نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی الِهِ الأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابهِ: اَعُوذُ باللّهِ مِنَالشَّیْطان الرَّجیمْ، »وَ مِنْ آیاتِهٍ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسکُمْ اَزْواجَاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّةَ وَ رَحْمَةً«، اُوصیکُمْ عِبادَاللَّه بتَقْوَی اللَّه. در عدالت اجتماعی در رابطه با حقوق زن و مرد، بحث ما به یکی از اصول اصلی رسیده بود که استقلال زن بود و اولین مسألهای که در این فصل مطرح کردم، استقلال زن در انتخاب همسر بود که گفتم بین زن و مرد در دوران صغارت، فرقی نیست و برای زنهای بیوه هم تفاوتی با مردها نیست. در مورد دختران بالغ و رشید فقط یک تفاوت جزیی وجود دارد و آن این است که با احتیاط (آن هم نه فتوا، در نظر امام احتیاط واجب) در ازدواج باید اجازه پدر هم تحصیل شود، منتها این حق مشروط به این است که پدر، در صورتی که دختر کفو خودش را پیدا کرد و تمایل به ازدواج داشت، بیجهت مانع ازدواج او نشود و ملاحظات رسومات فامیلی و چیزهایی که جزو شؤون زندگی محسوب میشود و خارج از تعریف کفو است، باعث نشود که جلو ازدواج را بگیرد که اگر گرفت، همین حد هم ساقط میشود و دختر آزاد است که ازدواج کند. نقطه قوت این نظریه این است که برای دختر جوانی که در سنینی است که تجربه زندگی ندارد و ممکن است فریب بخورد و با اشتباه مهمی - تاریخ زندگیاش را در آینده تباه کند، احتیاط این است که اجازه پدر را داشته باشد. این پیشبینی بسیار لازمی است که جلو ضررهای احتمالی را که معمولاً در این سنین ممکن است پیش بیاید، میگیرد و باز این احتیاط هم مشروط به این است که منافع دختر تضییع نشود و محروم از ازدواج با همسر مناسبی در زمان مناسب نشود که اینها را ما در یک خطبه توضیح دادیم. در همین زمینه، یکی از مسایل مبتلابه جامعه ما که من خیال میکنم، از ضعفهای ریشهدار و عمیق جامعه است، امروز در یک خطبه میآید که انشاءاللَّه اگر توجه کنید، میبینید که اسلام چه چیز خواسته و ما چگونه داریم بد عمل میکنیم. انشاءاللَّه، کم کم با توضیحاتی که سایر مبلّغان و اهل تبلیغ میدهند، این عیب و درد از جامعه ما که بر خلاف نظر اسلام هم هست، [t1]برطرف شود. به طور کلی، مطلب این است که در جامعه ما، در بسیاری از شؤون زندگیمان سنّتها و رسوم محدود کنندهای وجود دارد که ربطی به اسلام ندارد و خیلی از مردم خیال میکنند، به عنوان اسلام باید اجرا شود. اینها هم جامعه را اذیت میکند و هم به اسلام صدمه میزند و هم وسیله نفوذ مکتبهای غیرالهی در میان مردم میشود و در بسیاری از شؤون زندگیمان هم وجود دارد. حالا من اینجا این را مطرح میکنم، برای این مورد و موارد دیگر، و این در مورد ازدواج است. چون عنوان صحبت من در خطبه گذشته، استقلال زن در انتخاب همسر بود. حالا مشکلاتی مانند رسوم غیراسلامی در جامعه اسلامی ما وجود دارد که محدود کننده است و ضررهای فراوانی برای جامعه دارد، این را عرض میکنم. در همان مسأله ازدواج دختر گفتم، الآن در جامعه ما چنین اختیاری به دخترها داده نمیشود و موارد فراوانی وجود دارد. در جامعه دخترانی هستند، از دورهای های خودشان، از آشنایان و همسایههای خودشان، شوهر مناسب برایشان هست، ولی پدرها به ملاحظه، مثلاً ثروت، شغل و شؤون دیگر، جلو ازدواجها را میگیرند و از این راه ضررهایی وارد میشود. البته مسایل دیگری هم هست که این جزو تصمیمات خود طرف هست؛ یعنی وقتی که میخواهد رضایت پدرش را جلب کند. مثلاً جهیزیه بیشتر بگیرد، پول بگیرد و زندگیاش را اداره کند. خوب! اینها مسایل دیگری است، اینها را به پای اسلام نباید گذاشت. اصل مسأله اسلامی و اسلام خالص را باید داشته باشیم که مردم بدانند حکم اسلامی چیست. به طور کلی ازدواج آن جوری که خواست اسلام بوده و کاملاً در آیات و روایات و در سیره پیغمبر و ائمه مشخص شده، در جامعه ما نیست، منحرف شده و از آن حالت طبیعی، ساده و سالمش که نیازهای طبیعی و اخلاقی جامعه را باید تأمین کند و ضامن سعادت و آرامش و سلامتی جامعه باشد، بیرون آمده و در دستاندازها و پیچ و خمها و سنّتها و رسوم و آداب خاصی که بد شده، در مجموع در زندگی مردم به یک گردنهای تبدیل شده است. امروز ما صدها هزار زن بیوه در دنیا و در کشورمان داریم که در سنین ازدواج هستند و نیاز به ازدواج دارند، ولی بدون شوهر زندگی میکنند و به اندازه آنها هم مردهایی داریم که نیاز به همسر دارند و اینها هم دارند تنها زندگی میکنند. آن چیزهایی که خداوند در طبیعت انسانها قرار داده و مستحب کرده است که بین ما باشد، اینها را ندیده میگیریم و خیال میکنیم، اینها تقوا و عفت است و اسلامی است، و یکی از مشکلات جوامع اسلامی در مقابل جوامع غربی این است. یکی از ادلهای که جوانهای ما مجذوب فرهنگ منحط غرب میشوند این است. مسایل جنسی و ازدواج در جامعه، آن قدر پیرایه پیدا کرده که برای مردم مشکل است و این وضع بی بند و باری که در دنیای غرب میبینید برایشان جاذبه دارد. اینجا باید ما مسأله را از راه اسلامی حل کنیم و اگر اسلامی حل نکنیم، راه بچههای ما همین است. اگر این پیرایههای غلطی که در جامعه ما وجود دارد، بخواهد بماند و این ارتباط بین ما و جوامع غربی هم همیشه باشد که هست و روزبه روز هم به خاطر این رسانههایی که وجود دارد، بیشتر میشود، بچههای ما مجذوب آن محیط خواهند بود و دلشان به آنجا میرود. این وظیفه ماست که این مسأله را حل کنیم و من خیال میکنم یکی از مباحثی که ضرورت دارد ما اسلام صالح و سالم و بیپیرایه را برای مردم بگوییم، همین است. این یک چیزی نیست که به آسانی بچهها، جوانها، مردها و خانمها از آن بگذرند. خداوند این را در طبیعت انسان قرار داده و نیاز قطعی یک انسان است. تعبیر خود قرآن این است که همسران، چه مردها چه زنها، وسیله سکون و آرامش خاطر یکدیگر باید باشند و روابط این دو جنس مخالف در آرامش و آسایش خاطر است و زندگی بدون آسایش و آرامش غلط است، و خیلی چیزهای دیگر که حالا عرض میکنم. ما باید کاری کنیم تا سنّتهای محدود کننده را که بیجا، به جامعه تحمیل شده، در جامعه اسلامی نداشته باشیم. در دورانی که اسلام بر این جامعه حاکم نبود، مسأله به این مهمی نبود؛ چون جامعه، جامعه اسلامی نبود، روابط حاکم، روابط اسلامی نبود، ولی الآن هر چه در این جامعه باشد، به نام اسلام است و ما الگوی اسلام هستیم و باید اسلام را معرفی کنیم. باید اسلام ناب و خالص را بیاوریم. اسلام با پیرایه، اسلامی که سنّتهای غلط، آن را محاصره کرده، نمیتواند برای دنیا الگو قرار گیرد. خدا هم این را نخواسته است. اگر بناست اسلام با پیرایه صادر شود، این نمیتواند اسلام باشد و نمیتواند اثر خودش را در دنیا بگذارد. حالا در مورد ازدواج همان طور که همه علمای روانشناس بدون استثنا، این مسأله را قبول کردهاند، از لحاظ روانی کانون خانواده و ارتباط زن و