نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ
الرَّجیم، »اَطیعُوا اللَّه وَ اَطعیوُا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمْرِمْنِکُمْ«، »اُوصیکُمْ عِبادَاللَّه بتَقْوَی اللَّه«.
در این خطبه، در ادامه بحث عدالت اجتماعی، بحث خطبه قبلی را تکمیل میکنم که مسأله روز برای ما و ناظران مسایل جدید در جامعه همین است.
البته این میتوانست، در خطبه دوم هم به عنوان مسایل روز مطرح شود، اما به خاطر اهمیت موضوع و توجیه مسایل جاری برای مردم که حتماً میخواهند اطلاعات بیشتری از آنچه میگذرد داشته باشند، خطبه مستقلی اختصاص خواهم داد.
مسألهای الآن ذهن همه را در داخل و خارج از کشور به خود مشغول کرده است و همه به استثنای یک عده معدودی که این مسایل را میدانند، منتظرند که توضیحاتی بشنوند و حرفهایی که این روزها در محور ولایت فقیه در جامعه مطرح میشود، یک قدری برایشان باز شود. بنده فکر میکنم که یکی از وظایف خطبای جمعه است که تا آنجایی که وقت و مجال اجازه میدهد، این مسایل را برای مردم خوب تشریح کنند.
این مسأله نیاز داشت که یک زمانی در جو سالمی مورد بحث قرار گیرد و برخورد اندیشهها و آرا هم در همین جو سالم کار را به نتیجه برساند.
حضرت امام امت در حدود یک سال اخیر اظهاراتی کردهاند: فتواهایی اعلام کردهاند و نوشتههایی دادهاند، که گر چه برای شاگردان ایشان و کسانی که با حوزه درس ایشان آشنا بودند، تازگی نداشت، اما برای دنیا و مردم معمولی و غیرعلمای وارد به فقه و مبانی فقهی، تازگی دارد و نیاز است که با زبان ساده در میان گذاشته شود[t1].
خیلی از مردم ما که با رسالهها و فرهنگ اسلامی و مخصوصاً با فرهنگ شیعه آشنا هستند، تا حدودی میفهمند که چه چیزی گفته میشود، اما دنیا حسابی در اینجا گیج و گنگ است و هر چه به حرفها گوش میدهد، چیز درستی نمیفهمد و برای تجزیه و تحلیل مسایل جاری ایران، دایم تیر به تاریکی میزنند و کورمال کورمال در یک جاده سنگلاخی که در مقابل آنهاست پیش میروند! تحلیلهای خیلی بچگانه، مسخره و بیپایهای را ارائه میدهند، گر چه ما خیلی خودمان را موظف نمیدانیم که آنها را هدایت کنیم! بگذاریم آنها در این گمراهیشان بمانند و نفهمند که چه میگذرد، اما به هر حال وقتی برای شما توضیح میدهیم، آنها هم میفهمند و اگر حسن نیّت داشته باشند، تفسیرها را اصلاح خواهند کرد. من از آنها دعوت میکنم که با دقت به این حرفها گوش دهند و این روزها شاید بحثهای دیگری در رادیو، روزنامهها و سمینارها انجام شود و اگر توجه کنند، خواهند فهمید که مسأله چیست.
بخصوص دنیای غرب که دنبال مسایل ایران است، حساسیت زیادی روی اظهارات اخیر امام نشان داده و گزارشهایی که از داخل ایران و منابعشان گرفتهاند، نتوانسته مسأله آنها را حل کند و درست نمیدانند؛ علت آن هم این است که اینها با اسلام، قرآن، منابع فقهی و فرهنگ مسلمانان آشنا نیستند و عصایی که با آن در این مسایل راه میروند، نمیتواند آنها را به طرف نقطه درستی هدایت کند. مردم ما اگر نمیدانند، به خاطر این است که قرنهاست جامعه اسلامی و مردم مسلمان در حاشیه زندگی اجتماع بودهاند و این مسایل اصولی که امّالمسائل و ریشه بحثهاست (و اساس جامعه اسلامی را ما باید در این لحظهها پیریزی کنیم) برای اینها مطرح نبوده است. مسایل عبادی مانند نماز، روزه، حج و گوشهای از مسایلاقتصادی در زکات، خمس، صدقات و اینطور چیزها و مسایل اخلاقی، بیشتر مسلمانان را احاطه کرده بود، برای اینکه آنها هم با این مسایل آشنا شوند، باید حرفهای زیادی زده شود و خوشبختانه حضرت امام در این نامه اخیرشان رسانهها گویندگان و علما را تشویق کردند که در این موضوع بحث کنند که انشاءاللّه بحثها خالی از اغراض و جهتگیریهای باندی، سیاسی باشد.
البته خالی از سیاست نمیتواند باشد، چون اصلاً موضوع به طور کلی سیاسی است. باید خالی از جهتگیریهای متعصبانه باندی به این معارف بلندپایه اسلامی برخورد کنند.
نکتهای که در بدو بحث باید روی آن تکیه کنم و یکی از مواردی است که لازم است خارجیها به آن توجه کنند، این است که در این بیانات و اظهارات هیچ وقت در فکر امام هم نبوده که بخواهند شخصی و یا نهادی را مورد ملامت قرار داده یا شخص و نهاد دیگری را بر دیگری ترجیح دهند. خارجیها که تحلیل میکنند، روی همان سابقه ذهنی و محتویات ذهنی خودشان، این طوری زمینه ساختهاند که در ایران مسابقه قدرت وتعارض بر سر قدرت وجود دارد و باندها ودستهها به دنبال این هستند که مواضع خود را محکم کنند و اشخاص و افراد متنفذ به دنبال این هستند که رقیبشان را از میدان بدر کنند! این پایه فکری آنهاست. زمینه را این جوری میبینند و وقتی با نظرات امام برخورد میکنند، تفسیرشان این است که امام این جریان را ترجیح داد و آن جریان را کوبید، این شخص را قبول کرد، آن شخص را قبول نکرد، این نهاد را تقویت و آن نهاد را تضعیف کرد! واقعیت مطلب واقعاً این نیست.
امام دنبال بیان حقیقت ولایت فقیه و حاکمیت اسلام هستند. چیزی که واقعاً برای مردم ابهام دارد و در عمل این ابهام برای ما مشکلات زیادی درست کرده است که من در خطبه قبلی مشکلاتی را که دستگاههای قانونگذاری و اجرایی با آن مواجه هستند، توضیح دادم.امام برای اینکه این مشکل راحل کنند، زبان باز کرده و قلمشان را روی کاغذ گذاشتند، تا این مشکل جامعه اسلامی را برای آینده حل کنند. حالا در این بیانات امام اگر معلوم شود که یک کسی درست میگفته و یک کسی اشتباه میکرده، این یقیناً در قصد امام نیست که یک کسی را تضعیف کرده و یا یک کسی را تقویت کنند. طبعاً وقتی یک حرف حقی گفته شد، معلوم میشود که یکی درست گفته بوده و یکی اشتباه کرده است (اما با حسننیت) و امام هم این را میدانند. در همین دو سه نامه اخیر هم امام این نکته را روشن کردند که قصد تعرض به هیچ نهاد و شخصی را ندارند که حالا من اشاره میکنم.
مثل آفتاب برای من روشن است که برای حضرت امام تمام ارگانهای کشور در موقعیت و حقوق خودشان از جهت ارتباط با امام مساوی هستند و امام میخواهند، همه را در حد و حقی که دارند معزز و محترم و محکم نگه دارند.
در این میان مجلس شورای اسلامی یک پایگاه عظیم اجتماعی است و نهاد محترمی است که باید محترم و معزز باشد.
شورای محترم نگهبان یک نهاد ناظر بر جریانات قانونگذاری است که حافظ قانون اساسی و شریعت اسلامی است و باید معزز و محترم باشد، تا بتواند وظیفهاش را انجام دهد.
ریاست جمهوری، شخصیتی هستند که از لحاظ شخصیتهای رسمی، بعد از حضرت امام و قائم مقام رهبری، اولین شخصیت کشور هستند که آن مقام ریاست جمهوری و شخص ایشان از لحاظ امام و همه ما باید معزز و محترم بمانند
دولت مسؤول اجرای امور و مقرراتی است که سختترین وظیفه را در حال جنگ بر عهده دارد و مشکلترین کار بر عهده هیأت دولت و نخست وزیر است که آنها باید قوی باشند تا بتوانند با مسایل و مشکلات کشوربرخورد کنند.
