خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۱۲ مهر ۱۳۶۴

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: اَعُوذُ باللّهِ مِنَ‏الشَّیْطان الرَّجیمْ، »وَ مِنْ آیاتِهٍ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسکُمْ اَزْواجَاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةَ وَ رَحْمَةً«، اُوصیکُمْ عِبادَاللَّه بتَقْوَی اللَّه.  در عدالت اجتماعی در رابطه با حقوق زن و مرد، بحث ما به یکی از اصول اصلی رسیده بود که استقلال زن بود و اولین مسأله‏ای که در این فصل مطرح کردم، استقلال زن در انتخاب همسر بود که گفتم بین زن و مرد در دوران صغارت، فرقی نیست و برای زنهای بیوه هم تفاوتی با مردها نیست.  در مورد دختران بالغ و رشید فقط یک تفاوت جزیی وجود دارد و آن این است که با احتیاط (آن هم نه فتوا، در نظر امام احتیاط واجب) در ازدواج باید اجازه پدر هم تحصیل شود، منتها این حق مشروط به این است که پدر، در صورتی که دختر کفو خودش را پیدا کرد و تمایل به ازدواج داشت، بی‏جهت مانع ازدواج او نشود و ملاحظات رسومات فامیلی و چیزهایی که جزو شؤون زندگی محسوب می‏شود و خارج از تعریف کفو است، باعث نشود که جلو ازدواج را بگیرد که اگر گرفت، همین حد هم ساقط می‏شود و دختر آزاد است که ازدواج کند. نقطه قوت این نظریه این است که برای دختر جوانی که در سنینی است که تجربه زندگی ندارد و ممکن است فریب بخورد و با اشتباه مهمی - تاریخ زندگی‏اش را در آینده تباه کند، احتیاط این است که اجازه پدر را داشته باشد. این پیش‏بینی بسیار لازمی است که جلو ضررهای احتمالی را که معمولاً در این سنین ممکن است پیش بیاید، می‏گیرد و باز این احتیاط هم مشروط به این است که منافع دختر تضییع نشود و محروم از ازدواج با همسر مناسبی در زمان مناسب نشود که اینها را ما در یک خطبه توضیح دادیم.  در همین زمینه، یکی از مسایل مبتلابه جامعه ما که من خیال می‏کنم، از ضعفهای ریشه‏دار و عمیق جامعه است، امروز در یک خطبه می‏آید که ان‏شاءاللَّه اگر توجه کنید، می‏بینید که اسلام چه چیز خواسته و ما چگونه داریم بد عمل می‏کنیم. ان‏شاءاللَّه، کم کم با توضیحاتی که سایر مبلّغان و اهل تبلیغ می‏دهند، این عیب و درد از جامعه ما که بر خلاف نظر اسلام هم هست، [t1]برطرف شود.  به طور کلی، مطلب این است که در جامعه ما، در بسیاری از شؤون زندگیمان سنّتها و رسوم محدود کننده‏ای وجود دارد که ربطی به اسلام ندارد و خیلی از مردم خیال می‏کنند، به عنوان اسلام باید اجرا شود. اینها هم جامعه را اذیت می‏کند و هم به اسلام صدمه می‏زند و هم وسیله نفوذ مکتبهای غیرالهی در میان مردم می‏شود و در بسیاری از شؤون زندگیمان هم وجود دارد. حالا من اینجا این را مطرح می‏کنم، برای این مورد و موارد دیگر، و این در مورد ازدواج است. چون عنوان صحبت من در خطبه گذشته، استقلال زن در انتخاب همسر بود. حالا مشکلاتی مانند رسوم غیراسلامی در جامعه اسلامی ما وجود دارد که محدود کننده است و ضررهای فراوانی برای جامعه دارد، این را عرض می‏کنم. در همان مسأله ازدواج دختر گفتم، الآن در جامعه ما چنین اختیاری به دخترها داده نمی‏شود و موارد فراوانی وجود دارد. در جامعه دخترانی هستند، از دوره‏ای های خودشان، از آشنایان و همسایه‏های خودشان، شوهر مناسب برایشان هست، ولی پدرها به ملاحظه، مثلاً ثروت، شغل و شؤون دیگر، جلو ازدواجها را می‏گیرند و از این راه ضررهایی وارد می‏شود. البته مسایل دیگری هم هست که این جزو تصمیمات خود طرف هست؛ یعنی وقتی که می‏خواهد رضایت پدرش را جلب کند. مثلاً جهیزیه بیشتر بگیرد، پول بگیرد و زندگی‏اش را اداره کند. خوب! اینها مسایل دیگری است، اینها را به پای اسلام نباید گذاشت. اصل مسأله اسلامی و اسلام خالص را باید داشته باشیم که مردم بدانند حکم اسلامی چیست. به طور کلی ازدواج آن جوری که خواست اسلام بوده و کاملاً در آیات و روایات و در سیره پیغمبر و ائمه مشخص شده، در جامعه ما نیست، منحرف شده و از آن حالت طبیعی، ساده و سالمش که نیازهای طبیعی و اخلاقی جامعه را باید تأمین کند و ضامن سعادت و آرامش و سلامتی جامعه باشد، بیرون آمده و در دست‏اندازها و پیچ و خمها و سنّتها و رسوم و آداب خاصی که بد شده، در مجموع در زندگی مردم به یک گردنه‏ای تبدیل شده است. امروز ما صدها هزار زن بیوه در دنیا و در کشورمان داریم که در سنین ازدواج هستند و نیاز به ازدواج دارند، ولی بدون شوهر زندگی می‏کنند و به اندازه آنها هم مردهایی داریم که نیاز به همسر دارند و اینها هم دارند تنها زندگی می‏کنند. آن چیزهایی که خداوند در طبیعت انسانها قرار داده و مستحب کرده است که بین ما باشد، اینها را ندیده می‏گیریم و خیال می‏کنیم، اینها تقوا و عفت است و اسلامی است، و یکی از مشکلات جوامع اسلامی در مقابل جوامع غربی این است. یکی از ادله‏ای که جوانهای ما مجذوب فرهنگ منحط غرب می‏شوند این است. مسایل جنسی و ازدواج در جامعه، آن قدر پیرایه پیدا کرده که برای مردم مشکل است و این وضع بی بند و باری که در دنیای غرب می‏بینید برایشان جاذبه دارد. اینجا باید ما مسأله را از راه اسلامی حل کنیم و اگر اسلامی حل نکنیم، راه بچه‏های ما همین است. اگر این پیرایه‏های غلطی که در جامعه ما وجود دارد، بخواهد بماند و این ارتباط بین ما و جوامع غربی هم همیشه باشد که هست و روزبه روز هم به خاطر این رسانه‏هایی که وجود دارد، بیشتر می‏شود، بچه‏های ما مجذوب آن محیط خواهند بود و دلشان به آنجا می‏رود. این وظیفه ماست که این مسأله را حل کنیم و من خیال می‏کنم یکی از مباحثی که ضرورت دارد ما اسلام صالح و سالم و بی‏پیرایه را برای مردم بگوییم، همین است. این یک چیزی نیست که به آسانی بچه‏ها، جوانها، مردها و خانمها از آن بگذرند. خداوند این را در طبیعت انسان قرار داده و نیاز قطعی یک انسان است. تعبیر خود قرآن این است که همسران، چه مردها چه زنها، وسیله سکون و آرامش خاطر یکدیگر باید باشند و روابط این دو جنس مخالف در آرامش و آسایش خاطر است و زندگی بدون آسایش و آرامش غلط است، و خیلی چیزهای دیگر که حالا عرض می‏کنم. ما باید کاری کنیم تا سنّتهای محدود کننده را که بی‏جا، به جامعه تحمیل شده، در جامعه اسلامی نداشته باشیم. در دورانی که اسلام بر این جامعه حاکم نبود، مسأله به این مهمی نبود؛ چون جامعه، جامعه اسلامی نبود، روابط حاکم، روابط اسلامی نبود، ولی الآن هر چه در این جامعه باشد، به نام اسلام است و ما الگوی اسلام هستیم و باید اسلام را معرفی کنیم. باید اسلام ناب و خالص را بیاوریم. اسلام با پیرایه، اسلامی که سنّتهای غلط، آن را محاصره کرده، نمی‏تواند برای دنیا الگو قرار گیرد. خدا هم این را نخواسته است. اگر بناست اسلام با پیرایه صادر شود، این نمی‏تواند اسلام باشد و نمی‏تواند اثر خودش را در دنیا بگذارد. حالا در مورد ازدواج همان طور که همه علمای روانشناس بدون استثنا، این مسأله را قبول کرده‏اند، از لحاظ روانی کانون خانواده و ارتباط زن و مرد و همکاری دو جنس مخالف مهمترین وسیله تحکیم بنیه جامعه و سلامت روح و اخلاق انسان است. انسان منقطع از کانون خانواده مثل یک حیوان افسار گسیخته‏ای است که در یک سنگلاخی زندگی می‏کند. این نظر روانشناسهای معتبر دنیاست در مورد زن و مرد. یا مثل یک انسان بریده از جامعه‏ای است که در یک دیر و صومعه خودش را محصور کرده باشد.  از لحاظ اقتصادی؛ این کانونهای زندگی که زن و مرد با هم در آن حضور ندارند، زن جدا و مرد جداست، اگر یک روزی محاسبه دقیق و آمارگیری شود که چه مقدار خانه‏ها می‏توانند در هم ادغام شوند، چه مقدار اتاقها می‏توانند در هم ادغام شوند، چه مقدار مخارج یک خانواده که دو خانواده شده‏اند، می‏توانند در هم ادغام شوند و در همکاریهایی که زن و مرد می‏توانند برای بهتر راه افتادن کار در جامعه در مسایل اقتصادی و خدماتی داشته باشند، اگر اینها محاسبه شود، (اینها هیچ وقت محاسبه نشده و در ارقام و آمار نیامده است) می‏بینید که چقدر در مسکن و خدمات و در کارهای دیگر صرفه‏جویی خواهد شد. حالا فرض کنید، مثلاً اگر 500 هزار (یک رقم فرضی من می‏گویم، رقم واقعی در جامعه خیلی بیش از اینهاست) کانون خانواده که می‏شد مشترک باشد، الآن زن و مرد جدا زندگی می‏کنند که یک تشکیلات مستقل دارند، اینها از لحاظ اقتصادی هم مسایل دیگری دارند. از لحاظ اخلاقی که مشهود است و زیاد لازم نیست گفته شود. از لحاظ جسمی و سلامتی، آن کسالتهای روانی که برای انسانهای مجرد در سن نیاز به ازدواج وجود دارد. چه زن و چه مرد که تحت فشار روحی قرار دارند و تقوا دارند، نمی‏خواهند خودشان را به مسایل نامشروع آلوده کنند. ضربه‏هایی که از این بابت به سلامتی انسانها می‏خورد، اگر روی کاغذ می‏آمد و در یک کشور آماری بود که اینها را یک نقطه جمع می‏کردند، می‏گفتند که ما امسال چقدر مریض از این ناحیه داریم و چه مقدار دارو به این جهت مصرف شده و چه مقدار تخت بیمارستان از این جهت اشغال شده است. خوب! اینها پیش نیامده و کسی دنبال این مسایل نیست. چون این کارها را غربیها می‏کنند و غربیها الآن اینگونه مسایل را ندارند. آنها مسایل دیگری دارند، بچه‏های نامشروع و آن طور چیزها که در آمار و ارقام می‏آید. از لحاظ اخلاقی، این وضعی که در جوامعی مثل جامعه ما وجود دارد، انحرافاتی که در خانواده‏ها پیدا می‏شود، طلاقهایی که واقع می‏شود، بچه‏های بی‏سرپرستی که پیدا می‏شوند و گرفتاریهایی که پیش می‏آید، اینها را در فصلهای دیگر صحبتم شاید کم کم عرض کنم.  اینها همه آثار انحراف از اسلام است. از یک سنّت واقعی صحیح منطبق با فطرت که در اسلام هست و در زندگی ائمه و پیغمبران و رجال و شخصیتهای ما بوده و وجود داشته است، ما خودمان را جدا کردیم و متأسفانه به اسم خانواده و شرم و حیای بی‏حساب، جامعه را گرفتار کردیم. این مشکل را باید حل کنیم که اگر حل نکنیم من خیال نمی‏کنم با فشار آوردن روی این که مثلاً زنها و یا مردهای بی‏بند و بار از خیابان جمع شوند، بتوان مسایل را حل کرد. اینها حل نمی‏شود، اگر ما از داخل خیابان حل کردیم، به داخل خانه‏ها و داخل پستوها می‏رود! ما می‏خواهیم ملت را پاک کنیم، نمی‏خواهیم که با فشار مسایل را حل کنیم. البته فشار برای حفظ ظواهر انسانهایی که تحت قانون قرار نمی‏گیرند لازمست، ولی اساس کار اسلام حل کردن مسایل از ریشه است. دین ثابت و استوار این است. چیزی که می‏تواند دین و قانون باشد، این است که با فطرت سازگار باشد. اگر شما مقررات و سنّتهایی داشته باشید که باعث شود، یک زن به دلیل اینکه در سن جوانی شوهرش مرده تا آخر عمرش مثل یک انسان زنده بگور و در قفس بخواهد زندگی کند، این زندگی نیست! این موارد الآن در جامعه ما فراوان است و باید ما آن را علاج کنیم. اسلام این را نخواسته است. در مورد ازدواج قرآن می‏فرماید: زنها وسیله آرامش و سکون مردها و مردها وسیله سکون و آرامش آنها هستند:  وَ مِنْ آیاتِه اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها؛  خداوند این زوجیت را برای شما درست کرده که وسیله سکون و آرامش شما باشد.  »وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَّ رَحْمَةً«؛  این حالت روحی عطوفت و محبتی که خداوند بین دو جنس مخالف قرارداده، جاذبه‏ای که قرار داده، بی‏فلسفه نیست، این جاذبه باید وجود داشته باشد و باید در زندگی انسان تأمین شود. این خلاء، روان انسانها را منفجر می‏کند. سیره سالم زندگی اجتماعی در خانواده و ازدواج، در زمان پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین و شاید انبیای سابق این بوده که برخورد انسانها مثل سایر مسایل زندگی بوده است؛ یعنی همین جور که ما برای تأمین غذا و لباس و مسکن، تأمین ورزش و سایر نیازهای جسمانی و روحیمان اقدام می‏کنیم و پیچیدگی در زندگی ما نیست، خیلی طبیعی است، حیا و شرم مانع انجام این کارها نمی‏شود، سنّتهای غلط نیست، باید ازدواج هم چنین باشد. باید این قدر در جامعه طبیعی باشد که وقتی زنی احساس کرد نیاز به شوهر دارد و شوهر خودش را در میان این جامعه می‏بیند، به او مراجعه کند، همان طور که مثلاً می‏رود لباس می‏خرد، بتواند ازدواج کند. یک مرد هم باید چنین باشد. آن شرایط سنگینی که در مهریه و رسوم قرار دادیم، همه غلط است. اینها در اسلام نیست. از زمان قدیم، از زمان قبل از پیغمبر شروع می‏کنم. داستان حضرت شعیب و حضرت موسی را شما شنیده‏اید. در قرآن است: وقتی که حضرت موسی می‏آید، آب از چاه می‏کشد و گوسفندان را آب می‏دهد و همراه دختران شعیب به خانه می‏آید؛ حضرت شیعب می‏بیند موسی مرد لایقی است و دختر رسیده هم در خانه دارد (پیشنهاد شعیب است به حضرت موسی، نه پیشنهاد موسی به حضرت شعیب) شعیب پیغمبر به موسی می‏گوید: من می‏خواهم، یکی از این دو دخترم را به شما به عنوان همسری بدهم.  خوب! این چیزی که در ذهن ما هست (حالا به اسلام می‏رسیم) که اگر یک وقت پدر دختر، مثلاً دخترش را به دامادی عرض کند، این عیب است و با شؤون ما نمی‏سازد، این اسلامی نیست! این را چه کسی گفته؟ شما مرد مناسب در جامعه می‏بینید، دختر خوب در خانه دارید، وظیفه دارید که به عنوان یک پدر خوب بروید دخترتان را به یک پسر خوب معرفی کنید و امکانات ازدواج را هم فراهم کنید، تا بروند با هم زندگی کنند. زندگی خود پیغمبر و ائمه را من یک قدری می‏گویم، البته قرآن وقتی که داستان حضرت شعیب و موسی را این جوری نقل می‏کند، خودش هدف دارد و می‏خواهد همین مسأله را برای ما روشن کند و روی این مسأله تکیه دارد. در خطبه ازدواج، همه می‏دانید، فتوا این است که باید زن اول بگوید. اینکه ایجاب قبول را حالا ما پیش آقایان علما می‏بریم، می‏خوانند، برای این است که خودشان عربی بلد نیستند و این جور مرسوم شده، والاّ خطبه و آن ایجاب متعلق به زن است. ما هنوز خیال می‏کنیم، عروس باید آن قدر خودش را بگیرد، ده بار بگوییم تا بله بگوید که می‏خواهد ازدواج کند! و اگر مثلاً زودتر بگوید، این در جامعه زشت است و معلوم می‏شود که شوهر می‏خواهد! خوب! بله که شوهر می‏خواسته، اصلاً او باید خطبه را بخواند، »قبول« مال مرد است. اولین جمله را او باید ادا کند، حالا چون بلد نیستند، می‏گویند، آقا بگوید، آقا از طرف او می‏گوید. در جامعه ما چه کسی برای زنها این سنّت را درست کرده که خانمها باید بمانند، تا یکی پیدا شود که سراغشان بیاید؟ این چه حرفی است؟  خیلی از این خانمها خیال می‏کنند، شوهر اولشان که مرد و یا طلاق گرفتند، دیگر شوهر یکی، خدا هم یکی! تا قیامت باید همین یکی بماند؟! این جور نیست! این خلاف اسلام است. شما ببینید بهترین زنان تاریخ در تاریخ اسلام چه جور زندگی کرده‏اند. حضرت خدیجه، چقدر خدیجه پیش ما مهم است! پیغمبر، شوهر سوم حضرت خدیجه است. قبل از اینکه با پیغمبر ازدواج کند، به دو نفر دیگر شوهر کرده بود و از هر دو تای آنها هم بچه داشت. حالا اگر یک خانمی هم بخواهد ازدواج کند، می‏گوید: نه! حالا دیگر بچه دارم. خوب! همه بچه دارند. آدم که بچه دارد، غذا نمی‏خورد؟! لباس نمی‏پوشد؟! این مسایل زندگی، مثل مسایل طبیعی دیگر است. آن موانعی که رسوم و عادات ما، خیلیها شاید از ایران قدیم ناشی شده، اینها دوران پیغمبر نبوده است. از زنان معروف که شما می‏شناسید، اسماء بنت عمیس است، که یک اشاره‏ای به دوران زندگی او می‏کنم و ببینیم زنان ما حاضرند این جوری باشند؟ و زنان خوب اجتماع می‏توانند مثل او باشند؟ اسماء بنت عمیس را کسی نمی‏تواند خیال کند که او در تاریخ اسلام یک زن معمولی بوده، اسماء جزو و اولین زنانی است که در مکه به پیغمبر اکرم ایمان آورد. چون هر کس قبل از داستان »دار ارقم« به پیغمبر پیوسته، جزو با سابقه‏ترین مسلمانها است که این خودش یک افتخاری است. او اولین زنی است که با شوهرش جعفر طیار به حبشه مهاجرت کردند که سالها در آنجا بودند. ایشان سه بچه از جعفر طیار داشتند. از حبشه در سال هفتم هجرت آمدند به مدینه خدمت پیغمبر. ظاهراً زمان فتح خیبر بوده که پیغمبر فرمود: من امروز دو تا خوشحالی دارم: یکی فتح خیبر و دیگری آمدن جعفر (که از حبشه آمده بود) این خانم بزرگوار که کمتر زنی مثل ایشان را داریم، جزو محارمی است که با وصیت حضرت زهرا در غسل دادن، تشییع جنازه و دفن حضرت زهرا شرکت کرده و محرمترین انسانها در مدینه بوده به علی بن ابی‏طالب(ع) از لحاظ روابط سیاسی که حالا من در آن فصل نمی‏خواهم وارد شوم، چون ممکن است بوی اختلاف از آن در بیاید. شوهر ایشان حضرت جعفر طیار در سال هشتم هجرت، در جنگ »موته« شهید می‏شوند، آن سالی که به مدینه آمده بودند، جعفر در جنگ شرکت کرده و شهید شده است. حالا اگر بخواهیم از شخصیت ایشان اطلاعی پیدا کنیم؛ همان روز که جعفر طیار شهید می‏شود، پیغمبر خبردار می‏شوند که هنوز خانواده‏اش خبردار نشده بودند. پیغمبر اکرم(ص) نزدیک ظهر بود، به منزل اسماء می‏روند (اسماء می‏گوید: آن روزی که پیغمبر به خانه ما آمدند 40 تا پوست را دباغی کرده و بچه‏ها هم از نظر لباس و نظافت تمیز و مرتب بودند) پیغمبر برای تسلیت گفتن به خانه اسماء تشریف می‏برند. پیغمبر اکرم(ص) نوازش زیاده از معمول نسبت به بچه‏ها کردند، بچه‏ها را روی دامنشان نشاندند و بوسیدند. اسماء می‏گوید: من یک چیزی از خاطرم گذشت و این محبت پیامبر با توجه به اینکه شوهرم در جنگ بود برایم معنی دار بود، از پیغمبر پرسیدم :خبری شده که شما این جوری هستید؟ پیغمبر تبریک و تسلیت گفتند. مرحوم صاحب »اعیان الشیعه« وقتی که این قضیه را نقل می‏کند، می‏گوید: روحیه زنان صدر اسلام را ببینید که یک زن مثل اسماء در طول یک روز در خانه 40 تا پوست را دباغی کرده و به بچه‏هایش هم رسیده و خانه‏اش را هم نظیف کرده است که چون این داستان در تاریخ آمده این طور مطرح می‏شود. پیغمبر برای اینکه به اسماء تسلیت بگویند، فرمودند: گریه نکن! خداوند به جای دو دست حضرت جعفر، به ایشان دو بال داده از یاقوت احمر که در بهشت خداوند پرواز می‏کند. اسماء به پیغمبر عرض کرد: یا رسول اللَّه! تقاضا دارم، شما این مطلب را در جامعه برای مردم بیان بفرمایید، که پیغمبر فرمودند: من از عقل این زن تعجب می‏کنم، چون برای مسایلی که در آن روز در دنیا مطرح بود و در محیط مدینه مطرح بود، گفتن این حرف در مسجد بسیار اهمیت داشت که بعداً هم در کارها مورد استفاده قرار گرفت.  حالا من روی این قسمت می‏خواهم صحبت کنم. این یک زن است، سه تا بچه دارد، مهاجره است و شوهری مثل حضرت جعفر را از دست داده، می‏بینیم که بلافاصله بعد از »عِده« می‏رود ازدواج می‏کند، آن هم با ابوبکر؛ یعنی پیرمردی که در شرایط سنی خیلی بالاتر از اسماء بوده، اولین بچه ابوبکر و اسماء، محمدبن ابی‏بکر است که در حجةالوداع یعنی در سال دهم هجرت متولد می‏شود. ببینید! سال هشتم، شوهرش شهید می‏شود، عده می‏گذرد حالا اینها کی ازدواج کردند که در سال دهم هجرت اولین فرزندشان به دنیا می‏آید؟ پیدا است که فاصله‏ای زیادی از هنگام مرگ شوهرش تا ازدواج مجددش نبوده، حالا آیا نعوذباللَّه اسماء یک زنی بی‏بند و بار بود؟! آدم لذت طلب بوده؟! بچه نداشته؟! اسلام همین است. ابوبکر فوت می‏کند. بلافاصله باز بعد از گذشتن عده با علی ابن ابی‏طالب(ع) ازدواج می‏کند. خوب! علی ابن ابی‏طالب(ع) در خانه زن دارند و اسماء هم یک زنی است که دو شوهر از او گذشته، و چهار تا بچه با خودش دارد، هر دوتایشان هم شخصیت بزرگ سیاسی کشور هستند. اینها آدمهای معمولی نیستند که بگوییم اینها دنبال مسایل جنسی و عیش و نوش و لذت‏طلبی و تنوع‏طلبی بوده‏اند، نه! اصلاً نظام اسلامی این بوده؛ یعنی در آنجا برخورد این بوده، در آنجا این مسایل را عیب می‏دانسته‏اند که زنی امکان ازدواج و شوهر مناسب هم باشد و ازدواج نکند. در صدر اسلام مطلب این جوری بوده، اصلاً بحث این بوده که چرا ازدواج نکند؟ لذا بعد از ابوبکر، اسماء می‏آید، با حضرت علی(ع) ازدواج می‏کند. روشن‏تر از این، داستان امامه و حضرت علی‏بن ابی‏طالب است. امامه نوه پیغمبر است؛ دختر حضرت زینب که زینب دختر پیغمبر بوده و زوجه ابوالعاص که از ابوالعاص جدا شده بوده و دختری به نام امامه داشت. امامه از دردانه‏های پیغمبر است و پیغمبر خیلی این امامه را دوست می‏داشت به خاطر اینکه این بچه از پدرش جدا بود، لذا پیغمبر به این بچه خیلی محبت می‏کرد. همان چیزهایی که راجع به امام حسن و امام حسین گفته‏اند؛ و موقع نماز به دوش می‏گرفتند. یک هدیه‏ای پادشاه حبشه برای پیغمبر فرستاد که ایشان این هدیه را به امامه دادند. به ایشان خیلی محبت داشت. حضرت زهرا خاله او است. امامه رابطه صمیمی با بچه‏های حضرت؛ یعنی امام حسن و امام حسین داشت، با این بچه‏ها خیلی گرم و مأنوس بود. وقتی که حضرت زهرا خواست از دنیا برود وصیتش به حضرت علی این است که: من می‏دانم بالاخره مرد احتیاج به زن دارد و باید ازدواج کند. من از شما خواهش می‏کنم اگر بنا است ازدواج کنید، ترجیح دهید، با امامه دختر خواهر من ازدواج کنید، چون او با بچه‏های من مهربان است.  حالا مرحوم صاحب منتهی الامال آقای شیخ عباس قمی می‏گوید: طبق روایتی، سه روز بعد از رحلت حضرت زهرا، حضرت علی با امامه ازدواج کرد، (حالا سه روز، یا چند روز بیشتر و کمتر مسأله‏ای نیست) ببینید با ازدواج چطوری برخورد می‏شده. حضرت علی آن شخصیت عظیم جهان اسلام، بچه دارد و امامه هم که یک دختر معمولی نبوده، نوه پیغمبر است، با آن همه فضیلت که عرض کردم، و شخصیت آن جوری. لذا می‏بینیم، در آن موقع ازدواج عادی و معمولی بوده و راهی است که خداوند قرار داده و از آن گذشته، نخواسته که ترک شود. پیغمبر می‏فرماید: هر کس از سنّت من اعراض کند، از من نیست، خودش را مسلمان نداند! بعضیها افتخار می‏کنند به بعد از مرگ شوهرشان تا آخر صبر کرده و دیگر ازدواج نمی‏کنند. می‏گویند: ما صبر می‏کنیم. بی‏خود صبر کردید! این درست نیست، نباید صبر می‏کردید! حضرت سکینه دختر امام حسین را شما می‏شناسید و برای شماها خیلی معروف است. ایشان از زنان کم نظیر تاریخ هستند، با سواد، شاعره. کسی بود که شعرای بزرگ دنیای اسلام از اطراف دنیای عرب می‏آمدند و اشعارشان را پیش حضرت سکینه می‏آوردند، تا ایشان نظر دهند، که این اشعار خوب است یا نه! لذا شعرشناس آن زمان بودند. ایشان دو تا شوهر کردند؛ یعنی بعد از مرگ شوهر اول، رفت و شوهر دومی انتخاب کرد.  همین امامه را که برای شما اسم بردم، وقتی حضرت علی‏بن ابی‏طالب می‏خواستند از دنیا بروند، به ایشان وصیت می‏کنند که بعد از من ممکن است معاویه به سراغ شما بیاید و من مایل نیستم که شما با معاویه ازدواج کنید. چون معاویه یک انسان بسیار شروری بوده و حضرت علی(ع) این خطر را می‏دید که از این طریق فساد پیش بیاید، لذا حضرت علی گفتند: من به شما پیشنهاد می‏کنم که اگر خواستید ازدواج کنید، با مغیرة بن نفیل ازدواج کنید که اتفاقاً بعد از حضرت علی(ع) همین طوری شد. معاویه به حاکم مدینه دستور داد که از امامه خواستگاری کند و امامه قضیه را پیش مغیرة برد؛ یعنی همان طوری که حضرت علی(ع) فرموده بودند، رفت با او مشورت کرد و مغیرة هم با او ازدواج کرد. خوب! این نوه پیغمبر و همسر علی‏بن ابی‏طالب و خود علی‏بن ابی‏طالب این جوری عمل می‏کنند. من از این بحثم یک نتیجه فوری می‏گیرم و یک نتیجه کلی برای کل کشور. نتیجه فوری در مورد خانواده‏های شهدا است. البته آنها خیلیهایشان باز همین حالا که این صحبتها را می‏کنیم، ناراحت می‏شوند، چون من این مسأله را یک بار هم گفته بودم، آن قدر نامه برای من نوشتند و گله کردند که آقا چرا این حرفها را می‏زنید؟! خوب! این جو در جامعه باید شکسته شود. یک همسر پاسدار، بسیجی و یا ارتشی جوان حالا که شوهرش شهید شده، خداوند از این همسر نخواسته که تا آخر عمرش چون همسر شهید است، تنها زندگی کند و بگوید، من بچه شهید را توی خانه دیگری نمی‏توانم ببرم! چطور شما نمی‏توانید؟ حضرت اسماء پس چگونه فرزندان حضرت جعفر را به خانه دیگری برد؟ امامه چطور بچه‏های حضرت علی‏بن ابی‏طالب(ع) را توی خانه دیگری برد؟ اصلاً این نبوده! چون اسلام این گونه نیست که شما فکر می‏کنید. اگر این جوری فکر کنید، اشتباه کرده‏اید و این خلاف اسلام است. از طرف مردان هم، همین اسماء که سه تا بچه دارد و ابوبکر سراغش می‏رود و بعد علی‏بن ابی‏طالب سراغش می‏رود، مردها ننشینند و بگویند، حالا مثلاً این خانم یک شوهر کرده و شوهرش مرده، ما با دختر می‏خواهیم ازدواج کنیم! این چه حرفی است؟ وقتی که زن صالح وجود دارد و نیاز به ازدواج دارد و شما هم نیاز به ازدواج دارید و شرایط ازدواج هم آسان‏تر و عملی‏تر است، بروید ازدواج کنید و با هم زندگی کنید! خداوند - با اینکه طلاق خیلی مبغوض است - طلاق را قرار داده، چون واقعاً بعضی مواقع نمی‏شود، انسان ازدواج می‏کند و می‏بیند نمی‏شود، اخلاق و شرایط آن دو با هم نمی‏سازد، و لذا خداوند طلاق را برای این مواقع قرار داده، منتها طلاق خودش یک بحث دیگری دارد، حالا ما در اینجا نمی‏خواهیم تشویق به طلاق کنیم! طلاق نباید بشود و باید نهایت کوشش بشود تا طلاق صورت نگیرد.  بنابراین از این بحث می‏خواهم این نتیجه را بگیرم: در کل جامعه‏مان، ما باید مسأله ازدواج را از این سنّتهای محدودکننده و غلط و عرفی که به ارث رسیده از ایران قدیم، یا قبایل قدیم (یک چیزهایی خودمان کم کم درست کردیم که به پای جامعه زنجیر شده) نجات دهیم و جامعه را آزاد کنیم. مسایل جنسی برای جوانهای ما، برای مردهای ما، برای زنهای ما، برای دخترهای ما و برای کل جامعه ما نباید یک مسأله مشکل باشد و برایشان غرب جاذبه داشته باشد. تفاوت ما با غرب این است که باید اینجا مسایل جنسی از طریق قانونی و شرعی سالم باشد، آلوده نباشد، گناه نباشد. تقوایی که از ما خواسته‏اند، اینجاست؛ ولی ما تقوا را به جای دیگری می‏بریم، این ضدتقواست. این که شما خیال می‏کنید، صبر کردن و ازدواج نکردن تقواست، برعکس این است. ازدواج نکردن ضد تقوا است. گرچه عمل مستحب است، ولی به خاطر تبعاتی که دارد و مجموعه شرایطی که در جامعه به وجود می‏آورد، این ضدتقوا می‏شود و این مسأله آثار گناه زیادی داخل جامعه دارد. مقدار زیادی از این گناه هم به گردن رهبران و گویندگان است که این مسایل را برای مردم باز نمی‏کنند و مردم را در مورد این مسأله روشن نمی‏کنند و سنّتهای غلط را که در جامعه وجود دارد نمی‏شکنند. باید اینها را شکست! تقوای خانوادگی، تقوای ازدواج، تقوای جنسی، تقوای نکاح، همه اینها را اسلام خواسته است. حالا ان‏شاءاللَّه یک بحث مستقلی در این مورد خواهیم داشت که ترک ازدواج چه ضررهایی دارد، من فعلاً به خاطر همین سنّت در تصمیم‏گیری، این بحث را به عنوان یک پرانتز در اینجا آوردم. جای بخشش در جای دیگری است که ان‏شاءاللَّه به آن خواهیم پرداخت. این حالت را ما باید جامعه‏مان از بین ببریم و اگر ما از بین بردیم بچه‏های ما دیگر به خاطر لب دریاهای مثلاً جنوب فرانسه و شمال اروپا از اینجا حرکت نمی‏کنند به آنجا بروند! در همین جامعه و همیشه نیازهای جنسی‏شان را به طور سالم و صالح و اخلاقی و انسانی و مفید در مسیر تشکیل خانواده می‏توانند تسکین دهند و این یک نمونه‏ای در دنیا است. غربیها آمدند، آن آزادی را درست کردند، آن زنجیرها را پاره کردند، اما بی‏بند و باری و فحشا را آوردند، ما باید آن قسمتهای غلطش را که اسلام نداشته و ضد اسلامش را کنار بزنیم و قسمتهای اصلی‏اش را که متعلق به اسلام بوده، خودمان داشته باشیم. من دیروز در بنیاد شهید دیدم که یک چیز درست کرده‏اند. اینها یک رویه‏ای درست کرده‏اند، دفتری است به عنوان »همسریابی«، خوب! این کار اگر در کل جامعه باشد، چه ضرری دارد. مراکزی باشد که مردها بتوانند مراجعه کنند، زنها مراجعه کنند، اخلاقی باشد، آبرودار باشد، معتمد باشد، به عنوان یک مسأله سبک تلقی نشود و زشت نباشد و برای خانواده‏ها این مسأله ننگ نباشد. اینها عیب نیست، اینها ضد اسلام نیست! مثلاً در مجله‏های اروپایی رسم شده، فلان دختر می‏نویسد: »من شوهر این جوری می‏خواهم«. یک وقتی در مجله‏های ایران هم بود، اینها وقتی با چیزهای بد آلوده می‏شود، آن وقت چیز بدی می‏شود، اگر درست باشد، در یک جایی، دفتری، حسابی، اعلانی، چیزی، باشد و روشن، اینها عیب نیست. ما خیال می‏کنیم که ازدواج با غذا خوردن و سایر نیازهای طبیعی فرق می‏کند، شرایط مشکلی دارد، اما اصل مسأله ترغیب و تشجیع شده است. کسی که سعی کند یک زن و مردی را با هم به ازدواج برساند، چه اجرهایی دارد؟ و کسی که باعث طلاق شود، گناه‏هایی دارد! همه این چیزها را اگر ما جمع کنیم و جزو دستورات زندگانی‏مان قرار دهیم، در جامعه ما آلودگی نخواهد بود. نعوذباللَّه فحشا از هر نوعش دیگر نخواهد بود و دیگر فقط انسانهای شقی و بدبخت دنبال آن کارها می‏روند. ولی وقتی که این جور باشد، همه نوع فساد می‏تواند باشد، اگر از علنی آن بترسند، پشت پرده انجام می‏دهند و گناهش هم به گردن مسؤولان و قلمها و زبانها و مروّجان فرهنگ جامعه است که باید این مسایل را یک قدری باز کنند. البته این یک سنّت پیچیده طولانی قرن‏ها است که به آسانی نمی‏شود آن را شکست. همین حالا که من این حرفها را می‏زنم، ممکن است خیلیها بگویند وای! خاک بر سرم! اینها چه حرفهایی دارند می‏زنند؟ ولی به هرحال این مسایلی که مطرح شد، مسایل اسلام است، حالا شما هر چه می‏خواهید بگویید.  اسلام همین است و اسلام این جوری نخواسته که یک زن به خاطر اینکه زن شده، اگر مردها خانواده‏اش نخواستند باید تا قیام قیامت در عذاب و در تحت فشار غرایز جنسی و گرفتاریهای نداشتن همراه در کانون خانواده بماند و برای مرد هم چنین چیزی خواسته نشده، منتها در جامعه ما در حال حاضر به زنها بیشتر ظلم می‏شود، چون برای مردها این محدودیتها کمتر است. این، بیچاره زنها هستند که گرفتار این سنّتهای غلط هستند و این ظلم موجود نسبت به خانمها، متعلق به اسلام نیست. این ظلم اگر هست، متعلق به جامعه ما و از سنّتهای غلط است که در اثر نگفتن حقایق در جامعه ما مانده است. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).  قبل از بحثهای خطبه دوم، یاد شهدای عزیزمان شهید هاشمی نژاد و سرداران شهیدمان شهید فلاحی، شهید فکوری، شهید نامجو، شهید کلاهدوز و شهید جهان آراء (که هفته گذشته سالگرد شهادت آنان بود) و همچنین یاد شهید آبشناسان، افسر لایقی که در این هفته اخیر او و همراهانشان را از دست دادیم، گرامی می‏داریم و به همه شما و خانواده‏هایشان تسلیت عرض می‏کنیم. یک بحثی پیرامون مسایل داخلی و بحثی هم راجع به مسایل روز در منطقه و دنیای اسلام مطرح خواهیم کرد. در مورد مسایل داخلیمان وضع خلیج فارس، وضع جنگ، جزیره خارک، تنگه هرمز و مسایلی را که امروز ملت ما علاقه‏مندند از وضع و سیاست جنگی بدانند، لازم است که مقداری با مردم صحبت کنم. مرحله موجود جنگ همین شرارتهایی است که در خلیج فارس انجام می‏شود و این هم یک جریانی عمیق و ریشه‏دار و حساب شده است و برای آن هم برنامه‏ریزی شده و توطئه‏های جهان و تصمیماتی پشت سر این قضیه وجود دارد که ما باید عراق را به عنوان یک عروسک و عامل اجرا معرفی کنیم. برنامه بالاتر از سطح عراق است و برنامه‏ریزی هم شده است. حتی ابزاری که به کار گرفته می‏شود، تا آن حدی که مدارک به ما نشان می‏دهد، منتها قطعی نیست، از دقیق‏ترین و پیشرفته‏ترین نوع بمبهایی است که فرانسویها در اختیار دارند که برای زدن هدفهای دقیق در اختیار هیچ جا نگذاشته‏اند و حالا تحت چه کنترلی آن را در اختیار رژیم عراق قرار داده‏اند؟ این رذالت و خطرناک بودن فرانسه را نشان می‏دهد و بیانگر ضداسلام و شرور بودن حاکمیت فرانسه (سوسیالیستها) است. البته برای آنها منافع خودشان مهم است، چرا که در عراق خیلی سرمایه‏گذاری کرده‏اند، اما به هر حال شرارت بین المللی می‏کنند.  آن سوپراتانداردها را که قبلاً تحویل عراق داده بودند و یکی دو تای آن سقوط کرد و بقیه را هم پس گرفتند و دوباره میراژ دادند و اخیراً قرار داد میراژ منعقد کرده‏اند و همچنین اسلحه دیگری که ما مطلع شده‏ایم که اینها در اختیار عراق گذاشته‏اند. البته فرانسه هم تحقیقاً با همکاری آمریکا این کارها را انجام می‏دهد. این شرارتی است که اینها برنامه‏ریزی کرده‏اند و هدف آنها هم روشن است. هدف این است که با فشار اقتصادی بر ما، قدرت مالی ما را تضعیف کنند، تا ما نتوانیم جنگ را اداره کنیم و ما را با ضعف به پای میز مذاکره بکشانند که حتی خواستهایمان را که خود آنها هم قبول دارند، از قبیل خساراتمان را هم نتوانیم بگیریم! تبلیغات جهانی هم کاملاً با این قضیه هماهنگ عمل می‏کند و حسابی کنترل می‏شود (یک سرنخ در جایی است که دارد این جریان را کنترل می‏کند). ارتجاع منطقه را هم با اینکه برای آنها خطر دارد، قانع کرده‏اند؛ یعنی مرتجعین جنوب خلیج فارس الآن خودشان را با این شرایط تطبیق داده‏اند و آماده پذیرش تبعات آن هستند! این چیزی است که در دنیا الآن وجود دارد. اما اینکه آنها تا چه اندازه در این زمینه موفق شوند، بستگی به خود ما دارد و این مثل خود جنگ است. به همین دلیل که اول جنگ، برنامه‏ریزی شده بود، مثل همین حالا که یا ما را ساقط یا ضعیف کنند. در آن مراحل شکست خوردند. ولی این حربه، یک حربه نو است و این هم، بستگی به مقاومت دارد؛ یعنی ما چگونه با این مسأله برخورد کنیم و بتوانیم این گردنه را هم در جنگ پشت سر بگذاریم که انتظار و امید ما این است که به خاطر رهبریهای خوب اماممان و به خاطر حمایتهای عمیقی که مردم از مسؤولان کشور می‏کنند و به خاطر ایمانی که مردم به اهداف جنگ دارند و به خاطر مقاومتها و حمایتها در سایه شهامت و ایثار رزمندگان پرصلابت ما، این توطئه هم بهتر از توطئه‏های قبلی شکسته شود و دشمن ما در این مرحله هم مأیوس شود. اما، ما چه می‏کنیم و برنامه ما چیست؟ ما یک برنامه داریم در صورتی که دشمن و هدف اولش موفق شود؛ یعنی دشمن به هدف قطع مراکز صدور نفت ما برسد؛ یعنی اگر فرض کنیم که چنین چیزی اتفاق بیفتد، یک برنامه‏ای برای این حادثه داریم و یک برنامه هم برای مرحله قبلی داریم؛ یعنی قبل از اینکه دشمن به هدفش برسد. البته نظر خود بنده این است که آنها موفق نمی‏شوند قضیه را به آن حد برسانند؛ یعنی قدرت قطع نفت را آن حدی که آنها می‏خواهند، قطعاً ندارند.  من در روز جمعه گذشته یک مسافرتی به جزیره خارک داشتم و یک روز در آنجا بودم و به مسایل آنجا رسیدگی کردم. برنامه‏ای که دولت و وزارت نفت برای داشتن مراکز متعدد کم آسیب‏پذیر، برای صدور نفت دارند و استحکامی که در خود جزیره خارک وجود دارد، امکانات زیادی که در آنجا برای حمل نفت وجود دارد و امکانات طبیعی که ما داریم، از قبیل ساحل طولانی دریا و تفرقه چاهایمان تا عمق اراضی خوزستان و امکانات فراوانی مثل لوله‏کشی و چیزهای دیگری که در اختیار ما قرار دارد و دفاع نیرومندی که در خارک الآن وجود دارد، مجموعه اینها تقریباً آدم را مطمئن می‏کند. اما این اطمینان قطعی نیست، چون آینده را غیر از خداوند کسی نمی‏داند، نمی‏شود قضاوت قطعی کرد. در حد محاسبه نظامی و در حد محاسبه سیاسی - اجتماعی، بنده به این نتیجه رسیده‏ام که نه عراق و نه قدرت دیگری، در منطقه این امکان برایش وجود ندارد که قدرت قطع صدور نفت ما را تا حدی که ما مجبور به بستن تنگه هرمز شویم داشته باشد و چون چنین قدرتی الآن وجود ندارد، احتمال اینکه ما تنگه هرمز را ببندیم خیلی جدی نیست. البته احتمال دارد، اگر روزی صدور نفت ما قطع شود، ما در آن تهدیدمان جدی هستیم، اما بعید است که چنین مسأله‏ای پیش بیاید.  لذا این اضطرابی که امروز دنیا را فراگرفته؛ که چه می‏شود اگر تنگه هرمز بسته شود؟ و یا گاهی شایعاتی که ممکن است ضد انقلاب در داخل پخش کند، اینها خیلی جای نگرانی ندارد نه برای دنیا و برای خود ما البته در جنگ ممکن است همه چیز پیش بیاید، و ما باید خودمان را برای هر شرایطی آماده کنیم.  ما آن روزی که وارد این جنگ شدیم، می‏دانستیم که عراق تنها طرف حساب ما نیست. ارتجاع منطقه، اسرائیل، آمریکا، مصر، حمایتهای شوروی (و ممکن است دیگران هم باشند) و همه اینها را می‏دانستیم و کسی که وارد یک چنین جبهه جنگی می‏شود، باید خودش را برای هر گونه شرایطی آماده کند و اصل انقلاب این است. آن روزی که ما پنجه در پنجه رژیم پهلوی انداختیم، آن روز افرادی ترسو می‏گفتند که این کار مشت برسندان کوبیدن و مشت و درفش است! از این طور چیزها، و دیدیم که نه تنها مشت و درفش و مشت و سندان نبود، بلکه ملت کوه بود و آنها کاه بودند! و چگونه آنها را به بیرون پرت کردند. ما فکر می‏کنیم که با اراده مقاومت و فداکاری، یک ملت (آن هم ملتی که متکی به اسلام باشد، پشت به کوه دارد) در مقابل شرارتهای آمریکا و امثال اینها می‏تواند مقاومت کند و تا به حال همه نتیجه این مقاومتها را دیده‏ایم و ما امروز واقعاً در دنیا تبدیل به یک قدرت شده‏ایم و شیطانهای دنیا، حداقل این است که از دست ما خشمگین هستند و مضطرب و حالا چه اندازه آسیب‏پذیر باشند؟ این را نمی‏دانم! ولی به هرحال از قدرت اسلام و جمهوری اسلامی در دنیا مضطرب هستند. بنابراین ما این امکان را داریم و نگرانی نداریم. فقط یک مطلب را اینجا من می‏خواهم به رزمندگانمان و جوانان آماده رزممان عرض کنم: شرایط جنگ طوری است که ما باید بیش از گذشته آماده باشیم. این شبهه که ممکن است آمریکا و یا کس دیگری دخالت کند، آن هم مثل بستن تنگه هرمز احتمال دارد و این خودش بعید است. تازه وقتی که ما ببندیم دوباره یک بُعد دیگری دارد که آنها جرأت کنند و وارد میدان شوند و بخواهند مستقیماً با ما طرف شوند! ولی به هرحال این امکان وجود دارد و نباید ما فکر کنیم که نمی‏شود. باید بگوییم شاید شد! و اگر این احتمال را ندهیم و خدای نخواسته یک روز حادثه‏ای پیش بیاید و ما آماده نباشیم، آن موقع خسارت می‏بینیم و آن موقع تا آماده شویم، طول می‏کشد. لذا من از جوانانی که قدرت حمل سلاح دارند و دوره دیده‏اند و آمادگی دارند و مشکل جدی در کار و زندگی‏شان وجود ندارد، تقاضا می‏کنم که سریعاً خودشان را به مراکز بسیج معرفی کنند و آماده باشند که تنظیم شوند. و از مراکز بسیج و سپاه پاسداران و نیروهای نظامی و انتظامی هم تقاضا می‏کنیم که سریعاً اینها را تجهیز و آماده کنند. ما اگر چنانچه در خلیج فارس مواجه با آن مسأله‏ای که احتمال وقوع آن می‏رود شدیم، در آن شرایط باید جنگ را هم یکسره کنیم؛ یعنی ما نباید اکتفا کنیم که در خلیج فارس پیروز شویم، چون ما در ضربه نهایی‏مان همیشه منتظر یک فرصت‏نهایی هستیم. تنها چیزی که ما را روی زمین میخکوب کرده و حرکتهای وسیع نداریم، این است که باید فرصت مناسب سیاسی برای یک حرکت نظامی که موفق شود جنگ را تمام کند، داشته باشیم و در محاسبه ما اگر شرارتی در خلیج فارس جدی شود و به اوج خود برسد و آنجا درگیری جدی شود، از لحاظ سیاسی بهترین فرصت است تا کسی که دنیا را به این التهاب رسانده و به این خطر رسانده و منطقه را به نقطه جوش رسانده، ما او را از زمین برداریم، می‏دانم که شما راست می‏گویید یعنی شکی ندارم، چون شما 5 سال و بلکه 7 سال است که سازش‏ناپذیریتان را ثابت کرده‏اید و دشمنان ما هم می‏دانند که شما راست می‏گویید، چون این حرف شعار نبوده، تصمیم گرفته‏ایم و پای آن هم ایستاده و ان‏شاءاللَّه شماها نخواهید مرد و دشمنانتان خواهند مرد و سازش هم نمی‏پذیریم! ان‏شاءاللَّه. بنابراین من به عنوان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی این شورا عرض می‏کنم که ما باید احتیاط کنیم و نیروهایمان به میدان بیایند. اگر حادثه‏ای ان‏شاءاللَّه پیش نیامد، پس از یکی دو ماه دوباره به خانه‏هایتان برمی‏گردید، و اگر حادثه‏ای پیش آمد، خوب! میدان جنگ است و ان‏شاءاللَّه ما هم به شما در آن صفوف مقدم ملحق خواهیم شد و آن روز دیگر جنگ از این حرفها گذشته و باید بیش از این ما آماده باشیم، فعلاً در حدی که سپاه نیاز دارد، خودشان اعلام کنند و ان‏شاءاللَّه شما هم وارد میدان خواهید شد. همچنین دو مسأله به عنوان مسایل منطقه و جهانی در این هفته داریم که یکی مربوط به لبنان و دیگری مربوط به تونس است. من در خطبه عربی، آن فاجعه تونس را توضیح خواهم داد و در مورد آن کمتر صحبت خواهم کرد. در مورد حادثه طرابلس باید بگویم که یک حادثه بسیار تلخی بود! شهری که در گوشه‏ای از لبنان قرار گرفته و مزاحم هیچ جا جز اسرائیل نبود و مسلمانان آنجا دلشان می‏خواست که شهرشان اسلامی باشد؛ آنهایی که از قدرت اسلام وحشت داشتند، توطئه چیدند و در طرابلس شرارت کردند. عده زیادی از مردم را کشتند و عده‏ای را مجروح و خانه‏های زیادی را خراب کردند. همچنین 500 - 600 هزار نفر را آواره کردند که الآن در اطراف کوهها، بیابانها و روستاها بدون یک حامی جدی به سر می‏برند، واقعاً حادثه تلخ و غیر مترقبه‏ای بود. برای ما و خیلیها زشت است که در مقابل دشمنان اسلام قرار بگیریم، ولی شهری مثل طرابلس که همه می‏دانند وضعش چگونه است! الحمدللَّه ظاهراً الآن در حال حل شدن است و یا حل شده است. قسمت عمده را (یعنی آن قسمتی که حل شده) به جناب آقای خامنه‏ای ریاست جمهورمان می‏دهم که ایشان با ناراحتی که از آن حادثه داشتند در یک تماس تلفنی طولانی با جناب آقای حافظ اسد مسایل را توضیح دادند و آقای حافظ اسد هم بعد از آن تلفن خوب عمل کرد و الحمدللَّه قضیه دارد حل می‏شود. سفارت ما در دمشق و بیروت و هیأتی که فرستادیم، اینها همه کار کردند. جمهوری اسلامی، هم حسن نیت، قدرت مدیریت، دل سوزی و هم قدرت سیاسی خودش را برای بار دوم در حل این مسأله در منطقه ثابت کرد. البته رسانه‏های استکباری فقط یک اشاره‏ای به این مسأله می‏کنند و نمی‏خواهند سهم زیادی به جمهوری اسلامی بدهند. آنها در حل این قضیه، چه سهمی به ما بدهند یا ندهند، ما برای خدا و برای مسلمانان و برای اسلام دنبال قضیه هستیم.  آیت‏اللَّه منتظری وقتی از قم آن ناله دردناک را برای مردم طرابلس بلند می‏کنند، فکر نمی‏کنند که حالا فلان رسانه خبری چه می‏خواهد بگوید. او برای خدا این حرف را مطرح می‏کند و اثر هم می‏کند. به هر حال ان‏شاءاللَّه در سایر میدانهای مسایل جهانی دنیای اسلام، ما می‏توانیم حضور داشته باشیم و حاضر می‏شویم و یکی از ادله‏ای که ما را اینجا مشغول جنگ کردند، همین است. اینها نمی‏خواهند جمهوری اسلامی با این حالت معنویتی که در رهبری‏اش وجود دارد، حالت پذیرشی که در دنیای اسلام از این رهبری وجود دارد، به عنوان محور بماند و بتواند مشکلاتی را که استکبار جهانی در دنیای اسلام خلق می‏کند، حل نماید. ان‏شاءاللَّه روزی که ما گرفتاریمان در این جنگ کم شود، حضور سیاسی و از این قبیل را در سراسر دنیای اسلام داشته باشیم، هرجا کانون فسادی هست به نفع مظلوم وارد معرکه شویم و مسایل را حل کنیم. مسأله دیگر تجاوز عجیب اسرائیل به تونس بود؛ از حوادث دردناک ولی خیلی آموزنده که اگر در بُعد آموزندگی‏اش، مراکز تبلیغاتی کار کنند، می‏تواند برای حرکت آینده اسلام سرمایه‏ای باشد. دو هزار و چهارصد کیلومتر بین اسرائیل تا آنجایی که رفته بمباران کرده فاصله است و نمی‏دانم چهار یا هشت هواپیما این کار را کرده‏اند. ما خودمان الآن با این فنون آشنا هستیم. هواپیماهای معمولی که در اختیار کشورهای منطقه است (شاید خود ابرقدرتها هم بیش از این هواپیماهای جنگی بمب‏افکن نداشته باشند) برای رفت و برگشت و انجام دادن عملیات، در محدوده‏ای مثلاً 500 ، 600 کیلومتر می‏توانند بروند و بیایند، دیگر سوختشان بیش از این نمی‏کشد، زیرا این هواپیماها سریع و سبک هستند و باک بنزینشان محدود است. در این حد می‏توانند بروند، و اگر بمب زیادی بردارند، بنزین کمتری باید بردارند و اگر بمب کمتری بردارند، یک مقدار بیشتر بنزین می‏توانند حمل کنند. راه حل آن، در سوخت رسانی در فضا است که این را ما نیز داریم.  ما الآن یکی از پیشرفته‏ترین امکانات سوخت رسانی را در منطقه داریم که در آسمان برای هواپیماهایمان سوخت رسانی می‏کنیم، خوب! اسرائیل هم قاعدتاً این امکانات را دارد، اگر فرض کنیم که در یک جا بخواهد سوخت‏رسانی کند، باز به این صورت نمی‏تواند برود و برگردد. حداقل دوبار باید سوخت‏رسانی در فضا کند و معمولاً این کار در فضای مدیترانه انجام نشده است، چون رادارهای دنیا از اطراف روی دریای مدیترانه نظر دارند و آنجا را زیر پوشش دارند. پس چنین چیزی نشده است. به قول بعضیها، اسرائیل از یکی از فرودگاههای نظامی جنوب اروپا استفاده کرده و به قول بعضیها، از ناوگان آمریکاییها در خود مدیترانه یا جای دیگر استفاده کرده و رفته مقر فلسطینیها را بمباران کرده و برگشته است. البته آن قدر که اینها می‏خواهند به اسرائیل قدرت بدهند، قدرت نیست، اگر فرض کنید از ناوگان بلند شده و یا از جنوب اروپا بلند شده، این یک کار معمولی است و آن هم تونسی که نه آماده جنگ است و نه خبر داشته و نه احتمال چنین حادثه‏ای را می‏داده است! با فاصله کم، چهار تا هواپیما رفتند و بمب را یک جایی انداختند. و برگشتند، این امروز یک کار قهرمانی در دنیا به حساب نمی‏آید! آنچه مهم است، عوامل وسط راه است و فرض اینکه آمریکا با او همکاری کند.  خوب! آمریکا حالا در خیلی از جاهای دنیا می‏تواند این کار را بکند. هرجا ناوگان آمریکا باشد، هواپیمایش بلند می‏شود می‏آید، همان هواپیماهایی که آمدند در طبس و به آن نحو در گور شدند! از ناوگان آمریکا یا مثلاً از مسیر عمان آمده بودند. این کار بزرگی به حساب نمی‏آید! به هرحال آنها این کار را کردند. منتها باید حساب کرد که چرا اینها این کار را کردند و ما باید چه کنیم؟ متأسفانه این سازشکارهای عرب، این سازشکارهای فلسطینی، تحلیلهای بسیار غلطی روی این گذاشته‏اند که باز هم مردم را گمراه کنند. اینها تحلیل می‏کنند و می‏گویند: چون اسرائیل با روند صلح مخالف است، این کار را کرده تا ضربه به صلح بزند! شما را به خدا ببینید! چقدر باید رهبر جریان مبارزه فلسطینی بی‏انصاف و یا نادان باشد که به این نحو تحلیل کند! اسرائیل مخالف صلح است و علی رغم اینکه آمریکا و همه می‏خواهند صلح کنند، اسرائیل نمی‏خواهد صلح کند، لذا آمده این ضربه را زده! همین کسی که این حرف را زده، می‏گوید که از پایگاه آمریکایی بلند شده. خوب! اگر آمریکا می‏خواهد صلح شود و اسرائیل نمی‏خواهد صلح شود، آمریکا چرا این کار را کرده؟ پس شما دروغ می‏گویید! یا از پایگاه آمریکایی نبوده، و اگر بوده آمریکا هم مخالف روند صلح است. این مسأله را می‏پذیرند؟ اگر می‏پذیرید که آمریکا هم مخالف روند صلح است، پس شما در نیویورک و واشنگتن الآن چه می‏کنید؟ ملک حسین و اردن آنجا چه می‏کنند؟ مبارک و مصر آنجا چه می‏کنند؟ شماها چرا این قدر التماس می‏کنید که آمریکا با شما مذاکره کند؟ شما که می‏گویید اسرائیل و آمریکا مخالف روند صلح هستند! اینها این را می‏گویند، برای اینکه بگویند ما ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی هستیم! برای اینکه حرکت خودشان را توجیه کنند، برای اینکه مردم بیچاره فلسطین و دیگران را گول بزنند و بگویند ما مثلاً یک راه مستقلی را طی می‏کنیم! تحقیقاً غلطترین و دروغ‏ترین تحلیلی که تا امروز روی آن قضیه داده‏اند، همین است که رهبران فلسطینی سازش طلب و بعضی از کشورهای عربی گفتند. نه! این صلحی که فعلاً مطرح است، به ضرر اسرائیل نیست، بلکه او از خدا می‏خواهد! البته صلح نمی‏شود! همه هم می‏دانند که صلح نخواهد شد، برای اینکه اسرائیل را اگر بخودش واگذار کنیم، یک وجب از زمین فلسطین را به فلسطینیها نخواهد داد. تحقیقاً تا زور بالای سرش نباشد، تا بمب بالای سرش نباشد، تابمب در مقابل خانه‏شان منفجر نشود، یک وجب زمین را به فلسطینیها نخواهند داد! از این روند صلح هم ناراضی نیستند، برای اینکه روند صلح دایماً تفرقه در دنیا می‏اندازد. این روند صلح چه ضرری برای اسرائیل دارد؟ اینکه رهبران فلسطینی و ملک حسین و مبارک و اینها در یوزگی کنند و بگویند: ما خواهش می‏کنیم که آمریکا اجازه دهد، ما با آنها صحبت کنیم! یا حاضر هستیم با اسرائیل صحبت کنیم! به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل برای اینها ضرر دارد؟ اسرائیل از کمپ دیوید تا به حال چه ضرری کرده؟ هر آدمی (نه یک مملکت در دنیای اسلام و عرب) بگوید، من با اسرائیل حرف می‏زنم، مسافرت به اسرائیل می‏کنم، چیز از اسرائیل می‏خرم، چیز به اسرائیل می‏فروشم، این به نفع اسرائیل است. بنابراین، این روند صلح را اسرائیل می‏خواهد متوقف کند؟! این از آن دروغهای تاریخی و شاخدار سیاسی دنیا است که همه می‏فهمند! و من نمی‏فهمم که اینها چقدر پررو هستند که این حرفها را به مردم می‏زنند! پس علتش چه بوده ؟  به نظر من آمریکا می‏خواهد خفّت و ذلت بیشتری را به پیشانی همین دوستان خودش بچسباند! آنها را آن قدر ذلیل و خفیف کند که راه برگشت را برای اینها ببندد و کاری کند که هر امتیازی از آنها خواستند بدهند.  مثل همین ساواکیهایی که قبلاً اینجا خودمان برنامه‏هایشان را می‏دانستیم. یک کسی را می‏گرفتند و اذیتش می‏کردند و بعد هم یک اتهامی به او می‏زدند و به یک نحوی یک تعهدنامه‏ای، التماس نامه‏ای، چیزی از او می‏گرفتند که دیگر در جامعه نتواند سرش را بلند کند. بیرون که می‏آمد، زندان کشیده بود، کتک هم خورده بود، اعتراف هم کرده بود و جریان تعهدنامه‏اش را نیز به زندانیان می‏گفتند و بیرون نمی‏توانست مبارزه کند، نمی‏توانست آبرو داشته باشد و کم کم یک جاسوس رسمی می‏شد و این یک رویّه شناخته شده‏ای است.  اینها را برداشتند بردند. ببینید وضع چگونه است! شاه اردن و رئیس جمهور مصر که این همه خدمت کردند به آمریکا و اسرائیل در این قضایا (حتی به قیمت متفرق کردن دنیای اسلام) اکنون به آمریکا رفته‏اند، میهمان آنها هستند. سازمان ملل مجمع عمومی دارد، شخصیتهای دنیا اکنون در آنجا جمع هستند. خیلی گستاخی لازم دارد که آدم در این شرایط حرکت کند؛ یعنی از هیچ چیز و هیچ کس ما نمی‏ترسیم! معنای این حرف این است و این حرف متعلق به آمریکا است، متعلق به اسرائیل نیست. خوب! تونس یک کشوری است، حالا می‏آمدند به سوریه می‏زدند، یک چیزی می‏شد، به لیبی می‏رفتند می‏زدند، یک چیزی محاسبه می‏شد، تونس یک کشوری است که خودش غربی است و تا گردن توی باتلاق غربیها فرو رفته‏است. تنها جایی بود که کسانی که می‏خواستند سازش کنند و جای دیگری در دنیای عرب نداشتند به آنها جا داد که آنجا بیایند و هیچ زمینه ملی و زمینه ترقی خواهانه در آن دولت الآن وجود ندارد. بروند آن دولت را تحقیر کنند! مهمانهای خودشان را تحقیر کنند! همه اینها را به ذلت و خفت بکشانند و به اینها بگویند ما یک پشیزی ارزش برای شما قایل نیستیم! آقای ریگان رئیس جمهور آمریکا، میزبان ملک حسین و مبارک با صراحت اعلام کند که من عمل اسرائیل را تایید می‏کنم، این مبارزه با تروریسم به حساب می‏آید! این پررویی و این وقاحت و این گستاخی و این بی‏اعتنایی به طرف خودشان، نشانه این است که می‏خواهند، این قدر ذلیلشان کنند که مثل عتبه‏بوسی که آمده به گدایی، یک تکه نان به آنها بدهند و هرچه خواستند از آنها تقاضا کنند! روزگار این ارتجاع عرب به اینجا رسیده، روزگار سازشکاران عرب به اینجا رسیده است. خوب! اگر فلسطینیها این جوری بودند که در جواب کشته شدن افرادشان در تونس، در اروپا، یا آمریکا یا آسیا یا هر جای دیگر در کشورهای عربی، آمریکاییها را و یا سفارت اسرائیل را به عنوان انتقام منفجر می‏کردند و جواب آنها را می‏دادند، آنها این جرأت را داشتند؟! اسلحه‏شان را زمین گذاشتند و تسلیم شدند، آنها هم هرچه می‏خواهند بهشان تحمیل می‏کنند. گستاخی هم دیگر از آن حدش گذشته است. این جناح ارتجاع عرب با اینکه همه اهرمهای قدرت را در دست دارد، همه امکانات را در دست دارد، ذلت را به حدی رسانده که هیچ کسی از آنها نمی‏ترسد. همین الآن اینها در اوپک جمع هستند. اگر در اوپک اینها می‏گفتند، ما به خاطر اینکه آمریکا چنین گستاخی کرده، ده دلار روی قیمت نفتمان می‏گذاریم، اگر همین کار را می‏کردند، دنیا را تکان می‏دادند. ولی اینها آمادگی داشتند که 5 دلار دیگر نیز از نرخ نفت بزنند، به خاطر اینکه یک قدم دیگر به سوی ذلت بردارند! اینها تیپی هستند که به ملتها خفت دادند و مسلمانها و دنیای اسلامی را ذلیل کردند و تفرقه انداختند در دنیای اسلامی و خورشان به این روزگار افتاده‏اند. این ذلت برای اینها ادامه دارد، مگر اینکه ملتهایشان بفهمند و بخواهند به طور جدی یک روزی وارد معرکه شوند، تا مسایلشان را حل کنند. یک تهدیدی بکنید و بگویید که اگر این طور بخواهید رفتار کنید، ما با جمهوری اسلامی می‏سازیم! آن موقع خواهید دید که چقدر آمریکا به شما باج خواهد داد! بگویید ما در کنار عراق نمی‏ایستیم، در کنار جمهوری اسلامی می‏ایستیم! همین را بگویید، عمل هم نکنید. ببینید آمریکا و اسرائیل چقدر به شما باج خواهند داد! اینها برعکس می‏آیند، آن نقطه قوتی را که در دنیای اسلام هست و آن جمهوری اسلامی است، ضعیف می‏کنند و با آن می‏جنگند! بلاهایی بر سر مسلمانها می‏آورند؛ مسلمانهای عزیزی که اسرائیل را از لبنان آن طور مانند زباله بیرون ریخته‏اند. اینها را در لبنان به جان هم می‏اندازند، این سیاستهای آنهاست و این هم رفتارهایشان است. خداوند نجات دهد، دنیای اسلامی را از شر اینها! و خداوند یک جو تقوا به مسؤولان دنیای اسلامی بدهد!     خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم  الحمدللَّه رب العالمین والسلام علی رسول اللَّه و عباداللَّه المتقین. هفته گذشته، حامل حوادث تلخی برای جهان اسلام بود. در طرابلس و لبنان، جنایات غیر قابل جبرانی انجام شد که منجر به قتل و جرح صدها انسان مسلمان گردید و صدها هزار نفر آواره شدند و خرابیهای زیادی به بار آمد و باعث شادی دشمنان اسلام، مخصوصاً صهیونیستها و خشم و اندوه مسلمانان جهان شد. مبارک و ملک حسین در یک سفر ذلت‏بار و تسلیم‏طلبانه، به آستانه کاخ سیاه آمریکا(!) به دریوزگی رفتند و در همان حال اسرائیل با استفاده از امکانات آمریکا به کشور اسلامی و عربی تونس که خود نیز از باند سازشکاران تسلیم‏طلب است، تجاوز کرد و دهها نفر را از پای درآورد و عجیب این است که ریگان با کمال پررویی و غرور در حالی که رؤسای دو کشور حامی و عامل کمپ‏دیوید، میهمان آمریکایند، با گستاخی تجاوز رسوای اسرائیل را تمجید کرد و آن را گامی در مسیر مبارزه با تروریسم خواند! بدترین مظاهر ذلت تسلیم‏طلبان و سازشکاران عرب این است که اسلحه مبارزه با صهیونیسم را از دست مسلمانان کشورشان گرفته‏اند و عَلَم سفید تسلیم را در مقابل کفار بلند کرده‏اند!  این دهن کجی اسرئیل و آمریکا به نوکران حلقه به گوششان، می‏تواند حدود کاربرد روش ذلت‏بار تسلیم طلبانه ارتجاع عرب را نشان دهد و راه کار را برای آینده روشن نماید. این تروریسم دولتی اسرائیل و آمریکا علیه تونس و سازمان آزادیبخش فلسطین موقعی انجام می‏شود که مسؤولان سازمان فلسطین همراه اردن و مصر و سایر مرتجعان عرب، برای گرفتن اجازه مذاکره با آمریکا ضعیفانه دارند التماس می‏کنند و عملاً اسلحه را زمین گذاشته‏اند. این حادثه نشان می‏دهد که با امپریالیسم فقط با زبان زور که زبان خودشان است می‏شود حرف زد. اگر سازمان آزادیبخش فلسطین آمادگی داشت که جواب دندان شکنی به این گستاخی آمریکا و اسرائیل در سراسر جهان بدهد، اینها جرأت چنین خیانتی را نداشتند. و عجیب‏تر اینکه کشورهای مرتجع نفت خیز عرب، در همین حال با ارزان کردن قیمت نفت و فشار برانقلاب اسلامی که تهدید جدی واقعی علیه منافع امپریالیسم و صهیونیسم است و حمایت از حزب بعث جنگ افروز عراق و تضعیف اوپک، به کفار نفت خوار و متجاوز خدمت می‏کنند. به نظر ما این خیانت می‏تواند درس خوبی برای گمراهان سازشکار و سند خوبی برای حقانیت مجاهدان تسلیم ناپذیر و مقاوم و از طرف دیگر، ضد صلح و ضد حق بودن اشغال گران فلسطینی باشد. و السلام علی من اتبع الهدی. »بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی نارًا ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.