نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
ایرانیان و دو جشن بزرگ سالانه، نوروز و مهرگان
خطبه اول
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ
» اِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مابقَومٍ حَتَّی یُغَیِّروا ما باَنْفُسهِمْ«[1].
امروز به خاطر مراعات حال مستمعین سعی میکنم دو خطبه کوتاه ایراد شود. خطبه دوم را هم که معمولاً در مسائل روز صحبت میکردم، به دو خطبه تقسیم میکنم و بحث » عدالت اجتماعی«را به هفتههای بعد موکول میکنم. البته همین مسائل هم مقداری طول میکشد و من سعی میکنم تا ظهر شرعی خطبههایم را تمام کنم تا هم شما به منزل و خانواده برسید و هم سردی هوا و رطوبت زمین برادران و خواهران ما را بیشتر اذیت نکند.
امروز، اولین روز سال جدید، سال ۶۵، و نوروز است. به این مناسبت و با توجه به فکری که در ملت ما به این مناسبت حاکم است، مفید میدانم که یک بحث اجتماعی تاریخی در همین رابطه در خطبه اول بکنم و مسأله تقوا را هم که در خطبه اول تأکید بیشتری بر آن میشود، ضمن این بحثم میگنجانم.
خوب، نوروز به عنوان یک عید، اما عید ملی و ایرانی مطرح است. از لحاظ افتخارات زمان به نظر میرسد که زمان عید، جزء مناسبترین زمانهاست؛ یعنی باید گفت که سلیقه ایرانیها در انتخاب این فصل برای عید سال، سلیقه بسیار خوبی بوده است.
وقتی است که طبیعت هم جشن میگیرد و شرایط طبیعی، مناسبترین شرایط است. گرچه ایرانیها در قدیم دو تا جشن داشتند که یکی همین نوروز بوده و دیگری هم مهرگان. این جشنها این طوری که الان میبینید، ثابت هم نبوده است و متحرک بوده و جلو و عقب میرفته است و در طول تاریخ هم هر کسی بامیل خودش با این مسأله بازی میکرده است.
بیشترین توجهی که به این روز شده است، در زمان ساسانیان است. در آیین زرتشت هم که ایران حاکم بوده، به این مسأله زیاد توجهی نشده است. کاملاً ملی و مورد توجه بوده و سوء استفادههایی از آن میشده است؛ گاهی وسیله باجگیری از مردم بوده و گاهی هم وسیله محبت.
در زمان اسلام برخورد اسلام با این روز (از آن زمانی که اسلام با ایرانیها مرتبط شد) برخورد منفی نبوده است؛ یعنی اسلام و پیغمبر اکرم (ص) این را نفی و به عنوان یک سنّت مذمومی با آن برخورد نکردهاند، بلکه با آن به صورت مثبت برخورد کردهاند. اولاً، در عید یک سری مراسم هست که خودبه خود پیش اسلام حکم خاص خودش را دارد. یک قسمت، سنّتهای مطلوب و مستحسن دارد که هدیه دادنها، لباس نو پوشیدنها، نظافتها، خانه تکانیها، مراودهها، دیدارها، محبتهایی که در رسومش هست، مهمانیها و همه این مراسم هر یکی به جای خودش مستحب است و اسلام هم دنبال وسیله میگردد که به مناسبتهای مختلف این کارها انجام شود و فصل مناسبی هم هست.
بنابراین سنّتهای ممدوحی که در عید وجود داشته یا بعداً پیدا شده، چیزهایی است که اسلام - اگر عیدی هم نبود - اینها را میخواست و ما باید اینها را حفظ کنیم و بسیار هم خوب است. ممکن است یک سری کارهای افراطی مانند اسراف، لهو و لعب و ... باشد. اینکه لهو ولعب میگویم، منظورم در حد خنده، شوخی و تفریح نیست. اینها هم خوب است و در زندگی باید باشد. اما اگر به عنوان عید بخواهند گناه مرتکب شوند (اختلاط زن و مرد، مشروب خوریها و دیگر کارها که قبلاً بوده)، حکم حرام را دارد و صحیح نیست.
به طور کلی اسلام با همه سنّتهایی که میان ملتها بوده، این طوری برخورد کرده است؛ چیزهای مثبت آن را قبول کرده و با اصل سنّت هم - اگر جنبه بدی نداشت - با موافقت برخورد کرده و مردم هم این سنن را ادامه دادهاند. اسلام با اقوام مختلفی که روبهرو شده، چنین برخورد کرده است، گرچه سال خود اسلام این نیست. یعنی آن معیار گاهشماری اسلام از نوروز و برج حمل شروع نمیشود.
اولاً، چون زادگاه اسلام عرب بوده، سال را با همان ماههای عربی شروع کرده است. قرآن هم وقتی که «اِنَّ عدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثنا عَشَرَ شَهْراً فی کتاب اللَّهِ[2]» را میفرماید و بعد هم ماههای مشخص دارای احکام خاصی در قرآن هستند، معلوم میشود که اسلام روی تقویم دیگری حرکت میکند. و گرچه قانون اساسی ما - به خاطر اینکه ما ایرانی هستیم - همین سال شمسی را رسمیت داده است. آن موقعها هم ما فرصت مطالعه و کار و آماده کردن برنامه خاصی را نداشتیم، اما اگر یک روزی اسلام در دنیا حاکم شود و ما بخواهیم همه جوامع اسلامی رابا هم مرتبط کنیم و بایک تاریخ وتقویم زندگی کنیم و در مقاطع تاریخی تصمیمات مشترک بگیریم، تحقیقاً باید یک تاریخ اسلامی انتخاب کنیم و احتمالاً تاریخ همان تاریخ عربی است که متأسفانه الان دنیای اسلام تقطیع شده و در هر گوشهای تاریخی هست.
عرض کردم از لحاظ شرعی هیچ اشکالی ندارد و از لحاظ ملی هم مناسبات مثبتی دارد، اما بالاخره باید یک روز تصمیم گرفت. فعلاً، نوروز از لحاظ اسلامی برای ما یک روز تثبیت شدهای است که در اسلام به عنوان روز عید ملی مردمی که میخواهند این روز رابه عنوان روز تحول در تاریخ خودشان داشته باشند، قبول شده است.
تثبیت این روز هم به این جشنی که ما میگیریم و با همین شیوهای که فعلاً تقویمهای ماکار میکنند، از آن دوران اسلامی است؛ ظاهراً از زمان جلال الدین ملکشاهی از شاهان سلجوقی است که این تصمیم گرفته شده و این تقویم جلالی را آنها تهیه کردهاند و به این صورت تثبیت شده است. قبل از او مثلاً خلفای عباسی به دلیل نفوذی که ایرانیان در دربارشان داشتند، به این مسأله بسیار اهمیت میدادند. خلفای اموی هم مختلف برخورد میکردند؛ معاویه به صورت باجگیری از ایرانیان از این مسأله استفاده میکرد و عمر بن عبد العزیز هم اصلاً این بساط را - به دلیل مخالفت با این تبعیضها - به هم زد.
