خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَ ئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.
«لِلِّرجَالِ نَصِیبٌ مِّمَّا اُکْتَسَبُواْ وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِّمَّا اکْتَسَبْنَ[1]»
«عِبادَاللَّهِ اُوصیکُم بتَقْوَی اللَّه«.
در بحث » عدالت اجتماعی«در بخش مربوط به عدالت میان زن و مرد و حقوق اجتماعی خانمها و آقایان به مسأله کار خانمها در جامعه رسیدیم که این یک مسأله اساسی اجتماعی است و غیر از بعد عدالتی که ما دنبال آن هستیم، جنبه اقتصادی و سیاسی در جامعه دارد. لذا هر چه این مسأله بازتر شود و جامعه ما مواضع اسلامی را در این مورد بهتر بداند، هم در داخل کشور و هم در آینده جهان اسلام - زیرا که این مسأله، مسأله همه ملل اسلامی است - میتواند مفید و مؤثر مواقع شود. البته من مدعی نیستم که به تنهایی میتوانم همه جوانب این بحث را مطرح کنم، ولی مسایلی که لازم است مطرح میکنم و انتظار دارم که محققان و دانشمندان و خصوصاً فضلای حوزه روی این مسأله کار کنند و این مسائل را که تنها جنبه فقاهتی و فتوایی و اخلاقی ندارد، بلکه دارای ابعاد گوناگون در جامعه است، کمکم مشخص کنند که این مسأله در آینده روشن باشد.
در بحث هفتههای گذشته تا آنجا رسیده بودیم که گفتیم از نظر اسلام مشاغل موجود در دنیا برای خانمها و مردها هر دو مباح و گاهی واجب و گاهی مستحب و گاهی مکروه است، احکام خمسه را دارد.
چندتا سمت را گفتیم که اسلام برای خانمها نخواسته که آنها کار نیست. آنها مسؤولیت است. مسؤولیت افتاء، قضا و جهاد ابتدایی از آن جمله است. نکته دیگری که مورد توجه است آن مرکزیت مدیریت جامعه است که در همان افتاء خوابیده است و آن هم متعلق به خانمها نیست. مثلاً این ولایت فقیه که الان ما مطرح میکنیم که حاکم واقعی در افکار شیعه، » ولی فقیه«است و بقیه حکام و قدرتها مشروعیتشان منشعب از همین است و همان که ما میگوییم زنان حق افتاء ندارند، یعنی آن سمت کلی اساسی جامعه متعلق به خانمها نیست، اما بقیه چیزهایی که منشعب از این مسأله است، فرقی ندارد و بستگی به صلاحیتها و اقتضاء به این مسائل دارد.
اگر بخواهیم این مسأله را قدری ریشهایتر مطرح کنیم، باید بررسی کنیم که وقتی میگوییم کار برای خانمها، گاهی کار را بهعنوان تکلیف و گاهی کار را به عنوان حق مورد بررسی قرار میدهیم. این خیلی تفاوت دارد. اصلاً دو شعبه بحث است. کار به عنوان تکلیف یک صورتی دارد و کار بهعنوان حق صورت دیگری دارد.
در مورد تکلیف، اصولاً در مبانی اسلامی برای مرد و زن در شرایطی که نیازهای ضروری خود فرد یا خانواده و یا جامعه ایجاب کند، کار تکلیف میشود و حد نیاز، حد تکلیف را مشخص میکند.
اگر نیاز به ضرورت بکشد واجب است و اگر برای بهتر زندگی کردن و تکامل باشد، مستحب میشود و اگر آنطوری نباشد مباح است که دیگر اینجا تکلیف نیست. در این جهت بهنظر میرسد که در مسائل اجتماعی مسؤولیتهای عمده اقتصادی و چیزهای دیگر در درجه اول به دوش آقایان است. بنابراین خانمها تکلیف کار کمتر دارند. تکالیف دیگری بر عهدهشان است، اما کمتر تکلیف کار دارند.
در محیط خانواده که بیشترین مصرفکننده امکانات جامعه هستند، میدانیم که مدیر مسؤول مرد است و تهیه مسکن، لباس، غذا، دارو و نیازهای ابتدایی برعهده آقایان است و خانمها از این جهت تکلیف ندارند. مردها بیشتر مکلفند. البته در اینجا یک فرقی بین خانمهای متأهل و مجرد و خانمهایی که ازدواج کردهاند و از شوهرشان جدا شدهاند و مسؤولیتشان بر دوش خودشان است و مورد تکلیف دیگری نیستند که باید نفقه آنها را بدهد، وجود دارد.
شرایط اینها با خانمهایی که در محیط خانواده هستند و تعهدات خانوادگی را پذیرفتهاند، فرق میکند. ممکن است بیشتر مسؤولیت کاری متوجه اینها باشد. به نظر میرسد که به طور کلی در محیط خانواده و همکاری اجتماعی مهمترین تکلیفی که برعهده زن گذاشته شده که طبیعت هم همین را خواسته و تاریخ بشریت هم بر این منوال پیش رفته و اسلام هم همین را تأیید کرده این است که مسأله بقای نسل که مهمترین کار نوع بشریت است و اساسیترین رمز زندگی انسانهاست، بیشتر از مردها به عهده خانمها گذاشته شده است.
مسؤولیتهایی که در مورد بقای نسل بشریت است، اگر ما بخواهیم تقسیم کنیم، یک درصد کمی از آن به مردها واگذار شده و بقیه آن را طبیعت برعهده خانمها گذارده است. از همین مسؤولیت یک سری کار و وقتگیریها و زحمات برای خانمها پیش آمده که یک مقدار اینجا دوراهی باز میشود و راه خانمها و آقایان از هم جدا میشود. ما میدانیم که در تداوم زندگی انسانها مهمترین مسألهای که وجود دارد تولد و حفظ بچههاست تا به مرحله خودکفایی برسند و بتوانند زندگی کنند.
در مرحله اول مرد و زن در حد ترکیب دو نطفه با هم شریک هستند. پس از آن مسؤولیت مرد کنار میرود و مسایلی مربوط به خانمها میشود. در دوران بارداری مرد هیچ دخالتی در تداوم نسل ندارد و بعد از تولد و دوران شیرخوارگی که غذای مناسب بچه شیر است، باز طبیعت این وظیفه را به خانمها محول کرده و غذای بچهها در بدن خانمها گذاشته شده است. این دو مسؤولیت مهم دوران حمل و دوران شیرخوارگی که در اینجا به خصوص اسلام احکامی دارد که معلوم میشود اسلام در مورد این مسأله هم حکم تکلیفی دارد، این مسؤولیت مهم خانمهاست و پایه بقای نسل هم همین جاست و از همین جا مسؤولیتهای بزرگی برعهده خانمها گذاشته شده که دنیا هم همین را میپسندد و اسلام هم همین را تأیید کرده است.
خانمی در زندگی اجتماعی خانوادگی این حق را ندارد که استنکاف کند از بارداری و باید این مسؤولیت را انجام دهد. همچنین در دوران شیردادن گر چه خانمها میتوانند مطالبه مزد کنند و اجرتی که لازم دارد بر عهده شوهر است و اگر بخواهند میتوانند برای شیردادن مزد بگیرند، ولی اگر نیاز باشد به شیردادن و بچه فقط به این غذا متکی باشد، مکلفند که شیر هم بدهند و در اینجا تکلیف قطعی دارد که بچه را شیر دهند.
بنابراین وقتی حداقل بچه لازم برای یک خانواده دونفر است، اگر ما بخواهیم نسل به همین صورت باقی بماند، یعنی بیشتر هم نشود، حداقل این دو نفر دو بچه را باید داشته باشند. یک عده ندارند و یک عده هم بیشتر دارند. وقتی که نیاز به توسعه افراد انسان است که معمولاً هم چنین چیزی هست، حد معقول خانواده سه بچه است و در این دوران تکلیف طبیعی خانمهاست که نمیشود از آن بگذریم و این باید باشد.
سه بچه به طور معدل است. ممکن است بعضیها کمتر و بعضیها بیشتر شود. حدی تعیین نشده و من طبیعت بقای نسل را عرض میکنم.
بارداری و بزرگ کردن دو یا سه فرزند، از مسؤولیتهایی است که قلم خلقت به پای خانمها نوشته و استنکاف از این مسؤولیت نمیشود و اگر قرار باشد که غیر از این شود، اصلاً جامعه بشریت مختل میشود و در ارکان جامعه خلل به وجود میآید. چنین مسؤولیتی در طبیعت برای آقایان نیست.
نقطه مقابل این مسؤولیت، اداره کردن بچهها و خانم است که برعهده مردها گذاشته شده است. بنابراین قدر مسلم در جامعه اسلامی اگر بنا شد ما بر روی مسأله مشاغل بحث کنیم و مسأله کار را مطرح کنیم این است که باید برای خانمها این مقدار کار و مسؤولیت را قطعی تلقّی کرد که اینها انجام دهند.
جنبه تربیتی، بزرگ کردن و تر و خشک کردن بچه و رسیدگی به نیازهای بچه مخصوصاً در دوران طفولیت و عواطف و نیازهایی که بچه دارد و باید با محبت خاص مادری که خداوند در عواطف مادرها قرار داده تأمین شود.
اینها از چیزهایی است که دنیا و علم قبول دارد. حالا ممکن است یک خانمی از ابتدا بچهاش را میخواهد به شیرخوارگاه و کودکستان و مهد کودک بگذارد، اما طبیعت غیر از این است. یعنی اگر بخواهیم طبیعت بشریت سالم و روی روال خودش باشد، بچهها در این دوران کودکی و نوجوانی به شدت نیازمند به دامن مادر هستند و عواطف مادری را هیچ چیز نمیتواند پر کند و بچههایی که در این دوران از عواطف مادری استفاده نکرده باشند، اشکالاتی در زندگی دارند. حالا ممکن است عوامل تربیتی و عوامل سازنده دیگری این را تاحدی جبران کند، اما این کمبود وجود دارد و این کمبود را باید تا یک حدی جبران کرد. اگر مادر انجام ندهد، جبران آن توسط جامعه هزینه زیادی در بر دارد و جامعه باید بهای سنگینی در مدارس و جاهای دیگر بپردازد تا اینکه این خلأ را که براثر قطع رابطه مادر و بچه به وجود آمده بتواند جبران کند.
بنابراین بچهداری و مراقبت از بچه و حفاظت از او به طور طبیعی جزء وظایف مادران و خانمهاست و اینها را نمیشود از خانمها گرفت. اگر هم جاهایی بگیرند خسارت میبینند و جامعه، مادر و بچه ضرر میبینند. ممکن است آدم زود این صدمه را نفهمد، ولی این مسأله در درازمدت آثار خودش را در خیلی از جاها نشان میدهد. کتابهای روانی این مسائل را توضیح دادهاند. بنابراین یک بخشی از عمر خانمها را به خاطر مسؤولیت عظیمی که قلم خلقت بر دوش آنها گذاشته که حفاظت نسل را متکلف شدند، باید جزء مهمترین مشاغلشان حساب کنند. اما خوب، معلوم است که تمام زندگی خانمها این نیست. یک دورهای از زندگیشان مربوط به این قضیه است. مسأله خانهداری هم یک چیزی است که حکم اسلامی نیست که حالا ما بگوییم تکلیف هر خانم خانهداری است. این یک سنّت مقبولی است در همه دنیا، از قدیم این طور بوده که خانه را بیشتر خانم اداره میکرده است. در کل دنیا وقتی یک خانمی بخواهد شناسنامه بگیرد و یا یک فرمی را پر کند اگر کار مخصوصی نداشته باشد کارش خانهداری است و این یک مسأله طبیعی در دنیاست و این هم از چیزهایی است که تکلیف خانمها نیست، یعنی بر عکس آن هم میتواند باشد.
یک جایی اگر یک خانم متخصص و باسوادی داشتیم و کار خاصی از او ساخته است که شوهرش این اثر را ندارد، هیچ مانعی ندارد که آقا خانهداری کند و زن برود کار دیگری انجام دهد. این کار اشکال شرعی پیدا نمیکند. اما از لحاظ عرفی و سنّت طبیعت در کل دنیا مسأله این است که خانمها این کار را بهتر میتوانند انجام دهند. در تقسیماتی که در دنیا انجام گرفته، خارج از خانه بیشتر مسؤولیتها برعهده آقایان قرار میگیرد و داخل خانه بیشتر مسؤولیتها برعهده خانمهاست. این یک انتخاب عرفی و سنتی است که دنیا انجام داده و اسلام هم این سنّت را رد نمیکند و قبول دارد و مناسب هم همین است ولی باز اینها تمام مطلب نیست.
تا اینجا میفهمیم که از دیدگاه اسلام، منهای نیازهایی که جامعه تحمیل میکند، این مسأله برای خانمها از لحاظ تکلیفی یک مسؤولیت مشخصی در شرایط طبیعی نیست و عمده چیزهایی که باید از بیرون خانه اداره شود به عهده مردهاست. اما از لحاظ اسلام، مدیریت هیچ حد و قیدی ندارد غیر از محدودیتهایی که گفتم و شرایطی که در محیط جامعه وجود دارد که اگر اینها تأمین شود این حق برای خانمها هست که بیرون بیایند و کار کنند. این را باید با توجه به شرایط و نیازها و امکانات نگاه کرد و از دید کارشناسی برای این مسأله برنامه نوشت و همیشه هم یک جور نیست.
قدر مسلم این است که اسلام نمیخواهد زندگی خانمها مثل زندگی آقایان هر دو یک جور باشد و یا باطل باشد. اسلام موافق نیست که وقت خانمها به بطالت بگذرد و وقت آقایان هم همینطور. اسلام میگوید همه وقت را به نحوی پر کنیم. همه وقت را با استراحت و با خواب در حد معقول، تفریحات سالم، با مطالعه، با تحصیل علم و با کار برای جامعه و با خدمت پر کنند. کل مسائل باید وقت خانمها و آقایان را به صورت خوب پر کنند. آن کسانی که وقت خود را در جامعه تلف میکنند، از نظر اسلام مردم خوبی نیستند. کسی نمیتواند مدعی باشد که زاهد است و وقتش را به بطالت بگذراند به خاطر بیعلاقگی به دنیا. این زهد غلط است.
زهد صحیح این است که آدم زحمت بکشد و علاقهمندی به محصول کارش نداشته باشد و بتواند آن را در خدمت دیگران بگذارد واین میشود زهد واقعی. والاّ کار نکردن و با بیحالی زندگی کردن چه خانمها و چه آقایان هر دو چیز خوبی نیست. خانمها هم مثل آقایان باید زحمت بکشند و کار کنند منتها تکلیف اداره زندگی همان طوریست که توضیح دادم.
اینها اگر در قید ازدواج نباشند، یکنوع آزادیهایی دارند. ولی اگر در خانواده باشند شرایط فرق میکند. در محیط خانواده از اسلام این طور میفهمیم که مدیریت خانواده، ریاست خانواده با مردهاست اَلرِّجالْ قَوامُونَ عَلَی النِّساء.
این یک اصل از اصول اجتماعی است که در قرآن رویش تأکید شده که در محیط خانواده مدیریت این خانه بهخاطر مسؤولیتهایی که به عهده مرد گذاشته شده و بهخاطر شرایطی که همیشه بر زندگی بشریت حاکم است، با آقایان است و مدیریت خانه هم با آقایان است، اما در ازدواج شرایطی را میشود گنجاند که در آن صورت اختیارات خاصی خانمها داشته باشند البته این شرط خلاف مقتضای عقل نباشد و با احکام مصرحه اسلامی مخالف نباشد. اینها در قرارداد ازدواج قابل قید است. تازه این حرفها متعلق به زمانی است که اختلاف نظر باشد. اگر مسأله تفاهم است، که عمده زندگی انسان هم با تفاهممیگذرد، این مسائل مطرح نیست. این حدود و قیودی که الان مطرح میکنیم، در مواردی است که اختلاف به وجود بیاید که در آن صورت باید ببینیم که حکم خدا در این موارد چیست.
اگر زن و مرد در محیط خانواده زندگی را براساس تفاهم قرار دهند که 90 یا 95% اساس زندگی را تشکیل میدهد، زندگی شکل دیگری پیدا میکند. در اینجا بحث اموال و حدود و حقوق و تکالیف تفاوت به وجود نمیآورد. زن ارث خود را و محصول کارش را در خانه مثل مرد خرج میکند با اینکه وظیفه ندارد خرج کند و در کارها هم نمیگوید این حق من یا تکلیف من است یا نیست. امروز کمتر زنی پیدا میشود که در موقع شیردادن بچه به شوهر بگوید مزدش را بده، یا برای تربیت بچهها و کمک به اطفال از شوهرش مزد بخواهد، حتی آنجایی که مسأله خیلی مادی هم هست. اما اگر اختلاف بود حدود آن را اسلام معین کرده است. در شرایط عادی ما باید ببینیم که مصلحت خانواده چیست؟ و مصلحت جامعه و افراد چیست و کشش نفسانی افراد چیست و چه کارهایی را میتوانند انجام دهند. اگر شما از اسلام بپرسید یا از هر مجتهدی بپرسید: یک خانم مثلاً میتواند راننده کامیون بزرگ باشد؟ بله میتواند. فرق ندارد، دوچرخه میتواند سوار شود تریلی هم میتواند سوار شود، راننده قطار هم میتواند شود، کارگر معدن هم میتواند باشد و زیر زمین هم کار کند، مهندس ماشین، راه، سد و چیزهایی مثل این هم میتواند باشد. سختترین مشاغلی که در دنیا وجود دارد که نوعاً خانمها نمیروند دنبال آن، (بهخاطر همین مسائل عرفی که عرض کردم) سختترین کارها هم از نظر اسلام برای خانمها مانعی ندارد.
در خیلی محیطهای اسلامی ما میبینیم خانمها این برنجکاری که از سختترین کارهاست انجام میدهند. چون چیز معمولی است و به فکر کسی نمیرسد. همان خانم اگر پشت کامیون هم نشست چه فرقی میکند، اگر شرایط کار درست باشد و صحیح انجام شود.
پس ما در ابتدای مسأله هیچ گیری نداریم که هر کاری نیاز بود و مصلحت بود و توافق زن و مرد بود و با تفاهم خواستند تقسیم کنند و انجام دهند.
این طرف قضیه مردها هم کارهایی که در خانه متعلق به خانمهاست، میتوانند انجام بدهند و از لحاظ شرعی کسی اشکال نمیکند، بعضی وقتها مستحب هم هست.
در زندگی خود پیغمبر داریم که پیغمبر گوسفندهای خانه را در خیلی از مواقع میدوشید و این کار را یک شخصی در سطح پیغمبر انجام نمیدهد، ولی وقتی میآید در خانه فرصت هم دارد در حالی که خانم بچه را اداره میکند یا کار دیگری انجام میدهد گوسفند هم موقع دوشیدنش رسیده، پیغمبر میرود و گوسفند را میدوشد.
علیابنابیطالب این مرد جنگجوی دلاوری که همه فتوحات اسلام در دوران پیغمبر و یا اکثر فتوحات اسلام به کمک او انجام شد، یا مستقیم یا غیرمستقیم، در خانه که میآمد کارهای خیلی معمولی انجام میداد، عدس پاک میکرد و بهکارهای دیگر کمک میکرد. روایت است که مستحب است که آقایان در خانهها کار کنند.
خود امیرالمؤمنین هیزم میآورد، آب میکشید و در داخل خانه جاروب میکرد. در حالیکه خیلی از اشخاص ما حاضر نیستند خانه را جاروب کنند ولی علیبنابیطالب این کار را میکرد و حضرت زهرا (س) خمیر درست میکرده و گندم و جو را آرد میکرده و نان هم میپخته است.
روایتی است که پیغمبر در داخل خانه بزها را میدوشید و این کار معمول بود.
روایت دیگری است که نقل میکند حضرت علی میفرماید: پیغمبر یک موقع وارد منزل ما شد که حضرت زهرا (س) در کنار دیگ نشسته بود و من داشتم عدس پاک میکردم.
در روایت آمده که پیغمبر فرمود: یا علی! کسی که این روحیه را داشته باشد که در داخل خانه خدمت کردن به زن و بچهها به دماغش برنخورد و تکبر نکند و این تواضع را داشته باشد که در خانه به بچهها خدمت کند (خدمتهایی که معمول خانمهاست) چون تکبر را شکسته، در بهشت به رویش باز میشود. البته باید شرایط دیگری هم داشته باشد، این راهی است برای ورود به بهشت. میفرماید: » خدمت کردن برای زن و بچه در خانه مثل این است که انسان برای گناهان بزرگی که انجام داده کفاره بدهد و غضب خدا را خاموش میکند. آدم اگر کاری کرده باشد که مورد غضب خدا قرار گرفته باشد اگر خدمتی به زن و بچهاش بکند (خدمتهای تواضعطلب) میتواند جبران کند و یکی از آثارش هم این است که خدمت کردن داخل خانه برای آقایان مهریه حورالعین در بهشت میشود.
از لحاظ انجام یک کار اینجا حکم شرعی نداریم که تقسیم کرده باشد، این قرارداد اجتماعی است.
خانمی که قلم طبیعت بارداری را به عنوان یک تکلیف طبیعی برای او نوشته و معلوم است این باید به طور متوسط حداقل سه بار باردار شود، نمیتواند پشت کامیون بنشیند و یا او در خانه هم هست و کارهای دیگری هم انجام میدهد.
مردی هم که مسؤولیت نان آوردن بهعهده اوست و باید زن و بچه را اداره کند، حال اگر بخواهد یک مسؤولیت قطعی در داخل خانهاش به عهده بگیرد ممکن است در بیرون از خانه مشکلاتی برایش پیش آید. اینها قرارداد اجتماعی و کارشناسی است که به طور طبیعی در جامعه باید جریان داشته باشد.
اهل نظر هم بنشینند، در مقررات و قانون و عرف سازی، ترتیبات کارها را طوری تنظیم کنند که هر کسی کار مناسب خود را انجام دهد. در جامعهای مثل جامعه ما نمیتوانیم خانمها را به کارهای خانه محدود کنیم. در داخل خانه این قدر کار نیست. بنابراین باید موافقت کنیم که خانمها در خارج از خانه با شرایط خوب بتوانند کار کنند. میدانهای کار هم باز است منتها باید به وظایف اصولی آنها ضربه نزند. خانمی اگر کارمند دولت باشد، اما نتواند بچه خود را درست بار بیاورد، این خسارت هم برای جامعه و هم برای خود اوست. او اگر کارمند است به گونهای برنامه تنظیم کند که بتواند بچه خود را هم اداره کند.
لایحه کار نیمه وقتی که مجلس گذراند از کارهای اصولی مجلس بود و از کارهای اصولی است که باید انجام شود. یعنی باید در جامعه به خانمها میدان دهیم که ضمن رسیدن به آن وظایف اصلی خانهداری بتوانند در بیرون کار کنند. تحصیل جزء بهترین چیزهایی است که باید برای خانمها در نظر بگیریم. البته در شرایطی ممکن است نیاز به تحصیلات خاص داشته باشیم و جامعه تحمیل کند که اولویت را به آقایان در بخشی از رشتههای تحصیلی بدهیم. این حکم اسلامی نیست. این حکم کارشناسی و مصلحتگرایی داخل جامعه است.
حکم اسلامی این است که بگذاریم هر چه میتوانند باسواد شوند. اگر روزی خانمها همه تحصیلات عالی داشته باشند، نسل بعدی بسیار خوب میشود. اگر در محیط پاکی خانمها درس بخوانند و مسائل را خوب درک کنند و معنای تربیت بچه و جامعه و مصالح اجتماعی را بفهمند - که این رشد بسیار باارزشی است - نسل بعدی که از زیر دست اینها بیرون میآید، یک نسل بسیار معززی خواهد بود. و این پایه کارها را میگذارد.
باید شرایطی درست کنیم که خانمها همه درس بخوانند. کارهایی هست که به نظر میرسد خانمها اگر بهتر از آقایان انجام ندهند بدتر انجام نمیدهند؛ مثل تدریس در مدارس. خانمها نشان دادند (آنهایی که تربیت درستی دارند و جامعه قبلی آنها را آلوده نکرده) که معلمهای بسیار خوبی هستند مخصوصاً برای دوران پایین و برای دورههای عالی هم اشکال ندارد، اساتید دانشگاه خانم که الان داریم از بعضی از آنها به شدت راضی هستیم. یعنی خیلی خوب درس میدهند، حتی برای سطح بالا.
بنابراین اگر بتوانیم کاری کنیم که جامعه خود را به جایی بکشانیم که با سواد زیاد داشته باشند، در خانه یک مادر باسواد، یک همسر باسواد بسیار در زندگی مؤثر است. البته سواد با شرایط و اخلاق اسلامی توأم باشد، زیرا سوادی که انحراف بیاورد و آلودگی داشته باشد، ضربه میزند. البته نفس سواد خودش انحراف نمیآورد، بلکه شرایط دیگر ممکن است انحراف بیاورد، یعنی در بد محیطی درس بخوانند، معلم فاسد باشد، مثل محیط زمان رژیم گذشته باشد. سعادت زندگی را یک خانم متدین تحصیل کرده سطح بالا میتواند تأمین کند.
در رشتههای علوم دینی خانمها هر چه درس بخوانند کم است. چرا این طور نباشد که اینها که وقت زیادی داشته و مسؤولیت اقتصادی در جامعه را کمتر دارند بتوانند درس بخوانند و ادبیات، منطق، فلسفه بخوانند، فقه و اصول بخوانند. بعضی از خانمها دارند درس میخوانند و چون هنوز محیط جامعه باز نیست، تردید دارند که اگر یک طلبه فاضلی شدند کجا بروند خدمت کنند و چگونه خدمت کنند. محیط جامعه باز خواهد شد و نصف مردم زن هستند که اگر بعداً شما مبلغ زن داشته باشید که در محیط زندگی خصوصی خانمها وارد بشود و بتواند تعلیم دین را درست بدهد این کار بسیار خوب است. باید ما خانمهای خود را به درس خواندن و درس زیاد خواندن و پر کردن اوقات فراغت با تحصیل کردن تشویق کنیم، زیرا که هنوز شرایط طوری نیست که اینها بتوانند همه بیرون بیایند.
دو روایت دیگر هست که مربوط به زمان امام زمان و آینده دنیای اسلام است، آن روزی که اسلام واقعی حاکم است. اینها از کتاب یومالخلاص است که اسناد مربوط به امام زمان را جمع کرده است.
دو روایت دارد که یکی را به نظرم ضعیف معرفی کرده و یکی را نگفته. اولی این است که با امام زمان سیصد و سیزده نفر میآیند که اینها از کادرهای اصلی امام زمان هستند که در طول تاریخ تعبیه شدهاند و خیلی از آنها مردهاند و دوباره زنده میشوند. در روایات دیگر آمده که در مدت معینی ده هزار نفر میشوند و این تعداد هسته اصلی حاکمیت امام زمان را تشکیل میدهند. ظاهر روایت این است که باید بیشتر روی آن کار کرد.
آنهایی که در مکه جمع میشوند، ابتدا همین سیصد و سیزده نفر هستند. چون روایات خیلی زیاد است و نوعاً این روایات رجل دارد. اینکه میگویم ضعیف است، همین روایت را میگویم، روشن نیست. ولی این روایت هست. دنبال این مسأله باید رفت که پنجاه نفر از کادرهای اصلی امام زمان هستند. روایت بعدی درباره زنانی است که در جنگ خدمت امام زمان میرسند، برای همان شغلی که امّ عمّاره و نسیبه جراحه و نظیر اینها میرفتند » یَکُونَ مَعَ القائِم ثَلاثَ عَشْرَةَ اَمْرَأة«
با حضرت حجت (ع) سیزده زن هست. البته در مراحل بعدی لابد بیش از اینها خواهد بود. در آن مراحل اول سیزده خانم همراه حضرت حجت (ع) هستند که کار پرستاری را انجام میدهند. در جنگهای صدر اسلام هم زنهای نمونه را داشتیم. این سند خوبی برای ماست. البته اگر این هم نبود ما با همان ادلّهای که از آن زمان داریم که قبلاً هم به آنها اتکا کردیم، مطلب برایمان روشن است. فقط خواستم بگویم که اینطور نیست که حالا کسی فکر کند این مسائل و امثال اینها آن زمان ضروری است. بلکه نه، در شرایط معمولی هم این مسائل پیش میآید. تکلیف در یک شرایطی واجب میشود و آن موقعیکه قرار شد باشد همان طوری که امام عزیزمان مدتی پیش فرمودند، خانمها هم مانند آقایان در دفاع تکلیف دارند؛ که این بحث را چند روز پیش مفصّل شنیدید.
در شرایط عادی هم اگر ما محیط را از گناهها و عوارض خلاف اخلاقیکه در جامعه میتواند در رابطه با اختلاط زن و مرد پیدا شود، خالی کنیم مسؤولیتهای گوناگونی را میتوانیم به عهده خانمها بگذاریم به شرط اینکه آن سه عنصر اصلی که مسأله بارداری، شیردادن و دوران بچهداری و نیاز بچه به عاطفه و مهر مادری است، اینها را فراموش نکنند. چون اینها از وظایف اصلی است که در متن آفرینش به عهده مادران گذاشته شده است و تعبیری از پیغمبر اکرم (ص) و علیبنابیطالب (ع) هست که ایشان فرمودند که با برکتترین غذا برای بچهها شیر مادرشان است، حتی از شیرهای دیگر، حتی از شیر دایه گرفتن و شیرخشک و شیرهای دیگر بهتر است. بهترین غذایی که خداوند برای بچه تعبیه کرده همان شیر مادر است و حتی آن قدر دقت شده که گفتهاند، فقط یک پستان به بچه شیر ندهید، بلکه از هر دو پستان شیر بدهید که خداوند خاصیتی که در هر دو پستان راست و چپ قرار داده یکی نیست. با این دقت در متن آفرینش، رابطه بچه و مادر وجود دارد که اگر به آن اصول ضربه نخورد، یعنی آن اصول را حفظ کنیم، تفاهم هم بین آقایان و خانمها در داخل خانه باشد و مدیریت خانه صلاح بداند و یا در ضمن عقد ازدواج این مسأله قید شود که این حق را به خانمها بدهند که در صورت اختلاف هم در آن شرایط میتوانند این کار را انجام دهند.
بنابراین راه شرعی خدمت کردن خانمها در جامعه اسلامی کاملاً برای ما روشن است و ما تأکید میکنیم، مخصوصاً برای تحصیلات خانمها، کارهای علمی و ادبی، برای نویسندگی برای کارهای هنری و برای کارهایی که بیشتر متناسب با روحیات و ذوق و ارگانیزم خانمهاست و آنچه که با روال روحیه خودشان سازگار است، مخصوصاً ما روی اینها تأکید میکنیم. کارهای خشن را معلوم است، نه جامعه تحمل میکند که به خانمها واگذار کنند، نه خود خانمها میتوانند استقبال کنند و نه کشش جسمی برای این کار دارند. کارهای عمده جامعه چه دولتی و چه خصوصی و چه در داخل خانه و چه در بیرون خانه و چه آزادش و چه با هر نوعش میتواند برای آنها آزاد باشد. شرط اصلی آن همین است که به آن تکیه میکنیم و آن تقواست. مساوی نیست که زن، بیتقوا باشد و مرد بیتقوا باشد تا کار را به اینها بدهیم. اگر در جامعه مردها بیتقوا باشند، بسیار بد است و خیلی ضرر دارد. ولی اگر خانمها هم بیتقوا باشند، آن وقت بنیان جامعه به هم میریزد. یعنی اگر بنا باشد که در محیط یک جامعه و یک اداره عدهای آدم فاسق و فاجر باشند، مخصوصاً زن و مرد در یک اداره باشند، اصلاً آن اداره دیگر اداره نمیشود، کارخانه دیگر کارخانه نمیشود، مدرسه دیگر مدرسه نمیشود. لذا ما تأکید مهمی داریم که این را مخصوصاً برای خانمها عرض میکنم. در محیط اسلامی آن روزی که جامعه ما وضعی پیدا کند که مشاغل همان طور که عرض کردم، بتواند در اختیار همه قرار بگیرد و ما بتوانیم همه مدارسمان را، دانشگاههایمان را، مراکز صنعتی و مراکز اداریمان را، مراکز قانون گذاری، مراکز دیگر و همه را باز کنیم و انسانهای با فضیلت وارد شوند، شرط اساسی آن این است که ما زن و مردمان متکی به اسلام زندگی کنند و متصف به تقوا باشند که با تقوا، دیگر مشکلات کم کاری در جامعه و درون خانواده حل میشود.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَالشَّیْطانِ الرَّجیمِ
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی (عج)
در خطبه دوم امروز مناسبتهای زیادی است که ما باید به همه آنها اشارهای کنیم و درباره جنگ هم که مسأله مهم روز ماست مطالبی عرض کنیم.
در هفته گذشته مهمترین مناسبت برای ما مناسبت سال انتخاب اسلام به عنوان جریان حاکم بر این ملت، همین روز جمهوری اسلامی است که بسیار روز مهمی است و حق این است که این روز در جامعه ما در این عصر جزء بزرگترین روزهای تاریخ و روز نقطه عطف شمرده شود. چیزی شبیه به مبعث و روزهای دیگری که برای تاریخ اسلام نقطه عطف به حساب میآید.
در تاریخ بعد از دوران حکومت صدر اسلام که سالهای معدودی بود، اولین بار است که ملتی تعهد میکند و رأی میدهد که در انقیاد مقررات اسلامی و فقه اسلامی باشد. ما چنین چیزی نداریم. البته جاهایی بوده و حکام مسلمانی آمدند و تا حدودی با اسلام با مردم رفتار کردند، در تاریخ اسلام زیاد داریم، اما به این شیوه که مردم بیایند و بیعت کنند و رأی بدهند که رفراندم شد و آن رقم بالای رأی دادند که ما حکومت اسلام را میخواهیم، این در تاریخ خیلی چیز عظیمی است و بعد هم که معلوم شد، مسأله لفظی هم نبود، یعنی اینگونه نبود که مردم با هیاهو و شعار و با تبلیغات به طرف صندوقهای رأی کشیده شوند. این گونه نبود، بلکه مردم انتخاب کردند. چون بعد از آن کاملاً برای ما روشن شد که مردم هر جریان غیراسلامی را نفی میکنند و نمیخواهند. اینکه میگویم اکثریت قوی مردم، البته کسانی هم ممکن است باشند که آن روز وقتی که رأی میدادند نفهمیدند چه شد و بعداً متوجه شده باشند، آنها هم هستند و اینطور نیست که نباشند. اما اکثریت قوی مردم با شناختی که از اسلام دارند و عقیدهای که بهاسلام داشتند از صمیم قلب رأی دادند و این کار از چیزهای عجیبی است که ما در رهبری میبینیم. از تعریف خوب و درست رهبری این است که رهبری صحیح آن است که در نقطه مناسب بهترین را برای ملتش انتخاب کند. و این حالت، یک حالت آسانی نیست.
معمولاً رهبرها در دنیا مشاوران و دفاتر وسیع دارند. کار میکنند، از پیش برای مسائل آماده میشوند و انتخابی میکنند که حالا یا خوب یا بد یک انتخابی میکنند و نوعاً آنهایی را که صالح باشند، انتخاب خوب میکنند. اما رهبری این انقلاب و امام ما انصافاً - حالا بدون حب و علاقهای که ماها داریم و از اول تحت تأثیر عواطف و شخصیت ایشان بودیم، در درسشان در کار مبارزهشان و در کارهای دیگر، مسأله را همینطوری به عنوان ناظر نگاه کنیم - در این چند سالی که جامعه را در لحظات حساس هدایت کردند و میکنند انتخابهای بسیار حساس کردند. حالا انتخاب این وقایع حساس را باید متکی کنیم به درایت شخصی و عقل و دانش و تجربه ایشان یا به لطف خداوند متکی کنیم و این جزء الطافی است که خداوند به این امت ایثارگر کرد که چنین حالاتی را برای رهبری به وجود آورد. من نمیدانم، ممکن است هر دو آنها باشد. دو سه روز پیش که در خدمت امام بودیم، روی یک موضوعی صحبت بود که امام توجه خوبی به موضوع کردند و در یک نقطه تصمیم مناسبی گرفتند.
ایشان فرمودند: این طوری نبود که من نشسته و محاسبه کرده باشم و سنجیده باشم که ببینم مثلاً این آثارش این میشود و آن یکی به اینجاها میرسد، با محاسبه نبود. یک لحظه احساس کردم که این کار مصلحت است و حالت یقینی پیدا کرده و اعلام کردم. این مسأله چیزی را برای ما میفهماند، این حرف را که از زبان مبارک خودشان تازه شنیدم و یادم هم هست و با آقای خامنهای دونفری خدمتشان بودیم که این جمله را فرمودند، این نشان این است که خداوند با محبت و لطفی که به این ملت ایثارگر دارد، مصالح این امت را در لحظات معیّنی به زبان رهبر این انقلاب جاری کرده.
آن روزی که بنا بود رفراندم و رأیگیری شود این مسأله برای همه روشن نبود. اینطور نبود که آن پیشتازان مبارزه و آن کسانی که دست اندرکار انقلاب بودند و مسؤولیتها را در آن روز بهعهده داشتند، توجهی بهاین نکته امام داشته باشند. واقعاً یک بحث جدی بود بین کسانی که در این جریان بودند که ما چه چیزی را رفراندم کنیم و از مردم چه بپرسیم. ما در شورای انقلاب بودیم، اعضای شورای انقلاب ۱۳، ۱۴ یا ۱۵ نفر بودند، حالا دقیقاً یادم نیست، کسانی بودند که امام برای اداره کلی امور تعیین کرده بودند، آنجا بحث جدی جدی بود. من الان که به اسناد آن روز مراجعه میکنم و مطالعه میکنم و مذاکرات جلسات آن روز را میبینم، یک بحث جدی بین ماها بود که چه چیزی را به رأی بگذاریم. نظراتی بود، بعضیها گفتند: » بگویید جمهوری اسلامی «بعضیها میگفتند:» بگویید جمهوری مطلق «، بعضیها میگفتند:» بگوییم جمهوری دموکراتیک، «بعضیها میگفتند:» بگوییم جمهوری خلق«و بعضیها اسمهای دیگری میگفتند. و بعد از آن، برگههایی که میخواهیم چاپ کنیم چه باشد. چون یک مطلبی بود که خودمان چه میخواهیم و مطلب دیگر اینکه برگهای که میخواهیم چاپ کنیم، چه باشد و از مردم چه سؤال بکنیم. هر دوی اینها مورد بحث بود. خوب طبعاً در این مسائل کلی با امام مشورت میکردیم. از امام که پرسیدم، ایشان فرمودند این را مشخص کنید. ایشان میگفتند ما اجازه ندهیم این مردمی که به خاطر اسلام مبارزه کردند، یک عده معدودی، به اصطلاح روشنفکرهایی که افکار وارداتی، غربی و شرقی دارند، افکارشان را بر این مردم تحمیل کنند. ما که میدانیم مردم برای چه مبارزه کردند، آنها فقط برای اسلام مبارزه کردند. لذا از مردم بپرسیم که آیا شما اسلام را میخواهید یا نمیخواهید. دیگر بقیه اینها را چرا باید مطرح کنیم؟ چه تعداد از این مردم کلمه دموکراتیک و یا از این چیزها را میدانند. اصلاً باید مدتی مردم را درس دهیم تا این چیزها را بتوانند تلفظ کنند. بنابراین بگذارید مردم آنچه خودشان هستند، باشند و از خودشان سؤال کنید. نظر خود ایشان همین بود جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. این الان یک لفظ است آن راهنمایی ایشان خیلی مهم بود. حالا چقدر مهم بود، انسان باید خودش را برگرداند و به آن زمان برود، هیجانات و اضطرابها، افکار و چیزهاییکه در آن روز حاکم بود، وضع رادیو و تلویزیون آن روز را، روزنامهها و مجلات آن روز را، سینماها و تأترهای آن روز را در نظر بگیرد، گروههایی که در همین دانشگاه حرف میزدند، اینها را در نظر بگیرد. آن انتخاب در آن روز خیلی مهم و سرنوشتساز بود. وقتی که این مسأله شد، البته یک عده خیال میکردند که لفظ است. ولی چون امام در پشت این قضیه بودند، میدانستند چه چیزی را انتخاب کردهاند و در پشت قضیه بودند و تضمین داشت. وقتی که این مسأله انجام شد و در آن سال آن رأی بالا را آورد، خیلیها حسابشان را - البته خیلیها که من میگویم نه به نسبت مردم، آنهایی که در نوک پیکان کارها بودند، یک عده معدودی جزء کسانی بود که در بالای مبارزه بودند و در کارها بودند - از اسلام جدا کردند و شروع کردند بهکارهای دیگر و عواقب کارشان را بعداً فهمیدیم، و همین هم باعث شد که اینها کمکم تصفیه شوند و این لکههای ننگی که در دامان این ملت بود و نمیگذاشت که این ملت راه خودش را برود، کمکم دامن مردم از این آلودگیها پاک شد و مردم از این آلودگیها نجات پیدا کردند که خود این مسأله از دستاوردهای همین انتخاب است.
اگر چنین صراحتی نبود. بعد از آن هم مطمئناً در قانون اساسی نمیشد آن اصول اسلامی محکم را گنجاند.
در قانون اساسی هم شورای نگهبان را قبول نمیکردند، اگر آن نشده بود، در قانون اساسی هم ولایت فقیه را قبول نمیکردند، اگر نشده بود. اینها همه دنباله همان قاطعیت امام است. لذا مإ؛ ظظ باید برای این روز، روز جمهوری اسلامی اهمیت فوقالعادهای قائل شویم و همیشه این روز را محترم حساب کنیم و انشاءاللَّه این روز منشاء خواهد شد که در آینده کشورهای دیگر اسلامی هم همین راه را انتخاب کنند.
در هفته آینده روز شهادت امام هفتم را داریم که من توصیه میکنم همه برادران و خواهران این روزها را که در تاریخ شیعه و برای اسلام خیلی سرنوشت ساز بوده و هست، حفظ کنند و اجازه ندهند این روزها تحتالشعاع مسائل مهم دیگر روز قرار بگیرد.
این شخصیتها، این بزرگان تاریخ، این اعجوبههای بشریت، این منتخبین خدا در روی زمین کسانی هستند که یادشان، تولدشان، وفاتشان، آثارشان، بچههایشان و امورشان همه برکت است و این برکت با حفظ همان رابطهای که با قلوب ماها دارند، باید باشد. ما این را همیشه باید حفظ بکنیم. ما جنگ داریم، دعوا داریم، ما مسائل نفت داریم، مسائل روز داریم، ما همه چیز داریم، اما اینها پایه اصلی کار ما هستند و اینها را ما باید حفظ کنیم.
حضرت موسیبنجعفر در تاریخ اسلام و در تاریخ شیعه و در تاریخ حکومت و سیاست دنیای اسلام یکی از پایههای محکم حق و مبارزه با ستم هستند. عمر این مرد بزرگ با عمر همه ائمه دیگر ما تفاوت داشته است. مشکلاتی که موسی بن جعفر در دوران زندگیشان تحمل کردند، هیچ یک از ائمه آن گونه نبودند. از لحاظ روحی همه از نابهسامانیها رنج میبردند (از لحاظ برخورد ظاهری عرض میکنم). شما ببینید در تمام این دوازده وجود مقدس و حتی شخص خود پیغمبر و شاید قبل از آن هم اولیاءاللَّه، مورد مشخصی مثل ایشان نداریم که سالهای متمادی در بدترین زندانها زندگی کرده باشند. یک چنین چیزی نداریم.
در مورد ایشان چهارده سال، هفت سال، چهار سال گفته شده، اصلاً عمر ایشان در حبس بود. حالا آن قسمتهایی که مشترک با دیگران بود که از ظلمها، ستمها، تبعضیها رنج میبردند، اینها که برای همهشان مشترک بود، اما ایشان شرایطی برایشان پیش آمد که در زندان در بدترین شرایط زندان به سر بردند. در زمان پدر ایشان امام صادق، با اینکه مبغوض حکومت وقت بودند، اما هزاران شاگرد داشتند و کلاس سه چهار هزار شاگردی داشتند.
در جامعه بعد از ایشان فرزندشان حضرت امام رضا (ع) آنقدر وضع اجتماعیشان در جامعه محکم شده بود که مجبور شدند ایشان را مشهد آوردند، ایشان را در طوس ولیعهد خلیفه کردند و با آن شرایط، در مدینه هم باز با عزت تمام زندگی میکردند.
بعد هم بچههایشان همین طور بودند. قبل هم باز ائمه ما این گونه برایشان نبود. این فقط حضرت موسی بن جعفر بودند که در دوران زندگیشان بهخاطر شرایط خاص آنگونه تحمل حبس کردند. البته یک تحلیل دارد. چون در زمان امام صادق وسعت کار فرهنگی شیعه به اوج رسیده بود و دیگر خلفا نمیتوانستند ایشان را تحمل کنند، قیافهشان را عوض کردند و مأموران تظاهر به تشیّع کردند و حضرت علیابن موسیالرضا را به یک جوری اعزاز میکردند که افکار عمومی را با خودشان این قدر طرف نکنند.
از این موقع پایگاه تشیّع بسیار محکم شده که ما در قرن بعد میبینیم، تقریباً حاکمیت دنیا با شیعه است. مصر را از بحراحمر تا اقیانوس اطلس فاطمیها داشتند. سراسر ایران و بغداد عراق را آل بویه داشتند و در اینها شیعهها بردنیا حاکم بودند. در قرن قبل بهخاطر همین زمینههای ابتدایی آن روز هم داعیان شیعه و قدرتهای فرهنگی شیعه همه جا حضور داشتند که حکومت عباسی مجبور شد در مقابل اهل بیت خضوع کند.
زمان موسیبن جعفر آن نقطه عطف درگیریها و شدت عملهاست که ایشان را به گونهای در زندان نگه میداشتند که هیچ رابطهای با مردم نداشته باشند.
ایشان در زندانهای مرطوب به سر میبردند که زیر زمین بود و با چاهی به فضای بیرون مرتبط میشد که نوعاً هم در چاه بسته بود و نور اصلاً داخل زندان راه نمییافت و با بازشدن در چاه با دنیای خارج رابطه برقرار میشد. در همان جامعه با غل و زنجیر زندگی میکردند. حالا چرا شرایط این گونه بوده؟ یک آدم را آن جوری زندانی کنند، در این شرایط غل و زنجیر میخواهد چکار؟ تا آخر عمر هم موسی بن جعفر در زندان زنجیر به پایشان بوده است.
طبق اسناد معتبر وقتی جنازه ایشان را تشییع میکردند، کسانی که زیر تابوت میرفتند یکدفعه برمیگشتند و گریه میکردند و اشک میریختند، نمیتوانستند تحمل کنند. میپرسیدند چرا این جور منقلب شدید؟ میگفتند ما صدای زنجیر را از بدن مقدسشان میشنیدیم. این چه برخوردی است که حکومت با ایشان داشته؟ چرا این گونه بوده؟ و چرا با یک پیرمرد بزرگوار و عالم زاهدی مثل ایشان این گونه رفتار میکردهاند که به تعبیر زیارت نامه خودشان، استخوانهایشان با زنجیرهایی که به دست و پایشان بسته بودند آسیب دیده باشد؟ شدت برخورد امام با نظام فاسد هارونالرشید و آن قاطعیتی که در برخورد با مسائل جاری داشتهاند دلایلی است که در مورد موسی بنجعفر اینگونه برخورد کردهاند.
و این بزرگوار مظلوم، فردا (امروز) روز سالگرد شهادتشان است کهان شاءاللَّه جامعه ما و رسانههای جمعی ما حق مطلب را ادا کنند.
در هفته آینده روز مبعث را داریم که این روز بزرگ در تاریخ روز نجات بشر از قیودیت و بتپرستی و ستم ستمگران است که در این روز پایه نجات مردم گذاشته شد و رابطه آسمان و زمین که مدتی بود قطع بود، دوران فترت، دوباره برقرار میشود و خداوند از طریق این شخصیت بزرگ بشری دوباره محبت الهی خود را به صورت هدایت و قرآن کریم و پیغامهایی که جبرئیل آورده، بر این ملت ابراز کرده است. این روز هم روز بزرگی است که انشاءاللَّه بحث آن را در هفته آینده خطیب جمعه خواهد کرد.
در هفته آینده ما شهادت شهید بزرگوار عصرمان، شهید صدر را داریم با خواهرشان که در عراق به دست دژخیمان بعثی عراق شهید شدند. این هم از جنایات غیرقابل گذشت است. و ما امیدواریم خون این دو بزرگوار و شهدای بعد از ایشان، شهدای آل حکیم و خون دیگر شهدای مسلمان و غیور عراق که مظلومانه بر زمین ریخته و هنوز قطرهای از این خونها، خونبهایش را نگرفتهاند بجوشد و روزی ملت عراق در سایه این فداکاریها آزاد شود و ستمگران عراق را به جای خودشان بنشاند.
ما مطمئن هستیم که تاریخ و اراده الهی که برتاریخ حاکم است و سنتهای محکم تاریخ اجازه نخواهند داد که خون افرادی مثل شهید صدر و آل حکیم و بزرگانی که گمنام در این متمورههای بغداد شهید شدهاند، بی خونبها بماند. و خونبهای اینها حاکمیت اسلام بر عراق است و روزی که ما به این حاکمیت در عراق برسیم، ان شاءاللَّه میتوانیم خوشحال باشیم که انتقام خون این شهدا را گرفتهایم.
روز بهداشت جهانی را هفته آینده داریم که من به ملت عزیزمان توصیه میکنم به تعلیماتی که در رابطه با این روز میدهند از رسانههای جمعی توجه کنید.
بهداشت از مهمترین مطالبی است که به آن باید در جامعه توجه شود. ما اگر بهداشت درستی داشته باشیم، کار بهداریمان هم خوب میشود، اگر بهداشت درستی داشته باشیم بقیه زندگیمان هم خوب میشود. عقلهای سالم در بدنهای سالم میتواند فعال باشد. خانوادهها و بچهها و بزرگها همه به دستوراتی که به خاطر مسائل بهداشتی در هفته آینده بهاین مناسبت به شما خواهند داد، توجه کنید.
مسأله دیگری که در هفته گذشته داشتیم که با بحث هم مربوط است سمینار » لبیک یا امام«بود که با حضور ائمه مراکز استانها و استاندارها برگزار شد. این هم مسأله بسیار مهمی است که من انتظار دارم در آینده نزدیک ما نقش این سمینار را در جامعهمان و در میدانهای جنگ به طور ملموس ببینیم.
این سمینار به دنبال صحبتهای امام پیش آمد. میدانید که امام آن روز، روز میلاد با سعادت حضرت علی بن ابیطالب (ع) نظریهای ابراز کردند که در گذشته با این شدت ایراد نکرده بودند.
امام فرمودند: هر کس که قدرت جنگیدن دارد باید خودش را به مراکز بسیج معرفی کند، و آنهایی هم که قدرت جنگیدن ندارند باید در پشتیبانی جنگ هر کاری از آنها بر میآید انجام دهند. مضمون شبیه به این حرف را امام فرمودند. در گذشته، با این صراحت و با این وسعت تا به حال نگفته بودند. این یک دلیل میتواند داشته باشد. من فکر میکنم این هم از همان نمونههای الهامهای الهی است که گاهی خداوند به زبان رهبری ما جاری کرده، یعنی با محاسبهای که میشود کرد و با اطلاعی که ما از جبهههای جنگ و شرایط جهانی داریم، آدم خیال میکند که باز خداوند این جمله را در ضمن صحبتها بر زبان رهبر عزیز ما جاری کرده که مردم راهشان را انتخاب کنند و این سمینار برای تنظیم کار این دستور و این تکلیف بود.
طبیعی است و پیشبینی این است که وقتی امام چنین دستوری میدهند، مراجعه از هر طبقه به مراکز بسیج و سپاه خیلی زیاد خواهد بود که در گذشته هم دیدهایم، هر وقت حتی زمانی که افراد درجه چندم نظام از مردم خواستهاند، مردم آمدهاند، وقتی که امام خواستند روشن است مسأله. از همین حالا شروع شده، با اینکه تعطیلی عید بوده، باز مراجعه بسیار فراوان است.
مردم مراجعه میکنند. چه باید کرد؟ چه کسی باید تکلیف این مراجعات فراوان را تنظیم و تأیید کند. طبعاً در شهرستانها مناسبترین افراد استاندارها و فرماندهان سپاه و بسیج هستند و نیز ائمهجمعه که وظیفه ارشاد مردم را دارند و فقیه هم هستند، همه، اما اینها یک مسؤولیتهای مشخصتری دارند و همین آقایان در تهران جمع شدهاند که چگونگی برخورد با این شرایط جدید را بررسی کنند. اولاً وقتی اینها جمع شدند، خود این مسأله بحث بود که چرا امام در این مقطع این مسأله را با این وسعت مطرح فرمودند. خوب این مسأله رفع شده. در اینجا (این را امام بهتر از ما تشخیص میدهند) بهنظر میرسد شرایط جنگ و شرایط جهانی و شرایط منطقه ایجاب میکند که ما الان آمادگی صد در صد در جبههها و پشت جبههها داشته باشیم.
تهاجم وسیع مردم به مراکز آموزش و اعزام نیرو، مسألهای نیست که در مورد جنگ بشود با آن به صورت سطحی برخورد کرد و بگوییم هر کس آمد و هر تاریخی آمد، همینجوری جبهه بفرستند. نه، جبهه یک حد معیّنی دارد، یعنی ما از بالا تا پایین یک حدی را تعیین میکنیم، این مقدار نیرو برای دفاع در خط دفاعی بمانند و این مقدار باید در احتیاط باشند و در دست باشند که اگر بنا گذاشتیم و رهبری و فرماندهی کل قوا و مسؤولان نظامی تصمیم گرفتند و صلاح دانستند که در یک نقطهای به خاک عراق وارد شوند، نیروها آماده باشند. برای این منظور مردم مراجعه خواهند کرد. نیروهای ارتشی همیشه سر کارشان هستند و آمادهاند. نیروهای مردمی که بیشتر از طریق سپاه بهکار گرفته میشوند، کسانی هستند که باید دعوتشان کرد و در مقاطع معیّنی بیشتر یا کمتر حضور داشته باشند. این باید تنظیم بشود، تنظیمش را باید این ستادهای پشتیبانی جنگ به همین ترتیبی که عرض کردم، انجام بدهند.
اینها باید بر مراکز دیگر نظارت کنند یا جریانهای دیگری که قبلاً دستاندرکار اعزام و تربیت نیرو بودهاند، تحت اشراف اینها عمل کنند، آن مقداری که لازم است برای هر مقطعی از تاریخ آینده ما در جبهه باشند، آن مقداری که لازم است در پادگانها تحت آموزش باشند و آن مقداری که لازم است در نوبت تعیین شود که چه موقع بیایند. اینها را این ستادها تعیین میکنند. به علاوه امکاناتی اینها لازم دارند، یک چنین جمعیت عظیمی را باید اداره کرد، آموزشگاهها را باید توسعه داد، معلم را باید به آموزشگاهها فرستاد. تدارک اینها باید انجام شود، اینها باید از امکانات دولت که در اختیار استاندارها و وزرا است از طریق این ستاد عمل شود و شورای عالی که در تهران است و مرکب از مسؤولین درجه بالای کشور، نخستوزیر، ریاست جمهوری و شخصیتهای دیگر ارتشی، مثل رئیس ستاد و فرمانده کل سپاه و مسؤولان دیگر، اینها کلیات را تنظیم میکنند. برنامهریزیها میشود و مشخص میشود که در هر قطعهای چه مقدار نیرو و در چه کیفیتی و چه حدی باید برود. نکته دیگری که مهم بود این بود که نیروهای تخصصی گاهی لازم میشود که ممکن است در آن لحظه هنوز نداشته باشند و مثلاً به دویست راننده ماشینهای سنگین، لودر، بولدوزر، تریلر و چیزهای دیگری احتیاج پیدا کنیم که در جبههها به کار میگیرند، اینها در شهرستانها در مراکز استانها، معیّن و مشخص باشند، هر لحظهای که جبهه گفت ما این مقدار کمپرسی لازم داریم، این مقدار راننده لازم داریم، این مقدار مکانیک لازم داریم، این مقداری متخصص تعمیر فلان چیز را لازم داریم، اینها به سرعت جبهه بروند. این جریان سمینار » لبیک یا امام«که در این هفته انجام شد و بنا شد اساسنامهاش را بعداً ابلاغ کنیم چنین مسؤولیتی دارد. من به اینها، به همه مسؤولان دولتی و سایر ائمه جمعهای که در این سمینار نبودهاند و تمام کسانی که دست اندرکار کارهای جنگ هستند، عرض میکنم که با نظارت کلی این سمیناران شاءاللَّه ما آینده جنگمان را تضمین کنیم و در جهت پیروزیان شاءاللَّه گام برداریم.
این از شعارهای راست و مجرّب این خلقاللَّه است، که واقعاً گفتند و راست هم گفتند. در اینجا باید یک مقدار توضیح دهیم که چرا باید این کار انجام شود. شرایط جنگ یک شرایطی است که پیش آمده، که اگر چنین آمادگی را ما نداشتیم، ممکن است نتوانیم از فرصت استفاده درستی بکنیم.
این عملیاتی که در گذشته انجام شد، بخصوص عملیات والفجر 8، خیلی مسائل را عوض کرده است. بسیاری از حامیان خارج از منطقه صدام که فکر میکردند جنگ به بنبست رسیده و جنگ راهحل نظامی ندارد، یا نظرشان برگشته یا روی آن نظر اصلیشان لااقل تردید پیدا شده است. ما از ارتباطاتی که با دنیا داریم مسأله را میفهمیم. فهمیدند که این درست نیست که جنگ فاتح نظامی ندارد برای اینکه جمهوری اسلامی دنبال اخطارهایی که کرد به شرارتهای صدام در خلیج فارس، وقتی که تصمیم گرفت، از مشکلترین جبههها پیروز در آمد و از آب آن چنانی عبور کرد و حدود پنجاه روز است که اینها در جایی که عراق فکر میکرد سه روزه آن منطقه را پس میگیرد، نیروهای اسلامی ماندهاند و خم به ابرو در آنجا نیاوردهاند و این مسأله ثابت کرد که این جنگ میتواند فاتح نظامی داشته باشد. یعنی به همین دلیل، دیگر بهقول فلاسفه محکمترین دلیل در امکان یک چیزی وقوع آن است، این مسأله واقع و روشن شد که میشود. به همین دلیل که بچههای ما به این آسانی رفتند و فاو را گرفتند، میتوانند بصره را هم بگیرند. میتوانند جاده بصره را هم بگیرند. میتوانند به طرف بغداد هم بروند. اینجا و آنجا فرق ندارد، آدمهایش هم همان جا هستند.
عراقیها دیگر امروز بهتر از دیروز نیستند، حداقل اینکه همهشان قبول کردند که صدمه زیاد در این جنگ خوردهاند و عمده نیروهایشان ضربه دیده. بنابراین، این مسأله روشن شد که این جنگ فاتح نظامی میتواند داشته باشد. این فاتح نظامی هم اگر باشد ایران است که تا اینجا روشن است.
حالا از لحاظ جهانی آدم این گونه احساس میکند که حامیان استعماری عراق به فکر آینده افتادهاند. آنها (حامیان صدام) تردید درشان پیدا شده و حرکتهای جدیدی را شروع کردهاند، البته هنوز اول کار است و زیاد نمیشود درمورد آن حرف زد. و ما هم از اول گفتیم که عراق روی پای خودش نیست، صدام موجودی است که با ریسمان به اطراف بسته شده و معلّق میباشد، هر ریسمانش که قطع شود تعادلش بههمان اندازه بههم میخورد. بنابراین ریسمانهایی که به ابرقدرتها بسته شده بود، تارهایش پوسیده و دارد یکی یکی قطع میشود. یک ریسمانهای دیگری داشت که به ارتجاع منطقه بسته بود. در ارتجاع منطقه اوضاع فرق میکند. اربابهای عراق، عراق را میدوشیدند، اما ارتجاع منطقه به صورت گاو شیرده عراق در آمده بود، و پنج شش سال است که اینها دارند مرتب نفتشان و راهشان و بندرشان، تبلیغاتشان و امکانات جاسوسیشان را و هر چه دارند در اختیار عراق میگذارند و روی اینها خرج هم کردهاند. اینها سرنوشت خودشان را با عراق کاملاً یکی میدانند که البته اشتباه میکنند. زیرا میتوانند سرنوشتشان را جدا کنند. اینها هنوز به عراق چسبیدهاند.
ما انتظار داشتیم، بعد از آن اخطار عملی که کردیم، اینها زودتر متوجه شوند که باید راهشان را عوض کنند. در ظاهر ما نمیبینیم که اینها راهشان را عوض کرده باشند، از باطن آنها خدا خبر دارد، در ظاهر هنوز یک مقدار لجوجتر شدهاند و بعضی مواقع که قدری هتاکی و بیادبی بهجمهوری اسلامی میکنند شاید علتش این است که اینها خیال میکنند که سرنوشتشان با صدام یکی است. این نیست و حرفی که ما میزنیم و نصیحتی که ما میکنیم اینها تهدید حساب میکنند. آدم وقتی بچهاش را نصیحت میکند، اسم این نصیحت را نباید تهدید گذاشت. البته آن نصیحت آینده خطرناک را مشخص میکند، به بچه میگوید بچهجان اگر این چیزها (غذای مانده) را بخوری مسموم میشوی. این تهدید نیست، این نصیحت است. اگر بخورد، مسموم میشود. اگر این گونه به کوچه رفتی ممکن است در خیابان زیر ماشین بروی، با احتیاط برو. اینها نصیحت است و نصیحت همیشه دنبالش یک تهدید است. تهدید معنایش این نیست که ما برای شما چیز بدی میخواهیم. ما به شما میگوییم این نمیشود. شما اگر تا آن لحظهای که حزب بعث در عراق نفس میکشد بخواهید زیربال او را بگیرید و آخرین دستی که از زیر سر این مفتضح بیرون میآید دست شما باشد، خوب بعدش ملت عراق این دست را تعقیب میکند.
شما از همین حالا این طرف بیایید. این نصیحت را آقایان تهدید تلقّی کردند و به جای اینکه به حق توجه کنند، دارند روی گمراهی اصرار میورزند و بلکه گمراهی بیشتر شده است. یعنی به هتاکی رسیده، بهاهانت رسیده، در مجلسشان، در روزنامههایشان، در رادیوشان هم اهانت میکنند. ما هم هنوز صبر کردیم و امیدواریم که خداوند صبر را از ما نگیرد و ما بتوانیم باز هم صبر کنیم که ما طالب گسترش جنگ نیستیم، ما طالب ناامن کردن منطقه نیستیم.
امنیت منطقه برای ایران مهمتر از همه است و پیداست که بهاندازه همه شماها هم علاقه مند به امنیت منطقه است. بنابراین اینها بی خود از ما ترسیدند، مگر اینکه تصمیم گرفته باشند که همیشه بد باشند. خوب اگر بد باشند باید بترسند. این دیگر بهما مربوط نمیشود بهخود آنها مربوط میشود.
ما انتظار داریم این اخطار جدی که کردیم، عملی است، همانطور که در اولین بیانیه قرارگاه خاتمالانبیا هم آمده بود گفتیم که عملیات والفجر 8 یک عملیات اخطاری بود و باید اینها از این عملیات درس گرفته باشند.
الان هم یک مهلتی دوباره به شماها دادهایم، مهلت به خود صدام و به حزب بعث دادهایم، مهلت به مردم عراق و به همسایگانش دادهایم. از این مهلت استفاده کنید، از شرارت حمایت نکنید، موضع گیری عادلانه کنید، اینکه چهار تا کشور عربی در اتحادیه عرب جمع شوند و ایران را محکوم کنند، این چه اثری دارد؟ مگر ما از رأی مصر و اردن، حسن مراکش و امثال اینها وحشتی داریم؟ مگر محکوم شدن ما با این زبانها برای ما ننگ است.
ما خوشحال هستیم که اینها ما را محکوم کنند، اینها اگر از ما تعریف کنند برای ما عیب است. آن دستی که به طرف اسرائیل دراز میشود و با اسرائیل میخواهد دوستی کند، با جمهوری اسلامی نمیتواند سازگار باشد. ما این را میدانیم. این جوری برخورد نکنند.
از طرفی آمدهاند و در اوپک رذالت میکنند، هم خودشان را قربانی میکنند و هم ما را. نفتشان را از بشکهای ۲۸ دلار به ۱۰، ۱۲ دلار رساندهاند و بهانهشان در کنفرانس اخیر اوپک این بود که عراق گفت من ۱۰ درصد میخواهم تولیدم را افزایش دهم. خوب بابا تو داری ۵۰ درصد و یا ۶۰ درصد قیمت را از دست میدهی، ۱۰ درصد حالا نفت اضافه بفروشی اینکه چیزی نمیشود. یا از ۱۰ درصد صرف نظر کن برای ۵۰ درصد. این منطق روشن را اینها نه که نمیفهمند، یعنی این قدر نادانی میکنند، این قدر رسوا هستند و از ملتهایشان خجالت نمیکشند و نگذاشتند اوپک به نتیجه برسد کهان شاءاللَّه دیگر کمکم ملتها فشار بیاورند در جلسه آینده به نتیجه برسند. ارتجاع عرب در منطقه دارد بدعمل میکند، ما باز هم آنها را نصیحت میکنیم.
اینکه امام فرمودند شما آماده باشید، اینکه فرمودند به جبهه بروید، اینکه فرمودند پشت جبهه را محکم کنید، به خاطر این شرایط است. خوب، اخطار یک زمانی دارد، ما یک مقدار دیگر صبر میکنیم، دشمن که صبر نمیکند، دشمن ممکن است باز هم شرارت کند، دشمنی که دارد در اوپک بهخاطر ضربه زدن به جنگ یا به ما خودش را قربانی میکند، به دستورات ارباب، این ممکن است هر دیوانگی در آینده انجام دهد.
ما باید آماده باشیم. شرایط جهانی ایجاب میکند، شرایط منطقهای ایجاب میکند، شرایط جنگ ایجاب میکند که اگر دیدیم نصیحت و مذاکره و پیغام و تلفن و اخطارهای محدود عملی و اینها نتیجهای نداد دیگر که همیشه نمیشود صبر کرد. باید کار را به جایی رساند. و ان شاءاللَّه بهکمک شما ملت و فداکاری سپاه و ارتش و بسیج ما مشکل جنگ را بتوانیم به زودی حل کنیم.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَالشَّیْطانِ الرَّجیمِ
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
» قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ
[1]- آیه 32 سوره نساء: هر یک از مرد و زن از آنچه اکتساب کنند، بهرهمند شوند.