مرد و همکاری دو جنس مخالف مهمترین وسیله تحکیم بنیه جامعه و سلامت روح و اخلاق انسان است. انسان منقطع از کانون خانواده مثل یک حیوان افسار گسیختهای است که در یک سنگلاخی زندگی میکند. این نظر روانشناسهای معتبر دنیاست در مورد زن و مرد. یا مثل یک انسان بریده از جامعهای است که در یک دیر و صومعه خودش را محصور کرده باشد. از لحاظ اقتصادی؛ این کانونهای زندگی که زن و مرد با هم در آن حضور ندارند، زن جدا و مرد جداست، اگر یک روزی محاسبه دقیق و آمارگیری شود که چه مقدار خانهها میتوانند در هم ادغام شوند، چه مقدار اتاقها میتوانند در هم ادغام شوند، چه مقدار مخارج یک خانواده که دو خانواده شدهاند، میتوانند در هم ادغام شوند و در همکاریهایی که زن و مرد میتوانند برای بهتر راه افتادن کار در جامعه در مسایل اقتصادی و خدماتی داشته باشند، اگر اینها محاسبه شود، (اینها هیچ وقت محاسبه نشده و در ارقام و آمار نیامده است) میبینید که چقدر در مسکن و خدمات و در کارهای دیگر صرفهجویی خواهد شد. حالا فرض کنید، مثلاً اگر 500 هزار (یک رقم فرضی من میگویم، رقم واقعی در جامعه خیلی بیش از اینهاست) کانون خانواده که میشد مشترک باشد، الآن زن و مرد جدا زندگی میکنند که یک تشکیلات مستقل دارند، اینها از لحاظ اقتصادی هم مسایل دیگری دارند. از لحاظ اخلاقی که مشهود است و زیاد لازم نیست گفته شود. از لحاظ جسمی و سلامتی، آن کسالتهای روانی که برای انسانهای مجرد در سن نیاز به ازدواج وجود دارد. چه زن و چه مرد که تحت فشار روحی قرار دارند و تقوا دارند، نمیخواهند خودشان را به مسایل نامشروع آلوده کنند. ضربههایی که از این بابت به سلامتی انسانها میخورد، اگر روی کاغذ میآمد و در یک کشور آماری بود که اینها را یک نقطه جمع میکردند، میگفتند که ما امسال چقدر مریض از این ناحیه داریم و چه مقدار دارو به این جهت مصرف شده و چه مقدار تخت بیمارستان از این جهت اشغال شده است. خوب! اینها پیش نیامده و کسی دنبال این مسایل نیست. چون این کارها را غربیها میکنند و غربیها الآن اینگونه مسایل را ندارند. آنها مسایل دیگری دارند، بچههای نامشروع و آن طور چیزها که در آمار و ارقام میآید. از لحاظ اخلاقی، این وضعی که در جوامعی مثل جامعه ما وجود دارد، انحرافاتی که در خانوادهها پیدا میشود، طلاقهایی که واقع میشود، بچههای بیسرپرستی که پیدا میشوند و گرفتاریهایی که پیش میآید، اینها را در فصلهای دیگر صحبتم شاید کم کم عرض کنم. اینها همه آثار انحراف از اسلام است. از یک سنّت واقعی صحیح منطبق با فطرت که در اسلام هست و در زندگی ائمه و پیغمبران و رجال و شخصیتهای ما بوده و وجود داشته است، ما خودمان را جدا کردیم و متأسفانه به اسم خانواده و شرم و حیای بیحساب، جامعه را گرفتار کردیم. این مشکل را باید حل کنیم که اگر حل نکنیم من خیال نمیکنم با فشار آوردن روی این که مثلاً زنها و یا مردهای بیبند و بار از خیابان جمع شوند، بتوان مسایل را حل کرد. اینها حل نمیشود، اگر ما از داخل خیابان حل کردیم، به داخل خانهها و داخل پستوها میرود! ما میخواهیم ملت را پاک کنیم، نمیخواهیم که با فشار مسایل را حل کنیم. البته فشار برای حفظ ظواهر انسانهایی که تحت قانون قرار نمیگیرند لازمست، ولی اساس کار اسلام حل کردن مسایل از ریشه است. دین ثابت و استوار این است. چیزی که میتواند دین و قانون باشد، این است که با فطرت سازگار باشد. اگر شما مقررات و سنّتهایی داشته باشید که باعث شود، یک زن به دلیل اینکه در سن جوانی شوهرش مرده تا آخر عمرش مثل یک انسان زنده بگور و در قفس بخواهد زندگی کند، این زندگی نیست! این موارد الآن در جامعه ما فراوان است و باید ما آن را علاج کنیم. اسلام این را نخواسته است. در مورد ازدواج قرآن میفرماید: زنها وسیله آرامش و سکون مردها و مردها وسیله سکون و آرامش آنها هستند: وَ مِنْ آیاتِه اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها؛ خداوند این زوجیت را برای شما درست کرده که وسیله سکون و آرامش شما باشد. »وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَّ رَحْمَةً«؛ این حالت روحی عطوفت و محبتی که خداوند بین دو جنس مخالف قرارداده، جاذبهای که قرار داده، بیفلسفه نیست، این جاذبه باید وجود داشته باشد و باید در زندگی انسان تأمین شود. این خلاء، روان انسانها را منفجر میکند. سیره سالم زندگی اجتماعی در خانواده و ازدواج، در زمان پیغمبر اکرم(ص) و ائمه معصومین و شاید انبیای سابق این بوده که برخورد انسانها مثل سایر مسایل زندگی بوده است؛ یعنی همین جور که ما برای تأمین غذا و لباس و مسکن، تأمین ورزش و سایر نیازهای جسمانی و روحیمان اقدام میکنیم و پیچیدگی در زندگی ما نیست، خیلی طبیعی است، حیا و شرم مانع انجام این کارها نمیشود، سنّتهای غلط نیست، باید ازدواج هم چنین باشد. باید این قدر در جامعه طبیعی باشد که وقتی زنی احساس کرد نیاز به شوهر دارد و شوهر خودش را در میان این جامعه میبیند، به او مراجعه کند، همان طور که مثلاً میرود لباس میخرد، بتواند ازدواج کند. یک مرد هم باید چنین باشد. آن شرایط سنگینی که در مهریه و رسوم قرار دادیم، همه غلط است. اینها در اسلام نیست. از زمان قدیم، از زمان قبل از پیغمبر شروع میکنم. داستان حضرت شعیب و حضرت موسی را شما شنیدهاید. در قرآن است: وقتی که حضرت موسی میآید، آب از چاه میکشد و گوسفندان را آب میدهد و همراه دختران شعیب به خانه میآید؛ حضرت شیعب میبیند موسی مرد لایقی است و دختر رسیده هم در خانه دارد (پیشنهاد شعیب است به حضرت موسی، نه پیشنهاد موسی به حضرت شعیب) شعیب پیغمبر به موسی میگوید: من میخواهم، یکی از این دو دخترم را به شما به عنوان همسری بدهم. خوب! این چیزی که در ذهن ما هست (حالا به اسلام میرسیم) که اگر یک وقت پدر دختر، مثلاً دخترش را به دامادی عرض کند، این عیب است و با شؤون ما نمیسازد، این اسلامی نیست! این را چه کسی گفته؟ شما مرد مناسب در جامعه میبینید، دختر خوب در خانه دارید، وظیفه دارید که به عنوان یک پدر خوب بروید دخترتان را به یک پسر خوب معرفی کنید و امکانات ازدواج را هم فراهم کنید، تا بروند با هم زندگی کنند. زندگی خود پیغمبر و ائمه را من یک قدری میگویم، البته قرآن وقتی که داستان حضرت شعیب و موسی را این جوری نقل میکند، خودش هدف دارد و میخواهد همین مسأله را برای ما روشن کند و روی این مسأله تکیه دارد. در خطبه ازدواج، همه میدانید، فتوا این است که باید زن اول بگوید. اینکه ایجاب قبول را حالا ما پیش آقایان علما میبریم، میخوانند، برای این است که خودشان عربی بلد نیستند و این جور مرسوم شده، والاّ خطبه و آن ایجاب متعلق به زن است. ما هنوز خیال میکنیم، عروس باید آن قدر خودش را بگیرد، ده بار بگوییم تا بله بگوید که میخواهد ازدواج کند! و اگر مثلاً زودتر بگوید، این در جامعه زشت است و معلوم میشود که شوهر میخواهد! خوب! بله که شوهر میخواسته، اصلاً او باید خطبه را بخواند، »قبول« مال مرد است. اولین جمله را او باید ادا کند، حالا چون بلد نیستند، میگویند، آقا بگوید، آقا از طرف او میگوید. در جامعه ما چه کسی برای زنها این سنّت را درست کرده که خانمها باید بمانند، تا یکی پیدا شود که سراغشان بیاید؟ این چه حرفی است؟ خیلی از این خانمها خیال میکنند، شوهر اولشان که مرد و یا طلاق گرفتند، دیگر شوهر یکی، خدا هم یکی! تا قیامت باید همین یکی بماند؟! این جور نیست! این خلاف اسلام است. شما ببینید بهترین زنان تاریخ در تاریخ اسلام چه جور زندگی کردهاند. حضرت خدیجه، چقدر خدیجه پیش ما مهم است! پیغمبر، شوهر سوم حضرت خدیجه است. قبل از اینکه با پیغمبر ازدواج کند، به دو نفر دیگر شوهر کرده بود و از هر دو تای آنها هم بچه داشت. حالا اگر یک خانمی هم بخواهد ازدواج کند، میگوید: نه! حالا دیگر بچه دارم. خوب! همه بچه دارند. آدم که بچه دارد، غذا نمیخورد؟! لباس نمیپوشد؟! این مسایل زندگی، مثل مسایل طبیعی دیگر است. آن موانعی که رسوم و عادات ما، خیلیها شاید از ایران قدیم ناشی شده، اینها دوران پیغمبر نبوده است. از زنان معروف که شما میشناسید، اسماء بنت عمیس است، که یک اشارهای به دوران زندگی او میکنم و ببینیم زنان ما حاضرند این جوری باشند؟ و زنان خوب اجتماع میتوانند مثل او باشند؟ اسماء بنت عمیس را کسی نمیتواند خیال کند که او در تاریخ اسلام یک زن معمولی بوده، اسماء جزو و اولین زنانی است که در مکه به پیغمبر اکرم ایمان آورد. چون هر کس قبل از داستان »دار ارقم« به پیغمبر پیوسته، جزو با سابقهترین مسلمانها است که این خودش یک افتخاری است. او اولین زنی است که با شوهرش جعفر طیار به حبشه مهاجرت کردند که سالها در آنجا بودند. ایشان سه بچه از جعفر طیار داشتند. از حبشه در سال هفتم هجرت آمدند به مدینه خدمت پیغمبر. ظاهراً زمان فتح خیبر بوده که پیغمبر فرمود: من امروز دو تا خوشحالی دارم: یکی فتح خیبر و دیگری آمدن جعفر (که از حبشه آمده بود) این خانم بزرگوار که کمتر زنی مثل ایشان را داریم، جزو محارمی است که با وصیت حضرت زهرا در غسل دادن، تشییع جنازه و دفن حضرت زهرا شرکت کرده و محرمترین انسانها در مدینه بوده به علی بن ابیطالب(ع) از لحاظ روابط سیاسی که حالا من در آن فصل نمیخواهم وارد شوم، چون ممکن است بوی اختلاف از آن در بیاید. شوهر ایشان حضرت جعفر طیار در سال هشتم هجرت، در جنگ »موته« شهید میشوند، آن سالی که به مدینه آمده بودند، جعفر در جنگ شرکت کرده و شهید شده است. حالا اگر بخواهیم از شخصیت ایشان اطلاعی پیدا کنیم؛ همان روز که جعفر طیار شهید میشود، پیغمبر خبردار میشوند که هنوز خانوادهاش خبردار نشده بودند. پیغمبر اکرم(ص) نزدیک ظهر بود، به منزل اسماء میروند (اسماء میگوید: آن روزی که پیغمبر به خانه ما آمدند 40 تا پوست را دباغی کرده و بچهها هم از نظر لباس و نظافت تمیز و مرتب بودند) پیغمبر برای تسلیت گفتن به خانه اسماء تشریف میبرند. پیغمبر اکرم(ص) نوازش زیاده از معمول نسبت به بچهها کردند، بچهها را روی دامنشان نشاندند و بوسیدند. اسماء میگوید: من یک چیزی از خاطرم گذشت و این محبت پیامبر با توجه به اینکه شوهرم در جنگ بود برایم معنی دار بود، از پیغمبر پرسیدم :خبری شده که شما این جوری هستید؟ پیغمبر تبریک و تسلیت گفتند. مرحوم صاحب »اعیان الشیعه« وقتی که این قضیه را نقل میکند، میگوید: روحیه زنان صدر اسلام را ببینید که یک زن مثل اسماء در طول یک روز در خانه 40 تا پوست را دباغی کرده و به بچههایش هم رسیده و خانهاش را هم نظیف کرده است که چون این داستان در تاریخ آمده این طور مطرح میشود. پیغمبر برای اینکه به اسماء تسلیت بگویند، فرمودند: گریه نکن! خداوند به جای دو دست حضرت جعفر، به ایشان دو بال داده از یاقوت احمر که در بهشت خداوند پرواز میکند. اسماء به پیغمبر عرض کرد: یا رسول اللَّه! تقاضا دارم، شما این مطلب را در جامعه برای مردم بیان بفرمایید، که پیغمبر فرمودند: من از عقل این زن تعجب میکنم، چون برای مسایلی که در آن روز در دنیا مطرح بود و در محیط مدینه مطرح بود، گفتن این حرف در مسجد بسیار اهمیت داشت که بعداً هم در کارها مورد استفاده قرار گرفت. حالا من روی این قسمت میخواهم صحبت کنم. این یک زن است، سه تا بچه دارد، مهاجره است و شوهری مثل حضرت جعفر را از دست داده، میبینیم که بلافاصله بعد از »عِده« میرود ازدواج میکند، آن هم با ابوبکر؛ یعنی پیرمردی که در شرایط سنی خیلی بالاتر از اسماء بوده، اولین بچه ابوبکر و اسماء، محمدبن ابیبکر است که در حجةالوداع یعنی در سال دهم هجرت متولد میشود. ببینید! سال هشتم، شوهرش شهید میشود، عده میگذرد حالا اینها کی ازدواج کردند که در سال دهم هجرت اولین فرزندشان به دنیا میآید؟ پیدا است که فاصلهای زیادی از هنگام مرگ شوهرش تا ازدواج مجددش نبوده، حالا آیا نعوذباللَّه اسماء یک زنی بیبند و بار بود؟! آدم لذت طلب بوده؟! بچه نداشته؟! اسلام همین است. ابوبکر فوت میکند. بلافاصله باز بعد از گذشتن عده با علی ابن ابیطالب(ع) ازدواج میکند. خوب! علی ابن ابیطالب(ع) در خانه زن دارند و اسماء هم یک زنی است که دو شوهر از او گذشته، و چهار تا بچه با خودش دارد، هر دوتایشان هم شخصیت بزرگ سیاسی کشور هستند. اینها آدمهای معمولی نیستند که بگوییم اینها دنبال مسایل جنسی و عیش و نوش و لذتطلبی و تنوعطلبی بودهاند، نه! اصلاً نظام اسلامی این بوده؛ یعنی در آنجا برخورد این بوده، در آنجا این مسایل را عیب میدانستهاند که زنی امکان ازدواج و شوهر مناسب هم باشد و ازدواج نکند. در صدر اسلام مطلب این جوری بوده، اصلاً بحث این بوده که چرا ازدواج نکند؟ لذا بعد از ابوبکر، اسماء میآید، با حضرت علی(ع) ازدواج میکند. روشنتر از این، داستان امامه و حضرت علیبن ابیطالب است. امامه نوه پیغمبر است؛ دختر حضرت زینب که زینب دختر پیغمبر بوده و زوجه ابوالعاص که از ابوالعاص جدا شده بوده و دختری به نام امامه داشت. امامه از دردانههای پیغمبر است و پیغمبر خیلی این امامه را دوست میداشت به خاطر اینکه این بچه از پدرش جدا بود، لذا پیغمبر به این بچه خیلی محبت میکرد. همان چیزهایی که راجع به امام حسن و امام حسین گفتهاند؛ و موقع نماز به دوش میگرفتند. یک هدیهای پادشاه حبشه برای پیغمبر فرستاد که ایشان این هدیه را به امامه دادند. به ایشان خیلی محبت داشت. حضرت زهرا خاله او است. امامه رابطه صمیمی با بچههای حضرت؛ یعنی امام حسن و امام حسین داشت، با این بچهها خیلی گرم و مأنوس بود. وقتی که حضرت زهرا خواست از دنیا برود وصیتش به حضرت علی این است که: من میدانم بالاخره مرد احتیاج به زن دارد و باید ازدواج کند. من از شما خواهش میکنم اگر بنا است ازدواج کنید، ترجیح دهید، با امامه دختر خواهر من ازدواج کنید، چون او با بچههای من مهربان است. حالا مرحوم صاحب منتهی الامال آقای شیخ عباس قمی میگوید: طبق روایتی، سه روز بعد از رحلت حضرت زهرا، حضرت علی با امامه ازدواج کرد، (حالا سه روز، یا چند روز بیشتر و کمتر مسألهای نیست) ببینید با ازدواج چطوری برخورد میشده. حضرت علی آن شخصیت عظیم جهان اسلام، بچه دارد و امامه هم که یک دختر معمولی نبوده، نوه پیغمبر است، با آن همه فضیلت که عرض کردم، و شخصیت آن جوری. لذا میبینیم، در آن موقع ازدواج عادی و معمولی بوده و راهی است که خداوند قرار داده و از آن گذشته، نخواسته که ترک شود. پیغمبر میفرماید: هر کس از سنّت من اعراض کند، از من نیست، خودش را مسلمان نداند! بعضیها افتخار میکنند به بعد از مرگ شوهرشان تا آخر صبر کرده و دیگر ازدواج نمیکنند. میگویند: ما صبر میکنیم. بیخود صبر کردید! این درست نیست، نباید صبر میکردید! حضرت سکینه دختر امام حسین را شما میشناسید و برای شماها خیلی معروف است. ایشان از زنان کم نظیر تاریخ هستند، با سواد، شاعره. کسی بود که شعرای بزرگ دنیای اسلام از اطراف دنیای عرب میآمدند و اشعارشان را پیش حضرت سکینه میآوردند، تا ایشان نظر دهند، که این اشعار خوب است یا نه! لذا شعرشناس آن زمان بودند. ایشان دو تا شوهر کردند؛ یعنی بعد از مرگ شوهر اول، رفت و شوهر دومی انتخاب کرد. همین امامه را که برای شما اسم بردم، وقتی حضرت علیبن ابیطالب میخواستند از دنیا بروند، به ایشان وصیت میکنند که بعد از من ممکن است معاویه به سراغ شما بیاید و من مایل نیستم که شما با معاویه ازدواج کنید. چون معاویه یک انسان بسیار شروری بوده و حضرت علی(ع) این خطر را میدید که از این طریق فساد پیش بیاید، لذا حضرت علی گفتند: من به شما پیشنهاد میکنم که اگر خواستید ازدواج کنید، با مغیرة بن نفیل ازدواج کنید که اتفاقاً بعد از حضرت علی(ع) همین طوری شد. معاویه به حاکم مدینه دستور داد که از امامه خواستگاری کند و امامه قضیه را پیش مغیرة برد؛ یعنی همان طوری که حضرت علی(ع) فرموده بودند، رفت با او مشورت کرد و مغیرة هم با او ازدواج کرد. خوب! این نوه پیغمبر و همسر علیبن ابیطالب و خود علیبن ابیطالب این جوری عمل میکنند. من از این بحثم یک نتیجه فوری میگیرم و یک نتیجه کلی برای کل کشور. نتیجه فوری در مورد خانوادههای شهدا است. البته آنها خیلیهایشان باز همین حالا که این صحبتها را میکنیم، ناراحت میشوند، چون من این مسأله را یک بار هم گفته بودم، آن قدر نامه برای من نوشتند و گله کردند که آقا چرا این حرفها را میزنید؟! خوب! این جو در جامعه باید شکسته شود. یک همسر پاسدار، بسیجی و یا ارتشی جوان حالا که شوهرش شهید شده، خداوند از این همسر نخواسته که تا آخر عمرش چون همسر شهید است، تنها زندگی کند و بگوید، من بچه شهید را توی خانه دیگری نمیتوانم ببرم! چطور شما نمیتوانید؟ حضرت اسماء پس چگونه فرزندان حضرت جعفر را به خانه دیگری برد؟ امامه چطور بچههای حضرت علیبن ابیطالب(ع) را توی خانه دیگری برد؟ اصلاً این نبوده! چون اسلام این گونه نیست که شما فکر میکنید. اگر این جوری فکر کنید، اشتباه کردهاید و این خلاف اسلام است. از طرف مردان هم، همین اسماء که سه تا بچه دارد و ابوبکر سراغش میرود و بعد علیبن ابیطالب سراغش میرود، مردها ننشینند و بگویند، حالا مثلاً این خانم یک شوهر کرده و شوهرش مرده، ما با دختر میخواهیم ازدواج کنیم! این چه حرفی است؟ وقتی که زن صالح وجود دارد و نیاز به ازدواج دارد و شما هم نیاز به ازدواج دارید و شرایط ازدواج هم آسانتر و عملیتر است، بروید ازدواج کنید و با هم زندگی کنید! خداوند - با اینکه طلاق خیلی مبغوض است - طلاق را قرار داده، چون واقعاً بعضی مواقع نمیشود، انسان ازدواج میکند و میبیند نمیشود، اخلاق و شرایط آن دو با هم نمیسازد، و لذا خداوند طلاق را برای این مواقع قرار داده، منتها طلاق خودش یک بحث دیگری دارد، حالا ما در اینجا نمیخواهیم تشویق به طلاق کنیم! طلاق نباید بشود و باید نهایت کوشش بشود تا طلاق صورت نگیرد. بنابراین از این بحث میخواهم این نتیجه را بگیرم: در کل جامعهمان، ما باید مسأله ازدواج را از این سنّتهای محدودکننده و غلط و عرفی که به ارث رسیده از ایران قدیم، یا قبایل قدیم (یک چیزهایی خودمان کم کم درست کردیم که به پای جامعه زنجیر شده) نجات دهیم و جامعه را آزاد کنیم. مسایل جنسی برای جوانهای ما، برای مردهای ما، برای زنهای ما، برای دخترهای ما و برای کل جامعه ما نباید یک مسأله مشکل باشد و برایشان غرب جاذبه داشته باشد. تفاوت ما با غرب این است که باید اینجا مسایل جنسی از طریق قانونی و شرعی سالم باشد، آلوده نباشد، گناه نباشد. تقوایی که از ما خواستهاند، اینجاست؛ ولی ما تقوا را به جای دیگری میبریم، این ضدتقواست. این که شما خیال میکنید، صبر کردن و ازدواج نکردن تقواست، برعکس این است. ازدواج نکردن ضد تقوا است. گرچه عمل مستحب است، ولی به خاطر تبعاتی که دارد و مجموعه شرایطی که در جامعه به وجود میآورد، این ضدتقوا میشود و این مسأله آثار گناه زیادی داخل جامعه دارد. مقدار زیادی از این گناه هم به گردن رهبران و گویندگان است که این مسایل را برای مردم باز نمیکنند و مردم را در مورد این مسأله روشن نمیکنند و سنّتهای غلط را که در جامعه وجود دارد نمیشکنند. باید اینها را شکست! تقوای خانوادگی، تقوای ازدواج، تقوای جنسی، تقوای نکاح، همه اینها را اسلام خواسته است. حالا انشاءاللَّه یک بحث مستقلی در این مورد خواهیم داشت که ترک ازدواج چه ضررهایی دارد، من فعلاً به خاطر همین سنّت در تصمیمگیری، این بحث را به عنوان یک پرانتز در اینجا آوردم. جای بخشش در جای دیگری است که انشاءاللَّه به آن خواهیم پرداخت. این حالت را ما باید جامعهمان از بین ببریم و اگر ما از بین بردیم بچههای ما دیگر به خاطر لب دریاهای مثلاً جنوب فرانسه و شمال اروپا از اینجا حرکت نمیکنند به آنجا بروند! در همین جامعه و همیشه نیازهای جنسیشان را به طور سالم و صالح و اخلاقی و انسانی و مفید در مسیر تشکیل خانواده میتوانند تسکین دهند و این یک نمونهای در دنیا است. غربیها آمدند، آن آزادی را درست کردند، آن زنجیرها را پاره کردند، اما بیبند و باری و فحشا را آوردند، ما باید آن قسمتهای غلطش را که اسلام نداشته و ضد اسلامش را کنار بزنیم و قسمتهای اصلیاش را که متعلق به اسلام بوده، خودمان داشته باشیم. من دیروز در بنیاد شهید دیدم که یک چیز درست کردهاند. اینها یک رویهای درست کردهاند، دفتری است به عنوان »همسریابی«، خوب! این کار اگر در کل جامعه باشد، چه ضرری دارد. مراکزی باشد که مردها بتوانند مراجعه کنند، زنها مراجعه کنند، اخلاقی باشد، آبرودار باشد، معتمد باشد، به عنوان یک مسأله سبک تلقی نشود و زشت نباشد و برای خانوادهها این مسأله ننگ نباشد. اینها عیب نیست، اینها ضد اسلام نیست! مثلاً در مجلههای اروپایی رسم شده، فلان دختر مینویسد: »من شوهر این جوری میخواهم«. یک وقتی در مجلههای ایران هم بود، اینها وقتی با چیزهای بد آلوده میشود، آن وقت چیز بدی میشود، اگر درست باشد، در یک جایی، دفتری، حسابی، اعلانی، چیزی، باشد و روشن، اینها عیب نیست. ما خیال میکنیم که ازدواج با غذا خوردن و سایر نیازهای طبیعی فرق میکند، شرایط مشکلی دارد، اما اصل مسأله ترغیب و تشجیع شده است. کسی که سعی کند یک زن و مردی را با هم به ازدواج برساند، چه اجرهایی دارد؟ و کسی که باعث طلاق شود، گناههایی دارد! همه این چیزها را اگر ما جمع کنیم و جزو دستورات زندگانیمان قرار دهیم، در جامعه ما آلودگی نخواهد بود. نعوذباللَّه فحشا از هر نوعش دیگر نخواهد بود و دیگر فقط انسانهای شقی و بدبخت دنبال آن کارها میروند. ولی وقتی که این جور باشد، همه نوع فساد میتواند باشد، اگر از علنی آن بترسند، پشت پرده انجام میدهند و گناهش هم به گردن مسؤولان و قلمها و زبانها و مروّجان فرهنگ جامعه است که باید این مسایل را یک قدری باز کنند. البته این یک سنّت پیچیده طولانی قرنها است که به آسانی نمیشود آن را شکست. همین حالا که من این حرفها را میزنم، ممکن است خیلیها بگویند وای! خاک بر سرم! اینها چه حرفهایی دارند میزنند؟ ولی به هرحال این مسایلی که مطرح شد، مسایل اسلام است، حالا شما هر چه میخواهید بگویید. اسلام همین است و اسلام این جوری نخواسته که یک زن به خاطر اینکه زن شده، اگر مردها خانوادهاش نخواستند باید تا قیام قیامت در عذاب و در تحت فشار غرایز جنسی و گرفتاریهای نداشتن همراه در کانون خانواده بماند و برای مرد هم چنین چیزی خواسته نشده، منتها در جامعه ما در حال حاضر به زنها بیشتر ظلم میشود، چون برای مردها این محدودیتها کمتر است. این، بیچاره زنها هستند که گرفتار این سنّتهای غلط هستند و این ظلم موجود نسبت به خانمها، متعلق به اسلام نیست. این ظلم اگر هست، متعلق به جامعه ما و از سنّتهای غلط است که در اثر نگفتن حقایق در جامعه ما مانده است. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ الصَّمَدُ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). قبل از بحثهای خطبه دوم، یاد شهدای عزیزمان شهید هاشمی نژاد و سرداران شهیدمان شهید فلاحی، شهید فکوری، شهید نامجو، شهید کلاهدوز و شهید جهان آراء (که هفته گذشته سالگرد شهادت آنان بود) و همچنین یاد شهید آبشناسان، افسر لایقی که در این هفته اخیر او و همراهانشان را از دست دادیم، گرامی میداریم و به همه شما و خانوادههایشان تسلیت عرض میکنیم. یک بحثی پیرامون مسایل داخلی و بحثی هم راجع به مسایل روز در منطقه و دنیای اسلام مطرح خواهیم کرد. در مورد مسایل داخلیمان وضع خلیج فارس، وضع جنگ، جزیره خارک، تنگه هرمز و مسایلی را که امروز ملت ما علاقهمندند از وضع و سیاست جنگی بدانند، لازم است که مقداری با مردم صحبت کنم. مرحله موجود جنگ همین شرارتهایی است که در خلیج فارس انجام میشود و این هم یک جریانی عمیق و ریشهدار و حساب شده است و برای آن هم برنامهریزی شده و توطئههای جهان و تصمیماتی پشت سر این قضیه وجود دارد که ما باید عراق را به عنوان یک عروسک و عامل اجرا معرفی کنیم. برنامه بالاتر از سطح عراق است و برنامهریزی هم شده است. حتی ابزاری که به کار گرفته میشود، تا آن حدی که مدارک به ما نشان میدهد، منتها قطعی نیست، از دقیقترین و پیشرفتهترین نوع بمبهایی است که فرانسویها در اختیار دارند که برای زدن هدفهای دقیق در اختیار هیچ جا نگذاشتهاند و حالا تحت چه کنترلی آن را در اختیار رژیم عراق قرار دادهاند؟ این رذالت و خطرناک بودن فرانسه را نشان میدهد و بیانگر ضداسلام و شرور بودن حاکمیت فرانسه (سوسیالیستها) است. البته برای آنها منافع خودشان مهم است، چرا که در عراق خیلی سرمایهگذاری کردهاند، اما به هر حال شرارت بین المللی میکنند. آن سوپراتانداردها را که قبلاً تحویل عراق داده بودند و یکی دو تای آن سقوط کرد و بقیه را هم پس گرفتند و دوباره میراژ دادند و اخیراً قرار داد میراژ منعقد کردهاند و همچنین اسلحه دیگری که ما مطلع شدهایم که اینها در اختیار عراق گذاشتهاند. البته فرانسه هم تحقیقاً با همکاری آمریکا این کارها را انجام میدهد. این شرارتی است که اینها برنامهریزی کردهاند و هدف آنها هم روشن است. هدف این است که با فشار اقتصادی بر ما، قدرت مالی ما را تضعیف کنند، تا ما نتوانیم جنگ را اداره کنیم و ما را با ضعف به پای میز مذاکره بکشانند که حتی خواستهایمان را که خود آنها هم قبول دارند، از قبیل خساراتمان را هم نتوانیم بگیریم! تبلیغات جهانی هم کاملاً با این قضیه هماهنگ عمل میکند و حسابی کنترل میشود (یک سرنخ در جایی است که دارد این جریان را کنترل میکند). ارتجاع منطقه را هم با اینکه برای آنها خطر دارد، قانع کردهاند؛ یعنی مرتجعین جنوب خلیج فارس الآن خودشان را با این شرایط تطبیق دادهاند و آماده پذیرش تبعات آن هستند! این چیزی است که در دنیا الآن وجود دارد. اما اینکه آنها تا چه اندازه در این زمینه موفق شوند، بستگی به خود ما دارد و این مثل خود جنگ است. به همین دلیل که اول جنگ، برنامهریزی شده بود، مثل همین حالا که یا ما را ساقط یا ضعیف کنند. در آن مراحل شکست خوردند. ولی این حربه، یک حربه نو است و این هم، بستگی به مقاومت دارد؛ یعنی ما چگونه با این مسأله برخورد کنیم و بتوانیم این گردنه را هم در جنگ پشت سر بگذاریم که انتظار و امید ما این است که به خاطر رهبریهای خوب اماممان و به خاطر حمایتهای عمیقی که مردم از مسؤولان کشور میکنند و به خاطر ایمانی که مردم به اهداف جنگ دارند و به خاطر مقاومتها و حمایتها در سایه شهامت و ایثار رزمندگان پرصلابت ما، این توطئه هم بهتر از توطئههای قبلی شکسته شود و دشمن ما در این مرحله هم مأیوس شود. اما، ما چه میکنیم و برنامه ما چیست؟ ما یک برنامه داریم در صورتی که دشمن و هدف اولش موفق شود؛ یعنی دشمن به هدف قطع مراکز صدور نفت ما برسد؛ یعنی اگر فرض کنیم که چنین چیزی اتفاق بیفتد، یک برنامهای برای این حادثه داریم و یک برنامه هم برای مرحله قبلی داریم؛ یعنی قبل از اینکه دشمن به هدفش برسد. البته نظر خود بنده این است که آنها موفق نمیشوند قضیه را به آن حد برسانند؛ یعنی قدرت قطع نفت را آن حدی که آنها میخواهند، قطعاً ندارند. من در روز جمعه گذشته یک مسافرتی به جزیره خارک داشتم و یک روز در آنجا بودم و به مسایل آنجا رسیدگی کردم. برنامهای که دولت و وزارت نفت برای داشتن مراکز متعدد کم آسیبپذیر، برای صدور نفت دارند و استحکامی که در خود جزیره خارک وجود دارد، امکانات زیادی که در آنجا برای حمل نفت وجود دارد و امکانات طبیعی که ما داریم، از قبیل ساحل طولانی دریا و تفرقه چاهایمان تا عمق اراضی خوزستان و امکانات فراوانی مثل لولهکشی و چیزهای دیگری که در اختیار ما قرار دارد و دفاع نیرومندی که در خارک الآن وجود دارد، مجموعه اینها تقریباً آدم را مطمئن میکند. اما این اطمینان قطعی نیست، چون آینده را غیر از خداوند کسی نمیداند، نمیشود قضاوت قطعی کرد. در حد محاسبه نظامی و در حد محاسبه سیاسی - اجتماعی، بنده به این نتیجه رسیدهام که نه عراق و نه قدرت دیگری، در منطقه این امکان برایش وجود ندارد که قدرت قطع صدور نفت ما را تا حدی که ما مجبور به بستن تنگه هرمز شویم داشته باشد و چون چنین قدرتی الآن وجود ندارد، احتمال اینکه ما تنگه هرمز را ببندیم خیلی جدی نیست. البته احتمال دارد، اگر روزی صدور نفت ما قطع شود، ما در آن تهدیدمان جدی هستیم، اما بعید است که چنین مسألهای پیش بیاید. لذا این اضطرابی که امروز دنیا را فراگرفته؛ که چه میشود اگر تنگه هرمز بسته شود؟ و یا گاهی شایعاتی که ممکن است ضد انقلاب در داخل پخش کند، اینها خیلی جای نگرانی ندارد نه برای دنیا و برای خود ما البته در جنگ ممکن است همه چیز پیش بیاید، و ما باید خودمان را برای هر شرایطی آماده کنیم. ما آن روزی که وارد این جنگ شدیم، میدانستیم که عراق تنها طرف حساب ما نیست. ارتجاع منطقه، اسرائیل، آمریکا، مصر، حمایتهای شوروی (و ممکن است دیگران هم باشند) و همه اینها را میدانستیم و کسی که وارد یک چنین جبهه جنگی میشود، باید خودش را برای هر گونه شرایطی آماده کند و اصل انقلاب این است. آن روزی که ما پنجه در پنجه رژیم پهلوی انداختیم، آن روز افرادی ترسو میگفتند که این کار مشت برسندان کوبیدن و مشت و درفش است! از این طور چیزها، و دیدیم که نه تنها مشت و درفش و مشت و سندان نبود، بلکه ملت کوه بود و آنها کاه بودند! و چگونه آنها را به بیرون پرت کردند. ما فکر میکنیم که با اراده مقاومت و فداکاری، یک ملت (آن هم ملتی که متکی به اسلام باشد، پشت به کوه دارد) در مقابل شرارتهای آمریکا و امثال اینها میتواند مقاومت کند و تا به حال همه نتیجه این مقاومتها را دیدهایم و ما امروز واقعاً در دنیا تبدیل به یک قدرت شدهایم و شیطانهای دنیا، حداقل این است که از دست ما خشمگین هستند و مضطرب و حالا چه اندازه آسیبپذیر باشند؟ این را نمیدانم! ولی به هرحال از قدرت اسلام و جمهوری اسلامی در دنیا مضطرب هستند. بنابراین ما این امکان را داریم و نگرانی نداریم. فقط یک مطلب را اینجا من میخواهم به رزمندگانمان و جوانان آماده رزممان عرض کنم: شرایط جنگ طوری است که ما باید بیش از گذشته آماده باشیم. این شبهه که ممکن است آمریکا و یا کس دیگری دخالت کند، آن هم مثل بستن تنگه هرمز احتمال دارد و این خودش بعید است. تازه وقتی که ما ببندیم دوباره یک بُعد دیگری دارد که آنها جرأت کنند و وارد میدان شوند و بخواهند مستقیماً با ما طرف شوند! ولی به هرحال این امکان وجود دارد و نباید ما فکر کنیم که نمیشود. باید بگوییم شاید شد! و اگر این احتمال را ندهیم و خدای نخواسته یک روز حادثهای پیش بیاید و ما آماده نباشیم، آن موقع خسارت میبینیم و آن موقع تا آماده شویم، طول میکشد. لذا من از جوانانی که قدرت حمل سلاح دارند و دوره دیدهاند و آمادگی دارند و مشکل جدی در کار و زندگیشان وجود ندارد، تقاضا میکنم که سریعاً خودشان را به مراکز بسیج معرفی کنند و آماده باشند که تنظیم شوند. و از مراکز بسیج و سپاه پاسداران و نیروهای نظامی و انتظامی هم تقاضا میکنیم که سریعاً اینها را تجهیز و آماده کنند. ما اگر چنانچه در خلیج فارس مواجه با آن مسألهای که احتمال وقوع آن میرود شدیم، در آن شرایط باید جنگ را هم یکسره کنیم؛ یعنی ما نباید اکتفا کنیم که در خلیج فارس پیروز شویم، چون ما در ضربه نهاییمان همیشه منتظر یک فرصتنهایی هستیم. تنها چیزی که ما را روی زمین میخکوب کرده و حرکتهای وسیع نداریم، این است که باید فرصت مناسب سیاسی برای یک حرکت نظامی که موفق شود جنگ را تمام کند، داشته باشیم و در محاسبه ما اگر شرارتی در خلیج فارس جدی شود و به اوج خود برسد و آنجا درگیری جدی شود، از لحاظ سیاسی بهترین فرصت است تا کسی که دنیا را به این التهاب رسانده و به این خطر رسانده و منطقه را به نقطه جوش رسانده، ما او را از زمین برداریم، میدانم که شما راست میگویید یعنی شکی ندارم، چون شما 5 سال و بلکه 7 سال است که سازشناپذیریتان را ثابت کردهاید و دشمنان ما هم میدانند که شما راست میگویید، چون این حرف شعار نبوده، تصمیم گرفتهایم و پای آن هم ایستاده و انشاءاللَّه شماها نخواهید مرد و دشمنانتان خواهند مرد و سازش هم نمیپذیریم! انشاءاللَّه. بنابراین من به عنوان نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع و سخنگوی این شورا عرض میکنم که ما باید احتیاط کنیم و نیروهایمان به میدان بیایند. اگر حادثهای انشاءاللَّه پیش نیامد، پس از یکی دو ماه دوباره به خانههایتان برمیگردید، و اگر حادثهای پیش آمد، خوب! میدان جنگ است و انشاءاللَّه ما هم به شما در آن صفوف مقدم ملحق خواهیم شد و آن روز دیگر جنگ از این حرفها گذشته و باید بیش از این ما آماده باشیم، فعلاً در حدی که سپاه نیاز دارد، خودشان اعلام کنند و انشاءاللَّه شما هم وارد میدان خواهید شد. همچنین دو مسأله به عنوان مسایل منطقه و جهانی در این هفته داریم که یکی مربوط به لبنان و دیگری مربوط به تونس است. من در خطبه عربی، آن فاجعه تونس را توضیح خواهم داد و در مورد آن کمتر صحبت خواهم کرد. در مورد حادثه طرابلس باید بگویم که یک حادثه بسیار تلخی بود! شهری که در گوشهای از لبنان قرار گرفته و مزاحم هیچ جا جز اسرائیل نبود و مسلمانان آنجا دلشان میخواست که شهرشان اسلامی باشد؛ آنهایی که از قدرت اسلام وحشت داشتند، توطئه چیدند و در طرابلس شرارت کردند. عده زیادی از مردم را کشتند و عدهای را مجروح و خانههای زیادی را خراب کردند. همچنین 500 - 600 هزار نفر را آواره کردند که الآن در اطراف کوهها، بیابانها و روستاها بدون یک حامی جدی به سر میبرند، واقعاً حادثه تلخ و غیر مترقبهای بود. برای ما و خیلیها زشت است که در مقابل دشمنان اسلام قرار بگیریم، ولی شهری مثل طرابلس که همه میدانند وضعش چگونه است! الحمدللَّه ظاهراً الآن در حال حل شدن است و یا حل شده است. قسمت عمده را (یعنی آن قسمتی که حل شده) به جناب آقای خامنهای ریاست جمهورمان میدهم که ایشان با ناراحتی که از آن حادثه داشتند در یک تماس تلفنی طولانی با جناب آقای حافظ اسد مسایل را توضیح دادند و آقای حافظ اسد هم بعد از آن تلفن خوب عمل کرد و الحمدللَّه قضیه دارد حل میشود. سفارت ما در دمشق و بیروت و هیأتی که فرستادیم، اینها همه کار کردند. جمهوری اسلامی، هم حسن نیت، قدرت مدیریت، دل سوزی و هم قدرت سیاسی خودش را برای بار دوم در حل این مسأله در منطقه ثابت کرد. البته رسانههای استکباری فقط یک اشارهای به این مسأله میکنند و نمیخواهند سهم زیادی به جمهوری اسلامی بدهند. آنها در حل این قضیه، چه سهمی به ما بدهند یا ندهند، ما برای خدا و برای مسلمانان و برای اسلام دنبال قضیه هستیم. آیتاللَّه منتظری وقتی از قم آن ناله دردناک را برای مردم طرابلس بلند میکنند، فکر نمیکنند که حالا فلان رسانه خبری چه میخواهد بگوید. او برای خدا این حرف را مطرح میکند و اثر هم میکند. به هر حال انشاءاللَّه در سایر میدانهای مسایل جهانی دنیای اسلام، ما میتوانیم حضور داشته باشیم و حاضر میشویم و یکی از ادلهای که ما را اینجا مشغول جنگ کردند، همین است. اینها نمیخواهند جمهوری اسلامی با این حالت معنویتی که در رهبریاش وجود دارد، حالت پذیرشی که در دنیای اسلام از این رهبری وجود دارد، به عنوان محور بماند و بتواند مشکلاتی را که استکبار جهانی در دنیای اسلام خلق میکند، حل نماید. انشاءاللَّه روزی که ما گرفتاریمان در این جنگ کم شود، حضور سیاسی و از این قبیل را در سراسر دنیای اسلام داشته باشیم، هرجا کانون فسادی هست به نفع مظلوم وارد معرکه شویم و مسایل را حل کنیم. مسأله دیگر تجاوز عجیب اسرائیل به تونس بود؛ از حوادث دردناک ولی خیلی آموزنده که اگر در بُعد آموزندگیاش، مراکز تبلیغاتی کار کنند، میتواند برای حرکت آینده اسلام سرمایهای باشد. دو هزار و چهارصد کیلومتر بین اسرائیل تا آنجایی که رفته بمباران کرده فاصله است و نمیدانم چهار یا هشت هواپیما این کار را کردهاند. ما خودمان الآن با این فنون آشنا هستیم. هواپیماهای معمولی که در اختیار کشورهای منطقه است (شاید خود ابرقدرتها هم بیش از این هواپیماهای جنگی بمبافکن نداشته باشند) برای رفت و برگشت و انجام دادن عملیات، در محدودهای مثلاً 500 ، 600 کیلومتر میتوانند بروند و بیایند، دیگر سوختشان بیش از این نمیکشد، زیرا این هواپیماها سریع و سبک هستند و باک بنزینشان محدود است. در این حد میتوانند بروند، و اگر بمب زیادی بردارند، بنزین کمتری باید بردارند و اگر بمب کمتری بردارند، یک مقدار بیشتر بنزین میتوانند حمل کنند. راه حل آن، در سوخت رسانی در فضا است که این را ما نیز داریم. ما الآن یکی از پیشرفتهترین امکانات سوخت رسانی را در منطقه داریم که در آسمان برای هواپیماهایمان سوخت رسانی میکنیم، خوب! اسرائیل هم قاعدتاً این امکانات را دارد، اگر فرض کنیم که در یک جا بخواهد سوخترسانی کند، باز به این صورت نمیتواند برود و برگردد. حداقل دوبار باید سوخترسانی در فضا کند و معمولاً این کار در فضای مدیترانه انجام نشده است، چون رادارهای دنیا از اطراف روی دریای مدیترانه نظر دارند و آنجا را زیر پوشش دارند. پس چنین چیزی نشده است. به قول بعضیها، اسرائیل از یکی از فرودگاههای نظامی جنوب اروپا استفاده کرده و به قول بعضیها، از ناوگان آمریکاییها در خود مدیترانه یا جای دیگر استفاده کرده و رفته مقر فلسطینیها را بمباران کرده و برگشته است. البته آن قدر که اینها میخواهند به اسرائیل قدرت بدهند، قدرت نیست، اگر فرض کنید از ناوگان بلند شده و یا از جنوب اروپا بلند شده، این یک کار معمولی است و آن هم تونسی که نه آماده جنگ است و نه خبر داشته و نه احتمال چنین حادثهای را میداده است! با فاصله کم، چهار تا هواپیما رفتند و بمب را یک جایی انداختند. و برگشتند، این امروز یک کار قهرمانی در دنیا به حساب نمیآید! آنچه مهم است، عوامل وسط راه است و فرض اینکه آمریکا با او همکاری کند. خوب! آمریکا حالا در خیلی از جاهای دنیا میتواند این کار را بکند. هرجا ناوگان آمریکا باشد، هواپیمایش بلند میشود میآید، همان هواپیماهایی که آمدند در طبس و به آن نحو در گور شدند! از ناوگان آمریکا یا مثلاً از مسیر عمان آمده بودند. این کار بزرگی به حساب نمیآید! به هرحال آنها این کار را کردند. منتها باید حساب کرد که چرا اینها این کار را کردند و ما باید چه کنیم؟ متأسفانه این سازشکارهای عرب، این سازشکارهای فلسطینی، تحلیلهای بسیار غلطی روی این گذاشتهاند که باز هم مردم را گمراه کنند. اینها تحلیل میکنند و میگویند: چون اسرائیل با روند صلح مخالف است، این کار را کرده تا ضربه به صلح بزند! شما را به خدا ببینید! چقدر باید رهبر جریان مبارزه فلسطینی بیانصاف و یا نادان باشد که به این نحو تحلیل کند! اسرائیل مخالف صلح است و علی رغم اینکه آمریکا و همه میخواهند صلح کنند، اسرائیل نمیخواهد صلح کند، لذا آمده این ضربه را زده! همین کسی که این حرف را زده، میگوید که از پایگاه آمریکایی بلند شده. خوب! اگر آمریکا میخواهد صلح شود و اسرائیل نمیخواهد صلح شود، آمریکا چرا این کار را کرده؟ پس شما دروغ میگویید! یا از پایگاه آمریکایی نبوده، و اگر بوده آمریکا هم مخالف روند صلح است. این مسأله را میپذیرند؟ اگر میپذیرید که آمریکا هم مخالف روند صلح است، پس شما در نیویورک و واشنگتن الآن چه میکنید؟ ملک حسین و اردن آنجا چه میکنند؟ مبارک و مصر آنجا چه میکنند؟ شماها چرا این قدر التماس میکنید که آمریکا با شما مذاکره کند؟ شما که میگویید اسرائیل و آمریکا مخالف روند صلح هستند! اینها این را میگویند، برای اینکه بگویند ما ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی هستیم! برای اینکه حرکت خودشان را توجیه کنند، برای اینکه مردم بیچاره فلسطین و دیگران را گول بزنند و بگویند ما مثلاً یک راه مستقلی را طی میکنیم! تحقیقاً غلطترین و دروغترین تحلیلی که تا امروز روی آن قضیه دادهاند، همین است که رهبران فلسطینی سازش طلب و بعضی از کشورهای عربی گفتند. نه! این صلحی که فعلاً مطرح است، به ضرر اسرائیل نیست، بلکه او از خدا میخواهد! البته صلح نمیشود! همه هم میدانند که صلح نخواهد شد، برای اینکه اسرائیل را اگر بخودش واگذار کنیم، یک وجب از زمین فلسطین را به فلسطینیها نخواهد داد. تحقیقاً تا زور بالای سرش نباشد، تا بمب بالای سرش نباشد، تابمب در مقابل خانهشان منفجر نشود، یک وجب زمین را به فلسطینیها نخواهند داد! از این روند صلح هم ناراضی نیستند، برای اینکه روند صلح دایماً تفرقه در دنیا میاندازد. این روند صلح چه ضرری برای اسرائیل دارد؟ اینکه رهبران فلسطینی و ملک حسین و مبارک و اینها در یوزگی کنند و بگویند: ما خواهش میکنیم که آمریکا اجازه دهد، ما با آنها صحبت کنیم! یا حاضر هستیم با اسرائیل صحبت کنیم! به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل برای اینها ضرر دارد؟ اسرائیل از کمپ دیوید تا به حال چه ضرری کرده؟ هر آدمی (نه یک مملکت در دنیای اسلام و عرب) بگوید، من با اسرائیل حرف میزنم، مسافرت به اسرائیل میکنم، چیز از اسرائیل میخرم، چیز به اسرائیل میفروشم، این به نفع اسرائیل است. بنابراین، این روند صلح را اسرائیل میخواهد متوقف کند؟! این از آن دروغهای تاریخی و شاخدار سیاسی دنیا است که همه میفهمند! و من نمیفهمم که اینها چقدر پررو هستند که این حرفها را به مردم میزنند! پس علتش چه بوده ؟ به نظر من آمریکا میخواهد خفّت و ذلت بیشتری را به پیشانی همین دوستان خودش بچسباند! آنها را آن قدر ذلیل و خفیف کند که راه برگشت را برای اینها ببندد و کاری کند که هر امتیازی از آنها خواستند بدهند. مثل همین ساواکیهایی که قبلاً اینجا خودمان برنامههایشان را میدانستیم. یک کسی را میگرفتند و اذیتش میکردند و بعد هم یک اتهامی به او میزدند و به یک نحوی یک تعهدنامهای، التماس نامهای، چیزی از او میگرفتند که دیگر در جامعه نتواند سرش را بلند کند. بیرون که میآمد، زندان کشیده بود، کتک هم خورده بود، اعتراف هم کرده بود و جریان تعهدنامهاش را نیز به زندانیان میگفتند و بیرون نمیتوانست مبارزه کند، نمیتوانست آبرو داشته باشد و کم کم یک جاسوس رسمی میشد و این یک رویّه شناخته شدهای است. اینها را برداشتند بردند. ببینید وضع چگونه است! شاه اردن و رئیس جمهور مصر که این همه خدمت کردند به آمریکا و اسرائیل در این قضایا (حتی به قیمت متفرق کردن دنیای اسلام) اکنون به آمریکا رفتهاند، میهمان آنها هستند. سازمان ملل مجمع عمومی دارد، شخصیتهای دنیا اکنون در آنجا جمع هستند. خیلی گستاخی لازم دارد که آدم در این شرایط حرکت کند؛ یعنی از هیچ چیز و هیچ کس ما نمیترسیم! معنای این حرف این است و این حرف متعلق به آمریکا است، متعلق به اسرائیل نیست. خوب! تونس یک کشوری است، حالا میآمدند به سوریه میزدند، یک چیزی میشد، به لیبی میرفتند میزدند، یک چیزی محاسبه میشد، تونس یک کشوری است که خودش غربی است و تا گردن توی باتلاق غربیها فرو رفتهاست. تنها جایی بود که کسانی که میخواستند سازش کنند و جای دیگری در دنیای عرب نداشتند به آنها جا داد که آنجا بیایند و هیچ زمینه ملی و زمینه ترقی خواهانه در آن دولت الآن وجود ندارد. بروند آن دولت را تحقیر کنند! مهمانهای خودشان را تحقیر کنند! همه اینها را به ذلت و خفت بکشانند و به اینها بگویند ما یک پشیزی ارزش برای شما قایل نیستیم! آقای ریگان رئیس جمهور آمریکا، میزبان ملک حسین و مبارک با صراحت اعلام کند که من عمل اسرائیل را تایید میکنم، این مبارزه با تروریسم به حساب میآید! این پررویی و این وقاحت و این گستاخی و این بیاعتنایی به طرف خودشان، نشانه این است که میخواهند، این قدر ذلیلشان کنند که مثل عتبهبوسی که آمده به گدایی، یک تکه نان به آنها بدهند و هرچه خواستند از آنها تقاضا کنند! روزگار این ارتجاع عرب به اینجا رسیده، روزگار سازشکاران عرب به اینجا رسیده است. خوب! اگر فلسطینیها این جوری بودند که در جواب کشته شدن افرادشان در تونس، در اروپا، یا آمریکا یا آسیا یا هر جای دیگر در کشورهای عربی، آمریکاییها را و یا سفارت اسرائیل را به عنوان انتقام منفجر میکردند و جواب آنها را میدادند، آنها این جرأت را داشتند؟! اسلحهشان را زمین گذاشتند و تسلیم شدند، آنها هم هرچه میخواهند بهشان تحمیل میکنند. گستاخی هم دیگر از آن حدش گذشته است. این جناح ارتجاع عرب با اینکه همه اهرمهای قدرت را در دست دارد، همه امکانات را در دست دارد، ذلت را به حدی رسانده که هیچ کسی از آنها نمیترسد. همین الآن اینها در اوپک جمع هستند. اگر در اوپک اینها میگفتند، ما به خاطر اینکه آمریکا چنین گستاخی کرده، ده دلار روی قیمت نفتمان میگذاریم، اگر همین کار را میکردند، دنیا را تکان میدادند. ولی اینها آمادگی داشتند که 5 دلار دیگر نیز از نرخ نفت بزنند، به خاطر اینکه یک قدم دیگر به سوی ذلت بردارند! اینها تیپی هستند که به ملتها خفت دادند و مسلمانها و دنیای اسلامی را ذلیل کردند و تفرقه انداختند در دنیای اسلامی و خورشان به این روزگار افتادهاند. این ذلت برای اینها ادامه دارد، مگر اینکه ملتهایشان بفهمند و بخواهند به طور جدی یک روزی وارد معرکه شوند، تا مسایلشان را حل کنند. یک تهدیدی بکنید و بگویید که اگر این طور بخواهید رفتار کنید، ما با جمهوری اسلامی میسازیم! آن موقع خواهید دید که چقدر آمریکا به شما باج خواهد داد! بگویید ما در کنار عراق نمیایستیم، در کنار جمهوری اسلامی میایستیم! همین را بگویید، عمل هم نکنید. ببینید آمریکا و اسرائیل چقدر به شما باج خواهند داد! اینها برعکس میآیند، آن نقطه قوتی را که در دنیای اسلام هست و آن جمهوری اسلامی است، ضعیف میکنند و با آن میجنگند! بلاهایی بر سر مسلمانها میآورند؛ مسلمانهای عزیزی که اسرائیل را از لبنان آن طور مانند زباله بیرون ریختهاند. اینها را در لبنان به جان هم میاندازند، این سیاستهای آنهاست و این هم رفتارهایشان است. خداوند نجات دهد، دنیای اسلامی را از شر اینها! و خداوند یک جو تقوا به مسؤولان دنیای اسلامی بدهد! خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم الحمدللَّه رب العالمین والسلام علی رسول اللَّه و عباداللَّه المتقین. هفته گذشته، حامل حوادث تلخی برای جهان اسلام بود. در طرابلس و لبنان، جنایات غیر قابل جبرانی انجام شد که منجر به قتل و جرح صدها انسان مسلمان گردید و صدها هزار نفر آواره شدند و خرابیهای زیادی به بار آمد و باعث شادی دشمنان اسلام، مخصوصاً صهیونیستها و خشم و اندوه مسلمانان جهان شد. مبارک و ملک حسین در یک سفر ذلتبار و تسلیمطلبانه، به آستانه کاخ سیاه آمریکا(!) به دریوزگی رفتند و در همان حال اسرائیل با استفاده از امکانات آمریکا به کشور اسلامی و عربی تونس که خود نیز از باند سازشکاران تسلیمطلب است، تجاوز کرد و دهها نفر را از پای درآورد و عجیب این است که ریگان با کمال پررویی و غرور در حالی که رؤسای دو کشور حامی و عامل کمپدیوید، میهمان آمریکایند، با گستاخی تجاوز رسوای اسرائیل را تمجید کرد و آن را گامی در مسیر مبارزه با تروریسم خواند! بدترین مظاهر ذلت تسلیمطلبان و سازشکاران عرب این است که اسلحه مبارزه با صهیونیسم را از دست مسلمانان کشورشان گرفتهاند و عَلَم سفید تسلیم را در مقابل کفار بلند کردهاند! این دهن کجی اسرئیل و آمریکا به نوکران حلقه به گوششان، میتواند حدود کاربرد روش ذلتبار تسلیم طلبانه ارتجاع عرب را نشان دهد و راه کار را برای آینده روشن نماید. این تروریسم دولتی اسرائیل و آمریکا علیه تونس و سازمان آزادیبخش فلسطین موقعی انجام میشود که مسؤولان سازمان فلسطین همراه اردن و مصر و سایر مرتجعان عرب، برای گرفتن اجازه مذاکره با آمریکا ضعیفانه دارند التماس میکنند و عملاً اسلحه را زمین گذاشتهاند. این حادثه نشان میدهد که با امپریالیسم فقط با زبان زور که زبان خودشان است میشود حرف زد. اگر سازمان آزادیبخش فلسطین آمادگی داشت که جواب دندان شکنی به این گستاخی آمریکا و اسرائیل در سراسر جهان بدهد، اینها جرأت چنین خیانتی را نداشتند. و عجیبتر اینکه کشورهای مرتجع نفت خیز عرب، در همین حال با ارزان کردن قیمت نفت و فشار برانقلاب اسلامی که تهدید جدی واقعی علیه منافع امپریالیسم و صهیونیسم است و حمایت از حزب بعث جنگ افروز عراق و تضعیف اوپک، به کفار نفت خوار و متجاوز خدمت میکنند. به نظر ما این خیانت میتواند درس خوبی برای گمراهان سازشکار و سند خوبی برای حقانیت مجاهدان تسلیم ناپذیر و مقاوم و از طرف دیگر، ضد صلح و ضد حق بودن اشغال گران فلسطینی باشد. و السلام علی من اتبع الهدی. »بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ/ ما اَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ/ سَیَصْلی نارًا ذاتَ لَهَبٍ/ وَ امْرَاَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَب/ فی جیدها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ«.