اما امروز با این سنن و آدابی که نوروز در جامعه ما دارد، روز قابل قبولی است و ما هم همین طور که میبینید، به این احترام میگذاریم. رهبری انقلاب را میبینید که در لحظه تحویل سال به مردم پیام میدهند و دعاهایی هم که در اسلام برای آن لحظه داریم، مطرح است و روی آن حساب شده است. نکته مهمتری که باید در این بحث عرض کنم. این است که اسلام به صرف امضای سنّتها اکتفا نکرده است. از این حالت آمادگی روحیای که در ملت وجود دارد، بهره اساسی گرفته است که بهترین نمونه آن همین دعای معروفی است که تقریباً همه بلد هستند و در تقویمها، رادیو، روزنامهها و همه جا میبینند و میشنوند و این یک نکته بسیار اساسی است؛ یک نکته مهم اجتماعی و تاریخی است که باید روی آن تکیه کنیم.
کلاً انسان یک موجود متکاملی است؛ یعنی تا انسانیت انسان باقی است، باید رو به کمال برود. تا انسان، انسان است و خاصیت انسانی از او گرفته نشده و عیوبی در روان انسان به وجود نیامده است، انسان رو به کمال است وبه تعبیر بزرگان ما «مَنْ ساوا یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ[3]»؛ یعنی اگر ما دو روز مثل هم داشته باشیم و فرقی نداشته باشند، مغبون هستیم؛ باید امروزمان از دیروز بهتر باشد و فردامان از امروز.
این اصل تکامل در زندگی انسان یک اصل قطعی تأکید شده اسلامی است که ما باید داشته باشیم و تحولها همیشه مقطع دارد. مقطع بعضی چیزها سال و مقطع برخی دیگر روز، ساعت، هفته و مانند اینهاست در هر وضعی که انسان هست، با تفاوت شرایطی که دارد و مسائل مختلفی که در زندگیش پیدا میشود، یک مبدأیی باید برای تحول داشته باشد که دائماً انسان متحول شود.
ماه، سال، هفته و تمام حدود الهی که از لحاظ تاریخی و تقویمی تنظیم شده است، باید برای همین کارها استفاده شود. حتی زندگی طبقات هم این طوری است. مثلاً کسی که زندگی اقتصادی، سالی و مالی دارد، وقتی که سال ختم میشود حسابش را میبندد و از سال آینده دوباره سودش را حساب میکند. کسی که درس میخواند، تا سال تحصیلی که تمام شد به یک جایی رسیده است و سال بعد دوباره در یک مقطع دیگر گام به جلو میگذارد. کسی که برنامههای نظامی دارد هم چنین است.
تمام تشکیلات عملی، سیاسی، نظامی و اقتصادی، همگی برای خودشان مقاطعی دارند که از این مقاطع به عنوان سر پل و حرکت مجدد استفاده میکنند. اول سال هم باید برای ما چنین چیزی باشد؛ یعنی حالا که اول سال ما نوروز واعتدال ربیعی است، باید برای سال جدیدمان یک برنامه دیگری داشته باشیم؛ یعنی در مسیر تحول حرکت کنیم؛ هم شخصی و هم اجتماعی.
اجتماعمان باید گامهای جدید بردارد، خودمان هم باید برای هر یکمان پروندهای داشته باشیم که در این مقطع از نو شروع کنیم و حسابها را از نو برسیم و باز سال آینده ببینیم که یک قدم جلو رفته و چند قدم برداشتهایم. دعایی که اول سال خوانده میشود، درست میخواهد این مطلب را نشان بدهد. در این دعای معروف روی دو نکته تأکید شده است؛ یکی نکته توحیدی است که اسلام برای زدودن رسوبات سنّتهای گذشته که همیشه بوی شرک میداده، همیشه مسأله توحید را مطرح میکرد.
شاید کسانی که از پیش این عید را داشتند، در فکرشان خود بهار، اعتدال ربیعی، وضعیت خورشید و نور و حرارت و برودت و این گونه چیزها به عنوان منشأ تأثیر مطرح بودند و روی آنها حساب ربوبیت میشده و بوی شرک میداده است. لذا در این دعایی که ما داریم، میبینیم که به خداوند به عنوان «مدبّر الّیل»، «مدبّر النّهار»، «محوّل الحول» و کسی که سالها تاریخ را میسازد، کسی که روز و شب را میآورد و کسی که ظلمت و نور و حرکت سیارهها و افلاک از اوست، نظر میشود، تا بوی شرکت را از این بزنند و روح مردم را متوجه مبدأ واحد کنند. این، یک نکته این دعاست:
» یا مُقَلِّبَ الْقُلُوب وَ الْاَبْصارِ یا مُدَبِّرَ اللَّیلِ وَ النَّهارِ یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْاَحْوالِ حَوِّلْ حالِنا اِلی اَحْسَنِ الْحالِ«
نکته دومش مربوط به حال خود ماست؛ مسائل روانی و تربیتی و آن تحولی که باید اکنون به وجود بیاید، که اینجا نکته توحیدی نیست و نکته سازندگی اجتماعی است که البته اینها به هم مربوط است. تحول را به عنوان یک فکر، در لحظه اول شروع سال جدید القا میکند و اینجا دعا مطرح است. در این لحظه انسان اینها را از خدا میخواهد. من همین جا تأکید کنم که دعا بیشتر » خواست«است و انسان از خدا در خواست میکند.
قبل از اینکه ما چیزی را از خدا بخواهیم (و یا از هر کس دیگر بخواهیم)، اول باید در وجود خودمان طلب این به وجود بیاید؛ یعنی ما واقعاً احساس کنیم که به این نیاز داریم. احساس نیاز و روحیه در خواست باید در انسان به وجود بیاید و بعد اقدام کند. این اقدام چگونه میشود؟ دارم وارد آن نکته اساسی بحثم میشوم. شما یک وقتی احساس میکنید که تشنه هستید، به بچه یا پیشخدمتتان میگویید که آب و یا خودتان اقدام میکنید.
اول باید آن حالت احساس تشنگی باشد. در خواست حالت بعدی قضیه است. این حالت در مورد آنچه که دم دست انسان است و عوامل آن دست خود آدم است، خودش عمل میکند و در آنهایی که خارج از دست انسان است و انسان فکر میکند که به آن نمیرسد، تا آنجایی که میرسد باید خودش جلو برود و آنجایی که نمیرسد، باید بگیرد.
دعا هم باید به این صورت باشد. اگر ما از این مسیر خارج شویم، این دعا نیست و استجابت هم نمیشود. ما در روایاتمان داریم که کسی که در خانه بنشیند و از خدا بخواهد روزیش را وسیع کند، خداوند اجابت نمیکند. باید همان طوری که خداوند خواسته، عمل کند.
اگر رفت و اقدام کرد (البته آدم ممکن است در اقدام موفق نشود، موانع و مشکلاتی ممکن است باشد) آن موقع باید از خداوند بخواهد که گامهایش را مؤثر کند. دعا چنین مسیری است. چیزهایی در محاسبات کلی بشریت و حوادث آفرینش هست که خداوند خارج از در خواست و اقدام ما انجام میدهد که اینها بسته به مصالح کلی است و خیلی هم در اختیار مانیست.
این چیزی که به ما یا جامعه ما مربوط میشود، این است که مسیر دعا باید این طوری طی شود. همه شما و ملت ما در این لحظه تحویل سال دعا کردهاند، خیلیها دعا کردهاند، خیلیها به حرمها رفتهاند، خیلیها در بین خانواده و با قرآن و مفاتیح و صورتهایی دیگر دعا کردهاند. اگر بخواهید این دعاها اسلامی باشد، باید همراهشان اقدام باشد. اولاً، چیزی باشد که میخواهیم. (طبعاً چیزهایی را که نمیخواهیم، دعا نمیکنیم) حالا که میخواهیم، باید حرکت کنیم و اولین حرکتش هم مربوط به خودمان است؛ یعنی باید اول خودمان را متناسب بااین کنیم. اگر متناسب نکنیم، معلوم میشود که نمیخواهیم.
این آیهای که من اول خطبه خواندم، شرط این دعای تحویل است. دعای تحویل این است: » ای کسی که چشمها و قلبها دست توست! ای کسی که تحویل سال را تو انجام میدهی! ای کسی که شب و روز را میگردانی! حال من را به بهترین حال برسان... (همان حالت تکاملی که عرض کردم؛ حرکت تکاملی).
خیلی خوب! اگر شما میخواهید حالتان به بهترین حال رسانده شود، اول باید بهترین را انتخاب وبه طرف آن حرکت کنید و در آنجایی که دسترسی ندارید، از خداوند بخواهید به شما کمک کند. اینجاست که: » اِنْ تَنْصُرُ اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ «، اینجاست که: » اَلَّذینَ قالُوا رَبَّنَا اللَّهُ ثُمَ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ اَنْ لا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا « » اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُم«را اینها تفسیر میکند و با اینها ما میتوانیم حرکت کنیم. جامعه این طوری متحول میشود، آدم هم همین طور. و اگر کسی فکر کند که همین طوری میشود آدم دعا کند که خدایا حال مرا عوض کن، این دعا نیست. البته خود آن دعا و ارتباط با خدا و عبادتی که انسان میکند، اقدام است و اگر هم تأثیر میکند، به خاطر خود همان اقدام است؛ یعنی نفس ارتباط با خدا و تقاضا از خداوند، چون یک اقدام و رابطه با خداست، اثر استجابت دعا را دنبالش دارد. و لذا اگر با غفلت انجام دهید و نفهمیده تکلم کنید، حالت ارتباط با خدا را نداشته باشید و لقلقه زبان باشد، این اصلاً دعا نیست و صدق دعا به آن نمیخورد.
اما مسأله عمدهاش این است که اینهایی که احتیاج به عمل دارد، باید وارد عمل شویم و خودمان را آماده کنیم. حالا میخواهم نتیجه بگیرم. در جامعه خودمان بخشی از مردم در خودشان تحول ایجاد کردند و خداوند آن اثری را که روی تحول درونی افراد بود، گذاشته است و ماداریم آثار تحول مردم را میفهمیم و بزرگترین مسألهای که در رابطه با انقلاب اسلامی باید مورد توجه قرار بگیرد، تحول روحی مردم است.
اگر این تحول روحی نبود، محال بود در شرایط عادی چنین اوضاعی پیش بیاید. اگر مردم مثل گذشته از نظام شاهنشاهی میترسیدند و در خیابانها نمیآمدند، شاه هم سقوط نمیکرد و نظام پهلوی باقی میماند. تحول روحی مردم مقدمات را فراهم کرد و خداوند هم آن نصرت را داد. در ادامه این حرکت هم همیشه این شرط باقی است. ما تا اینجا که رسیدهایم، تحولمان بوده است و اگر مناسب جلوتر برویم، باز هم باید تحول پیدا کنیم.
اگر تحول پیدا نکنیم و در جا بزنیم و رکود و جمود بر زندگی و ارواح ما حاکم باشد، جامعه ما هم متحول نمیشود، خود اشخاص هم متحول نمیشوند و آثاری که باید برای یک جامعه پیشرفته باز شود، باز نخواهد شد. نکته مهم این انقلاب این است که ما تحول را در بخش توده جامعه داریم میبینیم. شما امروز عید نوروز را با ده سال پیش مقایسه کنید، تحول خیلی روشن است. ممکن است آدم گامهای خیلی کوچک را نبیند، اما محصول را بعد از مدتی میتواند ببیند.
جوانان ما الان با ده سال پیش خیلی فرق دارند. الان نوروز است. ده سال پیش جوانان در محیط ایران چه میکردند؟ اصلاً امروز چگونه رفتاری میکنند؟ من در مسیرم که میآمدم، میدیدم بعضی از آدمها هستند که در اتومبیل خودشان نشستهاند و خانم و دختر و پسرشان را کنارشان نشانده و نیمه حجابی هم سرشان کردهاند و پیداست بار زدهاند و با آن قیافه معلوم است که کجا میروند. اینها در وجودشان تحول ایجاد نشده و همان طور ماندهاند.
اما اینها هم یک عده از مردم هستند؛ روز عید است، حرکت کردهاند به طرف نماز جمعه و از اینجا هم به طرف جایی میروند که احتمال دارد جانشان را تقدیم خدا کنند.
انبوه جوانهایی که امروز در پادگانها مشغول آموزش و یا در جبههها مشغول دفاع هستند و یا در راه جبههها هستند و انبوهتر خانوادههایی که بچهها و عزیزانشان را بدرقه کرده و به جبهه اعزام کردهاند، این تحول مسأله است. تا یک مردمی این گونه نشوند، نمیتوانند نصرت الهی را بخواهند. علتش هم این است که معلوم میشود آنها نمیخواهند. اگر میخواستند، مثل تشنهای بودند که بلند میشود و آب میخورد. این کسی که راه افتاده و سرمایهگذاری کرده، معلوم میشود این نصرت و پیروزی را میخواهد. این دعایش مستجاب است؛ یعنی اگر این طور آدمی دعا کند، «اُدْعُونی اَسْتَجِبْ لَکُمْ» مصداق اوست. «یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْاَحَوال» مال این است. کسی که میگوید: «حَوِّلْ حالَنا اِلی اَحْسَنِ الْحال» و سوار ماشینش میشود و میرود لب دریا یا جنگل تا وقتش را بگذراند، این اگر میخواست حالش تحویل به احسن الحال شود، آنجا نمیرفت، چون آنجا نمیخواهد کاری بکند. آن که میخواهد کار کند و دعا میکند و از خدا چیزی میخواهد، آن دیگری است.
البته او یک چیز دیگری میخواهد؛ مثلاً تفریح، رفاه، و چیزهای دیگر میخواهد و دنبالش هم میرود و اگر عوامل مادی در اختیارش باشد و خلاف شرع نباشد، خداوند دعای او را هم ممکن است در مسیر خودش مستجاب کند. اما جامعه ما، آنهایی که دعای نصرت و فتح میخوانند و آنهایی که فتح اسلام و شکست کفر و عزت، استقلال و خودکفایی جامعه را میخواهند و برای این دعا میکنند، راه دعایشان این است، باید از این مسیر وارد بشوند، دعا واقدام هم بکنند.
تحول درونی جامعه ما این مسائل را حل میکند. جوانهای ما عوض شدهاند و خداوند اینها را این طوری کرده است. این پیروزیای که در « والفجر ۸» نصیب مسلمانها شد، همین طوری نبود. امداد غیبی در آن وجود داشت و امداد غیبی برای کسانی بود که حاضر شدند زیر رگبار تیر بارهای دشمن از آب عبور کنند و بروند جنگ را فتح کنند و قبلاً هم فن کار را آموخته بودند.
یک بخش عظیمی از جوانها اکنون این طوری شدهاند. یکی از دوستان (آقای کروبی، مسؤول محترم بنیاد شهید) میگفت که این بچههای شیمیایی را که به اروپا برده بودیم، بعضیها خیلی حالشان خراب بود؛ نفس به زحمت میکشیدند و نمیتوانستند راحت حرف بزنند. یکی دو صحنه را ایشان نقل میکرد و میگفت که رفتیم آنجا، یکی از این بچهها روی تخت بیمارستان خوابیده بود و دیگر به شهادت نزدیک شده بود. اولاً مدتی بود که نمیتوانست حرف بزند و نفس هم به زحمت میکشید. در آن لحظه آخر وقتی که دکترهای خارجی هم بالای سرش بودند، بدون اینکه بتواند حرف بزند وقتی دید که بعضی از دوستانش آمدهاند، دستهایش را بلند کرد و با انگشتهایش پیروزی را نشان داد و همان لحظهای که پیروزی را نشان میداد، جانش را به جانآفرین تسلیم کرد و دستش به همان حالت ماند؛ یعنی در همان حال سرد شد.
این تحول است. کسی که در جبهه شیمیایی شده و در این حالت هزارها فرسنگ رفته و روی تخت بیمارستان مرارتها کشیده و در لحظه آخر، آخرین علامتی که از خودش بروز میدهد، نشان پیروزی است. این تحول است؛ یعنی آدمی است که متحول شده است. البته این تنها نیست. همه این رزمندهها نوعاً چنین هستند. ایشان میگفت یکی دیگر از این بچهها روی تخت خوابیده بود و این ضد انقلابهای ایرانی که در خارج هستند، میخواستند یک زخم زبان بزنند؛ یک دسته گل برداشتند و جلوی تخت آمدند. (این بیمار شیمیایی هم از کسانی بود که به زحمت حرف میزد) این ضد انقلاب آمد و از این منظره خواست علیه جمهوری اسلامی استفاده کند؛ یک جمله موهنی به یکی از مسؤولان کشور گفت. این مجروحی که در این حال روی تخت بیماربستان خوابیده بود و برایش گل آورده بودند، با دستش یکی از این اشیای روی میز را برداشت و محکم به صورت طرف کوبید و از حیثیت کشورش دفاع کرد.
این تحول انسانها را این چنین کرده است؛ این قدر مقاوم و نیرومند کرده است. اینها پیروز میشوند. وقتی که اینها تعدادشان زیاد شد، میتوانند خطوط دشمن را بشکنند و امپریالیسم را شکست بدهند و اینها رو به تحول هستند. اینها وقتی که بگویند: » حّول حَالَنا اِلی اَحْسَنِ الْحالِ«نتیجهاش همین میشود که سازمان ملل متحد مجبور میشود و میپذیرد که عراق را محکوم کند و شورای امنیت را هم وادار میکند که او هم به این کار مجبور شود، ابرقدرتها را تحت فشار قرار میدهد که حمایتشان را از عراق کم کنند.
پشت سر اینها این خانوادههای عجیب و غریب هستند؛ این موجودات غیر قابل درک برای ما، این دختران جوانی که شوهرانشان را به طرف میدانها بدرقه میکنند و اینهایی که النگو و زینتهای ازدواج و یادگار بهترین روزهایشان را همراه شوهرشان به بسیج اقتصادی تقویت جنگ میدهند. اینها متحول شدهاند. این تحول جامعه را عوض میکند و جامعه به این دلیل عوض میشود. دنیا به این خضوع میکند.
امروز دعای ملت مامیتواند مستجاب شود و خداوند دعای چنین ملتی را مستجاب میکند؛ چون متکی به تحول درونی وتقوا و پاکیزگی است. اول خودش را پاک کرده، متقی شده، سپر حفاظتی درونی را برای خودش درست کرده و وارد میدان شده و حرکت کرده است؛ دعای این مستجاب است. دعای اینها رد نمیشود. دعای اینها مثل تیر به عرش اعلا میرود و سریعاً به هدف میخورد.
مردمی که در تمام این دوران جنگ، آنهایی که نتوانستند در جبهه شرکت کنند و مالی نداشتند به جبهه کمک کنند، رفتند خون دادند. در یکی از برنامهها مصاحبهای بود با کسانی که رفته بودند برای رزمندهها و مردم دیگر خون بدهند. میپرسید: شما چرا خون میدهید؟ میگفت: برای اینکه من نمیتوانم به جبهه بروم. یکی میگفت: من چیزی ندارم به رزمندهها بدهم. به قیافهاش نمیخورد که بتواند خون بدهد، مستضعف بود و معلوم بود که تغذیه کافی هم نمیشود، ولی میگفت این را دارم و بدنم تولید میکند.
رئیس سازمان انتقال خون میگفت در تمام دنیا معمولاً با خرج عظیمی خون خودشان را نگه میدارند، ولی در ایران با توجه به اینکه از خونی که میگیریم. بیش از ۲۰ روز نمیتوانیم از خون جدیدمان استفاده کنیم، مردم هیچ وقت ما را در مضیقه خون نگذاشتند و گاهی حملههای وسیع بوده که آن همه خون در بیمارستانها مصرف شده. همین آقایان و همین مردم مستضعف با تقدیم حیاتیترین ماده بدنشان این طوری دارند ما را اداره میکنند. اینها متحول شدهاند.
حالا دیگر نوبت خداست: «اِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بقَوْم حَتَّی یُغَیِّرُوا ما باَنْفُسهِمْ» ما اینجا میتوانیم از تریبون نمازجمعه بگوییم: خدایا! این مردم به شرطی که تو گذاشتی، عمل کردند. قرآنت فرمود شما عوض شوید من هم راه را عوض میکنم. ما عوض شدیم. ما نمیتوانیم بگوییم همه عوض شدهایم، ولی میتوانیم بگوییم جمع زیادی از این مردم، توده مردم و جوانهای ما خودشان را عوض کردهاند، اینها متقی، الهی و فداکار شدهاند، اینها در نظرشان ارزشها را عوض کردهاند. اینها در راه تو افتادهاند، حالا «حَوِّلْ حالَنا اِلی اَحْسَنِ الْحالِ»
البته این هم نعمت خداست. ما نباید مغرور شویم. این را هم خداوند به ما عطا کرده؛ این رهبری، هدایت، قرآن، اسلام، مکتب، اهل بیت (ع)، معارف، روحانیت، مساجد و نماز جمعهها را خداوند به ما عطا فرموده است. مردم عراق هم در حال تحول هستند. اطلاعاتی به ما میرسد که خیلی از مردم عراق با تغییر شرایط در حال تحول هستند و آنها برای پذیرش حق آماده میشوند.
چند روز پیش یکی از این ارتشیهای عراق به نیروهای ما در جنوب پناهنده شده بود. او یک حرفی زد که مرا تکان داد. او مدعی بود که در ارتش عراق امثال او خیلی زیادند. گفت پدرم به من گفته که مبادا به روی ارتش اسلام تیراندازی کنی. به من گفته اگر به روی این ارتش اسلام و پیغمبر (ص) تیراندازی کردی، من حلالت نمیکنم و لو تیرت به هدف نخورد.
بعد از دو روز ناراحت بودم. آمدم جبهه، مرا به خط اول فرستادند. پشت سر ما را تهدید کردند که اگر پیش نروید، از پشت میزنیم. فکر کردم خدایا چه کنم. لحظاتی بحرانی را گذراندم، تصمیمم را گرفتم. فکر کردم با ارتش اسلامی نمیجنگم. اگر از عقب مرا بزنند، من شهید هستم، اگر از جلو هم بزنند، باز هم شهیدم، چون تفنگ عراقی را حبس کردم وبه مسلمانها شلیک نکردم.
بعد دیدم این کافی نیست. قدری فکر کردم، تصمیم گرفتم به طرف ایرانیها بیایم. خطرناک است. آنهایی که در جبهه بودند، میدانند که خیلی خطرناک است و کسی که بخواهد از بین این دو نیرو حرکت کند، یا به وسیله این طرف یا آن طرف کشته میشود. افسر عراقی میگفت: محاسبه کردم دیدم یا این وسط کشته میشوم وچه عراقی من را بزند و چه ایران، من شهید هستم. یا عبور میکنم و میرسم آنجا و با تفنگم بر میگردم و به عراقیها حمله میکنم. گفته بود که شما به صف مقدم جبهه عراقیها بگویید و اجازه بدهید اینها بیایند. خیلی از اینها میخواهند بیایند.
لذا دیشب بچههای ماهنگام سال تحویل منوّر پرتاب کردند و اعلان کردند که بیایید، این طرف باز است. من به همه عراقیها میگویم، به خلبانها، افسرها و سربازها میگویم که این طرف برای شما باز است. همه بیایند، ما آنها را میپذیریم. اگر این تحول در آنها پیدا شده است، راه نجاتشان باز است و ما هم به آنهاکمک میکنیم.
تا این تحول در ملت عراق به وجود نیاید، عراق آزاد نمیشود. ما بر فرض صدام را ساقط کنیم، اما اگر مردم عراق متحول نشوند، اداره کردنشان مشکل است. باید خود عراقیها متحول شوند و - انشاءاللَّه - این تحول را باید در عمل نشان بدهند و ما هم باید به آنها کمک کنیم.
أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِالرَّجیمِ
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ
.
خطبه دوم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی (عج).
عبادَاللَّه اُوصیکُمْ بتَقْوَی اللَّه.
در خطبه دوم، قبل از بحث مهم روز که جنگ است، ابتدا ولادت باسعادت نهمین پیشوای شهید و بزرگوار، حضرت جواد الائمه (ع) را به محضر امام زمان (عج) و نایب عزیزش، رهبر انقلاب، و شما ملت عزیزمان تبریک عرض میکنم.
این بزرگمرد که در حدود هفده سال در سنین جوانی رهبری شیعه را در حساسترین مقطع تاریخی خودش به عهده داشته، زندگی و آثار و مبارزاتش همه معجزه است. در سنین کودکی بین هفت تا نه سالگی مسؤولیت امامت را خداوند به ایشان محول کرده و تا ۲۵ سالگی در این سمت بودند و در محاصره دربار عباسیها و دشمنان، شرایط حاد سیاسی آن زمان را به خوبی از سرگذرانده و مکتب را توسعه دادهاند. که من ناچار وارد این بحث نمیشوم، چون حق بحث را نمیشود ادا کرد.
میلاد پر سعادت حضرت علی بن ابیطالب (ع) را در هفته آینده داریم که - انشاء اللَّه - در جمعه آینده، خطیب جمعه در این باره صحبت خواهد کرد. این روز، روز سرنوشتسازی برای ماست و ما بسیاری از چیزهایی را که در دنیای اسلام از معارف داریم، از این بزرگوار، الگوی عدالت بشری، ندای مظلومان تاریخ، انسان کامل و نمونه انسانیت و شاگرد اول مکتب اسلام و پیامبر (ص) داریم؛ بزرگمردی که به قول اهل سنّت - با اینکه سعی کردند همه فضایلش را بپوشانند - امروز دنیا پراز فضایل اوست و هنوز هم دنیا یک برگ از فضایل زندگیش را نشناخته است. بشریت باید بالغ شود تا بتواند این بزرگمرد تاریخ را بشناسد. ما میلاد این مرد بزرگ و نمونه محبت خدا را بر روی زمین به همه مسلمین، مستضعفین و مظلومان جهان تبریک عرض میکنیم.
سالگرد فاجعه مدرسه فیضیه را که خودش مبدأیی برای یک تحرک جدید است، گرامی میداریم و به روان پاک شهدای آن روز درود میفرستیم.
مسأله مهم ما جنگ است. جنگ اکنون به مقطع حساسی رسیده است و اگر ما خوب برخورد کنیم و پشت قضیه را درست بگیریم و مسؤولین، مردم، رزمندگان و تمامی ارگانها و مردم آشنا به اسلحه حساسیت این منطقه را به خوبی لمس کنند، ما داریم به آن چیزهایی نزدیک میشویم که پنج سال و نیم است برای آن فداکاری و تلاش میکنیم.
اگر سال گذشته سال مقاومت بود و انصافاً هم ملت ما مقاومت کردند، اگر ما خوب برخورد کنیم و راه را درست ادامه بدهیم، سال موجود ما سال پیروزی و موفقیت خواهد بود. البته شرط آن این است که ما زمان را درست بفهمیم و درست از آن استفاده کنیم.
پیروزی «والفجر ۸» پیروزی عظیمی بود که هنوز زوایا و اعماق آثار این پیروزی لمس نشده است. صاحبنظرانی که میتوانند تاریخ را از پیش بفهمند و محاسبه کنند، ممکن است خیلی چیزها را بفهمند، اما تا این مسأله عمومی شود و همه درک کنند، قدری طول میکشد. آنجا صحبت از یک قطعه زمین کوچک یا یک مثلث کوچک که در مقایسه با کل خاک عراق یک گوشهای از آن باشد، نیست. آنجا چیز عظیمی است. من در خطبههای اول بعد از پیروزی توضیحات کافی را دادهام و دیگر به آن بحث بر نمیگردم.
نفس پیروزی، شکستن سد، منهدم کردن آن همه امکانات، غنیمتها و به زانو در آوردن قویترین لشکرهای عراق جداگانه پیروزی بوده است، اما آن مثلث فاو چیز دیگری است. که آنجا کم کم جزیره شده است، چون ما بین اروندرود و خورعبداللَّه آمدهایم و یک کانال عمیق حفر کردهایم. آن قسمتی که دست ماست، بخشی از آن اکنون تبدیل به جزیره فاو شده و دیگر شبهجزیره در آنجا صدق نمیکند. و ما چنان کردیم که باید حساب مستقلی روی آنجا باز شود. برای عراق صدمه برای امروز نیست. بعد از اینکه کنار بصره جنگ شروع شد و بندر بصره و فاو تعطیل شد، عراقیها از همان اول شروع کردند یک راه جدید آبی برای خود انتخاب کنند و خیلی خرج کردند. در این چهار پنج سال امکانات فراوانی از جنوب خلیج و خود عراق صرف شده که خورعبداللَّه را قابل کشتیرانی کردند و بعد یک بندر قوی در امّالقصر درست کردند واینها فکر میکردند (و برنامه عراق این بود) که جوری رفتار کنند - دقت کنید! - که از بندر بصره و فاو مستغنی بشوند؛ چون بندر فاو و بصره نقطه ضعف عراق در مقابل مابود؛ ما این طرف بودیم و آنها آن طرف، با یک رود چند صدمتری که نقاطش مختلف است. البته قدری فاصله دارد و هنوز دست ما نیست و آتش مستقیم ما روی آن نیست، اما استفاده کردن از آن هم دیگر نیست و فقط باید خرج نگهداری کنند. الان کشتیهایی که آنجا خوابیدهاند، نیروی دریایی که آنجا در گوشه و کنارها حبس است و استتار کردهاند و امکانات فراوانی که برای لایروبی و مسائل دیگر گذاشته بودند و حمل نقل که فکر میکردند عراق را از لحاظ دریایی در آنجا خود کفا میکند، تماماً از دستشان رفته است.
اینها ضررهای فوری است. آیندهای که مربوط به دریا و مسائل دیگر میشود، چیزهای دیگری است که بعداً خواهیم رسید.
آنهایی که ناظرند و نقشه جغرافیایی را جلویشان میگذارند و محاسبات سیاسی، اقتصادی و نظامی را از روی نقشه میکنند، از آن لحظات اول فهمیدند که چه خبر است. ملت عراق را هنوز نگذاشتهاند بفهمند. اینکه عراق الان حرکتهای مذبوحانهای در گوشه و کنار و از هوا و هلیکوپتر و با استفاده از خاک کویت در خلیج فارس میکند، قسمت عمدهاش به این دلیل است که ملت و حامیانش را گول بزند و بگوید که ما هنوز هستیم
اما این نیست. آنها میدانند که این نوع حضور، حضور نیست. این طور حضوری را هر کسی میتواند قاچاق داشته باشد. این به درد یک کار جدی در دریا نمیخورد و این مسأله کم کم در درون عراق اثر گذاشته است. الان اطلاعات بسیار موثق ما از نواحی مختلف که از خبرنگارها و افراد آنجا میگیریم، دیپلماتهایی که گاهی گزارشهای خاصی را به ما میدهند، از اظهاراتی که مسؤولان دیگر کشورها میکنند، از موضعگیریهایی که امروز ابرقدرتها و مراکز جهانی انجام میدهند، ما از این مجموعه میفهمیم که داخل عراق خبری است و ملت عراق در برابر یک علامت سؤال بزرگ قرار گرفته است.
درون عراق اکنون به شدت در حال تشنج است و احتیاج به حرکتهای خاصی دارد که این درون را متشنجتر کند و ملت عراق الان سؤالهای بزرگی را جلوی چشم خودش میبیند.
بزرگترین سؤالی که الان مطرح است، این است که آیا کشور عراق به خاطر صدام و حزب بعث چقدر باید قربانی بدهد. این سؤال مهم است؛ یعنی ارتش عراق تا چه حد باید قربانی یک یا چند نفر شود؟ سرمایه عراق چقدر باید برای این چند نفر خرج شود؟ والان دیگر حزب بعث چقدر برای عراق صرف میکند که باقی بماند؟ این سؤالاتی است که امروز برای ملت عراق مطرح است. و این سؤالی است که خیلی از کسانی که در عراق سرمایه گذاری کردند، دارند.
فرانسویها الان میپرسند که روی منافع فرانسه در عراق تا چقدر باید آیندهنگری و حساب شود. آنهایی که در منطقه برای خودشان منافع حیاتی در نظر دارند، این سؤال برایشان مطرح است و کسی جواب این را نمیدهد. ما احساس میکنیم موضع دو ابرقدرت که هر دوی آنها به شدت از عراق حمایت میکردند، در این رابطه متزلزل است. البته هنوز ما تصمیم جدی در حد قابل اعلام نمیتوانیم مطرح کنیم، اما احساس میکنیم آن حمایت جدی که تا چند ماه پیش بود، خیلی ضعیفتر شده است. فرانسه هم چنین است.
جایی که باعث تعجب ماست و با آنها باید ما مقداری حرف بزنم، دو سه تا از کشورهای جنوب خلیج فارس است که آدم نمیفهمد و موضع اینها برای ما قابل توجیه نیست. شوروی فهمیده، آمریکا فهمیده، فرانسه فهمیده و دیگران دارند میفهند، اما این چند کشور نمیفهمند. نه تابع منطقند و نه مصالح. مثل کسی حرکت میکنند که خودش گناهکار است و میترسد.
یک سؤال که باید از اینها بکنیم و مکرر هم پرسیدهایم و جواب ندادهاند و در جلسات خصوصی با ما مدعی هستند که آنها مسلمانند، این است که این انگیزه حمایتهای بیدریغ تبلیغی و مالی چیست؟ الان شما مواضع خود را چگونه توجیه میکنید؟ شما مسلمانید یا نه؟ اگر مسلمانید، چرا موضعگیری عروبت دارید؟ چرا نژادپرستی میکنید؟ آنها صریح به ما میگویند که ما نژادپرست نیستیم، ما مصالح قومی را بر مصالح اسلام مقدم نمیکنیم. ولی دروغ میگویند.
ما مسلمانیم. ملت ایران مسلمان است. ملت عراق هم مسلمان است. ما مسلمانیم. فرض کنیم حزب بعث هم ادعای اسلام بکند. آنها که ادعای اسلام هم نمیکنند و اگر هم میگویند، جدیداً یک حرفی میزنند؛ اصلاً ایدئولوژی اینها کفر است. شما چرا در این مسأله غیر عادلانه برخورد میکنید؟ وقتی عراق آمد و ۱۰ شهر ما را تصرف کرد، مردم را بیرون کرد، خراب کرد، هزار و دویست روستا را گرفت و تا نود کیلومتر در خاک ما پیش آمد، آیا یکی از شما آن را اعلام و محکوم کردید که عراق متجاوز است؟
طبعاً میگویند نه. خوب، حالا چرا وقتی ماچند کیلومتر جلو رفتهایم، شما ما را محکوم میکنید؟ خوب، این پیداست که نژادپرستی است. از این بالاتر، همین حالایی که من با شما حرف میزنم، نفت شهر ما در غرب در دست عراقیهاست و شهر فاو عراق دست ماست. خوب، فاو هم شهر بوده و ما گرفتهایم. نفت شهر که آنها گرفتند، پر از آدم غیر نظامی و صنایع فعال نفتی بوده که آنها غارت کرده و بردهاند، ماهم وقتی که فاو راگرفتیم، آدم غیرنظامی در آن نبود و فعالیت اقتصادی هم نداشت. صرفاً یک منطقه نظامی بود.
چطور ما که گرفتیم، شما محکوم میکنید اما عراق الان نفت شهر را در تصرف دارد و شما محکوم نمیکنید؟ حالا گذشته را نمیگوییم. حالا چه میگویید؟
حالا که میخواهید ورود ما را به فاو محکوم کنید، ورود عراق درنفت شهر هم باید در کنار آن محکوم شود. ما این شهر را گذاشتهایم که سند باشد تا معلوم شود که عراق دروغ میگوید که عقبنشینی کرده است.
اگر عقبنشینی کرده بود، از نفت شهر هم بیرون میرفت. معلوم است که او عقبنشینی نکرده تا شما بگویید عراق که بیرون رفته است. نه، عراق بیرون نرفته است. حالا ارتفاعات و خیلی جاها هم در دست عراق است. این نکته مشخص است.
پس این آقایان چه میگویند؟ ما دلمان نمیخواهد که جوری باشید که آیه: » اَلْاَعْرابُ اَشَدُّ کُفْراً وَ نِفاقاً وَ اَجْدَرُ اَلاَّ یَعْلَمُوا حُدُودَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ«[4] را برای شما بخوانیم. شما مسلمان هستید. این آیه برای اعراب جاهلیت بدوی است که حرف حساب به گوششان نمیرفت، نه مال شماها که مدعی خادمالحرمین هستید.
بنابراین، با منطق و اسلامیت برخورد کنید. بالاتر از این، پا در نفت میگذارند. شما ببینید اینها این روزها چه کار کردند. نفت را از ۲۸ دلار به ۱۲ تا ۱۳ دلار آوردهاند و بلکه بعضیها کمتر هم میفروشند و این خسارت را تحمیل کردند. یا باید بگوییم که مسأله عروبت برای آنها از اسلام مقدمتر است یا باید بگوییم اینها از یک ارباب بالاتری فرمان میبرند و یا باید بگوییم اینها از خودشان که شریک جنگ بودند، میترسند. ما میگوییم از آنچه میترسید، نترسید. ما شما را به گناههای گذشته تهدید نمیکنیم. گناههای گذشته به هر دلیل برای ما قابل عفو است. ما میگوییم در آینده بیایید همکاری کنیم و این جرثومه فساد را بکنیم و ملت مظلوم عراق را آزاد کنیم.
خوب، شمااگر واقعاً برای عرب هم دلتان میسوزد، مردم عراق که از صدام عربتر هستند. آنها چهارده میلیون و صدام یک عرب است. چند تا از این عربها را کنار بگذارید. شما دارید همه ملت عراق را فدای دو سه نفر میکنید. اگر عرب هستید، دلتان برای عربهای عراق بسوزد. مگر عربهای خوزستان و مردم شادگان که عراق اینها را نابود میکند، عرب نیستند؟ مگر این آوارگان عربی که در منطقه غرب خوزستان ۵ سال است که آواره هستند، عرب نیستند؟ شما چرا دلتان برای عرب این طوری میسوزد؟ چرا کج فکر میکنید؟
اگر مسلمان هستید، معلوم است که جمهوری اسلامی از حزب بعث مسلمانتر است. اگر امنیت میخواهید، ما بهتر از عراق امنیت شما را حفظ میکنیم. بیایید با ما باشید. منطق اینها را ما نمیفهمیم. تلختر این است که میفهمیم ابر قدرتها کمی موضع خود را تغییر دادهاند، سازمان ملل تغییر موضع داده، شورای امنیت میخواهد تغییر موضع بدهد و روزنامههای کثیف غربی که منافع خودشان را حساب میکنند، تغییر موضع دادهاند، این چند نفر قارون مخصوص جنوب تغییر موضع نمیدهند و منطق درستی هم ندارند.
ماباز هم برادرانه و دوستانه این آقایان را نصیحت میکنیم و صریح هم میگوییم که شما بیخود مطرح نکنید و ملت خودتان را گول نزنید؛ ما شما را تهدید نمیکنیم. همین جا در نماز جمعه میگوییم اگر شما موضع بیطرفی اتخاذ کنید و کاری با ما و با او نداشته باشید و بگذارید ما ملت عراق را آزاد کنیم، اصلاً پرونده گذشته را ما میبندیم و برای آینده باهم همکاری میکنیم. در نفت هم شنیدهایم که - الحمدللَّه - کمی کوتاه آمدهاند. انشاءاللَّه بیشتر کوتاه بیایند و همکاری کنند که ما حقوق ملتهای مظلوم و نسلهای آینده این کشورهای اسلامی را به درون حلق دشمنان اسلام و نفتخواران دنیا نریزیم. انشاءاللَّه راه صلاح را اینها انتخاب کرده باشند.
ترجمه خطبه عربی
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
الْحَمْدُلِلَّهِ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّه وَ آلِهِ عَلی عبادَاللَّه المُتَّقین.
علیرغم تبلیغات گمراهکننده دشمنان اسلام، عملیات والفجر ۸ و ۹ ثابت کرد که اسلام از هر چیز قویتر است و بعد از شکست بعث عراق که با پشتیبانی مثلث خبیث امپریالیسم، صهیونیسم و ارتجاع به ایران اسلامی تجاوز کرده و تمام موازین بین المللی را زیر پانهاده است، امید مسلمانان و ملتهای محروم و در بند و اطمینانشان نسبت به آیندهای بهتر و حتمی افزایش یافت.
تعدادی از سازمانهای بین المللی به نوعی روش برخورد را با این مسأله تصحیح کردهاند و دبیر کل سازمان ملل متحد هم برای اولین بار اعلام کرد که عراق با به کارگیری سلاحهای شیمیایی قوانین بینالمللی را نقض کرده است و بعضی از قدرتهای جهانی هم به خاطر حفظ اهداف مادی و منافع و تضمین آینده خود شروع به کاهش پشتیبانی از حکام بعث که آخرین لحظات عمر خود را میگذرانند، کردهاند.
با همه اینها متأسفانه بعضی از دولتهای ارتجاعی منطقه همچنان به گمراهی و تکبر و سرگردانی خود ادامه میدهند. همان دولتهایی که اعتبار و حرمت خود را با مشارکت در جنگ و تجاوز علیه جمهوری اسلامی چرکین و آلوده کردهاند، تعصب قومی و نژادی را با این شدت به جنگ اسلام و مسلمین میکشانند و به علاوه این کشورها نصیحتها و نیّات خیرخواهانه ما را برای خود تهدیدی به حساب میآورند.
عجیب است که این کشورها ورود نیروهای ما را به یک منطقه غیر نظامی عراق تجاوز به خاک عراق به شمار میآورند، در حالی که تجاوزات ۵ سال پیش بعث عراق به عمق خاک ایران و اشغال ده شهر و هزار و دویست روستای آباد و غیر نظامی را تجاوز به حساب نمیآورند و بلکه آن را به عنوان یک پیروزی برای عرب نمایاندند و صدام را قهرمان قادسیه لقب دادند.
مهمتر از آن سران این کشورها به خوبی میدانند که شهر مهم نفت شهر تا این ساعت در اشغال بعثیهای سلطه طلب عراق است، اما این تجاوز واشغال را محکوم نمیکنند. پس چه فرقی بین فاو و نفت شهر است؟
فقط باید گفت که تعصب نژادی چشمانشان را کور کرده و یا اوامر اربابان آنها را مجبور میکند که باطل را بگویند و حق را کتمان کنند و اقدامات متناقض انجام دهند. یا اینکه وحشت و ترس از جنایتها وگناهانشان آنها را فراگرفته است و تصور میکنند که تاج و تختشان در سایه ادامه جنگ و بقای حزب بعث عراق باقی خواهد ماند. آنها اشتباه میکنند؛ زیرا این تصورات و مواضع اشتباه باعث ارتکاب به جنایتهای دیگری مثل همکاری با قدرتهای غربی غارتگر ثروتهای نفتی ما، در جریان پایین آوردن قیمت نفت میشود.
اینها با تمام گستاخی منافع کشورهای اسلامی و نسلهای آینده ملتهایشان را در راه هدفهای استعمار و اربابانشان قربانی میکنند. اگر ادعای اینها در دفاع از عروبیت صادق است، باید با ما جهت نجات مردم عرب عراق همکاری کنند و مردم، امکانات، و ثروتهای عراق و سایر کشورهای عربی را سپربلای تحکیم بعث متجاوز و کافر و صدام جانی قرار ندهند.
امروز برای همه روشن شده است که تنها راه نجات مردم عراق و تمام منطقه نابودی صدام، و بقای بعث علت ادامه جنگ و ضررهای عظیم و فراوان جانی و مالی است. ما این کشورها و مخصوصاً عربستان سعودی و کویت را نصیحت میکنیم که از انحراف و گمراهی دست بردارند و به راه حق، راه خدا و منافع مردم بازگردند.
اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرّحیم
اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بحَمْد رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا.
[1]- آیه ۱۱ سوره رعد
[2]- آیه ۳۶ سوره توبه: همانا عدد ماههای سال نزد خدا در کتاب (تکوین و تشریع) خدا دوازده ماه است .
[3]- امام کاظم علیهالسلام در کلامی ارزشمند ضرورت کار و تلاش برای رشد و بالندگی را یادآور شده و فرمودهاند: مَن استَوی یوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ و مَن کانَ آخِرُ یومَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ و مَن لَم یعرِفِ الزِّیادَةَ فی نَفسهِ فَهُوَ فی نُقصانٍ و مَن کانَ إلَی النُّقصانِ فَالمَوتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الحَیاةِ؛ ؛ کسی که دو روزش با هم برابر باشد، زیان کار است. کسی که امروزش بدتر از دیروزش باشد، از رحمت خدا به دور است. کسی که رشد و بالندگی در خود نیابد، به سوی کاستیها میرود و آن که در راه کاستی و نقصان گام بر میدارد مرگ برایش بهتر از زندگی است.
[4]- آیه ۹۷ سوره توبه: اعراب بادیهنشین در کفر و نفاق از دیگران سختتر و به جهل و نادانی احکام خدا که بر رسولش فرستاده سزاوارترند.