خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۶۴

    خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومینَ. أعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَاُنْثی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوبَاً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا، اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ اَتْقیکُمْ«.  در بحث عدالت اجتماعی، فصل رفع تبعیض در روابط خانمها و آقایان (زن و مرد) تا به حال چند خطبه ایراد شده که اینها در مقدمات بحث بوده است. از امروز فصول مهم این بحث را شروع می‏کنیم و من سعی می‏کنم، در بحثهایی که در این خطبه‏ها ارائه می‏شود، در هر خطبه‏ای یکی از مسایل مهم مبتلا به جامعه را در این مورد مطرح کنم و نظرات اسلام را بگویم و انتظار دارم که این خطبه ها در اصلاح وضع موجود و رفع مشکلاتی که به غلط به نام اسلام و سنّتهای ظاهراً مذهبی در میان جامعه ما وجود دارد و ضررهایی برای خانمها و آقایان و کودکان دارد، مؤثر باشد و اینها را به شکلی به طرف اصلاح ببرد. من خیال می‏کنم، یکی از کارهای مهم جمهوری اسلامی برای صدور انقلاب این است که مسأله روابط زن و مرد را براساس اسلام و به صورت نمونه و الگوی زندگی بشریت در دنیا ارائه دهد که اگر این کار بشود، راه نفوذ اسلام در سایر جوامع غیراسلامی باز خواهد شد. چون امروز مسأله روابط خانوادگی زن و مرد و مسایل نسلهای نو از مشکل‏ترین مسایل جهان است و راه حلی هم برای آن ارائه نشده است. تاکنون کارهایی که غربیها کرده‏اند، به جای اینکه مشکل خانمها را حل کند، به آن اضافه کرده است. در مقدمه بحث امروز باز تأکید می‏کنم که این بحثها، بحثهای نظری است و حداکثر این که یک قانون می‏شود و اگر زمینه اجرایی درست نباشد، کاری از پیش نمی‏رود؛ یعنی با فهمیدن مطلب مسأله تمام نمی‏شود. این خود مردم هستند که وقتی فهمیدند، باید بتوانند اجرا کنند، و عامل اجرا هم در اسلام عملاً تقواست؛ یعنی اگر انسانها ساخته نباشند، اگر ما متقی نباشیم، اگر آقایان و خانمها و جامعه و مسؤولان تقوا نداشته باشند، [t1]هر چه هم قانون خوب باشد، دردی دوا نمی‏شود. برای اصلاح درد، یک عامل آن قانون است و مقررات و درک دردهاست، اما عامل عمده آن این است که وقتی نسخه دادند، قانون دادند و وسیله تهیه کردند، اجرا شود. اگر قرار باشد، روح فسق و فجور و بی‏تقوایی و بی‏بندوباری و خودخواهی بر افراد جامعه، حاکم باشد، قوانین خوب راه به جایی نمی‏برد. لذا این بحثهای ما که هر چه می‏خوانیم، شرط آن تقواست و مقررات اسلام، در آن بخش که مقررات اجتماعی است، متکی به آن بخش خودسازی مقررات اسلام است. قرآن از اول (مخصوصاً در آیات و سوره‏های آخر قرآن که قبل از سوره‏های اول نازل شده) سراغ انسان‏سازی می‏رود و انسانها را ارشاد و راهنمایی می‏کند که پاک باشند. وقتی که آنها پاک شدند، قانون برایشان می‏آید. لذا در پایگاه تعلیماتی و ارشادی اسلام اول انسان‏سازی است، روابط اخلاقی توحیدی است، مسایل اخروی است و حساب و کتاب و جزا و کیفر است. بعد از اینکه انسانها برای اجرای حق آماده شدند، آن وقت مقررات می‏تواند، مفید باشد. لذا ما این دستور اکید اسلامی را در خطبه‏های نماز جمعه که معمولاً مهمترین تریبون ارشاد مردم و اصلاح آنست، رعایت می‏کنیم که روی تقوا تأکید شده و ما باید روی آن تکیه کنیم. مخصوصاً شخص امام، رهبر عظیم‏الشأن ما روی این مسأله خیلی تکیه دارند و چون خطبه‏ها را هم گوش می‏دهند، اگر ببینند که تقوا تذکر داده نشده یا ضعیف گفته شده، فوری پیغام می‏دهند که مسایل تقوا غفلت نشود و این یک واقعیتی برای جامعه ما است. و اما فصولی که از امروز شروع می‏کنیم، اولین فصل آن »فصل استقلال زن« است که زن در جامعه و در قراردادهای اجتماعی در اسلام، به عنوان عنصر مستقل و حاکم بر سرنوشت خودش خواسته شده است. این شخصیت مستقل زن در چند نکته باید مشخص شود. در مسأله انتخاب همسر، کسب مال و ثروت، مصرف و مسایل اقتصادی. در روابط اجتماعی، شخصیت مستقل انسانی زن، از مباحث اصولی حدود یکصد سال اخیر دنیاست و نبودن این شخصیت و استقلال هم از پایه‏های ستمهای دوران تاریخ گذشته است که زن به خاطر نداشتن استقلال و طفیلی زندگی کردن در جامعه، حقوقش پایمال شده است. البته این مسأله ریشه در مباحث فقهی ما دارد و به آیات و روایات و نظرات علما باید برسیم و مسایل اخلاقی و ارشادات جنبی هم در آن مهم است. ابتدا در فصل استقلال زن، بخش استقلال و حریّت در انتخاب همسر را مطرح می‏کنیم که امروز از مسایل نسبتاً مهم بخشی از مردم ماست و فراوانند در جامعه ما دخترانی که همسر مطلوب خود را پیدا کرده‏اند، اما نمی‏توانند ازدواج کنند و پسرانی هم هستند که با دختر خانمهایی برای ازدواج توافق کرده‏اند، اما سنّتهای غلط جامعه ما، به اسم دین، جلوی ازدواج آنها را گرفته است. در این باره نامه‏های فراوانی از خانمها به من رسیده و بعضی از آقایان (پسران) نیز از این مسأله شکایت دارند. این مسأله یک مقدار بستگی دارد به سنّتهایی که در جامعه ما وجود دارد و خیلیها خیال می‏کنند، این اسلامی است و بر این اساس خیال می‏کنند که دارند صواب می‏کنند. اما ضررهای عمده‏ای از این طریق به جامعه اسلامی می‏خورد. فسادهایی که بعداً برای جوانها پیش می‏آید و گمراهیهایی که برای جوانها پیش می‏آید، چون مسأله به اسم اسلام مطرح می‏شود، اینها ضررهای آن است. ما اگر این مسأله را حل نکنیم و حدود و ثغور آن را روشن نکنیم، تا مدتها این جور خواهیم ماند. در مورد مسأله استقلال زن در انتخاب همسر، هم ریشه‏های فقهی آن را عرض می‏کنم و هم به روایات و آیات و وضع موجود و سنّتها اشاراتی می‏کنم. البته تا قبل از نهضت اخیر حقوق زن در اروپا، تقریباً در همه دنیا خانمها فاقد اراده بودند؛ یعنی زنها نوعاً یا تحت ولایت پدر یا برادر بزرگ یا فامیل بودند، یا تحت ولایت حاکم بودند. و کم پیدا می‏شود قطعه‏هایی از تاریخ در گوشه‏ای از دنیا که خانمها مستقلاً بتوانند ازدواج کنند. افتخار استقلال زن از اسلام است. البته نهضت جدید اروپا، به خانمها با مشکلات فراوانی این حق را داده است؛ اما، مفاسدی هم در کنارش هست (چون با واقعیتها درست برخورد نکرده) که آنها را هم باید بگوییم. اهل نظر توجه کند که این افتخار است برای مکتبی که یک هزار و چهارصد سال از عمرش گذشته و این معارف را در اختیار بشر گذاشته است.