خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، »وَ
لا تُطِعْ کُلَّ حَلّافٍ مَهینٍ/ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بنَمیمٍ/ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ اَثیمٍ/ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنیمٍ/ اَنْ کانَ ذامالٍ وَ بَنینَ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه واتِّباع اَمْرِه و تَهییَة«.
در بحث عدالت اجتماعی، ویژگیهای استکبار و مستضعفان را برشمردم و امروز یکی از آن ویژگیها را از زبان قرآن برایتان نقل میکنم. همان طور که مطلع هستید، این بحث عمدتاً قرآنی است و به قدر کافی منبع و سند در قرآن داریم و گاهی از روایات نیز میآوریم.
یکی از صفات بد برای قشر مستکبر این است که برای جامعه پرخرج و کم سود هستند. با اینکه از امکانات جامعه استفاده میکنند و این امکانات را در انحصار خودشان دارند، ولی برای مردم سودی ندارند و ضرر میرسانند و حضورشان در جامعه بار سنگینی بر دوش مردم است. برعکس اینها، انسانهای مؤمن، مخلص و خالی از روحیه استکباری، اینها برای مردم نافع هستند و وجودشان نور است و امکاناتی که در اختیار دارند، به خدمت خلق گرفته میشود. آیات فراوانی از قرآن داریم که میتوان این مطلب را فهمید. اینجا بعضی از آیات را برایتان میخوانم[t1].
قرآن به پیامبر میفرماید: دنبال طبقه مستکبران که دارای این صفات هستند نرو؛ زیاد قسم میخورند، بی ارزش هستند، افرادی که از خیر و برکت جلوگیری میکنند تا به دست مردم نرسد. متجاوز و گناهکار هستند، چون پول و نیروی انسانی در اختیار دارند. اینها نمونهای از حالت استکباری است. نقطه مورد نظر همین حالت آخری است؛ یعنی، انسانهایی که جلوی رسیدن خیر و برکت به دیگران را میگیرند.
در قرآن شما به کلمه اسراف خیلی برخورد میکنید. مسرفین به اشکال مختلف کوبیده شدهاند. همه جا فریاد قرآن از دست انسانهای مسرف بلند است. یک مصداق اسراف، همین پرخرج بودن برای جامعه و کم ثمر بودن در جامعه است. شما میدانید استثمار و استعمار یک کلمه معروفی است. این کلمات از ویژگیهای عصر و جامعه ماست. البته این کلمات همراه با عمر بشر است. استثمار یعنی بهرهکشی، یعنی، بهره کار دیگران را کسی دیگر ببرد. اینها روحیه استعماری و استثماری است. اصلاً حالت استعمار و استثمار ناشی از روحیه استکباری است، مبنای آن روحیه است. کسانی که به خودشان این حق را میدهند و خیال میکنند دُردانه انسانها در روی زمین هستند و اینکه دیگران زحمت بکشند و آنها رفاه داشته باشند، اینها از حالت استکباری خودشان به این روز میافتند. روحیه استکباری، خودخواهی و خود بزرگ بینی و همه حالاتی که انسان را بیشتر از آن چیزی که هست، میخواهد جلوه دهد، در وجودشان ذخیره شده و از این روحیه غلط و مرضی به استثمار و بهرهکشی میرسند. ما امروز در داخل ملتها دچار این پدیده سرطانی بسیار بسیار زننده هستیم و در کل روابط جهانی هم دچار همین مشکلات هستیم؛ یعنی شاید هیچ درد و مرضی و هیچ گرفتاری از گرفتاریهای انسانها در کل جامعه بشری و روی زمین بدتر از این مرض نیست. اساس رنجها، دردها، کینهها و جنگها اینجا است؛ یعنی همین حالت استثمار و بهرهگیری از زحمات دیگران و خوردن دسترنج دیگران و به تعبیر پیامبر(ص) که میفرماید: کسی که بار خودش را روی دوش دیگران حمل میکند، از بدترین انسانهاست. این بدترین حالت است. بدی سرطان همین است؛ یعنی رشد نامناسب سلولها و به هم زدن تعادل پیکر انسان. این سرطان در جامعه اقتصادی انسانها بدین شکل است که گروهی به نام اشراف، مستکبر و بیدرد که خیال میکنند از آسمان نازل شدهاند و به دلیل اینکه جریان امور، اهرم قدرت را به دست آنها داده، بقیه برای این خلق شدهاند که مثل حیوان کار کنند و اینها بهره ببرند.
جملاتی از حضرت علی(ع) برای نشان دادن روحیه مستکبران نقل میکنند. در نامهای که حضرت علی(ع) به مالک اشتر مینویسند و رسم زمامداری، اجرای قوانین و عدالت اجتماعی را به او میآموزند، به مالک میفرمایند: جامعه را برایت در یک دید به دو گروه تقسیم میکنم. یک گروه مردم عادی و یک گروه طبقه پرتوقع و کم خاصیت که همان اشراف و اعیان هستند. همان طور که میبینید در مقابل اشراف و اعیان، مردم عادی و رعیت آمده است.
طیّ همین چند سال که امور کشور در دستمان بوده، دیدیم همینطور است که حضرت علی(ع) گفتهاند و این روان شناسی حضرت علی(ع) در آن سالها به معجزه بیشتر شباهت دارد. بعد با تقسیم اینها میفرمایند: مالک تو در جریان امور دنبال رضایت توده مردم برو. اینکه یک گروه از اشراف از تو میرنجند، این را اهمیت نده. اگر توده مردم از تو راضی باشند و از یک جریان استکباری خشمگین باشند، این قابل قبول است. ولی اگر برعکس شد، تو برای رضایت یک عده مفتخور استثمارگر، زورگو و خودخواه توده مردم را از دست بدهی، این قابل گذشت نیست.
بعد در مورد روحیه این گروه میفرمایند: اگر دوران خوشی باشد، این گروه (اشراف) بیشترین خرج را برای دولت دارند و کمترین نفع را به دولت میرسانند. ولی اگر مشکلاتی در جامعه باشد، اینها هیچ کمکی برای دولت نیستند؛ یعنی کمترین کمک را اینها به دولت میکنند و بیشترین بار را در موقع آسایش روی دوش دولت میگذارند. چنان که ما در جنگ تحمیلی دیدیم. ما برایمان تجربه شده و در دوران انقلاب دیدیم چقدر از طبقات محروم مردم برای دفاع از دین و کشور سرمایهگذاری کردند و در مقابل، طبقات ممتاز و اشراف و سرمایهدار چه کردند. اینها از انصاف خیلی بدشان میآید؛ یعنی اگر دولت برنامههای منصفانهای برای مردم داشته باشد، اینها قبول ندارند و مخالف هستند. اگر چیزی را به طور عادلانه بین مردم تقسیم کنند، باز هم اعتراض میکنند. اگر قرار باشد چیزی بین همه افراد به طور مساوی تقسیم شود، هیچ وقت راضی نیستند و اگر تقاضایی داشته باشند، پررویی آنها خیلی بیشتر از مردم عادی است. اگر کمکی هم به آنها شود، شاکر نیستند و معتقدند که حق خود را گرفتهاند و باز هم طلب کار هستند. اگر به آنها ندهید، هیچ عذری را از تو قبول نمیکنند. وقتی که بلایی به مردم نازل شود، صبرشان بسیار کم است، همان طور که در جنگ مشاهده کردید وقتی موشکی به شهرها میخورد، چه افرادی بودند که اینجا مقاومت میکردند و چه افرادی که به کوهها و شهرهای دیگر پناه میبردند. حال منظور این نیست که آنجا بمانند و کشته شوند. بلکه طبیعت طبقه ممتاز و مرفه این گونه است که حاضر نیستند در بلاها و مشکلات صبر کنند و این توده مردم صابر و متدین هستند که شاید بعضی از آنها خود از متمکنین باشند. این منحصر نیست. چرا که خیلی از متمکنین بودند که بچههایشان در جنگ شهید شدند، از مسؤولان عالی کشور بودند که خودشان یا فرزندشان به جبههها رفتند. طبیعت کار این گونه است؛ یعنی اگر روی اکثریت حساب کنیم، وضع این گونه خواهد بود. از تودههای فقیر هم کسانی بودند که در جنگ شرکت نکردند و آلت دست دشمنان شدند و بمب گذاری هم کردند.
کل انسانها این گونه نیستند، نوع این گونه است. این صفات را غیر از مرفهین و اشراف، کس دیگری ندارد. اینها نوعاً از نزدیکان حکومت هستند. و نوعاً در اطراف طبقه حکام، مدیران، رؤسا، بزرگان سیاسی کشور، گروهی هستند که از نزدیکان میباشند و این صفات را دارند. و اینها هستند که حکومتها را به فساد میکشانند. یکی از دستورات حضرت علی(ع) به مالک اشتر همین است که میفرمایند: مواظب اطرافیانت باش. اینها تو را به بد روزگاری میاندازند.
مستکبر که خودش را بینیاز از مال دنیا میبیند، این حالات را برای جامعه به وجود میآورد و جامعه را به دو گروه تقسیم میکند. شما الان میبینید که جهان دچار چه وضعی است. شما دنیا را حساب کنید، میبینید یک اقلیت 10 تا 20 درصد از مردم دنیا که در اروپا و آمریکا زندگی میکنند، اکثریت نزدیک به 70 تا 80 درصد منابع جهان را در سلطه خودشان دارند و یک اکثریت 70 تا 80 درصدی مردم دنیا، از 10 تا 15 درصد امکانات دنیا استفاده میکنند. این نتیجه روحیه استکباری و خودخواهی است. اگر این چیزهایی که اینها دارند در اختیار مردم میگذاشتند، دنیا را آباد میکردند و مردم را خوشبخت مینمودند.
به قیمت محرومیت و فقر در آمریکای لاتین و آسیا، اروپا و آمریکا امروز آباد است. در داخل جامعه هم به قیمت فقر و محرومیت اکثریت مردم، قشر خاصی از همه نعمات مادی برخوردارند. این، مشکل این روحیه است که در بین اینها وجود دارد.
»اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدیَهٌ بقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَّابیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فیِ النَّار ابْتِغآءِ حِلْیَةٍ اَوْمَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ اَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْاَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الْاَمْثالَ«.
در قرآن میفرماید: خداوند آب را از آسمان نازل کرد در مسیلها به روی زمین جاری شد و هر نقطهای به اندازه ظرفیت خودش این آب را در خود جای داد و این حرکت به وجود آمد. در مسیر این حرکت کفی هم روی آب پیدا شد. براساس فرموده قرآن، شما اگر کورههای ذوب فلزات را ببینید، آنجا که مواد طبیعی را ذوب میکنید، آنجا هم روی پاتیلهای مواد ذوب شده (طلا یا فلزات دیگر)، باز یک کفی پیدا میشود.
قرآن این کف، آن مواد و کف روی آب را و آن رودخانه را به حق و باطل تشبیه میکند و میفرماید: خدا حق و باطل را این جور برای شما مشخص میکند. بعد میفرماید: کفها میرود و چیزی جز هوا و کثافتهای آب نیست که حبابی روی آب یا روی فلز قیمتی است و آن ماده اصلی که برای مردم مفید است، ماندنی میباشد.
در آیات قرآن توده مردم و متن جامعه که همیشه اکثریت جامعه هستند، اینها جای آب یا طلای مذاب را میگیرند و قشر ستمگر، متجاوز و مستکبر کف روی آب هستند که در تلاطم امواج باید جای خودشان را به چیز دیگری بدهند.
جریانهای استکباری همیشه چهره بشریت را مثل کفهای روی آب میپوشانند.این جریانها همیشه خودشان را در سطح جامعه، بالاتر از آن توده سنگین مردم که مثل موج عظیمی در بستر تاریخ، همانند سیل عظیمی حرکت میکند و امواجش این جریانهای استکباری را میشکند و باز جلو میرود، در امتداد تاریخ در حرکت است و همیشه هم در این امواج خروشان و برخورد با صخرهها، این کفها روی آب را میگیرند.
