خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱ آبان ۱۳۶۰
قواعد و اصول و احکام اسلام / اولیه و ثانویه / لاضرر و لاضرار / قاعده عسر و حرج / نامه هاشمی به امام و پاسخ امام / شهید حاج‌آقا مصطفی خمینی / شهید مدنی / که جنگ زده‌ها، سربار جامعه / حرکت طبیعی و سالم مسلمانان در بسیاری از ممالک اسلامی / افزایش توجه به اسلام / گروههای محارب و گروهکهای ضد انقلاب /

خطبه اوّل:

 

بسْمِ‌اللَّه الرَّحمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ آلِهِ الاَئِمَّةِ الْمَعْصُومیِن.

 

در این هفته، طبق معمول، دو خطبه برای نماز جمعه در نظر گرفته‌ام. یکی به مسائل روز در داخل کشور و منطقه مربوط است و مسئله مهم دیگر به توضیح جواب نامه‌ای مربوط می‌شود که از طرف حضرت امام به مجلس شورای اسلامی مبنی بر اجازه اعمال حق ولایت فقیه داده شده است. بحث این موضوع را در خطبه اول مطرح می‌کنم که به خاطر پیچیدگی و فنی - اصطلاحی بودن موضوع، نیاز به توجه و دقت بیشتر دارد.

از آنجا که ما تجربه حکومت اسلامی را از گذشته نداشته‌ایم و لااقل در تاریخ شیعه اولین بار است که پس از زمان علی بن ابی‌طالب (ع) به این پدیده رسیده‌ایم، لذا هر روز مطالب تازه و نکته‌های جدیدی پیدا می‌شود که نیاز است با دقت هر چه بیشتر به توضیح دقیق آنها بپردازیم. یکی از آن نکته‌های حساس، همین مسأله‌ای است که می‌خواهم درباره‌اش صحبت بکنم.

این روزها از اطراف و اکناف و حتی مراکز علمی، زیاد از ما سؤال می‌کنند که منظور امام و مجلس، از این تقاضا و جواب چه بوده است؟ امام چه حقی را به مجلس داده‌اند که نداشته و تأثیر آن در ارتباط با وظایف شورای نگهبان چیست؟ البته همه این سؤالها نیاز به پاسخ مفصل دارد و ملت باید روشن شود.

به طور کلی قواعد و اصول و احکام اسلام دو جور است: مجموعه‌ای از این قواعد و اصول را اولیه و مجموعه دیگر را ثانویه می‌گوییم.  در مورد هر دسته این قواعد، احکام و جزئیاتی به صورت فروع مطرح شده که طبیعتاً احکام اولیه و ثانویه خوانده می‌شود. از طرفی هم مجموعه‌ای قواعد کلی وجود دارد که بنا به مصادیق و موضوعات مختلف، مقررات و احکام کلی باید روی آنها پیاده بشود.

اعتبار قواعد و اصول اولیه و ثانویه و حق تشخیص حکم مربوط به آنها هنگام تعارض اصول، از جمله کارهای دقیق و ظریف اجتهاد و تقلید است. در این رسایل عملیه‌ای که در اختیار شماست بسیاری از مسائل مربوط به احکام و اصول و قواعد به نحو کامل توضیح و تشریح شده. در واقع علما و مجتهدین به وظیفه خود عمل کرده‌اند. خیلی از مسائل هم وجود دارد که در حقیقت جزء حقوق مردم محسوب می‌شود؛ مثل تشخیص موضوع، منتها فقها در این موارد، جهت راهنمایی کار را آسان کرده‌اند.

گاهی اتفاق می‌افتد که در عمل، قواعد و اصول با هم برخورد می‌کنند. دو قاعده محرز و مسلم داریم که در یک مورد با هم نمی‌سازند و تعارض دارند. باید تکلیف روشن بشود. مثلاً یک قاعده مورد قبول همه فقها، قاعده اختیار و تسلط افراد مکلف و واجد شرایط بر اموالشان است: «الناس مسلطون علی اموالهم » که تا حدود یک قاعده مورد قبول، به آزادی و اختیار انسان در محدوده وجود خودش اشاره می‌کند. آن‌هایی که قبول دارند،« و علی انفسهم» را هم اضافه می‌کنند. در مقابل این، قوانین کلی دیگر هم داریم که گاهی با این قاعده در تعارض و تضاد قرار می‌گیرد. ما قاعده«لاضرر» را داریم و قاعده «لاحرج[1]»، یا قانون کلی «تقیه» و مصالح کلی جهان اسلام که همه در جای خود قانون است و قاعده مورد قبول و البته گاهی با هم در تعارض قرار می‌گیرد. البته ممکن است اصطلاحاً برخی از این قواعد اولیه و بعض دیگر ثانویه گفته شود، امّا با یک دید کلی همین دومی‌ها هم اولیه است. به عنوان نمونه این که انسان نمی‌تواند به دیگری و حتی به خودش (بنا به قول بسیاری از فقها) ضرر بزند؛ یک قاعده و قانون کلی است. در عین حال ممکن است همین قاعده کلی در مقایسه با« الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم»، یک قاعده ثانویه محسوب شود. یک قدری مسئله را بازتر می‌کنم.

در همین مورد اگر تعارضی پیش آمد، تشخیص با چه کسی است؟ کیست که باید تشخیص بدهد جای اجرای قاعده کلی « الناس مسلطون علی اموالهم » است یا قانون کلی«لا ضرر » و« لاضرار»  ملاحظه می‌کنید که جای بحث است. اگر تشخیص موضوع در حقوق عرف باشد، متخصص عرف وارد است. اگر تشخیص موضوع نباشد، ظریف‌تر از آن باشد، باید دست فقیه و مجتهد در کار باشد. گاهی قضیه مشکل‌تر از این است و اعمال ولایت و اعمال قدرت و حکومت لازم است. اختیارات کلی مردم در اموالشان فراوان است. امّا مصالح جامعه، مصالح کلی و نیازهای جامعه و مفاسد مترتبه بر اختیار مطلق آنها هم فراوان است. پس مرجعی لازم است تا در برخورد با این گونه مسائل، مطالب را مشخص کرده و از بن بست در بیاورد.

خوشبختانه در حوادث زمان پیامبر (ص) و حکومت علی (ع) و علمای گذشته دیگر نکاتی وجود دارد که برای ما راهنماست. قرآن هم با اصول کلی‌اش برای ما راهنماست. حال این مسئله که امام مجلس را راهنمایی کرده‌اند، آیا راهنمایی بوده که مجلس تشخیص موضوع بدهد، یا اصلاً اجازه استفاده از حقوق ولایی امام است، و یا حتی ترکیبی از هر دو بوده، امیدوارم در پایان این خطبه برای مردم روشن بشود. شأن نزول یکی از این قواعد کلی را عرض می‌کنم تا بتوانیم با دید ساده‌ای به مطلب نزدیک شویم.

در زمان پیغمبر (ص) مشکلی برای یک مسلمان پیش آمد که در نوع خود دو مسئله اساسی یا دو قاعده را متعارض هم نشان می‌داد. از درون خانه یکی از انصار راهی می‌گذشت که به یک نخل ختم می‌شد. این نخل هم مال آدم نانجیبی بود. او با عبور بی اجازه خود همیشه موجبات ناراحتی و مزاحمت این مرد انصاری و خانواده‌اش را فراهم می‌آورد. عاقبت، صاحب خانه به پیغمبر (ص) شکایت برد که این آقا مزاحم من است. (این شخص سمرة ابن جندب نام داشت که یکی از اشقیای روزگار بود.) پیغمبر (ص) او را احضار فرمود و گفت: «این برادر مسلمان از مزاحمت تو نزد من شکایت آورده.»او جواب داد:« نخل مال من است و راه هم مال من، پس حق دارم عبور کنم. » پیغمبر (ص) فرمودند:« وقتی می‌خواهی بروی، اجازه بگیر. » جواب داد:«نه. اجازه هم نمی‌گیرم. » پیغمبر پیشنهاد کردند نخل را بفروشد، سمره راضی نشد. حتی پیشنهاد نخلی را در جای دیگر به او دادند. باز هم راضی نشد. پیغمبر (ص) فرمود:«دو نخله می‌دهیم. » قبول نکرد. حتی در بعضی از روایات آمده که پیامبر (ص) تا ده نخله را پیشنهاد فرموده‌اند. مع ذالک مرد شقی رضایت نداده است. پیغمبر فرمودند:« در بهشت به تو نخله می‌دهیم. »  باز این مرد نپذیرفت!

