خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

آیت الله هاشمی در خاطرات این روز نوشته بودند: صبح تا ساعت ده ونیم در منزل ماندم. برای خطبه‌های نماز جمعه مطالعه کردم. امروز انتخابات ریاست جمهوری است و هم در چند شهر، من‌جمله تهران، انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس شورای اسلامی. ضدانقلاب اعلان کرده که در انتخابات آشوب به راه می‌اندازند و شرکت درانتخابات را تحریم کرده است، ولی به‌طوری‌که اطلاعات می‌رسد، هجوم مردم به مراکز رأی‌گیری، خیلی زیاد است و اثری هم از تروریست‌ها نیست. شهرها، خوب حفاظت می‌شوند. شایعه توطئه سوءقصد به جان من و سایر مسئولان قوی است و به همین جهت محافظت شدیدتر است. ساعت یازده به دانشگاه رسیدم. فاتحه برای شهید هاشمی نژاد و شهدای سانحه‌ هواپیما هم از طرف امام و مسئولان، قبل از نمازدر دانشگاه برگزار شد. خانم کلاهدوز وفرزندان خردسال کلاهدوز و نامجو، برادر هاشمی نژاد و [یحیی] رحیم صفوی، فرمانده‌ عملیات سپاه در خوزستان و آقای فلسفی صحبت کردند. خطبه‌ها را خواندم. خطبه‌ای در توضیح نظام کیفری اسلام و مخصوصاً اجرای‌حدود و به‌ خصوص حد محارب. خطبه دوم در مورد شهدای هفته و پیروزی‌هفته‌. به مجلس‌رفتم ...

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۰ مهر ۱۳۶۰
مقررات و قوانین کیفری در اسلام/ روش‌های پیشگیری از جرائم و فساد/ کیفرها و جنبه‎های خصوصی و عمومی آن در اسلام/ قصاص یعنی چه؟/ محارب چه کسان‌اند؟/ برخورد اسلام با محارب چگونه است؟/

 

خطبه اول:

بسم‌اللَّه الرحمن الرحیم

اَلحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُول اللَّه و آلِهِ الأئمَّةِالْمَعصومینَ.

 قالَ الْعَظیم فی کِتابه:

 اَعُوذُ باللَّه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم.

 اِنَّما جَزاؤُا الَّذینَ یُحارِبُونَ‌اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی‌الاَرضِ فَساداً اَنْ یُقَتَّلُوا اَو یُصَلَّبُوا اَوْ تُقَطَّعَ‌اَیْدیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ مِن خِلافٍ اَوْ یُنْفَوْا مِنَ الاَرضِ ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخرة عذاب عظیم[1]

دو خطبه  نماز جمعه این هفته یکی درباره  مقررات جزایی کیفری اسلام است که در رابطه با یکی از مسائل روز کشور می‌باشد و دومین خطبه مربوط به مسائل هفته  گذشته است.

 در خطبه اول به اندازه‌ای که در یک خطبه امکان دارد، افکار و اذهان مردم شریف ایران را متوجه نکاتی از مشخصات قوانین کیفری اسلام می‌کنم. اولین نکته این است که به طور کلی اسلام کیفر و مجازات را عمده‌ترین وسیله برای اصلاح مجرمان نمی‌داند و روی جهان بینی خود قبول دارد که بشر و انسان‌ها مطلقاً غیراز معصومین دچار گناه، اشتباه، خطا یا گناه با عمد هستند و لازم هم می‌داند که جلوی فساد و گناه و جرم و تجاوز گرفته شود، اما در کیفیت جلوگیری از انحراف و جرم، بیشتر تکیه بر تربیت و پیشگیری می‌نماید تا کیفر و انتقام و سرکوب کردن. اصولاً از دیدگاه اسلام گناهکار و مجرم به عنوان یک مریض شناخته شده و برای معالجه  مریض هم قبل از اینکه با تنبیه و با فشار بخواهیم کار را اصلاح کنیم، سراغ مداوا می‌رویم و اگر جرم، مرض است که هست، قبل از معالجه، مسئله بهداشت مطرح می‌باشد. و در اسلام هم چنین است. یعنی برنامه‌های خاصی وجود دارد که اجازه ندهند که انسان‌ها آلوده شده و دچار گناه و مرض روحی بشوند.

اگر مبتلا شدند چه باید کرد؟ باز دو مرحله وجود دارد: یکی معالجه و دیگری توسل به حد می‌باشد و اگر بخواهیم درجه بندی نماییم. شاید اسلام درصدد است که ۹۵ درصد جرائم را با بهداشت روحی و تربیت اصلاح نماید و اجازه ندهد که انسان‌ها مبتلا شوند و آن ۵ درصدی هم که مبتلا می‌شوند، حتماً ۴ درصدشان باید با روش‌های نرم و ملایم و نصیحت و موعظه اصلاح شده یک درصدی که می‌ماند باید به صورت دیگری با آن روبرو شد. امروز ما در مصاف اجتماعی متأسفانه با آن یک درصد بیشتر مواجهیم.

روش‌های پیشگیری در اسلام آنقدر قوی است که در مسائل تربیتی حاضر نیست به سبک دمکراسی غرب اول میدان را برای تبلیغات گمراه کننده باز گذاشته و اجازه دهد که مردم در لجنزار غوطه‌ور شوند و بعد وسیله  اصلاح بسازند و حتی حاضر نیست در کنار مراکز اصلاح خود مراکز فساد را بپذیرد. دنیای غرب هم اگرچه به فکر اصلاح هست، اما محیط را باز گذاشته و مراکز فساد و تباهی، در کنار مراکز اصلاح و تربیت، انسان‌ها را آلوده می‌کنند و نقش تربیت صحیح را کم اثر می‌نمایند.

اسلام حتی با این روش هم مخالف است و اصولاً اجازه  وجود کانون فساد را نمی‌دهد، حتی در تبلیغات اجازه  پخش اوراق و کتب مضله را نداده و این عقیده را نفی می‌کند که افراد، کتاب گمراه کننده را بخوانند و بعد از مغزشان بیرون آورده شود. در اسلام نه تنها کتاب گمراه کننده بلکه آنچه در مکتب گمراه کنند شناخته شده، خرید، فروش، چاپ و حتی نگهداری آن حرام است. با وجود همه این محافظت‌ها و مراقبت‌ها باز طبیعی است که همانگونه که قرآن می‌فرماید، شیطان جن و انس نگذارند که همه  انسان‌ها پاک باشند. آلودگی وجود دارد و برای مبارزه  با آن آلودگی در مرحله  اول مدارا و نصیحت است. یکی از عرب‌های بدوی بی ادب روزی به محضر پیامبر اکرم آمد و اهانت کرده و گناهی مرتکب شد و جمعیت را خشمگین ساخت، مردم خواستند که عکس العمل نشان دهند اما پیغمبر آنها را از این کار منع نموده و با ملایمت و ملاطفت او را آرام نمود چون متوجه شده بود که آن شخص در اشتباه است و هنگامی که او قصد رفتن داشت باز به گونه‌ای با او برخورد نمودند که نشان می‌داد از او راضیند تا مردم او را آزار ندهند. عرب رفت و فردا بازگشته و تسلیم و مسلمان شد دراین هنگام پیغمبر به اصحابش فرمود مثل من با این گونه مردم مثل آن ساربانی است که شترش رم و فرار کرده بود و مردم می‌خواستند با هیاهو داد و بیداد آن شتر را به صاحبش برگردانند اما شتر بیشتر رم کرده و فرار می‌کرد.

ساربان گفت این کار شما صحیح نیست و راه چاره نمی‌باشد شما کنار بروید. بعد مقداری علف برداشته و از دور به شتر نشان داد و به حالت خاصی شتر را تسخیر کرد و بعد به مردم گفت آن رویه شما و این هم رویه من که چنین نتیجه داد. سپس پیغمبر فرمود که مجرمان و گناهکاران و متخلفان همه طبیعت سرکش ندارند! باید به نحوی برخورد نماییم که آنها که راه اصلاح و امکان اصلاح برایشان هست بتوانیم آنها را در جمعیت خوبان نگهداریم. این درسی بود به اصحاب که پیغمبر در یک حادثه  کوچک به آنها داد و رویه اسلام را شناساند.

همانطور که می دانید اسلام قوانین کیفری بسیار روشن و قاطعی دارد. ما قصاص و حدود مختلف داریم که از اعدام و سنگسار و بدار کشیدن و قطع دست و قطع پا و شلاق و تعذیرهای انواع کوچک‌تر و دیه‌ها، جریمه‌های مالی در درجه‌های مختلف برای جرائم مختلف که بسیاری از آنها در قرآن و قسمتی هم در سنت و به طور کلی در فقه ما و فتاوای علمای ما مشخص شده که بحمدالله از این جهت ما در برخورد با مجرم و فساد دستمان بسیار باز است و یک بحث خیلی وسیع به اندازه یک کتاب یا چند سخنرانی لازم است که انسان آن جوانب را باز کرده و توضیح دهد که ما اکنون در صدد آن نیستیم.

ما در نظر داریم نکات اساسی را گفته و نوع مجازات‌ها برای آن یک درصدی که نیاز به مجازات دارند بیان کنیمدر مورد این یک درصد دو گونه مجازات و کیفر وجود دارد:

۱- کیفرهای عمومی است که حق ملت می‌باشد و مدعی العموم یا دادستان باید به این حقوق ملت را از مجرم بگیرد.

۲- حقوقی که مال اشخاص است. یعنی اگر یک نفر در جامعه‌ای به انسان دیگری ستم کند دو جنبه دارد: یک جنبه عمومی که جامعه را آلوده نموده و یک جنبه  خصوصی که به شخص ضربه وارد شده است. جنبه خصوصی قابل عفو است و اسلام هم دگم برخورد نکرده در مورد قصاص حتی به پای قتل هم که می‌رسد با اینکه اصرار دارد که با قصاص حیات را می‌خرد ولی عفو جوانب آن را هم بیان و توصیه نموده است.

در جنبه‌های عمومی مسئله مقداری مشکل‌تر است یعنی یک نفر یا فرد تنها در میان نیست و دادستان از طرف یک فرد که مظلوم واقع شده تصمیم نمی‌گیرد که بتواند ببخشد، بلکه هنگامی که می‌بخشد یا حکم را اجرا می‌کند، اگر بخواهد ببخشد یا از طرف عموم مردم و از طرف مکتب و از طرف همه  جامعه و حتی نسل آینده مسئولیت بپذیرد. تنها چیزی که می‌خواهد ببخشد آسان نیست تبعاتی هم به دنبال دارد که دادستان باید جوابگوی آن تبعات باشد.

در حالات علی بن ابیطالب دیدم که ایشان معمولاً در خیابان‌ها برای رسیدگی به امور مردم می‌گشتند، به مردی برخورد کردند که تظلم و داد و بیداد می‌کرد. به طرف او آمده و مشاهده نمودند که زورمندی او را کتک میزند یا زده بود، آن مرد به امام شکایت کرد، امام فرمودند: اگر ثابت است که به تو سیلی زده می‌توانی انتقام بگیری و قصاص کنی و یک سیلی به او بزنی. آن مرد ترسید و پیش خود گفت: اکنون امام بالای سرمان است، روز دیگری این زورمند تلافی خواهد کرد به این جهت از زدن سیلی منصرف شد و گفت که من بخشیدم. امام نگاهی به مجرم نموده و چون او را غیر قابل بخشش تشخیص داد او را نگهداشته و چند سیلی محکم به صورتش زد و فرمود: این حق حکومت است، آن مرد از حق خود گذشت ولی من نمی‌توانم از حق جامعه بگذرم. از این گونه مدارک و مثال‌ها فراوان است و نیاز به یک بحث طولانی دارد و این مثال به عنوان نمونه آورده شد که برای شما مشخص شود که حق جامعه چه هست؟

قرآن در مورد حفظ حدود و حقوق جامعه و فرد و اجرای حدود بسیار اصرار می‌ورزد. از فهرست‌هایی که برای قرآن نوشته شده مثل «المعجم المفهرس» یا کتاب‌های دیگر استفاده کرده و ببینید که قرآن و اسلام چقدر تکیه دارد که حدود الهی اجرا شود. ۱۴ آیه با همین تعبیر که دستور داده و می‌گوید: اگر شما حدود خدا را مراعات نکنید، ظالمید، کافرید، مغبونید، بدبختید و با تعبیر مختلف دیگر آمده است که به حدود خدا نزدیک نشده و به حدود خدا دستبرد نزنید، حدود الله را مراعات کنید.

«و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون» با تأکید اینکه کسانی که حدود خدا را مراعات نمی‌کنند، ظالمند، دقت زیادی شده بر حفظ حدود، با لفظ حدود و الفاظ دیگر مثل: «من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون یا کافرون و یا ظالمون»

از اینها هم بسیار زیاد است. قرآن تأکید دارد که اگر شما حدود خدا را در جامعه خود اجرا نکنید بدبختید و در خصوص قصاص  کلمه  قصاص قرآن تعبیری دارد که عالی‌ترین نوع تعبیری است که دراین بحث دیده می‌شود با یک جمله  کوتاه می‌فرماید: «و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب»

مشاهده می‌کنید که چقدر کوتاه و پر معنا به مردم می‌گوید: ای صاحبان عقل، (با بی عقل‌ها صحبت نمی‌کند) قصاص مایه  حیات شماست. قصاص یعنی چه؟ یعنی اگر کسی آدم بکشد، ولی دم قاتل را بکشد.

