خطبه اوّل:
بسْمِاللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّه (ص) وَ آلِهِ الائِمَةِ الْمَعْصُومین.
قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ:
اَعوُذُ باللَّهِ مِنَالشَّیْطانِ الرَّجیم.
وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ [1]
طبق معمول یک خطبه به مسائل روز کشور و منطقه اختصاص دارد وخطبه دیگر هم یک بحث تحلیلی، سیاسی و اجتماعی است. در خطبه اوّل، پیرو بحثی که در هفته گذشته درباره حکومت قانون مطرح کردم، مطالب وتوضیحاتی وجود دارد که باید گفته شود.
اولاً عکس العملی که از ملت رشید و آگاه و مسلمان ما دیده شد، برای بنده بسیار امیدوار کننده بود. مردم ما نشان دادند که علاوه بر حضورشان در صفوف و حرکتهای احساسی در خیابان ها، از قدرت درک و فکر والایی در تشخیص مصالح و مفاسد برخوردار هستند. جالبتر اینکه قبل از همه و بیشتر از همه، نهادها و چهرههای انقلابی از بحث حکومت قانون استقبال کردند.
از نهادهای انقلابی، اعم از سپاه، کمیته، بسیج و هیات های هفت نفری، جهاد و بقیه نیروهایاسلامی به ما مراجعه فراوان شد. اینها گفتند برای عملکرد بهتر ما و همچنین حفظ اعتبار نهادهای انقلابی خطبه مذکور که از همه میخواست مقید به قانونباشند، بسیار مفید و مؤثر بود و در حرکت ما میتواند سرنوشتساز باشد. اینمایه بسی خوشحالی است. امیدوارم که ما همیشه با ملتی رشید و آگاه ومنصف و در عین حال انقلابی و پیشتاز مواجه باشیم. از من خواسته شد کهمسایل مطرح شده را بازتر کنم. امیدوارم که خطبه امروز بتواند مکمل بحثباشد، چرا که در خطبههای بعد، مباحث مهم و قابل بحثی داریم.
در مورد حکومت قانون یک نکته مهم وجود دارد که باید مورد دقت قرارگیرد. ارزش اجرای قانون در جوامع مختلف و تاریخ بشریت مورد مطالعه قرارگرفته و نشان میدهد که در یک جامعه، یا باید قانون حکومت کند، یا هرج ومرج و یا دیکتاتوری. شق دیگری وجود ندارد و حالت دیگری قابل تصورنیست، مگر حالات انتقال. در هر شرایطی، یکی از این سه حالت باید برقرارباشد: یا حکومت قانون، یا هرج و مرج و یا دیکتاتوری. حالا این ملتها هستندکه انتخاب میکنند. البته شرایط تاریخی به اضافه انتخاب مردم، یکی از اینسه را پیش میآورد. هرج و مرج و دیکتاتوری، عکس العمل یکدیگرند.
لامپی را که از سقف اتاقتان آویزان است، در نظر بگیرید. حالتی از تعادل دارد. این را بهجای حکومت قانون تصور کنید. اگر از حالت تعادل بیرونش آورید به هرج ومرج میرسد. وقتی هم که آزادش کردید، فوری به تعادل نمیرسد؛ منتقل میشود. از مرکز اتاق به طرف چپ و راستنوسان پیدا میکند. در حال حرکتنوسانی تا حدی به تعادل نزدیکتر میشود تا دوباره حالت استقرار خودش راپیدا کند. جامعهای که از زیربار قانون در رفت، دچار هرج و مرج میشود. اینعدم تعادل است. هرج و مرج چون یک حالت غیرطبیعی است، نمیماند. عکس العملی دارد که عکس العملش دیکتاتوری و حکومت افراد، طبقه، فامیل و دیکتاتورهاست. دیکتاتوری هم چون خلاف طبیعت است و بر وفقفطرت انسان نیست، باز نمیتواند بماند.
بنابراین عکس العملش باز هرج ومرج است. و این حالت تکرار میشود تا دوباره برسد به حکومت قانون. البتهدر تاریخ ممکن است دستهایی از غیب بیاید. پیغمبری بیاید یا رهبری پیدابشود و حالت فوق العادهای ایجاد شود و اوضاع را از دیکتاتوری به قانون، یا ازهرج و مرج به قانون بیاورد. این حرکات، غیر طبیعی و خارج از وضع تعادلداخلی جامعه است. طبیعت جامعه در حالت تعادل است. در بحثی که کردم، میخواستم بگویم اگر بناست سالم و راحت و با آسایش و فضیلت زندگیکنیم، راهی غیر از این نداریم که تسلیم قانون بشویم. خوشبختانه ما دنبالقانون این و آن هم نمیگردیم. چون ما مسلمانیم و اسلام اُمهات قوانین رامطرح کرده است و ما باید شعبهها و جزئیات آن را پیدا کنیم. اینکه هرج ومرج را نمیپسندیم پیداست ما آنارشیست نیستیم. اگر کسی خیال کند که هرجو مرج به نفع اوست اشتباه کرده است. هرج و مرج به نفع هیچ کس نیست. آنارشیست همیشه ضرر میکند، و آنارشیسم بدترین چیزی است که برجامعهمیتواند حاکم باشد. گاهی آنها که قانون میشکنند، ممکن است فکر کنند سود میبرند.
آن هفته گفتم: سود آنی؛ امّا این در حقیقت مثل این است که کسیسرشاخه نشسته باشد و بن شاخه را ببرد. حکایت آن مثل معروف میشود کهمیگوید:« یکی بر سر شاخه، بن میبرید.» شما اگر تکیهگاه خودتان را خرابکنید و به هم بریزید، در آینده تباه خواهید شد. وضعیت دیکتاتوری همین است. برای یک دیکتاتور، لحظات حکومت جالب است، امّا در واقع او هماصل و پایه خودش را میزند و استقرار نمییابد. روی این حساب حتیمنفعت شخصی ما هم ایجاب میکند که با سود کمتر و پرهیز از شهوترانی و با لذّت کمتر (که البته کمتر هم نیست) خودمان را به امواج بنیان کن دیکتاتورییا آنارشیسم[2] ندهیم. چه کسی در حکومتی که در آن قانون اجرا نمیشود، نفعمیبرد؟ قانون شکنان یا مردم ضعیف هستند یا قشر مستکبر. اگر محروم قانونبشکند و منجر به دیکتاتوری شود، در حکومت دیکتاتوری چیزی گیر محرومنمیآید. مستکبر هم اگر قانون بشکند و هرج و مرج ایجاد کند، مثل کسی استکه در خانه شیشهای نشسته و به خانه دیگران سنگ میزند. یک مرفه کهمنافعش در جامعه بیش از دیگران است، خیلی آسیب پذیرتر است. هرجا کهمرز قانون را بشکند به او هم آسیب میخورد.
اشتباه انسانها این است که گاهیمنافع آنی و درازمدت شخصی خودشان را خراب میکنند؛ پایه را میشکنندبرای اینکه از شاخه استفاده کنند. خانه را از پای بست خراب میکنند به ایننیت که رنگ و روغنی به در و دیوار محیط زندگیشان بزنند. همه این مثلهاییکه میزنم و اشاراتی که میکنم، نشانگر حمق و بیاطلاعی و درک ضعیفکسانی است که تسلیم قانون نمیشوند. البته در جامعه ما و جوامعی مشابه آنکه بعد از یک دوران طولانی از زیربار دیکتاتوری درآمده، مشکل میشود مردمرا قانع کرد. مردم عمری فکر کردهاند که قانون احترام ندارد. قانون را از جانبخانواده پهلوی و مجالس خوشایند شاه دیدهاند، برای همین هم به آن قانوناعتنایی نداشتهاند. آن روحیه را بدون توجه منتقل میکنند به دوران بعد. یعنییکی از عوامل ظریف و ناآگاه در وجود مردم که از رژیم قبلی به ما رسیده، این است که هنوز مردم تفاوت قانون زمان حکومت جمهوری اسلامی را با قانونحکومت زمان طاغوت لمس نکردهاند. گاهی فکر میکنند اینها همان قوانیناست.
گاهی خیال میکنند که قانون اصلاً چیزی است که با حکومتهای مردمینمیسازد. چنین روحیهای را هنوز میشود در بین عدهای پیدا کرد. اینهاخطرناک هستند و احتیاج به تصفیه دارند. مثلاً قانون راهنمایی (حالا زمان شاهگذشته باشد) امروز در جامعه ما محترم است. (البته همان روز هم قانونشکنی به نفع کسی نبود و مبارزه باید به شکل دیگری انجام میشد.) قانون بهصرف اینکه در زمان گذشته وضع شده و حالا احتیاج به اصلاح دارد یا ندارد.
به هر حال قانون است و قابل انکار نیست. وقتی در جامعه اسلامی زندگیمیکنیم و حکومت و رهبر و مجلس و دولت ما میخواهند بر این معیارحرکت کنند، اگر ما بخواهیم به این قوانین بیاعتماد باشیم، بسیار مشکل استو ضررش را خودمان میبینیم. عمده ضرری که از این ناحیه به ما میرسد (خدای نکرده) تبدیل جامعه ما به جامعه دیکتاتوری است.
این قضیهای که میخواهم بگویم، سابقه دارد. در عصر ما، بعد از مشروطه، ازآنجا که ملت آماده زندگی بر طبق قانون نبود، دوران سختی را با توطئه مخالفانو دشمنان داخلی و خارجی گذراند، طوری که هرج و مرج و ناامنی سراسرکشور را گرفت. در دوران پیش از رضاخان و سالهای اول حکومت او (پیرمردهای مملکت که حرف من را میشنوند، شاید یادشان باشد. آنهایی که آن موقع نبودهاند، تاریخ بخوانند.) حکومت مرکزی ضعیف شد. مردم به قانوناعتنایی نداشتند. قانون کاملی هم نبود. بینظمی، کشور را گرفت. رضاخان قزاق چهرهای نبود که جامعه اسلامی و ایرانی بخواهد او را به عنوان سمبل یکمسلمان ایرانی، حاکم خودش کند. اگر آن هرج و مرج نبود، و اگر آن بینظمیهاو یاغیگریها نبود، اگر آن طغیانها و قانون شکنیها نبود، اگر آن حکومت عشایری و فامیل بازیها نبود، و اگر باجگیری سرخیابانها به وسیله گردنکُلفتهای سرچهار راهها که برای خودشان نوچه و دستور و حکومت داشتند، نبود، جامعه احساس نمیکرد که رضاخان لازم دارد. امّا مجموعه اینها باعثشد که یک افسر قزاق با مشخصه اصلی خشونت، بیهیچ تجربه و سودی رویکار بیاید. رضاخان نه تجربه داشت، نه شخصیت، نه دین و نه فامیل گردنکلفت. نفوذ هم نداشت؛ فقط آن روز به عنوان یک چهره خشن و قاطع نظامیشناخته شده بود. رضاخان، افسر قزاق، وقتی برای حکومت مطرح شد (تاریخرا ببینید) مخالف جدی در مقابلش نبود؛ حتی روحانیت. حتی علما آنچنان که شایسته مبارزه با یک قلدر بود، وارد میدان نشدند. برای اینکه هرج و مرج، بیقانونی، بیحسابی، بی انضباطی کارد به استخوان[3] مردم رسانده بود. مردمعصبانی و خسته بودند و میدانستند که این طرز زندگی نیست. نه راهها امنبود، نه بازار و نه چهار راههای شهر. مردم به کدخدا، باجگیر سرمحله، داروغه، گردن کلفتها و رئیس ایل و قافله باج میدادند. هرکس زودتر از خواب بلندمیشد، جلوتر از بقیه بود! «وَالحُکْم لِمَن غَلَبَ[4]» بود. پس مردم [به طور طبیعی] از چهره خشنی که این روزگار سیاه را بر سر مردم آورد استقبال کردند. آنروز مردم امنیت و آرامش میخواستند. اگر ما این قطعه تاریخ را به طورمحسوس در زندگی نسل گذشته خودمان دیدهایم باید بیدار باشیم که مبادادشمنان ما به فکر ایجاد چنان وضعی بیفتند. البته [پیدایش آن وضعیت] امروزدر ایران ممکن نیست. شکست دشمنان ما آن قدر عمیق است که هر راهی راانتخاب کنند [موفق نخواهند بود.] بمب در راه آهن منفجر میکنند. آن کسیکه بمب میدهد دست بمب گذار و کسی که آن را منفجر میکند، آن قدر شعوردارد که [بفهمد] کشتن یک زن یا بچه در راه آهن، نه میتواند حکومت را ساقطکند و نه ضربه بزند. انسان این را با الفبای مبارزه سیاسی میفهمد. ولی عمققضیه چیز دیگری است. آنهایی که این برنامهها را میریزند، میخواهندبگویند این مملکت امنیت ندارد، راه آهنتان، خیابانتان، نمازجمعه شما، مرزتان، بازارتان امنیت ندارد. آن کسی که در میدان راه آهن بمب منفجرمیکند، مثل کسی است که یک آدم بیتقصیر را بازداشت میکند. البته اوممکن است نادان باشد و یا دانا.
به هر حال ماهیت قضیه یک چیز است: ایجاد این روحیه در مردم که با این وضع نمیشود زندگی کرد. ما با ضدانقلاب دوجور میتوانیم برخورد کنیم. یک جور این است که قانون میگذرانیم، مجلستأیید میکند و در روزنامهها مینویسند که (مثلاً) اگر کسی گرانفروشی کرد، جزایش این است. اگر این طور حرکت و عمل کردیم، خود آن کسی که تنبیه شده، در دلش تحسین میکند و میگوید به هر حال قانونی وجود دارد. میفهمد اگر دفعه دوم این کار را کرد، همین [قانون به سراغش میرود.] طوردیگر این است که این آدم بدون قانون و حساب تنبیه شود. بدون برنامه درخیابان پیدایش کنند و جور دیگری با او عمل کنند؛ اسم قانون هم رویش بگذارند. احتمالاً در مغازهاش را هم ببندند. امّا آن همسایهاش، میترسد ومیگوید ممکن است سراغ من هم بیایند. دوستانش میترسند، چون ممکناست این وضع برای آنها هم پیش بیاید. خود آن آدم احساس میکند بیحساببا او رفتار شده است. هرچند هم که مقصر باشد همه ناراضی میشوند. چونبینظمی حاکم است. هر دو طرف بدون حساب ضرر میکنند.
هر کس بیقانونی کند، ضررش را میبیند. البته ضرر عمده را مسؤولانکشور و توده مردم میکنند که صاحب این مملکت هستند. ضرر کمتر رامجرمین میکنند. این طور نیست که آدم بیقانون با عمل خلاف قانونی کهانجام میدهد، تمام ضررها را خودش ببرد. اگر این قانون شکنی به اسمحکومت یا مردم و یا به اسم قانون و یک نهاد رسمی تمام شود، خیلی بدتراست. کسی که عمل خلاف قانون میکند، (نه به اسم یک مسؤول بلکه بهعنوان یک آدم که در جامعه زندگی میکند) دو ضرر دارد: یک ضرر را به اطرافخودش و یک ضرر را هم به سطح جامعه میرساند. اینکه میبینید دو جورکیفر داریم (کیفر خصوصی و کیفر عمومی) علتش این است. خلاف قانونعمل کردن یک ضربه به فرد میزند که مدعی خصوصی دارد و یک ضربه به جامعه میزند که مدعی العموم و دادستان کل کشور با آن رو به رو میشود. علی بن ابیطالب (ع) در یک مورد که مدعی خصوصی از مجرم گذشت، بهعنوان حاکم کل کشور نگذشت و او را تنبیه کرد. گفت: «او از حق خودشگذشته، امّا من از حق جامعه نمیتوانم بگذرم.» خلاف قانونها دو ضرر دارد: یک ضرر خصوصی به شخص، یک ضرر به جامعه. در مورد جامعه بایدحساب دیگری باز شود.
دیکتاتوری هم نمیتواند بماند، یعنی اگر هرجومرج - کلمه صحیح آن هَرَجو مَرَج است؛ ولی چون یک غلط رایج شده، تغییر دادنش مشکل است - به دیکتاتوری منتقل شود، دیکتاتورها هم نباید خوشحال باشند، برای اینکه اگر قرار بود کسی از این اوضاع سود ببرد، دیکتاتورهای گذشته سود میبردند. دیکتاتوری که بخواهد هرجومرج ایجاد کند، به سرنوشت قبلیها دچار میشود. اصلاً خیر خانواده پهلوی در چه بود؟ اگر آنها دیکتاتوری نمیکردند، اگر زور نمیگفتند، اگر به حق خودشان قانع بودند، اگر تخلف نمیکردند، اگر اموال عمومی را غارت نمیکردند، ممکن بود سالها و سالها در این جامعه بمانند. آن مسئولانی که خلاف قانون عمل میکنند، ادامه عمر دیکتاتوری را کم میکنند. اگر مردم با شاه و خانواده پهلوی مخالف بودند، برای این نبود که آنها فرزندان رضاخان بودند، برای این بود که میدیدند اینها همهجا دارند خلاف قانون عمل میکنند و برای خودشان گریزگاه قانون هم درست میکنند.
یکی از چیزهای بسیار خطرناک که در بحث حکومت قانون میخواهم عرض کنم، مسئله گریزگاه قانون است. قانون هرقدر محکم باشد، گریزگاه دارد. شما بروید پیش این وکلای عدلیه یا اینهایی که شغلشان قانون است، ببینید راههای دفاع از مجرمین و متهمین چطور وضع شده است. ببینید اصلاً میشود قانونی گذاشت که راه فرار در آن نباشد! درباره هر قانونی که فکر کنید، وقتیکه آفریده فکر بشر باشد، گریزگاههایی در آن هست. منتها اسلام و ادیان الهی گریزگاههای قانون را با ایمان مردم میبندند. یعنی یک مؤمن که میخواهد قانون را اجرا کند به این فکر نیست که وسیلهای پیدا کند و یکجور خودش را نجات دهد. مؤمن این کار را نمیکند، بلکه دقت میکند، مبادا فرار کرده باشد. وقتی میخواهد سهم امامش را بدهد، فکر میکند، نکند چیزی را حساب نکرده یا ارزان حساب کرده باشد. یکقدری گرانتر هم حساب میکند، برای اینکه وظیفهاش را انجام داده باشد. روزه که میخواهد بگیرد «یومالشک» راهم روزه میگیرد. وضو که میخواهد بگیرد، یک مقدار بیشتر از آن مقداری که واجب کردهاند، شستشو میدهد که تردید نداشته باشد. با مال مردم که برخورد میکند، یک مقدار از خودش اضافه میدهد که احتیاط کرده باشد. ترازویی را که با آن کار میکند، یک مقدار کفه مشتری را سنگینتر میکند که مشغول الذمه[5] نباشد. مؤمن در مواجهه با قانون، گریزگاه را با «احتیاط» میبندد. اما در قوانینعادی همیشه گریزگاه هست.
من به مسؤولان و اقشار مردم (تجار، کسبه و همه) عرض میکنم، به فکر نباشید در جمهوری اسلامی گریزگاه قانونی پیدا کنید. فکر نکنید که قانون با رساله مجتهد[6] فرق دارد. این خیلی مهم است که شما توجه داشته باشید قوانینامروز کشور اگرچه از زمان شاه مانده، امّا معتبر است و با رساله شما، یا حرفرهبر تفاوتی ندارد. شما از امام تبعیت میکنید. ایشان اگر بفهمد فلان قانون درفلان مورد نقض شده، به شدت برخورد میکند. به همین علت نمیشودکوچکترین خلاف قانونی کرد.
امروز عبور کردن از چراغ قرمز یک گناه است. بیش از آنچه شما حساب کنیدنظمی به هم خورده، یک گناه مرتکب شدهاید. وقتیکه از چراغ قرمز عبورکردید، باید توبه کنید. اگر توبه نکنید این گناه برایتان میماند، چون قانونجمهوری اسلامی است. قانونی است که ولایت فقیه روی آن صحه گذاشته. قانونی است که فعلاً معیار زندگی ماست.
به این آیهای که اول خطبه خواندم، توجه کنید: «ما کانَ لِمُؤمِنٍ وَلامُؤمِنَةٍ» همین یعنی اعتبار قانون. «وَمَا کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یکونَ لَهُمُ الْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» یعنیهیچ زن و مرد مسلمانی حق ندارند وقتیکه خدا و پیغمبر در موضوعی نظریدادهاند و حکمی صادر کردهاند، خودشان تصمیم بگیرند؛ باید تسلیم باشند. قوانین جاری جامعه، امروز تحت نظر ولایت فقیه است. مسؤولیت همهمسؤولان ناشی از مقام ولایت فقیه است و این تصویب شده است. پس تمامکسانی که مجری قانون هستند اعتبار شرعی دارند. امروز تبعیت از قانون یکوظیفه دینی و ملی و اجتماعی است که تخلف از آن گناه است. وقتیکه اماماشاره میکند مردم پولهایشان را هر چند اندک، در بانک بگذارند (البته یکحکم قاطع، مثل احکام بسیار مهم نیست) اگر هم ارشاد باشد، خلافش درستنیست. حکم اجتماعی دارد.
یک عده از آقایان سؤال کرده بودند که تو در خطبه قبلی گفتی ما پولهایمان رادر بانک بگذاریم، این چه لزومی دارد؟ دولت پول دارد و مجلس این همهاعتبار برایش تصویب کرده؛ خرج کند. آنها نمیدانند معنای پول گذاشتن دربانک یعنی چه. این موضوع هنوز برای مردم روشن نیست. خیال میکنند اگردولت مثلاً ۳۰۰ میلیارد تومان اعتبار تصویب کرده، تمام آن ۳۰۰ میلیارد تومان پول است. این طور نیست. یک مثال میزنم بفهمید که فرق اعتبار واسکناس چیست. ببینید! این کارخانههایی که شیر پاستوریزه درست میکنند، چطور عمل میکنند؟ یک کارخانه ممکن است در سال ۵۰۰ تن شیر تولید کند، اما برفرض برای شیر پخش کردن ۵۰۰ هزار شیشه دارد. تعدادی شیشهساخته و هر روز یک مقدار شیر در آنها میریزد. اگر شما این شیشهها را درخانهتان نگه دارید، دیگر کارخانه نمیتواند به شما شیر بدهد. شیر دارد، گاو هم دارد، انبار هم دارد، اما اینها را باید داخل شیشه به شما بدهد. اگر یک هفته همه ایران شیشهها را در خانههایشان نگه دارند، دیگر شیر در کشور پخش نمیشود. دو راه وجود دارد؛ یا این کارخانه آن قدر شیشه بسازد که تمام پانصد تن شیرش را بتواند در آنها بریزد و هر روز یک شیشه به شما بدهد؛ مثل پاکتهای کاغذیشیر که شما میاندازید بیرون، یا این شیشهها را باید شما برگردانید، آنها راپرکند و فردا دوباره بدهد به خودتان. اسکناس هم این طور است. اسکناس، درحقیقت پول نیست. پول آن اعتباری است که در خزانه دولت است. طلا و ارز، پشتوانههای حقیقی اسکناس و اعتبار دولت هستند. کاغذ اسکناس راگذاشتهاند در دست مردم به عنوان یک سند قطعی که وسیله انتقال آن اعتبارباشد. دولت مثلاً برای چهارصد میلیارد تومان پول، یک میلیارد ریال اسکناسچاپ میکند. این در واقع وسیله پخش است و شما اگر همین اسکناس را درخانههایتان نگه دارید، دولت چون میخواهد اعتبارهای خود را به کشاورزی، صنعت، جهاد، سپاه، یا به ارتش بدهد، اگر اسکناس نباشد (یعنی همان وسیلهپخش)، نمیتواند. چرا که شما اسکناسها را در خمره، یا در گاوصندوق، یا زیرتشک و یا جای دیگری گذاشتهاید. درست مثل همان شیشههایی که در خانهمیگذارید و فردا کارخانه شیشهای برای شیردادن ندارد. ضرری نمیزنید، ازچیزی هم کم نمیکنید، فقط وسیله انتقال اموال خودتان را از خزانه که در دست کارگزار شما، دولت است، میگیرید.
نگویید دولت اسکناس چاپ کند. اگر آنقدر اسکناس چاپ کند و دست مردم بدهد، تورم میشود و پدر همهمان درمیآید و این مایحتاج عمومی چند مقابل گران میشود. اینها حساب اقتصادیدارد. به علاوه هر قطعه اسکناس هم یکی دو قران[7] یا سه قران خرجش است. چاپ کردن به این سادگیها نیست. متأسفانه رژیم گذشته در ایران، چاپخانهچاپ اسکناس درست نکرده و ما باید اسکناس هایمان را در لندن چاپ کنیم. ازحالا که بخواهیم اسکناس چاپ کنیم، سه ماه طول میکشد تا اسکناس چاپشود و با آن خصوصیات برگردد. اگر هم بخواهیم اسکناس معمولی چاپکنیم، تقلب آن آسان میشود. ضرر بزرگتری دارد.
مقررات یک کشور ایجاب میکند که پول را زیاد در خانههایتان نگه ندارید، بریزید در بانکها. البته من باز هم از این مردم تشکر میکنم. از بانکها مراجعهکرده بودند و میگفتند بعد از خطبه آن هفته، مردم پول بسیاری به بانکآوردند، طوری که بانکها شلوغ شده و نمیتوانستند تحویل بگیرند. متأسفانهدر این مدت باخبر شدیم بعضی از مأموران بانک کارشکنی کردهاند. یعنیآقایی به بانک پول برده و کارمند بانک گفته که برو و پانزده روز دیگر بیاور، یاحالا دیر است. به جای اینکه استقبال بکند و این راهی را که برای مردم بازشده هموار کند، یک گره هم به کار زده است. به هر حال میخواهم بگویمامروز در جمهوری اسلامی مسائل مثل گذشته نیست. اگر قانونی میآید، اگرحکمی صادر میشود، اگر ارشادی میشود، اینها را باید به حساب دین و وظیفه دینی بگذارید. کار خود را به عنوان یک عبادت عمل کنید و اجرش را ازخدا بخواهید و اگر هم تخلف کنید، باید آماده باشید که پیش خداوند روزقیامت جواب این تخلف را بدهید و اگر ضرری زدید این ضرر را باید جبرانکنید. تقوا همین است.
گاهی بعضیها به خطبههای من اعتراض میکنند. همین جا بگویم! بعضی از آقایان میگویند واجب است در هر خطبهای امر به تقوا بشود. من همینها را تقوا میدانم. محتوای خطبه من امر و دعوت به تقواست. اصلاً شأن نزول کلمه تقوا همین است که انسان در اجرای احکام دینی و وظایفش بین خود و خدایش رابطه برقرار کند؛ رابطه خشیت و ترس. بترسد ازعقاب خداوند و وظایفش را انجام بدهد. بهترین تقوا امروز برای شما مردماین است که قانون کشورتان را محترم بشمارید و آن را مثل وظایف دینی دیگرتان انجام بدهید.
اَعُوذُباللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم.
بسمِاللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.
اَلْهیکُمُ الْتَّکاثُرُ/ حَتَّی زُرْتُمُ الْمَقابرَ/ کَلاَّ سَوفَ تَعْلَمُونَ/ثُمَّ کَلاَّ سَوفَ تَعْلَمُونَ/ کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ/ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ/ ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ/ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِالنَّعیمِ.
اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِنات وَ الْمُسْلِمینَ وَالْمُسْلِمات. اَلاَحْیاء مِنْهُمْ وَ الاَمْوات.
خطبه دوّم:
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِوَ عَلی عَلیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِوَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِعَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی المهْدی (عج)
خطبه دوم طبق معمول درباره مسائل روز کشور و منطقه است.
دیروز، روز بسیج مستضعفین[8] بود. فردا هم روز نیروی دریایی[9] است. درمنطقه هم مسئله مهم، سرنوشت کنفرانس سران دولتهای عربی در فاساست.
در مورد بسیج که دو سال از عمر کوتاهش میگذرد، مطالب گفتنی فراوان است، امّا نکته مهمی عرض میکنم و میگذرم. معمولاً انقلابها برای حفظخودشان نمیتوانند متکی به نیروهای دفاعی قبل از انقلاب باشند؛ به دودلیل: یکی اینکه معمول این است که نیروهای دفاعی قبل از انقلاب با رژیمسابق کار کردهاند و هوادار آن بودند و مشکل است هوادار حاکمیتی باشند که تا دیروز مخالف آنها بودهاند. دوم اینکه مردم به دلیل مواجهه با نیروهایگذشته، نمیتوانند به آنها اعتماد کنند. البته در جمهوری اسلامی، چوننیروهای دفاعی و نظامی گذشته قبل از هرچیز مسلمان بودند، این مرحله بهآسانی حل شد. امروز ما پلیس و ارتش و ژاندارمری را در کنار خودمان داریم. این از امتیازات جمهوری اسلامی است. علتش هم روحیه اسلامی است کهاتفاقاً در نیروهای نظامی به خاطر محیط بستهای که داشتهاند بیشتر از سایرقشرهاست.
به هر حال، انقلاب باید پاسدار مخصوص خودش را از درون آنهایی کهانقلاب کردهاند داشته باشد. این کار معمولاً به شکلی که ما صورت دادیم پیدامیشود. کمیتهها و پاسداران انقلاب، نهادهای بسیار عزیز و محترمی بودند کهبه وجود آمدند و کارشان را شروع کردند. امروز هم میبینیم که حافظ انقلابهستند. امّا یک قدم بلندتری هم جمهوری اسلامی به ابتکار امام برداشت (تاآنجا که میدانم در تاریخ انقلابها سابقهای ندارد) و آن تشکیل بسیجمستضعفین یا ارتش بیست میلیونی است. آن نهادهایی که ما ایجاد کردیم (مثلسپاه و کمیته) علی رغم قناعتی که افرادش میکنند، و علیرغم حقوق کمی کهمیگیرند، و علی رغم کار بیشتری که بیش از اندازه یک مأمور انجام میدهند، وعلی رغم عدم تناسبی که بین این کار پرخطرشان و مزد کمشان وجود دارد، بههر حال نهادهایی هستند که نیاز به تشکیلات دارند؛ حقوق، دفاتر و خیلیچیزهایی که اینها را به صورت نهادهای رسمی در میآورد. از طرفی پیش بینیاینکه این انقلاب به خاطر راه طولانی که در پیش دارد و به خاطر عمق آثارش، با دشمنان نیرومندی در داخل و خارج مواجه خواهد بود، حرکت عامیضروری مینمود که امام این حرکت را به صورت بسیج مستضعفین انجامدادند. سپاه احتیاج به پادگان دارد. تشکیلات و اموری هم که برای تربیت یکسپاهی لازم است، هزینه و زحمت دارد. برنامهای لازم بود تا بتوان با خرج کم و سرمایهگذاری اندک، یک دفاع مردمی همگانی راه بیفتد، و چیزی بهتر از اینبسیج که حالا راه افتاده، این نیاز را نمیتوانست پرکند. بسیج زمینهای است کهبا ایمان و کشش طبیعی و خواست دینی مردم میتواند جوابگوی آن خدمتباشد؛ زمینهای که در وجود هر انسانی است تا به دلخواه خودش به این انقلابخدمت کند. یک کاسب بازار، یک دانش آموز، یک دانشجو و یک اداریممکن است احساس کند ساعاتی از وقتش را میتواند به طور رایگان در دفاعاز جمهوری صرف کند. جایی باید باشد که این سرمایه را جذب کند. جاییبهتر از مساجد پیدا نمیشود که اوّلاً همهجا هست و درثانی درهایش به رویهمه باز است و خوبان و پاکان در آن جای دارند. مساجد جای ذکر خداست وهمان بیوتی است که «اَذنَ اللَّهُ اَن تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیها اسْمُهُ«.
این راه با فرمان تشکیل بسیج باز شد که هرکس بیاید آنجا یک چیزی یادبگیرد. هر فردی میتواند خیلی سریع خود را برای روز مبادا آماده کند. در تمامدنیا معمول است که پشت جبهه [خود را محکم کنند] و نیروی ذخیرهای داشتهباشند. نیروی ذخیره هم باید آمادگی کافی داشته باشد. نیروی ذخیره در گذشتهکشور ما آنهایی بودند که یک دوره سربازی رفته بودند و بعد از آن به عنواننیروی ذخیره محسوب میشدند. اما نیروی ذخیره انقلاب ما پاسداران عزیزهستند که وظیفهشان در اساسنامه، حفظ انقلاب قید شده است. اینها نیرویذخیره و پشتوانه مردمی لازم دارند که برای روز مبادا تربیت شده باشند. اینکار با تشکیل بسیج صورت گرفت. استقبال و حضوری که مردم برای شرکتدر بسیج نشان دادند شاید به نظر خودمان که در داخل هستیم نیاید. دشمنانخارجی ما از این واقعه سخت مأیوس شدهاند و برایشان مشکل شده است که روزی در کشور ما جای پایی باز بکنند. شما فرض کنید (خدای نکرده) اگرشرایطی پیش بیاید که نیروهای بیگانه بخواهند وارد شهر بشوند، یا نیروهایخودی بخواهند سوء استفاده بکنند، در شرایطی که در هر محلهای یک مسجداست، و در آن مسجد پایگاه مقاومت وجود دارد و جوانهإ؛ ظظ کار با اسلحه را یادگرفتهاند، آن روز پنجره هر خانهای یک سنگر است و هر آدمی از زن و مرد در داخل خانه یک سرباز به شمار میرود. اگر آامریکا یا گندهتر از آن به کشور ماطمع داشته باشد حتی از طریق نظامی، چه غلطی میتواند بکند؟ کجا بیاید؟ آن روزگاری که یک عده خام طبع میخواستند کودتا کنند، امام فرمودنداینها بالاخره از آن آسمان که به زمین میآیند و قاعدتاً در هوا کودتا نمیکنند. بمبها را که انداختند وقتی بخواهند بیایند روی زمین باید از این کوچه و خیابان بگذرند. به محض اینکه پا بگذارند و بخواهند از مقابل هر پنجرهایعبور کنند، یک گلوله در مغزشان مینشیند.
کشوری که بدون خرج، یا خرج بسیار ناچیز از وقت اضافی مردم، یعنینیروهای انقلاب و افراد صالح در پایگاههای مساجد استفاده میکند و باراهاندازی چنین چیزی که خوشبختانه تا روستاها هم رفته است، آینده هجومنظامی دشمن یا حرکت نظامی ضدانقلاب را به کلی بسته است. و این ازافتخارات جمهوری اسلامی و از ابتکارات بسیار با ارزش امام امت است. ماخیلی چیزها را مرهون ایشان هستیم، من جمله این بسیج را و آن هم چهافرادی و چه خانوادههایی!
چند روز پیش که برای جنگ اعلان بسیج داده بودیم (که امیدواریم به همینزودی آثارش را ببینید) در مراکز ثبت نام داوطلبین اتفاقات عجیب و غریبیافتاده که یکی از آن را نقل میکنم. دوستانمان از کرمان میگفتند که خانمی بچهدوازدهسالهاش را برداشته آورده دم مسجد؛ هم خانم گریه میکرد و هم بچه. معلوم شد این بچه قبلاً آمده ولی اسمش را ننوشتهاند. گفته بودند که شما نمیتوانید به جبهه بروید. بعد رفته و با مادرش آمده. مادرش میگفت: » اینبچه من تیراندازی را با دقت یاد گرفته، بچه است اما مثل آدمهای بزرگتیراندازی میکند، روحیهاش هم بسیار قوی است شما میتوانید به عنوان یکسرباز مورد اعتماد از او استفاده کنید و اگر اجازه ندارید او را در صف اول ببریداو را ببرید در سنگرهای پشت جبهه. اگر خطری پیش آمد دفاع کند. «مادر گریه میکرد، بچه هم گریه میکرد و از بسیج میخواستند که این بچه را ببرند. از اینگونه اتفاقات فراوان است. یک مورد دو مورد هم نیست. همه شهرهایی کهنیرو به جبهه میفرستادند از این گونه حوادث فراوان دارند. خداوند خیر وبرکت بدهد به این مردمی که فقط به خاطر دین و انقلابشان این گونه فداکاریمیکنند.
امّا مسئله دوم: فردا روز نیروی دریایی است. به مناسبت حرکت بسیارباارزشی که نیروی دریایی در سال گذشته اجرا کرد و طی آن اسکله البکر رامنهدم کرد و حماسه آفرید و شهید داد، ده کشتی دشمن در یک روز غرق شد وآن روز فاتحه نیروی دریایی عراق را در خلیج فارس خواندند، امروز را روزنیروی دریایی نام گذاشتند. امروز برای برادران و خواهران نیروی دریایی مامبارک باشد و ما برای آنها ارزش فراوانی قائلیم که بخش عظیمی از امنیتکشور را امروز آنها دارند حفظ میکنند. میدانید خلیج فارس و مخصوصاًتنگه هرمز از حساسترین و حیاتیترین نقاط کشور ماست و این نیروی عظیمدریایی است که خاطر ما را از آن منطقه جمع کرده و اجازه حرکتهای نابجا بهدشمن را نمیدهد. امیدواریم که خداوند آنها را نگه دارد برای این ملت و موفق و پیروزشان بکند.
بحث دیگرمان که بحث مهم خطبه است، مسئله کنفرانس فاس و سرنوشتطرح فهد است. من در خطبههای قبل پیش بینی کرده بودم که این طرح قابلامضاء نیست و بحمدالله همین طور هم شد. آمدند جمع شدند و نشستند وبرخاستند و رفتند. امّا کمی باید به این قضیه توجه کرد.
اولین مطلبی که میخواهم عرض بکنم این است که جمهوری اسلامی داردابهت خودش را نشان میدهد. یعنی دولتمردان کشورهایی که طرفدار طرحبودند افق خطرناک و تیره مخالفت ملتهایشان را دیدند. این روزها خیلی سعیکردند نگذارند نظریه جمهوری اسلامی در کشورهای عرب پخش شود. من درآن خطبه پیش بینی کردم و درست واقع شد. گفتم اینها هماهنگ با علم کردنطرح فهد و راه انداختن کنفرانس، برای اینکه اولین و مهمترین مخالف را کهجمهوری اسلامی است سرکوب کنند و نگذارند حرف ما پخش شود، قضیهخرید اسلحه از اسرائیل را علم میکنند و این مسئله را دوباره راه میاندازند. دروغ شاخداری که در گذشته با چند میلیون دلار، عراق توانسته بود از زبان یکروزنامه اروپایی در بیاورد و پخش کند، دوباره بزرگش کردند. این دفعه دیگرچه ترفندی دارند؟ من در خطبه نماز جمعه گذشته در همین جا و در مقابلشما که چند بار هم از تلویزیون و رادیو پخش شد، یک جمله گفتم. گفتم که درزمان شاه به اسرائیل نفت دادهاند و ما طلبکاریم. به خاطر قطع رابطه با اسرائیلهنوز نتوانستهایم پولمان را بگیریم. عین تعبیر من همین بود. و گفتماسلحههایی که شاه پولش را به اسرائیل داده بود ما تحویل نگرفتیم. رادیو» مونت کارلو «رادیوی آن کشوری که همه هستیاش را از راه قماربازی درمیآورد و رگ و پوست و خون و هستیاش را با قمارخانه اداره میکنند، حرفمن را این طور تغییر داد که فلانی گفته:» ما چهارصد و پنجاه میلیون دلاری راکه از زمان شاه طلبکار بودیم از اسرائیل اسلحه خریدیم. «بعد همه رسانههایکشورهای عربی این را نقل کردند؛ با اینکه همهشان میدانستند دروغ است. گوینده هم میدانست دروغ است، امّا به خیال خودشان خواستند جوّی درستکنند تا در دنیای عرب و ذهن شما مردم آلودگی ایجاد کنند و ثابت کنند اینهاییکه میگویند مرگ براسرائیل، خودشان با اسرائیل رابطه دارند و سعی دارندزمینهسازی کنند برای پیروزی کنفرانس فاس.
ما که میدانیم اگر این رادیوها و این روزنامهها اعتبار داشتند از پیشمیتوانستند کاری بکنند. اصلاً بدترین ضربه برای هر موضوعی همین است کهاین رادیوها و این روزنامهها از آن دفاع کنند. یعنی ملتها آنقدر به این مراکزخبری بدبین هستند که اگر هر چیزی را اینها دست رویش بگذارند، میدانندیک جای کار اشکال دارد. ضربهای که منافقین در ایران به واسطه دفاعرادیوهای بیگانه از مسافرت » رجوی «و» بنیصدر«به پاریس خوردند، ازطریق ما نخوردهاند. یعنی دل بچهها و افراد خودشان را به حمایت آامریکا واسرائیل و مونت کارلو و فرانسه و بی. بی. سی و امثال اینها نمیتوانند خوشکنند. هر یک از آنها که مصاحبه میکنند، میگویند اینکه نمیشود؛ ما چهمبارز ضدامپریالیستی هستیم که رادیوهای امپریالیستی از ما حمایت میکنند! عین این حرف اینجا هم هست. این چه اسلحه خریدن از اسرائیل است کهرادیو مونت کارلو عصبانی میشود؟ رادیو مونت کارلو، اسرائیل، صدام، فرانسه، بی. بی. سی، آامریکا، همه اینها یک ماهیت دارند.
به هر حال همه این ترفندها نتوانست چیزی را عوض کند. اینها لازم داشتندکه در مقابل آن تظاهرات میلیونی شما در جمعه گذشته چیزی بگویند. اینافتخار برای شما ماند. تاریخ، این افتخار را برای ایران ثبت کرد. آنها بخواهند یانخواهند، تظاهرات شما و تظاهرات شیعیان و فلسطینیها در لبنان طرح فهدرا شکست داد و این تظاهرات بود که دنیای عرب را در مقابل طرح قرار داد.
تحلیلی که میخواهم بکنم در درجه اوّل به شخصیت بزرگ و متعالیحضرت امام مربوط میشود. حضرت امام از اتاق کوچک خودشان درجماران، پیام حساسی دادند که آن پیام، خطاب و اخطاری به دنیای اسلامبود که همه چیز را زیر و رو کرد. آنها عقیدهای به امام ندارند، امّا همان صدایلطیف امام قلب آنها را لرزاند. ایشان فرمودند: » هر کس پای این طرح را امضا کند به اسلام خیانت کرده. «و آن بیانات علی رغم خواست آنها به گوش مردمرسید. قاطعترین، مهمترین و صریحترین حرف را امام زدند و به دنبال امام، شما مردم. آن جمعیت عظیمی که هفته گذشته در خیابانهای شهر و روستایایران راه افتاد، یادآور روز عاشورا بود. آن همه جمعیت و آن همه شعار و آنهمه فریاد که شما علیه طرح فهد سردادید، اثر خودش را در دنیا گذاشت. اگر چه از دریچه امواج رادیوهای امپریالیستی نگذشت ولی ملائکه خدا به هرطریقی که دانستند این امواج را به گوش مردم جهان رساندند و ایران اولینمخالف سرسخت این طرح شناخته شد. اسرائیل هم به شدت عصبانی شد؛ هرچند که گفت:» ایران بیش از شعار کاری نکرد. «اما همان شعارها و طنینصدای شما بود که این موج عظیم را راه انداخت و در داخل کاخ فاس درآنجایی که دورش دیوار فولادی کشیده شده بود، سلاطین عرب را متفرق کرد وفرصت ماندن و مطالعه کردن را به آنها نداد.
و امّا طرح؛ باعث تأسف است در شرایطی که دنیای اسلام و مخصوصاًدنیای عرب بیش از هر وقت نیاز به وحدت و اتحاد دارد، مسؤولان بیندیشندو طرحی بدهند که وسیله افتراق و دعوا و نزاع باشد. کمپ دیوید یک باردنیای اسلام را متشنج و متفرق کرد. تازه داشتیم با مرگ سادات از آثارشراحت میشدیم که دوباره کمپ دیوید دیگری آمد و این تفرقه جدید رادرست کرد. ما از جبهه پایداری تشکر میکنیم که با موضع قاطع خود کنفرانسرا به هم زد. از طرف دیگر هم متأسفیم که بعد از یک سال، مسؤولان کشورهایاسلامی دور هم جمع شدند، چند ساعت نشستند و به کشورهایشان برگشتند؛ آن هم بدون تصمیم.
این ننگ را دنیای اسلام به کجا ببرد؟ این زشتی را چگونه ما در دنیاتحمل کنیم که مسؤولان کشورهای ما، کشورهایی که اسمشان لااقل اسلامیاست، طرحی بدهند، بعد به خاطر آن جمع شوند و آخر هم نتوانند روی آنحرف بزنند؟ شما باید یک طرحی میدادید که وسیله نجات این مردم آوارهمیشد. طرح خیلی دشوار نیست، آسان است. طرح بدهید هر کشور اسلامی (بیش از پنجاه کشور اسلامی مستقل داریم) یک تیپ از نیروهایش را بدهد. بهاندازه یک تیپ هم ابزار و پول و داوطلب جنگ بدهد. بعد بگویید که هر کشورداوطلب خودش را، یعنی کسانی که جانشان کف دستشان است بیاورد و به آنهابگوید تا نرسند به بیت المقدس حاضر نباشند برگردند. اگر چنین طرحیمیدادید، شما پنجاه کشور، پنجاه تیپ، با پانزده یا بیست لشکر رو به روبودید. هر یکی از اینها تیپ خودش را در یک جا جمع میکرد و با هماهنگیلازم هر کدام از یک طرف مسؤولیت نجات فلسطین را به عهده میگرفت و درکنارش وضع میکرد که هر کشور با اسرائیل ارتباط داشته باشد، با او قطع رابطهمیکنیم و به او نفت نمیدهیم و اگر هر کدام از کشورها (آامریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، ژاپن، فرقی نمیکند) به اسرائیل اسلحه داد، به قیمت اسلحهباید از نفت محروم شود، آن وقت میدیدید که چه اتفاقی میافتاد. اگر یکسال این طور عمل کنید، هم پیروز میشوید و هم اسرائیل میرود و شکستمیخورد و همه دست و پایشان را جمع میکنند و بعد میبینید که آامریکا تجدید نظر میکند. اصلاً روابطش با ما عوض میشود.
شما طرح آامریکا یی را به عربی ترجمه میکنید و میدهید به کنفرانس، بعدهرکس با شما مخالفت میکند میگویید که این هم با اسرائیل است! اسرائیلهم مأمور میشود که اگر هرکس مخالفت کرد بگوید با من همراه است. شمااین طور عمل میکنید و معلوم است تا قیامت بدبخت هستید. این کنفرانسهانیز همیشه شکست میخورند و البته تأسف هم دارد. بدترین بیتقوایی وبیدینی و حق نشناسی برای مسؤولان کشورهای اسلامی همین است که با این شکل عمل کنند.
بخش دیگری از صحبتم را گذاشته بودم برای جنگ که خطبه طولانی شد. درهفتههای بعد، از جنگ که مهمترین مسئله ماست، خواهم گفت. ان شاءالله ماباید در مسئله جنگ سرمایهگذاری بیشتری بکنیم و از برادران رزمنده، اعم ازبسیج و سپاه و ارتش و نیروهای نامنظم و عشایر میخواهیم تا با حرکتسریع و قاطع که زمان مناسبی برای آن است دست به عمل بزنند. جبهه اسلامی در سراسر دنیا منتظر پیروزی مسلمانهاست.
اَعُوذُ باللَّهِ مِنَالشَّیطانَ الرَّجیم.
بسمِاللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم.
وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلواالصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بالصَّبرِ.
[1]- سوره احزاب، آیه ۳۶: و هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند اراده و اختیاری نیست (که رأی خلافی اظهار نمایند) و هر کس نافرمانی خدا و رسول او کند دانسته به گمراهی سختی افتاده است (پیغمبر زینب دختر عمهاش را به زید، غلام آزاد کرده خود تزویج کرد و زینب گفت: من از اشراف قریشم غلامی را به شوهری نپذیرم. این آیه نازل شد و پذیرفت)
[2] - اقتدارگریزی، سروریستیزی یا آنارشیسم (به فرانسوی: Anarchisme) در زبان سیاسی به معنای نظامی اجتماعی و سیاسی بدون دولت، یا بهطور کلی جامعهای فاقد هرگونه ساختار طبقاتی یا حکومتی است. آنارشیسم، خواهان «هرج و مرج» و جامعهٔ «بدون نظم» نیست، بلکه همکاری داوطلبانه را درست میداند که بهترین شکل آن، ایجاد گروههای خودمختار است. طبق این عقیده، نظام اقتصادی نیز در جامعهای آزاد و بدون اجبارِ یک قدرتِ سازمانیافته بهتر خواهد شد و گروههای داوطلب میتوانند بهتر از دولتهای کنونی از پس وظایف آن برآیند. آنارشیستها بهطور کلی با حاکمیت هرگونه دولت مخالفند و دموکراسی را نیز استبداد اکثریت میدانند. آنارشیسم شامل مخالفت با اقتدار یا هر گونه سازمان با ساختارهای طبقاتی در هر رابطه انسانی است و به سیستم دولت محدود نمیشود و به عنوان یک تئوری بیتعصب، آنارشیسم تساوی در بسیاری از جریانهای فکری را خواهان است.
[3]- کارد به استخوان رسیدن. [ب ِ اُ ت ُ خوا / خا رَ / رِ دَ] (مص مرکب) کنایه از تنگ آمدن و قریب به هلاک شدن. (غیاث). به ستوه آمدن. جان به لب آمدن. به جان آمدن. کار به جان رسیدن :
چون کارد به استخوان رسیدش
زخمه بهلاک جان رسیدش. (نظامی)
چون رسید آن کارد اندر استخوان
حلقه زد خواجه که مهتر را بخوان. (مولوی) (به نقل از لغت نامه دهخدا)
[4]- یعنی این که این برنده است که حق را تعیین میکند، معنی این ضرب المثل این است که کسی زورش زیاد است، میتواند حرف نهایی را بزند، این ضرب المثل به شکلهای مختلف در ادبیات دیده شد. مثلاً: زورت بیش است، حرفت پیش است. یا: زور که آمد، حساب برخاست.
[5]- مشغول الذمه. [م َ لُذْ ذمم َ / م ِ] (از ع، ص مرکب) کسی که تعهد خود را به جای نیاورده و دین خود را نپرداخته باشد. که ذمهٔ وی مشغول باشد. مدیون. مقابل بری ءالذمه
[6]- توضیح المسائل یا رساله عملیه، کتابهایی مشتمل بر احکام شرعی و فتاوای مجتهدی مشخص. رسالههای عملیه برای دسترسی مقلدان به فتوای مرجع تقلیدشان تدوین میشوند. مردم با مراجعه به توضیح المسائل طبق نظر مراجع تقلید به تکالیف دینی خود عمل میکنند.
از جامع عباسی، نوشته شیخ بهائی بهعنوان نخستین رساله عملیه به زبان فارسی یاد کردهاند. در زمان مرجعیت آیتالله بروجردی، شیخ علیاصغر کرباسچیان، رسالهای مطابق با فتاوای او و با نثری روان و قابل فهم برای همگان تدوین کرد که پس از تأیید آیت الله بروجردی منتشر شد. از این دوره به بعد، مراجع تقلید شیعه در نگارش رسالههای عملیه خود، روش این کتاب را در پیش گرفتند.
[7] - در فروردین ماه سال ۱۳۱۱ واحد پول ایران از قران به ریال تغییر کرد. قران واحد پول ایران در دوران قاجاریه بود. نام قران کوتاه شده صاحبقران است. قران از نقره و بهصورت سکههای ده شاهی (نیم قران)، یک قران، دو قران و پنج قران ضرب میشد. با توجه به اینکه قران هزار دینار ارزش داشت در زبان عامیانه، زار (هزار) نیز نامیده میشد. این سنت حتی بعد از تغییر واحد پول ایران به ریال هم ادامه پیدا کرد و سکههای دو ریالی و پنج ریالی دوزاری و پنج زاری نامیده میشدند.
[8] - ا مام خمینی(ره)در جمع اعضای سپاه پاسداران مرکز تهران در روز 5 آذر 1358 خواستار آموزش نظامی همگانی و تشکیل ارتش 20 میلیونی شد. و تأکید کرد: «مملکت اسلامی همهاش باید نظامی باشد و تعلیمات نظامی داشته باشد... همه جا باید این طور بشود که یک مملکتی بعد از چند سالی که بیست میلیون جوان دارد، بیست میلیون تفنگدار داشته باشد و بیست میلیون ارتش داشته باشد...»
سخنان امام مبنی تشکیل ارتش 20 میلیون با استقبال طیفهای مختلف گروههای سیاسی و مردم قرار گرفت. چند روز بعد یعنی در روز 12 آذر همان سال بود که قانون اساسی جمهوری اسلامی در یک همهپرسی به تایید مردم رسید.
در اصل 151 این قانون تصریح شده بود که: «به حکم آیه کریمه «واعدوالهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم و آخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم» دولت موظف است برای همه افراد کشور برنامه و امکانات آموزش نظامی را بر طبق موازین اسلامی فراهم نماید، به طوری که همه افراد همواره توانایی دفاع مسلحانه از کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران را داشته باشند، ولی داشتن اسلحه باید با اجازه مقامات رسمی باشد.»
اینچنین بود که مقدمات تشکیل بسیج با نام اولیه سازمان بسیج ملی فراهم شد. چند ماه پس از سخنان امام درباره ارتش 20 میلیونی، شورای انقلاب در تاریخ 10 اردیبهشت 1359 لایحه قانونی تشکیل سازمان بسیج ملی را تصویب و برای اجرا به وزارت کشور ارسال کرد.
در پی شروع جنگ تحمیلی موضوع آموزش نظامی همگانی و تشکیل بسیج بسیاری از مشکلات پیش روی کشور را حل کرد و مردم آموزشدیده فوج فوج به جبههها اعزام شدند. 28 دی ماه 1359 شهید رجایی، نخستوزیر وقت با ارسال نامهای به مجلس شورای اسلامی اعلام کرد: «قانون راجع به ادغام سازمان بسیج ملی (مستضعفین) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در جلسه مورخ بیست و هشتم دی ماه 1359 مجلس شورای اسلامی تصویب شده و به تأیید شورای نگهبان رسیده و طی نامه شماره 16/ق/م مورخ 21/11/59 ریاست جمهوری به نخستوزیر واصل گردیده است، برای اجراء به پیوست ابلاغ میگردد.»
بدین ترتیب سازمان بسیج ملی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ملحق شد و در طول هشت سال جنگ تحمیلی نیروهای رزمی مردمی را برای اعزام به جبهههای جنگ سازماندهی کرد.
[9] - هفتم آذر ماه هر سال در تقویم رسمی کشور به عنوان روز نیروی دریایی نامگذاری شده است، چرا که در صبح هفتم آذر 59، دشمن با تمام قوا از هوا و دریا در صدد بازپسگیری پایانههای نفتی «البکر» و «الامیه» برآمد که روز قبل توسط دریادلان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی به تسخیر در آمده بود؛ اما در یک مصاف نابرابر، ناوچه «پیکان» به تنهایی توانست تعداد دیگری از کشتیها و هواپیماهای عراقی را از صحنه عملیات خارج کند.
سرانجام پس از ساعتها نبرد بیامان، هنگام ظهر 7 آذر 1359، در حالی که دلاورمردان این ناوچه، آخرین گلولههای خود را به سوی دشمن نشانه میرفتند، ناوچه پیکان مورد اصابت چند موشک قرار گرفت و با پرسنل شجاع و فداکار خود در زیر آبهای گرم خلیجفارس، جای گرفت. با این حال نتیجه این مصاف و این رشادتها، انهدام بزرگترین پایانه صدور نفت منطقه و از کار انداختن بیش از 50 درصد از توان رزمی نیروی دریایی عراق بود. این نبرد آن چنان در روحیه دشمن بعثی اثر گذاشت که تا پایان جنگ حرکت چندان مهمی در دریا از آنها مشاهده نشد . به مناسبت رشادتها و دلاورمردیهای نیروی دریایی ارتش در دفاع از جزایر، بنادر، سواحل و دریاهای کشور و به ویژه دفاع از آبادان و خرمشهر و آبهای خلیجفارس در دوران جنگ تحمیلی، با تأیید امام خمینی(ره)، هفتم آذر، روز نیروی دریایی ارتش نام گرفت.