعی راتعیین کنیم و با دیگران در این موضوع، همکاری کنیم. از آن هم که بگذریم ونتوانیم در موضوع واحدی اشتراک مساعی داشته باشیم، می‌توانیم با دیگران‌در مسالمت و صلح زندگی کنیم. چرا دعوا و جنگ؟ البته درگیری و جنگ و اختلاف هم هست. در مواردی حتی از ما زندگی مسالمت‌آمیز نخواسته‌اند که‌آنجا با کفّار حربی و محاربین کافر [طرف هستیم.] شعار حضرت ابراهیم (ع) نیز همین است و [می‌دانید که] دین ما هم همان دین حضرت ابراهیم است که"لَکُم اُسْوَةُ حَسَنَةٌ فی اِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ اِذْقالوُا لِقَوْمِهِم". دوستان ابراهیم ازاو خواستند در مقابل کفار اسوه باشد و گفتند: "اِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُم و مِمّا تَعْبُدُونَ

 

مِنْ دوُنِ‌اللَّهِ کَفَرْنابکُمْ وَ بَدَابَیْننا و بَیْنَکُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ اَبَداً حَتّی تُؤمِنُواباللَّهِ‌وَحْدَهُ" مامی‌توانیم از این اشاره‌های قرآن استفاده کنیم که از جامعه توحیدی‌اسلامی (علی رغم همه اختلافاتی که احتمالاً از لحاظ جغرافیا و زبان و نژاد وصنف بینشان) هست اتحاد خواسته شده است، اتحادی که محورش اسلام

 

است."وَاعْتَصِمُوا بحَبْلِ‌اللَّهِ‌جَمِیعاً ولاتَفَرَّقُوا". محور همکاری این است. اگربناست متحد شویم باید به‌ریسمانی که بین ما و خدا کشیده شده است، یعنی‌به قرآن، اسلام، وحی و سنت پیغمبر اکرم (ص) چنگ بزنیم و متوسل شویم. بااین محور و وسیله اتحاد می‌توانیم متحد شویم و همکاری کنیم. وسیع‌تر که‌بنگریم، مسأله برخورد با اهل کتاب است؛ کسانی که به‌غیر از اسلام، با دیگرکتب آسمانی با خدا مرتبط هستند. قرآن در اینجا نیز از ما خواسته است که بااینها همکاری کنیم. شاید این همکاری اشتراک مساعی باشد. " قُلْ یا اَهلَ

 

الکِتاب تَعالَوْا اِلی کَلِمَةٍ سَوآءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُم اَلا نَعبُدَ اِلااللّه". تا آخر آیات، که به‌پیغمبر می‌گوید به‌اهل کتاب بگو، بیایید روی نقاط مشترک همکاری کنیم؛ خدا را قبول داریم، با شرک مخالفیم، از همدیگر بت نمی‌سازیم، از جنس بشراربابی نمی‌گیریم، براین محور می‌توانیم با مشرکین مخالفت کنیم. قرآن دراینجا همکاری [بااهل کتاب] را پذیرفته است. از اشتراک مساعی که بگذریم ووسیع‌تر فکر کنیم، در محیط مسالمت‌آمیز می‌شود با کفار هم [ارتباط] داشت. در همان جایی که قرآن در سوره انفال می‌فرماید: " وَاَعِدُّوالَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِنْ

 

قُوَّةٍ". هر چه نیرو ممکن است در مقابل کفار جمع کنید، می‌فرماید: " وَ اِنْ

 

جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها". در عین اینکه شما مسلمانها مقتدر هستید، اگرکفار تمایل به‌صلح نشان دادند و دست از حرف خودشان برداشتند، طوری که‌محیط را برای تبلیغ حق آزاد گذاشتند تا شما حق را بگویید و هر کس هم‌خواست بپذیرد، شما نیز تمایل به صلح نشان بدهید. [قرآن در اینجا نیز] تکلیف ما را روشن می‌کند. ما با کفار و ملحدان و دشمنان خدا و کسانی که این جهان را ماده صرف می‌دانند، در صورتی که محیط جنگ به‌وجود نیاورند وجلوی نفوذ کلمه حق را نگیرند می‌توانیم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم، امّا کفار حربی نه. قرآن در آیات فراوانی با صراحت دستور می‌دهد با کسانی‌که‌ایجاد فتنه می‌کنند و جنگ به‌راه می‌اندازند بجنگید تا هر جا که لازم باشد.

 

حال ببینیم واقعاً اتحاد و همکاری چقدر ممکن است و از کجا می‌شودحدود و درجاتش را معین کرد. خواهش می‌کنم این مسأله را با دقت و مراقبت‌توجه بفرمایید و جزء بحثهای جاری قرار دهید و مخصوصاً از ائمه جمعه وخطبا و اهل قلم تقاضا می‌کنم که بعداً روی این مسأله کار کنند.

