خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

خلیج فارس نگین انگشتری ایران است.

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۵ تیر ۱۳۶۶

    خطبه اول:

 

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ الهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.

أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرّجیمِ

وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَی بجَانِبهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یئُوسًا[1]

عِبادَاللَّهُ اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه

 

 در خطبه اول، فصل استکبار و استضعاف را در بحث عدالت اجتماعی دنبال می‌کردیم که سه، چهار خطبه در اینجا گفته شد. در خطبه قبل گفتیم که یکی از ضررهای مهم اشرافی گری به‌طور طبیعی این است که انسان به استکبار کشیده می‌شود. این یک بحث اخلاقی، اجتماعی و سازنده‌ای است که با مایه‌های قرآنی باید روی ویژگی اشراف و ملأ و مترف تکیه کرد. چطور می‌شود انسان‌های منعم و اربابان امتیاز به این وادی بد و آلوده می‌افتند و جامعه را به مستکبر و مستضعف تقسیم می‌کنند؟

 در کتب اخلاق ما ریشه تکبر و کبر را عُجب می‌دانند. عُجب یکی از بحث‌هایی است که علمای اخلاق روی آن در کتب اخلاق خیلی کار کرده‌اند و مطالب خیلی خوبی هم دارند و اهمیت موضوع این‌قدر هست که بیش از یک خطبه را به خود اختصاص دهد. عُجب از گرفتاری‌های نعمت هست که نقطه مقابل آن‌هم یأس از گرفتاری‌های مصیبت‌ها و استضعاف است که هر دو برای انسان بد است. در قرآن به این بحث اساسی و روانی و یکی از مایه‌های نکبت انسان‌ها توجه زیادی شده و آیات زیادی دراین‌باره داریم. سعی می‌کنم مختصری از این آیات را در دو خطبه برای ملت عزیزمان باز کنم.

 از قرآن کاملاً این مسئله استفاده می‌شود و ما در تجسم عملی هم در میان مردم تجارب خیلی روشنی داریم که این یک واقعیت است. اگر انسان در فطرت خود باقی بماند و انسان فطری سالمی باشد، نه دچار استکبار و نه استضعاف می‌شود. این خواست قرآن، فطرت و آفرینش است، اما این‌جوری نیست. انسان‌ها در اثر شرایطی که در زندگی برای آن‌ها پیش می‌آید، (نه بدون استثنا، استثنا دارد و استثنای آن  همان انسان‌های شریف و ممتاز هستند) به‌طورمعمول این‌طوری است که وقتی با نعمت الهی زندگی‌شان و اصولاً اطرافشان کاملاً مزیّن می‌شود، یک حالت غلطی برایشان پیش می‌آید. این حالت غلط انسان را به استکبار می‌برد که گام اولش عُجب است.

 اگر انسان بتواند در مرحله اول خودش را نجات دهد و گرفتار عُجب نشود، از استکبار و تکبر هم نجات پیدا می‌کند، ولی اگر عُجب بر انسان پیروز شد و انسان را مبتلا کرد، به تکبر و استکبار کشیده می‌شود که آنجا دیگر بدترین حالت است. گفتم که از قرآن این‌طور استفاده می‌شود که حالت اتکا به خود و خودبزرگ‌بینی و تحلیل غلط ازآنچه در اختیارشان هست، در ارباب نعم پیدا می‌شود. حالا این نعمت ممکن است ریاست، سمت‌های مهم سیاسی و اجتماعی، ثروت، امکانات مادی، سواد و علم و حتی ممکن است عبادت و زهد باشد، یعنی آدم از یک نقطه‌ای می‌خورد که فکر می‌کند آنجا دارد پیروز می‌شود؛ چیزهایی که نعمت و نردبان ترقی انسان است. در برخوردی که ما با این نعمت‌ها می‌کنیم، اگر صحیح برخورد نکنیم، دچار عُجب می‌شویم.

 عُجب از ریشه عجب است. عُجب این است که وقتی انسان به خودش یا به نعمتی که دستش هست نگاه می‌کند، خالق و صاحب این نعمت را فراموش کند و خیال کند که این نعمت مربوط به خودش هست و ارزیابی او از خودش این باشد که من آن‌چنان موجودی هستم که باید این را داشته باشم و استحقاق این را دارم. این مسئله‌ای است که در قرآن بدان اشاره شده است.

 در کتب اخلاقی دو تعریف جداگانه برای عُجب کرده‌اند، ولی هر دو تعریف مکمل یکدیگر است؛ یک تعریف بخشی از عُجب و تعریف دیگر بخش دوم عُجب است که مجموعه آن عُجب را تشکیل می‌دهد. این دو تعریف عُجب را من از کتاب «جامع‌السعادات[2]» مرحوم نراقی نقل می‌کنم. بعضی‌ها عُجب را این‌طور معنی کرده‌اند: عُجب این است که انسان به خاطر کمالاتی که دارد، خودش را بزرگ و مهم ببیند. آدم می‌بیند خودش با سواد، شجاع، با هوش، خطیب، نویسنده و هنرمند خوبی است و به این خاطر خودش را بزرگ می‌ببیند. بعضی‌ها این را صرفاً روی نعمت‌ها برده‌اند و می‌گویند: عُجب این است که انسان نعمت خود را مهم ببیند (نعمت می‌تواند مال، فرزند، زیبایی و امکانات مختلف باشد)، به این نعمت‌ها تکیه کند و فراموش کند که این نعمت‌ها مربوط به یک منعم و دارای حساب و کتابی است؛ یعنی یک بار انسان از درون خودش را بزرگ ببیند و یک بار نعمتهایی را که دارد، بزرگ ببیند و توجه نکند که این نعمت‌ها مربوط به او نیست و عارضی است و می‌تواند از دست او برود. قسمت اول ریشه عُجب و قسمت دوم نمونه‌های عُجب است و هر دوی آن عُجب می‌شود.

 اگر چنین حالتی در انسان به وجود بیاید، خطر دارد. طبقه اشراف، پولدارها، صاحبان منصب، علما و خیلی از افراد دیگر مبتلا به این خطر می‌شوند (تا اینجا به خود آدم مربوط است و خود آدم خودش را بزرگ می‌بیند). اگر انسان خودش را با دیگران مقایسه کرد و خود را از دیگران بالاتر دید، اینجا تکبر هم می‌شود. مثلاً یک موقع دو نفر آدم پولدارند، هر دوی آن‌ها عُجب دارند و نسبت به یکدیگر تکبری ندارد؛ یا اینکه دو نفر آدم ملأ، هر دو عُجب دارند و نسبت به هم تکبری ندارند، ولی گاهی هست که انسان خودش را از دیگران بالاتر می‌بیند و توقعات زیادی پیدا می‌کند که این حالت انسان را به استکبار می‌کشاند.

 کسانی که از خود راضی هستند و خود بزرگ‌بینی دارند و ارتباطشان را با خدا قطع کرده‌اند، در چه حالتی هستند؟ عُجب آفات زیادی دارد که به چند مورد اشاره می‌کنیم: یکی از آفات عُجب این است که انسان را متکبر و نسبت به افراد جامعه پرتوقع می‌کند. حالا همین جا یک نکته دیگری هست. اگر انسان فکر کند این نعمتی را که دارد، حق اوست، (مثلاً سمتی که دارد، بگوید این حق من است و شخصیت من طوری است که این ریاست را داشته باشم! یا می‌بیند خداوند این نعمات، باغ، خانه، پول و اعتبار را در زندگی به او داده،  بگوید این حق من است، استحقاق اینها را داشتم، خودم کار کردم و لیاقتِ داشتن این امکانات را دارم) در بحث اخلاقیون این حالت که انسان خودش را ذیحق و نعمت را ناشی از خود بداند و اینکه باید خداوند چنین نعمتی را به او می‌داد، (خیلی‌ها این‌طوری فکر می‌کنند) ادلال نامیده می‌شود که بدترین درجه روحی عُجب است.

