خطبه اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله المعصومین
قال العظیم فی کتابه:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله والفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا
برای خطبههای نماز جمعه این هفته سه مطلب اساسی در نظر گرفته شده که ضمن دو خطبه بیان میشود. اولین قسمت مطالب، درباره مسافرتی است که انجام دادیم و همچنین مطالبی در تحلیل روابط خارجی ما، و مطلب دوم و سوم که در خطبه دوم بیان خواهد شد در مورد هفته جنگ و انتخابات است. امیدوارم با فراوانی مطالبی که باید عرض شود، خداوند توفیق دهد که به طور فشرده و گویا بتوانم مقاصد خود را توضیح بدهم.
در مورد مسافرت ما به شرق و خاور دور مطالب زیادی باید گفته شود. به عنوان گزارش به محضر مردم که صاحبان اصلی انقلابند و ما در خدمت آنها هستیم. اولاً در اصل سفر و ثانیاً در برداشتهای ما از این سفر مطالبی باید بیان شود.
در مورد اصل سفر؛ ماههای اول بعد از پیروزی انقلاب کره شمالی از ما دعوت کرده بود که برای تحکیم روابط به آنجا برویم. مدتی تأخیر افتاد تا اینکه این زمان را مناسب دیدیم. علت اصرار آنها براین موضوع این است که آنها به خاطر ماهیت ضد آمریکایی خود و درگیری شدیدی که هم اکنون با آمریکا دارند، در منطقه خاورمیانه اصیلترین جریان ضد آمریکایی را ایران اسلامی و انقلابی میدانند. به این دلیل بر همکاری با ما اصرار دارند.
اما انتخاب کشور مسلمان مالزی به این جهت بود که سیاست نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی را نفی نکرده باشیم. زیرا کره شمالی ضمن مستقل بودن وابسته به بلوک شرق، و مالزی هم ضمن مستقل بودن عضو (آ-س- آن) است که پیمانی در بلوک غرب میباشد. اکثریت مردم مالزی مسلمانند و ماهیت شدید ضد مارکسیستی دارند و مردم کره شمالی غیر مسلمانند اما ماهیت شدید ضد آمریکایی دارند و ما، هم ضد آمریکایی و هم ضد مارکسیست هستیم. بنابراین کیفیت انتخاب این دو کشور، بر اساس سیاست مستقل نه شرقی و نه غربی است و بر اساس ایجاد رابطه با کشورهایی که میتوانیم با آنها کار کنیم و در سرنوشت انقلاب ما و به طور کلی مستضعفان دنیا، مفید و مؤثرند.
زمان سفر هم به این جهت انتخاب شد که ضمن تعطیل مجلس شورای اسلامی و فرصتی که من داشتم، موقعی این سفر را آغاز کردیم که دنیا خیال میکرد ایران محکم نیست و در کادر رهبری ایران و سطح بالای اداری کشور مشکلاتی وجود دارد. من مخصوصاً این زمان را برگزیدم تا دنیا بفهمد که ما در داخل کشورمان آنقدر محکمیم که حضور و عدم حضور افرادی مثل من هیچ تأثیری در جریان کارها ندارد. ۸ روز در کشور نبودم و معمولاً به خاطر بعد مسافت و عدم امکان ارتباط مخابراتی، تأثیری در اداره کشور نداشتم اما همه ارگانها کارهای خود را به طور معمول انجام میدادند.
امیدوارم تحلیلی که در رابطه با این سفر، میخواهم خدمت شما عرضه کنم گویا و مفید باشد. شما میتوانید تصوری که در رابطه با مسائلی که در داخل کشور با خلق خودمان، اعم از دوست و دشمن و بی تفاوت داریم، درباره مردم خرج از کشور هم بنمانید. یعنی موضع مردم خارج از دنیای ما در یکی از این چند موضوعی است که عرض میکنم. یا دشمنند، یا دوستند، یا بی موضع و بی تفاوتاند، که عین چنین چیزی در داخل کشور هم وجود دارد.
ادلهای که برای دوستی و دشمنی و بی موضعی خارجیان داریم، همان ادلهای است که برای افراد ایرانی داخل کشور داریم. کسانی که به نحوی از اتحاد، منافعشان با وجود انقلاب اسلامی ایران آسیب دیده و ضربه خورده با ما دشمنند، و کسانی که به خاطر فکر یا منافعشان، انقلاب اسلامی ایران را برای خود مفید تشخیص دادهاند با ما دوستند و کسانی که تشخیص درستی از انقلاب ایران ندارند یا ارتباطی بین این جریان و زندگی خود قائل نیستند موضع بی تفاوت دارند. بنابراین: بلوک امپریالیزم، به طور کلی با انقلاب ما مخالف است. چون ایران پایگاهی برای امپریالیزم و نفس کشی برای مشکلات امپریالیزم و حامی منافع آنها دراین منطقه بود. و این پایگاه را از دست دادهاند و به طور طبیعی خشمناکند.
در ایران هم چنین است. یک عده سرمایه دار و یک عده که دارای مناصب عالی وابستگی به دربار داشتند، در اینجا زندگی میکردند و عدهای که برای سکس و رفاه و بی بند و باری دلشان میسوزد و میطپد و با انقلاب ما در داخل کشور صدمه دیدهاند، با ما دشمنند، نمونه اینها در خارج از کشور، مستکبرانی هستند که در رأس دولتها و کمپانیها و بلوکها و پیمانها و دسته بندیها قرار دارند. این تیپ دشمن در داخل و خارج شبیه به هم و با یک وصف میباشند.
گروهی هستند که به طور فکری با ما مخالفند، در ایران کسانی هستند که منافع شخصیشان صدمه نمیبیند، بلکه مکتبی انتخاب کردهاند که با ما مخالف است، مثلاً: مارکسیستهای مؤمن به مارکسیسم، ملی گرایی مؤمن به ملی گرایی، نژادپرستهای مؤمن به نژادپرستی، اینها با اسلام مبارزند، به لحاظ فکرشان، ایمان غلطی پیدا کردهاند و به این دلیل با ما مخالفند. نمونه اینها را شما در احزاب و گروههای خارج از کشور هم پیدا میکنید که آنها با ما مخالفند.
گروه زیادی از مردم هستند که مانند مردم خودمان با ما موافقند و اینها طبقه محرومند. محرومان به طور کلی کشف کردهاند که جهت انقلاب اسلامی در ایران جهت حمایت از محروم است، حال انقلاب ما دراین مسئله چقدر موفق شده؟ و مشکلات تا چه اندازه دست و پای ما را باز گذاشته و چقدر بسته است؟ مطلب دیگریست، اما این واقعیت، به خاطر موضع گیریها، حرفها، دشمنیها، و دوستیهایی که دیدهاند برایشان مکشوف شده که جمهوری اسلامی ایران، در جهت حمایت از فکر محروم و مستضعف دنیاست.
بنابراین، محرومانی که این مسأله را فهمیدهاند، یکپارچه طرفدار ما هستند و من در ضمن گزارش سفرم، نمونههای این حمایت را خواهم گفت تا ببینید که چقدر جالب و گویاست.
یک گروه فکری دیگر هم در دنیا هستند که مسلمانند و به خدا و فضیلت و اخلاق ایمان دارند، اما ممکن است مانند داخل کشور در گروه مستضعفان نباشند، اما به خاطر فضیلت و اخلاق و فکر و به خاطر اینکه حرکت ما را یک حرکت مکتبی تشخیص دادهاند، طرفدار ما هستند.
دراین میان هم قشر عظیمی از توده هستند که هنوز موضع نگرفتهاند و اینها را یا بلندگوهای دشمنان ما گمراه میکند و با تبلیغات صحیح ما حفظ خواهد کرد که باید برای اینها فکری کرد و در سیاست خارجی و تبلیغات ما باید برنامهای برای این بخش عظیم از تودههای مردم پیدا شود.
حال من برای این ادعاهایی که مطرح کردم نمونههایی میگویم: کشور کره شمالی، کشوری است که با ما هشت ساعت و نیم پرواز مستقیم فاصله دارد زبانشان کاملاً از زبان ما جداست به طوری که حتی حروف ما را هم تشخیص نمیدهند و کلمات مشابه با زبان ما هم یا کم است و یا اصلاً ندارند (حروف آنها، حرف میخی چینی است) دینشان هم هیچ ربطی به ما ندارد، یا مارکسیستاند، یا بودیست، یا هندو دینهایی از این قبیل یا مسیحیاند، سیاستی هم که بر کشورشان حاکم است سیاست بلوک شرق و مارکسیستی است البته آنها خودشان مارکسیست را به این معنا قبول ندارند. با همه این اوصاف هنگامی که ما وارد فرودگاه شدیم، بخشی عظیمی از مردم جمع شده و کنارههای فرودگاه را پر نموده بودند. زنهایی در خیابانها بودند که قیافه و ظاهرشان اصلاً به ما نمیخورد. مردها و کودکان و زنها هر یک دسته گلی برداشته و به استقبال ما آمده و به نفع ما شعار میدادند و دوستی جمهوری اسلامی ایران را مطالبه میکردند. تشریفات رسمی دولت و سربازان و رژههایشان مسائل دیگری است که هر دولتی چنین میکند.
همانگونه که عرض کردم اگر بناست هیچ شناختی از ما نباشد مستحقترین جا، کره شمالی است. محیط بسته، دور، فرهنگ متفاوت، زبان متفاوت و ما دراین مدت که آنجا بودیم حتی با قویترین رادیوها هر چه تلاش کردیم که صدای ایران را بشنویم، اصلاً نشد، هیچ رابطه تبلیغاتی هم با آنها نداریم، با اینحال در برخوردهایی که با افراد و شخصیتهای آنها داشتیم، دیدیم که از صمیم دل به انقلاب اسلامی ایران علاقهمندند. حال چگونه در طول این دو سه سال ایران را شناختهاند، نمیدانیم.
در کارخانه تراکتورسازی، از کارگری که پای ماشین ایستاده بود، پرسیدم: شما امام را میشناسید؟ پاسخ داد: مگر میشود که کسی رهبر مبارزه با آمریکا را در منطقه خاورمیانه نشناسد؟! این یک کارگر ساده است.
رهبرشان آقای کیم ایل سونگ که واقعاً نقش رهبریش در کره شمالی قوی است: سیاست نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی ما را به عنوان یک هدیه عظیم که دین در اختیار جامعه امروز گذاشته میشناسد و معتقد است که انقلاب ما در خاورمیانه با مطرح کردن تز بی طرفی و مخالفت و بریدن از ابرقدرتها و تکیه بر خود کفایی و استقلال، عظیمترین ارمغان تاریخی را دراین برهه از زمان به بشریت، مخصوصاً به منقطه استعمارزده خاورمیانه، اهدا کردهایم.
آری، انقلاب ما، اینگونه جای خود را در دنیا باز کرده است. به دیگر رهبران و شخصیتهای متفکر ایدئولوگشان که برخورد میکردیم در مورد انقلاب ما میگفتند: ارجی که ما به انقلاب شما مینهیم از این جهت است که؛ امروزه در دنیا هر کس، در هر جا در حال مبارزه با آمریکاست، دست و پای آمریکا را قطع میکند، اما ایران در خاورمیانه، تیر به قلب آمریکا می زند. (الله اکبر)
میگفتند: در خلیج فارس شصت درصد سوخت غرب تأمین میشود، که این سوخت اگر نباشد غرب در زمستان از سرما و در تابستان از گرما تلف خواهد شد و به طور کلی بیکاری و بحران پدرش را در میآورد و با سوخت ارزان منطقه برای خود آن همه رفاه ساخته است، به این جریان انقلاب شما، گلوی غرب فشرده میشود، و با فشاری که از این جهت بر اسرائیل و افریقای جنوبی و برارتجاع منطقه و عمال آمریکا در منطقه گذاشتهاید، تمام عروق و شریانهای آمریکا را به خطر میاندازید و قلب او را از کار خواهید انداخت، اگر این جریان ادامه یابد.
این قضاوت رهبران جریانی است که با جریان ما از لحاظ مکتبی کاملاً متضاد است. اما این پیروزی بسیار مهم است.
از حرفهای جالبی که میتوانیم بگویم این است که به خاطر همین موقعیت، اسلام در جاهایی که هیچ توجهی به آن نمیشد مورد توجه قرار گرفته است. این مطلب را مخصوصاً به علما و مقدسین و روحانیون و به خصوص شخصیتهای روحانی خارج از ایران عرض میکنم که توجه کنند که انقلاب اسلامی ایران با اسلام چه میکند و چگونه اسلام را معرفی مینماید.
شما میدانید که مارکسیسزم، با تعلیمات مارکس و لنین، این مطلب را ابقاء کرده بود که دین افیون ملتهاست و مذهب را به طور کلی در دنیا مخدر معرفی کرده بودند میگفتند مخدر به مردم میده و میگوید صبر کنید، صبر کنید و به این وسیله از مبارزه آنها جلوگیری میکند، و یا بر افکار مردم تلقین میکنند که همه کارها را خدا درست میکند و تقدیر چنین است و به این خاطر مردم خودشان حرکتی نمیکنند. آنها برداشتشان از مذهب این بوده و عمری حتی در کشور ما به جوانها این افکار را تلفیق کردند که مذهب، مخدر و افیون ملتهاست.
رهبران کره شمالی میگفتند که انقلاب شما ثابت کرد که همه این بافتههای مارکسیستها علیه مذهب دروغ است و ثابت کرد که مذهب نه تنها افیون نیست، بلکه بزرگترین محرک تودههاست اگر به دست رهبری صحیح و مردمی و حرکتی درست، روی آن کار بشود و این اعتقاد را پیدا کرده و میگفتند: ما دراین فکر تجدید نظر کرده و دوباره روی مذهب فکر میکنیم و از ما میخواستند که کتابهایی که متون مذهب را با توضیحات امروزی به آنها میدهد برایشان تهیه کنیم که درباره اسلام فکر کنند. البته آنها هم اکنون هم مارکسیست را قبول ندارند، فلسفهای به نام جکه دارند که رهبرشان مطرح کرده که بر خلاف مارکسیستها که اقتصاد را زیر بنا و مذهب و همه چیز و حتی انسان را هم روبنا میدانند، آنها معتقدند که انسان و اراده انسان محوراست.
در مارکسیسزم، جبر تاریخی و ماتریالیسم تاریخی بهعنوان یک اصل پذیرفته شده است. اما آنها این مسئله را قبول ندارند و اراده انسان را قبول دارند اما وابستگی به جهان مارکسیسزم را یک ضرورت میدانند و به عنوان کمونیسم بین الملل شخصیت مستقل خود را معمولاً از دست میدهند، اینها به این جهت مبارزه میکنند که اعتقاد دارند باید خودکفا باشند و بروی پای خود بایستند و به همین دلیل با چین و شوروی شدیداً روابط تلخی دارند، یعنی از لحاظ روحی و حتی مسائل اقتصادی، گاهی تعبیرات تلخی نسبت به هم دارند و آن دوستیای قدیمشان به هم خورده است. ولی به هر حال کره شمالی بسته به بلوک مارکسیسم است. حتی اسم حزبشان را هم نمیخواستند که کمونیزم گفته شود و گاهی که ما در تعبیراتمان کمونیست یا مارکسیست میگفتیم، خوششان نمیآمد، میگفتند: فلسفه ما جکه و حزبمان هم حزب کارگر است.
به هر حال در اثر برخورد با انقلاب و رهبر ما شخصیت جدیدی برای اسلام در فکرشان ایجاد شده است. برداشت اینها همیشه این بود که روحانیت یک قشر انگلی است که با کار دیگران زندگی میکند. اصلاً مارکسیستها همه تبلیغاتشان این است که دیگران کار میکنند و روحانیون کولهباری بر دوش کارگران هستند. اما این بار، آنها میگفتند: رهبر شما و روحانیت ایران، کار و کارگر و محروم را در دنیا اعتبار داد.
میگفتند: تا به حال در دنیا اگر کسی بنا بود از کارگر حمایت کند، ابتدا میبایست لباس ضد مذهب بپوشد و بسیاری از کارگرها که مذهبی هستند از این راه متنفر بودند و این راهی که شما از وحی و از طریق دین و کتاب آسمانی و این لباس و از تریبون نماز جمعه و مساجد باز کردهاید که از کارگر حمایت بشود و سرمایه دار از او صفت کوبیده میشود، چیزی است که اعتبار تازهای به قشر محروم و به کارگر داده و این کار در دنیا نقطه مهم عطف تاریخی است.
شما را به خدا توجه کنید که اینگونه تحلیلهای جالب و به درد خور و این گونه برخورد با انقلاب ما، از مردمی که هیچ ارتباطی با اینجا نداشته و حدود ۸ ساعت با پرواز جت با ما فاصله دارند. چه فتح بزرگی برای اسلام و برای روحانیت، برای انقلاب و برای مبارزه با ظلم و فساد و مکتبهای دنیاست!!
حرفها زیادی دراین موارد داریم و من نمیتوانیم بیشتر از این در اینجا صحبت کنم.
به سراغ مالزی میرویم، قانون اساسی کشور مالزی، کشور را مسلمان معرفی میکند، البته ۵۲ یا ۵۳ درصد آنها بیشتر مسلمان نیستند و بقیه غیر اسلامیاند. یک اصل خوب هم در قانون اساسی آنها هست که در آنجا نمیشود بر علیه اسلام مبارزه نمود. تلاشهایی حکومت مالزی که مجلس و دولت و مسئولان اصلیاش مسلمانند، مینمایند که آنجا را اسلامی بکنند و این مسئله جاذبهای بود که بنده را به آنجا برد. در خیلی از کشورها مردم مسلمانند و قانون هم اسلامی است، اما اینگونه تلاش برای اسلامی کردن کشور وجود ندارد.
اولین جلسهای که با نخست وزیرشان آقای مایترا محمد داشتیم، ایشان از ما گله نمود و گفت:
وقتی که در ایران انقلاب شد و اسلام بر آنجا حاکم گشت، با توجه به مشکلاتی که در راه اسلامی نمودن مالزی داشتیم، توقع داشتیم که شما بیشتر به ما عنایت نموده و رهبران و شخصیتهای سطح بالای ما انتظار داشتند که شخصیتهای کشور اسلامی ایران، زودتر به اینجا آمده و از ما حمایت کنند ما هم با هم بتوانیم این کار را انجام دهیم.
ایشان گفتند: شما در ایران اقلیت ۴۷ درصدی، مخالف اسلام ندارید و ما در اینجا داریم. مفتی کوالالامپور (در آنجا مفتی زیاد است و هر ایالتی برای خود یک مفتی دارد) میگفت: شما چرا اجازه میدهید که ملت ما حرفهای راجع به ایران را از دیگران بشنود؟ قلب ملت ما از اطلاعات و اخبار غلطی که بلندگوهای غرب علیه جمهوری اسلامی بما میدهند، خون است. شما به اینجا بیایید و این مردم را که از صمیم دل با شما نزدیک و با شما هستند هدایت کنید. در خواست یک مفتی سنی از یک روحانی شیعه این است: که شما بیایید و حرفهایتان را بزنید تا مردم ما اسلام شما و انقلاب شما را بهتر بشناسند!
در آنجا طبقه محروم و دانشجو معلم سخت شیفته اسلامند. در دانشگاه تربیت معلم برای کلاسهای دینی که شرکت کردیم، متصدیان آن دانشگاه میگفتند: این دانشگاه مرکز تبلیغات جمهوری اسلامی است و یکی از پایگاههای شماست! این مطلب چقدر افتخار برای جمهوری اسلامی است؟!
دانشجویی پیش من آمده و میگفت: ما همیشه آرزویمان این بود که بجای عکسهای شما یک لحظه هم که شده مسئولان جمهوری اسلامی را در اینجا بچشم ببینیم و با آنها دست بدهیم و فکر نمیکردیم که چنین توفیقی پیدا کنیم و ما امروز بهترین توفیق را داریم برای اینکه عالیترین آرزوهایمان را میبینیم.
رفقای ما از کارگر ساده دستفروشی پرسیده بودند که آیا شما رهبر ما، امام خمینی را میشناسید؟ به ایشان برخورده بود و تعبیرش این بود که: ما مگر من مسلمان نیستم که امام شما را نشناسم!؟ یعنی در فکر او مسلمان بودن، مساوی با شناخت امام و آشنایی با رهبر جمهوری اسلامی ایران است. این برداشت طبقه مستضعف بود.
خدمه جزء مهمانسراهایی که ما در آنها زندگی میکردیم، هم در مالزی و هم کره شمالی، گاهی که فرصت پیدا میکردند، پیش ما آمده و حرف میزدند و اینها آنچنان امیدوار بودند که اینجا یعنی ایران، بتوانند پرچمدار حفظ حقوق محرومان در کشورهای اسلامی بشود و بتواند روزی حقوق از دست رفته و غصب شده آنها را بگیرد. همه اختلافات شیعه و سنی و این حرفها را فراموش کردهاند و قلب و دل و احساسشان کاملاً با ماست.
اما در همین جا باید عرض کنم که تبلیغات فراوانی هم هست که نمیخواهد ما موفق شویم و بسیار تلاش میشود که چهره دیگری از ما نشان داده شود.
اینها دوستان ما هستند، دشمنانی هم هماهنگونه که قبلاً اشاره کردم هستند. رؤسای کمپانیهای بزرگ و شخصیتهای اقتصادی و چهرههای زالو صفت استثمارچی با ما مخالف بودند و انواع و اقسام کارشکنیها را هم میکردند. قضاوتهایشان را ما بگوییم یا نگوییم، ضد ماست و ما مطمئنیم که قضاوتهایی که میشود هیچ یک از آنها جنبه واقعگرایی ندارد (ممکن است استثناء داشته باشد) و همان حالت دشمنی را منعکس میکند. مثلاً نخست وزیر سوئد که بیانیه داده و میگوید: اعدامها در جمهوری اسلامی با مقتضیات حقوق بشر وفق نمیدهد، و اعدامها را محکوم میکند آیا تصور میکنید با وجدان و تشخیص خود حرف می زند؟
او اگر میخواست با تشخیصش حرف بزند، چطور بمباران جنوب لبنان توسط اسرائیل را که باعث کشته شدن اینهمه انسان میشود برایش مسألهای نیست و درباره آن اعلامیه و بیانیه صادر نمیکند؟! چرا آقای نخست وزیر سوئد برای جنایاتی که در الساوالوادر میشود و هر روز اینهمه مردم را میکشند، رگ حقوق بشریش گل نمیکند؟ برای چه؟
چرا وقتی که صدام بر بیمارستانهای ما بمب میاندازد و آن همه معلول برای ما ساخته و این جنگ خانمانسوز را به راه انداخته، ایشان غصه نمیخورد؟ این قضاوتها، قضاوتهای دشمنانه و کینه توزانه و دروغ است. قضاوت بگین و سادات و امثال اینها، اکنون در مصر مردم در حال مبارزهاند و سادات ۵ هزار نفر را در ظرف چند روز بازداشت نموده، رادیو بی بی سی این کار را چنین تعبیر میکند: حرکت ضد ارتجاعی سادات برای جلوگیری از هرج و مرج!! اما در اینجا بمب انداز را ما گرفته و اعدام میکنیم میگویند: ضد حقوق بشراست! بنابراین اینگونه قضاوتها دیگر ارزشی ندارد.
چرا هنگامی که فردی در نماز جمعه تبریز، مقابل چشم هزاران نفر، پیرمرد ۷۰ سالهای که تمام عمرش را در مدرسه درس داده و در مسجد اخلاق گفته و در خدمت مردم بوده و کاری غیراز اخلاق گفتن نداشته با نارنجک بدنش را قطعه قطعه میکند، هیچ یک از این بلندگوهای کثیف غرب، حرف نزدند و نگفتند که این بچهها دیوانهاند؟ اما وقتی که ما قاتل و یا رفقای او را (توطئه گرها را) گرفته و اعدام بکنیم، آنها ضد حقوق بشر پیدا کردند.
اینگونه قضاوتها در دنیا فراوان است. امثال این قضاوتها را شما زیاد میبینید، در منطقه ما و کشور خودمان هست، در اروپا و آمریکا و شرق و غرب همه جا هست. اینها دشمنند و قضاوتشان دشمنانه است. و آنها دوستند و قضاوتشان دوستانه است.
عدهای از مردم هم هستند که متفاوت قضاوت میکنند، هر کس افکارشان را هدایت کند، با آن هدایت حرف میزنند، و من از این مسافرت در یک جمله خلاصه گیری میکنم که شبیه دوستان و دشمنان داخلی را در خارج داریم و شبیه توجیه نشده، که در داخل کشور کمند، در خارج فراوانند و برداشت من این است که ما باید مقدار بیشتری سرمایه گذاری در ارتباطات جهانیمان بکنیم، زیرا افکار جهانی به خاطر مکتب و اسلام و روحانیت و دین باید توجیه شود که آنها راه خود را بتوانند پیدا نموده و آثار دیگری هم داشته باشد.
اللّهُمَ اغفِر لِلمؤمنینَ والمؤمِنات وَالمسلمینوَالمسلِمات اَلاحیاءِ مِنْهُم والاَموات.
خطبه دوّم:
بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطَیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِوَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِعَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدیّ (عج)
دراین خطبه دو مطلب را به طور فشرده عرض میکنم: یکی در مورد انتخابات و دیگری در مورد جنگ.
در مورد انتخابات بیانیه بسیار مهم امام که دیروز صادر شد[1]، کار عمده را انجام داده و مردم با اشارات امام، وظائف خود را فهمیدند و وظیفهشان را انجام خواهند داد. من مقداری توضیح میدهم تا ببینید نقش شرکت دراین انتخابات چیست؟
اولاً من متأسفم که حوادث و تروریزم داخلی، وقت ملت ما را بسیار گرفته و یکبار دیگر ناچار شدیم که برای انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس، نیرو مصرف کنیم و پای صندوق برویم. البته این زحمات بی ثمر هم نیست، زیرا خود بهانهای برای نشان دادن حضور مردم و آمادگی آنها میباشد. و یقیناً به اندازه نیرویی که مصرف میکنیم، ثمر خواهیم گرفت و امیدواریم که خداوند همه اینگونه حوادث را به نفع حق و به نفع جمهوری اسلامی، آنگونه که مصلحت میداند، پیش آورد.
در اصل انتخابات بحثی نیست و طبق قانون اساسی انجام میگیرد و ما یک هفته بیشتر فرصت نداریم تا با مردم صحبت کنیم زیرا جمعه آینده انتخابات انجام میگیرد، مسئله فقط شرکت و یا عدم شرکت مردم است اگر شرکت کنند یا نکنند چه میشود؟ بی شک اگر مردم در سطح وسیع هم شرکت نکنند، رئیس جمهور انتخاب میشود و ارزش قانونی خود را هم دارا میباشد. اما یک بررسی کوتاه به آسانی میتواند ما را معتقد کند که به هر قیمت که شده باید دراین انتخابات شرکت کرد و رقم و عدد رأی را بالا برد. شما اگر ۵ میلیون هم رأی بریزید، رئیس جمهور انتخاب میشود، اما اگر ۱۴ میلیون و ۱۶ میلیون و ۱۸ میلیون رأی داده بشود شکل مسأله عوض خواهد شد. علت قضیه روشن است.
در ایران اصل انقلاب با حضور مردم و دوام آن نیز با حضور مردم است و دشمن همیشه از مردم فرار کرده. من مطمئنم شخص رهبر و همه روحانیت، حتی پیغمبر و امیرالمؤمنین هم منهای مردم امروزه دراین دنیا نمیتوانند کاری از پیش ببرند. حضور مردم همیشه مایه پیشرفت این انقلاب و حفظ آن بوده و این مطلبی است که فکر نمیکنم احتیاج زیادی به توضیح برای شما داشته باشد.
دراین رأی گیری اگر رقم بالا برود و بجای ۱۴ میلیون گذشته مثلاً ۱۶ یا ۱۸ میلیون رأی داده شود، چه خواهد شد؟ آن روز که مردم آن تشییع جنازه عظیم را برای رئیس جمهور و نخست وزیر خود به عمل آوردند، دشمنان! اعتراف کردند که این حکومت محکم است و فهمیدند که آنهایی که میگویند به همین زودی به ایران بر خواهند گشت دروغ میگویند. به محض اینکه رقم آراء بالا برود، قلب دشمنان میلرزد، و از این طرف دل دوستان شاد میشود و اگر هیچ نتیجه دیگری نداشت همین کافی بود که انسان یک ساعت وقت خود را صرف کرده و برود و یک رأی بیاندازد تا دل دوستان شاد و قلب دشمنان بلرزد.
اما مطلب بیش از اینها اثر دارد. کسانی که مصدر کار هستند و به مردم خدمت میکنند؛ هنگامی که استقبال بیشتر مردم را مشاهده کنند نشاط و امیدشان بیشتر میشود و دلگرمتر میشوند و بهتر خدمت میکنند و به آینده جمهوری مطمئنتر میشوند.
نقطه مقابل، کسانی که در حال مبارزه با جمهوری اسلامی هستند و تبلیغات به اینها گفته که این مردم اکثریت خاموش یا بی طرفند، هنگامی که مشاهده کنند که این مردم هر چقدر انتخابات تکرار میشود، صمیمانه پای صندوق آمده و رأی میدهند، دیگر این حرفها را باور نمیکنند. عدهای در دل هم در کشور هستند که وقتی آراء را در سطح بالا ببینند تصمیم خود را در جهت مثبت خواهند گرفت.
در ادارات هم عده زیادی از کارکنان هستند که همیشه دلشان میلرزد که مبادا حرفهای آنها که میگویند: این جمهوری ضعیف است، درست باشد اما به محض اینکه رقم آراء بالا برود اینها علاقهمند و دلگرم شده و بیشتر مشغول به کار میشوند.
از موارد جالب موضع گیریهای دولتهاست، هنگامی که بخواهند با ما قرارداد ببندند، تبلیغات سوء به آنها میگوید که: اینها پایهشان ضعیف است و معلوم نیست سرنوشتشان چه میشود؟ مردم علاقهمند نیستند و زور بر مردم حاکم است. به همین خاطر آنها دست نگه میدارند تا ببیند چه میشود؟ به محض اینکه رقم آراء بالا میرود. این دولتهای دنیادوست، آینده را کمی محکمتر میبینند و به همین خاطر مشاهده میکنیم که برای بستن قرارداد میآیند. آنها که قبلاً قرارداد بستهاند برای اجرا میآیند و آنها چیز خریدهاند برای بردن و آنها که چیز فروختهاند دعوت به تحویل آنها میکنند.
دولتها اصولاً بر حضور یا عدم حضور مردم حساسند. یعنی هفته آینده اگر شما به جای ۱۴ میلیون گذشته، ۱۶ میلیون رأی به صندوقها بریزید روز شنبه و یکشنبه دهها دولت موضعشان را با ما عوض خواهند کرد، دنیا اینگونه است. رقم بالای رأی در سیاست داخلی و خارجی ما مؤثراست. و بیجهت نبود که بنی صدر میگفت: در گذشته ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار رأی بوده، زیرا او میفهمد که اثر این آراء در میان دیگران چیست؟
این مسئله را میداند و میفهمد و تلاش میکند که بگوید: مردم در صحنه نیستند و رأی نمیدهند و منظورش این است که هنوز آن ۱۱ میلیون که آن روز رأی دادند با من هستند.
مثلاً شما اگر رأیتان هیچ اثری نداشته باشد بهجز آنکه ضد انقلاب و دشمنان خود را مأیوس نمایید و بفهمانید که علیرغم مشکلات و کمبودهای کشور به سرنوشت این کشور علاقهمندید، بزرگترین خدمت را کرده و قلب امام زمان و پیغمبر و امام را شاد کردهاید.
از طرفی در ماهیت قضیه معنا ندارد که یک مسلمان نسبت به سرنوشت کشور خود بیتفاوت باشد و از مصرف کردن چند دقیقه یا چند ساعت از وقت خود برای اینکه نظرش را بگوید و اثری در کشورش بگذارد، خود داری نماید و اگر خودداری نماید نمیتواند انسانی متعهد یا لااقل معتقد به دنیای خود قلمداد شود.
بنابراین من فکر میکنم حضور شما و رأی دادنتان موضوعیت دارد. امام که میفرمایند: این تکلیف وظیفه است یک گوشهاش مطالبی است که من عرض کردم و انسان با محاسباتی که قسمتی از آن را بیان کردم، خیلی روشن میتواند تشخیص بدهد که اگر علاقهمند به این جمهوری اسلامی است نباید روز جمعه رأیش چه برای نمایندگان مجلس چه برای ریاست جمهوری در صندوق ریخته نشود.
اما در مورد جنگ، یک سال ما جنگیدیم و دفاع کردیم. البته جنگ بی خسارت نیست، یک دعوای کوچک خانوادگی هم خسارت دارد. شیشهای میشکند یا زخمی بر بدن مینشیند. بنابراین جنگ با آن وسعتی که دارد طبیعی است خسارت هم دارد. البته ما با همه وجودمان از اصل جنگ متنفریم. ای کاش در دنیا اصلاً نزاع نبود، نزاع کار شیطان است و انسانهای فاسدند که نزاع میآفرینند، ما اینها را میدانیم. واقعاً هم اگر یک ثانیه زودتر بتوانیم این جنگ را تمام کنیم و نکنیم. بد کردهایم، این را هم می دانیم. اما طبیعت حضور شیطان در جامعه، شیطانهای انس و جن وضعی که هست، جنگ پیش میآورد همانگونه که در زندگی نزاع پیش میآید، خدا کند روزی برسد که اصلاً جنگ و اسلحه و همه اینگونه چیزها از بین برود و همه مردم با فرهنگ و علم و منطق و استدلال همدیگر را از میدان بیرون کنند یا خود را اصلاح نمایند.
این جنگ با همه بدیها، دهها هزار شهید و معلول برای ما به جا گذاشته همچنین برای عراق و اینهمه اسلحه و نیرو پول و کارخانه و امکانات ازدست ما رفته، اینها همه خسارت جنگ است و به قول قرآن: « کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ [2]»
اما به خاطر طبیعت وضع موجود این بشر، جنگ به عنوان یک واقعیت و مبارزه برای حق به عنوان یک وظیفه بر ما مکتوب است و قطعی میباشد.
با همه این خسارتها چیزهای زیادی هم به دست آوردیم: اولاً به لطف خداوند امروز ابتکار عمل در دست ماست و هر روز که میگذرد ولو یک کیلومتر هم شده ما عراق را عقب میزنیم و امروز در گوشهای از خاک عراق از داخل به آنها ضربه میزنیم و امیدواریم که این ضربات عمیقتر شده و در ماههای آینده ما شاهد حضور سربازان عراقی در خاک خود نباشیم و امیدواریم دراینده در اثر نتیجه جنگ، ملت ما و ملت عراق با هم با سیاست متحد در مقابل ارتجاع و اسرائیل و امپریالیزم و الحاد و کفر، بتوانند با هم همرزم و مبارزه کنند و امیدواریم این برادران و خواهران عزیز و محترم عراقی که امروز در نماز جمعه، در هفته جنگ، شرکت کردهاند، این مهاجران عزیز را به زودی، با احترام به عراق برگردانیم و در خانههای خود جای بعث عفلقی صدام را بگیرند و در سرنوشت خود حاکم باشند.
امروز دنیا کم کم به صداقت ما اعتراف میکند، نمیدانم شما چقدر مطلعید همان رادیوهای دشمن از رو رفته و میگویند: معلوم شده که اظهارات ایرانیها با حقیقت نزدیکتر است. یکی از حرفهایی که دراین سفر به من گفته شد این بود که میگفتند: ایران دیپلمات مآبانه برخورد نمیکند: شما با اینهمه خدعههای جهانی با کف دست باز مواجه میشوید و هر چه اتفاق میافتد میگویید. فلان کشور ده هزار نفر را میکشد، اعلام هم نمیکند اما شما ۵ نفر را میکشید با اسم و اسم پدر و سن و شغلشان را اعلام میکنید. تحلیل آنها از این موضوع این بود که استحکام داخلیتان به شما این جرأت را میدهد و نیاز نمیبینید که با دروغ خود را معرفی نمایید. تحلیلهای انسانهای درست این است.
امروزه دنیا این چنین قضاوت میکند و علیرغم حرفهایی که میزنند و حقایق را تحریف میکنند، در وجدانشان معترفند که اینجا هر چه هست، همین است و خدا میداند اخباری که در روزنامهها و رادیوها میآید با آنچه بنده به عنوان یک مسئول سطح بالای کشور می دانم، خیلی فرق ندارد، یعنی همه چیز ما همین است که هست و این وسیله جلب اعتماد مردم است. و رفته رفته وسیله جلب اعتماد مردم دنیا میشود.
امروزه دنیا فهمیده که همه حرفهای صدام دروغ از آب درآمده است، اگر هواپیمایش سقوط کند، به ملتش نمیگوید. روزانه صدها نفر در میدانها کشته میشوند، تعداد آنها را ۱۲ یا ۱۸ نفر ذکر میکند و هر چه میکند از مردمش پنهان نگه میدارد، اما شما مردم ایران از همه واقعیتها آگاهید ممکن است که مخبری اشتباهاً خبر غلطی را بدهد اما عمد نیست و مجموعه کار ما در همین خطی است که مشاهده میکنید.
من باز هم در اینجا عرض میکنم: که اگر شرائط همین باشد و پیشرفت این گونه باشد، ما امیدواریم که در ماههای آخر جنگ با عراق باشیم. بسیار امیدواریم که در آینده، این نیروهای عزیزی که در میدانهای جنگ، در گرما و سرما دران سنگرهای نمور، زیر آفتاب و زیر باران میجنگند که این کشور محفوظ بماند؛ فرصت پیدا کرده، برگردند و سپاه جنگ ما، تبدیل به سپاه سازنده شده و اینها در روستاها و شهرها، در همه جا، وظائف سازندگیشان را انجام بدهند.
از مسائلی که در رابطه با هفته جنگ، به عنوان یک تذکر عرض میکنم و در هفته آینده توضیح خواهم داد، این است که: جنگ ما امروز فقط در جبههها نیست، این بمب بهدستهایی که امروز در تهران جنایت میکنند، مستقیماً عمل سربازان صدام را انجام میدهند کیست که در محاسبه نداند کشتن رئیس جمهور و نخست وزیر در کشوری که در حال جنگ، در ۷۰۰ کیلومتر مرزش میباشد تأثیر در جبهه ندارد؟ اگر ندارد، به خاطر این است که این مردم محکمند. آن کسی که این بمب را در نخست وزیری منفجر کرد، به اندازه یک لشکر صدام میخواهد برای صدام خدمت کند، البته موفق نشد و مردم راه خود را ادامه دادند؛ و باز به آنها ضربه زدند، اینها چیز دیگریست که در محاسبات آنها نیست.
ای برادران ما، به همان دلیل که کسانی که در مقابل رگبار مسلسل سربازان ما در جبهه کشته میشوند، نمیشود گفت: چرا اینها را میکشید؟ کسانی که رگبار جوخه اعدام بهحکم دادگاه به خاطر کارهای تروریستی آنها را از میان بر میدارد هیچ تفاوتی با آنها ندارند. (تکبیر)
اسمشان مجاهد خلق ایران است، اما در واقع عمل بعث عفلقی عراق را انجام میدهد. اسمش عضو پیکار برای طبقه کارگراست ولی کار گارد صدام را انجام میدهد. گارد صدام در آنجا اسلحه به دست گرفته، ما او را میشناسیم و با او مواجه هستیم، این یکی در اینجا اونیفورم صدام را ندارد. برادرمان شمخانی تعبیر خوبی کرد و گفت: امروز منافق بمب به دست در تهران، سرباز صدام بدون اونیفورم است. هیچ فرقی ندارد، بلکه خطرناکتر است.
این منطق را نخست وزیر سوئد هم هنگامی که آن فضولیها را میکند، میفهمد. هنگامی که در نخست وزیری ما بمب میگذارند و رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس شهربانی ما را شهید میکنند، آیا ما مسئول این واقعه را روی سرمان گذاشته و حلوا، حلوا، کنیم؟ او را به زندان اوین برده و در آنجا برایش مرغ ببریم تا بخورد؟ یا رهایش کنیم تا در خیابانها با کوکتل مولوتف به مغازههای مردم و بانکها و ماشینهای شرکت واحد حمله کند؟ نمیشود به اینها مجال داد، شما دروغ میگویید! خودتان هم مجال نمیدهید، در هیچ جا نمیدهند، منتهی شما دروغ می گویید و اعلام نمیکنید و ما اعلام میکنیم.
در مالزی در مصاحبه مطبوعاتی، خبرنگاری از من پرسید: شما تا کی میخواهید در کشورتان جنگ داخلی را تحمل کنید؟ تعبیر او جنگ داخلی بود. من گفتم: این جنگ نیست، اصطلاحاً جنگ نیست، اما کارشان کار سرباز صدام است.
خانوادههای عزیز، برادران، خواهران شما این مسئله را درک کنید که امروز هر کس، به طور مسلحانه با جمهوری اسلامی در هر روستایی هم مبارزه بکند، سرباز صدامی است که یا عمداً و یا سهواً جز لشکر صدام ثبت نام کرده و یا نکرده، خدمت میکند. (تکبیر)
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] - امام خمینی در تاریخ ۲ مهر ۱۳۶۰ ( ۲۵ ذی القعده ۱۴۰۱) در آستانه سومین انتخابات ریاست جمهوری در پیامی به ملت ایران نوشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت مجاهد و متعهد ایران!
جمهوری اسلامی، فرآورد مجاهدات جانفرسا و فداکاریهای بیدریغ شما و فرزندان برومند و شهدای ارجمند شماست. شما بودید که با قدرت ایمان و تعهد به اسلام، میهن عزیز خود را از اسارت سلاطین و رژیم ستمگر شاهنشاهی و دژخیمان خونخوار آنان نجات دادید. شما بودید که همچون سلحشوران متعهد صدر اسلام با انقلابی عظیم، کشور خود را از سلطۀ ابرقدرتها و خصوصاً امریکای غدار و جهانخوار آزاد نمودید. شما اسلام بزرگ را که می رفت دستخوش انحراف منحرفین و منافقین شود و احکام مترقی آن به احکام دلخواه نادانان مبدل گردد و با اسم اسلام راستین، قوانین مسلّمِ منصوص( صریح، چیزی که نص بر آن دلالت دارد.) در قرآن کریم به نسیان کشیده شود، زنده و تجدید کردید، و در مقابل هجوم نظامی و تبلیغاتی همه جانبه ایستادگی نمودید، و در این دو ـ سه ساله، ره صد ساله پیمودید و تمام موانع را از سر راه برداشته و جمهوری اسلامی را با تمام نهادهایش تحقق بخشیدید و حیاتی جدید و درخشان و فروزنده به کشورتان و فرهنگتان بخشودید.
اکنون شما عزیزان ارزشمند هستید که باید این سرمایۀ گرانبها و این امانت الهی را که با خون اولیای گرانقدر خداوند و مجاهدین ارجمند اسلام و فرزندان عزیز برومند شما، به دست شما سپرده شده است پاسداری نمایید، و با تمام توان از زن و مرد و کوچک و بزرگ با مجاهدات پیگیر و شجاعانه، در حفظ و حراست آن کوشا باشید، و از تبلیغات دامنه دار ورشکستگان ـ که خود علامت عظمت انقلاب اسلامی شماست و دلیل وحشت آنان و سلطه جویان و چپاولگران است ـ به خود تردیدی راه ندهید، و با همان شور و هیجان و تعهدی که دارید به پیش روید و مطمئن باشید که در جهان، سرافراز و پیروز هستید و دربارگاه عظمت حق تعالی ارزشمند و در پیشگاه اسلام و اولیای معظم آن ارجمند خواهید بود.
اکنون که با از دست دادن سربازی گرانقدر و رئیس جمهوری خدمتگزار و متعهد چون شهید رجایی که خدایش رحمت فرماید ـ برای تعیین رئیس جمهور به پای صندوقهای رأی خواهیم رفت، لازم است ملت عزیز، رشد و استقامت و پایداری خود را در پیشگاه خالق و صاحب اسلام و در نزد جهانیان و در پیش چشمان حیرت زدۀ دشمنان و بدخواهان اسلام که شما را با تهمتهای گوناگون هدف قرار داده و وفاداری شما عزیزان متعهد به جمهوری اسلامی را مورد سؤال و تردید انگاشته اند ثابت و با شور هر چه بیشتر، یکپارچه در این امری که حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و ملت شریف بسته به آن است به سوی صندوقهای رأی چون موجی خروشان و دریایی مواج، با صفوفی فشرده رفته رأی خود را به شخصی که متعهد به اسلام و خدمتگزار به ملت و کشور و حامی مستضعفان و دارای بصیرت در امر دین و دنیا و منزّه از گرایش به شرق و غرب و مکتبهای انحرافی و دارای دید سیاسی است، بدهید. امروز شرکت در انتخابات ریاست جمهور نه فقط یک وظیفۀ اجتماعی و ملی است، بلکه یک وظیفۀ شرعی اسلامی والهی است که شکست در آن، شکست جمهوری اسلامی است، که حفظ آن بر جمیع مردم از بزرگترین واجبات و فرایض است و وسوسه در آن از شیطان بلکه عمال شیطان بزرگ است.
برادران و خواهران با هوشیاری بسیار و دید اسلامی سیاسی با مسائل برخورد کنید و از وسوسۀ منحرفان و مخالفان اسلام و وابستگان به سیاست اجانب اجتناب نمایید که اینان با هر وسیله می خواهد پایه های جمهوری اسلامی را متزلزل کنند، و به خیال رسیدن به مقاصد خودشان، از هر فرصتی بهره برداری نمایند و نگذارند که شما در این امر حیاتی که شخصیت خود و کشورتان بسته به آن است شرکت کنید.
اینجانب از علمای معظم و ائمۀ جمعه و جماعات محترم و خطبا و گویندگان متعهد در سراسر کشور تقاضا دارم که مردم شریف را از اهمیت این موضوع حیاتی و سرنوشت ساز مطلع و آنان را به تکلیف شرعی خود ارشاد فرمایند. از نویسندگان و گویندگان و روشنفکران و اساتید محترم و معلمان و دانشمندان کشور تقاضا دارم که در هر مسلک و گروهی هستند، به یک مطلب مهم توجه نمایند که اگر خدای نخواسته جمهوری اسلامی، این دسترنج توده های عظیم رنج کشیده و ستمدیده، شکست بخورد، هرگز گمان نکنند که به جای آن یک رژیم متعهدتر و غمخوارتر و ملی تر و اسلامی تر روی کار می آید؛ و به یقین بدانند که یک رژیم صد درصد غربی امریکایی یا شرقی کمونیستی به دست یکی از دو ابرقدرت، جایگزین آن می گردد، اگر چه با صورت ملی و اسلامی. پس در این صورت، کارشکنی یا بی تفاوتی در این امر، نزدیک کردن کشور است به سوی دو قطب جهانخوار و به هدر دادن خونهای جوانان و زحمتهای طاقت فرسای ملت. و از انجمنهای اسلامی در سطح کشور می خواهم که در هر محلی که هستند، کسانی را که با آنان تماس دارند به اهمیت این امر آشنا نمایند. امید است خداوند متعال، امت اسلامی را موفق فرماید که برای پیشرفت مقاصد اسلامی هر چه بیشتر کوشش نمایند و توفیق خدمت به همۀ ما مرحمت فرماید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
روح الله الموسوی الخمینی
[2] - سوره بقره، آیه ۲۱۶