دستگاه قضایی و دستگاههای فرهنگی، ارتش، سپاه، ژاندارمری، شهربانی، کمیته و هر کسی در جای خودش، اینها جزو فرزندان امام هستند و امام در مقام پدری و رهبری، نسبت مساوی با همه اینها دارد و ما میدانیم و یقین داریم که امام در دلشان راضی نیستند که در این میدان بیان حقیقت، یکی از اینهاتضعیف شود. ایشان درباره شورای نگهبان فرمودند که شورای نگهبان تضعیف نشده ونخواهد شد و این نهاد باید معزز بماند، به ریاست جمهوری »برادر« خطاب فرمودند.سن حضرت امام با جناب آقای خامنهای فاصله زیادی دارد که تعبیر به برادر کردن، لطافت بلندی دارد. امام خطاب به ایشان فرمودند که: »شما بازوی توانای این انقلاب هستید«. در این تعبیر اغراق نیست و گفتند: »از سالها پیش تا امروز نظر من نسبت به شما تغییر نکرده«. امام اهل اغراق نیستند.
جناب آقای خامنهای ریاست جمهوری جزو پیشتازترین روحانیونی هستند که از همان ساعات اولیه جرقه انقلاب در حدود سال 40 در خدمت انقلاب بودند که الآن 25 سال از آن تاریخ میگذرد و تا امروز یک قدم در جهاد و مبارزه به عقب برنداشته و هر روز قویتر و نیرومندتر و آمادهتر در میدان و در خدمت انقلاب بوده است. حقی که ایشان نسبت به انقلاب دارد، جزو حقوق درجه اول است. بنده از کسانی هستم که برای این مسأله شهادت میدهم، برای اینکه من از همان سال اول با ایشان بودم و هنوز هم و انشاءاللّه تا ابد هم همراه خواهیم بود و شهادت میدهم که بعد از امام و حضرتآیتاللّه منتظری، در حال حاضر نیرومندترین عنصر از شخصیتهای جمهوری اسلامی است. با سوابق و محتویات فکری و اخلاقی که ایشان دارد؛ ما آن روزهایی که در مبارزه بودیم و آن موقعی که نفسها در سینهها گیر کرده بود، واقعاً پشتمان به وجود ایشان گرم بود و امروز هم پشتمان به حضور ایشان در صحنهها گرم است.
فقهای شورای نگهبان، منصوب حضرت امام هستند و اگر خدای نکرده، امام نسبت به اینها نظر نا مناسبی داشت، تکلیف خود ایشان بود که نگذارد آنها آنجا بمانند. این مسأله روشنی است که امام به آنها به عنوان ناظر بر مصوبات مجلس، اعتماد دارد که آنها آنجا باشند و از اسلام و قانون اساسی حمایت کنند. وضع سایر نهادها هم همین طور است. ایشان مکرراً فرمودهاند که مجلس در رأس امور و محور امور است. دیدید که ایشان این همه، دولت را تکریم کردند که اختیارات تعزیرات حکومتی را به ایشان واگذار کردند که اگر مسیر عادی بود، اینها باید از طریق مجلس و شورای نگهبان عبور کند و اجرا شود.
بنابراین خارجیهایی که اوضاع ما را مطالعه میکنند، حالا فکر نکنند که اینجا یک تنازع قدرتی است و امام نشستهاند و یک شخصی و یا یک نهادی را بر دیگری ترجیح دادهاند! امام خواستهاند حدود و حقوق همه نهادها مشخص شود و اینها بتوانند با هم همکاری کنند. اینها با هم همکاری هم کردهاند. اشکال کار در این است که ابهامات وجود دارد و باید این ابهامات برطرف شود. در مرحله جدید، این ابهامات میخواهد برطرف شود، در این ابهامات مسأله ولایت و حق حکومت اسلامی است که تا چه حد میتواند قانون بگذراند و در زندگی مردم، محدودیت یا توسعه ایجاد کند. اصل بحث این است.
یکی از چیزهایی که غربیها نمیدانند و گیج هستند این است که آنها نمیدانند اسلام یک دین جامعی است و همه چیز در اسلام است. یعنی وقتی ما به عنوان اسلام حکومت تشکیل دادیم، معتقدیم که در درون اسلام تمام نیازهای یک جامعه در هر زمان، در عصر 1400 سال پیش و در عصر امروز و در عصر هزاران سال بعد که دنیا ترقی میکند، در درون معارف این مکتب نیازها به گونهای تعبیه شده که اشخاص آشنا به اسلام میتوانند این نیازها را استنباط کنند و به اجرا در بیاورند. غربیها این را نمیدانند. آنها دین را به عنوان یک رابطهای بین شخص و خدا تلقی میکنند و از مسیحیت هم، چنین برداشتی دارند و لذا با اسلام هم چنین برخورد میکنند. آنها فکر میکنند که این حرفها دیگردعوا ندارد! چون در بین خودشان مسأله طبیعی است.
در آمریکا، اروپا و کشورهای دمکراسی، مجلس میتواند قانون بگذراند و اصلاً این بحث مطرح نمیشود. آنها یک چیزی به نام قانون اساسی دارند که مجالس شان در محدوده قانون اساسی قانون وضع میکنند و یا عرفیات خاص و سنّتهایی هم ممکن است داشته باشند که گاهی آنها را هم باید مراعات کنند. دیگر برای آنها چیزی مطرح نیست. وقتی که میبینند مجلس و شورای نگهبان و علما بحث میکنند که آیا مجلس حق داشت که این رأی را بدهد و یا نداشت! برایشان مسأله است، چون مسأله را نمیتوانند بفهمند.
ما در روی یک گنجینه نشستهایم و کشتیمان بر روی یک اقیانوس عظیم معارف درحال حرکت است و نمیتوانیم و نباید از این اقیانوس بیرون برویم.
ما ناچاریم و این امتیاز، یک قدرت و یک ثروت است (که در محدوده اسلام قانون وضع کنیم. مسأله مهم اینجاست؛ اسلامی که در 1400 سال پیش در جزیرةالعرب، در یک شهری که مردم آن عمدتاً بدوی بودند، و در آن روز مسایل مهم اقتصادی آن مقداری خرما، گوسفند، شتر و کمی چیزهای کشاورزی و تجارت محدودی که با شام و ایران داشت و چند تا شعر جاهلی در فرهنگش مجسم بوده) در آن جامعه یک قانونی تهیه شده و هفت - هشت سال هم فقط به تدریج اجرا شده است. قانونی که آن زمان برای آن ملت اجرا شده، امروز میخواهد در یک جهاتی پیاده شود که بشر تا اعماق زمین فرو رفته و از هزاران متر زیر زمین، منابع اقتصادی را بیرون میکشد و در فضا مسابقه برای تسخیر مریخ در میان است و از ذرات اتم برای دفاع از خودش و یا برای تهاجم به دیگران حربه مخوف ساخته و آسمان و زمین و دریا و کوهها را مسخّر کرده و در محدوده قوانین، علمای قانونگذار تا اعماق دل فرضیهها و تئوریهای اداره کشور پیش رفتهاند و کتابهاو رسالهها و دانشگاهها دنبال مسایل قانونگذاری هستند و همین حالا میلیونها انسان دارند، تحقیقات حقوقی برای بهتر کردن جامعه بشر انجام میدهند.
اسلامی که 1400 سال پیش برای آن جمعیت محدود آن طوری نازل شده، حالا امروز میخواهد محور اداره جامعه قرار بگیرد و یک ملتی میخواهد با این محور با کل دنیای استکبار بجنگد و با آنها دست و پنجه نرم کند. طبعاً مسایل حادی در این جریان به وجود میآید. اسلام باید چگونه جوابگوی اینها باشد؟ شما فکر میکنید، از احکامی که ما باید اجرا کنیم، چند در صد آن در زمان پیغمبر عملاً مطرح شده و پیغمبر اجرا کرده و یا جواب داده است؟ این طوری است که مثلاً اگر ما یک میلیون مسأله داشته باشیم، صد هزارتای آن در آن زمان به طور جزیی هم مطرح نشده است. کلیاتی، موازینی، خطوطی و راههای منابعی در اختیار ما گذاشتهاند و این فقها هستند که باید اینها را مطالعه کنند و براساس مبانیای که تعبیه شده است، راه زندگی مردم را برای هر عصری و در هر شرایطی تعیین کنند. تازه در همین زمانی که ما زندگی میکنیم، مقررات یکنواخت نیست. یکبار جنگ است، یکبار محاصره اقتصادی است و یکبار شرایط عادی است و برای هر یک از این شرایط مقررات فرق میکند. مقرراتی را که برای صلح وجود دارد، نمیتوان در زمان جنگ اجرا کرد و بالعکس.
ما وقتی که در جنگیم، احکام اسلامی ضوابط خاص خودش را دارد. روابط خارجیمان احکام خاص خودش را دارد. وقتی که در صلح و آتشبس باشیم احکام خاص خودش را دارد و اجتهاد باید این مسایل را حل کند.
چه کسی باید این کارها را انجام دهد. ما اگر مثل کشورهای غربی این بحثها را نداشتیم. کارشناسان در مجلس مینشستند و به هر چه که به نظرشان میآمد مصلحت است، رأی میدادند و سپس اجرا میشد. خوب! حالا اینکه کافی نیست، ما میخواهیم مسلمان باشیم. چون میخواهیم مسلمان باشیم یک چیز دیگری نیز لازم است؛ یعنی این کاری که میکنیم، باید در محور اسلامی باشد و اینجاست که مسایل حکومتی مطرح میشود. در زمان پیغمبر اکرم(ص) که خود ایشان احکام اسلامی را اجرا میکردند، تمام آن احکام منصوص الهی و اینکه از قرآن و حضرت جبرئیل بشنوند، نبوده است. این طور نیست که شما خیال کنید، هر چه در زمان پیغمبر (ص) اجرا میشده است، توسط جبرئیل صریحاً آورده میشده و رسول اکرم (ص) اجرا میکرده است. یک جاهایی وجود دارد که به خود شخص پیغمبر، به عنوان حاکم و والی واگذار شده است که خودشان تصمیم بگیرند.
در خطبه قبل گفتم که آیتاللّه منتظری در مسایل زکات چنین مبنایی دارند. ایشان میگویند: آنچه که در قرآن هست، این است که »از مردم مالیات بگیر برای اینکه اینها را پاک کنی«؛ اما اینکه این مالیات را از چه چیز، چقدر و چگونه بگیریم؟ اینها در قرآن وجود ندارد و خود شخص پیغمبر با قدرت حکومتی خودش تعیین کرده است. در آن زمان خرما، مویز، گوسفند، شتر و اندوختههای طلا بوده که رسول اکرم (ص) نیز برای آنها زکات بسته است و این عمل در سایه قدرت حکومتی بوده است. در اوایل، اصلاً خمس نمیگرفتند. خمس را بعد از رسول اکرم (ص) میبینیم که کاری به طور رسمی شده است و ائمه اطهار از اختیارات حکومتی و ولایتی که داشتند آن گونه فرمودند.
درباره خمس میفرماید: درآمدها یا غنایمتان خمس دارد. اینکه از چه چیز خمس بگیریم، از اختیارات حکومت است و نظر قائم مقام رهبری این است. بسیاری از احکام که ما الآن خیال میکنیم حکم ثابت ولایتغیر است، وقتی که سوابق اینها را بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که احکام حکومتی هستند و تصمیماتی است که حاکم واجد شرایط در زمان خودش گرفته است.
ما در حال حاضر در قانونگذاری مان، مسایلی داریم که نمونههایی از آن را عرض میکنم؛ اینها بایستی حل میشد:
مسأله زمین شهری را داشتیم. عده زیادی آمده بودند و طبق موازینی زمینهای زیادی را گرفته و ثبت کرده بودند و یک ثروت غیر قابل شمارشی داشتند و روی آن کاری هم نکرده بودند. چگونه باید این مسأله را حل کنیم؟ خوب! قانون ثبت است و اینها نیز طبق قانون ثبت مالک هستند. اگر حیازت کرده باشند، یک اصل حیازت شرعی داریم و اینها حیازت کردهاند و در اختیار آنها است. آیا حاکم در این قضیه همین جور صبر میکند که مثلاً یک نفر یک میلیون متر زمین در تهران داشته باشد و میلیونها نفر جایی هم نداشته باشند که در آن اتاقی بسازند! آیا این برای حاکم و نظام قابل قبول است؟! یا در مورد اراضی کشاورزی مثلاً در قدیم شاهزادهای به یک جایی رفته و با قدرت کدخداها و یا ژاندارمها، یک درهای را از محل ظهور قنات تا آخر درّه به ثبت رسانده است. اسم این را حیازت گذاشتند و بعد نیز به ثبت دادند.
خوب! در حکومتاسلامی بگویم، همه این دره از برای این فرد است و هر چه کشاورز آنجا هستند، بنده او هستند و به هر طریقی که خواست، با اینها رفتار کند! چون وضع موجود این بود و قوانینی هم هست که اینها را تبرئه کند. ما اصلی داریم، ائمه آن زمانی که حاکم نبودند و حکومت ستم بر کشور مستولی بود، به مردم اجازه داده بودند که هر کسی خواست برود و زمین موات را احیا کند و برای خود بردارد. آیا در زمانی که حاکم اسلامی هم حاکم است، همان حکم است؟!آن موقع دیگر احتیاج به اجازه ندارد؟!
در زمان هارونالرشید اگر امام کاظم(ع) فرمودند: بدون اجازه هارونالرشید میتوانید، زمینها را آباد کنید، آیا در زمان حاکمیت اسلام هم همین حرف است؟! یعنی بدون اجازه حاکم میشود؟! جنگلها برای مجلس و شورای نگهبان یک مسأله بود. جنگلها نعمتهای خدا است و این درختانی که ما در جنگلها میبینیم، شاید میلیونها سال طول کشیده، تا اینکه یک منبع تغذیه و تهویه برای دنیا باشد. دست بشر تأثیری نداشته است و کسی روی آنها کاری نکرده است، حالا در زمان حکومت اسلامی بگویند که هر کسی برود درختان آن را ببرد و زمین آن را خراب کند؛ زمین را احیاء کرده است؟! در زمان حکومت طاغوت، چنین اجازهای ممکن است علما و فقها و ائمه (ع) از پیش داده باشند و این برای ما مسألهای بوده است و اینکه آن را چگونه حل کنیم.
معادن یک مسأله مهم ما است. فتاوایی ما داریم، کسی که در ملکش معدنی هست، متعلق به خودش است. خوب! این فتوای در یک زمانی بوده که معدن یا نمک و یا سنگ بوده است و یا وقتی کمی به عمق میرفتند، چیزی از قبیل طلا و نقره به دست میآوردند. حالا که از اعماق زمین میلیاردها متر مکعب گاز و نفت به دست میآید و به قیمت طلا به فروش میرسد، آیا بر فرض، من در آنجا یک باغچهای داشتم و زیر آن یک چنین معدنی بود، این هم برای شخص من است و کل این کشور باید بیایند و از من نفت بگیرند!! خوب! این برای قانونگذار مسألهای بوده و حکم خاصی وجود داشته. وقتی مجلس شورای اسلامی قانونی میگذراند و به شورای نگهبان داده میشود، شورای نگهبان که حافظ احکام اسلام است، میگفت که من با معدنی که در ملک افراد میباشد، چه کنم؟ یک موقعی ما مصالحه کردیم که بعضی معادن ظاهره و سطح زمین را بگوییم که برای آنها باشد. ولی اخیراً امام امت با سخنان خودشان مسأله را حل کردند.
در مورد قانون کار هفته قبل صحبت کردم. خوب! رسم دنیای سرمایهداری است که هر کارفرمایی میتواند با کارگر قرارداد ببندد. موردی را محور قرار میدادند و میگفتند کارگر و کارفرما آزاد است و کارگر میآید و میگوید که من کار میخواهم و کارفرما هم میگوید که شما مثلاً روزی 10 ساعت اینجا کار کنید و در مقابل 50 تومان به شما میدهیم؛ اگر میخواهید بمانید و اگر نه، بروید. کارگر وقتی که میبیند، نان شب هم ندارد، قبول میکند و کل جریان این میشود.
در کشورهای غربی که استکباری، استثماری و سرمایهداری هستند برای اینکه کمونیستها از موقعیت سوءاستفاده میکردند و کارگران را علیه دیگران تحریک میکردند، آمدند و حداقل مزد، حداقل کار، شرایط کار و سیستم خاصی درست کردند و یک قدری جنبه انسانی به قضیه دادند. خوب! حالا ما قانونی میگذاشتیم که اگر کارگر مثلاً میخواهد استخدام شود، از همان اول در قرارداد شرط کند، و دولت کارفرما را مجبور کند که باید قرارداد بنویسد که بیش از حد قانونی نباید کار کند و اگر اضافه کار کرد فلان مقدار باید به عنوان اضافه کاری بدهد و یا اینکه اگر یک زن بارداری در کارخانه بود و نزدیک وضع حمل وی، کار برایش مشکل بود، مثلاً 4 ماه باید مرخصی با حقوق بدهید. وقتی که زنی وضع حمل کرد، باید این مقدار ارفاق کنید که بتواند در ساعات معینی به بچهاش شیر بدهد. باید برای او و امثال او مهد کودکی در کنار کارخانه درست کنید که بچهاش را آنجا بگذارد و هر وقت لازم شد، به بچهاش شیر بدهد. خوب! شورای نگهبان میگفت: اَلْمُؤمِنْ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ شما میخواهید زور بگویید و حق آزادی کارفرما را بگیرید و ما چه کنیم؟ اینها مسایلی است که حکومت باید حل کند و باید به این برسد. در اینگونه مشکلاتی که بین افراد و جامعه میباشد، حکومت تعیین میکند و شرایط انسانی و عادلانه تنظیم میکند، تا کسی به کسی ظلم نکند. همه قوانین تقریباً محدود کردن مردم است.
امام امت در نامه اولشان به ریاست جمهوری فرمودند: ما وقتی به مردم میگوییم، اجباراً به سربازی بروید، این را از کجا میگوییم؟ خانوادهای جوان خود را بزرگ کرده و 18 ساله شده است، ما در این موقع میگوییم، شما باید 2 سال به جبهه بروید. به چه حقی آزادی مردم را میخواهیم بگیریم؟
زحمت کشیده و کار کرده است و ما میخواهیم به او بگوییم که شما باید فلان قدر مالیات بدهید. سوار ماشین شده و در حال تردد از خیابان است و عجله دارد و احیاناً مریض در ماشین دارد، سر تقاطع میگوییم باید صبر کنی تا چراغ سبز شود و بعد حرکت کنی. یا مثلاً برای حرکت در اتوبان میگوییم، این مقدار سرعت باید داشته باشی و اگر بیشتر باشد، جریمه خواهی شد و یا اینکه شهرداری میگوید: شما که میخواهید خانه بسازید متراژ آن باید فلان قدر باشد، همه اینها محدود کردن آزادی مردم در جهت رفاه حال مردم و برای اداره حکومت است. اینها چیزهایی نیست که در اسلام و قرآن برای ما گذاشته باشند که اندازه کوچهها 6 متری یا 8 متری و یا فلان اندازه باشد. این را شهرداری با لحاظ ترافیک، زمان و امکانات موردی را میگوید.
همه اینها مسایل حکومتی است و یک جایی باید باشد که اینها را تشخیص دهد، منتها یک محور لازم دارد؛ یعنی ما باید بدانیم به کجا میخواهیم برویم. وقتی که حکومت میخواهد کار کند، محور حرکتش را باید تعیین کند. محور این حرفها را حضرت امام در منشور انقلاب تعیین کردند.
در این پیام چیزهای بسیاری نهفته است. یک قسمتی که مربوط به بخش اخیر سخنان امام میشود، این است که امام تحذیر کردند، از اینکه انقلاب به طرف حاکمیت سرمایه برود؛ یعنی شرایطی در کشور به وجود بیاید که قدرت از سرمایه و پول باشد و سرمایه بتواند سرنوشت و خط زندگی مردم را تعیین کند. حضرت امام این را منع کردند و فرمودند: به سمت حکومت مستضعفین بروید و در صحبت حضرت امام، احساس وحشت پیداست از اینکه مبادا جامعه به سمتی کشیده شود که اکثریت توده مردم که مستضعف و غیر سرمایه دار هستند، مجبور باشند که تحت خطوطی زندگی کنند که صاحبان سرمایه تحمیل میکنند. در خطبههای قبل عرض کردم، حاکم واقعی در آمریکا کارتلها و تراستها هستند.
حاکم واقعی در سراسر دنیا شرکتهای چند ملیتی هستند. اینها از طریق نمایندگانی که با تبلیغات خودشان انتخاب میشوند و با پول اینها به مجلس میروند و از طریق رئیس جمهوری که با پول و تبلیغات اینها به کاخ میرود؛ هر چه میخواهند، در دنیا انجام میدهند و در ضمن صورت ظاهر را نیز درست میکنند.
امام فرمودند: به این سمت نروید! اظهاراتی که اخیراً ایشان درباره انفال، قانون کار، حق دولت برای تعزیرات و جلوگیری از احتکار و سوء استفاده و گرانفروشی و امثال اینها و اظهارات دیگری که این روزها داشتند و بحثهایی که با شورای نگهبان و دیگران بود، بر سر این مسأله بود که این خط تعیین شود و تعیین هم شد. رهبری حضرت امام را هیچکسی منکر نیست. اظهاراتی که از طرف دبیر و سخنگوی شورای نگهبان و دیگران انجام شد، اینها با کسی تعارف ندارند. اینها واقعاً امام را قبول دارند و واقعاً مرید و شاگرد امام هستند و همه ما همین طور هستیم. مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، رئیس جمهور و دولت خاضعاند و باید هم باشیم. اصلاً مشروعیت دخالتهای خودمان را از حضرت امام میگیریم. میدانید که مسأله ولایت اینگونه است. ما در اسلام وقتی که به پیغمبر (ص) برخورد میکنیم، پیغمبر از یک طرف قدرت جذب مطالب را از طرف خداوند به وسیله وحی داشته است که این مقام نبوت است. از یک طرف قدرت اداره کشور و دخالت در امور را داشته که این حق را خداوند به ایشان واگذار کرده، ولایت است که ما اسم این را امامت گذاشتهایم.
امامت که در شیعه جز اصول مذهب است و مقدم بر همه احکام است، همان ولایت است و نقطه مشترک بین امام و پیغمبر، قدرت ولایی آنهاست و قضاوت هم از مناصب اصلی آنهاست که به دیگران واگذار میکنند. پس این متعلق به ما نیست. بنده به عنوان هاشمی یا به عنوان یک طلبه و یا یک شهروند این کشور، چنین حقی ندارم که برای مردم قانون بگذارم. نماینده مردم هم هستم، باز حق ندارم و این حق را آنها نمیتوانند به من بدهند، بلکه این حق را امام و ولیفقیه میتواند بدهد. لذا اگر تصویر امام را از هر یک از این نهادها برداریم، بیارزش است و این را همه ما میدانیم.اگر امام راضی نباشد که یکی از ما در مصدرکار باشیم، ما حق اقدام در هیچ کاری نداریم. مشروعیت کل نظام از منصب امامت گرفته میشود و چون امامت معصوم الآن نیست، نایب امام است و نایب امام معصوم هم فقهای واجد شرایط هستند و در میان فقهای واجد شرایط هم آن کسی که مردم پذیرفتهاند (با موازینی که خودمان قبول و تعیین کردیم) او، رهبر میشود.
خبرنگاران و تحلیلگرانی که اکنون صحبت از قدرت مطلقه میکنند و میخواهند استبداد را نتیجهگیری کنند، خیلی کور خواندهاند و خیلی بد میفهمند! مسأله این نیست. ببینید همان ولایت فقیه با همان قدرتش این نظام دمکراسی را باب کرده است. شوراها، مجلس و رأی وجود دارد. تصمیمگیری از مردم شروع میشود، ولی اینها در درون خودش روح ولایت را دارد و با اجازه ولایت این کار را میکند، پس زندگی، زندگی دمکراسی است. حرکت، بر معیار افکار عمومی مردم است که در انتخابات ما ظاهر میشود، رئیس جمهور ما با انتخابات مردم است. رئیس دولت از طریق مجلس و رئیس جمهور انتخاب میشود که مجلس و رئیس جمهور را مردم انتخاب کردهاند. حتی رهبر در قانون اساسی ما بعد از اینکه شرایط آن را داشته باشد، از طریق مجلس خبرگان تأیید میشود که مجلس خبرگان را مردم انتخاب کردهاند. پس میبینید که دمکراسی به صورت بهتری از غربیها وجود دارد و قدرت مطلقهای که اینجا مطرح است، این است که این حق برای ولیفقیه است و ایشان است که باید اجازه این کارها را بدهد. نه اینکه نظام میخواهد به طرف دیکتاتوری یا استبداد برود.
این مجموعه سالم حاکمیت مردم بر مردم با اجازه ولیفقیه، همان طور که به راه افتاده، ادامه خواهد یافت و راه ما هم همین است و انشاءاللّه در بحثهایی که از این به بعد شما از رادیو، تلویزیون، سمینارها و روزنامهها میشنوید، این مسایل یک مقداری برایتان روشن میشود و برای خارجیان که از این مسایل هیچ نمیدانند، خیلی چیزها کشف خواهد شد و ما تنها راه اداره بشریت را در این نظام میدانیم ولاغیر.
همه مردم را به تقوا و حفظ حرمت مقررات الهی، انجام وظایف و پرهیز از منکرات دعوت میکنم و در این بحث، بخصوص تقوای نویسندگان، گویندگان و تحلیلگران این است که از محور حق عدول نکنند و تعصبات و وابستگیها، آنها را وادار نکند که این حقایق عظیم آسمانی و این ذخایری را که باید ما را اداره کند، به افکار محدود خودمان ملوث کنیم.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
اِنَّا اَعْطَیناکَ الکَوْثَر/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَر/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرُ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِِ رَبِّ العالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الهادی المهْدی(عج).
با تأکید بر تقوا و تجدید دعوت به تقوا، در مسایل جاری سعی میکنم که مختصر صحبت کنم، چون در خطبه اول که آن هم بحث روز بود، طولانی حرف زدم و میدانم که در این هوای سرد مزاحم شما هستم.
ما در این مقطع چند مسأله داریم که به هر یک از آنها مختصر اشارهای میکنیم. قبلاً یاد پیشتازان حکومت اسلامی و رهبران فداییان اسلام را به خاطر سالگرد شهادتشان گرامی میداریم.
اولین مسأله، مسأله فلسطین است که حرکت خوب و مؤثر مردم فلسطین در اراضی اشغالی موج مناسبی را در دنیا درست کرده است و به نظر میرسد که اینها راه خودشان را پیدا کردهاند. اولاً مبنای اسلامی به حرکتشان دادهاند و شعارهای آنها شعارهای اسلامی است که تجربه مؤثر بودن این شعارها در ایران موفق بوده و اگر در ایران و در نهضت ما غیر از ماهیت اسلامی بود، این ملت نمیتوانست در مقابل شرارتها و قساوتهای حکام رژیم پهلوی مقاومت کند. با الهام از اسلام ما توانستیم مشکلات مبارزه را از پیش پای خودمان برداریم. حالا فلسطینیها همین راه را انتخاب کردهاند.
آدم اگر مسلمان باشد و بخواهد مسلمان بمیرد و دنیا و آخرت را براساس دیدگاه اسلامی ارزیابی کند، زندگی دنیا و زندگی آخرت را بشناسد و انسان را هم بشناسد که این انسان چه مسیری در پیش دارد و این جهانبینی را در وجودش ذخیره کرده باشد؛ هیچ وقت در مقابل مشکلات و مصایب خم به ابرو نمیآورد، چون میداند که هر کاری کند، در این راه به نفع اوست و آخر آن کشته شدن است؛ یعنی بدترین چیزی که از چشم دنیادارها، میشود اینجا تصور کرد، این است که آدم کشته شود.
یک مبارز مسلمان از کشته شدن چه باکی دارد؟! او اگر کشته شود، به بهترین مقام میرسد که اگر میخواست با عبادت و کارهای خوب و خیر و انفاق و اینها خودش را برساند، خیلی طول داشت و شاید هم نمیرسید. این یک راه میانبری به سعادت ابدی و مطلق است.
بنابراین وقتی که ما به این جهانبینی و طرز تفکر مسلح باشیم، در مبارزهمان محکم هستیم و به نظر میرسد فلسطینیها در آستانه چنین وضعی هستند.
اخیراً اسرائیلیها خیلی قساوت کردند. این آمار و ارقامی که اینها میدهند، یک دهم و یک صدم است. الآن اکثر بیمارستانها و خانهها و نقاهتگاهها در اراضی اشغالی پر از مجروحین با حالت وخیم است. تعداد زیادی از مردم، کف خیابانها شهید شدهاند که هنوز خانوادههای آنها جنازههای این شهدا را تحویل نگرفتهاند.
اسرائیل معمولاً روزی دو سه بار اعتراف میکند و واقعاً الآن قساوت اسرائیلیها در اراضی اشغالی وحشتناک است و اینها الآن نزدیک به سی، چهل روز است که دارند این کار راادامه میدهند و کار بسیار دشواری است. شما حتی آنها را با خود ما مقایسه نکنید. در اینجا سی و هفت، هشت میلیون مردم این کشور در خانههای خود و تحت یک حکومتی مبارزه میکردند که مأمورین انتظامی و نظامی، دولتیها، کادر بیمارستان و خیلی افراد دیگر از خود مردم بودند؛ فقط یک عدهای داخل اینها خود فروخته بودند. اکثریت اینها بچههای خود ما بودند. سربازهایی که به خیابانها میآمدند، عمدتاً از خود مردم بودند. اکثریت بدنه ارتش از خود مردم بود و پلیس از خود مردم بود. در اسرائیل که این طور نیست.
اینهایی که در فلسطین میآیند و مردم را سرکوب میکنند، صهیونیستهایی هستند که با تمام وجود نسبت به این مردم بغض دارند؛ خودشان را در اینجا بیگانه میدانند، زیرا از کشورهای دیگر آمدهاند واحساس میکنند که اگر این ملت پیروز شود، اینها باید از آنجا بروند.
بنابراین، حالت مساوی نیست و مقاومت اینها بسیار تحسین برانگیز است و راه هم همین است. اگر اینها این راه را ادامه دهند که دارند خوب هم ادامه میدهند، اسرائیل را از پا در میآورند. بالاخره قساوت هر قدر هم شدید باشد، یک روزی این تیرها به سنگ میخورد و مردم انشاءاللّه پیروز خواهند شد. فلسطینیها این راه را یا از ما و یا از مردم لبنان آموختهاند، چون جنوب لبنان با داخل اراضی اشغالی ارتباط تنگاتنگی دارد. در جنوب لبنان مردم با مقاومت خود، اسرائیل، فرانسه، انگلیس، آمریکا و ایتالیا را از کشورشان بیرون کردند.
لبنانیها امروز در تاریخ اسطوره مقاومت هستند و بنابراین طبیعی است که مسایل جنوب لبنان به داخل اراضی اشغالی فلسطین هم سرایت کند که کرده است و انشاءاللّه این دو ملت با هم در آن منطقه ریشه استکبار و استبداد و حاکمیت کفر را خواهند کند.
مسأله دیگر، مسأله انتخابات است که در پیش داریم. من یک سفارشهای کلی میکنم. انتخابات باید انجام شود، دوره مجلس شورای اسلامی در حال اتمام است و ما در هر حالی مکلفیم که این انتخابات را برگزار کنیم و میکنیم. تقاضایی که وجود دارد، این است و من به همه مردم و کسانی که میخواهند نامزد شوند و کسانی که میخواهند از نامزدها حمایت کنند، یا نامزد معرفی کنند، تأکید میکنم که توجه داشتهباشید که در این جو جهادی و معنوی و نهضت عظیمی که مردم ما در این دو ماه اخیر به سوی جبههها به وجود آوردند، مبادا کاری کنید که کوچکترین تأثیری در روحیه رزمندگان و این جو جهادی بگذارد.
ما قبول داریم که انتخابات را هم خود آن رزمندگان میخواهند. آنها متکی به مجلس و نمایندگانشان هستند و خودشان هم رأی میدهند. اما انتظار این است که این انتخابات در جو بسیار سالم و مناسب با شؤون اسلامی برگزار شود.
در تبلیغاتی که بالاخره در زمان خودش شروع میشود، از همین حالا بدانید که مبادا پایه را بر تهمت و افترا و تخریب رقیبها بگذارید. پایه را بر معرفی خود و افکارتان و خدمتهایی که میخواهید به این جامعه کنید، بگذارید. همین حالا مبادا به فکر زمینهسازی باشید که رقبایتان را در جامعه بیآبرو کنید! و این کارهایی که مناسب یک مسلمان نیست. اگر کاری میخواهید انجام دهید، در جهت مثبت خودتان انجام دهید.
به کسانی که تریبون در دست آنهاست؛ هر جا هستند، در مجلس، در نمازهای جمعه، در صدا و سیما، در روزنامهها و هر کس به نحوی زبان یا قلم دارد، میگوییم که تکلیف شما این است که از این تریبونهای عمومی به نفع اشخاص معینی استفاده نکنید. هر چند عقیده دارید که آن بهتر یا این بدتر است، بگذارید مردم تشخیص دهند و آزاد تصمیم بگیرند. این ظلم، غیرقابل بخشش است که ما بیاییم در جایی که میخواهد رقابت سالم باشد، از تریبون عمومی که متعلق به همه است (و این در قانون انتخابات هم جرم هست)، کار تبلیغاتی کنیم و رقیب را از میدان بیرون کنیم.
مسؤولان دولتی، اطلاعاتیها، مجریان، وزارت کشور، نیروهای انتظامی، نهادهای انقلابی، تمام اینهایی که با خرج همه مردم خدمت میکنند، مواظب باشند که از این امکاناتی که در اختیارشان هست، به نفع کسی در این میدان استفاده نکنند! شما همه حق دارید که مثل دیگران کاندید سالم پیدا کنید و به او رأی دهید. فکر خودتان را با رأیتان (با حربهای که دست دیگران هم هست) به سایرین معرفی کنید و از فکرتان حمایت کنید، اما این باید اسلامی باشد. نباید سوءاستفاده و دزدی امکانات ملت به نفع یک فرد یا به ضرر فرد دیگر باشد. این اتفاق اگر بیفتد، گناهی است که باید آن را جواب دهید و امروز هم گناهی است که آبروی نظام را میبرید.
نظام باید براساس آزادی و مساوات کامل انتخابات را انجام دهد. البته یک روزی میرسد که این رادیوها و روزنامهها و از این قبیل، به طور رسمی در خدمت کاندیداها قرار میگیرند. آن موقع هم عادلانه و به طور مساوی باید حرفهای آنها را منعکس کنید که مردم آشنا شوند. به مردم هم عرض میکنم که تعصبات قوم و خویشی، دوستی و غیره را در کارهای عمومی دخالت ندهید! نگاه کنید، ببینید اصلح چه کسی است و چه کسی بهتر خدمت میکند.
بالاخره بعد از ده سال از انقلاب اینهایی که الآن میآیند و نامزد میشوند، عمدتاً کسانی هستند که در جامعه شناخته شدهاند و به نحوی مردم این افراد را میشناسند. به آدم صالحتر که بهتربتواند به مردم خدمت کند، رأی دهید.
ما انشاءاللَّه باید سعی کنیم که انتخاباتمان را آزاد برگزار کنیم. ببینید حضرت امام یک دستوری دادند که در کل انتخابات دنیا بیسابقه است و متأسفانه دنیای کور و احمق حاضرنشد که به این دستور عظیم دمکراسی بها دهد.
امام حتی به مسؤولین اجازه ندادند که از یک حوزهای در حوزه دیگر دخالت کنند. گفتند شما در تهران ننشینید و برای فلان شهرستان کاندید معین کنید. بگذارید مردم انتخاب کنند. نماینده آن شهر میخواهد به اینجا بیاید، شما چرابرای آنها کاندید انتخاب میکنید؟
یک چنین کاری در هیچ جای دنیا نیست. در همه کشورهای به اصطلاح آزاد، احزاب در مرکز مینشینند و کاندیداها را معین میکنند و با قدرت پول و تبلیغات و امکاناتی که در اختیار دارند، آن فردی را که در مرکز رأی آورده بر شهرستانها تحمیل میکنند. لذا او، خودش را نماینده شهرستانها نمیداند، بلکه خود را نماینده این باندی میداند که او را در مرکز به کرسی نشانده است! بنابراین سالمترین نوع الآن این است. البته در یک شرایطی ممکن است اتفاق بیفتد که لازم باشد، کسانی مردم را به طرف یک راه هدایت کنند، ولی الآن مردم ما هوشیارند و نیاز به اینگونه هدایتها نیست. انتخابات باید به صورت آزاد، سالم و در جو اسلامی برگزار شود تا مردم بتوانند به کسی که تشخیص میدهند به صلاح آنهاست، رأی دهند.
مسأله مهمتر ما جنگ است و در کنار این جنگ هم یک مسأله دیگری به نام »انصار المجاهدین« است که عرض میکنم. ما الآن در دهه انصارالمجاهدین هستیم. این چیزی که الآن به نام انصارالمجاهدین مطرح است و در رادیو و تلویزیون و روزنامهها روی آن کار میکنند، یکی از کارهای بسیار مهم و از وظایف اساسی مردم پشت جبهه است که هر کس این فکر را ابداع کرده و به این صورت درآورده است ما باید از او ممنون باشیم. این یک کار انسانی، اسلامی و الهی است. عدهای از بچههای شما در جبههها هستند. کسانی در آنجا هستند که خانوادههایشان با رفتن فرزندان، همسران و یا برادرانشان به جبهه دچار مشکل میشوند. این رزمنده یا نانآور است، یا امور خانه را انجام میدهد و یا به شکلی با عطوفت و رسیدگی به بچه و نظایر اینها، وجودش در خانه مؤثر است. خوب! جای او الآن در خانه خالی است. چرا جای او خالی شده؟ به خاطر جنگ! او این وظیفه را احساس کرده، یا قانون به عهده او گذاشته که الآن در جبهه باشد و جانش را در خطر بیندازد و میدانیم، مهمترین کار انقلاب را آنها دارند انجام میدهند.
این واقعاً ناروا و ظالمانه است که به خاطر نبودن او، خانوادهاش گرفتار مشکلات خانوادگی باشد و این کاری است که از ما در پشت جبهه برمیآید. مثلاً اگر از یک کوچهای کسی به جبهه رفته باشد و مردم کوچه بخواهند خانه آن رزمنده را حداقل مثل خانه خودشان اداره کنند، آیا کار مشکلی برای آنهاست؟ یکی برود و برای این خانواده نفت بگیرد، یکی برود کوپن او را بگیرد، دیگری چنانچه بچه این خانواده مریض شد، او را به دکتر برساند و معالجه کند و در هر زمینهای کمبودی برای آنان وجود دارد، آن کمبود را برطرف کنند.
شما میدانید، یک تعداد بسیار اندکی از کل جمعیت 50 میلیونیما الآن در جبهه هستند. مثلاً اگر ما یک میلیون نفر در جبهه داشته باشیم، یک پنجاهم ما در جبهه هست. شما بگویید یک سوم اینها بچه هستند، کاری نمیتوانند بکنند، باز یک سی و پنجم ما در جبهه هست. سی و پنج نفر به یک نفر، بخواهند اداره کنند. چه کار دشواری است؟ اصلاً هیچ باری به دوش مردم نمیگذارد. مردم بروند دراین گردانها متشکل شوند، مخصوصاً خانمها که باید به خانوادههای این رزمندگان رسیدگی کنند و خیلی هم مایل به خدمت در جبهه هستند، آماده باشند که به اینها برسند.
نکتهای که خیلی مهم است و تا به حال شاید غفلت شده باشد، این است که الآن ما هر وقت میگوییم، رزمنده، شاید خیلیها به ذهنشان میرسد که ما فقط بسیجیها را میگوییم که داوطلبانه میروند. نه! این جور نیست. من میخواهم روی مشمولان وظیفه هم تکیه کنم.
بیشترین نیرویی که ما الآن در جبهه داریم، سربازها هستند. مثلاً اگر ما یک میلیون نیرو در جبهه داشته باشیم، حدود 700 تا 800 هزار نفر آنها سرباز هستند. خوب! این سربازها قانوناً رفتهاند و یک کاری است که همه باید انجام دهند، ولی به هر حال اینها در جبهه هستند و طوری نیست که خانوادههای اینها مشکل نداشته باشند. اینها اکثراً از خانوادههایی هستند که در این سن باید به خانوادههای خود کمک میکردند. اینها به مدت طولانی در جبهه میمانند، دو سال در جبهه یا سربازخانه هستند و اخیراً هم که مدتی اضافه شده، به خاطر نیازی که در این جو عمومی هست. رسیدگی به اینها خیلی ضرورت دارد. کمیته امداد یک مقدار میرسد، اما چقدر میتواند برسد؟ باید این مسأله عمومی شود. به خانوادههای سربازان توجه کنید! به رسانههای جمعی هم عرض میکنم: ما الآن در تبلیغاتمان مثلاً مشایعت بسیجیان را میبینیم. خوب! مشایعت سربازان را هم موقعی که از پادگان میخواهند بروند، باید داشته باشیم و هر کاری که برای نیروهای داوطلب میشود، برای اینها هم داشته باشیم. البته نیروهای داوطلب یک مقام بالاتری دارند و خیلی از آن سربازها هم داوطلب هستند. آنها هم میتوانستند، مثل بعضیها که نامردانه شانه خالی میکنند و به راههای مختلف یا مرض یا بهانههای دیگری به خدمت نمیروند، برای خودشان از این بهانهها درست کنند. اکثریت اینها داوطلب هستند. اگر آن گونه نبود، داوطلبانه میرفتند.
بنابراین رادیو تلویزیون، روزنامهها، ستاد تبلیغات جنگ مجموعاً برنامهریزی کنند. من فکر میکنم یک دهه هم برای مشمولان داشته باشیم و در عملیات و در همه جا وضع اینها را روشن کنیم. البته خود من هم مسؤول این کار هستم. این حرف به خود من هم برمیگردد. به شما هم عرض میکنم، متوجه باشید که این کار باید انجام شود. اینها عزیزترین بچههای ما هستند که در بهترین سنین عمرشان دارند جانشان را برای ملتشان فدا میکنند.
و اما در مورد جنگ که مهمترین مسأله است؛ به لطف خداوند و با استقامت شما مردم عزیز، ما الآن در بهترین شرایط برای احقاق حقمان قرار گرفتهایم. بعد از آن مانورها و اسمنویسیها و اعلام آمادگیها و تدارکات تأمین این نیرو که زمینه را از هر جهت آماده کردیم، الآن نیروهای رزمنده ما در حال آماده باش و انگشت روی ماشه تفنگها هستند که دستور بگیرند و کاری را که تا به حال مدتی است شما منتظر آن هستید، اجرا کنند. نقطه شروع کار در عملیات ظفر 5 است. انشاءاللّه خبرهای خوبی در این زمینه از رسانهها خواهید شنید.
ما از یکی از حساسترین نقطهها شروع کردیم، آنجایی که 200 کیلومتر در داخل خاک عراق و نزدیک به مهمترین منابع حیاتی عراق است. جایی که لولههای نفت عراق از نزدیک آنجا عبور میکند و مسیر جاده حیاتی آن کشور نزدیک منطقه است. جایی است که عراق به اندازه بصره و به اندازه بغداد در آنجا آسیب پذیر است.
عملیات ظفر 5 با همکاری مبارزان بارزانی و نیروهایی از بچههای خود شما شروع شد و به گونهای خیره کننده، ضعف و بی انضباطی ارتش عراق را در آنجا نشان داد.
رزمندگان ما در آنجا نیروی زیادی به کار نگرفتند، اما یک شهر20 هزار نفری را به راحتی تصرف کردند و چیزهایی که لازم بود از آن شهر برداشتند، جادههای اطراف شهر را تا آنجا که لازم بود گرفتند، پلها و ارتفاعات را تصرف کردند و هزاران نفر از نیروهای جاش را که در خدمت عراق هستند و نیروهای ارتش به اصطلاح خلقی عراق را از پای درآوردند. غنایم زیادی از آنها گرفتند و نشان دادند که عراق در آن نقطه حساس چگونه آسیبپذیر است.
الآن عراق از دهوک که آخرین استان عراق در شمال غرب این کشور است،تا »فاو« در یک خط طولانی، اکثر استانهایش در معرض تهاجم نیروهای ما است. نیروهایی که مدتهاست به انتظار فرمان حمله نشستهاند و صبر و متانت از خود ابراز داشتهاند، برای اینکه به دنیا نشان دهند، خواهان عدالت هستند.
ما دو، سه ماه پیش برای اولین بار به شورای امنیت و سازمان ملل این امکان را دادیم و راه آنها را باز کردیم که اگر راست میگویند و طالب حق هستند، جلو بیایند و متجاوز را معرفی و محکوم کنند، تا اینکه این جنگ و خونریزی خاتمه پیدا کند و از طریق صلح، مجرم کیفر ببیند و مظلوم به حق خودش برسد. اما آنها به جای اینکه به این حق توجه کنند و ادعای صلحخواهی خود را به اثبات برسانند، برای ما شروع به خط و نشان کشیدن و شاخ و شانه نشان دادن کردند!
آمریکا انبوهی از کشتیهایش را از اطراف دنیا، از اقیانوس آرام و اطلس و دریای مدیترانه جمع کرد و به اینجا آورد. انگلیس و فرانسه و ایتالیا و هلند و بلژیک و شوروی آمدند. ضد انقلاب ما را در هر جا که بودند، به عنوان اهرم و جاسوس و خرابکار تحریک کردند و پول به آنها دادند، تا پشت جبهه را خراب کنند.
کشورهای نادان مرتجع عرب هم که اینها را دعوت کرده بودند، سرنوشت خودشان را به تار مویی بستند که به اینها وصل است و هر لحظه میتواند قطع شود.
چند ماه است که به جای امنیت، در خلیجفارس آشوب را زیاد کردند. اگر تا قبل از اینکه اینها بیایند، هفتهای یک کشتی زده میشد، الآن هفتهای چهارکشتی زده میشود. اگر پیش از اینکه اینها بیایند، خطری مناطق نفتی جنوب را تهدید نمیکرد، امروز خطر جدی شده است. اگر تا آن روز خطر در شمال خلیجفارس بود، امروز به جنوب خلیجفارس هم منتقل شده است. به علاوه، این ناامنی اقتصادی منجر به سقوط ارزش دلار و بورسها شد که زلزله بسیار خطرناکی در ارکان اقتصادی دنیا به وجود آورد.
اینها ناامنی سیاسی و اقتصادی است. ناامنی نظامی را هم در منطقه به وجود آوردند و حالا میبینید که هیچ کاری از پیش نبردند و الآن به اعتراف افتادهاند.
به طور رسمی رسانههای آمریکا و حتی صهیونیستها اعلام میکنند که آمریکا اشتباه کرد که رو در روی نیروهای اسلام در ایران قرار گفت.
آمریکا اگر در پشت پرده مانده بود، به نفعش بود. امروز آمریکا ثابت کرد که ببرکاغذی است و ایران ثابت کرد که از این غولهای ظاهراً پرقدرت نمیترسد.
انصافاً این شعار شما تحقق پیدا کرده است، یعنی الآن ریگان در خلیجفارس دفن شده است! اینکه اینجا بیاید و این طور ناوگان جنگی او حیران و سرگردان باشد و هیچکاری نتواند بکند. این هم خودش غرق شده و هم دوستانش را غرق کرده است.
حالا روشن شد که ایران با این عربدهها از خط بیرون نمیرود. حالا که روشن شده این لشکرکشیها، کاری را نمیتواند از پیش ببرد و اکنون که کشورهای جنوب خلیجفارس فهمیدهاند، تشبث به نیروهای کفر در دنیا جز خسارت چیزی ندارد و حالا که میدانند نیروهای رزمنده ما در سراسر جبههها آماده تهاجم و گرفتن حق خودشان با زور هستند، قبل از اینکه این حادثه اتّفاق بیفتد؛ من به کشورهای عرب و اربابان آنها اخطار میکنم: شما هنوز هم وقت دارید، ولی این وقت خیلی نیست! اگر فردا صدای موزیک و طبل جنگ را از صدا و سیمای جمهوری اسلامی شنیدید، آن روز دیگر پشیمانی برای شما سودی ندارد. الآن وقت دارید که بیایید، از راه درست وارد شوید.
شما کشورهای جنوب خلیجفارس چه چیزی از آمریکا به دست آوردید؟! کار را به جایی رساندید که وزیر دفاع مخلوع آمریکا همین آقای واینبرگر خبیثی که کشتیها را به اینجا آورده، دیروز (66/10/24) اعلام کرد و به کشورهای عربی گفت: من »شما را نصیحت میکنم«! خیلی حرف بزرگ است. ببینید، رسوایی و افتضاح به کجا رسیده، گفت: »به شما اعلام میکنم، اگر میخواهید در آینده محفوظ باشید، از ثروتهایتان به اسرائیل بدهید و قدرت اسرائیل را قوی کنید، اسرائیل حافظ امنیّت شماست«.
ببینید! اینها چقدر پررو شدهاند که یک مقام رسمی آمریکا به عربهایی که 50 سال است میگویند: »با اسرائیل میخواهیم بجنگیم« و همین حالا مردم فلسطین آن گونه در خیابانهای بیتالمقدس دارند قطعهقطعه میشوند، این قدر عربها را ضعیف و ذلیل میبیند که به آنها پیشنهاد میکند بیایید اسلحه اسرائیل را با ثروتتان تأمین کنید، اسلحه اسرائیل حافظ شماست!! این چه کثافتکاری بود که شماها مرتکب شدید؟ این چه حماقتی بود که شما شیوخ و دولتکهای جنوب خلیجفارس انجام دادید و این استعمارگران را با دعوت خود به اینجا آوردید و این قدر اینها را گستاخ کردید که بیایند در خانه شما و این حرفها را بزنند و این قدر شما را ذلیل کنند و به شما بگویند که از ثروتهایتان بدهید، تا اسرائیل قوی شود! که البتّه دارید میدهید.
این نفتی که با توطئه شما در اوپک چند دلار تنزّل کرده، به جیب آمریکا و اسرائیل میرود و از »تل آویو« سر در میآورد و شما این را میدانید. این برای آنها کافی نیست، به طور رسمی میخواهند، شما با ذخایری که در بانکهای آمریکا دارید، مثل زمان شاه ایران اجازه دهید که از آن ذخایر برداشته شود و اسلحه به اسرائیل بیاید. و بالاخره شما را به آن روز خواهند کشاند!
پیش از آنکه به این روز برسید که (به طور رسمی البتّه رسمی هستید)، علنی شده و ملّتهایتان به شدّت از شما متنفّر شوند، به راه حق بیایید. ما از شما چیزی نمیخواهیم. ما میگوییم بی طرف باشید. میگوییم اینکه مدعی بیطرفی هستید، راست بگویید. نفت و لوله نفت و بندر و راه و فضا ندهید که عراقیها بیایند و خلیجفارس را ناامن کنند، شما اطّلاعات ندهید و تبلیغاتتان را بیطرف کنید. اگر این کار را انجام دهید، همسایه خوبی در شمال خودتان خواهید داشت و با شما رفیق خواهد بود.
صدّام گناهش به گونهای است که قابل گذشت نیست و باید مجازات شود.
به ارتش عراق میگوییم که دارید اشتباه میکنید! میبینید که ایران و مردم خود شما الآن در کنار استان دهوک، اربیل، کرکوک، سلیمانیه، بصره، عماره و غیره میتوانند به شما ضربه بزنند. بیش از این خون خود و مردمتان رابرای حفظ یک جنایتکاری که منطقه را به این روز انداخته هدر ندهید.
ارتش عراق اگر در آخرین لحظات وظیفه خودش را برای مردم عراق انجام دهد و دست از حمایت از این دیو ستمکار بردارد میتواند در آینده عراق نقش داشته باشد.
همین توابین خود شما که امروز در ایران هستند و در نماز جمعه شعار » نرید ان نقاتل « میدهند، اینها خواهند آمد و کشورتان را از دست شماها خواهند گرفت و انشاءاللّه آزاد خواهند کرد.
به مردم عراق هم عرض میکنم که شما مردم ایران را دوست صمیمی خود بدانید. ما الآن برای شما فداکاری میکنیم و ایران الآن آزاد است. ما برای آزادی شما، بچهها و ملتمان را در جنگ به زحمت میاندازیم و این زحمتی را که مسلمانان ایران برای نجات شما میکشند، قدرشناسی کنید و آماده باشید که انشاءاللّه یک روزی عراق و ایران در کنار هم و رزمندگان این دو کشور دوش به دوش همدیگر، حقوق مغصوبه ملتهای اسلامی را از دست ستمگران پس بگیرند.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
از امت اسلامی و مخصوصاً ملتهای منطقه انتظار میرود که درباره آنچه که در چند ماه اخیر در خصوص موضعگیریها و اقدامات دولتهای مرتجع عرب در رابطه با انقلاب اسلامی ایران و قدرتهای استکباری و صهیونیسم رخ داده بیندیشند.
بخشی از حکومتهای مرتجع که به ناحق و برخلاف مصالح ملتهایشان، خود را در جنایت عفالقه عراق در تجاوز به ایران شریک کرده و این امکاناتی را که بایستی صرف حاکمیت اسلام و مبارزه با کفر و صهیونیسم میشد، علیه اسلام انقلابی در ایران به کار گرفتهاند، و سرانجام با مشاهده ضعف و حرکت رو به زوال بعث عراق، از سرنوشت خود نگران شدهاند.
در پی این نگرانی به جای اینکه برای جبران اشتباه خود، از ایران اسلامی بخواهند که گناه گذشته آنها را ببخشد و برای آینده با حسن همجواری و همکاری سازنده، با هم در خدمت اسلام و مسلمین باشند، اشتباه دیگری مرتکب شدند و دشمنان اصلی و ریشه فساد؛ یعنی آمریکا را دعوت به مداخله علیه اسلام و به نفع کفار بعثی کردند، به امید واهی اینکه مسلمانان مجاهد و جان برکف را بترسانند و از میدان بدر کنند. کفر جهانی فرصت را برای عرض اندام مناسب دید و با دهها کشتی جنگی و ناوهای هواپیمابر و هلیکوپتربر و مین روب و تدارکاتی و نیرو، به آبهای خلیج فارس لشکر کشید و شورای امنیت را برای ارعاب و محکوم کردن اسلامیان به خدمت گرفت و اره عفالقه را تیزتر کرد و حربه زنگ زده تحریم و بایکوت اقتصادی و تسلیحاتی را بلند کرد و تا مرز زدن کشتیهای تجاری و تخریب سکوهای نفتی و غرق کردن قایقهای گشت ایرانی پیش رفت و قیمومت رسمی نوکران خود را با برافراشتن پرچمهای خود بر کشتیهای نفت کش، به رسم دوران بست نشینی جیرهخواران استعمار در سفارتخانهها اعلان داشت.
در مقابل، ملت مسلمان ایران که اینک دشمن اصلی و امالفساد را در مقابل خود میدید، در راه خود راسختر و جدیتر شد و با وسعتی بیسابقه به میدان آمد و حاضر نشد، دست از خواستههای به حق خویش که کیفر متجاوزان و احقاق حق مظلوم است، بردارد.
سر دشمن به سنگ خورد و از بیانیه رسمیاش که تأمین امنیت کشتیرانی در خلیج فارس است نتیجه معکوس گرفت و ناامنی دوبرابر شد و خرجهای کمرشکن و وحشت و اضطراب نیروهای مداخلهگر برای آنها ماند! اضطراب مراکز اقتصادی منجر به سقوط وحشتناک ارزش دلار و سقوط و نزول بازار سهام گردید و قیافه شوم بحران سال 29 در افق اقتصاد غرب ظاهر شد. به علاوه، انتظار شروع حمله وسیع نیروهای اسلام، نفسها را در سینهها بند آورده و با سفر مبارک به جزیرةالعرب تبعیت از ارباب کمپ دیوید فاش شد.
و امروز میبینید که شیطان بزرگ میخواهد آنها را به حال خود واگذارد. تاریخ فریبکاری شیطان بار دیگر تکرار میشود.
و سرانجام با روشن شدن نیّات شوم مرتجعان عرب در کنفرانس شوم امّان، مردم مسلمان فلسطین هم رشته امید ضعیف خود را از آنها بریدند و خود به پا خاستند و از طریق فشار بر گرده حکام صهیونیستی در فلسطین اشغالی، آمریکا و مرتجعان عرب و رهروان کمپ دیوید را محکوم کردند و تحت فشار قرار دادند.
ما یکبار دیگر فریب خوردگان مرتجع را دعوت میکنیم که دست از کجروی بردارند و دست همکاری به مسلمانان بدهند و برای عظمت مسلمین و طرد کفر و صهیونیسم و استثمار با ملتها هم صدا شوند، تا خدا از گناهشان بگذرد.
»أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.