نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،
»و اِنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه«.
در خطبه اول در پایان بحث بخش استحکام خانواده که چند خطبه را به خود اختصاص داد، مناسب دیدم که به چند سؤال مهم پاسخ بدهم و علتش این است که در نامههای فراوانی که در این چند هفته مربوط به خطبههای بحث خانواده دریافت کردم، احساس کردم که بعضی از مسایل مهم که نوعاً به صورت سؤال مطرح میشود برای بخشی از مردم ما مبهم است.
اگر چه چنین چیزهایی که عرض میکنم، در رسانهها هست و اگر مردم رساله بخوانند میدانند و بسیاری از متعبدین هم این مسایل را میدانند، اما این بحث حجاب و مسایل ازدواج و خانواده در انقلاب ما که شرایط نوینی را ایجاد کرد برای بخشی از مردم و مخصوصاً آنهایی که مقداری با فرهنگ غرب در ارتباط هستند و دنیای غرب برای آنها جاذبه دارد یا داشته، یا از محیط متشرعه دور هستند، جدید است. یا مردم مستضعفی که فرصت مطالعه یا سواد مطالعه را ندارند، ممکن است این مسایل را ندانند. لذا این چند مطلب را که احساس کردم که در اظهاراتم نیاز به توضیح بیشتری داشته و در مورد آن نامههای زیادی آمده، توضیح میدهم که مکمل آن قسمت بحث باشد و این خطبه را هم به دلیل اینکه در خطبه دوم وسایل زیادی هست که باید توضیح بدهم، کوتاه خواهم کرد.
یکی از چیزهایی که خیلی سؤال شده و تعجب هم میکنم که چرا از رسانهها یا از روحانیونی که در اختیار مردم هستند و تقریباً در همه جا هستند نمیپرسند، این است که در مورد حجاب که در خطبهها گفتیم و بعد شکل شرعی آن را تعیین کردیم، سؤال شده است که آیا ما در نماز هم میتوانیم با این حجابی که شما گفتید، نماز بخوانیم یا چادر لازم داریم؟
الان معمول است خانمهایی که حتی بیحجاب هم هستند، آنهایی که بیحجاب بودند و میخواهند نماز بخوانند، با چادر نماز میخوانند و فکر میکنند که چادر برای نماز اجباری است.
اینجا عرض میکنم نه. آن حدی که برای حداقل حجاب گفتیم (که دست و صورت اگر آشکار باشد، مانعی ندارد) چادر هم نباشد، لباس مناسب و سنگین مانند پالتو، مانتو، شلوار و چیزهایی که انسان را بپوشاند، برای نماز کافی است؛ یعنی میشود با همین حجاب شرعی که ما الان میبینیم (مثلاً خانمها در تلویزیون آن جور که مقنعه میپوشند یا خانمهای کارمند در جاهایی پالتو، مقنعه و شلوار میپوشند) نماز خواند.
دستشان تا مچ، گردی صورت و پاها تا اول ساق لازم نیست که پوشیده باشد. بدون چادر هم میتوانند نماز بخوانند. و همین جا سؤال دیگری است که مربوط به این بحث نبوده، ولی از بعد دیگری وارد شدند و پرسیدند که در نمازهای جماعت و مخصوصاً خیلی جاها ما میبینیم در مراسم شرعی خانمها را عقب میگذارند؛ یعنی صفوف جلو را آقایان و صفوف عقب را خانمها میگیرند، آیا در نماز اگر غیر از این باشد، اشکال دارد؟ اگر در نماز جماعت خانمها جلو باشند، آیا اشکال دارد؟
جواب سؤال این است که این مورد در رسالهها صریح است. مخصوصاً در رساله حضرت امام، فتوای امام صریحاً این است که نه، اشکالی ندارد. خانمها میتوانند مساوی مردها و یا حتی جلوتر از مردها بایستند. در نماز جماعت خانمها میتوانند در صفوف مقدم باشند.
البته مستحب است که خانمها یا مساوی یا حداقل عقبتر بایستند. حکم صریح و فتوای حضرت امام این است، منتها شاید اینکه رسم مجامع ماست، یا متکی به فتاوی دیگران و یا اینکه احتیاطی این کار را میکنند.
سؤال کوچک دیگری هم دراین مورد شده است که پرسیدهاند در خانوادههای ما و در محیط ما صدای زن نامحرم است و ما شنیدهایم که زنهای خیلی عفیفه وقتی که حرف میزنند، مثلاً چیزی جلوی دهانشان میگیرند که صدایشان عادی نباشد. این هم درست نیست.
فتوای امام صریح است که صدای زن، نامحرم نیست و زن میتواند صدایش را به دیگران بشنواند و دیگران هم میتوانند صدای خانمها را بشنوند و شما هم میبینید که ما گوینده زن در رادیو و تلویزیون داریم و میبینید از نمایندههای مجلس، خانمهای محترمی هستند که در مجلس سخنرانی میکنند و این اشکال شرعی ندارد.[t1]
فقط یک مورد دارد و آن اینکه اگر به گونهای تحریکآمیز باشد (که خانمها بلد هستند به نوعی حرف بزنند که طرف را تحریک بکند) باشد، اشکال دارد و آن یک فنی است که بعضیها بلد هستند - که به قول قرآن باعث طمع طرف میشود - به گونهای حرف میزنند که طرف را به کار ناجور دعوت میکند و آن طریق صحبت کردن اشکال دارد.
اما صدای زنها هیچ اشکالی ندارد و میتوانند در معاشرتها، سخنرانیها و همین طور که الان در محیط شرعی ما هست، حرف بزنند.
سؤال نسبتاً مهمی شده که هم سؤال و هم یک نوع تحلیل است که به ما رسیده است و آن این است که آیا در مبارزه با مظاهر بیعفتی و بدحجابی، مواردی که ریشه سیاسی و اجتماعی دارد، با مواردی که ریشه شخصی و فردی دارد، یک حکم جداگانه دارد؟ این سؤال بسیار خوب است و مسأله خوبی هست که جا داشت ما یک قطعهای را برای این اختصاص میدادیم که من حالا در ظرف چند دقیقه این مسأله را عرض میکنم.
این مسأله کاملاً تفاوت دارد؛ دوگونه است: برخوردهای افرادی که تهتک میکنند و مراعات پوشش اسلامی را نمیکنند و عفت و اخلاق اسلامی را نمیپذیرند، گاهی جنبه شخصی دارد؛ یعنی افرادی به طور شخصی و با انگیزه شهوانی یا چیز دیگری تخلف میکنند. این ممکن است برای یک انسان متدین هم پیش بیاید. یک آدمی که از هر جهت خوب است، گاهی در شرایطی قرار میگیرد که تخلف اخلاقی یا چشم چرانی میکند و یا مواضعی از بدنش را که نباید دیگران ببینند، ارائه میدهد و یابدتر از اینها میکند. این یک جور است که مسأله کاملاً شخصی و نفسانی است.
یک بار به صورت یک جریان و یا انگیزه مبارزه با یک فکر است. یک فکر را قبول ندارد و میخواهد با آن مبارزه کند، یا با نظام مخالف است و میخواهد دستورات آن نظام را لغو کند، یا به عنوان لجبازی شخصی یا به عنوان یک حرکت سیاسی قصد مبارزه با اسلام را دارد، قصد تخلف از اسلام را دارد و به عنوان مبارزه با حجاب و عفت اسلامی حرکت میکند.
این دو تا بسیار فرق میکند و هم مجازاتها و کیفرها و هم کیفیت برخوردها فرق میکند و هم مأمورین در برخورد با این مسایل باید دوگونه برخورد کنند.
اگر در داخل یک خانه زن و مردی به یک کار خلاف شرعی مبتلا میشوند و جنبه شهوانی فردی دارد، ما میبینیم که آنجا احترام خانه محفوظ است. ورود به آن خانه درست نیست. در دادگاه به آسانی نمیشود با آنها برخورد شدید کرد. اگر ادعا کردند که ما محرم بودیم و ازدواج موقت کرده بودیم، باید از آنها پذیرفت؛ هر چند بین خود و خدا گناهکار هستند و خداوند سزای اعمالشان را آن طور که باید بدهد، میدهد. آن فرق میکند.
ولی کسی که بیرون میآید و تهتک میکند و بیرون میآید که ابهت یک قانون را بشکند، برای جرأت دادن به دیگران در مقابل مقررات، برای کجاندیشی که او در فکرش دارد و میخواهد با فکر یک نظام مبارزه کند، یا از طرف جریانهای دیگر مأموریت دارد که چنین کارهایی بکند (یعنی قصد اخلال دارد)، این جرم از حد جرم شخصی و یک گناه اخلاقی فردی تجاوز میکند و در این شرایط برخورد نیز سیاسی میشود و مبارزه هم مبارزه سیاسی میشود.
سختگیری با چنین جریانهایی احکام خاص خودش را دارد. در اینجا مأمورین امنیتی به جای مأمورین دیگر وارد مبارزه میشوند و جرم کاملاً سیاسی و اجتماعی میشود و حق جامعه اینجا به گونه دیگری مطرح است. یک گناه در خلوت خانه و یک گناه در خیابان و پارک مساوی نیست.
در زندگی علیبن ابیطالب یک نقطه جالبی است که عرض میکنم: در یکی از این کتابها دیدم که یک بار علیبن ابیطالب طبق معمول که گاهی شبها در خیابانها و کوچهها به طور ناشناس میرفتند، دیدند که یک نفر استمداد میکند. ایشان به طرف آن صدایی که استغاثه میکرد، رفتند و دیدند که یک مرد گردنکلفتی یک بنده خدای ضعیفی را میزند.
آقا ایستادند و فرمودند که قضیه چیست؟ آن مضروب شکایت کرد. گفت: من برای این آقا کار کردم و بنا بود که یک سکه مرغوب به من بدهد، ولی یک سکه نامرغوب داده است. حالا که آمدم و اعتراض کردم، ایشان بدون آنکه به حرف من توجه بکند این طور با من برخورد میکند و به من اهانت کرده و کتک زده است.
حضرت علی(ع) او را نشاندند. اولاً وقتی که برای حضرت امیرالمؤمنین(ع) ثابت شد که او راست میگوید، سکههای اصیل را گرفتند و به او دادند و به مضروب گفتند که قصاص کن. آن شخص وقتی دید که نمیتواند قصاص کند و چون از آن شخص گردن کلفت میترسید، گفت: اجازه بدهید عفو بکنم. امام علی(ع) فرمودند: این حق تو است و تو میتوانی عفو بکنی.
آن مرد عفو کرد. بعد امام خودشان چند سیلی محکم به صورت این متجاوز زدند و فرمودند که این حق سلطان و جامعه است. گناهها دو جنبه دارد: یک جنبه مربوط به شخص انسان است. مخصوصاً در مسایل اخلاقی، مجازاتها نسبت به گناههای شخصی و فردی شرایط زیادی در بخش عفت دارد که شما خودتان این مسایل را میدانید که اگر فرضاً کسی به کسی نسبت زنا بدهد و چهار شاهد نتواند اقامه بکند، (شاهدی که به چشم خودش همان منظره عمل را - حتی نه مقدماتش را - خود عمل را دیده باشد) او را حد میزنند. آن کسانی که ادعا کردند، حد میخورند که چرا این گونه ادعا کردید. البته این وقتی است که آمدند و رسماً طرف را متهم کردند.
در مسایل شخصی دشوار است و لذا حد خیلی کم اتفاق میافتد. با اینکه همیشه در تاریخ از این لغزشهای فردی در جوامع زیاد بوده و باز هم هست، ما در صدر اسلام خیلی کم داریم که این حدها واقع شده باشد. اما از لحاظ اجتماعی مسأله خیلی روشن است. مخصوصاً زمانی مثل زمان ما که میخواهیم جامعه را از یک دوران آلودگی به یک دوران سلامت و پاک ببریم، (مردمی که از کودکی و شاید از یکی دو نسل آلوده و گرفتار بودند و فرهنگ غربی بر آنها تحمیل شده و الان آنها جزو عادات و رسومشان شده و شاید به این حالشان افتخار میکنند) دشواریهای فراوانی و احکام مخصوص به خودش را دارد و یک مبارزه جدی لازم دارد و بعضی سختگیریها ضرورت پیدا میکند.
به خاطر این و مخصوصاً وقتی جنبه سیاسی و مبارزه با نظام پیدا میکند، در کیفرها هم دیگر مسأله حد نیست؛ بلکه مسأله کیفر خاصی است که برای این تهتک و مبارزه با نظام پیش میآید و لذا ما نیاز به اجتهاد فقهی و اجتماعی برای کیفیت برخورد با این مسایل داریم که طبیب گونه با این امراض برخورد شود.
این هم یک مسألهای بود که توضیح آن برای ملت ما میتواند مفید باشد که وضع ما را در آینده روشن کند و بعضی از روشهایی که دیده میشود، ملاحظه شود. البته این هیچوقت برخوردهای خلاف اسلام را تجویز نمیکند، که من در یکی از خطبهها اشاره کردم که آنها صورتهای خاص خودش را در روایت خاص خودش دارد.
در کل، برای این حرکتی که ما آغاز کردهایم و هدف عمدهاش ایجاد تقوا در چشم، دل، روح و رساندن مردم به یک محیط صاف، سالم و زلال اسلامی انسانی است، راه درازی در پیش داریم؛ احتیاج به کار فرهنگی، علمی و تبلیغاتی متنوع و مراقبتهای شدید امنیتی، اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر داریم؛ احتیاج به دادگاههای قوی و قاطع داریم؛ احتیاج به مأمورین صالح و نیرومند داریم.
الحمدللَّه تا حدود زیادی این امکانات هست و ما امیدواریم که در آینده وضع بهتری هم بتوانیم برای این شرایط پیدا کنیم و شکر خدا کسانی که پنج سال پیش در این جامعه بودند و بعد رفتند و اکنون میآیند، میفهمند که جامعه به کلی تفاوت کرده و راه طولانی، هم از لحاظ استحکام خانوادهها و هم از لحاظ عفت عمومی و مراعات اخلاق در محیطهای ادارات، دانشگاهها، مدارس، پارکها، کنار دریا و هتلها پیموده است.
وضع خیلی بهتر است. البته ما به این حد قانع نیستیم و امیدواریم که خداوند به ما توفیق بدهد که بتوانیم آن اسلام ناب و زلال و صاف را به جامعه عرضه کنیم که اینها از معارف عالی قرآن بتوانند استفاده کنند.
»اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِالرَّحیم/
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).
در مناسبتهای هفته، چهار موضوع را مطرح میکنم که سه موضوع را به طور مختصر مطرح میکنم و در مورد موضوع چهارم که جنگ است، به خاطر شرایطی که الان داریم، بیشتر بحث خواهم کرد.
اولین موضوع مربوط به دانشگاهها و مدارس است که بحمداللَّه در سر موعد، کار خودشان را با وسعت کم سابقه و شرایطی نسبتاً بهتر از گذشته شروع کردند. همان طور که میدانید، ما امسال حدود یکصد هزار دانشجو را در دانشگاههای دولتی و آزاد اسلامی و مراکز تربیت معلم میپذیریم که یک رقم این چنینی در حال جنگ برای کشور ما افتخارآمیز است.
این بیش از دو برابر آن رقمی است که در آخرین سال عمر رژیم گذشته با همه امکاناتی که آن موقع بوده، وجود داشت و در شرایطی است که طرف جنگ ما که عراق است، به خاطر جبران کمبود نیروی انسانی در جنگ الان همه دانشگاههایش را بسته و برای چند ماه دانشگاه و مدارس سطح بالا را تعطیل اعلام کرده است.
ملت ما حتماً به این نکته عظیم توجه دارد. میدانید که ملتی که 7 سال است میجنگد و دانشگاهها و مدارسش به طور طبیعی و هر سال بهتر از گذشته کار میکند، این نشانگر بنیه قوی این جامعه و تحکیم موقعیت نظام است. نه تنها ما در این مراکز مسأله اجتماعی نداریم، بلکه این مراکز جزو عوامل تحکیم نظام ماست و یک چنین چیزی افتخارآمیز است.
از لحاظ کیفی، تحقیقاً امروز وضع تحصیل به مراتب بهتر از زمان قبل از انقلاب است. بچهها واقعاً درس میخوانند. اتلاف وقت در مدارس و دانشگاهها بسیار کم است. مقدار زیادی از حشو و زواید حذف شده و از لحاظ معنوی فارغالتحصیلان دانشگاههای ما الان گزینش میشوند و در کلاسها مراقبت میشوند.
ما امیدواریم در دورههای آینده که اینها به جامعه میآیند، بهترین وسیله تحکیم نظام و حاکمیت اسلام و محرومان و کسانی باشند که با آمدن اینها به جامعه خیال همه ما راحت باشد که جامعه مسیر خود را دارد طی میکند. چون هیچ راهی برای تحکیم بنیان جامعه بهتر از این نیست که ما بتوانیم از سطح مدارس و دانشگاهها نیروهایی را که در آینده همه کاره این کشور میشوند، انسانهایی پرورش دهیم که اهداف اسلامی و انسانی را بتوانند هم بفهمند و هم اجرا کنند که بحمداللَّه تا حدودی دانشگاهها این طوری است.
البته هنوز وضع دانشگاهها برای ما ایدهآل نیست و ایدهآلیست هم نیستیم که خیال کنیم به صورت معجزهآسا میتوانیم این مسایل را که ریشه در دهها سال کار فرهنگی دشمنان ما دارد، این طوری حل کنیم. اما باید از شخصیتهای علمی و فرهنگی و مدیریتها که تا این حد مسایل را جلو بردند، تشکر کنیم.
من به برادران و خواهران دانشجو و دانشآموز توصیه میکنم که از این موقعیت خوب که در اختیارشان گذاشته شده، حداکثر استفاده را بکنند و ان شاءاللّه ما در آینده بتوانیم جامعه کاملاً علمی و اسلامی داشته باشیم.
مسأله دومی که میخواستم مطرح کنم، مسأله سرشماری عمومی است که قرار است از هفته آینده شانزدهم مهر ماه، شروع شود. ملت ما باید توجه داشته باشد که این یک کار فوقالعادهای است و سرسری با آن برخورد نکند. اولاً سرشماری و کسب اطلاعات واقعی از وضع کشور، مهمترین کار مادر و زیر بنایی است که باید انجام شود.
اگر ما اطلاعات صحیحی از آمار جمعیت، کیفیت نسبی جمعیت و سواد آنها، دارایی مردم، امکانات صنعتی، کشاورزی و فنی کشور، مقدار بیکاری واقعی و مقدار استعدادها و مقدار امکانات دیگر جغرافیایی نداشته باشیم، هیچ وقت نمیتوانیم برنامهریزی صحیح داشته باشیم.
برنامهریزی موقعی خوب انجام میشود که آدم همه چیز را بداند. شما در همان محیطی که خودتان زندگی میکنید و در خانهای که هستید، اگر ندانید که مثلاً این هفته و این ماه چند نفر را باید اداره کنید، کجا باید ببرید و اینهایی که میآیند، نیازها و امکاناتشان چی هست و چی در خانه دارید، تحقیقاً برنامه اداره خانه مختل است. هر چه هم که انسان مدیر و مدبر باشد، باز باید اطلاعات داشته باشد.
سرشماری این خاصیت را دارد که اطلاعات واقعی را در اختیار مسؤولان قرار میدهد. ما الان در مجلس شورای اسلامی برنامه پنج ساله و بیست ساله داریم، ولی هر وقت که سراغ بحث میرویم، احساس میکنیم یک مقداری چشممان بسته است. یعنی هنوز یک چیزهایی را از کشور نمیدانیم، برای اینکه الان 7 - 8 سال است که آمارگیری نشده است. آمارگیری مقطعی و محدود داشتیم، اما آمارگیری عمومی هنوز در کشور انجام نشده است. ملت ما بداند که مسؤولین کشور و وزارت برنامه و بودجه زحمت زیادی برای این سرشماری نفوس و مسکن کشیده و خرج زیادی کردهاند.
اولاً ما 200 میلیون تومان امسال در مجلس به این امر بودجه اختصاص دادهایم که تحقیقاً سرشماری بیش از این مقدار هزینه دارد و باید از امکانات دیگری استفاده کنند. سرشماری قبلی که در زمان رژیم گذشته انجام شد، 700 میلیون هزینه در بر داشت. امسال بودجهای که ما برای این کار قرار دادهایم - با اینکه همه چیز الان گرانتر است - 200 میلیون تومان است.
البته خرجهای جنبی دیگری هم دارد. 4 - 5 سال هم در مورد این طرح کار شده است. یک جریان کار کرده و کامپیوترها را آماده کرده است، یک جریان کار تکمیل نقشههای کشور را عهده دار بوده که الان تقریباً از همه کشور از روستاهای کوچک و مکانها، هم نقشه هوایی و هم زمینی داریم.
کوچهها و بنبستها همگی مشخص شدهاند که این مأمورانی که مجری این طرح هستند، یک نقطهای از چشمشان نیفتد. یعنی هر مأمور در حوزه خودش نقشهای دارد که تمام کوچهها و خیابانها برایش مشخص است و باید اطلاعات آن منطقه را جمعآوری کند.
این یک کار بسیار طولانی بوده و چند سال طول کشیده تا این نقشهها را تهیه کردهاند. 70 هزار نفر را در این مدت تعلیم دادهاند که بدانند چگونه سرشماری کنند که عمدتاً اینها از دانشجویان تربیت معلم هستند؛ بچههای سالم و گزینش شده و خوبی که صادقانه بتوانند آمار واقعی را از واقعیت کشور منتقل کنند.
1400 کلاس برای تربیت اینها تشکیل شده و 8 هزار اتومبیل برای اجرای طرح سرشماری بسیج شده است. حساب کردهاند مقدار مسافتی که این 8 هزار اتومبیل باید طی کنند (غیر از موتور سیکلتها، پیادهها و یا جاهایی که باید با قاطر و یا هلیکوپتر بروند) 34 میلیون کیلومتر است و به عبارت دیگر این ماشینها باید برای سرشماری 885 برابر مساحت زمین مسافت طی نمایند.
با این موضوع، ساده برخورد نکنید. 30 میلیون فرم تهیه شده است. یک مأمور که به درب خانه شما میآید، یکی از آن فرمها را در خانه شما میآورد و میپرسد که شما چند نفر هستید؟ چند تا پسر؟ چند تا دختر؟ سنّتان چقدر است؟ شغلتان چیست؟ وضع مسکنتان را میپرسند. چند تا اتاق دارید؟ از وضع روستا سؤال میکنند. آب و برق، کوچه ها و میزان گاو و گوسفند و مرغ و تعداد کارگاه و مقدار افراد بیسواد و باسواد و سطح سواد در روستا را میپرسند. صدها سؤال وجود دارد.
یک مأمور که به در خانه شما میآید، بدانید که چقدر برای او خرج شده است. اصولاً سرشماری یکی از کارهای لازم دنیاست. امروز تقریباً 98% کشورهای دنیا سرشماری ده ساله و یا پنجساله دارند. سرشماری در کشور ما ده ساله بوده است. اولین سرشماری که در ایران شده، گویا سال 1318 بوده که تا سال 1320 طول کشید و با شروع جنگ سرشماری قطع شده است.
دومین سرشماری در سال 1335 بوده که خارجیها اداره میکردند و خوب نشده، چون آنها با طبیعت ایران آشنا نبودند. سومین و چهارمین سرشماری که سال 40 و 55 انجام شده، نسبتاً خوب بوده و تا حدودی اطلاعاتی که داریم، واقعی است. ولی الان از آن تاریخ ده سال گذشته و ما خیلی چیزها از جمله میزان جمعیت و غیره را نمیدانیم و لازم است این مسایل کشف شود.
مورخین مدعی هستند که اولین کسی که در دنیا سرشماری را آورده، حضرت داوود پیغمبر بوده، چون حضرت داوود از انبیایی است که حکومت داشته و در حکومتش خیلی چیزها را به مردم یاد داده است. صنایع زیادی از جمله همین سرشماری را او به بشریت یاد داده است.
امروز دنیای غرب دنیای آمار است. سوئدیها اولین کشوری بودند که پیشتاز سرشماری به شکل موجود دنیا بودند که حدود 250 سال پیش از این شروع کردند. در آمریکا الان هر چیزی را که بخواهند بدانند که در کشور چگونه است، به آسانی از کامپیوتر میگیرند و میتوانند روی آن تصمیم بگیرند.
انشاءاللّه در برخورد با این زحمتی که دولتمان کشیده و آمادگی که اینها ایجاد کردهاند و اهداف صحیحی که پشت این حرکت وجود دارد، ملتمان هم همکاری کامل خواهند کرد. اما من شک ندارم که باز هم ضدانقلاب و رادیوهای بیگانه که با هر چیز خوب مخالفت میکنند، یک چیزهایی خواهند گفت، ولی مردم باید بدانند که این گونه مسایل در طرح سرشماری مطرح نیست.
آنچه مطرح است، این است که واقعیت کشور همان طور که در هر کشور در حال پیشرفت و پیشرفتهای لازم است، در اختیار مسؤولان و برنامه ریزان باشد که بتوانند برای 10 - 15 و 20 سال آینده برنامهریزی کنند که کار کشور بیحساب نباشد.
مطلب دیگر مورد بحث، مسأله کوپنی شدن بنزین است. به طوری که وزارت نفت اعلام کرده، از امروز بنزین سهمیهبندی شده است. این کاری است که به طور مقطعی و موقت لازم بود انجام شود و مسؤولان قوای کشور هم تأیید کردند و دولت هم تصویب کرده که این کار انجام شود. من در مورد علل انجام این کار چند جملهای عرض خواهم کرد.
اولاً ما روزانه به طوری که وزیر نفت گفتند، حدود سه میلیون لیتر بنزین وارد میکنیم. بعد از اینکه پالایشگاه آبادان را زدند، پالایشگاههایمان به اندازه نیاز کشور فرآورده نفتی تولید نمیکنند. نفت سفید، گازوئیل و بنزین و بنزین هواپیما و مازوت و سایر فرآوردههای نفتی اکثراً به اندازه کافی تولید نمیشوند و مقدار زیادی روزانه دلار میدهیم و بنزین، نفت سفید و گازوئیل میخریم و به داخل کشور میآوریم تا نیازهای سوخت کشور را تأمین کنیم.
محاسبه شده که در این شرایط، عاقلانه نیست وقتی که وضع ارز و دلار ما این طوری است، بیاییم سه میلیون لیتر بنزین بگیریم و داخل کشور بیاوریم و ماشینها به طور وفور بسوزانند و یک آقایی مثلاً از شمیران با اتومبیلش تا بازار بیاید و برگردد، حداقل 10 - 15 لیتر بنزین را مصرف کند و 7 - 8 دلار خرج آمدن و برگشتن او باشد.
حالا اگر این مبلغ به ریال بود، مربوط به خودش بود و اصل مسأله هم چیز خوبی نیست که ما منابع کشور را از بین ببریم. ما الان نفت و فرآوردههای نفتی را که توزیع میکنیم، با اینکه مال خودمان است، دولت باز روی آن خرج میکند.
یعنی به این ارزانی که شما میبینید گازوئیل در روستاها به لیتری 2 ریال میدهند نیست. اگر این گازوئیل آب بود و با لوله هم آن را از بحر خزر و یا دریای جنوب میآوردیم، باز بیشتر از 2 ریال تمام میشد، چه رسد به اینکه این گازوئیل را از زمین استخراج کنند و در این شرایط جنگی آن را تصفیه کنند و به آن صورت منتقل کنند و به پمپ بنزین ما بیاورند و از آنجا به روستا آورده و در بشکه تحویل مردم نمایند. بابت این کار، دولت مبلغ زیادی سوبسید میپردازد. حالا گازوئیل مصرف صنعتی، حرارتی، خانگی و ترابری دارد و زیربنای اقتصادی کشور است و این کار انجام میشود.
نفت سفید هم مصرف عام مردم است و همه مردم مخصوصاً مستضعفین برای پختن غذا و گرم شدن به آن نیاز دارند، که آن هم ارزان توزیع میشود؛ یعنی چیزی که برای ما غیر از خود منبع نفت، لیتری 3 - 4 تومان تمام میشود. بنزین را این طوری مصرف کردن که یک آقایی عشقش میگیرد که به کرج برود، درست نیست. خوب، برود آزاد است و ماشین مال خودش هست و اینکه باید تفریح برود، هیچ حرفی در آن نیست. اما در این شرایطی که ما بنزین را از کشورهای اروپایی و این طرف و آن طرف میخریم و با کشتی میآوریم و با قطار و تانکر و یا لوله آن را به شهرستانها میآوریم و شما آن را میخرید و در اتومبیل سوار میشوید، یک نفر در ماشین مینشیند و 30 یا 40 کیلومتر و یا بیشتر را تنهایی میرود و بر میگردد، فکر شد که در این شرایط منطقی نیست که ما دلار بدهیم و بنزین بگیریم و این طوری مصرف شود. این یک نکته است.
نکته دوم وضع جنگ است. میدانیم که در آینده وقتی برنامه وسیع نظامیمان شروع شود، احتمال دارد که بیشتر شرایط غیرعادی در کشور به وجود آید، چون دیگر حساب، آن حساب حرف آخر است. این 500 گردانی که حالا دارند تجهیز میشوند و به جبههها اعزام میشوند، دست خالی از میدان برنمیگردند. حوادثی که به دنبال این مسأله اتفاق میافتد، همه چیز میتواند باشد.
البته امیدواریم پیش از آنکه دشمن یا دشمنان بتوانند کاری بکنند، ما موفقیتهای چشمگیری را به دست آوریم. ولی در جنگ همیشه احتمال را باید حفظ کنیم. در این شرایط باید در کشور ما انبارهای سوختی پر باشد. یعنی تمام انبارها پر باشد، باید ذخیره سوختی چند ماهمان باشد که اگر کل پالایشگاههایمان هم نبود، اگر کل راههای تصفیهمان هم بسته بود و اگر هیچ چیز هم نداشتیم، بتوانیم 4، 5 ماه سوخت کشور را برسانیم.
نمیشود موتور پمپهای مردم بخوابد، کامیونها بدون سوخت نباید باشد، قطارها نمیتواند بخوابد و نمیشود به یک خانواده در یک روز، یکی دو لیتر نفت نداد. اینها چیزهایی هست که باید باشد. ما باید تمام انبارهایمان را برای یک چنین روزی پر بکنیم که اگر این کار را بکنیم، دشمن هم میفهمد ضربهزدن به ما بینتیجه است. خوب، چگونه میتوانستیم پر بکنیم؟ ما الان نفت سفید را کمتر از این نمیتوانیم بدهیم، گازوئیل را هم کمتر از این نمیتوانیم بدهیم، در زمینه مازوت مشکلی نداریم، مازوت به اندازهای که مصرف میشود، فعلاً هست و انبارها پر است، نفت سفید و گازوئیل هم به اندازه کافی هست. ولی بنزین از موارد خاصی است که الان روزی حدوداً 20 میلیون لیتر مصرف بنزینمان است و میتوانیم از این مقدار کمتر مصرف کنیم و به جای آن نفت سفید وارد کنیم یا از پالایشگاهها که میگیریم، ذخیره کنیم. یک مدتی طول میکشد تا این انبارها دوباره پر شود. یک بار پر شد و آزاد کردیم. الان به خاطر شرایط جدیدی که داریم، دوباره این انبارها را پر میکنیم. البته نمیدانیم این کار چقدر طول میکشد و این یک کار فنی است.
اگر شرایط عادی باشد؛ پالایشگاهها با ظرفیت خودشان کار کنند و ما هم به اندازهای که حالا وارد میکنیم، وارد بکنیم ممکن است در ظرف سه، چهار ماه این انبارها دوباره پر شود و شرایط به صورت عادی برگردد و ممکن هم هست کمتر یا بیشتر طول بکشد. لذا قولی دراین جهت نمیدهیم. به طور کلی فلسفه کوپنی کردن بنزین در این مقطع این بوده و البته نتایج دیگری هم دارد.
نتایج اقتصادی مثبت دیگری هم دارد. که حالا ما نمیخواهیم وارد آن قسمت از بحثهایش بشویم. حالا اگر رادیوهای بیگانه یا کسی بگوید که فلان پالایشگاه یا منابع فلان جا را زدند، اینها دیگر حرف است. واقعیت مسأله این است که یک تصمیم منطقی گرفته شده و ملت ما این مسایل را میفهمد و با رشد نیرومندی که ما احساس میکنیم در ملتمان هست، برای توجیه مسایل سیاسی اجتماعیمان دچار مشکل نمیشویم.
اما مسأله مهم و آخر مسأله جنگ است که احتیاج به یک بحث فشردهای دارد. در این مقطع، هفته جنگ را گذراندیم. از مجموعه اطلاعاتی که به دست ما رسیده و با ارزیابی که مسؤولان مربوط کردند، کاملاً برای ما روشن است که روحیه مردم ما امسال در جنگ حتی از سالهای گذشته به مراتب - حالا به مراتب هم نباشد - واقعاً قویتر است.
یعنی الان شرایطی است که آمادگی مردم برای ادامه جنگ و تحمل مشکلات جنگ، واقعاً در سطح عالی است. آن هم در شرایطی که پیشبینی میشد با سقوط قیمت نفت و محدود شدن امکانات دولت و بالا رفتن بعضی از اجناس و کمیاب شدن بعضی از اجناس دیگر و دعوت وسیع از مردم به طرف جبههها و شرایط دیگری که بوده، بعضی از قشرها که ممکن است ضعف درک داشته باشند، وضعشان با شرایط گذشته فرق میکند، ولی بحمداللّه معکوس این پیش آمده و برای ما خیلی جالب است. روحیه ماها را چند برابر میکند و برای دشمنان ما هم بسیار شکننده است، چون آنها برای این مقطع حساب کرده بودند. بحمداللّه این هفته جنگ و همین برنامههای معمولی که اجرا شد، تأثیری در حامیان صدام گذاشته و بخشی از رگههایی را که صدام را به منابع خارج از عراق وصل میکرد، قطع کرده و این اثر همین هفته جنگ بود که ما از برنامهریزان و مجریان و مردممان تشکر میکنیم که این مقطع را به خوبی انجام دادند.
اما شرایطی که ما داریم، و شرایطی که در میدانهای جنگ حاکم است و احتمالات زیادی که الان در مورد سقوط حزب بعث مطرح میشود، ممکن است دشمنان ما، هم داخلیها و هم خارجیها را وادار بکند که هر تلاشی که میتوانند بکنند. یعنی الان دیگر فصل این هست که آنها اگر بناست کاری بکنند، حرفی بزنند، تبلیغی کنند، تو دلی خالی کنند، اقدامی کنند، وارد عمل شوند.
لذا ما هم باید ملتمان را لحظه به لحظه در جریان امور قرار بدهیم که بدانند وضع چگونه است و آمادگیشان را حفظ کنند. همین دیشب تلویزیون فرانسه یک تحلیل و تفسیری داشته است - در حالی که فرانسویها اصلاً این حرفها را نمیزدند و آنها که در عراق آن همه سرمایهگذاری کردند و البته دیوانگی هم کردند که خودشان را در آنجا گرفتار کردند - گفته است که مستبعد نیست که هفتههای آینده ما شاهد سقوط حزب بعث در عراق باشیم.
خوب، تلویزیون فرانسهای که بعد از خود عراق اولین کشوری است که برای شکست ما سرمایهگذاری کرده و حتی هواپیماهایش را به عراق قرض داد تا بیاید و کشتیهای ما را بزند و همین حالا که عراق رو به اضمحلال میرود، باز هر روز دارد بخشی از صنایع پیشرفته خودش من جمله موشک اگزوسه را به عراق میدهد که خلیجفارس را ناامن بکند، یک چنین تحلیلی بکند مسأله است. بقیه هم دارند حرفهایی میزنند که تا به حال نمیزدند.
بعضی از حامیان بسیار جدی صدام به ما اطلاع دادند که کمکهایشان را قطع کردند و میخواهند رابطهاشان را با عراق قطع کنند که این مسأله مقطع جدیدی را برای ما باز میکند که شرایط این طوری است. ولی حالا ما باید منتظر باشیم آنهایی که کارگردان این جنگ بودند و آنهایی که نوکر صدام هستند و الان جیرهخوار حزب بعث هستند که در داخل هم عواملی دارند، ممکن است شلوغ بکنند؛ یعنی همتشان را برای تضعیف روحیه مردم لااقل به کار ببرند.
ما همیشه از اول که انقلاب کردیم، این مزاحمین را داشتیم و این درس را تاریخ به ما میدهد که باید بیدار باشیم. از اول که وارد انقلاب شدیم، یک عده در داخل خودمان بودند که میگفتند مشت با سندان نمیتواند مبارزه کند. آن 15 خرداد و آن حماسه عجیب تاریخی که به وجود آمد، گفتند که جواب این کشتهها را چه کسی میدهد، و یک مدتی تبلیغات کردند.
وقتی که مردم راه افتاده بودند و آن صحنههای بینظیر تاریخ را در سال 57 خلق میکردند، همینها که در بین خود ما هم بودند و در یک قسمتهایی با ما همراه بودند، میگفتند شاه را نگویید برود، شاه باید بماند، اگر شاه برود، همه چیز به هم میخورد.اصرار داشتند که شاه بماند. شاه حتی آمریکا رفته بود، اینها دنبالش نامه نوشتند که بیا، برگرد اینجا و با هم میتوانیم چه بکنیم!
یعنی اینها تا این حد تلاش میکردند و اگر ما حرفی علیه آمریکا میزدیم، میگفتند که علیه آمریکا حرف نزنید. یکی از اینها پیش امام رفته بود و به امام گفته بود که شما اصرار نکنید که شاه برود، این نمیشود! امام فرموده بودند: چارهای نیست، ما غیر از این نمیتوانیم، اگر شاه بماند، همه فسادها میماند.
این آقا به امام گفته بود که معنای این حرف شما این است که یعنی آمریکا برود. امام فرموده بودند بله، آمریکا هم باید برود. آنها هیچ وقت حاضر نبودند ما بگوییم آمریکا برود. وقتی حادثه تصرف لانه جاسوسی پیش آمد، عکسالعمل نشان دادند که میدانیم چه بود. در تمام این دوره در جنگ تا آن لحظهای که احتمال نمیدادند که ایران پیروز میشود و عراق در این نزدیکیها بود، خیلی حرف نمیزدند. از آن لحظهای که عملیات فتح المبین، بیتالمقدس و اینها تمام شد و آخرش که خرمشهر را فتح کردیم، معلوم شد و در خرمشهر بود که دنیا اعتراف کرد که ایران یک ضربه زده، قبلیها را قبول نمیکرد؛ چون روی خرمشهر آن قدر تبلیغ شده بود. همینها در آن موقع شروع کردند اخلالگری که این جنگ آدمکشی است، مسلمان با مسلمان و از این چیزهایی که میبینید حرف میزنند. دائماً در مقاطع معیّن ما گرفتار این قشر لیبرال بودیم که متأسفانه خودشان را به صورت اسلام و دلسوز ملت مطرح میکنند. تکلیف منافقین، توده و فدایی روشن شده است. اگر حرفی بزنند، یک جور دیگر است، اما یک عده هستند مثل اینها که در لباس دلسوزی حرف میزنند، اشک تمساح برای بچههای حزباللهی که شهید میشوند، میریزند.
ما میدانیم اینها دشمن این حزباللهیها هستند. وقتی کار انقلابی قاطعی میخواست بشود، میایستادند. من جمله در نهادهای انقلاب چه دردسری داشتیم. وقتی این نهادهای انقلاب تشکیل میشد، اینها نمیگذاشتند این نهادها قوت بگیرند. به هر چه دست میزدیم، اینها میگفتند همان روال گذشته!
به هر حال ما این جریانات، رادیوهای بیگانه، دشمنان داخلی صریح و دشمنان واقعی را داریم؛ ولی در قیافه دوست و اشک تمساح بریز. به علاوه تحرکات خود دشمن و اقداماتی که دشمنان گردن کلفت مثل ابرقدرتها برای حفظ منافعشان در این مقطع ممکن است بکنند.
ما باید خودمان و ملتمان روشن باشیم و بفهمیم که به کجا میخواهیم برویم. ما ثابت کردیم تا به حال آنجایی که ملت ما میخواهد برود و دنبال قضیه باشیم، قدرت داریم برویم. تا حدودی که میشود، برنامهریزی کرد، ما باید همیشه این حالت اطلاعاتی و آگاهی ملتمان را حفظ کنیم.
من یک تحلیل کوتاهی در وضعمان میکنم که ببینید الان چه راهی در پیش داریم و چه میتوانیم بکنیم. ما حالا نمیخواهیم بحث بکنیم و بگوییم این جنگ خوب شد و آمد یا نیامد. ما وارد این بحث نمیشویم و واقعاً هم نمیدانیم. بنده خودم الان به عنوان یک نفر که کمی حرف بلد هستم و در تاریخ این قسمت هم بودم، الان نمیتوانم قضاوت کنم که اگر این جنگ پیش نمیآمد، بهتر بود یا اگر حالا که شده بهتر است.
خوب این همه خرج کردهایم، اگر جنگ نبود اینها را در زمینه راهسازی خرج میکردیم، بندر درست کرده بودیم و صنایعمان را توسعه میدادیم و شهرهایمان را آباد میکردیم، مسکن ساخته بودیم و در کشاورزیمان سد بسته بودیم و.... این یک گونه محاسبه است که ما ظاهراً باید بگوییم اگر نمیشد، ما الان وضعمان از جهاتی خیلی بهتر بود.
ولی آن طرف قضیه را ما نمیدانیم. اگر آن جوری بود، چه میشد و ملت ما چگونه بود؟ جریانها چطور بود؟ چه مسایلی پیش میآمد؟ ما اینها را نمیدانیم. داستان جنگ بدر برای مسلمانها یک چیز شبیه این است. اول قضیه در سوره انفال است که میفرماید: وقتی که این حادثه میخواست پیش بیاید، وقتی که ما تو را بسیج کردیم و از خانه راه افتادی برای میدان و بخشی از مسلمانها هم ناراحت بودند، و ناراضی بودند از اینکه چنین حادثهای پیش میآید، دو چیز مطرح بود: یا بروند کاروان قریش را بگیرند، بروند یک کاروان اقتصادی را بگیرند و مقدار زیادی امکانات به مدینه بیاورند.
یک طرف قضیه این بود که برخورد بکنند با یک لشکری چند برابر خودشان و جنگ بشود. قرآن میفرماید: شماها این طور میخواستید. آن سختی را نمیخواستید و بلکه آن آسانی را میخواستید، ولی خداوند برنامه دیگری دارد. خداوند میخواهد ریشه کفار را بخشکاند. ما نمیدانیم تقدیر خداوند چه میباشد. مسلمانها اگر آن روز کاروان قریش را میگرفتند، به صورت ظاهر خیلی خوشحالتر میشدند، ولی جنگ بدر مبدأ تاریخ پیروزیهای اسلام شد و چیزی بود که مسلمانها میترسیدند؛ 300 نفر در مقابل 900 تا 1000 نفر و امکانات ضعیف در مقابل امکانات فراوان.اشراف قریش را شکست دادند، بعد مسایل عوض شد. یعنی جنگ بدر همه مسایل را راه انداخت. بنابراین ما نمیتوانیم الان قضاوت بکنیم که واقعاً اگر این جنگ نمیشد، بهتر بود یا نه. شاید بهتر بود و شاید نبود. ما نمیدانیم جزو تقدیرات الهی است که به خیر ما بوده یا به خاطر نواقص ما و ضعفهای خود ما مستحقش بودیم که چنین چیزی بیاید، یا به خاطرجنایت عراق بوده که میخواستند مثلاً آنها کیفر بشوند. ما روح تقدیر تاریخ و تقدیر الهی را هنوز نفهمیدهایم، اما حالا شده، ما چه کار میتوانستیم بکنیم؟ آمدند بخش عظیمی از کشور ما را گرفتند. چه کار میتوانستیم بکنیم؟
معلوم است که دشمنهای ما چند چیز در نظرشان بود: یکی این بود که اصلاً جمهوری اسلامی ایران ساقط شود و آن طوری که درست کرده بودند هیچ بعید هم نبود. خوزستان را گرفتند، بخشی از ایلام و باختران را گرفتند، کردستان هم که نیمه رفته بود و یکدفعه ریختند و اکثر پایگاههای نظامی و فرودگاههای ما را بمباران کردند و فکر کردند دیگر از ایران آن روز چه میماند! این که نشد.
نظر بعدی این بود که خوزستان را از ما بگیرند. ما میدانیم ایران بدون خوزستان یعنی چه؛ باز هم به معنای سقوط ایران و انقلاب بود و یا تضعیفش در حدی که دیگر خطری در سطح دنیا برای کسی نباشد. تجزیه ایران برای آنها حتماً یک هدف بوده که آن هم نشد.
هدف دیگری که میتوانستند داشته باشند، این بود که به گونهای انقلاب را تضعیف کنند که این انقلاب به عنوان یک حرکت موفق در تاریخ نباشد. از این هدف هنوز هم دست برنداشتهاند؛ یعنی هنوز هم دنبالش هستند و تا به حال البته نتیجه معکوس شده، اما آنها هنوز دنبال این مطلب هستند.
هدف دیگری که حداقل برای صدام بود، این بود که مراکز مهم سوقالجیشی غرب کشور ما را بگیرد، شط العرب را بگیرد، جزایر ایرانی تنب، ابوموسی و اینها را به عنوان جزای کمکهایی که از کشورهای مرتجع خلیج گرفته، بگیرد و ایران را در یک محدوده خاص نگاه بدارند که این هم جزو اهداف بود که این هم نشد و این قسمت هم برعکسش دارد پیش میآید.
اما نقطهای را که ایران را ضعیف نگاه بدارند و نگذارند این انقلاب در داخل خودش به سازندگی مادی بپردازد و برای ملتش رفاه درست کند و رفاه مادی را همراه اوج و عظمت معنوی کند و علم و فن به کشورش بدهد و آن رسوبات استکباری و استعماری مادی دنیای استکبار را که در زمان رژیم قبل به این کشور داده بودند، از بین ببرد و بیسوادی و کمسوادی را ریشهکن بکند، هنوز هم ادامه میدهند و دارند به ما فشار میآورند که ما نتوانیم به آنها برسیم.
مخصوصاً آن هدفی که دارند، این است که دو کشور اسلامی را این طوری نگاه بدارند. تنها یک چیز بود که اینها نمیخواستند بشود. این احتمال پنجم نمیخواستند بشود، هم پیشگیری کردند که نشود و هم حالا دارند تلاش میکنند که نشود و آن این است که حکومت بعث عراق که پهلوی ما و مانع حرکتهای اسلامی در منطقه، مانع تحرک مسلمانها و مزاحم اتحاد مسلمانها در مقابل اسرائیل است، ضربه نخورد. چون اولین چیزی که آن روزها بعد از پیروزی انقلاب پیش آمد، تحرک شیعیان عراق بود. بعد عراق را به خاطر همسایگی ما، به خاطر نزدیکی ما، به خاطر شناسایی ما، به خاطر حضور حوزه علمیه عظیم شیعه در آنجا و اهل سنّت عراق (هم کردها که به شدت ناراضی و در جنگ با حزب بعث بودند و اهل سنّت هم دل خوشی نداشتند) میخواستند حفظ کنند. اینکه مبادا در عراق انقلاب اسلامی تکرار بشود، ربطی به ما نداشت؛ یعنی این ما نبودیم که میخواستیم به عراق برویم. ما یک مبلّغ هم به عراق نفرستادیم، ما رابطه چندانی با آنها نداشتیم. آنها از داخل عراق میترسیدند. برای حفظ نظام بعث عراق در عراق، این جنگ را تحمیل کردند.
این جنگ یکی از اهدافش این بود که عراق ساقط نشود که این بدترین شکل برای آنهاست و حالا هم که جنگ شروع شده، آن چهار احتمالی که عرض کردم، نشده (نه ایران ساقط شد، نه خوزستان جدا شد، نه انقلاب تضعیف شد؛ و همه اینها معکوسش پیش آمده) چیزی که فقط باقی ماند، آن یکی است که آنها نمیخواستند. از همان که فرار میکردند، حالا دارند به طرف همان میروند.
این مقطع یک چنین مقطعی است؛ یعنی ما به نقطهای رسیدیم که اول انقلاب بود و دنیای استکباری و ارتجاع را وحشت گرفته بود که این خاکریز بعدی اگر ساقط شد، دیگر بعدش چه خواهد شد.
این حالت را اینها احساس میکنند. البته تا به حال کسی این حرفها را نمیزد؛ هیچکس تصور نمیکرد، ولی از امروز دیگر دارند میگویند و یکی دوهفته است که دارید میبینید که در مراکز اطلاعاتی و مراکز خبرگان نظامی و اهل نظر به طور جدی دارد مطرح میشود.
یک چیز واضحی است، ولی تصورش از زمان انقلاب بود. خوب، این حالا میخواهد تحقق پیدا بکند و همان است که اینها نمیخواستند بشود و همان است که جنگ درست شد که این طور نشود؛ یعنی کل آنچه که اینها برنامه ریخته بودند، اینها را به آنجا کشاند که نمیخواستند.
این خیلی حرف است، این قلم قدرت الهی را نشان میدهد، این »مکَرُوا وَمَکَرَاللّه« را دارد مجسم میکند. این از آن چیزهایی است که دشمن برنامه ریزی بکند و با پای خودش به دام بیاید، و از همان چیزی که فرار میکرده، یک دوری بزند و بعد از مشقتی بیاید همان جا، یک چیز تازهای در تاریخ است.
این چیز تازهای در تاریخ است، از تیپ معجزههای انبیا و حوادثی است که با دخالت قوای غیبی میتواند انجام شود که البته ما هم ممنون قوای غیبی هستیم. ما هم الان میدانیم که در تمام مراحل دست خداوند با این مردم و رهبر بود. حالا ما در این مقطع هستیم. الان شما باید انتظار داشته باشید که دشمنان ما مخصوصاً آنهایی که منافق واقعی هستند و چهره اسلامی و دلسوز انقلاب میگیرند و در داخل حرف میزنند، تلاش خودشان را بکنند که این حادثه اتفاق نیفتد.
الان میبینید در سازمان ملل چه خبر است. همه رفتند برای اینکه بگویند که این جنگ را تعطیل کنید. همان حرفی را که الان اسرائیل میزند، ما از زبان بعضی ظاهرالصلاحها در داخل کشور خودمان میشنویم. اینها چیزی نیستند که حالا ما در خطبه نماز جمعه فعلی به اینها بپردازیم، ولی من برای اینکه این خناسها ممکن است در هر لباسی و هر جایی باشند و مردم ما این چهرهها را نشناسند، مطرح میکنم. شما دیگر چه میگویید؟ ما دیگر چه کاری میتوانیم بکنیم؟ پیشنهاد چیست؟ پیشنهاد این است که ما الان در همین شرایط جنگ را ول کنیم؟ اگر جنگ را ول کردیم، به ما غرامت میدهند؟ اگر ما جنگ را ول کردیم، آوارگان عراقی به عراق برمیگردند؟ صدام اعتراف میکند و میگوید که من اشتباه کردم؟ یا برای مردم خطابه میخواند که من جلوی اینها را گرفتم که به اینجا نیایند، عرب را حفظ کردم. و همه حرفهایی را که از پیش میزد و همان حرفهایی را که به خیال خودش در قادسیه میزد، حالا هم تکرار میکند؟ آیا قضایا درست میشود؟ بین ما و عراق واقعاً آشتی میشود؟ بین ما و صدام اصلاً میشود آشتی باشد؟
من نمیدانم به نظر این آقایانی که این مسایل را مطرح میکنند، چه راهی غیر از این پیش ما مانده است؟ برای کشورهای خلیجفارس هم راهی نمانده است، برای هیچ جا راهی نمانده. در لبنان هم راهی نمانده است؛ یک راه حل وجود دارد و آن اینکه شر حزب بعث عراق از سر مردم منطقه و عراق کنده شود و ما با کشورهای همسایهمان من جمله خود عراقیها (اگر حکومتی بود که با ما تناسب فکری و روحی و فرهنگی داشت) با نهایت رفاقت و همکاری زندگی بکنیم.
اگر حکومتی بود که ما قبولش نداشتیم، لااقل دیگر با او جنگ نداریم و او هم با ما جنگ ندارد. آنها برای خودشان، ما هم برای خودمان، مردم عراق هم به کشورشان برگردند و خسارتهای ما را هم بپردازند. راهی غیر از این برای ما نیست. لذا من به همه ملتمان تأکید میکنم همین حماسهای را که در پیشنهاد 500 گردان شروع کردید، ادامه بدهید.
از رزمندگان عزیز و مخصوصاً کسانی که سابقه حضور در جبهه را دارند، میخواهیم که همین حرکت راهیان به سوی کربلا را با همین وسعت ادامه بدهند تا مسؤولان نظامی اعلام کنند که متوقف شود و تا اعلام نکردند فعلاً حضور در جبهه ها با همین سرعت باید انجام شود.
این نیروی بسیجی و مشمولان نظام وظیفه که وارد میدان میشوند، نیاز به فرمانده دارند. برادرانی که قدرت فرماندهی در خود میبینند و سابقه در جنگ دارند، چه در ادارات و چه در کارخانجات و چه در مراکز دانشگاهی و چه در شغل آزاد باشند، به عنوان پاسدار افتخاری بروند و در میدان جنگ وارد بشوند که برادران ما که میآیند، از فرماندهی لایقی برخوردار باشند. این بد است که ما نیرو در جبهه داشته باشیم و خدای نکرده فرمانده به اندازه کافی برای آنها نباشد.
ما از ملت و این قشری که از جنگ حمایت میکنند، همیشه ممنون بوده و هستیم. با همین امکاناتی که دارید، پشت جبهه را بگیرید و ما را تشویق کنید که ان شاءاللّه بتوانیم این شری را که وارد منطقه شد و این همه خسارت به منطقه و ما و عراق زد، از سر منطقه بکنیم و دو ملت را راحت کنیم. شهدای عزیز ما، مفقودان عزیز، اسرای عزیز، خانوادههای شهدا، خانوادههای مجروحین، خانوادههای مصدومان جنگ و کسانی که خسارت دیدند، خداوند آن چنان خزانه غنی دارد و آن چنان عطوف و مهربان و بخشنده است که ما تحقیقاً میدانیم هر کس در این راه هرگونه صدمهای دیده، راضی خواهد بود به جزا و محبتی که از خداوند میبیند و ما هم وظیفهای جز دعا کردن برای این برادران و حمایت کردن از این عزیزان نداریم. باز هم تأکید میکنم که آنچه که عنصر اصلی حرکت ما و مایه عزت و عظمت ماست، تقوا و اجتناب از محرمات و گناهان است که این سرمایه را اگر نداشته باشیم، در کارهای دیگرمان هم موفق نمیشویم.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمدلِلّه والسَّلامُ عَلی رَسول اللّه وآله و عباداللّه المتّقین.
در این مقطع تاریخی که علایم شکست و اضمحلال حزب بعث عراق به چشم میخورد، مناسب میدانم یک بار دیگر حامیان صدام و به خصوص دولتهای کشورهای اسلامی را نصیحت نمایم و اتمام حجت کنم.
تقریباً روشن شده است که حامیان بعث عراق در اثر وحشتی که از حاکمیت اسلام و قدرت گرفتن مسلمانان متعهد و انقلابی دارند، به این وادی خطرناک و این راه غلط و انحرافی افتادهاند.
با اینکه با این حمایتها مسؤولیت عظیمی در مقابل خدا و مسلمین به عهده گرفتهاند، هنوز فرصت دارند که از این راه غلط برگردند و توبه نمایند.
اگر درست به آثار و عواقب گناهشان بیندیشند، شاید به آسانی بتوانند تصمیم درستی بگیرند و ما هم این فرصت را در اختیارشان میگذاریم؛ بیندیشند که حمایتهای گذشته آنها تاکنون چه آثار تلخی برای عرب و اسلام و مخصوصاً مردم عراق داشته. اگر اصلاً حمایت نمیکردند، بعث عراق آتش جنگ را نمیافروخت و اگر در همان سال اول جنگ که معلوم شد بعث عراق قدرت رسیدن به اهداف تجاوز خود را که سقوط انقلاب اسلامی یا تجزیه ایران و یا گرفتن امتیازات سیاسی و جغرافیایی و یا حداقل تضعیف انقلاب اسلامی بود ندارد، دست از حمایت برداشته بودند، این همه خسارت برای دو کشور اسلامی پیش نمیآمد و دشمنان اسلام سود نمیبردند و باعث تأخیر اجرای حق و عدالت نمیشدند.
اکنون با تشکر از آنها که میخواهند دست از حمایت صدام بردارند، به آنها که هنوز به حمایت زشت خود ادامه میدهند، میگوییم اگر امروز توبه کنید، بهتر از فرداست. ما هنوز هم آمادگی صرف نظر از گذشته زشت را داریم. به شرط اینکه مانع آزادی مردم عراق و نجات آنها و منطقه اسلامی از شر حزب بعث کافر و نوکر استکبار نشوید و بگذارید منطقه از صلحی پایدار برخوردار شود.
میدانیم استعمارگران این نصیحت را نمیپذیرند و آنها نفع خودشان را در نزاع و جنگ بین کشورهای جهان سوم و به خصوص کشورهای اسلامی میدانند و امنیت خلیج فارس را در حد حفظ منافع خودشان و امکان صدور نفت ارزان میخواهند و با اینکه خودشان ابزار زدن کشتیها را در اختیار عراق میگذارند، از ما میخواهند که حافظ امنیت کاروانهای تجاریشان باشیم!
ولی حساب کشورهای منطقه و منافع آنها میتواند از حساب استعمارگران جدا باشد. برای ما و شما صلح و امنیت واقعی و همکاری صمیمانه ارزش دارد و برای مردم عراق هم راهی جز خلاصی از نکبت بعث کافر نیست. »والسّلامُ علی من اتّبَعَ الهُدی«
»اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/
اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ«.