 حالا می‌توانید به این آیه‌ای که در ابتدای خطبه تلاوت کردم، خوب توجه کنید. خداوند در آیه‌ای که در ابتدای خطبه تلاوت کردم، می‌فرماید: یک نوع آدمها هستند که ما وقتی به آن‌ها نعمت می‌دهیم، توجهشان از منعم سلب می‌شود و به خودشان توجه می‌کنند و از فطرت خود دور و خودگرا می‌شوند. آدمی که اینجا با نعمت دچار عُجب می‌شود، اگر دچار نکبت و بدبختی شود، آدم مأیوسی شده و به یک انسان مستضعفی تبدیل می‌شود که نمی‌تواند راه کمال خود را طی کند.

 البته این راه منحصر به فرد نیست. انسان‌هایی هم هستند که نعمت خدا را دارند و منعم و خدا را می‌شناسند و دچار عُجب هم نمی‌شوند و از نعمت در راه صحیح استفاده می‌کنند. انسان‌هایی هم هستند که اگر مصیبتی به آن‌ها برسد، به جای اینکه مأیوس شوند، به دنبال خداوند می‌روند. در آیات زیادی از قرآن آمده است که وقتی انسان‌های فطری دچار مصیبت شوند، توجه به خدا می‌کنند و به خداوند برمی‌گردند و دعا می‌کنند. همین آیه‌ای که از سوره «اسرا» خواندم، در سوره فصلت هم با ذیل دیگری آمده است.

 این حالات در انسان وجود دارد. می‌بینیم معمولاً وقتی قرآن فساد ناشی از نعمات و مصیبتها را از لحاظ روانی توضیح می‌دهد، همه را در این محور بحث می‌آورد. در داستان قارون که قرآن به عنوان سمبل سرمایه‌داران منحرف دنبا نقل می‌کند، می‌گوید: وقتی نصیحتش کردند که توجه کن، گفت: من امکانات را به خاطر شخصیت و علم و فن و اطلاعی که داشتم پیدا کردم. این همان ادلالی است که توضیح دادم.

 در سوره کهف، قرآن داستان یک نفری را نقل می‌کند که خداوند به او باغ، مزرعه، آب، انهار جاری و نخل و امثال اینها داده بود، اما او مغرورانه برخورد می‌کرد. وقتی یک نفر او رانصیحت می‌کند، باز او همین حرف را می‌زند. وقتی نصیحتش می‌کند که به خاطر این همه نعمتی که داری به خدا توجه کن، او همین حرف را می‌زند و می‌گوید که خداوند مرا لایق دانسته که این نعمات را به من داده است. در مجموع این حالت عُجب، یا به کفر و یا به کفران منتهی می‌شود.

 اگر انسان به‌طور کلی نعمت را فراموش کند، کافر می‌شود (مثل قارون) که ادلال یک مرحله‌ای در مسیر کفر است، ولی اگر خدا را به آن صورت فراموش نکند و رابطه‌اش، رابطه انکار نباشد، اما به مقتضای عُجب از این نعمت‌ها استفاده درستی نکند، کفران نعمت می‌شود؛ یعنی خدا را قبول دارد و می‌پذیرد که منشأ این نعمت از خداست، از نعمت بد استفاده می‌کند و به خاطر اینکه خودش را لایق می‌داند که از این نعمت‌ها بیشتر استفاده کند، دچار کفران می‌شود و هر دوی آن‌ها خطرناک است.

 بدترین آفت عُجب این است که انسان به تکبر می‌رسد. آفت دیگر این است که وقتی انسان دچار عُجب شد، توبه نمی‌کند؛ یعنی هیچ گاه عمل زشتش را اصلاح نمی‌کند. آفت دیگرش این است که انسان تکامل پیدا نمی‌کند؛ یعنی آدم اگر خودش را قبول داشته باشد؛ مثلاً خودش را بهترین نویسنده بداند، او نمی‌تواند قلمش را بهتر کند. خودش را که بهترین دانشمند بداند، دیگر نمی‌تواند درس بخواند. وقتی خودش را بهترین گوینده بداند، دیگر عیوبش را برطرف نمی‌کند. اگر انسان دچار عُجب شد، دیگر صفات خویش را نمی‌تواند تکامل دهد، ولی اگر انسان به نواقصش توجه کند و گرفتار خودبزرگ‌بینی نشود، درِ کمال را برروی خودش نمی‌بندد.

 البته این مسایلی که می‌گویم، به استناد آیات قرآن است، دو سه آیه و روایت در مورد عُجب می‌گویم. در عُجب اگر انسان به جایی برسد که حتی اعمال بد خودش را هم خوب ببیند، بدترین نوع عُجب است؛ یعنی آدم‌ها بعضی‌هایشان به جایی می‌رسند که همه کارهایشان را خوب می‌دانند و به‌طورکلی انتقادناپذیر می‌شوند و زورگویی می‌کنند. خیال می‌کند نمایانگر قدرت انسانی است! دروغ می‌گوید، خیال می‌کند این یک نوع زیرکی است! ستم می‌کند و آن را یک طور دیگر تفسیر می‌کند. کارهای تفرقه‌انگیز می‌کند، خیال می‌کند یک کار خوبی انجام می‌دهد. آدم گرفتار عُجب در کارهای بدش، همیشه از کار خودش تفسیر خوب دارد و خیال می‌کند اینها کارهای درستی است و در نفس خودش شرمنده نیست که کار بد کرده و این بدترین حال برای انسان است. در تعبیر قرآن، بدترین حالت عُجب این است که انسان کارهای بد خود را خوب و کارهای خوب خود را خوبتر جلوه دهد. تعبیری از یکی از ائمه معصومین است که می‌فرماید: دو نفر با هم که یکی عابد و دیگری فاسق بود، وارد مسجد شدند. بعد از ساعتی هر دو از مسجد بیرون آمدند. فرد عابد به یک فاسق و فرد فاسق به یک شخص عابد مبدّل شده بود. سؤال شد این عمل چگونه باشد؟ فرمودند: زمانی که شخص عابد وارد مسجد شد، به جهت عبادات خود مغرور شد و خیال کرد که با این عبادت خود، منّت بر سر دستگاه ربوبی می‌گذارد! عبادت خودش را بزرگ دانست. وقتی که فرد فاسق وارد مسجد شد، خود را در درگاه خداوند مقصر، سرشکسته، دل شکسته و غمناک و شرمنده دانست و با احساس اینکه نزد خداوند بدبخت و دل شکسته است، از مسجد بیرون آمد و به یک انسان ناجی مبدل شد و فرد قبلی بدبخت شد و این واقعیتی است و در زندگی مردم چنین مسایلی فراوان است.

 بعضی‌ها هستند که وقتی از مسجد بیرون می‌آیند، کاملاً مواظبت می‌کنند که یک وقتی ممکن است به واسطه چند ساعت عبادت برای آن‌ها وحی نازل شود! عده‌ای نیز هستند که روز و شب احیاء نگه داشته و خیال می‌کنند به واسطه این اعمال مرتبه‌ای نزد خداوند به دست آورده‌اند و برای عبادت خود ارزش قائل می‌شوند. این اعمال ضد عبادت است. عبادت باید خضوع بیاورد و انسان رانزد خداوند ذلیل‌تر کند. ما باید احساس کنیم که هر چه عبادت کنیم، وظیفه خودمان را نمی‌توانیم انجام دهیم. اگر دهها ساعت گریه و عبادت کردیم و دعا و قرآن خواندیم، باید احساس کنیم که از پیش خداوند خیلی دور هستیم. باید عظمت خداوند آن قدر جلوه کند که خودمان را نزد بارگاه ربوبی ضعیف بدانیم، نه اینکه احساس رضایت کنیم. احساس عُجب برای انسان خطرناک است.

 یک روایتی خواندم که در آن آمده بود: روزی شیطان به صورت یک ظاهرالصلاح نزد حضرت موسی (ع) ظاهر شده بود. آن حضرت از شیطان سؤال می‌کند: زمینه نفوذ شیطان در انسان‌ها چیست؟ شیطان در جواب می‌گوید: وقتی است که انسان دچار عُجب شود و اعمال خود را مهم قلمداد کند؛ یعنی آدم مقدسی که عبادت خودش را نزد دستگاه ربوبیت مهم جلوه دهد و گناهانی که می‌کند، حقیر پندارد، بدترین حالتی است که می‌تواند به انسان دست دهد. شیطان می‌گوید: دام من همین است!

 عبادت روح دارد؛ صرفاً اینکه در مسجد بنشینیم و دعا بخوانیم و گریه کنیم، عبادت نیست. روح عبادت این است که انسان در نفْس خود، خود را نزد خداوند ضعیف و هستی را به خداوند متکی بداند. اگر یک چنین حالتی را انسان در هر جا داشته باشد، انسان مفیدی است. اگر قدرتمند باشد، از قدرت خود سوءاستفاده نمی‌کند. اگر یک مالدار باشد، از مال خود سوء استفاده نمی‌کند. اگر یک عالم باشد، علمش را در راه خدا مصرف می‌کند. اگر یک فن بلد باشد، آن را در راه خداوند به کار می‌برد.

 ولی اگر عبادت این حالت را به انسان ندهد، این عبادت کاملاً ضد عبادت است. تعبیری از امام جعفر صادق (ع) وجود دارد که می‌فرماید: انسانی که گرفتار ادلال - که یک مرحله بالاتر از عُجب است - گردد،  هیچ یک از اعمالش نزد خداوند نمی‌رسد. کسی که خیال کند اعمالش برای خود آدمی است و حقش بوده که این نعمت‌ها را داشته باشد، به چنین روز سختی گرفتار می‌شود.

 انسانی که در محاصره نعمتهای خداوند است و از مبدأ نعمت اعراض و به خود توجه می‌کند و دچار منیّت، خودبینی، خودبزرگ‌بینی و از خودراضی‌گری می‌شود، این حالت بسیار بسیار بدی در زندگی است و شر بزرگ چنین حالتی این است که آدمی به سمت تکبر بر دیگران و غصب کردن حقوق دیگران کشیده می‌شود.

 بی‌تقوایی نیز از همین جا در می‌آید؛ یعنی آدمی که خودش را این گونه ببیند، دلیل ندارد که در مقابل خداوند خائف باشد و در نتیجه بی‌تقوا می‌شود. تقوا شدیداً ضد عُجب است و عُجب شدیداً ضد تقواست و انسان‌های متقی نمی‌توانند خودبین باشند و انسان‌های خودبین نمی‌توانند متقی باشند و اگر یک حالات نمودار تقوا در آدمهای دارای عُجب پیدا شود، سطحی است و سریعاً از بین می‌رود و اگر تقوایی در آدمهای بدون عُجب ایجاد شود، عمق دارد.

اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اِنَّا اَعْطَیناکَ الْکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ.

    خطبه دوم:

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلیَ الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی المهْدی (عج).

 

 از مناسبت‌های هفته گذشته شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع) بود که صاحب مکتب و ریشه این انقلاب ما هستند و شهادت سردار رشید اسلام، شهید دکتر چمران و سالگرد فاجعه جانگداز هفتم تیر و به شهادت رسیدن شهید مظلوم آیت‌اللّه دکتر بهشتی و هفتادو دو تن از یاران انقلاب توسط منافقین در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی که در هفته آتی است.

 شهدای هفتم تیر از شهدایی هستند که باید یاد آن‌ها همواره در انقلاب زنده و گرامی داشته شود. ممکن است به ذهن بعضی کسان این گونه بیاید ما که فعلاً این همه شهید داریم، چرا لازم است که از یک عده معدودی این‌قدر تجلیل کنیم؟ البته بنده هم قبول دارم و نمی‌خواهم ادعا کنم که شهدای دیگر، بخصوص شهدای گمنام، مقامشان نزد خداوند کمتر از شهدای هفتم تیر و یا شهدای محراب است؛ بلکه شاید مقامشان بالاتر است؛ چون شهدای جنگ، شهادت را انتخاب می‌کنند.

 اینکه بنده در محل کار خود نشسته‌ام و حادثه‌ای پیش آید و کشته شوم، یا در مسیر خود مورد ترور قرار بگیرم، یا مشغول کار خیری باشم و در حین انجام کار خیر کشته شوم و یا اینکه از اول این راه را انتخاب کنم و از خانه و کاشانه و زن و فرزند و پدر و مادر وداع کنم و به جبهه نبرد و به جبهه‌هایی که آدم خودش را برای شهادت آماده می‌کند، بروم خیلی تفاوت دارد. تحقیقاً این شهدایی که شهید می‌شوند، عنداللّه مقامشان خیلی بالاتر و والاتر است و شاید اینها وقتی که ما وارد قیامت می‌شویم و خفایای آن جهان برای ما روشن می‌شود، ببینیم که آن شهدا مقامشان از بسیاری از علمای شهید و دیگران بالاتر است.

 حوادثی که در زندگی مردم اتفاق می‌افتد و تأثیر زیادی در جامعه دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است. از آن جمله حوادث سرنوشت‌ساز، فاجعه هفتم تیر است و می‌دانید که این حادثه خیلی حساب شده اتفاق افتاد. زمانی که جریانات چپ و راست و استکبار و ارتجاع از شلوغیهای اوایل انقلاب اسلامی مأیوس شدند و دیدند که نظام اسلامی براساس اسلام تثبیت شد و قانون اساسی اسلامی و مجلس اسلامی به وجود آمد و دولت اسلامی تشکل پیدا کرد و نهادهای انقلاب در آنجاهایی که کمبود احساس می‌شد، جوشیدند و خلأها را پرکردند و تمامی ارکان کشور در مسیر اسلام قرار گرفت و آن‌همه توطئه شکست خورد، به فکر افتادند که نظام را از درون با امکانات و نفوذی که در نظام داشتند، منفجر کنند.

 شما می‌دانید که قضیه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بعد از آن بود که جنگ را شروع کردند و جنگ به نفع جنگ‌افروز نشد و تهاجمات ما علیه عراقیها آغاز شد و می‌دانید بعد از آنی بود که لیبرالها در مجلس با همه شیطنتی که کردند، دیدند که در اقلیت ضعیف هستند و کاری نمی‌توانند بکنند و پس از آن بود که رهبر لیبرالها از ریاست جمهوری خلع و از نیابت فرماندهی کل قوا عزل شد. دشمنان محاسباتی می‌کردند مبنی بر اینکه با کنار رفتن مجلس، دولت، قوه قضایی و حزب جمهوری اسلامی که در آن روزها مرکز سیاست‌گذاری امور بود، هرج ومرج در کشور به وجود می‌آید.

 در جلسه‌ای که در حزب تشکیل شده بود و توسط عوامل خودفروخته منفجر گردید، اگر عنایت خداوند نبود و بعضی از تصادفها موجب عدم حضور کسانی نمی‌شد، شاید دشمنان به اهداف خود می‌رسیدند. البته ممکن بود که مثلاً دولت و مجلس را ساقط کنند و قوه قضایی را از رسمیت بیندازند، ولی می‌دانیم که امام و مردم نمی‌گذاشتند که آن‌ها پیروز شوند و فقط آن‌ها به اهداف اولیه خود که همه ارگانها را از رسمیت بیندازند، می‌رسیدند.

 در جلسات حزب تقریباً نصف نمایندگان مجلس و اکثریت وزرا و اعضای قوه قضاییه و رهبران حزب جمهوری اسلامی شرکت می‌کردند و آن‌ها (منافقین) می‌گفتند که این مجموعه باید به کلی نابود شود و همان طور که می‌خواستند، مقدمات کار ردیف شد. ولی اراده خداوند این بود که مجلس از اکثریت نیفتد. بعد از آن فاجعه، اولین جلسه مجلس که تشکیل شد، بعضی از دوستانمان مجروح شده بودند و از بیمارستان به مجلس آمدند که من آن منظره را هرگز فراموش نخواهم کرد.

 در آن روز کسی انتظار نداشت که ما بتوانیم رسمیت مجلس را اعلام کنیم. وقتی که من زنگ رسمیت مجلس را زدم و آن صدا به دل و گوش مردم رسید، عده‌ای مراجعه کرده و می‌گفتند که ما در طول عمرمان صدایی به آن دلنوازی و روح‌بخشی نشنیده بودیم و نوعاً فکر می‌کردند که با رخ دادن آن حادثه، مجلس رسمیت خود را از دست داده است.

 دولت تعدادی از وزرای مهم و قوه قضایی، رأس و روح خود و حزب جمهوری اسلامی، ارکان قوی خود را از دست داد، ولی نتیجه - بحمداللّه - معکوس بود و آن مایه اصلی باقی بود. اولاً شخص امام مانده بودند که آن‌ها این عظمت رهبریت را در آن موقع حساب نمی‌کردند و اگر همه ما نبودیم و فقط شخص امام بود، این ملت را دوباره به همان راهی که می‌بایستی می‌رفتند، می‌رساند و رساندند.

 مهم‌تر از این مسئله، مسئله مردم بود که باز ارزیابی درستی از مردم نشده بود. تا آن لحظه، ما خودمآن‌هم انصافاً ارزیابیهایمان به آن حد نبود. وقتی که مردم در تشییع جنازه این جمع شهید شرکت کردند و آن احساسات بی‌سابقه تاریخی را تهران به نمایش گذاشت و از مقابل مجلس شورای اسلامی تا بهشت زهرا این خیابانها مملو از جمعیت عزادار و اشک ریز بود که زمینها را خیس کرده بودند و فریادشان گوش فلک را کر کرده بود، نمایشی از حضور مردم در صحنه، در سایه یک چنین فاجعه‌ای مقدور بود.

 مردم با همه وجودشان احساس خطر کردند و وحشی‌گری دشمنان انقلاب را با وجودشان لمس کردند و مظلومیت مسؤولان انقلاب را احساس کردند و به میدان آمدند و پشت استکبار، ارتجاع،  ضد انقلاب و لیبرالها را شکستند و دیدیم بعد از آن دیگر اینها فرار کردند و رفتند. این حادثه یک برنامه‌ای برای منفجر کردن کل نظام بود و این هفتاد و چند شهید که من به‌طور مشخص، نمی‌گویم بهتر از این افرادی هستند که در جنگ شهید می‌شوند؛ بلکه با مبانی‌ای که دستم هست، می‌گویم از خیلی از شهدایی که الان ما در جنگ می‌دهیم، پیش خداوند ممکن است مقامشان بالاتر باشد.

  ولی این مجموعه شهدا، خونشان در تحکیم نظام خیلی مؤثر بود و این حادثه را ما باید همیشه حفظ کنیم. آقایان در جلسات شرکت کنند. مجلس شورای اسلامی 27 شهید را در یک لحظه داد و ما همیشه برای آن‌ها عزاداریم و مراسم خواهیم داشت. شورای عالی قضایی، روحانیت مبارز، دولت و مردم مراسم دارند و بقیه خانواده‌های شهدا هم این را از خودشان بدانند. اصلاً همه شهدا در یک مسیر هستند. آن‌ها احساس جدایی نمی‌کنند، آن شهدا ارواحشآن‌همه پیش خدا مثل روح واحد است و بنابراین مسئله شخص و صنف و این حرفها نیست؛ مسئله عظمت اینهاست.

 البته افرادی هم در اینها بودند که خیلی اهمیت داشتند؛ مثل شهید بهشتی که انصافاً همان تعبیر امام می‌تواند شخصیت ایشان را بروز بدهد که «یک امت بود»؛ و شهید محمد منتظری که از بچگی جوهر انقلاب و ایثار بود. ما اسم همه آن‌ها را باید همین طور ببریم، اما خطبه طول می‌کشد. حزب جمهوری اسلامی آن روز یک هدف عمده برای استکبار بود، برای اینکه آن روز نقش عظیمی ایفا می‌کرد و بعداً که دیگر نیاز به ادامه کار آن پیدا نشد، این حزب تعطیل شد تا مثل بقیه مردم در صفوف مردم خدمت کنند و اسم حزب نداشته باشند و ما نباید آن ارزشی را که آن موقع حزب آفرید، فراموش کنیم.

 این ارزش تاریخی را ما همیشه باید برای این تشکیلات اسلامی در صفحه تاریخ نگهداریم و روزنامه‌ها و رادیوها ابا نکنند از اینکه بگویند انفجار دفتر حزب جمهوری‌اسلامی، چون حزب دیگر نیست. بالاخره این یک قطعه تاریخی است که این قطعه برای ما ارزشمند است و آن روز شما می‌دانید که مسئله، مسئله حزب و غیر حزب نبود، همه ماها در حزب بودیم و خدمت می‌کردیم، امام حزب را تأیید می‌کردند، آیت اللّه منتظری تأیید می‌کردند، پول می‌دادند و کمک می‌کردند؛ برای اینکه دشمنان به این حزب متوجه بودند. بعداً دیگر ممکن بود تبدیل به اختلاف و نفاق شود یا بی‌نتیجه باشد، دیگر ضرورتی نداشت که ادامه پیدا کند، ارزش آن روز را شما باید حفظ کنید.

 اما مسئله جنگ که مهمترین مسئله ماست. من به‌طور فشرده مسئله جنگ و وضعی را که ما امروز داریم، برای ملتمان عرض می‌کنم: هر چه که در جنگ پیش می‌رویم، علایم پیروزی جمهوری اسلامی و اسلام، روشن‌تر خودشان را نشان می‌دهند و علایم ضعف و زوال بعث کافر عفلقی عراق روشن‌تر می‌شود و ماهیت این جنگ و عوامل جنگ‌افروز و ریشه‌های این جنگ مجبور می‌شوند خودشان را نشان بدهند. خیلی چیزهایی که مخفی بوده، الان عینی شده است.

 ما همیشه می‌گفتیم، اما اگر ملتمان ‌هم قبول کرد، ناظران بی‌اطلاع دنیا قبول نمی‌کردند. ما این جنگ را، جنگ صدام علیه ایران نمی‌دانستیم، صدام و حزب بعث عراق کوچک‌تر از این بود که بتواند علیه یک ملتی که آن جوری انقلاب کرده بود و ملتی که با این عظمت، همیشه نشان داده که مقاوم است، وارد جنگ شود. همه هم حیرت می‌کنند. آن دیگرآن‌هم که بحث می‌کنند، می‌گویند: چطور است یک کشور سیزده، چهارده میلیونی جرأت کرد با یک کشور چهل، پنجاه میلیونی وارد جنگ شود؟!

 حرف این است که واقعاً این صدام نبود، حزب بعث عراق در حد یک عروسکی بود که از پشت پرده آن، بالا پیداست و آنچه استاد ازل می‌گوید، آن می‌گوید و طوطی‌وار هم حرف می‌زند و هم حرکت می‌کند. آن جنگ‌افروزان واقعی سعی می‌کنند چهره‌هایشان رو نشود و همیشه از همان روزهای اول که دیدند عراق به هدفش که سرنگونی نظام یا تجزیه ایران باشد نمی‌رسد، شروع به سر دادن شعار صلح کردند و به خود عراق هم گفتند تو هم شعار صلح بده! نه جنگ را عراق به تنهایی شروع می‌کرد و نه شعار صلح را عراق به تنهایی می‌داد، آن‌ها هستند. آن‌هم شعار است و اینها صلح واقعی هم نمی‌خواهند. آن‌ها آتش زیر خاکستر می‌خواهند و آنچه می‌خواهند نشود، این است که اسلام پیروز شود.

 همه حرفها را اگر در یک کلمه خلاصه کنیم، این جنگ شروع شد برای اینکه انقلاب اسلامی سرنگون  یا در مرزهای ایران محبوس و ضعیف شود و دیگر بقیه مسائل چیزهایی است که از این دو سه کلمه در می‌آید. هر چیزی که شما در بیاورید، به اینجا برمی‌گردید. اگر هزار سال این جنگ طول بکشد و آن‌ها فکر کنند که اسلام پیروز نمی‌شود، هیچ حرفی ندارند که این جنگ ادامه داشته باشد. ولی چون می‌ترسند و می‌بینند ما قدم به قدم داریم به طرف پیروزی می‌رویم و عراق قدم به قدم دارد به طرف شکست می‌رود و هر سال که می‌گذرد، وقتی کارنامه سال را نگاه می‌کنند، می‌بینند که این جنگ به قیمت نابودی بخشی از امکانات عراق و از دست رفتن بخشی از سرزمین عراق و جلوآمدن نیروهای ما در بخشی از اراضی حساس تمام شده است، شعار صلح می‌دهند.

 بالاخره این وضع به یک جایی می‌رسد. محاسبه آن‌ها این است که این جنگ در ادامه به پیروزی اسلام می‌رسد، لذا با همه امکاناتشان برای مقابله با ما مجهز شدند و آنهایی که پشت پرده بودند، جلو آمدند و این هم خوب است. برادران و خواهران و دوستان ما در همه دنیا این را منفی نبینند. اگر ما سال گذشته پیروز می‌شدیم، ممکن بود مسئله را تمام کنند که ایران بر عراق پیروز شد؛ یک کشور 50 میلیونی بر یک کشور 13، 14 میلیونی! ولی اگر امسال ما پیروز شویم، همه می‌دانند که ما بر آمریکا پیروز شدیم.

 این عملیات مهمی که در این چند روز انجام شد، بسیار در شکستن روحیه دشمنان ما مؤثر بوده است (هم استکبار، هم ارتجاع، هم صهیونیسم و هم خود عراقیها که عامل آن‌ها هستند) از عملیات فتح 6 شروع شد که ضربه بسیار مؤثری در نقطه حساسی در شمال عراق به عراقیها وارد کرد و آن‌ها را از ارتفاعات مهمی که ممکن بود مانعی برای کارهای آینده نیروهای مردمی عراق باشد، بیرون ریخت و بعد عملیات نصر 3 بود که نیروی زمینی ارتش یک عملیات انهدامی انجام داد و یک ضربه برق‌آسا زد و سرجایش برگشت. بعد هم عملیات نصر 4  که دست به آن نقطه‌ای زد که عراق کاملاً هشیار بود و با امکانات زیادی از آنجا دفاع می‌کرد؛ چون عراقیها می‌دانند دارند چه ضربه‌ای در آنجا می‌خورند و بعد هم عملیات نصر 5 بود که حالا اهمیتش را در روزهای آینده، وقتی که موقعیت جغرافیایی منطقه رابرای شما گفتند، متوجه خواهید شد.

 هم از لحاظ شرایط زمانی بسیار مهم و شکننده بود و هم از لحاظ نقطه‌ای که انتخاب شد و مسؤولیت سه تا از این عملیات را سپاه پاسداران به عهده داشت (فتح 6، نصر 4 و نصر 5 که هوا نیروز و پدافند ارتش هم به آن‌ها کمک می‌کرد) و یکی از آن‌ها را (نصر 3)، نیروی زمینی ارتش به عهده داشت.

 چیزهایی آشکار شد و جالب است و باید در اینجا تذکر بدهیم: عراقی‌ها تا چند روز بعد از شکستشان اصلاً قبول نمی‌کردند که عملیاتی انجام شده است! این حرف خیلی مهم است! ما این سابقه را در جاهای دیگر از جمله در فاو هم داشتیم. ما چند روز بود فاو را گرفته بودیم، ولی هم آمریکاییها از طریق ماهواره‌ها و هم عراقیها می‌گفتند که فاو دست عراقیهاست. ولی جنگ را منکر نمی‌شدند و می‌گفتند: درگیری هست، اما ایران پیش نیامده است؛ اما اینجا اصلاً می‌گویند جنگ نیست! شما این را چه جور تحلیل می‌کنید؟!

 چطور حکومت عراق در میان ملتش جرأت می‌کند دروغ به این بزرگی را بگوید؟! وقتی که کامیونها و قطارها دارند جنازه می‌آورند و بیمارستانها پر از مجروح شده و فیلم اسرای عراقی  و شهر تصرف شده را داریم نمایش می‌دهیم، این چطوری است که عراق ادعا می‌کند نه اصلاً جنگی در آنجا نیست؟! ملت عراق چقدر از واقعیات دور هستند!

 شما بین خودتان و مردم عراق در این قضیه یک مقایسه‌ای بکنید، ببینید واقعاً کوچکترین حادثه‌ای که در جبهه اتفاق می‌افتد، مردم ما می‌فهمند. شما هم می‌گویید، اما چطور است که عراق یک شهرش را از دست می‌دهد، 20 روستایش را از دست می‌دهد، صد کیلومتر مربع در حساس‌ترین نقاط مرزی از دست می‌دهد، 700 اسیر می‌دهد، 5 هواپیمایش سرنگون می‌شود، ده‌ها تانکش منهدم یا به غنیمت گرفته می‌شود، این همه افسر و درجه‌دار از او کشته می‌شوند، عراق باز در رادیو تلویزیونش می‌گوید حادثه‌ای اتفاق نیافتاده است!!

 در دو سه روز اول می‌گفت اصلاً درگیری نیست، ایرانی‌ها بی خود می‌گویند، تلفاتشان را می‌خواهند بپوشانند و حالا که می‌گوید، می‌گوید نیروهای ما آنجا مقاوم هستند و جلوی ایرانیها را گرفته‌اند! این چه وضعی و این چه حکومتی است؟! این چه رابطه‌ای بین حکومت و مردم است؟!

 مردمش در جنگ هستند و با جنگ رابطه دارند، چطور می‌شود این حرف را یک نظامی جرأت کند بگوید. حالا از عراق هم بالاتر کشورهای بزرگی مثل آمریکا، انگلیس، فرانسه و دیگران که دلشان می‌خواهد خبرگزاریهایشان در دنیا معتبر باشد، می‌گویند: ایران ادعا می‌کند که پیشرفتهایی داشته، ولی منابع مستقل هنوز تأیید نکرده‌اند! آن وقت اینها مدعی هستند که ماهواره‌هایشان دارد روزی چند بار از اینجا پرواز می‌کند، جاسوس‌هایشان هستند، منافقین و سلطنت طلبها را دارند.

 

 خوب! این یک حسابی می‌خواهد و یک تحلیلی لازم دارد که دنیا، امپریالیسم خبری، خود عراق و حزب بعث از کنار کارهای به این مهمی، چطور به این آسانی می‌گذرند؟ برای اینکه عراق به قدری الان شکننده  و آسیب‌پذیر است که آمریکا مجبور شده است روی صحنه بیاید. هفت سال پیش نمی‌آمد، تا پارسال آمریکا شیطنت می‌کرد و می‌گفت ما بی طرف هستیم و حتی بر عکس، این جریان رسوایی مک فارلین را که اینها ترتیب داده بودند، با اهداف متعددی دنبال کار بودند. از همان اول در برنامه‌هایشان پیداست که یک حرکتهایی تعبیه کرده بودند که بعداً انقلاب اسلامی را بدنام کنند و بگویند آمریکا طرفدار انقلاب اسلامی است.

 تا این حد، این‌ها این جور پیش می‌روند. خود ریگان حرف زد و خیلیهایشان حرف زدند، گفتند ما ایران را قبول داریم و در جنگ بی طرف هستیم. چطور می‌شود یک آمریکای آن‌چنانی یک دفعه کارش به اینجا برسد که به بهانه اینکه روی 11 کشتی می‌خواهند پرچم بگذارند، بیاید در خلیج‌فارس و نیروی هوایی، ناوها و رزمناوهایشان را بیاورد، تقاضای پایگاه هوایی در کشورهای جنوب خلیج بکند و روی کشورهای دیگر فشار بیاورد که بیایند و با او شرکت کنند و بعدی هم ندارد که با او شرکت کنند.

 این وضع چرا این‌جوری پیش می‌آید؟ برای اینکه اینها احساس کردند که عراق شکننده است. این قطعه زمانی که عملیات حساس «نصر» ها انجام شد، (در شرایطی که تهاجم تبلیغاتی و تهدید و ارعاب علیه ما بود) آن‌چنان در دهان اینها زد و آن‌چنان اینها را سر جای خودشان میخکوب کرده که متحیرند و از برون گرفتار تحیّر و سرگیجه هستند و لذا این اقدامات نامعقول را انجام می‌دهند.

 الان آمریکا و شخص آقای ریگان، گرگ تیر خورده‌ای هستند؛ از گرگ تیر خورده نمی‌شود انتظار داشت که عاقلانه حرکت کند! پنج دندان و پنچ پنجه‌اش به هر چه بند شود، خواهد زد و هرگونه تهدیدی که به زبانش بیاید می‌کند ولو اینکه بداند نمی‌تواند انجام بدهد و اجرا کند و اگر بتواند اجرا کند، ممکن است به همه چیز دست بزند.

 با آن رسوایی که برای آمریکاییها پیش آمده و آن حرکت شیطنت‌آمیز را کردند تا انقلاب ما را بدنام کنند (ولی خودشان بدنام شدند) و همه اصولی که رویش تکیه کرده بودند، زیر پا رفت و همراهان اروپایی‌شان در صداقت آمریکا شک کردند. به آن‌ها می‌گفت اسلحه به ایران ندهید، یک روز کشف شد که خودش دارد می‌دهد، البته چیزی نمی‌داد، ولی همین دو سه قلمی که داد، رسوایش کرد. به آن‌ها می‌گفت باج به گروگانگیرها ندهید، یک دفعه دیدند که خودش دارد باج می‌دهد. به عربها می‌گفت من طرفدار شماها هستم و بود، ولی یک موقع دیدند که از پشت پرده به طرف جمهوری اسلامی ایران دستش را دراز کرده است! که دل عربها لرزید؛ و همه این چیزهایی که ادعا می‌کردند که محور سیاست آمریکاست، مخدوش شد.

 یک آدمی که این‌جوری است، حالا می‌خواهد آب رفته را به جوی برگرداند. آب که نمی‌شود سربالا برگردد! می‌خواهد عربها را راضی کند، در تناقض افتاده است. آخرش در خلیج‌فارس آن‌چنان آبروی آمریکا برود که بعد برای آمریکا در این نیم قرن آینده اعتباری نماند! از این تهدیدها چه کسی می‌ترسد؟ انقلابی که هفت سال این‌طور جنگیده و از این بمبارانها و وحشیگریها مکرر دیده و از این تجربه‌ها پیروز درآمده، مگر از این چیزها می‌ترسد؟!

 داستان ملانصرالدین برای ماست. ملانصرالدین رفته بود در یک شهر، توبره اسبش را از خورجین دزدیده بودند. ریش سفیدهای ده و یا آن شهر را جمع کرد و گفت: اگر تا فردا صبح این توبره اسب من پیدا نشود، من می‌دانم که چه کنم. این بیچاره‌ها ترسیدند و رفتند توبره را پیدا کردند و آوردند به او دادند. یکی گفت: ملأ! اگر این توبره پیدا نشده بود، چه کار می‌کردی؟ گفت: هیچ چی! این خورجین را می‌بریدم و دو تا توبره می‌کردم که اگر این دفعه یکی‌اش را می‌بردند، یکی دیگر داشته باشم!