یک قاعده کلی در دستش داشت که از خود پیامبر شنیده بود: «الناس مسلطون علی اموالهم.» راه از من، نخله هم از من است، نمی‌خواهم بفروشم. نمی‌خواهم از راهم صرف نظر کنم و این آقا باید تحمل مزاحمت مرا بکند. پیغمبر (ص) دیدند جور در نمی‌آید. (حالا این احتیاج به توضیح دارد.) فرمودند: خب، حالا که ناسازگار است، بروید این نخله را بکنید و بیرون بیاورید از ریشه تا شر این مزاحم از سر صاحب خانه کوتاه شود. نخله را کندند و راه را بر وی بستند که دیگر اجازه رفتن نداشته باشد. همین جا بود که پیامبر (ص) یک قاعده کلی را در نظر داشت و فرمود:« لاضرر ولاضرار » که در بعضی از روایات« لاضرر ولاضرار علی مؤمن » و در بعض دیگر« لا ضرر ولا ضرار فی الاسلام» نقل شده است.[2]

حالا بحث ضرر طولانی می‌شود و این که ضرر چیست و ضرار چه، از حوصله گفتار خارج می‌شود و من نمی‌خواهم در این جلسه بگویم. موضوع، مطلب را روشن می‌کند؛ یعنی می‌فهماند که پیامبر (ص) چه می‌خواسته بفرماید. قانون » الناس مسلطون...«را خود پیغمبر (ص) داده و این مسئله را هم خود حضرتش بیان فرموده است. مردم بر اموالشان مسلط هستند. امّا، حق اضرار به دیگران را هم ندارند. طرف ضرر گاهی فرد است و گاهی جامعه. فرق نمی‌کند. البته در تعارض مسئله اهم فی الاهّم مطرح شده و باید در این موارد اهل فن و نظر تصمیم بگیرند.

در زمان علی بن ابی‌طالب (ع) روایتی شبیه به این مضمون دیده‌ام که روزی علی (ع) به مسجد وارد شد و با ناراحتی قضیه‌ای را که شنیده بود، نقل کرد. فرمود: «امروز شنیده‌ام که در یکی از محله‌های شهر، مرد فقیری همسایه مرد متمولی است که هر شب گرسنه سر به بالین می‌گذارد. در حالی که مرد ثروتمند، صبح به صبح، غذای فاسد شده و اسراف شده منزل خود را بیرون می‌ریزد. اگر دست به این پیدا کنم، به او حد ارتداد وارد است. «این روایت نیاز به بحث دارد و من نمی‌خواهم به آن وارد شوم. علی (ع) در شرایطی استثنایی که وارث وضعیتی ناهنجار بوده، جهت سیاست و پیشگیری از تبعیض و تفاوت، چنین تهدیدی را روا دانسته است. تا به این وسیله هم راه استثمارگران و تبعیض خواهان و هم احقاق حق محرومان و مظلومان را نشان بدهند و اهمیت مطلب را هم گوشزد کنند.

در دوران معاصر هم یکی از علمای امروز، فتوای معروفی را که همه شما شنیده‌اید و با بحث امروز من هماهنگی دارد، صادر کرده است. در زمان مرحوم میرزای شیرازی بود که مسئله تحریم تنباکو را مطرح کردند. بحث مشهوری است و کتابهای تاریخ هم آن را نوشته‌اند. آن مورد هم یکی از همین مصادیق بحث ما بود با جنبه‌های سیاسی خودش.

همان طور که می‌دانید انگلیسی ‌ها از دولت قاجار (ناصرالدین شاه) امتیاز عجیبی گرفتند. می‌خواستند تنباکو به طور کامل در انحصار آنها باشد. کشت و زرع، خرید و فروش، صدور و همه موارد دیگر، حتی فروش به مغازه‌ها، بسته‌بندی و قیمت گذاری هم تحت‌نظر آن‌ها باشد. خرج زیادی هم کردند. گویا پانصد هزار لیره در آن روزها رشوه دادند تا این امتیاز را گرفتند. به دنبال آن، یک اردوی پانصد نفره از جاسوسان انگلیس از هندوستان که مستعمره انگلیس بود، به ایران آمدند. رفتند در روستاها، در بازار، مراکز تجارت، گمرکات و خلاصه همه جای کشور را زیر سلطه خودشان گرفتند. اهل نظر فهمیدند که این قضیه، تنها یک حرکت تجاری - اقتصادی نبوده و نیت قبضه کردن مملکت را دارد.

گزارش شد به خدمت مرحوم میرزای شیرازی در نجف و ایشان از عراق فتوا دادند. در یک جمله کوتاه فرمودند: «امروز استعمال تنباکو، به هر نوعش حرام است.» این فتوا چیست؟ ماهیتش چیست؟ تنباکو واقعاً حرام بوده؟ حالا ممکن است به این دلیل که استعمال دخانیات مضر بوده و هست، مکروهیتی داشته باشد. امّا این مسئله که تأکید بر حرمت دارد، مطلب را خیلی باز می‌کند. طرف تنباکو خریده، به فتوای خود امام، رهبرش و مرجع تقلیدش؛ قلیان و زغال هم در خانه دارد، می‌خواهد تنباکو بکشد. مسلط بر اموال، مسلط بر انفس، مسلط بر اراده خویش، امّا فتوا صادر می‌شود: «امروز استعمال تنباکو حرام است.» این فتوا با سایر احکام چگونه برخورد می‌کند؟ آزادی را چگونه محدود می‌کند؟ احکام اولیه را چگونه نادیده می‌گیرد؟ این پرسشها، زمینه همین بحث است. در واقع یکی از نمونه‌هایی است که مصالح کلی جامعه دینی و اصولاً مصالح کلی مردم ایجاب می‌کند که چنین حقی را به مرجع و امام و یک انسان مسؤول واگذار کنیم تا اختیار مردم را برحسب مصلحت محدود بکند و به رأی علما هرکس از این فتوا، از این حکم (که تعبیر فتوا برای آن درست نیست و به تعبیر صحیح‌تر حکم است) بخواهد تخطی بکند، گناهکار است. آزاد است، اختیار دارد بر اموالش، صاحب مال، مختار بر استفاده آن، ولی حکم وارده، قضیه را متوقف می‌کند. همه ادله اولیه به انسان حق می‌دهد. امّا چرا باید این اختیار محدود یا سلب شود؟ این اعمال ولایت است. ما از این مسائل در زندگی فراوان داریم. بسیاری از قوانینی که تصویب می‌شود، از این نوع مسائل بوده که در صورت اولیه دچار تعارض می‌شود، امّا تصویب شده و کسی هم روی آنها حرف نزده و نمی‌زند.

مثلاً شما امروز قانونی دارید که مجاز می‌کند در صورت معین بودن محل، کشت تریاک بکنید. می‌گویند فلان جا بکارند و تریاک را به این قیمت به دولت بفروشند. زمین و کارگر و محصول از خود کشاورز بوده، امّا چرا فقط باید به دولت بفروشد؟ دلیلش در همین مسایلی است که عرض می‌کنم. مصالح کلی جامعه ایجاب می‌کند که تریاک در دست هرکسی نباشد. فقط دولت مجاز است که جهت نیازهای صنعتی و استفاده‌های دارویی آن را بخرد. «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم«اینجا محدود می‌شود.

بازرگانی و تجارت با خارج، مسئله گمرکات و ارز را شامل می‌شود. آقا می‌آید فرش به خارج می‌فروشد و در ازای آن مارک یا دلار می‌گیرد. امّا قانونی می‌گذرد که این پول خارجی و این ارز تحویل دولت بشود تا تبدیل به ریال بکنند. «الناس مسلطون علی اموالهم» می‌گوید: نه، مال، مال خود اوست و مختار است که هر طور خواست از آن استفاده بکند. در مقابل فرش خودش دلار گرفته و هر جا خواست می‌تواند مصرف کند. آیا مصالح اقتصادی نظام هم این را می‌گوید؟ خیر. می‌گوید اگر شما بخواهید این طور عمل بکنید، پول و ثروت مملکت دائماً در حال خروج و نقصان است و روزی می‌رسد که خزانه ملی خالی می‌شود؛ بنابراین شما آزاد هستی فرش یا هر نوع کالای خودت را بفروشی، امّا در مقابل ارز دریافتی، ریال بگیری. حق نداری دلار را هر جا خواستی مصرف کنی. اینجا فروشنده و صاحب مال توسط قانون اجتماعی محدود شده است و معیار این قانون، مصالح جامعه است.

قانون گمرکات، سود بازرگانی و بسیاری از این قواعد وضع شده، امّا هیچ کدام از علما، منع نکرده‌اند. نگفته‌اند چرا آزادی مردم را محدود می‌کنید. اینجا حساب می‌کنند که اگر اتومبیل خارجی وارد این مملکت شود، از آنجا که آنها پیشرفته و توسعه یافته هستند و مخارج تولید اتومبیل خیلی ارزان تمام می‌شود، همان طور ارزان هم وارد این مملکت بشود، به تولید پرهزینه داخلی صدمه می‌زند، بنابراین مبلغ گمرکی را برای آن کالا وضع کرده‌اند. اگر چنین نباشد، صنعتی در این کشور درست نمی‌شود. اینجا اگر ما بخواهیم ماشین بسازیم، یک ماشین با سطح پایین‌تر، گران‌تر از بنز وارد شده تمام می‌شود. کارخانه ماشین سازی متضرر می‌شود و صنعت کشور با این رویه صدمه می‌خورد. قانونی وضع می‌کنند که هر کسی می‌خواهد اتومبیل خارجی بیاورد، باید فلان مبلغ گمرکی بدهد، تا صنعت داخلی صدمه‌ای نخورد و محصول کشور بی‌مصرف نماند. برای حمایت از محصول داخلی، روی محصولات خارجی، گمرک می‌بندند. چرا؟ بنده با پول خودم می‌روم آلمان، ماشین می‌خرم، سوار می‌شوم و می‌آورم به ایران، چرا می‌خواهید از من پول بگیرید؟ کدام مجتهدی فتوا می‌دهد که حق ندارید گمرک بگیرید؟ بگذارید، بلبشو باشد؟ هرکس، هر چه خواست، وارد کند؟ » مسلطون علی اموالهم«. اصلاً کسی این مطالب به ذهنش نمی‌آید.

چه کسی تا به حال به انحصار توتون و تنباکو درمملکت اعتراض کرده؟ چه کسی به انحصار تریاک در مملکت اعتراض کرده؟ شکر، برنج، گندم با تریاک چه فرق می‌کند؟ مصلحت جامعه را باید در نظر گرفت. اگر مصالح کلی نظام جامعه ایجاب کرد، قانونی وضع می‌کنند که شرایط آن، همان ارزش قوانین اولیه را داشته باشد. قرآن با صراحت می‌گوید: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَوْفُوا بالْعُقُود » مسلمانان! مؤمنین! به قراردادها عمل کنید؛ اما وقتی شرایطی پیش می‌آید، می‌گوید: «اَنّ‌اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ» خدا و رسول خدا از مشرکین بیزارند، پس عقودشان را بشکنید.

در نظام فقه و مقررات اسلامی بسیاری از احکام، نسبت به ارزش احکام اولیه، طوری وضع شده‌اند که هیچ تعارضی ایجاد نکنند. نماز، روزه و بسیاری از عبادات جزء احکام اولیه ثابت هستند. امّا ممکن است بنابر قاعده «تقیه» یا حکم «لاحرج» که قانون اسلامی هستند، در جاهایی محدود شوند؛ بنابراین از این گونه مقررات و احکام از صدر اسلام تا امروز بوده و فوق همه اینها، حق ولایت است. پیغمبر اکرم (ص) در قضیه «سمرة ابن جندب» می‌توانستند بگویند خیلی خوب، تو قبول نمی‌کنی، آن درخت مال تو باشد. خواستی برو بردار، نخواستی برندار. امّا بنابر حق حکومت و ولایت، تشخیص دادند آدم رذلی که این همه برای ایجاد فساد در جامعه سماجت می‌کند، اصلاً درختش را از ریشه در آورند و بیرون بیندازند. با این قواعد، بالاتر از حل مسأله، حق ولایت است. این روایتی که عرض کردم، تقریباً متواتر است؛ یعنی اکثر روات شیعه و بسیاری از منابع اهل تسنن آن را نقل کرده‌اند. علما هم این را قبول دارند. این حق حکومت است. دین خاصی نیست و قانون خاص آسمانی هم نداشته، بلکه حق ولی امر و حاکم مسلمین است که تشخیص مصلحت کند. پیغمبر (ص) وقتی تشخیص می‌دهد که مصلحت جامعه ایجاب می‌کند درخت این آدم رذل کنده شود، کنده می‌شود و سلب مزاحمت می‌کنند. این همان آدمی بود که بعداً به خدمت عبیداللَّه زیاد می‌رود. قبل از آن هم در خدمت معاویه بوده. چون کم‌کم از جمله راویان شد، معاویه به او در ازای پول پیشنهاد می‌کرده روایتی را جعل کند. یک بار در مقابل صدهزار درهم از او می‌خواهد که روایاتی درباب دو آیه از سوره بقره جعل کند. از این قرار که معاویه به او می‌گوید در باره آیه «وَ مِنَ‌الْنَّاس مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءِ مَرَضاتِ‌اللَّهِ[3]» که طبق بسیاری از روایات برای علی (ع) نازل شده و آیه قبل از آن «وَ ِمنَ النَّاس مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فِی قَلْبهِ وَ هُوَ اَلَدُّ الْخِصامِ/ وَ اِذا تَوَلّی سَعی فِی الاَرْضِ لِیُفْسدَ فی‌ها وَ یَهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَاللَّهُ لایُحِبُّ الْفَسادَ[4]» که برای دشمنان علی (ع) و منافقان نازل شده بود، بیاید روایت را برعکس بنویسد و جعل کند، تا این طور تلقی شود که دومی درباره دشمنان امیرالمؤمنین (ع) بوده و اولی درباره خود ایشان! سمرة ابن‌جندب چندین روایت به این نحو تحریف و جعل کرد. در عصر پیغمبر (ص)، ایشان برخوردند با یک چنین عنصری که گرچه جزء صحابه بود، اما او را شناختند و حکم دادند تا درختش از ریشه در آورده شود.

می‌خواهم ارزش حق ولایت را بگویم. این حق ولایت، حقی است فوق این احکام که یک قانون و اصول دیگری دارد؛ بنابراین با توضیحاتی که خدمتتان دادم، می‌توانید مسئله را بفهمید.

پس ما مجموعه‌ای از احکام اولیه داریم که روشن است، من جمله همین قاعده «الناس مسلطون...» و همین طور آزادی و اختیار انسان که اگر با «انفسهم» تعبیر شود، قواعدی را ایجاب می‌کند که بنابر تحقیق با قواعد دیگر برخورد می‌کند و حالا این که این اجرا بشود یا آن، تشخیص مصلحت به عهده کیست؟

تشخیص این که مصلحت چیست، خودش مسأله‌ای است. اگر مربوط به انسان باشد، خودش تشخیص می‌دهد و نیاز به اعلم ندارد. ولی اگر مربوط به جامعه باشد، در اختیار یک فرد گذاشته شود و هر کسی اجتهاد بکند و خودش بنابر آن عمل بکند، نمی‌شود. باید در اختیار یک مرجع گذاشت. اگر این مرجع بتواند ولی فقیه باشد، بهترین و عالیترین مقام است. ولی خوب، همه می‌دانند که برای ولی فقیه در دنیای پیچیده امروز، تشخیص همه مفاسد و مصالح ممکن نیست. این‌ها نیاز به تحصیلات خاص دارد. احتیاج به شناخت اقتصاد، سیاست و تاریخ دارد. خیلی چیزها را آدم باید بداند تا تشخیص بدهد. مصلحت در اینجا چیست. با زمین چه بکنیم؟ با آب چه؟ با تجارت خارجی چه کار خواهیم کرد؟ و با انحصارها چه بکنیم؟ این‌ها باید به دست متخصص داده شود تا نظر بدهد و روشن بکند. مطلب باز بشود و راه علاج را بتواند مشخص بکند. البته به این سادگی هم نیست. به همین آسانی نمی‌شود کار مهم را به دست هر عرفی سپرد. در این صورت بلبشو می‌شود. مشکلات زیاد می‌شود. اصلاً تغییر مکتب می‌شود. این قبیل امور دید اسلامی لازم دارد. باید منطق اسلامی و اصول اولیه شناخته شود. آشنایی با اصول ثانویه لازم است. آشنایی با جهات مختلف فقهی ضرورت دارد. تمام اینها در نظر گرفته شده و امام راه حلی که در حکومت اسلامی شایسته است، انتخاب فرموده‌اند.

نامه‌ای که من به عنوان رئیس مجلس به امام نوشتم[5]، تقاضای راهنمایی و مساعدت در همین موضوع بود. این به طور مشخص در شأن رئیس مجلس نبود؛ هر کسی می‌توانست بنویسد. یک نماینده یا حتی یک مقلد هم می‌توانست بنویسد. شورای نگهبان هم می‌توانستند بنویسند. لذا به خاطر مشکلاتی که وجود داشت، من این نامه را نوشتم و از امام تقاضا کردم که شما ما را راهنمایی و مساعدت بفرمایید. ایشان در جوابشان علاوه بر راهنمایی و مساعدت، سه چهار موضوع را مشخص فرمودند.[6] در مورد ضرر، در مورد حرج، در مورد مصالح و مفاسد کلی که ممکن است برای نظام مراعاتش یا اجتنابش ضرورت داشته باشد. گفتند مجلس می‌تواند حلال مشکلات و تصمیم گیرنده باشد. چرا که اعتقاد داشتند در این موارد، اکثریت مجلس، آن‌هایی که متخصص سیاست، اقتصاد، فرهنگ و ارشاد و دیگر زمینه‌ها هستند، حاضر و جمع هستند. حتی ممکن است که از متخصصین خارج مجلس و خود دولت که نظر می‌دهد و همه امکانات مطالعه را فراهم می‌آورد، کمک گرفته شود تا یک قانونی از جهات مختلف رسیدگی بشود. امام فرمودند در این گونه مسائل اکثریت مجلس می‌تواند حلال مشکلات و تصمیم گیرنده باشد. با این فرمان، کار بر دو نوع می‌شود. اول، تشخیص موضوع است. اینجا اصلاً به ولایت فقیه هم مربوط نمی‌شود. تشخیص موضوع از حقوق آنهاست. این که حالا ضرورت موضوع چه هست یا چه نیست، مختص فقیه نمی‌شود. تشخیص این که چه اقدامی ضرورت دارد یا ندارد، به عهده متخصصین وارد در هر فنی است؛ و مرکز این امر می‌تواند مجلس باشد. حالا که ضرورت دارد، راه علاج چیست؟ ممکن است راههای مختلفی باشد. مثلاً ما تشخیص می‌دهیم که این وضع موجود زمین که هر متر را به بهای سه، یا چهار پنج هزارتومان می‌فروشند، قابل قبول نیست. این نمی‌شود که یک عده از این طریق میلیاردر بشوند و یک عده هم برای همیشه از داشتن یک چهار دیواری محروم بمانند. زمین متری پنج هزار تومان را هر کسی که نمی‌تواند بخرد. معلوم است این به مصلحت کشور نیست و منجر به فساد می‌شود. این را تشخیص می‌دهیم، خوب، راه حلش چیست؟ حالا چه بکنیم؟ راه حلهای مختلفی ممکن است باشد. کارشناسان مختلف، ممکن است از دیدگاههای مختلف رأی بدهند. یکی بگوید: بگذارید با عرضه و تقاضا، قضیه حل بشود. هر کس بسازد، بفروشد، آب بیاورند، برق بیاورند، شهرک بسازند... عرضه و تقاضا مسئله را حل می‌کند. این یک نظری است که در دنیای آزاد بیشتر دنبال آن می‌روند.

آیا در کشور ما می‌شود یا نه، خودش مسأله‌ای است. یکی می‌گوید: نه، راه حلش این است: شما همان طور که تریاک را اجازه نمی‌دهید هرکس بخرد یا بفروشد، زمین را هم نباید اجازه بدهید. مالکیت مردم را سلب نکنید. بگویید، زمین داری، مال خودت، زمین موات نه، زمینهای مزروعی و بایر و حتی موروثی مال خودت. امّا اگر بخواهی بفروشی، فقط دولت خریدار است. دولت از تو می‌خرد و بعد دولت صاحب زمین می‌شود و به مردم نیازمند می‌فروشد. دولت که بخرد، قصد سودجویی که ندارد. یک قیمتی هم روی زمین می‌گذارد. متری دویست تومان، صد تومان یا پانصد تومان، هر چه مصلحت دید. مثل این که قیمت روی تریاک، برنج، یا توتون و تنباکو می‌گذارد و علما هیچ وقت به این چیزها اعتراض نمی‌کنند. قیمت می‌گذارد و بعد می‌گوید: بسم اللَّه! این قیمت، من هم خریدار، شما بیایید به من بفروشید. این هم یک راه حلی است. دولت با قیمتی معین می‌خرد و با مبلغ هزینه انتقال آن، به مردم می‌فروشد. دولت می‌داند کجا بخرد یا بفروشد. بنا به حسب نیاز، تشخیص می‌دهد که کجا تراکم جمعیت اجازه ساختمان نمی‌دهد یا کجا وضع آب و سایر موارد ارضی و سماوی اجازه شهرسازی می‌دهد و یا نمی‌دهد.

من نمی‌گویم حالا حتماً در مجلس این مسائل را بحث می‌کنند. به بحث آزاد می‌گذارند. از تریبون آزاد، همه حرف می‌زنند. کارشناسان بیرون به ما کمک می‌کنند و راهی انتخاب می‌کنیم. موضوع را تشخیص می‌دهیم و راه حل مشکل را هم انتخاب می‌کنیم. اینجا اگر نیاز به اعمال ولایت داشته باشیم و برای اجرای نظر نیازمند باشیم که ولایت فقیه اعمال نظر بکند، امام چنین اجازه‌ای را به مجلس داده، امّا به دو شرط لازم. اول از همه جوانب امر از هر لحاظ باید سنجیده شود. دقت بکنیم. حکم به زمان ضرورت محدود باشد، یا نباشد؟ قانون ابدی است یا موقت؟ مثل قانون مجازات دزد یا شرابخوار و مثل اینها، که ثابت نیست. برای زمانی است که ضرورت هست و به محض این که ضرورت رفع شد، خود به خود قانون هم ملغی می‌شود. دومین شرط به لحاظ نگرانی امام از بابت اجرای قانون در دستگاههای اجرایی بود. چرا که تجربه گذشته به ما نشان داده بود دستگاه اجرایی منظمی نداریم؛ بنابراین امام تأکید فرمودند اگر خلافی شد، حکم تعزیر قطعی عملی شود. امام خائف بودند که اگر چنین اجازه‌ای هم بدهند و قانونی هم عاقلانه در مجلس بگذرد، به دست مجریان که افتاد، ممکن است اسباب زحمت بشود. به عنوان نمونه ما در گذشته قانونی گذرانده بودیم که کسی مالک اراضی موات نیست. وقتی برای اجرا دادیم، دولت یک آیین نامه نوشت که اراضی بایر را هم باید داخل کرد. دست مجریان که افتاد، بعضی از جوانان پرشور که عجله داشتند زودتر عدالت جاری شود، گاهی اراضی مزروعی و حتی مشجر را هم به عنوان موات از مالکیت شخصی مردم بیرون آوردند. البته عده زیادی از آنها خوب خدمت کردند، منتها برخی هم این طور عجولانه عمل کردند. اصلاحات اراضی آنی که در شورای انقلاب گذشت، بنده لااقل به نوبت خودم که قدری با اسلام آشنا هستم آن را شرعی دانستم. (البته نظر بنده اعتباری ندارد. من نه مرجع تقلید هستم و نه کسی از من می‌تواند تقلید بکند. صرفاً به اندازه اطلاعات اسلامی در این زمینه‌ها عرض کردم. حتی شهید بهشتی، آیت‌اللَّه منتظری و آیت‌اللَّه مشکینی هم مثل بعضی از دوستان دیگر، این را شرعی می‌دانستند.) اما به دست اجرا که افتاد، تجاوزهایی شد که امر اجرایی را مشکل کرد. به دست کسانی که نمی‌خواستند اجرا بشود، بهانه داد و با آن وضعی روبرو شد که متوقف کردند. ما گفتیم اراضی که مالکیتش محرز باشد و مشروع، نمی‌توان گرفت. اگر هم مصلحت خرید یا محدودیت اموال باشد، پولش را باید بدهیم. بعضی از مراکز رعایت نکردند و بیشتر از آنچه لازم بود، پیش رفتند. امام اینجا فرمودند اگر چنین قانونی گذشت و عوامل اجرایی خواستند تخطی کنند، این بار باید تعزیر شوند. مجرمند، برای این که به مصالح جامعه ضربه می‌زنند. با این دو قید و شرط، اجازه چنین کاری را به مجلس دادند.

سؤالی اینجا مطرح می‌شود که شورای نگهبان چه کاره است؟ شورای نگهبان سرجای خودش باقی است. مسائل قبلی خودش را دنبال می‌کند، هیچ فرقی نکرده است. قانون اساسی می‌گوید: مصوبه مجلس باید به شورای نگهبان برود. هر مصوبه ما که به شورای نگهبان می‌رود، اولاً شورا باید آن را ببیند و بعد صلاحیت یا عدم صلاحیت آن را تشخیص بدهد. شورا باید ببیند این مصوبه با قانون اساسی مطابق است یا نه. این یک بعد قضیه؛ بعد دیگر این است که بداند با شرع مطابقت دارد یا نه؛ یعنی ببیند مصوبه ما با معیارهای اولیه و ثانویه و اعمال ولایت فقیه و دیگر چیزها، جور در می‌آید یا خیر. در مسیر شرعی حرکت کرده‌ایم یا نه. ممکن است تشخیص بدهند، نه، اشتباه کرده‌ایم و با منطق حرکت نکرده‌ایم. اصلاً جای این قاعده نبوده و به ما اعتراض کنند یا مصوبه را بر گردانند. پس شورای نگهبان با همه حقوق و مسؤولیتهایی که داشت، باقی است. مجلس هم بخشی از مسؤولیت و حقوق خود را با راهنمایی‌های امام، و اعمال ولایت با اجازه ایشان، برای حل معضلات دنبال می‌کند؛ اما اعمال این اختیارات هرگز به صورتی نباید باشد که رعایت مقررات مشروع نشود.

البته این بحث خیلی مفصل‌تر و فنی‌تر از اینهاست که من در اینجا مطرح کرده‌ام. هدف این بود که مردم عادی هم بفهمند. تقاضای من از تریبونهای نماز جمعه همین است که ائمه جمعه، مدرسین عالی قدر، دانشمندان و علمای دینی روی این موضوع کار کنند. مقاله بنویسند، سخنرانی کنند تا موضوع به بحث گذاشته شود. ممکن است در همین صحبتهای بنده، چون حرف خام بوده و من هم فرصت مطالعه کافی نداشته‌ام اشکالاتی وارد باشد که آقایان علما و صاحبنظران توضیح بدهند و اصلاح کنند. این از جمله اصول مهم حکومتی اسلام است و بدون رعایت آن نمی‌شود جامعه را اداره کرد؛ بنابراین اگر کار بشود و توضیح بیشتر پیرامون موضوع گفته شود، به صلاح است.

ان شاء اللَّه ما بتوانیم در آینده راه اداره کشور را با اجتهاد زنده و مقررات انعطاف‌پذیر اسلامی در شرایط مختلف باز بکنیم.

چاشنی همه این اقدامات تقواست. باید در همه ابعاد تقوای اسلامی مراعات شود؛ چه برای آنان که تشخیص موضوع می‌دهند و چه برای قانون‌گذاران و اجرا کنندگان. از همه جهت باید متقی باشند. همه باید با عصای تقوا که ابزار زندگی بهتر است، در حل این مشکل عظیم سهیم باشند.

بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم.

اِنَّا اَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْر/ وَ ما اَدْریکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْر/ لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْرٍ/ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ/ فی‌ها باِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمْرٍ/ سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ.

 

خطبه دوّم:

 

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی (عج).

 

 

خطبه دوم را همان طور که وعده کردم، به مسائل جاری و وضع روز در کشور و منطقه خودمان اختصاص می‌دهم.

اولین مطلب، اشاره زودگذری به سالگرد شهید حاج‌آقا مصطفی خمینی (ره) است. الحق که شهادت ایشان، تحرک عظیمی به نهضت اسلامی ایران داد؛ و ما را در آستانه انقلاب واقعی قرار داد و همین طور ملت با شعور ایران هم ضمن قدردانی از وجود امام و خدمات ایشان توانست از آن حادثه حداکثر بهره‌برداری را بکند. به این ترتیب روز شهادت ایشان، در واقع روز پیروزی انقلاب است؛ از لحاظ متصل شدن حرکتهای وسیع مردمی. ما به خانواده محترم امام و به شخص حضرت امام و همچنین به ملت عزیز ایران این شهادت را در کنار شهادت شهدای پیش از پیروزی و بعد از پیروزی انقلاب، تسلیت و تبریک عرض می‌کنیم. امیدواریم خون مقدسی که از طریق رگهای مقدس شهدای ما به عروق جامعه انقلابی منتقل می‌شود، همواره بتواند این امت مسلمان را در حرکت تکاملی‌اش به پیش ببرد.

همچنین روز چهلم شهید محراب، آیت‌اللَّه مدنی است. یاد ایشان در پرتو شخصیت مبارز و با عظمت ایشان همواره پربرکت بوده است.

شهادت بسیار مظلومانه ایشان که به طور سبعانه‌ای توسط منافقین شرور صورت گرفت، برای ملت ایران اندوه عظیمی به جای گذاشت. در جایگاه مقدس نماز جمعه، ایشان به همراه گروهی از مردم تبریز با آن اقدام سبعانه دشمن ذلیل از دست ملت ایران گرفته شدند.

از طرفی در مقدمه عرایضم، لازم است از مردم بیدار و آگاه خودمان تشکر بکنم که همواره همه چیز را از خودشان می‌دانند و دائماً هم متذکرند تا من در خطبه‌های نماز جمعه، رعایت همه جوانب را بکنم. گاهی بنده کلمات یا تعبیراتی به کار می‌برم که می‌بینم ملت عزیز از هیچ چیز نمی‌گذرد و این چقدر زیبا و قابل تحسین است.

مثلاً تذکر می‌دهند، فلان کلمه را که گفتی، کلمه نابه جایی بوده و این معنای موعظه صحیح نیست یا این معنای حضور در صحنه نیست.

در هفته گذشته وقتی که درباره جنگ زده‌ها بحث می‌کردم، تعبیری از جنگ زده به کار بردم که تذکر داده‌اند صحیح نبوده. تعبیر کرده بودم که جنگ زده‌ها الان سربار جامعه هستند. البته از نظر من، تعبیری که به کار بردم، در آن بعد مورد نظرم، کاملاً درست بوده، امّا تعبیر جوری شده بود که تذکر می‌دهند، ممکن است با دوستان و هموطنان عزیزمان که جنگ زده هستند، برخورد داشته باشد. نظر بنده این بود که بگویم بخش عظیمی از جامعه ما، شاید نزدیک یک میلیون و نیم، از فعالیتهای جاری خودشان به دلیل جنگ، باز مانده‌اند. سربازها، سپاهی‌ها و ارتش که در جبهه‌ها مشغول نبرد هستند، مجموعه اینها به علاوه خانواده‌های مرزنشین که شهرشان مورد حمله قرار گرفته است و همچنین خانواده‌های سرپرست از دست داده، شهدای عزیز و مانند این صدمه‌خوردگان، همه از کار بازمانده‌اند و طبیعتاً در بخشهای اقتصادی، تولیدی، کشاورزی، نیروهایی بیکار شده‌اند که جامعه امروز باید آنها را تأمین بکند. البته معنای این تأمین، تحقیر یا صدقه نیست. بلکه جامعه دور از جنگ، باید به چنین قشری به دلیل عظمت، شجاعت و مقام صبرشان مباهات کند. من در همان بحثها گفته‌ام که اینها امروز مایه حرکت و قوت قلب ما هستند. عزیزترین افراد این کشور همین لطمه خورده‌ها و تعالی یافتگان هستند. این‌ها صدمه دیده‌اند. از خانواده‌هایشان جدا شده‌اند، خسارات مالی و جانی فراوانی دیده‌اند، بسیاریشان شهید شده‌اند، شهید داده‌اند. بسیاری از آنها معلول شده‌اند و در عین حال صبورانه این مصائب را تحمل کرده‌اند. آن‌ها عظیم‌تر از آن هستند که کسی بتواند درباره‌شان کلمه‌ای به قصد توهین یا تحقیر به کار ببرد. به هر حال اگر این کلمه برخورد داشته، من معذرت می‌خواهم.

و اما بحث جاری. دو مطلب را در نظر گرفته بودم که به علت سنگین شدن خطبه اول، دومی را کوتاه می‌کنم. یک بحث مربوط به منطقه و آنچه در آن می‌گذرد، می‌شود. دیگری، به داخل کشور مربوط است.

امروز خوشبختانه ما شاهد حرکت طبیعی و سالم مسلمانان در بسیاری از ممالک اسلامی، من جمله مصر، سودان، مراکش، تونس و ایام حج در عربستان و دیگر جاها بوده‌ایم. این مسأله‌ای بود که می‌خواستم راجع به منطقه، و ترس دشمنان از آن بگویم. دشمن اگر مطمئن بود انقلاب فقط در ایران رخ داده و درش بسته خواهد شد، ترسی نداشت؛ اما آنها وحشت دارند از این که نکند انقلاب با سبکی که عمل کرد، قابل تقلید باشد و مردم مسلمان دیگر کشورها نیز به اقتباس از آن به فکر بیفتند و مثل ایرانیان وارد عمل بشوند. در نتیجه دشمن تصمیم گرفت درباره ایران طوری عمل کند تا مردم دیگر را مأیوس سازد. این که امریکا و اذناب امریکا این همه فشار روی ما می‌آورند، تنها به خاطر انقلاب خودمان نیست. برای این است که به دنیا بگویند، نمی‌شود انقلاب کرد و اگر اقدامی بشود، نتیجه‌اش فشاری است که روی مردم ما می‌آورند. هدف اینها اثبات این است که مردم نمی‌توانند با دستهای خالی و گفتن «اللّه اکبر»، جلوی مسلسلها پیروز شوند، بعد هم که پیروز شدند، با نداشتن تشکیلات و کارشناس و قطع رابطه با همه جا، زندگیشان را اداره بکنند. می‌خواهند بگویند چنین چیزی در دنیا غیر ممکن است. عراق را وادار کردند تا با ما وارد جنگ بشود، به همین دلیل. محاصره اقتصادی کردند به همین خاطر. کودتا راه انداختند به همین سبب. گروهک‌ها را وادار به عملیات تخریبی و به اصطلاح چریکی کردند، برای این است. همه اینها برای این بود. امّا وقتی خدا اراده کرده تا مردم ایران پیروز بشوند، همه این کینه‌ها بی سبب خواهد بود. همه اینها دارد اصلاح می‌شود. دنیای اسلام هم کم‌کم دارد می‌فهمد که این انقلاب شدنی است. دو سال و نیم است که همه کشورهای استعماری ما را مورد حمله و انتقاد قرار داده‌اند و دائماً می‌کوبند. باز می‌بینند که نه، ما روی پای خودمان محکم ایستاده‌ایم.

عده‌ای از خاورشناسان روسی اینجا آمده بودند. شاید هنوز هم باشند. از مشاهده وضعیت ایران متعجب بودند. می‌گفتند: وقتی ما بیرون دروازه بودیم، اخبار وضعیت بحرانی از ایران می‌شنیدیم و خیال می‌کردیم اگر وارد ایران شویم، از در و دیوار گلوله و بمب می‌بارد و قحطی و ناامنی در کشورتان بیداد می‌کند. می‌شنیدیم که در ایران هیچ چیز نیست. مردم در خیابانها نیستند. تاریکی و ماتم سایه انداخته است. امّا وقتی به تهران آمدیم، دیدیم همه چیز سرجای خودش است. مخصوصاً این نماز جمعه‌هایی که برگزار می‌شود. در دوران جنگ و تروریسم وقتی به شهرستان‌ها می‌روند و می‌بینند میلیونها آدم در خیابانها جمع شده‌اند که از اجتماعات خود بهره‌گیری کنند، متعجبند از تحقق آرمانهای انقلاب. مصری‌ها نیز این حقیقت را فهمیده‌اند. مردمشان راه افتاده‌اند. سودان هم فهمید که می‌شود و راه افتاده‌اند. مراکش هم فهمید می‌شود. راه افتاده‌اند. امروز در زندانهای مصر و تونس و مراکش و سودان به خاطر حرکت نهضت اسلامی شاید بیش از سی، چهل هزار زندانی مسلمان دست به اعتراض زده‌اند. امّا حاکم تونس با نهایت پررویی گفت: «بله، ما اجازه می‌دهیم تا مارکسیستها مبارزه بکنند. امّا به آنهایی که رهبرشان خمینی است، اجازه نمی‌دهیم...«این حرف پر معنا و جالبی است؛ یعنی امروز دیگر مارکسیسم برای مردم جاذبه ندارد. انقلاب اسلامی و رهبر ایران جاذبه دارد. معنای حرف این است که دیگر مردم به نام مارکس، لنین، انگلس و مائو... حرکت نمی‌کنند. دیگر آن قیافه‌های چریکی مورد پسند جوانان نیست. امروز قیافه پیرمرد نورانی و هشتاد و چند ساله رهبر انقلاب اسلامی ایران و مردم نمازگزار در مساجد و دانشگاههای آنجا جاذبه دارد. امروز چهره‌های مورد علاقه و پرجذبه برای جوانها و پیرمردها، چهره‌های حقیقی شهداست؛ چهره‌هایی که حاکم تونس از آن وحشت دارد و فرعون مصر هم از آن می‌ترسد.

(من خدمت خواهران و برادران گفتم که بعد از این روی شعار مهم ما، «مرگ بر امریکا» تکیه بکنند و آن را فراموش نکنند.)

وحشت، محدود به آفریقا و کشورهای اسلامی نیست. در هندوستان امروزبه طبقه محروم هندوستان که به نجسها معروف هستند، فشار می‌آید. چون به اسلام توجه کرده‌اند. در واقع اینها از دو طریق تحت فشار قرار گرفته‌اند. یکی این که سعی دارند این توجه را بدنام کنند. می‌گویند پولهای عربستان سعودی است که در آنجا کار می‌کند. ما که می‌دانیم پولهای عربستان همیشه اسلام را خراب کرده است. ضد اسلام عمل کرده‌اند. من خودم در دانشگاه مالزی، سالنی به نام » فیصل «دیدم. وقتی که سالن را معرفی می‌کردند، یکی گفت:» این سالن با چک » فیصل «ساخته شد. روح فیصل اینجا حضور ندارد تا از من عذرخواهی کند. ولی چیزی به نام فیصل هست که فقط نام او را دارد. «گفتند:» پول‌فیصل اینجا آمده و تنها چیزی که با خودش آورده نام اوست. «مسأله این نیست که آنها می‌خواهند به پول عربستان اهمیت بدهند و ارزشها را مخدوش کنند. مسئله حمایت اسلام از محرومان است که به گوش آنها رسیده و به وجدشان آورده است.

همین یکی دو روز قبل بودکه روزنامه » پراودا«مقاله‌ای نوشته بود که در شوروی، عده زیادی از مغزها اعلام خطر کرده‌اند. گفته‌اند که حرکت اسلامی دارد در شوروی اوج می‌گیرد. درخواستشان این بوده که روی الحاد و ضد خدایی بیشتر کار کنند. تبلیغات الحادی باید جلوی این حرکت را بگیرد. مسئله تا آنجا کشیده شده است. عراق هم که از دو سال پیش وضعش روشن است. عربستان هم که امسال در مکه نمونه عکس‌العملهایش را دیدیم. جاهای دیگر را هم کما بیش می‌دانیم. علی رغم این که ما هنوز نتوانسته‌ایم در منطقه الگوی اسلامی ارائه دهیم، اسلام راه افتاد. خدا می‌داند آن روزی که بتوانیم در این مملکت مسئله مسکن را حل کنیم، مسئله محرومان را حل کنیم، مسئله استضعاف را حل کنیم، با اجرای اصل چهل و نه، اموال نامشروع این گردن کلفتهای اقتصادی را از حلقومشان بیرون بکشیم و حتی از مهریه زنان آنها هم که شده پس بگیریم، و با همه اینها بتوانیم حرفمان را در دنیا ثابت کنیم، آن روز، روز اسلام است و روز انقلاب ماست.

در ارتباط با مسائل داخلی کشور به گروههای محارب و گروهکهای ضد انقلاب باید اشاره کرد. آن‌هایی که با حرکتهای مسلحانه دست به اقدام علیه جمهوری اسلامی می‌زدند، خوشبختانه با زحمت نیروهای کمیته، پاسدار، بسیج و دادگاههای انقلاب، و همچنین سازمان اطلاعاتی سی و شش میلیونی به آسانی و به سرعت شناسایی و نابود می‌شوند. امروز گزارشهای موثقی به ما می‌گوید بیش از نود درصد از نیروهای اصلی اینها نابود یا بازداشت شده‌اند. تعادلشان به هم خورده، ارتباطات و رهبریشان مختل شده و به زودی بقایای آنها نیز برچیده خواهد شد. حرکات دیوانه وار این منافقان نشان می‌دهد که رهبریشان در خارج و عواملشان در داخل، بدون تعادل و ارتباط دست به حرکات مذبوحانه‌ای می‌زنند. حرکاتی که امروز می‌کنند، نشانه شکست و جنون آنهاست. حالا من نمونه‌هایی از کار دیوانه‌وار اینها را می‌گویم تا خودتان قضاوت کنید.

یکی از عوامل اینها که اخیراً اعدام شد با یک کلت کمری کوچک آمده جلوی مجلس و اقدام به تیراندازی کرده است. حالا مثلاً یکی از شیشه‌ها هم در اثر اصابت گلوله شکسته است. آمدند او را گرفتند و بردند. فکر می‌کنید چرا این کار را می‌کند؟ کسی که تحصیل کرده است و ما پیش از این امکاناتی در اختیارش گذاشته بودیم، پدرش هم جزو کسانی است که پست حساسی دارد، او می‌توانست در این مملکت با امکاناتی که دارد، به راحتی کار بکند. این چیست؟ آیا غیر از دیوانگی چیزی هست؟ می‌توانست اسلحه‌اش را بردارد و بیاید جلوی زندان اوین و بگوید آقای دادستان این اسلحه را از من بگیرید و اجازه بدهید بروم خدمت کنم. یک چند روزی تو را آزمایش می‌کردند، وقتی می‌دیدند راست گفته‌ای و دروغی در کارت نیست، اطلاعات خود را در اختیار مأمورین می‌گذاشتی و قضایا خود به خود حل می‌شد. این چه انتحاری بود که کردی؟

یا مثلاً اینهایی که در شیراز اتوبوس را آتش زدند، عمل خود را با چه معیاری توجیه می‌کنند؟ بمبی را در اتوبوس بگذاری که منجر به انهدام آن و مجروح و کشته شدن چند نفر از مردم بی‌گناه بشود. چند تا بچه جزغاله بشوند. هدف از این کار چیست؟ اگر می‌خواهی بترسانی، که ثابت شده این مردم نمی‌ترسند. شما وقتی در نماز جمعه بمب می‌گذاری و امام جمعه را همراه صف اول نمازگزاران نابود می‌کنی، هفته بعدش که سه برابر این جمعیت به نماز جمعه آمدند، معلوم می‌شود مردم نمی‌ترسند. ارعاب هم دیگر نیست.

وقتی به اتومبیلی حمله می‌کنی، به قصد ضربه زدن به رژیم، و به خیال این که عنصر حساسی در آن نشسته است، فکر می‌کنی درباره‌ات چه می‌اندیشند؟ اگر این خبر پخش بشود، پدر و مادر خودت هم تو را لعنت می‌کنند. چه کسی می‌تواند اشتباه تو را قبول کند؟ حتی زبان سازمان عفو بین المللی را هم می‌بندد. زبان شقی‌هایی مثل رجوی را هم می‌بندد تا نتوانند اعلام بکنند ما فلان غلط را کردیم. این عمل، غیر از جنون چه می‌تواند باشد؟

از این قبیل اعمال جنون آمیز در کارنامه آنهاست. همین تظاهرات مسلحانه؛ می‌گویند که مدتی زحمت می‌کشند تا عوامل خود را از این شهر و آن شهر فراهم کنند و یک دسته آدم بی هدف و دیوانه را با اغفال، جمع آوری کنند در تهران، و مثلاً یک تظاهرات پنجاه نفری در میدان ولی‌عصر تهران راه بیاندازند. معنای آن چیست؟ این طرف و آن طرف ماشین می‌دزدند و جمع می‌شوند و با شلیک پنجاه تیر » ژ - سه«تظاهرات مسلحانه راه می‌اندازند. بعد هم که پاسداران سر می‌رسند و چند تای آن‌ها را همان جا می‌کشند و عده‌ای را هم دستگیر می‌کنند. تعدادی هم فرار می‌کنند. بعد بیرون، روزنامه‌های خارجی بنویسند مجاهدین در خیابانهای تهران جنگ خیابانی راه انداخته‌اند.

گزارش‌های اینها هست که بعد از عملیات احمقانه خود به بالا نوشته‌اند: وضع ما به قدری بد بود که مردم به جای تماشا، فرار را برقرار ترجیح داده‌اند. هیچ وقت خیابانها مثل امروز خلوت نبوده! اصلاً هدف تظاهرات مسلحانه این بوده که به قول خودشان به مردم دل بدهند. به تعبیر خودشان جوّ ارعاب حکومتی را بشکنند تا مردم وادار شوند به خیابانها بریزند. در گزارش خود می‌نویسند فقط در شمیران چهار نفر از مردم به ما پیوستند. همه اینها نتیجه تظاهرات مسلحانه اینها بوده. لااقل صد تا، دویست تا از نیروهای مهم خود را به خیابانها کشیده‌اند و بعد از دست داده‌اند. اگر آدم دیوانه نباشد، پس چیست؟ اگر هرکدام از اینها دیوانه بوده‌اند، می‌توانستند یک جور دیگر عمل کنند. حداقل مثل آن دیوانه دیگر بیایند جلوی مجلس تیراندازی کنند، بیشتر جلب توجه می‌کرد. پنجاه نفر با هم جمع می‌شوند تا پنجاه تا تیر بزنند؟ چه می‌شود؟

حالا یک چیز جالب‌تر از دیوانگی‌شان آن است که در تحلیل‌هاشان تقریباً سه دسته شده‌اند: اول، اکثریتی که پشیمان شده‌اند. البته نه پشیمانی اسلامی، مثلاً تشخیص داده‌اند اگر می‌خواستند به این مردم خدمت بکنند، می‌آمدند و مثل نیروهای مردمی سپاه یا جهاد مخلصانه عمل می‌کردند. یا به منظور خدمت می‌رفتند به روستاهای سیستان و بلوچستان، نه این که در اوین یا قزل حصار آب خنک بخورند. تشخیص داده که اگر آن طور عمل کرده بود، بهتر بود. می‌گویند در آن صورت بهتر می‌توانستیم به خلق خدمت کنیم. می‌رفتیم با اینها کار می‌کردیم و دعوای سیاسی‌مان را هم کنار می‌گذاشتیم.

هستند اقلیتی که خودشان به دو تیپ تقسیم شده‌اند. گروه اول آنهایی هستند که در تحلیل‌هاشان گزارش می‌دهند و می‌گویند: ما فکر می‌کنیم که دیگر باید ساخت. تا امام حضور دارد، نمی‌شود کاری کرد. ما الان باید با رژیم بسازیم و اعلام ترک مبارزه کنیم. صبر کنیم وقتی که پای امام از میان رفت و محور اینها به هم خورد، آن موقع کارهایمان را شروع بکنیم. این‌ها مثلاً عاقل‌ترینشان هستند! نیمه‌ای که هم فکر می‌کنند باید در فرصت مناسب عمل بکنند و هم این که بدجنس هستند. البته ما هم گول اینها را نمی‌خوریم. مگر می‌شود به این آسانی سازش عده‌ای پریشان حال دیوانه را پذیرفت؟

یک اقلیت کمتری هم هستند که دسته سوم را تشکیل می‌دهند. می‌گویند: نه، همان دیوانه بازیهای قبل را ادامه بدهیم تا موقع مناسب؛ محرم امسال وقت کار است. چون شنیده‌اند که امام گفته » خون بر شمشیر پیروز است. «یا از این قبیل حرفها. واقعاً اینها این طور هستند، تعجبی هم ندارد! مثل آن یکی که رفت پاریس؛ خیال می‌کرد چون امام به پاریس رفته و از آنجا حرف زده است، پیروز شده؛ پس این هم پیروز خواهد شد! او حساب نمی‌کرد وقتی امام در یک نوار کوچک سه دقیقه‌ای حرف می‌زد، فوری با تلفن به تهران می‌رسید و تا آخرین روستاهای کشور می‌رفت. امام امروز جمله‌ای را در زیر درخت سیب، در پاریس می‌گفت، فردا آن مرد روستایی در زیر درختی، در زابل می‌شنید؛ و همه به آن عمل می‌کردند. او هم خیال کرده اگر رفت به پاریس و یک چیزی گفت و رادیو» بی.بی.سی«هم پخشش کرد، فردا همه ملت ایران راه می‌افتند. حالا اینها محرم را هم این طور فرض می‌کنند. فرضیه اینها این است. واقعاً ببینید چقدر هشیارند! می‌گویند چون در محرم، احساسات مذهبی مردم تحریک می‌شود و به یاد امام حسین (ع) می‌افتند، ما باید در هیأت شهدا و پیروان امام حسین (ع) ظاهر شویم تا رژیم به صورت یزید معرفی شود.

آخر آدم پررو، تا حالا کجا توانستی خودت را قدیس جا بزنی؟ حتی در خانه‌ات نتوانستی خودت را به اندازه یک طلبه معرفی کنی، که حالا بخواهی مثل امام حسین (ع) در جامعه عمل بکنی؟! روز عاشورا بیایی در مسجد بمب بیندازی، یا در خیابان جلوی هیأت سینه‌زنی تظاهرات مسلحانه انجام بدهی تا تو امام حسین (ع) بشوی و ما یزید؟! چقدر آدم باید بی عقل باشد؟ و چقدر باید نفهم باشی؟ فوق دیوانگی است.

حالا منتظر باشید و ببینید چند روزی هم اینجا و آنجا برای محرم عامل جمع می‌کنند. فرض کنید ده پانزده نفر بیایند جلوی هیأت سینه‌زنی و نارنجکی پرتاب کنند! از همین کارهایی که تا به حال کرده‌اند. این، مجموعه اینهاست. خردخرد شده‌اند و به کلی اعتبارشان زایل شده است. اصلاً چیز عجیبی است. شاید باور کردنش سخت باشد. من یک بار در این سخنرانی‌ها گفتم که وضع » بنی‌صدر «به خاطر پناه بردن به توالت هواپیما، مثل وضع» میرزاعلی محمد باب«است که هنگام فرو افتادن از طناب دار در تبریز، به توالت پناه برد. جامعه بهاییان به مجلس شورا نامه نوشتند و اعتراض کردند که چرا ما را تشبیه به بنی‌صدر کرده‌اید؟! چون بنی‌صدر هم از تیپ همین فوق دیوانه‌هاست. کارش به جایی رسیده که رئیس جمهور کشور یازده میلیونی و بزرگترین اندیشه قرن (!) حتی به رهبر آن فرقه هم نباید تشبیه شود!

این‌ها هنوز تصور می‌کنند که قرار است به ایران برگردند که دارند اعلامیه صادر می‌کنند یا دستور تشکیل دولت موقت می‌دهند. واقعاً خیلی پررو هستند. در آنجا یک بار گفتند ما دولت موقت تشکیل داده‌ایم. چون دیگر حنای آنها رنگی ندارد، فرانسه به آنها گفت نه، شما قرار بود حرکت سیاسی نکنید، پس حق ندارید خزعبلات خود را اعلام کنید. حالا آنها که در مقابل ما این قدر لجباز هستند، به فرانسه جواب داده‌اند: نه، ما که هنوز دولت موقت تشکیل نداده‌ایم. گفتیم می‌خواهیم بعداً تشکیل بدهیم. تا این اندازه موضع آنها ضعیف است. به تازگی هم پی بردیم آقای » بختیار «دوازده میلیون فرانک به» بنی‌صدر«پول داده است. این، دیگر چیز عجیب و غریبی است. تا حالا نمی‌دانستیم مبدأ و مخزن این کمکها کجاست! البته این که گفتم، جزء اسناد است.

به هر حال جمهوری اسلامی ایران دارد مشکلات خود را حل می‌کند. البته معنایش این نیست که مشکل جدیدی برای ما نتراشند. مسئله مهم ما جنگ است. من از همین تریبون نماز جمعه از برادران سرباز، اعم از سپاهیان، ارتشیان و بسیجیان و نیروهای جنگهای نامنظم تقاضا می‌کنم تا همتشان را قدری بیشتر کنند و هر چه زودتر این جنگ را خاتمه دهند. اگر کار این جنگ تمام شود ما می‌توانیم مشکل جنگ زده‌ها را حل کنیم و به سراغ کارهای دیگرمان برویم.

صحبت‌هایم طولانی شد؛ اما این نکته را دریغ دارم که نگویم. در ارتباط با رأی دیروز مجلس شورای اسلامی نکته‌ای به نظرم رسیده بود و می‌خواهم مخصوصاً آن را برای ضد انقلاب بگویم. آن‌هایی که این روزها خودشان را برای آزادی می‌کشند و یقه چاک می‌دهند و به اصطلاح مبارزه می‌کنند، فهمیده‌اند که اوضاع درونی این گروهها چگونه است. بین خودشان اجازه روزنامه خواندن یا حرف زدن و اظهار نظر ندارند. حتی اجازه ندارند تلویزیون ببینند. دیدید وضعشان چطوری است و دارند برای آزادی مبارزه می‌کنند!!. آن‌ها مدعی‌اند ما جو خفقان ایجاد کرده‌ایم، یا مثلاً انحصار طلبیم و با زور عمل می‌کنیم. یا این که حزب جمهوری اسلامی همه چیز را قبضه کرده است، و از این قبیل حرفها. کار دیروز مجلس، خدا شاهد است که از طرفی برای من اوج افتخار بود و از طرف دیگر تلخی هم داشت. من شخصاً شکست خوردم؛ یعنی جزء کسانی بودم که طرفدار نخست وزیری دکتر ولایتی بودند. من فکر می‌کردم دکتر ولایتی می‌تواند بسیاری از مشکلات را حل کند. (حالا آدم گاهی روی نظرش به مقصود نمی‌رسد و شکست می‌خورد.) جمعی دیگر از دوستان نیز این قضیه را جدی گرفته بودند. کسی نمی‌تواند ادعا کند معرفی نخست وزیر نمایشی بوده است. اصلاً این طور نبود. ممکن است در مورد یک لایحه بگویند رأی مخالف داده‌اند، اما این قضیه جدی بود.

رئیس جمهوری که همه قبولش دارند و شانزده میلیون رأی داشته و از سوی مجلس هم با نود و پنج درصد آراء تأیید شده است از جمله همین انتخابات به شمار می‌روند. خود بنده هم که با رأی همین مجلس رئیس مجلس شده‌ام، همین طور هستم. در این قضیه هم عده‌ای از دوستان نسبتاً قوی مجلس با ما بودند و خود دکتر ولایتی نیز عضو هیأت رئیسه و کارپرداز منتخب مجلس هستند که به عنوان کاندیدای نخست وزیری معرفی شدند؛ اما آن طور عمل شد که دیدیم. من می‌بینم که بعضی از اعضای حزب جمهوری رأی مخالف دادند؛ یعنی حتی در حزب، ما به عضو حزب نمی‌گوییم شما به هر چه دبیر کل رأی داد، معتقد باش. آزاد آزاد است. مملکت آزادی است. کسی که نخواهد خیانت بکند، می‌تواند نظر خود را به هر شکلی بدهد و حرفش را هم بزند. بسیاری از این نمایندگان که با اعلامیه‌های حزب جمهوری و حمایت آن کاندیدا شده بودند و پیروز هم شدند، رأی ندادند. رأی خلاف دادند و حقشان بود با تشخیص خودشان عمل کنند. در دوران این جمهوری، این طور عمل می‌شود و آنهایی که می‌خواهند برای آزادی جنگ کنند و آزادی بگیرند، راست می‌گویند، بیایند آدم بشوند، درست کار کنند و سوء نیت خود را کنار بگذارند. بیایند در محیط آزاد باشند. این طور آزاد باشند و تصمیم بگیرند تا رأی آنها سرنوشت ساز باشد. نروند با آن خفقانی که خودشان می‌سازند، آن طور عمل کنند.

اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم.

بسم اللَّه الرحمن الرحیم.

وَالْعَصْرِ/ اِنَّ الاِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ/ اِلاَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات وَتَواصَوْا بالْحَقِّ وَتَواصَوْا بالصَّبْرِ.

خطبه‌ها خیلی طولانی شد و من به خاطر نبودن سخنرانی پیش از خطبه‌ها عمداً مقداری طولانی‌اش کردم تا آقایان و خانمهایی که زحمت کشیده‌اند که به نماز جمعه بیایند، به نماز برسند.

 

 

[1]  - قاعده لاحرج، از قواعد معروف و مهم فقهی است که موردتوجه علما و بزرگان قرار گرفته، به‌گونه‌ای که آن را در تمامی ابواب فقه، اعم از عبادات و معاملات و سیاسات، جاری کرده‌اند. نام دیگر این قاعده، قاعده نفی عسر و حرج است. افعالی که بندگان خدا باید انجام دهند سه حالت دارد حالت اول افعالی است که به راحتی و بدون هیچ مشقت و دشواری می توانند انجام دهند. حالت دوم افعالی است که به طور کلی بندگان قادر به انجام آنها نیستند مثل پرواز کردن در آسمان بدون وسیله ای یا نفس نکشیدن در حال حیات. حالت سوم افعالی است که بندگان می توانند انجام دهند ولی همراه با مشقت و دشواری که از آن به عسر و حرج تعبیر می شود. مانند روزه در حال بیماری و یا انفاق اموال در صورت شدت نیاز. موضوع قاعده نفی حرج این قسم از افعال است. (مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها، ص ۲۲، چاپ دفتر نشر الهادی، چاپ چهارم، قم، ۱۴۰۹)

به صورت کلّی موارد کاربرد قاعده لا حرج، شرایط استفاده از آن و استثنائاتی که احیاناً برای قاعده وجود دارد متوقف بر یک بحث فنّی دقیق است که از حوصله این نوشته خارج است. اجمالاً می توان گفت که آنچه از آیات قرآن و روایات و کلمات فقها استفاده می شود این است که الزام کردن مکلف به یک حکم تکلیفی که در آن سختی و عسر و حرج باشد در شرع مقدس اسلام نفی شده است و این حکم کلی را بنام قاعده عسر و حرج نامیده اند. موضوع در این قاعده هر فعل یا ترک فعلی است که در آن حرج و شدت و سختی برای مکلف داشته باشد و محمول این قاعده نفی حکم الزامی است و خبر دادن از این که در شریعت اسلام حکم حرجی نداریم. بنابراین مثلاً غسل کردن در شدت سرما با آب سرد منتفی می شود و به جای آن تیمم می آید و یا روزه در حال مریضی برداشته می شود. فقهاء برای اثبات این قاعده به ادّله ای از آیات قرآن و روایات استناد کرده اند

[2]  - قاعده لا ضرر از قواعد مشهور فقهی است که در بیش تر ابواب فقه کاربرد دارد و مضمون آن این است که ضرر در اسلام مشروعیت ندارد و هرگونه ضرر و اضرار در اسلام نفی شده است.

ادله قاعده لاضرر: برای اثبات این قاعده به ادله قرآنی، روایی و عقلی، استدلال شده که به بعضی از آن ها اشاره می گردد:
 
آیه نفی ضرر: آیه: « لا تضار والدة بولدها و لامولود له بولده » (سوره بقره ،آیه۲۳۳)

. این آیه، مادران و پدران را از ضرر رساندن به فرزندانشان نهی کرده است؛ بنا بر تفسیر دیگر آیه، هر یک از والدین را از ضرر زدن به دیگری، به واسطه فرزندشان، نهی نموده است. بنابر این، از آیه فهمیده می شود که ضرر زدن هر کسی به دیگری، ممنوع و ناروا است.
 

[3]  - سوره بقره ،آیه۲۰۷

[4]  - سوره بقره ،آیات ۲۰۴ و ۲۰۵

[5]  - آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس مجلس شورای اسلامی در نامه ای به امام خمینی نوشتند:

بسمه تعالی

 محضر شریف حضرت آیت الله العظمی امام خمینی، مد ظلّه العالی‌
چنانکه خاطر مبارک مستحضر است قسمتی از قوانین که در مجلس شورای اسلامی به تصویب می‌رسد به لحاظ تنظیمات کلی امور و ضرورت حفظ مصالح یا دفع مفاسدی که بر حسب احکام ثانویه به طور موقت باید اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجرای احکام و سیاستهای اسلام، و جهاتی است که شارع مقدس راضی به ترک آنها نمی‌باشد و در رابطه با این گونه قوانین به اعمال ولایت و تنفیذ مقام رهبری که طبق قانون اساسی هم قوای سه‌گانه را تحت نظر دارند، احتیاج پیدا می‌شود. علی هذا تقاضا دارد مجلس شورای اسلامی را در این موضوع مساعدت و ارشاد فرمایید.

 

۵/۷/۶۰

رئیس مجلس شورای اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی


 

[6]  - امام خمینی (ره)؛در پاسخ نوشتند: بسم الله الرحمن الرحیم‌
آنچه در حفظ نظام جمهوری اسلامی دخالت دارد که فعل یا ترک آن موجب اختلال نظام می‌شود و آنچه ضرورت دارد که ترک آن یا فعل آن مستلزم فساد است و آنچه فعل یا ترک آن مستلزم حَرَج است پس از تشخیص موضوع به وسیله اکثریت وکلای مجلس شورای اسلامی، با تصریح به موقت بودن آن ما دام که موضوع محقق است، و پس از رفع موضوع خود به خود لغو می‌شود، مجازند در تصویب و اجرای آن؛ و باید تصریح شود که هر یک از متصدیان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود مجرم شناخته می‌شود و تعقیب قانونی و تعزیر شرعی می‌شود. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.


۱۹ مهرماه ۱۳۶۰
روح الله الموسوی الخمینی‌

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه