نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،
مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّه اَوْلیآءَ کَمَثَلِ الْعَنْکبُوتِ اِتَّخَذَتْ بَیْتاً«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه«.
»آنهایی که به خدا متکی نبوده و به غیر خدا متکی هستند و اولیایشان غیر خداست مثل عنکبوتی هستند که در تار خود زندگی میکنند«.
در بحث ویژگیهای استکبار و مستکبران و مستضعفان تاکنون چند صفت بد از قشر مستکبر را گفتم. مورد دیگری هم که وجود دارد عرض میکنم و بعد وارد بحث دیگری میشویم.
یکی از ویژگیهای زیانآور و نامیمون قشر مستکبر این بود که اینها چون در اثر امتیازات مادی روحیه استکبار و خودمحوری پیدا کردهاند متکی به امتیازات خود هستند و از خداوند، منابع اصیل نیرو، قدرت و مدیریت جهان فاصله میگیرند. این حالت مستلزم روحیه دیگری میشود که موضوع بحث امروز ما خواهد بود. آن روحیه، ضعف نفس، سستبنیادی، ترس و متزلزل بودن است که همیشه و در همه جای تاریخ، مستکبران این روحیات را داشتهاند. این چیز عجیبی است. انسان فکر میکند کسانی که دارای ریاست، مقام و شخصیت عارضی قدرت هستند و یاکسانی که دارای ثروت و امکانات فنی زیاد هستند باید دارای قدرت و روحیه بالایی باشند؛ ولی برعکس در وجود آنها روحیات ضعیفی وجود دارد[t1].
توجیه این مطلب نکتهای است که در اول صحبت عرض کردم. اینها چیزهای عارضی بوده و از انسان جداست و جزء وجود انسان نیست. کسی که با هر دلیل، قدرتی در ریاست به دست آورده و کسانی که بدین قدرتها وابسته هستند و در روحیه آنها حالت استکباری وخود محوری پیدا شده است، این روحیه را دارند اما اساس این روحیه در خارج از وجودشان است. هر وقت رابطه بین او و مال و قدرت تضعیف شود، این روحیه هم متزلزل میشود. کسی هم نمیتواند این چیزها راتضمین کند. نه تاریخ، مورد مطمئنی را در دسترس انسان قرار میدهد و نه واقعیتهای موجود. بنابراین انسانی که از واقعیتها خالی است، به واقعیتهای بیرون از وجود خود متکی است و با آنها انحرافی در روحیهاش پیدا شده، سلامت روحیهاش را از دست داده و طبعاً متزلزل و ضعیف است.
در قرآن به این دسته از انسانها (مستکبران) اشاره شده و همیشه به مؤمنین مقابل مستکبران خطاب شده است که نیروی واقعی از شماست و شما هستید که پایدار، مطمئن و قوی هستید. کسانی که تحلیل درست ندارند، این حرفها را باور نمیکنند. اما اگر تحلیل درست روانی شود خیلی آسان میتوان فهمید که آنها (مستکبران) محافظهکار، ترسو و متزلزل هستند.
البته نقطه مقابل آنها را اگر مستضعفان بیایمان و شخصیت باخته در نظر بگیریم، اینها دیگر از آنها هم ضعیفتر هستند چون مستضعفی که از مایه انسانی و اسلامی تهی باشد، او نه در خودش قدرت دارد و نه ابزار این کار را دارد. از دو جهت ضعیف است. دنیا معمولاً این جوری است؛ یعنی یک صفبندی در دنیا دیده میشود، قشر مستکبر که برخوردار از امکانات مادی است در مقابل قشر مستضعف که خالی از ایمان و ابزار لازم است، قرار دارد. همیشه درگیریها به نفع قشر مستکبر تمام میشود.
البته تاریخ خوانان به اشتباه خیال میکنند که تاریخ همیشه باید به نفع مستکبر رقم و ورق بخورد. ولی اگر در مقابل اینها انسانهایی باشند که توخالی نبوده و مایهدار باشند و با خداوند ارتباط داشته باشند، از درون متکی به خودشان باشند، با واقعیتهای جهان سر و کار داشته باشند ولی ابزار نداشته باشند، نبرد و جهاد واقعی اینجا شکل میگیرد و موفقیت برای این قشر خواهد بود.
آیات قرآن به مسلمانان دستور میدهد:
یا ایُّهَا النَّبیُّ حَرِّضِ الْمُؤمِنینَ عَلَی القِتالِ.
مؤمنین را ترغیب به قتال کن. هر مستضعفی پایگاه محکمی ندارد،
به او بگو:
اِنْ یَکُنْ مِنْکُم عِشروُنَ صابرُونَ یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ.
اگر بیست نفر باشند باید با بیست نفر مبارزه کنند و پیروز بشوند.
وَ اِنْ یَکُنْ مِنْکُم مِاَئةٌ یَغْلِبُوا اَلْفاً.
اگر بیست نفر باشید دویست نفر اگر دویست نفر باشید باید دو هزار نفر را از پای دربیاورید. در مقابل یک نفر ده نفر را باید از پای در بیاورید.
این دستور متکی به همان واقعیت است. خدایی که به حوادث و جریانات تاریخ و انسانها عالم است دستور ناصحیح نمیدهد.
بنابراین ما مقابل این واقعیت تاریخی و انسانی و روانی قرار میگیریم که انسانهای مؤمن و متکی به برنامه درست، نیرومندترین صف انسانها در تاریخ هستند. و انسانهای مستکبر و فاقد ارتباط با واقعیت جهان، بنیان درستی ندارند.
حالا چند آیه را در اینجا میآوریم:
مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّه اَوْلیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ
آنهایی که به خدا متکی نیستند به غیر خدا متکی هستند و اولیایشان غیر خداست، زندگیشان مثل عنکبوتی است که در تار خود زندگی میکند.
وَ اِنَّ اَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتِ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ.
این آیه در قرآن در ادامه بحث مستکبرین و مستضعفین آمده است و میفرماید که از زرق و برق دشمنانتان نترسید چون آنها به خدا متکی نیستند و کسانی که به خدا متکی نیستند وضعشان این چنین است.
در سوره منافقین این آیه که بسیار گویا و صریح است، آمده است:
وَ اِذا رَأَیْتُهُم نُعْجِبُکَ اَجْسامُهُمْ و اِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ.
ظاهرشان خوب است و مایه تعجب است. حرف هم اگر بزنند به خاطر همان ظاهرشان است.
کَاَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ.
اینها در واقع مثل مجسمهای هستند که از چوب، با جلال و جبروت ساخته باشند. مجسمهای که روی پای خودش هم نمیتواند بایستد.
ولی قرآن میفرماید که:
یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ.
هر صدایی که در دنیابلند شود او (منافق) میترسد. برای اینکه احساس میکند منافع او درگیر است. همه جا را از خودش میداند و منفعت خود را گسترده در همه جا میبیند ولی هر صدایی که از گوشهای بلند میشود وحشت میکند. میترسد که مبادا منافع او تهدید شود.
این توصیف همان تعبیری است که برای مستکبرین میکردند و میگفتند که مستکبران در کاخ شیشهای زندگی میکنند. بسیار مثل خوبی است؛ یعنی این تعبیر آیینهای است برای نشان دادن وضع آدمی که در کاخ شیشهای زندگی میکند و در و دیوارش همه شیشه است. وقتی ببیند از اطراف سنگ پرانی میکنند هر لحظه در اضطراب و نگرانی به سر میبرد. ولی انسانی که در کاخ فولادی زندگی میکند و یا کاخ ندارد خیلی نگران هدف قرار گرفتن نیست.
قرآن میفرماید:
یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ.
این سوره منافقین است. ولی در آیاتی که مربوط به این بخش است، منافقین مرفه مستکبر مطرح هستند، چون در چند آیه بعدی، قرآن میفرماید:
»هُمُ الذَّینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلَی مَنْ عِنْدَ رَسُوِلُ اللَّهِ حَتّی یَنْفَضّوُا«.
همین افراد (خُشُب مسنّده) میگفتند که به اطرافیان پیغمبر پول ندهید تا پراکنده شوند چون اطرافیان پیامبر یک عده مستضعفان مؤمن بودند و یک مقدار از خرج پیامبر را، آنها میدادند.
و یا در همین سوره منافقین آمده است که اینها (منافقین) میگویند که:
لَئِنْ رَجَعْنا اِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْاَعَزُّ مِنْهَا الْاَذَلَّ.
»ما اگر به شهر مدینه برگشتیم ذلیلان و ضعفا را از آنجا بیرون میکنیم«.
این آیه نشان میدهد که همین منافقین، چون مستکبرین بودهاند. یکی از ویژگیهای استکبار، حالت نفاق است. چون واقعیتهای روحی مستکبر با عینیتهای خارجی تطبیق نمیکند و خواه ناخواه گرفتار نفاق میشود. در این آیات هر دو با هم آمدهاند. هم منافق و هم مستکبران، احساس ترس و نگرانی میکنند.
اگر ما خوب درسهای قرآن را یاد بگیریم و به این حرفها ایمان بیاوریم همه جا پیروزی از آن ما خواهد بود. در همین افغانستان ببینید چه اتفاقی افتاده است. مردم مؤمن دست به مبارزه علیه متجاوزین زدند. الان هم در حال بیرون کردن مهاجمین هستند. در لبنان هم شما دیدید که گروهی از مردم با هم همکاری کردند و توانستند آمریکا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس را بیرون کرده و دست آنها را کوتاه کنند. حالا اینکه چقدر مقاومت کنند تا به هدفشان برسند، بستگی به توان و اعتماد قشر مؤمن دارد.
در کشور خودمان بهترین مصداق را در پیروزی انقلاب داشتیم و مهمتر از آن مقاومتی بود که مردم ما در جبهه ها و جنگ داشتند. شکی نداریم که کل قوای شیطانی علیه ما همدست شده بودند، بزرگترین منبع پولی دنیا را در اختیار داشتند و بزرگترین و حساسترین منابع تسلیحاتی دنیا را در روسیه و فرانسه در اختیار داشتند. البته به صورت ظاهر، به صورت مخفی هم الان عراقیها به کمک شیمیایی اروپا به آنها اعتراف میکنند. یعنی تمام ابزار پیروزی در اختیار آنها بود. ولی ملت ما روی پای خود ایستادند و تنها با نیروهای خود و بسیجیان، هشت سال جنگ را به آن خوبی اداره کردند و دشمن نتوانست کوچکترین امتیازی از این ملت بگیرد.
همه تاریخ، همه قرآن، سنّت و واقعیتهای موجود، این بحث قرآنی را که من امروز مطرح کردم تأیید میکند. خلاصه بحث این است که مستکبران ضمن اینکه به صورت ظاهر عظیمترین امکانات را در اختیار دارند ولی نسبت به قشر مقابل خود در درون متزلزل هستند و نیز همیشه میترسند که منافعشان از دست برود. از هر حادثهای میترسند، به خاطر اینکه هم منفعتشان و هم شخصیتشان آسیبپذیر است.
قشر مقابل اینها (مستکبرین)، مستضعفان بیایمان نیستند؛ یعنی ما مستضعفان بیایمان را نمیتوانیم به عنوان یک گروه مورد قبول بپذیریم، آنها نه ایمان دارند و نه ابزار مادی، و از هر دو جهت دستشان خالی است. بلکه منظور ما قشر مؤمنی است که محروم است و مستکبر نیست و ممکن است محروم هم نباشد ولی مؤمن است. این قشر مسلح به ارتباط با خداست و مسلح به ارتباط با واقعیت جهان است، با جهان آفرینش ارتباط طبیعی دارد و از درون خود با خیال زندگی نمیکند. این قشر، قشر پیروز است. ما انقلاب اسلامی را روی دوش این گونه انسانها پیروز کردیم، روی دوش این گونه افراد حفظ کردیم و انقلاب اسلامی روی دوش این گونه انسانها میتواند ادامه داشته باشد.
حرکت پیغمبر اکرم(ص) روی دوش این گونه انسانها بود که خداوند تکلیف میکند یک در مقابل ده باید پیروز شود و وعدههای نصری که در قرآن است به اینها داده شده است. به هر کسی که مبارزه میکند، وعده »نصر« داده نشده است. قشر مؤمن و مبارز در منطق قرآن پیروز است. » نصرت « ملائکه از آن اینهاست. »نصربه رعب« مال اینهاست. وقتی چیزهایی را که در این مورد در قرآن هست جمع کنیم، یک کتاب بسیار شیرینی میشود.
یکی از بحثهایی که در قرآن مطرح است، موضوع »نصر به رعب« است. یعنی خداوند به پیغمبر (ص) میفرماید » ما دشمنان شما را با ترس از میدان بیرون کردیم«.
بنابراین ما نباید از استکبار بترسیم. ما باید از این بترسیم که مبادا خودمان یا مستکبر و یا خالی از ایمان (مستضعف بیایمان) شویم. اگر مستضعف بیایمان شدیم »خسرالدّنیا والاخره« میشویم. اگرمستکبر شدیم باز هم حداقل »خسرالاخره« هستیم.
راه صحیح، زندگی آرام، زندگی متین، زندگی با خیال راحت که انسان از هیچ چیز وحشت نداشته باشد و با راحتی زندگی کند و با راحتی بمیرد و همیشه با اطمینان خاطر در هر میدانی وارد شود، اتکای به ایمان و عقیده و تقوا است. ایمان و عقیده نمیتواند از تقوا جدا شود.
بعضیها میگویند که شما قلبتان را پاک کنید، همه چیز درست میشود. این موضوع اشتباه است. البته دل اصل کار است و من قبول دارم. اما دلی اصل کار است که از عمل جدا نشود. اگر ما دیدیم تقوا نداریم معلوم میشود دل درست نیست و یک جای قضیه میلنگد. حالا هر کسی درخودش فکر کند و ببیند دستش به گناه میرود، به گناه آلوده میشود و یا اگر حق مردم را نمیدهد و اگر وظیفه خود را انجام نمیدهد، اگر با مراجعین بد رفتاری میکند، اگر یک عمل بدی در زندگی خود و یا در زندگی هر کسی میبیند در وجود خود تحلیل کند، به دل خواهد رسید. به هر حال ایمان و تقوا باید با هم باشد.
اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
»وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج).
در خطبه دوم، مطالب متعدد و متنوعی از مسایل داخلی و بینالمللی دارم که میخواهم عرض کنم. به همین دلیل خطبه اول را یک مقدار کوتاه کردم.
چند مسأله داخلی داریم و چند مسأله جهانی. اولین مسأله و مناسبت هفته، هفته وحدت بین نیروهاست. به خاطر پیام منشور برادری حضرت امام، ما در مقطعی قرار گرفتیم که به سوی وحدت کامل و همکاری خطوط و جریانهای فکری و سیاسی که در مملکت وجود دارد پیش میرویم. در انقلاب به طور طبیعی هر کسی با سلیقه و فکر و فهم خود خط مشی را انتخاب کرده که ما انشاءاللَّه در این مرحله با این سفارشی که از رهبر بزرگوارمان داشتیم به طرف برادری حرکت میکنیم. من تأکید میکنم به همه وفاداران به انقلاب، از نیروهای سیاسی، اداری، نظامی، انتظامی، که سعی کنند و به این توصیه مبارک حضرت امام توجه داشته باشند.
وقتی که من به اینجا آمدم و دیدم نماز گزاران این شعار را که »ما همگی برادریم پیرو خط رهبریم« جزء شعارهای خود گذاشتهاند خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. از افکار صاف و سالم و طبیعی و فطری اسلامی که اینجور به نصایح امام توجه میکنند متأثر شدم. امیدواریم کسانیکه در سطوح بالای مملکت، در نهادها و ارگانها و جاهای دیگر هستند همه مثل این افراد حزباللهی که اینجور مسایل را میفهمند و منعکس میکنند، به این وصیت عمل نمایند. ما اگر خودمان از درون متحد نباشیم باید منتظر باشیم که دشمنان ما از این خلاءهایی که در میان برخوردها به وجود میآید نفوذ کنند. دشمن شیطنت میکند و همواره این اختلاف نظرها را به اختلاف حرکتها تبدیل میکند.
مسأله دیگری که در این خطبه میخواهم عرض کنم در مورد » هفته بسیج « است. بحمداللَّه با آن پیام عارفانه حضرت امام و اجتماع شکوهمند فرماندهان بسیجی و بحثهایی که دیروز در رسانههای جمعی منعکس شد، عظمت بسیج و اهمیت این حرکت مردمی، اسلامی، انقلابی روشن شد. در پیام امام همه چیز گفته شده بود.
امام، این عارف نامدار، این حکیم عظیمالشأن، این عرفای بینام و گمنام و این عاشقان شهادت را با همان پیام و بیان ساده و عام فهمی که در مکالماتشان و اظهاراتشان به کار میبرند خطاب قرار دادند و واقعیتهای این حرکت را برای ما توضیح دادند و همه چیز آنجا (در آن پیام) بود. واقعاً این حرکت بسیجی که با دستور امام در چنین روزی، سالهای قبل صادر شد نشان میدهد که ایشان واقعیت جامعه و نیاز جامعه را احساس کرده بودند.
انسان وقتی حرفهای آن روز امام را مطالعه میکند، میبیند امام مثل کسی هستند که تاریخ را میبیند. میبیند که چه اتفاقی خواهد افتاد و چه نیازی در جامعه هست، مردم ما چگونه باید متشکل شوند و از خودشان دفاع کنند. امام میخواهند کشوری که بیست میلیون جوان دارد، بیست میلیون تفنگدار هم داشته باشد. این رمز پایداری انقلاب است. رمز پیروزی ماست و رمز مأیوس شدن دشمن ماست.
دشمنان ما اگر احساس کنند این ملت از درون محکم است خود را به زحمت نمیاندازند. استحکام انقلاب یک وحدت ملی میخواهد که بحمداللَّه این را ما داریم، و یک آمادگی دفاع ملی میخواهد که این را باید ما از طریق بسیج داشته باشیم. البته نیروهای مسلح ما مثل ارتش، سپاه، کمیته، شهربانی و ژاندارمری و اینها وظایف خود را انجام میدهند. از مرزها دفاع میکنند و در شرایط عادی کار خود را انجام میدهند؛ ولی این انقلاب، انقلابی که پیام برای کل جهان دارد و قدرتهای مستکبربا این انقلاب سر نزاع دارند، باید از درون با تعلیم مسایل نظامی به جوانهایش، خود را بیمه کند. این کار در ایران شده است.
من معتقدم که »بسیج« در اصل برای جنگ نیست. بسیج در اصل برای جلوگیری از بروز جنگ است. ما اگر آن روزی که جنگ شروع شد این بسیج را داشتیم عراق هیچ وقت هوس نمیکرد به این کشور حمله کند. امروز نیز تا وقتی که ما این بسیج را داریم هیچ کشوری هر قدر هم مقتدر، هر قدر مسلح، ولو ابر قدرت، به خود اجازه نمیدهد که وارد یک کشوری شود که همه جوانهایش و یا اکثریت جوانهایش رزمدیده و جنگجو و آماده درگیر شدن با دشمن هستند. او میتواند با یک ارتش منظم بجنگد، با یک نیروی انتظامی بجنگد. اما با همه مردم که مسلح باشند و خانهشان سنگر باشد و از هر پنجره خانهشان یک تفنگ بیرون میآید نمیشود جنگید.
و لذا ما بسیج را، هم به خاطر مسایل فرهنگیش و هم اینکه جوانها در این صحنه رشد میکنند و ضمانت حفاظت خود جوانها در این میدان است و هم برای حفاظت از انقلاب میخواهیم؛ انقلابی که بالنده است، انقلابی که پیام دارد و نمیتواند در دنیا آرام بنشیند و همیشه میخواهد حرف و پیام خود را مطرح کند.
ما باید روی بسیج همیشه تکیه داشته باشیم و از جانبازیهای دوران گذشته آنها تشکر کنیم، و به آنها اطمینان دهیم که در آینده به صورت یک تکلیف باید بمانند. البته این بسیج به گونهای است که یک کشاورز بسیجی هم هست، کاسب و مغازهدار بسیجی هم هست. در حالی که دانشجوست بسیجی هم هست. در حالی که اداری است یک بسیجی هم هست. کارگر کارخانه است اما جبهه رفته و آموزش دیده است. مدیر کارخانه است ولی همین حالت را دارد.
اگر ما این حالت را حفظ کنیم که چیز کم خرجی است، بازده فرهنگی دارد، بازده اخلاقی دارد، بازده ضمانت حفاظت از کشور را دارد. ما به این طرز فکر که خود امام صاحب آن هستند و از برکات آسمانی است، میبالیم و مینازیم. خداوند این انقلاب و این ملت را لایق دید تا این فکر القا شود و این فکر اجرا گردد.
و اما مسایل دیگر؛ ما روز »نیروی دریایی« را در پیش داریم. از این نیرو در دوران جنگ فداکاریهای قابل توجهی دیدهایم. آنها (نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران) در چنین روزی در شمال خلیجفارس در درگیری با نیروی دریایی دشمن پیروزی جانانهای به دست آوردند و تقریباً نیروی دریایی عراق را در آن درگیری منهدم کردند که دیگر تا آخر جنگ هم نیروی دریایی عراق نتوانست عرض اندام کند و حاکمیت خلیجفارس از آن نیروی دریایی ما چه ارتش و چه سپاه بود.
امروز هم اگر خلیجفارس امن است به خاطر حضور همین نیروهاست. کسی فکر حضور جدی نظامی ما در خلیج فارس نیست و به همین دلیل ما در این برهههای اخیر شاهد حضور حدود صد ناو جنگی از باند ناتو بودیم که همه آنها آمدند به خاطر اینکه قدرت نمایی نیروی دریایی ما را در اینجا میدیدند.
ما صمیمانه از برادران نیروی دریایی تشکر میکنیم؛ چه ارتش و چه سپاه که در این دوران جنگ موفق شدند خلیج فارس را حفاظت کنند و امروز به صورت وزنه نظامی قابل قبول و قابل توجهی در دریا حضور دارند. از آنها میخواهیم که از این فرصت استفاده کنند و با آموزشهای کامل و آمادگی مناسب کاری کنند که دشمن فکر تجاوز به آبها و سواحل پرارزش کشور ما را نداشته باشد.
مسأله دیگری که راجع به امور داخلی کشورمان وجود دارد، وضعی است که در مجلس با آن سر و کار داریم. مجلس شورای اسلامی به طور وسیع وارد بررسی برنامه پنج ساله شده است و ما در روز پنجشنبه (67/9/3) جلسات علنی را از سه جلسه به دو جلسه تقلیل دادهایم برای اینکه نمایندهها در کمیسیونها با فراغت بیشتری به تدوین برنامههای پنج ساله بپردازند.
برنامهای که در حقیقت خط مشی آینده اقتصاد و زندگی اجتماعی ما را تعیین میکند، برنامه مهمی است. من از همه صاحبنظران دعوت میکنم هر اظهارنظری که در این ارتباط دارند به مجلس شورای اسلامی ارسال دارند. از مردم عزیزمان هم تقاضا میکنم که سطح توقعاتشان را جهت حضور نمایندگانشان در حوزههای انتخابیه خود کمتر کنند تا آنان بتوانند در مجلس به بررسی عمیق برنامه پنج ساله کشور با فرصت بیشتری بپردازند.
از نمایندگان انتظار رسیدگی به مسایل اجرایی را نداشته باشند؛ به خاطر اینکه کار آنها برنامهریزی، قانونگذاری، تصویب برنامههای دولت و رسیدگی به کارهای زیربنایی و سیاستهای کلی کشور است. البته هر نمایندهای مثل هر انسان دیگری که دلسوز جامعه است وقتی که مشکلی را در حوزه انتخابیه خود میبیند برای حل آن مشکلات به مردم و مجریان کمک میکند ولی انجام این امور از وظایف رسمی و معمولی یک نماینده نیست و مخصوصاً در این دوره که به حضور بیشتر آنها در مجلس نیاز داریم.
مسأله دیگری که شروع شده است که براساس دستور حضرت امام، مقام معظم رهبری و همچنین تأکیدات مکرر حضرت آیتاللَّهالعظمی منتظری قائم مقام رهبری در این فاصله زمانی در مورد تجارت آزاد و شرکت مردم در تجارت خارجی بررسی به عمل آوردیم.
وزارت بازرگانی طرحی تهیه کرد که آن را هم به دولت و هم به شورای سیاستگذاری داد و بررسیها به اتمام رسید و نظرات مشورتی را گرفتیم و سرانجام به این نتیجه دست یافتیم که رفتهرفته ورود بخشی از کالاهای مورد نیاز مردم را آزاد نماییم و در اختیار بخش خصوصی بگذاریم تا با استفاده از ارزهای آزادی که در اختیار دارند و یا در خارج از کشور کارگران و کارکنان ایرانی میتوانند بفرستند برای اینکار استفاده شود تا در این رابطه به توصیه امام و قائم مقام رهبری عمل شود. نظر مساعد دولت و شورای بازسازی هم به همین امر جلب شد.
البته حسن اجرای این برنامهها فقط به خوب عمل نمودن بخش خصوصی بستگی دارد. اگر اینها در عملکرد خود آزمایش خوبی دادند و سودجویی و منفعت طلبی بی حد و حصری نداشتند و اگر به مردم نشان دادند که تجار و کسبه امینی برای مردم هستند این جریان توسعه پیدا میکند و بخشهای دیگری را هم شامل میشود.
ما امیدواریم که شاهد حسن عمل اینها در آینده باشیم چون هم مردم را راضی مینمایند و هم تجربه، تجربه موفقی میباشد که بخش وسیعی از مردم در این کارها مؤثر باشند. گرچه انتظار ما از بخش خصوصی بیشتر این است که به کارهای تولیدی و عمرانی مملکت بپردازند و کارهای تجارت آن چنان مورد نظر نیست که انشاءاللّه در برنامههای بازسازی و سیاستهایی که اعلام میشود میدان حضور بخش خصوصی در امور تولیدی، کشاورزی، صنعتی و سایر چیزها مساعد میشود و آنها آماده باشند که در سطح خوب و با عملکرد خوبی شرکت نمایند.
موضوع دیگری که مربوط به یک مسأله داخلی و بینالمللی میشود، مسأله تبادل اسراست. خوب است که ملت ما در جریان این قضیه باشد. همانطور که در اخبار شنیدهاید توافق شد که اسرای بیمار و معلول جنگ مبادله شوند.
رقم اولی که اعلام شد یکهزار و صد و اندی اسیر عراقی است که در ایران هستند و حدود 400 اسیر ایرانی که در عراق هستند. حالا چرا این رقم در آمد؟ چون رقم واقعی تعداد اسرا این نیست. علت اینکه این رقم در آمد این است که اینها کسانی هستند که صلیب سرخ به این شکل آنها را ثبت نام کرده است.
صلیب سرخ که برای احوالپرسی و بازدید از اسرا میآمد، آنهایی را که جداً مریض و معلولند ثبت نام میکرد و ما حدود 400 نفر را ثبت نام شده در عراق داریم و عراقیها حدود یکهزار و صد و خوردهای ثبت نام شده مریض و معلول در ایران داشتند و این مربوط به سالهای گذشته است. اخیراً مدتی است که ثبت نام نشدهاند.
برمبنای اطلاعات صلیب سرخ، رقم این گونه تعیین شده است. چون بعضی از خانوادهها نگرانند و از وجود افراد معلولشان در عراق با خبرند و نامه و مکاتبهای با آنها دارند و وقتی در لیست اسرای ایرانی نامی از فرزندانشان را مشاهده نمیکنند علت را جویا میشوند. علت اینکه اسامی فرزندانشان در این لیست اسرا نیست به این خاطر است که اسم آنها در لیست اسرای معلول، ثبت نشده است؛ یعنی صلیب سرخ ثبت نکرده است. از این طرف هم اسرای معلولی از عراق نزد ما هستند که ثبتنام نشدهاند. غیر از اینها عدهای هستند که باید آنها را ثبت نام کنند.
الان که آمدند اینها را مبادله نمایند یک مسأله جدیدی واقع شده است. ما تعداد 115 اسیر عراقی را تحویل صلیب سرخ دادیم وقتی که صلیب سرخ معاینه کرد 27 نفر از اینها را سالم تشخیص داد و عنوان نمود که اینها آن زمان مریض بودند ولی حالا سالم هستند بنابراین مشمول آن قانون نمیشوند. 8 الی 10 نفر را هم جهت آزمایش روانه آزمایشگاه کردند که بعداً وضعشان مشخص میشود و عدهای از اینها هم پناهنده شدند.
حدود 15 الی 16 نفر از آنها اظهار داشتند که ما با توجه به اینکه مریضیم ولی مایل به بازگشت به عراق نیستیم و این هم حق آنهاست. در مقابل صلیب سرخ گفتند که ما میخواهیم پناهنده شویم و پناهنده هم شدند و در ایران ماندند.
بنابراین از این تعداد اسرای عراقی حدود پنجاه و چند نفر به عنوان اسرای معلول و مریض آماده عزیمت شدند و ما این عده را فرستادیم و عراقیها که بنا بود چهل و چند نفر بفرستند به جای آن 19 نفر را فرستادند و این اولین نقض قرار از طرف عراق است.
حال اگر اسرای ما پناهنده شدند، میتوانند آنها را نگه دارند و اگر صلیب سرخ بگوید مریض نیستند باز میتوانند نگه دارند ولی اگر مریض باشند و یا معلول باشند باید آزاد شوند. ما به طور جدی از صلیب سرخ میخواهیم که قضیه را تعقیب کند تا این نقض توافق اتفاق نیفتد. این توضیح جهت آگاهی شما مردم ضروری بود.
دو مسأله نسبتاً جهانی در بحث من وجود دارد که باید مطرح کنم. یکی مسأله فلسطین است. در این هفته این خبر در صدر اخبار بود که شورای ملی فلسطین در الجزایر مصوباتی داشت و در این مصوبات دو سه تصمیم مهم وجود دارد که قابل توجه است.
یک تصمیم این است که دولت فلسطین تشکیل شود. چون تا به حال اینها دولت تشکیل نداده بودند. برای اولین بار دولت تشکیل شد. مسأله دوم مربوط به موضوع شناسایی یکی از قطعنامههای سازمان ملل است که به موجب آن اسرائیل تقریباً به رسمیت شناخته میشود یعنی واقعیت وجود اسرائیل رامیپذیرد و این کاری بود که تا به حال عربها زیر بار آن نمیرفتند و فلسطینیها به کلی آن را نفی میکردند.
چیز دیگری هم که از حرفها بیرون میآید این است که جهاد مسلحانه را احتمالاً میخواهند رها کنند. این سه مسألهای است که از همدیگر جدا هستند و هر یکی وضع خاص خود را دارد.
اینکه فلسطینیها میخواهند دولت تشکیل بدهند کسی نمیتواند با این امر مخالفت کند. این حق مردم فلسطین است که دولت تشکیل دهند. حالا دولت در تبعید یا در یک جایی مستقر باشد، چیزی است که مربوط به خود آنها است. البته دولتی که مجری آرمان مردم فلسطین باشد، نه دولتی که به آرمان فلسطین خیانت کند. اصلاً دولت تشکیل میشود که متعلق به فلسطین باشد. اگر بخواهد تشکیل شود ولی اولین کارش این باشد که بخشی از فلسطین را تقدیم اسرائیل کند، این را دیگر نمیتوان دولت فلسطین نامید.
بنابراین، اصل تشکیل دولت مسألهای است که نمیشود با آن مخالفت کرد و همیشه هم ما موافق بودیم که اگر آنها مصلحت دیدند، تشکیل بدهند اما اینکه چه کسانی تشکیل بدهند مسلماً ملت فلسطین باید تشکیل دهند. یعنی الان دولت فلسطین باید نماینده مردم فلسطین باشد و آرمان خود را اجرا نماید.
اما اینکه بیایند قطعنامه سازمان ملل را که موجودیت اسرائیل را به رسمیت میشناسد قبول کنند، خیانت عظمایی است که چهل سال مبارزه را نادیده گرفته است. این همه قربانی، شهید و مرارت را مردم فلسطین در این چهل پنجاه سال کشیدند و در اطراف دنیا با غربت زندگی کردند و در اردوگاهها با آن فلاکت زندگی کردند و آن همه در داخل فلسطین مبارزه کردند و این چیزهایی که ما داریم میبینیم در خیابانها و کوچه های منطقه فلسطین که دارد اتفاق میافتد، همه این مسایل به این دلیل است که اسرائیل را قبول ندارند.
حالا کسانی که خود را نماینده فلسطین میدانند و به عنوان شورای فلسطین میخواهند تصمیم بگیرند، بیایند اسرائیل را به رسمیت بشناسند و با او وارد مذاکره شوند!. این به هیچ نحوی قابل قبول نیست و این خیانت محسوب میشود و جمهوری اسلامی با این بخش از تصمیمات به شدت مبارزه خواهد کرد.
البته اگر بنا باشد جهاد مسلحانه هم فراموش شود (که با این سبک باید فراموش شود) و اگر بنا شد اسرائیل را به رسمیت بشناسند و مذاکره کنند یعنی نفی جهاد است. بنابراین، این دو قسمت از قطعنامه چیزهایی است که به هیچ وجه قابل قبول برای هیچ انسان مسلمان انقلابی نیست. بخش تشکیل دولت، البته دولتی که آرمان فلسطین را با خود داشته باشد، مورد قبول ماست.
موضوع دیگری که این هفته در صدر اخبار بود و هنوز توضیح کافی در باره آن به مردممان ندادیم مسأله نامهای بود که از طرف آقای کارتر رئیس جمهوری اسبق آمریکا به حضرت امام نوشته شده بود که شبیه آن نامه را هم به من نوشته بودند.
متن نامه را که برای امام نوشتند شما شنیدید و متنی هم که برای من نوشته شده شبیه همان نامه است منتها با این تفاوت که در ذیل نامه حضرت امام(ره)، به درخواست مراجع برای یک جاسوس آمریکایی تقاضای عفو شده بود که در نامه من نیست و البته متن این نامه را بعداً من منتشر میکنم.
علت اینکه در انتشارش تأخیرکردیم این است که داریم جوابی برای آن آماده میکنیم تا حرفهایمان را با آنها بزنیم. من بخشی از مطالب را خدمت شما عرض میکنم برای اینکه مردم ما بدانند این چه سیاستی است که آمریکاییها دنبال میکنند. در مورد جواب امام هم که از طریق فرزند بزرگوارشان ابراز شد توضیحی خواهم داد.
سیاست جاری آمریکا الان این است که برای پیدا کردن راه ارتباط با جمهوری اسلامی از طرق مختلف اقدام کند اما اشکال استکباری آمریکا و آن شیطنتی که در وجود آن حاکمیت هست، آمریکا را به این نوع کارها سوق داده است.
من هر چه فکر کردم، بهترین تعبیری که برای ارسال این نامه توانستم پیدا کنم این است: »گدایی از موضع قدرت«. یعنی اینکه انسانی بخواهد گدایی کند و در عین حال حالت گدا را هم به خودش نمیخواهد بگیرد و از موضع قدرت حرف میزند. اینها دنبال این مسأله هستند که هم گروگانهای خود را آزاد کنند و هم میخواهند دل جمهوری اسلامی را با خود نرم کنند و دنبال ارتباط هستند.
میبینند که جمهوری اسلامی با دیگران ارتباط برقرار کرده و آمریکا را قبول ندارد و بدین ترتیب آمریکا تحقیر میشود. آنها روی ایران حسابهای دیگری میکنند.
سیاست اصلی آمریکا این است که با ایران ارتباط داشته باشد و از این راه وارد میشوند. مدتی قبل این حرفهایی که در نامه کارتر بود آقای ریگان میزد. روح مطلب نامه این است که شما اگر کمک کنید تا گروگانهای ما آزاد شوند، مانع ارتباط آمریکا و ایران برداشته میشود. نیّات شیطنتآمیز آمریکا این است که میخواهند این گونه وانمود کنند که گروگانگیری لبنان به شما مربوط است و شما هستید که حامی تروریسم هستید و شما گروگانگیر هستید و شما مسؤول این قبیل کارها هستید. به همین دلیل آمریکا با شما نمیتواند رابطه برقرار کند. شما میخواهید رابطه برقرار کنید ولی این گروگانها مانع هستند.
این را میخواهند به افکار عمومی آمریکا و دنیا القا کنند و به این شکل از ما میخواهند که هم به آزادی گروگانها کمک کنیم و هم کمک کنیم به آن خواسته عمیق آمریکا که در قضیه مک فارلین هم مطرح شد و هدف اصلی ریگان و دیگران هم قبلاً همین ایجاد ارتباط با ما بود برسند. آنها دنبال همان سیاست قدیمی کاخ سفید هستند.
ولی این قدر شهامت ندارند و روحیه استکباریشان به آنها اجازه نمیدهد که بگویند ما اشتباه کردیم، غلط کردیم و با جمهوری اسلامی بد کردیم و میخواهیم اشتباهمان را جبران کنیم. این حالت برای آنها مقبول نیست. لذا با این زبان با ما حرف میزنند. ما حرفهایی با اینها داریم (این حرفها بیان نشده و فقط قسمتی از آن را حضرت امام فرمودند) و آن اینکه اولاً گروگانگیری لبنان چه ربطی به ما دارد و به هیچ نحوی به ما مربوط نیست و دوم اینکه شما خواستید بگویید که ما منتظر برقراری رابطه هستیم در حالی که بر عکس حرف میزنید و ما نگران این حادثه هستیم.
چطور میشود ما بخواهیم دنبال رابطه با کسی باشیم که حالت گرگ نسبت به میش دارد. رابطه کشوری مثل ما و کشوری مثل شما، رابطه گرگ و میش است. شما برای حمایت ما نمیآیید بلکه دنبال خوردن ما هستید.
بنابراین وقتی که ما چنین برداشتی داریم، هر دو رکن نامه شما بیربط است؛ نه گروگانگیری به ما مربوط است و نه ما طالب رابطه هستیم که حالا شما به ما وعده میدهید که این (آزادی گروگانها) رفع مانع میکند. سیاست ما همان سیاست قدیمی است که از همان اول انقلاب اعلام کردیم که تا آمریکا آدم نشود نمیتواند با جمهوری اسلامی ایران رابطه داشته باشد. تفسیر معنای آدم شدن هم با خود ماست که تفسیر کنیم چه جور باید آدم شوند. اما حرفهای دیگری هم با این آقایان داریم که باید بگوییم.
شما اگر واقعاً خواستار آزادی گروگانهای خود هستید و اصل برای شما این است و فکر میکنید ما میتوانیم برای شما مفید باشیم، چرا در نامه خود به ما نمینویسید که اگر شما به ما کمک کنید، ما هم در آزادی گروگانهای شما کمک میکنیم. شما میدانید که ما در لبنان گروگان داریم. ما قبل از اینکه شما گروگان داشته باشید، گروگان داشتیم. چهار نفر از مردم ما و لبنان را فالانژها گرفتند و بردند و هنوز هیچ اطلاعی از اینها ما نداریم. قبلاً از زندان آنان کمی اطلاع داشتیم ولی حالا سالهاست که بیاطلاع هستیم. گروگانهای شما نامه برای خانوادههایشان مینویسند، ویدئو پر میکنند، ولی ما که هیچ خبری از گروگانهای خود نداریم.
شما چرا اصلاً روی این مسأله حرف نمیزنید. آیا شما در فالانژها نفوذ ندارید؟ آیا آمریکا میتواند بگوید روی فالانژها نفوذ ندارد؟ اگر این را بگوید دروغ گفته است. ما میدانیم که فالانژها با آمریکا زنده هستند.
ما اگر در بخشی از مردم لبنان نفوذ داریم و واقعاً هم نمیدانیم که گروگانها در دست همان بخشی هست که ما با آنها رفیق هستیم، با این حال شما از ما توقع دارید که گروگانهای شما را از آنها بگیریم و به شما بدهیم ولی به ما این حق را نمیدهید که از شما بخواهیم که گروگانهای ما را از دست فالانژهای نوکر و اجیر خودتان در لبنان بگیرید و به دست ما بدهید. این همان روحیه استکباری و شیطنتی است که ما میگوییم و همان گرگی است که ما میگوییم.
اگر شما بخواهید با ما صمیمی و رفیق باشید، چرا از همین اول دارید این جور برخورد میکنید و یکطرفه دارید حرف میزنید؟! اگر بگویید در فالانژها نفوذ ندارید، که ما قبول نداریم. اگر میگویید که ما نمیدانیم، این را هم ما قبول نداریم. میدانیم که شما قضیه گروگانهای ما را میدانید. چرا در نامه این را ننوشتید؟
شما میخواهید که اسم گروگانهای ایران برده نشود تا مردم دنیا و مردم آمریکا متوجه نشوند. چون اگر بخواهید به ایران تهمت حمایت از تروریسم بزنید، این اتهام به خودتان هم وارد میشود. شما از فالانژیستهایی حمایت میکنید که گروگانهای ما دست آنهاست. چطور ما حامی تروریسم میشویم و شما حامی تروریسم نمیشوید؟! در نامه این مسأله را نمیآورید.
مسأله دیگری که برای شما مهم است و دنبال آن هستید، این است که بگویید گذشتهها گذشته، حالا بیایید حساب جدید باز کنیم. ولی شیوه عمل شما نشان میدهد که شرورانهترین حرکات خصمانه را علیه جمهوری اسلامی میکنید. همین چند روز پیش آقای ریگان اولین کارش بعد از انتخابات آمریکا این بود که اموال جمهوری اسلامی را برای یک سال دیگر دوباره مسدود کرد. خوب! این چه حرفی است و چه حقی است که شما دارید؟ مگر دو کشور که با هم اختلاف دارند هر کشوری حق دارد که اموال دیگری را که آنجا دارد مسدود کند؟ مگر چنین چیزی حق بینالمللی است؟
میلیاردها دلار پول ما، ده پانزده سال است در بانکهای آمریکایی است. بخش عظیمی از ثروت ایران را خانواده شاه منفور دزدیدند و در بانکهای آمریکایی گذاشتند. آمریکاییها حتی آدرس اینها را به ما نمیدهند. میلیاردها دلار نفت ما را فروختهاند و در یک حسابی به نام اف، ام، اس که آن موقع یک جریان معامله نظامی بوده است، ریختهاند. بخشی از آن را در زمان شاه اسلحه فرستادند. از آن وقتی که انقلاب شد، دیگر قطع کردند، نه پول ما را میدهند و نه اسلحههایی که ما الان در آنجا داریم. این یک رقم بسیار عظیمی است که نمیدهند.
شما که این جور رفتار میکنید، دلیلتان چیست؟ جواب آقای ریگان این بود که چون ایران از تروریسم حمایت میکند. بیانصافها! اگر دلیل حمایت از تروریسم این است و شما مدعی هستید که دوستان جمهوری اسلامی ایران در لبنان گروگان دارند، پس دوستان شما هم گروگان دارند، در این صورت آیا همه دنیا میتوانند اموال آمریکا را در هر جا هست مصادره کنند و مسدود نمایند. این حق برای دیگران هم هست. رابطه گرگ و میش یعنی همین.
ما که میگوییم شیطان، یعنی همین. شما در خلیجفارس با ما چه کردید؟ جز اینکه هشت سال از عراق حمایت کردید؟! شما آمدید دهها کشتی جنگی را به اینجا آوردید، ناو هواپیمابر آوردید. و رسماً با ما وارد جنگ شدید. در فاو به نفع عراق وارد جنگ شدید، هلیکوپترها را فرستادید. چند تا سکوی نفتی ما را که در وسط دریا بیدفاع بود منهدم و چند کشتی را غرق کردید. تعدادی انسان شریف را شهید کردید. به یک هواپیمای مسافربری که تروریستها هم حاضر نیستند به چنین هواپیماهایی حمله کنند با موشک حمله کردید و 300 نفر آدم را آنجور مظلومانه کشتید و در دریا غرق کردید. جسدهای خیلی از آنها هنوز به دست نیامده است.
این همه ظلم و این همه خصومت!. باز شما فکر میکنید که ایران حالا بیاید دست شما رابفشارد و بگوید که بلی گذشتهها گذشته است و شما میتوانید به طور مساوی با ما رابطه داشته باشید!. شما در عمل نشان میدهید که همان شیطان و همان گرگ هستید که دنبال بره میگردید.
در مورد گروگان که میگویید (حالا دشمنی ما سر جای خود) ما بارها اعلام کردیم که اگر مردم لبنان شفاعت ما را بپذیرند، ما حاضریم شفاعت کنیم به شرط اینکه شما هم از نفوذتان در لبنان استفاده کنید و گروگانهای ما را آزاد کنید. اگر شما کردید، توقع داشته باشید ما هم این کار انسانی را انجام دهیم.
کار خیر زیاد است. ما اگر بخواهیم در دنیا کار خیر بکنیم خیلی فراوان است. آدم رنجدیده در همه جای دنیا هست. در افغانستان، در سراسر کشورهای دنیا کار خیر هست. آیا همین یکی کار خیر است که شما دنبال آن هستید؟! آیا این یکی بوی خاصی میدهد؟ این شیوه، همان شیوه استکباری است که با ما نمیسازد.
البته ما چون فکر میکنیم که حرفهای نماز جمعه را برای مردم آمریکا نخواهند گفت، این حرفها را مینویسیم و میفرستیم که مردم آمریکا بدانند. ما میدانیم که یقیناً دولتهای آمریکا این را میدانند و این حرفها برای آنها تازگی ندارد، اما رسانههای جمعی دنیا که ممکن است از همین نامه هم سوءاستفاده کنند و بگویند که ایران به فریاد کسانی که میخواهند رفع رنج کنند اعتنا نمیکند، ما باید سندی در تاریخ و مطبوعات جهان بگذاریم که نه اینجور هم که شما میگویید نیست. مقصر اصلی خود شما هستید و این شیوه برخورد شماست که رابطه شما را با کشورهایی که میخواهند مستقل باشند همیشه تیره نگه میدارد.
آن زمان شما میتوانید ادعا کنید که میخواهید با کشورهای مستقل رابطه برقرار کنید و واقعاً صادق هستید که این جریانهای کثیف استعماری را از خودتان دور کنید. بزرگترین کار شما جنایتی است که در فلسطین دارد اتفاق میافتد. این همه مردم این جوری هر روز سرکوب میشوند و اسرائیل با اتکای به شما این کار را میکند. اسرائیل اگر شما را نداشت نمیتوانست بماند.
ادعای صلح طلبی هم نمیتوانید بکنید. اینها به ما میگویند که ما به خاطر صلح به خلیجفارس آمدیم چون شما آتش بس را نمیپذیرفتید. ما به آنها میگوییم حالا که عراق نمیپذیرد. الان میبینید عراق طفره میرود. چطور شما همین حالا که عراق نمیپذیرد، اعتباری که در اختیارش گذاشته بودید، چند برابر کردید. چطور همین حالا که پزشکان شما آمدند ترکیه و دیدند کردها مجروح شیمیایی هستند و دو مجلس شما (نمایندگان و سنا) رأی دادند که عراق در به کار بردن اسلحه شیمیایی علیه ایران و علیه مردم کرد محکوم است، چطور دولت آمریکا به این رأی مجلسش اعتنایی نکرد و از او حمایت میکند؟! معلوم است که ادعای صلح هم درست نیست.
شما فقط زورگویی دارید. هر کس نوکر و تسلیم شما باشد، هر کس فرمانبر و مستعمره شما باشد او را به عنوان دموکرات، آزادمنش و مترقی معرفی میکنید؛ اما کسی که کلاهش را بگیرد تا توفان شما آن را نبرد، کسی که خودش را حفظ کند که شما جیبش را نتوانید خالی کنید، او به عنوان یاغی، متمرد و تروریست باید در دنیا معرفی شود. همین ویژگی است که ملتهای مستقل میترسند از اینکه با شما رابطه داشته باشند.
»أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.