 

 کار آمریکا هم در خلیج‌فارس همین طور است. اگر تهدید می‌کند، فقط خورجینش را می‌تواند توبره کند! آخه چه کار می‌تواند در اینجا بکند؟ این چه حرف احمقانه‌ای است که هیچ‌کس حتی منشی کاخ سفید باور نمی‌کند که ما برای امنیت خلیج‌فارس می‌خواهیم روی یازده تا کشتی کویت پرچم بگذاریم و خلیج‌فارس را اداره کنیم!! مگر همین یازده تا کشتی در خلیج‌فارس است؟ مگر جمهوری اسلامی وقتی می‌خواهد مقابله به مثل کند، فقط همین یازده تا کشتی است؟ یا جمهوری اسلامی تا به حال نشان داده که کشتی پرچمدار آمریکایی با دیگری برایش متفاوت است؟ روس‌ها که از شما غول‌تر هم هستند و در اینجا همسایه‌های ما بودند، دیدند که چه جور می‌شود و خودتآن‌هم دیدید، این چه برنامه‌هایی است؟

 ولی ملت ما باید بداند که این کار ممکن است اتفاق بیفتد و با اینکه احمقانه به نظر می‌رسد، ولی گرگ تیر خورده با این سرمایه و آبرویی که گذاشته و این‌قدر تبلیغ کرده و فشاری که از افکار عمومی عربهای مرتجع رویش وارد می‌شود، ممکن است دنبال این راه اشتباه برود. ما برای یک چنین صحنه‌ای که ممکن است پیش بیاید، باید خودمان را آماده کنیم. هر آدم عاقلی که طرفش یک گاو وحشی است که چیزی نمی‌فهمد و خطرناک است، باید از او احتیاط کند، باید خودش را آماده کند؛ و ما باید خودمان را حفظ کنیم، شاید او همه کار بکند!

 ملت ما در خلیج‌فارس تحقیقاً پیروز است، خلیج‌فارس یک جایی نیست که در آن بشود زیاد بجنگیم، ما که نمی‌خواهیم بجنگیم، ما می‌خواهیم جنگ در آنجا نشود، آن‌هایی که می‌خواهند در خلیج‌فارس (که شریان حیات دنیای صنعتی غرب است) امنیت باشد، جنگ طولانی در خلیج‌فارس برایشان قابل تحمل نیست. در آنجا اگر سه ماه، چهار ماه جنگ باشد، قیمت نفت در دنیا به بشکه‌ای پنجاه، شصت دلار کشیده خواهد شد و کشورهای جنوب خلیج‌فارس که نوکر آن‌ها هستند، بیش از همه ضرر می‌کنند؛ به خاطر اینکه متکی به بنادرشان هستند، متکی به آب شیرین کنها هستند، متکی به منابع نفت هستند، متکی به بنادر وارداتی هستند، مثل ایران نیستند که در یک دریایی از نعمت زندگی می‌کند و هر گوشه‌اش را ببندند، در گوشه دیگری می‌توانیم با ریاضت زندگی کنیم. کشورهای جنوب خلیج‌فارس این‌جوری نیستند. اگر آب شیرین‌کنهایشان فقط از کار بیافتد، مردم از تشنگی می‌میرند و اگر اسکله‌های انتقال‌دهنده نفتشان منهدم شود، کشتی نمی‌تواند به آنجا بیاید و اینها فاصله کمی با ما دارند. در میدان جنگ، اسکله نفتی و چاه نفت و لوله نفت و این چیزها را نمی‌شود حفظ کرد.

 هر چند طرف حضور نداشته باشد، میدان، میدان عبور نفت نیست؛ بنابراین، اگر در خلیج‌فارس جنگ شود، این جنگ طولانی خواهد بود؛ زیرا یک طرفش ایران است. ایران ثابت کرده که از میدان در نمی‌رود و ثابت کرده که سالها روی عقیده خودش می‌جنگد. ما برای خودمان نمی‌جنگیم، برای ایران فقط نمی‌جنگیم، برای حکومت نمی‌جنگیم. ما برای اسلام می‌جنگیم و دشمنان ما اگر نمی‌دانند، بدانند که حساب ما فقط روی پیروزی نیست. اصلاً پیروزی در تحلیل جمهوری اسلامی، در تحلیل رهبر انقلاب، در تحلیل رزمندگان ما این است که آدم وظیفه‌اش را انجام دهد.

 من اگر موفق شدم به وظیفه فی‌سبیل‌اللّه عمل کردم، پیروز هستم؛ حالا یا در آنجا کشته شوم و یا دشمن را از میدان بیرون کنم. مردم اگر در میدان باشند پیروز هستند؛ وقتی تحلیل ما از پیروزی این است، این‌جوری فکر نمی‌کنیم که حتماً به دست ما برای همیشه دین اسلام باید رواج پیدا کند. خیلی‌ها از ما بهتر بودند؛ حضرت علی (ع) بود، امام حسین (ع) بود، شخص پیغمبر (ص) بودند، حضرت حمزه بود، امام صادق (ع) بود، شخصیت‌های بزرگ در تاریخ قبل از آن‌ها مثل حضرت عیسی بوده، حضرت موسی بوده، انبیای دیگر بودند، ما راهی را داریم می‌رویم که جهاد برایمان انجام وظیفه است و پیروزی مال خداست.

 اگر خداوند بخواهد دینش را در ظرف یک روز بر کل عالم احاطه کند، از او ساخته است و اگر هم بخواهد هزاران و میلیونها سال آینده همین جور بماند، باز هم برای خداوند فرقی نمی‌کند. اگر خداوند می‌خواست، همه مردم قلبشان به طرف اسلام می‌آمد. ما این‌طور فکر می‌کنیم؛ بنابراین دشمنان ما که با ما طرف هستند، اول بفهمند که با چه مردمی طرف هستند؛ جنگی را که می‌خواهند با ما شروع کنند، با کی می‌خواهند وارد جنگ شوند، طرفشان در جنگ چه چیزی را تعقیب می‌کند و پیروزی را در چه می‌بیند، شکست را در چه چیزی می‌داند و بعد وارد جنگ شوند؛ و دلیل ما هم همین تاریخ هفت ساله جنگ است که بهترین دلیل ماست.

 شما وارد لبنان شدید، دیدید در لبنان چه خبر است! الان مردم لبنان و مسلمانهای لبنان شبیه مسلمانهای ایران هستند؛ بنابراین، ما فکر می‌کنیم اگر خیلی در خلیج‌فارس درگیری شود، به این زودی خاتمه نمی‌یابد. غرب بداند، شرق بداند، ارتجاع بداند، همه دنیا بدانند، مردم آمریکا بدانند که اگر یک گلوله از طرف آمریکا در خلیج‌فارس شلیک شود، شروعش در اختیار آنهاست، ولی پایان جنگ در اختیار آن‌ها نیست.

 اینکه می‌گویم پایان جنگ با آن‌ها نیست، واقعاً می‌گویم؛ حتی با بیرون رفتنشان و با فرارشان، جنگ تمام نمی‌شود. ما تعقیبشان خواهیم کرد. دوستان ما در کل دنیا تعقیبشان خواهند کرد! اگر یک قطره خون به دست آمریکا در خلیج‌فارس ریخته شود، در مقابلش جوی خون در دنیا راه خواهد افتاد! بنابراین، اگر فکر می‌کنند که به مصلحتشان است، وارد این ماجرا بشوند. ولی من عرض کردم اینها آن قدر الان تیر خورده و عصبانی هستند و آن‌قدر گیج هستند که  ممکن است دست به همین کار خطرناک بزنند. ما هم مایل نیستیم چنین چیزی اتفاق بیفتد. ما از یک چنین جنگی گریزان هستیم، ولی اگر چنانچه پیش بیاید، قطعاً می‌ایستیم و قطعاً مقابله می‌کنیم و قطعاً پیروز خواهیم بود.

 البته آن‌ها الان تهاجمشان را شروع کرده‌اند، حتی در خلیج فارس دارند شیطنت می‌کنند. حوادث شارجه ظاهراً به خیر گذشته، ولی پیداست که آمریکا در آنجا دارد شیطنت می‌کند. می‌خواست شارجه (یکی از امیر نشینهای امارات متحده عربی) را به هم بزند و یکی از عوامل خودش را در آنجا حاکم کند که با جمهوری اسلامی درگیری درست کند که شکست خوردند. در لبنان بوی توطئه می‌آید. به نظر می‌رسد دارند سوریه را تحت فشار می‌گذارند که با حزب‌اللّه وارد خشونت شود. البته ما بعید می‌دانیم که این کار اشتباه به دست برادران سوری ما اتفاق بیفتد، ولی آمریکا و استکبار دنبال این کار هستند.

 از درون برای حفظ روحیه صدام کار می‌کنند، اخبار جنگ را منتشر نمی‌کنند، شکستهای صدام را منتشر نمی‌کنند، حوادث خلیج‌فارس را بزرگ می‌کنند، در درون خلیج‌فارس دارند شیطنت می‌کنند که البته ما بیدار هستیم. حضور جدی در جزیره ابوموسی داریم (که فرمانده سپاه هم در آنجا حضور پیدا کرده و دیگرآن‌هم آنجا حضور دارند) و مانوری که هم اکنون در خلیج‌فارس در بیرون تنگه داریم انجام می‌دهیم و نیروهایی که از مردممان دعوت کردیم که در صحنه باشند، نشانه آن است که ما آماده کارزار هستیم.

 من به برادرانمان و به همه جوانهای کشور بدون استثناء تأکید می‌کنم: در این مقطعی که الان ما هستیم، حضور در جبهه‌ها و پر بودن واحدهای رزمی و پدافندی ما مهم است. دشمنان ما اگر بدانند که تمام واحدهای ما مملو از نیرو و آماده کارزار هستند، جرأتشان برای اقدام کم می‌شود و اگر بدانند ما برای اینکه اینها را آماده کنیم، نیاز به یک دوره داریم و آمادگی در صفوف ما نیست، ممکن است باز تحریک شوند که شرارتی بکنند. لذا الان وظیفه همه ماست تا وقتی که فرماندهان جنگ اظهار کافی بودن نیرو کنند، وارد صحنه و صفوف شویم و آموزشگاهها، صفوف، میدان‌ها و پشت جبهه‌ها را پر نگه داریم. به نظر من از حساس‌ترین مقاطع جنگ این دو سه ماه آینده است که ما باید خودمان را آماده نگه بداریم.

 در مراسم امروز نماز جمعه، مربیان تخصصی پادگان امام علی (ع) از سپاه پاسداران شرکت کرده‌اند و فارغ‌التحصیلان مرکز تربیت معلم دارالفنون به صورت کفن پوش حضور دارند و جمعی از ائمه جمعه و اساتید دانشگاههای پاکستان که میهمان ما هستند، تشریف آورده‌اند که ما از همه آن‌ها تشکر می‌کنیم و خیر مقدم عرض می‌کنیم.

 در پایان بحثم، خواهران و برادران خودمان را به تقوا و انجام تکالیف و پرهیز از منکرات و منهیات الهی دعوت می‌کنم که ما خیر و برکتمان را از تقوا داریم.

    ترجمه خطبه عربی:

 

بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

 حوادث خلیج فارس امروز خیلی روشنگر و آموزنده است و می‌تواند برای شناخت ماهیت حکام منطقه و قدرتهای استکباری مفید باشد.

 کسانی که برای سرکوب انقلاب اسلامی ایران و جلوگیری از نفوذ و حاکمیت اسلام، جنگ را بر ایران مظلوم تحمیل کردند (و خداوند مکرشان را به خودشان برگرداند و با دفاع ایثارگرانه ملت مسلمان ایران خود جنگ افروزان و بیش از همه عفالقه جنگ‌افروز و کافر را در معرض زوال قرار داد و منافع نامشروع استعمارگران را در معرض خطر) می‌بینیم امروز برای نجات خودشان از مهلکه‌ای که با پای خود به آن وارد شدند، مجبور شده‌اند که گوشه‌ای از ماهیت ناپاک و نیّات ناسالم خود را علنی کنند و قدرتهای استکباری و جنگ‌افروز را که در گذشته پشت پرده، نقش ایفا می‌کردند و ریاکارانه دم از صلح می‌زدند، به‌طور علنی وارد میدان کنند.

 همان‌ها که به اسم امنیت خلیج فارس و حفظ جریان عادی نفت به بازارهای دنیا می‌خواستند صدام را از جهنمی که خودش برای خود و یارانش ساخته، نجات دهند، امروز به دست خود جنگ را به این دریای حساس می‌کشانند و نیروهای نظامی ابرقدرتها را به منطقه دعوت می‌کنند.

 آن‌ها که به دروغ و نفاق (به اسم نگرانی از دخالت قدرتهای خارجی) از ایران می‌خواستند که از حقوق حقّه خود و کیفر حزب بعث جنگ‌افروز دست بردارد، امروز خودشان ملتمسانه از ابرقدرتها و اقمار آن‌ها می‌خواهند که کشتی جنگی بیشتری به منطقه اعزام دارند و در صددند که پایگاه نظامی و تسهیلات بندری در اختیار جهانخواران غرب قرار دهند و دو ابر قدرت را به یک مسابقه حضور نظامی در خلیج فارس ترغیب و تحریض می‌کنند.

 همه اینها نمایانگر ماهیت وابسته به اجانب ارتجاع منطقه و عفالقه عراق و دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی ایران و دلیل بارز اصالت و عظمت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران است.

 البته در گذشته هم این مستکبران ضد اسلام از طریق آواکس ها و کشتی‌های جنگی و عوامل نامریی و کارشناسانشان در خلیج فارس، حضور نظامی داشته‌اند، ولی مخفی و غیررسمی؛ اما امروز ناچار شده‌اند که ماسک از چهره کریه خود بردارند.

 ما اعلان می‌کنیم که دفاع خود را برای انجام وظیفه و حمایت از اسلام و قرآن و کوتاه کردن دست کفر و عمّال کفار ادامه می‌دهیم و در راه خود بر خدا و حق تکیه داریم و امیدواریم که قدرت‌های متجاوز را از این سیاست رسمی اعلان شده، دخالت در منطقه و حمایت از متجاوز، پشیمان کنیم.

اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ  الرَّحیم

قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ.

 

[1]- آیه 83 سوره اسراء: و ما هرگاه به انسان نعمتی عطا کنیم از آن رو بگرداند و دوری جوید و هرگاه شر و بلایی به او روی آورد به کلی مأیوس و ناامید شود.

[2]  - جامع السعادات، کتابی درباره اخلاق نظری و عملی به زبان عربی، تألیف ملا محمدمهدی نراقی، حکیم و فقیه قرن ۱۲ و ۱۳ هجری است. اهمیت این کتاب بیشتر به علت جایگاه اخلاقی و عملی نویسنده آن دانسته شده است. جامع السعادات همچنین اولین کتابی معرفی شده که مشتمل بر هر دو جنبه عقلی و فلسفی و نیز دینی و عملی است. کتاب معراج السعاده تألیف ملا احمد نراقی (نراقی ثانی)، فرزند ملا محمدمهدی نراقی، تلخیص فارسی کتاب جامع السعادات دانسته شده که مباحث همان کتاب را با ادبیاتی همه‌فهم‌تر بیان کرده است.

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه