خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۴ آذر ۱۳۶۷

    خطبه اول

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

 مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّه اَوْلیآءَ کَمَثَلِ الْعَنْکبُوتِ اِتَّخَذَتْ  بَیْتاً«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی‏اللَّه«.

 »آنهایی که به خدا متکی نبوده و به غیر خدا متکی هستند و اولیایشان غیر خداست مثل عنکبوتی هستند که در تار خود زندگی می‏کنند«.

 در بحث ویژگیهای استکبار و مستکبران و مستضعفان تاکنون چند صفت بد از قشر مستکبر را گفتم. مورد دیگری هم که وجود دارد عرض می‏کنم و بعد وارد بحث دیگری می‏شویم.

 یکی از ویژگیهای زیان‏آور و نامیمون قشر مستکبر این بود که اینها چون در اثر امتیازات مادی روحیه استکبار و خودمحوری پیدا کرده‏اند متکی به امتیازات خود هستند و از خداوند، منابع اصیل نیرو، قدرت و مدیریت جهان فاصله می‏گیرند. این حالت مستلزم روحیه دیگری می‏شود که موضوع بحث امروز ما خواهد بود. آن روحیه، ضعف نفس، سست‏بنیادی، ترس و متزلزل بودن است که همیشه و در همه جای تاریخ، مستکبران این روحیات را داشته‏اند. این چیز عجیبی است. انسان فکر می‏کند کسانی که دارای ریاست، مقام و شخصیت عارضی قدرت هستند و یاکسانی که دارای ثروت و امکانات فنی زیاد هستند باید دارای قدرت و روحیه بالایی باشند؛ ولی برعکس در وجود آنها روحیات ضعیفی وجود دارد[t1].

 توجیه این مطلب نکته‏ای است که در اول صحبت عرض کردم. اینها چیزهای عارضی بوده و از انسان جداست و جزء وجود انسان نیست. کسی که با هر دلیل، قدرتی در ریاست به دست آورده و کسانی که بدین قدرتها وابسته هستند و در روحیه آنها حالت استکباری وخود محوری پیدا شده است، این روحیه را دارند اما اساس این روحیه در خارج از وجودشان است. هر وقت رابطه بین او و مال و قدرت تضعیف شود، این  روحیه هم متزلزل می‏شود. کسی هم نمی‏تواند این چیزها راتضمین کند. نه تاریخ، مورد مطمئنی را در دسترس انسان قرار می‏دهد و نه واقعیتهای موجود. بنابراین انسانی که از واقعیتها خالی است، به واقعیتهای بیرون از وجود خود متکی است و با آنها انحرافی در روحیه‏اش پیدا شده، سلامت روحیه‏اش را از دست داده و طبعاً متزلزل و ضعیف است.

 در قرآن به این دسته از انسانها (مستکبران) اشاره شده و همیشه به مؤمنین مقابل مستکبران خطاب شده است که نیروی واقعی از شماست و شما هستید که پایدار، مطمئن و قوی هستید. کسانی که تحلیل درست ندارند، این حرفها را باور نمی‏کنند. اما اگر تحلیل درست روانی شود خیلی آسان می‏توان فهمید که آنها (مستکبران) محافظه‏کار، ترسو و متزلزل هستند.

 البته نقطه مقابل آنها را اگر مستضعفان بی‏ایمان و شخصیت باخته در نظر بگیریم، اینها دیگر از آنها هم ضعیف‏تر هستند چون مستضعفی که از مایه انسانی و اسلامی تهی باشد، او نه در خودش قدرت دارد و نه ابزار این کار را دارد. از دو جهت ضعیف است. دنیا معمولاً این جوری است؛ یعنی یک صف‏بندی در دنیا دیده می‏شود، قشر مستکبر که برخوردار از امکانات مادی است در مقابل قشر مستضعف که خالی از ایمان و ابزار لازم است، قرار دارد. همیشه درگیریها به نفع قشر مستکبر تمام می‏شود.

 البته تاریخ خوانان به اشتباه خیال می‏کنند که تاریخ همیشه باید به نفع مستکبر رقم و ورق بخورد. ولی اگر در مقابل اینها انسانهایی باشند که توخالی نبوده و مایه‏دار باشند و با خداوند ارتباط داشته باشند، از درون متکی به خودشان باشند، با واقعیتهای جهان سر و کار داشته باشند ولی ابزار نداشته باشند، نبرد و جهاد واقعی اینجا شکل می‏گیرد و موفقیت برای این قشر خواهد بود.

 آیات قرآن به مسلمانان دستور می‏دهد:

 یا ایُّهَا النَّبیُّ حَرِّضِ الْمُؤمِنینَ عَلَی القِتالِ.

 مؤمنین را ترغیب به قتال کن. هر مستضعفی پایگاه محکمی ندارد،

 به او بگو:

 اِنْ یَکُنْ مِنْکُم عِشروُنَ صابرُونَ یَغْلِبُوا مِأَتَیْنِ.

 اگر بیست نفر باشند باید با بیست نفر مبارزه کنند و پیروز بشوند.

 وَ اِنْ یَکُنْ مِنْکُم مِاَئةٌ یَغْلِبُوا اَلْفاً.

 اگر بیست نفر باشید دویست نفر اگر دویست نفر باشید باید دو هزار نفر را از پای دربیاورید. در مقابل یک نفر ده نفر را باید از پای در بیاورید.

 این دستور متکی به همان واقعیت است. خدایی که به حوادث و جریانات تاریخ و انسانها عالم است دستور ناصحیح نمی‏دهد.

 بنابراین ما مقابل این واقعیت تاریخی و انسانی و روانی قرار می‏گیریم که انسانهای مؤمن و متکی به برنامه درست، نیرومندترین صف انسانها در تاریخ هستند. و انسانهای مستکبر و فاقد ارتباط با واقعیت جهان، بنیان درستی ندارند.

 حالا چند آیه را در این‏جا می‏آوریم:

 مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّه اَوْلیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ

 آنهایی که به خدا متکی نیستند به غیر خدا متکی هستند و اولیایشان غیر خداست، زندگیشان مثل عنکبوتی است که در تار خود زندگی می‏کند.

 وَ اِنَّ اَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتِ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ.

 این آیه در قرآن در ادامه بحث مستکبرین و مستضعفین آمده است و می‏فرماید که از زرق و برق دشمنانتان نترسید چون آنها به خدا متکی نیستند و کسانی که به خدا متکی نیستند وضعشان این چنین است.

 در سوره منافقین این آیه که بسیار گویا و صریح است، آمده است:

 وَ اِذا رَأَیْتُهُم نُعْجِبُکَ اَجْسامُهُمْ و اِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ.

 ظاهرشان خوب است و مایه تعجب است. حرف هم اگر بزنند به خاطر همان ظاهرشان است.

 کَاَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ.

 اینها در واقع مثل مجسمه‏ای هستند که از چوب، با جلال و جبروت ساخته باشند. مجسمه‏ای که روی پای خودش هم نمی‏تواند بایستد.

 ولی قرآن می‏فرماید که:

 یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ.

 هر صدایی که در دنیابلند شود او (منافق) می‏ترسد. برای اینکه احساس می‏کند منافع او درگیر است.  همه جا را از خودش می‏داند و منفعت خود را گسترده در همه جا می‏بیند ولی هر صدایی که از گوشه‏ای بلند می‏شود وحشت می‏کند. می‏ترسد که مبادا منافع او تهدید شود.

 این توصیف همان تعبیری است که برای مستکبرین می‏کردند و می‏گفتند که مستکبران در کاخ شیشه‏ای زندگی می‏کنند. بسیار مثل خوبی است؛ یعنی این تعبیر آیینه‏ای است برای نشان دادن وضع آدمی که در کاخ شیشه‏ای زندگی می‏کند و در و دیوارش همه شیشه است. وقتی ببیند از اطراف سنگ پرانی می‏کنند هر لحظه در اضطراب و نگرانی به سر می‏برد. ولی انسانی که در کاخ فولادی زندگی می‏کند و یا کاخ ندارد خیلی نگران هدف قرار گرفتن نیست.

 قرآن می‏فرماید:

 یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ.

 این سوره منافقین است. ولی در آیاتی که مربوط به این بخش است، منافقین مرفه مستکبر مطرح هستند، چون در چند آیه بعدی، قرآن می‏فرماید:

 »هُمُ الذَّینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلَی مَنْ عِنْدَ رَسُوِلُ اللَّهِ حَتّی یَنْفَضّوُا«.

 همین افراد (خُشُب مسنّده) می‏گفتند که به اطرافیان پیغمبر پول ندهید تا پراکنده شوند چون اطرافیان پیامبر یک عده مستضعفان مؤمن بودند و یک مقدار از خرج پیامبر را، آنها می‏دادند.

 و یا در همین سوره منافقین آمده است که اینها (منافقین) می‏گویند که:

 لَئِنْ رَجَعْنا اِلَی الْمَدینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْاَعَزُّ مِنْهَا الْاَذَلَّ.

 »ما اگر به شهر مدینه برگشتیم ذلیلان و ضعفا را از آنجا بیرون می‏کنیم«.

 این آیه نشان می‏دهد که همین منافقین، چون مستکبرین بوده‏اند. یکی از ویژگیهای استکبار، حالت نفاق است. چون واقعیتهای روحی مستکبر با عینیتهای خارجی تطبیق نمی‏کند و خواه ناخواه گرفتار نفاق می‏شود. در این آیات هر دو با هم آمده‏اند. هم منافق و هم مستکبران، احساس ترس و نگرانی می‏کنند.

 اگر ما خوب درسهای قرآن را یاد بگیریم و به این حرفها ایمان بیاوریم همه جا پیروزی از آن ما خواهد بود. در همین افغانستان ببینید چه اتفاقی افتاده است. مردم مؤمن دست به مبارزه علیه متجاوزین زدند. الان هم در حال بیرون کردن مهاجمین هستند. در لبنان هم شما دیدید که گروهی از مردم با هم همکاری کردند و توانستند آمریکا، ایتالیا، فرانسه و انگلیس را بیرون کرده و دست آنها را کوتاه کنند. حالا اینکه چقدر مقاومت کنند تا به هدفشان برسند، بستگی به توان و اعتماد قشر مؤمن دارد.

 در کشور خودمان بهترین مصداق را در پیروزی انقلاب داشتیم و مهمتر از آن مقاومتی بود که مردم ما در جبهه ها و جنگ داشتند. شکی نداریم که کل قوای شیطانی علیه ما همدست شده بودند، بزرگترین منبع پولی دنیا را در اختیار داشتند و بزرگترین و حساسترین منابع تسلیحاتی دنیا را در روسیه و فرانسه در اختیار داشتند. البته به صورت ظاهر، به صورت مخفی هم الان عراقیها به کمک شیمیایی اروپا به آنها اعتراف می‏کنند. یعنی تمام ابزار پیروزی در اختیار آنها بود. ولی ملت ما روی پای خود ایستادند و تنها با نیروهای خود و بسیجیان، هشت سال جنگ را به آن خوبی اداره کردند و دشمن نتوانست کوچکترین امتیازی از این ملت بگیرد.

 همه تاریخ، همه قرآن، سنّت و واقعیتهای موجود، این بحث قرآنی را که من امروز مطرح کردم تأیید می‏کند. خلاصه بحث این است که  مستکبران ضمن اینکه به صورت ظاهر عظیم‏ترین امکانات را در اختیار دارند ولی نسبت به قشر مقابل خود در درون متزلزل هستند و نیز همیشه می‏ترسند که منافعشان از دست برود. از هر حادثه‏ای می‏ترسند، به خاطر اینکه هم منفعتشان  و هم شخصیتشان آسیب‏پذیر است.

  قشر مقابل اینها (مستکبرین)، مستضعفان بی‏ایمان نیستند؛ یعنی ما مستضعفان بی‏ایمان را نمی‏توانیم به عنوان یک گروه مورد قبول بپذیریم، آنها نه ایمان دارند و نه ابزار مادی، و از هر دو جهت دستشان خالی است. بلکه منظور ما قشر مؤمنی است که محروم است و مستکبر نیست و ممکن است محروم هم نباشد ولی مؤمن است. این قشر مسلح به ارتباط با خداست و مسلح به ارتباط با واقعیت جهان است، با جهان آفرینش ارتباط طبیعی دارد و از درون خود با خیال زندگی نمی‏کند. این قشر، قشر پیروز است. ما انقلاب اسلامی را روی دوش این گونه انسانها پیروز کردیم، روی دوش این گونه افراد حفظ کردیم و انقلاب اسلامی روی دوش این گونه انسانها می‏تواند ادامه داشته باشد.

 حرکت پیغمبر اکرم(ص) روی دوش این گونه انسانها بود که خداوند تکلیف می‏کند یک در مقابل ده باید پیروز شود و وعده‏های نصری که در قرآن است به اینها داده شده است. به هر کسی که مبارزه می‏کند، وعده »نصر« داده نشده است. قشر مؤمن و مبارز در منطق قرآن پیروز است. » نصرت « ملائکه از آن اینهاست. »نصربه رعب« مال اینهاست. وقتی چیزهایی را که در این مورد در قرآن هست جمع کنیم، یک کتاب بسیار شیرینی می‏شود.

 یکی از بحثهایی که در قرآن مطرح است، موضوع »نصر به رعب« است. یعنی خداوند به پیغمبر (ص) می‏فرماید » ما دشمنان شما را با ترس از میدان بیرون کردیم«.

 بنابراین ما نباید از استکبار بترسیم. ما باید از این بترسیم که مبادا خودمان یا مستکبر و یا خالی از ایمان (مستضعف بی‏ایمان) شویم. اگر مستضعف بی‏ایمان شدیم »خسرالدّنیا والاخره« می‏شویم. اگرمستکبر شدیم باز هم حداقل »خسرالاخره« هستیم.

 راه صحیح، زندگی آرام، زندگی متین، زندگی با خیال راحت که انسان از هیچ چیز وحشت نداشته باشد و با راحتی زندگی کند و با راحتی بمیرد و همیشه با اطمینان خاطر در هر میدانی وارد شود، اتکای به ایمان و عقیده و تقوا است. ایمان و عقیده نمی‏تواند از تقوا جدا شود.

 بعضیها می‏گویند که شما قلبتان را پاک کنید، همه چیز درست می‏شود. این موضوع اشتباه است. البته دل اصل کار است و من قبول دارم. اما دلی اصل کار است که از عمل جدا نشود. اگر ما دیدیم تقوا نداریم معلوم می‏شود دل درست نیست و یک جای قضیه می‏لنگد. حالا هر کسی درخودش فکر کند و ببیند دستش به گناه می‏رود، به گناه آلوده می‏شود و یا اگر حق مردم را نمی‏دهد و اگر وظیفه خود را انجام نمی‏دهد، اگر با مراجعین بد رفتاری می‏کند، اگر یک عمل بدی در زندگی خود و یا در زندگی هر کسی می‏بیند در وجود خود تحلیل کند، به دل خواهد رسید. به هر حال ایمان و تقوا باید با هم باشد.

 اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 »وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الإنْسانَ لفَی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ«.

    خطبه دوم

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّ‏بْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی‏بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیّ‏بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّ‏بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ‏بْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج).

 در خطبه دوم، مطالب متعدد و متنوعی از مسایل داخلی و بین‏المللی دارم که می‏خواهم عرض کنم. به همین دلیل خطبه اول را یک مقدار کوتاه کردم.

 چند مسأله داخلی داریم و چند مسأله جهانی. اولین مسأله و مناسبت هفته، هفته وحدت بین نیروهاست. به خاطر پیام منشور برادری حضرت امام، ما در مقطعی قرار گرفتیم که به سوی وحدت کامل و همکاری خطوط و جریانهای فکری و سیاسی که در مملکت وجود دارد پیش می‏رویم. در انقلاب به طور طبیعی هر کسی با سلیقه و فکر و فهم خود خط مشی را انتخاب کرده که ما ان‏شاءاللَّه در این مرحله با این سفارشی که از رهبر بزرگوارمان داشتیم به طرف برادری حرکت می‏کنیم. من تأکید می‏کنم به همه وفاداران به انقلاب، از نیروهای سیاسی، اداری، نظامی، انتظامی،  که سعی کنند و به این توصیه مبارک حضرت امام توجه داشته باشند.

 وقتی که من به اینجا آمدم و دیدم نماز گزاران این شعار را که »ما همگی برادریم پیرو خط رهبریم« جزء شعارهای خود گذاشته‏اند خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. از افکار صاف و سالم و طبیعی و فطری اسلامی که این‏جور به نصایح امام توجه می‏کنند متأثر شدم. امیدواریم کسانی‏که در سطوح بالای مملکت، در نهادها و ارگانها و جاهای دیگر هستند همه مثل این افراد حزب‏اللهی که این‏جور مسایل را می‏فهمند و منعکس می‏کنند، به این وصیت عمل نمایند. ما اگر خودمان از درون متحد نباشیم باید منتظر باشیم که دشمنان ما از این خلاءهایی که در میان برخوردها به وجود می‏آید نفوذ کنند. دشمن شیطنت می‏کند و همواره این اختلاف نظرها را به اختلاف حرکتها تبدیل می‏کند.

 مسأله دیگری که در این خطبه می‏خواهم عرض کنم در مورد » هفته بسیج « است. بحمداللَّه با آن پیام عارفانه حضرت امام و اجتماع شکوهمند فرماندهان بسیجی و بحثهایی که دیروز در رسانه‏های جمعی منعکس شد، عظمت بسیج و اهمیت این حرکت مردمی، اسلامی، انقلابی روشن شد. در پیام امام همه چیز گفته شده بود.

 امام، این عارف نامدار، این حکیم عظیم‏الشأن، این عرفای بی‏نام و گمنام و این عاشقان شهادت را با همان پیام و بیان ساده و عام فهمی که در مکالماتشان و اظهاراتشان به کار می‏برند خطاب قرار دادند و واقعیتهای این حرکت را برای ما توضیح دادند و همه چیز آنجا (در آن پیام) بود. واقعاً این حرکت بسیجی که با دستور امام در چنین روزی، سالهای قبل صادر شد نشان می‏دهد که ایشان  واقعیت جامعه و نیاز جامعه را احساس کرده بودند.

 انسان وقتی حرفهای آن روز امام را مطالعه می‏کند، می‏بیند امام مثل کسی هستند که تاریخ را می‏بیند. می‏بیند که چه اتفاقی خواهد افتاد و چه نیازی در جامعه هست، مردم ما چگونه باید متشکل شوند و از خودشان دفاع کنند. امام می‏خواهند کشوری که بیست میلیون جوان دارد، بیست میلیون تفنگدار هم داشته باشد. این رمز پایداری انقلاب است. رمز پیروزی ماست و رمز مأیوس شدن دشمن ماست.

 دشمنان ما اگر احساس کنند این ملت از درون محکم است خود را به زحمت نمی‏اندازند. استحکام انقلاب یک وحدت ملی می‏خواهد که بحمداللَّه این را ما داریم، و یک آمادگی دفاع ملی می‏خواهد که این را باید ما از طریق بسیج داشته باشیم. البته نیروهای مسلح ما مثل ارتش، سپاه، کمیته، شهربانی و ژاندارمری و اینها وظایف خود را انجام می‏دهند. از مرزها دفاع می‏کنند و در شرایط عادی کار خود را انجام می‏دهند؛ ولی این انقلاب، انقلابی که پیام برای کل جهان دارد و قدرتهای مستکبربا این انقلاب سر نزاع دارند، باید از درون با تعلیم مسایل نظامی به جوانهایش، خود را بیمه کند. این کار در ایران شده است.

 من معتقدم که »بسیج« در اصل برای جنگ نیست. بسیج در اصل برای جلوگیری از بروز جنگ است. ما اگر آن روزی که جنگ شروع شد این بسیج را داشتیم عراق هیچ وقت هوس نمی‏کرد به این کشور حمله کند. امروز نیز تا وقتی که ما این بسیج را داریم هیچ کشوری هر قدر هم مقتدر، هر قدر مسلح، ولو ابر قدرت، به خود اجازه نمی‏دهد که وارد یک کشوری شود که همه جوانهایش و یا اکثریت جوانهایش رزم‏دیده و جنگجو  و آماده درگیر شدن با دشمن هستند. او می‏تواند با یک ارتش منظم بجنگد، با یک نیروی انتظامی بجنگد. اما با همه مردم که مسلح باشند و خانه‏شان سنگر باشد و از هر پنجره خانه‏شان یک تفنگ بیرون می‏آید نمی‏شود جنگید.

 و لذا ما بسیج را، هم به خاطر مسایل فرهنگیش و هم اینکه جوانها در این صحنه رشد می‏کنند و ضمانت حفاظت خود جوانها در این میدان است و هم برای حفاظت از انقلاب می‏خواهیم؛ انقلابی که بالنده است، انقلابی که پیام دارد و نمی‏تواند در دنیا آرام بنشیند و همیشه می‏خواهد حرف و پیام خود را مطرح کند.

 ما باید روی بسیج همیشه تکیه داشته باشیم و از جانبازیهای دوران گذشته آنها تشکر کنیم، و به آنها اطمینان دهیم که در آینده به صورت یک تکلیف باید بمانند. البته این بسیج به گونه‏ای است که یک کشاورز بسیجی هم هست، کاسب و مغازه‏دار بسیجی هم هست. در حالی که دانشجوست بسیجی هم هست. در حالی که اداری است یک بسیجی هم هست. کارگر کارخانه است اما جبهه رفته و آموزش دیده است. مدیر کارخانه است ولی همین حالت را دارد.

 اگر ما این حالت را حفظ کنیم که چیز کم خرجی است، بازده فرهنگی دارد، بازده اخلاقی دارد، بازده ضمانت حفاظت از کشور را دارد. ما به این طرز فکر که خود امام صاحب آن  هستند و از برکات آسمانی است، می‏بالیم و می‏نازیم. خداوند این انقلاب و این ملت را لایق دید تا این فکر القا شود و این فکر اجرا گردد.

 و اما مسایل دیگر؛ ما روز »نیروی دریایی« را در پیش داریم. از این نیرو در دوران جنگ فداکاریهای قابل توجهی دیده‏ایم. آنها (نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران) در چنین روزی در شمال خلیج‏فارس در درگیری با نیروی دریایی دشمن پیروزی جانانه‏ای به دست آوردند و تقریباً نیروی دریایی عراق را در آن درگیری منهدم کردند که دیگر تا آخر جنگ هم نیروی دریایی عراق نتوانست عرض اندام کند و حاکمیت خلیج‏فارس از آن نیروی دریایی ما چه ارتش و چه سپاه بود.

 امروز هم اگر خلیج‏فارس امن است به خاطر حضور همین نیروهاست. کسی فکر حضور جدی نظامی ما در خلیج فارس نیست و به همین دلیل ما در این برهه‏های اخیر شاهد حضور حدود صد ناو جنگی از باند ناتو بودیم که همه آنها آمدند به خاطر اینکه قدرت نمایی نیروی دریایی ما را در اینجا می‏دیدند.

 ما صمیمانه از برادران نیروی دریایی تشکر می‏کنیم؛ چه ارتش و چه سپاه که در این دوران جنگ موفق شدند خلیج فارس را حفاظت کنند و امروز به صورت وزنه نظامی قابل قبول و قابل توجهی در دریا حضور دارند. از آنها می‏خواهیم که از این فرصت استفاده کنند و با آموزشهای کامل و آمادگی مناسب کاری کنند که دشمن فکر تجاوز به آبها و سواحل پرارزش کشور ما را نداشته باشد.

 مسأله دیگری که راجع به امور داخلی کشورمان وجود دارد، وضعی است که در مجلس با آن سر و کار داریم. مجلس شورای اسلامی به طور وسیع وارد بررسی برنامه پنج ساله شده است و ما در روز پنج‏شنبه (67/9/3) جلسات علنی را از سه جلسه به دو جلسه تقلیل داده‏ایم برای اینکه نماینده‏ها در کمیسیونها با فراغت بیشتری به تدوین برنامه‏های پنج ساله بپردازند.

 برنامه‏ای که در حقیقت خط مشی آینده اقتصاد و زندگی اجتماعی ما را تعیین می‏کند، برنامه مهمی است. من از همه صاحب‏نظران دعوت می‏کنم هر اظهارنظری که در این ارتباط دارند به مجلس شورای اسلامی ارسال دارند. از مردم عزیزمان هم تقاضا می‏کنم که سطح توقعاتشان را جهت حضور نمایندگانشان در حوزه‏های انتخابیه خود کمتر کنند تا آنان بتوانند در مجلس به بررسی عمیق برنامه پنج ساله کشور با فرصت بیشتری بپردازند.

 از نمایندگان انتظار رسیدگی به مسایل اجرایی را نداشته باشند؛ به خاطر اینکه کار آنها برنامه‏ریزی، قانونگذاری، تصویب برنامه‏های دولت و رسیدگی به کارهای زیربنایی و سیاستهای کلی کشور است. البته هر نماینده‏ای مثل هر انسان دیگری که دلسوز جامعه است وقتی که مشکلی را در حوزه انتخابیه خود می‏بیند برای حل آن مشکلات به مردم و مجریان کمک می‏کند ولی انجام این امور از وظایف رسمی و معمولی یک نماینده نیست و مخصوصاً در این دوره که به حضور بیشتر آنها در مجلس نیاز داریم.

 مسأله دیگری که شروع شده است که براساس دستور حضرت امام، مقام معظم رهبری و همچنین تأکیدات مکرر حضرت آیت‏اللَّه‏العظمی منتظری قائم مقام رهبری در این فاصله زمانی در مورد تجارت آزاد و شرکت مردم در تجارت خارجی بررسی به عمل آوردیم.

 وزارت بازرگانی طرحی تهیه کرد که آن را هم به دولت و هم به شورای سیاست‏گذاری داد و بررسیها به اتمام رسید و نظرات مشورتی را گرفتیم و سرانجام به این نتیجه دست یافتیم که رفته‏رفته ورود بخشی از کالاهای مورد نیاز مردم را آزاد نماییم و در اختیار بخش خصوصی بگذاریم تا با استفاده از ارزهای آزادی که در اختیار دارند و یا در خارج از کشور کارگران و کارکنان ایرانی می‏توانند بفرستند برای این‏کار استفاده شود تا در این رابطه به توصیه امام و قائم مقام رهبری عمل شود. نظر مساعد دولت و شورای بازسازی هم به همین امر جلب شد.

 البته حسن اجرای این برنامه‏ها فقط به خوب عمل نمودن بخش خصوصی بستگی دارد. اگر اینها در عملکرد خود آزمایش خوبی دادند و سودجویی و منفعت طلبی بی حد و حصری نداشتند و اگر به مردم نشان دادند که تجار و کسبه امینی برای مردم هستند این جریان توسعه پیدا می‏کند و بخشهای دیگری را هم شامل می‏شود.

 ما امیدواریم که شاهد حسن عمل اینها در آینده باشیم چون هم مردم را راضی می‏نمایند و هم تجربه، تجربه موفقی می‏باشد که بخش وسیعی از مردم در این کارها مؤثر باشند. گرچه انتظار ما از بخش خصوصی بیشتر این است که به کارهای تولیدی و عمرانی مملکت بپردازند و کارهای تجارت آن چنان مورد نظر نیست که ان‏شاءاللّه در برنامه‏های بازسازی و سیاستهایی که اعلام می‏شود میدان حضور بخش خصوصی در امور تولیدی، کشاورزی، صنعتی و سایر چیزها مساعد می‏شود و آنها آماده باشند که در سطح خوب و با عملکرد خوبی شرکت نمایند.

 موضوع دیگری که مربوط به یک مسأله داخلی و بین‏المللی می‏شود، مسأله تبادل اسراست. خوب است که ملت ما در جریان این قضیه باشد. همان‏طور که در اخبار شنیده‏اید توافق شد که اسرای بیمار و معلول جنگ مبادله شوند.

 رقم اولی که اعلام شد یکهزار و صد و اندی اسیر عراقی است که در ایران هستند و حدود 400 اسیر ایرانی که در عراق هستند. حالا چرا این رقم در آمد؟ چون رقم واقعی تعداد اسرا این نیست. علت اینکه این رقم در آمد این است که اینها کسانی هستند که صلیب سرخ به این شکل آنها را ثبت نام کرده است.

 صلیب سرخ که برای احوالپرسی و بازدید از اسرا می‏آمد، آنهایی را که جداً مریض و معلولند ثبت نام می‏کرد و ما حدود 400 نفر را ثبت نام شده در عراق داریم و عراقیها حدود یکهزار و صد و خورده‏ای ثبت نام شده مریض و معلول در ایران داشتند و این مربوط به سالهای گذشته است. اخیراً مدتی است که ثبت نام نشده‏اند.

 برمبنای اطلاعات صلیب سرخ، رقم این گونه تعیین شده است. چون بعضی از خانواده‏ها نگرانند و از وجود افراد معلولشان در عراق با خبرند و نامه و مکاتبه‏ای با آنها دارند و وقتی در لیست اسرای ایرانی نامی از فرزندانشان را مشاهده نمی‏کنند علت را جویا می‏شوند. علت اینکه اسامی فرزندانشان در این لیست اسرا نیست به این خاطر است که اسم آنها در لیست اسرای معلول، ثبت نشده است؛ یعنی صلیب سرخ ثبت نکرده است. از این طرف هم اسرای معلولی از عراق نزد ما هستند که ثبت‏نام نشده‏اند. غیر از اینها عده‏ای هستند که باید آنها را ثبت نام کنند.

 الان که آمدند اینها را مبادله نمایند یک مسأله جدیدی واقع شده است. ما تعداد 115 اسیر عراقی را تحویل صلیب سرخ دادیم وقتی که صلیب سرخ معاینه کرد 27 نفر از اینها را سالم تشخیص داد و عنوان نمود که اینها آن زمان مریض بودند ولی حالا سالم هستند بنابراین مشمول آن قانون نمی‏شوند. 8 الی 10 نفر را هم جهت آزمایش روانه آزمایشگاه کردند که بعداً وضعشان مشخص می‏شود و عده‏ای از اینها هم پناهنده شدند.

 حدود 15 الی 16 نفر از آنها اظهار داشتند که ما با توجه به اینکه مریضیم ولی مایل به بازگشت به عراق نیستیم و این هم حق آنهاست. در مقابل صلیب سرخ گفتند که ما می‏خواهیم پناهنده شویم و پناهنده هم شدند و در ایران ماندند.

 بنابراین از این تعداد اسرای عراقی حدود پنجاه و چند نفر به عنوان اسرای معلول و مریض آماده عزیمت شدند و ما این عده را فرستادیم و عراقیها که بنا بود چهل و چند نفر بفرستند به جای آن 19 نفر را فرستادند و این اولین نقض قرار از طرف عراق است.

 حال اگر اسرای ما پناهنده شدند، می‏توانند آنها را نگه دارند و اگر صلیب سرخ بگوید مریض نیستند باز می‏توانند نگه دارند ولی اگر مریض باشند و یا معلول باشند باید آزاد شوند. ما به طور جدی از صلیب سرخ می‏خواهیم که قضیه را تعقیب کند تا این نقض توافق اتفاق نیفتد. این توضیح جهت آگاهی شما مردم ضروری بود.

 دو مسأله نسبتاً جهانی در بحث من وجود دارد که باید مطرح کنم. یکی مسأله فلسطین است. در این هفته این خبر در صدر اخبار بود که شورای ملی فلسطین در الجزایر مصوباتی داشت و در این مصوبات دو سه تصمیم مهم وجود دارد که قابل توجه است.

 یک تصمیم این است که دولت فلسطین تشکیل شود. چون تا به حال اینها دولت تشکیل نداده بودند. برای اولین بار دولت تشکیل شد. مسأله دوم مربوط به موضوع شناسایی یکی از قطعنامه‏های سازمان ملل است که به موجب آن اسرائیل تقریباً به رسمیت شناخته می‏شود یعنی واقعیت وجود اسرائیل رامی‏پذیرد و این کاری بود که تا به حال عربها زیر بار آن نمی‏رفتند و فلسطینیها به کلی آن را نفی می‏کردند.

 چیز دیگری هم که از حرفها بیرون می‏آید این است که جهاد مسلحانه را احتمالاً می‏خواهند رها کنند. این سه مسأله‏ای است که از همدیگر جدا هستند و هر یکی وضع خاص خود را دارد.

 اینکه فلسطینیها می‏خواهند دولت تشکیل بدهند کسی نمی‏تواند با این امر مخالفت کند. این حق مردم فلسطین است که دولت تشکیل دهند. حالا دولت در تبعید یا در یک جایی مستقر باشد، چیزی است که مربوط به خود آنها است. البته دولتی که مجری آرمان مردم فلسطین باشد، نه دولتی که به آرمان فلسطین خیانت کند. اصلاً دولت تشکیل می‏شود که متعلق به فلسطین باشد. اگر بخواهد تشکیل شود ولی اولین کارش این باشد که بخشی از فلسطین را تقدیم اسرائیل کند، این را دیگر نمی‏توان دولت فلسطین نامید.

 بنابراین، اصل تشکیل دولت مسأله‏ای است که نمی‏شود با آن مخالفت کرد و همیشه هم ما موافق بودیم که اگر آنها مصلحت دیدند، تشکیل بدهند اما اینکه چه کسانی تشکیل بدهند مسلماً ملت فلسطین باید تشکیل دهند. یعنی الان دولت فلسطین باید نماینده مردم فلسطین باشد و آرمان خود را اجرا نماید.

 اما اینکه بیایند قطعنامه سازمان ملل را که موجودیت اسرائیل را به رسمیت می‏شناسد قبول کنند، خیانت عظمایی است که چهل سال مبارزه را نادیده گرفته است. این همه قربانی، شهید و مرارت را مردم فلسطین در این چهل پنجاه سال کشیدند و در اطراف دنیا با غربت زندگی کردند و در اردوگاهها با آن فلاکت زندگی کردند و آن همه در داخل فلسطین مبارزه کردند و این چیزهایی که ما داریم می‏بینیم در خیابانها و کوچه های منطقه فلسطین که دارد اتفاق می‏افتد، همه این مسایل به این دلیل است که اسرائیل را قبول ندارند.

 حالا کسانی که خود را نماینده فلسطین می‏دانند و به عنوان شورای فلسطین می‏خواهند تصمیم بگیرند، بیایند اسرائیل را به رسمیت بشناسند و با او وارد مذاکره شوند!. این به هیچ نحوی قابل قبول نیست و این خیانت محسوب می‏شود و جمهوری اسلامی با این بخش از تصمیمات به شدت مبارزه خواهد کرد.

 البته اگر بنا باشد جهاد مسلحانه هم فراموش شود (که با این سبک باید فراموش شود) و اگر بنا شد اسرائیل را به رسمیت بشناسند و مذاکره کنند یعنی نفی جهاد است. بنابراین، این دو قسمت از قطعنامه چیزهایی است که به هیچ وجه قابل قبول برای هیچ انسان مسلمان انقلابی نیست. بخش تشکیل دولت، البته دولتی که آرمان فلسطین را با خود داشته باشد، مورد قبول ماست.

 موضوع دیگری که این هفته در صدر اخبار بود و هنوز توضیح کافی در باره آن به مردممان ندادیم مسأله نامه‏ای بود که از طرف آقای کارتر رئیس جمهوری اسبق آمریکا به حضرت امام نوشته شده بود که شبیه آن نامه را هم به من نوشته بودند.

 متن نامه را که برای امام نوشتند شما شنیدید و متنی هم که برای من نوشته شده شبیه همان نامه است منتها با این تفاوت که در ذیل نامه حضرت امام(ره)، به درخواست مراجع برای یک جاسوس آمریکایی تقاضای عفو شده بود که در نامه من نیست و البته متن این نامه را بعداً من منتشر می‏کنم.

 علت اینکه در انتشارش تأخیرکردیم این است که داریم جوابی برای آن آماده می‏کنیم تا حرفهایمان را با آنها بزنیم. من بخشی از مطالب را خدمت شما عرض می‏کنم برای اینکه مردم ما بدانند این چه سیاستی است که آمریکاییها دنبال می‏کنند. در مورد جواب امام هم که از طریق فرزند بزرگوارشان ابراز شد توضیحی خواهم داد.

 سیاست جاری آمریکا الان این است که برای پیدا کردن راه ارتباط با جمهوری اسلامی از طرق مختلف اقدام کند اما اشکال استکباری آمریکا و آن شیطنتی که در وجود آن حاکمیت هست، آمریکا را به این نوع کارها سوق داده است.

 من هر چه فکر کردم، بهترین تعبیری که برای ارسال این نامه توانستم پیدا کنم این است: »گدایی از موضع قدرت«. یعنی اینکه انسانی بخواهد گدایی کند و در عین حال حالت گدا را هم به خودش نمی‏خواهد بگیرد و از موضع قدرت حرف می‏زند. اینها دنبال این مسأله هستند که هم گروگانهای خود را آزاد کنند و هم می‏خواهند دل جمهوری اسلامی را با خود نرم کنند و دنبال ارتباط هستند.

 می‏بینند که جمهوری اسلامی با دیگران ارتباط برقرار کرده و آمریکا را قبول ندارد و بدین ترتیب آمریکا تحقیر می‏شود. آنها روی ایران حسابهای دیگری می‏کنند.

 سیاست اصلی آمریکا این است که با ایران ارتباط داشته باشد و از این راه وارد می‏شوند. مدتی قبل این حرفهایی که در نامه کارتر بود آقای ریگان می‏زد. روح مطلب نامه این است که شما اگر کمک کنید تا گروگانهای ما آزاد شوند، مانع ارتباط آمریکا و ایران برداشته می‏شود. نیّات شیطنت‏آمیز آمریکا این است که می‏خواهند این گونه وانمود کنند که گروگانگیری لبنان به شما مربوط است و شما هستید که حامی تروریسم هستید و شما گروگانگیر هستید و شما مسؤول این قبیل کارها هستید. به همین دلیل آمریکا با شما نمی‏تواند رابطه برقرار کند. شما می‏خواهید رابطه برقرار کنید ولی این گروگانها مانع هستند.

 این را می‏خواهند به افکار عمومی آمریکا و دنیا القا کنند و به این شکل از ما می‏خواهند که هم به آزادی گروگانها کمک کنیم و هم کمک کنیم به آن خواسته عمیق آمریکا که در قضیه مک فارلین هم مطرح شد و هدف اصلی ریگان و دیگران هم قبلاً همین ایجاد ارتباط با ما بود برسند. آنها دنبال همان سیاست قدیمی کاخ سفید هستند.

 ولی این قدر شهامت ندارند و روحیه استکباریشان به آنها اجازه نمی‏دهد که بگویند ما اشتباه کردیم، غلط کردیم و با جمهوری اسلامی بد کردیم و می‏خواهیم اشتباهمان را جبران کنیم. این حالت برای آنها مقبول نیست. لذا با این زبان با ما حرف می‏زنند. ما حرفهایی با اینها داریم (این حرفها بیان نشده و فقط قسمتی از آن را حضرت امام فرمودند) و آن اینکه اولاً گروگانگیری لبنان چه ربطی به ما دارد و به هیچ نحوی به ما مربوط نیست و دوم اینکه شما خواستید بگویید که ما منتظر برقراری رابطه هستیم در حالی که بر عکس حرف می‏زنید و ما نگران این حادثه هستیم.

 چطور می‏شود ما بخواهیم دنبال رابطه با کسی باشیم که حالت گرگ نسبت به میش دارد. رابطه کشوری مثل ما و کشوری مثل شما، رابطه گرگ و میش است. شما برای حمایت ما نمی‏آیید بلکه دنبال خوردن ما هستید.

 بنابراین وقتی که ما چنین برداشتی داریم، هر دو رکن نامه شما بی‏ربط است؛ نه گروگانگیری به ما مربوط است و نه ما طالب رابطه هستیم که حالا شما به ما وعده می‏دهید که این (آزادی گروگانها) رفع مانع می‏کند. سیاست ما همان سیاست قدیمی است که از همان اول انقلاب اعلام کردیم که تا آمریکا آدم نشود نمی‏تواند با جمهوری اسلامی ایران رابطه داشته باشد. تفسیر معنای آدم شدن هم با خود ماست که تفسیر کنیم چه جور باید آدم شوند. اما حرفهای دیگری هم با این آقایان داریم که باید بگوییم.

 شما اگر واقعاً خواستار آزادی گروگانهای خود هستید و اصل برای شما این است و فکر می‏کنید ما می‏توانیم برای شما مفید باشیم، چرا در نامه خود به ما نمی‏نویسید که اگر شما به ما کمک کنید، ما هم در آزادی گروگانهای شما کمک می‏کنیم. شما می‏دانید که ما در لبنان گروگان داریم. ما قبل از اینکه شما گروگان داشته باشید، گروگان داشتیم. چهار نفر از مردم ما و لبنان را فالانژها گرفتند و بردند و هنوز هیچ اطلاعی از اینها ما نداریم. قبلاً از زندان آنان کمی اطلاع داشتیم ولی حالا سالهاست که بی‏اطلاع هستیم. گروگانهای شما نامه برای خانواده‏هایشان می‏نویسند، ویدئو پر می‏کنند، ولی ما که هیچ خبری از گروگانهای خود نداریم.

 شما چرا اصلاً روی این مسأله حرف نمی‏زنید. آیا شما در فالانژها نفوذ ندارید؟ آیا آمریکا می‏تواند بگوید روی فالانژها نفوذ ندارد؟ اگر این را بگوید دروغ گفته است. ما می‏دانیم که فالانژها با آمریکا زنده هستند.

 ما اگر در بخشی از مردم لبنان نفوذ داریم و واقعاً هم نمی‏دانیم که گروگانها در دست همان بخشی هست که ما با آنها رفیق هستیم، با این حال شما از ما توقع دارید که گروگانهای شما را از آنها بگیریم و به شما بدهیم ولی  به ما این حق را نمی‏دهید که از شما بخواهیم که گروگانهای ما را از دست فالانژهای نوکر و اجیر خودتان در لبنان بگیرید و به دست ما بدهید. این همان روحیه استکباری و شیطنتی است که ما می‏گوییم و همان گرگی است که ما می‏گوییم.

 اگر شما بخواهید با ما صمیمی و رفیق باشید، چرا از همین اول دارید این جور برخورد می‏کنید و یک‏طرفه دارید حرف می‏زنید؟! اگر بگویید در فالانژها نفوذ ندارید، که ما قبول نداریم. اگر می‏گویید که ما نمی‏دانیم، این را هم ما قبول نداریم. می‏دانیم که شما قضیه گروگانهای ما را می‏دانید. چرا در نامه این را ننوشتید؟

 شما می‏خواهید که اسم گروگانهای ایران برده نشود تا مردم دنیا و مردم آمریکا متوجه نشوند. چون اگر بخواهید به ایران تهمت حمایت از تروریسم بزنید، این اتهام به خودتان هم وارد می‏شود. شما از فالانژیستهایی حمایت می‏کنید که گروگانهای ما دست آنهاست. چطور ما حامی تروریسم می‏شویم و شما حامی تروریسم نمی‏شوید؟! در نامه این مسأله را نمی‏آورید.

 مسأله دیگری که برای شما مهم است و دنبال آن هستید، این است که بگویید گذشته‏ها گذشته، حالا بیایید حساب جدید باز کنیم. ولی شیوه عمل شما نشان می‏دهد که شرورانه‏ترین حرکات خصمانه را علیه جمهوری اسلامی می‏کنید. همین چند روز پیش آقای ریگان اولین کارش بعد از انتخابات آمریکا این بود که اموال جمهوری اسلامی را برای یک سال دیگر دوباره مسدود کرد. خوب! این چه حرفی است و چه حقی است که شما دارید؟ مگر دو کشور که با هم اختلاف دارند هر کشوری حق دارد که اموال دیگری را که آنجا دارد مسدود کند؟ مگر چنین چیزی حق بین‏المللی است؟

 میلیاردها دلار پول ما، ده پانزده سال است در بانکهای آمریکایی است. بخش عظیمی از ثروت ایران را خانواده شاه منفور دزدیدند و در بانکهای آمریکایی گذاشتند. آمریکاییها حتی آدرس اینها را به ما نمی‏دهند. میلیاردها دلار نفت ما را فروخته‏اند و در یک حسابی به نام اف، ام، اس که آن موقع یک جریان معامله نظامی بوده است، ریخته‏اند. بخشی از آن را در زمان شاه اسلحه فرستادند. از آن وقتی که انقلاب شد، دیگر قطع کردند، نه پول ما را می‏دهند و نه اسلحه‏هایی که ما الان در آنجا داریم. این یک رقم بسیار عظیمی است که نمی‏دهند.

 شما که این جور رفتار می‏کنید، دلیل‏تان چیست؟ جواب آقای ریگان این بود که چون ایران از تروریسم حمایت می‏کند. بی‏انصاف‏ها! اگر دلیل حمایت از تروریسم این است و شما مدعی هستید که دوستان جمهوری اسلامی ایران در لبنان گروگان دارند، پس دوستان شما هم گروگان دارند، در این صورت آیا همه دنیا می‏توانند اموال آمریکا را در هر جا هست مصادره کنند و مسدود نمایند. این حق برای دیگران هم هست. رابطه گرگ و میش یعنی همین.

 ما که می‏گوییم شیطان، یعنی همین. شما در خلیج‏فارس با ما چه کردید؟ جز اینکه هشت سال از عراق حمایت کردید؟! شما آمدید دهها کشتی جنگی را به اینجا آوردید، ناو هواپیمابر آوردید. و رسماً با ما وارد جنگ شدید. در فاو به نفع عراق وارد جنگ شدید، هلی‏کوپترها را فرستادید. چند تا سکوی نفتی ما را که در وسط دریا بی‏دفاع بود منهدم و چند کشتی را غرق کردید. تعدادی انسان شریف را شهید کردید. به یک هواپیمای مسافربری که تروریستها هم حاضر نیستند به چنین هواپیماهایی حمله کنند با موشک حمله کردید و 300 نفر آدم را آن‏جور مظلومانه کشتید و در دریا غرق کردید. جسدهای خیلی از آنها هنوز به دست نیامده است.

 این همه ظلم و این همه خصومت!. باز شما فکر می‏کنید که ایران حالا بیاید دست شما رابفشارد و بگوید که بلی گذشته‏ها گذشته است و شما می‏توانید به طور مساوی با ما رابطه داشته باشید!. شما در عمل نشان می‏دهید که همان شیطان و همان گرگ هستید که دنبال بره می‏گردید.

 در مورد گروگان که می‏گویید (حالا دشمنی ما سر جای خود) ما بارها اعلام کردیم که اگر مردم لبنان شفاعت ما را بپذیرند، ما حاضریم شفاعت کنیم به شرط اینکه شما هم از نفوذتان در لبنان استفاده کنید و گروگانهای ما را آزاد کنید. اگر شما کردید، توقع داشته باشید ما هم این کار انسانی را انجام دهیم.

 کار خیر زیاد است. ما اگر بخواهیم در دنیا کار خیر بکنیم خیلی فراوان است. آدم رنج‏دیده در همه جای دنیا هست. در افغانستان، در سراسر کشورهای دنیا کار خیر هست. آیا همین یکی کار خیر است که شما دنبال آن هستید؟! آیا این یکی بوی خاصی می‏دهد؟ این شیوه، همان شیوه استکباری است که با ما نمی‏سازد.

 البته ما چون فکر می‏کنیم که حرفهای نماز جمعه را برای مردم آمریکا نخواهند گفت، این حرفها را می‏نویسیم و می‏فرستیم که مردم آمریکا بدانند. ما می‏دانیم که یقیناً دولتهای آمریکا این را می‏دانند و این حرفها برای آنها تازگی ندارد، اما رسانه‏های جمعی دنیا که ممکن است از همین نامه هم سوءاستفاده کنند و بگویند که ایران به فریاد کسانی که می‏خواهند رفع رنج کنند اعتنا نمی‏کند، ما باید سندی در تاریخ و مطبوعات جهان بگذاریم که نه این‏جور هم که شما می‏گویید نیست. مقصر اصلی خود شما هستید و این شیوه برخورد شماست که رابطه شما را با کشورهایی که می‏خواهند مستقل باشند همیشه تیره نگه می‏دارد.

 آن زمان شما می‏توانید ادعا کنید که می‏خواهید با کشورهای مستقل رابطه برقرار کنید و واقعاً صادق هستید که این جریانهای کثیف استعماری را از خودتان دور کنید. بزرگترین کار شما جنایتی است که در فلسطین دارد اتفاق می‏افتد. این همه مردم این جوری هر روز سرکوب می‏شوند و اسرائیل با اتکای به شما این کار را می‏کند. اسرائیل اگر شما را نداشت نمی‏توانست بماند.

 ادعای صلح طلبی هم نمی‏توانید بکنید. اینها به ما می‏گویند که ما به خاطر صلح به خلیج‏فارس آمدیم چون شما آتش بس را نمی‏پذیرفتید. ما به آنها می‏گوییم حالا که عراق نمی‏پذیرد. الان می‏بینید عراق طفره می‏رود. چطور شما همین حالا که عراق نمی‏پذیرد، اعتباری که در اختیارش گذاشته بودید، چند برابر کردید. چطور همین حالا که پزشکان شما آمدند ترکیه و دیدند کردها مجروح شیمیایی هستند و دو مجلس شما (نمایندگان و سنا) رأی دادند که عراق در به کار بردن اسلحه شیمیایی علیه ایران و علیه مردم کرد محکوم است، چطور دولت آمریکا به این رأی مجلسش اعتنایی نکرد و از او حمایت می‏کند؟! معلوم است که ادعای صلح هم درست نیست.

 شما فقط زورگویی دارید. هر کس نوکر و تسلیم شما باشد، هر کس فرمانبر و مستعمره شما باشد او را به عنوان دموکرات، آزادمنش و مترقی معرفی می‏کنید؛ اما کسی که کلاهش را بگیرد تا توفان شما آن را نبرد، کسی که خودش را حفظ کند که شما جیبش را نتوانید خالی کنید، او به عنوان یاغی، متمرد و تروریست باید در دنیا معرفی شود. همین ویژگی است که ملتهای مستقل می‏ترسند از اینکه با شما رابطه داشته باشند.

 »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَد«.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه