خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوبَاً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«. در بحث عدالت اجتماعی، فصل رفع تبعیض در روابط خانمها و آقایان (زن و مرد) تا به حال چند خطبه ایراد شده که اینها در مقدمات بحث بوده است. از امروز فصول مهم این بحث را شروع میکنیم و من سعی میکنم، در بحثهایی که در این خطبهها ارائه میشود، در هر خطبهای یکی از مسایل مهم مبتلا به جامعه را در این مورد مطرح کنم و نظرات اسلام را بگویم و انتظار دارم که این خطبه ها در اصلاح وضع موجود و رفع مشکلاتی که به غلط به نام اسلام و سنّتهای ظاهراً مذهبی در میان جامعه ما وجود دارد و ضررهایی برای خانمها و آقایان و کودکان دارد، مؤثر باشد و اینها را به شکلی به طرف اصلاح ببرد. من خیال میکنم، یکی از کارهای مهم جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب این است که مسأله روابط زن و مرد را براساس اسلام و به صورت نمونه و الگوی زندگی بشریت در دنیا ارائه دهد که اگر این کار بشود، راه نفوذ اسلام در سایر جوامع غیراسلامی باز خواهد شد. چون امروز مسأله روابط خانوادگی زن و مرد و مسایل نسلهای نو از مشکلترین مسایل جهان است و راه حلی هم برای آن ارائه نشده است. تاکنون کارهایی که غربیها کردهاند، به جای اینکه مشکل خانمها را حل کند، به آن اضافه کرده است. در مقدمه بحث امروز باز تأکید میکنم که این بحثها، بحثهای نظری است و حداکثر این که یک قانون میشود و اگر زمینه اجرایی درست نباشد، کاری از پیش نمیرود؛ یعنی با فهمیدن مطلب مسأله تمام نمیشود. این خود مردم هستند که وقتی فهمیدند، باید بتوانند اجرا کنند، و عامل اجرا هم در اسلام عملاً تقواست؛ یعنی اگر انسانها ساخته نباشند، اگر ما متقی نباشیم، اگر آقایان و خانمها و جامعه و مسؤولان تقوا نداشته باشند، [t1]هر چه هم قانون خوب باشد، دردی دوا نمیشود. برای اصلاح درد، یک عامل آن قانون است و مقررات و درک دردهاست، اما عامل عمده آن این است که وقتی نسخه دادند، قانون دادند و وسیله تهیه کردند، اجرا شود. اگر قرار باشد، روح فسق و فجور و بیتقوایی و بیبندوباری و خودخواهی بر افراد جامعه، حاکم باشد، قوانین خوب راه به جایی نمیبرد. لذا این بحثهای ما که هر چه میخوانیم، شرط آن تقواست و مقررات اسلام، در آن بخش که مقررات اجتماعی است، متکی به آن بخش خودسازی مقررات اسلام است. قرآن از اول (مخصوصاً در آیات و سورههای آخر قرآن که قبل از سورههای اول نازل شده) سراغ انسانسازی میرود و انسانها را ارشاد و راهنمایی میکند که پاک باشند. وقتی که آنها پاک شدند، قانون برایشان میآید. لذا در پایگاه تعلیماتی و ارشادی اسلام اول انسانسازی است، روابط اخلاقی توحیدی است، مسایل اخروی است و حساب و کتاب و جزا و کیفر است. بعد از اینکه انسانها برای اجرای حق آماده شدند، آن وقت مقررات میتواند، مفید باشد. لذا ما این دستور اکید اسلامی را در خطبههای نماز جمعه که معمولاً مهمترین تریبون ارشاد مردم و اصلاح آنست، رعایت میکنیم که روی تقوا تأکید شده و ما باید روی آن تکیه کنیم. مخصوصاً شخص امام، رهبر عظیمالشأن ما روی این مسأله خیلی تکیه دارند و چون خطبهها را هم گوش میدهند، اگر ببینند که تقوا تذکر داده نشده یا ضعیف گفته شده، فوری پیغام میدهند که مسایل تقوا غفلت نشود و این یک واقعیتی برای جامعه ما است. و اما فصولی که از امروز شروع میکنیم، اولین فصل آن »فصل استقلال زن« است که زن در جامعه و در قراردادهای اجتماعی در اسلام، به عنوان عنصر مستقل و حاکم بر سرنوشت خودش خواسته شده است. این شخصیت مستقل زن در چند نکته باید مشخص شود. در مسأله انتخاب همسر، کسب مال و ثروت، مصرف و مسایل اقتصادی. در روابط اجتماعی، شخصیت مستقل انسانی زن، از مباحث اصولی حدود یکصد سال اخیر دنیاست و نبودن این شخصیت و استقلال هم از پایههای ستمهای دوران تاریخ گذشته است که زن به خاطر نداشتن استقلال و طفیلی زندگی کردن در جامعه، حقوقش پایمال شده است. البته این مسأله ریشه در مباحث فقهی ما دارد و به آیات و روایات و نظرات علما باید برسیم و مسایل اخلاقی و ارشادات جنبی هم در آن مهم است. ابتدا در فصل استقلال زن، بخش استقلال و حریّت در انتخاب همسر را مطرح میکنیم که امروز از مسایل نسبتاً مهم بخشی از مردم ماست و فراوانند در جامعه ما دخترانی که همسر مطلوب خود را پیدا کردهاند، اما نمیتوانند ازدواج کنند و پسرانی هم هستند که با دختر خانمهایی برای ازدواج توافق کردهاند، اما سنّتهای غلط جامعه ما، به اسم دین، جلوی ازدواج آنها را گرفته است. در این باره نامههای فراوانی از خانمها به من رسیده و بعضی از آقایان (پسران) نیز از این مسأله شکایت دارند. این مسأله یک مقدار بستگی دارد به سنّتهایی که در جامعه ما وجود دارد و خیلیها خیال میکنند، این اسلامی است و بر این اساس خیال میکنند که دارند صواب میکنند. اما ضررهای عمدهای از این طریق به جامعه اسلامی میخورد. فسادهایی که بعداً برای جوانها پیش میآید و گمراهیهایی که برای جوانها پیش میآید، چون مسأله به اسم اسلام مطرح میشود، اینها ضررهای آن است. ما اگر این مسأله را حل نکنیم و حدود و ثغور آن را روشن نکنیم، تا مدتها این جور خواهیم ماند. در مورد مسأله استقلال زن در انتخاب همسر، هم ریشههای فقهی آن را عرض میکنم و هم به روایات و آیات و وضع موجود و سنّتها اشاراتی میکنم. البته تا قبل از نهضت اخیر حقوق زن در اروپا، تقریباً در همه دنیا خانمها فاقد اراده بودند؛ یعنی زنها نوعاً یا تحت ولایت پدر یا برادر بزرگ یا فامیل بودند، یا تحت ولایت حاکم بودند. و کم پیدا میشود قطعههایی از تاریخ در گوشهای از دنیا که خانمها مستقلاً بتوانند ازدواج کنند. افتخار استقلال زن از اسلام است. البته نهضت جدید اروپا، به خانمها با مشکلات فراوانی این حق را داده است؛ اما، مفاسدی هم در کنارش هست (چون با واقعیتها درست برخورد نکرده) که آنها را هم باید بگوییم. اهل نظر توجه کند که این افتخار است برای مکتبی که یک هزار و چهارصد سال از عمرش گذشته و این معارف را در اختیار بشر گذاشته است.دنیای اروپا یکصد سال پیش به فکر افتاده که به زنها استقلال دهد. 1400 سال پیش در جزیرةالعربی که یک مکتب خانه حسابی هم در آن نبوده، و آنجایی که زنها در شدیدترین مقررات اختناق آمیز قبیلهای عرب زندگی میکردند، اسلام، معارفی را آورده که امروز متفکرین دنیا اگر سمیناری تشکیل دهند و در این باره صحبت کنند، بهتر از این چیزی نمیتوانند ارائه دهند. این اعجاز و افتخار است. این مسایل ضمن اینکه بحثهای اجتماعی و عملی ماست، بحثهای کلامی هم هست؛ یعنی اگر ما ثابت کردیم که این مقررات با آخرین نظرات علمای علمالاجتماع سازگار است و با آخرین تجربیات و آزمایشها، میتواند صلاحیت خودش را نشان دهد (اگر چنین چیزی در بحثهای ما در آید) برای کسانی که دنبال مکتب میگردند، بهترین ادله برای اثبات حقانیت اسلام میتوانند باشند که بنده معمولاً این راه را برای اثبات اسلام مفیدتر میبینم، از راهها و استدلالهای عقلی که اکثر مردم نمیتوانند درک کنند. هزار و چهارصد سال پیش از این، پیغمبر اکرم در جزیرةالعرب، این مسأله را طراحی و اجرا کرد. در زمان خود پیغمبر هم اجرا شد و هیچ مفسدهای هم در آن ما سراغ نداریم، ولی اروپا که حالا میخواهد این مسأله را اجرا کند، به خاطر غلط رفتن خود، گرفتاریهایی برای خودش درست کرده که آخرین سوغاتش همین کسالت ایدز است که به تازگی مطرح شده و میگویند، سیزده هزار قربانی در سال گذشته داشته است. امروز که این وحشت بر اروپا حاکم شده است. به خاطر این است که 96% از بیماران، مبتلایان به مرض همجنس بازی هستند و آنهایی که از این مسأله وحشت کردهاند؛ میبینند خطر از جای دیگری سر در آورده است؛ یعنی همان حیوانهای فاسد که از راه اول سر خوردهاند، به بچههای خودشان پناه بردهاند! و الآن بچهها در خانوادههای همجنس باز امنیت ندارند و دنیای اروپا به این نکبت زشت افتاده، به خاطر اینکه مسأله را بد مطرح کرده است و میخواهد شیپور را از طرف دیگر آن بزند! در 1400 سال پیش به همین شکل بود، یعنی هیچ گونه استقلالی نبود. در تاریخ میبینید، خود حضرت خدیجه وقتی که میخواهد با پیغمبر ازدواج کند، مشکل دارد. خدیجه یک زن بزرگ 40 ساله که قبلاً دو شوهر اختیار کرده و از لحاظ مالی شاید ثروتمندترین عنصر جزیرةالعرب بود، عاشق پیغمبر شد و آن چنان گرفتار بود که با اسم پیغمبر میلرزید و خدمه او، وضع او را میفهمیدند. پدر او مانع او شد و نزدیک بود که دو طایفه را به هم بیندازد؛ تا بالاخره با شرایطی حاضر و راضی شد. وضع طوری بود که استقلالی برای خانمها وجود نداشت. پیغمبر اکرم کار را شروع کردند و موفق شدند و خانمها را تصمیمگیر سرنوشت خودشان کردند. الآن مسأله و فتوا در مورد خانمها چیست؟ در مورد خانمهای شوهر کردهای که شوهرشان را به دلیلی از دست دادهاند (بیوه شدهاند) فقهای ما اتفاقنظر دارند که اینها اختیار ازدواجشان با خودشان است و هیچ کس بر اینها ولایت ندارد و تصمیمگیری ازدواج حق خود آنهاست، مگر مفسده عمومی داشته باشد که حاکم شرع در آن مورد میتواند دخالت کند. و یک قسم دیگر مربوط به دخترانی است که بالغ میشوند و به سن رشد میرسند و باید ازدواج کنند که این مسأله، مسأله مورد بحث ماست. دخترانی که به سن بلوغ میرسند و آمادگی ازدواج دارند، چه کسی یا کسانی میتوانند بر سر ازدواج آنها تصمیم بگیرند؟ مسأله مورد بحث ماست. فقه ما از اول تا به حال روی این مسأله نظر داده است؛ یعنی اولین کتب فقها که تألیف شده، این مسأله را مطرح کرده و امروز هم که رسالهها نوشته میشود و فقها بحث میکنند، این مسأله را مطرح میکنند. تا جایی که من مراجعه کردم، در قدیم، نزدیک دوران ائمه، چند فتوا از علمای مهم وجود دارد، در این مورد که اجازه پدر را شرط دانستهاند، اما ولایت را به اتفاق قایل نیستند؛ یعنی کسی از فقهای ما نیست که پدر را ولی ازدواج دختر بالغ بداند؛ یعنی بدون اجازه دختر بتواند او را شوهر دهد. بنابراین روی دست همه ازدواجهای اجباری، آب پاک میریزیم! آنجایی که پدرها دختر خود را به اجبار به کسی تسلیم میکنند، این باطل است، ولایت پدر را فقها قبول ندارند. اما در مورد اجازه پدر که آیا دختر خودش به تنهایی میتواند تصمیم بگیرد، یا اینکه پدر هم باید اجازه دهد؟ اکثریت متأخرین و فقهای دوران متوسط تاریخ فقه ما، فتوایشان این است که اجازه پدر لازم نیست و این تصمیم متعلق به خود دختر است. در قدیم دو سه فتوا از فقهای مهم داریم که آنها اجازه پدر را لازم دانستهاند. روایات هم مختلف است، بین فقهای ما در همه اعصار کسانی بودند که احتیاط میکردند که امروز هم فتوای شخص امام و بسیاری از فقهای موجود ما، احتیاط است. بعضیها »احتیاط مستحبی« میدانند، ولی امام »احتیاط واجب« میدانند که اجازه پدر شرط است، اما این مطلبی دارد که خواهم گفت (اجازه در هر حال نیست). در شرایطی که معمولاً بین دخترها و پدرها اختلاف میبینیم، نوعاً مورد اختلاف موردی است که اجازه پدر دیگر شرط نیست. عباراتی از فقها نقل میکنم. یکی از صاحب مسالک، شهید ثانی که از فقهای عظیمالشأن ماست که اقوال را گفته (البته کتاب مسالک از کتابهای خوب فقهی ماست که اقوال را جمعآوری کرده) و ادله آنها را هم گفته و خود شهید ثانی هم از فقهای متبحر و مورد قبول و ارزنده تاریخ شیعه است. میگوید: »وَ اِنْ کانَتْ بَکْرَاً کامِلَةَ لَمْ تَتَزْوِجْ فَلا خَلافَ فی اِنْتِفاعَ وَلا خَلافَ فی مالَها«؛ هیچ اختلافی نیست که در مورد اموال مستقل است و من حالا بحث استقلالی مالی را نمیکنم. اختلاف در مورد نکاح وجود دارد که حق ازدواج است، آیا ولایت براین هست یا نه! و پنج قول را در »شرایع« که متن این شرح است، آورده است، ایشان آن پنج قول را شرح میدهد: اولی که صاحب شرایع انتخاب کرده و ایشان هم بعداً همین نظر را با جمیع متأخرین میدهد (یعنی متأخرین در زمان ایشان) که آنها گفتهاند: پدر، ولایت ندارد. در این مورد، این قول جمیع متأخرین در زمان شهید ثانی است و عدهای از فقهای عصر اول هم گفتهاند: مطلقاً پدر ولایت ندارد و دختر مطلقاً سرنوشتش دست خودش میباشد و این تصمیم را خود دختر میگیرد. قول دوم این است که نه! ولایت پدر ادامه دارد که از چند نفر از فقها نقل میکند که آنها از قدیم گفتهاند! البته من شاید در تقسیم اولی گفتم که کسی قایل به ولایت نیست، که هست. قول سوم اینست که بین ولی - که پدر باشد - با دختر شرکت است؛ یعنی هر دوتای آنها باید راضی باشند. قول چهارم این است که بین متعه و ازدواج دایم فرق گذاشتهاند و گفتهاند در متعه، اجازه پدر شرط نیست، اما در نکاح دایم، اجازه پدر شرط است. یک قولی هم برعکس این است که البته این دیگر گویندهای ندارد. خود ایشان هم میگوید، ما هنوز قایلی برایش ندیدهایم که در نکاح دایم شرط نباشد، ولی در متعه شرط باشد. این را تا به حال هیچ کدام از فقهای شناخته شده، نگفتهاند. این هم یک قول است. یک قول نادر دیگری هم هست که حالا اینجا مطرح نمیشود. نظر خود شهید ثانی، شبیه نظر امام است که میگویند: چون این قضیه، قضیه مهمی است، اعراض و نفوس و مسایل فامیلی و مسایل جامعه مطرح است، خوب است که احتیاط شود و بدون اجازه پدر این ازدواج واقع نشود. مگر (این مگر را همه متأخرین دارند، بخصوص امام روی آن تکیه دارند و فقهای قدیم هم روی آن تکیه دارند)، مگر در این شرایط که دختری شوهر مناسب خودش را پیدا کرده و به شوهرش میل هم دارد، پدر نمیگذارد. کفو خودش را دارد، اما پدر مانع میشود. اینجا حق اجازه پدر ساقط است و مسایل روز ما اکثراً همین است. مثلاً دختری است دانشجو، در محیط دانشگاه همسر مناسب خودش را پیدا کرده، از بچه مسلمانها، ولی، پدرش مثلاً میخواهد او را به قوم و خویشهای خودش بدهد، یا فکر میکند که این دانشجو ثروت ندارد، یا فکر میکند، مثلاً از فامیل معروفی نیست و دو فامیل به هم نمیخورند! این جور افکاری که در فکر مردم هست. یا شوهر پاسداری پیدا کرده و پدر فکر میکند، مثلاً این پاسدار به جبهه میرود و ممکن است شهید شود! یا کارمند پیدا کرده، میگوید ما با یک کارمند خیلی تناسب نداریم! ما مثلاً کاسب هستیم، او فقط کارمند یا روحانی است. میگوید: مثلاً ما با غیر روحانی نمیتوانیم وصلت کنیم! از این حرفهای عرفی معمولی که در ذهن مردم هست. دختر شوهر مناسب خودش را پیدا کرده و میل و احتیاج به ازدواج هم دارد و پدر نمیگذارد. این مسأله جامعه ماست. اینجا هم فتاوی موجود، نظرشان این است که حق اجازه پدر ساقط میشود و دختران میتوانند ازدواج کنند. البته قانون مدنی ما اینجا مشکل گرفته است. قانون متعلق به زمان سابق است. خوب! در قانون همین جنبه احتیاط را گرفته، یکی از مواد قانون همین جا اجازه نمیدهد. گویا در صورتی که مثلاً مشکلاتی پیش بیاید که دادگاه باید حکم کند، اجازه داده میشود، اما در ابتدا، اجازه پدر شرط است. اما فتاوا این نیست، فتاوا در موردی که پدر به ادله نادرست، دختر را از ازدواج با کفو و همتایش منع میکند، حق این اجازه را از او گرفته است. حالا کفو چیست؟ البته شرط آن کفویّت است؛ یعنی با کفوش بخواهد ازدواج کند، اگر کفو باشد. من کفو را هم در یکی از جاها مراجعه کردم که کفو را بهتر معنا کرده بود، آوردم ببینید کفو یا شرعی است یا عرفی است. آن کفوی که از قدیم مطرح بوده، در کتاب »خلاف«، مرحوم شیخ (در جلد دوم باب نکاح، مسأله 27) میگوید، ما شیعیان (کتاب خلاف، یک کتابی است که نظرات فقهی شیعه را با اهل سنّت با هم میگوید، موارد اختلاف را آنجا ذکر میکند، چند نظر از اهل سنّت میگوید و یک نظر از شیعه) میگوید: کفو در نزد ما دو شرط است: یکی اینکه از لحاظ ایمان و اسلام و دین اینها با هم بخوانند. مسلمان با غیر مسلمان ازدواج دایم نمیتواند بکند، و اگر طرف او مسلمان بود، شرط اصلی را داراست. شرطی که مرحوم شیخ اضافه کرده، گفته: امکان دادن وظایف زوجیت هم در آن باشد؛ یعنی شوهر بتواند منزل را اداره کند، اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، شرط دیگری ندارد. اما نظر اهل سنّت را آنجا نقل میکند و شش شرط را میگوید: اول: نَسَبْ، یعنی نَسَب مناسب با هم داشته باشند. دوم: حریّت که اگر این آزاد است، آن هم آزاد باشد (دین و حریّت را با هم آورده است). سوم: دین. چهارم: صناعت (یک فنی برای زندگی بلد باشد). پنجم: سلامت از عیوب. ششم: امکانات مالی. که البته از نظر شیعه، هیچ کدام از اینها شرط نیست: نه حریّت، نه صناعت و نه سلامت از عیوب شرط است (اگر طرف با این عیب قبول کند، این شرط نیست، ممکن است مخفی کنند که البته طرف مقابل حق فسخ دارد) و نه مکنت مالی. بلی! در حد اداره یک زن برای همان شرایطی که او میپسندد. حالا این هم یک شرط عرفی است، یک شرط شرعی، به آن شکل نیست. ابوحنیفه چهار شرط دارد که ایشان حریّت را و سلامتی از عیوب را شرط نمیکند و بقیه شروط را قبول دارد. بعد اقوال دیگری نقل میکنند که فعلاً مربوط به بحث ما نیست. پس ببینید! در کتاب رسالههای موجود، فقهای ما میگویند: اگر چنانچه دختر، شوهر کفو خودش را پیدا کرد و تمایل به این ازدواج هم داشت، پدر حق اجازه ندارد و حق اجازه او ساقط است. اگر همین یک مسأله مراعات شود، این دعواهای موجود در خانوادهها، اکثراً تمام میشود. اما این حق اجازه، یک چیز معقولی است که بعداً توضیح میدهیم که منطقی است و باید هم باشد. ببینید! دختران نوعاً در جامعه آن قدر حضور ندارند که ریزهکاریهای ازدواج و مسایل خانوادگی و افراد را و شیطنتها و این طور چیزها را بدانند. اینکه در شرایط عادی بگویند، یک نفر دلسوزی مثل پدر اجازه دهد، این کاملاً منطقی است؛ یعنی این احتیاطی که امام میفرمایند، کاملاً منطقی است. دختری فرضاً 13، 14 ساله است و میخواهد ازدواج کند. ممکن است هزار کلک به او بزنند. افراد ناصالحی بیایند دامهایی جلوی او بگسترانند. او همه چیز را نمیبیند و تحت تأثیر احساسات و عواطف و علایقی که در جوانی بین افراد پیدا میشود، ممکن است مصلحتش را نفهمد. خوب! اینجا گفتهاند که پدرش باید اجازه دهد. بسیار هم خوب است. این هیچ اشکال ندارد، اگر آن دنباله را نداشت چرا؛ یعنی هر چه بادا باد! تا هر کجا رفت! نمیتواند ازدواج کند، این ناصحیح است. اما وقتی که میگویند: اگر طرفش خوب بود، هر دوتایشان مناسب با هم بودند؛ این دانشجوست او هم دانشجو؛ این پاسدار است او دانشجو است؛ این مثلاً معلم است، او کارمند است، این هر چه هست، بچه مسلمانهایی هستند که همسایه بودند، همدیگر را به خوبی شناختهاند، همکلاس بودهاند، به خوبی همدیگر را شناختهاند، پدرانشان و خانوادهایشان با هم رفت و آمد داشتهاند، اینها هم یکدیگر را خوب شناختهاند و چیزها را میدانند و شعورش هم این قدر هست و عنصر مناسبی هم برای خودش پیدا کرده؛ این حق اجازه ساقط میشود و اگر بخواهد مخالفت کند، یا اگر حضور نداشته باشند که نشود اجازه گرفت، در مواردی است که اینها نباشد. خوب! پدر فرضاً زنش را طلاق داده و رفته و اصلاً معلوم نیست کجاست. باز البته طبق قانون مدنی این مشکل وجود دارد، اما شرعاً اینجا حق اجازه ساقط است، باید بدون اجازه ازدواج کند. این مسأله، در زمان خود پیغمبر، به همین شکل مطرح بود. پیغمبر برای اینکه مسأله را عملاً تثبیت کنند، در مورد دختر خودشان عمل کردند، هر کس آمد از حضرت زهرا خواستگاری کرد، پیغمبر به خود زهرا مراجعه کردند. در یک مواردی، شخصیتهای بزرگ عرب میآمدند، پیغمبر پیغام آنها را به زهرا میدادند، زهرا سکوت میکرد، یا صورتش را به آن طرف برمیگرداند. گویا روایت این طوری است که حضرت زهرا صورتشان را برمیگرداندند و پیغمبر میفهمیدند که ایشان مخالف است، اما حیای خاص و ادبی که دارد، مخالفت صریح نمیکند، پیغمبر منصرف میشدند، تا وقتی حضرت علی آمدند. حضرت علی که مراجعه کردند، پیغمبر پیغام را همین جوری آوردند و فرمودند: دیگران آمدند، شما آن جوری برخورد کردید، اینک علی آمده است، جواب ایشان را چه بدهم؟ اینجا گویا حضرت زهرا سکوت کردند و سرشان را پایین انداختند. پیغمبر این سکوت را رضا تلقی کردند. در فقه هم همین جوری میگویند که وقتی دختری سکوت میکند (دخترها که نوعاً در آن محیطهای بسته یک مقدار با حیا بودند و خجالت میکشیدند که حرف بزنند) همین سکوتشان را علامت رضا تلقی میکردند. به هر حال، پیغمبر با این رضایت رفتند و قبول کردند. این روایت را از منابع اهل سنّت، هم صاحب جواهر و هم صاحب مسالک آورده و نوعاً فقهای ما آوردهاند. پیغمبر در مسجد نشسته بودند، یک دختر جوانی خدمت پیغمبر آمد... (کتب ما از سنن »ابن ماجه« نقل میکنند) ... »دختر جوانی خدمت پیغمبر آمد و گفت: پدر من با اهداف مادی، مرا به ازدواج پسر عمویم درآورده است. من این عمل را نمیپسندم و مایل نیستم. پیغمبر فرمودند: خوب! حرف پدرت را قبول کن و اجازه بده، البته پدر تو مصلحت تو را میخواهد. دختر گفت: من به این عمل پدرم رغبت ندارم و اعتراض دارم و نمیتوانم قبول کنم. پیغمبر فرمود: اگر قبول نداری برو هر که را میخواهی با او ازدواج کن، دختر گفت، نه! من همین را که پدرم برایم انتخاب کرده قبول دارم، من میل ندارم از کاری که پدرم به من پیشنهاد کرده چشم بپوشم«. دختر خوبیست، میگوید: من هدفم این بود که در این جامعه ثابت کنم که پدرها چنین سلطهای بر دخترانشان ندارند، والاّ من پسر عمویم را قبول دارم و به این ازدواج هم رضایت میدهم، اما جامعه بداند این جوری که اینها در جاهلیت انجام میدادند، درست نیست! من این روایت را از بین روایات فراوانی که در کتب وجود دارد و در منابع شیعه داریم، خواندم، برای اینکه یک قدری گویاتر بود که ببینید آن جور پیغمبر جو جامعه را درست کرده بود که یک دختر در میان اجتماع میآید و با پیغمبر بحث میکند، برای اینکه قضیه اعلام شود و مردم تکلیف خودشان را بدانند. در جاهلیت از این جهت، خیلی وضع بد بود. یک نوع ازدواجی به نام ازدواج شقار، بود که دو پدر به جای اینکه مهر برای دخترانشان بگیرند، دخترانشان را با هم عوض میکردند. این ازدواج مهر او میشد، او هم مهر این میشد؛ یعنی این پدر در مقابل دادن دخترش، دختر دیگری را به جای مهریه او میگرفت، به این میگفتند، نکاح شقار. این را در اسلام به طور صریح نهی کردند که چنین چیزی نمیتواند باشد. مهر متعلق به خود زنهاست و این رویّه درست نیست. صاحب جواهر همین بحثها را به طور مفصل مطرح میکند که فقط نتیجهاش را میگویم، نتیجهگیری او این است: »به چهار دلیل و ادله شرعی ما ثابت میکنیم که ولایت پدر بر دختر بعد از این رشد ساقط است: هم عقل، هم اجماع، (ایشان ادعای اجماع میکند، شاید ادعایی که در آن اجماع میکند، اجماع زمان خودشان بود، چون بعضی از متقدمین را خودشان هم نقل میکنند که آنها نظر دیگری داشتند)، هم روایت و هم کتاب«. چند آیه مرحوم صاحب جواهر میآورند که صراحت ندارد، از ظاهر یا مفهوم آیه میخواهند استفاده کنند که مسأله این جوری است و بعد هم تعبیر میکنند که سلب این اختیار از دخترها ظلم است؛ یعنی عبارت را با »ظلم« میآورند که نشان میدهد ایشان روح مسأله را هم توجه دارند که سلب اختیار یک انسان آزاد عاقل رشید و مختار بر مسألهای که تا آخر عمرش به او مربوط میشود، ظلم است. پدر میخواهد گاهی خانواده پسرش را ببیند، مادر گاهی میخواهد رابطه پیدا کند، اما این دختر و پسر هستند که میخواهند تمام عمرشان با هم زندگی کنند. تحمیل کردن از بدترین کارهاست. بعضیها خیال میکنند که حالا یک پولداری پیدا کنیم، یا صاحب منصب یا شخصیت سیاستمداری پیدا کنیم، خوب است! این اشتباه است. دنبال این مسایل نروید! مخصوصاً روایات فراوانی ما داریم که نهی شد از اینکه ازدواجی را که دارد شکل میگیرد، ما به هم بزنیم، یا این قدر ترغیب شده، ازدواج را تشویق کنیم. قرآن، ازدواج با فقرا را بیمه کرده است و میگوید: خداوند روزی اینها را میدهد و تجربه هم همین را نشان داده است و خیلی چیزهای دیگری داریم که روی این مسأله صراحت دارد. این بحث پرمایهای است و خیلی میشود روایت و آیه و تاریخ و امثال اینها برای آن ذکر کرد، حالا من زیاد نمیخواهم دنبال این مسایل بروم، میخواهم برای یک مسأله مهم اجتماعی نتیجه بگیرم که الآن در جامعه ما هست، به عنوان یک مصداق، یک بخش از فصل استقلال خانمها در انتخاب همسر که نتیجهاش این است. خانمهای ازدواج کرده بیوه شده، مطلقاً آزادند. خانمهای جوان باکره که هنوز ازدواج نکردهاند احتیاطاً (به نظر امام احتیاط وجوبی) باید اجازه پدرشان را تحصیل کنند، ولی اگر مورد ازدواج درستی پیش آمد و پدر بیجهت روی اغراض دیگری مخالفت کرد و غیرمنطقی برخورد نمود، حق اجازه هم از پدر ساقط میشود و میتوانند بروند. ازدواج کنند. البته ما مشکل قانونی داریم که ان شاءاللَّه بعداً این قانون، مطابق فتاوای علمای متأخر و شخصی امام، باید به این صورت اصلاح شود و شاید هم محاکم با فتاوا و فتوای امام بخواهند عمل کنند. بنابراین در مورد انتخاب همسر، کاری که پیغمبر اکرم (ص) در 1400 سال پیش انجام دادند، به صورت منطقی، که دختر، آن قدر هم بیارشاد، به هر زبالهدانی نیفتد و گرفتار هوا و هوس و دامهای شیاطین نشود و گول تظاهرات پسرهای ولگرد را نخورد که اجازه پدر را در مرحله اول شرط کرده، این منطق، منطق بسیار نیرومندی است و امروز میتواند، اگر درست اجراء شود، جزو افتخارات اسلام باشد. »اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبْتَرُ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). در خطبه دوم مطالب روز فراوان است و ما به اختصار سخن خواهیم گفت. در مناسبتهای هفته گذشته و این هفته، شهادت آیتاللَّه بزرگوار امام جمعه عظیمالشأن، شهید محراب، آیتاللَّه مدنی و رحلت آیتاللَّه بزرگوار و مجاهد نستوه، آیتاللَّه طالقانی را داریم. ما واقعه 17 شهریور را داریم که در هفته گذشته ریاست محترم جمهوری در این باره صحبت فرمودند و مناسبتهای دیگری است که از طریق رسانههای جمعی مطرح شده است. ما در اینجا به تمامی خانوادههای شهدا بخصوص خانوادههای مرحوم آیت اللَّه طالقانی و آیت اللَّه مدنی تسلیت عرض میکنیم و امیدواریم که خداوند ارواح پاک شهدای ما را قرین رحمت خودش که وعده فرموده بفرماید! در هفته آینده ماه محرم شروع میشود که این ماه عظیم، سرمایه تاریخی ما است. ماه محرم ماهی است که همیشه حرکتهای اسلامی در منطقه از آن تغذیه کرده و عاشورای عظیم (این حادثه بینظیر تاریخی) را در خود دارد و ماهی است که احساسات میلیونها انسان به طرف حق و عدالت و ضد ستم و ظلم بسیج میشود و ما انتظار داریم که ملت و رسانههای جمعی ما و تمام کسانی که در راه امام حسین(ع) هستند، از این سفره اباعبداللَّه که برای مبارزه با استکبار در تاریخ بر پا شد، استفاده کنند. مسأله دیگری داریم که مقارن با ماه محرم، سال تحصیلی ابتدایی، متوسطه و دانشگاهها شروع میشود. کنکورها تمام شده است. یک حرف عمومی من با محصلین و دانشجویان سراسر کشور دارم و یک بحث و خبری در مورد دانشگاه آزاد اسلامی که خدمت ملت عزیزمان عرض میکنم. به عموم محصلین و دانشجویان عرض میکنم که از این فرصت مناسبی که خداوند به آنها اعطا کرده و در سایه رهبری امام و مبارزات این امت و خونهای مقدس شهدا این فرصت را خداوند به ما داده که مدارس، دانشگاهها و هنرستانها و مراکز آموزش ما جهت اسلامی و انسانی و حق به خودشان گرفته و تا حدودی از آن رذالتها و شیطنتها و فسادهایی که فرهنگ منحط غرب میخواست بر ما تحمیل کند، پاک شده است، از این فرصت استفاده کنند؛ هم خوب درس بخوانند و هم آموزشهای جنبی و اخلاقی و ارشاد مرشدین را خوب دریافت کنند. این فرصت، کم در تاریخ پیدا میشود. خداوند از این فرصتها در اختیار انسانها میگذارد که اگر استفاده نکنند، کفران این نعمت برای ملتها بسیار گران تمام میشود؛ تجربه تلخی است که اگر ما بد آزمایش بدهیم، باید نسلهای بعدی کفاره سوء آزمایش ما را بپردازند. از این فرصت استفاده کنیم و ان شاءاللَّه ما بتوانیم با بهتر درس خواندن و بهتر تربیت شدن، آینده این کشور را که باید در مدارس و دانشگاهها تأمین شود، حفظ کنیم. امروز مؤسسات آموزشی و وزارتخانههای مربوطه، در عین حالی که ما گرفتار جنگ هستیم، نهایت تلاششان را انجام میدهند که محیط تحصیلی شما را وسیعتر و سالمتر و فعالتر کنند. در وزارت آموزش و پرورش، آن طوری که آمارش را شنیدهاید، هر روز 14 مدرسه در کشور ساخته میشود و این رقم در تاریخ کشور ما، آن هم در حال جنگ سابقه ندارد و هدف آنها این است که بچههای مردم بهتر بتوانند درس بخوانند. البته باز هم کمبود داریم. در دانشگاهها، همه همتها و تلاشها معطوف این است که استاد صالح و محیط تعلیماتی و برنامه صالح برای دانشجویان برگزینند. خرجی که امروز جمهوری اسلامی و این مردم حزباللَّه برای دانشجویان میدهند، رقمی سرسامآور است و آن طوری که آمار بودجه ما نشان میدهد، سالیانه حدود 60 هزار تومان از بودجه جاری کشور صرف تحصیل هر دانشجو میشود. مثلاً اگر 150 هزار دانشجو در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور داشته باشیم، غیر از سرمایهگذاریهای دانشگاهها، بیمارستانها و آزمایشگاهها و پولهای دیگری که خرج میشود، از بودجه جاری این ملت 60 هزار تومان در سال خرج هر دانشجو میشود و اگر هزینههای عمرانی را نیز محاسبه کنیم، حدود 100 هزار تومان میشود و این واقعاً ظلم است که اینها خوب درس نخوانند! و ظلم بیشتر این است که درس بخوانند و نتیجه تحصیلشان را برای این مردم خرج نکنند و به دنبال پول درآوردن و فساد باشند؛ یا فرار کنند و به جاهایی بروند که عیاشی و چیزهای دیگری وجود دارد. این کار جنایت است! دانشجویان توجه کنند که ملت ما تا چه اندازه برای آنها سرمایهگذاری کرده است. همه تلاشهایی که در کنکور و گزینش میشود، برای این است که محیط سالم باشد و بچهها بتوانند در دانشگاهها درس بخوانند و مانند اوایل انقلاب نیایند در اینجا ستاد جنگهای کردستان، سنندج، خوزستان، بلوچستان و ترکمن صحرا و... درست کنند و بچههای مردم را گمراه کنند. در اینجا درس بخوانند؛ حتی آنهایی که هنوز به جمهوری اسلامی خدمت درستی نکردهاند و فقط فساد ایجاد نمیکنند. اگر اینها شرایط نمرهای شان درست باشد، طبق ضوابط و مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی، در دانشگاهها پذیرفته خواهند شد و میتوانند درس بخوانند. فقط از ورود مفسدینی که نمیگذارند بچههای مردم درس بخوانند و میخواهند مجدداً در دانشگاهها ستادهای جنگ درست کنند، ممانعت به عمل خواهد آمد و من توصیه میکنم که برادران و خواهران محصل و دانشجوی ما از این موقعیتی که خداوند از طریق جمهوری اسلامی برایشان مهیا کرده، استفاده کنند. در مورد دانشگاه آزاد اسلامی، مدیران مربوطه تصمیم جدیدی گرفتهاند که من خدمت مردم عرض میکنم. این دانشگاه الآن مسأله عمومی کشور شده و باید بدانیم که سرنوشت خیلیها دارد به این دانشگاه بستگی پیدا میکند. تعداد دانشجویانی که امسال در دانشگاه آزاد اسلامی پذیرفته میشوند، حدود 20 هزار نفر است که با احتساب دانشجویان سال قبل، حدود 30 هزار نفر میشود. همچنین حدود 40 هزار نفر دانشجوی تک درس امسال در دانشگاه آزاد اسلامی پذیرفته میشوند. این حرکت در این شرایط، با تشخیص مسؤولان کشور یک حرکت لازمی بوده است. اگر چه من تأسیس این دانشگاه را پیشنهاد و اعلام کردم، اما این تنها مربوط به من نیست. این فکری بود که در هیأت دولت و شورای عالی اقتصاد هم مطرح شد و آنها هم تصویب کردند. ریاست جمهوری، ریاست قوه قضاییه، نخست وزیر، و حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی دست اندرکار این جریان هستند و دانشگاه آزاد اسلامی یک شورای عالی دارد که مرکب از این آقایان است. سرّ مسأله هم این است: در کشور ما حدود 500 هزار متقاضی ورود به دانشگاه به طور رسمی هستند و چون خیلیها از ادامه تحصیل مأیوسند، ثبت نام نمیکنند، والاّ بیش از این متقاضی داریم و اگر شرایط درست باشد، حداقل 300 هزار نفر از اینها میتوانند درس بخوانند و استعداد لازم را دارند. الآن در کشور، ما نمیتوانیم این همه دانشگاه دولتی داشته باشیم و امیدواریم روزی برسد که دولت این قدر امکانات داشته باشد که در هر شهر کوچکی هم یک دانشگاه بزرگ باشد، اما میدانید که انجام این کار برای دولت خیلی گران تمام میشود، چون دولت نمیتواند تبعیض قایل شود و یک دانشگاهی مثل دانشگاه تهران یا دانشگاه شهید بهشتی و یا علم و صنعت و یا دانشگاههای دیگر باشد و یک دانشگاههای ضعیف هم برای دیگران درست کند. دولت، یک استانداردی دارد که باید رعایت شود و اصولاً کارهای دولت هم یک مقدار گرانتر تمام میشود. ما الآن اگر بخواهیم با بودجه دولت دانشگاه تأسیس کنیم و برای آنها استاد و امکانات دیگر تأمین کنیم، تا پاسخگوی این تقاضاها باشیم، نداریم و در هفت، هشت سال آینده هم نخواهیم توانست تمام متقاضیان را در دانشگاهها بپذیریم. البته در هیچ کجای دنیا هم این کار را نتوانستهاند انجام دهند. شما اگر میبینید که بچهها میتوانند در آمریکا به دانشگاهها راه پیدا کنند، دانشگاههای آنجا خصوصی است و اکثر دانشگاهها متعلق به کلیسا، شرکتها و بخش خصوصی است و دانشگاه دولتی زیاد وجود ندارد. در اروپا نیز چنین است. امروز در هر جای دنیا که میتوانند شاگردان را بپذیرند، علتش این است که بخش خصوصی و غیر دولتی را به طور کلی وارد تعلیمات عالیه کردهاند. الآن حدود 40 هزار دانشجو در سال، توسط دانشگاههای دولتی پذیرفته میشوند و حدود 20 هزار نفر نیز توسط مراکز تربیت معلم و سایر مؤسسات ارتش، انتظامی و سپاه پاسداران و دیگر وزارتخانهها پذیرفته میشوند و بقیه متقاضیان، راهی برای ادامه تحصیل ندارند. تنها راهی که برای ما مقدور بود، که یک کار متوسطی است، این است که اجازه ایجاد مؤسسات آموزش عالی غیرانتفاعی را بدهیم و این مسأله به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید. البته نباید این مراکز با گمراه کردن بچههای مردم، وسیلهای برای پول درآوردن شوند که نمونه آن دانشگاه آزاد اسلامی است که تا به حال توانسته حدود 30 هزار دانشجو را بپذیرد و این رقم بزرگی است. یعنی اگر در دو، سه سال آینده همین روند ادامه پیدا کند و ما بتوانیم در بقیه شهرستانها این دانشگاه را دایر کنیم، شاید به اندازه امکانات دولتی بتوانیم (برای ادامه تحصیل)، بدون اینکه مبلغی را بر بودجه کشور تحمیل کنیم، راه بچهها را باز کنیم. البته شورای عالی انقلاب فرهنگی شرط کرده که سطح و شرایط آموزش، همانند سایر دانشگاهها باشد که این مسأله باید رعایت شود و تحقیقاً، اگر سطح آموزش در مواردی بهتر نباشد، بدتر نخواهد بود. بنابراین، این کار به اضافه پذیرش دانشجو به صورت تک درسی کار مفیدی است. در گذشته، یک کمکی از حضرت امام گرفته شد. گاهی آقای نخست وزیر کمکهای محدودی کردهاند، ولی امکانات زیربنایی را بیشتر خود مردم تأمین میکنند. یا بنیاد مستضعفان اماکنی را واگذار کرده و یا در شهرستانها مثلاً استانداران، فرمانداران و ائمه جمعه، مجموعاً امکاناتی را تهیه کردهاند و شعبهای از دانشگاه آزاد اسلامی در آنجا دایر شده است و یا بخش خصوصی و افراد خیّر کمک کردهاند. برای ما در رابطه با این دانشگاه، یک مشکلی پیش آمد. همان طور که من قبلاً هم گفتم، برای یک دانشگاه بودجه لازم است. اگر دانشگاه آزاد اسلامی 30 هزار دانشجویی را که امسال دارد، بخواهد مثل دولت اداره کند، به حدود دو میلیارد تومان بودجه جاری نیازمند است، و هیچ چیز ندارد. قصد ما این است که از طریق شهریه دانشجو و از کمکها و امکاناتی که در گوشه و کنار کشور هرز میرود استفاده کنیم و این مؤسسه را گسترش دهیم. مشکلی که پیش آمده و آن اشکال به ما وارد است که باید آن را حل کنیم، این است که چون شهریه میگیرند، یک عده از بچههای مستعد و فقیر راهشان به این دانشگاه بسته میشود و این برای ما تلخ است و نمیخواهیم در انقلابمان چنین مسألهای وجود داشته باشد. گر چه هدف این بوده که از امکانات مردم برای آموزش استفاده شود: کسانی که خودشان پول دارند و آماده هستند که خرج تحصیلشان را بپردازند و باری هم بردوش دولت نیستند و اگر بیکار شوند، بار هستند و اگر تحصیل کنند، به نفع دولت میشود، اگر اینها را بیاوریم درس بخوانند، عیب نیست، ولی همین که مؤسسهای باشد که آدم فقیر نتواند وارد آن شود، تحمل آن برای ما دشوار است. فکر کردیم که یک عدهای از اینهایی که فقیر هستند، از پرداخت شهریه معاف باشند و یک درصدی تا آنجایی که مقدور باشد، معاف میکنیم. یک فکر جدیدی شده که آییننامه آن تدوین شده و منتشر میشود و آن این است که دانشگاه یک صندوق خاصی تأسیس کرده و ضمانت میکند، کسانی که حاضرند به نحوی با دانشجو قرارداد ببندند، از آن صندوق به دانشجو وام بدهند، دانشجو در دانشگاه وارد شود و شهریه او از طریق صندوق مذکور پرداخت شود و دانشجو با طرف وام دهنده قرارداد ببندد. مثلاً اگر یک کارخانهای مایل است که چند سال آینده فارغالتحصیل بگیرد، میتواند با دانشگاه قرارداد ببندد و وام تحصیلی دانشجویان را بپردازد و بعداً دانشجویان برای آنها خدمت میکنند (همچنان که الآن دولت با دانشجویان خودش این گونه رفتار میکند). یا اگر مؤسسه خیریه و افراد خیّری مایلند وام بدهند و پس از تحصیل، با ضمانت دانشگاه پولشان را به طور اقساط از دانشجویان بگیرند، میتوانند این کار را کنند. این صندوق دایر میشود، تا دانشجویان غیر متمکّنی که استعداد دارند و میتوانند وارد دانشگاه شوند، به خاطر نداشتن پول از تحصیلشان باز نمانند. تا آنجایی که دانشگاه بتواند حمایت میکند و آنجایی که نتواند، از وام این صندوق برای حل مشکل، استفاده خواهد شد. امیدواریم کسانی که برای علم و فرهنگ و صنعت و تکنیک و جوانان احترام قایلند به هر نحوی که برایشان مقدور است، بدون اینکه ضرری نیز متوجه آنان باشد، با ضمانت دانشگاه در این راه همکاری کنند. البته آن تأکیدی را که سال گذشته نیز در مورد خوابگاه دانشجویان کردیم، مردم نباید فراموش کنند! این دانشجویان، فرزندان همه ما هستند؛ بچههای این انقلاب و کشور، گردانندگان آینده کشور و مغزهای این جامعه هستند و ما باید زندگی آنها را اداره کنیم. ملت ما، در تأمین خوابگاه به هر نحوی که میتواند کمک کند، تا این مشکلات دانشجویی حل شود. مسایل دیگری که داریم، یکی مسأله جنگ است که باید یک مقدار راجع به آن توضیح دهم و چند مسأله منطقهای هم داریم که در مورد آنها قدری بحث خواهم کرد. در مورد مسایل منطقهای که مختصر است، اول مطلبی عرض میکنم و بعد راجع به جنگ صحبت میکنم. در لبنان، نیروهای مسلمان و مبارز موفق شدند که با قدرت واعمال فشار بر دژهای استعمار، زندانیانشان را از اسرائیل آزاد کنند و این از نکتههای برجسته تاریخ مبارزات مردم است (و مخصوصاً مبارزات اسلامی) که عدهای مسلمان انقلابی در لبنان نقطه فشار را پیدا کردند، صاحب اصلی اسرائیل را پیدا کردند، ارباب اصلی را پیدا کردند و آن چنان فشار آوردند که برای اولین بار، اسرائیل در تاریخش اعتراف به شکست کرد و عقبنشینی کرد و بعد هم مجبور شد، زندانیانی را که فکر میکند، هر یکی از آنها به تعبیر خودش یک بمب متحرک علیه منافع صهیونیسم هستند، سالم بیاورد و تحویل لبنان دهد. به قول لبنانیها سه نفر دیگر از زندانیان آنها باقی ماندهاند که اسرائیل حتی جرأت اعتراف به این سه نفر هم ندارد! این برای دیگران درس بزرگی است. اگر ملتهای دیگر، مخصوصاً این عربهای بیحالی که نسبت به اسرائیل این طور برخورد میکنند، این کارها را یاد میگرفتند، همه حقوقشان را میتوانستند بگیرند! و این یک کار تاریخی در دنیاست. حالا اگر غربیها یا آمریکاییها کرده بودند، میدیدید که مراجع خبری دنیا چه غوغایی درباره این قضیه میکردند! ولی چون لبنانیها و مسلمانها کردند، اینها به اسم تروریست و آدمهای باجگیر باید تلقی شوند! ولی این کار، اثر خودش را در تاریخ میگذارد و گذاشته و درسی برای عربها است. مسأله دیگری که داریم، مسأله سیاهان آفریقای جنوبی است که به نظر من قبلاً هم اینجا گفتهام، این از قضایای بسیار مهم دنیاست، در یک سطح محدودتری شبیه انقلاب اسلامی ایران در دنیا است. اولاً منطقه مهم آفریقای جنوبی در آنجا مثل ایران در اینجاست. در دنیا، اگر بخواهیم نمره دهیم، بعد از اسلام، هیچ قدرتی، طبقه مظلوم متحرک در دنیا به اندازه سیاهان ندارد. اینها چند صد میلیون آدم دارند، در آمریکای لاتین، آمریکای شمالی، در اروپا، در همه کشورها و در سراسر دنیا، آفریقا که کلاً سیاه است. اینها الآن نیروهای کار دنیا هستند، یک حرکتی دارند میکنند و آشیانه این حرکتشان هم در آفریقای جنوبی است. در آفریقای جنوبی، امروز حماسه تاریخی عظیمی دارد پیش میآید و ظلم چند قرنی که اروپا نسبت به سیاهان دارد، آن ماده چرکین باز میشود و اگر درست هدایت شود و این شعله نورانی را خاموش نکنند، خدا میداند که نسبت به ستمگران تاریخ اینها چه کنند! اینها، همه جا حضور دارند: در آمریکا حدود 27 یا 28 میلیون سیاهپوست مظلوم هست، در اروپا اکثر کارخانهها و اکثر مراکز که کار شاق آنجا میشود، معادن مهم که امروز انرژی اروپا را تأمین میکند، معادن ذغال سنگ را اکثراً اینها میگردانند. کارهای شاق کارخانهها در دست اینهاست، باراندازها، بندرگاهها و اسکلهها بیشتر در دست اینهاست، هر جا کار مشکلی است بر عهده اینهاست. حتی یک زمانی، جراحیهای آزمایشی را روی اینها انجام میدادند! اینها تیپ مظلوم تاریخ بشریت و نیروی محرکه کارهای یدی دنیا هستند. خوشبختانه، با این حرکتی که امروز میکنند مسلمانهای آفریقای جنوبی ما را مفتخر کردند. من در تلویزیون دیدم که مسلمانها با آن تجمع و با آن شور و هیجان با این صدای نورافشان اللَّهاکبر، به جان استکبار جهانی در آفریقای جنوبی افتادهاند و همراه این مظلومان تاریخ دارند اسلام را ارائه میدهند و الگوی حرکت انقلاب اسلامی ایران را دارند در آفریقا تکرار میکنند. این برای بشریت، برای مظلومان تاریخ، برای ستمدیدگان روی زمین و به قول آن نویسنده نیرومند الجزایری؛ »این نفرین شدههای تاریخ« چیز با ارزشی است و ان شاءاللَّه روزی پیش بیاید که ستمگران بیجهت عزیز شده دنیا، مجبور شوند حق این مردم ضعیف را بدهند. در خطبه عربی بر روی همین مسأله تکیه کردهام و جهاتی از این حرکت را باز کردهام که برای عرب زبانها خوانده میشود. مسأله مهم دیگر ما جنگ است، جنگ الآن در یک وضع خاصی قرار گرفته که خوب است ملت ما و مخصوصاً رزمندگان ما این وضع را درک کنند که الآن در چه شرایطی هستیم. اصل مسأله ریشه در همان سیاست مذبوحانه عراق و حامیانش دارد که حادثه آفرینی است و گرد و غبار درست کردن برای تیره کردن محیط به منظور نجات دادن صدام که به اشکال مختلفی تا به حال بروز کرده است؛ اما هر جا تا به حال اینها یک نمایشی را شروع کردند، شکست خوردند. جنگ شهر ها را دیدید که چه شد و چه به سر بصره و شهرهای مجاور ما و عراق و خود بغداد آمد! مسایل شیمیایی را دیدید که چه رسوایی برای صدام درست کرد و زدن کشتیها هیچ نفعی برایش نداشت. این حرکاتی که از دو ماه پیش تا امروزدر جبهه هست؛ عملیات ظفر، عملیات قدس و این عملیات آخری، قادر و عاشورا، اینها نتیجه همین کارهای بیرویّه صدام است؛ یعنی اگر این آشوبگری و این ماجراجویی را اینها نمیکردند، این عملیات محدود انجام نمیشد، چون ما یک سیاست خاصی در جنگ داریم که آن را هم اعلام کردهایم: ما مایل نیستیم که مردم عراق و مردم ایران کشته شوند. ما مایلیم، جنگ را با حذف حزب بعث از جامعه عراق تمام کنیم و در این راه مایلیم هر چه صدمه کمتر وارد شود. اگر زمان راهم معطل میکنیم، برای به دست آوردن امکان مناسبی است که خون ریزی در آن کم باشد. این سیاست ما است که مکرراً اعلام شده است. اینکه رزمندگان ما در جبهه حرکت میکنند و همین چند عملیاتی که تا به حال انجام دادهاند، (بیش از سه چهار هزار، پنج شش هزار از نیروهای عراقی کشته شدند و خسارات فراوانی به آنها وارد شده است) معلول این حرکتهای ماجراجویانه است. این قضیه اخیر هم، فکر میکنم برای صدام و برای دنیا، اگر این شرارت ادامه پیدا کند، اگر تمام شود، قضیه بدین شکل است که، خوب! این حرف تازهای نیست که اینها گفتهاند ما خارک را میزنیم. زدن خارک را هم به تازگی شروع نکردهاند، از دو سه سال پیش هر وقت توانستهاند، یک موشک پرتاب کردهاند و یا با یک هواپیما آمدهاند و تا به حال چند بار هم آسیبهای جزیی به گوشه و کنار خارک وارد آمده است.گاهی انبار سوخت بمب خورده، گاهی به یک لوله بمب خورده، گاهی به کنار اسکله بمب خورده و این چیزها در خارک بوده است. اما اخیراً ما احساس کردیم که یک حرکت حساب شده طراحی شدهای که ارتجاع عرب هم در آن شریک است و حامیان عراق هم از تبلیغاتشان روشن است که در آن شریکند، به منظور ماجراجویی و متشنج کردن منطقه شروع شده که شاید در کنارش هم حمله به اصطلاح صلحطلبی را از طریق میانجیهای ادعایی شروع کردند که بتوانند صدام را از این آب گلآلود در بیاورند، اینها در این فکراند و ما هم برای این مرحله برنامه داریم. ما در مورد خلیجفارس سیاستمان را اعلام کردهایم. ممکن است بعضی از شما یادتان رفته باشد و یا دنیا یادش رفته باشد، بنده باید یک بار دیگر آن را تکرار کنم. ببینید! مسأله ما خیلی روشن است، هم منطقی و هم قانونی است. از لحاظ منطقی، ما اولاً اعلام کردیم آن روزی که ما نتوانیم نفت از خلیجفارس صادر کنیم، خلیجفارس برای هیچ کس نباید آماده صدور نفت باشد! این متن اعلام شده ماست؛ یعنی، روزی که شیرهای نفتمان بسته شود، کاری در خلیج میکنیم که شیرهای نفت دیگران هم بسته شود. اولاً، امنیت خلیجفارس را الآن ما حفظ میکنیم؛ یعنی سراسر خلیجفارس، نیروهای ما در آب و هوا گشت میزنند و امنیت را حفظ میکنند. از آن طرف تنگه هرمز تا شمال خلیج، الآن این طورست و برای ناامن کردن آن هم طبعاً ما بیشتر از همه آمادگی داریم، چون هم توپهایمان به اواسط دریا میرسد و هم هلیکوپترهایمان میتوانند تا آنجاها بروند، هم قایقهای تندرو و ناوهایمان میروند، هم موشکهای ساحل به دریایمان میرود و هم امکانات دیگری که در این مدت داشتیم و تهیه کردیم. نیروی دریایی ما را هم دشمنان ما میشناسند؛ جزو بزرگترین نیروهای دریایی منطقه است و این را هم میدانند که نیروی دریایی ما تقریباً دست نخورده است، چون یک مرحله در جنگ شرکت کرد و بقیه مدت در حفاظت خلیجفارس و سواحل اقیانوس هند کار میکرده است. دلیل ما روشن است، اگر این خلیجفارس برای ما نا امن شد که ما نفت صادر نکنیم، طبعاً ما چیزی هم نمیتوانیم وارد کنیم. ما هر چه وارد میکنیم، در رابطه با صادراتمان است. مختصر صادراتی را که غیرنفتی داریم، از زمین و هوا میتوانیم صادر و وارد کنیم، ما دیگر احتیاجی به بندرها نداریم، وقتی که احتیاج نداریم، این بندرها را میبندیم! خوب! این منطقی است؟! ما که حافظ امنیت خلیج فارس هستیم، از دریا استفاده نکنیم، اما دیگران استفاده کنند! ممکن است، بگویند بله! عراق نکند! اما حرف آنها ممکن است این باشد که بگویند: چرا کشورهای جنوبی؟ دلیل ما روشن است، اینها به صدام کمک میکنند، اینها از اول جنگ پول دادند، همین حالا ما کشتیهای فراوانی را میگیریم که بارنامه مقصدش بغداد است. این خلیج است، این راه است که استفاده میشود، ما اگر ماجراجو بودیم، حق داشتیم با کشورهای این جوری حتی وارد نبرد شویم، ولی ما نمیخواهیم چنین کنیم. دشمنان ما القاء میکنند که »ایران میخواهد جنگ را توسعه دهد و در منطقه ماجراجوست« تا همسایههای ما را بترسانند! ما داریم، کف نفس از خودمان نشان میدهیم، برای اینکه آن سیاست دروغ و ترسآور او را بشکنیم و تا به حال هم صبر کردهایم و میدانیم که آنها به بغداد کمک میکنند. ما به اینها گفتهایم: شما یا بیایید اعلام کنید که از این به بعد به بغداد کمک نمیکنید، بندرها، راهها، کشتیها، ماشینها، پولها و نفتتان را به بغداد نمیدهید، که در این صورت میتوانید، مصون باشید و بیایید و بروید؛ ولی اگر قرار باشد که بغداد به طور غیرمستقیم از خلیجفارس استفاده کند و ما هیچ استفاده نکنیم، خوب! این کاملاً منطقی است که ما باید جلو این کار را بگیریم. این هم منطقی است و هم قانونی است! آنها شریک جنگ هستند، منتها ما تا به حال اغماض کردهایم. ما هر دو روز میبینیم که کشتیهای حامل وسایل نظامی و غیرنظامی دارد از جلو چشم ما عبور میکند و به کویت میرود، خوب! بعد از کویت به عراق منتقل میشود. اگر خلیج فارس را نداشته باشیم، ملت ما آن چنان هجومی بیاورد که در اطراف خلیج کسی سالم نماند! بنابراین، این حق ماست، اما که از بخشی از حقمان تا به حال صرفنظر کردهایم، به خاطر امنیت خلیجفارس که برای ما حیاتی است و این را دشمن میداند و ما هم میدانیم، ولی اگر خلیجفارس را ما نداشته باشیم، ما اصلاً این جوری دیگر نمیجنگیم. این را به آمریکا میگویم! به روسیه میگویم! به کشورهای مرتجع خلیج میگویم! ما که این جوری دیگر نمیجنگیم. خوب! ما الآن اگر با ابزار کلاسیک و با هواپپما داریم میجنگیم، به خاطر این است که امکاناتمان، امکاناتی است که میتوانیم، اداره کنیم. فردا اگر آن روز پیش بیاید، ملت ما آن چنان هجومی میآورد که اطراف ما مخصوصاً در اطراف جبهه و این طرفها دیگر کسی سالم نمیماند! ما امروز بیش از سه میلیون بسیجی آموزش یافته حزباللهی جبهه دیدهای داریم که هر یکی از آنها چند بار و یا حداقل یک بار در عملیات شرکت کردهاند. این نیروها همه آمادهاند، وقتی که شرایط غیرعادی در مملکت به وجود بیاید، اینها هر یک با یک تفنگ، با نارنجک، با بمبهای دست ساز، با هر چه که دستشان بیاید، جنگ را به شکل دیگری اداره میکنند!! آن روز دیگر مسایل این جوری نمیشود. ما نمیخواهیم کار به آنجا برسد! این ماجراجویی که صدام شروع کرده، دنیای استکباری فکر نکند که ما در مقابل قطع نفتمان (اگر روزی پیش بیاید) عاجز میشویم و دستهایمان را بالا میکنیم! ما دلیلی نمیبینیم، که الآن کشورمان را بیندازیم به ریاضت، یا بیندازیم به برنامههای اضطراری. شما میبینید! نظام وظیفه ما الآن عادی است، سربازگیری عادی و مثل زمان غیرجنگ است، شرایط اقتصادی عادی است، مثل زمان غیر جنگ است، برای اینکه میتوانیم جنگ را این جوری تحمل کنیم. اگر شرایط ایجاب کند، برنامه اضطراری میریزیم و آن روز جنگ، جنگ جدی میشود و این را ما نخواستهایم، این را - اگر پیش بیاید - دنیا کرده است! بنابراین کشتههایی که عراقیها، این روزها در جبهه ها دادند، در عملیات قدس و ظفر و قادر و عاشورا، مسؤول مستقیمش صدام است. به اضافه اینکه اصلاً او مسؤول بوده، به خاطر اینکه جنگافروز بوده است. در این مرحله هم اگر او شرارتهای مقطعی نمیکرد، ممکن بود این حوادث پیش نیاید و یا جور دیگری پیش بیاید. در آینده اگر این ماجراجویی ادامه پیدا کند، مسایلی که در خلیج فارس پیش میآید، قحطی که ممکن است در کشورهای جنوب خلیج فارس به وجود بیاید، ناامنی که ممکن است در خلیج فارس و اقیانوس هند به وجود بیاید و قحطی امکانات انرژی و بحران انرژی و سوخت که در زمستان، ممکن است در دنیا به وجود بیاید، تمام اینها مسؤولیتش به عهده باند بعث عراق است که از طرف سردمداران استکبار جهانی دارد تقویت میشود و ما هنوز هم در حال دفاعی هستیم و داریم از خودمان دفاع میکنیم. این سیاست اعلام شده است. این چند هزار نفری که در عملیات »قادر«، از عراقیها به خاک و خون غلتیدند، اگر این شرارتهای خلیجفارس نبود، این گونه پیش نمیآمد. بنابراین باز هم ما تأکید میکنیم، جنگ طبیعت خودش را دارد و این آقایانی که در ریاض جمع شدهاند و درباره صلح بحث میکنند، حرف ما روشن است: آن روزی که بپذیرید که صدام به عنوان آتشافروز و شروع کننده جنگ و متجاوز و جنایتکار جنگی در یک دادگاه عادل بینالمللی و یا بین الملل اسلامی محاکمه شود، آن روز ما حاضریم دستمان را از روی ماشههای تفنگ برداریم! ما باز هم اعلام میکنیم: ما خواهان بحران در منطقه نیستیم، خواهان تشنج نیستیم، ولی با بحران و تشنجآفرینی دیگران مقابله خواهیم کرد! و مسؤولیت اینگونه مسایلی که دارد در خلیجفارس در مورد کشتیها پیش میآید، به عهده شماست و شما فهمیدید که ما در نزدیک سواحل شما میتوانیم با هلیکوپتر روی کشتیهایتان پیاده شویم و میتوانیم در اقیانوس هند هم، آنجایی که به مرز ما نزدیک میشوید، کشتیهایتان را به بندر بیاوریم و خیلی کارهای دیگری هم میدانید که میتوانیم انجام دهیم و تا به حال نکردهایم و ان شاءاللَّه شما ما را وادار نخواهید کرد که این کارها را بکنیم! ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم اَلْحَمْدُللَّهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِهِ وَ عِبادهِ الْمُؤْمِنینُ وَ الْمُتَّقینَ خبرهای نشاط انگیز مبارزات مردم سیاهپوست آفریقای جنوبی را با همه سانسورها، هر روز میشنوید و بارقه امید نجات این مظلومان سیاهپوست و رنگینپوست، دلهای عدالتخواهان جهان را شاد میکند. بیشک این مبارزات، تأثیر مثبتی بر سایر مظلومان تحت سلطه مستکبران در سراسر جهان دارد. ما این هفته، آثار آن را در مهاجران سیاه پوست اسرائیل و بیرمنگام انگلستان دیدیم و هفتههای قبل در میان سیاهان آمریکا شاهد بودیم و بیشک در آینده توسعه این حرکت الهام بخش را در بسیاری از نقاط جهان مشاهده خواهیم کرد. وحشت سلطه گران و استعمارچیان هم از همین محدوده مبارزه و انقلاب است. آنها اگر مطمئن بودند که نتایج مبارزات سیاهان آفریقای جنوبی در مرزهای خود آن کشور محصور میماند، این همه سراسیمه و وحشتزده نمیشدند و مشت خودشان را در مقابل آن همه ادعاهای دروغ حمایت از حقوق بشر باز نمیکردند! اینکه ریگان با پررویی تهدید به »وتو« مصوبات مجالس آمریکا در خصوص فشار بر سفیدپوستان میکند و اینکه انگلستان با وقاحت تمام میگوید؛ منافع ویژه انگلیس در آفریقای جنوبی بالاتر از پیوستن بریتانیا به صف تحریم کنندگان است؛ و اینکه جلسات بخصوص اعضای بازار مشترک نمیتواند، در مورد چنین مسأله واضح و روشنی به نفع عدالت و علیه ظلم به تصمیم برسد و اینکه مراکز خبری امپریالیستی و صهیونیستی به نعل و میخ میزنند و خیلی چیزهای دیگر، دلیل وحشت و اضطراب باند جهانخواران از توسعه این موج حق خواهی و ستم ستیزی است. گر چه من معتقدم که حرکات عوامفریبانه و ظاهرالصلاح مجلس نمایندگان آمریکا و بعضی از رسانههای جمعی ابرقدرتها هم خود توطئهای خطرناک است. اینها، با این گونه حرکات، میخواهند با ادعای وجود وجدان سالم و بیدار در میان سردمداران سیاهدل نژاد سفید غربی، از شدت خشم و کینه سیاهان مظلوم و کارد به استخوان رسیده بکاهند و هم در صددند که جای پایی در میان این قشر عظیم مظلوم تاریخ باز کنند که اگر روزی از در بیرون رفتند، از پنجره برگردند! و اگر مظلومی از دست گرگی نجات پیدا کرد، گرگ دیگر او را بیابد! جنگ زرگری میان ریگان و مجلس نمایندگان آمریکا و بعضی از طاغوتهای حاکم بر جهان که همگی سر و ته یک کرباسند، با همین تحلیل قابل توجیه است. عجیب است که مسلمانان و مخصوصاً اعراب از این همه درسهای آموزنده پند نمیگیرند و همان گونه که در مقابل درسهای رسای انقلاب اسلامی ایران پنبه در گوش کردند و به جای پیروی از ایران در احقاق حقوق مظلومان فلسطین، با دشمنان مردم فلسطین نزدیکتر شدند و سازمانهای فلسطینی را هم به دنبال خود کشاندند. و حتی مجاهدتهای مردم مسلمان و مظلوم لبنان هم آنها را بیدار و هشیار نکرد. دولتهای ارتجاعی عرب، نه تنها خودشان برای طرد صهیونیستها از فلسطین اقدام مؤثری نمیکنند، بلکه مانع حرکت مردم مسلمان عرب هم میشوند. بیشک، اگر مردم را به حال خودشان میگذاشتند که به تشخیص خودشان با اسرائیل و حامیان اسرائیل برخورد کنند، هر روز دهها »بیرمنگام« در مراکز منافع حیاتی دنیای حامیان اسرائیل به وجود میآید! خوشبختانه مسلمانان آفریقای جنوبی با سلاح اللَّه اکبر که از دست انقلاب ایران گرفتهاند، حضور اسلام را در میدانهای مبارزه با ستم به نمایش میگذارند و کمی، از زشتی بی حالی و ضعف و فتور سرسپردگان دنیای اسلام میکاهند! امروز که استکبار از طرف انقلاب اسلامی ایران و انقلابیون مسلمان سراسر جهان و سیاهان مظلوم آمریکایی، تحت فشار قرار گرفته، زمان برای فشار جهت نجات فلسطین مناسب است. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ صَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.