 

به‌نظر می‌رسد اتحاد واقعی و وحدت " ان هذه امتکم امة واحدة " تنها برمحور یک مکتب حق که با فطرت انسان سازگار باشد پایداری می‌پذیرد. از این‌محور که بگذریم دیگر اتحادها، همان اشتراک مساعی است، امّا ناپایدار وآسیب پذیر. این که شیعه روی حکومت واحد جهانی تکیه می‌کند و پایان‌جهان را توأم با صلح و صفا می‌بیند و به‌حکومت، پرچم و قانون واحد معتقد است، از همین جا می‌شود دریافت.

 

چهار رکن برای یک گروه متحد در نظر گرفته‌اند: وحدت جهان بینی؛ وحدت‌عقیده یإ؛ ظظ ایدئولوژی؛ وحدت استراتژی یا خط مشی کلی؛ وحدت تاکتیک یاوحدت در فروع و جزییات. (البته اصل این تعبیرات از زبان بیگانه است. درفارسی واژه مناسبی برایش انتخاب نشده، که باید انتخاب شود.) جهان بینی‌در مکتب‌ها معمولاً به‌صورت رکن اول نمی‌آید، ولی لازم است باشد. ایدئولوژی - که همان اصول عقایدمان است - و استراتژی - خط مشی کلی‌حرکت و برنامه‌های اساسی را استراتژی می‌گویند که ما می‌توانیم خط مشی‌کلی بگوییم - را پایه قرار می‌دهند. تاکتیک، آن حرکتهای مقطعی و عملیاتی‌است که فروع و فقه‌مان است. فقها اصول عقایدمان را و متکلمین، علم کلام مارا تبیین می‌کنند. فقهای سیاستمدار و دانشمندان وارد در صحنه، خطوط کلی‌حرکت جامعه را مشخص می‌کنند. فلاسفه عالی مقام هم جهان بینی را تبیین‌می‌کنند. ایدئولوژی از جهان‌بینی در می‌آید. کسی که با ما در جهان‌بینی‌اختلاف دارد، در واقع با ما متحد نیست. هر یک از این چهار رکن به‌تنهایی‌نمی‌تواند اتحاد واقعی را به‌همراه بیاورد. کسی که جهان را مادی و همه‌موجودات را مخلوق تصادف می‌داند، برای جهان نه برنامه قائل است و نه‌هدف، چه برسد به صاحب و خالق این جهان و کائنات که در نتیجه برای انسان‌هم آینده‌ای قائل نیست. آخرت را قبول ندارد و غیب را نمی‌فهمد. اصولاً ازحقیقت جهان به‌دور است و همه چیز را یک حرکت تصادفی کور می‌بیند. اوهیچ‌وقت نمی‌تواند با مکتبی که جهان را با دید دیگری یعنی دارای طرح، هدف و آینده می‌بیند، ارتباط و اتحاد برقرار کند. این دو نمی‌توانند پایه محکمی برای همکاری داشته باشند. اصلاً اتحاد با اینها عملی نیست و دنبال‌این مطلب رفتن برآهن سرد کوبیدن است.

 

در اصول عقاید هم چنین است. باکسی که جهان‌بینی مادی ندارد ولی رابطه‌انسان و خدا و وحی و انبیاء و معاد را نمی‌پذیرد، نمی‌شود همکاری کرد. ممکن است بتوان در یک موضوع خاصی موقتاً همکاری کرد اما نمی‌توان‌متحد شد. وحدت اینجا مطرح نیست.

 

در خطوط کلی حرکت هم همین‌طور است. یعنی اگر استراتژی یک جامعه بااستراتژی جامعه دیگر اختلاف داشته باشد محال است بتوانند متحد شوند. حتی در مورد احزاب نیز چنین است. حزبی که مبارزه مسلحانه را برگزیده، هیچ گاه با آن دیگری که مبارزه سیاسی و روشنگری را انتخاب می‌کند، متحدنمی‌شود. اوّلی می‌خواهد بزند، بکوبد؛ دوّمی می‌خواهد آرام آرام حرفش رابزند. هر کدام دیگری را نفی می‌کند. دوجامعه وحتی دوآدم نیز این گونه‌اند؛ نمی‌توانند همکاری کنند.

 

این مسأله در فروع نیز وجود دارد. در گذشته همین انقلاب، چند سال بعد ازپیروزی، معلوم شد که اگر در فروع اختلاف داشته باشیم، نمی‌توانیم با هم‌متحد شویم. داستان ما و لیبرالها، داستان ما و بنی‌صدر، داستان ما با خیلی ازگروهکهایی که خودشان را مسلمان می‌دانستند همین بود. ما می‌گفتیم اسلام‌فقاهتی و اسلامی که مجتهدین و کارشناسانِ تأیید شده تعیین می‌کنند، حاکم بر جامعه باشد. امّا آن‌ها مسائل " من درآوردی " داشتند که اینها جور نمی‌آید. سرهر چیز با هم اختلافمان می‌شد؛ به‌مسأله ربا می‌رسیدیم اختلافمان می‌شد؛ به‌مالیات می‌رسیدیم اختلافمان می‌شد؛ به‌حجاب که می‌رسیدیم اختلافمان‌می‌شد؛ به‌درس خواندن می‌رسیدیم اختلافمان می‌شد؛ سر هر مسأله‌ای که‌می‌خواستیم رنگ سالم فقاهت داشته باشد، اختلاف داشتیم. بهترین نوع اتحادو همکاری، با این چهار شرط به‌وجود می‌آید که امروز این شرطها در پیروان‌خط امام موجود است.

 

جناحی که امروز بر کشور ما حاکم است، می‌تواند یک واحد متفق برای حل‌مشکلات و اداره کشور باشد. اگر بخواهیم در این موضوع کمی دنده پهنی نشان‌بدهیم باید از هر جناح یکی در کار باشد که بعد از مدتی همکاری می‌گویندباید وزیر فلان جور داشت. از این طرف هم کمونیستها هستند، یک وزیرکمونیست هم حتماً لازم است و پشت سر آن یک وزیر لیبرال. برای این که همه گروهها را جمع کنیم دچار دردسرهایی می‌شویم که قبلاً داشتیم. اتحادبه‌آن معنا نمی‌شود؛ امّا اشتراک مساعی - که مرحله بعدی است - ممکن است. این بحث باید بیشتر روشن بشود.

 

اگر امروز در کشور در حال جنگ، ثبات احساس می‌کنیم و اگر باوجودهزارها چریک مسلح گرگ صفت داخلی و وجود دهها هزار سرباز دشمن درخاکمان احساس آرامش و ثبات می‌کنیم، برای این است که کادر مدیریت‌کشور واقعاً متحدند. امروز بین نخست‌وزیر، رئیس جمهور، مجلس، امام‌جمعه‌ها، استاندارها، فرماندارها، و در رأس و مرکزیت تصمیم‌گیری سپاه‌پاسداران، کمیته، جهاد، انجمن‌های اسلامی، ارتش و سایر نهادهایی که دراین‌کشور وجود دارند، هماهنگی کامل وجود دارد. به‌همین دلیل است که پایه‌همکاری صحیح در این کشور گذاشته شده است. تمام اینها مخلص، مرید وتابع رهبر هستند. ما از صمیم دل رهبری را قبول داریم؛ فرصت طلبانه نمی‌گوییم. آن روزی که رهبر در ترکیه، هزارها کیلومتر از ما دور بود قبولش‌داشتیم، آن روزی که در قم در حوزه علمیه ایشان مدرس بود قبولش داشتیم وامروز هم که حاکم و شخص اول این مملکت است و کلام و اشاره‌اش می‌توانداین کشور را به‌صورت دیگری دربیاورد، قبول داریم. این حالت در رئیس‌جمهور ما (شخص دوم این مملکت) و در طیف خط امام و مسلمانان این کشور وجود دارد. بنده به‌عنوان رئیس مجلس و به‌عنوان یک مسلمان هر کاری‌که رئیس جمهور می‌کند، با خیال راحت مطمئنم که در راه اسلام است.

 

برای اولین بار است که در تاریخ، بعد از حکومت علی‌بن‌ابی‌طالب (ع) رئیس قوه مجریه شمإ؛ ظظ شخصی مجتهد، عادل، با سوابق مبارزاتی و اولادپیغمبر (ص) و خالص و مخلص است. او در حدی است که خود را ازپایین‌ترین فرد این جامعه هم پایین‌تر می‌داند؛ نسبت به‌افراد این مملکت احساس خضوع می‌کند. رئیس دولت شما، آقای مهندس موسوی، یک‌مهندس تحصیلکرده سید اولاد پیغمبر (ص)، متدین و متعبد و کسی است که‌حاضر نیست یک قدم برخلاف اسلام بردارد. گاهی که مطالب مشکوکی ازلحاظ دینی پیش می‌آید، می‌گوید:" من از جهنم می‌ترسم، جرأت نمی‌کنم این‌تصمیم را بگیرم. "بعید است در تاریخ بگردید و اینچنین رئیس دولتی پیدا کنید. وزرای ما تمامشان این‌طور هستند. رؤسا و نیروهای سپاه همین‌طورند. آنچنان نیروهای اسلامی در این مملکت با هم جوش خورده‌اند که هیچ تفاوتی‌بین صدر و ذیل دیده نمی‌شود. خدا خوب می‌داند که بچه‌های ما در جبهه‌حتی از بنده و امثال من لایق‌تر هستند. ولی او احساس می‌کند در آنجا بهتر ازمن می‌تواند کار کند؛ می‌رود می‌جنگد. از زیر گلوله‌های خمپاره هم به‌من پیغام‌می‌دهد که "خودت را حفظ کن". هر کسی از آن‌جا می‌آید پیغام می‌دهد"خودتان را حفظ کنید."افراد مملکت از صدر تاذیل این‌طوربه‌هم علاقه‌مندند ودارند با اتحاد کار می‌کنند. دیشب یک وصیت‌نامه از پاسداری به‌دستم رسید. وصیت‌هایی کرده است، مثلاً پدرم این مقدار پول را به‌فلانی بدهد، مقدار دیگررا چکار کند، بچه‌هایم چه بکنند و [می‌رسد به‌اینجا که] وقتی شهید شدم‌هاشمی رفسنجانی برای من سخنرانی کند. او احساس می‌کند من می‌توانم‌بهتر سخنرانی کنم و او بهتر از من می‌تواند بجنگد. هر کسی زیر بار کاری می‌رود که بهتر بتواند انجام بدهد. این اتحادی که در نیروهای خط امام به‌وجودآمده چیزی نیست که بتوانید در تاریخ پیدا کنید. در گذشته تاریخ اسلام، حتی‌در زمان علی‌بن‌ابی‌طالب (ع)، حتی در زمان حکومت خود پیغمبر (ص) کادراداری مملکت اینچنین با هم هماهنگ نبود. البته نیروهای فاسد و ناسالم هم‌زیاد هستند که باید کم‌کم یا صالح یا تصفیه شوند.

 

اتحاد کامل و همکاری پایدار این‌طور پیدا می‌شود. این اتحاد بحمداللّه دراین کشور به‌وجود آمده است؛ مجلس شورای اسلامی مؤید دولت، دولت‌مؤید مجلس شورای اسلامی، نهادها مؤید دولت، دولت مؤید نهادها. دیگرلزومی ندارد دانشجویان خط امام خودشان را به‌خطر بیندازند و مثلاً لانه‌جاسوسی را بگیرند، برای این که دولت را به‌خط اسلام بیاورند. این چیزها دیگر لازم نیست. اگر کسی حرفی داشته باشد، اعتراضی داشته باشد، می‌آیدمی‌گوید و عمل می‌شود. این بهترین نوع اتحاد است که در نیروهای مسلمان‌پیرو خط امام کشور ما به‌وجود آمده است.

 

اما مرحله بعدی تشریک مساعی است. این اشتراک مساعی هم در حال‌تأمین است که باید توسعه یابد. شما دیدید که ارمنی‌های این کشور (دیروزفیلم مراسم شهداشان را نشان دادند) چطور با مسلمانها هماهنگند. " تَعالَوْااِلی کَلِمَةٍ سَوآءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ " را که پیغمبر (ص) نتوانست محقق کند، چون‌همه شرایط مهیّا نبود، در جامعه ما دارد تحقق می‌یابد. طیف نیروهایی که در این کشور با عناوین مختلف دیده می‌شوند رفته رفته می‌فهمند که باید با این‌خط کار کنند. البته گروههایی حساب خودشان را جدا کردند و اسلحه برداشتند، حساب آنها جداست، آن‌ها تیپ دیگری هستند اما وحدت پایدار اینجاست ومی‌شود برای همیشه اشتراک مساعی داشت. من همین جا به‌گروههای مخالف‌جمهوری اسلامی که ایدئولوژی یا فقه ما را قبول ندارند و مسلمانند، عرض‌می‌کنم که ما می‌توانیم با هم رفاقت کنیم و در محیطی سالم زندگی کنیم؛ البته اگر شما دست به‌شیطنت نزنید و این جمهوری را بخواهید. داعیه‌های سیاسی‌هم داشته باشید، قانون اساسی در این مملکت حزب را آزاد گذاشته است. نشریات را آزاد گذاشته است. می‌توانیم با هم همکاری کنیم. و خدا خیر بدهدبه‌آیت‌اللّه بزرگوار آقای منتظری که این هفته وحدت را اعلام کرد تا ما در این‌برهه از زمان بتوانیم حرفهایمان را بزنیم و جامعه ما راه خودش را در ارتباط بادیگران بفهمد.

 

امروز که این برادران اهل سنت ما آمدند اینجا و قطعنامه خواندند، چقدرزیبا بود. من دقایقی را در ماشین و بقیه را در اینجا گوش دادم. قطعنامه‌ای که‌آنها خواندند همان حرفهایی است که ما می‌زنیم. خوب، ما با اهل سنت چه‌اختلافی می‌توانیم داشته باشیم. ما و آنها در همه چیز باید یکی باشیم. در صدراسلام دو مسأله مهم وجود داشت؛ یکی خلافت علی بن ابی طالب (ع) و دیگری حجت قول کسانی که ما آنها را معصوم می‌دانیم. خود علی بن ابی‌طالب (ع) می‌رفتند به‌مسجد و پشت سر ابوبکر نماز می‌خواندند برای این که‌این حرف‌ها نباشد. معترض بودند، اما نمی‌گذاشتند اعتراضشان، به ضعف اسلام‌منجر شود. همه می‌دانند. چه کسی منکر این نماز خواندنها بود. علی (ع) مخصوصاً در نماز جمعه‌ها شرکت می‌کردند. نماز جمعه‌ها [نمادی از] شکوه‌اسلام بوده است. اهمیت نماز جمعه بیشتر به‌این جهت بوده که نیروهای‌موافق را نشان می‌داد. لذا در بعضی از روایات آمده است با آنهایی که به‌نمازجمعه نمی‌آیند نکاح نکنید، معامله نکنید. نه این‌که مسلمان نباشند؛ نیامدن‌دلیل بر مخالفت بود. نمی‌خواست شکوه اسلام نشان داده شود. حضور در نمازجمعه علامت قبول داشتن حکومت موجود بود. علی بن ابی طالب (ع) رهبرما و امام اوّل ما، این جور برخورد می‌کردند، حالا ما بیاییم بعداز هزاروچهارصد سال، سر مسایلی که علی (ع) اجازه نمی‌دادند روی آن جنگ شود، خودمان با هم دعوا کنیم! این درست نیست. ما باید با برادران اهل سنت‌مان‌روی مسأله حجت کار کنیم و اثبات کنیم که ائمه معصوم ما، کلماتشان حجت‌است و می‌تواند مدرک عمل ما باشد. مرحوم آیت‌اللَّه العظمی بروجردی (ره) در یکی از درسهاشان روی همین مسأله تکیه داشتند. می‌گفتند: "ما از آن دومی که مهم است غفلت می‌کنیم و حساسیتها را روی آن اوّلی گذاشته‌ایم که نبایداین‌طور حساسیت نشان داد. " و الحمدللّه ما امروز بهتر از گذشته عمل‌می‌کنیم. استقبال برادران بلوچ اهل سنت از جنگ و رفتن به جبهه خیلی بیشتراز روزهای اول جنگ است. مسؤولین ستاد بسیج می‌گویند پیشنهاد شرکت درجنگ از طرف برادران اهل سنت، روز به روز توسعه پیدا می‌کند. این هم‌اجتماع روز جمعه ما است که برادران اهل سنت، علما و برادران عراقی - که‌اسیر و میهمان ما هستند و امیدواریم به‌زودی در بغداد و در نماز جمعه شماشرکت کنیم - همگی جمع هستند.

 

به‌هرحال اتحاد پایدار و واقعی امت واحده در ایران تشکیل شده است وان‌شاءاللَّه محوری می‌شود برای حرکت اسلامی. اتحادهای ناپایدار را هم‌دیده‌اید. اتحاد ما با بنی‌صدر به‌هم خورد. اتحاد بنی‌صدر و رجوی به‌هم‌خورد. (حالا در پاریس همدیگر را نفرین می‌کنند.) اتحاد بختیار با بنی‌صدر، اتحاد اویسی و ازهاری و اتحاد رضاپهلوی با رجوی، همگی به‌هم خورد. این‌ها چیزهایی نیست که بماند. حالا یک مدتی سر این‌که باید با ما دعوا کنندمتحد می‌شوند، امّا اولین روزی که بوی موفقیت (که به‌مشام آن‌ها نخواهدرسید) پیدا شود، توی سر همدیگر خواهند زد. ماخودمان آن‌روزها در این‌مملکت با همین پیکاریها، فدایی‌های اقلیت و منافقین راهپیمایی می‌کردیم. البته آنها همان موقع هم نفاق نشان می‌دادند و پرچمهای مخصوص خودشان‌را می‌آوردند؛ امّا در زندان زیر یک سقف بودیم. تجربه نشان می‌دهد که اینهانمی‌توانند با هم باشند، شاید چند روزی بتوانند، امّا دوباره به‌هم می‌زنند. ماباید پایدار حرکت کنیم. اتحاد عراق با عربستان سعودی هم به‌همین شکل است. امروز به‌خاطر اختلاف با ما متحد می‌شوند و مسایل‌شان را به‌ظاهر حل می‌کنند. (البته ما دلمان می‌خواهد کشورهای اسلامی با هم همکاری کنند.) ولی این اتحاد باز به‌هم خواهد خورد چون " جان گرگان و سگان از هم‌جداست". وقتی جان از هم جدا باشد، نمی‌شود همکاری عمیق کرد. یک‌اتحاد ناپایدار ونامقدس می‌تواند در مرحله‌ای درست شود، امّا خیلی زود به‌هم‌می‌ریزد. این بحث طولانی است و من در این خطبه نمی‌توانم بیشتر از این‌ادامه بدهم؛ قطعش می‌کنم و خطبه دومم را که روی دیگر این بحث است‌عرض می‌کنم. ان شاءاللَّه در بحثهای بعدی و در سخنرانیهای دیگران بتوانیدکامل شده این بحث را گوش کنید. مهم‌ترین رکن این اتحاد، تقواست. اگر در این‌اتحاد تقوا مراعات نشود و بی‌تقوایی به‌خرج داده شود، از هم می‌پاشد. خلوص نیت و تقوا اولین شرط لازم است و من به‌دوستان خودم و به‌همراهان‌و همفکران و همه عزیزانی که در خط امام همراهند، توصیه می‌کنم بر معیارتقوا هم متحد باشند و بی‌تقواها را نپذیرند؛ یا نصیحت‌شان کنند، یا طردشان. اگر متقی نشدند، فقط می‌توانند باما اشتراک مساعی داشته باشند. آدمهای‌بی‌تقوا نمی‌توانند متحد واقعی باشند.

 

 

 

اعوذباللَّه من الشّیطانِ الرّجیم. بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌قُلْ یا اَیُّهَاالْکافِرُونَ/ لا اَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ‌مااَعْبُد/ وَلا اَنَا عابدٌ ماعَبَدْتُم/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دین.

 

 

 

خطبه دوم

 

 

 

 

 

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

 

اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ‌سَیّدالْمُرسَلینْ‌وَ عَلی عَلیٍّ اَمیرِالْمُؤمِنینَ وَ وَصیّ رَسوُلِ‌ربِّ الْعالَمینْ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِالْحَسَن وَ الْحُسَین وَعَلیِّ بْنِ الْحُسَیْن ومُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بنِ مُوسی و مُحَمَّد بْنِ عَلیٍّ وَ عَلیّ‌بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَالْخَلَفِ الهادی الْمَهْدی (عج).

 

 

 

خطبه دوم هم درباره اتحاد است، اما در ارتباط با کشورهای اسلامی وملتهای مسلمان. به‌یمن مولد مبارک رسول اکرم (ص) ما یک هفته وقت پیداکردیم در اظهاراتمان بحث اتحاد با برادران اسلامی خارج از ایران را مطرح‌کنیم. من در خطبه اوّل بیشتر روی شرایط و امکانات و حدود همکاریهای‌داخلی صحبت کردم که البته شامل خارج هم می‌شود؛ بحث منحصر به‌داخل‌نبود؛ مثل‌هایش از داخل بود.

 

اما این بحثم مخصوصاً در ارتباط با همکاری کشورهای اسلامی و نیروهای‌اسلامی دنیاست. امیدواریم که تولد پیامبر اکرم (ص) که همیشه در سراسرتاریخ اسلام، منشاء خیر بوده، در این مقطع از تاریخ هم وسیله خیر بشود و مایک مقدار اختلاف و درگیریهایمان را در سایه این روز و هفته مقدس - که‌به‌نظر بسیاری از برادران اهل سنت، دوازدهم ربیع‌الاول، است و به‌نظرمورخین شیعه هفدهم ربیع‌الاول - بتوانیم حل کنیم.

 

دنیای اسلام اگر براساس اسلام عمل کند و به‌رهنمودهای پیغمبر اکرم (ص) توجه کند، می‌تواند بزرگترین قدرت دنیا باشد. من این را با اغراق نمی‌گویم، باتوجه می‌گویم. وقتی می‌گویم بزرگترین، شاید به‌ذهن عده‌ای بیاید که یعنی ازامریکا هم مقتدرتر؟ از شوروی هم مقتدرتر؟ از چین هم مقتدرتر؟ می‌گویم‌بله، از مجموعه چین و شوروی و از امریکا و همه اقمارش که اروپای غربی وژاپن باشند، می‌توانیم قوی‌تر باشیم. همه تلاش دشمنان اسلام این است که‌نگذارند چنین روزی پیش بیاید و از این طرف همه تلاش ما باید رسیدن‌به‌چنین روزی باشد. اگر بناست ایده حکومت جهانی واحد پیاده شود، ممرش‌همین است و امروز در دنیا مکتب و دینی نیست که بتواند برای به‌وجود آمدن‌این حکومت واحده محور باشد. قطب بندیها و بلوک بندیهای دنیا یا بر محورسیاست است یا برمحور اقتصاد؛ دنیای سرمایه‌داری و امپریالیستها و دنیای‌سوسیالیسم و کمونیست‌ها. چند کشور این طرف بر محور اقتصادی متحدند وچند کشور آن طرف. (البته اقتصادی صرف هم نیست، اقتصاد سیاسی است. مثلاً چین که از لحاظ منش اقتصادی باید با شوروی باشد، تمایلش به‌ابرقدرت امریکاست.) متأسفانه در کشورهای اسلامی هم این بلوک بندی‌به‌وجود آمده است. در واقع تعدادی از کشورهای اسلامی تز اشتراکی وسوسیالیسم را محور گرفته‌اند و تعدادی تز سرمایه‌داری را. بعضی هم با محورسیاسی پیش می‌روند. ما این محورها را قبول نداریم و فکر می‌کنیم که اقتصادوسیاست به‌تنهایی نمی‌تواند محوراتحاد مردمی باشد. مکتب می‌تواند محورواقعی اتحاد مردم باشد. و مکتب همان چهار رکنی را که عرض کردم، لازم‌دارد. باید این‌جور محور درست کرد. در دنیای اسلام مواد خام این اتحاد وقدرت وجود دارد.

 

ما خیلی نیرومندیم. امروز حدود پنجاه کشور مسلمانند. در بسیاری از کشورهاهم جمعیت اسلام یا غلبه دارد یا جمعیت عظیمی هستند. نزدیک به هشتاددرصد قاره افریقا - که امروز نفس کش دنیاست - مسلمانند، ولی بسیاری ازحکومتهایش یا کمونیست هستند یا مسیحی. آسیا از لحاظ جمعیت می‌تواندروی محور اسلامی بچرخد. مناطق حساس استراتژیک دنیادست‌مسلمانهاست. خاورمیانه سرنوشت ساز، دست مسلمانهاست؛ بخصوص‌خلیج فارس، منطقه‌ای که شریان حیات دنیای امروز از آنجا عبور می‌کند. بهترین نوع نفت و بهترین چاههای نفت در اختیار کشورهای اسلامی است. نزدیک به‌چهار هزار و دویست چاه نفت در منطقه خلیج فارس هست. می‌گویند چاههای نفت امریکا یکصدوسی هزار [حلقه] است. امّا بازدهی یک‌چاه نفت در خلیج فارس به‌طور متوسط هفتصد برابر بازدهی چاههای نفت‌امریکاست. گازی که در منطقه وجود دارد، عظیم و سرشار است. راههای آبی‌حساسی مثل کانال سوئز و تنگه هرمز در اختیار مسلمانهاست و اینان‌می‌توانند بر جبل الطارق و مدیترانه حاکم باشند. قسمت عظیم اقیانوس هند ازآن مسلمان‌هاست. امریکا با این که ذخایر غنی دارد روزانه شش میلیون وسیصدهزار بشکه نفت وارد می‌کند که دو میلیون و اندی آن را از مسلمانها می‌گیرد. اروپا شصت درصد سوختش را، یعنی انرژی و مایه حرکتش را ازخاورمیانه و خلیج فارس می‌گیرد. و ژاپن بیشترازآنها. اگر روزی خلیج فارس‌برروی کشورهای دنیا بسته شود، صنعت کشتیرانی در دنیا شکست می‌خورد. بزرگ‌ترین خط کشتیرانی باید از خلیج فارس ارتزاق کند که کشورهای اسلامی‌اطرافش هستند. امریکا همه تلاشش را کرد برای این که خودش را متکی به‌اتم‌کند و هفتادودو راکتور اتمی ساخت که مجموعه این زحمت فقط 1/6 درصدانرژی امریکا را تأمین می‌کند. و می‌دانید اتم با آن خطراتی که دارد هر روزممکن است کشوری را به‌باد دهد. ملت‌ها را هم عصبانی کرده است.

 

این ملت مسلمان است که با این ذخایر و نزدیک به‌یک میلیارد آدم می‌تواندبر دنیا سروری کند. یک میلیارد، یعنی نزدیک یک چهارم جمعیت دنیا. ما درخود شوروی که یک کشور بزرگ با حکومت الحادی هفتاد ساله است، بیست‌و پنج درصد مسلمان داریم. و یا هندوستان با آن جمعیت عظیم. مسلمان‌ها درکشورهای پرجمعیت دنیا حضور فعال دارند. با یک میلیارد نفوس، پنجاه کشورمستقل، نزدیک به‌شصت یا هفتاد درصد سوخت دنیا، و یک چهارم بازار دنیا ودر اختیار داشتن مناطق حساس، چرا نباید مقتدرترین اتحاد جهانی را داشته‌باشیم؟ این قرآن و حبل‌اللهی که بین ما و خدا هست و دستور داریم به‌آن چنگ‌بزنیم در هیچ مکتب و دینی وجود ندارد. دیگران سر پول، سیاست یا سر هرچیز دیگر با هم متحد می‌شوند، امّا متأسفانه سوءسیاست و حکومت افرادنالایق و دست نشانده، ما را از هم دور کرده است. این حاکمان طوطی‌هایی‌هستند که حرفهای اربابانشان را تکرار می‌کنند و جریانهای فاسدی راه‌انداخته‌اند. اینان در این منطقه و در سراسر جهان اسلام، از مدتها پیش حاکم‌شده‌اند و نمی‌گذارند [اتحاد به‌وجود آید.] دشمنان هم چهارچشمی بیدارند که‌اینها با هم متحد نشوند. چرا ما باید با عراق، کشوری که شصت درصد آن شیعه‌است و بقیه هم برادران سنی، بجنگیم. نقشه همین است که نگذارند [اتحادی‌به‌وجود آید.] همه تلاشها این است که مسلمانها را به‌جان هم بیندازند. متأسفانه یک عده خائن در مراکز قدرت سیاسی و تبلیغی کشورها حضوردارند و نمی‌گذارند [همبستگی و اتحاد پیدا شود.] با تشکیل جمهوری‌اسلامی ما موفق شدیم شاه را از این منطقه بیرون کنیم؛ شاهی که پشتوانه‌اسرائیل بود، شاهی که سوخت هواپیماهای اسرائیل حامل بمب را تأمین‌می‌کرد تا بر سر مسلمانها بریزد، شاهی که ایران را بازار مصرف کالاهای‌اسرائیلی کرده بود. حداقلش این بود که شما باید از ما تقدیر می‌کردید! چرا باما جنگیدید؟ مسأله این است که عمال خارجی نمی‌گذارند مسلمانها راه‌خودشان را بروند. من از این تریبون مقدس نماز جمعه و با حضور برادران اهل‌سنت و برادران ارتشی عراق، اعلام می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران هیچ‌داعیه‌ای غیر از اینکه جامعه جهانی اسلام بر محور اسلام و قرآن متحد شود، ندارد. جامعه جهانی اسلام متحد شود و حقوق واقعی خودش را به‌دست‌بیاورد و حق خدا را در این جهان به‌اجرا بگذارد. ما در اصل یازدهم قانون‌اساسی این آیه را آورده‌ایم: " اِنّ هذهِ اُمَّتُکُم اُمَّةٌ واحِدَةٌ وَاَنَارَبُّکُم فَاعْبُدُونَ ". خواسته‌ایم با مفاد این آیه سیاست خارجی خود را اعلام کنیم و در روابط خودبا کشورهای اسلامی حق تقدم را رعایت کنیم. ما در مقابل زبان عرب خضوع‌کرده‌ایم. ما قبول داریم که عربی، زبان اسلام است. ما قبول داریم که مقدسترین‌زبان در دنیا، زبان عرب و زبان قرآن است. ما حتی واجب کردیم که در مدارس‌تا کلاس دوازدهم این زبان‌به‌عنوان زبان دوم تدریس شود. ما در مقابل امت وملت عرب که ملت پیغمبر اسلام است و به‌زبان پیغمبر (ص) و قرآن حرف‌می‌زندخاضع هستیم و معتقدیم در آینده زبان بین‌الملل، زبان عربی است‌نه‌زبان فارسی. ما معتقدیم روزی که حکومت واحد اسلامی تشکیل شود، زبانش عربی‌است. نمی‌دانم چرا صدام‌ها و مسیحی‌های به‌ظاهر مسلمان شده، مدعی می‌شوند که ایران ضدعرب و ضداسلام است! به هرحال ما دست‌اتحادمان را به‌سوی شما گرفته‌ایم و از همه ملل اسلامی و مسؤولان این‌کشورها تقاضا می‌کنیم دست از تفرقه‌افکنی بردارند. ولی شرط اساسی این‌است که اسلام را بپذیرند. ما حاضر نیستیم برسر اسلام مصالحه کنیم. ما حاضرنیستیم به‌اسلام، نه بگوییم، حتی اگر بنا باشد تاآخر عمرمان بجنگیم. اگر غیر ازاین بود، اسلام را نمی‌خواستیم و انقلاب نمی‌کردیم. در ایران به‌زندگی‌مان ادامه‌می‌دادیم. ما برای اسلام انقلاب کردیم. دلیلی ندارد با صدام و امثال او موافقت

 

کنیم، مگر این که بیایند مسلمان بشوند، مگر این که قبول کنند که درجامعه‌شان، که خواست مردمشان است اسلام حاکم باشد. مقصود ما هم‌ازصدور انقلاب همین است. ما می‌گوییم حکومت اسلامی براساس همان‌فقهی که مردم آن جامعه قبول دارند [تشکیل شود.] معلوم است که مردم‌عربستان یا مردم مصر فقه ما را قبول ندارند. آن‌ها یا حنفی هستند یا مالکی، یاحنبلی یا شافعی را قبول دارند، و اصلاً وهابی هستند. هر چه هستند فقهی که مردمشان قبول دارند باید برکشورشان حاکم باشد.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه