خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۱ مهر ۱۳۶۵

خطبه اول

  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ،

 »و اِنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ«، »عِبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه«.

 

 در خطبه اول در پایان بحث بخش استحکام خانواده که چند خطبه را به خود اختصاص داد، مناسب دیدم که به چند سؤال مهم پاسخ بدهم و علتش این است که در نامه‏های فراوانی که در این چند هفته مربوط به خطبه‏های بحث خانواده دریافت کردم، احساس کردم که بعضی از مسایل مهم که نوعاً به صورت سؤال مطرح می‏شود برای بخشی از مردم ما مبهم است.

 اگر چه چنین چیزهایی که عرض می‏کنم، در رسانه‏ها هست و اگر مردم رساله بخوانند می‏دانند و بسیاری از متعبدین هم این مسایل را می‏دانند، اما این بحث حجاب و مسایل ازدواج و خانواده در انقلاب ما که شرایط نوینی را ایجاد کرد برای بخشی از مردم و مخصوصاً آنهایی که مقداری با فرهنگ غرب در ارتباط هستند و دنیای غرب برای آنها جاذبه دارد یا داشته، یا از محیط متشرعه دور هستند، جدید است. یا مردم مستضعفی که فرصت مطالعه یا سواد مطالعه را ندارند، ممکن است این مسایل را ندانند. لذا این چند مطلب را که احساس کردم که در اظهاراتم نیاز به توضیح بیشتری داشته و در مورد آن نامه‏های زیادی آمده، توضیح می‏دهم که مکمل آن قسمت بحث باشد و این خطبه را هم به دلیل اینکه در خطبه دوم وسایل زیادی هست که باید توضیح بدهم، کوتاه خواهم کرد.

 یکی از چیزهایی که خیلی سؤال شده و تعجب هم می‏کنم که چرا از رسانه‏ها یا از روحانیونی که در اختیار مردم هستند و تقریباً در همه جا هستند نمی‏پرسند، این است که در مورد حجاب که در خطبه‏ها گفتیم و بعد شکل شرعی آن را تعیین کردیم، سؤال شده است که آیا ما در نماز هم می‏توانیم با این حجابی که شما گفتید، نماز بخوانیم یا چادر لازم داریم؟

 الان معمول است خانمهایی که حتی بی‏حجاب هم هستند، آنهایی که بی‏حجاب بودند و می‏خواهند نماز بخوانند، با چادر نماز می‏خوانند و فکر می‏کنند که چادر برای نماز اجباری است.

 اینجا عرض می‏کنم نه. آن حدی که برای حداقل حجاب گفتیم (که دست و صورت اگر آشکار باشد، مانعی ندارد) چادر هم نباشد، لباس مناسب و سنگین مانند پالتو، مانتو، شلوار و چیزهایی که انسان را بپوشاند، برای نماز کافی است؛ یعنی می‏شود با همین حجاب شرعی که ما الان می‏بینیم (مثلاً خانمها در تلویزیون آن جور که مقنعه می‏پوشند یا خانمهای کارمند در جاهایی پالتو، مقنعه و شلوار می‏پوشند) نماز خواند.

 دستشان تا مچ، گردی صورت و پاها تا اول ساق لازم نیست که پوشیده باشد. بدون چادر هم می‏توانند نماز بخوانند. و همین جا سؤال دیگری است که مربوط به این بحث نبوده، ولی از بعد دیگری وارد شدند و پرسیدند که در نمازهای جماعت و مخصوصاً خیلی جاها ما می‏بینیم در مراسم شرعی خانمها را عقب می‏گذارند؛ یعنی صفوف جلو را آقایان و صفوف عقب را خانمها می‏گیرند، آیا در نماز اگر غیر از این باشد، اشکال دارد؟ اگر در نماز جماعت خانمها جلو باشند، آیا اشکال دارد؟

 جواب سؤال این است که این مورد در رساله‏ها صریح است. مخصوصاً در رساله حضرت امام، فتوای امام صریحاً این است که نه، اشکالی ندارد. خانمها می‏توانند مساوی مردها و یا حتی جلوتر از مردها بایستند. در نماز جماعت خانمها می‏توانند در صفوف مقدم باشند.

 البته مستحب است که خانمها یا مساوی یا حداقل عقب‏تر بایستند. حکم صریح و فتوای حضرت امام این است، منتها شاید اینکه رسم مجامع ماست، یا متکی به فتاوی دیگران و یا اینکه احتیاطی این کار را می‏کنند.

 سؤال کوچک دیگری هم دراین مورد شده است که پرسیده‏اند در خانواده‏های ما و در محیط ما صدای زن نامحرم است و ما شنیده‏ایم که زنهای خیلی عفیفه وقتی که حرف می‏زنند، مثلاً چیزی جلوی دهانشان می‏گیرند که صدایشان عادی نباشد. این هم درست نیست.

 فتوای امام صریح است که صدای زن، نامحرم نیست و زن می‏تواند صدایش را به دیگران بشنواند و دیگران هم می‏توانند صدای خانمها را بشنوند و شما هم می‏بینید که ما گوینده زن در رادیو و تلویزیون داریم و می‏بینید از نماینده‏های مجلس، خانمهای محترمی هستند که در مجلس سخنرانی می‏کنند و این اشکال شرعی ندارد.[t1]

 فقط یک مورد دارد و آن اینکه اگر به گونه‏ای تحریک‏آمیز باشد (که خانمها بلد هستند به نوعی حرف بزنند که طرف را تحریک بکند) باشد، اشکال دارد و آن یک فنی است که بعضیها بلد هستند - که به قول قرآن باعث طمع طرف می‏شود - به گونه‏ای حرف می‏زنند که طرف را به کار ناجور دعوت می‏کند و آن طریق صحبت کردن اشکال دارد.

 اما صدای زنها هیچ اشکالی ندارد و می‏توانند در معاشرتها، سخنرانیها و همین طور که الان در محیط شرعی ما هست، حرف بزنند.

 سؤال نسبتاً مهمی شده که هم سؤال و هم یک نوع تحلیل است که به ما رسیده است و آن این است که آیا در مبارزه با مظاهر بی‏عفتی و بدحجابی، مواردی که ریشه سیاسی و اجتماعی دارد، با مواردی که ریشه شخصی و فردی دارد، یک حکم جداگانه دارد؟ این سؤال بسیار خوب است و مسأله خوبی هست که جا داشت ما یک قطعه‏ای را برای این اختصاص می‏دادیم که من حالا در ظرف چند دقیقه این مسأله را عرض می‏کنم.

 این مسأله کاملاً تفاوت دارد؛ دوگونه است: برخوردهای افرادی که تهتک می‏کنند و مراعات پوشش اسلامی را نمی‏کنند و عفت و اخلاق اسلامی را نمی‏پذیرند، گاهی جنبه شخصی دارد؛ یعنی افرادی به طور شخصی و با انگیزه شهوانی یا چیز دیگری تخلف می‏کنند. این ممکن است برای یک انسان متدین هم پیش بیاید. یک آدمی که از هر جهت خوب است، گاهی در شرایطی قرار می‏گیرد که تخلف اخلاقی یا چشم چرانی می‏کند و یا مواضعی از بدنش را که نباید دیگران ببینند، ارائه می‏دهد و یابدتر از اینها می‏کند. این یک جور است که مسأله کاملاً شخصی و نفسانی است.

 یک بار به صورت یک جریان و یا انگیزه مبارزه با یک فکر است. یک فکر را قبول ندارد و می‏خواهد با آن مبارزه کند، یا با نظام مخالف است و می‏خواهد دستورات آن نظام را لغو کند، یا به عنوان لجبازی شخصی یا به عنوان یک حرکت سیاسی قصد مبارزه با اسلام را دارد، قصد تخلف از اسلام را دارد و به عنوان مبارزه با حجاب و عفت اسلامی حرکت می‏کند.

 این دو تا بسیار فرق می‏کند و هم مجازاتها و کیفرها و هم کیفیت برخوردها فرق می‏کند و هم مأمورین در برخورد با این مسایل باید دوگونه برخورد کنند.

 اگر در داخل یک خانه زن و مردی به یک کار خلاف شرعی مبتلا می‏شوند و جنبه شهوانی فردی دارد، ما می‏بینیم که آنجا احترام خانه محفوظ است. ورود به آن خانه درست نیست. در دادگاه به آسانی نمی‏شود با آنها برخورد شدید کرد. اگر ادعا کردند که ما محرم بودیم و ازدواج موقت کرده بودیم، باید از آنها پذیرفت؛ هر چند بین خود و خدا گناهکار هستند و خداوند سزای اعمالشان را آن طور که باید بدهد، می‏دهد. آن فرق می‏کند.

 ولی کسی که بیرون می‏آید و تهتک می‏کند و بیرون می‏آید که ابهت یک قانون را بشکند، برای جرأت دادن به دیگران در مقابل مقررات، برای کج‏اندیشی که او در فکرش دارد و می‏خواهد با فکر یک نظام مبارزه کند، یا از طرف جریانهای دیگر مأموریت دارد که چنین کارهایی بکند (یعنی قصد اخلال دارد)، این جرم از حد جرم شخصی و یک گناه اخلاقی فردی تجاوز می‏کند و در این شرایط برخورد نیز سیاسی می‏شود و مبارزه هم مبارزه سیاسی می‏شود.

 سختگیری با چنین جریانهایی احکام خاص خودش را دارد. در اینجا مأمورین امنیتی به جای مأمورین دیگر وارد مبارزه می‏شوند و جرم کاملاً سیاسی و اجتماعی می‏شود و حق جامعه اینجا به گونه دیگری مطرح است. یک گناه در خلوت خانه و یک گناه در خیابان و پارک مساوی نیست.

 در زندگی علی‏بن ابی‏طالب یک نقطه جالبی است که عرض می‏کنم: در یکی از این کتابها دیدم که یک بار علی‏بن ابی‏طالب طبق معمول که گاهی شبها در خیابانها و کوچه‏ها به طور ناشناس می‏رفتند، دیدند که یک نفر استمداد می‏کند. ایشان به طرف آن صدایی که استغاثه می‏کرد، رفتند و دیدند که یک مرد گردن‏کلفتی یک بنده خدای ضعیفی را می‏زند.

 آقا ایستادند و فرمودند که قضیه چیست؟ آن مضروب شکایت کرد. گفت: من برای این آقا کار کردم و بنا بود که یک سکه مرغوب به من بدهد، ولی یک سکه نامرغوب داده است. حالا که آمدم و اعتراض کردم، ایشان بدون آنکه به حرف من توجه بکند این طور با من برخورد می‏کند و به من اهانت کرده و کتک زده است.

 حضرت علی(ع) او را نشاندند. اولاً وقتی که برای حضرت امیرالمؤمنین(ع) ثابت شد که او راست می‏گوید، سکه‏های اصیل را گرفتند و به او دادند و به مضروب گفتند که قصاص کن. آن شخص وقتی دید که نمی‏تواند قصاص کند و چون از آن شخص گردن کلفت می‏ترسید، گفت: اجازه بدهید عفو بکنم. امام علی(ع) فرمودند: این حق تو است و تو می‏توانی عفو بکنی.

 آن مرد عفو کرد. بعد امام خودشان چند سیلی محکم به صورت این متجاوز زدند و فرمودند که این حق سلطان و جامعه است. گناهها دو جنبه دارد: یک جنبه مربوط به شخص انسان است. مخصوصاً در مسایل اخلاقی، مجازاتها نسبت به گناههای شخصی و فردی شرایط زیادی در بخش عفت دارد که شما خودتان این مسایل را می‏دانید که اگر فرضاً کسی به کسی نسبت زنا بدهد و چهار شاهد نتواند اقامه بکند، (شاهدی که به چشم خودش همان منظره عمل را - حتی نه مقدماتش را - خود عمل را دیده باشد) او را حد می‏زنند. آن کسانی که ادعا کردند، حد می‏خورند که چرا این گونه ادعا کردید. البته این وقتی است که آمدند و رسماً طرف را متهم کردند.

 در مسایل شخصی دشوار است و لذا حد خیلی کم اتفاق می‏افتد. با اینکه همیشه در تاریخ از این لغزشهای فردی در جوامع زیاد بوده و باز هم هست، ما در صدر اسلام خیلی کم داریم که این حدها واقع شده باشد. اما از لحاظ اجتماعی مسأله خیلی روشن است. مخصوصاً زمانی مثل زمان ما که می‏خواهیم جامعه را از یک دوران آلودگی به یک دوران سلامت و پاک ببریم، (مردمی که از کودکی و شاید از یکی دو نسل آلوده و گرفتار بودند و فرهنگ غربی بر آنها تحمیل شده و الان آنها جزو عادات و رسومشان شده و شاید به این حالشان افتخار می‏کنند) دشواریهای فراوانی و احکام مخصوص به خودش را دارد و یک مبارزه جدی لازم دارد و بعضی سختگیریها ضرورت پیدا می‏کند.

 به خاطر این و مخصوصاً وقتی جنبه سیاسی و مبارزه با نظام پیدا می‏کند، در کیفرها هم دیگر مسأله حد نیست؛ بلکه مسأله کیفر خاصی است که برای این تهتک و مبارزه با نظام پیش می‏آید و لذا ما نیاز به اجتهاد فقهی و اجتماعی برای کیفیت برخورد با این مسایل داریم که طبیب گونه با این امراض برخورد شود.

 این هم یک مسأله‏ای بود که توضیح آن برای ملت ما می‏تواند مفید باشد که وضع ما را در آینده روشن کند و بعضی از روشهایی که دیده می‏شود، ملاحظه شود. البته این هیچ‏وقت برخوردهای خلاف اسلام را تجویز نمی‏کند، که من در یکی از خطبه‏ها اشاره کردم که آنها صورتهای خاص خودش را در روایت خاص خودش دارد.

 در کل، برای این حرکتی که ما آغاز کرده‏ایم و هدف عمده‏اش ایجاد تقوا در چشم، دل، روح و رساندن مردم به یک محیط صاف، سالم و زلال اسلامی انسانی است، راه درازی در پیش داریم؛ احتیاج به کار فرهنگی، علمی و تبلیغاتی متنوع و مراقبتهای شدید امنیتی، اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر داریم؛ احتیاج به دادگاههای قوی و قاطع داریم؛ احتیاج به مأمورین صالح و نیرومند داریم.

 الحمدللَّه تا حدود زیادی این امکانات هست و ما امیدواریم که در آینده وضع بهتری هم بتوانیم برای این شرایط پیدا کنیم و شکر خدا کسانی که پنج سال پیش در این جامعه بودند و بعد رفتند و اکنون می‏آیند، می‏فهمند که جامعه به کلی تفاوت کرده و راه طولانی، هم از لحاظ استحکام خانواده‏ها و هم از لحاظ عفت عمومی و مراعات اخلاق در محیطهای ادارات، دانشگاهها، مدارس، پارکها، کنار دریا و هتلها پیموده است.

 وضع خیلی بهتر است. البته ما به این حد قانع نیستیم و امیدواریم که خداوند به ما توفیق بدهد که بتوانیم آن اسلام ناب و زلال و صاف را به جامعه عرضه کنیم که اینها از معارف عالی قرآن بتوانند استفاده کنند.

 »اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ‏الرَّحیم/

 قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.

 

    خطبه دوم

 

 بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

 اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمین وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلَی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).

 در مناسبتهای هفته، چهار موضوع را مطرح می‏کنم که سه موضوع را به طور مختصر مطرح می‏کنم و در مورد موضوع چهارم که جنگ است، به خاطر شرایطی که الان داریم، بیشتر بحث خواهم کرد.

 اولین موضوع مربوط به دانشگاهها و مدارس است که بحمداللَّه در سر موعد، کار خودشان را با وسعت کم سابقه و شرایطی نسبتاً بهتر از گذشته شروع کردند. همان طور که می‏دانید، ما امسال حدود یکصد هزار دانشجو را در دانشگاههای دولتی و آزاد اسلامی و مراکز تربیت معلم می‏پذیریم که یک رقم این چنینی در حال جنگ برای کشور ما افتخارآمیز است.

 این بیش از دو برابر آن رقمی است که در آخرین سال عمر رژیم گذشته با همه امکاناتی که آن موقع بوده، وجود داشت و در شرایطی است که طرف جنگ ما که عراق است، به خاطر جبران کمبود نیروی انسانی در جنگ الان همه دانشگاههایش را بسته و برای چند ماه دانشگاه و مدارس سطح بالا را تعطیل اعلام کرده است.

 ملت ما حتماً به این نکته عظیم توجه دارد. می‏دانید که ملتی که 7 سال است می‏جنگد و دانشگاهها و مدارسش به طور طبیعی و هر سال بهتر از گذشته کار می‏کند، این نشانگر بنیه قوی این جامعه و تحکیم موقعیت نظام است. نه تنها ما در این مراکز مسأله اجتماعی نداریم، بلکه این مراکز جزو عوامل تحکیم نظام ماست و یک چنین چیزی افتخارآمیز است.

 از لحاظ کیفی، تحقیقاً امروز وضع تحصیل به مراتب بهتر از زمان قبل از انقلاب است. بچه‏ها واقعاً درس می‏خوانند. اتلاف وقت در مدارس و دانشگاهها بسیار کم است. مقدار زیادی از حشو و زواید حذف شده و از لحاظ معنوی فارغ‏التحصیلان دانشگاههای ما الان گزینش می‏شوند و در کلاسها مراقبت می‏شوند.

 ما امیدواریم در دوره‏های آینده که اینها به جامعه می‏آیند، بهترین وسیله تحکیم نظام و حاکمیت اسلام و محرومان و کسانی باشند که با آمدن اینها به جامعه خیال همه ما راحت باشد که جامعه مسیر خود را دارد طی می‏کند. چون هیچ راهی برای تحکیم بنیان جامعه بهتر از این نیست که ما بتوانیم از سطح مدارس و دانشگاهها نیروهایی را که در آینده همه کاره این کشور می‏شوند، انسانهایی پرورش دهیم که اهداف اسلامی و انسانی را بتوانند هم بفهمند و هم اجرا کنند که بحمداللَّه تا حدودی دانشگاهها این طوری است.

 البته هنوز وضع دانشگاهها برای ما ایده‏آل نیست و ایده‏آلیست هم نیستیم که خیال کنیم به صورت معجزه‏آسا می‏توانیم این مسایل را که ریشه در دهها سال کار فرهنگی دشمنان ما دارد، این طوری حل کنیم. اما باید از شخصیتهای علمی و فرهنگی و مدیریتها که تا این حد مسایل را جلو بردند، تشکر کنیم.

 من به برادران و خواهران دانشجو و دانش‏آموز توصیه می‏کنم که از این موقعیت خوب که در اختیارشان گذاشته شده، حداکثر استفاده را بکنند و ان شاءاللّه ما در آینده بتوانیم جامعه کاملاً علمی و اسلامی داشته باشیم.

 مسأله دومی که می‏خواستم مطرح کنم، مسأله سرشماری عمومی است که قرار است از هفته آینده شانزدهم مهر ماه، شروع شود. ملت ما باید توجه داشته باشد که این یک کار فوق‏العاده‏ای است و سرسری با آن برخورد نکند. اولاً سرشماری و کسب اطلاعات واقعی از وضع کشور، مهمترین کار مادر و زیر بنایی است که باید انجام شود.

 اگر ما اطلاعات صحیحی از آمار جمعیت، کیفیت نسبی جمعیت و سواد آنها، دارایی مردم، امکانات صنعتی، کشاورزی و فنی کشور، مقدار بیکاری واقعی و مقدار استعدادها و مقدار امکانات دیگر جغرافیایی نداشته باشیم، هیچ وقت نمی‏توانیم برنامه‏ریزی صحیح داشته باشیم.

 برنامه‏ریزی موقعی خوب انجام می‏شود که آدم همه چیز را بداند. شما در همان محیطی که خودتان زندگی می‏کنید و در خانه‏ای که هستید، اگر ندانید که مثلاً این هفته و این ماه چند نفر را باید اداره کنید، کجا باید ببرید و اینهایی که می‏آیند، نیازها و امکاناتشان چی هست و چی در خانه دارید، تحقیقاً برنامه اداره خانه مختل است. هر چه هم که انسان مدیر و مدبر باشد، باز باید اطلاعات داشته باشد.

 سرشماری این خاصیت را دارد که اطلاعات واقعی را در اختیار مسؤولان قرار می‏دهد. ما الان در مجلس شورای اسلامی برنامه پنج ساله و بیست ساله داریم، ولی هر وقت که سراغ بحث می‏رویم، احساس می‏کنیم یک مقداری چشممان بسته است. یعنی هنوز یک چیزهایی را از کشور نمی‏دانیم، برای اینکه الان 7 - 8 سال است که آمارگیری نشده است. آمارگیری مقطعی و محدود داشتیم، اما آمارگیری عمومی هنوز در کشور انجام نشده است. ملت ما بداند که مسؤولین کشور و وزارت برنامه و بودجه زحمت زیادی برای این سرشماری نفوس و مسکن کشیده و خرج زیادی کرده‏اند.

 اولاً ما 200 میلیون تومان امسال در مجلس به این امر بودجه اختصاص داده‏ایم که تحقیقاً سرشماری بیش از این مقدار هزینه دارد و باید از امکانات دیگری استفاده کنند. سرشماری قبلی که در زمان رژیم گذشته انجام شد، 700 میلیون هزینه در بر داشت. امسال بودجه‏ای که ما برای این کار قرار داده‏ایم - با اینکه همه چیز الان گرانتر است - 200 میلیون تومان است.

 البته خرجهای جنبی دیگری هم دارد. 4 - 5 سال هم در مورد این طرح کار شده است. یک جریان کار کرده و کامپیوترها را آماده کرده است، یک جریان کار تکمیل نقشه‏های کشور را عهده دار بوده که الان تقریباً از همه کشور از روستاهای کوچک و مکانها، هم نقشه هوایی و هم زمینی داریم.

 کوچه‏ها و بن‏بستها همگی مشخص شده‏اند که این مأمورانی که مجری این طرح هستند، یک نقطه‏ای از چشمشان نیفتد. یعنی هر مأمور در حوزه خودش نقشه‏ای دارد که تمام کوچه‏ها و خیابانها برایش مشخص است و باید اطلاعات آن منطقه را جمع‏آوری کند.

 این یک کار بسیار طولانی بوده و چند سال طول کشیده تا این نقشه‏ها را تهیه کرده‏اند. 70 هزار نفر را در این مدت تعلیم داده‏اند که بدانند چگونه سرشماری کنند که عمدتاً اینها از دانشجویان تربیت معلم هستند؛ بچه‏های سالم و گزینش شده و خوبی که صادقانه بتوانند آمار واقعی را از واقعیت کشور منتقل کنند.

 1400 کلاس برای تربیت اینها تشکیل شده و 8 هزار اتومبیل برای اجرای طرح سرشماری بسیج شده است. حساب کرده‏اند مقدار مسافتی که این 8 هزار اتومبیل باید طی کنند (غیر از موتور سیکلتها، پیاده‏ها و یا جاهایی که باید با قاطر و یا هلی‏کوپتر بروند) 34 میلیون کیلومتر است و به عبارت دیگر این ماشینها باید برای سرشماری 885 برابر مساحت زمین مسافت طی نمایند.

 با این موضوع، ساده برخورد نکنید. 30 میلیون فرم تهیه شده است. یک مأمور که به درب خانه شما می‏آید، یکی از آن فرمها را در خانه شما می‏آورد و می‏پرسد که شما چند نفر هستید؟ چند تا پسر؟ چند تا دختر؟ سنّتان چقدر است؟ شغلتان چیست؟ وضع مسکنتان را می‏پرسند. چند تا اتاق دارید؟ از وضع روستا سؤال می‏کنند. آب و برق، کوچه ها و میزان گاو و گوسفند و مرغ و تعداد کارگاه و مقدار افراد بی‏سواد و باسواد و سطح سواد در روستا را می‏پرسند. صدها سؤال وجود دارد.

 یک مأمور که به در خانه شما می‏آید، بدانید که چقدر برای او خرج شده است. اصولاً سرشماری یکی از کارهای لازم دنیاست. امروز تقریباً 98% کشورهای دنیا سرشماری ده ساله و یا پنج‏ساله دارند. سرشماری در کشور ما ده ساله بوده است. اولین سرشماری که در ایران شده، گویا سال 1318 بوده که تا سال 1320 طول کشید و با شروع جنگ سرشماری قطع شده است.

 دومین سرشماری در سال 1335 بوده که خارجیها اداره می‏کردند و خوب نشده، چون آنها با طبیعت ایران آشنا نبودند. سومین و چهارمین سرشماری که سال 40 و 55 انجام شده، نسبتاً خوب بوده و تا حدودی اطلاعاتی که داریم، واقعی است. ولی الان از آن تاریخ ده سال گذشته و ما خیلی چیزها از جمله میزان جمعیت و غیره را نمی‏دانیم و لازم است این مسایل کشف شود.

 مورخین مدعی هستند که اولین کسی که در دنیا سرشماری را آورده، حضرت داوود پیغمبر بوده، چون حضرت داوود از انبیایی است که حکومت داشته و در حکومتش خیلی چیزها را به مردم یاد داده است. صنایع زیادی از جمله همین سرشماری را او به بشریت یاد داده است.

 امروز دنیای غرب دنیای آمار است. سوئدیها اولین کشوری بودند که پیشتاز سرشماری به شکل موجود دنیا بودند که حدود 250 سال پیش از این شروع کردند. در آمریکا الان هر چیزی را که بخواهند بدانند که در کشور چگونه است، به آسانی از کامپیوتر می‏گیرند و می‏توانند روی آن تصمیم بگیرند.

 ان‏شاءاللّه در برخورد با این زحمتی که دولتمان کشیده و آمادگی که اینها ایجاد کرده‏اند و اهداف صحیحی که پشت این حرکت وجود دارد، ملتمان هم همکاری کامل خواهند کرد. اما من شک ندارم که باز هم ضدانقلاب و رادیوهای بیگانه که با هر چیز خوب مخالفت می‏کنند، یک چیزهایی خواهند گفت، ولی مردم باید بدانند که این گونه مسایل در طرح سرشماری مطرح نیست.

 آنچه مطرح است، این است که واقعیت کشور همان طور که در هر کشور در حال پیشرفت و پیشرفته‏ای لازم است، در اختیار مسؤولان و برنامه ریزان باشد که بتوانند برای 10 - 15 و 20 سال آینده برنامه‏ریزی کنند که کار کشور بی‏حساب نباشد.

 مطلب دیگر مورد بحث، مسأله کوپنی شدن بنزین است. به طوری که وزارت نفت اعلام کرده، از امروز بنزین سهمیه‏بندی شده است. این کاری است که به طور مقطعی و موقت لازم بود انجام شود و مسؤولان قوای کشور هم تأیید کردند و دولت هم تصویب کرده که این کار انجام شود. من در مورد علل انجام این کار چند جمله‏ای عرض خواهم کرد.

 اولاً ما روزانه به طوری که وزیر نفت گفتند، حدود سه میلیون لیتر بنزین وارد می‏کنیم. بعد از اینکه پالایشگاه آبادان را زدند، پالایشگاههایمان به اندازه نیاز کشور فرآورده نفتی تولید نمی‏کنند. نفت سفید، گازوئیل و بنزین و بنزین هواپیما و مازوت و سایر فرآورده‏های نفتی اکثراً به اندازه کافی تولید نمی‏شوند و مقدار زیادی روزانه دلار می‏دهیم و بنزین، نفت سفید و گازوئیل می‏خریم و به داخل کشور می‏آوریم تا نیازهای سوخت کشور را تأمین کنیم.

 محاسبه شده که در این شرایط، عاقلانه نیست وقتی که وضع ارز و دلار ما این طوری است، بیاییم سه میلیون لیتر بنزین بگیریم و داخل کشور بیاوریم و ماشینها به طور وفور بسوزانند و یک آقایی مثلاً از شمیران با اتومبیلش تا بازار بیاید و برگردد، حداقل 10 - 15 لیتر بنزین را مصرف کند و 7 - 8 دلار خرج آمدن و برگشتن او باشد.

 حالا اگر این مبلغ به ریال بود، مربوط به خودش بود و اصل مسأله هم چیز خوبی نیست که ما منابع کشور را از بین ببریم. ما الان نفت و فرآورده‏های نفتی را که توزیع می‏کنیم، با اینکه مال خودمان است، دولت باز روی آن خرج می‏کند.

 یعنی به این ارزانی که شما می‏بینید گازوئیل در روستاها به لیتری 2 ریال می‏دهند نیست. اگر این گازوئیل آب بود و با لوله هم آن را از بحر خزر و یا دریای جنوب می‏آوردیم، باز بیشتر از 2 ریال تمام می‏شد، چه رسد به اینکه این گازوئیل را از زمین استخراج کنند و در این شرایط جنگی آن را تصفیه کنند و به آن صورت منتقل کنند و به پمپ بنزین ما بیاورند و از آنجا به روستا آورده و در بشکه تحویل مردم نمایند. بابت این کار، دولت مبلغ زیادی سوبسید می‏پردازد. حالا گازوئیل مصرف صنعتی، حرارتی، خانگی و ترابری دارد و زیربنای اقتصادی کشور است و این کار انجام می‏شود.

 نفت سفید هم مصرف عام مردم است و همه مردم مخصوصاً مستضعفین برای پختن غذا و گرم شدن به آن نیاز دارند، که آن هم ارزان توزیع می‏شود؛ یعنی چیزی که برای ما غیر از خود منبع نفت، لیتری 3 - 4 تومان تمام می‏شود. بنزین را این طوری مصرف کردن که یک آقایی عشقش می‏گیرد که به کرج برود، درست نیست. خوب، برود آزاد است و ماشین مال خودش هست و اینکه باید تفریح برود، هیچ حرفی در آن نیست. اما در این شرایطی که ما بنزین را از کشورهای اروپایی و این طرف و آن طرف می‏خریم و با کشتی می‏آوریم و با قطار و تانکر و یا لوله آن را به شهرستانها می‏آوریم و شما آن را می‏خرید و در اتومبیل سوار می‏شوید، یک نفر در ماشین می‏نشیند و 30 یا 40 کیلومتر و یا بیشتر را تنهایی می‏رود و بر می‏گردد، فکر شد که در این شرایط منطقی نیست که ما دلار بدهیم و بنزین بگیریم و این طوری مصرف شود. این یک نکته است.

 نکته دوم وضع جنگ است. می‏دانیم که در آینده وقتی برنامه وسیع نظامیمان شروع شود، احتمال دارد که بیشتر شرایط غیرعادی در کشور به وجود آید، چون دیگر حساب، آن حساب حرف آخر است. این 500 گردانی که حالا دارند تجهیز می‏شوند و به جبهه‏ها اعزام می‏شوند، دست خالی از میدان برنمی‏گردند. حوادثی که به دنبال این مسأله اتفاق می‏افتد، همه چیز می‏تواند باشد.

 البته امیدواریم پیش از آنکه دشمن یا دشمنان بتوانند کاری بکنند، ما موفقیتهای چشمگیری را به دست آوریم. ولی در جنگ همیشه احتمال را باید حفظ کنیم. در این شرایط باید در کشور ما انبارهای سوختی پر باشد. یعنی تمام انبارها پر باشد، باید ذخیره سوختی چند ماهمان باشد که اگر کل پالایشگاههایمان هم نبود، اگر کل  راههای تصفیه‏مان هم بسته بود و اگر هیچ چیز هم نداشتیم، بتوانیم 4، 5 ماه سوخت کشور را برسانیم.

 نمی‏شود موتور پمپهای مردم بخوابد، کامیونها بدون سوخت نباید باشد، قطارها نمی‏تواند بخوابد و نمی‏شود به یک خانواده در یک روز، یکی دو لیتر نفت نداد. اینها چیزهایی هست که باید باشد. ما باید تمام انبارهایمان را برای یک چنین روزی پر بکنیم که اگر این کار را بکنیم، دشمن هم می‏فهمد ضربه‏زدن به ما بی‏نتیجه است. خوب، چگونه می‏توانستیم پر بکنیم؟ ما الان نفت سفید را کمتر از این نمی‏توانیم بدهیم، گازوئیل را هم کمتر از این نمی‏توانیم بدهیم، در زمینه مازوت مشکلی نداریم، مازوت به اندازه‏ای که مصرف می‏شود، فعلاً هست و انبارها پر است، نفت سفید و گازوئیل هم به اندازه کافی هست. ولی بنزین از موارد خاصی است که الان روزی حدوداً 20 میلیون لیتر مصرف بنزینمان است و می‏توانیم از این مقدار کمتر مصرف کنیم و به جای آن نفت سفید وارد کنیم یا از پالایشگاهها که می‏گیریم، ذخیره کنیم. یک مدتی طول می‏کشد تا این انبارها دوباره پر شود. یک بار پر شد و آزاد کردیم. الان به خاطر شرایط جدیدی که داریم، دوباره این انبارها را پر می‏کنیم. البته نمی‏دانیم این کار چقدر طول می‏کشد و این یک کار فنی است.

 اگر شرایط عادی باشد؛ پالایشگاهها با ظرفیت خودشان کار کنند و ما هم به اندازه‏ای که حالا وارد می‏کنیم، وارد بکنیم ممکن است در ظرف سه، چهار ماه این انبارها دوباره پر شود و شرایط به صورت عادی برگردد و ممکن هم هست کمتر یا بیشتر طول بکشد. لذا قولی دراین جهت نمی‏دهیم. به طور کلی فلسفه کوپنی کردن بنزین در این مقطع این بوده و البته نتایج دیگری هم دارد.

 نتایج اقتصادی مثبت دیگری هم دارد. که حالا ما نمی‏خواهیم وارد آن قسمت از بحثهایش بشویم. حالا اگر رادیوهای بیگانه یا کسی بگوید که فلان پالایشگاه یا منابع فلان جا را زدند، اینها دیگر حرف است. واقعیت مسأله این است که یک تصمیم منطقی گرفته شده و ملت ما این مسایل را می‏فهمد و با رشد نیرومندی که ما احساس می‏کنیم در ملتمان هست، برای توجیه مسایل سیاسی اجتماعیمان دچار مشکل نمی‏شویم.

 اما مسأله مهم و آخر مسأله جنگ است که احتیاج به یک بحث فشرده‏ای دارد. در این مقطع، هفته جنگ را گذراندیم. از مجموعه اطلاعاتی که به دست ما رسیده و با ارزیابی که مسؤولان مربوط کردند، کاملاً برای ما روشن است که روحیه مردم ما امسال در جنگ حتی از سالهای گذشته به مراتب - حالا به مراتب هم نباشد - واقعاً قویتر است.

 یعنی الان شرایطی است که آمادگی مردم برای ادامه جنگ و تحمل مشکلات جنگ، واقعاً در سطح عالی است. آن هم در شرایطی که پیش‏بینی می‏شد با سقوط قیمت نفت و محدود شدن امکانات دولت و بالا رفتن بعضی از اجناس و کمیاب شدن بعضی از اجناس دیگر و دعوت وسیع از مردم به طرف جبهه‏ها و شرایط دیگری که بوده، بعضی از قشرها که ممکن است ضعف درک داشته باشند، وضعشان با شرایط گذشته فرق می‏کند، ولی بحمداللّه معکوس این پیش آمده و برای ما خیلی جالب است. روحیه ماها را چند برابر می‏کند و برای دشمنان ما هم بسیار شکننده است، چون آنها برای این مقطع حساب کرده بودند. بحمداللّه این هفته جنگ و همین برنامه‏های معمولی که اجرا شد، تأثیری در حامیان صدام گذاشته و بخشی از رگه‏هایی را که صدام را به منابع خارج از عراق وصل می‏کرد، قطع کرده و این اثر همین هفته جنگ بود که ما از برنامه‏ریزان و مجریان و مردممان تشکر می‏کنیم که این مقطع را به خوبی انجام دادند.

 اما شرایطی که ما داریم، و شرایطی که در میدانهای جنگ حاکم است و احتمالات زیادی که الان در مورد سقوط حزب بعث مطرح می‏شود، ممکن است دشمنان ما، هم داخلیها و هم خارجیها را وادار بکند که هر تلاشی که می‏توانند بکنند. یعنی الان دیگر فصل این هست که آنها اگر بناست کاری بکنند، حرفی بزنند، تبلیغی کنند، تو دلی خالی کنند، اقدامی کنند، وارد عمل شوند.

 لذا ما هم باید ملتمان را لحظه به لحظه در جریان امور قرار بدهیم که بدانند وضع چگونه است و آمادگیشان را حفظ کنند. همین دیشب تلویزیون فرانسه یک تحلیل و تفسیری داشته است - در حالی که فرانسویها اصلاً این حرفها را نمی‏زدند و آنها که در عراق آن همه سرمایه‏گذاری کردند و البته دیوانگی هم کردند که خودشان را در آنجا گرفتار کردند - گفته است که مستبعد نیست که هفته‏های آینده ما شاهد سقوط حزب بعث در عراق باشیم.

 خوب، تلویزیون فرانسه‏ای که بعد از خود عراق اولین کشوری است که برای شکست ما سرمایه‏گذاری کرده و حتی هواپیماهایش را به عراق قرض داد تا بیاید و کشتیهای ما را بزند و همین حالا که عراق رو به اضمحلال می‏رود، باز هر روز دارد بخشی از صنایع پیشرفته خودش من جمله موشک اگزوسه را به عراق می‏دهد که خلیج‏فارس را ناامن بکند، یک چنین تحلیلی بکند مسأله است. بقیه هم دارند حرفهایی می‏زنند که تا به حال نمی‏زدند.

 بعضی از حامیان بسیار جدی صدام به ما اطلاع دادند که کمکهایشان را قطع کردند و می‏خواهند رابطه‏اشان را با عراق قطع کنند که این مسأله مقطع جدیدی را برای ما باز می‏کند که شرایط این طوری است. ولی حالا ما باید منتظر باشیم آنهایی که کارگردان این جنگ بودند و آنهایی که نوکر صدام هستند و الان جیره‏خوار حزب بعث هستند که در داخل هم عواملی دارند، ممکن است شلوغ بکنند؛ یعنی همتشان را برای تضعیف روحیه مردم لااقل به کار ببرند.

 ما همیشه از اول که انقلاب کردیم، این مزاحمین را داشتیم و این درس را تاریخ به ما می‏دهد که باید بیدار باشیم. از اول که وارد انقلاب شدیم، یک عده در داخل خودمان بودند که می‏گفتند مشت با سندان نمی‏تواند مبارزه کند. آن 15 خرداد و آن حماسه عجیب تاریخی که به وجود آمد، گفتند که جواب این کشته‏ها را چه کسی می‏دهد، و یک مدتی تبلیغات کردند.

 وقتی که مردم راه افتاده بودند و آن صحنه‏های بی‏نظیر تاریخ را در سال 57 خلق می‏کردند، همینها که در بین خود ما هم بودند و در یک قسمتهایی با ما همراه بودند، می‏گفتند شاه را نگویید برود، شاه باید بماند، اگر شاه برود، همه چیز به هم می‏خورد.اصرار داشتند که شاه بماند. شاه حتی آمریکا رفته بود، اینها دنبالش نامه نوشتند که بیا، برگرد اینجا و با هم می‏توانیم چه بکنیم!

 یعنی اینها تا این حد تلاش می‏کردند و اگر ما حرفی علیه آمریکا می‏زدیم، می‏گفتند که علیه آمریکا حرف نزنید. یکی از اینها پیش امام رفته بود و به امام گفته بود که شما اصرار نکنید که شاه برود، این نمی‏شود! امام فرموده بودند: چاره‏ای نیست، ما غیر از این نمی‏توانیم، اگر شاه بماند، همه فسادها می‏ماند.

 این آقا به امام گفته بود که معنای این حرف شما این است که یعنی آمریکا برود. امام فرموده بودند بله، آمریکا هم باید برود. آنها هیچ وقت حاضر نبودند ما بگوییم آمریکا برود. وقتی حادثه تصرف لانه جاسوسی پیش آمد، عکس‏العمل نشان دادند که می‏دانیم چه بود. در تمام این دوره در جنگ تا آن لحظه‏ای که احتمال نمی‏دادند که ایران پیروز می‏شود و عراق در این نزدیکیها بود، خیلی حرف نمی‏زدند. از آن لحظه‏ای که عملیات فتح المبین، بیت‏المقدس و اینها تمام شد و آخرش که خرمشهر را فتح کردیم، معلوم شد و در خرمشهر بود که دنیا اعتراف کرد که ایران یک ضربه زده، قبلیها را قبول نمی‏کرد؛ چون روی خرمشهر آن قدر تبلیغ شده بود. همینها در آن موقع شروع کردند اخلال‏گری که این جنگ آدم‏کشی است، مسلمان با مسلمان و از این چیزهایی که می‏بینید حرف می‏زنند. دائماً در مقاطع معیّن ما گرفتار این قشر لیبرال بودیم که متأسفانه خودشان را به صورت اسلام و دلسوز ملت مطرح می‏کنند. تکلیف منافقین، توده و  فدایی روشن شده است. اگر حرفی بزنند، یک جور دیگر است، اما یک عده هستند مثل اینها که در لباس دلسوزی حرف می‏زنند، اشک تمساح برای بچه‏های حزب‏اللهی که شهید می‏شوند، می‏ریزند.

 ما می‏دانیم اینها دشمن این حزب‏اللهی‏ها هستند. وقتی کار انقلابی قاطعی می‏خواست بشود، می‏ایستادند. من جمله در نهادهای انقلاب چه دردسری داشتیم. وقتی این نهادهای انقلاب تشکیل می‏شد، اینها نمی‏گذاشتند این نهادها قوت بگیرند. به هر چه دست می‏زدیم، اینها می‏گفتند همان روال گذشته!

 به هر حال ما این جریانات، رادیوهای بیگانه، دشمنان داخلی صریح و دشمنان واقعی را داریم؛ ولی در قیافه دوست و اشک تمساح بریز. به علاوه تحرکات خود دشمن و اقداماتی که دشمنان گردن کلفت مثل ابرقدرتها برای حفظ منافعشان در این مقطع ممکن است بکنند.

 ما باید خودمان و ملتمان روشن باشیم و بفهمیم که به کجا می‏خواهیم برویم. ما ثابت کردیم تا به حال آنجایی که ملت ما می‏خواهد برود و دنبال قضیه باشیم، قدرت داریم برویم. تا حدودی که می‏شود، برنامه‏ریزی کرد، ما باید همیشه این حالت اطلاعاتی و آگاهی ملتمان را حفظ کنیم.

 من یک تحلیل کوتاهی در وضعمان می‏کنم که ببینید الان چه راهی در پیش داریم و چه می‏توانیم بکنیم. ما حالا نمی‏خواهیم بحث بکنیم و بگوییم این جنگ خوب شد و آمد یا نیامد. ما وارد این بحث نمی‏شویم و واقعاً هم نمی‏دانیم. بنده خودم الان به عنوان یک نفر که کمی حرف بلد هستم و در تاریخ این قسمت هم بودم، الان نمی‏توانم قضاوت کنم که اگر این جنگ پیش نمی‏آمد، بهتر بود یا اگر حالا که شده بهتر است.

 خوب این همه خرج کرده‏ایم، اگر جنگ نبود اینها را در زمینه راه‏سازی خرج می‏کردیم، بندر درست کرده بودیم و صنایعمان را توسعه می‏دادیم و شهرهایمان را آباد می‏کردیم، مسکن ساخته بودیم و در کشاورزیمان سد بسته بودیم و.... این یک گونه محاسبه است که ما ظاهراً باید بگوییم اگر نمی‏شد، ما الان وضعمان از جهاتی خیلی بهتر بود.

 ولی آن طرف قضیه را ما نمی‏دانیم. اگر آن جوری بود، چه می‏شد و ملت ما چگونه بود؟ جریانها چطور بود؟ چه مسایلی پیش می‏آمد؟ ما اینها را نمی‏دانیم. داستان جنگ بدر برای مسلمانها یک چیز شبیه این است. اول قضیه در سوره انفال است که می‏فرماید: وقتی که این حادثه می‏خواست پیش بیاید، وقتی که ما تو را بسیج کردیم و از خانه راه افتادی برای میدان و بخشی از مسلمانها هم ناراحت بودند، و ناراضی بودند از اینکه چنین حادثه‏ای پیش می‏آید، دو چیز مطرح بود: یا بروند کاروان قریش را بگیرند، بروند یک کاروان اقتصادی را بگیرند و مقدار زیادی امکانات به مدینه بیاورند.

 یک طرف قضیه این بود که برخورد بکنند با یک لشکری چند برابر خودشان و جنگ بشود. قرآن می‏فرماید: شماها این طور می‏خواستید. آن سختی را نمی‏خواستید و بلکه آن آسانی را می‏خواستید، ولی خداوند برنامه دیگری دارد. خداوند می‏خواهد ریشه کفار را بخشکاند. ما نمی‏دانیم تقدیر خداوند چه می‏باشد. مسلمانها اگر آن روز کاروان قریش را می‏گرفتند، به صورت ظاهر خیلی خوشحال‏تر می‏شدند، ولی جنگ بدر مبدأ تاریخ پیروزیهای اسلام شد و چیزی بود که مسلمانها می‏ترسیدند؛ 300 نفر در مقابل 900 تا 1000 نفر و امکانات ضعیف در مقابل امکانات فراوان.اشراف قریش را شکست دادند، بعد مسایل عوض شد. یعنی جنگ بدر همه مسایل را راه انداخت. بنابراین ما نمی‏توانیم الان قضاوت بکنیم که واقعاً اگر این جنگ نمی‏شد، بهتر بود یا نه. شاید بهتر بود و شاید نبود. ما نمی‏دانیم جزو تقدیرات الهی است که به خیر ما بوده یا به خاطر نواقص ما و ضعفهای خود ما مستحقش بودیم که چنین چیزی بیاید، یا به خاطرجنایت عراق بوده که می‏خواستند مثلاً آنها کیفر بشوند. ما روح تقدیر تاریخ و تقدیر الهی را هنوز نفهمیده‏ایم، اما حالا شده، ما چه کار می‏توانستیم بکنیم؟ آمدند بخش عظیمی از کشور ما را گرفتند. چه کار می‏توانستیم بکنیم؟

 معلوم است که دشمنهای ما چند چیز در نظرشان بود: یکی این بود که اصلاً جمهوری اسلامی ایران ساقط شود و آن طوری که درست کرده بودند هیچ بعید هم نبود. خوزستان را گرفتند، بخشی از ایلام و باختران را گرفتند، کردستان هم که نیمه رفته بود و یکدفعه ریختند و اکثر پایگاههای نظامی و فرودگاههای ما را بمباران کردند و فکر کردند دیگر از ایران آن روز چه می‏ماند! این که نشد.

 نظر بعدی این بود که خوزستان را از ما بگیرند. ما می‏دانیم ایران بدون خوزستان یعنی چه؛ باز هم به معنای سقوط ایران و انقلاب بود و یا تضعیفش در حدی که دیگر خطری در سطح دنیا برای کسی نباشد. تجزیه ایران برای آنها حتماً یک هدف بوده که آن هم نشد.

 هدف دیگری که می‏توانستند داشته باشند، این بود که به گونه‏ای انقلاب را تضعیف کنند که این انقلاب به عنوان یک حرکت موفق در تاریخ نباشد. از این هدف هنوز هم دست برنداشته‏اند؛ یعنی هنوز هم دنبالش هستند و تا به حال البته نتیجه معکوس شده، اما آنها هنوز دنبال این مطلب هستند.

 هدف دیگری که حداقل برای صدام بود، این بود که مراکز مهم سوق‏الجیشی غرب کشور ما را بگیرد، شط العرب را بگیرد، جزایر ایرانی تنب، ابوموسی و اینها را به عنوان جزای کمکهایی که از کشورهای مرتجع خلیج گرفته، بگیرد و ایران را در یک محدوده خاص نگاه بدارند که این هم جزو اهداف بود که این هم نشد و این قسمت هم برعکسش دارد پیش می‏آید.

 اما نقطه‏ای را که ایران را ضعیف نگاه بدارند و نگذارند این انقلاب در داخل خودش به سازندگی مادی بپردازد و برای ملتش رفاه درست کند و رفاه مادی را همراه اوج و عظمت معنوی کند و علم و فن به کشورش بدهد و آن رسوبات استکباری و استعماری مادی دنیای استکبار را که در زمان رژیم قبل به این کشور داده بودند، از بین ببرد و بی‏سوادی و کم‏سوادی را ریشه‏کن بکند، هنوز هم ادامه می‏دهند و دارند به ما فشار می‏آورند که ما نتوانیم به آنها برسیم.

 مخصوصاً آن هدفی که دارند، این است که دو کشور اسلامی را این طوری نگاه بدارند. تنها یک چیز بود که اینها نمی‏خواستند بشود. این احتمال پنجم نمی‏خواستند بشود، هم پیشگیری کردند که نشود و هم حالا دارند تلاش می‏کنند که نشود و آن این است که حکومت بعث عراق که پهلوی ما و مانع حرکتهای اسلامی در منطقه، مانع تحرک مسلمانها و مزاحم اتحاد مسلمانها در مقابل اسرائیل است، ضربه نخورد. چون اولین چیزی که آن روزها بعد از پیروزی انقلاب پیش آمد، تحرک شیعیان عراق بود. بعد عراق را به خاطر همسایگی ما، به خاطر نزدیکی ما، به خاطر شناسایی ما، به خاطر حضور حوزه علمیه عظیم شیعه در آنجا و اهل سنّت عراق (هم کردها که به شدت ناراضی و در جنگ با حزب بعث بودند و اهل سنّت هم دل خوشی نداشتند) می‏خواستند حفظ کنند. اینکه مبادا در عراق انقلاب اسلامی تکرار بشود، ربطی به ما نداشت؛ یعنی این ما نبودیم که می‏خواستیم به عراق برویم. ما یک مبلّغ هم به عراق نفرستادیم، ما رابطه چندانی با آنها نداشتیم. آنها از داخل عراق می‏ترسیدند. برای حفظ نظام بعث عراق در عراق، این جنگ را تحمیل کردند.

 این جنگ یکی از اهدافش این بود که عراق ساقط نشود که این بدترین شکل برای آنهاست و حالا هم که جنگ شروع شده، آن چهار احتمالی که عرض کردم، نشده (نه ایران ساقط شد، نه خوزستان جدا شد، نه انقلاب تضعیف شد؛ و همه اینها معکوسش پیش آمده) چیزی که فقط باقی ماند، آن یکی است که آنها نمی‏خواستند. از همان که فرار می‏کردند، حالا دارند به طرف همان می‏روند.

 این مقطع یک چنین مقطعی است؛ یعنی ما به نقطه‏ای رسیدیم که اول انقلاب بود و دنیای استکباری و ارتجاع را وحشت گرفته بود که این خاکریز بعدی اگر ساقط شد، دیگر بعدش چه خواهد شد.

 این حالت را اینها احساس می‏کنند. البته تا به حال کسی این حرفها را نمی‏زد؛ هیچ‏کس تصور نمی‏کرد، ولی از امروز دیگر دارند می‏گویند و یکی دوهفته است که دارید می‏بینید که در مراکز اطلاعاتی و مراکز خبرگان نظامی و اهل نظر به طور جدی دارد مطرح می‏شود.

 یک چیز واضحی است، ولی تصورش از زمان انقلاب بود. خوب، این حالا می‏خواهد تحقق پیدا بکند و همان است که اینها نمی‏خواستند بشود و همان است که جنگ درست شد که این طور نشود؛ یعنی کل آنچه که اینها برنامه ریخته بودند، اینها را به آنجا کشاند که نمی‏خواستند.

 این خیلی حرف است، این قلم قدرت الهی را نشان می‏دهد، این »مکَرُوا وَمَکَرَاللّه« را دارد مجسم می‏کند. این از آن چیزهایی است که دشمن برنامه ریزی بکند و با پای خودش به دام بیاید، و از همان چیزی که فرار می‏کرده، یک دوری بزند و بعد از مشقتی بیاید همان جا، یک چیز تازه‏ای در تاریخ است.

 این چیز تازه‏ای در تاریخ است، از تیپ معجزه‏های انبیا و حوادثی است که با دخالت قوای غیبی می‏تواند انجام شود که البته ما هم ممنون قوای غیبی هستیم. ما هم الان می‏دانیم که در تمام مراحل دست خداوند با این مردم و رهبر بود. حالا ما در این مقطع هستیم. الان شما باید انتظار داشته باشید که دشمنان ما مخصوصاً آنهایی که منافق واقعی هستند و چهره اسلامی و دلسوز انقلاب می‏گیرند و در داخل حرف می‏زنند، تلاش خودشان را بکنند که این حادثه اتفاق نیفتد.

 الان می‏بینید در سازمان ملل چه خبر است. همه رفتند برای اینکه بگویند که این جنگ را تعطیل کنید. همان حرفی را که الان اسرائیل می‏زند، ما از زبان بعضی ظاهرالصلاحها در داخل کشور خودمان می‏شنویم. اینها چیزی نیستند که حالا ما در خطبه نماز جمعه فعلی به اینها بپردازیم، ولی من برای اینکه این خناسها ممکن است در هر لباسی و هر جایی باشند و مردم ما این چهره‏ها را نشناسند، مطرح می‏کنم. شما دیگر چه می‏گویید؟ ما دیگر چه کاری می‏توانیم بکنیم؟ پیشنهاد چیست؟ پیشنهاد این است که ما الان در همین شرایط جنگ را ول کنیم؟ اگر جنگ را ول کردیم، به ما غرامت می‏دهند؟ اگر ما جنگ را ول کردیم، آوارگان عراقی به عراق برمی‏گردند؟ صدام اعتراف می‏کند و می‏گوید که من اشتباه کردم؟ یا برای مردم خطابه می‏خواند که من جلوی اینها را گرفتم که به اینجا نیایند، عرب را حفظ کردم. و همه حرفهایی را که از پیش می‏زد و همان حرفهایی را که به خیال خودش در قادسیه می‏زد، حالا هم تکرار می‏کند؟ آیا قضایا درست می‏شود؟ بین ما و عراق واقعاً آشتی می‏شود؟ بین ما و صدام اصلاً می‏شود آشتی باشد؟

 من نمی‏دانم به نظر این آقایانی که این مسایل را مطرح می‏کنند، چه راهی غیر از این پیش ما مانده است؟ برای کشورهای خلیج‏فارس هم راهی نمانده است، برای هیچ جا راهی نمانده. در لبنان هم راهی نمانده است؛ یک راه حل وجود دارد و آن اینکه شر حزب بعث عراق از سر مردم منطقه و عراق کنده شود و ما با کشورهای همسایه‏مان من جمله خود عراقیها (اگر حکومتی بود که با ما تناسب فکری و روحی و فرهنگی داشت) با نهایت رفاقت و همکاری زندگی بکنیم.

 اگر حکومتی بود که ما قبولش نداشتیم، لااقل دیگر با او جنگ نداریم و او هم با ما جنگ ندارد. آنها برای خودشان، ما هم برای خودمان، مردم عراق هم به کشورشان برگردند و خسارتهای ما را هم بپردازند. راهی غیر از این برای ما نیست. لذا من به همه ملتمان تأکید می‏کنم همین حماسه‏ای را که در پیشنهاد 500 گردان شروع کردید، ادامه بدهید.

 از رزمندگان عزیز و مخصوصاً کسانی که سابقه حضور در جبهه را دارند، می‏خواهیم که همین حرکت راهیان به سوی کربلا را با همین وسعت ادامه بدهند تا مسؤولان نظامی اعلام کنند که متوقف شود و تا اعلام نکردند فعلاً حضور در جبهه ها با همین سرعت باید انجام شود.

 این نیروی بسیجی و مشمولان نظام وظیفه که وارد میدان می‏شوند، نیاز به فرمانده دارند. برادرانی که قدرت فرماندهی در خود می‏بینند و سابقه در جنگ دارند، چه در ادارات و چه در کارخانجات و چه در مراکز دانشگاهی و چه در شغل آزاد باشند، به عنوان پاسدار افتخاری بروند و در میدان جنگ وارد بشوند که برادران ما که می‏آیند، از فرماندهی لایقی برخوردار باشند. این بد است که ما نیرو در جبهه داشته باشیم و خدای نکرده فرمانده به اندازه کافی برای آنها نباشد.

 ما از ملت و این قشری که از جنگ حمایت می‏کنند، همیشه ممنون بوده و هستیم. با همین امکاناتی که دارید، پشت جبهه را بگیرید و ما را تشویق کنید که ان شاءاللّه بتوانیم این شری را که وارد منطقه شد و این همه خسارت به منطقه و ما و عراق زد، از سر منطقه بکنیم و دو ملت را راحت کنیم. شهدای عزیز ما، مفقودان عزیز، اسرای عزیز، خانواده‏های شهدا، خانواده‏های مجروحین، خانواده‏های مصدومان جنگ و کسانی که خسارت دیدند، خداوند آن چنان خزانه غنی دارد و آن چنان عطوف و مهربان و بخشنده است که ما تحقیقاً می‏دانیم هر کس در این راه هرگونه صدمه‏ای دیده، راضی خواهد بود به جزا و محبتی که از خداوند می‏بیند و ما هم وظیفه‏ای جز دعا کردن برای این برادران و حمایت کردن از این عزیزان نداریم. باز هم تأکید می‏کنم که آنچه که عنصر اصلی حرکت ما و مایه عزت و عظمت ماست، تقوا و اجتناب از محرمات و گناهان است که این سرمایه را اگر نداشته باشیم، در کارهای دیگرمان هم موفق نمی‏شویم.

    ترجمه خطبه عربی

    بسم اللّه الرحمن الرحیم

 الحمدلِلّه والسَّلامُ عَلی رَسول اللّه وآله و عباداللّه المتّقین.

 در این مقطع تاریخی که علایم شکست و اضمحلال حزب بعث عراق به چشم می‏خورد، مناسب می‏دانم یک بار دیگر حامیان صدام و به خصوص دولتهای کشورهای اسلامی را نصیحت نمایم و اتمام حجت کنم.

 تقریباً روشن شده است که حامیان بعث عراق در اثر وحشتی که از حاکمیت اسلام و قدرت گرفتن مسلمانان متعهد و انقلابی دارند، به این وادی خطرناک و این راه غلط و انحرافی افتاده‏اند.

 با اینکه با این حمایتها مسؤولیت عظیمی در مقابل خدا و مسلمین به عهده گرفته‏اند، هنوز فرصت دارند که از این راه غلط برگردند و توبه نمایند.

 اگر درست به آثار و عواقب گناهشان بیندیشند، شاید به آسانی بتوانند تصمیم درستی بگیرند و ما هم این فرصت را در اختیارشان می‏گذاریم؛ بیندیشند که حمایتهای گذشته آنها تاکنون چه آثار تلخی برای عرب و اسلام و مخصوصاً مردم عراق داشته. اگر اصلاً حمایت نمی‏کردند، بعث عراق آتش جنگ را نمی‏افروخت و اگر در همان سال اول جنگ که معلوم شد بعث عراق قدرت رسیدن به اهداف تجاوز خود را که سقوط انقلاب اسلامی یا تجزیه ایران و یا گرفتن امتیازات سیاسی و جغرافیایی و یا حداقل تضعیف انقلاب اسلامی بود ندارد، دست از حمایت برداشته بودند، این همه خسارت برای دو کشور اسلامی پیش نمی‏آمد و دشمنان اسلام سود نمی‏بردند و باعث تأخیر اجرای حق و عدالت نمی‏شدند.

 اکنون با تشکر از آنها که می‏خواهند دست از حمایت صدام بردارند، به آنها که هنوز به حمایت زشت خود ادامه می‏دهند، می‏گوییم اگر امروز توبه کنید، بهتر از فرداست. ما هنوز هم آمادگی صرف نظر از گذشته زشت را داریم. به شرط اینکه مانع آزادی مردم عراق و نجات آنها و منطقه اسلامی از شر حزب بعث کافر و نوکر استکبار نشوید و بگذارید منطقه از صلحی پایدار برخوردار شود.

 می‏دانیم استعمارگران این نصیحت را نمی‏پذیرند و آنها نفع خودشان را در نزاع و جنگ بین کشورهای جهان سوم و به خصوص کشورهای اسلامی می‏دانند و امنیت خلیج فارس را در حد حفظ منافع خودشان و امکان صدور نفت ارزان می‏خواهند و با اینکه خودشان ابزار زدن کشتیها را در اختیار عراق می‏گذارند، از ما می‏خواهند که حافظ امنیت کاروانهای تجاریشان باشیم!

 ولی حساب کشورهای منطقه و منافع آنها می‏تواند از حساب استعمارگران جدا باشد. برای ما و شما صلح و امنیت واقعی و همکاری صمیمانه ارزش دارد و برای مردم عراق هم راهی جز خلاصی از نکبت بعث کافر نیست. »والسّلامُ علی من اتّبَعَ الهُدی«

 »اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/

 اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبتَرُ«.