خطبه اوّل
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
2877 اَلْحَمْدُِللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ
وَعَلی آلهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. »أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ
الرّجیم "وَ ابْتَغِ فیما اَتاکَ اللَّهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ
مِنَ الدُّنیا"، » اُوُصیکُمْ عِبادُاللَّهُ بتَقْوَی اللَّه«.
ادامه بحثهای در بحث عدالت اجتماعی موضوعی برای ایجاد تعادل در بحثها باز شد که عدالتاجتماعی اعتدال در زندگی است. چند خطبه را که در گذشته در این خصوص بیان شد فهرست وار اعلام میکنم. در یک خطبه گفتم اسلام برنامه زندگی است و در خطبه دیگری گفتم این برنامه به صورت معمّا پیچیده و غیرقابل فهم و درک نیست. در یک خطبه دیگری گفتم این برنامه مشکلآفرین و زحمتافزا نیست، بلکه با طاقت انسانها تنظیم شده، به طوری که بدون هیچ اشکال و زحمتی مردم بتوانند برنامههای اسلام را انجام دهند[t1].
در خطبه آخری که در این باره مطرح کردم، دید اسلام را درباره انسان، دنیا و آخرت مطرح کردم که زمینه برنامههای زندگی را در اسلام باز کنم. امّا به دلیل ناقص ماندن بحث آخرم لازم است توضیحاتی در اینجا بدهم: گفتم که دیدگاه اسلام و قرآن درباره انسان این است که انسان موجودی است ابدی و زندگی انسان جاویدان است که این زندگی در رحم مادر به عنوان انسان شروع میشود که قبل از آن انسان نبود و چیزهای دیگری در عوالم طبیعت است.
در رحم مادر انسان شکل میگیرد، همان جا که قرآن میفرماید: "مبارک باد چنین خلقتی"، این نقطه آغاز زندگی و نقطه بیپایان است؛ یعنی تا ابد هر کس که انسان باشد، تا ابد انسان هست و به زندگی ادامه میدهد. البتّه این زندگی درجات، مراحل و کیفیّات مختلفی دارد. محیط فرق میکند و عالمی که در آن زندگی میکنیم، تفاوت دارد. در دنیا دوران کهولت و جوانی است و برزخ عوالم مخصوصی برای خودش دارد و آخرت هم عوالمی مخصوص به خود دارد و بعد دوران آخر زندگی است که ما از آنجا خیلی چیزی نمیدانیم. (البتّه غیر از آنچه در قرآن گفته است) قرآن هم به فهم ما تعبیر کرده، آنچه از مطالب قرآن استنباط میشود، این است که در آنجا سعادت مطلق و ابدی است و شقاوت ممکن است زمانش محدود باشد و برگردد به سعادت و برای بعضیها همیشگی باشد.
اسلام برنامه سعادت دوران زندگی انسان است، یعنی از بدو تولّد در رحم تا آخر. طبیعی است یک قسمتش برای ما قابل فهم نیست. گفتم که اسلام این دوران ابدی را به هم مربوط میداند. این طور نیست که این دوران کاملاً از هم جدا باشد، برعکس کاملاً به هم مربوط هستند.
نکته دیگر اینکه زندگی قسمت و دوران اوّل در کیفیّت دوران دوّم و سوّم تأثیر دارد، یعنی ما برزخ خودمان را اینجا میسازیم. گفتیم قطعه و دوران اوّل محدود است، ولی چون در ارتباط با آخرت است ما نباید محدودیّت برای آن تصوّر کنیم. زندگی دنیا به یک معنی مقدّمه آخرت است، امّا به یک معنا جزء آخرت است و به هم مربوط است. در بعضی از تعبیرها آن چنان دنیا و آخرت به هم مربوط میشود که تشخیصش مشکل است. اهمیّت دوران آخر نسبت به دوران اوّل قابل مقایسه نیست؛ چون بعد از چند سالی ما آن قطعه و دوران را شروع میکنیم و آن دیگر ابدی است.
مسأله دیگری که باید رویش تکیه کرد، این است که اسلام برخلاف خیلی از مکتبهای دیگر دنیا آخرت را به طور اصولی مزاحم هم نمیداند. یعنی این طور نیست که از لحاظ طبیعی و اصولی بین زندگی دنیا و آخرت تضاد باشد. بلکه میتواند هم دنیا را داشته باشد، هم آخرت را. هم اینجا و هم آنجا میتواند سعادتمند باشد و برعکس آن هم هست؛ هم اینجا و هم آنجا میتواند بدبخت باشد. میتواند در دنیا مشکل داشته باشد و در آخرت آسایش، البتّه مواردی پیش میآید که بین یک سعادت دنیوی و یک سعادت اخروی تضاد پیش میآید که اینجا حکم عقل و شرع این است که انسان باید آخرت را انتخاب کند. این تضاد در فطرت نیست، بلکه در وضع خودمان است. یعنی ما زندگی را آن چنان میسازیم که گاهی دنیا و آخرت در موردی به تضاد میافتد.
اسلام، خواهان خوب، ادّعای ما این است که بگوئیم اسلام برنامهای برای تأمین سعادت با سعادت افراد همان دید مخصوص اسلام برای تمام دوران زندگی است. مدّعا این است که اگر یک فرد مسلمان واقعی باشد و به اسلام ناب عمل کند، هم در دنیا و هم در آخرت سعادتمند است و کلّ زندگی را میتواند با سعادت همراه داشته باشد و در همه حرکاتش احساس لذّت و کمال کند. زندگی انسان هم در این برنامه رو به کمال است، یعنی توقّف نیست؛ حالت تصاعدی و تکاملی دارد.
به هر اندازه که انسان خودش را در این چهارچوب اسلام سهل، معتدل و بدون زحمت قرار بدهد، به همان اندازه در مسیر تکامل حرکت و همراه با سعادت زندگی میکند. از مشقّتها و نکبتها دور میشود که اینها در برنامه اسلامی وجود دارد. ما ادّعایمان این است که امروز در روی زمین و در اختیار بشر جز این برنامه به صورت کامل هیچ چیز نیست. هر مقدار از این برنامه در اختیار دیگران قرار گیرد، آنها سعادتمند میشوند. ممکن است ما مشترکات زیادی با بسیاری از ملّتها داشته باشیم که در عمل یک کار داریم میکنیم، منتها آنها با عقل و سنّتشان دنبال آن هستند و ما در یک مجموعه مکتبی اینها را پذیرفتیم و ممکن است خیلی چیزها را که به نام اسلام عمل میکنیم، مال اسلام نباشد که مواردی را در بحثمان میآوریم.
پس بحث این است که ما دنبال سعادت هستیم. خداوند هم همین را خواسته است. نکند فکر کنید که ما دنبال سعادتمند شدن نیستیم، اصلاً وظیفه ما این (سعادتمند شدن) است. انسان همیشه در حال تکامل است و باید همیشه دنبال سعادت باشد. آن طور که خداوند تنظیم کرده است، ما میخواهیم برنامه اسلام را بگوئیم که سعادت را تأمین میکند. از قدیم همیشه بین حکما و علمای علمالاجتماع بحث سعادت و شقاوت جزء بحثهای{P × علم الاجتماع: جامعه شناسی P}
اصولی بوده است. تفصیلهای مختلفی دارند. چهار نظریّه میشود که دو نظریه افراطی و تفریطی و دو نظریه نسبتاً معتدل در یونان قدیم و هند چنین بوده. ما هر قدر به تمدنهای گذشته نگاه میکنیم، میبینیم این بحثها بوده و هنوز هم به همان صورتش هست.
مفهوم سعادت در یونان قدیم افرادی مثل فیثاغورث1، بقراط2 و بسیاری از دانشمندان درمکاتبمختلف دیگر بودند که سعادت را به معنویّت منحصر میکردند و برای مادیّت ارزشی قائل نبودند و همان موقع در هندوستان دانشمندانی بودند که رفاه جسمانی را مزاحم میدانستند. حالا فیثاغورث و بقراط نمیگفتند کمال جسمی مانع معنویّت است، میگفتند معنویّت تنها راه سعادت است و کاری به مادیّات نداشتند.
در همان موقع مکتبی در هندوستان بود که میگفت نه تنها مادیّات شرط نیست و بلکه مزاحم است. اگر باشد مانع میشود. و هر قدر کفه مادیّات سنگین شود، به همان اندازه کفه معنویّات سبک میشود. بنابراین باید کفه معنویّات را سنگین کرد و کفه مادیّات را سبک کرد؛ مثلاً هفته ها به خورشید نگاه میکرد تا کور شود و این کوری را برای بصیرت معنوی مفید میدانست. برای رفتن به زیارت، گاه با بدن لخت روی زمین میغلطد؛ به جای اینکه راه برود و یا از ارابهای استفاده کند. برای اینکه مرارت بکشند که کفه معنویّت را بالا ببرند، چنین میکردند. یعنی مشکلاتی را به گردن خودشان میگذاشتند تا کفه معنویّت را بالا ببرند.
وقتی که اسکندر هند رفته بود و آن ماجراهای ریاضت را دید، تعجب کرده بود. با خودش یکی از آنها را به ایران آورد که اینجا پیش او باشد. امّا او بعد از مدّتی اعتراض کرد که زندگی در کنار شما را نمیتوانم تحمّل کنم و سرانجام از اسکندر اجازه مرگ گرفت و یک خرمن هیزم درست کردند، رفت بالا و جلوی چشم همه برای جبران این مقدار که همراه اسکندر آماده بود، خودش را به آتش کشید. همین مکتب به غرب هم رفته بود. در یونان ما میبینیم رهبانیّت به ادیان هم سرایت کرده بود. بودیسم، هندوئیسم و مسیحیّت این ریاضت را دارد که اینها رهبانیّت را ابتدائاً بدعت گذاشتند.
پس ما میبینیم فلسفه ضعیف کردن کفه مادیّات یک فلسفه جدّی بوده که سرچشمهاش شرق است و به صورتهای مختلف هم جلوه میکرد. هر قوم و ملّتی به هر نحوی این را دانسته است. البتّه همان موقع هم فلسفه دیگری وجود داشته که معنویّات را واهی میدانسته و گفته همه اینها خیال است. سعادت فقط سعادت مادّی است؛ خوب خوردن، خوب پوشیدن و خوابیدن، رنج و غصّه نداشتن و آدم هر قدر که از نظر مادّی کمبود داشته باشد، به همان اندازه هم دارای سعادت کمی میباشد که دنیای مادّی امروز ما هم این گونهاند. یعنی اکثریّت دنیا امروزه دنبال سعادت مادّی هستند، ولی در گذشته شاید برعکس این حالت وجود داشته است، هر چند که در گذشته هم عامّه مردم نوعاً همین لذّات مادّی را میتوانستند درک کنند و لذا از لذّات معنوی چیز زیادی نمیفهمند.
این طرز تفکّر به همه ادیان هم سرایت نموده است و به اسلام هم در حال سرایت نمودن است، پیغمبر اکرم (ص) اوائل شروع کار خود در مدینه با همین افکار یوگا مواجه شدند که از هندوستان، غرب و یا ایران نفوذ کرده بود که البتّه پیامبر قاطعانه در قبال آن ایستادگی به خرج دادند. اسلام با توجّه به اینکه آخرت را به عنوان یک اصل معرّفی میکند، در رابطه با آن به معنویّات اهتمام بیشتری میورزد، لیکن بر روی مادّیّات هم به طور جدّی تکیه دارد و این نظریّه را که به صرف تضعیف جسم میتوان به تعالی معنی پرداخت، قبول ندارد. به اعتقاد اندیشه اسلامی در جسم سالم است که عقل سالمتری میتواند وجود داشته باشد. تمرین و ورزش جسمی و تحمّل مشکلات را به منظور بهاء دادن به معنویّت در شیوه پرورشی بر خود لازم میداند.
تحقیقاً اسلام در بین این افراط و تفریط یک راه معتدلی را در پیش گرفته است. تعبیر جامعی که در این زمینه میتوان نمود، این روایت است که »خوشا به حال کسی که مسلمان باشد و از نظر زندگی هم از کفاف و عفاف برخوردار باشد3«. در آیات و روایات وقتی انسان غور و تفحّص میکند، به طور پراکنده آمده است که یکی از بخشهای سعادت انسان را داشتن خانه خوب میداند و یا داشتن مرکوب خوب و داشتن دانش و علم را از جمله [موارد] سعادت انسان به حساب میآورد. اسلام در مجموع سعادت را امری نسبی میداند، یعنی سعادت شامل یک مجموعه عظیمی است که انسانها معمولاً از تمامی اجزای این مجموعه برخوردار نیستند. سعادت یک پدیده بینهایت به شمار میرود که حتّی در وجود پیامبر(ص) که الگو به شمار میرود، چنانچه یک روز عمرش در دنیا باقی میماند برسعادتش افزوده میشد.
همچنین بعد از مرگ هم تکمیل سعادت ضروری است که این مهمّ با دعاهای امّت و لطف خداوند تحقّق پذیر میباشد. با توجّه به آیه ذکر شده در قسمت اوّل صحبت که میفرماید: "آن چیزهایی را که خداوند به تو عطا کرده، در جهت آخرت استفاده بکن و سهم خودت را از دنیا فراموش نکن،" بعضی مفسّرین در این رابطه معتقدند که یعنی این دنیائی را که از آن برخوردار هستی، بابت حفظ آخرت خود فراموش نکن. از اعمال پیغمبر، از آیات فراوان قرآن، روایات و شیوه زندگی ائمّه و بزرگان ما کاملاً روشن است که برنامه زندگی که قرآن برای ما تدوین کرده است، به منظور حفظ دنیا و آخرتمان میباشد.
چنانچه به دلیل شرایطی دنیا و آخرت با هم در تزاحم باشند، ما باید آخرت را انتخاب نمائیم و اصالت را برای زندگی جاوید و ابدی قائل باشیم، ولی فراموش نشود که این برداشت درستی نیست که چنانچه هر قدر وضعیّت زندگی ضعیفتر باشد، آخرت انسان راحتتر میشود. بلکه برعکس بسیاری از مشکلات فردی که در آخرت پیدا میشود، ناشی از نابسامانیهای مادّی زندگی انسان در دنیا میباشد که از این ناحیه گرفتاریهائی را برای افراد، جامعه و تعلیم و تربیت به بار میآورد. ما اکنون در صدد ساختن یک جامعه اسلامی هستیم و بحث عدالت اجتماعی را دنبال میکنیم. این گونه نتیجهگیری نشود که ما نیازی به آباد کردن کشور اسلامی و رسیدگی به وضع زندگی مادّی مسلمانان نداریم.
تمامسوره108 اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
خطبه دوّم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج).
مناسبتهای هفته امیدواریم که ملّت ما بهتر از گذشته راه تقوا و پرهیزکاری را برای خود پیشه سازند. در این هفته چندین مناسبت قرار دارد که باید چند نمونه از آنها را متذکّر شویم و طبق معمول گزارشی از مسافرتمان را که به نمایندگی از طرف شما به کشور همسایه شمالی داشتیم، بیان کنیم.
اوّلین مناسبت این هفته مسأله فاجعه هفتم تیر و شهادت جمعی از بهترین عزیزان این انقلاب در دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که در آن حادثه شهید مظلوم، آیت اللّه بهشتی و جمع قابل توجّهی از شخصیّتهای کشور اعم از مجلس شورای اسلامی، دولت، دستگاه قضائی و علما و بزرگان ما به شهادت رسیدند4. این فاجعه، فاجعه بسیار تلخی برای انقلاب ما بود. یعنی در شرایطی که ما به این چهرهها احتیاج داشتیم اتفّاق افتاد و من یکی دو روز پیش تصادفاً یکی از سخنرانیهای آیت اللّه بهشتی را از رادیو - که بحث در زمینه »مرجعیّت و رهبری« بود - گوش میدادم. در اینجا دیدم که ایشان آن روز به گونهای بحث میکردند که این بحثها شبیه بحثهائی که ما امروز در این زمینه میکنیم بود و مثل بحثی که امروز ما بعد از وفات حضرت امام باید به وسیله آن منطق اسلام و مکتب اسلام را برای مردم توضیح بدهیم، کاملاً از تازگی برخوردار است.
ابعاد فاجعه در همان موقع متوجّه ابعاد این جنایت شدم که افکاری که این بزرگان هفتم تیر مخصوصاً شهید مظلوم بهشتی داشتند، تا چه میزان برای سازندگی این ملّت ما میتوانست مؤثّر باشد. خوشبختانه در آن زمانی که ایشان در قید حیات بودند، حرفهای مهمّ زیادی را با توجّه به رسانههائی که در دسترس ایشان بودند زدند که همه اینها به عنوان ذخایر فکری ملّت و انقلاب ما باقی مانده است. این نورانیّتی را که در مردم مشاهده میکنیم و مردم را تا این حد هوشیار و آگاه میبینیم، یک مقداری از آن ناشی از همین نورافشانیهایی است که بزرگانی همچون شهید مطهری5، شهید مفتح6، شهید باهنر7 و سایر شهدای ما در همان ایّام نمودند.
نقش خانوادههای ما ضمن اینکه از این خونهای مقدّس و از این مصیبت عظمی در راه نشان شهدادر دادن سبوعیّت دشمنان اسلام و مظلومیّت ملّت خودمان و خطرهائی که این{P × سبوعیّت: درّندگی P}
جامعه انقلاب را تهدید میکند استفاده نمودیم، بهرههای زیادی هم که ناشی از طبیعت خون شهید است بردهایم. ما به خانوادههای بزرگوار این شهدا تسلیت عرض میکنیم و حتماً امّت ما این بزرگان خودشان را مثل همه شهدا فراموش نخواهند کرد. شهدائی که در دوران انقلاب، جنگ و ترورها از دست دادیم - چنانچه آن مجموعه اگر اکنون در بین ما بودند نوری که به جامعه ما میتاباندند، بسیار زیادتر بود - در حقیقت خسارت محسوب میشود که جبران خلأ ناشی از وجود اینها همان خون شهدا است که خداوند آثار خون آنان را در جامعه بر جا میگذارد. خانوادههای شهدا باید عموماً در میان ما به مثابه مشعل و مرکز تجمّع باشند و اینها در طول سالهای سال میتوانند در نسلهای بعد هم عامل سازندگی محسوب شوند.
جنایت جدید اتفّاق جدید که اخیراً به وجود آمده، این است که عراقیها مساحتی حدود 30 حزب بعث کیلومتر از مرزهای کشور ما و ترکیه و عراق را تخلیه و ساکنان شهرها و عراق روستاهای عشایرنشین را به جاهای نامعلومی منتقل میکنند که این یک جنایت بزرگی است که در حال وقوع است. انتظار ما از جهانیان این است که دست بعث عراق را از ارتکاب این جنایت فجیع کوتاه سازند، چون در این مناطق شهرها و روستاهای زیادی واقع گردیده است.
این نوار که مشتمل بر حدود 1800 کیلومتر نواحی مرزی است، عمدتاً از مناطق آبادی است که از طریق رودخانههای ترکیه تحت پوشش قرار میگیرد که دشتهای مستعدّی برای زندگی میباشد. نمونه آن شهر حلبچه است و اگر این روند استمرار بیابد، باید شهرهائی از قبیل خانقین، نفت خانه، زرباطیه و بسیاری دیگر از شهرها نیز به چنین سرنوشتی دچار شوند که در این صورت این توطئه دامنگیر شهر بصره نیز خواهد شد. باید به هر شکلی جلوی چنین اقداماتی را گرفت. حال آنکه دیدید ما در کوران جنگ هم راضی به تخلیه روستائیان کشورمان از نواحی مرزی که عرصه سوءاستفاده ضدّ انقلابها هم بودند، نشدیم.
این مهاجرتها برای روستائیان بسیار گران تمام میشود و مردم این نواحی وابستگی خاصّی نسبت به امکانات و منابع بومی و محلّی خود از جهت زندگی در این مناطق دارند. این رژیم بدون هیچ گونه دلیلی مبادرت به نقل و انتقال عدّهای از مردم محروم مناطق مرزی خود به بخشهائی از بیابانهای غرب کشور نموده که کار بسیار ناشایستهای میباشد. البتّه دنیای فعلی عادت دارد در برابر جنایات کسانی که در مقابل استکبار سرتعظیم فرود میآورند، سکوت کند. ما واقعاً برای کردها و عربهائی که قرار است مورد چنین تظّلمی واقع شوند، شدیداً متأسّف هستیم. و امیدواریم که مجموعه حرکات دنیا مانع وقوع چنین جنایتی در عراق شود.
همچنین من بر خود لازم میدانم که در این مقطع از مردم خود و مسلمانان سراسر جهان در رابطه با برپائی مراسم عزاداری برای حضرت امام امّت و بنیانگذار جمهوری اسلامی و هم در خصوص اعلام بیعت و وفاداریشان نسبت به رهبری جدید جمهوری اسلامی صمیمانه تشکّر نمایم8. با توجّه به تأثّر عمیقی که در روحیه مردم دیدم از یک سو، و توجّه به رهبری جدید نیز از سوی دیگر برای من جای هیچ گونه شکّی باقی نمانده که اینها از الطاف الهی است که خداوند از جائی که ما روی آن حسابی باز نمیکنیم، دین و راهش را حمایت میکند. دشمنان انقلاب تمام امیدشان را به همین مقطع بسته بودند و حتّی این نیّاتشان راهم پنهان نمیکردند، یعنی هر کسی که نظر سوئی نسبت به موجودیّت انقلاب داشته بود، تمام نیروها و امکاناتش را برای چنین روزی ذخیره کرده بود.
همچنین میاندیشیدند که اگر رهبری که در شرایط سنّی بسیار زیادی عمر میگذراند از دنیا برود، مسائل خاصّی را همچنان که در دنیا هم متداول و معمول است، انتظار میکشیدند و تحلیلهای ارائه شده ناقص در این زمینه آنان را واداشته بود تا مترصّد چنین فرصتی باشند. با توجّه به آنچه که در مضامین آیات قرآن آمده است، خداوند از همان ناحیهای که دشمنان خداوند برای ضربه زدن امید بستهاند، به آنها ضربه میزند و از همان جائی که دوستان خدا خوف از ضربه خوردن دارند، آنها را تقویت مینماید. و این یکی از راههای خداشناسی است.
همه محاسبات چه در داخل و چه خارج این بوده که با فقدان رهبری که شیرازه نظام بود، ما را با مشکلات مهمّ مواجه سازند، که معکوس این اتفّاق افتاد. با راهنمائیهائی که خود امام کرده بودند، با زمینه سازیهائی که خود ایشان کرده بود و راه را هموار کرده و آینده را تنظیم کرده بودند و با لطفی که خداوند به این مردم دارد (این مردمی که همه هستیشان را برای خدا در طبق اخلاص گذاشتهاند و هر جور مشکلی را در زندگی خودشان مردانه تحمّل کردهاند) دشمنان شکست خوردند و خداوند جزایشان را اینجا داد. درست در موقعی که دشمنان [به شکست انقلاب] امید بسته بودند، سردترین آبها به سر اینها ریخته شد و امروز در طول این دهسال بعد از انقلاب هیچ وقت تا به حال نبوده که دشمنان این مقدار افسرده و مأیوس از آینده خودشان باشند.
وحدت کلمه از این روحیه مثبت و جالب شما مردم نه فقط شما بلکه مسلمانان در خارج مردمدراطاعت با سرعت اهمیّت موقف را درک کردند و این اطاعت جالب و همگانی و ازرهبری وحدت کلمهای که مردم در اطاعت از رهبری حضرت آیتاللّه خامنهای ارائه آیتاللّه خامنهای دادند، هیچ تردیدی ندارم که از الطاف الهی و از الطاف خفیّه الهی است. واقعاً چیزی بود که ما روی آن حساب نکرده بودیم، واقعاً چیزی بود که ما برای آن برنامه نریخته بودیم. چیزی بود که همین طوری خداوند برایمان پیش آورد. یک دفعه نگاه کردیم دیدیم که رسیدهایم به نقطهای که بهترین نقطهای است که باید میرسیدیم و مردم ما هم به سرعت موقف را درک کردند.
وحدتی که امروز در جامعهمان میبینیم، هماهنگیای که بین جریانهای فکری کشور میبینیم و هماهنگیای که بین مسؤولان کشور و شخصیّتهای کشور در غیاب حضرت امام- که قبلاً مایه نگرانی ما و مایه امید دشمنان بود - میبینیم، بدون دخالت دست غیبی و اراده الهی از طریق طبیعی نمیشود برای یک ملّت پیش بیاید.
شما ببینید بعد از رحلت پیغمبر اکرم (ص) چه مشکلاتی برای جامعه اسلامی پیش آمد. ما در بحثهایمان هم گفتهایم و هیچ ابائی هم نداریم که بگوئیم مرارتی که مردم ما در این دوران تحمّل کردند و امتحانی که دادند، از امتحان عامّه مردم صدر اسلام و زمان پیغمبر(ص) بهتر بود. البتّه شخصیّتهایی در زمان پیغمبر(ص) بودند که ما خاک پای آنها هم نمیشویم. بزرگان فراوانی بودند، امّا عامّه را که نگاه میکنیم میبینیم این مردم، جامعه ما، اکثریّت ما، توده محروم و مستضعف ما، اینهائی که این قدر خون دادند، این قدر مرارت تحمّل کردند و این قدر مشکلات را تحمّل کردند و پابرجا ماندند، استحقاق داشتند که خداوند ملائکه نصرت و هدایتش را بفرستد. هیچ مصداقی روشنتر از این ما نمیبینیم. این مردم این استحقاق را دارند.
علی بن ابیطالب(ع) از میدان رفت و بعد امّت آن گونه متشتّت شد. شخصیّتهای بزرگ تاریخ بعد از خودشان آنهائی که با معنویّت خودشان جامعه را هدایت میکردند، مشکل درست کردند. این جور شماها توانستید یک بار چیزی را حفظ کنید و قدر این روحیّه و نعمت الهی را بدانید و اجازه ندهید دیگر دشمنان از بیراهه ها وارد شوند، از پنجرهها وارد شوند و این وحدت و یکپارچگی را به هم بریزند که این از نعمتهای الهی است. یک نقطهای همین جا هست که من باید عرض کنم که ما در این مدّت از محبّتها و وفاهائی که از خارج از کشور میبینیم، تحت تأثیر شدید هستیم.
آنچه که این روزها ما در پاکستان دیدیم، تقریباً در پاکستان دوران عزاداری مثل ایران بوده و هنوز هم هست. آقای دکتر ولایتی که به پاکستان رفته بودند9، میگفتند که در خیابانها هفتاد، هشتاد و یا نود درصد ماشینها پرچم سیاه حمل میکردند. شما ببینید در ایران این جور نبود. نه اینکه در اینجا مردم عزادار نبودند، مردم نشان دادند که چقدر عزادارند، امّا آنجا در کشمیر وضع همین طور بوده، در هندوستان این جوری بوده، در لبنان این جوری بوده، در عربستان سعودی که نسبت به مسلمانان سخت میگیرند، در کشورهای جنوب خلیجفارس و در مراکش هم که مردم قربانی دادند که میخواستند عزاداری کنند و دولتشان نمیگذاشته است، همین طور بود. من در باکو (پشت پرده آهنین10 که ما حضور تبلیغاتی نداشتیم) که به مسجد رفتم، مردم را دیدم که چطور لباس سیاه پوشیده بودند. نمیشد اسم امام را برد. من یک بار که اسم مزار امام را بردم، آن چنان مردم منفجر شدند که این چشمها مثل اناری که پاره میشود، گریان شدند که من را از سخن گفتن باز داشت. همراهان من در آنجا تکان خوردند.
تازه شما شعار اطاعت از رهبری جدید را اینجا میگوئید، ما آنجا که رفتیم دیدیم مردم "اطاعت از خامنهای اطاعت از امام است" را برای ما میگفتند، این حالتی که مردم در خارج از کشور دارند، واقعاً عجیب است. مسلمانها به این انقلاب امید بستهاند. این را دنیا فهمید. تا به حال تحلیل میکردند و میگفتند که اینها به شخص امام علاقمندند و بعد از امام دیگر نمیشود. با این حالتی که نشان دادند، معلوم شد که به انقلاب علاقمندند، امام شمع و مشعل این انقلاب بودند، امام پایه این انقلاب بودند، اساس انقلاب بودند، به امام علاقه داشتند، به خاطر اینکه این انقلاب را ایشان ایجاد و رهبری و پایه این نظام را محکم کرد. لذا به این انقلاب علاقمندند.
یک سؤالی که از ما میکردند و ما را شرمنده کردند که ما باید حل کنیم، این است که میگویند: شما بعد از امام اسم رهبری را رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران گذاشتهاید و ما این را قبول نداریم، این را خارجیها میگویند. میگویند ما چه بکنیم؟ یعنی ما بدون رهبر باشیم؟ بعضیها این را دلیل عدول از راه امام تلّقی میکنند و میگویند امام انقلابش را برای ایران نمیخواست، برای خارج از ایران میخواست؛ چرا رهبر، رهبر ایران باشد و چرا رهبر ما نباشد؟
این حرف حسابی است. البتّه ما یک مشکل در اینجا داریم و برای آنها توضیح میدهیم و راهی را هم باید انتخاب کنیم. یک سری لقبهاست که باید آنها را برای امام حفظ کنیم. امام در این انقلاب و آینده و همیشه باید القاب خاصّ خودشان را داشته باشند که یکی از آنها کلمه "امام" است. امام امّت را بنا نداریم برای رهبران امروز و آیندهمان استفاده کنیم.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران از القاب خاصّ حضرت امام است. ایشان این انقلاب را بنیان گذاشتند و مخصوص امام است. بحثی که هست، در کلمه رهبر است که آیا رهبر انقلاب هم مختصّ حضرت امام باشد و یا میتوانیم به رهبر امروز و آیندهمان هم بگوئیم؟ اینجاست که ما با مسلمانان خارج از کشور اختلاف پیدا کردهایم. ما از اوّل نخواستیم این کلمه را بگوئیم، ولی آنها از ما گله دارند و به ما میگویند: این اسم را بگوئید. اینجا باید ادبای ما به ما کمک کنند. ما نمیتوانیم به خارج از کشور - مسلمانهائی که این جور دارند با این انقلاب همراهی میکنند و این انقلاب اسلامی مال همه است - یک عنوانی ندهیم که آنها هم احساس کنند با این انقلاب و رهبری انقلاب مربوطند.
لذا فکر میکنم حالا ادبا و اهل ذوق انتخاب کنند: یا باید اینجا مثلاً به حضرت امام بگوئیم "رهبر کبیر انقلاب" یا بگوئیم "پدر انقلاب" که ما بتوانیم کلمه رهبر انقلاب را برای رهبری جدیدمان حضرت آیت اللّه خامنهای هم به کار ببریم. و اگر راه دیگری هم به فکر میرسد - برای اینکه مسلمانهای خارج از کشور را بتوانیم راضی بکنیم - آن راه را ارائه دهند که به نظر ما راه همین خواهد بود، مگر اینکه راه بهتری را بتوانیم پیدا کنیم.
نتایج سفر و امّا مسأله مسافرت ما و نتایجی را که این سفر برای منطقه و دو کشور به شوروی داشته یک مقدار خدمت ملّت عزیزمان عرض میکنم: اوّلاً اصل مسأله به نظر ما مهمّ است، نه تنها برای ما، برای خود شورویها، برای منطقه و برای مسائل دنیا هم مهمّ است. ضمناً حادثهای که اتفّاق افتاده، در تاریخ روابط ایران و شوروی بیسابقه است. یعنی تا به حال چنین اتفّاقی نیفتاده بود، زمینه این جورنبوده است که من آن زمینهها را باز میکنم. در گذشته شوروی به خاطر اینکه کشور بزرگی بوده و ایران هم کوچکتر بوده و هم اعتبار و ارزش زیاد و اهمیّت فراوانی داشته، معمولاً روسها به ایران نظر بدی داشتهاند.
در آن زمان تزارها با انگلیسیها و غربیها بر سر سلطه بر ایران رقابت داشتند. یک وقتی به عنوان راه هند، راه دریا و خبرهای دیگر میخواستند اینجا را تصرّف کنند. بعد از انقلاب کمونیستی11 هم به خاطر تفاوت فکری دو کشور هیچ وقت روابط حسنه نشده است. اوائل کمونیستها آمدند و همه امتیازات روزهای قبل را لغو کردند، ولی رفته رفته روابط دوباره تاریک شد، امتیازات دیگری را مطالبه کردند و همیشه رابطه بد بوده. از یک طرف در داخل ایران هم شرایطی بوده که ایران نمیتوانسته با شوروی صمیمیت پیدا کند؛ چون که ایران تحت سلطه غربیها بود و در این دهههای اخیر غربیها چنین اجازهای نمیدادند. یعنی حکومت ایران تصمیم گیرنده نبود، در شوروی هم روحیه برخورد مساوی با ایران به عنوان یک کشور مستقل و آزاد نبوده، بنابراین دو کشور همیشه با هم در تضاد بودند. بعد از انقلاب هم همین وضع ماند.
اوائل انقلاب، شورویها از چپیها در ایران حمایت میکردند که این مانع دوستی بود. خیلی زود افغانستان را تصرّف کردند12 که ما به هیچ قیمتی حاضر نبودیم تصرّف افغانستان را بپذیریم و آن را از لحاظ جغرافیائی گامی در جهت رسیدن به آبهای گرم میدانستیم. اگر غیر اسلامی هم بود، ما اجازه نمیدادیم که چنین ظلمی بشود و این مانع بزرگی بود. اینها باعث شد که در مسأله عراق هم شورویها از عراق حمایت کنند و این هم زمینهای بود که روابط ما با شورویها تیره باشد، تا این اواخر که زمینه به طور دیگری درآمد.
وضع در روسیه عوض شد، نه در ایران. ایران راه خودش را میرفت و میرود. روسیه این موانع را از سر راه برداشت. اوّل از افغانستان بیرون رفت13 که این حرف اوّل ما بود و ثانیاً حمایت خود را از جریانهای چپی و مارکسیستی تضعیف کرد و آن تز جهان وطنی که قبل از آقای گورباچف14 در شوروی حاکم بود، از فکر مارکسیست حذف شد و مارکسیست بینالملل عملاً بیمحتوا شد15. فکر برادر بزرگ بودن نسبت به همسایگان را از کاخ کرملین بیرون کردند و آماده شدند با همسایگانشان روابط حسنه داشته باشند و امتیازاتی [را] که در گذشته برای خودشان کسب کرده بودند، حاضر شدند از دست بدهند.
در داخل شوروی هم فشار را از روی مردم برداشتند. مذاهب که تحت فشار بودند، احساس آزادی کردند. البتّه اوّل کار است و خیلی زمان لازم است که به نهایت برسند. مردم یک نوع احساس راحتی کردند که عملاً یکی از مشکلات ما در گذشته بود.
این مجموعه زمینه ساز شد که ایران در شرایط جدیدی با همسایه شمالی قرار بگیرد و این در زمان امام خوشبختانه اتّفاق افتاد. اگر این قضیه بعد از حضرت امام اتفّاق میافتاد، برای ما مشکل بود؛ چون عدّهای میگفتند: تز نه شرقی و نه غربی نقض میشود. مدّتها پیش یعنی همان موقعی که حرکت جدید آقای گورباچف شروع شد16، حضرت امام به مسأله توجّه کردند و سران سه قوّه در حضور ایشان صحبت کردند و قرار شد که وزارت خارجه استراتژی روابط آینده ما با شوروی را تنظیم کند. وزارت خارجه تنظیم کرد و ما هم نظر دادیم و بعد هم خدمت امام بردیم و ایشان هم پذیرفتند.
استراتژی رابطه ما با همسایه شمالیمان آماده و تعیین شد که بعد از آن بود که حضرت امام آن نامه را نوشتند17. البتّه آن نامه از ابتکارات شخص حضرت امام بود و ماها هیچیک مقدّمه آن نامه را هم حتّی فراهم نکردیم. ما فقط مطّلع شدیم که ایشان میخواهند نامهای بنویسند. بعد نامه را توسّط حاج سیّد احمد آقا به جلسه ما فرستادند که ما هم نظری بدهیم. و این تصمیم را خودشان گرفته بودند و نهایتاً هم همانی که خودشان میخواستند، در نامه نوشتند و اگر این مسائل نبود، الان حرف بود.
حال بعد از نامه باز اتفّاقاتی که افتاد، ایشان وزیر خارجه شوروی را پذیرفتند که هیچ وزیر خارجه دیگری را حاضر نبودند بپذیرند و این سند محکمی است که حضرت امام این راه را ترسیم کردند و موقعی هم که سفر من مطرح بود و بنا شد به طور جدّی بروم، خدمت ایشان رفتم و گفتم که سفر جدّی شده و شما به این سفر راضی هستید؟ فرمودند بله، راضی هستم، بروید و روابط را هم حسنه کنید. کاملاً خطّ را خود امام دادند و دنبال کار هم خود امام بودند و مقدّمات کار را هم خودشان درست کردند و خوشبختانه این تفسیر درستی بر تز نه شرقی و نه غربی ما شد که امروز شیطانها نگویند و به جامعه ما القاء نکنند که بعد از امام خطّ نه شرقی و نه غربی مخدوش شده است. نخیر، خود امام این کار را فراهم کردند و در زمان خود امام هم همه این و حتّی این قراردادهائی که ما داشتیم و آماده میکردیم، نوعاً چیزهائی بود (البتّه جزء به جزء آن را خدمت امام هیچ وقت نبردیم، ولی صحبت بود) که ما این کارها را میتوانیم با روسها داشته باشیم که بین خودمان محرز بود و روشن بود که این راه را داریم میرویم.
بنابراین زمینه این کار از طرف روسها فراهم شد. راه را حضرت امام باز کردند و رهرو ما هستیم که با نظر مساعد ایشان رفتیم. امّا آنچه که اتفّاق افتاده است، بسیار مهمّ است. یعنی با این روحیهای که ما در کاخ کرملین بین رهبران شوروی دیدیم، اگر واقعاً قرار بر این باشد که به عنوان دو کشور آزاد و بدون توقّع از همدیگر و بدون اینکه هیچ نظری غیر از روابطی که به نفع دو ملّت باشد داشته باشیم کار را ادامه بدهیم، در منطقه یک امنیّتی به وجود میآید. اکنون در اثر ناامنی بسیاری از منابع این منطقه دارد به یغما میرود و در سایه ناامنی دزدان زیادی از اطراف میآیند و با غارت سرمایه ها در منطقه حکومت میکنند.
در سایه امنیّت میتوانیم اینها را اصلاح کنیم و لذا میبینید که غربیها خیلی وحشت کردند. تا امروز چنین اتّفاقی در تاریخ ما نیفتاده بود و در این دوران اخیر این برای اوّلین بار است که اروپا طیّ این چند صد سال گذشته به این منطقه توجّه کرده است و یک چنین وضعی دارد در اینجا به وجود میآید، نه فقط برای ما بلکه برای روسیه و کشورهای همسایه ما هم همین طور است.
امضاء کلیّات البتّه در زمینه قرارداد ما فقط کلیّات را امضاء کردیم و هر قراردادی را وزرای قرارداد مربوطه به امضاء میرسانند، مثلاً وزیر نیرو سدها را قرار داد میبندد و .... از باشوروی طریق قانونی به مجلس میآید، تصویب میشود و مسیر خودش را طی میکند. ما رفتیم و کلیّات برنامه روابط خود را تا سال دو هزار تنظیم کردیم و امضاهای ما کلّی است. چیزهائی که ما در نظر گرفتیم، برای هر دو کشور بسیار جالب است. این طور نیست که مثلاً بگوئیم روسها به ما امتیاز دادند یا اینکه ما به آنها امتیاز دادیم؛ مثلاً اگر ما در دریای خزر همکاری بکنیم، درآمدهای فراوانی برای دو کشور میتواند داشته باشد. ما نفت زیادی در دریای خزر داریم که باید استخراج کنیم و این با کمک روسها امکانپذیر است. چون بردن امکانات سنگین در دریا بدون همکاری روسها کار دشواری است. کشتیرانی در دریای خزر برای ما اهمیّت دارد و با همکاری شوروی میشود یا از آبهای داخلی آنها استفاده کنیم و کشتی بیاوریم و یا کشتی از خود آنها بخریم، یا خودمان کشتی سازی درست کنیم.
مسائل دیگر نظیر حفظ دریا، سطح آب، حفظ محیط زیست و غیره برای ما اهمیّت دارد. رودهای مرزی یک موردی است که تقریباً در همه مرز ما با شوروی رودخانههای با ارزشی جریان دارد که الان اکثر اینها دارد هرز میرود. از افغانستان که شروع بکنیم، رود هریرود که نهایتاً »تجن« میشود، الان دارد هرز میرود. در کنارش هم اراضی حاصلخیز منطقه سرخس وجود دارد. این قسمت خراسان، رود اترک هست که صدها فرسنگ جریان دارد و اراضی زرخیز اطراف آن بایر مانده است. رود ارس از مرز ترکیه میآید تا به دریای خزر میریزد و ما فقط یک سدّ کوچک در آنجا داریم که دشت مغان را آباد میکند.
آقایان که رفتند، میدانند آنجا را همان سدّ کوچک مثل بهشت کرده است. ما با شورویها قرارداد بستیم که چهار سد ببندند و شریک باشیم، برق را ما بیاوریم و آب هم به نسبت عادلانه بین ما تقسیم بشود و این برای هر دو کشور بسیار با ارزش است و نه روسها بر ما منّت دارند و نه ما برآنها، البتّه قدرت سدسازی آنها بیشتر از ماست. آنها تقریباً همه آبهای خودشان را در کشورشان مهار کردهاند. قدرت وسیع ذخیره شدهای دارند، برای سدسازی سیمان، میل گرد و متخصّص دارند و ما هنوز تازه داریم بعد از انقلاب سد سازیمان را به یک مرحله قابل قبولی میرسانیم و در کشورمان از لحاظ سد سازی خیلی عقب هستیم.
یا در کارون این ارتفاعات عظیم زاگرس تا دریا دو، سه هزار متر آب دارد. این قدرت عظیم برقی که در این خوابیده و میلیونها سال هرز رفته است، در مسیر خودش هفت، هشت هزار مگاوات برق میتواند تولید کند، یعنی به اندازه کلّ برقی که هماکنون در کشور ما دارد مصرف میشود و اینها همه دارد هرز میرود. اگر این آبها مهار بشود و آبهای فصلی که به دریا میریزد جمع شود، کلّ خوزستان را ما میتوانیم در فصل مناسب آب مناسب بدهیم. اراضی به آبهای احتمالی بسته نباشد. در فصلهای نیاز به باران این آبهای ذخیره شده سدها را استفاده بکنیم.
برق سدها بهترین برق است؛ چون هم ارزان است و هم محیط زیست را خراب نمیکند و هم مطمئن است، چون در دل کوهها درست میشود. در این جنگی که داشتیم، عراق دهها بار آمد سدهای ما را زد و هیچوقت نتوانست کار مؤثّری برای از بین بردن نیروگاههائی که آنجا داشتیم، انجام بدهد. ما اگر بتوانیم آبهائی [را] که از زاگرس به طرف جنوب و شمال میآید مهار کنیم و قدرت برقی اینها را به خدمت کشور بگیریم، انرژی کشور را برای همیشه تضمین کردهایم. ما بخشی از این کار را به شورویها واگذار کردیم که به اندازه چهار، پنج هزار مگاوات آنها بیایند روی رودخانه کارون دو، سه سد تهیّه کنند. البتّه این منّتی نیست که آنها بر ما داشته باشند و منّتی هم نیست که ما برآنها داشته باشیم، آنها تخصّص و امکانات دارند که میآیند و انجام میدهند، ما هم نیروهایمان را جای دیگری به کار میگیریم. به علاوه با کارهائی که ما میتوانیم انجام دهیم، آنها ضمن احداث سد باید از خود ما استفاده بکنند. شرکتها و کارکنان و متخصّصین ما هم باید با آنها همکاری کنند و این رشته سدهائی که در قرارداد آمده، اهمیّت فوقالعادهای دارد.
اهمیّت قرارداد راهآهن که جزء قراردادهاست، بسیار مهمّ است. ما قرار گذاشتیم که مشهد را درزمینه به تجن وصل کنیم و در خاک شوروی تا تجن برویم و آنها هم از تجن تا احداثخطّ آهن سرخس بیایند و این راه وصل شود. اگر این راه وصل شود، یعنی اینکه ما از کشورمان به چین وصل شدیم، چون راهآهن شوروی تا چین میرود و ما ارتباطات بازرگانی زیادی داریم. همین حالا کالاهائی را که از طریق راهآهن از چین میآوریم، به جلفا میآوریم و از جلفا برمیگردانیم. هزارها کیلومتر راه اضافی باید طی کنیم، حقّ ترانزیت بدهیم و کالا را معطّل کنیم، امّا از اینجا راه نزدیک میشود18. همین جا بعضیها شیطنت میکنند و میگویند که این از خواستههای استعماری قدیم روسیه بوده که با آبهای گرم رابطه پیدا کند. این حرف مغالطه است.
اگر با راهآهن میخواسته متّصل بشود که در زمان رژیم قبل شده، همین حالا روسیه از طریق جلفا تا جنوب کشور ما وصل است، یعنی راهآهن ما هست و یک چیز تازهای اتفّاق نمیافتد. فقط برای ما مشکل است که دور روسیه را بگردیم و به چین برویم. این جادّه که باز بشود، در قبال کالاهائی که روسها از جنوب میآورند و میبرند، به ما ترانزیت میدهند و کالاهائی که ما از آنجا میآوریم، ترانزیت میدهیم. هم از لحاظ تجاری مهمّ است، هم از لحاظ رساندن به موقع مهمّ است و کار با ارزشی است که دارد انجام میشود و آن شیطنتی هم که میکنند، شیطنت بسیار نادرستی است و بلکه برعکس حربه دست ما میشود، چون وقتی راهآهن دست ما باشد، این ما هستیم که میتوانیم همیشه به عنوان یک حربه - البتّه ما نمیخواهیم چنین کاری بکنیم - استفاده کنیم. این نقطه قوه کسی است که راه از کشور او عبور میکند.
یکی از نقاط ضعف کشورها این است که راههایشان از کشورهای دیگر عبور بکند که در مواقع خاصّی راهها بسته میشود و آن وقت مشکل میآفریند. باز شدن یک راه جدید برای ما به اروپا از طریق شورویها است که از طریق دریای سیاه با کشتی و استفاده کردن از آبراههای آنها برای متّصل شدن به دریای شمال و دریاهای غرب - که برای ما با ارزش است و برای شورویها هم از این جهت که از ترانزیت ما استفاده میکنند با ارزش است - همکاری بسیار مثبتی بین دو کشور است که دارد انجام میشود.
پولاد و طرح اسفراین یک طرح بسیار بزرگی است که قبل از انقلاب هم قرار بوده انجام شود و انجام نشده است و طرح ریختهگری عظیمی است و توسعه کارخانه فولاد اصفهان است که قبلاً هم قرار بوده سطح آن بالاتر باشد. حالا ما به همان سطح قبلی میخواهیم برسانیم و چیزهائی دیگر از این قبیل. نیروگاههای دیگر هم هست که اینها باید توسعه بدهند و ضمناً تکنیک روسها بهتر از تکنیک غرب است. یعنی در سد سازی روسها از غربیها جلو هستند و ارزانتر عمل میکنند. در نیروگاههای آبی هم روسها بهتر از همه دنیا هستند و ارزانتر هم عمل میکنند.
با شرایطی که آنها دارند و نوع انتخابی که شده، انتخابی است که در خدمت مردم است. مبادلات مرزی را داریم که از کارهای خیلی خوب پنج استان ما یعنی خراسان و گیلان و مازندران و آذربایجان غربی و شرقی میباشد که آن طرف آنها مسلمانهای شوروی هستند، قرار شد اینها مبادلات بازرگانی داشته باشند. جنسهائی را که دارند، بتوانند صادر کنند و از آن طرف جنسهائی بگیرند، که این تحوّل خوبی از لحاظ زندگی مردم در هر دو طرف است. ارتباط بین مسلمانهای ایران و شوروی هم میتواند مفید باشد، برای اینکه ما به اسلام آشناتر هستیم و آنها هم از طریق این ارتباطات به اسلام آشناتر میشوند و این به نفع مسلمانهاست و دستآورد خوبی است.
آینده روشن در مجموع من خیال میکنم با درایتی که حضرت امام داشتند، با زحمتی که وزارت خارجه کشید و مخصوصاً سفارتمان در مسکو تلاش زیادی کرد و با زمینه سازی درستی که رهبری شوروی برای این کار کرد و موضع درستی برای منطقه گرفت و اهمیّتی که خلیجفارس و حفظ منافع منطقه دارد، با همکاریای که قرار است بکنیم تا دست بیگانهها را از خلیج فارس کوتاه و اینجا را منطقه غیرنظامی بکنیم و با زحمتی که دولت و وزرای مربوطه در این مدّت کشیدند، طرحهای خوبی آماده شده است.
ما در آستانه شرایطی قرار گرفتیم که در دهه سازندگی که ما شروع میکنیم و برنامه پنج ساله ما همین روزها - انشاءاللّه - تصویب میشود و این قراری که اینجا گذاشتیم، میتواند برای آینده کشور مفید باشد. البتّه اینها طرحهائی است که نتایجش را ما باید در سالهای بعد بگیریم و سالها طول میکشد تا این سدها و راه آهنها و سایر پروژهها در خدمت مردم قرار گیرد و - انشاءاللّه - ما و مسؤولان شوروی بتوانیم با حسن نیّت و بدون هیچ گونه غرضی نسبت به دو کشور خودمان به ملّتمان خدمت کنیم و ضمناً من از هوشیاری شما مردم هم خیلی تشکّر میکنم که این قدر آگاه هستید که به محض اینکه دیدید روابط عوض شد، خودتان داوطلبانه شعار مرگ بر شوروی را برداشتید و ما از سفر که برگشتیم، دیگر میبینیم مردم خودشان این شعار را نمیدهند.
البتّه انتخاب درستی هم هست، چون دیگر با این سطح روابطی که ما داریم معنا ندارد که ما برای آنها این شعار را بدهیم. این مال تاریخ گذشته و به خاطر کارهای بدی است که در گذشته میکردند. از طرف وزارت نیرو تذکّری دادند که من خدمت شما بگویم که حرف درستی هم هست. مسأله، صرفهجویی در مصرف برق و آب است. همین طور که میبینید هوا یک دفعه گرم شد و اگر ما در مصرف آب و برق اسراف کنیم، باعث میشود که بعضی از مردم کشور ما یا از برق و یا از آب و یا از هر دو محروم بشوند و الان انصافاً مصلحت نیست این جور شود. به عنوان یک وظیفه شرعی و انقلابی و ملّی حتماً چراغهای زائد را در خانههایتان خاموش کنید. حتماً وسایل برقی غیر ضروری را خاموش بکنید. حتماً آب را در این چند روزی که هوا گرم است، کمتر مصرف کنید که روی یک عدّه از مردم فشار نیاید.
ترجمه خطبه عربی
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله عباداللّه المتَقیِنْ.
رحلت حضرت جهان اسلام رهبر و راهنمای عظیمالشأنی را از دست داد که تاریخ بعد از امام(ره) سالهای طلوع اسلام به خود ندیده و زمان همچون او را متولّد نکرده بود. امام خمینی حیات اسلام و آقایی آن را که در طول قرنهای گذشته زایل شده بود، تجدید کرد و قرآن را که در حاشیه زندگی مردم قرار گرفته بود، به میان زندگی اجتماعی برگرداند و اسلام را از انزوایی که برآن تحمیل شده بود، خارج ساخت و جایگاه حقیقی آن را برگرداند.
امام خمینی ابهّت کفر جهانی را شکست و پرده از توطئه زشتی علیه اسلام و مسلمین برداشت و جهان اسلام را با واقعیّت تلخی که امروز شاهد آن است، آشنا ساخت و راه زندگی را برای مسلمانان روشن و بلکه هموار کرد و قدرت عظیم نهفته اسلام و قرآن را در برخورد با مسائل دنیای حاضر آشکار کرد و شخصیّت از دست رفته و هویّت سلب شده مسلمانان را باز گرداند. نقاط ضعف استکبار جهانی و مخصوصاً امپریالیسم غرب را نمایان کرد و تناقضها و نیرنگهای آنها را برملا ساخت. پندارهای مارکسیسم را سست نمود و بیهودگی شعارهایش را در تحقّق عدالت اجتماعی و مقابله با استعمار و استثمار اثبات کرد.
امام خمینی ایران، این سرزمین گرانبها را از شرّ استعمارگران و مزدوران پستشان آزاد ساخت و آن را پایگاه تجدید حیات اسلام و نهضتهای جدیدش قرار داد و در یک عبارت، به بشریّت راه زندگی سالم و آزاد و شرافتمندانه خواست قرآن کریم را آموخت. امام خمینی به سوی خدای تعالی سفر کرد و آثار و تعلیمات با ارزشش را که به خاطر آنها مبارزه نمود و اکنون همواره به طرف تکامل پیش میرود، برای ما به جای گذاشت که شاگردان و پیروانش با قدرت به آنها پایبند و با تمام اشتیاق مصمّم به ادامه این راه هستند و بدون شک از آن که این همه عزّت و شرافت را بر ایشان به ارمغان آورده، دست نشستهاند و هرگز از این راه ارزشمند، روشن و هموار عقب نخواهند نشست و به کوچههای تاریک جاهلیّت که آنها را به بیابان گمراهی و سرگردانی میکشاند، برنخواهند گشت.
موضع رهبری رهبری جدید جمهوری اسلامی ایران همچون گذشته یقین دارد که ایران به جدیدانقلاب عنوان پایگاه انقلاب اسلامی باقی خواهد ماند. بیش از ده سال از پیروزی اسلامی انقلاب به رهبری امام فقیدمان گذشته است و در طول این سالها کفر و استکبار هر وسیلهای را علیه این امام مقاوم و جلودار به کار گرفت، امّا پیروزی همیشه با امام و امّت او و راهی که در برابر مسلمین گشوده، بوده است. در جنگ نیز با اینکه بسیار ظالمانه بود و نیروهای دو طرف به هیچ وجه برابر نبود، رهبر فقیدمان با پایداری تحسین برانگیزش ثابت کرد که حقّ و اسلام و اراده آزادگان و مجاهدان راه خدا بر هر چیز دیگری چیرگی دارد و در عرصه واقعیّت، حقّ 3139 ماندنی و باطل رفتنی است. و فرموده خدا این چنین بوده و خواهد بود: "وَاَنْتُمْ اْلاَعْلَون اِنْ کُنتُم مؤمنینَ".
تمام سوره112 أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم، »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ، اَللَّهُ الصَمَدُ، لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.