نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی الِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.
قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: «اِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ»، «عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَیَ اللَّه»
قبل از شروع بحث خطبه، همه شما را به تقوای الهی و اجتناب از گناهان دعوت میکنم. امیدواریم جامعهتان همیشه مزّین به زینت تقوا باشد. درباره عدالت اجتماعی و مقررات اسلامی بین دو جنس مرد و زن بحث میکردیم. امروز روزی است که به تناسب اربعین اباعبداللَّه الحسین (ع)، هم نیاز داریم که به این بحث که بحثی عاطفی و سازنده و مناسب با روز است بپردازیم و هم راه دارد که بحث قبلیمان را قطع نکنیم.
یعنی در این خطبه ضمن اینکه همان بحث درباره خانمها را ادامه میدهیم، محور خطبه همین اربعین و مسائل مربوط به اربعین خواهد بود. در خطبه اول درباره شخصیت و وظایف و نقش خانمها براساس محور اربعین و حوادث بعد از آن بحث خواهیم کرد. به نظرم این بحث جالبی است که هم میتواند سازنده و هم پاسخگوی احساسات روز مردم باشد.
همان طور که تا به حال مکرر گفتیم، حادثه عاشورا از حوادث عجیب و غریب تاریخ است. برای ما این مسأله روشن است، اما دنیا و به خصوص دنیای کفر، طبعاً این تاریخ را هیچ وقت مرور نکرده و الان باید از حرکت اسلامی و انقلاب اسلامی به این قطعه تاریخ برسد. من گاهی که تناسب پیدا کرده، چیزهایی در این مورد گفتهام.
البته کل تاریخ و حرکت در دنیای ما مبنای ربوبی دارد، اما درباره بعضی قطعات تاریخ مثل تاریخ انبیا و اینکه یک پیامبر بیاید و حوادث خاصی که جنبههای دخالت دستگاه غیبی در قلمرو تاریخ و اصلاح مسیر تاریخ است باید مطالب خاصی گفته شود؛ یعنی اینها از قلههای برجسته تاریخ است که در تاریخ تعبیه شده تا در هر مقطع تاریخی که میخواهد مسیر انحرافی بپیماید، اصلاح شود. و حادثه عاشورا یکی از اینهاست.
در این حادثه آدم وقتی یک قدری فکر میکند، به نظر میرسد طراحی یک عملیات سیاسی، نظامی و روانی است و حد اعلای تبحر را در طراحی میبینیم و عناصری که میخواهند این عملیات را انجام دهند، درست انتخاب و گلچین شدهاند و هر کسی نقش خود را به خوبی انجام داده است.
اگر بنا بود این فیلم و ساخته ذهن هنرمندان باشد و نه واقعیت تاریخی، مهمترین فیلم تاریخ بود و طراحی و سناریو و کارگران و هنرمندان فیلم هر کدامشان بهترین نقش خود را ایفا کردهاند و اوج ظرافت هنر در این قطعه تاریخ دیده میشود.
مطمئناً حالا که اینجا جمهوری اسلامی شده و ما بر محور حرکت کربلا جلو میرویم اگر هنرمندان ما یک بار این حادثه کربلا را فیلم کنند، یک سریال طولانی و سازندهای در میآید که در دنیا بیشترین تماشاگر را خواهد داشت؛ البته اگر آن ریزهکاریهایی را هم که قهرمانان این فیلم انجام دادند منعکس نمایند [t1].
گرچه این با آنچه اتفاق افتاده فرق میکند و آن واقعیت تاریخ است، اما آنچه که ما باید به زبان روز به دنیا عرضه کنیم، از قدرت قلم خارج است و احتیاج به هنر پیشرفته تصویری دارد کهان شاءاللَّه این کار بشود و شرکتهای بزرگ فیلمبرداری که میتوانند سرمایهگذاری کنند و یا صدا و سیما و وزارت ارشاد روی این کار کنند.
در این ماجرا نقشآفرینان زیادی وجود دارند. من الان روی نقش خانمهای این ماجرا و به خصوص نقش حضرت زینب (س) میخواهم صحبت کنم. این موضوع ارتباط به بحث قبلی هم دارد. اگر یادتان باشد، در بخشی از بحثمان گفتیم که نقش خانمها در معارف اسلامی منحصربه خانهداری و حمل و تولد فرزندان صالح نمیشود، بلکه خانمها باید نقش مستقیم در تاریخ داشته باشند.
البته خود خانهداری و اداره خانه و تولد بچه و تربیت آن هم نقش عظیمی است، اما منظور از نقش مستقیم یعنی حضور در عملیات و میدان و وارد شدن در متن حرکت تاریخ است و یکی از ادله من همین داستان عاشورا و ماجرای کربلاست که با آن بیانی که کردم و گفتم که این حادثه طراحی دارد و حادثه اتفاقی نیست که پیش آمده و به خاطر آن زن و مرد و بچه به میدان آمده باشند، این طوری نیست.
حادثه عاشورا را خداوند و پیامبر برنامهریزی کردهاند و مجریان این برنامه از پیش تعیین شده بودند و ما خیلی برای این مسأله دلیل داریم.
مخصوصاً حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) نقششان از بچگی مشخص بوده است. همان روز اولی که امام حسین (ع) به دنیا آمد، در لحظه تولد امام حسین این حادثه برای پیامبر مطرح بود. البته قبل از آن هم برای پیامبر مشخص بود.
وقتی حضرت زینب (س) به دنیا میآید و او را پیش پیامبر میآورند و امام حسین هم آن موقع بچه کوچکی بوده که میدوید و بازی میکرده و اظهار علاقه نسبت به زینب میکرده، وقتی پیامبر به قیافه امام حسین و زینب نگاه کرد و آن دو را با هم دید، یکدفعه مانند اناری که پاره شود، اشک ریخت که همه تعجب کردند.
حضرت فرمودند: این دو تا بچه با هم یک داستان عجیب و مشترکی در تاریخ دارند. ما میبینیم وقتی حضرت زینب میخواهد ازدواج کند، در شرایط ازدواج قید میکنند که اگر زینب خواست با امام حسین (ع) مسافرتی برود، شوهر ایشان حق ندارد منعش کند و این همراه امام حسین (ع) است.
ما فکر نکنیم که این طوری پیش آمده و امام حسین (ع) به طور طبیعی با بچههایش به کربلا آمدند و اینها شهید شدند و خانمها هم اسیر شدند و اسیر هم همینجوری است که یک بار حرف میزند و یک بار حرف نمیزند، یک بار گریه میکند و یک بار دعوا میکند. این طور نیست.
اگر این فرض را قبول داریم که امام حسین (ع) برنامه این سفر را میدانسته، مطلب روشن است. این حدیث » ام ایمن«که حدیث بسیار جالبی است و از احادیث قدسیه است که رشته محکمی دارد، یکی از اسناد همین بحث من است.
حدیثی است که در یک محفل خانوادگی وقتی پیامبر، علی (ع) بچههایش امام حسن و امام حسین (ع) و زینب (س) و دیگران جمع بودند، جبرییل میآید و اشاراتی دارد به آینده و من جمله داستان عاشورا و این حدیث در این خانواده میماند. ام ایمن این حدیث را وقتی زینب (س) بزرگ میشود، برای او نقل میکند و راوی این حدیث حضرت زینب (س) است و امام سجاد هم از حضرت زینب (س) این حدیث را نقل میکند.
وقتی حضرت علی (ع) ضربت خورده بود و در حال رفتن از دنیا بود، حضرت زینب در همان حال از پدرش سؤال میکند که من حدیثی از امایمن شنیدهام و دلم میخواهد از شما بشنوم تا دلم محکم باشد.
حضرت علی (ع) همان را تأیید میکند و بعد به حضرت زینب میفرماید: شما با عدهای از بچههای پیامبر وارد همین شهر میشوید، در حالی که اسیر و تحت اسارت هستید، و دشمنان آن روز احساس غرور میکنند، اما شما بدانید که حق با شماست و محور حق شما هستید و آنها شکست خوردهاند. حضرت علی (ع) این جملات را در بستر مرگ میگوید.
همین حدیث را حضرت زینب (س) در قتلگاه، آن موقعی که امام سجاد (ع) از دیدن منظره جسدهای قطعه قطعهای که روی زمین بود و کاروان بدون اینکه اینها را غسل و کفن و دفن نماید میرفت، خیلی ناراحت بود، با یادآوری حدیث امایمن نقش خویش را اینجا ایفا کرد.
ما میبینیم که حضور حضرت زینب (س) در این برنامه طراحی شده است و وقتی ما آثار آن پیروزی را میبینیم، نقش زینب (س) را موازی نقش امام حسین (ع) میبینیم. اگر بناست زن در تاریخ در مسائل اجتماعی نقش مستقیم نداشته باشد، حضور این چنینی حضرت زینب (س) در تاریخ برای چیست؟ مگر نمیشد در این برنامه یک مردی از خاندان پیامبر این نقش را ایفا کند؟ مگر امام سجاد عاجز بود که این نقش را ایفا کند؟ مگر نمیشد عبداللَّه شوهر زینب این نقش را ایفا کند؟
برای ما مسأله خیلی روشن است که اگر بناست حرکت اباعبداللَّه مبنای حرکت تاریخی ما باشد، قطعات این حرکت و زوایای این حرکت و نیز مسایلی که در کنار آن قرار دارد، باید برای ما مبنا باشد و ما باید این مجموعه را در نظر بگیریم و مطمئن باشیم که حرکت عظیم تاریخی نمیتواند بدون خانمها باشد.
مرد نقش خودش و زن نقش خودش را دارد؛ امام حسین (ع) آن گونه میجنگید و زینب (س) آن طور سخنرانی میکند. قیافه یک اسیر زنجیر به دست و گرفتار شلاق خوردهای که در میدان کوفه سخنرانی میکند با سخنرانی یک دانشمندی از پشت یک تریبون آزادی که برایش شعار میدهند، یکی نیست. آن یک اثر دیگری دارد.
نقشی که یک زن در یک جریان میتواند ایفا کند، خاص خودش است. بنابراین در حرکتهای تاریخی و انقلابی باید نقطههای مناسب را انتخاب کرد و از استعدادهایی که خداوند در انسانها گذارده است، استفاده کرد.
همه این عناصری که بودند (حضرت سکینه، حضرت علی اصغر، امام سجاد، مادر وهب، عروس وهب و زنها و مردهای دیگر و 45 نفر اسیر که به شام رسیدند و از شام برگشتند) در این برنامه نقش داشتند و الان نمیتوانیم نقش همه این خانمها را بیان کنیم و بیشتر روی نقش حضرت زینب (س) تکیه میکنیم.
وقتی از مکه بیرون میآمدند و ابن عباس آمده بود و چانه میزد که چرا شما به این سفر خطرناک میروید، امام حسین (ع) اول با او بحث کرد و بعد چون دید قانع نمیشود، حرف آخر را زد و گفت: خدا خواسته که من در این سفر شهید شوم. ابن عباس که دیگر حرفی نداشت، گفت: اگر این جوری است، پس چرا زنها را میبرید؟ امام حسین (ع) زنها را برگرداند و گفت شما بروید.
صدای حضرت زینب (س) از کجاوه بلند شد و گفت: ابن عباس! تا به حال کسی نتوانسته مرا از برادرم جدا کند. شما آمدهاید جدا کنید؟! من هم راهی دارم. و توضیح امام حسین ابن عباس را قانع کرد.
کارهایی که زینب در کربلا کرده، از دست یک زن معمولی خارج است. خیلیها معتقدند و شاید هم صحیح همین باشد که در این مقطع حضرت زینب (س) حامل روح ولایت بوده. بعضیها گفتهاند که حضرت زینب (س) ظاهراً نیابت حضرت امام حسین (ع) را بعد از شهادتشان - یقیناً برای حفظ جان حضرت سجاد - داشته است.
ما خوب میفهمیم که در این مسیر از کربلا تا شام و برگشتن به کربلا به صورت ظاهر حضرت زینب مدیر کاروان بودهاند نه حضرت سجاد. مسؤولیتها را بیش از حضرت سجاد احساس میکرده. از روز اربعین به بعد نقش عوض میشود. یک خانمی در این شرایطی که آن همه مصیبت را تحمل میکند، خود حضرت سجاد میفرماید که عجیب است که من در تمام آن سفر ندیدم که یک بار نافله شب عمهام زینب قطع شود.
زنی که هم داغ دارد، شلاق خورده، مسائل اسارت را تحمل بکند و وقتی شب همه را خواب میکند، خودش بیدار میماند و نماز شب میخواند و در یک جا گویا در دروازه کوفه بوده که از بس حضرت زینب خسته شده بود، امام سجاد یا یکی از زنان همراه نقل میکنند برای اولین بار دیدم که زینب (س) نشسته نماز شب را خواند و در یک جا امام سجاد از زینب خواسته که در نافلههای شب او را هم دعا کند.
این خیلی حرف عجیبی است. در همین قتلگاه وقتی اینها رسیدند، امام سجاد مریض بود و در آن گرما و تشنگی و با حالت داغدار وقتی که اظهار بیتابی کرد، تعبیر حضرت زینب با تعجب این است که عزیز برادر من! چرا این قدر ناراحتی؟ امام سجاد میگوید: نمیبینی که کسی نیست بدن بهترین بندگان خدا را دفن کند؟ این جامعه و تاریخ و این قطعه از زمان ما تأثر ندارد؟
حضرت زینب حدیث امایمن را آنجا قرائت میکند و میگوید: عزیز من! از پدرم شنیدم که این طور نمیماند. خداوند کسانی را مأمور کرده بعد از ما که رفتیم، این جسدها را دفن میکنند و بعد اینجا قبّه و بارگاه و مزار و منار میشود و اینجا جای دعوت اسلامی خواهد شد و آن قدر از باطن این ماجرا گفت که حضرت سجاد را آرام نمود.
آن خطابههای شدید قهرمانانهای که در میدان قتلگاه به ابن سعد، فرمانده ظاهراً فاتح جنگ کرد، از سطح آدم معمولی بالاتر است. در دروازه کوفه در اولین منظرهای که وارد شهر دشمن فاتح میشود (که اولین نقطه احساس ذلت انسانی است که دارای روحیه ضعیفی باشد) آن چنان آنجا حرف زده که اولین صحنه شورش عمومی را علیه ابن زیاد در کوفه راه انداخته است.
این نقش زن است. حرف اصلیش را موقعی که اوج تجمع جمعیت بود و مردم نادان با هدایت بوقهای تبلیغاتی نظامی ابن زیاد شور و هیجان فتح و پیروزی راه انداخته بودند و همه جا چراغان بود، با یک نعرهای که بر سر اینها کشید موج سکوت را از اطراف محمل خودش تا آخر میدان کوفه کشاند و آن چنان جمعیت را ساکت کرد، مثل اینکه روی سرشان مرغ نشسته و میخواهند مرغ را بگیرند و تکان نمیخوردند.
برخی از مورخین معتقدند که زینب (س) اینجا دخالت ولوی کرده و با ولایتی که به او محول شده بوده، در مردم تصرف کرده و مردم را با قدرت الهی آرام کرده. از نظر طبیعی هم با همان منظره میشد که این گونه باشد.
حضرت زینب (س) با انتخاب کلماتی که مردم را به تعجب واداشت و آنها خفه شدند، سخنانش را شروع کرد. اولین جملهای که بود، سلام و صلوات بر پدرش و امام حسین (ع) بود. خطیب مسلمان که حرف میزند، اسم پیغمبر را میبرد، اما او به جای اینکه اسم پیامبر را ببرد از پدر خودش نام برد تا جامعه بفهمد که او کیست.
با همین جمله و شگرد هنرمندانه سخنرانی جامعه را تکان داد و بعد حرفهای عجیب و غریبش را زد. حرفهای عجیبی که خلاصه شده بود و اگر چند نفر نطقنویس سیاست دان مینشستند و این چند جمله را تنظیم میکردند، به این کوتاهی و به این پرمعنایی و این کوبندگی نمیشد نطقی تهیه شود.
آن چنان با مردم کوفه حرف زد که مردم کوفه از درون منفجر شدند و به قول مورخین، توابین و نهضت توابین که 4 هزار نفر آدم مسلح رفتند و جنگ را با کوفه شروع کردند، از همین جا شکل گرفت. این یک زن عادی که نیست. این گونه خون شهدایی که در ریگزارها ریخته، اگر با اراده این بانو و قدرت این زن نبود، آن خونها رنگش را هم از دست میداد.
پایان حادثه اسارت این گروه این جوری شد که در کوفه حکومت متزلزل شده بود و در شام شورش شروع گردیده بود و در حجاز و منطقه اهل بیت هم به محض ورود بچههای پیامبر به مدینه و سخنرانی اینها در دروازه مدینه، پسر حنظله همراه دوستانش قیام کردند و حکومت یزیدی را از شهر خارج کردند و به محض ورود اینها به مدینه دیگر حکومت مدینه از چنگ یزیدیها خارج شد.
سه مرکز قدرت آن روز، یعنی کوفه، شام و مدینه را همین اسرا علیه دستگاه یزید شوراندند و ما میبینیم حضرت زینب و سکینه و امکلثوم و دیگر اسرا این نقش را با آن مایههای عظیم خون شهدا ایفا کردند.
سخنرانی زینب در دروازه کوفه به گونهای بود که همانهایی که در جریان جشن پیروزی حکومت کف میزدند، دستها را پشت دست هم میزدند و بعد از سخنرانی اظهار حسرت میکردند که چه جنایتی ما مرتکب شدیم. و خود حضرت زینب با کنایه به آنها گفت که شما در چه وضعی هستید و با صراحت به آنها گفت و راه را به آنها نشان داد.
در کاخ ابن زیاد آن طور که حضرت زینب (س) با او حرف زد، آدم میبیند که یک آدم معمولی نمیتواند چنین قدرتی داشته باشد. وقتی حضرت سجاد (ع) تحت تأثیر این همه شهامت و علم و قدرت تحلیل تاریخی و برخورد با مصائب حضرت زینب قرار میگیرد، ایشان را با این جمله » انتِ عالمة غیر معلمة«مورد تحسین قرار میدهند. بیان کردن این جمله در آن شرایط نشاندهنده نفوذ عمیق حضرت زینب است که چگونه همه چیز را تحت تأثیر خویش قرار داده بود.
اسرا در شام و در مسیر راه نقششان را خوب انجام دادند. هیچ کس فکر نمیکرد که دژ شام تسخیر پذیر باشد. معاویه آن روزهایی که با حضرت علی (ع) درگیری داشت، یک بار صحنهای را به نمایش گذاشت و نشان داد که این مردم عوام شام چگونه تحت سلطه امویها هستند و وقتی صحنه را نشان داد، مأیوس کننده بود.
اینها متعصبانه همراه بنیامیه میجنگیدند و برای آنها کار میکردند. واقعاً ورود بچههای امام حسین به سرداری حضرت زینب به شامی که دژ بنیامیه بود و تسخیرناپذیر تلقی میشد، عجیب بود. اینها از درون آن را فتح کردند و شکست حکومت یزید از همان درون شام شروع شد. از درون خانواده خودش شروع شد؛ یعنی اولین جرقهها از سوی حرم یزید بلند شد که اینها خیلی عظیم است.
اصلاً سیاست اشتباه یزید این بود که وقتی امام حسین را شهید کردند، فکر کردند که با اسارت آن بچهها و مانور به اصطلاح ذلت بچههای پیامبر و اظهار خشونت، نشان میدهند که وقتی حکومت با بچههای پیامبر این گونه رفتار میکند، دیگر بقیه مخالفین باید حساب خودشان را بکنند و تسمه از گردههای مردم کشیده میشود و کسی دیگر هوس مخالفت با این حکومت را نمیکند.
سیاست یزید این بود والاّ این کارها را که اینها کردند، معقول نبود. اینکه بچههای پیامبر را در کوچه و خیابانهای شام یک روز تا شب با سر برهنه و روی شترهای بی جهاز بگردانند و با زنجیر اینها به هم بسته باشند و به آنها اهانت کنند و آن منظرههایی که تمامش برای ارعاب دیگران انجام شده بود و از سران قبایل هم دعوت کنند و همه بیایند، (در فاصلهای که اسرا میآمدند یزید تمام سران قبایل منطقه را جمع کرده بود. تمام نمایندگیهای سیاسی را آنجا جمع کرده بود و به خیال خودش میخواست مانور قدرت بدهد). همین طوری نبود.
آن جلسه معروف کاخ یزید، جلسه بینظیری بوده است. کسانی که در آن جلسه بودهاند، تعبیرشان این است که جلسهای بود که ما در عمرمان ندیده بودیم و بعد هم نخواهیم دید. یزید هم آنجا آن قدر پیروزی احساس کرد که باطن خودش را بروز داد. آدم در شرایط عادی این حرفها را نمیزند. خیلی مغرور شده بود. آدم میبیند در همان جلسه زنی اسیر که قاعدتاً آنجا دیگر جای ابراز وجود نیست، آن چنان جلسه را متشنج میکند و آن چنان وضع را بر هم میزند که کنترل از دست یزید بیرون میرود.
این سخنرانی که نقل شده، حضرت زینب در جلسه یزید انجام دادند. اگر به فرض محال فرض کنیم این سخنرانی را زینب (س) آنجا نکرده و بعد در تاریخ کسانی نشستهاند و این سخنرانی را تنظیم و به حضرت زینب نسبت دادهاند، هر کس قدرت داشته باشد که این سخنرانی را مطابق روحیه آن جلسه بنویسد، خیلی باید هنرمند و زبردست باشد و ما این چنین زبردستی را اصلاً در بین خطبا و نویسندگان تاریخ نمیبینیم.
قطعات آن سخنرانی دو سه صفحهای به گونهای تهیه شده که غیر از الهام الهی و محدثه بودن حضرت زینب، چیزی نمیتواند آن را توجیه کند. در آن جلسه حضرت زینب خیلی خوب حرف زده است. بلند شده و سخنرانی کرده و آن چنان یزید را لجن مال کرده و آن چنان دستگاه بنیامیه را کوبیده و آن چنان حضار جلسه را تحقیرکرده و آن چنان عظمت این حادثه عاشورا را به رخ دیگران کشیده و بزرگان این حادثه و قهرمانان این حرکت را مشخص کرده و نشان داده که آدم میبیند که این کار بزرگتر از اینهاست.
این برای همین است که از اول مأمور بوده و خودش را برای انجام این مأموریت آماده کرده است. برای همین است که حضرت زینب با مشیت الهی این مسؤولیت را برعهده گرفته و به خوبی انجام داده است. حضرت زینب خیلی خوب بلد بود آنجایی که لازم بود، سخنرانی داغ و حماسی کند و آنجا که لازم بود، گریه کند و به نحو دیگری مردم را متأثر کند. مسلط بر خودش بود و انتخاب میکرد، نه اینکه تحت تأثیر شرایط پیش میآمد.
مینویسند حضرت زینب به گونهای صحبت کرد که خانمهایی که پشت پرده نشسته بودند و جزو حاضرین بودند و خود خانواده یزید و حتی همسر یزید در جلسه پرید و جلسه را بر هم زد و در آن جلسه به شوهرش لعنت کرد. این چه جور سخنرانی است که ملکه امپراتوری را این گونه به بارگاه میکشاند و این جور حادثهای را به وجود میآورد؟
وقتی که اینها را به خرابه بردند و دوباره به منزلشان برگرداندند، شب که شد از درون خانواده یزید به یزید فشار آوردند که ما میخواهیم به دیدن بچههای پیامبر برویم و بعد مأمورین به خرابه آمدند، صحنه درست کردند و صندلی گذاشتند، زن یزید آمد روی صندلی نشست و منتظر بود با اینها دیدن کند. وقتی اسرا را آوردند، زینب را روی زمین نشاندند، این زن نتوانست روی صندلی بنشیند، پرید پایین و جلوی حضرت زینب روی خاک نشست؛ این جوری این شخصیت بزرگ اثر گذاشته بود.
بعد از همین جلسه است که کارآگاهها از همه جا به یزید خبر میدهند که وضع شام خراب است و مردم دارند صریح حرف میزنند، انتقاد میکنند و تحمل نمیکنند و پیشنهاد ارضای این بچهها و اسرا را میدهند. دو تا پیشنهاد شده بود: یکی اینکه اینها را زود از اینجا بیرون ببرند و یک پیشنهاد دیگر این بود که همیشه همین جا مجلل و محترم بمانند. یک پیشنهاد دیگر این بود که خواستههای آنها را بدهند.
سیاست یزید بعد از این جلسه ظاهراً عوض شد؛ سیاستش این شد که از در تهدید وارد شود. زینب و حضرت سجاد هم هوشیارند که از این موقعیت استفاده دیگری کنند. اینکه بچهها میآیند در اینجا خواب نقل میکنند، اینها مصیبتهایی نیست که روضهخوانها همین طوری برای گریه کردن میخوانند، اینها نقشهای هنرمندانهای است که بچهها ایفا کردهاند. خواب هم واقعاً میبینند و آن را نقل میکنند تا شام را تکان بدهند و واقعاً با نقل خوابهای خود شام را تکان دادند.
اولین خواستهای که خود آنها مطرح کردند، این بود که گفتند: حالا که میخواهید به ما محبت کنید، اول کارتان این باشد که بگذارید ما یک قدر گریه کنیم. ما الان هفتههاست که هر وقت خواستهایم گریه کنیم، به ما شلاق زدهاند و این عقدهها در سینههایمان حبس است. تا این بچهها یک مقدار گریه نکنند و دلهایشان را خالی نکنند، شما نمیتوانید به اینها محبت کنید.
مشاوران یزید نظر دادند که اگر میخواهید به اینها محبت کنید، بگذارید اینها یک قدری گریه کنند. در آن جلسهای که برای عزاداری تشکیل داده بودند، متشخصین خانمهای شام میآمدند. در اکثر جلسات خانواده خود یزید هم شرکت میکرد، خانواده مسیحیها و آنهایی هم که نماینده سیاسی حکومتهای مجاور بودهاند در این جلسات میآمدند.
حضرت زینب (س) ماهرانه بهترین استفادهها را از این موقعیت کرد. به بچهها نوبت داده بود که همه بیایند خاطرات خودشان را برای مهمانها تعریف کنند. سکینه خاطراتش را میگفت. رقیه، ام کلثوم و هر کسی خاطره خودش را از کربلا، کوفه، زندان، مسیر راه، شلاقها و گرسنگیها میگفت.
بعضی وقتها بچهها پاهایشان را برهنه میکردند و آبلههای کف پاهایشان را نشان میدادند. هر بار که یک قطعه از تاریخ کربلا گفته میشد، ضجه در آن محله بلند بود. اطراف آن خانه، در خیابانها و کوچهها مردم جمع شده بودند و صدای گریهای که از درون خانه بلند میشد، مثل موج در شام منتقل میشد. طبق بعضی از مقاتل 37 روز این جریان ادامه داشت.
حضرت زینب به خانمهای شخصیتهای شامی میفرمود که شما نمیدانید که شوهرانتان با ما چه کردند. شما که کربلا نبودید که ما در یک نصف روز هر چه عزیز و شریف داشتیم، از دست دادیم و نگذاشتند ما یک بار برای اینها آرام گریه کنیم. به زنهای شام میگفت شما در خانههایتان با حجاب زندگی میکنید، اما بچههای پیامبر را هر کس و ناکسی در کوفه و شام و مسیر راه دیده. حضرت زینب (س) در آنجا خیلی حرف زده است.
دستگاه یزید دید این هم نمیشود. اینها باید بروند و اگر اینها باشند، وضع شام بیش از این خراب میشود. تنها راهشان این بود که اینها را مجلل به هر جایی که خودشان میخواهند بروند برگردانند. اینها را برگرداندند و برای برگشتن آنها هم صحنهای درست کردند که آخرین منظرهای که در ذهن مردم شام میماند، منظره رقت باری نباشد. مردم با شکوه و جلال این کاروان اسرا را به صورت یک کاروان خانواده سلاطین بدرقه کنند و بعد بگویند جبران شد و حالا یزید اشتباهی کرد و بعد پشیمان شد.
آمدند به حضرت سجاد و حضرت زینب خبر دادند که کاروان آماده است. حضرت زینب بلند شد و بچهها دنبال او راه افتادند. زنهای شام و خانواده یزید آنها را بدرقه کردند. موزیک سراسر میدان را گرفته بود. آنها آمدند و در آن صحنهای که بنا بود سوار محملها شوند، زینب (س) دید اینها یک میدانی را پر از زینت کردهاند، شترها و اسبها را زینت بستهاند و زنگها را به گردن آنها بسته و محملها را با پارچههای زربافت زینت کردهاند، سربازها صف کشیدهاند و چه منظرهای درست کردهاند.
حضرت زینب (س) جلو میآمد و همه چشمها روی کاروان اسرا دوخته بود که داشتند جلو میرفتند. یک وقت دیدند یک فریادی از دل زینب بلند شد و حرکت جمع کاروان به طرف خانه برگشت. زینب با هیچ کس حرف نزد و با گریه به طرف محل اقامتش برگشت. مسؤول تشریفات آمد و گفت چرا شما این طور کردید؟ گلهای دارید؟ اهانتی و تحقیری شده؟
زینب (س) فرمود: نه، ما عزاداریم. شما خیال کردهاید که ما به این زودی میتوانیم از عزاداری دست برداریم؟ آنچه که ما در کربلا دیدیم، تا زندهایم فراموش نمیکنیم. این کاروانی که شما درست کردهاید، به درد یک کاروان اسیر نمیخورد. این برای دیگران خوب است. اگر قرار است ما با این کاروان برویم، لااقل بروید این پارچههای زربافت را بردارید و پارچه سیاه ببندید و به گردن شترها و اسبها زنگ عزا ببندید و موزیکتان را عوض کنید و موزیک عزا بزنید. ما عزاداریم.
مقداری صبر کردند و یکدفعه صحنه میدان عوض شد. این بار وقتی بچههای ابا عبداللَّه با این حالت میآمدند، همه حضار گریه میکردند. آمدند تإ؛ ظظ رسیدند به کربلا. زینب تا اینجا آخرین وظیفهاش را انجام داده و تا به حال مسؤولیت اداره این کاروان را داشته و الان دیگر آن برنامهها انجام شده و به کربلا رسیده است. اینجا دیگر باید به زینب فرصت بدهند. اینجا وظیفه امام سجاد (ع) است که حضرت زینب را سرپرستی کند.
وظیفهها عوض میشود. آن قدر بر سر قبر امام حسین (ع) گریه کرد که همه تعجب کردند. این زن پرطاقت، قهرمان، کوه صبر و مقاومت و این شخصیتی که هیچ حادثهای خم به ابروی او نیاورده بود، حالا آن عطوفتها و محبتها و آن خاطرهها همه در خاطراتش رژه میرود. یک وقت دیدند حضرت زینب از حال رفته و بیهوش شده است. امام سجاد (ع) آمد پرستاری حضرت زینب و نقش و مسؤولیت اداره کاروان را به عهده گرفت.
اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبّالْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلیَالصِّدّیقةِ الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ اَلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیّبْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَیبْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیّبْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِبْنِ عَلِیٍّ وَالْخَلَفِ الْهادیِ الْمَهْدی (عج)
چند موضوع را باید مطرح کنم. از بعضی موضوعات با اشاره و از بعضی مفصل میگذرم و مهمترین بحثی که به طور تفصیل مطرح میکنم، مسأله جنگ است.
یکی از مناسبتهای این هفته، شهادت پیشتاز شهدای ما آیت اللَّه حاج مصطفی خمینی[1] است. یادمان است که در آن زمان با شهادت ایشان موجی ایجاد شد که حرکت انقلاب در ایران در مرحله جدیدی وارد شد. حضرت امام که نسبت به اطرافیان و نزدیکان و به خصوص نسبت به بچهها و همه عطوف و مهربان هستند و اولاد ایشان در واقع اولاد انبیا هستند، در شهادت حاج مصطفی غیر از ابراز رضایت و اینکه شباهتی به سایر خانوادههای شهدا پیدا کردند چیزی نفرمودند و همان روحی که در ایشان بود، جلوه کرد که من همین جا میخواهم روی این نکته تکیه کنم.
اصولاً محور حرکت برای شخص امام و شاگردان ایشان مخصوصاً قائم مقام رهبری، حضرت آیتاللَّه منتظری، و سایر کسانی که با نفس گرم این امام بزرگوار تقویت شدهاند، همین است که اصل را اسلام و انقلاب و بقیه مسائل را فرع قرار میدهند.
اگر این ایمان و اعتقاد بود و انسان پذیرفت و این مسأله برای خودش هضم شد، خیلی کار راحتی است. هر کس این گونه تفکر کند، یک نقطهای را برای خودش محور و اصل قرار بدهد، آسان میتواند بقیه چیزهایی را که دارد، فدای این بکند. و امام امت چنین انتخابی کردند.
همین چند روز قبل به مناسبتی در یک بحثی در خدمت امام امت بودیم، ایشان اشاره کردند به حاج احمد خمینی و فرمودند این احمد که یکی از عزیزترین انسانهایی است که پیش من است اگر بنا باشد که فدای اسلام بشود، من یک ذره قلباً ناراحت نمیشوم. صحبت اینکه یک وقت اظهار ناراحتی بکنم، نه. ایشان که در هیچ مصیبتی اظهار ناراحتی نمیکنند. صحبت اظهار قلبی بود. فرمودند من قلباً اگر ببینم این احمد فدای اسلام شده، هیچ ناراحت نخواهم شد. این مسأله برای ما دو نکته داشت: یکی همین بود که برای شما عرض میکنم. یک نکته دیگر اینکه امام فرمودند: احمد آقا عزیزترین افراد در نزد من است. که خوب، این نشان خدماتی است که ایشان میکنند و امام میدانند. همین حال را ما در حضرت آیتاللَّه العظمی منتظری میبینیم. میدانیم که ایشان جزو کسانی است که بیشترین فداکاری را در راه انقلاب کرده است و تقریباً تمامی عمر در راه انقلاب صدمه دیده، یا در زندان بوده یا تحت فشار و یا در تبعید بوده است.
بچههایش مثلاً شهید محمد منتظری را که یک عنصر با ارزش در تاریخ این انقلاب بود و خودش حماسههای زیادی از فداکاریهایش دارد، در راه انقلاب داد. پارسال آن فرزند عزیز دیگرش آقا سعید را دیدیم که در میدانهای جنگ چشمش را از دست داد و در همین هفتههای قبل ایشان شهید یاسر را در راه انقلاب در میدان جنگ به پیشگاه خداوند تقدیم کردند و همیشه حال ایشان یکنواخت بود.
ما در زندان حدود سه سالی با ایشان در یک اتاق زندگی میکردیم و بیرون هم در همین شرایطی که الان هم حاکمیت داریم و خدمت ایشان هستیم، همه شرایط برای ایشان یکسان است. مسؤولان جمهوری اسلامی نسبت به مراتبی که دارند و البته دیگران هم در سطح خودشان همین جور هستند که خودشان را آماده کردند که فدای اسلام شوند. زندگی اینها این مسأله را ثابت میکند و مردم همه به همین دلیل به اینها اعتماد دارند و چیز دیگری نیست که اینها را پیش مردم عزیز کند.
من به طور قاطع به شما میگویم که از مسؤولین طراز اول جمهوری اسلامی هر کس فرزندی، برادری و نزدیکی دارد که بتواند در جبهه باشد، به جبهه فرستاده و همین حالا نیز در جبههها حضور دارند. وقتی که حادثهای برای آنها پیش میآید اعلام میشود، در غیر این صورت مثل بسیجیها میروند و میآیند و مثل بسیجیهای دیگر میجنگند و کسی هم خبردار نمیشود.
مسؤولان کشور، نمایندگان مجلس، وزرا و شخصیتها عمدتاً این گونه هستند. البته نمیخواهم بگویم که همه این گونه هستند. ممکن است همه این طور نباشند، ولی اکثریت قریب به اتفاق این طور هستند و این نظامی که از آن بالا امامش آن گونه است و جزو شهید دادههای این انقلاب و جزو رنج دیدههای بیش از همه هست که قسمت عمده عمرش را در انزوا، تبعید و زندان و امثالهم به سر برده و قائم مقام ایشان این جوری است، مسؤولان و شخصیتهای دیگرش هم این جوری هستند، میتواند از مردم توقع کند که مردم هم در میدان فداکاری کنند و مردم هم همین را میبینند که فداکاری میکنند.
شرط موفقیت یک نظام این است که مسؤولانش به مردم راست میگویند و با مردم همدل و همزبان هستند. ما شهادت این مرد بزرگ را خدمت حضرت امام و خانواده معظم ایشان تسلیت عرض میکنیم و برای سلامتی این معلم، مرشد، استاد، رهبر و مرجع تقلید و همه امیدمان دعا میکنیم و امیدواریم که خداوند این انقلاب را به نتایجی که در قلب مبارک ایشان است، برساند.
مسأله کوچک دیگری داریم که جریان اوپک بود که در این هفته به لطف خدا تمام شد، ولی ما از طولانی شدن جلسه و اینکه بعضی از اعضای جلسه مغرضانه یا جاهلانه به خاطر بالا بردن چند بشکه نفت این همه وقت جلسه را گرفتند و آخرش هم فقط توانستند 2 ماه این توافق را تمدید کنند، متأسف هستیم. مسأله روشن است که اگر یک بشکه نفت بیشتر تولید کنند، در برابر آن از قیمت نفتشان پایین میآید.
یعنی هیچ کس نمیتواند ادعا کند که من به خاطر درآمد بیشتر، بیشتر تولید میکنم. چون واقعاً نتیجه معکوس است؛ یعنی الان هر کس یک بشکه نفت بیشتر تولید کند، به همان اندازه قیمت نفتهایش پایین میآید و این مسأله هم روشن است. ولی ما باز دیدیم که در اجلاس، بعضی از کشورهای خودفروخته، شاید با اشاره استکبار برای اینکه مثلاً 50 یا 100 هزار بشکه تولید نفت را بالا ببرند، آن قدر چانه زدند و عراقیها که بدترین بودند که اصلاً مقررات اوپک را نپذیرفتند.
ان شاءاللَّه در آینده دیگر این بیشعوریها از طرف آنها ادامه پیدا نکند. البته این مسائل را در خطبه عربی هم خواهم گفت که برادران عربمان این را گوش بدهند؛ چون آنها مخاطب ما هستند.
حادثه تلخی در آفریقا روی داد که هواپیمای یکی از رهبران نهضتهای مردمی، یعنی آقای« ساموراماشل[2]» را که بحق در تاریخ آفریقا حق دارد و علیه پدیده کثیف نژادپرستی خیلی تلاش میکرد، به نظر ناظرین، ناجوانمردانه ساقط کردند؛ چون خود به خود ساقط نشده است و عدهای از مردم مؤثر موزامبیک در این راه جانشان را از دست دادند که ما این پدیده زشت را به شدت محکوم میکنیم و به دنیا اخطار میکنیم که این گونه جنایتها کمکم امنیت هوایی را به کلی سلب خواهد کرد.
البته تا این مصیبتها به ابرقدرتها نرسد، هیچ حرفی نمیزنند و یا یک کلمه حرف میزنند و تمام میکنند. وقتی که نوبت خودشان شد، آن وقت در دنیا داد و بیداد میکنند. مثل همین مسأله تروریستی که اینها در سراسر دنیا تروریست پرورش میدهند و به جان ملتها میاندازند و وقتی که چند انفجار مثلاً در پاریس، لندن یا آمریکا یا جای دیگر میشود، میبینید که آن قدر پیش میروند که حتی لیبی را هم بمباران میکنند. همین وضع را در کشتیهای خلیجفارس داریم. وقتی کشتیهای ما را میزنند، ابرقدرتها هیچ چیز نمیگویند و بلکه موشک، هواپیما، رادار، آواکس و میراژ و غیره به دشمن میدهند که کشتیهای ما را بزنند. وقتی که کشتیهای دیگران زده میشود، سر و صدایشان را بلند میکنند. تیپ اینها این است که درد را برای دیگران میپسندند و برای خودشان همیشه بیدردی را میخواهند.
تحقیقاً اگر آن روزی که هواپیمای وزیر خارجه الجزایر را رژیم بعث عراق در ایران زد و او را شهید کرد عکسالعمل مناسبی نشان داده بودند، امروز هواپیمای حامل سامورا ماشل را نمیزدند و اگر امروز عکسالعمل درستی نشان بدهند، فردا حادثه دیگری پیش نخواهد آمد.
وقتی که هواپیمای ما را در اهواز ساقط کردند و چهل واندی نفر از بهترین فرزندان این کشور را به طور مظلومانه شهید کردند، دنیا از خود عکسالعملی نشان نداد؛ چه انتظاری دارد که بعداً درست شود؟ فقط وقتی که یکی از آن قلدرهای دنیا برایش چنین حادثهای رخ داد، آن موقع روزنامههای اروپایی، هنرمندان، رادیوها، نویسندگان و همه سر و صدایشان بلند میشود. متأسفانه این از پدیدههای زشت تاریخ ماست؛ تاریخی که اسم آن سازمان ملل و امثالهم است.
و اما مسأله مهم ما مسأله جنگ است که من در باقی مانده وقت خطبه برای شما وضع موجود جنگ و جبههها را یک مقداری روشن میکنم. شرایط عمومی جبههها و جنگ تحمیلی به نظر ما امروز در بهترین شرایط گذشته جنگ است؛ یعنی ما در روند تکاملی هستیم، ولی در نیم سال دوم سال جاری به نظر ما شرایط جهش به چشم میخورد و یک تفاوت کیفی در افق دیده میشود.
از لحاظ خطوط و جبههها در طرف ما بهترین شرایط از لحاظ تجمع نیرو و تنظیم کادرها، فرماندهی، امکانات، لجستیکی، ابزار جنگ، مهمات، اطلاعات و آن مجموعهای که برای یک پیروزی مؤثر از طرف جبههها لازم است، وجود دارد و الحمدللَّه خیلی مطلوب است و روز به روز هم بهتر میشود. از از آن طرف همان طور که مطلع هستید و نمونههای گذشته را دیدید و آخرینش هم همین عملیات فتح یک بود، وضع دشمن هم در این یک سال گذشته روند نزولی داشته و به صورت جهش و پلهای سقوط کرده و به گودی افتاده است.
روحیه مردم عراق که در پشت جبههها هستند، بسیار نسبت به جنگ بدتر است. روحیه سربازان بعثی عراق در شرایط جنگ بسیار متزلزل است که این مسائل گاهی در گذشته هم بوده، اما الان وضعشان خیلی بدتر شده است. امکاناتشان نسبت به گذشته اگر سیر نزولی نداشته، سیر تصاعدی نداشته و بلکه چیزهایی را که از دست میدهند، الان نمیتوانند به آسانی تأمین کنند. در گذشته عراق خیلی سریع بازسازی میکرد، ولی الان آن قدرت بازسازی وجود ندارد.
پشتوانه مالی دیگر مثل گذشته نیست؛ آن طوری که خودفروختگان منطقه خلیج فارس سخاوتمندانه از کیسه مردمشان میبخشیدند و هر چه عراق میخواست در اختیارش میگذاشتند، دیگر آن طور نیست. نه خودشان دارند که بدهند و نه خیلی جرأت میکنند. حتی تدارکات بندری و خطوط دیگر مثل گذشته نیست.
حامیان منطقهای عراق فهمیدند که سرنوشتشان بستگی به این جنگ پیدا کرده است و فهمیدند که آن ریسمانی که به اتکای آن وارد این چاه شدند، در حال پوسیدگی است و این مسائل را احساس کردند و حالا چقدر بتوانند از راهی که رفتند برگردند، ما نمیدانیم. ولی آثار پشیمانی و پا به پا حرکت کردن، نگاهی به جلو نگاهی به عقب کردن را از اینها میبینیم و ان شاءاللَّه این هوشیاری ادامه پیدا کند.
استکبار هم تقریباً مثل حامیان منطقهای عراق شده است. وقتی که وزیر خارجه عراق به فرانسه رفت و حالا هم آنجاست، یکی از بحثهایی که فرانسویان به طور جدی مطرح کردند، این بود که میگویند چرا الان زمزمه کنار گذاشتن طاغوت بغداد مطرح است؟ یکی از محورهای بحث این است که عراقیها از اربابانشان گله میکنند که چرا اصلاً این بحث را مطرح میکنید. فرانسویها با صراحت میگویند که عراقیها باید فکری به نحوه پرداخت بدهیهای خود بکنند؛ فرانسویان هول کردند و نیاز دارند که پولهایشان را بگیرند.
ترکیه زمزمه میکند اگر عراق چنین و چنان شد، مسأله نفت ما و کرکوک چه میشود؟ ما انتظار داریم که ترکیه چنین حرفی را تکرار نکند، چون که شمال عراق جایی نیست که کسی فکر بکند که بر فرض سقوط صدام بتواند آنجا را برای خودش بردارد. آنجا برای ملت عراق است و هر کس بخواهد آنجا بیاید، سرنوشتش مثل ویتنام و امثالهم خواهد بود.
بنابراین، یکپارچگی، وحدت و تمامیت ارضی عراق جزو چیزهایی است که ما اجازه نمیدهیم مخدوش شود و تا آخر هم پای آن میایستیم. الان صحبت سر تقسیم غنایم و غیره نیست. غنایمی وجود ندارد. اینها برای مردم عراق است و باید برای مردم عراق باقی بماند و اگر همسایههای خوبی هستید و میخواهید در آینده با مردم عراق خوب باشید، آماده باشید که با مردم عراق همکاری بشود.
ما این همه قربانی میدهیم که مردم عراق را نجات بدهیم و این کار را هم انجام میدهیم. از لحاظ ابرقدرتها شما میبینید یکی از مسایلی که در آمریکا مطرح است و بعضی از شیاطین پشت پرده به آمریکا انتقاد میکنند، این است که چرا مسأله شکست صدام و پیروزی ایران این قدر اوج گرفته و گسترده میشود و چرا در رسانههای اروپا این گونه میشود؟ یعنی قضیه الان در چنین سطحی در حال بحث است.
علتش هم این نیست که اینها آدم شدند یا عدالت خواه شدند و یا فکر میکنند که حالا فهمیدند که عراق اشتباه کرده. نه، الان فهمیدند که صدام و حزب بعث ارزش این سرمایهگذاری را نداشت. مثل همیشه و مثل همه جا وقتی آخرش میرسد، اینها مثل شیطان هستند که به افراد میگوید که بیایید به این کثافت کاری و آخرش که شد، اینها را رها میکند و کاری به کار اینها ندارد. و این تعبیر قرآن است. استکبار هم با بندگان خودش این جور عمل میکند، اینها با آدم خودفروختهای مثل شاه ایران چه کار کردند. وقتی دیدند که دیگر نمیتوانند نگه بدارند، از ایران بیرون بردند و در دنیایی به این بزرگی جایی نبود که او را نگه بدارند. هر جا که میخواستند ببرند، میگفتند اینجا نبریم که زحمتمان میدهد. و با آن حقارت و بدبختی از دست رفت؛ با اینکه او این همه در ایران برای استکبار خدمت کرده بود و هیچ گاوی به اندازه شاه به اینها شیر نداده بود، با این حالت مرد.
وضع استکبار جهانی را نسبت به عراق میبینید. وضع در داخل عراق هم الحمدللَّه رو به بهبودی است. من میخواهم یک مقدار از درسهایی را که عملیات فتح یک به دنیا داد، برای شما بشکافم.
خوشبختانه این بحث موقعی انجام میشود که برادران فاتح فتح یک که از جبهه برگشتند، الان در این مراسم حضور دارند و قبل از شروع خطبهها شعار میدادند که آماده فتح دوم هستند.
عملیات فتح[3] یک و ضربه زدن به تأسیسات کرکوک واقعاً مهم بوده، یعنی آدم نمیتواند این چیزی را که از اهمیت این میفهمد، مجسم و متبلور کند. از لحاظ حجم کار، خیلی وسیع نیست، ولی از لحاظ نقطه و کیفیت عمل فوقالعاده مهم است و اثرش در مجموع بسیار زیاد است.
اگر بخواهیم عملیات فتح یک را تشریح کنیم، باید گفت گاهی که انسان یک ضربه به روی ماهیچه و یا پایش و گاهی یک سوزن به جگر و قلبش میزند، آن سوزن کوچک است، اما آثاری که بر جا میگذارد با آن چکشی که به روی ماهیچههای ران میخورد، قابل مقایسه نیست؛ آنچه که در کرکوک اتفاق افتاده، یک چنین چیزی است.
اینکه ما بتوانیم با همکاری نیروهای داخل خاک عراق که تا به حال با ما همکاری نمیکردند یا ما نمیخواستیم با آنها همکاری بکنیم و اینکه ما بتوانیم 150 کیلومتر تا عمق عراق وارد شویم (نه اینکه یک نفر و یا دو نفر، بلکه یک گروه قابل توجهی بتوانند عملیاتی با امکانات وسیع انجام بدهند) این عمل چگونه میشود؟ یعنی برداشت شما از خاک عراق چه میشود؟ فکر میکنید این همه امکانات را از کوه بردند؟ نه این طور نیست. ممکن است یک قسمتی از این امکانات را با وسایل دیگری ببرند، اما قسمت عمده این راه را با تراکتور و ماشین بردند و در خاک عراق اینها حرکت کردند. شما میفهمید این حرف یعنی چه؟ داخل خاک عراق چه خبر است و اینجا کجا بوده است؟ جنوبیترین نقطه عملیات ما حدود 200 کیلومتر با بغداد فاصله دارد. این طور نیست که خیال کنید مرزی باشد، بلکه 200 کیلومتر (که البته میتوانستند خیلی هم جلوتر بروند، ولی هدف آنجا بوده است و میخواستند در آنجا ضربه وارد کنند) تا شمال بغداد این نیروها را بردند.
ممکن است یک کسی بگوید که عراقیها در خواب بودند و احتمال نمیدادهاند که در چنین نقطهای عملیات بشود و غافلگیر شدهاند. بله، فرض کنیم رفتن این نیروها غافلگیرانه بوده است، برگشتن این نیروها چه؟ وقتی که ما عملیاتمان را انجام دادیم، همین نیروها با همین اسلحه و با تعدادی غنایم و با تعدادی اسیر حرکت کردند و تا پایگاههای خودشان سالم برگشتند. این عمل چگونه بوده است؟! معنای این حرف چیست؟!.
معنایش این است که عراق متوجه شده است و دنیا هم متوجه شد وقتی که این همه تأسیسات منهدم میشود، اگر عراق در آن منطقه حاکمیت داشت، خیلی آسان بود که بیاید راهها را ببندد و نگذارد که این نیروها به خاک ایران برگردند. این نشان میدهد که عراق در این قسمت کشورش اصلاً حضور و حاکمیت ندارد. عراق یک پوسته دفاعی برای خودش در جادهها درست کرده و آن هم عمدتاً به طرف شرق است.
عراق به طرف شمال در حدود 150 و در بعضی جاها در 100 کیلومتر تا ترکیه تقریباً حضور مؤثر ندارد؛ به غیر از جادهها که در آنجا پایگاه دارد و حفظ آن هم برای عراق مشکل است و هر روز هم تلفات میدهد و البته بقیه جاهای دیگر هم همین طور است. اما مردم عراق چطور؟ بالاخره مردم در این نقاط هستند یا نه؟ مردم در این مناطق فراوان هستند. این بچههای ما که رفتند، عمدتاً در روستاها بودند و این بچهها میگفتند وقتی که عملیات انجام شد و مردم عراق فهمیدند که ما عملیات کردیم و برگشتیم، از ما مرتباً عکس حضرت امام میخواستند. خوشبختانه ما با خودمان عکس امام برده بودیم و هر چه میدادیم، باز سیر نمیشدند و مردم پذیرایی میکردند. این رزمندگان رفتند و تأسیسات کشور عراق را خراب کردند. ببینید روحیه مردم عراق با دولت عراق چگونه است؟ آنها در چند کیلومتری تأسیسات کرکوک هستند و رزمندگان ما در جلوی چشم آنها و در روستاهای آنها سلاحهای خود را سوار کردند و تأسیسات را منهدم کردند، مردم از رزمندگان اسلام استقبال کردند و به آنها تبریک گفتند تا آنها برگشتند.
در آن منطقه نیروهای جلال طالبانی حضور دارند. اینکه در ذهن شما میآید چطور میشود در آن منطقه عملیات کرد، این است که حاکمیت در آن منطقه برای جلال طالبانی است. تمام پهنای عراق از مرز ایران تا مرز سوریه فقط یک جادهای است که نفت عراق صادر میشود و کامیونهایی از ترکیه میآید و فقط چند کیلومتر است که عراق با نیروهای بسیار زیاد حفاظت میکند.
غرب عراق همین خبر است. در مسیر فرات که از سوریه تا بغداد میآید، عشایر هستند که همین حالتی که مردم عراق با حکومت عراق دارند، آنها همین حالت و وضع را دارند. جنوب عراق در هورهای اطراف بصره الان هر سربازی فرار میکند، به هور پناه میبرد. چون هور برای سربازهای عراقی یک دنیای دیگری است. سرلشکرها، سرهنگهای فراری و مبغوض شدگان صدام به آنجا میروند. اینها وضع داخلی کشور عراق و روحیه مردم عراق بود که خدمت شما عرض کردم.
شرایطی که در عملیات فتح یک اتفاق افتاد، نشان داده که مردم عراق چقدر با نظام بعثی عراق سر جنگ دارند که کسانی که از ایران میروند و با همکاری طالبانیها 150 کیلومتر وارد خاک عراق میشوند و این همه نیرو میرود و ضربه میزند و برمیگردد و دشمن نفهمد و نتواند این نیرو را پیدا کند، نشان این است که مردم هیچ رابطهای با حکومت ندارند. آن هم قدرت جمهوری اسلامی است که 150 کیلومتر در عمق خاک دشمن با اسلحههای نیمه سنگین به تأسیساتی که ما مایل بودیم برای مردم عراق در آینده باقی بماند، نفوذ کند و این تأسیسات را منهدم کند.
الان دشمن ما در چنین شرایطی است که داخل کشورش را آن طور حزب بعث به صورت یک حزب سرطانی در آن جاهایی که حضور دارد، با سلطه پلیسی، با تهدید و با امکانات فراوانی که در اختیارش است، محکم گرفته و نمیگذارد که مردمش به راحتی نفس بکشند. در عراق این دفعه که موشک خورده بود، خبرهای موثق داریم که مردم در بغداد تظاهراتی علیه صدام کردند، ولی خبرش را هیچ خبرگزاری منعکس نکرد.
خبرگزاریهایی که در عراق هستند، آن قدر خودفروخته و ترسیده هستند که رژیم عراق وقتی خواست اینها را به کرکوک ببرد، اینها را به یک منطقه دیگر بردند و به آنهانشان دادند و اینها مخابره کردند که کرکوک صدمه ندیده است! یعنی جایی را که سه چهار روز میسوخته و آتش از آن در چند کیلومتری به چشم میخورد، پخش نکردند. این به خاطر سلطه پلیسی است که حزب بعث بر بغداد دارد. یک چنین سلطهای قابل ماندن نیست و نمیتواند در شرایط عادی بقا داشته باشد.
ما نمیگوییم که مشکلات نداریم. در ایران هم با هفت سال جنگ مشکلات هست. ما گرانی داریم، ما در بعضی موارد کمبود داریم که کمبودها گاهی خودش را نشان میدهد، ولی ملت ما و آنهایی که با انقلاب هستند که اکثریت عظیم مردم هستند و بیش از نود و چند در صد هستند، با صمیم دل حاضر هستند اگر کمبودی وجود دارد، بپذیرند. ما هم اول سال که برنامه 500 گردان را مطرح کردیم، به مردم گفتیم. علی رغم کم شدن درآمد نفت که تأثیر بر روی بقیه منابع درآمد هم میگذارد، ما بنا داریم که امسال در جنگ سرمایهگذاری بیشتری بکنیم. شما میدانید 500 گردان اضافی تجهیز کردن، خرج بسیار عظیمی را خواهد داشت. ما جریان مسأله را با مردم خودمان در میان گذاشتیم و مردم هم استقبال کردند و این به دلیل همین حضوری است که در صفوف راهیان کربلا میبینید.
اینکه شما میبینید هر روز از هر شهری بهترین جوانهای آنجا این گونه به طرف جبههها حرکت میکنند، بهترین دلیل استقامت مردم است. ممکن است بعضیها حرف بزنند، اما این عمل است. خانوادههای اینها همینهایی هستند که با همه وجودشان پشتیبان انقلاب هستند. گوشواره و کوپن خود را میدهند که خرج بچههایشان بشود که به جبهه بروند که شاید شهید بشوند و شاید برگردند. این جور با جنگ برخورد میکنند.
این چنین ملتی از پشت جبهه نگران نیست. حالا چند نفر آدمهای رفاه طلب که خیلی اهل جهاد و تحمل مشکلات نیستند و یا چند نفر آدم مغرضی که همیشه بودند و حالا هم هستند و دائماً هم سعی و شایعه پراکنی میکنند و یا صفوف را طولانی میکنند، نمیتوانند به بنیه جامعهای که مردمش این گونه روحیه دارند ضربه بزنند.
ما وقتی که گفتیم میخواهیم 500 گردان تجهیز بکنیم، اگر اطمینان به این مردم نداشتیم، چنین حرفی را نمیزدیم. چون شکست این مسأله، یعنی شکست در جنگ. شناخت مسؤولین و شخص امام امت از این مردم برای ما بهترین سرمایه است. ما دوباره خدمت شما ملت عزیز عرض میکنیم که تا پایان این جنگ و پیروزی نهایی که باید به فضل خداوند نصیب این ملت مجاهد، شهید پرور، فداکار و ایثارگر شود، ممکن است مشکلاتی وجود داشته باشد و این مشکلات را در کنار سایر مشکلات تحمل میکنیم؛ اما به امید آیندهای کهان شاءاللَّه این کشور را آزاد و آباد و مستقل و در خدمت اسلام و در رکاب امام زمان (عج) پیروز ببینیم. باز تأکید میکنیم که تقوا، این جوهره انسانیت را فراموش نکنید. ما اگر خالی از تقوا باشیم، نه در جنگ پیروز هستیم و نه در صلح و نه در سازندگی و اگر ان شاءاللَّه متقی باشیم و برای خداوند حاضر باشیم و از هوا و هوسها بگذریم - که اکثریت ملت ما این گونه هستند - خداوند هم وعده نصرتش را برای ما نازل میکند.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
الحمدللَّه والسّلام عَلی رَسُولِاللَّه و آله و عَلی عباداللَّه المتّقین.
بالاخره وزرای نفت اوپک بعد از شانزده روز مذاکره توانستند چیزی شبیه تصمیم دوماه پیش خود را برای دو ماه دیگر داشته باشند. علیرغم اینکه همه قبول دارند که تنها راه حفظ منافع کشورهایشان محدود کردن تولید است، نفوذ اراده استعمارگران در بعضی از اعضا و خودخواهیهای بعضی دیگر مانع یک تصمیم اصولی و پایدار شد و باید از حالا تلاش کرد که در جلسه آینده این نوع کارشکنیها نباشد و بتوانیم تصمیمات جدی و سریعی در جهت منافعمان بگیریم.
البته ملتها باید در این فاصله دست به کار شوند و دولتهایی را که به بهانه بالا بردن تولید خود مانع کار میشوند، تحت فشار قرار دهند و به آنها بگویند که به بهانه آماده کردن درصد ناچیزی از تولید، درصد بزرگی از قسمتها را از دست ندهند و بخصوص حکام بعث عراق که بالاخره تسلیم نظر اوپک نشدند و یکی از حامیانش استحقاق این سرزنش را دارند.
حادثه دلخراش هواپیمای رئیس جمهور موزامبیک و همراهانش که به نظر بسیاری از صاحب نظران از طرف نژادپرستان حاکم بر افریقای جنوبی روی داد، از دلایل واضح ضعف حاکمیت ضوابط بینالمللی و انسانی بر خانواده جهانی است و بشریت از دست سلطه گران و قدرتهای بزرگ رنج میبرد.
آنها که برای حوادث کوچک تروریستی هیاهو به پا میکنند و تا مرز حمله به کشور مستقلی چون لیبی پیش میروند، برای موضوعی به این اهمیت که میتواند امنیت خطوط هوایی را به کلی از بین ببرد اقدامات لازم را انجام نمیدهند!.
اگر در گذشته که حکام بعث عراقی مرتکب جنایت اسقاط هواپیمای حامل وزیر خارجه الجزایر و هواپیمای حامل بیش از چهل نفر از شخصیتهای ایرانی و بمباران قطارهای مسافربری شدند، عکسالعمل مناسب از سوی دولتها و مراکز مسؤول بینالمللی بروز کرده بود، ما امروز شاهد این جنایت و کشته شدن رهبران انقلابی مردم محروم و مظلوم موزامبیک نبودیم. و اگر امروز جنایتکار را کیفر مناسب ندهیم، باید منتظر حوادث تلخی از این قبیل در آینده باشیم. متأسفانه چون قدرت اقدامات مؤثر بینالمللی در دست کشورهای کوچک مستقل و عدالت خواه نیست و در انحصار قدرتهای سلطهگر است، همانها میخواهند امثال حکام بعث و آفریقای جنوبی بر جای خود بمانند و به فکر منافع نامشروعشان باشند. و تا دود این گونه جنایات به چشم ابرقدرتها نرود، چشمان آنها برای قربانیان این گونه جنایات اشک نمیریزد و اقدام جدی برای جلوگیری از تکرار آنها نخواهند کرد.
همین وضع در مورد زدن کشتیها در خلیج فارس وجود دارد. دولتهای حاشیه خلیج فارس که عراق با کمک آنها کشتیهای ما را میزند، فریاد برمیآورند که به کشتی خودشان صدمه وارد میشود. و جنایت استعمال اسلحه شیمیایی توسط بعث عراق هم از همین سری مسائل جهان ماست.
اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرّجیم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
قُلْ هُوَاللَّهُ أَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ«.
[1] - سید مصطفی خمینی (۱۳۰۹-۱۳۵۶ش) از مجتهدان و فقیهان شیعه و فعالان انقلاب اسلامی ایران. او فرزند ارشد امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی است. او از ابتدای حرکت امام خمینی علیه حکومت پهلوی، وارد فعالیتهای سیاسی شد و مدتی پس از دستگیری و تبعید پدرش، او نیز به اتهام اقدام علیه امنیت ملی ایران به دست ساواک دستگیر و به ترکیه و سپس به همراه پدرش به عراق تبعید شد. نگاه سیاسی وی از جمله حمایت از جنبش آزادیبخش فلسطین و نیز رویکرد نقادانۀ علمی او در زمینۀ علوم اسلامی، جایگاه قابل توجهی را در حوزه علمیه نجف برای او رقم زد. مصطفی خمینی آثار متعددی در فقه، اصول و تفسیر نگاشته است. تفسیر القرآن الکریم ، تحریرات فی الاصول و تعلیقات علی الحکمة المتعالیة از آثار اوست. او داماد مرتضی حائری یزدی است. مصطفی خمینی در ۴۷ سالگی به شهادت رسید. مزارش در حرم امیرالمومنین است.
[2] - سامورا ماچل ) انگلیسی ( Samora Mache رهبر ملیگرای موزامبیک و اولین رئیسجمهور آن کشور (۱۹۷۵ـ ۱۹۸۶). در جبهۀ آزادیبخش فرهلیمو از هنگام تأسیس آن در ۱۹۶۲ فعال بود و برای استقلال از استعمار پرتغال میجنگید. در ۱۹۶۶ به رهبری فرهلیمو رسید و از زمان استقلال موزامبیک (۱۹۷۵) تا هنگام مرگش، که براثر سانحۀ هوایی در نزدیکی مرز افریقای جنوبی رخ داد.
[3] - در بهار سال ۱۳۶۵ شورای عالی دفاع، همکاری سپاه با کردهای معارض عراقی را تصویب کرد و از آن پس هم کاری قرارگاه «رمضان» با آنها تقویت شد. عملیات «فتح۱» بزرگترین بستر همکاری قرارگاه رمضان و «اتحادیه میهنی کردستان عراق» تا آن روز بود. در این عملیات که سپاه آن را طراحی و اجرا کرد، دو یگان تکاور سپاه به عمق ۱۵۰ کیلومتری در شمال و جنوب «کرکوک» نفوذ کردند و در حالی که از تمهیدات اتحادیه میهنی کردستان عراق برخوردار بودند. خسارتهایی همچون انهدام تاسیسات پالایشگاه کرکوک، انهدام واحد بهرهبرداری شماره ۱، انهدام نیروگاه حرارتی برق کرکوک، انهدام سه پایگاه موشکی زمین به هوا، انهدام تاسیسات تفکیک نفت و گاز جمبور و جبل پور و شوارو، انهدام مرکز استراق سمع و جاسوسی الکترونیکی و پارازیت عراق در منطقه سقزلی، اجرای آتش روی قرارگاههای سپاه یکم و لشکر هشتم، انهدام پادگان دارامان و انهدام مقر سازمان امنیت عراق و مقر عناصر سازمان منافقین را به دشمن وارد کردند.
پس از انجام این عملیات همکاری با معارضان کرد عراقی، به ویژه اتحادیه میهنی کردستان عراق به رهبری «جلال طالبانی» مد نظر فرماندهان عالی جنگ در ایران قرار گرفت و به دنبال آن قرارگاه برون مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به نام قرارگاه رمضان برای این استراتژی تقویت شد، سلسله عملیاتهای «فتح» برای نفوذ و ضربه در عمق جبهه و خاک دشمن طراحی شد. اینکه چرا در نخستین اقدام مشترک نیروهای ایرانی و معارضین کرد عراقی شهر کرکوک مورد توجه قرار گرفت است به دلیل این استکه این شهر در عمق۱۵۰ کیلومتری خاک عراق، در محور شمالی جبهه دشمن واقع شده است و دسترسی به نقاط حساس آن کاری فوقالعاده سخت و مستلزم تدابیری علمی و نظامی بود. در این عملیات با توجه به خطرناک و حساس بودن طرح، بزرگترین بستر همیاری نیروهای ایرانی و معارضان عراقی مهیا شد. بر این اساس دو یگان از نیروهای سپاه پاسداران به شمال و جنوب کرکوک نفوذ کرده و با استفاده از تمهیدات اتحادیه میهنی کردستان عراق، خسارات فراوانی را به تأسیسات اقتصادی و نظامی دشمن وارد ساختند. زمان نهایی عملیات که باید ضربه اصلی به دشمن وارد میشد، با رمز «یازینب(س) در روز۱۹ مهرماه سال۶۵ آغاز شد. طی دو روز تأسیسات پالایشگاه کرکوک، واحد بهرهبرداری نفت شماره یک، نیروگاه حرارتی برق کرکوک، سه پایگاه موشکی زمین به هوا، تأسیسات تفکیک نفت و گاز «جمبور» در جنوب کرکوک، «جبل بور» و «شوار» منهدم و همزمان با آن مراکز استراق سمع و جاسوسی الکترونیکی و پارازیت دشمن در منطقه «سقزلی» از بین برده شد. در جریان این عملیات برقآسا و با اجرای آتش بر روی قرارگاههای سپاه یکم و لشکر هشتم این مراکز نظامی خسارات فراوانی دیدند و پیامد آن نیز پادگان «دارامان» ارتش عراق بکلی ویران شد. از مهمترین دستاوردهای این عملیات نفوذی و انهدامی، انهدام مقر سازمان امنیت عراق و عناصر ضدانقلاب سازمان منافقین خلق ایران را میتوان نام برد. همچنین دو پایگاه دشمن بر بلندیهای «دوملان» به همراه تأسیسات نفتی «باباگرگر» در شمال غربی شهر کرکوک، ایستگاه راهآهن «کوره» در جنوب غربی کرکوک، مرکز ذخیره و پمپاژ نفت «کیوان» و یک فروند چرخبال دشمن منهدم، صدها تن از نیروهای رزمی و حفاظتی آنان کشته و زخمی و دهها تن نیز به اسارت نیروهای خودی درآمدند.