دنیای اروپا یکصد سال پیش به فکر افتاده که به زنها استقلال دهد. 1400 سال پیش در جزیرةالعربی که یک مکتب خانه حسابی هم در آن نبوده، و آنجایی که زنها در شدیدترین مقررات اختناق آمیز قبیله‏ای عرب زندگی می‏کردند، اسلام، معارفی را آورده که امروز متفکرین دنیا اگر سمیناری تشکیل دهند و در این باره صحبت کنند، بهتر از این چیزی نمی‏توانند ارائه دهند. این اعجاز و افتخار است. این مسایل ضمن اینکه بحثهای اجتماعی و عملی ماست، بحثهای کلامی هم هست؛ یعنی اگر ما ثابت کردیم که این مقررات با آخرین نظرات علمای علم‏الاجتماع سازگار است و با آخرین تجربیات و آزمایشها، می‏تواند صلاحیت خودش را نشان دهد (اگر چنین چیزی در بحثهای ما در آید) برای کسانی که دنبال مکتب می‏گردند، بهترین ادله برای اثبات حقانیت اسلام می‏توانند باشند که بنده معمولاً این راه را برای اثبات اسلام مفیدتر می‏بینم، از راهها و استدلالهای عقلی که اکثر مردم نمی‏توانند درک کنند. هزار و چهارصد سال پیش از این، پیغمبر اکرم در جزیرةالعرب، این مسأله را طراحی و اجرا کرد. در زمان خود پیغمبر هم اجرا شد و هیچ مفسده‏ای هم در آن ما سراغ نداریم، ولی اروپا که حالا می‏خواهد این مسأله را اجرا کند، به خاطر غلط رفتن خود، گرفتاریهایی برای خودش درست کرده که آخرین سوغاتش همین کسالت ایدز است که به تازگی مطرح شده و می‏گویند، سیزده هزار قربانی در سال گذشته داشته است. امروز که این وحشت بر اروپا حاکم شده است. به خاطر این است که 96% از بیماران، مبتلایان به مرض همجنس بازی هستند و آنهایی که از این مسأله وحشت کرده‏اند؛ می‏بینند خطر از جای دیگری سر در آورده است؛ یعنی همان حیوانهای فاسد که از راه اول سر خورده‏اند، به بچه‏های خودشان پناه برده‏اند! و الآن بچه‏ها در خانواده‏های همجنس باز امنیت ندارند و دنیای اروپا به این نکبت زشت افتاده، به خاطر اینکه مسأله را بد مطرح کرده است و می‏خواهد شیپور را از طرف دیگر آن بزند! در 1400 سال پیش به همین شکل بود، یعنی هیچ گونه استقلالی نبود. در تاریخ می‏بینید، خود حضرت خدیجه وقتی که می‏خواهد با پیغمبر ازدواج کند، مشکل دارد. خدیجه یک زن بزرگ 40 ساله که قبلاً دو شوهر اختیار کرده و از لحاظ مالی شاید ثروتمندترین عنصر جزیرةالعرب بود، عاشق پیغمبر شد و آن چنان گرفتار بود که با اسم پیغمبر می‏لرزید و خدمه او، وضع او را می‏فهمیدند. پدر او مانع او شد و نزدیک بود که دو طایفه را به هم بیندازد؛ تا بالاخره با شرایطی حاضر و راضی شد. وضع طوری بود که استقلالی برای خانمها وجود نداشت. پیغمبر اکرم کار را شروع کردند و موفق شدند و خانمها را تصمیم‏گیر سرنوشت خودشان کردند. الآن مسأله و فتوا در مورد خانمها چیست؟ در مورد خانمهای شوهر کرده‏ای که شوهرشان را به دلیلی از دست داده‏اند (بیوه شده‏اند) فقهای ما اتفاق‏نظر دارند که اینها اختیار ازدواجشان با خودشان است و هیچ کس بر اینها ولایت ندارد و تصمیم‏گیری ازدواج حق خود آنهاست، مگر مفسده عمومی داشته باشد که حاکم شرع در آن مورد می‏تواند دخالت کند. و یک قسم دیگر مربوط به دخترانی است که بالغ می‏شوند و به سن رشد می‏رسند و باید ازدواج کنند که این مسأله، مسأله مورد بحث ماست. دخترانی که به سن بلوغ می‏رسند و آمادگی ازدواج دارند، چه کسی یا کسانی می‏توانند بر سر ازدواج آنها تصمیم بگیرند؟ مسأله مورد بحث ماست. فقه ما از اول تا به حال روی این مسأله نظر داده است؛ یعنی اولین کتب فقها که تألیف شده، این مسأله را مطرح کرده و امروز هم که رساله‏ها نوشته می‏شود و فقها بحث می‏کنند، این مسأله را مطرح می‏کنند. تا جایی که من مراجعه کردم، در قدیم، نزدیک دوران ائمه، چند فتوا از علمای مهم وجود دارد، در این مورد که اجازه پدر را شرط دانسته‏اند، اما ولایت را به اتفاق قایل نیستند؛ یعنی کسی از فقهای ما نیست که پدر را ولی ازدواج دختر بالغ بداند؛ یعنی بدون اجازه دختر بتواند او را شوهر دهد. بنابراین روی دست همه ازدواجهای اجباری، آب پاک می‏ریزیم! آنجایی که پدرها دختر خود را به اجبار به کسی تسلیم می‏کنند، این باطل است، ولایت پدر را فقها قبول ندارند. اما در مورد اجازه پدر که آیا دختر خودش به تنهایی می‏تواند تصمیم بگیرد، یا اینکه پدر هم باید اجازه دهد؟ اکثریت متأخرین و فقهای دوران متوسط تاریخ فقه ما، فتوایشان این است که اجازه پدر لازم نیست و این تصمیم متعلق به خود دختر است. در قدیم دو سه فتوا از فقهای مهم داریم که آنها اجازه پدر را لازم دانسته‏اند. روایات هم مختلف است، بین فقهای ما در همه اعصار کسانی بودند که احتیاط می‏کردند که امروز هم فتوای شخص امام و بسیاری از فقهای موجود ما، احتیاط است. بعضیها »احتیاط مستحبی« می‏دانند، ولی امام »احتیاط واجب« می‏دانند که اجازه پدر شرط است، اما این مطلبی دارد که خواهم گفت (اجازه در هر حال نیست). در شرایطی که معمولاً بین دخترها و پدرها اختلاف می‏بینیم، نوعاً مورد اختلاف موردی است که اجازه پدر دیگر شرط نیست. عباراتی از فقها نقل می‏کنم. یکی از صاحب مسالک، شهید ثانی که از فقهای عظیم‏الشأن ماست که اقوال را گفته (البته کتاب مسالک از کتابهای خوب فقهی ماست که اقوال را جمع‏آوری کرده) و ادله آنها را هم گفته و خود شهید ثانی هم از فقهای متبحر و مورد قبول و ارزنده تاریخ شیعه است. می‏گوید:  »وَ اِنْ کانَتْ بَکْرَاً کامِلَةَ لَمْ تَتَزْوِجْ فَلا خَلافَ فی اِنْتِفاعَ وَلا خَلافَ فی مالَها«؛ هیچ اختلافی نیست که در مورد اموال مستقل است و من حالا بحث استقلالی مالی را نمی‏کنم. اختلاف در مورد نکاح وجود دارد که حق ازدواج است، آیا ولایت براین هست یا نه! و پنج قول را در »شرایع« که متن این شرح است، آورده است، ایشان آن پنج قول را شرح می‏دهد: اولی که صاحب شرایع انتخاب کرده و ایشان هم بعداً همین نظر را با جمیع متأخرین می‏دهد (یعنی متأخرین در زمان ایشان) که آنها گفته‏اند: پدر، ولایت ندارد. در این مورد، این قول جمیع متأخرین در زمان شهید ثانی است و عده‏ای از فقهای عصر اول هم گفته‏اند: مطلقاً پدر ولایت ندارد و دختر مطلقاً سرنوشتش دست خودش می‏باشد و این تصمیم را خود دختر می‏گیرد. قول دوم این است که نه! ولایت پدر ادامه دارد که از چند نفر از فقها نقل می‏کند که آنها از قدیم گفته‏اند! البته من شاید در تقسیم اولی گفتم که کسی قایل به ولایت نیست، که هست. قول سوم اینست که بین ولی - که پدر باشد - با دختر شرکت است؛ یعنی هر دوتای آنها باید راضی باشند. قول چهارم این است که بین متعه و ازدواج دایم فرق گذاشته‏اند و گفته‏اند در متعه، اجازه پدر شرط نیست، اما در نکاح دایم، اجازه پدر شرط است. یک قولی هم برعکس این است که البته این دیگر گوینده‏ای ندارد. خود ایشان هم می‏گوید، ما هنوز قایلی برایش ندیده‏ایم که در نکاح دایم شرط نباشد، ولی در متعه شرط باشد. این را تا به حال هیچ کدام از فقهای شناخته شده، نگفته‏اند. این هم یک قول است. یک قول نادر دیگری هم هست که حالا اینجا مطرح نمی‏شود. نظر خود شهید ثانی، شبیه نظر امام است که می‏گویند: چون این قضیه، قضیه مهمی است، اعراض و نفوس و مسایل فامیلی و مسایل جامعه مطرح است، خوب است که احتیاط شود و بدون اجازه پدر این ازدواج واقع نشود. مگر (این مگر را همه متأخرین دارند، بخصوص امام روی آن تکیه دارند و فقهای قدیم هم روی آن تکیه دارند)، مگر در این شرایط که دختری شوهر مناسب خودش را پیدا کرده و به شوهرش میل هم دارد، پدر نمی‏گذارد. کفو خودش را دارد، اما پدر مانع می‏شود. اینجا حق اجازه پدر ساقط است و مسایل روز ما اکثراً همین است. مثلاً دختری است دانشجو، در محیط دانشگاه همسر مناسب خودش را پیدا کرده، از بچه مسلمانها، ولی، پدرش مثلاً می‏خواهد او را به قوم و خویشهای خودش بدهد، یا فکر می‏کند که این دانشجو ثروت ندارد، یا فکر می‏کند، مثلاً از فامیل معروفی نیست و دو فامیل به هم نمی‏خورند! این جور افکاری که در فکر مردم هست. یا شوهر پاسداری پیدا کرده و پدر فکر می‏کند، مثلاً این پاسدار به جبهه می‏رود و ممکن است شهید شود! یا کارمند پیدا کرده، می‏گوید ما با یک کارمند خیلی تناسب نداریم! ما مثلاً کاسب هستیم، او فقط کارمند یا روحانی است. می‏گوید: مثلاً ما با غیر روحانی نمی‏توانیم وصلت کنیم! از این حرفهای عرفی معمولی که در ذهن مردم هست. دختر شوهر مناسب خودش را پیدا کرده و میل و احتیاج به ازدواج هم دارد و پدر نمی‏گذارد. این مسأله جامعه ماست. اینجا هم فتاوی موجود، نظرشان این است که حق اجازه پدر ساقط می‏شود و دختران می‏توانند ازدواج کنند. البته قانون مدنی ما اینجا مشکل گرفته است. قانون متعلق به زمان سابق است. خوب! در قانون همین جنبه احتیاط را گرفته، یکی از مواد قانون همین جا اجازه نمی‏دهد. گویا در صورتی که مثلاً مشکلاتی پیش بیاید که دادگاه باید حکم کند، اجازه داده می‏شود، اما در ابتدا، اجازه پدر شرط است. اما فتاوا این نیست، فتاوا در موردی که پدر به ادله نادرست، دختر را از ازدواج با کفو و همتایش منع می‏کند، حق این اجازه را از او گرفته است. حالا کفو چیست؟ البته شرط آن کفویّت است؛ یعنی با کفوش بخواهد ازدواج کند، اگر کفو باشد. من کفو را هم در یکی از جاها مراجعه کردم که کفو را بهتر معنا کرده بود، آوردم ببینید کفو یا شرعی است یا عرفی است. آن کفوی که از قدیم مطرح بوده، در کتاب »خلاف«، مرحوم شیخ (در جلد دوم باب نکاح، مسأله 27) می‏گوید، ما شیعیان (کتاب خلاف، یک کتابی است که نظرات فقهی شیعه را با اهل سنّت با هم می‏گوید، موارد اختلاف را آنجا ذکر می‏کند، چند نظر از اهل سنّت می‏گوید و یک نظر از شیعه) می‏گوید: کفو در نزد ما دو شرط است: یکی اینکه از لحاظ ایمان و اسلام و دین اینها با هم بخوانند. مسلمان با غیر مسلمان ازدواج دایم نمی‏تواند بکند، و اگر طرف او مسلمان بود، شرط اصلی را داراست. شرطی که مرحوم شیخ اضافه کرده، گفته: امکان دادن وظایف زوجیت هم در آن باشد؛ یعنی شوهر بتواند منزل را اداره کند، اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، شرط دیگری ندارد. اما نظر اهل سنّت را آنجا نقل می‏کند و شش شرط را می‏گوید: اول: نَسَبْ، یعنی نَسَب مناسب با هم داشته باشند. دوم: حریّت که اگر این آزاد است، آن هم آزاد باشد (دین و حریّت را با هم آورده است). سوم: دین. چهارم: صناعت (یک فنی برای زندگی بلد باشد). پنجم: سلامت از عیوب. ششم: امکانات مالی. که البته از نظر شیعه، هیچ کدام از اینها شرط نیست: نه حریّت، نه صناعت و نه سلامت از عیوب شرط است (اگر طرف با این عیب قبول کند، این شرط نیست، ممکن است مخفی کنند که البته طرف مقابل حق فسخ دارد) و نه مکنت مالی. بلی! در حد اداره یک زن برای همان شرایطی که او می‏پسندد. حالا این هم یک شرط عرفی است، یک شرط شرعی، به آن شکل نیست. ابوحنیفه چهار شرط دارد که ایشان حریّت را و سلامتی از عیوب را شرط نمی‏کند و بقیه شروط را قبول دارد. بعد اقوال دیگری نقل می‏کنند که فعلاً مربوط به بحث ما نیست. پس ببینید! در کتاب رساله‏های موجود، فقهای ما می‏گویند: اگر چنانچه دختر، شوهر کفو خودش را پیدا کرد و تمایل به این ازدواج هم داشت، پدر حق اجازه ندارد و حق اجازه او ساقط است. اگر همین یک مسأله مراعات شود، این دعواهای موجود در خانواده‏ها، اکثراً تمام می‏شود. اما این حق اجازه، یک چیز معقولی است که بعداً توضیح می‏دهیم که منطقی است و باید هم باشد. ببینید! دختران نوعاً در جامعه آن قدر حضور ندارند که ریزه‏کاریهای ازدواج و مسایل خانوادگی و افراد را و شیطنتها و این طور چیزها را بدانند. اینکه در شرایط عادی بگویند، یک نفر دلسوزی مثل پدر اجازه دهد، این کاملاً منطقی است؛ یعنی این احتیاطی که امام می‏فرمایند، کاملاً منطقی است. دختری فرضاً 13، 14 ساله است و می‏خواهد ازدواج کند. ممکن است هزار کلک به او بزنند. افراد ناصالحی بیایند دامهایی جلوی او بگسترانند. او همه چیز را نمی‏بیند و تحت تأثیر احساسات و عواطف و علایقی که در جوانی بین افراد پیدا می‏شود، ممکن است مصلحتش را نفهمد. خوب! اینجا گفته‏اند که پدرش باید اجازه دهد. بسیار هم خوب است. این هیچ اشکال ندارد، اگر آن دنباله را نداشت چرا؛ یعنی هر چه بادا باد! تا هر کجا رفت! نمی‏تواند ازدواج کند، این ناصحیح است. اما وقتی که می‏گویند: اگر طرفش خوب بود، هر دوتایشان مناسب با هم بودند؛ این دانشجوست او هم دانشجو؛ این پاسدار است او دانشجو است؛ این مثلاً معلم است، او کارمند است، این هر چه هست، بچه مسلمانهایی هستند که همسایه بودند، همدیگر را به خوبی شناخته‏اند، هم‏کلاس بوده‏اند، به خوبی همدیگر را شناخته‏اند، پدرانشان و خانوادهایشان با هم رفت و آمد داشته‏اند، اینها هم یکدیگر را خوب شناخته‏اند و چیزها را می‏دانند و شعورش هم این قدر هست و عنصر مناسبی هم برای خودش پیدا کرده؛ این حق اجازه ساقط می‏شود و اگر بخواهد مخالفت کند، یا اگر حضور نداشته باشند که نشود اجازه گرفت، در مواردی است که اینها نباشد. خوب! پدر فرضاً زنش را طلاق داده و رفته و اصلاً معلوم نیست کجاست. باز البته طبق قانون مدنی این مشکل وجود دارد، اما شرعاً اینجا حق اجازه ساقط است، باید بدون اجازه ازدواج کند. این مسأله، در زمان خود پیغمبر، به همین شکل مطرح بود. پیغمبر برای اینکه مسأله را عملاً تثبیت کنند، در مورد دختر خودشان عمل کردند، هر کس آمد از حضرت زهرا خواستگاری کرد، پیغمبر به خود زهرا مراجعه کردند. در یک مواردی، شخصیتهای بزرگ عرب می‏آمدند، پیغمبر پیغام آنها را به زهرا می‏دادند، زهرا سکوت می‏کرد، یا صورتش را به آن طرف برمی‏گرداند. گویا روایت این طوری است که حضرت زهرا صورتشان را برمی‏گرداندند و پیغمبر می‏فهمیدند که ایشان مخالف است، اما حیای خاص و ادبی که دارد، مخالفت صریح نمی‏کند، پیغمبر منصرف می‏شدند، تا وقتی حضرت علی آمدند. حضرت علی که مراجعه کردند، پیغمبر پیغام را همین جوری آوردند و فرمودند: دیگران آمدند، شما آن جوری برخورد کردید، اینک علی آمده است، جواب ایشان را چه بدهم؟ اینجا گویا حضرت زهرا سکوت کردند و سرشان را پایین انداختند. پیغمبر این سکوت را رضا تلقی کردند. در فقه هم همین جوری می‏گویند که وقتی دختری سکوت می‏کند (دخترها که نوعاً در آن محیطهای بسته یک مقدار با حیا بودند و خجالت می‏کشیدند که حرف بزنند) همین سکوتشان را علامت رضا تلقی می‏کردند. به هر حال، پیغمبر با این رضایت رفتند و قبول کردند. این روایت را از منابع اهل سنّت، هم صاحب جواهر و هم صاحب مسالک آورده و نوعاً فقهای ما آورده‏اند. پیغمبر در مسجد نشسته بودند، یک دختر جوانی خدمت پیغمبر آمد... (کتب ما از سنن »ابن ماجه« نقل می‏کنند) ... »دختر جوانی خدمت پیغمبر آمد و گفت: پدر من با اهداف مادی، مرا به ازدواج پسر عمویم درآورده است. من این عمل را نمی‏پسندم و مایل نیستم. پیغمبر فرمودند: خوب! حرف پدرت را قبول کن و اجازه بده، البته پدر تو مصلحت تو را می‏خواهد. دختر گفت: من به این عمل پدرم رغبت ندارم و اعتراض دارم و نمی‏توانم قبول کنم. پیغمبر فرمود: اگر قبول نداری برو هر که را می‏خواهی با او ازدواج کن، دختر گفت، نه! من همین را که پدرم برایم انتخاب کرده قبول دارم، من میل ندارم از کاری که پدرم به من پیشنهاد کرده چشم بپوشم«. دختر خوبیست، می‏گوید: من هدفم این بود که در این جامعه ثابت کنم که پدرها چنین سلطه‏ای بر دخترانشان ندارند، والاّ من پسر عمویم را قبول دارم و به این ازدواج هم رضایت می‏دهم، اما جامعه بداند این جوری که اینها در جاهلیت انجام می‏دادند، درست نیست! من این روایت را از بین روایات فراوانی که در کتب وجود دارد و در منابع شیعه داریم، خواندم، برای اینکه یک قدری گویاتر بود که ببینید آن جور پیغمبر جو جامعه را درست کرده بود که یک دختر در میان اجتماع می‏آید و با پیغمبر بحث می‏کند، برای اینکه قضیه اعلام شود و مردم تکلیف خودشان را بدانند. در جاهلیت از این جهت، خیلی وضع بد بود. یک نوع ازدواجی به نام ازدواج شقار، بود که دو پدر به جای اینکه مهر برای دخترانشان بگیرند، دخترانشان را با هم عوض می‏کردند. این ازدواج مهر او می‏شد، او هم مهر این می‏شد؛ یعنی این پدر در مقابل دادن دخترش، دختر دیگری را به جای مهریه او می‏گرفت،  به این می‏گفتند، نکاح شقار. این را در اسلام به طور صریح نهی کردند که چنین چیزی نمی‏تواند باشد. مهر متعلق به خود زنهاست و این رویّه درست نیست. صاحب جواهر همین بحثها را به طور مفصل مطرح می‏کند که فقط نتیجه‏اش را می‏گویم، نتیجه‏گیری او این است: »به چهار دلیل و ادله شرعی ما ثابت می‏کنیم که ولایت پدر بر دختر بعد از این رشد ساقط است: هم عقل، هم اجماع، (ایشان ادعای اجماع می‏کند، شاید ادعایی که در آن اجماع می‏کند، اجماع زمان خودشان بود، چون بعضی از متقدمین را خودشان هم نقل می‏کنند که آنها نظر دیگری داشتند)، هم روایت و هم کتاب«. چند آیه مرحوم صاحب جواهر می‏آورند که صراحت ندارد، از ظاهر یا مفهوم آیه می‏خواهند استفاده کنند که مسأله این جوری است و بعد هم تعبیر می‏کنند که سلب این اختیار از دخترها ظلم است؛ یعنی عبارت را با »ظلم« می‏آورند که نشان می‏دهد ایشان روح مسأله را هم توجه دارند که سلب اختیار یک انسان آزاد عاقل رشید و مختار بر مسأله‏ای که تا آخر عمرش به او مربوط می‏شود، ظلم است. پدر می‏خواهد گاهی خانواده پسرش را ببیند، مادر گاهی می‏خواهد رابطه پیدا کند، اما این دختر و پسر هستند که می‏خواهند تمام عمرشان با هم زندگی کنند. تحمیل کردن از بدترین کارهاست. بعضیها خیال می‏کنند که حالا یک پولداری پیدا کنیم، یا صاحب منصب یا شخصیت سیاستمداری پیدا کنیم، خوب است! این اشتباه است. دنبال این مسایل نروید! مخصوصاً روایات فراوانی ما داریم که نهی شد از اینکه ازدواجی را که دارد شکل می‏گیرد، ما به هم بزنیم، یا این قدر ترغیب شده، ازدواج را تشویق کنیم. قرآن، ازدواج با فقرا را بیمه کرده است و می‏گوید: خداوند روزی اینها را می‏دهد و تجربه هم همین را نشان داده است و خیلی چیزهای دیگری داریم که روی این مسأله صراحت دارد. این بحث پرمایه‏ای است و خیلی می‏شود روایت و آیه و تاریخ و امثال اینها برای آن ذکر کرد، حالا من زیاد نمی‏خواهم دنبال این مسایل بروم، می‏خواهم برای یک مسأله مهم اجتماعی نتیجه بگیرم که الآن در جامعه ما هست، به عنوان یک مصداق، یک بخش از فصل استقلال خانمها در انتخاب همسر که نتیجه‏اش این است. خانمهای ازدواج کرده بیوه شده، مطلقاً آزادند. خانمهای جوان باکره که هنوز ازدواج نکرده‏اند احتیاطاً (به نظر امام احتیاط وجوبی) باید اجازه پدرشان را تحصیل کنند، ولی اگر مورد ازدواج درستی پیش آمد و پدر بی‏جهت روی اغراض دیگری مخالفت کرد و غیرمنطقی برخورد نمود، حق اجازه هم از پدر ساقط می‏شود و می‏توانند بروند. ازدواج کنند. البته ما مشکل قانونی داریم که ان شاءاللَّه بعداً این قانون، مطابق فتاوای علمای متأخر و شخصی امام، باید به این صورت اصلاح شود و شاید هم محاکم با فتاوا و فتوای امام بخواهند عمل کنند.  بنابراین در مورد انتخاب همسر، کاری که پیغمبر اکرم (ص) در 1400 سال پیش انجام دادند، به صورت منطقی، که دختر، آن قدر هم بی‏ارشاد، به هر زباله‏دانی نیفتد و گرفتار هوا و هوس و دامهای شیاطین نشود و گول تظاهرات پسرهای ولگرد را نخورد که اجازه پدر را در مرحله اول شرط کرده، این منطق، منطق بسیار نیرومندی است و امروز می‏تواند، اگر درست اجراء شود، جزو افتخارات اسلام باشد. »اَعُوذُ باللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ/ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئَکَ هُوَالْاَبْتَرُ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَ عَلی الصِّدّیقَةِ الطّاهِرَة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). در خطبه دوم مطالب روز فراوان است و ما به اختصار سخن خواهیم گفت. در مناسبتهای هفته گذشته و این هفته، شهادت آیت‏اللَّه بزرگوار امام جمعه عظیم‏الشأن، شهید محراب، آیت‏اللَّه مدنی و رحلت آیت‏اللَّه بزرگوار و مجاهد نستوه، آیت‏اللَّه طالقانی را داریم. ما واقعه 17 شهریور را داریم که در هفته گذشته ریاست محترم جمهوری در این باره صحبت فرمودند و مناسبتهای دیگری است که از طریق رسانه‏های جمعی مطرح شده است. ما در اینجا به تمامی خانواده‏های شهدا بخصوص خانواده‏های مرحوم آیت اللَّه طالقانی و آیت اللَّه مدنی تسلیت عرض می‏کنیم و امیدواریم که خداوند ارواح پاک شهدای ما را قرین رحمت خودش که وعده فرموده بفرماید! در هفته آینده ماه محرم شروع می‏شود که این ماه عظیم، سرمایه تاریخی ما است. ماه محرم ماهی است که همیشه حرکتهای اسلامی در منطقه از آن تغذیه کرده و عاشورای عظیم (این حادثه بی‏نظیر تاریخی) را در خود دارد و ماهی است که احساسات میلیونها انسان به طرف حق و عدالت و ضد ستم و ظلم بسیج می‏شود و ما انتظار داریم که ملت و رسانه‏های جمعی ما و تمام کسانی که در راه امام حسین(ع) هستند، از این سفره اباعبداللَّه که برای مبارزه با استکبار در تاریخ بر پا شد، استفاده کنند. مسأله دیگری داریم که مقارن با ماه محرم، سال تحصیلی ابتدایی، متوسطه و دانشگاهها شروع می‏شود. کنکورها تمام شده است. یک حرف عمومی من با محصلین و دانشجویان سراسر کشور دارم و یک بحث و خبری در مورد دانشگاه آزاد اسلامی که خدمت ملت عزیزمان عرض می‏کنم. به عموم محصلین و دانشجویان عرض می‏کنم که از این فرصت مناسبی که خداوند به آنها اعطا کرده و در سایه رهبری امام و مبارزات این امت و خونهای مقدس شهدا این فرصت را خداوند به ما داده که مدارس، دانشگاهها و هنرستانها و مراکز آموزش ما جهت اسلامی و انسانی و حق به خودشان گرفته و تا حدودی از آن رذالتها و شیطنتها و فسادهایی که فرهنگ منحط غرب می‏خواست بر ما تحمیل کند، پاک شده است، از این فرصت استفاده کنند؛ هم خوب درس بخوانند و هم آموزشهای جنبی و اخلاقی و ارشاد مرشدین را خوب دریافت کنند. این فرصت، کم در تاریخ پیدا می‏شود. خداوند از این فرصتها در اختیار انسانها می‏گذارد که اگر استفاده نکنند، کفران این نعمت برای ملتها بسیار گران تمام می‏شود؛ تجربه تلخی است که اگر ما بد آزمایش بدهیم، باید نسلهای بعدی کفاره سوء آزمایش ما را بپردازند. از این فرصت استفاده کنیم و ان شاءاللَّه ما بتوانیم با بهتر درس خواندن و بهتر تربیت شدن، آینده این کشور را که باید در مدارس و دانشگاهها تأمین شود، حفظ کنیم. امروز مؤسسات آموزشی و وزارتخانه‏های مربوطه، در عین حالی که ما گرفتار جنگ هستیم، نهایت تلاششان را انجام می‏دهند که محیط تحصیلی شما را وسیع‏تر و سالم‏تر و فعال‏تر کنند. در وزارت آموزش و پرورش، آن طوری که آمارش را شنیده‏اید، هر روز 14 مدرسه در کشور ساخته می‏شود و این رقم در تاریخ کشور ما، آن هم در حال جنگ سابقه ندارد و هدف آنها این است که بچه‏های مردم بهتر بتوانند درس بخوانند. البته باز هم کمبود داریم. در دانشگاهها، همه همتها و تلاشها معطوف این است که استاد صالح و محیط تعلیماتی و برنامه صالح برای دانشجویان برگزینند. خرجی که امروز جمهوری اسلامی و این مردم حزب‏اللَّه برای دانشجویان می‏دهند، رقمی سرسام‏آور است و آن طوری که آمار بودجه ما نشان می‏دهد، سالیانه حدود 60 هزار تومان از بودجه جاری کشور صرف تحصیل هر دانشجو می‏شود. مثلاً اگر 150 هزار دانشجو در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی کشور داشته باشیم، غیر از سرمایه‏گذاریهای دانشگاهها، بیمارستانها و آزمایشگاهها و پولهای دیگری که خرج می‏شود، از بودجه جاری این ملت 60 هزار تومان در سال خرج هر دانشجو می‏شود و اگر هزینه‏های عمرانی را نیز محاسبه کنیم، حدود 100 هزار تومان می‏شود و این واقعاً ظلم است که اینها خوب درس نخوانند! و ظلم بیشتر این است که درس بخوانند و نتیجه تحصیلشان را برای این مردم خرج نکنند و به دنبال پول درآوردن و فساد باشند؛ یا فرار کنند و به جاهایی بروند که عیاشی و چیزهای دیگری وجود دارد. این کار جنایت است! دانشجویان توجه کنند که ملت ما تا چه اندازه برای آنها سرمایه‏گذاری کرده است. همه تلاشهایی که در کنکور و گزینش می‏شود، برای این است که محیط سالم باشد و بچه‏ها بتوانند در دانشگاهها درس بخوانند و مانند اوایل انقلاب نیایند در اینجا ستاد جنگهای کردستان، سنندج، خوزستان، بلوچستان و ترکمن صحرا و... درست کنند و بچه‏های مردم را گمراه کنند. در اینجا درس بخوانند؛ حتی آنهایی که هنوز به جمهوری اسلامی خدمت درستی نکرده‏اند و فقط فساد ایجاد نمی‏کنند. اگر اینها شرایط نمره‏ای شان درست باشد، طبق ضوابط و مصوبات شورای‏عالی انقلاب فرهنگی، در دانشگاهها پذیرفته خواهند شد و می‏توانند درس بخوانند. فقط از ورود مفسدینی که نمی‏گذارند بچه‏های مردم درس بخوانند و می‏خواهند مجدداً در دانشگاهها ستادهای جنگ درست کنند، ممانعت به عمل خواهد آمد و من توصیه می‏کنم که برادران و خواهران محصل و دانشجوی ما از این موقعیتی که خداوند از طریق جمهوری اسلامی برایشان مهیا کرده، استفاده کنند. در مورد دانشگاه آزاد اسلامی، مدیران مربوطه تصمیم جدیدی گرفته‏اند که من خدمت مردم عرض می‏کنم. این دانشگاه الآن مسأله عمومی کشور شده و باید بدانیم که سرنوشت خیلیها دارد به این دانشگاه بستگی پیدا می‏کند. تعداد دانشجویانی که امسال در دانشگاه آزاد اسلامی پذیرفته می‏شوند، حدود 20 هزار نفر است که با احتساب دانشجویان سال قبل، حدود 30 هزار نفر می‏شود. همچنین حدود 40 هزار نفر دانشجوی تک درس امسال در دانشگاه آزاد اسلامی پذیرفته می‏شوند. این حرکت در این شرایط، با تشخیص مسؤولان کشور یک حرکت لازمی بوده است. اگر چه من تأسیس این دانشگاه را پیشنهاد و اعلام کردم، اما این تنها مربوط به من نیست. این فکری بود که در هیأت دولت و شورای عالی اقتصاد هم مطرح شد و آنها هم تصویب کردند. ریاست جمهوری، ریاست قوه قضاییه، نخست وزیر، و حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی دست اندرکار این جریان هستند و دانشگاه آزاد اسلامی یک شورای عالی دارد که مرکب از این آقایان است. سرّ مسأله هم این است: در کشور ما حدود 500 هزار متقاضی ورود به دانشگاه به طور رسمی هستند و چون خیلیها از ادامه تحصیل مأیوسند، ثبت نام نمی‏کنند، والاّ بیش از این متقاضی داریم و اگر شرایط درست باشد، حداقل 300 هزار نفر از اینها می‏توانند درس بخوانند و استعداد لازم را دارند. الآن در کشور، ما نمی‏توانیم این همه دانشگاه دولتی داشته باشیم و امیدواریم روزی برسد که دولت این قدر امکانات داشته باشد که در هر شهر کوچکی هم یک دانشگاه بزرگ باشد، اما می‏دانید که انجام این کار برای دولت خیلی گران تمام می‏شود، چون دولت نمی‏تواند تبعیض قایل شود و یک دانشگاهی مثل دانشگاه تهران یا دانشگاه شهید بهشتی و یا علم و صنعت و یا دانشگاههای دیگر باشد و یک دانشگاههای ضعیف هم برای دیگران درست کند. دولت، یک استانداردی دارد که باید رعایت شود و اصولاً کارهای دولت هم یک مقدار گرانتر تمام می‏شود. ما الآن اگر بخواهیم با بودجه دولت دانشگاه تأسیس کنیم و برای آنها استاد و امکانات دیگر تأمین کنیم، تا پاسخگوی این تقاضاها باشیم، نداریم و در هفت، هشت سال آینده هم نخواهیم توانست تمام متقاضیان را در دانشگاهها بپذیریم. البته در هیچ کجای دنیا هم این کار را نتوانسته‏اند انجام دهند. شما اگر می‏بینید که بچه‏ها می‏توانند در آمریکا به دانشگاهها راه پیدا کنند، دانشگاههای آنجا خصوصی است و اکثر دانشگاهها متعلق به کلیسا، شرکتها و بخش خصوصی است و دانشگاه دولتی زیاد وجود ندارد. در اروپا نیز چنین است. امروز در هر جای دنیا که می‏توانند شاگردان را بپذیرند، علتش این است که بخش خصوصی و غیر دولتی را به طور کلی وارد تعلیمات عالیه کرده‏اند. الآن حدود 40 هزار دانشجو در سال، توسط دانشگاههای دولتی پذیرفته می‏شوند و حدود 20 هزار نفر نیز توسط مراکز تربیت معلم و سایر مؤسسات ارتش، انتظامی و سپاه پاسداران و دیگر وزارتخانه‏ها پذیرفته می‏شوند و بقیه متقاضیان، راهی برای ادامه تحصیل ندارند. تنها راهی که برای ما مقدور بود، که یک کار متوسطی است، این است که اجازه ایجاد مؤسسات آموزش عالی غیرانتفاعی را بدهیم و این مسأله به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید. البته نباید این مراکز با گمراه کردن بچه‏های مردم، وسیله‏ای برای پول درآوردن شوند که نمونه آن دانشگاه آزاد اسلامی است که تا به حال توانسته حدود 30 هزار دانشجو را بپذیرد و این رقم بزرگی است. یعنی اگر در دو، سه سال آینده همین روند ادامه پیدا کند و ما بتوانیم در بقیه شهرستانها این دانشگاه را دایر کنیم، شاید به اندازه امکانات دولتی بتوانیم (برای ادامه تحصیل)، بدون اینکه مبلغی را بر بودجه کشور تحمیل کنیم، راه بچه‏ها را باز کنیم. البته شورای عالی انقلاب فرهنگی شرط کرده که سطح و شرایط آموزش، همانند سایر دانشگاهها باشد که این مسأله باید رعایت شود و تحقیقاً، اگر سطح آموزش در مواردی بهتر نباشد، بدتر نخواهد بود. بنابراین، این کار به اضافه پذیرش دانشجو به صورت تک درسی کار مفیدی است. در گذشته، یک کمکی از حضرت امام گرفته شد. گاهی آقای نخست وزیر کمکهای محدودی کرده‏اند، ولی امکانات زیربنایی را بیشتر خود مردم تأمین می‏کنند. یا بنیاد مستضعفان اماکنی را واگذار کرده و یا در شهرستانها مثلاً استانداران، فرمانداران و ائمه جمعه، مجموعاً امکاناتی را تهیه کرده‏اند و شعبه‏ای از دانشگاه آزاد اسلامی در آنجا دایر شده است و یا بخش خصوصی و افراد خیّر کمک کرده‏اند.  برای ما در رابطه با این دانشگاه، یک مشکلی پیش آمد. همان طور که من قبلاً هم گفتم، برای یک دانشگاه بودجه لازم است. اگر دانشگاه آزاد اسلامی 30 هزار دانشجویی را که امسال دارد، بخواهد مثل دولت اداره کند، به حدود دو میلیارد تومان بودجه جاری نیازمند است، و هیچ چیز ندارد. قصد ما این است که از طریق شهریه دانشجو و از کمکها و امکاناتی که در گوشه و کنار کشور هرز می‏رود استفاده کنیم و این مؤسسه را گسترش دهیم. مشکلی که پیش آمده و آن اشکال به ما وارد است که باید آن را حل کنیم، این است که چون شهریه می‏گیرند، یک عده از بچه‏های مستعد و فقیر راهشان به این دانشگاه بسته می‏شود و این برای ما تلخ است و نمی‏خواهیم در انقلابمان چنین مسأله‏ای وجود داشته باشد. گر چه هدف این بوده که از امکانات مردم برای آموزش استفاده شود: کسانی که خودشان پول دارند و آماده هستند که خرج تحصیلشان را بپردازند و باری هم بردوش دولت نیستند و اگر بیکار شوند، بار هستند و اگر تحصیل کنند، به نفع دولت می‏شود، اگر اینها را بیاوریم درس بخوانند، عیب نیست، ولی همین که مؤسسه‏ای باشد که آدم فقیر نتواند وارد آن شود، تحمل آن برای ما دشوار است. فکر کردیم که یک عده‏ای از اینهایی که فقیر هستند، از پرداخت شهریه معاف باشند و یک درصدی تا آنجایی که مقدور باشد، معاف می‏کنیم. یک فکر جدیدی شده که آیین‏نامه آن تدوین شده و منتشر می‏شود و آن این است که دانشگاه یک صندوق خاصی تأسیس کرده و ضمانت می‏کند، کسانی که حاضرند به نحوی با دانشجو قرارداد ببندند، از آن صندوق به دانشجو وام بدهند، دانشجو در دانشگاه وارد شود و شهریه او از طریق صندوق مذکور پرداخت شود و دانشجو با طرف وام دهنده قرارداد ببندد. مثلاً اگر یک کارخانه‏ای مایل است که چند سال آینده فارغ‏التحصیل بگیرد، می‏تواند با دانشگاه قرارداد ببندد و وام تحصیلی دانشجویان را بپردازد و بعداً دانشجویان برای آنها خدمت می‏کنند (همچنان که الآن دولت با دانشجویان خودش این گونه رفتار می‏کند). یا اگر مؤسسه خیریه و افراد خیّری مایلند وام بدهند و پس از تحصیل، با ضمانت دانشگاه پولشان را به طور اقساط از دانشجویان بگیرند، می‏توانند این کار را کنند. این صندوق دایر می‏شود، تا دانشجویان غیر متمکّنی که استعداد دارند و می‏توانند وارد دانشگاه شوند، به خاطر نداشتن پول از تحصیلشان باز نمانند. تا آنجایی که دانشگاه بتواند حمایت می‏کند و آنجایی که نتواند، از وام این صندوق برای حل مشکل، استفاده خواهد شد. امیدواریم کسانی که برای علم و فرهنگ و صنعت و تکنیک و جوانان احترام قایلند به هر نحوی که برایشان مقدور است، بدون اینکه ضرری نیز متوجه آنان باشد، با ضمانت دانشگاه در این راه همکاری کنند. البته آن تأکیدی را که سال گذشته نیز در مورد خوابگاه دانشجویان کردیم، مردم نباید فراموش کنند! این دانشجویان، فرزندان همه ما هستند؛ بچه‏های این انقلاب و کشور، گردانندگان آینده کشور و مغزهای این جامعه هستند و ما باید زندگی آنها را اداره کنیم. ملت ما، در تأمین خوابگاه به هر نحوی که می‏تواند کمک کند، تا این مشکلات دانشجویی حل شود. مسایل دیگری که داریم، یکی مسأله جنگ است که باید یک مقدار راجع به آن توضیح دهم و چند مسأله منطقه‏ای هم داریم که در مورد آنها قدری بحث خواهم کرد. در مورد مسایل منطقه‏ای که مختصر است، اول مطلبی عرض می‏کنم و بعد راجع به جنگ صحبت می‏کنم. در لبنان، نیروهای مسلمان و مبارز موفق شدند که با قدرت واعمال فشار بر دژهای استعمار، زندانیانشان را از اسرائیل آزاد کنند و این از نکته‏های برجسته تاریخ مبارزات مردم است (و مخصوصاً مبارزات اسلامی) که عده‏ای مسلمان انقلابی در لبنان نقطه فشار را پیدا کردند، صاحب اصلی اسرائیل را پیدا کردند، ارباب اصلی را پیدا کردند و آن چنان فشار آوردند که برای اولین بار، اسرائیل در تاریخش اعتراف به شکست کرد و عقب‏نشینی کرد و بعد هم مجبور شد، زندانیانی را که فکر می‏کند، هر یکی از آنها به تعبیر خودش یک بمب متحرک علیه منافع صهیونیسم هستند، سالم بیاورد و تحویل لبنان دهد. به قول لبنانیها سه نفر دیگر از زندانیان آنها باقی مانده‏اند که اسرائیل حتی جرأت اعتراف به این سه نفر هم ندارد! این برای دیگران درس بزرگی است. اگر ملتهای دیگر، مخصوصاً این عربهای بی‏حالی که نسبت به اسرائیل این طور برخورد می‏کنند، این کارها را یاد می‏گرفتند، همه حقوقشان را می‏توانستند بگیرند! و این یک کار تاریخی در دنیاست. حالا اگر غربیها یا آمریکاییها کرده بودند، می‏دیدید که مراجع خبری دنیا چه غوغایی درباره این قضیه می‏کردند! ولی چون لبنانیها و مسلمانها کردند، اینها به اسم تروریست و آدمهای باج‏گیر باید تلقی شوند! ولی این کار، اثر خودش را در تاریخ می‏گذارد و گذاشته و درسی برای عربها است. مسأله دیگری که داریم، مسأله سیاهان آفریقای جنوبی است که به نظر من قبلاً هم اینجا گفته‏ام، این از قضایای بسیار مهم دنیاست، در یک سطح محدودتری شبیه انقلاب اسلامی ایران در دنیا است. اولاً منطقه مهم آفریقای جنوبی در آنجا مثل ایران در اینجاست. در دنیا، اگر بخواهیم نمره دهیم، بعد از اسلام، هیچ قدرتی، طبقه مظلوم متحرک در دنیا به اندازه سیاهان ندارد. اینها چند صد میلیون آدم دارند، در آمریکای لاتین، آمریکای شمالی، در اروپا، در همه کشورها و در سراسر دنیا، آفریقا که کلاً سیاه است. اینها الآن نیروهای کار دنیا هستند، یک حرکتی دارند می‏کنند و آشیانه این حرکتشان هم  در آفریقای جنوبی است. در آفریقای جنوبی، امروز حماسه تاریخی عظیمی دارد پیش می‏آید و ظلم چند قرنی که اروپا نسبت به سیاهان دارد، آن ماده چرکین باز می‏شود و اگر درست هدایت شود و این شعله نورانی را خاموش نکنند، خدا می‏داند که نسبت به ستمگران تاریخ اینها چه کنند! اینها، همه جا حضور دارند: در آمریکا حدود 27 یا 28 میلیون سیاه‏پوست مظلوم هست، در اروپا اکثر کارخانه‏ها و اکثر مراکز که کار شاق آنجا می‏شود، معادن مهم که امروز انرژی اروپا را تأمین می‏کند، معادن ذغال سنگ را اکثراً اینها می‏گردانند. کارهای شاق کارخانه‏ها در دست اینهاست، باراندازها، بندرگاهها و اسکله‏ها بیشتر در دست اینهاست، هر جا کار مشکلی است بر عهده اینهاست. حتی یک زمانی، جراحیهای آزمایشی را روی اینها انجام می‏دادند! اینها تیپ مظلوم تاریخ بشریت و نیروی محرکه کارهای یدی دنیا هستند. خوشبختانه، با این حرکتی که امروز می‏کنند مسلمانهای آفریقای جنوبی ما را مفتخر کردند. من در تلویزیون دیدم که مسلمانها با آن تجمع و با آن شور و هیجان با این صدای نورافشان اللَّه‏اکبر، به جان استکبار جهانی در آفریقای جنوبی افتاده‏اند و همراه این مظلومان تاریخ دارند اسلام را ارائه می‏دهند و الگوی حرکت انقلاب اسلامی ایران را دارند در آفریقا تکرار می‏کنند. این برای بشریت، برای مظلومان تاریخ، برای ستمدیدگان روی زمین و به قول آن نویسنده نیرومند الجزایری؛ »این نفرین شده‏های تاریخ« چیز با ارزشی است و ان شاءاللَّه روزی پیش بیاید که ستمگران بی‏جهت عزیز شده دنیا، مجبور شوند حق این مردم ضعیف را بدهند. در خطبه عربی بر روی همین مسأله تکیه کرده‏ام و جهاتی از این حرکت را باز کرده‏ام که برای عرب زبانها خوانده می‏شود. مسأله مهم دیگر ما جنگ است، جنگ الآن در یک وضع خاصی قرار گرفته که خوب است ملت ما و مخصوصاً رزمندگان ما این وضع را درک کنند که الآن در چه شرایطی هستیم. اصل مسأله ریشه در همان سیاست مذبوحانه عراق و حامیانش دارد که حادثه آفرینی است و گرد و غبار درست کردن برای تیره کردن محیط به منظور نجات دادن صدام که به اشکال مختلفی تا به حال بروز کرده است؛ اما هر جا تا به حال اینها یک نمایشی را شروع کردند، شکست خوردند. جنگ شهر ها را دیدید که چه شد و چه به سر بصره و شهرهای مجاور ما و عراق و خود بغداد آمد! مسایل شیمیایی را دیدید که چه رسوایی برای صدام درست کرد و زدن کشتیها هیچ نفعی برایش نداشت. این حرکاتی که از دو ماه پیش تا امروزدر جبهه هست؛ عملیات ظفر، عملیات قدس و این عملیات آخری، قادر و عاشورا، اینها نتیجه همین کارهای بی‏رویّه صدام است؛ یعنی اگر این آشوبگری و این ماجراجویی را اینها نمی‏کردند، این عملیات محدود انجام نمی‏شد، چون ما یک سیاست خاصی در جنگ داریم که آن را هم اعلام کرده‏ایم: ما مایل نیستیم که مردم عراق و مردم ایران کشته شوند. ما مایلیم، جنگ را با حذف حزب بعث از جامعه عراق تمام کنیم و در این راه مایلیم هر چه صدمه کمتر وارد شود. اگر زمان راهم معطل می‏کنیم، برای به دست آوردن امکان مناسبی است که خون ریزی در آن کم باشد. این سیاست ما است که مکرراً اعلام شده است. اینکه رزمندگان ما در جبهه حرکت می‏کنند و همین چند عملیاتی که تا به حال انجام داده‏اند، (بیش از سه چهار هزار، پنج شش هزار از نیروهای عراقی کشته شدند و خسارات فراوانی به آنها وارد شده است) معلول این حرکتهای ماجراجویانه است. این قضیه اخیر هم، فکر می‏کنم برای صدام و برای دنیا، اگر این شرارت ادامه پیدا کند، اگر تمام شود، قضیه بدین شکل است که، خوب! این حرف تازه‏ای نیست که اینها گفته‏اند ما خارک را می‏زنیم. زدن خارک را هم به تازگی شروع نکرده‏اند، از دو سه سال پیش هر وقت توانسته‏اند، یک موشک پرتاب کرده‏اند و یا با یک هواپیما آمده‏اند و تا به حال چند بار هم آسیبهای جزیی به گوشه و کنار خارک وارد آمده است.گاهی انبار سوخت بمب خورده، گاهی به یک لوله بمب خورده، گاهی به کنار اسکله بمب خورده و این چیزها در خارک بوده است. اما اخیراً ما احساس کردیم که یک حرکت حساب شده طراحی شده‏ای که ارتجاع عرب هم در آن شریک است و حامیان عراق هم از تبلیغاتشان روشن است که در آن شریکند، به منظور ماجراجویی و متشنج کردن منطقه شروع شده که شاید در کنارش هم حمله به اصطلاح صلح‏طلبی را از طریق میانجیهای ادعایی شروع کردند که بتوانند صدام را از این آب گل‏آلود در بیاورند، اینها در این فکراند و ما هم برای این مرحله برنامه داریم. ما در مورد خلیج‏فارس سیاستمان را اعلام کرده‏ایم. ممکن است بعضی از شما یادتان رفته باشد و یا دنیا یادش رفته باشد، بنده باید یک بار دیگر آن را تکرار کنم. ببینید! مسأله ما خیلی روشن است، هم منطقی و هم قانونی است. از لحاظ منطقی، ما اولاً اعلام کردیم آن روزی که ما نتوانیم نفت از خلیج‏فارس صادر کنیم، خلیج‏فارس برای هیچ کس نباید آماده صدور نفت باشد! این متن اعلام شده ماست؛ یعنی، روزی که شیرهای نفتمان بسته شود، کاری در خلیج می‏کنیم که شیرهای نفت دیگران هم بسته شود. اولاً، امنیت خلیج‏فارس را الآن ما حفظ می‏کنیم؛ یعنی سراسر خلیج‏فارس، نیروهای ما در آب و هوا گشت می‏زنند و امنیت را حفظ می‏کنند. از آن طرف تنگه هرمز تا شمال خلیج، الآن این طورست و برای ناامن کردن آن هم طبعاً ما بیشتر از همه آمادگی داریم، چون هم توپهایمان به اواسط دریا می‏رسد و هم هلیکوپترهایمان می‏توانند تا آنجاها بروند، هم قایقهای تندرو و ناوهایمان می‏روند، هم موشکهای ساحل به دریایمان می‏رود و هم امکانات دیگری که در این مدت داشتیم و تهیه کردیم. نیروی دریایی ما را هم دشمنان ما می‏شناسند؛ جزو بزرگترین نیروهای دریایی منطقه است و این را هم می‏دانند که نیروی دریایی ما تقریباً دست نخورده است، چون یک مرحله در جنگ شرکت کرد و بقیه مدت در حفاظت خلیج‏فارس و سواحل اقیانوس هند کار می‏کرده است. دلیل ما روشن است، اگر این خلیج‏فارس برای ما نا امن شد که ما نفت صادر نکنیم، طبعاً ما چیزی هم نمی‏توانیم وارد کنیم. ما هر چه وارد می‏کنیم، در رابطه با صادراتمان است. مختصر صادراتی را که غیرنفتی داریم، از زمین و هوا می‏توانیم صادر و وارد کنیم، ما دیگر احتیاجی به بندرها نداریم، وقتی که احتیاج نداریم، این بندرها را می‏بندیم! خوب! این منطقی است؟! ما که حافظ امنیت خلیج فارس هستیم، از دریا استفاده نکنیم، اما دیگران استفاده کنند! ممکن است، بگویند بله! عراق نکند! اما حرف آنها ممکن است این باشد که بگویند: چرا کشورهای جنوبی؟ دلیل ما روشن است، اینها به صدام کمک می‏کنند، اینها از اول جنگ پول دادند، همین حالا ما کشتیهای فراوانی را می‏گیریم که بارنامه مقصدش بغداد است. این خلیج است، این راه است که استفاده می‏شود، ما اگر ماجراجو بودیم، حق داشتیم با کشورهای این جوری حتی وارد نبرد شویم، ولی ما نمی‏خواهیم چنین کنیم. دشمنان ما القاء می‏کنند که »ایران می‏خواهد جنگ را توسعه دهد و در منطقه ماجراجوست« تا همسایه‏های ما را بترسانند! ما داریم، کف نفس از خودمان نشان می‏دهیم، برای اینکه آن سیاست دروغ و ترس‏آور او را بشکنیم و تا به حال هم صبر کرده‏ایم و می‏دانیم که آنها به بغداد کمک می‏کنند. ما به اینها گفته‏ایم: شما یا بیایید اعلام کنید که از این به بعد به بغداد کمک نمی‏کنید، بندرها، راهها، کشتیها، ماشینها، پولها و نفتتان را به بغداد نمی‏دهید، که در این صورت می‏توانید، مصون باشید و بیایید و بروید؛ ولی اگر قرار باشد که بغداد به طور غیرمستقیم از خلیج‏فارس استفاده کند و ما هیچ استفاده نکنیم، خوب! این کاملاً منطقی است که ما باید جلو این کار را بگیریم. این هم منطقی است و هم قانونی است! آنها شریک جنگ هستند، منتها ما تا به حال اغماض کرده‏ایم. ما هر دو روز می‏بینیم که کشتیهای حامل وسایل نظامی و غیرنظامی دارد از جلو چشم ما عبور می‏کند و به کویت می‏رود، خوب! بعد از کویت به عراق منتقل می‏شود. اگر خلیج فارس را نداشته باشیم، ملت ما آن چنان هجومی بیاورد که در اطراف خلیج کسی سالم نماند! بنابراین، این حق ماست، اما که از بخشی از حقمان تا به حال صرف‏نظر کرده‏ایم، به خاطر امنیت خلیج‏فارس که برای ما حیاتی است و این را دشمن می‏داند و ما هم می‏دانیم، ولی اگر خلیج‏فارس را ما نداشته باشیم، ما اصلاً این جوری دیگر نمی‏جنگیم. این را به آمریکا می‏گویم! به روسیه می‏گویم! به کشورهای مرتجع خلیج می‏گویم! ما که این جوری دیگر نمی‏جنگیم. خوب! ما الآن اگر با ابزار کلاسیک و با هواپپما داریم می‏جنگیم، به خاطر این است که امکاناتمان، امکاناتی است که می‏توانیم، اداره کنیم. فردا اگر آن روز پیش بیاید، ملت ما آن چنان هجومی می‏آورد که اطراف ما مخصوصاً در اطراف جبهه و این طرفها دیگر کسی سالم نمی‏ماند! ما امروز بیش از سه میلیون بسیجی آموزش یافته حزب‏اللهی جبهه دیده‏ای داریم که هر یکی از آنها چند بار و یا حداقل یک بار در عملیات شرکت کرده‏اند. این نیروها همه آماده‏اند، وقتی که شرایط غیرعادی در مملکت به وجود بیاید، اینها هر یک با یک تفنگ، با نارنجک، با بمبهای دست ساز، با هر چه که دستشان بیاید، جنگ را به شکل دیگری اداره می‏کنند!! آن روز دیگر مسایل این جوری نمی‏شود. ما نمی‏خواهیم کار به آنجا برسد! این ماجراجویی که صدام شروع کرده، دنیای استکباری فکر نکند که ما در مقابل قطع نفتمان (اگر روزی پیش بیاید) عاجز می‏شویم و دستهایمان را بالا می‏کنیم! ما دلیلی نمی‏بینیم، که الآن کشورمان را بیندازیم به ریاضت، یا بیندازیم به برنامه‏های اضطراری. شما می‏بینید! نظام وظیفه ما الآن عادی است، سربازگیری عادی و مثل زمان غیرجنگ است، شرایط اقتصادی عادی است، مثل زمان غیر جنگ است، برای اینکه می‏توانیم جنگ را این جوری تحمل کنیم. اگر شرایط ایجاب کند، برنامه اضطراری می‏ریزیم و آن روز جنگ، جنگ جدی می‏شود و این را ما نخواسته‏ایم، این را - اگر پیش بیاید - دنیا کرده است! بنابراین کشته‏هایی که عراقیها، این روزها در جبهه ها دادند، در عملیات قدس و ظفر و قادر و عاشورا، مسؤول مستقیمش صدام است. به اضافه اینکه اصلاً او مسؤول بوده، به خاطر اینکه جنگ‏افروز بوده است. در این مرحله هم اگر او شرارتهای مقطعی نمی‏کرد، ممکن بود این حوادث پیش نیاید و یا جور دیگری پیش بیاید. در آینده اگر این ماجراجویی ادامه پیدا کند، مسایلی که در خلیج فارس پیش می‏آید، قحطی که ممکن است در کشورهای جنوب خلیج فارس به وجود بیاید، ناامنی که ممکن است در خلیج فارس و اقیانوس هند به وجود بیاید و قحطی امکانات انرژی و بحران انرژی و سوخت که در زمستان، ممکن است در دنیا به وجود بیاید، تمام اینها مسؤولیتش به عهده باند بعث عراق است که از طرف سردمداران استکبار جهانی دارد تقویت می‏شود و ما هنوز هم در حال دفاعی هستیم و داریم از خودمان دفاع می‏کنیم. این سیاست اعلام شده است. این چند هزار نفری که در عملیات »قادر«، از عراقیها به خاک و خون غلتیدند، اگر این شرارتهای خلیج‏فارس نبود، این گونه پیش نمی‏آمد. بنابراین باز هم ما تأکید می‏کنیم، جنگ طبیعت خودش را دارد و این آقایانی که در ریاض جمع شده‏اند و درباره صلح بحث می‏کنند، حرف ما روشن است: آن روزی که بپذیرید که صدام به عنوان آتش‏افروز و شروع کننده جنگ و متجاوز و جنایتکار جنگی در یک دادگاه عادل بین‏المللی و یا بین الملل اسلامی محاکمه شود، آن روز ما حاضریم دستمان را از روی ماشه‏های تفنگ برداریم! ما باز هم اعلام می‏کنیم: ما خواهان بحران در منطقه نیستیم، خواهان تشنج نیستیم، ولی با بحران و تشنج‏آفرینی دیگران مقابله خواهیم کرد! و مسؤولیت این‏گونه مسایلی که دارد در خلیج‏فارس در مورد کشتیها پیش می‏آید، به عهده شماست و شما فهمیدید که ما در نزدیک سواحل شما می‏توانیم با هلیکوپتر روی کشتیهایتان پیاده شویم و می‏توانیم در اقیانوس هند هم، آنجایی که به مرز ما نزدیک می‏شوید، کشتیهایتان را به بندر بیاوریم و خیلی کارهای دیگری هم می‏دانید که می‏توانیم انجام دهیم و تا به حال نکرده‏ایم و ان شاءاللَّه شما ما را وادار نخواهید کرد که این کارها را بکنیم!     ترجمه خطبه عربی    بسم اللَّه الرحمن الرحیم  اَلْحَمْدُللَّهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِهِ وَ عِبادهِ الْمُؤْمِنینُ وَ الْمُتَّقینَ خبرهای نشاط انگیز مبارزات مردم سیاه‏پوست آفریقای جنوبی را با همه سانسورها، هر روز می‏شنوید و بارقه امید نجات این مظلومان سیاه‏پوست و رنگین‏پوست، دلهای عدالتخواهان جهان را شاد می‏کند. بی‏شک این مبارزات، تأثیر مثبتی بر سایر مظلومان تحت سلطه مستکبران در سراسر جهان دارد. ما این هفته، آثار آن را در مهاجران سیاه پوست اسرائیل و بیرمنگام انگلستان دیدیم و هفته‏های قبل در میان سیاهان آمریکا شاهد بودیم و بی‏شک در آینده توسعه این حرکت الهام بخش را در بسیاری از نقاط جهان مشاهده خواهیم کرد. وحشت سلطه گران و استعمارچیان هم از همین محدوده مبارزه و انقلاب است. آنها اگر مطمئن بودند که نتایج مبارزات سیاهان آفریقای جنوبی در مرزهای خود آن کشور محصور می‏ماند، این همه سراسیمه و وحشت‏زده نمی‏شدند و مشت خودشان را در مقابل آن همه ادعاهای دروغ حمایت از حقوق بشر باز نمی‏کردند! اینکه ریگان با پررویی تهدید به »وتو« مصوبات مجالس آمریکا در خصوص فشار بر سفیدپوستان می‏کند و اینکه انگلستان با وقاحت تمام می‏گوید؛ منافع ویژه انگلیس در آفریقای جنوبی بالاتر از پیوستن بریتانیا به صف تحریم کنندگان است؛ و اینکه جلسات بخصوص اعضای بازار مشترک نمی‏تواند، در مورد چنین مسأله واضح و روشنی به نفع عدالت و علیه ظلم به تصمیم برسد و اینکه مراکز خبری امپریالیستی و صهیونیستی به نعل و میخ می‏زنند و خیلی چیزهای دیگر، دلیل وحشت و اضطراب باند جهانخواران از توسعه این موج حق خواهی و ستم ستیزی است. گر چه من معتقدم که حرکات عوامفریبانه و ظاهرالصلاح مجلس نمایندگان آمریکا و بعضی از رسانه‏های جمعی ابرقدرتها هم خود توطئه‏ای خطرناک است. اینها، با این گونه حرکات، می‏خواهند با ادعای وجود وجدان سالم و بیدار در میان سردمداران سیاهدل نژاد سفید غربی، از شدت خشم و کینه سیاهان مظلوم و کارد به استخوان رسیده بکاهند و هم در صددند که جای پایی در میان این قشر عظیم مظلوم تاریخ باز کنند که اگر روزی از در بیرون رفتند، از پنجره برگردند! و اگر مظلومی از دست گرگی نجات پیدا کرد، گرگ دیگر او را بیابد!  جنگ زرگری میان ریگان و مجلس نمایندگان آمریکا و بعضی از طاغوتهای حاکم بر جهان که همگی سر و ته یک کرباسند، با همین تحلیل قابل توجیه است. عجیب است که مسلمانان و مخصوصاً اعراب از این همه درسهای آموزنده پند نمی‏گیرند و همان گونه که در مقابل درسهای رسای انقلاب اسلامی ایران پنبه در گوش کردند و به جای پیروی از ایران در احقاق حقوق مظلومان فلسطین، با دشمنان مردم فلسطین نزدیک‏تر شدند و سازمانهای فلسطینی را هم به دنبال خود کشاندند. و حتی مجاهدتهای مردم مسلمان و مظلوم لبنان هم آنها را بیدار و هشیار نکرد. دولتهای ارتجاعی عرب، نه تنها خودشان برای طرد صهیونیستها از فلسطین اقدام مؤثری نمی‏کنند، بلکه مانع حرکت مردم مسلمان عرب هم می‏شوند. بی‏شک، اگر مردم را به حال خودشان می‏گذاشتند که به تشخیص خودشان با اسرائیل و حامیان اسرائیل برخورد کنند، هر روز دهها »بیرمنگام« در مراکز منافع حیاتی دنیای حامیان اسرائیل به وجود می‏آید! خوشبختانه مسلمانان آفریقای جنوبی با سلاح اللَّه اکبر که از دست انقلاب ایران گرفته‏اند، حضور اسلام را در میدانهای مبارزه با ستم به نمایش می‏گذارند و کمی، از زشتی بی حالی و ضعف و فتور سرسپردگان دنیای اسلام می‏کاهند! امروز که استکبار از طرف انقلاب اسلامی ایران و انقلابیون مسلمان سراسر جهان و سیاهان مظلوم آمریکایی، تحت فشار قرار گرفته، زمان برای فشار جهت نجات فلسطین مناسب است. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ »قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ صَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یوُلَدُ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ«.