خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، "لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ"، عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه وَ اتِّباعِ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ.
در بحث عدالت اجتماعی، فصلی به طور خلاصه مورد بحث قرار گرفت؛ با تکیه بر این مطلب که اسلام دین زندگی سعادت بخش انسانها در دنیا و آخرت است. اگر بخواهیم در مورد اینکه ما ادّعا میکنیم اسلام برنامه زندگی است و برای دنیا و آخرت تنظیم شده است سندی بیاوریم، بهترین سند قرآن و در درجه دوّم زندگی، سنن و آداب پیامبر(ص) و پس از ایشان ائمّه بزرگوار است[t1].
سراسر زندگی پیامبر اکرم (ص) زندگی یک انسان جدّی و علاقمند به مسائل جامعه و سرنوشت بشر و تلاشگر برای بهتر کردن زندگی خلق خدا است؛ هم قبل از بعثت و هم بعد از آن. زمانی که پیامبر اکرم به صورت یک انسان معمولی در جزیرةالعرب زندگی میکرد انسانی تلاشگر بود، نه انسانی گوشهنشین و زاهد خانه نشین. در آن زمان رسم بود که بزرگان فکری و متدیّنین خودشان را از صحنه مادّی کنار میگذاشتند، ولی پیامبر چنین نبود. در جوانی از شبانی دریغ نداشت و در هنگام کمال تاجر زبردستی بود و صادر و وارد کنندهای در جزیرةالعرب بود و نقش اساسی داشت. در حلّ مشکلات اقتصادی مردم با خدماتی که عرضه میکرد، کاملاً در بین خلق و در تلاش بود. و بعد از آنکه مسؤولیّت بعثت، رسالت و هدایت خلق خدا به دوش پیامبر افتاد، باز هم زندگی ایشان برای ایجاد جامعه جدید و اسلامی سر تا پا تلاش بود که بزرگترین تمدّن تاریخ بشریّت را در مدّت کوتاه رسالتشان توانستند بنیانگذاری کنند.
تمدّنی که به هر گوشه آن نگاه میکنیم، واقعبینی و توجّه به فطرت و نیاز و ملاحظه اعماق وجود انسان از نظر مادّی و معنوی و همه ابعاد زندگی انسان [در آن] است. آن بعدی که در بحثهای من مورد توجّه است، ابعاد مادّی است؛ چون فرض آنهایی که درباره اسلام کج فکر میکنند، این است که خیال میکنند دین اسلام، دین آخرت و ارواح و برای تأمین زندگی جاویدان پس از مرگ است و به این دنیا توجّه ندارد. واّلا در آن بعد ما هم معارفمان بیشتر است، هم مسائل بسیار مستحکمی داریم. ولی چون روی آن نیاز به تأکید نیست، ما به این بعد میپردازیم که در خطبههای قبل گفتم پیامبر توجّه داشت و به جامعه یاد میداد که اگر جامعه اسلام و مسلمین فقیر و نیازمند و محتاج به دیگران باشد، سیادت اسلام از دست میرود و دائماً خطر بیحالی و بیتفاوتی را نسبت به زندگی گوشزد میکردند. نه تنها پیامبر، ائمّه هم که از لحاظ سیاسی گوشهنشین بودند و نمیگذاشتند آنها در متن جامعه حضور داشته باشند، وضعی مثل مردم داشتند.
این حالت را از قرآن و برنامه زندگی گرفته بودند، نه اینکه چیزی باشد که مال خود آنها باشد که در آیات قرآن که برایتان تلاوت کردم، دیدید قرآن از ما خواسته و به ما تکلیف کرده که ما برای بهتر کردن زندگی مردم دنبال نقد کردن امکانات زمین باشیم. روی همین حساب و با این طرز تفکّر مسلمانان دنیا در عصر اوّل موفّق شدند قدرتی برای اسلام بسازند که دو امپراتوری عظیمی که تا آن تاریخ بر سراسر جهان حاکمیّت داشتند (امپراتوری ایران و روم) در مقابل عظمت تمدّن و دستآوردهای اسلام به زانو در بیایند و حاکمیّت زمین در اختیار اسلام باشد؛ آن هم در شرایطی که امکانات کشف شده دنیا و ابزار تسخیر جهان نسبت به امروز بسیار ابتدایی بود.
این موفّقیّتی که اسلام در عصر اوّل به دست آورد و توانستند تمدّن بزرگ را به وجود بیاورند، یک چیز تصادفی نبود و ناشی از تعلیمات قرآن و تعلیمات پیامبر(ص) و راهی بود که پیامبر(ص) ترسیم کرده بود. ائمّه ما در دورانی هم که خانهنشین بودند و حکومتهای جابر بر جامعه حاکم بودند، به مردم تعلیم میدادند. اگر احساس میکردند روح انزوا و بیتفاوتی و بیتوجّهی و عدم عنایت به زندگی مادّی مردم از طریق تفکّرات دینی به مردم میخواهد ضربه بزند، سخت مقاومت میکردند. از زندگی پیامبر(ص) و برخوردهای ایشان ما امروز مطلب زیادی داریم: در درجه اوّل تکلیف نقد کردن منابع زمین برای بهتر کردن زندگی مردم. در درجه دوّم حقّ استفاده مردم از منابع طبیعی و نعمتهای الهی و انحرافی بودن فکر تزّهد به این معنا، که در بخش زینتها و استفاده از چیزهایی که نشاط زندگی را برای انسانها تقویت میکند مطالبی خواهیم گفت.
بخش سوّم که از ویژگیهای ادیان آسمانی است (تا اینجا هر مکتبی میتواند این حرف را داشته باشد که دارد.) و نقطه بزرگ و اساسیای که در فکر اسلامی وجود دارد، این است که بعد از آنکه نقد و طبیعت تسخیر شد، در بهرهبرداری تعادل را باید حفظ کنیم. تعبیر "بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید." و نهی از اسراف در همان زمانی که تکلیف به استفاده از منابع طبیعی میشود، نقطه روشن حرکت اسلامی و نقطه مشخّصه زندگی مادّی در دنیای اسلامی و با تفکّر اسلامی است که بهرهگیری بدون تجاوز و اسراف و با توجّه به حقّ و نیاز دیگران میباشد که اینجا به بحث عدالت اجتماعی میرسیم.
اگر روی این تکیه کنیم (فقط تلاش و استفاده و تقویت امور مادّی) و از عواقب امکانات و ثروت و نفوذی که به انسانها میدهد و طبعاً منجر به انحصارها و تبعیضها و مظالم میشود. - که دنیا پر است از این مظالم - غفلت کنیم، باز ما در مسیر اسلام نیستیم و اگر روی عدالت تکیه کنیم، ولی تکیه نکنیم روی اینکه مردم تکلیف دارند به عنوان مسلمان و متدیّن از منابع زمین استفاده کنند، از این طرف اسلام لنگ است. این مجموعه در نهایت بحث برای ما دستآورد مناسبی است.
همان قدر که پیامبر در مورد تجاوزات و غیره حسّاس بودند، همان مقدار هم حسّاس بودند به اینکه کسانی در تکلیف نقد کردن منابع زمین و استفاده از منابع و مواهب الهی کوتاه بیایند. دو سه نمونه عرض میکنم که برای شناخت اسلام مفید است. وقتی این آیه نازل شد؛ "کسانی که متّقی و اهل تقوا باشند، خداوند برای اینها از جایی که خودشان هم نمیدانند زندگیشان را اداره میکند" (و زندگیشان از طریق تقوا تأمین میشود که تقوا وسیله بهتر زندگی کردن است) برداشت عوامانه و سادهاندیشانه گروهی این شد که "بهتر است برویم دنبال عبادت." و تقوا را این گونه معنی کردند که در عبادت و دعای خود به خداوند قویتر باشیم.
این گروه دست از کسب و کار برداشتند. خبر به پیامبر(ص) رسید که چنین کاری در مدینه دارد اتّفاق میافتد. پیامبر(ص) بلافاصله این گروه را خبر کردند و آوردند خدمت پیامبر (ص). فرمودند: چی شما را وادار کرد این کار را ابداع کنید؟ گفتند: یا رسولاللّه! خداوند متکّفل روزی ما شد و در این آیه وعده داد که زندگی ما را اداره میکند. ما هم دیگر دلیلی ندارد وقتمان را صرف کار و معامله کنیم که نتایجش را خداوند از راه دیگر و از جایی که نمیفهمیم به ما میدهد. پیامبر(ص) فرمودند: اشتباه کردید، این گونه نیست. اگر این کار را کنید، آن تقوا که از شما خواسته شده نیست. تقوا این هست که بروید کار کنید و در کارتان متّقی باشید، در عملتان صالح باشید. در تولید، کسب و تجارتتان صالح باشید، بروید دنبال کارهایتان. و آنها را از کارشان نهی کرد. پیامبر(ص) فرمودند: اگر این کار را کنید، خداوند دعایتان را مستجاب نخواهد کرد، بروید دنبال کار و طلب رزق از زمین خدا و منابع الهی که در اختیارتان گذاشته است. این مواظبت پیامبر مهمّ بود، یعنی پیامبر(ص) احساس کرد که این یک انحرافی است.
اگر زمان پیامبر این اتّفاق افتاده بود و کسی جلوی اینها را نگرفته بود، امروز نمیشد استدلال کرد. جامعه اسلامی مسیر خودش را با همین عمل از دست میداد. با همین مضمون، حالا دیگر به زبانها و بیانها و در موارد مختلف پیامبر اکرم همیشه مواظب بود مردم چنین راهی را انتخاب نکنند. نه زیاد مادّی بشوند که غرق در مادّیّات بشوند و همه وجودشان پول و ثروت و تولید و تجارت باشد و نه آن گونه قرار بگیرند که بگویند اینها را بگذارید برای اهل دنیا و ما اهل آخرت چیز دیگری میخواهیم.
دو مبحث لازم است مورد بحث مفصّل قرار گیرد: یکی بحث ایجاد ثروت و تولید و کار و تلاش در جامعه است و یک بحث دیگر بهرهگیری شخصی است. در قسمت اوّل ما هیچ محدودیّتی نداریم، بلکه وقتی که برای جامعه و با توجّه به نیاز اجتماع باشد، هر قدر بیشتر باشد عبادت است و هیچوقت اسلام هیچ کسی را ملامت نمیکند که تلاش بیشتر بکند تا جامعه اسلامی غنیتر شود. امّا وقتی که به بهرهبرداری شخصی و به مصرف میرسد، یک فصل جدیدی پیش میآورد. در مصرف حد و اعتدال است. اسراف اینجاست. آنجا اسراف نیست و تجاوز از حد آنجاست. این دو مطلب در ذهن خیلیها ممکن است مخلوط شود و وقتی که میخواهد تلاش بکند، بگوید ما را دیگر بس است. وقتی که متدیّن باشد و خیال کند تقوا و زهد معنایش این است که ما تولید کردیم و یک جایی را آباد نمودهایم، دیگر کافی است. نه، آن هیچ وقت کافی نیست. تا آن لحظه آخر عمر هم آدم باید برای غنیتر کردن جامعه اسلامی تلاش کند. البتّه آدم خودش را فراموش نمیکند. ممکن است برای خودش هم کار بکند، امّا اگر توجّه داشته باشد که این خدمتی که میکند و این تجارت و یا توزیع درستی که انجام میدهد در خدمت مردم و برای جامعه و برای قویتر کردن اسلام میباشد، کاملاً عبادت است. اگر توجّه هم نداشته باشد که کار شخصی دارد انجام میدهد، باز جای خودش هست. اگر در مصرف دچار اسراف و تبذیر و زیادهروی و مخصوصاً تضییع حقوق دیگران نشد، باز جای خودش هست. ولی درباب مصرف یک بحث جدایی دارد که ما در فصلهای عدالت اجتماعی که بحث میکردیم، زیاد روی آن گفتیم و آخر وقت روی آن یک نتیجه میگیریم.
پیغمبر(ص) بسیار حسّاس بود که این روحیه در مردم به وجود نیاید که جامعه اسلامی فقیر باشد و خوب تشخیص میداد که سرمایه جامعه اسلامی پیش از هر چیز کار روی نیروی انسانی است. هر جا احساس میکرد که کار دارد آسیب میبیند، اعتبار کار دارد آسیب میبیند، ارزش کار کاسته میشود و حیثیّت یک انسان تلاشگر آسیب میبیند، حسّاسیّت نشان میداد و جلوی آن را میگرفت، نمیگذاشت این طور شود؛ گاهی با الفاظ کلّی و گاهی هم موردی. تعبیر پیامبر(ص) در مورد انسانهایی که قدرت تولید دارند این است که "خداوند دوست میدارد - تأکید هم میفرماید، قطعاً این طور است - خداوند دوست میدارد انسان مؤمن اهل حرفه که یک حرفه بلد است". کارگر فنّی، تکنسین، مهندس و دکتر و کسی را که یک تخصّص در تأمین جامعه دارد، خداوند دوست میدارد. اگر مؤمن باشد، یکی از انسانهای محبوب خداست. این نشان و مدال برای انسانهای کارآزموده و مؤمن است. این دو با همدیگر خوب است.
البتّه حرفه در جای خود یک ارزش است. ایمان هم در جای خودش ارزش است، امّا آنکه برای پیغمبر(ص) در انسانها الگوست و این محبوب خداست؛ در هر یک از رشتههای مورد نیاز (حالا من دو، سه مورد را مثل زدم) تمام رشتههایی که در جامعه، ملّت و مردم نیاز دارند. ما اگر بخواهیم یک مسلمان خوبی باشیم، باید یکی از رشتههای مورد نیاز جامعه را بلد باشیم و آنجا در خدمت جامعه قرار گیریم. از آموزشها، کارها، مدیریتها و از دفاع و هر بخشی که شما بخواهید اسم ببرید. این یکی از تعبیرات پیغمبر(ص) است.
در کلمات پیغمبر و ائمّه دیگر ما تعبیراتی است که آن طبیعت جامعه اسلامی را نشان میدهد که چه میخواهد باشد. وقتی که به فرد میرسد، پیغمبر سه نقطه را در سعادت انسان ذکر میکند: "خوشا به حال کسی که مسلمان باشد (آنجا هم گفتیم عبد مؤمن) این قدر تلاش کرده باشد که زندگی خودش را در حدّ کفاف تأمین کرده باشد و بنیه بدنی او هم درست باشد" سلامتی روح و جسم و داشتن امکانات زندگی از دیدگاه پیغمبر برای انسان و خانواده سعادت است. ما به این برنامه زندگی میگوییم. این ظلم به اسلام است که کسی فکر کند که مسلمان یک آدم بیعرضه بیحال، ولی اهل نماز شب و فقط مطالعه و این طور چیزها است. پیغمبر از کسی که حالت یک مسلمان زاهدی را بگیرد، ولی این اشکالات در کارش باشد و برای زندگیش تلاش نکند، خوشش نمیآمد. زندگی را یک مجموعه تلّقی میکردند. برخورد با این مسائل در جزئیّات زندگی پیغمبر است.
میآمدند خدمت پیغمبر، آمد برادرش را معرّفی کرد و مقدار زیادی در متن تقوا و عبادت و زهد برادرش گفت. پیغمبر هم کمتر آن برادر را دیده بود، امّا این یکی را دیده بود (در جنگ و میدان و مسجد و جاهای دیگر) فرمودند خوب، این از کجا میآورد و میخورد که تو این قدر از او تعریف میکنی؟ گفت: من خودم کار میکنم، سهم او را اوّل میدهم و بعد بقیهاش را خودم استفاده میکنم. فرمودند: پس عبادت واقعی را تو میکنی. این از کجا آموخته، چه کسی این جور به او درس داده، بعد سؤالی کردند که عقلش چه جور است؟ چون شک کردند که این آدم عاقل درستی هم باشد؛ حالا در زمانی در مدینه که مردم همه باید تلاش کنند، زندگی جامعه را درست کنند. گفت من از دین او میگویم، جنابعالی از عقل او میپرسید؟ فرمودند که اگر عقل نداشته باشد، عبادتش هم بیارزش است. یعنی آن عبادت را هم احساس کردند که یک نوع سادهاندیشی در وجود این هست. برای ایجاد اعتدال پیغمبر این طور برخورد میکردند. اصحاب نشسته بودند (حالا یا در مسجد، یا کنار خیابان و جادّه) بحث بود، یک جوان بسیار خوش قامتی پیدا شد. از آن طرف هیکل مردانهای داشت، او را تا به حال کمتر دیده بودند. اصحاب گفتند چه خوب بود با این هیکل، با این سینههای باز و قدرت جسمانی که دارد در میدان جنگ با ما بود و کاش این قدرت بدنی در میدانهای جنگ نمودار میشد. پیغمبر برگشتند به اینها گفتند که اگر همین قیافه که میبینید برای حفظ آبروی خودش هم به کار برود و اگر برای بهتر کردن زندگی و اداره زن و بچّه خودش و یا حتّی برای کمک کردن به بینواها و مخصوصاً اگر پدر و مادر پیری داشته باشد به کار برود، اینها هم در راه خداست. در راه خدا فقط این نیست که این قیافه در میدان جنگ باشد؛ آن هم راه خداست، اینها هم راه خداست. این تعلیمات پیغمبر است.
آداب و سنن و اخلاق پیغمبر را آدم نگاه میکند، میبیند پیغمبر مواظب بودند که این طور چیزها پیش نیاید. گفتم بعضی وقتها احساس میشد در میان جامعهای که توجّه به خدا کرده و از دنیا بریده و علاقه به دنیا ندارد و دنبال کار نمیرود، فقر را بر غنا ترجیح میدادند. یک بخش زیادی از کلمات پیغمبر در مذّمت فقر است. البتّه در مذّمت غنا هم هست. هر دو جای خودش را دارد. آن غنایی که انسان را منحرف کند و در مسیر ضدّ انسانی ببرد (که بسیاری از ثروتمندها این جوری میشوند) و فقری هم که انسان را شکست بدهد و روحیه انسان را از بین ببرد و محتاج بکند و شخصیّت انسان را له و او را تابع قدرتهای مالی دیگر نماید (که این اوّلین چیزهایی است که بعد از حصول فقر در جامعه، خانواده و فرد پیدا میشود که شخصیّت انسان از دست میرود) این را هم پیغمبر میکوبید، برای اینکه مبادا مسلمانها با بیحالیشان میدان را دست کفّار بدهند، میدان اقتصادی را دست بیدینها بدهند و وضع مسلمانها این جوری بشود.
ما این روحیه ها را خواهی نخواهی در ریشههای تاریخی خودمان میبینیم. این قدر که من تکیه میکنم، ممکن است بعضیها فکر کنند حالا این چیزهایی است که مردم قبول دارند، چه کسی هست که بخواهد دنبال مال برود. نه، این طور نیست. اینکه شما میبینید در بسیاری از موارد در این تواریخ اخیر که ما میبینیم امکانات جامعه معمولاً در دست افراد بیدین بوده است و آنهایی که مسلمان بودند نوعا" دستشان پایین بوده، یکی از ادّلهاش این طرز تفکّرات بوده، البتّه یکی از ادّلههایش هم این است که آنها (بیدینها) لاابالی بودند و حساب حرام و حلال و دقّت در تحصیل مال و این چیزها را نمیکردند. امّا به هر حال این طرز تفکّر بوده است. ما باید این طرز تفکّر را صد در صد از محیط اسلامی خودمان بیرون کنیم. الان در سراسر دنیا شما نگاه بکنید؛ کشورهای اسلامی این مشکل را دارند که در مقابل کفّار از لحاظ مادّی دستشان عقبتر است. منابع طبیعیشان کمتر نیست، استعداد آنها کمتر نیست و قرآن هم این را نخواسته است، خدا هم این را نخواسته، امّا چرا این جوری شده است؟ این انحراف از اسلام است.
ما به عنوان تکلیف باید دنبال این برویم، نه به عنوان اداره شخص خودمان. اگر این فکر در جامعه ما جدّی بشود، اگر یک مسلمان فکر کند که همان طور که مکلّف است نماز بخواند، مکلّف است اقتصاد جامعهاش را هم سر و سامان بدهد و امکانات طبیعت را برای جامعه خودش دربیاورد، جامعه اسلامی این جور بود؟ یعنی [آیا] این قداستی را که ما برای مسجد، کعبه، قرآن خواندن، نماز خواندن، روضهخوانی، مناسک و کارهای ظاهری دین قائل هستیم، در ذهن مسلمانها برای کارهای بنیانی اقتصادی هم داریم؟ اگر ما این چنین فکر میکردیم، جامعه ما امروز دست بالا را داشت، نه جامعه ایران، بلکه کلّ دنیای اسلام را عرض میکنم که دست بالا را داشت و باید میداشت.
گفتم بعد از پیغمبر به خاطر این تعلیمات در عین اینکه حکومتها نوعاً ناروا عمل میکردند، ولی در سایه همین تعلیمات که این تعلیمات را ایران و روم نداشتند، تمدّن اسلامی در مدّت چند قرن دنیا را قبضه کرده بود، نه فقط در ظواهر مسجد و عبادت و کعبه و اینها؛ اقتصاد اسلام حاکم بود، تجارت دنیا اسلام بود، صنعت و دانشگاههای دنیا دست اسلام بود و کتابهای اسلام برای ترجمه شدن به همه جا میرفت که اینها همه ریشهاش در این است که آن موقع اسلام را دین زندگی تلقّی میکردند. کمکم یک تفکّرات صوفی منشانه و تزّهد (نه زهد واقعی) جایش را به اینها داد و حالا این گرفتاریها پیش آمده است.
پیغمبر میفرمود: "فقر مایه روسیاهی دنیا و آخرت است." مخصوصاً فقرهای انتخابی، نه فقرهای تحمیلی. خود پیغمبر در مورد خودشان میگفت برای من که رهبر و پیغمبر و حاکم شما هستم، برای شخص من فخر است که دستم تهی باشد و چیزی نداشته باشم، امّا این فخر مال مقام حاکمیّت است که به اموال شخصی آلوده نمیشود. امّا جامعه را فقیر نمیخواستند، مردم را فقیر نمیخواستند. برای آدمهای بیحال بیکار که خیال میکنند اگر دنبال دنیا بروند این دنیاطلبی است، پیغمبر یک تعبیری دارند. میفرمایند:" آن کسی که عصر به خانه میآید در حالی که خسته و کوفته است، به خاطر اینکه برای تحصیل مال حلال کار کرده، موقعی که خسته به خانه میرسد و با این خستگی زندگی بچّهاش را با آبرومندی میخواهد اداره کند، خداوند گناهان این را بخشیده است." این پاک شده و به خانه آمده است.
یعنی همین حرکت مادّی برای رزق حلال مایه غفران است، حالا عبادات و چیزهای دیگرش را من کار ندارم. نیّت چه بوده؟ اگر برای خدا بوده و برای خدا این زحمت را کشیده باشد که دو چندان میشود. برای طلب حلال و برای اینکه معاش عیال خودش را درست کند کار و تلاش کرده باشد، پیش خداوند مغفور است. این طرز تفکّر در زندگی پیغمبر از مایههای تمدّن اسلام بود و ما باید این طرز تفکّر را در مسلمانها به عنوان مسلمان و اسلام زنده کنیم. یعنی باید یکی از دست آوردهای انقلاب اسلامی در دنیا این باشد که هر مسلمانی احساس کند که یک خشت هم به بنای تمدّن اسلام باید اضافه کند؛ وظیفه داشته باشد. به عنوان وظیفه اضافه کند. اگر هر مسلمانی احساس کند باید یک کلمه به معلومات دنیای اسلام اضافه کند، این یک حرکت اسلامی است.
آنهایی که در دانشگاهها و کارخانهها و معادن و مزارع کار میکنند و آنهایی که برای تبادل کالاها و نقد کردن امکانات کشور تجارت میکنند، همه اینها به عنوان مسلمان احساس کنند دارند بنیان اسلامی را تقویت میکنند. به عنوان یک وظیفه اسلامی دنیاداری کنند و دنیا را آباد کنند. این طرز تفکّر میتواند مایه تقویت جامعه اسلامی باشد که دست مسلمانها پیش دیگران دراز نباشد. بدانید هر کس محتاج شد نمیتواند مستقل باشد، هر کس کار نکند نمیتواند آبرومند باشد؛ ممکن است یک نفر آدم فوقالعاده بتواند در فقر خودش را حفظ کند. مجموعه فقرا نمیتوانند خودشان را حفظ کنند. یک جامعه فقیر، ذلیل اغنیا میشود.
همین حالا شما دارید میبینید کمونیستها چرا دستشان پیش سرمایهداران دنیا دراز است؟ چرا الان لهستان خضوع میکند برای اینکه آمریکاییها یک مقدار گندم و نان و شکر به آنها بدهند تا از بحران اقتصادی بیرون بیایند؟ من به ایدئولوژی مارکسیسم هیچ گونه احترامی نمیگذارم. اصلاً مایه بدبختی آنها همین ایدئولوژی است. کاری به ایدئولوژی آنها ندارم. من نه ایدئولوژی آنها را قبول دارم و نه ایدئولوژی غربیها را. امّا اینکه مجارستان به خاطر اینکه گوشه چشم آمریکا را به خودش جلب بکند، دست دوستی به سوی اسرائیل دراز میکند، اینکه لهستان ایدئولوژی خود را عوض میکند تا توجّه دنیای غرب را به خودش جلب بکند، به خاطر نیازهای اقتصادی و بحران مالی است. بزرگترین قدرتهای سیاسی امروز دنیا به خاطر همین فقر و نیاز محتاج شدند که آنچه که سالها و قرنها دنبال آن بودند، از دست بدهند؛ به خاطر اینکه نمیتوانند زندگیشان را اداره کنند. این بدبختی همه چیز اینها را دارد تباه میکند و آن کسانی که روی دنیا کار کردهاند و امروز دستشان جلو است، دارند ایدههای خودشان را بر دیگران تحمیل میکنند. قرآن نخواسته مسلمانها به این روز بیفتند. اگر ما به "اقم الصلاة" توجّه کنیم، امّا
» فَامْشَوْا فی مَناکِبها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِه« برای ما تکلیفآور نباشد، این برداشت انحرافی جامعه اسلامی را به سوی دیگری میبرد که متأسّفانه برده است.
اسلام که دنیا را آباد و آزاد کرد، حالا باید مسلمانها گرفتار مشکلات اقتصادی باشند و دستشان پیش کشورهای مقتدر ثروتمند غیرمسلمان برای اداره کردن خودشان و کم کردن مشکلات زندگیشان دراز باشد. من دیگر اسم کشورها را نمیبرم، شما اغلب کشورها را میبینید. ما در حکومت اسلامیمان، در جامعه اسلامی باید این فکر را در جوانان و بچّههایمان از ابتدا تا انتها از پیر و جوان و زن و مرد ایجاد کنیم که اینها اگر مسلمان هستند، به حکم قرآن موظّفند که برای تقویت بنیه اقتصادی و بهتر کردن زندگی دنیای خودشان تلاش کنند و این به عنوان یک عبادت هم حساب میشود، به عنوان رشد معنوی انسان هم میتواند به کار گرفته شود.
این مقداری که من برای شما خواندم کافی است. البتّه این دیگر سند کم ندارد و این حرفها را هم منحصراً من نمیزنم. حالا در نماز جمعه بهر حال یکی از بحثهای مهمّی که باید میشد و ما به اینجا رسیدیم، همین است که من حالا یکی دو فصل دیگر هم بعداً میگویم. البتّه به خطر آن طرفش هم باید توجّه کنیم. در بقیه مسائل دیگر پیغمبر باز توجّه به مسائل زندگی داشتند. از امام حسن(ع) هم که امروز روز ایشان هم هست، عرض میکنم که البتّه این قسمت باید در آن بحث استفاده از زینتها بیاید، ولی چون تناسب دارد میگویم. هم شیعه و هم سنّی در شرح حال امام حسن(ع) نقل کردهاند که حضرت وقتی میایستادند برای نماز بهترین لباسهایشان را میپوشیدند. گفتند ای پسر پیغمبر چرا این حالت را درست میکنید و این لباسهای زیبا را موقع نماز به تن میکنید؟
امام حسن(ع) فرمودند: خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. نمیخواهد. بندهاش وقتی که به درگاه او میآید، حالت جلنبوری به خودش بگیرد و خیال کند که خداوند این جوری میپسندد. یعنی در حالی که جسماً و روحاً با خدا ارتباط برقرار میکند، با این لباس میرود. من برای خدا زینت میکنم. خدا گفته است که "در هر مسجدی زینتتان را همراه خود داشته باشید". امام رضا (ع) هم همین طور بودند که باز ما در آستانه روز شهادت ایشان هم هستیم. علیّبنابیطالب آن قدر در اطراف مدینه نخلستان ایجاد کرده بود (آن چند سالی که جنگ نبود و علیبنابیطالب خانهنشین بود و در جامعه هم مسؤولیّتی نداشت) که افراد از هر کجا عبور میکردند میگفتند این باغ علیبنابیطالب است. البتّه ملک علی (ع) نبود.
علیبنابیطالب باغش را سرپا میآورد و وقتی باغ ثمر میداد و خریدار پیدا میکرد، میفروخت و یک بخشی را صرف احداث یک باغ دیگری میکرد و بخشی را هم به فقرا و مستمندان میدادند. جنبه تمطّع شخصی در آن نبود، ولی واقعاً این طوری است که بهترین، آبادترین و منظّمترین نخلستانهای اطراف مدینه از علیبنابیطالب بود و گاهی که ایشان امکانات مادّی نداشت که بتواند نخلستان درست بکند، میرفتند برای یهودیهای مدینه که ثروتمند بودند کار میکردند و از آنها میگرفتند.
حالا این ممکن است مال زمان بعد از پیغمبر نباشد. میرفتند برای آنها کار میکردند که در نخلستان برای آباد کردن فعّالیّت داشتند. اصلاً خواست اسلام این است و اسلام از جمعیّتی که خودش را مسلمان معرّفی میکند و خداوند امکانات در اختیار او گذاشته و این جمعیّت فقیر و محتاج است و دستش دراز میباشد و کفّار بر او سلطه اقتصادی داشته باشند، بیزار است. کسی که آب و خاک دارد و باز هم فقیر است، نفرین شده خداست. خدا این را از رحمت و لطف خودش محروم میکند. ما میدانیم که در کشور ما، الان برای کشور وسیعی مثل ما گندم و برنج وارد کردن یعنی چه. در کشور اسلامی این ننگ ماست، واقعاً ننگ است. هیچ وقت اسلام این را برای جامعه اسلامی نمیپسندد. البتّه اینها یک ریشههایی دارد و اگر روزی ما مسلمان واقعی شدیم، باید در این مسیر برویم.
پیغمبر(ص) در سایر ابعاد هم باز به بقیه جهات زندگی مادّی همین طور توجّه داشتند. پیغمبر را تصوّر نکنید که در خانهشان که بودند با اینکه جنگ و بلیّه بود و گرفتار قحطی بودند، توجّه به خانواده، بچّه، زن و فامیل و اطراف و اینهایی که جزء زندگی معمولی انسانهاست، فراموش کرده بودند. آدم خیال بکند که متّقی و زاهد بودن این است که به این چیزها توجّه نکند، پیغمبر این طور نبودند. حسابی با اینکه رهبر پرکار و پر مسؤولیّت و پرمشغلهای بودند و سالی چند جنگ را از سر میگذراندند و گاهی از سال میشد که ماهها در میدانهای جنگ بودند و خانه را نمیدیدند، ولی طبیعی زندگی میکردند. این جور نبود که ما خیال کنیم وقتی مسلمان شدیم، دیگر همه حواشی زندگی نباید در زندگی باشد. با خودشان زنهایشان را در میدان جنگ میبردند، نه برای جنگیدن. اجازه میدادند دیگران هم زنهایشان را بیاورند و با هم باشند. پیغمبر(ص) مخصوصاً مراقبت میکردند به خاطر اینکه زندگی را بیصفا و بیظرافت نکنند و خشکی بر زندگیشان حاکم نشود.
در همین حادثه وفات و رحلتشان این چیزهایی که شنیدید؛ همین لحظات مثل امروز، ایشان وقتی که در بستر مرگ بودند، امام حسن و امام حسین(ع) که دو طفل شیرین و مأنوس با ایشان بودند، توقّع داشتند که جدّشان مثل همیشه از آنها استقبال بکند، آنها را بر دوش خود سوار کند و آنها را ببوسد. پیغمبر هم دیگر خیلی بی حال بودند و نمیتوانستند، آمدند خودشان را روی سینه پیغمبر انداختند. پیغمبر در حال احتضار بودند. در این حالت دستور این است که روی سینه را سبک بکنند. حتّی لباسی اگر باشد، به نحوی لباس را برمیدارند یا پاره میکنند و یک نوع استراحتی به محتضر میدهند.
علیبنابیطالب برای اینکه پیغمبر ناراحت نشوند، خواست بچّهها را بردارد. در همان حال دیدند چشمان پیغمبر که مدّتی بود باز نشده بود، با شنیدن صدای بچّههایش که خیلی به اینها علاقه داشت یک بار دیگر باز شد و محبّتی به بچّهها کرد. با اشاره مانع شدند که بچّهها را از روی سینه شان بردارند. حضّار میگویند همان لحظه از چشمان مقدّس حضرت رسول اشکها سرازیر بود و حریصانه به بچّهها و نور چشمانشان نگاه میکرد، گویی که همه چیز از نظر مبارکشان گذشت، آن بلایا و مصیبتها. زهرا(س) گوشهای نشسته بود متأثّر، این منظره را که دید، طاقتش تمام شد؛ گریه زهرا(س) شدّت یافت. با محبّتی که بین این خانواده حاکم بوده، آدم وقتی که در این ریزهکاریهای تاریخ باریک میشود، چیز عجیبی میبیند. اینها بشدّت عاشق همدیگر بودند، همدیگر را میشناختند و میدانستند آن طرف چیست و کیست و جاذبهای که این انوار مقدّسه بین خودشان بود و همدیگر را جذب میکرد، در سطحی نیست که ما بتوانیم احساس بکنیم.
زهرا(س) از خبر شنیدن اینکه اوّلین فرد خانواده است که به دنبال پیغمبر(ص) به جوار رحمت الهی میرود و احساس راحتی میکند، آن جاذبه را نشان میدهد. یکی دو روز از فوت پیغمبر(ص) گذشته بود، زهرا(س) به هیچ نحوی آرام نمیگرفت. مینویسند از حالات حضرت زهرا(س) که بعد از فوت پیغمبر اگر کسی او را مواظبت میکرد، روزانه میتوانست احساس کند که از وجود زهرا(س) دارد کاسته میشود. فردا اگر میآمد و دیروز هم ایشان را دیده بود، میفهمید که سبکتر شده است.
اواخر به صورتی درآمده بود که تاریخ میگوید مثل سایه شده بود؛ فقط با صدای اذان بلال آرام میگرفت که منظره نماز خواندن پدرش را مجسّم میکرد. و در کنار قبر پیغمبر احساس آرامش میکرد که فاصله خودش را با جسم نازنین پدرش کم میدید. آنها با این همه گرفتاری باز آن صفا و صمیمیّت و محبّتهای خانوادگی برایشان اهمیّت داشت.
اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، "اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ."
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).
قبل از شروع بحث خطبه دوّم، یاد شهید بزرگوارمان هاشمی نژاد و شهدای عالیقدرمان، فرماندهان ارتش و سپاه را که در حادثه سقوط هواپیما هنگام برگشت از جبهه های پیروزی به شهادت رسیدند، گرامی میداریم و به ملّتمان و خانوادههای آن شهدا تسلیت عرض میکنیم. در خطبه دوّم ما بحثهای جهانی و داخلی زیادی در نظر گرفتهایم. خطبه اوّل طولانی شد، من نمیدانم به همه بحثهایمان میرسیم یا نه. اوّلین چیزی که برای من در بحث خطبه دوّم اهمیّت دارد، یک گزارشی از وضع کشور به مردم بزرگوارمان هست که من هنوز بعد از مسؤولیّت ریاست جمهوریم این گزارش را ندادهام. علّت آن هم این است که داریم کار میکنیم که شرایط کشور آن طور که هست و راهحلّهایی که برای حلّ مسائل کشور به نظرمان میآید، با شما در میان گذاشته شود.
الان یک جمعبندی (نه کامل بلکه نیمه کاملی) را خدمت شما عرض میکنم. انشاءاللّه در فرصتهای بعدی توضیحات بیشتری خواهم داد و این را حقّ مردم میدانم که از شرایط و جریانات کشور مطّلع باشند. بیشتر بحث من در میدان اقتصادی و مسائل زندگی است. یک مقدار کمی از آن سیاسی و یا چیزهای دیگر است که البتّه آنها هم باز به همین برمیگردد. ما در این فاصله، عمده وقت دستهجمعیمان را در هیأت دولت درباره برنامه به کار گرفتیم که برنامه پنج سالهمان را متناسب با شرایطی که در پیش داریم، تنظیم کنیم که بزودی آنچه که به آن میرسیم به مجلس خواهیم داد. البتّه برنامه قبلاً به مجلس داده شده، شور اوّل آن هم تصویب شده، امّا قرار ما در مجلس این بود که شور دوّم را با توجّه به شرایط جدید بعد از جنگ آماده بکند. یعنی ارقام، جدولها، مخارج و منابع درآمد و طرحها را با توجّه به شرایط جدید بیاوریم.
دولت قبل از ما این کار را کرده و پیش از آنکه در دولت تصویب شود، عمر دولت گذشته تمام شد و دولت جدید دارد آنچه را که دولت قبلی تهیّه کرده، بررسی میکند. ارقام و جداول و باصطلاح بخش کمی را به مجلس بدهد که - انشاءاللّه - در یکی دو هفته آینده این تمام میشود. حالا من بر میگردم در بحث اقتصادی مسائلی را از این برنامه عرض میکنم.
از لحاظ سیاسی، جمهوری اسلامی با پشت سر گذاشتن دوران بسیار مشکل شرایط بعد از انقلاب، محاصرههای سخت امپریالیستها و جنگ نابرابری که نیروهای اهریمنی علیه ما تحمیل کردند و تا آخر جنگ هم پشت سر دشمن رودر روی ما ایستادند و او را تحریک کردند و شورشها و همه اینهایی که درست کردند، توانست موقعیّت سیاسی خودش را در دنیا تثبیت کند، یعنی از لحاظ سیاسی تقریباً احساس ما در دنیا این است که دشمنان ما از آن مسیری که میرفتند، نتیجه نگرفتند و مایل نیستند که شرایط گذشته تجدید شود. یعنی دیدند هر چه فشار بیاورند، به تحکیم موقعیّت و استحکام انقلاب در این جامعه و بیرون از آن میانجامد. لذا ظاهراً دنبال آن راههای تجربه شده نیستند و آن تهاجم آن گونه وجود ندارد و یک نوع احساس آرامشی در سطح جهانی دیده میشود. البتّه یک مقدارش هم به شرایط عمومی بینالمللی مربوط میشود؛ یعنی الان در دنیا روحیه حاکم روحیه تشنّجزدایی است.
میبینید که آمریکا و شوروی که دو کانون این تشنّجها بودند، در خیلی از مسائل دارند به هم میرسند. شروع کردهاند به انهدام اسلحههای خطرناک و اخیراً روی اسلحه شیمیایی دارند به توافق میرسند که از بدترین نوع اسلحههاست. افغانستان را میبینیم که دارند آرام میکنند. لبنان را آرام میکنند. در فلسطین تلاش میشود، امّا هنوز معلوم نیست که به کجا میانجامد. لذا به نظر میرسد که مجموعه شرایط بینالمللی شرایط تشنّج زدایی است و طبعاً اگر بنا باشد که تشنّجزدایی باشد، خاورمیانه و بخصوص خلیجفارس که جزء مهمّترین نقطههایی است که شرط آرامش دنیاست، اگر آرامش نباشد و تشنّج باشد، جاهای دیگر نمیتواند آرامش باشد. بنابراین اوضاع سیاسی وضع گذشته را ندارد.
مسأله جنگ هم آن جوری که ما ارزیابی میکنیم، دشمن ما و طرف مستقیم ما که عراق است دیگر توان برگشت به جنگ را ندارد. او بعد از جنگ حالا که ماهها گذشته تازه دارد وقتی که پیکر جامعهاش بعد از جنگ سرد میشود دردها و جراحات دوران جنگ را احساس میکند و آن جنگافروزیای که مستقیماً خودش به تحریک دیگران آتشافروزش بود، با قرضهایی که به جا گذاشته، خرابیهایی که به جا گذاشته و با عقب ماندگیها و اسرائی که دارد و با انسانهای فراوانی که از دست داده و خانوادههای زیادی که آسیب دیدهاند و با شرایطی که در شمالش در کردستان به وجود آمده و آن همه مردم را آواره کرده و خرابیهایی که در روستاهای اطراف مرز و کردستان کرده که آنها منبع تغذیه کشور بودند، الان عراق را گرفتار کرده و جنگ را هم که آزموده و دیده چه به سرش میآید.
او دیگر توان برگشت به جنگ را ندارد و ما هم اهل تجدید جنگ نیستیم. ما نه از اوّل جنگ را میخواستیم و آن روزهایی هم که به جنگ ادامه میدادیم، برداشتمان این بود که دنیا نمیخواهد این جنگ تمام شود و اگر ما بپذیریم آنها حمله شان را با کشتن روحیه مردم ما ادامه خواهند داد. حماسه رزم را در دل مردممان گرم نگاه داشتیم تا اینکه دفاعمان را محکم کنیم و رسیدیم به آنجایی که دشمن را از نتیجه جنگ مأیوس کردیم. البتّه عراق که از قبل مأیوس شده بود و لازم بود که پشتوانههای عراق مأیوس شوند که شدند.
ما اهل تجدید جنگ نیستیم و عراق هم توان این کار را ندارد. ما احتمال برگشت به جنگ را کاملاً ضعیف میدانیم، ولی این ضعف را به این دلیل میدانم که ما نیرومندیم. یعنی اگر فرض این باشد که دشمنان ما احساس کنند ما در درون ضعیفیم، ارتشمان ضعیف است، سپاهمان ضعیف است و احساس کنند که مردم ما در جنگ شرکت نمیکنند و احساس کنند که اسلحه نداریم، باز احتمال تجدید جنگ هست و لذا ما ضمن اینکه در جنگ نیستیم و احتمال تجدید جنگ را هم کم میدهیم، آثاری از جنگ را داریم. یعنی یک مقداری از امکانات کشور را که میتوانیم ببریم صرف کارهای عمرانی و اقتصادی و رفاهی مردم کنیم، حتماً باید صرف تقویت نیروهای نظامیمان کنیم که با تقویت آنها ما اطمینان پیدا کنیم که جنگ نداریم و این کار را داریم میکنیم و نه جنگ و نه صلح هست. یعنی ما الان بخشی از نیروهایی را که در زمان صلح آنها را نباید زیر پرچم داشته باشیم، زیر پرچم داریم و داریم خرج میکنیم، اینها در جبهه ها هستند.
بخشی از امکاناتمان را داریم صرف تقویت بنیه نظامی میکنیم که عمدتاً در ساخت اسلحه و تحقیقات نظامی است که این مجموعه چیزهایی است که از عوارض جنگ است، ولی یک نوع اطمینانی به عدم برگشت درگیری در میدانها خواهیم داشت و داریم و البتّه ممکن است همیشه یک پراکندگی مسائلی پیش بیاید، امّا آنها عمر ندارد و به نظر میرسد به طرف امنیّت بیشتر پیش میرویم و لذا میتوانیم برنامهریزی کنیم.
همان طور که عرض کردم، این برنامه پنج ساله چند سال پیش به مجلس داده شده و مال دوره قبل است، امّا به خاطر جنگ نمیتوانیم برنامه پنج ساله بریزیم. معنای برنامه پنج ساله این است که از حالا ما پنج سال دیگر را ببینیم و بگوییم مثلاً در سال پنجم ما چه مقدار ارز، چه مقدار ریال، چه مقدار نیرو و امکانات میخواهیم صرف این پروژهها بکنیم. کسی که در جنگ است، نمیتواند چنین تصمیماتی برای پنج سال دیگر بگیرد و اصلاً معلوم نیست که چه اتّفاقی خواهد افتاد. لذا اینکه الان برنامه را جدّی گرفتهایم و داریم تنظیم میکنیم، خودش نشان اطمینان به وضع آینده است.
امّا در شرایط کشور همان طوری که خودتان بهتر از دیگران هم میدانید، ما در داخل کشور مشکل سیاسی نداریم. یعنی ملّت ما یک پارچه در پشت سر رهبری و دولت و مجلس و دستگاههای اجرائی و نهادهای انقلابی، همه یک جهت و در خدمت انقلاب هستند، البتّه بیبحث نیستیم. همان طور که از مجلس، جرائد و صدا و سیما میفهمید، اظهارنظرهای مختلف در موضوعات مختلف دیده میشود، امّا اینها خوب است و بد نیست. هیچوقت شما از اینکه میبینید یک اختلاف نظری در یک مسألهای در رسانهها مطرح میشود، ناراحت نشوید. اینها اگر نباشد، تمرین دمکراسی نیست، اینها وسیله آگاهی مردم است، اینها وسیله احساس حضور مردم در صحنه است و طبیعت دمکراسی و آزادی و حاکمیّت مردم همین است که باید مجلس زنده باشد، باید دولت زنده باشد، باید جراید زنده باشند، باید مطبوعات و محافل زنده باشند، دانشگاهها زنده باشند، بحث شود، حرف بزنند، انتقاد کنند و ایراد بگیرند تا اصلاح شود و این چیزها را اگر ما نداشته باشیم، اشکال داریم و این را - بحمداللّه- داریم.
در مجموع از لحاظ داخلی وضع محکم و قابل اطمینانی داریم و شرایط انجام کار در کشور مساعد است. آنچه که برای مملکت ما در این بررسیهایی که کردیم مسأله است، گرانی و تورّم موجود در کشور است. ما از آینده هم نگران نیستیم، چون کشور - بحمداللّه- از لحاظ منابع طبیعی و نیروی انسانی و استعدادهای علمی و اعتبار جهانی بگونهای است که خوب میشود پیشبینی کنیم که بعد از اجرای یکی دو برنامه پنج ساله وضع کشور به صورت یک حالت قابل قبول زندگی مادّی برای مردم در میآید و در این زمینه هم هیچ مشکلی نداریم.
مثلاً ما همین کارخانههای فولادی که الان در دست ساختمان داریم و بیشتر سرمایههایش را هم دادهایم، اگر به محصول بنشیند، پنج شش میلیون تن محصول فولاد که از سنگآهن و آهک و گاز خودمان برمیداریم، به مردم میدهیم که الان ما یک میلیون و خردهای داریم و این در ظرف چهار، پنج سال آینده عملی است. یا مثلاً گاز که الان به تعداد کمی از جاهای کشورمان رسیده، در این برنامه پنج ساله اوّل و دوّم تقریباً به همه جای کشور میرسد و باز هم گاز زیاد است و بگونهای است که سوخت نفت که حالا میسوزانیم، میتواند به ارز و طلا تبدیل شود و به مملکت برگردد. اینها الان دود میشود و از بین میرود.
چهارصد، پانصد سال گاز زیر زمینمان خوابیده و مملکت میتواند از لحاظ سوخت و انرژی کاملاً قوی میشود و اینها مال آینده است. از لحاظ پتروشیمی همین کارخانههایی که در دستمان است، کارخانههایی که الان با دلار از بیرون مواد برایشان میخریم و به طور ناقص کار میکنند، از پتروشیمی محصول خودمان کار کنند و کارخانههای جدیدی هم که طرّاحی شده آنها هم کار میکنند. بنابراین آینده تحقیقاً خوب و روشن است. آنچه که مسأله است، مسأله فعلی است که گرانی و تورّم یک مقدار زیادی زندگی مردم را تحت فشار دارد و (البتّه قشر مستضعف را). آنهایی که وضعشان خوب است، برایشان خیلی تفاوت ندارد. آنها بهر حال چیزی میخرند و درآمدشان زیادتر است و هر چه گران شد، آنها درآمدشان بیشتر میشود. آنهایی که زندگی سالم میخواهند بکنند و آلوده نیستند و با حقوق و مزدشان میخواهند کار کنند، من کاملاً احساس میکنم که در زندگی مشکل دارند و ما باید این مسائل را دنبال کنیم. من یک مقدار از ریشهها و عوامل میگویم و یک مقداری هم از راهحلّها.
دلیل عمده گرانی دو سه نقطه است که حالا قابل ذکر است. البتّه بحث خیلی طولانی است و با این بحثها در یک خطبه نیم ساعته میشود فقط یک تابلوی خیلی گنگی از آنها ترسیم کرد. یک دلیل ما کمبود تولید است. ما واقعاً تولیدمان الان به اندازه نیاز مردم نیست، یعنی اگر فرض میکردیم آنچه هست طبیعی بود و آنچه که تولید میشد همه به دست مردم هم میرسید و عادلانه هم تقسیم میشد، باز هم به اندازه نیاز مردم نبود. کارخانههای ما نوعاً بعضیها زیادتر و بعضیها کمتر ولی معدلش 30، 40 درصد کار میکنند. مثلاً ما اگر امروز باید هفتصد میلیون متر پارچه ببافیم، در سال، چهارصد میلیون متر میبافیم. اگر بناست فرض کنید یک میلیون مثلاً دوچرخه تولید کنیم سیصد، چهار صد هزار تولید میکنیم. البتّه مثال میزنم. وضع این طوری است. بنابراین آنچه که در صنایع تولید میشود، به اندازه نیاز مردم نیست.
کشاورزی هم همین است. وضع کشاورزی الان این طوری است که دارید میبینید، ما میلیونها تن گندم وارد میکنیم، صد ها هزار تن برنج وارد میکنیم. صدها هزار تن شکر وارد میکنیم. روغن نباتی، ذرّت، گوشت، کره و پنیر و چیزهایی که حالا به صورت کوپنی دست مردم را میگیرد، وارد میکنیم که با دلار نفتی وارد کشور میشود؛ یعنی نفت میفروشیم و اینها را وارد میکنیم و به شیوه بدی هم تقسیم میشود. یعنی این شیوهای که الان دولت دارد زندگی مردم را اداره میکند و در حال جنگ اتّفاق افتاده، بدترین نوع اداره مردم است. ما الان گندم را خودمان از کشاورز خودمان کیلویی ده تومان میخریم، خرج حمل و نقل و سیلو را هم میکنیم، بعد میآییم آرد را به نانوایی میدهیم دوازده ریال. یعنی ده تومان میخریم و خرج هم میکنیم، امّا به مردم میدهیم 12 ریال و این معلوم است اگر آدم بخواهد 50 میلیون آدم را این جوری نان بدهد، ده تومان بخرد و یک تومان بفروشد، مشکل خواهد بود. شکری را هم که به مردم میدهیم، همین طوری است. این شکری که ما تولید میکنیم که از دست کارخانه تولید کننده خودمان میگیریم، آن قیمت واقعی که تازه از ما ارز هم میگیرند و میسازند بیش از 30، 40 تومان تمام میشود. ما به شما میدهیم 27 ریال و برنج را هم خودتان دارید میبینید، قیمت بازارش چقدر است و قیمتی که دولت میدهد چقدر است.
این سبک ادارهای که ما الان داریم، فقط در جنگ قابل توجیه است. یعنی به این روال اگر تا همیشه دولت بخواهد مردم را اداره کند، کار عاقلانهای نیست و دولت هم از جیب خودش نمیدهد؛ از جیب شما میدهد. این نفت مال شماست. این دلاری که تبدیل میشود به ریال و بعد همین گندم ده تومان را به شما برمیگرداند یک تومان، این پول شماست. تازه بعضی از روستائیها هم از این یک تومان استفاده نمیکنند، یعنی شهریها عمدتاً استفاده میکنند که خودش یک کار غیرعادلانهای است.
البتّه دولت اگر بخواهد به روستائیان هم همین طوری بدهد، عملاً غیرممکن است. چنین چیزی امکان ندارد، کمبود هست و این کمبود واقعی است. به طور جدّی کمبود است و تولید کم است. البتّه ما در برنامه پنج ساله اگر برنامهمان درست انجام شود، بعد از پنج سال اینها را دیگر وارد نمیکنیم. یعنی برنج، گندم، ذّرت و امثال اینها قابل تحصیل است.
مسأله دوّمی که ما در کشور اشکال داریم، توزیع است که این قسمتی هم که گفتم، خودش هم از بخش توزیع حساب میشود. یعنی شیوه توزیع درست نیست و این را هم جنگ به ما تحمیل کرده است. همین که هست هم درست توزیع نمیشود. یک عدّهای از مردم به هر دلیلی به آسانی به اینها میرسند و یک عدّهای هم نمیرسند. یعنی آن چیزهایی که دولت کوپنی کرده، بهر حال دیر یا زود به دست مردم میرسد، امّا اینکه کوپنی نیست عادلانه به دست مردم نمیرسد. این هم اشکالاتی در سیستم توزیع هست؛ برای اینکه بنا نبود این جوری شود، این یک چیز موقّتی بوده که تنظیم شده که باید بعداً به عرضه و تقاضا برگردد و از شبکههای توزیع معمولی به بازار برود و مردم بتوانند به طور عادّی بروند و بخرند و این فسادها نباشد. امّا این واقعیّت وجود دارد که این شکل توزیع الان هست و یک نوع بیعدالتی از این طریق به مردم تحمیل میشود.
در این توزیع یک نقطه دیگری است که آن سوءاستفادهها و احتکارها و مظالم میباشد که این یک پایه دیگری هم دارد که جزء مشکلات ماست. این مشکل سوّم است و آن دو مشکل به هم مربوط میشود. نقدینگی بسیار زیادی الان در دست مردم است. این مقدار پولی که ما در دست مردم داریم، خودش یک خطر جدّی برای اقتصاد کشور است. علّتش هم این است که این پولها در دوران جنگ خرج تولید نمیشده؛ یا در جنگ مصرف میشده که دوباره در بازار و به دست مردم بر میگشته، یا میرفته کالای خارجی میخریدیم و میآوردیم و میدادیم دست مردم و به عناوین مختلف این پولها کسر بودجهای بوده که دولت هر سال داشته است. شما اگر مجلس را گوش میدادید و بودجه را الان ببینید، خواهید دید که هر سال یک رقم بلندی در بودجه هست که این مقدار کم داریم و از بانک مرکزی میگیریم و قرض میکنیم.
معمولاً در ماههای آخر سال عنوان میشود که بودجه کم است و بودجه را دوباره به مجلس میآوریم. بنابراین یک بدهی سنگینی دولت به بانکها دارد که این باعث شده این بدهی در دست مردم باشد؛ یعنی پولهایی که خرج شده و به دست مردم رسیده است. خوب، اگر پول در دست مردم بود و میدان فعّالیّت تولیدی هم بود (یعنی این پول کارخانهای را تأسیس میکرد، مزرعهای را به وجود میآورد و یا کارگاهی احداث میکرد و از اینها محصول به دست میآمد) این مسأله رونق اقتصادی و کار و شغل به وجود میآورد که خیلی خوب بود، ولی این طور نیست. یعنی الان در کشور ما مردم پول دارند و شاید خیلی از آنها هم مایل باشند که کارخانه احداث کنند، خیلیها هم موافقت اصولی دریافت کردند، ولی برای ساخت یک کارخانه ماشین لازم دارند که باید بخشی از آن از خارج بیاید. تازه، کارخانه را وقتی احداث کردند، مواد احتیاج دارد که آن نیز باید از خارج وارد شود. برای این است که این پولها در دست مردم مانده است.
یک عدّه از این مردم که پول دارند، آدمهای خوبی نیستند؛ آدمهایی سودجو هستند و قانع به حقّ خودشان نیستند و کاری به مشکلات مردم ندارند، پولشان را ناسالم به بازار میآورند. وقتی که انبوه پول او در اختیارش باشد، یک دفعه میتواند برود سراغ یک جنس، مثلاً کلّ برنج را در بازار بخرد و به انبارها ببرد. به محض اینکه برنج را از بازار جمع کنند، قیمت برنج بالا میرود و اهرم آن در دست اینها خواهد بود و دیگر پایین نخواهد آمد. یک دفعه میگویند سیب زمینی را بخریم ببریم در انبار برای سود بعدیمان، میآیند در بازار و این کار را نیز انجام میدهند.
این افراد ضدّ انقلاب و یا سودجو هستند، یعنی غرق در مال دوستی و حساب بانکیشان هستند. تازه سالمترین این پولها پولهایی است که در بانک میگذارند تا بانک با آن پولها کار کند. خوب، بانک هم وقتی که مصالح در کشور نباشد، نمیتواند با آن پولها کار کند. بانکهای خود ما هم همین الان یک چنین میدانی را برای تولید ندارند، برای اینکه تولید چیزهایی را میخواهد که به اندازه کافی در مملکت نیست. پول وقتی در بانکها جمع میشود، مشکل برای بانکها به وجود میآورد. این پول فراوان اضافی که در دست مردم است، یکی از مزاحمهای جدّی توزیع در مملکت است. مخصوصاً آن بخشی که دست افراد ضدّانقلاب، بیتفاوت، سودجو و محتکر و بیانصاف است که متأسّفانه بخش عمدهاش دست آنهاست.
همانهایی که در این نابسامانی جنگ وقتی بچّههای مردم در جبهه ها خون میدادند، خونهای مردم را در شیشه کرده و تبدیل به پول میکردند، اگر بخواهند، روی ارز هم فشار میآورند. همین ارز بیجهت بالا نمیرود؛ با ارز بازی میکنند. یعنی برای اینکه درآمد داشته باشند، همین پول سراغ ارز میرود و با ارز و یا با طلا و غیره این طور بازی میکند. پس بنابراین کمبود واقعی سوءتوزیع از سیستم توزیعی است که به خاطر محدودیّتها در زمان جنگ درست شده و متناسب با طبیعت جامعه نیست، یک حرکت غیرطبیعی است که برجامعه تحمیل شده است و وجود پولهای فراوان در دست انسانهای ناباب و ناصالح که فشار میآورند، چیزهایی است که میتواند روی اجناسی و بیکاریای که در بازار وجود دارد، اثر بگذارد. یک عدّه زیادی از مردم به خاطر اینکه کار تولیدی نیست و شغل ندارند، مجبورند برای امرار معاششان به بازار بیایند، خیلی از اینها را نمیشود ملامت کرد. یعنی اجباراً وارد این کار شدهاند. من بارها گفتهام یک جوانی که از کنکور رد شده، تحصیل نمیتواند بکند، کارخانه و مزرعهای هم نیست که او را بپذیرد و برای اداره خودش یک خرجی لازم دارد و اگر هم زن و بچّه نداشته باشد، میرود یک پاکت سیگار و یا یک زیرپیراهن از مغازهای میگیرد و مقداری آن طرفتر میفروشد و یا کوپن کس دیگری را میگیرد و میفروشد. به نحوی باید زندگی خودش را اداره کند.
قشر وسیع و بیکاری که در کشور ما هستند که اینها بالاجبار به خاطر جنگ و بعد از جنگ بیشتر و به خاطر رکود تولید بر کشور تحمیل میشوند و عدّه زیادی از آنها هم چارهای جز واسطهگریها و دست به دست کردنها و گرانفروشیها ندارند تا اینکه بتوانند حدّاقل خودشان را در حدّ بخور و نمیر حفظ کنند مشکل دیگری برای ما است که وجود دارد. ما باید بگونهای حرکت کنیم و راهی را برویم که به طور ریشهای این مسائل را حلّ کنیم.
ما راههایی را اندیشیدهایم و الا ن هم داریم کار میکنیم، این کار من هم نیست، کار دولت قبلی بوده است. اصلاً دولت قبلی و این دولت و هر دولتی هم که بعد بیاید همین جریان را باید ادامه بدهد تا اینکه بشود بعد از دوران جنگ کشور را تبدیل به یک محیط سالم اقتصادی کنیم، که من عرض کردم من آینده را بسیار درخشان میبینم، امّا ما باید از این مرحله عبور کنیم. اگر بخواهیم از این مرحله بخوبی عبور کنیم، یک همکاری و یک همدلی جدّی بین مجریان و مجلسیان و دستاندرکاران قضاء و خود مردم لازم است. یعنی اگر این مجموعه با هم همکاری کنند، خیلی خوب میتوانند از این مراحل عبور کنند و مشکلات را پشت سر بگذارند و به جای دیگری برسند.
ما طرحمان روشن است. ما در درجه اوّل در این برنامه پنج ساله روی تولید باید فکر کنیم، باید تولید را بالا ببریم. این تولید هم به دو نحو میتواند باشد: یک جور این است که همه همّتمان را روی کارهای مادر و تولید های زیربنایی ببریم که در پایان برنامه به تولید ماشین و ابزار و تولید کالاهای موادّ اوّلیه و واسطه برسیم و منابع زیر زمینی و رو زمینیمان را نقد کنیم و در تمام این دوران تا به آنجا میرسیم به مردمان بگوییم که کمربندهایتان را ببندید و با کمبودها بسازید تا ما برسیم به مثلاً ده میلیون تن فولاد، ده میلیون تن محصولات پتروشیمی و این مقدار موادّ معدنی و این مقدار کشاورزی و.... که یک طرف است.
اگر این راه را بخواهیم برویم، باید از این به بعد خیلی از چیزهای خارجی هم که میخریم نخریم. ما الان تقریباً یک سوّم، بلکه 40 درصد از ارزمان را برای کالاهای مصرفی (یعنی برای گندم شما، برای شکر شما، برای روغن شما، برای ذّرت شما، داروی شما و آن چیزهایی که اگر نباشد نمیشود زندگی کرد) داریم مصرف میکنیم. خوب، به نظر میرسد مردمی که جنگ را پشت سر گذاشتهاند و طبقه مستضعفش این همه مرارت اقتصادی دیده است، نمیشود بدین نحو با اینها برخورد کرد. یعنی در این فرض ما باید به این کارخانههایی که الان در سراسر کشور پخش هستند، بگوییم تعطیل و یا نیمه تعطیل بمانند و کارگرانشان در آنجا نباشند، چون دیگر بودن کارگر و حقوق گرفتنش و کار نکردنش عملی نیست. همین حالا به خاطر اینکه اینها کارگر دارند و کم کار میکنند، بعضیهایشان مجبور میشوند قاچاقی و برخلاف مقرّرات جنسشان را بیاورند و در بازار آزاد بفروشند تا بتوانند حتّی حقوق کارگرانشان را بپردازند. چون این شرایط برایشان دارد به وجود میآید، تازه آن هم قابل ادامه نیست. لذا ما یک حالت واسطهای پیدا کردهایم. در درجه اوّل سنگینی برنامه را روی کارهای مادر و اساسی انداختهایم؛ مثل انرژی، کشاورزی (در درجه اوّل) شیلات، دامداری، فولاد، پتروشیمی و کارهای اساسی معدنی که داریم.
اینها همّت اصلی برنامه است که وقتی جدول برنامهها پخش شد، خواهید دید که چه مقدار به طرحهای مهم بها داده است. در درجه دوّم ما باید الان تلاش کنیم که از امکانات موجود تولیدی خودمان با ظرفیّت کامل استفاده کنیم، یعنی کاری کنیم که این کارخانههایی که الان ماشین، نیرو، مدیر، برق، آب، زیربنا و همه چیز هم دارد و فقط منتظر این است که ورق بگیرد و به شما مثلاً یخچال یا رادیو، یا وسیله کارگاههای کوچک یا نجّاری تحویل بدهد، عمل کنند؛ ما به این کارخانه ورق بدهیم تا بتواند محصولاتش را بیرون بیاورد و یا به کارخانه پارچه بافیای که همه چیز را دارد و منتظر این است که الیافی به او بدهیم و یا پشم و پنبهای به او برسانیم، کمک کنیم تا بتواند محصولش را به بازار ارائه بدهد.
البتّه اینها همهاش ارزش افزوده دارد، یعنی این طور نیست که اینها ضرر داده باشند. نوعاً در این وضعی که در بازار است، ارزش افزوده بالایی دارد. که ما این راه دوّم را نیز انتخاب کردهایم و در محاسبهای که در هیأت دولت انجام دادیم، اگر علاوه بر ارزی که الان ما داریم به صنایع میدهیم ( حدود سه و نیم تا چهار میلیارد دلار، منتها این مقداری که ما میدهیم در حدّ همین ضرورتهای ابتدایی است که دستگاهها و مردم لازم دارند) دو میلیارد و نیم تا سه میلیارد دلار هم اضافه به آنها در سال تزریق کنیم، این کارخانهها کار خواهند کرد. با کار کردن اینها یک رونق نسبی در مملکت به وجود میآید، محصولات آنها وقتی به اندازه کافی و آن مقدار که ظرفیّت دارند تولید شود و به بازار بیاید و روش توزیع را نیز سالم کنیم که به وضع موجود نباشد، این مسأله میتواند به زندگی مردم در قسمتهایی رونقی بدهد.
البتّه شرطش این است که درست اداره شود و بخوبی به دست مصرف کننده برسد. این کار را ما داریم طرّاحی و برنامهریزی میکنیم. در ضمن به کشاورزی اولویّت بدهیم که ما امسال گفتهایم از پیش سم و کود و ابزار درو و کاشت و این چیزها را جلوتر در موقع مناسب به کشاورزان بدهیم تا به خاطر تأخیر بیخود منابع کشاورزی ما از دست نرود. این کارها در برنامه درج شده است. کار دیگری که ما باید بکنیم، مسأله توزیع و قطع دست نیروهای اهریمنی از سر مردممان است که از کارهای اساسی و مشکلی است که در برنامهریزی آدم ممکن است تصمیم بگیرد، ولی در اجراء قطعاً به همکاری مردم نیاز دارد.
اگر بنا باشد این نقدینگی که الان در دست مردم و دست آن شیاطین است، باز برود در اختیار آنها و راهش را به انبارهای احتکاری پیدا کند، و باز از طریق واسطهها و دلاّلها بخواهد هی اضافه قیمت پیدا کند و به دست مردم برسد، باز مشکل برای مردم درست خواهد کرد. (البتّه مشکل هست، مشکل را اضافه خواهد کرد) لذا باید روی این موضوع هم برنامه ریزی کنیم. خوشبختانه قانون تعزیراتیای که مجمع تشخیص مصلحت این اواخر نوشته است، آماده است که وسائل اجرائیش را نیز وزارت بازرگانی دارد با همکاری اصناف آماده میکند که در این مرحله ما بتوانیم از این استفاده کنیم.
من یک مثالی برایتان در مورد سیب زمینی میزنم: اینهایی که در مملکت هست، بعضیهایش واقعاً کم است. این موضوع قابل قبول است، ولی بعضیهایش واقعاً کم نیست و موجود میباشد؛ همین سیب زمینی. الان طبق آماری که در مورد سیب زمینی از مزارعمان داریم، سیب زمینی کشت شده امسال بیشتر از نیاز موجود است و ما هم دستور دادیم که صادر نشود، جلوی صادراتش را نیز گرفتهایم که در مملکت بماند. سیب زمینی هم یک نوع غذایی برای مردم است. شما میبینید در این ده پانزده روز اخیر یک عدّه آدم سیاه کار و همین شیاطینی که من گفتم که پولهای انبوه بدان نحو دارند، به جان سیب زمینی افتادهاند، چون میدانند مردم برای زمستانشان دارند میخرند و سیبزمینی که برای کشاورز در یک قیمت محدودی چقدر تمام میشود، حتّی میروند سر مزرعه خیلی گرانتر از او میخرند و میبرند به جاهایی که خودشان میخواهند که این وضع را به وجود بیاورند.
ما باید با این مسأله مبارزه کنیم و این مبارزه بدون همکاری مردم نمیتواند اتّفاق بیفتد؛ یعنی، اگر بنا باشد دولت تصمیم بگیرد قیمتی برای سیب زمینی، پیاز، برنج، نخود، لوبیا و برای کالاهایی که اکنون در کشور وجود دارد تعیین کند (کالاهایی که نیست شرایط دیگری دارد. ما باید به گونه دیگری آنها را حلّ کنیم. کالاهایی که هست اگر دولت تصمیم بگیرد قیمت و برای متخلّف مجازات تعیین کند) ولی مردم به خاطر نیاز شخصی خودشان بروند بخرند دولت موفّق نخواهد شد و کار از پیش نخواهد گذشت. پس از یک دوره فشار و یک عدّه زندانی و جریمه و دربه دری که برای یک عدّه پیش خواهد آمد، دوباره وضع به وضع سابق برمیگردد.
ما داریم برنامه ریزی میکنیم، الان وزارت بازرگانی و سایر مسؤولان مربوطه دارند روی کالاها به ترتیب برنامه ریزی میکنند و به ترتیب قیمتها را برای کشاورز، بارفروش و فروشنده مغازه تعیین میکنند و اعلام خواهند کرد. وقتی قیمت اجناس اعلام شد، مردم باید همکاری کنند؛ اگر جایی گرانتر از قیمت میداد نخرید.
عرض کردم اینها باید با هم باشد، رفتن دنبال تولید طولانی است، این طور نیست که ما تا الان که تصمیم گرفتیم، عملی شود. ما الان ارزی در اختیار نداریم؛ چون تازه داریم برنامه را تصویب میکنیم، باید اوّل مجلس تصویب کند. البتّه اگر مطمئن باشیم که تصویب میکند، میتوانیم جلوتر بریم و اعتبار تعیین کنیم. راهانداختن کارخانهها و کارها و آن برنامهها کاری است که ما داریم تعقیب میکنیم. من عرض کردم این بازار چند نرخی و آلوده به نفع اشرار است. آنها همین را میخواهند و مقاومت میکنند که این وضع به هم نخورد و همه همّتشان را به کار خواهند گرفت. ما هم از آنها خیلی توقّع نداریم، البتّه توقّع ملّی و انسانی داریم. بهر حال هر کس یک ذّرهای بوی انسانیّت داشته باشد، از این محیط لذّت نمیبرد. این تبعیض و این شرایطی که هست برای همه نگران کننده و خطرناک است. ولی کسانی هستند که به این مسائل توجّه ندارند. امّا توده مردم و عمده مسلمانان کشور ما که از اوّل با آنها انقلاب کردیم و با آنها دفاع کردیم و با آنها جنگیدیم و با آنها انتخاباتها را انجام دادیم و انقلاب را به اینجا رساندیم، تودهای است که تحقیقاً و قلباً از چنین برنامههایی راضی است البتّه توضیحات را وزرای مربوط در زمانی که برنامه ها بخواهد اعلام شود خواهند داد. وقتی که اعلام شد، باید یک عزم ملّی پشت این کار باشد و مجریان و وزرای کشور را حمایت کند و من تردیدی ندارم که اگر ما اینها را هماهنگ کنیم، حرکت برنامهای به سوی تحکیم موقعیّت زیربنایی کشور و استفاده از ظرفیّتهای فعلی خواهد رفت که وقتی ظرفیّتهای مادر همه آمد، مجموعه صنعت مستقل میشوند. الان صنعت وابسته است. الان ما باید با ورق خارجی در کشورمان مثلاً یخچال بسازیم. امّا وقتی که کارخانه فولاد مبارکه خودمان به تولید نشست، دیگر این صنعت وابسته نیست. چون صنعتی است که در داخل کشور خودمان حاصل میشود. الان مثلاً کارخانه پارچه بافی ما که الیافش از ژاپن میآید، وابسته است.
بنابراین در این مقطع تلاش خودمان را در جهت تأمین موقّت به کار خواهیم برد. کار دیگر ما بر هم زدن بوروکراسی دولتی موجود بر سر راه حرکت مردم است. طی چند روزی که مشغول کار هستم، گزارشاتی که از وضعیّت گمرکات، صادرات و واردات و دیگر مراکز صدور گرفتم که وضعیّت تأسّف باری را ترسیم میکند. در پی مشاهده چنین وضعیّتی یکی از افراد نزدیک خود را به فرودگاه تهران - که به عنوان پیشانی کشور به منظور ورود و خروج محسوب میشود - فرستادم تا گزارشی از وضعیّت آنجا برایم بیاورد. واقعا" آنجا ننگ جامعه و انقلاب اسلامی است. مثلاً هواپیمای مسافر مستضعفی که قصد حرکت به سوریّه دارد، میبایستی ساعتها معطّل بماند تا مقرّرات دست و پاگیر انجام شود. به طور مثال یک خانم روستایی که قصد دارد سجّادهای با خود ببرد، او را ساعتها معطّل میکنند و میپرسند که این چیست که با خودت میبری؟ و یا اگر قصد دارد یک جعبه گز با خود ببرد، جعبه گز را گرفته و آردهای آن را به سرش میریزند و یا وقتی هواپیمایی از خارج وارد میشود، به اسم کنترل اجناس، ساعتها مردم را در فرودگاه معطّل میکنند که باید مقرّرات انجام شود.
در آنجا مقرّرات نادرست حاکم است. فردی را که به فرودگاه فرستادم، از نصف شب تا بعد ازظهر تمامی پروازهای داخلی و خارجی را کنترل کرده و آمده بود و میگفت که در آنجا به اسم کنترل مردم را ضدّ انقلاب میکنند و هیچ چیزی هم به دست نمیآورند. در گمرکات دیگر هم کم و بیش وضع به همین صورت است. البتّه اینها مقرّرات است و کارمندی که میخواهد این مقرّرات را انجام دهد، کاملاً گیج میشود.
در امر صادرات نیز وقتی میخواهند کالای فردی را با کشتی حمل کنند، نصف اجناس را تلف میکنند. در خصوص واردات نیز چنین معطّلی و وضعیّتی وجود دارد. بر فرض مثال اگر فردی بخواهد با ارز خود مقداری شکر وارد کشور کند، به جهت وجود وضعیّت ناسالم عزا میگیرد. البتّه در میان واردکنندگان افراد ناباب و ناصالح وجود دارد و مأمورین نیز با اینها خوب نیستند و براین اساس چنین اتّفاقاتی رخ میدهد. یکی از کارهایمان این است که مقداری مقرّرات دست و پاگیر و مزاحمتهایی را که در مرزهای ما برای بیرون بردن امکانات صادراتی و برگرداندن پول به صورت کالاهایی که مورد نیاز مردم است وجود دارد، اصلاح کنیم. البتّه نکته بسیار مهمّ ما میدان دادن به پولهای سرگردان است که این افراد آمده و سرمایه خود را به جای به کارگیری در کارهای دلاّلی و واسطهگری و احتکار به صحنه تولید هدایت کنند.
با توجّه به برنامههای پیشبینی شده و همکاری مردم و دولت و مجلس اگر این پولها در امر تولید به کار گرفته شود و ما شرایط تولید را برای کشور فراهم کنیم، شما میتوانید امیدوار باشید که طیّ دو، سه سال آینده کشورتان جزء کشورهایی خواهد بود که دارای اقتصادی سالم براساس سیاست سالم، مستقل، غیر وابسته و متّکی به خود و به عنوان یک کشور اسلامی در عرصه جهانی خودنمایی کند.
ما از کسبه، به ویژه بخشی که واسطه رسیدن کالاها به مردم هستند، انتظار داریم در این مقطع تقوای لازم را مراعات کنند و به سود قابل قبول اکتفا نمایند و به احتکار و اقداماتی که مناسبشان نیست، دست نزنند. از مردم نیز انتظار میرود وظیفه خودشان را در نظارت انجام دهند و از مسؤولان اجرایی نیز انتظار میرود آن تکلیفی را که به عهده گرفتند، بخوبی انجام دهند.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ، اَللَّهُ الصَمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.