آدم کشی در اینجا و به تعبیر قرآن، مایه  حیات است، یعنی بکشید تا زنده شوید. چرا؟

در گذشته ادبا و دانشمندان عرب و جامعه شناسان، از اینگونه تعبیرات داشته‌اند. اما به این خوبی نبوده آنها به این نتیجه رسیده بودند که قصاص مایه  حیات جامعه است. اما با تعبیرهای کوتاه و کم معنا مثل «اقتل یقل القتل» بیان کرده‌اند.

علامه طباطبایی این مفسر بسیار بزرگوار که حق بزرگی بر گردن تفسیر و مفسرها دارند، در همین آیه بحث خوبی دارند، عرب‌ها می‌گفتند قتل قتل را کم می‌کند. یعنی کشتن باعث می‌شود که کشتن کم بشود و این حرف خوبی است، اما قرآن با تعبیر دیگری می‌فرماید: قتل را کم می‌کند کافی نیست، جامعه را زنده می‌کند، قتل به‌حق، قصاص بجا و رو ندادن به قاتل و گرفتن مچ قاتل باعث حیات جامعه است.

«یا اولی الباب و بعد هم لعلکم تفلحون» را می‌آورد، راه پیروزی هم همین است. و راه نجات هم همین است. این در مورد قصاص، در حدود دیگر هم همین مسائل وجود دارد.

قصاص، اصلاً ریشه‌اش از همان قصه‌ای است که گفته می‌شود، قصه یعنی چیزی که پشت سر هم می‌آید، قصاص یعنی چیزی پشت سر چیز دیگر قرار گرفتن، و قصاصی که ما در جنایت‌ها می‌کنیم، کاری به جای کاری که جانی انجام داده، انجام می‌دهیم. به این جهت به آن قصاص می‌گویند. در مورد جزای کسانی که با حکومت مقابله کرده‌اند، مسأله صریح‌تر و قاطع‌تر و مهم‌تر است. یکی از آیات قرآن را می‌آوریم برای اینکه جامعه ما یک مقدار با فرهنگ قرآن و جریانی که امروز در کشورمان می‌گذرد آشنا شوند و گاهی از سم‌پاشی‌هایی که افراد به نام دین می‌نمایند نجات پیدا کنند.

در سوره مائده آمده است: «انما جزاءالذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخرة عذاب عظیم[2]»

کلمه «انما» که اول آیه آمده از کلمات تأکید خیلی قوی قرآن است یعنی حتماً، یقیناً، چیزی غیرازاین نمی‌تواند باشد، و راه همین است، همه از این یک کلمه نتیجه گرفته می‌شود، می‌فرماید:

کیفر کسانی که با خدا و پیغمبر سر جنگ دارند و برای ایجاد فساد در جامعه تلاش می‌کنند تا نظم جامعه را به به هم بزنند و جامعه را فاسد کنند و باعث بی نظمی و بی امنی در جامعه می‌شوند، چهار چیز است: یکی اینکه کشته شوند، دوم اینکه بدار کشیده شوند (در کیفیت دار زدن هم فقها بحث‌هایی دارند). سوم اینکه دست و پایشان قطع شود (دست چپ و پای راست، یا پای چپ و دست راست) و چهارم اینکه از جامعه جدا شوند که تعبیر قرآن این است که از زمین دور شوند. از زمین دور شدن یا با تبعید است که فقها می‌گویند باید به نحوی باشد که تماسی با مردم نداشته باشند و حتی ازدواج کردن با آنها و معاشرت و رفت و آمد با آنها حرام است و باید رابطه آنها با جامعه قطع شود و این قطع رابطه به وسیله زندان هم امکان دارد.

البته فتوای علما در مورد ترتیب بکار گرفتن این چهار کیفر متفاوت است برای ما فعلاً فتوای امام خمینی محکم است و ایشان تخییر می‌دانند. یعنی حکام شرع با توجه به وضع جامعه، وضع مجرم و شرائط روز و مجموعه  مصالح اجتماع، تصمیم می‌گیرند. البته درجات آنهم فرق می‌کند. مجرم ممکن است آدم کشته باشد یا اینکه هم آدم کشته و هم سرقتی انجام داده مثلاً به بانک دستبرد زده، آدم کشته پول هم برده یا اینکه کارهای وسیع‌تری انجام داده و حواشی دیگری هم دارد و ممکن است کمتر هم باشد آدم کشی نکرده فقط ایجاد خوف نموده باز هم محارب است.

علما و فقها محارب را اینگونه تعریف می‌کنند: محارب کسی است که با اسلحه مردم را بترساند. نه یک فرد چون در مورد ترساندن یک فرد در کلمه  محارب صدق نمی‌کند. اگر برنامه‌ای باشد که با اسلحه در جامعه ایجاد خوف نمایند. محارب محسوب می‌شوند. راهزن‌ها و قطاع الطریق ها را هم محارب می‌شمارند، فقها دزدهای گردنه زن را نیز محارب می‌گویند. کسانی که ما امروز با آنها محارب می‌گویم و مصداق روشن محارب هستند گروه‌هایی‌اند که برای ترور سازمان داده شده‌اند. اصولاً کلمه ترور بهترین ترجمه  غیر فارسی محارب است.

ترور یعنی ایجاد خوف وحشت و ایجاد جو وحشت در جامعه، آنهم با اسلحه و کسانی که چنین می‌کنند محارب محسوب می‌شوند و قدر مسلم این است که اگر گروهی تشکیل شود که برنامه‌اش مبارزه مسلحانه با حکومت و نظام قانونی باشد محارب‌اند و هیچ فقیهی دراین مورد اختلاف ندارد و کیفرشان هم همان است که قبلاً در آیه ۳۲ سوره مائده آمده است.

گفتیم که ما یک اصل کلی داریم که می‌خواهیم مجرم را قبل از اینکه مجرم شود اصلاح نماییم. دو سال و نیم است ما آن اصل را اجرا کرده‌ایم (و شاید بیش از اندازه) یعنی اگر ما می‌خواستیم به اسلام عمل کنیم و قاطع‌تر برخورد نماییم، روز بعد از پیروزی می‌بایست به آنها می‌گفتیم که اسلحه خود را یا تحویل دهید یا اگر اسلحه به دست بگیرید مجازات می‌شوید، شاید صحیح چنین رفتاری بوده و ما باید توبه کنیم. البته هنوز برایمان قطعی نیست که کدام راه صحیح‌تر بوده است چون مسائل دیگری هم در اینجا باید رسیدگی بشود، یعنی اگر آن روز ما می‌خواستیم اسلحه از دست آنها بگیریم، دست ۲۰۰ نفر اسلحه می‌گرفتیم، ۲۰۰ نفراز سران آنها را می‌گرفتیم و امروز با چنین مشکلی روبرو نبودیم. آن روز اگر سران آنها را می‌گرفتیم و مقاومت می‌کردند و اعدامشان می‌کردیم امروز آنقدر نیاز به این اعدام‌ها نداشتیم.

«و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب» اینجا قصاص نیست، اما روح حکم خداست، روح حدود الله است که خود را نشان می‌دهد. امروز هم چنین است یعنی اگر امروز این کار را نکنیم ۳ سال دیگر به جای هزار نفر باید صدهزار نفر را اعدام نماییم. طبیعت جرم‌هایی که با اسلحه مناسب با آنها مبارزه نشود همین است. ما دراین دو سال برخوردمان با آنها طبق اصل اول بود یعنی ما حساب می‌کردیم پیش از اینکه به کیفر در مورد آنها برسیم اجازه توجه و فهمیدن به آنها بدهیم که بفهمند مسئولان برای خدا و مردم خدمت می‌کنند و آنها متوجه شوند که این خلق و مردم طرفدار این نظامند و این نظام مشروع است و بفمند که محتوای این جمهوری، محتوای حق و طرفدار مستضعفین است.

همچنین متوجه شوند که گروهک‌های آنان عامل دست آمریکا و شوروی و شیطان‌های دیگر روزگارند. میان باز، بود، محیط آزاد بود حرف‌ها زده می‌شد، مناظره  تلویزیونی انجام می‌گرفت، بحث‌های دانشگاهی می‌شد، مقالات روزنامه‌ای بود، تریبون مجلس باز بود و هر کس می‌خواست حرف خود را می‌زد، مخالف و موافق، اما آنها نشان دادند که حاضر نیستند اصلاح پذیر باشند و متوسل به دروغ، کلک، فریبکاری، زورگویی و انواع حرکت‌های غلط و مخالف انسانیت و مخالف حق و حقیقت شدند و با شعار فداکاری برای خلق، مرتکب همه  این خلاف‌ها می‌شدند در روزنامه‌هایشان دروغ‌ها پخش کرده و با استفاده از محیط آزاد، شخصیت‌هایی را که شب و روز برای این مردم خدمت می‌کردند متهم به دزدی و غارت و فساد نمودند و مطالب دروغ بخورد مردم دادند و این جوان‌ها را گمراه نمودند و اینکه گفته شد احتمالاً درست به اسلام عمل نکردیم از این جهت است.

ما نباید اجازه می‌دادیم که اوراق مضله در اختیار جوان‌ها قرار بگیرد و این اواخر فهمیدیم که اگر دو طرفه بود چنین نمی‌شد یعنی اگر جوانی که روزنامه مجاهد می‌خواند روزنامه جمهوری اسلامی را هم مطالعه می‌کرد چنین نمی‌شد و این اشکال پیش نمی‌آمد اما آنها همه چیز را تحریم کرده بودند حتی نطق امام را نباید گوش می‌دادند و به تلویزیون هم نباید نگاه می‌کردند فقط اوراقی که سازمان در اختیارشان می‌گذاشت آزاد بود و در عین حال آنها ادعای آزادی و آزادمنشی هم داشتند ولی اگر ما می‌گفتیم که روزنامه شما قانونی نیست و نباید چاپ شود به ما برچسب دیکتاتوری می‌زدند و اکنون این سؤال پیش می‌آید که آنانکه اکنون اجازه خواندن نشریات دیگر و مخالف را نمی‌دهند اگر فردا حاکم شوند چگونه اجازه می‌دهند که نشریه‌ای مخالف در کشور منتشر شود؟ پس آنها دروغ می‌گویند و به اسم آزادی شدیدترین خفقان‌ها را برای افراد خود به وجود آورده بودند. و این بچه‌ها فقط روزنامه مجاهد می‌خواندند و نوار امثال رجوی و بنی صدر و چیزهایی از این قبیل را گوش می‌دادند و دراین مدت این بچه‌ها بد گرفتار شده و بد دامی اینها را گرفته بود. دروغ‌های عجیبی می‌گفتند. در مورد خود من هنگامی که از طرف دانشجویان مسلمان دانشگاه تبریز دعوت شده بودم تا در آنجا سخنرانی کنم، وقتی وارد دانشگاه شدم، مشاهده کردم که از اول تا آخر دانشگاه سر چهار راه‌ها، تابلوهای بزرگ زده و نوشته‌اند: سخنرانی هاشمی رفسنجانی با ۳۰۰ هزار هتکار زمین و ۳ هزار حلقه چاه عمیق!!

حال در دانشگاه کشوری که بنده هم عضو شورای انقلاب آن کشورم که در حقیقت اگر باید زوری گفته شود من باید زور بگویم نه اینکه آنها زور بگویند، بنده‌ای که همه هستیم به اندازه یک خانواده  دو سه نفری که بخواهند امروز زندگی کنند نیست، می‌بینم که شعاری اینگونه نوشته شده و دانشجوها نگاه می‌کنند و می‌بینند، مردم هم می‌بینند و نمی‌دانم با این مسئله چگونه برخورد کنم؟ و این دروغ چه تأثیری بر مردم دارد؟

برای آقای بهشتی شهید مظلوم که واقعاً مظلوم بود، سندی در روزنامه‌هایشان پخش کرده بودند که ایشان سهامدار بزرگ شرکت اهداف است و هر کس می‌دید، فکر می‌کرد شرکت اهداف چیست، که آقای بهشتی سهامداران شرکت است؟

در زمانی که ما مبارزه می‌کردیم، از سال ۵۰ به بعد که مبارزات خیلی شدید شده بود، ما با پولی که از مردم در هیئت‌ها و جلسات جمع کرده بودیم، مدرسه رفاه (مدرسه‌ای که امام به آنجا وارد شدند) را ساختیم، این مدرسه مالک نداشت؛ چون به نام کسی نبود. وقف هم نمی‌توانستیم بکنیم؛ چون اوقاف بر آن دست می‌گذاشت و اموال مردم در خطر بود. رویه‌ای پیدا کرده بودیم و آن رویه این بود که این گونه چیزها را به نام یک شرکت خصوصی ثبت می‌دادیم. هفت هشت نفر مورد اعتماد، سهام این شرکت را به نام خود کرده وصیتنامه هم نوشته و کنار آن اسناد می‌گذاشتند که این اموال دارایی آنها نیست و اگر ما نبودیم، این اموال جزء بیت المال می‌باشد. مدرسه رفاه با چند ماشین سرویس مدرسه شرکت اهداف بود و آقای بهشتی هم یکی از سهامداران آن بود. آن‌ها در ثبت شرکت‌ها، شرکتی را که سهامدار آن آقای بهشتی بود، پیدا کرده و آن را به نام سند افشاگری در مورد ایشان پخش کرده بودند که آقای بهشتی سهامدار عمده  شرکت اهداف است!

 یک عده از بچه‌ها آن را و روزنامه‌های دیگر را هم که نباید بخوانند، خوانده‌اند. به این ترتیب پیش خود می‌گفتند: آقایی که عضو شورای انقلاب و سهامدار شرکت است، پس انقلابی نیست. چیز دیگری هم که یاد نگرفته و نمی‌فهمیدند. به این ترتیب کم کم به او می‌گفتند این آقا را باید کشت، چیزهای دیگری هم اضافه می‌کردند و نتیجه آن می‌شود که همه مشاهده کردید.

ما برخوردمان با آنها دراین دو سال و نیم این چنین بود که به آنها مجال و میدان و امکانات دادیم، روزنامه  مجاهد را در چاپخانه ۲۵ شهریور[3] چاپ می‌کردند، در چاپخانه  دولتی که مسئولش معاون بنی صدر بود این روزنامه چاپ می‌شد و با تیراژ زیاد مجانی در اختیار بچه‌ها گذاشته می‌شد. عده‌ای هم بچه بی کار که مشغولیات ندارند در سر چهار راه‌ها ایستاده و روزنامه را می‌فروختند و دست مردم می‌دادند.

این رویه که ما اعمال می‌کردیم اشتباه بود اما یک جهت حسن هم دارد و آن اینکه ما تمام راه‌های اتمام حجت را با اینها عمل کردیم. چقدر که اینها دروغ گفتند و هنوز هم می گویند اصولاً تیپ، تیپ دروغ‌گوست و همه  آنها که با هم جمع شده‌اند چنیند. ما که از مسائل اطلاع داشتیم می‌دانستیم که بنی صدر در کارنامه  ریاست جمهوری‌اش هم که از ایران رفته اگر موضع گیری‌هایش را ببینید مشاهده می‌کنید که چقدر دروغ می‌گوید! گاهی می‌گوید من دوست ارتشم و ارتش به من وفاداراست، یا اینکه گفته: من به کمک تیمسار فلاحی از ایران رفتم و این مطلب را گفته که این بنده  خدا (شهید عزیز) را دچار دردسر نماید.

چند روز پیش در روزنامه‌ها نوشتند و من هم مخصوصاً برای ارتشی‌ها می گویم که برای اینکه عرب‌ها را با خودش همراه کند، می‌گوید: من اگر به ایران بازگشتم، راجع به جزیره تنب (کوچک و بزرگ) و ابوموسی با عرب‌ها مذاکره خواهم کردم و این آدم پیداست که هیچ ندارد، یعنی آدمی که در ایران که بود اگر این حرف را می‌زد، مردم با آب دهان او را غرق می‌کردند در آنجا برای اینکه عرب‌ها را به خود جذب کرده و بتواند از آنها پول بگیرد این حرف را می‌زند. حتی در حقانیت ما در مقابله با جنگ عراق تردید می‌کند! حتماً شنیده‌اید که همان روز اول که از ایران رفته بود گفت: ما زمینه را درست کرده بودیم تا مذاکره شده و صلح برقرار شود. از زمینه‌ای هم که فراهم کرده بود این بود که: یک مقدار از خاک ما، یک مقدار از خاک عراق زیر نیروهای سازمان ملل بمانند و (بلکه خاک ما، نه خاک عراق) سپس نیروهای کشورهای ثالث اینجا را بگیرند، و آنگاه بعد از مذاکره اینجا را خالی کنند!

در فرانسه نشسته و مرتب دروغ می‌گوید. چنانکه گفته: از روزی که من از ایران رفتم، جبهه‌ها راکد است! آیا جبهه‌ها امروز راکد است یا آن روزها که او در ایران بود؟ طرح آبادان که به آن خوبی توسط نیروی زمینی و مخصوصاً لشکر ۷۷ خراسان و سپاه و فدائیان اسلام و بقیه  نیروهای منظم و نامنظم در جنگ اجرا شد، می‌گوید: این طرح ۴ ماه پیش می‌بایست اجرا شود من که رفتم تأخیر شد! و ما قبلاً با این دروغ‌ها شب و روز مواجه بودیم: همپالکی هایش از او بدترند ذره‌ای حد برای خود قائل نیستند که حتی در رابطه با امام و دیگران مراعات کنند و ما اینها را آزاد گذاشته بودیم و این کار صحیحی نبود. اما این خاصیت را داشت که جامعه ما را امروز آگاه و روشن نمود و مردم فهمیدند که آنها چه می‌گویند و راهشان چیست؟

به هرحال در رابطه با اعدام‌ها گفتیم که از لحاظ اسلام، ۴ راه در مورد حکم مجازات محارب وجود دارد و به نظر می‌رسد بهترین رویه ایست که اسلام انتخاب کرده، اگرچه سر و صدای غربی‌ها بلند شده که این روش خشن و زور و آدمکشی است و حمام خون به راه انداختن است. اما این غربی‌های ناجوانمرد در مورد بمبی که چندی قبل اسرائیل در مقابل دفتر الفتح لبنان گذاشته بود و باعث کشته شدن بیش از ۱۰۰ نفر و مجروح شدن بیش از ۳۰۰ نفر شد سکوت کردند و آن را خشونت و آدمکشی و حمام خون به راه انداختن ندانستند.

آمریکای شیطان ملعون بزرگ که ما این اواخر شاهد جنایاتش در کره ویتنام بودیم که البته در ویتنام ابتدا ده‌ها سال فرانسه و بعد از او آمریکا، مردمش را له کردند و صدها هزار انسان را کشتند و حال آنها به ما اتهام جنون خونریزی می‌زنند، وای بر دروغ‌گویان و بی وجدانان، فرانسه‌ای که اکنون مهد مرکز به اصطلاح خودش فراریان سیاسی شده در الجزیره چه کرد؟ از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۶۱ حدود ۷ سال رقم عظیم یک میلیون انسان را در الجزیره کشت و رقم عظیم‌تری از معلولین بجا گذاشت، اکنون مدافع حقوق بشر قلمداد می‌شود و ما اگر بخواهیم قاتل بمب اندازی که امام جمعه را در محراب قطعه قطعه می‌کند اعدام کنیم خون‌ریز قلمداد می‌شویم!؟

آمریکا جنایاتش را بیرون از کشورش انجام می‌دهد. در رابطه با اسرائیل چقدر خونریزی و جنایت از آنها در این منطقه در ظرف این سی چهل سال از سال ۱۹۱۷ که بالفور لعنتی خانه یهود را مطرح نمود تا به امروز دیده‌ایم چه بر سر مردم آورده. مسئول تمام این جنایات آمریکاست. انگلیس و دیگر هم شریکند و دائماً خون بشریت از چنگال و دندانشان می‌چکد اما یک اعدام به‌حق را که می‌بینند ما را متهم به خشونت کرده و خشونت‌های دشمنان این مردم را نمی‌بینند.

در مورد سقوط هواپیمای ارتشی البته هنوز نمی‌دانیم و مطمئن نیستیم که طبیعی باشد. کارشناسان می‌گویند ۹۰ درصد سانحه طبیعی بود ولی این احتمال وجود دارد و برای ما مطرح است که خرابکاری دراین هواپیما انجام گرفته و سربازهای مجروح و همراهان مجروح و کسانی که از جبهه جنگ مرخصی گرفته بودند تا خانواده خود را ملاقات کنند و برگردند و فرماندهان فاتح یک رزم را تباه کرده باشند البته احتمال است و ما بنا نداریم که بر خلاف حقیقت تبلیغ کنیم والا خیلی خوب می‌توانستیم از این جریان بر علیه آنها استفاده نماییم اما آنها آنقدر جنایت دارند که همان جنایاتشان را می‌گویم.

به هر حال ما راه قاطعی به‌حکم قرآن که فرموده از حدود خدا تجاوز نکنید در پیش گرفته‌ایم و آن قلع‌وقمع مفسدان است.

البته قرآن راه را منحصر به قلع و قمع و کشتن نکرده راه طرد از جامعه هم هست اما تشخیص مورد اجرای آن به عهده حکام شرع و قضات عادل ماست یعنی آنها هر وقت تشخیص دادند که تروریست‌ها دیگر فساد در سطح وسیع ننموده و دیگر قدرت به هم زدن نظام جامعه را ندارند و اتوبوس آتش نمی‌زنند و در خیابان‌ها مردم را به گلوله نمی‌بندند. و در صف جماعت بمب نمی‌اندازند و دیگر دستشان کوتاه شده و قدرت این حرکات مفسدانه را ندارند طبق آیه قرآن ممکن است بخش آخر را اجرا نموده و آنها را از جامعه جدا کنند و به زندانی که حکم درس دارد منتقلشان نموده تا پاکسازی شده و به جامعه برگردند. (تکبیر)

بسم الله الرحمن الرحیم

تبت یدا ابی لهب و تب/ ما اغنی عنه ماله و ما کسب/ سیصلی نارا ذات لهب/ و امراته حماله الحطب/ فی جیدها حبل من مسد

 ابولهب زمان ما همین مفسدان و خرابکارها هستند.

 

خطبه دوم:

بسم‌اللّه‌الرحمن‌الرحیم

اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینْ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ سَیِّد الْمُرسَلینْ‌وَ عَلی عَلیٍّ اَمیرِالْمؤْمِنینَ وَ وَصی رَسوُلُ ربِّ الْعالَمینْ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةَ الْحَسَن وَ الْحُسَینْ وَ عَلی الاَئِمَةِ الْمَعْصُومین عَلیِّ بْنَ الْحُسَیْنْ ومُحَمَّد بْنَ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِبْنَ مُحَمَّدْ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرْ وَ عَلیِّ بنِ مُوسی ومُحَمَّد بْنَ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدْ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیّ وَالْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی (عج)

 بحث دوم ما در مورد مسائل جاری هفته بود. ما هفته‌ای هم شیرین و هم تلخ را پشت سر گذاشتیم. شیرین از آن جهت که رزمندگان ما در جبهه  شمال آبادان، کمر ارتش بعث را شکستند و دروازه  فتح را نشان دادند و ملت ایران را مطمئن ساختند که پیروزی از آن آنهاست. و ما از این فتح خیلی چیزها فهمیدیم که انتظار داریم فرماندهان و مسئولان آن جنگ خود در مصاحبه‌هایشان این نکات را برای مردم بیان کنند.

ولی آنچه که ما فهمیدیم این بود که، ما بی‌جهت معطل هستیم و خدا لعنت کند کسانی را که در گذشته (امثال بنی صدر) ما را آنقدر در جنگ معطل نمودند. عراق اصولاً روحیه ندارد. یکی از مسئولان نظامی می‌گفت که اختلاف ما با عراقی‌ها این است که ما در جبهه دائماً باید جلوی رزمندگان را بگیریم که بی‌جهت و فداکارانه خود را به قلب دشمن نزنند، عراق در پشت جبهه نیرو خرج می‌کند که آنها فرار نکنند و این یک واقعیت است! اگر این چنین نبود، در مدت ۵ یا ۶ ساعت جبهه  به آن محکمی را نمی‌شد فتح کرد.

آن‌ها احتمال محاصره را می‌دادند و در سنگرهایشان وسایل زیادی برای روزها مقاومت جمع کرده بودند و دراین مدت آنقدر وقت داشته‌اند که کشته یا اسیر شوند و یا به نحوی فرار کنند والا برای جنگ وقت نداشتند و اصولاً نمی‌توانستند بجنگند. در جاهای دیگر هم چنین است و از این به بعد تقاضای ما از برادران نظامیمان و مجموعه  رزمندگان که افتخار آفریدند این است که هر چه زودتر ملت ایران و ملت عراق و جهان را از شر این جنگ نجات دهند تا ما و عراقیان به خودسازی بپردازیم و ملت ما از شر این هیجانات که در رابطه با جنگ به وجود آمده نجات پیدا بکند و معلوم گردد که ما جنگ خواه نیستیم ما مدافعیم آنهم مدافع حق.

مسأله دیگر مصائبی بود که در مقابل این شیرینی که هنوز شهدش را در ذائقه‌مان احساس کرده و بعداً هم بیشتر احساس خواهیم کرد اوقاتمان را تلخ کرد. و تلخی‌های بدی بخصوص روز سه شنبه برای ما روز بسیار غمناکی بود. هر چند خداوند که حامی این انقلاب است، همه چیز را با مصلحت پیش می‌آورد ما نمی‌دانیم. همان روز در جلسه‌ای با دوستان در حالی که همه از خبر سقوط هواپیما بعد از شهادت آقای هاشمی نژاد متأثر بودیم و پیش خود می‌گفتیم که چرا چنین می‌شود؟

من گفتم که: خداوند که می‌داند ما بر حقیم، ما که نیتی غیراز خدمت بدین و قرآن و مردم و مستضعفین نداریم، رهبر ما و مسئولان ما که اینگونه‌اند ملت ما هم که کاری غیراز فداکاری نمی‌کند، هر چه دارد در کف اخلاص گرفته و در راه خدا می‌دهد، بنابراین یک چنین حوادثی مصالحی است که خداوند می‌داند و امید این است که این مصیبت‌ها و این دردها هم برای ما سازنده باشد. در قرآن آیاتی هست که انسان را دلداری می‌دهد. مثلاً در سوره  حدید آیاتی هست که می‌فرماید:

ما اصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبلان نبراها ان ذلک علی الله یسیر- لکیلا تاسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما ما اتیکم والله لا یحب کل مختار فخور[4]

هر رنج و مصیبتی که در زمین (از قحطی و آفت و فقر و ستم) یا از نفس خویش (چون ترس و غم و درد و الم) به شما رسد همه در کتاب (لوح محفوظ ما) پیش از آنکه در دنیا ایجاد شویم ثبت است و خلق آن بر خدا آسان است. این را بدانید تا هرگز بر آنچه از دست شما می‌رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می‌رسد مغرور دلشاد نگردید و خدا دوستدار هیچ متکبر خودستایی نیست. در جنگ احد بعد از آن همه مصیبت خداوند هنگامی که به مسلمان‌ها دلداری می‌دهد می‌فرماید: «فاثابکم غما بغم؛ ما غصه روی غصه برای شما آوردیم برای اینکه مصالحی در نظر داشتیم.» سپس خداوند می‌فرماید: دیدید که چگونه حوادث برای شما سازندگی داشت؟ آری مصائب می‌تواند انسان را بسازد. دراین هفته خداوند نمی‌خواست که ما به این فتح زیاد مغرور شویم، زیرا در آخر همین آیه می‌فرماید: «والله لا یحب کل مختار فخور»

 این حکمت خداوندی است و او آنها را که دچار غرور می‌شوند و با فخرفروشی با مسائل برخورد می‌کنند دوست ندارد. شاید اگر ما فتح آبادان را داشتیم و این مصیبت‌ها به ما نمی‌رسید، غروری ما را می‌گرفت که به حال ما مضر بود و شاید برای دین ما و اهداف ما و حرکات بعدی ما سازنده نبود و خداوند به ما توجه داد که هم آن فتح بزرگ از خداست و هم این مصیبت‌ها را از جانب او دارید. شما راه خدا را بروید و خوبی و بدی آن را او می‌داند و زهد واقعی همین است.

در تفسیر همین آیه از امام صادق علیه‌السلام و از علی بن ابیطالب علیه‌السلام روایت هست که از امام می‌پرسند زهد چه هست؟ حضرت می‌فرمایند: زهد بین این دو کلمه است یعنی از آنچه خوبی به شما می‌رسد زیاد خوشحال نشوید و از بدی‌هایی هم که به شما می‌رسد متأثر نشوید. تسلیم خدا باشید و راه خود را بروید این معنای زهد است. زهد این نیست که انسان همیشه بدبخت باشد یا دائماً دستش خالی باشد. زهد این است که انسان حالتی داشته باشد که با جریاناتی که پیش می‌آید منطقی برخورد نموده و خدا و نیروی الهی و راه حق را فراموش نکند.

این حوادث برای ما مسلماً سازنده و آموزنده است، البته ما خسارات مهمی دیدیم. شهادت حجة الاسلام هاشمی نژاد مسئله کم اهمیتی نبود، او عنصر خود ساخته‌ای بود که فوق العاده برای ما ارزش داشت. من با ایشان در ۳۰ سال پیش در اوان تحصیلاتمان آشنا شدم. آن روزها گویا چند صباحی افکار بدی به ذهنش آمده بود به خدا پناه برده و خداوند هم استادی برای ایشان رسانده بود به نام آقای شیخ علی کاشانی که هم‌دوره‌ای ما در مدرسه فیضیه به یاد دارند که آقای شیخ علی کاشانی شب‌ها بعد از نماز جماعت در مدرسه وقتی که سجده می‌کرد مدت‌ها طلبه‌ها می‌ایستادند و مجذوب سجده‌های او می‌شدند، همه چیز را فراموش می‌کرد و با گریه در سجده ذکر می‌گفت و صدایش همه  مدرسه  فیضیه را می‌گرفت.

تعبیرات عالی داشت واقعاً عارف بود. دران زمان ما خیلی بچه بودیم و این مسائل را کم می‌فهمیدیم، ایشان در جوانی شهید شد. آیت الله العظمی آقای نجفی مطلبی روی قبر او نوشته که حکایت می‌کند از اینکه شب قبل از شهادتش در خواب به او گفته بودند که شما شهید می‌شوی یعنی ندایی شنیده بود که خبر شهادتش را به او داده بودند و آقای هاشمی نژاد شاگرد نزدیک ایشان بود و شب و روز با او به سر می‌برد و از روح بزرگ او بسیار مایه گرفته بود.

من تا این اواخر که ایشان را می‌دیدم، حس می‌کردم که آثار آن جذبه‌هایی که در ایشان ایجاد شده بود هنوز وجود دارد و این شخصیت عظیم در مشهد پایگاه بزرگی بودن و کمرت کسی دراین کشور که سخنرانی‌ها و فداکاری‌های ایشان را نداند، بارها زندان رفت، بارها تبعید شد، بارها گرفتار شد و یکی از استوانه‌های این مبارزه و انقلاب بود.

خدا لعنت کند منافقین را که چگونه با چراغ می‌آیند و گزیده‌ترین کالاهای ما را می‌برند. آن‌ها بیشتر از صدام به ما ضربه می‌زنند. گفته نشود که اینها جوان و قابل اصلاحند. صدام مسلسل می‌بندد و خمپاره می‌اندازد و همه گونه انسان را می‌کشد و از بین می‌برد اما اینها فکر می‌کنند، جستجو می‌کنند و بهترین راه را پیدا کرده و او را از ما می‌گیرند و اگر روزی ما آمار را منتشر کنیم مشاهده خواهید کرد که آنها در خیابان‌ها، چقدر پاسدار از جبهه برگشته و از زبده‌ترین پاسدارها را به همین نحو شهید کرده‌اند و در خانه‌ها ذخایر عالی ما را گرفتند اینها دیگر چه ارزشی دارند؟ و ما برای چه صبر بکنیم؟

حادثه سقوط هواپیما هم که قلب ما را سوزاند و آتش زد. مصیبت بزرگی است، خداوند به امام امت و این مردم و به خصوص به خانواده‌های این شهدا صبر عنایت بفرماید. من بیشتر آنها که در هواپیما بودند و شهید شدند نمی‌شناختم ولی آنها همه کسانی بودند که از جبهه بر می‌گشتند و شاید گمنام‌ترینشان بهترینشان باشد، نشناختن ما نقص ماست که نتوانسته‌ایم هنوز بچه‌هایمان را به‌خوبی بشناسیم. اما از آنها که می‌شناختم یکی شهید جهان آراء بود. مردم خرمشهر و پاسدارها می‌دانند که این انسان در خرمشهر چه کرد و چقدر فداکاری نمود و در طول مدت ۱۲ ماه چقدر نیرو برای این جنگ صرف نمود. خداوند به بازماندگانش صبر و اجر دهد.

شهید سرلشکر فلاحی، تعبیری داشت که من به همان تعبیر را می‌گویم، این اواخر ورد زبانش این شده بود که: ارتش ما باید حسین وار بجنگد و این مطالب را ارتشی‌ها حفظ کنند. منظورش هم این بود که گاهی بحث می‌شد که به خاطر محاصره  اقتصادی ابزارهای لازم را نداریم او می‌گفت: ما باید مثل امام حسین با آنچه داریم، بجنگیم. اگر می‌خواستیم طرحی بریزیم بحث نمی‌کردیم که ابزار وسایل لازم را از مناطق دیگر تهیه کنیم می‌گفت: ما با آنچه در دست داریم می‌خواهیم بجنگیم و امروز ما ایمانمان را داریم.

و این افسر رشید ارتش ما عاقبت به خیر شد و ما امیدوار بودیم که دراینده بعد از پیروزی در جنگ از فکر او در بازسازی این ارتش استفاده کنیم زیرا اطلاعات نظامیش بسیار زیاد بود و بر خیلی از مسائل مسلط بود ولی به هرحال از دست ما رفت اما خدمات زیادی هم دراین ۲ سال انجام داد. بعد از پیروزی در کردستان یک‌بار با شهید چمران با هم دچار حادثه شدند که کمرش شکست. چندی پیش در جبهه در یک حرکتی در آب غرق شد که خدا نجاتش داد و این سومین حادثه‌ای بود که البته من به یاد دارم زیرا نظامی‌ها از اینگونه حوادث در زندگی‌شان زیاد است.

شهید فکوری، ما می دانیم روزهای اول جنگ، نیروی هوایی ما چه کرد و چقدر قلب این ملت را آرامش بخشید و فضای این کشور را دران روزها حفظ نمود و ارتش عراق را از کار انداخت و ضربه‌های مؤثری بر عراقی‌ها زد و این شهید تیمسار فکوری بخشی از آن افتخارات را به خود اختصاص داده بود و این ملت و این انقلاب مدیون خدمات این شهید است و ما هرگز او را فراموش نمی‌کنیم.

شهید نامجو، عنصری بود یک پارچه تقوا و یکپارچه کار و فعالیت. من در سفر کره با او بودم. بسیار خوب و مؤمن و مسلمان و خط امامی بود. خدمتی که در دانشکده  افسری کرده و این دانشکده را محل تربیت بهترین جوان‌ها نموده بود که در آینده از محصول زحمات او صدها افسر متدین در ارتش خواهیم داشت. آثار خدمت او پایان ناپذیراست و یقیناً آثارش را او در بهشت می‌بیند.

بسیار پر کار بود. شنیده‌ام که بچه‌هایش گاهی به او نامه می‌نوشتند به خاطر اینکه او را در خانه نمی‌دیدند گاهی در تلویزیون او را می‌دیدند و برایش می‌نوشتند که بابا ما تو را در تلویزیون دیدیم و خوشحال شدیم و این خیلی مهم است و افتخار بزرگی است که انسان همه  وقت خود را برای مردم صرف کند و فرزندان خود را کمتر ببیند در چنین مسئولیت‌هایی همه  مردم فرزند انسان می‌شوند.

و اما شهید کلاهدوز، عنصری مثل کلاهدوز امروز کمتر پیدا می‌شود، من دو سال و نیم است که با کلاهدوز تقریباً همه هفته و بعضی وقت‌ها هر روز کار دارم هیچ کس به اندازه  حقی که در این مملکت کلاهدوز برای ایجاد سپاه پاسداران داشت، ندارد. او افسری متدین و خبره نظامی بود و سپاه چنین عنصری را لازم داشت. حاضر نبود که هیچ چیز به نام او تمام شود. اخیراً او را برای فرماندهی سپاه پاسداران کاندید کرده بودیم، اما قبول نکرد و گفت من در عملیات، یا قائم مقامی بهتر می‌توان کار کنم.

جلسات شورای عالی دفع را اگر از تلویزیون پخش کنند مشاهده خواهید کرد که او چقدر دل می‌سوزاند که زودتر در جبهه‌ها حرکت به وجود بیاورد، دائماً بین جبهه و تهران در حرکت بود. متدین، زاهد و انقلابی و به تمام معنا حزب اللهی بود. خانمش را که امروز صحبت می‌کرد دیدم، خداوند به این خانواده‌ها خیر دهد که آنقدر باروحند. می‌گفت: یکی از آرزوهای مهم کلاهدوز شهادت بود و من اکنون متأثر نیستم برای اینکه می‌بینم او خوشحال است و به آرزوی خود رسیده است و ما هم صبر می‌کنیم.

این‌ها بخشی از چهره‌هایی بودند که در این سانحه از دست دادیم.

یکی دیگر از چهره‌های بسیار عزیز ما که در رابطه با جنگ شهیدش، د مجید حداد عادل بود. شهادت او هم ما را آتش زد. دو سال و نیم پیش حوادث کردستان که شروع شد برای مذاکره با کردها همراه هیئتی به کردستان رفتیم، این جوان بعد از انقلاب به آنجا رفته بود، به خاطر اینکه مشکلات کردستان را مطالعه کند.

از آن زمان تا روز شهادتش همیشه در کانون خطر زندگی می‌کرد. شرح حالش را از رادیو شنیده‌اید. در استانداری، و رادیو تلویزیون، در مطبوعات، در جنگ هر جا که مأموریتی به عهده‌اش گذاشته بودند، به خوبی انجام داده بود و این آخرین مأموریتش بود که خبرنگارهای خارجی را به جبهه برد. کار لازمی بود که انجام می‌شد، او کار دیگری داشت و سرپرست استانداری استان کرمانشاهان بود، ولی چون زبان خارجی خوب می‌دانست، به او پیشنهاد شده بود که همراه خبرنگاران خارجی به جبهه برود و در آنجا گلوله کاتیوشای ارتش صدام از آن سوی کارون او را از ما گرفت.

البته برای او خوب است، او اکنون در جوار رحمت الهی است و در جمع آن همه شهید که داده‌ایم، به سر می‌برد؛ اما خانواده‌اش و ما و همه  مردم داغداریم. البته گروه دیگری هم در هواپیما و در جبهه‌ها در این روزها شهید شده‌اند که همه‌شان برای ما عزیزند اما من آنها را نمی‌شناسم. خداوند روح این شهدای عزیز را شاد کند و به خانواده‌هایشان صبر و اجر عنایت بفرماید و به ما توفیق دهد که دنباله  راه اینها را برویم و اجازه ندهیم که خون آنها هدر رود و ما را قدرشناس کند که قدر خون اینها را بشناسیم.

اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ‌الشَّیْطان الرَّجیم.

بسْم‌اللَّه الرَّحْمنِ‌الرَّحیم.

اِنّا اَعْطَیْناکَ الْکَوثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالاَبْتَرُ.

 

 

 

 

[1]- سوره مائده، آیه ۳۲.

[2]- سوره مائده، آیه ۳۲

[3]- تذکر این نکته ضروری است که نام این چاپخانه به «چاپخانهٔ ۱۷ شهریور» تغییر یافته است.

[4]- سوره حدید، آیات ۲۲ و ۲۳