خطبه اول
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،
»وَ اِذابْتَلی اِبْراهیمَ رَبُّهُ بکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاس اِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قَالَ لایَنالُ عَهْدی الظَّالِمینَ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَیاللَّه«.
قبل از شروع بحث، برادران و خواهران عزیزمان را توصیه به تقوا و حفظ امانت الهی، انجام تکالیف و تخلق به اخلاق انبیا و اولیا، میکنم.
در خطبه اول امروز، با توجه به اینکه بحث روز خطبه دوم اهمیت زیادی دارد، در ادامه همان بحث قبلیام بیشتر به مناسبتهای ارزنده روز میپردازم که رحلت حضرت پیغمبر و شهادت امام مجتبی و شهادت امام هشتم(ع)، بیشتر مورد توجه این بحث است.
اگر یاد مستمعین ما باشد، در آخرین خطبه این بحث در عدالت اجتماعی، به این فصل رسیده بودیم که یکی از ویژگیهای استکبار این است که به خاطر عجب و تکبری که دارد، حق خودش میداند که حاکم بر دیگران باشد و از دیگران توقع دارد که از او اطاعت کنند.
توقع حاکمیت و سلطه بر خلقاللّه، از ویژگیهای اشراف کل تاریخ بوده است و در آن خطبهای که در این باره صحبت کردم، از زمان انبیا قدیم تا امروز نمونههایی را ذکر کردم و گفتم که اینها همیشه میخواستند، به دلیل اینکه از طبقه اشراف هستند، حاکم باشند.
گفتم، زمان حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و در زمان پیغمبر ما هم چنین بوده و نمونههایی از شیوه استدلال طاغیان دنیا را در مقابل انبیا گفتم که آنها به این دلیل که مترف و مسرفند و به این دلیل که دارای عِده وعُده هستند و پول و یا قدرت بیشتر دارند، معتقدند که همه باید فرمانشان را اطاعت کنند و انبیا با این فکر مخالفت میکردند و سراسر قرآن هم همین مطالب است؛ یعنی آنجایی که بحث ولایت و اطاعت مطرح است، بحث این است که حق حاکمیت و اطاعت، حقی الهی و مخصوص انسانهایی است که خداوند به آنها این حق را داده است.
این آیهای که اول صحبتم خواندم، درباره امامت حضرت ابراهیم است، قرآن میفرماید: ما ابراهیم را امتحان کردیم و آن حضرت به خوبی از عهده امتحان برآمد؛ یعنی صلاحیتهای خودش را بروز داد و معیارهای ولایت را ارائه داد و بعد خداوند به او فرمود:
»اِنَّی جاعِلُکَ لِلنَّاس إِماماً «؛
من تو را به عنوان امام مردم تعیین کردم. این منصب امامت را که همان منصب ولایت امت و حق حاکمیت است و اطاعت برای دیگران درست میکند، به تو دادم. منصب امامت منصب عظیمی است. حضرت ابراهیم یک سؤالی از خدا میکند و میگوید[t1]:
» قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی «؛
آیا این حق مخصوص خود من است و یا این حق برای اولاد من هم محفوظ است؟
این سؤال به این دلیل مطرح میشود که در گذشته حاکمیت ارثی بوده است و حالا هم در خیلی از نقاط دنیا این حق ارثی است.
اولین چیزی که به ذهن هر کسی میرسد، همین بوده که آیا این حق مخصوص به خودشان است و یا ارثی است؟ البته این ظاهر سؤال است. باطن سؤال شاید نظر حضرت ابراهیم این بوده که آیا وارث و ذریه من هم این صلاحیتهای مرا خواهد داشت که این حق به آنان داده شود یا خیر؟ یعنی یک استفساری از آینده و سرنوشت ذریه خودش بوده است. قرآن در جواب میفرماید: این حق مطلق نیست. ممکن است ذریه شما این حق را داشته و یا نداشته باشند.
»قالَ لایَنالُ عَهْدی الظَّالِمینَ«؛
این امانت و ولایت که عهد الهی است، مخصوص انسانهای صالح است و به ظالمین نمیرسد؛ یعنی اگر بچهها صلاحیت داشتند و مطابق با معیارها بودند، این حق را خواهند داشت و اگر نداشتند، این حق را ندارند. این منطق اسلامی ما درباب حکومت و ولایت است.
انشاءاللّه در خطبههای آینده شرایط این مقام را عرض خواهم کرد. الآن زمینه بحث را گفتم که به طور اختصار وارد زندگی پیغمبر(ص) امام حسن و امام رضا(ع) شویم.
انسان وقتی زندگی پیغمبر را مطالعه میکند (حتی از روی قرآن که بسیار مختصر است، تا برسد به تاریخ و روایات)، میبیند که عمده حیات، مذاکرات، جدال، جنگ و برخوردهای اجتماعی پیغمبر با طاغوتها و اشرافی بوده که اینها در پی کسب حاکمیت بودند و پیغمبر با حاکمیت آنها مخالف بوده است. اگر این قسمت را از زندگی پیغمبر برداریم، قسمت اساسی تاریخ از دست ما میرود و این روح رسالت پیغمبر بوده است. البته بحث این نیست که آنهایی که پول دارند و دارای فامیل و عشیره و علم هستند، نمیتوانند صالح باشند، بحث این است که این ابزار اشرافیگری حق حاکمیت ندارد. آنها میگفتند: ما به این دلیل که ابزار اشرافیگری داریم، باید حاکم باشیم! بحث این است که خیر! شما هم مثل بقیه مردم هستید، اگر شما با داشتن این ابزار آن صلاحیتها را داشتید، شما هم مثل دیگران این حق را دارید و اگر نداشتید، ندارید. البته مشکل اینجاست که کسانی که جزو طبقه اشراف قرار میگیرند، برایشان بسیار مشکل است که خودشان را به حق طبیعی قانع کنند. آنها، در معنویت، همیشه یک و یا چند قدم از مردم معمولی عقب هستند و این به خاطر آلودگیهایی است که ثروت و قدرت به همراه میآورد و انسان را دچار شهوت میکند و تمایلات و توقعات اضافی میآورد که این توقعات را مردم معمولی ندارند. انسان وقتی که این توقعات را پیدا کرد آن وقت به فکر چیزهایی میافتد که آنها انسان را از درون فاسد میکند. لذا آدمهای طبقه اشراف کم میشود که صلاحیت حاکمیت و رهبری پیدا کنند، ضمن اینکه ابزار رشد را هم دارند؛ وسیله تحصیل، تفکر و سلامت جسم دارند که بتوانند از قدرت مادی شان استفاده کنند، اما آن مشکل روانی برایشان پیش میآید.
