خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الِهِ الأَْئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،
»قالُوا اِنْ نَتَّبعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ اَرْضِنا«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه«.
در آغاز خطبه تأکید بر مراعات انجام تکالیف و خودداری از آلوده شدن به گناه و انحراف را به عنوان وظیفه خطیب جمعه یادآور میشوم و امیدوارم که ما همیشه توفیق حفظ گوهر تقوا را برای ملتمان در سایه خطبههای نماز جمعه داشته باشیم.
همان طوری که مطلعید، در خطبههای اول، در مورد بحث عدالت اجتماعی، در فصل »استکبار و استضعاف« حرف میزدیم و ویژگیهای مستکبران و مستضعفان از دیدگاه قرآن مطرح بود؛ یعنی صرفاً ما بحث قرآنی داریم و به خاطر مراعات اختصار وارد مباحث تاریخی، تحلیلی، روایی و سایر چیزهایی که معمولاً در این بحثها استفاده میشود، نمیشویم؛ برای اینکه به مباحثه دیگری که بناست برسیم، انشاءاللَّه برسیم.
یکی از صفاتی که قرآن زیاد در مورد مستکبران روی آن تأکید کرده است و آثار سویی برای آن ذکر میکند و ازتبعات تقسیم جامعه به قشر مستکبر و مستضعف است، این است که مستکبران، وابسته به امتیازاتی هستند که آن امتیازات، مایه استکبار شده است، چون بیجهت کسی مستکبر نمیشود[t1].
حالا امتیازاتی را تحصیل کرده است؛ زیرا ممکن است ابتدا تحصیل این امتیازات هم براساس تلاش خودش باشد و حق باشد؛ اما وقتی که به یک سطح بالایی در زندگی رسید - از همان شعبههایی که عرض کردم - یا در جاه و مقام، یا در امکانات مادی و یا در فن و هنر و چیزهای دیگری که وسیله متشخص شدن انسان میشود و امتیازاتی کسب میکند، اگر روح استکباری داشته باشد و متواضع نباشد، از درون دچار وابستگی به این امکانات و به این امتیازات میشود. اگر صالح و معتدل باشد و روان پاکی در مسیر معارف الهی داشته باشد، هر مقدار هم امتیازات و امکانات داشته باشد، اینها را چیزی نمیداند؛ برای اینکه راه، حق، خدا، مردم و جامعه را درست تشخیص میدهد و بنابراین، این امتیازات نمیتواند او را وابسته و منحرف کند. اما اگر از درون، اشکالاتی داشته باشد، یعنی خودبینی و خودمحوری که آن نقطه اصلی پیدا شدن روح استکباری است، عارضش شود و برای او پیش بیاید، آن موقع چون شخصیت خودش را وابسته به اینها میداند و با اینها یعنی، با علمش، یا با مالش و یا با قدرتش برای خودش یک چیزی بالاتر از آن چیزی که هست، فرض میکند، کاملاً این رابطه وابستگی بین او و امتیازات، درست میشود و اینجا آغاز نقطه خطر در زندگی انسان و آثار شومی است که این حالت در جامعه برای دیگران باقی میگذارد.
آن وقت اگر چنین حالتی در انسان پیدا شد که نوعاً به دید قرآن، مستکبران دچار این حالت هستند، یکی از آثارش این است که آدم در مقابل حق مقاومت میکند و وقتی که حقی مطرح شود که ادامه آن راه حق، مستلزم کم شدن امتیاز باشد و مستلزم بریدگی از این امتیازات باشد، یا خوف بریدگی از امتیازات پیش بیاورد، در این حالت انسان در مقابل حق مقاومت میکند.
بنابراین، یکی از صفات مذموم و ویژگیهای روحیه استکباری این است که آدم در مقابل حق به جای اینکه تسلیم شود، مقاومت و لجبازی میکند و این حالت، بدترین چیزی است که مستکبران برای جوامع انسانی به ارمغان میآورند.
اگر در مسند قدرت باشد، هر حرف حقی رابا سرکوب، با عُنف و شدت برخورد میکند، به جای اینکه تسلیم حق شود.
اگر امکانات مالی داشته باشد، وقتی که عدالت اجتماعی در بعد اقتصادی مطرح میشود، او باز به خاطر اینکه از این امتیازات وهمی که به آنها فکر میکند، جدا نشود، مقاومت میکند و علاوه بر تبعیض، خصومت هم به راه میاندازد.
اگر در مسند علم، هنر، فرهنگ و مقامات ادبی باشد، - نعوذباللّه - اینها را برای راههای غیر حق استخدام میکند.
در سوره »قصص« از قول مستکبرانی که حاضر نبودند با پیغمبر همراهی کنند، منطقشان را لغو میکند و میگوید: چرا اینها مقاومت میکنند؟ میگفتند:
»وَ قالُوا اِنْ نَتَّبعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ اَرْضِنا«.
عذرشان این است که در مقابل دعوت پیغمبر میگویند: ما اگر همراه شما بیاییم و هدایت شما را بپذیریم، - هدایت ایشان را هم قبول دارند؛ یعنی تعبیر قرآن این جوری است - ممکن است از زمین و وطنمان محروم شویم.
آن موقع خطر تبعید و خطر بیرون کردن مسلمانها از مکه بود. این منطق انسانهایی است که به امتیازات خودشان وابسته میشوند. - نعوذباللَّه - از اینکه انسانی گرفتار این حالت شود؛ این حالت، درب سعادت را به روی آدم میبندد.
اگر شما بروید و تعقیب کنید و این فرصت را داشته باشید، و روانشناسان ما و محققان ما، آدمهایی را که در مقابل حق مقاومت کردند، بتوانند روانکاوی کنند و عوامل تخلف از حق را و لجاج در مقابل حق را در بیاورند، میبینیم که عمده ریشهها به اینجا برمیگردد. البته خیلیها هستند که ممکن است منحرف باشند، ولی حق را نفهمیدهاند. قرآن خیلی روی اینها مذمت نمیکند. اصلاً کافر واقعی در قرآن کسی است که حق را فهمیده و زیر بار حق نمیرود. سقوط انسانیت اینجاست که آدم با شناخت حق از قبول حق، شانه خالی کند. این حرف اینهاست. دلیلشان هم این است که میگویند اگر ما حق را بپذیریم، باید از خانه و مسکن خودمان و وطن خودمان صرفنظر کنیم. این منطق آنهاست. بعد قرآن برای اینکه منطق اینها را بکوبد، میفرماید: شما چه فکر میکنید؟ مگر همه عوامل و همه چیز را مادی فکر میکنید؟! شما خداوند را در نظر نمیگیرید.
»اَوَلَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَمَاً امِناً یُجْبی اِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَئٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ اَکْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ«
قرآن میفرماید: همین حرم امنی که در اختیار شما گذاشتهایم - مکه آن موقع به خاطر اینکه مرکزی بود که از اطراف، تجار میآمدند و مرکز تجارت بود و نسبت به مراکز انسانی دیگری که در سراسر جزیره بود، آن موقع، هم امنیت داشت و هم رفاه نسبی داشت - این را ما به شما دادهایم. اگر شما از اینکه امتیازاتتان را از دست بدهید، میترسید، چرا از اینکه خداوند این چیزها را از شما بگیرد و این مکه امن مرفه را از دست شما بگیرد، نمیترسید؟ یا چرا قدرت خدا را در نظر نمیآورید؟
خوب، شما از آن طرف امکانات بخواهید، از آن طرف سعادت بخواهید، این طرز تفکر را میکوبد که انسان مادی یک بعدی و آن هم مستکبر به این راه میافتد.
تعبیر قرآن این است که اصلاً این رزقها از خود ماست و از جای دیگری نیست. باز قرآن یک استدلال تاریخی را در مقابل اینها میآورد و میفرماید: :
»وَ کَمْ اَهْلَکنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُم لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدهِمْ اِلّا قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارثِینَ«
چه بسا ما شهرها و تمدنهایی را از بین بردیم که دچار فراوانی و اسراف در مصرف بودند. بعد از آن دیگر این تمدن در تاریخ جان نگرفت و از بین رفت و ما خودمان وارث اینها هستیم.
این دو سه جملهای که بعد قرآن میفرماید، خیلی لطیف، منطق استکباری تخلف از هدایت را به خاطر وابستگی به امتیازات مادی محکوم میکند. آن هم از دیدگاه یک عارف، کسی که با خداوند آشناست که اینها از خداست؛ این امتیازات، قابل دوام نیست؛ این امتیازات، خیال است؛ این امتیازات زود از بین میرود؛ اینها سراب است؛ اینها ضعیف است؛ البته اگر من فرصت داشتم، آیات قرآن را که در این مسیر هست، میآوردم. یک بحث منسجم قرآنی، در همه آیات و سورههای قرآن، خیلی ظریف، از زاویههای مختلف مطرح شده است. خوب، این حالت وابستگی و تخلف از حق، به خاطر علاقه، ارتباط و عبودیتی است که برای انسان پیدا میشود و نسبت به آن چیزهایی که فکر میکند، اینها مایه عظمت و اقتدار اوست.
بعد قرآن یک فصل دیگری دنبال این دارد که در همین آیه هم اشاراتی به آن داشت. آن قدم بعدی این بحث است و آن، این است که برخلاف تصور مستکبران که این امتیازات را مایه قدرت، مایه عظمت و شخصیت میدانند، این جوری هم نیست.
اصولاً از دیدگاه قرآن، مستکبر یک ببرکاغذی است، یک قدرت خیالی است. یک فصل جدیدی در قرآن باز میشود و آن اینکه به رخ انسانها میکشد که این عوامل استکباری که برای شما مایه استکبار شده است و شما خودتان را رفیعتر از دیگران میبینید و شما خودتان را با اینها ممتاز میبینید و شما برای خودتان یک شخصیت اضافی قایلید، اینها چیزی نیست و به مردم میگوید که اینها (مستکبران) از درون ضعیف هستند؛ یعنی بحث بسیار عمیقی است که طبقه مستکبر از درون، پوسیده و ضعیف است. برای اینکه وحشت از دست دادن امتیازاتش را دارد. مردم معمولی وحشتی ندارند. هر حادثهای که در دنیا اتفاق بیفتد، یک گوشهای از آن، مستکبر را میگیرد؛ اما مردم عادی از چیزی نمیترسند؛ زیر این آسمان و پشت این زمین دارد زندگی میکند و هرجا که رسید، سرش را به زمین میگذارد و با هر وسیلهای میتواند زندگی کند؛ ولی آن انسانی که با زنجیرهای نامریی به علمش، یا به مالش، یا به میز، صندلی، قدرت و جاهش و به شهرتش بسته شده است، آن چنان آسیبپذیر است که همیشه از درون میترسد. هر چیزی که شخصیت آدم را تهدید کند، موقعیت آدم را تهدید کند، اگر اهل وجاهت باشد، وجاهت ملی آدم را کم میکند، مالش را تهدید میکند؛ پس آدم از درون میترسد.
در »سوره منافقین« که در آن خطبه قبلی هم بخشی از بحث به آنجا مربوط بود، میفرماید: - البته این آیه حالت نفاق اینها را توجه کرده است؛ ولی مضمون آیات روشن است که منافقین، مستکبر بودند و همینها بودند -
»هُمُ الَّذینَ یَقُولُونَ لا تُنْفِقُوا عَلی مَنْ عِنْدَ رَسُولِاللَّهِ حَتَّی یَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزائِنُ السَّمواتِ وَ الأَْرْضِ وَلکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَفْقَهُونَ«.
یعنی کسانی بودند که با حربه مالی برای تضعیف پیغمبر آمده بودند. قرآن میفرماید:
»وَ اِذا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ اَجْسامُهُمْ وَ اِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ کَاَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُاللَّهُ اَنَّی یُؤْفَکُونَ«.
هر صدایی که بلند میشود، اینها خیال میکنند که بر سر اینها دارد داد میکشد. این حالت روانی انسانهای وابسته به امکانات مالی، امکانات قدرت ریاست و امکانات مادی دیگر است؛ یعنی انسان از درون خالی، انسان در درون وحشت زده، انسانی که هر چیزی را میتواند به یک خطر برای خودش، در ذهن خودش، تبدیل کند. یا در همین بحث، وقتی آیات را نگاه میکنیم - آیات در زمینه استکبار روحی و انسانهای مستبکر است - خداوند میفرماید:
»وَ مَثَلَ کَلِمَةً خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الأَْرضِ مالَها مِنْ قَرارٍ«.
»اَلَمْ تَرَکَیْفَ ضَرَبَاللَّهُ مَثَلاً کَلَمَةً طَیِّبَهً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُها ثابتٌ وَ فَرْعُها فِیِالسَّماءِ«.
خداوند اینها را به یک گیاه درخت گونه ضعیفی تشبیه میکند که ریشه درستی روی زمین ندارند و هر لحظه با توفان از جا کنده میشوند و از بین میروند. در صورتی که نقطه مقابلش را انسانهای معتقد، مؤمن و انسانهایی که با اصول اسلامی و عرفانی زندگی خودشان را شکل دادند، معرفی میکند. آنها به یک درخت برومند ریشهداری تشبیه میشوند که از اعماق زمین، ارتزاق میکنند و در اعماق جو، شاخه پراکندهاند و میوه به مردم میدهند. و انسانهای آن جوری به درخت بیثبات تشبیه میشوند. باز در همین جا، در همین سری آیات خداوند میفرماید:
»فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفآءً وَ اَمَّا ما یَنْفَعُالنَّاسَ فَیَمْکُثُ فِیِالأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُاللَّهُ الأَْمْثالَ«.
خداوند اینها را به کف روی آب، کف روی فلز مذاب تشبیه میکند که نمونه انسانهای توخالی بیواقعیت، اما گُندهنما، خودبزرگ بین و وابسته به کار خودشان است. همان طور که کف روی آب یا مواد مذاب که وابسته به آن آب یا فلز اساسی است که در ظرف هست و خودش چیزی نیست و با یک حرکت، کف از بین میرود، یعنی بخشی از آن، هوا و بخشی از آن، ذرات آب است و به محیط باز میگردد و متفرق میشود، انسانی که شخصیت خودش را مثل حباب روی آب، روی خیال و روی مال، منال، قدرت و چیزهای فانی و بیاساس و پایه برقرار کرده است، این آدم مثل همان کف است. خیلی تشبیهات جالبی است. اگر این تشبیهات را در زمینه استکبار بیاوریم، خیلی معنیدار خواهد بود. در زمینههای دیگر نیز معنا دارد؛ اما من قرآن را یک بار با این دید مطالعه کردم؛ میبینم این ردیف مسایل آورده شده است.
بنابراین، نقطه ضعفی در وجود انسان پیدا میکنند که از این نقطه ضعف خوب میتوانند استفاده کنند. اینکه امروز شما میبینید مستکبران در کشورهای جهان سوم اسیر قدرتهای بزرگ هستند و علیه منافع کشورشان به صورت مزدور در میآیند، دلیلش این است که قدرتهای استکباری نقطه ضعف اینها را پیدا کردهاند. اینها به چیزهایی وابسته هستند که آنها (قدرتهای استکباری و استثماری) میآیند برای حفظ وضع موجود وابسته میکنند و به گونهای برنامهریزی میکنند که اینها میبینند تاج و تختشان، ریاستشان، وزارتشان، وکالتشان، اموالشان و اندوختههای بانکیشان، همه در دست اینها است.
از این نقطه ضعف وابستگی استفاده میکنند و دایماً آنها را میدوشند و علیه ملتها از اینها استفاده میکنند. اینکه آدم میبیند شاه یک مملکت مثل عربستان سعودی برای حفظ تاج و تختش حاضر میشود چند صد نفر میهمان خدا را در کنار خانه خدا آن گونه به شهادت برساند، از این نقطه ضعف استفاده میشود.
آمریکا به او میگوید این حادثه باید اتفاق بیفتد. از این بحث، ما تحلیلگونه به اینجا میرسیم که دستور میدهند که این حادثه باید اتفاق بیفتد و اگر اتفاق نیفتد، اشکالش این است که ممکن است این آقا نتواند در این مسند قدرت بماند. برای حفظ این قدرت، باید یک قتل عام این گونه را انجام دهد. حزب بعث کافر عراق با اینکه حتماً در محاسباتش حمله کردن به یک کشوری مانند ایران کار خیلی آسانی نبود که بتواند تصمیم بگیرد، اما وابستگیهایی دارد که به او میگویند که شما باید این کار را انجام دهید و جنگ رابرقرار کنید.
کویت همسایه یک کشور بزرگی مثل ایران که سرانجام در تاریخ آینده نیاز دارد با این ملت رابطه حسنه داشته باشد و در حالتی که روابطش با ملت ایران، دولتی مثل دولت ایران، تیره باشد، هیچ وقت نمیتواند امنیت برای خودش داشته باشد، او را وادار میکنند به اینکه باید پول بدهید، از آمریکا دعوت کنید و بدین شکل به یک عروسک و به یک مزدور تبدیل میشود و در خدمت آن کسی که از این نقطه ضعف استفاده میکند، قرار میگیرد. این مشکل برای ملتهای ما و برای جهان سوم وجود دارد.
ما در کشورهای جهان سوم و تحت سلطه کم پیدا میکنیم که قشر مستکبرش، یعنی سرمایهدارها، زمامدارها و آن طبقات مستکبر اهل فن و علم که متکی به علمشان هستند، اینها وابسته به وضع خودشان نباشند و در نتیجه به آنجایی وابسته نباشند که فکر میکنند حافظ منافع اینها هستند. این نقطه را استکبار جهانی و کفر جهانی در دست دارد و علیه دنیای اسلام از آن استفاده میکند و از اینها به عنوان عواملی که نمیگذارند ملتها آزاد شوند و نمیگذارند ملتها راه خودشان را پیدا کنند و به سعادت کشیده شوند، استفاده میکنند.
راه نجات این نیست که ما مثلاً رئیس نداشته باشیم. هر کشوری رئیس و رؤسایی دارد؛ سمتهایی هست که باید کسانی باشند. ما هر کشوری، هر جامعهای را پیدا کنیم، آخر، کسی باید این مسؤولیتها را داشته باشد.
راه صحیح این نیست که ما بگوییم هیچ کس امکانات مالی بیشتر از دیگران نداشته باشد، تا این فسادها به وجود نیاید. یا بگوییم دانشمند و کسانی که میتوانند با علمشان کارهای عظیم را انجام دهند، نباشند. راه درست این است که جامعه یک تربیت صحیح داشته باشد و انسانهای صالحی به اینجاها برسند و انسانهایی باشند که از این امتیازات سوء استفاده نکنند و این امتیازات، آنها را فریب ندهد و این سایه ها و خیالها آنها را از جای خودشان نکند و اینها را خود بزرگبین و مستکبر نکند. این کاری است که قرآن خیلی برایش مایه گذاشته است.
هر کس قرآن را با این دید بخواند، میبیند قرآن هر فصلی که در مباحث اجتماعی باز میکند به سراغ کسانی میرود که از این گوهر گرانبهای سلامت نفس، تواضع، تعادل و فطرت انسانی غفلت نکرده باشند و همه خطرها را متوجه کسانی میکند که اینها از این طریق، منحرف شده باشند؛ یعنی یا به استضعاف و یا به استکبار کشیده شده باشند.
مستضعفی که میتواند عامل دست همین مستکبران باشد، قرآن او را نیز نمیپذیرد. تقوا در این فصلی که صحبت میکنم، همین است؛ اینجا تقوا این است که آدم بتواند خودش را حفظ کند و این قدرت حفاظ را در وجود خودش داشته باشد.
وقتی به حضرت علی(ع) پیشنهاد میدهند و میگویند که خوب، شما قدرت جوانی هستید، تازه سر کار آمدید، مخالفینی دارید، مخالفینتان گردنکلفت هستند و اینها قدرت دارند، پول دارند و نمیتوان یک مرتبه در همه جبههها جنگ کرد. شما بیایید، با اینها بسازید و از امکانات اینها استفاده کنید و اول این حکومت را تقویت کنید و بعد به کار بعدی بروید، در این هنگام، حضرت میفرمایند:
»وَ یْحَکُمْ اَتَأْمُرُونی اَنْ اَطْلُبً نَصْرَ بالْجُور«.
»من یک ستمی بکنم، برای اینکه به پیروزی برسم!«. فکر میکردند قدرت و یا جاذبه خلافت برای حضرت علی(ع) این طور است که حاضرند برای حفظ این مقام متوسل به راههای ناسالم شوند.
ما اگر انشاءاللَّه یک روزی بیاید که زمامداران، ثروتمندان و دانشمندانمان مُتخلق به این اخلاق صحیح باشند و وابسته به آن چیزها نباشند و وظایفشان را تحتالشعاع داشتن آن چیزها نکنند و معتدل و فطری حرکت کنند، آن روز میتوانیم جامعه نمونهای داشته باشیم.
اگر اینها این جوری نباشند، ما باید با وصله و پینه جامعه خودمان را اصلاح کنیم. یکی رابا تهدید، یکی را با تطمیع و یکی را با وعده و به طرق مختلف آنها را در اعتدال نگه داریم. این کاری دشوار است. کار صحیح این است که ما در تربیتمان و در رشد انسانهایمان سعی کنیم این مسیر را جلوی فرزندانمان قرار دهیم و برای گزینشها در مناصب مهم کشور و دادن امکانات مالی و قدرتهای صنعتی به دیگران این اصول را مراعات کنیم که اگر چنین چیزی مراعات شود، جامعه بسیار سالم و خوب میشود و استکباری و استضعافی نمیشود.
»بسْماللَّه الرّحمن الرّحیم/ لایلافِ قُرَیْشٍ/ ایلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَالصَّیْفِ/ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ/ أَلَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جوُعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقةِ الطَّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةَ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَین وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِی وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِی وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی(عج).
با تذکر به حفظ روحیه تقوا و پاسداری از وظایف اسلامیمان، در مطلع خطبه دوم یاد شهدای پیشتاز مبارزه مسلحانه درنهضت اخیر روحانیت که منجر به انقلاب اسلامی شد، شهدای عزیزمان »امانی، بخارایی، هرندی، نیک نژاد« را گرامی میداریم که از پیشتازان جان برکف هیأتهای مؤتلفه بودند و حق قابل توجهی در انقلاب اسلامی بر انقلاب و بر این مردم دارند و به خانوادههای گرانقدرشان تسلیت عرض میکنیم.
در هفته جهاد و سالگرد جهاد سازندگی هستیم که اَلْحَق از افتخارات انقلاب اسلامی است و یکی از نهادهایی است که ما در سراسر دوران خدمتش، نقطههای مشعشع و ارزندهای را میبینیم. اینها کارهای ابتکاری، با ارزش وجوهره سازندگی را به نمایش گذاشتند.
روستاهای فراوانی هست که در سایه همت این برادران عزیز، انقلابی و مسلمان ما، امروز برق، آب، راه، فرهنگ و کتابخانه دارند و اینها آموزشهای زیادی به مردمی دادند که در دوران گذشته به کلی فراموش شده بودند و کسی به فکر آنها نبود. تلاشی که امروز میکنند، برای اینکه خدمات را به همه نقاط دور افتاده کشور برسانند، زحماتی که دربرنامههای آموزشهای کشوری میبینند و ابتکاراتی که در کارهای تولید مواد غذایی برای ما میکنند، مخصوصاً شروع کار در ماهیگیری و شیلات را از اینها داریم.
حضوری که در جبهه های جنگ پیدا کردند، واقعاً حماسه است. کارهای عظیمی که در پیروزیها در هنگامی که رزمندگان ما به جلو میروند، فعالیت این برادران، چشمگیر و عظیم است و چه بسیار هستند از همینها که برای حمایت از رزمندگان رفتند و خودشان جلوتر از دیگران به شهادت رسیدند و مردان دیگر، جای اینها را گرفتند و سنگرها را تکمیل کردند و نقشی که در پیروزیها داشتند، هنوز هم ادامه دارد.
ما امیدواریم که در تاریخ انقلابهای دنیا بتوانیم این نهاد را به عنوان یک ابتکار، یک دستاورد و یک راه معرفی کنیم. - بحمداللَّه - در خارج از کشور هم، کشورهای گرفتار و مستضعف توجه کردهاند و از تجربیات این عزیزان ما استفاده میکنند. اینها در عین حال، با حقوق کم، با قناعت و با سرعت و ضدبوروکراسی که از دردهای ریشهدار این جامعه ما و مدیریت کشور ما است، عمل کردند.
ما توفیقات بیشتر را برای این برادران و خواهران که در این راهها دارند خدمت میکنند، از خداوند میخواهیم. این روزها بحمداللَّه رسانهها خدمات اینها را که مردم، خودشان هم در زندگی خود مشاهده میکنند و لمس میکنند، برای مردم میگویند.
من دو مطلب را در این خطبه محور صحبت خود قرار میدهم که به نحوی به هم مربوط هستند. یک شرایط خاصی وجود دارد که بعد از انقلاب اسلامی و امروز در اوج، کفر جهانی در رابطه با جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی با کشورهای اسلامی و به خصوص کشورهای عربی دارد دنبال میکند و بخش دوم آن، عملیات موفق بیتالمقدس 7 است که گوشهای از آن را برای شما توضیح میدهم.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سیاست استکبار، سلطهگران و آنهایی که میخواهند حضورابدی در کشورهای اسلامی داشته باشند و نگذارند اسلام در محیط مسلمانها حاکم باشد این است که آنها یک سیاستی انتخاب کردند که رذیلانهترین بخش برخورد آنها با دنیای اسلامی است که متأسفانه تا حدود زیادی هم موفق بودند و این روزها ما شاهد اوج موفقیت آنها هستیم. ما این افشاگری را میکنیم تا ببینیم مراکز فرهنگی دنیای اسلام چه مقدار مایل هستند از این افشاگری استفاده کنند. این واقعیتی است که امروز در تاریخ ما است و همیشه هم بوده است و در آینده هم خواهد بود. شگردی وجود دارد که ما باید آن را برای مسلمانها توضیح دهیم.
البته آنها دستاندرکار جریانها هستند و خودشان میدانند و خودشان دارند به وظایفشان عمل میکنند. روی سخن ما با آنهایی است که با غفلت، ناظر صحنههای عجیب و غریبی هستند. چیزی که سلطه گران تعقیب میکردند، این بود که زمامداران کشورهای اسلامی و به خصوص عربی و همسایه ما را تحریک کنند. آنها را نسبت به »انقلاب اسلامی« تحریک نمایند و در دل آنها نسبت به انقلاب اسلامی ایجاد وحشت کنند و اولویت آنها را به مخالفت و درگیری با انقلاب اسلامی بدهند.
این سیاستی است که دنیای استعماری تعقیب میکند و رسانههای استکباری، جاسوسها و عوامل عَلَن (آشکار) و خفای آنها دارند این کارها را انجام میدهند و متأسفانه زمینه مناسب روانی هم دارد که در بحث قبلی من بود؛ یعنی زمامدارهای این گونه کشورها که عرض میکنم و قشر حاکم اینها به امتیازات خود وابسته هستند و به صندلی خود و شخصیت کاذب سیاسی خودشان و آن چیزهایی که دارند، وابسته هستند که خیلی آسان میشود از این مسیر وارد شد و مثل خوره، به وجود اینها آمد و اینها را خورد و بیشتر از درون، خالیشان کرد.
این کار را کردند، اینها را حسابی ترساندند و شاید هم در بین شیوههای برخورد رسانههای ما یا گویندههای ما هم چیزهایی بوده است که این مسایل را تسهیل کرده است و گاهی یک حرفهایی گفته میشود که آنها به خوبی از آن استفاده میکنند. کار را به جایی رساندهاند که دشمنی با اسرائیل را که در دنیای عرب از چهل پنجاه سال پیش تا به حال دشمن شماره یک شناخته شده بود - ولو با تبلیغ نه در عمل - دشمنی با اسرائیل را به درجه دوم بردند که ما نمونهاش را در »کنفرانس الجزایر« در پایتخت یک کشور انقلابی - اسلامی مثل الجزایر دیدیم؛ آنجایی که کسانی حضور پیدا کردند که ما فکر میکردیم محال است که آنها سر سفرهای بنشینند که این حرفها در آن زده شود. ما تا آنجا هم میبینیم که راه پیدا کرده است و این نشان توفیق بالایی است که اینها در این جهت پیدا کردند.
این کار سختی نیست؛ یعنی کسی را مثل سران این کشورها که به تاج و تخت خود و به این طور چیزها بیشتر از مردمشان علاقه نشان میدهند، اینها را یک طوری درست کردند که ایران برای آنها خطر باشد. با اینکه اینها شواهد فراوانی از گذشت را در ما میدیدند. مثلاً کشوری مثل کویت، از اول جنگ آن قدر بد کرده است که اگر ما میخواستیم مثل او بد کنیم، خیلی کارها باید نسبت به او میکردیم؛ ولی او فقط یک صدم آنچه که استحقاقش بوده، گاهی دیده است.
شما میبینید، اینها این طوری عربستان سعودی را و بعضیهای دیگر را وادار کردند و حرکت اسلامی را به صورت یک جریان در آوردند و نه تنها جمهوری اسلامی را به عنوان دشمن در فکر اینها تزریق کردند، بلکه این گونه به اینها تزریق کردهاند که آن خطری که شما را تهدید میکند، اسلام است. شما الان میبینید که در کشورهایی مثل مصر، تونس، مراکش، اردن، عراق، عربستان، کویت و امثال اینها، آن گونه با مسلمانهای خالص برخورد میکنند، آنها را سرکوب میکنند، محاکمه میکنند و تحت فشار میگذارند. اینها با هیچ جریانی حتی با مارکسیستها که با آنها نوعاً مخالفند، آن گونه برخورد نمیکنند.
این کار را، این تحریک را و این فتنه را که یک فتنه نامشخصی هم نیست و پایههایش هم روشن است انجام دادند. محورش را هم، همین جنگ قرار دادند؛ یعنی این جنگ را راه انداختند برای اینکه بر این محور، عدهای از کشورها را بترسانند و قدرت جمهوری اسلامی را به رخ آنها بکشند و آینده آنها را مورد تهدید معرفی کنند تا کار به جایی برسد که دیگر اینها اسرائیل را که از گهواره تا حالا دارند علیه اسرائیل شعار میدهند، فراموش کنند.
همین امروز یک خبری بود که عجیب است و دود از کله آدم در میآید که این خبرها را میشنود. اما در همین کشورهای اسلامی و رسانههای عربی طوری شده است که دیگر این حرفها برایشان هیچ اثری ندارد و تحریکآمیز نیست.
اخیراً رئیس جمهور آمریکا یک پیشنهادی به کنگره داده است که میخواهد یک مقداری اسلحه به کویت بدهد. حالا اینکه کشورهای اسلامی اسلحه بگیرند، در اصل برای ما مسأله نیست؛ اما مسأله اینجاست که بعد از آن »جورج شولتز«، وزیر خارجه آمریکا، رسماً توضیح میدهد و میگوید: این اسلحه علیه اسرائیل به کار نمیرود. برای اینکه آنها را قانع کند، میگوید: این هواپیماها طوری طراحی شده است که از کویت به اسرائیل نمیرود و برای مقابله با ایران است.
خوب، در گذشته مگر میشد چنین حرفی در کشورهای عربی مطرح شود که یک کشور عربی اسلحه بخرد و تضمین کند که این علیه اسرائیل به کار نمیرود؟ حالا ممکن بود که این کار را به طور مخفی میکردند، اما این طور علنی نمیتوانستند بگویند.
یکی دو ماه پیش، وقتی که عربستان سعودی از چینیها موشک دوربرد گرفته بود که آن موشکها به اسرائیل میرسید، آن موقع طرفداران اسرائیل در آمریکا سر و صدا بلند کردند و یک معاملهای را به خاطر اینکه این خطر وجود دارد، به هم زدند. صریح گفتند که عربستان تعهد کرده است این اسلحه را علیه اسرائیل به کار نبرد.
خوب، دیگر علیه چه کسی به غیر از اسلام میخواهد به کار ببرد؟ مسأله خیلی روشن است. استکبار و عاملانش خیلی واضح و خیلی گستاخ دارند عمل میکنند و خیلی پررو شدهاند که این گونه این افتضاح را به رخ میکشند. در جایی که به خاطر تبرئه شدن خودشان، لازم بدانند، سران چند کشور عرب مینشینند و کشتار خانه خدا را که هیچ قسیالقلبی نمیتواند آن صحنه را تأیید کند، آنها تأیید میکنند؛ به خاطر اینکه خطر اصلی را برای خود، اسلام و جمهوری اسلامی میدانند.
این وضعی است که در دنیا پیش آمده است و ما باید این را علاج کنیم. باید مسلمانها بیدار باشند. رسانه های کشورهای اسلامی دست ما نیست. ما تا حدود کمی میتوانیم در داخل آنها برد تبلیغاتی داشته باشیم؛ ولی روشنفکرها، شخصیتهای اسلامی، علما، ائمه جمعه، خطبا و آنهایی که وابسته به این وسایل تبلیغاتی نیستند و آنهایی که وابسته به علم، هنر و حرفه خود نیستند، آنهایی که آمادگی دفاع از حق را دارند، موظف هستند این خطر را جدی بگیرند.
اگر حتی حساسیت دنیای اسلام نسبت به اسرائیل آنقدر ضعیف شود که با صراحت، آن هم به صورت مدح گفته شود که این اسلحه خریداری شده، نباید علیه اسرائیل به کار برود، اگر این حرف در دنیای عرب قابل پذیرش باشد، باید منتظر باشید که اسرائیل، آن هدف توسعه طلبانه »من الفرات الی نیل« را یک روزی علم کند و شماها نتوانید در مقابلش کاری انجام دهید. این وابستگی شما را به اینجاها میرساند و اگر این هوشیاری در ملتهای عرب پیدا نشود، این خطر جدی وجود دارد.
جمهوری اسلامی میتوانست به عنوان پشتیبان عظیم این ملتها و این دولتها باشد؛ اگر میآمدند و در خدمت ملتها قرار میگرفتند و دست از این گونه کثافتکاریها بر میداشتند. - که میتوانند با حفظ ریاستشان بردارند -
اگر شما این جمهوری اسلامی را برای احقاق حق خود، برای طرد اسرائیل و برای طرد صهیونیسم به خدمت میگرفتید، برای آموزش خودتان و برای خیلی کارهای دیگر میتوانستید از این ملت استفاده کنید. چرا به این مسیر غلط افتادید؟ و به این راهی میروید که خودتان هم نمیتوانید آیندهاش را فکر کنید که به کجا کشیده میشود؟
این جنگ برای این منظور تحمیل شد و این جنگ برای این منظور هم ادامه پیدا میکند. خواهید گفت که ما ادامه میدهیم؛ نه، آن طرف قضیه را هم که نمیگذارد صدام شکست بخورد ببینید. وقتی که احساس میکند که رزمندگان اسلام به یک نقطهای رسیدند که دیگر خطر دارد، شما یکدفعه میبینید که موج جدیدی از امکانات و شرایط جدیدی را ایجاد میکنند.
مثلاً حضور آمریکا در منطقه برای این است که به آن وابستههای خودش بگوید که از آینده نترسید و اگر چیزی شد، من هستم. به اینها جرأت میدهد که این اقدامات را بکنند و به دولت عراق میگوید که نترس، ما آن روز مبادا و در آخرین روز هستیم. آنهایی که نمیگذارند حق داده شود، آنهایی که نمیگذارند متجاوز معاقبه شود، آنهایی که نمیگذارند ذی حق به حق خود برسد، آنها مسؤول ادامه جنگ هستند؛ نه ذی حقی که برای احقاق حقش مبارزه میکند. این، یک منطق اسلامی و انسانی است که ذی حق ادامه مبارزه و ادامه جهاد میدهد و باید هم بدهد. ادامه جهاد از طرف مظلوم را نمیشود جنگافروزی گفت. این صراحت قرآن است که میگوید:
»اُذنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ باَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ«.
طرف تجاوز جنگ، حق دفاع دارد و آن طرف، ناحق است. آنها در طرف ناحق هستند. آنها جهت ناحق ایستادهاند و هر وقت ببینند. این میلرزد، دوباره برای حفظ روحیه او دست به کار میشوند.
همین حالا به انواع و اقسام کارها متوسل میشوند که یک نمونهاش را من در همین موضعگیریهای آنها در همین عملیات بیتالمقدس 7 میدانم. رزمندگان اسلام یک عملیات ابتکاری و بیسابقهای را به ادله زیادی که ما بعداً توضیح خواهیم داد، انجام دادند که یک ضربه روحی جدی برای عراقیها و یک نگرانی برای حامیان عراق میتوانست باشد؛ اما میبینیم یکدفعه موج تبلیغات وارد میدان میشود، به صورتی که مسأله را کوچک کند و در مقابلش، مثلاً عراق در فلان نقطه دیگری یک ارتفاعی را بتواند از دست جمهوری اسلامی و یا رزمندگان ما بیرون بیاورد، آن را بزرگ میکنند. این کار یک عمل کوچک و مورد تردید میشود و سندی مثل دوهزار اسیر که بارها در فیلم دیدند و مصاحبه افسران و سرهنگها ندیده گرفته میشود و میگویند ما نمیدانیم قضیه چه بوده است؟!
حادثه عجیبی بود، به یک دلیلی که بعداً میفهمید. رزمندگان تصمیم گرفتند که ضربه انهدامی بزنند. چند لشکر زبده پیشقدم شدند و در یک حرکت برقآسا که از ساعت 10 شب شروع شد و تا ساعت 2 بعد از نیمه شب، همه به اهداف خود رسیده بودند و حرکت را انجام داده بودند.
یک چیز عجیبی بود. در حدود 10 کیلومتر تا عمق دشمن پیشروی کردند و تا آنجایی که نقطه عقبنشینی آنها در عملیاتی که عراق علیه ما در شلمچه کرده بود، رفتند. یکدفعه بدون تلفات قابل توجه حمله کردند و در مسیرشان بدون استثنا هر چه بود، گرفتند و هر آدمی که آنجا بود، یا اسیر شد، یا کشته شد که البته ما نمیخواستیم که اینها کشته شوند. ما بیشتر میخواستیم اسیرشان کنیم و این طرف برای نشان دادن واقعتیهای میدان جنگ برگردانیم، ولی چون عدهای مقاومت کردند، کشته شدند و یک تعدادی هم توانستند آن قسمتهای آخر فرار کنند. رزمندگان ما با سرعت مثل برق به آنجا رفتند و همه این خطوط را گرفتند، همه سنگرها را گرفتند، ماشینآلاتی که مورد توجه بود، برداشتند و به عقب آوردند و آن اسلحهها و تانکها و چیزهایی که بود، برداشتند و به عقب جبهه منتقل کردند. وقتی که پاتکها از طرف عراق شروع شد، اینها برگشتند و آمدند.
دلیلش هم این بود که برنامه ما این نبود که آنجا بروند بمانند و آن جلو بجنگند؛ برنامهای است که یک طرح خاص خودش را دارد و درنوع خودش یک کار تازهای بود و یک ضربه عمیقی بود که تلفاتش هم سنگین بود. میشد مثلاً در یک خطی بایستند و چند روز بجنگند و این مقدار تلفات را وارد کنند و خودمان هم تلفات ببینیم و آن زمین را هم حفظ کنند و نیز میشد به این صورت انجام شود؛ که به جهاتی دیگر این گونه انجام شد.
خوب، این قابل مطالعه است؛ یعنی لااقل یک نظامی، یک متخصص عملیات وقتی که فکر میکند، باید یک قدری بنشیند و فکر کند که چه اتفاقی افتاد. چطور شد که اینها رفتند و دو سه هزار آدم را گرفتند و آمدند؟ اینها این همه نیروی انسانی مسلح را به این طرف برگرداندند و با این سرعت هم برگرداندند.
در همین عملیات، یکی از لشکرهای زبدهای که انتخاب شده بود، لشکر خود شما تهرانیها - »لشگر 27 حضرت رسول(ص)« - بود که فوقالعاده درخشید و به گونهای عمل کرد که مایه اعجاب واحدهای همراهش شده بود که همه آنها وقتی برگشته بودند، او را تحسین میکردند که چه مانور خوبی داده است!
ما میبینیم که آنها در یک چنین مسألهای چیز مهمی برایشان جلوه نمیکند، تردید روی آن درست میکنند و میگویند که دو طرف ادعا میکنند، ولی هنوز ثابت نیست! آمریکا میگوید ما تغییری نمیبینیم!.
قرارگاه خاتم در اولین اعلامیهای که صادر کرد، نوشت: »عملیات انهدامی بیتالمقدس « و هر آدم نظامی میداند که عملیات انهدامی یعنی چه. بعد رادیو آمریکا و یا دیگران میگویند که ما نمیدانیم که ادعای ایران چگونه است و تغییری در جبهه ها داده نشده است. هیچ هم به روی خودش نمیآورد که پس این دو هزار و چند صد اسیری که آمدند و این قدر شعار دادند و مصاحبه کردند، اینها از کجا آمدند. اینها یکدفعه خلقالساعه از زمین در آمدند؟! اینها به روی خودشان نمیآورند. نکته قضیه همان است که گفتم؛ یعنی آنها قرارشان و برنامهشان این است که باید روحیه وابستگان خودشان را حفظ کنند، تبلیغات ویرانگری علیه آنها نشود، دل آنها محکم باشد، اسلحه هم در دستشان باشد و اطلاعات هم به آنها بدهند.
همه همت هم این است که اینها سر پا بمانند و این جنگ تمام نشود. چون تا این جنگ باشد، هر روز میتوانند به کشورهای امثال کویت بگویند که ایران تهدیدی برای شماست. و اینها را در همین حالت نگه دارند و در کنار این، اسرائیل تبرئه شود. در کنار این، حساسیت عربها نسبت به اسرائیل تخفیف پیدا کند. در کنار این، حتی بچه مسلمانهایی که در لبنان علیه اسرائیل میجنگند به عنوان پیشتاز اسلام انقلابی و به عنوان تروریزم محکوم شوند و آنهایی که به نفع آمریکا بچه مسلمانها را میکشند، تجلیل شوند. همه این جریانات برای این است که امروز استکبار و کفر جهانیتزش این است.
مسألهای که برای خودش دارد، این است که سران، قدرتها، مستکبران و دنیای اسلام را علیه این انقلاب و علیه این کشور انقلابی تحریک کند و ما از این گونه مسایل نباید از میدان در برویم. ما وقتی که این راه را به عنوان راه مبارزه انتخاب کردیم، این مسأله رابرای خود پذیرفتیم.
شما شاید زودتر از ما و بهتر از ما و خیلی عمیقتر از ما پذیرفتید که ما حاضریم در این راهی که حق میدانیم، جان دهیم. بنابراین من در پایان این بخش از صحبتم تأکید میکنم که در این مقطع، ما نیاز فراوانی به حضور جدی نیروهای رزم آزموده در جبهههای نبرد داریم و در شرایطی به سر میبریم که حضور شما در جبههها بسیار میتواند کارساز باشد. هر کس مشکل مهمی در زندگی خود ندارد و آمادگی دارد، الان موظف است در این اعزامی که بناست انجام شود، شرکت کند که انشاءاللَّه این یک اعزام باشکوه و شکننده باشد.
من عرض کنم که خود این اعزامها، حالا آثارش چه باشد، با شکوه و توفنده است و بسیاری از تبلیغات را خنثی میکند و زحمات یک ساله آنها را هدر میدهد. بنابراین، ما به انتظار هستیم و رزمندگان شما هم در جبهه چشمشان به شهرها و روستاها دوخته شده است که یاران خودشان را به زودی در کنار خود، برای انجام وظایف ببینند.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.