به طور کلی منطق قرآن این است که جریانهای استکباری، کفهایی هستند که در حرکت تاریخ مرتباً چهره معصوم و پاک آب و فلزات ذی قیمت را پوشاندهاند. البته اینها پشت سر هم میروند و میآیند، ولی توده مردم هم حرکت خودش را ادامه میدهد. قرآن چون جهان را یکپارچه میبیند، انسان را فقط در دنیا نمیبیند، انسان را به صورت یک جریان ابدی، همیشگی و جاودان میبیند. این قطعات استکباری برایش چیز مهمی نیست، ولی در نظر ما ممکن است خیلی عظیم باشد. قرآن اینها را به صورت کفهای ناپایدار، شکننده و تباه شونده میداند. اگر ما دید جهانی قرآن را پیدا کنیم و دنیا و آخرت را یکپارچه بدانیم و عمر انسان را جاودان ببینیم، در این صورت میتوانیم بفهمیم که یک وقت تحت تأثیر این جریانهای استکباری قرار نگیریم و موج حرکت توده مردم برای ما ابهت اصلی خودش را میتواند حفظ کند و - انشاءاللَّه - که این حرکت اسلامی - انسانی انقلاب اسلامی که از بستر قرآن سرچشمه گرفته، بتواند این راه خودش را آن طوری که شروع کرده ادامه دهد و این نمیشود مگر با تقوا، پاکی و پاکیزگی که انشاءاللَّه جامعه ما این را حفظ خواهد کرد.
»اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
اَرَأَیْتَ الَّذی یُکَذِّبُ بالدّینِ/ فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ/ وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِالْمِسْکینِ/ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ / الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونْ/ الَّذینَ هُمْ یُراؤُنْ/ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَالصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادیِ الْمهْدی(عج).
قبل از شروع در بحثهای خطبه دوم، یاد شهدای گرانقدر فداییان اسلام و رهبری آن حرکت عظیم و ابتکاری اسلامی و بزرگمردانی که تاریخ اسلام را وارد مرحله نوینی کردند، گرامی میداریم و برای ارواح پاک آنان از خداوند طلب مقام و عظمت میکنیم. چند بحث را به طور مختصر در این خطبه عرض میکنم. اولین صحبت من راجع به نامه پر خیر و برکت، گویا و پرجاذبه رهبری انقلاب، حضرت امام به آقای گورباچف رهبر شوروی است. من احساس میکنم مردم ما و مردم دنیا نیاز دارند که یک کمی این پیام برایشان توضیح داده شود که این نامه چه اهدافی را دنبال میکرد. احساس میشود که در کل دنیا هم یک چنین ابهامی هست، مخصوصاً به این دلیل که اولین پیام رسمی امام به این صورت که با خط مبارک خودشان نامه بنویسند و هیأتی را تعیین و اعزام کنند و پیامشان را هم اعلام کنند، اولین اقدام از این نوع است که امام فرمودند. برای دنیا هم سؤال زیاد است. برای مردم ما هم ممکن است اشتیاق این باشد که بیشتر بخواهند بدانند.
ترکیب هیأت، ترکیب جالبی بود. امام یک روحانی عالی مقامی را همراه یک دیپلمات ورزیده مورد اعتماد و یک خانم مبارز و سابقهداری فرستادند که خود گویای طرز تفکر رهبری انقلاب است. اینکه چرا چنین نامهای در این مقطع از زمان نوشته شده، یک مقدار توضیح میخواهد. زمینه مطلب این است که امام به صورت یک رهبر که حامل پیام اسلام، قرآن و جانشینی معصوم، و ولی فقیه هستند و برای خودشان مسؤولیت ارشاد و توضیح معارف آسمانی را قایلند و حقاً هم این مسؤولیت را دارند، انقلابی به راه انداختند؛ انقلاب فرهنگی. انقلاب ما بیش از آنکه یک انقلاب سیاسی باشد، انقلاب فرهنگی و دینی است و رسالت اصلی آن هم اجرای احکام آسمانی است. ایشان وقتی که با یکی از پدیدههای مهم جهانی و تاریخی مواجه میشوند، نباید و نمیتوانند در چنین پدیده و جریان تاریخی، بیتفاوت و ساکت باشند.
حادثهای که در شوروی و بلوک شرق در شرف وقوع است، یک حادثه معمولی نیست. جزء حوادث مهم است. الان در دنیا حادثه خیلی هست. این همه سمینارها، کنفرانسها، مجمع عمومیها که در دنیا روی مسایل خاص برگزار میشود و شما میبینید که امام هیچ توجه خاصی به آنجا نمیکنند. مسؤولین کشور دنبال آن هستند، یا پیام میدهند و یا شرکت میکنند، اما یک چنین حادثهای معمولی نیست. این مثل مجمع عمومی سازمان ملل یا کنفرانس شیمیایی پاریس و امثال اینها نیست. یک اتفاق خیلی عظیم افتاده، به اندازه اهمیت اتفاقی که ظهور مارکسیسم، مارکس و هگل و امثال اینها در دنیا داشتند. آن حرکتی که در قرن گذشته به وجود آمد و منجر به پیدایش مارکسیسم شد و الان نزدیک صد سال است که دنیای بشریت را تحت تأثیر خودش گرفته و حدود 70 سال است که از تشکیل مرکز اصلی مارکسیسم در دنیا میگذرد و تقریباً همه کشورهای دنیا به نحوی با این پدیده عظیم سر و کار دارند، الان در یک وضع جدیدی قرار گرفته است. این حادثه بسیار مهم است.
اینکه امام میبینند یک فردی در خانه و مرکز اصلی و در زادگاه اولین حکومت مارکسیسم پیدا میشود و این قدر شجاعت پیدا میکند که این دوران طولانی را ندیده بگیرد و صریحاً به نقاط ضعف، اشتباهات و گمراهیهای این جریان عظیم جهانی که یک ابرقدرتی به همراه چندین کشور مهم دیگر دنبال آن هستند، اعتراف کند، این یک حادثهای نیست که رهبری یک انقلاب فکری ایدئولوژیک نسبت به آن بیتفاوت بماند و در این باره حرفی نزند. این مثل فتح یک کشور نیست. این مثل شکست یک کشور و مثل یک زلزله و توفان عظیم نیست. این یک حادثه بشری، ایدئولوژیکی - اقتصادی و یک حرکت مهم تاریخی است که ظاهراً از زبان یک نفر به نام رهبر یک کشور، اما تحقیقاً متکی به یک جریان فکری در دنیا به وجود میآید.
اینجا یکی از کارهایی که میشود کرد، این است که باب سخن را با این جریانی که طلسم را شکسته و سنّت بسیار ریشهداری را به هم زده و گستاخی و شجاعت گفتن حق را در یک محیط تحت یک جو خاص و تحت بمباران هفتاد سال تبلیغات متمرکز به وجود آورده، باز کرد. تحقیقاً رهبری یک انقلاب اسلامی باید با رهبری یک حرکت این چنینی حرف بزند و مطلب را در میان گذارد. این یک نوع قدرشناسی از یک شجاعت در یک بعد آن است، منتها به زبان کسی که میخواهد قرآن را تفسیر کند و از ریشه وحی استفاده نموده و برای بشریت از پشت بام خانه بشریت به دور از تعصبات جغرافیایی و قومی حرف بزند.
مضمون حرف، ستایش از این حرکت است و گلایه از آن جریان دست خورده رو به زوال مارکسیسم است که در دهها سال گذشته این همه جوان را به ابتذال، گمراهی و منجلاب مادیت کشیده است. در عین حال یک تذکر پدرانه و دوستانه از موضع یک مسؤول مذهبی، نه از موضع یک مقام سیاسی و یا شخصیت اقتصادی، از موضع یک کسی که تفسیر قرآن و پیام آسمانی را برای دیگران میخواهد ارایه دهد. به آنها بگوید حالا که شما این شهامت، جسارت و جرأت را پیدا کردید که این طلسم را بشکنید، یک مقدار عمیقتر فکر کنید، به اطراف خود نگاه کنید، جریانهای فکری دیگر را مطالعه کنید و از دیدگاه ما که مسلمان هستیم و برای اسلام جان و هستی خود را فدا میکنیم و در اسلام ذوب هستیم، هیچ جایی، هیچ مرکزی، هیچ پیامی و منبع فکری قویتر از پیام الهی، قرآن که آخرین پیام الهی برای بشریت است، نیست.
بعد دیگر، قضیه همسایگی است که وقتی یک جریان به این عظمتی در کنار مرزهای ما اتفاق میافتد و آنجایی که دهها میلیون مسلمان هم منتظرند درباره جریانی که در کشورشان اتفاق میافتد از رهبری انقلاب اسلامی چیزی بشنوند، بجاست که رهبری انقلاب برای آنها چیزی به عنوان هدیه داشته باشد و تذکر پدرانه و عطوفانهای است که حالا که شما طلسم را شکستید به طلسم دیگری دچار نشوید. باغ ظاهراً سبز دنیای غرب، این کاخ پر زرق و برقی که بر ویرانه کل دنیای مظلوم استعمار زده بنا شده و به خون میلیونها انسان رنگین شده، این نباید یک جریان فکری جدید و شجاعی را گول بزند و اینها را در وادی منجلاب حرکت سرمایهداری غرب بیندازد. این نصیحتی است که شایسته است شخصی مثل امام بفرمایند، که فرمودند، و باب مراوده را با یک جریان فکری تازه به ثمر رسیده باز کنند، که آنها هم اعلام کردهاند نظر خودشان را درباره این پیام به خدمت امام میفرستند. حالا آن هر چه میخواهد باشد، گفت و گو و بررسی ایدئولوژی، بررسی راه و فکر چیز مهمی است.
مسأله دومی که ما امروز در سطح دنیا داریم و جزء مسایل مهم این هفته ما بود، کنفرانس شیمیایی پاریس بود که به نظر من از آن ریاکاریهای کمنظیر روزگار است. که نزدیک 150 یا 160 کشور آنجا جمع شدند، رؤسای کشورها، وزرای خارجه کشورها، شخصیتهای دنیا، حدود 900 نفر از شخصیتهای دنیا آنجا جمع شدند و درباره یک موضوعی بحث کردند و متأسفانه ریاکارانه یک جریانی که افکار عمومی دنیا خودش داشت قضیه را به ثمر میرساند، اینها جمع شدند و افکار عمومی دنیا را خفه کردند، بدون اینکه نتیجه درستی بگیرند. ماجرا از امروز شروع نشده بود. قضیه حلبچه که مردم در فیلمهایی که جمهوری اسلامی به دنیا فرستاد، منظره شهادت مظلومانه هزاران زن و کودک و سالخوردگان را زیر انفجار بمبهای شیمیایی عراق دیدند و بعد مناظر وحشتناک بمباران شیمیایی شهرها و روستاهای کردنشین عراق، وجدان دنیا را در ماههای گذشته تکان داد و دنیا به هیجان آمد، افکار عمومی حسابی تحریک شد. روزنامهها نوشتند، رادیوها گفتند، تلویزیونها فیلم نشان دادند.
زمامداران غرب که خودشان حامی بعث عراق بودند، تحت فشار قرار گرفتند کار به جایی رسید که کنگره امریکا، سنا و نمایندگان آمریکا رأی دادند و مصوبه دادند که عراق باید تنبیه شود. حسابی جریان جدی شده بود. یکدفعه آن موج بلند شد. سردمداران غرب به فکر نجات صدام و به فکر نجات خودشان افتادند. آن روز اعلام کردند که در پاریس از طرف دولت پاریس، رئیس جمهور فرانسه، کنفرانس مبارزه با اسلحه شیمیایی تشکیل میشود. این اعلام یکدفعه افکار عمومی را خواباند و مردم منتظر بودند که اینها چه میکنند. بدترین و شرورانهترین تدبیر بود برای اینکه جلوی حرکت مردمی را در دنیا بگیرند و گرفتند. حالا که کنفرانس تشکیل شد، عجیب است که آدم میبیند چه نتیجهای گرفتند. همان جایی که در سال 1925 این سند و قرارداد بینالمللی تحریم سلاحهای شیمیایی تصویب شده و اسناد آن الان در پاریس و یونسکو و در همان جایی است که این کنفرانس برگزار شد و به اصطلاح، پاریسیها متولی این جریان هستند، همه انتظار داشتند که آن انگیزه اصلی مطرح شود. چرا این کنفرانس به وجود آمد؟ به خاطر حلبچه و به خاطر شمال عراق، به خاطر کردهای مظلومی که درخانههایشان خفه شدند و هیچکس نتوانست جنازههای آنها را پیدا کند. بولدوزرها خاک ریختند و آنها را دفن کردند و جنازههایشان هم به دست بچههایشان نرسید. ولی در این کنفرانس، آنهایی که کنفرانس را افتتاح کردند، یک کلمه از عراق نگفتند و یک کلمه از حلبچه بر زبان نیاوردند. اصلاً گفتند ما از حالا به بعد میگوییم. خوب، این از حرفهای عجیب و غریب است. این کنفرانس برای چه تشکیل شده بود؟ آنجا جمع شدند و گفتند ما از حالا به بعد میگوییم و کاری به گذشته نداریم. البته یک مقداری رسانهها و بعضی از سخنرانها بعد از اینکه وزیر خارجه ما آنجا با خشم به جریان کنفرانس اعتراض کرد و گفت شماها جریان را منحرف میکنید، یک مقدار حرکت تبلیغی شد، اما نتیجه چندانی نداشت.
وزیر خارجه آمریکا یک کلمه درباره حلبچه، عراق، سردشت و مردم کرد عراق نگفت. رئیس جمهوری فرانسه یک کلمه در این باره نگفت. آنهایی که سردمدار بودند چیزی نگفتند. آنهایی که یک قدری آزادمنشتر بودند، گفتند و روزنامهها هم یک مقدار نوشتند. وقتی که دنیا ببیند شما با جنایتکاری که این جور به مردم شهرهای خودش و به شهرهای مجاور کُرد مثل سردشت حمله شیمیایی کرد، چنین برخوردی داشتید، کی باور میکند که شما راست میگویید؟ نتیجه این حرفها هیچ خواهد بود. یک بیانیه شش مادهای دادند که باید در آینده مخالفت کنیم، انبارها را منهدم نموده و جلوی آن را بگیریم. حالا خود اینها انبارهایشان پر است. آمریکا آن قدر تولید کرده که دیگر جا ندارد. شوروی آن قدرتولید کرده که مجبور است یک مقدارش را منهدم کند. انبارهای فرانسه پر است و ملتش از روزی که با یک حادثهای اینها نشت کند و به جان مردم بیفتد، میترسند. این آقایان خودشان عراق را مسلح کردند. خودشان کارخانه، مواد و تکنیک دادند. قطعات بمبهایی که در اینجا متخصصان خارجی آن را دیدند، گفتند که ساخت کجاست و آن را اعلام کردند. و این آقایان حالا متولی مبارزه با اسلحه شیمیایی شدهاند و این هم کیفیت مبارزه آنهاست!. و بیچاره مردمی که امید بستهاند که دردهای اساسی کشورهای دنیا را اینها حل نمایند، آن هم با این ریاکاریها و شیطنتها و کلاهگذاریها.
کنفرانسی که تشکیل شد و انگیزه آن جنایات بعث عراق بوده است، اگر در بیانیه خود نامی از حلبچه نیاورد، دیگر چه میخواهد بگوید؟ مثل اینکه ما اکنون بخواهیم با اسلحه اتمی مبارزه کنیم، ولی صحبت از هیروشیما و امثال آن به میان نیاوریم.
مسأله دیگر ما، مسایل مربوط به لبنان است که یکی از تلخترین حوادث را ما اکنون در این کشور شاهد هستیم. دو گروه از افراد مسلح شیعه به جان هم افتادهاند و چند روز است که همدیگر را میکشند و مردم را تباه میکنند و هر یک از آنها خیال میکند که کار خوبی انجام میدهد. در کنار این مسأله اسرائیل، فالانژها و بعث عراق، دشمنان اصلی اسلام راحت نشستهاند و شاهد کشتار جوانان و مردم شیعه به دست دو گروه شیعه هستند و هر قدر به این دو گروه اصرار میکنیم، آنها تصور میکنند که این درگیریها خدمت به دین است، در حالی که هر دو گروه جنایت میکنند.
جمهوری اسلامی بیزار است از کسی که اسلحهای را که باید بر روی جنایتکاران اسرائیلی کشیده شود به سوی شیعهها بکشد و روستاهای شیعهنشین را میان خود با جنگ و درگیری رد و بدل کنند. این مسأله به هیچوجه قابل قبول نیست. ما به طور کلی از این جنگ خائنانهای که به دست دشمنان مرموز که به صفوف دو طرف رخنه کردهاند و جوانان شیعه را به جان هم انداختهاند، متنفر هستیم.
این نمازگزاران با تأییدی که کردهاند به شما اعلام کردند: ای کسانی که به اسم شیعه همدیگر را میکشید! حرکت شما به کلی محکوم است. هر یک از شما که زودتر دست بردارد و کوتاه بیاید، به هر قیمت که شده، او برنده است و آن کسی که آخرین گلوله را شلیک کند، او خائن است.
ترجمه خطبه عربی
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ آله عباداللَّه المتَّقینْ.
کنفرانس سلاحهای شیمیایی پاریس بعد از سخنرانیهای سران و شخصیتهایی از کشورهای جهان با صدور قطعنامهای که در گوشهای از تاریخ قرار خواهد گرفت به کار خود پایان داد. آنچه که باعث توجه و تأسف است، این است که کنفرانس مذکور از مهمترین مسأله که جهان حاضر ما با آن رو به روست، اسمی نبرد و فقط گروهی از سخنرانان و مطبوعات به طور واضح و آشکار یا اشاره در حاشیه کنفرانس مطالبی گفتند. این مورد، مسأله استفاده وحشیانه و خشونت آمیز از این نوع سلاح ممنوع است که از سوی حکام عراق علیه نظامیان و غیر نظامیان ایرانی و نیز عراقی صورت گرفته است که چند ماه پیش تأثیر قطعی خود را برافکار عمومی جهان گذاشت و منجر به دفاع مجامع عمومی از کردهای مظلومی که قربانی این سلاح کشنده شده بودند، گشت.
به همین دلیل دولتمردان فرانسه پیشنهاد تشکیل این کنفرانس را دادند و پرچم مقابله با این عمل وحشیانه را ریاکارانه بالا بردند و با آن افکار عمومی پریشان و برافروخته را فرو نشاندند. و بعد از آن وضع برهمین منوال بوده تا اقدام مناسبی براساس طرح منظم و فراگیر اتخاذ شود.
بیانات سران آمریکا و فرانسه در این کنفرانس نشانگر این بود که این اقدام نیرنگی جهت نجات حزب بعث عراق از هجوم موجهای هولناک افکار عمومی جهان در پی ارتکاب این حزب به جنایت شیمیاییاش در حلبچه است. جنایت این رژیم باعث شد حتی محافل قانونگذاری آمریکا نیز تصمیماتی در محکوم کردن حکام عراق تصویب کنند که البته این امر کاخ سفید را در یک تنگنای سیاسی قرار داده بود. والاّ چرا اینها از آوردن اسم رژیم عراق که جنایات و اعمال وحشیانهاش در حلبچه و سردشت و شمال غرب کردستان عراق باعث تشکیل این کنفرانس شده است، امتناع میکنند؟ منافع انسانها تا چه موقع میتواند در قربانگاههای مکرو فریب استعمار از بین برود؟ این استعمارگران که برای منهدم ساختن کارخانهای در لیبی که به نظرشان ویژه مواد شیمیایی بود، طرح و نقشه میدادند، از جنایتهای مزدورانشان که دهها دلیل بر اثبات آن وجود دارد، به آرامی و با چشم پوشی میگذرند. و عجیب، وضعیت آنهایی است که تاکنون با این فریبها و ریاکاریهای مستکبرین در دفاع از انسانهای مظلوم و بلکه تشدید ظلم و جنایت، با کنفرانسها و اقدامات این چنینی فریفته شدهاند. کسانی که این اسلحه کشنده را اختراع و انبارهایشان را از آن پر کرده و حزب بعث عراق را به آن مسلح نمودند و برای به کارگیری آن نیز چراغ سبز نشان دادند، چگونه میتوانند استعمال این سلاح را بکوبند و در صف اول مخالفان آن قرار گیرند؟.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.