کل زندگی پیغمبر را از روزی که ایشان دعوتشان را شروع کردند، تا روزی که از این دنیا رحلت فرمودند، وقتی انسان نگاه میکند، میبینند که همیشه درگیری ایشان با طاغوتها بوده و آخرین لشکری که ایشان تجهیز کرده بودند و هنوز لشکر از مدینه نرفته بود که ایشان رحلت فرمودند، باز جنگ با طاغوت بزرگ زمان بود.
درکل تاریخ زندگی حضرت امام مجتبی(ع) از روزی که وارد میدان میشوند، انسان میبیند که دفاع از عدالت و حق انسانها و معارضه و مبارزه با سلطه ناحق، محور حرکت ایشان بوده است؛ هم در زمان حضرت علیبنابیطالب که خانهنشین بودند و هم زمانی که حضرت علی(ع) حاکم بود و هم بعد از ایشان که دچار طاغوت زمان خود شدند.
من فقط یک قطعه کوچک نقل میکنم: وقتی که نیروی مسلح امام حسن به ایشان خیانت کردند و در مصافی که با معاویه داشتند، ایشان شکست خوردند و معاویه پیروز شد و به کوفه آمد و صلحی را بر امام حسن تحمیل کردند؛ مدتی امام حسن در کوفه ماندند و بعد آماده شدند که برای شروع زندگی منزوی خودشان به مدینه بروند. معاویه با خبر شد که امام حسن(ع) میخواهند، از کوفه بروند.
در همان روزها یک حرکت سیاسی - نظامی تندی علیه حکومت معاویه در عراق اتفاق افتاده بود. شخصی به نام »نوفل اشجعی« در منطقه شمال عراق (در همین قسمت حلبچه و قسمتی که الآن مصاف ماست و در تاریخ به نام »شهر زور« نوشتهاند) علیه معاویه قیام کرده بود.
معاویه نامهای به امام حسن نوشت که ما شنیدهایم شما میخواهید، به مدینه بروید. اگر میخواهید به مدینه بروید، اول با نیروهایی که در اختیار دارید، بروید فتنه نوفل را سرکوب کنید و شمال عراق را آرام کنید و بعد به مدینه بروید! او خیال کرده بود، حالا که صلح بر امام حسن تحمیل شده است، آن حضرت اطاعت از طاغی زمان خودش میکند.
امام حسن در جواب او فرمودند که تو عجب خیالی کردهای! تو فکر کردهای که ما اسلحه را بر زمین گذاشته و در خدمت طاغوت قرار گرفتهایم؟! اینطور نیست. اگر قرار بود که من با یک نفر از کسانی که اهل قبله است ( یعنی مسلمان است که نوفل هم جزو مسلمانان بود) نزاع کنم، اولین هدفی که انتخاب میکردم، تو بودی و اگر قصد جنگ داشتم، اول با تو میجنگیدم. تو خیال کردهای که من حاکمیت تو را پذیرفتهام و حالا زیر لوای تو حاضرم شمشیر بزنم و بجنگم؟! معاویه را مأیوس کردند و به حجاز رفتند.
منظورم این است که وقتی صلح به امام حسن تحمیل شد، چون حقی برای حکومت معاویه قایل نبود، لذا حاضر نشد که تحت آن حکومت به عنوان یک شهروند مطیع عمل کند. جزو بندهای قرارداد امام حسن، یکی بود که به معاویه امیرالمؤمنین نگوید و معاویه هم حق تعیین ولیعهد نداشته باشد.
به زمان امام هشتم امام رضا(ع) میرسیم که فردا مصادف با سالروز شهادت ایشان است. وقتی مأمون سر کار آمد و از مشکلات برادرش امین راحت شد، مهمترین خطری که حکومت مأمون را تهدید میکرد، قیام سادات علوی بود که تقریباً در کل جهان اسلام، فردی یا افرادی از سادات علوی پرچم مبارزه مسلحانه را علیه حکومت بنی عباس برافراشته بودند: هم در حجاز، آفریقا، عراق، بینالنهرین، ایران و هم در سایر متصرفات اسلامی این امام زادههایی که شما میبینید و تعجب میکنید که این امامزادهها کجا بودند، تعجب نکنید، دورهای بود که بچههای پیغمبر همه فراری بودند و مخفی زندگی میکردند و هر جا شرایط مبارزه پیدا میشد، اینها قیام میکردند و شهید میشدند. طبعاً اینها در میان مردم محبوب بودند و امامزادههای معتبر و معززی میشدند، اما چون بعداً حاکمیت متعلق به فُسّاق و فُجّار بوده، تاریخ اینها را نوعاً به فراموشی سپرده و نگذاشتهاند که تاریخ اینها باقی بماند، اما افرادی پیدا شدهاند و بعضی از قبرهای اینها را تعمیر کردهاند و اینها ماندهاند. خدا میداند که چقدر امامزاده مبارز و مجاهدی در این مقطع از تاریخ در راه خدا شهید شده که الآن از آنها نامی، قبری و آثاری وجود ندارد. یک مقداری باقی مانده که ما میدانیم.
مأمون مشورت کرد که با این مشکل چه کند؟ طرحی که مشاورین مأمون ریختند، این بود که ما اگر بتوانیم علیبنموسیالرضا(ع) را به نحوی به حکومت خودمان نزدیک کنیم و او را داشته باشیم و ظاهر قضیه این باشد که علی بن موسی الرضا(ع) با حاکمیت همراه است، در این صورت این امام زادهها و علویها و همه کسانی که شمشیر دستشان هست، آرام میگیرند، چون در این صورت مردم از اینها متابعت نمیکنند. اگر امام رضا سکوت کنند و با ما بسازند، دیگر تیغ بقیه نمیبرد! به این نتیجه رسیده بودند. اما این مسأله کار بسیار دشواری بود. برای این کار مأمون نیاز داشت که تظاهر به تشیّع کند و اگر مأمون تظاهر نمیکرد و تناقض وجود داشت، این کار مشکل بود. طرح این بود که در رفتار مأمون، تظاهر به تشیّع هم وجود داشته باشد که این گروه معارض، قوی، مسلح و متنفّذ را هم خلع سلاح فرهنگی و هم خلع سلاح سیاسی کنند! اولین حرکت روشن اجتماعی که میشود به رخ مردم کشید، این بود که امام رضا(ع) را مورد احترام و تجلیل قرار دهند. کاری که در زمان هارون نمیشد و اینها در جامعه تحقیر میشدند.
مقدمات کار را شروع کردند. شایعه پراکنها هم در سراسر کشور شایعه پخش کردند و به مأمورین بخشنامه شد که همه جا از امام تجلیل کنند.
در مدینه تقریباً همه شنیده بودند که اوضاع عوض شده و حکومت به آل پیغمبر توجه کرده و اینها دیگر آن مظلومیت قدیمیشان را ندارند. بنابراین راه برای نزدیکی حکومت با آل پیغمبر هموار شده است! بعد حضرت امام رضا را به خراسان دعوت کردند و این دعوت را مثل بمب در سراسر کشورهای اسلامی منفجر کردند! در مسیری که امام رضا(ع) بایستی حرکت میکردند، همه جا آماده شده بودند و در مدینه و مکه نیز همه آماده شده بودند. امام رضا در مقابل یک حاکمیت طاغوتی سلطه طلب اما متظاهر به چیزی که ندارد قرار گرفته بود و این مشکل باید به دست امام رضا و تدبیر آن حضرت حل شود. البته امام رضا(ع) به خوبی مسأله را حل کردند.
شایعه اول این بود که میخواهند حکومت را به امام رضا بدهند که بعداً به ولایت عهدی تبدیل شد. موقعی که میخواستند امام رضا(ع) را از مدینه بیاورند، همان جا امام اولین جرقه را زدند و همه فهمیدند که قضیه چیست. وقتی که به حرم شریف پیغمبر رفتند تا خداحافظی کنند، آن کسی که همراه امام رضا بود و چشمهای زیادی ناظر امام رضا بود، میدیدند که امام رضا نزدیک قبر میروند و خدا حافظی میکنند و بر میگردند و وقتی به در میرسند، دوباره باچشمان پر از حسرت و اشک نزد قبر بر میگردند و با گریه از قبر جدا میشوند. امام رضا به طور مکرر تا آستانه در رفتند و برگشتند که این کار مایه تعجب مردم شد. به گونهای عمل کردند که همه فهمیدند این آخرین وداع است و این را به خواص شان گفتند. در آخرین حجی که برای وداع به خانه خدا رفته بودند، امام جواد(ع) خدمت ایشان بود که روی دوش یکی از همراهان امام رضا طواف میکرد. یک وقت همه دیدند که امام جواد رفته و کنار »حجر اسماعیل« نشسته و در تنهایی سرش راپایین انداخته و سخت محزون است.
آمدند گفتند: چرا شما ناراحتید؟ هر چه آمدند، ایشان بلند نمیشد و جواب نمیداد. تا این که خود امام رضا آمدند و ایشان را بردند.
وقتی که در یک محفل خصوصی آمد، عرض کرد: آقاجان! من از وداع شما فهمیدم که این آخرین وداع است. شما به گونهای طواف میکردید که دیگر به اینجا بر نمیگردید!
ایشان، هم از امکانات حکومت برای عزت و احترام سادات مجاهد و مبارز، استفاده کردند و هم یک کلمه که به نفع حکومت باشد و حکومت را تقویت کند، نفرمودند و هر جا هم که توانستند تضعیف کردند.
یک روایت از امام رضا(ع) که در این بخش از سخنانم که میتواند مفید باشد، نقل میکنم. حضرت امام رضا(ع) در یکی از نصایح خود میفرمایند: چهار چیز هست که قلب و دل انسان را میمیراند و انسان را از درون خالی میکند:
اول: اصرار بر گناه.
دوم: معاشرت افراطی با جنس مخالف .
سوم: مجادله با آدمهای احمق .
چهارم: مجالست با مردهها
اصحاب از امام سؤال کردند که مجالست با مردهها یعنی چه؟
حضرت فرمودند: در این عبارت، مردهها؛ یعنی پولدارهای مترف!
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،477 »اِنْ تَنْصُرُوااللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ اَقْدامَکُم«.
قبل از شروع در بحث خطبه دوم یاد شهید مجاهد حضرت آیتاللّه حاج سیدمصطفی خمینی، فرزند رشید بزرگ امام را گرامی میداریم.
ما میدانیم که حضرت امام اظهار تمایل فرمودند که در مراسم سالگرد ایشان مطالب زیادی گفته نشود، به خاطر اینکه شهید در تاریخ انقلاب اسلامی ما بسیار است و ایشان مایل نیستند که فرزند شهیدشان یک نوع تشخّصی در تبلیغات پیدا کنند.
گر چه هر چقدر ما درباره این شهید بزرگوار بگوییم، زیاد نیست. ایشان از مجتهدین عظیمالشأن و از مجاهدان پیشگامی هستند که خود مردم در خاطرشان هست که شهادت وی موجب شد که گام بلندی در راه انقلاب برداشته شود و حرکتی که مردم به خاطر شهادت ایشان کردند، ایران را تکان داد و بعد از آن مردم هرگز آرام نگرفتند.
ما این شهادت را خدمت رهبر عظیمالشأن خودمان و برادر عظیمالشأن ایشان حضرت حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی و بیت شریف امام تسلیت وتبریک عرض میکنیم و انشاءاللّه خداوند روح این شهید را با ارواح انبیا و اولیا در کنار سایر شهدای ما قرین رحمت خاص خودش بفرماید.
درباره مسایل روز و وضع منطقه حرفهای زیادی را در نظر گرفته بودم که اگر شرایط هوا ایجاب کرد، مسایل را وسیعتر مطرح میکنم.
شرایطی که در منطقه حاکم است، ظواهر آن را میبینید. استکبار غرب به سرکردگی آمریکا در حال حاضر با وسعت زیادی در مقابل انقلاب اسلامی قرار گرفته و ما با ریشه فساد و شیطان بزرگ رو در رو هستیم و تا به حال چند صحنه کوچک درگیری داشتیم که از آنها اطلاع دارید.
اهدافی که آمریکا در حال حاضر تعقیب میکند، فعلاً دو هدف بسیار مهم است:
یکی این است که انقلاب اسلامی را تضعیف کند و به همان اندازه صدام را از خطر سقوط نجات دهد.
هدف دوم آمریکا با ایجاد شرایط جاری اینست که مسأله اسرائیل را حل کند.
آمریکا فکر میکند، با چنین کیفیتی که در صحنه حاضر شده است، اعراب و بخصوص قشر پولدار و طاغوتهای عرب را از دنیای اعراب جدا میکند و در کنار اسرائیل قرار میدهد، تا هم مشکل اسرائیل را حل کند و هم مشکل بزرگتری را که فعلاً در مقابل استکبار جهانی هست؛ یعنی انقلاب اسلامی! باید توجه شود که در کنار این دو هدف اصلی، اهداف فرعی نیز دارد که آنها را در ضمن بحث خواهم گفت.
هدف ما در این خصوص از اوایل روشن بوده است. ما از روزی که مبارزه را شروع کردیم و تا امروز که رو در روی آمریکا میجنگیم، یک هدف داشتیم و آن انجام وظیفهمان در راه اسلام و حاکمیت قرآن و احکام الهی بوده است و این هدف برای ما هدف اصلی است. در این راه شکست برای ما اصلاً معنایی ندارد و تصور اینکه مبارز راه خدا شکست بخورد، اصلاً وجود ندارد. چون ملت ما و همه مجاهدان راه خدا به عنوان یک وظیفه وارد این میدان میشوند و وظیفه هم اینست که مبارزه کنند، اما نتیجه این مبارزه چه میشود؟ مربوط به ما نیست، بلکه به خدا مربوط میشود.
پیغمبر اکرم(ص) وقتی میدید که مردم گوش به حرفش نمیدهند، غصه میخورد. قرآن میفرمود: چرا غصه میخوری؟ تو وظیفه خود را انجام بده! اگر خدا بخواهد که همه خلقاللّه به راه خدا روی آورند، همه موجودات روی زمین میآمدند و مسلمان میشدند. این برای ما مشکل نیست. در فلسفه آفرینش انسان و ارسال رسل و اینگونه مسایل، باب آزمایش و حرکت اختیاری انسان و پیمودن راه سعادت، به اختیار انسانهاست و ما باید راهنمایی کنیم و راه را نشان بدهیم و برای برداشتن موانع موجود در راه مردم مبارزه کنیم.
هر کسی که جهاد کند، نتیجهاش را میگیرد. ما با چنین دیدی وارد شدیم و هر انسانی، در هر شکلی و به هر صورتی که وارد مبارزه شود، شکست برایش معنایی ندارد، چون نتیجهاش را در راه انجام وظیفه میگیرد.
بنابراین یک چنین ملتی با آمریکا روبروست و آمریکا نمیداند که با چه ملتی روبروست. از طرفی ما در حقانیت خود هیچ گونه تردیدی نداریم. ما راه حقمان را میدانیم. هم از مبانی خودمان و هم از نیّات خودمان و هم از شناختن دشمن خودمان که امروز ما با بدترین انسانهای روی زمین طرف هستیم و به دست شقیترین، زورگوترین، قلدرترین و ناسالمترین انسانها مورد تعدی و تجاوز قرار میگیریم و بچههای عزیز ما به دست آن گونه انسانها شهید میشوند.
بنابراین راه ما مشخص است و ما با خیال راحت این راه را طی میکنیم و ملت ما با چنین دیدی وارد میدان است و چون با چنین دیدی وارد میدان شده، اصلاً خستگی ندارد. میخواهیم یک جمعبندی از وضع موجود داشته باشیم که ببینیم در این میدان آمریکا بیشتر سود برده است، یا ما!
در مورد عراق اخیراً گزارشی توسط کمیته روابط خارجی آمریکا در بیش از 60 صفحه منتشر کرده است. در آنجا گفته شرایط عراق و نزدیک بودن سقوط حزب بعث خیلی روشن بیان شده است.
آمریکا مدتی است که به طور رسمی وارد میدان شده است و ما میخواهیم ببینیم که تاکنون آمریکا چه به دست آورده است و ما چه به دست آوردهایم؟ خداوند بهتر میداند که از این پس چه خواهد شد.
اولاً ببینیم، تا کنون آمریکا چقدر به اهداف خود رسیده است. یکی از اهداف آمریکا حفظ رژیم بعث عفلقی است و همین گزارشی که عرض کردم، کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا منتشر کرده، نشان میدهد که آمریکا چقدر موفق بوده است! این گزارش معتقد است که عراق از درون در حال انفجار است و آمریکا نیز هیچ گونه کمکی نمیتواند بکند و به دولت آمریکا توصیه میکند که به یک دیوار پوسیدهای مثل عراق تکیه ندهد!
در مورد هدف دیگرش که سرکوبی انقلاب اسلامی است؛ به خوبی دیده میشود که آمریکا هر چه بیشتر چهره خود را نشان میدهد، ملت ما در انقلاب جدیتر میشود و دنیا به انقلاب اسلامی توجه بیشتری میکند، چرا که میبیند ایران با چه قدرت شیطانی و جهنمی درحال مبارزه است.
اگر هدف آمریکا این بوده که وارد منطقه شود و کشورهای جنوب خلیج فارس و شیوخ منطقه را نجات دهد، دقیقاً اینها را وارد مخمصه کرده است. تا زمانی که آمریکا وارد منطقه نشده بود، اینها مشکلی نداشتند؛ از روزی که آمریکا آمده، اینها سخت دچار مشکلات جدی شدهاند.
حادثهای که دیروز ( پریروز ) برای کویت پیش آمد، در صورت عدم حضور آمریکا، رخ نمیداد و این نشان میدهد که آمریکا اینها را دچار مشکل کرده است.
اگر آمریکا با حضور خود میخواهد امنیت در منطقه ایجاد کند و نیز مدعی باشد، خوب! شما میبینید که این امنیت به چه وضعی درآمده است. بیمه کشتیها چندین برابر شده است و افزایش بیمه نشان امنیتی است که آمریکا در منطقه به وجود آورده است!!
اما خود آمریکا چه خسارتی دیده است؟
خسارات علنی مادی ابتدایی که آمریکا دیده، این است که 3 هلیکوپتر با تعدادی سرنشین آن را از دست داده است. 2 کشتی از دست داده که با موشکهای نیرومند دچار آسیب شده است و به سختی درست خواهد شد.
یک کشتی مین روب از دست داده است که این کشتی طی حادثهای به دو نیم شد. تا کنون بیش از 40 تن کشته داده است و خسارات مالی فوقالعاده متحمل شده است.
همچنین اعتبار آمریکا از چند جهت مخدوش شده است. با قطعنامه شورای امنیت مخالفت کرده است. آمریکا خشم مسلمانان و مخلصان جهان را علیه خودش تحریک کرده است.
آشفتگی اقتصادی که امروز بر دنیا حاکم است، ریشه آن در نیویورک است. در هفته اخیر، کاری که بر سر بازار سهام آمده، در تاریخ بیسابقه است، حتی در سال 1929 که سال بحران اقتصادی نام گرفته، به این آشفتگی نبوده است؛ آشفتگیای که در حال حاضر میلیاردها دلار خسارت برای اربابان سهام به وجود آورده است. پول اینها، خدا و همه چیزشان است. این حادثه، آن چنان ریشه ثروتمندان و سرمایه داران غربی را متزلزل کرده است که آثار آن را بعداً در دنیا خواهید دید. این نتیجه حضور آمریکا در منطقه و آلوده شدن محیط خلیجفارس است.
عمال آمریکا نیز که در رأس آن کویت و عربستان هستند، رسوا شدند. آمریکاییان لازم داشتند که اینها دارای آبرو باشند.
امنیت آمریکاییان در سراسر دنیا سلب شده است و خبر دارید که آمریکا به کل سفارتخانهها و نمایندگیها و مؤسسات خود در دنیا اعلام آماده باش داده است و دستور داده که از منازل خود بیرون نیایند و اگر میخواهند بیرون بیایند، با محافظ و لباس مبدّل تردد کنند.
انتقاد علیه سیاست آمریکا در جاهایی شروع شده که اینها تصورش را هم نمیکردند. قسمتی از روزنامههای ترکیه را رادیو و تلویزیون دیشب برای شما خوانده است. روزنامههای ترکیه به شدت به حضور نظامی آمریکا در خلیجفارس حمله کردهاند. روزنامههای پاکستان که انتظارش نمیرفت، با شدت حمله کردهاند.
آقای کارتر رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: با سیاست ابلهانهای که بر کاخ سفید حاکم شده، ما گروگان سیاست عراق شدهایم و الآن نیروهای ما خلیجفارس گروگان پرچم ما هستند که روی کشتیهای کویت نصب شده است! و آقای الکساندرهیگ گفت: هیچ وقت در دنیا آمریکا اینقدر ضعیف نبوده که امروز به این صورت درآمده است.
آمریکاییها خیلی سرمایهگذاری کردند که با چین رابطه پیدا کنند، حالا به خاطر موشکهایی که خیال میکنند موشکهای چینی است، با چینیها دارند به هم میزنند و ارسال وسایل پیشرفته را به چین تحریم کردهاند، با یک میلیارد آدم که این همه سرمایه گذاری کرده بود. آمریکا برای جدا کردن چین از شوروی و فاصله انداختن بین این دو کشور بزرگ خیلی سرمایهگذاری کرده است و حال توی این مخمصه افتاده که با چینیها به هم میزند، این چیز کمی نیست! یک میلیارد آدم آنجاست، اینها میگویند که چون شما به ایران - با ادعا - اسلحه دادهاید، ما به شما فلان چیز را نمیدهیم، قرارداد هم داشتند که بدهند.
چینیها میگویند: مثل اینکه آمریکاییها خیال میکنند، اینجا هم کویت است که این جوری ما را تهدید میکنند؟! کشف مشکلات مالی آمریکا که تا این تاریخ ظاهر نشده بود. کسری بودجه داشتند، اما به این روز نیفتاده بودند. همچنین لشکرکشی به خلیجفارس خیلی پرخرج است. اینها الآن بیش از 30 ناو در آنجا دارند، بیش از 25 هزار نیروی نظامی درون اینهاست، با تدارکاتی که اینها باید بشوند و شرایطی که اینها در دریا دارند. ما مخارج اینها را نمیدانیم و هنوز سرّی است، اما باعث شد که بودجهشان در مجلس آمریکا تصویب نشود و مشکلات بودجهای آمریکا را هم زیادتر کند. کسری بودجه آمریکا محسوس است و مسأله بورسها که این طور شده، یکی از ادلهاش همین وضع اقتصادی آمریکاست .
آمریکاییها دراین قسمت به ذلت افتادهاند.نزد ژاپنیها التماس کردند که بیایید، مخارج این لشکرکشی را متحمل شوید! نزد کره جنوبی رفتند، کره جنوبی که خودش دچار این همه مخمصه و مشکلات است، آمریکاییها پیش اینها رفتند که شما بیایید و خرج لشکرکشی را بدهید و عربستان و کویت هم کمک میکنند.
وضع مالی آمریکا تا به حال، دچار این رسوایی نشده بود که بحمداللّه در همین جا به این روز افتاده است.
آمریکا مثل یک ببر کاغذی بود، ولی کسی نمیدانست که این کاغذی است، ولی حالا معلوم میشود!
در خلیجفارس آمده و در مقابل یک ملتی قرار گرفته که از زیر بار مشکلات انقلاب بیرون آمده و هشت سال جنگیده و در دنیا تنها میجنگد. این خفّتی که آمریکاییها در خلیجفارس دارند از دست نیروهای انقلابی ما تحمل میکنند، و به این روزی که امروز افتادهاند، در تاریخ آمریکا برایشان سابقه ندارد.
تعبیر کارشناسان روشن ضمیر دنیا این است که آمریکا الآن قابل ترحم است! یعنی آن قدر تحقیر شده و ابهتش شکسته که قابل ترحم است.
»سیاست سر در گم آمریکا«: این جمله اصلاً سر زبان اکثر ناظران سیاسی در خود آمریکا و غیر آمریکاست که آمریکا سیاست سر درگم دارد و معلوم نیست که با چه کسی هست؟ با عراق است، با ایران است، یا با عربستان و شوروی و چین است!! یک روز اسلحه میفروشد، یک روز نمیفروشد! به یکی اسلحه میدهد به یکی نمیدهد! عربستان این جور میشود و به صور مختلف الآن سیاست بیحساب آمریکاییها مورد تمسخر قرار گرفته است.
کشف ماهیت وابسته قدرتهای غربی: کشورهایی مثل انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آلمان، هلند، بلژیک، برای خودشان یک اعتباری داشتند و کسی بودند. پیش از اینکه آمریکا بیاید، همه اینها گفتند که ما مخالف هستیم. اما وقتی که آمریکا آمد، برگرده یکی یکی اینها فشار وارد کرد و بعضیهایشان را به صورت ظاهری به عنوان مین روب و بعضیها را با ناو آورد. حالا همه ناوهای اینها در دریای عمان سرگردان هستند، چون کاری ندارند و همانجا ماندهاند! سربازهای اینها در داخل ناوها شورش میکنند و میگویند که ما برای چه اینجا هستیم؟ آمدهایم که باران اقیانوس هند را ببینیم یا به صیادی آمدیم! جایی برای مرخصی رفتن هم این بدبختها ندارند، اینجا آمدن، یکی از مشکلات آمریکاست که امروز در دنیا کشف شده است.
در گذشته اگر سر و کله اینها در یک کشوری پیدا میشد، مردم احترام میگذاشتند. اینها میآمدند و حداقل این بود که دلار میآوردند خرج میکردند، ارز وارد میکردند. الآن به هر کشوری که میخواهند بروند، آنهامیگویند که شما ایدز دارید! ما باید اول شما را قرنطینه کنیم. این شوخی نیست! این یک مسأله جدی آمریکاییهاست که الآن نمیتوانند از کشتیها به مرخصی بروند. اولاً امنیت ندارند که وارد کشورهای مسلمان شوند.
یک چیزی دیروز کشف شد که خیلی مسخره است و آن این بود که کشتیهای آمریکا که اینجا دوره مرخصیشان میرسد، به اسرائیل میروند و به طور سرّی مرخصی سربازان آمریکا در اسرائیل میگذرد.
دیروز یک ناو هواپیمابر و دو ناو جنگی در سواحل اسرائیل لنگر انداختند، هر کس سؤال کرد، شما از کجا و برای چه آمدهاید؟ گفتند: این سرّی است! علتش هم این بود که اینها در کشورهای اسلامی راه ندارند، حتی مصر ذلیل شده هم به اینها راه نمیدهد! مجبور هستند که مرخصی خود را در اسرائیل بگذرانند.
ظهور تناقض و بیاصالتی در سیاست آمریکا که این را یک قدری باز میکنم، این همان سر در گمی آمریکاست. چند نمونه آن را میگویم:
یکی مسأله اقدام آمریکا برای نزدیک شدن با ایران که آن روز همه شان اعتراف کردند که مصلحت آمریکا به این است که با ایران رابطه برقرار کنند و بعد معکوس این را عمل کردند که امروز اینگونه با ایران درگیر و به عراق نزدیک شدهاند. خوب! این سؤال در ذهن مردم پیش میآید که مگر سیاست آمریکا اصل ندارد؟! تاکتیک قابل قبول است. در عملیات محدود، آدم در سیاستش میتواند به صورت زیگزال پیش بیاید، اما اینکه این قدر بیاصول باشد که آن روز با آن التماس مک فارلین رابه ایران بفرستد و امروز با این التماس به عراق بفرستند!! این به هیچ وجه قابل قبول نیست.
یک روز اسلحه به ایران بفروشند، یک روز به عراق بفروشند!! آن هم در ظرف یک سال.
تناقض دوم: آمریکاییها مدعی بودند که در سراسر دنیا با شکنجه و ایذاء بازداشتیها مخالفت میکنند و به عنوان حقوق بشر همیشه مردم را گول میزنند.
خوب! اینها سربازان و پاسداران ما را گرفتند، کشتی »ایران اجر« و قایقهای ما را گرفتند، شما نمونههای آن را دیدید و دنیا دید که آمریکاییها با این افراد مجروح چکار کردند.
شکنجهای که آمریکاییها به بچههای ما در داخل ناوهایشان و در پایگاهشان دادند، در هیچ زندان و شکنجهگاهی، حتی جاهایی مثل آفریقای جنوبی هم نمیدهند و آمریکاییها نشان دادند که دروغ میگویند.
اینها آدمی را که مجروح بود، (شش عدد تیر به بدنش زده بودند) کف کشتی انداخته بودند و او را لگدمال میکردند که حرف بزند!
سربازی که حاضر نبود حرف بزند، داخل دستشویی تیر به بازوی او زدند که حرف بزند! پودر صابون را به صورت مایع درآوردند و یک سطل به دهان یک پاسدار ما ریختند که او برای آنها حرف بزند! آنهایی که با کشتی »ایران اجر« برده بودند، چقدر آن انسانهای شریف را آزار دادند.
این برای یک کشوری که خودش را پرچمدار حقوق بشر میداند، خیلی نکبت است که آن هم یک مجروح را اینگونه شکنجه میدهد! اگر اینها اسیر هستند، شما قوانین اسراء را نقض کردهاید. اگر اینها گروگان هستند، شمإ؛
ظظ گروگانگیر هستید، اگر اینها زندانی شما بودند، با زندانیها چرا این طور رفتار کردید؟
اینها انسانهای آزادی بودند که شما از آبهای بینالمللی آنها را دزدیدید و بردید و آن جنایت را کردید. خوب! این تناقض در سیاست آمریکا چه جور قابل قبول است؟!
آمریکاییها مدعی بودند که ما با تروریسم و گروگان گیری مخالف هستیم، اما در دریا، گروگان گرفتند؛ در آبهای بینالمللی تروریسم راه انداختند، دزدی دریایی کردند، منتها جایی نداشتند و جرأت هم نمیکردند که اینها را به عنوان گروگان نگهدارند، مجبور بودند پس بدهند. اینکه پس دادند، خیال نکنید که آسان بود، میخواستند اینها را چه کنند؟ چون جوابش را هم میدیدند که بعد چه باید بشود!
قطعنامه شورای امنیت را خود اینها امضا کردند و بعد خودشان نقض نمودند. آنها مدعی صلح و آرامش هستند، ولی تشنجی در منطقه و در دنیا به وجود آوردهاند که دنیا را در مخاطره بحران اقتصادی قرار داده و منطقه را به روزی انداخته که الآن کشتیها پنج برابر، بیمه میدهند. این دلیل تشنج است!
پس آمریکاییها سیاست سردرگم دارند؛ یعنی اینها، بیاعتبار شدهاند؛ یعنی مورد تمسخر قرار گرفتهاند، و ضررهای مالی و انسانی که بعداً خواهند داد و بعد مشخص میشود.
اما از این طرف ما چه کردیم؟ ببینیم که ما تا حالا از موقع آمدن آمریکاییها چه ضرری کردهایم. البته ما در حال حاضر یک خساراتی دادهایم. حدود 12 نفر شهید در رابطه با تجاوزات آمریکایی داشتیم، یک کشتی از دست دادیم (البته یک کشتی باری قدیمی) و سه قایق از دست دادیم و دوسکوی نفتی را منهدم کردند که به نظر حقوقدانان جهانی اینها قابل وصول است و ما در هر دادگاهی اینها را مطرح کنیم، آمریکا را محکوم خواهد کرد و اینها را یک روزی با بهرهاش از آمریکاییها خواهیم گرفت.
منافعی که ما بردیم، این است:
اولاً ماهیت این جنگ تحمیلی کشف شد. ما سالهاست میگوییم که جنگ افروز آمریکاست و ما با آمریکا و انگلیس و فرانسه طرف هستیم و آنها همیشه میگفتند: ما بیطرف هستیم! حالا دیگرنمیتوانند بگویند که بی طرف هستیم و خودشان میگویند؛ یعنی این از حرفهایی است که دیگر رسماً در مجلس سنا و مجلس نمایندگان آمریکا و جاهای دیگر و روزنامهها گفتهاند و آمریکا دیگر نمیتواند ادعای بی طرفی کند. بنابراین در شورای امنیت هم وجود آمریکا خاصیتی نخواهد داشت.
دوم، روشن شد که جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ماهیت ضدامپریالیستی دارد. این را میخواستند زیر سؤال ببرند. مخصوصاً با مسایلی که در قضیه »مک فارلین« پیش آمده بود، اینها خیلی تلاش و شیطنت کردند که بگویند، ایرانیها بالاصاله ضد امپریالیست نیستند، ولی این قضیه آن راثابت کرد. این لشکرکشی که آمریکا به سر ما کرد، تا یک قرن دیگر فراموش نمیشود، حالا نتیجه هر چه باشد، برای دنیا معلوم شد که امروز ضد امپریالیستترین مرکز دنیا ایران است و بنابراین، نیروهای ضد امپریالیستی الآن ایران را پایگاه خودشان میدانند.
سوم، اوج روحیه انقلابی است: تا در مقابل عراق و امثال عراق بودیم، ملت ما خیلی نیاز نمیدیدند که زیاد مایه بگذارند. از آن روزی که آمریکاییها آمدند، آن چنان فشار از طرف مردم زیاد شده که: جنگ را توسعه دهید! تشدید کنید! حرکت را قوی کنید! نیروها را بسیج کنید! امکانات را به خدمت جنگ بگیرید! حالتی که امروز در ملت ما وجود دارد، شبیه حالتی است که ما بعد از فتح خرمشهر داشتیم و بنابراین ما فتح بزرگی کردهایم، در اینکه بتوانیم پشتوانه جنگ را قویتر کنیم.
چهارم، شناخت دشمنان و دوستان ما: در این جریان، تجربه خوبی به دست آوردیم و دوستان و دشمنان خودمان را شناختیم که بعداً اینها را رو خواهیم کرد.
پنجم، بیداری ملتهای منطقه: در کویت و عربستان، هیچ وقت ملتشان نمیدانستند که حکومتهایشان اینقدر نامرد هستند! حالا که اینها این جوری آمریکا را دعوت کردهاند و این جور امکانات را در اختیار آمریکا گذاشتهاند و این جور از خودشان ضعف ونکبت نشان داده و راه غلط را انتخاب کردهاند، برای این ملتها کشف شد.
امروز برای همه ملل منطقه روشن است که در منطقه سه نقطه یعنی کویت، عربستان و اسرائیل هست که آمریکا اینها را به عنوان یک ایالت از ایالتهای خودش میداند و حاضر است برای حفظ اینها لشکرکشی کند. ما در گذشته میخواستیم، با پشتوانه اینها با اسرائیل بجنگیم؟! ملتهای اسلامی میخواستند، با قدرت عربستان و کویت، فلسطین را آزاد کنند؟! خوب! این گول خوردن خیلی خطرناک بود، اینها در جلسات سمینارها و کنفرانسهایی که علیه اسرائیل تشکیل میشد، به صورت جاسوسهای شناخته نشده، حضور مییافتند و بسیار خطرناک بودند، ولی امروز کویت و عربستان دیگر نمیتوانند ادعا کنند که ضد اسرائیل هستند، آمریکا آبروی اینها را برد و اینها را خوب از کار انداخت. این از منافعی است که ما در دراز مدت کسب میکنیم.
ششم، انباشته شدن کینههای ضد امپریالیستی در دل ملت ما که این بهترین سرمایه استقلال ماست.
ما ممکن است که یک روزی به فکر میافتادیم که باز خوب است، با آمریکاییها باشیم. آنها اینجا بیایند و مسایل ما را حل کنند!
هفتم، نزدیک شدن نیروهای ضد امپریالیستی: الآن در صفوف نیروهایی که جداً با آمریکا و با سلطه استکبار غرب مخالف هستند، یک گامهای مؤثری برداشته شده که اینها با هم نزدیک شدهاند و نیروهای اینها اگر همکاری کنند، میتوانند در نجات دنیای سوم کارساز باشند.
هشتم، تجدید و تقویت روحیه اتکاء به خدا: ممکن بود، ما در مقابل این فتوحاتی که در مقابل عراق داریم و مشکلات ما را کم میکرد، از خداوند فاصله بگیریم! اما الآن با این حرکاتی که آمریکا کرد، ملت ما دوباره حالت عرفان انقلابی خودش را به دست آورده است.
بنده به عنوان یک مسؤول که در امور جنگ وارد هستم، آن قدر برایم روشن است که این ضربههایی که آمریکاییها در خلیجفارس میخورند، چنان به دست خداست و چنان با تیر غیب هدایت میشود، که آدم تعجب میکند! این تیرهای غیبی که به طرف آمریکاییها شلیک میشود، اگر آدم همراه موشک بود و میخواست موشک را درست به هدف بزند، بهتر از اینجایی که خورده نمیتوانست. در کویت تعداد زیادی کشتی بود، دو تا کشتی آمریکایی، به همانهایی که باید بخورد، خورد! موشکی که دیروز به »الاحمدی« خورد، آنجایی خورد که اگر یک کارشناسی در خود بندر بود و نقطهای را برای تخریب انتخاب میکرد و میخواست بمب بگذارد، همانجا را انتخاب میکرد!
نهم، سیاست منطقی جمهوری اسلامی در این مقطع روشن شد. ما حرفهای بسیار حسابی داشته و داریم و امروز در دنیا خیلی آدمها هستند، حتی در آمریکا، انگلستان و جاهای دیگر که منطق ما را منطق حسابی میدانند. ما به اینها میگفتیم که شما راههای زیادی دارید، به خلیجفارس نیایید! شما به عراق فشار بیاورید، چون شما به او قدرت دادید و همه چیز عراق در دست شما است. شما به او بگویید که نزند، ما هم نمیزنیم آن وقت خلیجفارس امن میشود. این منطق را قبول نکردند. خوب! گفتیم این را نمیکنید، میگویید که یک طرفه نمیشود که دست عراق را ببندیم و دست شماباز باشد! گفتیم: به کویت و عربستان بگویید، ادعای بی طرفی کنند و اعلان کنند که ما بی طرف هستیم و یک ناظری بگذارید که اینها بیطرف باشند و پول، اسلحه و تبلیغات ندهند. آن وقت اگر همه کشتیهای ما را هم زد، ما معترض اینها نمیشویم. در این حال منطقه باز میماند. خوب! این حرف، خیلی حسابی است، کویت نمیتواند در دنیا داد و بیداد کند و بگوید که من بی طرف هستم، چرا من را میزنند؟ تو دروغ میگویی که بی طرفی! اولاً ما که قبول نکردیم که کسی را زدهایم، ما اینها را تیرغیب میدانیم و شما هم هنوز نمیتوانید ثابت کنید که این موشکها از کجا میآید. عراق دارد، ما هم داریم! احتمال دارد عراقیها میزنند که فساد درست کنند، ما چه میدانیم؟ اما حالا شما فرض کنید که ما زدیم! شما چطور میتوانید ادعا کنید که بی طرف هستید؟
بعضیها این طور میگویند: آمریکا سکوی نفتی شما را زده، چرا تیرغیب شما باید به بندر الاحمدی بخورد؟ »گاو برای خرابی رفته، شما گوش گوساله را میبرید!«
اتفاقاً این مطلب جواب روشن دارد و آن این است که آمریکا در خلیجفارس سکوی نفتی با آرم خودش ندارد. اگر در تمام دنیا بگردیم، هیچ سکوی نفتی نیست که بیشتر از »الاحمدی« آمریکا در آن منافع داشته باشد و اگر قرار بود که در سراسر دنیا انتخاب میکردیم، حتی در سواحل آمریکا، یک سکوی مناسبی که ضرر به منافع آمریکا بزند، همین سکوی الاحمدی بود وخداوند که میشناخت، آنجا را زد!
پس این که شما میگویید آنها بی طرف هستند، دروغ است. من همین حالا میگویم، همان حرفی را که آمریکاییها به ما میزنند، ما به کویتیها میگوییم. آمریکاییها میآیند و کشتیهای ما را میزنند و میگویند: قضیه مختومه شد! ما هم به کویتیها میگوییم: تا اینجا مختومه شد!! اگر شدید بگویید که بی طرف هستید و دروغ هم نگویید، اگر دیدید هیچ اشکالی پیش نیامد، از همین جا شما را دعوت میکنیم که به ایران بیایید! ما با عراق جنگ داریم و با شما جنگ نداریم، شما باید بی طرف باشید، البته خیلی کار بدی کردید که آمریکاییها را به منطقه آوردید! شما اگر بی طرف شدید، آمریکاییها میروند. دعوت از آمریکاییها را پس بگیرید، و بگویید ما از این میهمانیها نمیخواهیم!
به هر حال ما سیاستمان منطقی است و حرفمان قابل قبول است. به شورای امنیت گفتیم (و از اول هم همین مطلب گفته شده بود) که اولین وظیفه شما در جنگ معرفی متجاوز است، شما متجاوز را اعلام کنید، اگر دیدید جنگ تمام نشد. خوب! اینها زیر بار این منطق حق نمیروند. فقط و فقط آنها این راه را میخواهند، میگویند که ما اسلحه، هواپیما، موشک و اطلاعات به عراق بدهیم، عراق هم در خلیجفارس نفت شما را بزند، شما مقابله به مثل نکنید! که نفت شما قطع شود، پول نداشته باشید، تا اینکه در جنگ کوتاه بیایید، تا حقتان را نتوانید بگیرید. این حرف عوامانه اینها است و اگر انسان بخواهد بدون تعارف حرف بزند، حرف اینها همین است. آمریکا به خلیجفارس آمده و به شدت گرفتار شده است.
الآن آمریکا در اثر سیاست ابلهانهاش آن چنان گرفتار شده و به بنبست رسیده که به تعبیر خودشان قابل ترحّم است! ما از اول گفتیم که اگر پرچم روی کشتی زدید، دیگر برداشتنش آسان نیست. پرچمها را زدید، گفتیم که اگر اولین گلوله را شلیک کردید، دیگر متوقف کردنش آسان نیست. تا حالا به اینجا رسیده! یعنی به انفجار بزرگترین بندر صدور نفت منطقه رسیده، باز هم حالا به آمریکا، انگلیس و فرانسه میگوییم و به خود این شیوخ مهماندار میگوییم که باز هم راه برگشت وجود دارد. خیلی خوب! حالا که تا اینجا رسیده، از حالا دست از شرارت و توطئه بکشید! یکی از همان طرق قبلی را انتخاب کنید، یا عراق نزند؛ یا اینها بی طرف باشند، یا زودتر بیایید و متجاوز را اعلان کنید که به ختم جنگ برسیم. اگر این سه راه را انتخاب نمیکنید، راه دیگر همین است: جمهوری اسلامی متکی به خدا است و از این تیرغیبها خیلی فراوان دارد!
آنهایی که تا به حال زده، تیرهای کوچک غیبی بوده که پرتاب شده و این شما هستید که باید راه درست را انتخاب کنید. ما واقعاً جنگ نمیخواهیم، ما واقعاً پیش قدم نمیشویم، نه در جنگ پیش قدم بودیم، نه در زدن شهرها پیش قدم بودیم، نه در به کار بردن مواد شیمیایی پیش قدم بودیم، نه در دریا پیش قدم بودیم و نه در هیچ کاری که تا به حال شده، ما پیش قدم نبودیم.
جمهوری اسلامی مدافع بوده، مقابله به مثل کرده و این سیاست مقابله به مثل را هم حق خودش میداند و تا خون در رگهایمان جریان داشته باشد، از این اصل اسلامی و تقاضای عدالت و تعقیب مجرم ومتجاوز دست برنخواهیم داشت!
خطبه عربی را برای حکام خلیجفارس تهیه کرده بودیم که اینها سر دو راهی هستند: یا راه اسلام را انتخاب کنند و با ملتها و ما باشند؛ یا در همین راه گمراهی که انتخاب کردهاند، در کنار اسرائیل و آمریکا باشند و تبعاتش را هم منتظر باشند.
چون خوف دارم که دوباره باران بگیرد زمین هم سرد است و مزاحم شماها میشوم، خطبه عربی را با اجازه برادران و خواهران عرب نمیخوانم، در خطبههای بعدی انشاءاللَّه جبران میکنیم.
از حضور برادران دانشکده افسری که مزیّن کردند مراسم ما را تشکر دارم و دعوت میکنیم برادران و خواهران را به تقوای الهی.
»أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.