خطبه اوّل:
بسمالله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ
اناللَّه و اناالیه راجعون
« عِبادَاللَّه اُوْصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه وَ اَتَّباعُ اَمْرَهُ وَ نَهْیِ»
تقوای الهی و انجام وظایف دینی و اجتماعی تأکید میکنم.
خطبه اوّل را به حضرت امام، بنیانگذار بزرگوار جمهوری اسلامی اختصاص میدهیم؛ و خطبه دوّم را به مسائل رهبری اختصاص میدهیم.
شرایطی که بر جامعه ما حاکم است و این حالتی که در فضای اجتماع خودمان میبینیم، خود این از هر خطبه و نوشتهای گویاتر است. آن حالتی که مردم نشان میدهند، همه چیز را فهمیدند، توضیحات ما تحقیقاً نمیتواند بیش از آنچه مردم از مقام حضرت امام لمس کردند در وجودشان اضافه کند
تسلیت گفتن هم امروز کار آسانی نیست، کسی که بخواهد تسلیت بگوید، خودش باید تسلّی داشته باشد و واقعاً انسان شرمش میآید [که] به دیگران تسلیت بگوید. تسلیت گفتن آسان نیست، همه در حال جوش و خروش هستند چه تسلیتی و آرامشی؟
اگر همه ما در رابطه با این مصیبت و این فاجعه عظیمی خودمان را بهطور مساوی سهیم بدانیم، حق داریم. امام به همه تعلّق داشت و خود ایشان هم همین را میخواست و واقعیّت هم همین بود.
بنابر این خانواده بزرگ اسلامی ایران و جهان همه عزادار هستند و صاحب عزا میباشند، آنچه که فقط انسان را قانع میکند که در این باره حرفی بزند. یادآوری مسائل گذشته میباشد.
نکاتی که مخصوصاً باید در سخنرانیها و بحثها، مورد توجّه قرار گیرد، دست آوردهای حضرت امام در این انقلاب و در تاریخ اسلام است که اینها با تذّکر و توجّه رشد کند و فراموش و ضعیف نشود. من به چند نکته اشاره میکنم.
به نظر من مهمترین چیزی که در انقلاب با رهبری امام تحقّق پیدا کرده و ادامه دارد و باید روی آن حساب کرد، انقلابی است که در وضع اسلام به وجود آمد. چیزی که اتّفاق افتاد - این بود که اسلام را از یک انحطاط تحمیلی و به بیراهه کشانده شدن خارج و اسلام را به متن زندگی بازگرداند.
قبلاً جوامع را از حقّ مدیریّت اسلامی، محروم کرده بودند که این بدترین فاجعه میباشد و خبیثترین اقدامی است که در دنیا شده است که بشریّت را از راهنمایی که از آسمان آمده و خداوند برای سعادت بشریّت آورده - محروم کرده بودند.
اتّفاق مهمّی که افتاد، این بود که اسلام را به جایگاه خودش برگردانند که حالا همه جایگاه خودش را تابحال نتوانسته است - اشغال کند. این حرف دیگری است که در تداوم انقلاب باید گفته شود. ولی برگشته به جای خودش. چیزی را که به خاطر آن انبیاء آمدند و قرآن نازل شد که به کلّی به جای دیگری رفته بود، این دوباره برگشت. این اعم مسائل انقلاب است، حالا در این انقلاب، فصلهای مهمّی هست که به آنها اشاره خواهم کرد. امّا اساس کار این است و این هم چیز کوچکی نیست.
ما در تاریخ اسلام مجدّد دین و مجدّد مذهب کم نداریم. همیشه در تاریخ شخصیّتهایی درخشیدند و آبروی جدیدی به اسلام داده و آن را احیاء کردند. امّا این مجدّدهای مذهب که ما میبینیم. آنها مجدّد دین هستند، ولی انقلاب نکردند. این انقلاب است، حالا این چرا انقلاب است توضیح میدهم، برای اینکه تا زمان ما هیچ وقت بهطور متمرکز و حساب شده و با امکانات فراوان اسلام را دنبال نکردند.
در خیلی از جاها اسلام از جامعه طرد شد. شاید از زمانی که پیامبر رحلت کردند و چند سال بعد از پیامبر که هنوز مردم آثار حضور پیامبر را در سینههایشان داشتند، اسلام در متن زندگی مردم بود و دیگر بعد از آن هیچ گاه نگذاشتند که اسلام به معنای واقعی در جامعه حضور پیدا کند. ولی اینگونه که در زمان ما اسلام را طرد کردند، از جوامع انسانی هیچ وقت اتّفاق نیفتاده بود. این تصادفی نیست، این برنامهریزی شده بود؛ یعنی کفر جهانی به سرکردگی استکبار غرب و در قرن اخیر با تلاش فراوان مارکسیستها با برنامهها و تلاش و خرجهای فراوان و بسیج نیرو، دنبال این بودند که بهطور کلّی ادیان الهی بخصوص اسلام را از متن زندگی مردم دور کنند ودر حاشیه بگذارند. شما میدانید در اسلام ابعاد مهمّ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و عبادی وجود دارد.
اینها آمدند تقسیم کردند و گفتند: «از لحاظ سیاست و مدیریّت و اقتصادی و امور فرهنگی اسلام را طرد کنیم، ولی از بعد عبادی و از طریق مسائل عبادی خودشان در جامعه بمانند.» برای اینکه میدانستند، اسلام را بهطور کلّی نمیتوان طرد کرد و چون یک مسئله فطری است، انسانها زیر بار یک چنین کاری نخواهند رفت. لذا آنها با حیله و روانشناسی که دارند، آمدند و گفتند: «دین یک رابطه بین انسان و خدا است و هر انسان با خدای خودش رابطهای برقرار میکند، حتّی عبادات اجتماعی را به حساب نیاوردند.»
تلاششان این بود که کعبه و حج و ... از مسیر خودش بیرون برود و مساجد و اجتماعات محتوای خودش را نداشته باشد.
با برنامه این کارها را انجام دادند، ولی آن قسمت از عبادتی که انسان خودش با خدای خودش دارد، روی آن تکیه کردند که البتّه این هم برایشان خطر بود، ولی بیش از این نمیتوانستند کاری انجام دهند.
آنها هم تاریخ را ملاحظه میکنند و هم روان انسانها را بررسی میکنند و نمونههای آن را میبینید، مثل شوروی و چین که بعد از دهها سال سرکوب میبینند که مردم با همان حرص و ولع با خدا میخواهند رابطه داشته باشند، آن را نمیتوان سرکوب کرد، اگر میتوانستند این کار را انجام میدادند. چون سرانجام این مشعلی که در دل انسانها وجود دارد، کار خودش را میکند و سؤال و حرف ایجاد میکند. مردم سراغ تاریخ قرآن و روایات و به دنبال واقعیّتها میروند.
کار آنها به خیال خودشان پایان یافته بود، یعنی استکبار، هم شرق و غرب، مطمئن شده بود که اسلام بهعنوان مدیر و مبنای زندگی اجتماعی دیگر جا نخواهد افتاد، چون آنها فکر میکردند که چند نسل را به این شیوه تربیت کردهاند.
مدارس، دانشگاهها، روزنامهها و فیلم و غیره، همه در این مسیر حرکت کرده بود و این تبلیغات متمرکز روی چند نسل، دیگر ذهن انسانها را خالی کرده بود. کار واقعاً دشواری که انسان بیاید و ادّعائیهای را مطرح کند، با این همه شیطنت که شده است و دوباره اسلام را در زندگی مردم برگرداند. این کار را امام شروع کردند. ماها حق داریم که در این مسئله قضاوت کنیم، چون ما از لحظه اوّل در محضر امام بودیم و از همان ابتداء شاهد تصمیمات و تفکّرات امام و تشکیل نطفه انقلاب در حوزه بودیم.
امام این رسالت عظیم را بر دوش خودش احساس میکرد. این کار بزرگ را باید از جایی آغاز و به جایی ختم کند و عمدتاً ایشان متّکی به امداد الهی بودند، چون با محاسبات معمولی نمیشد، به اینجا رسید. خیلی مشکل بود که آدم فکر کند از وضعی که ۲۰ سال پیش داشتیم بیائیم به وضعی که امروز جامعه ما دارد و نسل جوان ما این چیزها را متأسّفانه نمیداند، این کار را امام شروع کردند و موفّق شدند و آن چیزهایی را که درباره پیامبر شنیدهاید.
من مصداقش خود امام را میدانم، امام امّت در این سالهای اخیر ایشان خیلی زجر کشیدند، در همین مسیر که این هدف مهم بود، شخصیّت ایشان فوقالعاده بود، ولی هدف بسیار مهم بود.
ایشان این کار بزرگ را شروع کردند و در این راه چیزهایی در خدمت ایشان بود که این هدف بزرگ راتحقق میداد که من بهطور فهرستوار عرض میکنم.
اوّل استعداد خود ایشان، شاگردان و دوستان ایشان میدانند که استعداد امام چقدر قوی بود و چقدر امام تیز هوش بودند و برای ما اعجابانگیز بود، کارهایی که ایشان میکردند و کلماتی که انتخاب میکردند و درکشان، وقتی مسألهای مطرح میشد، ایشان تا آخرش را میخواندند، الف را گفته بودیم، ایشان تا آخرش را خوانده بودند.
استعداد ایشان با دیگر انسانها متفاوت بود که مسألهای اتّفاق میافتاد که از نظر ما درست نبود و بیّنالرشد نبود، ولی ایشان که تصمیم میگرفت، ما مطمئن میشدیم و با همان اطمینان میرفتیم و میدیدیم، الحق درست است. آخرش هم آن درست در میآمد.
ایمان ایشان را میدانید چقدر بود، واقعاً به هدف، اسلام، حساب و کتاب و قیامت اعتقاد و ایمان داشتند.
ما همه ایمان داریم و تعجّب میکنید که اگر بگویم، والاّ ایشان هم ایمان داشت و در قرآن هم آمده که پیامبر ایمان داشت و ایمان آورد. وقتیکه آن حالت سکون و اطمینان قلبی که حضرت ابراهیم دنبالش بود این وضع را داشتند.
مواردی بود که ایشان نداشتند، اتّفاق افتاد و پذیرفتند، آنها خراب شد از جمله مسئله رهبری بود که در خطبه دوم عرض میکنم.
او به درست بودن این کار ایمان نداشت، لیکن بر حسب شرایط موجود ناچار شد که آن را بپذیرد، در جاهائی که مسائل از تصمیم و ایمان خودشان متّخذ میشد، تماماً موفقیّتآمیز بوده است، ولی در مواقعی که به مصالح و شرایط تن در میدادند، مسألهای حادث میشد.
در رابطه با مسئله رهبری، نامهای وجود دارد که من آن را خواهم خواند.
حضرت امام میفرمایند «که در همان اوان مطرح بودن بحث رهبری در مجلس خبرگان من با مطرح نمودن مسئله مرجعیّت در خصوص رهبری موافق نبودم.» هرچند که این را بارها به ما متذکّر میشدند، امّا اکنون به صورت نوشته موجود است که این یکی از ویژگیهای ایشان محسوب میشود و اوصافی از قبیل شجاعت، مقاومت و امثال اینها از همان ایمان ایشان سرچشمه میگیرد.
زمینه موجود نیز مسئله مهمی است و یکی از این زمینهها این است که ایشان در موقع مناسب این اقدامات را انجام دادند که به سهم خود مؤثّر است، یعنی اینکه در یک زمینه و شرایط نامساعد اگر انسان هر قدر هم که از قدرت عمل برخوردار باشد، شعاع عمل او محدود میباشد و اینکه انبیاء در یک مقطع مخصوصی مبعوث میشوند، خود گویای نیاز به زمینه فعّالیّت است و اینکه ما در انتظار ظهور منجی بشریّت یعنی حضرت حجّت هستیم و در ظهور ایشان بیتابی میکنیم، به خاطر این است که نیازمند زمینه لازم است که بدون ایجاد آن مقدور نیست و اصلاً سنّت الهی هم بر این اصل استوار نیست و در بستر بشریّت میبایست نوامیس و طبیعت و سنّت الهی که همین مقررات طبیعی حاکم بر جامعه انسانی است، به کار گرفته شود و وقوع معجزه امری استثناء است و خداوند با استثناء جهان را اداره نمیکند، بلکه با نوامیس و مقررات لایتغیّر و ثابت جهان را اداره مینماید.
(وَلَنْ تَجِدْ لِسُنَّتَاللَّهِ تَحْویَلاً).
بنابراین زمینه فعّالیّت مناسبی وجود داشت و حوزه علمیّه قم که به مثابه یک دریایی از نیروهای صالح تشنه و آماده بود که در خدمت ایشان قرار گرفته بود.
در درس خود ایشان صدها شاگرد حضور داشت که فشار رژیم طاغوت بر روی شاگردان امام در آن زمان مبارزه زیاد بود، عنوان « زُبُوُر الْحَدیدْ» را که از یک روایت اتّخاذ شده بود، برای شاگردان ایشان اطلاق نمودند که تعداد زیادی طلبههای جوان پرشور بودند که فعّالیّتهای فرهنگی، تبلیغاتی و سیاسی جریانهای مترقّی اسلامی را برعهده داشتند که از اهمیّت بسیار زیادی برخوردار بود که با بازنگری به تاریخ ۱۰۰ سال اخیر و آنچه که در مصر، عراق، آفریقا، ایران، هندوستان در سراسر جهان بهطور عموم، روی داده است، حاکیست که چهرهها و شخصیّتهای اسلامی که برای استقرار نظام اسلامی مبارزه و فعّالیّت میکردند که لیکن چشمانداز چندان وسیعی نداشت. ولی به دلیل متعدّد بودن این کانونهای مبارزه در دنیا، زمینه مناسبی فراهم بود که این شرایط نصیب حضرت امام نیز میشد که شناخت زمینه موجود نیز از ویژگیهای مدیریّت و رهبری به شمار میرود و تا رهبری نیز مثلاً ضرورت سرودن فلان شعار را اعلام نماید و امام به خاطر کشف نمودن همین زمینه، به سرعت وارد میدان شد و به پیشبرد آن هم پرداخت و اقدامات ایشان هم در این راستا در زمره کارهای فوقالعاده زمان بود.
بارزتر از همه این ویژگیها سطح سواد ایشان بود که انصافاً امام شخصیّتی باسواد بودند. تا جائی که مخالفان و دشمنان ایشان نیز منکر سواد و عمق اطّلاعات و قدرت علمی ایشان نبودند و بهطور کلّی دوران زندگی ایشان در سه مرحله تحصیل که از پرنشاطترین و پرکارترین دوران ایشان به حساب میآید که این دوران ایشان با زمان ورود حضرت آیتاللَّه العظمی بروجردی به قم آغاز میشود.
در این شرایط ایشان وارد دستگاه آیتالله بروجردی میشوند که ایشان به خاطر برخورداری از روح بلندشان، تحمّل مشاهده بعضی از ناخالصیها را در مجموعه اطراف مرجعیّت را نداشت که این خصائص نیز ملهم از صداقت و صراحت نفسی بود که در ایشان وجود داشت.
البتّه این ناخالصیها متوجّه شخص آیتاللَّه بروجردی نمیشود، چون بعضاً پیرامون هر دستگاهی این قبیل از مشکلات وجود دارد که امام تاب ماندن در چنین شرایطی را نداشت و لذا خانهنشین شد.
در واقع دوران دوّم زندگی ایشان خانهنشینی میباشد که من خیال میکنم که این دوران در ساخت شخصیّت امام تأثیر زیادی داشت و از حدود سالهای ۱۳۲۵ الی ۱۳۳۸ که این مدّت را جزء دوران بسیار مهمّ بنیان اجتماعی فعلی خودمان به حساب میآورم که در واقع پایههای جامعه ما در آن زمان ساخته شده است.
و ایشان در آن دوران انزوا و عزلت دورانی که حضرت ابراهیم و تمام انبیاء در تاریخ حیاتشان آن را سپری ساختند و این دوران عزلت فرصتی به شمار میرفت تا اینها با خدای خودشان خلوت کنند و به غنای معنوی خود بپردازند که بدون برخورداری از غنای معنوی، غنای علمی، اطّلاعاتی و مدیریّت چندان کارساز محسوب نمیشود.
و شخصیّت خاصّ رهبری را ایشان احتمالاً در همان دوران عزلت احراز نموده است و ما هم پی به همین دوران زندگی ایشان بردهایم.
ما دوران پرفعّالیّت قبل از این دوران را درک نکردهایم و از دوران عزلت هم جز در حدّ تماس درسی با ایشان نیست و در آن دوران مجذوب وجود ایشان شدیم.
در آن دوران چنانچه هر فرد پاک و غیر آلودهای با ایشان در تماس میبود، امام او را به سان آهنربا به خود جذب مینمودند و ایشان افراد شایستهای را با آن جاذبه خاصّ خود، از حوزه جذب خود ساختند.
ایشان حدوداً از سال ۱۳۴۱ وارد میدان مبارزه شدند که عمدتاً شما ازکم و کیف آن آگاه هستید و جوانها هم لابد آن را شنیدهاند و در این زمان آن زمینهها، شخصیّت و غنای وجودی ایشان عاملی در جهت پیشبرد اهدافشان در مبارزات سیاسی محسوب میشد و در تاریخ کمتر سابقه دارد که در ظرف مدّت ۱۷ سال در کشوری همچون کشور ایران یک انقلاب به نتیجه و پیروزی قطعی برسد و نیز به آرمان مورد نظر خود که استقرار و حاکمیّت اسلام بود - دست یابد.
این مدّت ۱۰ سال عمر ایشان - بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که با توجّه به کبر سن و آن همه مشکلات که در دوران مبارزات و تبعیدشان متحمّل شده بودند و با عنایت خداوندی توان رسیدگی به مسائل جامعه و کشور را نیز داشتهاند، از موهبتهای الهی به شمار میرود.
حالا به بررسی ابعاد دیگری از انقلاب میپردازیم. چون بالاخره ایشان بهعنوان یک مرجع تقلید در سری مراجع تقلید بودند و یک روحانی در حوزه علمیّه قم به دنبال دیگر حوزههای علمیه رشد کرده بودند و با توجّه به ملاحظاتی که ایشان در این دوران داشتند، افکاری را مطرح میکردند که تمامی اینها هر یک بهعنوان یک سوژه انقلابی به حساب میآید.
و کسانی که در صدد گردآوری آثار امام هستند، باید متوجّه این نکات باشند و به دنبال [آن] بروند و نمونههایی از آنها را بیابند و برایشان سرفصل بسازند و من بهعنوان نمونه به مواردی اشاره میکنم.
رسوبات فکری که ناشی از ۲۵۰۰ سال سلطنت شاهنشاهی در کشور ما بوده است و از جمله رسوبات طبقاتی تا حدود زیادی وجود مردم را مستولی ساخته بود و روحانیّت هم از این عیب مستثناء نبوده است و لذا تفکّراتی که از جهتی در فقه، تعلیمات وجود دارد و از جانبی پیرایههایی که به آن اضافه شده است را ملاحظه میکنیم.
در مقابل اینکه چگونه امام خود را از این مهلکه نجات داده است و این راه نجات را به جامعه نیز منتقل ساخته است، چیز کوچکی نیست و برای درک ابعاد این مهم به تحقیقات زیادی نیاز دارد.
یکی از کارهای بسیار مهمّی که ایشان انجام داده و همچنان نیز تداوم دارد و ما آخرین نتایج آن را این روزها دیدیم و آن اتکاء به مردم در حرکتها است شما سایر انقلابات و رهبران آنها را مطالعه کنید، ببینید؛ آیا این نکته به صورت ناب هم در زندگی آنها یافت میشود یا خیر؟
و چنانچه اگر این موارد وجود داشته باشد، بسیار نادر است و یا با این خلوصی که ما برمیشمریم - نیست. ایشان اتکای به مردم و همانهائی که حق و حکومت متعلّق به آنان میباشد را همیشه بر ما متذکّر میشد و بدون استثناء در اظهاراتشان هم وجود داشت.
و همان ناس که در قرآن محور همه مسائل اجتماعی واقع میشود، وجود ایشان را تسخیر کرده بود و ما از این حسن انتخاب ایشان چه در دوران انقلاب و چه بعد از انقلاب در حلّ مشکلات توانستهایم، بهرهبرداری نماییم.
مردم از روزی که امام را شناختند، خودشان را صاحب انقلاب میدانستند و امام را بهعنوان وجدان خودشان میشناختند و این از اهمیّت زیادی برخوردار بود و آخرین مسئله در این خصوص هم به حضور مردم در صحنه جهت وفات ایشان مربوط میشود که کفر جهانی میلیونها بار اعلام کردند که تا امام در قید حیات هستند، ما قادر به اجرای هیچ نقشه و توطئهای نیستیم، مگر اینکه ایشان از دنیا بروند و به همین دلیل نیز امید زیادی به این موضوع داشتند.
در رابطه با رویدادهای اخیر، یکی از کارهای خوب وزارت ارشاد این بود که از خبرنگاران خارجی برای مشاهده این صحنهها دعوت به عمل آورده و این اوّلین شوکی بود که به استکبار جهانی وارد شد، چون آنها فکر میکردند، با وقوع این جریان مسائل تازهای به وجود میآید که با ورود خبرنگارانی که حکم نامحرمان را برای ما داشتند، از این همه تحکیم و تثبیت امور گیج شدند.
و نیز با توجّه به کینه و عداوت دیرینهشان وقتی این صحنههای تکان دهنده و عاشقانه را در گرد پیکر مقدّس حضرت امام در مصلاّی بزرگ تهران مشاهده کردند و دیدند که هیچکس غیر از عشق به امام را در قلب خود جای نداده است. گزارشاتی را از این صحنهها ارسال داشتهاند که کمترین کاری بود که میتوانستند انجام دهند.
و غیر از این چیزی از آنان ساخته نبود، چون اگر قلبی از سنگ هم داشتند، تحت تأثیر قرار میگرفتند. هر چند که قدری اخبارشان حرکات شیطنت آمیزی و از قبیل هیستری و جنون را مطرح میکردند و ما این حق را به آنهایی که تمام وجودشان را مادّیات احاطه کرده است، بتوانند چیزی از این مقولات بفهمند، میدهیم.
و اینکه در این شرایط و هوای گرم که مردم خود را به خطر بیندازند برای اینکه یک قطعه از کفن حضرت امام را به دست آورند، برای آنها قابل درک نیست و از دیدگاه آنها این کار دیوانگی به حساب میآید.
و این خبرنگاران که این صحنهها را مشاهده نمودند و مقداری از آن مشاهداتشان را هم مخابره کردند، دنیا را گیج کرده است.
گزارش به اینها داده بودند که مردم ناراضی هستند، گرانی چه کرده، صف چه کرده، مردم شهید دادهاند، مردم مشکلات جنگ را داشتهاند، همه انتظار داشتند و بعد چیز دیگری اتّفاق افتاد.
ما این حادثه جدید را میگوئیم، به قبل هم برگردیم، همین طور بوده است. جنگ هم به همین صورت اداره شد، این روزهای آخر جنگ وقتیکه امام یک کلمه گفتند و یک دفعه ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار انسان به جبههها رفت و امام را در تنگنا قرار دادند و گفتند، به ما اجازه دهید که یک ضربهای بزنیم. در آخر کار که امام هم با محاسبات خودشان که اجازه نمیدادند، آن صحنه دیگر جنگ بود.
هر وقت جنگ نیاز پیدا کرد و امام اشاره کرد، این دریای موّاج به تلاطم درآمد و امواج کار خودش را کرد.
بعد رشتههای اینها را در راهپیماییها سالی یکبار، دوبار همین مردم میآمدند و حل میکردند. در تظاهرات اینجا دوران پیش از پیروزی حالا شما مقایسه کنید، با آنچه که در چین و یا جاهای دیگر اتّفاق میافتد.
این امّت چگونه آن رژیم جهنمی شاه را با آن همه امکانات بدون اسلحه و بدون هیچ وسیله تبلیغاتی خارجی که حتّی در دنیا یک رادیو هم به نفع ما حرف نمیزد، یک کشور هم از ما حمایت نمیکرد و همه مدّعیان دمکراسی در کنار یک اقلیّت منفور ایستاده بودند. این مردم چطور در نیمسال آخر آن مبارزه را به اوج رساندند.
امام روی آنها اتکاء میکرد. در هر مرحلهای کار امام این بود. این کشف، این ایمان به مردم از یک رهبر روحانی که در ادامه حرکت تاریخی ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در یک جامعه متولّد شده و رشد کرده است.
یک چنین ایمانی به تودهها بیاورد و آن قلّهها را فراموش کند، این چیز عادّی یا ناشی از یک تقدیر و فخر فوقالعادهای، یا ناشی از یک الهامی است که خداوند به انسان میدهد.
در مورد محتوای اسلام ایشان (امام) حرفهای زیادی زدهاند. آن موقعی که کتاب « ولایتفقیه» را در نجف نوشتند، این خود در آن زمان یک انقلاب عظیم بود.
ما میفهمیدیم که چه اتّفاق عظیمی به وقوع میپیوندد که ایشان از میان فقهاء در آنزمان این مسائل را مینوشتند، حالا خواستهایی که در آن زمان مطرح میکردند، همگی به جای خودش، در همین اواخر که ایشان مسائل عظیمی را در رابطه با محتوای فکری و چه مسائل دیگر که گریبان ما را گرفت مطرح کردند و در قانونگذاری و اداره جامعه دچار اشکال شده بودیم، ایشان با آن درک و عمقی که دارند، این مسائل را حل کردند که عکسالعمل در افکار منحط و متحّجر که از روی صدق نیّت هم میتوانند مخالفت کنند، به وجود نیاورد.
اینها چیزهای جالبی بود، یکی از حرفهایی که ایشان زدند، در باب اجتهاد میباشد؛ یعنی یک نظریهای که ایشان در باب اجتهاد دادند، اگر یک استاد دانشگاهی این حرف را بزند و یک روانشناس، یک جامعهشناس این حرفها را بزند این مهم نیست، یک کسی که هر چه دارد، در دوران زندگی خود از حوزه علمیّه دارد و ارتباط اصلی خود او با علماء و فقهاء و مجتهدین میباشد و شرایط خود ایشان این طوری ایجاب میکند، این بیاید اجتهاد را آن طوری که ایشان این چند وقت گفتند که حالا من چون در خطبه دوّم اگر نرسم حاشیه بروم، مقدّمات را ایشان داشتند، برای زمان بعد از خودشان فراهم میکردند و باز ما نمیفهمیدیم.
اجتهاد را فرمودند. «آن اجتهادی در حوزهها مصطلح است.» خود ایشان هم از همان مجتهدین بودند، این نیست که ایشان بخواهند پایه خودشان را بزنند. ما علماء و فقهای بسیار با عظمتی داریم.
شما ببینید، ایشان روی فقه سنّتی که وصیتنامه ایشان را خواندند چقدر تکیه کرده بودند. تا آخر عمرشان و هنوز و همیشه هم تأکید میکنند. امّا آن اجتهادی که مدیریّت جامعه را میخواهد داشته باشد و آن اجتهادی که در حاشیه جامعه و به صورت مصطلح بخواهد بیرون بیاید، تفاوت بین این دو اجتهاد گذاشتن از یک مرجع تقلید، این یک کار بزرگ انقلابی است که هم شجاعت، هم درک و هم محاسبه میخواهد که این به کجا میخواهد برسد و ایشان این کار را انجام دادند و یک راه جدیدی را پیش پای ما باز کردند.
مشکلاتی که ما در باب مالیات داشتیم و یا در خیلی از ابواب دیگر مانند تعزیرات که یک مشکل جدّی در مسیر قانون گذاری و اداره کشور ما شده بود که ایشان به راحتی حل کردند. شما اجازه دهید که من دیگر داخل جزئیّات نروم. چون شما این طور چیزها را به اندازه کافی میدانید.
با این خصوصیّاتی که ایشان داشتند که موفّق شدند که این مسائل را آن طوری که لازم است، بفهمند و آن طوری که لازم باشد، برای ما بیان کنند، پایگاه این انقلاب را محکم کردند و مهمترین کار، استحکام و بنیان این انقلاب را محکم کردند و مهمترین کار، الآن استحکام و بنیان این انقلاب میباشد که ایشان آن را محکم کردند.
ما در مصیبتهایی که در عزای ایشان و رثای ایشان این روزها خواندیم، نوعاً حق هم همین بود و همه تکیه کنند که دیگر ما هیچ چیزی نداریم، بعد از تو [امام] دیگر هیچ چیزی نیست، همین طور هم هست، یعنی وقتیکه حالا را با زمان حیات ایشان مقایسه میکنیم، خیلی چیزها را ما از دست دادهیم. روح، روان، نشاط و خیلی چیزهای دیگر را، امّا آن چیزی که ما از ایشان داریم، آن مهم است که باز ما نیستیم و آن نظام درستی که میباشد داریم، آن مهمّ است؛ که باز ما نیستیم و آن نظام درستی میباشد که پایهریزی و مستحکم شده است و مردم و روحانیّت متعهد را به صحنه کشانده است و هیمنه استکبار را شکسته و زخمهای استکبار را نشان داده است، تناقضهای آنها را آشکار کرده است و شجاعت را به مردم دمیده، وحشتی که در میان مردم بود که آنها دیوهائی هستند که هروقت خورناس میکشند، همه چیز را از بین میبرند. اینها همه را از بین برده و مردم را شجاع بار آورده است. کار اساسی را ایشان کرده و ما این را از ایشان داریم.
این یادگار عظیمی که در اختیار ماست وارث رهبری برای شرایط موجود و آینده ما [است]، همه آن مصیبتها را میتواند جبران نماید.
من اینجا باید عرض کنم، در کنار این مقدار کمی که از شخصیّت ایشان اینجا بیان کردم، حق میدانم که به زحمتهایی که فرزند بزرگوار ایشان، برادر عزیزمان حجّت الاسلام و المسلمین آقای حاج احمدآقای خمینی، در این میدان داشتند، من روی آنها تکیه کنم. بالاخره امام یک نفر بودند و میدانید که تشکیلاتی برای اداره جامعه در خدمت ایشان نبوده است.
در منزل ایشان تعداد بسیار معدودی از روحانیون و غیر روحانیون بودند که هر کدام کار خودشان را انجام میدادند.
یکی سهم امام میگرفت، یکی استقاثات را جواب میدادند، یکی نامههای مردم را جواب میدادند، هر یکی مسئوولیّتی داشتند و برای کمک کردن به تصمیمات و مشاورهها، بنده را شاهد خوبی بدانید که چون من حضور داشتم و میفهمیدم و در مسائل خاص متوجّه میشدم.
انصافاً آقای احمد آقا در این دوره بسیار مؤثّر بودند. آقایان علماء خبر دارند که در بیت مراجع، حفظ کردن بیوت مراجع از این که آنجا مشکلی نباشد و نارسایی نباشد، از دشواریهای زندگی ما بوده و باز هم هست و این به خاطر اینست که تشکیلات خاص در آنجا نیست و قوانین خاصّی در آنجا حاکم نمیباشد و افراد رفت و آمد میکنند و آدمهای خوبی هم میآیند، ولی آن شیوه مدیریّت این مشکلات را دارد.
در بیت حضرت امام با این همه قدرت و مکنت و عظمت و با این همه مراجعه که از طبقات مختلف، از همه اقشار مردم آنجا بودند، اگر این بیت این طوری سالم ماند و اگر این بیت این طوری فعّال ماند، ما اگر نگوئیم که چه کسی نقش اساسی را در اینها داشت، ما در تاریخ ظلم کردهایم، من معتقدم، سهم بسیار والائی آقای حاج احمد آقا داشتند.
یکی از ادّلهای که امام اجازه نمیدادند که احمد آقا مسئوولیّت بگیرند، این بود که ایشان در آنجا وجودشان لازم و ضروری بود. ما وقتیکه یک روز احمد آقا به مسافرت میرفتند، دلمان میلرزید که در آنجا حوادث طوری نباشد که اتّفاقی در آنجا بیفتد. برای حفظ و سلامت شخص امام شما نمیدانید که ایشان چه میکردند. این جزئیّات را شاید ایشان یک روزی بگویند که این چند سالی که قلب حضرت امام مشکل داشت، چگونه از فاصلههای دور دائماً اینها قلب امام را کنترل میکردند که مبادا لحظهای فشار قلب ایشان پائین بیاید و غیر متعادل شود.
گاهی امام در باغچه راه میرفتند، همانجا دکترها میرسیدند و میگفتند بایستید، همانجا بنشینید، چون دائماً کنترل میکردند، گونهای که حالا این مسائل ریزی است که حالا باید کم کم بگویند، هم در حفظ سلامت امام و هم در حفظ مسائل بیت، هم در مشورت ناصحانهای که ایشان داشتند و هم در کمک به تصمیمات که انصافاً ایشان خیلی کمک کردند و حق ایشان را هم هیچکس نگفته، چون در سایه عظمت حضرت امام شخص دیگری نمیتواند در بیت جلوه کند.
طبیعی است که همین طور باشد. ولی تاریخ باید این حق را محفوظ نگهدارد و ملّت ما باید قدرشناسی کند و همین جا عرض میکنم که ایشان پیغام فرستادند که امروز (دیروز) از طرف بیت معظّم امام و شخص خود ایشان از مردم از این همه، احساسات و محبّت صمیمانه تشکّر نمایم که مردم همه در اینجا حتماً خودشان را صاحب عزا میدانند و ایشان خواستند که از فردا (امروز) تعطیلات تمام و کارها شروع شود. البتّه ممکن است خیلیها تحت تأثیر شرایط روحی نخواهند که کار کنند و این با خواست امام سازگار نمیباشد.
امام راضی نیستند که چرخهای زندگی مردم از گردش بیفتد، ایشان مایل هستند که هر چند ارزش کار را میدانند و معتقد هستند و میدانستند و حتماً هم شاهد ما هستند، مشکلاتی برای مردم و جامعه ما پیش میآید، از فردا کارها شروع شود، ولی ما به این سادگی نمیتوانیم حالت عزا را از دست بدهیم و ناچار هستیم مراعات نماییم و این دستورات را انجام دهیم. انشاءاللَّه شما میپذیرید. در پسفردا شب (فردا شب) شب هفتم امام را بیت خود حضرت امام، خود حاج احمد آقا در مزار مقدّس امام برگزار میکنند که حضور ما در آنجا اهمیّت فوقالعادهای دارد و پیام دیگر ایشان، پیام همه ما و خواست شماست که مردم از ایشان خواستند و ایشان هم اعلام کردند که مزار حضرت امام را با همان برداشتی که امام از مردم داشتند، ایشان [امام] مایل هستند که مردم آن را بسازند و از چیزهای که مردم داوطلبانه برای ساخت آن مزار میدهند ساخته شود.
البتّه همه امکانات دولت و بیتالمال برای ساخت آن مصرف شود، این بهترین مصرف است که آنجا مرکز هدایت و نور و محیط و آرامش دلها و خیلی چیزهای دیگر میباشد که ما در آینده باید تاریخمان را سیراب نماییم که این هم هیچ اشکالی ندارد که از امکانات دولت هرچه لازم باشد بپردازیم. ترجیح دادند که این مزار را مردم بسازند، به همین منظور حسابی هم باز کردند که اعلام خواهد شد که هر کسی در حدّ توان خودش به این حساب کمک نماید که مزار را آن طوری که شایسته مقام رهبری انقلاب است، ساخته شود.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیم
بسمالله الرحمن الرحیم
وَالضُّحی/ وَ اللَّیْلِ إِذاسَجی/ ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی/ وَ لَلْاخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ اْلأوُلی / وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی/ أَلَمْ یَجِدْکَ یَتیماً فَاوی/ وَ وَجَدَکَ ضالّاً فَهَدی/ وَ وَجَدَکَ عائلاً فَأَغْنی/ فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلاتَقْهَرْ/ وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلاتَنْهَرْ/ وَ أَمَّا بنْعِمَةِ رَبّکَ فَحَدِّثْ
بسْمِاللَّهِالرَّحْمنِ الرّحیم
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ/ وَ وَضَعْناعَنْکَ وِزْرَکَ/ الذَّی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ/ وَ رَفَعْنالَکَ ذکْرَکَ/ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً/ إِنَّ مَعَ الْعُسْرَ یُسْراً/ فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ/ وَ إِلی رَبِّکَ فَاْرغَبْ
خطبه دوّم:
بسمالله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ ِللَّهِ رَبِّ اْلعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِاْلمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطَیِ الَّرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ألْخَلَفِ اْلهادی اْلمهْدیّ (عج)
بحث بعدی ما در مسائل روز و مخصوصاً مسئله رهبری است که مهمترین مسئله نظام میباشد و الآن به حمداللَّه شکل گرفته است.
تحقیقاً نظام بدون رهبر باید با توجّه به محتوای جامعه اسلامی در قانون اساسی ما و در دین ما، نمیتواند شکل مطلوب و مشروع خودش را داشته باشد.
مشروعیّت نظام در وضع فعلی ما از رهبری گرفته میشود، از فقیه عادل، منتخب مردم که مردم با او بیعت کرده باشند و تصرّفات ما در امور مردم اگر ناشی از اجازه رهبری نباشد، ما چنین حقّی را نمیتوانیم به خودمان بدهیم.
در قانون اساسی همان طوری که میدانید، رهبری به شکل خاصّی تعبیه شده که ما آن را به صورت ولی فقیه داریم و اختیاراتی و مسئوولیّت هایی هم برای ولی فقیه در نظر گرفته شده است.
فوت حضرت امام با شرایط خاصّی که ما در جامعهمان داشتیم که قائممقام رهبری استعفا داده بودند و جانشینی برای امام نبود و در قانون اساسی هم یک نقطه ضعفی وجود داشت که برای چنین مرحلهای پیشبینی نکرده بود.
یکی از مسائل مهمّ ما و از مسئوولیّت های ذهنی و نگرانی های ما در روزهایی که حضرت امام مریض بودند، بود. از آن لحظهای که ما فهمیدیم و مطّلع شدیم که حضرت امام حالشان خطرناک است، تا آن لحظهای که ایشان دیگر نمیتوانستند کمکی به ما در مسائل جاری کنند، چند روز بیشتر طول نکشید، فرصت اینکه ما کاری انجام دهیم، نبود.
گرچه ایشان قبلاً مقدّمات کار را بهگونهای نامریی فراهم کرده بودند، مسئله رهبری را در یک مسیری هدایت کرده بودند، قانون اساسی را دستور اصلاح دادند و مسائل دیگر هم مقدّمات آن را فراهم کرده بودند.
من وقتیکه حالت خطرناک ایشان را دیدم، یاد آن روزهایی افتادم که با ایشان مذاکره و مباحثه در مورد قائممقام رهبری داشتیم، آن جلسه خیلی هیجانی بود.
وقتیکه دوستان اصرار میکردند که حالا صبر کنید، ایشان [امام امّت] با چشمان نگرانی به حضّار نگاه کردند و فرمودند: من برای عمر خودم فرصت خیلی طولانی نمیبینم و وظیفه خود میدانم که این مسئله را حل کنم، من میدانم که بعد از من چه پیش خواهد آمد، اگر این کار را انجام ندهم، از من نخواهید که وقتی نزد خدا میروم، جوابی نداشته باشم که بدهم.
آن موقع ما خیلی این مسئله را جدّی نگرفتیم، ولی خیلی طول نکشید که دیدیم ایشان چیزهایی را برای خاموش شدن چراغ عمرشان احساس کرده بودند.
آن موقع برای ما خیلی سخت گذشت و خدا میداند که ما یک طرف چشممان به جماران دوخته بود و طرف دیگر چشممان به مسئوولیّت های سنگینی که در این جامعه داشتیم.
برای کارها و برنامههای آینده کشور و خطراتی که دشمنان ما پیشبینی میکردند و مسائل دیگری که این جامعه با فقدان رهبری میتواند داشته باشد، دوخته شده بود.
در آن روز آخر دیگر خطر برایمان جدّی شده بود، دکترها امید میدادند. حاج احمد آقا به من فرمودند که به آنها بگوید من بیشتر از اینها از حال امام خبر دارم. چون شب و روز پیش ایشان بودهام و من حسابی نگران هستم، شما به آقایان بازنگری قانون اساسی بگوئید که این کار را زود تمام کنند که این کار درزمانی که امام امّت در حیات هستند، تمام شود.
ما بعد از جمع شدن اعضای شورای بازنگری قانون اساسی، جلسهای را در دفتر ریاست جمهوری تشکیل دادیم و تصمیم گرفتیم که همه کارهایمان را کنار بگذاریم و تماممان بمانیم و فقط با مرخصی افراد بتوانند به جایی بروند تا وقتیکه این کار تمام شود.
ساعت ۱۴ این جلسه تمام شد و قرار شد، اوّلین جلسه را ساعت ۳۰/۱۵ برگزار شود. برای تشکیل جلسه داشتند جمع میشدند، از بیت امام امّت تلفن کردند و به من گفتند که سریعاً بیانید. به سران سه قوّه نیز تلفن کرده بودند.
ما احساس کردیم که مسئله جدیدی است و به این خاطر به آنجا رفتیم، به آخرین لحظات عمر طبیعی امام رسیدیم، من یادم هست، با حضور آقایان موسوی اردبیلی و موسوی نخستوزیر و مقام محترم رهبری به آنجا رسیده بودیم، ما سه نفر کنار تخت بودیم، فقط یک لحظه ایشان چشمشان را باز کردند و نگاهی به آسمان کردند، دیگر بعدش چیزی نبود که ما بتوانیم روی آن حساب کنیم.
از آن لحظه به بعد دکترها تلاش کردند و یا باطری قلب را به کار انداختند و با تنفّس مصنوعی ریه را به کار انداختند، امّا گفتند: این حالت ۲۴ الی ۴۸ ساعت ممکن است دوام داشته باشد.
در این موقع بایستی فکری برای اداره جامعه میکردیم. خیلی سخت بود که کنار تخت امام نباشیم، ولی چارهای نبود. اهل حل و عقد مسائل در یکی از اتاقهای بیمارستان برای تصمیمگیری در مورد کیفیّت کار، در مورد مرزها مسئله داشتیم، جنگ هنوز تمام نشده بود، مسائل امنیّتی و مسائل اداره جامعه که در این روزها میدانستیم، همهچیز تعطیل میشود، کیفیّت حملونقل مردم، زندگی مردم و دیگر مسائل باید آماده میشد، جمع شده بودیم و اوّلین تصمیمی که گرفتیم این بود که خبرنگاران را احضار کردیم. نبودن علمای بزرگ در شهرها در موقعی که این حادثه اتّفاق میافتاد، مشکلاتی را برای مردم آن شهرها به وجود میآورد. بههرحال بارانداز روحی این مردم این علماء و ائمّه جمعه و شخصیتها هستند که آنها بایستی در منطقهشان باشند.
تلفنی آقایان را احضار کردیم، تا فردا صبح خودشان را به تهران برسانند، ساعتها طول کشید، تا این آقایان را پیدا کنیم. برنامه مجلس خبرگان را میریختیم که یک باره فریاد شیون و زاری از داخل بیمارستان و اطراف بلند شد و مشخّص شد که همهچیز تمام شده و ما هنوز در برنامه، ناقص هستیم.
مشکل جدّی پیش آمده بود، اگر شب ۱۰ و ۲۰ دقیقه با این صدای شیون خبر رحلت امام بزرگوارمان همچنان موجوار به گوش مردم میرسید، چه اتّفاقی ممکن بود با عدم آمادگی ما بیافتد، کار واقعاً دشواری بود. یا بایستی همان لحظه اعلام میکردیم، این اعلام کردن ممکن بود، عواقب ناگواری را در پیش داشته باشد. یا بایستی صبر میکردیم، تا فردا یا پسفردا برای برنامهریزی ساعتی را مهلت پیدا کنیم و تشکیل مجلس خبرگان و دیگر خاموش کردن آن شیون کار آسانی نبود، آنهایی که آنجا جمع بودند، از قبیل دکترها، خدمتکاران، اطرافیان و علماء و غیره با همه وجودشان داشتند فریاد میکشیدند و پیشنهاد سکوت به این آدمهایی که میسوختند، کار آسانی نبود و من با قساوتی که داشتیم، رفتم و این مسئوولیّت را به عهده گرفتم و هر چه از آقایان و خود اهل حلّ و فصل میخواستیم که آرام بگیرند، جواب مثبتی نمیشنیدیم، جالب برای من این بود، من رفتم خدمت خانمهای بیت امام که آنها نیز گوشهای مشغول شیون و گریه بودند، مسئله را با آنها مطرح کردم و نکته اوّلین کسانی که خاموش شدند آنها بودند. من گفتم بههرحال امام امّت راضی نیستند که بهمحض اینکه ایشان نباشند، جامعهای که ساختند دچار مشکل شود و مصلحت اقتضاء میکند که ما امشب را دندان روی جگر بگذاریم و صبر کنیم، من فوقالعاده در آن خانواده احساس عظمت کردم، کسانی که بیش از همه متأثّر هستند و آنها حق داشتند، با همه وجودشان فریاد بزنند، آنها گفتند: حرف درستی است، ما صبر میکنیم.
وقتی آنها آرام گرفتند، بقیه دیگر نتوانستند، آرام نگیرند و بقیه آرام گرفتند و بلافاصله بیرون بیت را نیز آرام کردند و چون بیرونیها هنوز چیزی از مسئله نفهمیده بودند و نمیدانستند که چه اتّفاقی افتاده است، به آنها گفتند: برای شفای امام دعای توسّل خوانده شود.
در ابتدا ما تصمیم گرفتیم که فردای آن روز هم اعلام نکنیم، تا اعضاء مجلس خبرگان بیایند و رهبری را انتخاب کنیم و موضوع را پسفردا اعلام نماییم که اعضای خبرگان به شهرهایشان برگشته باشند.
امّا دوستان گفتند: نه، مردم حقّ زیادی دارند و بیش از چند ساعت نمیشود، این مسئله را از مردم مخفی نگاه داریم، همه ما پذیرفتیم که این کار را انجام دهیم که همان صبح (یکشنبه) این موضوع اعلام شد.
امّا نمیدانید، تا صبح (این هفت، هشت ساعت) برای آنهایی که در آنجا بودند، چه گذشت. شما احساس کنید، کسی که همه وجودش به او میگوید: فریاد بزن و فریاد نمیزند و صبر میکند. این حالت سختترین حالت زندگی خود من بود که در تمام عمرم احساس کردم. هم موضوع رفتن و گفتن به بیت امام که شما گریه نکنید و هم اینکه این چند ساعت را فقط ما چند نفر خبر داشتیم. درحالیکه هیچکس خبر نداشت که در درون ما چه میگذرد. بههرحال سختترین شب تاریخ زندگی خودم را آن شب میدانم، لابد دیگران هم همین حالت را داشتند.
مجلس خبرگان تشکیل شد، علماء با سرعت آمدند و لابد آنها فهمیده بودند که مسئله چیست. خواندن پیام و وصیتنامه امام بسیاری از مسائل را برایمان حل کرد، البتّه این مضامینی که در وصیتنامه حضرت امام بود، ما بارها و بارها از زبان خود ایشان شنیده بودیم. امّا تأثیرات این کلمات آن روز خیلی بیشتر از شنیدنهای گذشته ما بود، هر جا فرصت پیدا میکردیم، در موقع قرائت که گوش دهیم، مثل پتک مغزمان را تکان میداد و قلبمان را نورانی میکرد.
خواندن آن وصیّت نامه، اگر هیچچیز دیگری برای حلّ مسائل کشور نداشت که صفا و حالت روانی سالمی در همه ایجاد کند که تصمیمگیری عاقلانه و دور از هوا و هوسها انجام شود، نقش خودش را داشت و این خود ذخیره عظیمی است که بهعنوان مهمترین سند تاریخی در انقلابمان خواهد ماند.
ما از عصر همان روز جلسه خبرگان را با بحث درباره رهبری آغاز کردیم تا به نتیجه برسیم. من در اینجا به شما عزیزان بهعنوان یک نفر عرض کنم که در آنجا کاری میکردم، برایم روشن روشن است که هدایتهای الهی و امداد غیبی ما را به این نقطه درست رسانده است. بنده خودم یقین دارم که چنین بوده است و لمس میکنم که اگر میشد، از این چیزهای غیبی به نحوی فیلم برداشت، فیلم برمیداشتیم.
من نمیدانم با چه چشمی میشود، اینها را دید، برای من اینطوری بود. آنچه تا به حال اتّفاق افتاده و رهبری انتخاب شده، هیچ قراری از قبل دربارهاش نبوده است، یعنی ما نه در شب قبلش، نه در روزهای قبلش، نه در پیش از ظهرش، نه در جلسه هیئترئیسه مجلس خبرگان، هیچ جا به آن نتیجه نرسیده بودیم که رهبری بدین شکل باشد که الآن انتخاب شده است.
خود رهبر عزیزمان هم که جزء ما بود که بحث میکردیم، ایشان خودشان به این شکل رأی ندادند. یک نظر این بود که شورایی باشد که ماها هم در مذاکرات قبلیمان نیز دوره موقّتی را برای شورا در نظر گرفته بودیم، تا ببینیم، بعداً چه خواهد شد. حتّی در مورد اعضاء شورای بحث شده بود که چه کسانی باشند، اگر یک روزی مذاکرات خبرگان منتشر شود، خواهید دید که مذاکرات عمدتاً روی شورا و اعضاء شورای دور میزده است.
جالب است که خود رهبر عزیزمان به شورا رأی ندادند، بنده به شورا رأی ندادم. ولی به فرد رأی ندادیم، وقتی اوّل فرد مطرح شده، ما به آن رأی ندادیم، چون نظر قبلی ماها این بود که فعلاً بهطرف یک شورایی برویم، تا بعداً مسائلمان را حل کنیم. زمینههایی وجود داشت که آن زمینهها با آن صفایی که در جلسه حاکم بود، مسئله را به اینجا رساند، که من این زمینهها را برایتان توضیح میدهم.
عمده زمینهها را خود امام حل کردند و من در اینجا نیز باید خاضعانه اعتراف کنم که آن حرکتهای امام را در آن مقطعی که ایشان زمینهسازی میکردند، ما نمیفهمیدیم. ایشان با همان رویّهای که داشتند، مایل نبودند، یک بیعتی بگذارند که رهبر جانشین خودش را تعیین کند، نمیخواستند این کار بشود و حق هم نیست. امّا نظراتی داشتند که این نظراتشان را بهگونهای منتقل کردند و این حقّ هر انسانی است که نظر خودش را تشخیص داد، بهگونهای بگوید. ایشان نظرات خودشان را بهطور پراکنده به ما گفتند که یکییکی توضیح خواهیم داد.
بحث جدّی من در این خطبه از اینجا شروع میشود، الآن رادیوهای آمریکایی و انگلیس و دیگران شروع کردند که شبههای در مردم بیندازند که همین امروز این حرف را مطرح کردهاند، آنها گفتند: ولایتفقیه که فلسفه اصلی حکومت ایران بود، دیگر تمام شده است (الآن تفسیرشان این است که دیگر ولایتفقیه نیست و چیز دیگری آمده است).
آنها میخواهند این حرف را در دهان افراد خاصّی بیندازند که این حرف را بازگو کنند و در اینجا این توضیح اساسی را میدهم که ببینید چه دروغی مثل بقیه کارهایشان میگویند.
این توضیح ثابت میکند که همان ولایتفقیه با محتوای دینی کاملاً مطمئن و مورد اتّفاق الآن جای خودش را گرفته که ما روی این بحث میکنیم.
در قانون اساسی گذشته ما یک نکته بود، که میگفت، از میان مراجع ذیصلاح یا کسانی که صلاحیّت رهبری و صلاحیّت مرجعیّت دارند، البتّه اینکه من «یا» میگویم، چون دو نظر در تفسیر آن است که آیا مرجعیّت بالفعل برای رهبری لازم است، یا کسانی که صلاحیّت دارند. ما در انتخابات قبلی که قائممقام رهبری را انتخاب کردیم، خبرگان رأی دادند که منظور قانون، آنکسی است که صلاحیّت مرجعیّت داشته باشد، نه مرجعیّت فعلی را داشته باشد. چون در آن زمان قائممقام رهبریمان مرجعیّت نداشتند، ولی همه صلاحیّت را تائید کردند و روی آن رأی دادیم. بههرحال نظر خبرگان این بود، ولی صلاحیّت مرجعیّت در آن بود.
امام در مذاکرات خصوصی، به ما گفته بودند که مرجعیّت مصلحت نیست که در قانون اساسی باقی بماند، امّا این نکته را اعلام نکرده بودند. چیزی بود که فقط ماها میدانستیم که نظر ایشان این است.
آخرین حرفی که به خود من گفتند، فرمودند که «حال و هوای مرجعیّت با حال و هوای رهبری یک نظام، با این عرض و طول سازگار نیست و این، دو عالم است، امّا این را شما قید نکنید، وقتی قرار شد، قانون اساسی را اصلاح کنید، مطرح نمایید.» این حرفها جزء حرفهای خصوصی بود که ایشان فرمودند و لابد به دیگران نیز در آن موقع زدهاند.
امّا ایشان یک نامه نوشتهاند، ما مبنای کارمان در تعیین رهبری عمدتاً نظرات امضاءشده حضرت امام قانون اساسی موجود و احکام شرعی که هر سه اینها در انتخاب رهبری جدید تبلور دارد.
نامه امام را ببینید، البتّه این نامه منتشر شده است، نامه را به آیتالله مشکینی رئیس مجلس خبرگان نوشتهاند که چون ایشان رئیس شورای بازنگری هم هستند (هر دو سمت را دارند) تاریخ این نامه، ۹ اردیبهشتماه سال ۱۳۶۸ یعنی اوایل کار شورای بازنگری بود، زیرا سؤالی برایمان پیش آمد که از حضرت امام پرسیدیم و ایشان این جواب را دادند:
«حضرت حجّت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج شیخ علی مشکینی، دامت افاضاته،
پس از عرض سلام خواسته بودید نظرم را در مورد متمّم قانون اساسی بیان کنم. هر گونه آقایان صلاح دانستند، عمل کنند. من دخالتی نمیکنم[1].»
این شیوه امام بود، وقتی مسئوولیّتی را به کسی واگذار میکردند و میگفتند: نظر خودت را عمل کن، اگر میپرسیدیم، ایشان اگر نظری لازم بود، میدادند و گاهی هم نمیدادند، اگر میدیدند که ممکن است ، رأی را از افراد بگیرد. فقط در مورد رهبری چیزی میگویند که این کلمات خیلی مهمّ است.
ما که نمیتوانیم نظام اسلامیمان را بدون سرپرست رها کنیم. (یعنی خلاء رهبری نمیشود، باید کسی باشد که رهبری کند). باید فردی را انتخاب کنیم (این کلمه فردی هم، ما که مذاق ایشان را میدانستیم، میدانستیم که ایشان روی فرد نظر دارند. ولی آن را هیچ موقع بهعنوان سند مطرح نمیکردیم، چون که امام گفتند: فردی باشد. ولی نظر ایشان این بود که نهایتاً باید فردی رهبر باشد که از حیثیّت اسلامی مان در جهان و سیاست و نیرنگ دفاع کند.
(اینجا را به خوبی توجّه کنید، نکته در اینجاست) «من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیّت لازم نیست.» این اشاره به دوران بحث قانون اساسی است که اوّل مطرح بوده است که آیتالله اردبیلی هم آن را در جلسه ما قبل از این ماجراها به ما گفتند و قبلاً از دیگران نشنیده بودم، ایشان اوّلین بار فرمودند که آن موقع امام مخالف بودند که قید مرجعیّت را بگذاریم، ولی چون جلسه خبرگان میخواست بگذارد، امام فرموند:« بگذارید» ، چون دیدند رأی آنها این است، مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت میکند؛ یعنی آن تعبیری که ایشان از ما خواستند، مجتهد و عادل ایشان خودشان توضیح دادند که این شخص چطور میتواند ولی فقیه باشد.
اوّلاً عرض کنم، کلمه مجتهد با کلمه فقیه مترادف است، یک وقت آقایان عوامانه به شما بگویند، دیگر ولی فقیه نیست.؛ ولی مجتهد یعنی «ولی فقیه» و ولی فقیه هم یعنی «ولی مجتهد» اصلاً فقیه و مجتهد یکی است. مجتهد به معنایی که در فقه مجتهد باشد، البتّه ما مجتهد در همه علوم داریم، امّا مجتهدی که فعلاً ما بحث میکنیم، مجتهد علوم دینی است.
اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است، این یعنی بیعت؛ یعنی مردم به خبرگان رأی دادند، خبرگان به نیابت از مردم به مجتهد رأی میدهد و این یعنی بیعت مردم. همین طور که مردم از طریق مجلس به وزراء و دیگران رأی میدهند.
در این صورت او ولّی منتخب مردم میشود - کلمه «ولی» که در اینجا آمده ، مجتهد است، ولی هم در اینجا آمد و حکم او نافذ است، حکمش نافذ است، یعنی مجتهدی که در رأس قرار گرفته و مردم با او بیعت کردند و خبرگان رأی دادند. در صورتی که شرایط اجتهاد و عدالت را داشته باشد. او هر حکمی برای دیگران بکند، حتّی اطاعت فقهاء، از آن واجب است؛ یعنی دیگر از این به بعد شبهه نکنند و به شما بگویند که پس مراجع چکار کنند، مراجع و مجتهدین دیگر هم واجب است که اطاعت کنند. اگر رهبری که انتخاب کردیم، حکمی داد ، واجب الاطاعه است.
در اصل قانون اساسی من این را گفتم؛ ولی دوستان در شرط مرجعیّت پافشاری کردند، من هم قبول کردم، من در آن هنگام میدانستم . آن بحثی بود که در خطبه اوّل گفتم، ایشان پیشبینی هایی میکردند که این در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم و والسّلام عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُاللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینی
اینجا یک بحث اصولی هست که من دیگر در این خطبه نمیخواهم به آن بپردازم و باید علماء براساس این مطلب به آن بپردازند و آن این است که مسئله مرجعیّت و رهبری که اینجا دو عنوان جدا میتواند - بشود، پیداست که امّا باید در نظام به رهبری اصالت دهیم؛ یعنی رهبری ولّی فقیه.
بنابراین اگر ما بخواهیم، مرجعیّت درستی هم در جامعهمان باشد، موقعی میشود که رهبری و نظام درستی داشته باشیم.
اگر قرار است نظام برگردد و مثل نظام طاغوت شود، مراجع دیگر مثل زمان طاغوت میشوند. صدا و سیما این جور و لب دریا آن جور میشود، مشروب فروشیها آن طور میشود، ظلم و ستم رواج مییابد. مراجع هم بودند. مرجعی مثل آیتالله العظمی بروجردی داشتیم که عظیمترین قدرت روحانی تاریخ معاصر ما بودند. در مقابل قدرت دولت چکار میتوانستند انجام دهند؟ با اینکه دولت آن موقع هم ضعیف بود. شاه تازه سرکار آمده بود و هزار مشکل برایش وجود داشت. اصل مسئله این است که ما توجّه جدّی را سراغ رهبری ببریم، مرجعیّت باید خودش را با رهبری تابع کند و در مسائلی که در کشور وجود دارد. حکم رهبری باید اعتبار داشته باشد.
این مبنای کار خبرگان است که خبرگان دیگر با این نظر حضرت امام قید مرجعیّت را حذف کردند. در قانون اساسی صلاحیّت مرجعیّت حداقل بوده است. ما از آن صرف نظر کردیم. البتّه با اینکه صلاحیّت مرجعیّت به این معنایی که ما فکر میکنیم، در مجتهدی هم که انتخاب کردیم - هست.
حالا این بحث جداگانهای است، منتها مقداری به پیشرفت زمان نیاز دارد که روی این مسائل بیشتر بشود صحبت کرد. فرد قویای مثل حضرت امام میخواهد این حرفها را بعداً بگوید و جا بیندازد و ما شاید قادر نباشیم.
مسئله دوّم مصداق بود، ما مجتهد عادل خیلی داریم. در همان جلسه خبرگان تعداد زیادی مجتهد عادل هستند، اصلاً شرط آنجا اجتهاد است. شرط عضویّت در خبرگان اجتهاد است و قبلاً باید اجتهادشان تائید شده باشد.
مجتهد عادل زیاد داریم و روی مصداق شرایطی لازم دارد. البتّه اجتهاد مراحلی دارد. بعضی از آقایان هستند - کار فراوانی روی همه ابواب فقه کردهاند و کار جاری آنها است. درس میدهند. دائماً جواب مسئله و استفاثات را میدهند، حضور ذهن دارند و خیلی آسان میتوانند به حکم فرعی برسند - یا یادشان هست. این یک تیپ هستند. یک تیپ هستند که اینجور نیستند، همان قدرت اجتهاد را دارند، ولی این اندازه حضور ذهن ندارند و هر فنّی همین طور است. کارهای دیگری دارند که دنبال آن هستند.
قدرت استنتاج هم یکنواخت نیست و درجات مختلفی دارد. ما در اینکه رهبری که انتخاب کردیم - مجتهد باشد، یک ذّره هم تردید نداریم. حالا من از زبان دیگران که رأی دادند که معلوم است - رأی دادند، خود من بهعنوان یک شاهد که باید خدمت شما عرض کنم، ما از حدود سال ۳۸ یا ۳۹ خدمت ایشان بودیم و در درسها با هم بودیم، در مباحثهها و بحثها بودیم؛ و بسیاری از کسانی که امروز در بین ما آیتاللَّه هستند - البتّه روی کلمه آیتالله توضیح خواهم داد و هیچکس حرف نمیزند و در اجتهادشان تردید ندارند، آن روز که بحث میشد، جناب آقای آیتالله خامنهای از آنها اگر سر نبود، پائین نبود. هم درسها را خیلی خوب میفهمیدند و هم خوب استنتاج میکردند و تا این اواخر هم در ضمن اینکه مبارزه داشتند - کار فقهی و مطالعات و درس را فراموش نمیکردند و اجتهاد یک معنای دیگری پیش آورد. آن حرفی که امام زدند و من به این خطبه محوّل کردم - این است که مجتهد وقتیکه بخواهد در ابواب فقه اجتهاد کند احتیاج به یک سری اطّلاعات و آشناییها دارد.
در بخشی از ابواب فقه کسانی که در حوزهها هستند - دستشان بازتر است و قویتر هستند. امّا در بخشی از ابواب فقه، مجتهدینی که در امور اجرائی هستند، زودتر میتوانند- تصمیم بگیرند.
یک مجتهدی که مثلاً الآن در حوزه است و مسائل کشور را نمیداند، درباره مسائل بانکی مثلاً اگر فروعی مطرح شود که فرع هم خیلی داریم، به آسانی کسی که در کار اجرایی مسئوولیّت دارد، نمیتواند - زود فتوا دهد.
در مسائل بیمه به این آسانی نمیتواند، فتوا دهد، در مسائل قضا، کسی که در این وادی نیست نمیتواند به این آسانی فتوا دهد.
در مسائل اقتصادی همه ابواب، مزارعه، مساقات و تمام ابواب فقهی - چند باب از کتابهای فقهی ما هست که در حوزه روی آن زیاد کار میشود - روی کتاب طهارت و صلاة و خمس و زکات و حج و قضا در گذشته خیلی کار میشده و نوعاً هم مجتهدین ما با کار کردن در اینها به درجه اجتهاد میرسیدند.
در ابواب دیگر چون مورد نیاز نبوده، فروع خیلی کمی را میرسند و اگر نیازی پیدا کردیم، حتّی در مسائلی مثل تعزیرات و حدود که در گذشته برای ما مطرح نبوده، خیلی کار نمیکردیم و حالا علماء بیشتر کار میکنند. البتّه الآن فقه زنده شده و روی خیلی از ابواب در حوزه کار میشود.
بنابر این حالا که صحبت از اجتهاد است، آن کسی که مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاست خارجی و این کارهای اساسی نظام را بیشتر متبّحر است، آیا مقدّم است، یا کسی که در حوزه است، سوادش هم یا مساوی است - یا بیشتر است. ولی با این ابواب آشنا نیست؟ تحقیقاً عقل آدم حکم میکند که اینجا یک نوع تقدّمی وجود دارد.
اینکه همین اواخر، امام فرمودند: اصطلاح اجتهاد مصطلح در حوزهها با آن اجتهادی که ما فعلاً اینجا در میدان عمل نیاز داریم، اینها با هم تفاوت دارند، این اشاره به همین نکته بود. شاید برای همین امروز داشتند زمینهسازی میکردند، چون حس میکردند که بزودی باید یک کسی بیاید و ولایتفقیه را متکفّل کند که نیاز دارد این مسائل را بفهمد. البتّه اگر روزی ما بخواهیم درست عمل کنیم، کسی که مجتهد است و میخواهد صاحب نظر و مرجع مردم باشد در همه این ابواب مشاور داشته باشد. اینطور نیست که الآن بشود یک نفر آدم در تمام این ابواب که کلّ تخصصهای علمی و حقوقی را میطلبد بتواند در همه اینها همیشه به تنهایی نظر دهد. باید برای همه اینها یک گروه متخصص داشته باشد. شورا داشته باشد، به آنها مراجعه کند، زمینه را خوب که آماده کردند خودش که مجتهد است نگاه کند - آن نقطه درست را انتخاب کند که حالا البتّه ما هنوز به اینجا نرسیدیم. شاید در دوره رهبری آینده رسیدم و امّا روی مصداق، این گونه اجتهاد را - بنده نظر خودم را فعلاً میگویم، نمیدانم، بقیه اعضاء خبرگان هم که رأی دادند، با همین تحلیل من رأی داده باشند، آنها هم دلیل دیگری برای خودشان داشتند - امّا در مورد مصداق، امام راهنماییهایشان را در این مدّت کرده بودند. ناخودآگاه ما شنیده بودم، بعد از این حادثه جمعبندی کردیم - دیدیم که امام همه چیز را به ما گفتهاند که من حالا یکییکی عرض میکنم.
در مورد برادر عزیز و بزرگوار جدیدمان، ما در مسئله قائممقام رهبری که آن موقع با امام بحث داشتیم، عقل ما نمیکشید و نمیتوانستیم آن تصمیم امام را تحمّل کنیم. بهطور مکرر رفتیم و با ایشان بحث کردیم. در یک جلسه سران سه قوّه بودند، آیتالله اردبیلی بودند، بنده بودم، آقای نخستوزیر بودند، حاج احمد آقا و رهبر فعلیمان هم بودند. بحث شد، حرف ما با امام این بود که اگر این قضیه اتّفاق بیفتد - ما بعداً با این قانون اساسی مشکل داریم و ممکن است - خلاء رهبری پیش بیاید. ایشان فرمودند: خلاء رهبری پیش نمیآید، شما آدم دارید. گفتیم چه کسی؟ ایشان گفتند همین آقای خامنهای.
این موضوع مربوط به چند ماه قبل است. شاید در بحث مسائل بیت ایشان بود، آن موقعی که صحبت محاکمه آن باند و اینها بود، آن موقع ایشان در این صدد بودند که مسئله رهبری را حل کنند، این بحثهای ما شاید متعلّق به آن زمان باشد.
بعد از آن جلسه، خود آقای خامنهای از ما خواستند که ما این را نگوئیم. ایشان اصرار کردند و گفتند من خواهش میکنم که این مسئله را در بیرون مطرح نکنید، چون به من مربوط میشود و ما هم حفاظت کردیم و هیچ کجا نقل نکردیم و این قضیه گذشت.
این اواخر، دوباره بحث شد، یک روز من بهطور خصوصی خدمت حضرت امام رفتم - یک مقدار روی من بازتر بود که بحثها را یک مقدار بیپردهتر در مورد قائممقام رهبری و مشکلاتی که پیدا میشود - انجام دهم. باز ایشان صریح به من گفتند که شما در بن بست نخواهید بود و چنین فردی در بین شما هست. چرا خودتان نمیدانید؟ این هم آنجا اتّفاق افتاد. آن تکّهای هم که از حاج احمد آقا نقل کردند که وقتی ایشان (آیتالله خامنهای) در سفر کره بودند و آنجا دیده شد - از تلویزیون امام میدیدند و از آن منظرهای که ایشان در کره با آن مردم و با سخنرانیها و مذاکراتشان داشتند، برایشان جاذب بود و گفته بودند که الحق ایشان شایستگی رهبری را دارد.
این جمله را سه بار ما شنیدیم. تعبیر کلمه برادر که ایشان مدّتها پیش در یک مناسبتی این را فرمودند، بیمعنا نبود؛ که یک دفعه ایشان در نامهای بنویسند "برادر" - یک مجموعهای از این قبیل چیزها که در ذهن ما آمد، برای ما تائید میکرد که حداقل بهعنوان یک مصداق، امام ایشان را شایسته این کار میدانستند، این به ما در رسیدن به مصداق خیلی کمک کرد.
بحث شورا و فرد که مطرح بود، وقتیکه رأی گرفتیم، با اکثریّت قوی خبرگان به فرد رأی دادند، وقتیکه دنبال فرد گشتیم - یک چند نفری مطرح شدند و با اکثریّت خیلی بالایی در جلسه رأی آوردند. انصافاً هم رأی بجایی بود و نکته مهمّی که من فکر میکنم که برای ما اهمیّت دارد آشنایی ایشان با مسائل کشور است، از همه صلاحیّتها نظیر مبارز بود و عالم بود و عدالت داشتن و غیره که بگذریم، یک کسی که ده، دوازده سال در کوران مسائل کشور بود، و الآن ایشان جزئیّات امور مملکت را میداند. ما اگر یک رهبری از حوزه برمیداشتیم و به اینجا میآوردیم - تا بخواهد با مسائل کشور، جنگ، ارتش، سپاه، اقتصاد، بانک، دانشگاه، مسائل قانون آشنا شود، یک مدّتی ضرر میکردیم و چه بسا تبعات غیرقابل جبرانی برای ما پیش میآمد. برای ایشان الآن همه چیز نقد است. معنای رهبری هم همین خواهد بود که بتواند با اطّلاعات قبلی خودش نظر دهد و سیاستی را که بخواهد تعیین کند - باید قدرت داشته باشد، به علاوه مسئله انقلابی مهم است.
ببینید خیلی از فقهای ما واقعاً عزیز و محبوب هستند، امّا فرق میکند - یک کسی که از لحظه اوّل شروع انقلاب، اوّلین شلاقها و آخرین شلاقها را خورده است، کسی که در همه مراحل انقلاب حضور داشته، کسی که بسیاری از این طّلاب جوانی که امروز در مصادر امور هستند، در پای درس او انقلاب را یاد گرفتند و مفاهیم انقلابی را یاد گرفتند.
در دوران انقلاب باز این را باید من شهادت دهم و جزء شهادتهایی است که میتواند حجّت باشد، دلگرمی اکثریّت کسانی که در نقطه بالای نهضت انقلاب بودند، به ایشان گرم بود. ما دلگرمیمان به ایشان بود، ایشان که زندان میرفت ما در بیرون از زندان مشکل پیدا میکردیم، و یک لحظه هم در تمام جریان انقلاب ایشان شک نکرده و همیشه در پیشاپیش صفوف بودهاند. خوب، این را انصافاً آدمی از لحاظ منطقی، عقلی، حساب، کتاب، شرعی، همه چیز هست، اجازه دهید ما شرعاً کارمان محکم کنیم چون که مجتهد است و این برای همه مبنا است که مجتهد، عادل حکمش ناقص است.
از لحاظ راهنمایی امام، دستمان پر است با این نامهای که خواندم و با آن قطعاتی که برای شما نقل کردم و از لحاظ قانون اساسی فقط نکتهای را که میتوانم پیدا کنم و بگویم که مرجعیّت است. در قانون اساسی آن را حذف کردن - این را هم که در طول دوران انقلاب بارها و بارها امام در مورد قانون اساسی اجازه دادند که ما با اجازه امام با قانون اساسی یک چیزهایی را ندیده میگرفتیم یک چیزی نیست که تازه بیایند که بگویند و همه ما قبول داریم که رهبری فوق قانون اساسی و این را پذیرفتیم در زمان امام لااقل پذیرفتیم و عمل کردیم. وقتیکه این گونه بوده، بنابراین اصلاً صغری وجود ندارد مبادا کسانی به شما شبهه کنند و کار منطقی، کار درستی است، شرعی هم با موازین شرعی انجام شود، انشاءاللَّه خیر و برکت این انتخابات را ما بتوانیم و مهمترین کار، این که ما دنیا را با این سرعت عمل مات و مبهوت کردیم.
آن چیزهای که آنها در ذهنشان بود، جنگ قدرت که هنوز هم میگویند، جنگ قدرت و اختلافات و همه اینها یک خط بطلان روی تبلیغات کشیده شد و این تقسیم رادیکال و معتدل و این دعوا و این باند و آنها یک دفعه دنیا دید، وقتیکه جمهوری اسلامی نیاز به یک تصمیم دارد - همه جمع میشوند و با رأی بالا این طور تصمیم میگیرند و مردم این جور حمایت میکنند و همه نهادهای انقلابی حمایت میکنند و همه حوزهها و علماء حمایت میکنند. این مانوری که داده شد، علاوه بر محتوای درستش برای مأیوس کردن دشمنان ما و برای دلگرم کردن این مردم حزب اللّه و امیدوار کردن این ملّت و آینده خودش با ارزش است و این از دستآوردهای عظیم که ما راهنمائیهایش را از حضرت امام داریم که برای ما گذشتند و ما دعا میکنیم که خداوند به ما توفیق دهد که بتوانیم که از ایشان اطاعت کنیم و به ایشان هم توفیق دهد که بتوانند این بار امانت سنگینی که به عهده ایشان گذاشته شده، آن جوری که لایق اسلام انقلابی است که ایشان هم صلاحیّت این کار را دارند به سرمنزل برسانند (انشاءاللَّه)
در جمع امروز ما در نماز بسیاری از میهمانان عزیزی داریم که به مناسبت همین مراسم عزاداری شرکت کردند و به ایران آمدند که اسامی شان را میخوانیم:
هیئت علمای جبل آمل، از لبنان، جبل آمل لبنان، سازمان امل، تجمّع علمای بقاء، مقاومت مؤمنین، حوزه امام مهدی، جماعت اسلامی، جناب شیخ الاسلام شکور یازاده از شوروی، رئیس روحانیّت مساجد از قفقاز شوروی و معاون رئیس جمهور اتیوپی و بسیاری از دوستانی دیگر که این جا همه خود صاحب عزا هستند، مقدمشان را در اینجا گرامی میداریم.
اَعُوُذُ باللَّهِ منَ الشَّیطانِ الرَّجیم
بسمالله الرحمن الرحیم
اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثُر فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ.
[1] - چون آیت الله هاشمی در لابه لای جملات امام خمینی توضیح می دهند، اینجا متن کامل نامه امام را به نقل از صفحه ۳۷۱ جلد ۲۱ صحیفه امام، می آوریم تا برای خوانندگان مشخص شود که کدام جمله نص صریح نامه امام خمینی و کدام جمله توضیحات آیت الله هاشمی رفسنجانی است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای حاج شیخ علی مشکینی ـ دامت افاضاته
پس از عرض سلام، خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هر گونه آقایان صلاح دانستند عمل کنند. من دخالتی نمی کنم. فقط درمورد رهبری، ما که نمی توانیم نظام اسلامی مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط «مرجعیت» لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولیّ منتخب مردم می شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را می گفتم، ولی دوستان در شرط «مرجعیت» پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام می دانستم که این در آیندۀ نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
۹ / ۲ / ۶۸
روح الله الموسوی الخمینی