خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۰ شهریور ۱۳۶۰
عامل حرکت تاریخ از نظراسلام و مارکسیزم / خودخواهی صحیح چگونه است؟/ قوی‌ترین عامل حرکت از نظر اسلام/ مسئله نهضت اسلامی مردم مصر/ وفات حضرت آیت الله طالقانی/ شهادت دادستانی کل انقلاب/ دیدار اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی با امام خمینی /

خطبه اول:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین والصلوة والسلام علی رسول الله و آله المعصومین علیهماالسلام.

 قال العظیم فی کتابه:

 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

 الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا[1]

دراین هفته مسائل خاص این مقطع زمانی بسیار است که من مجموعه آن را در یک خطبه بیان خواهم کرد و طبق معمول در یک خطبه مسئله خاص فکری اجتماعی که در زندگی فکری خودمان بتواند راهنما باشد، مطرح می‌کنم.

خطبه اول، ادامه بحث گذشته است که با مراجعات زیادی که شیده معلوم است که جامعه نیاز به روشن‌تر شدن این بحث دارد، در قسمت اول، به طوری که می دانید بحث ما در مورد جهاد بود که در هفته گذشته، خودخواهی و خداخواهی به‌عنوان زمینه ساز روانی مجاهد پرور در مکتب مطرح شد.

یکی از مباحث بسیار مهم و رایج در میان قشر جوان و مخصوصاً کسانی که به نحوی دستشان در مبارزات بند است و پایشان در گروه‌ها گیر کرده، مسئله عامل حرکت تاریخ است که این بحث ما یعنی مسئله جهاد و مجاهده هم یکی از شئون آن بحث البته به نحو مستقل می‌باشد. اینکه عواملی هستند که تاریخ را می‌سازند؛ و قطعات تاریخ را به وجود می‌آورند، مخصوص همه است. بحث این جاست که این عامل چیست؟ سازنده تاریخ کیست و چیست؟

بعد از شروع مارکسیزم در دنیا و موفقیت چند کشور کمونیست مسئله‌ای که به نام ماتریالیسم تاریخی یا تاریخ مادی نام گرفته، متأسفانه ذهن بسیاری از جوان‌های ما را هم آلوده ساخته و مع الاسف همین حرکت‌های نفاق چپ که امروز در جامعه ما هست، اعم از منافقین خلق و پیکار و فدایی اقلیت و گروه‌های چپ، از قربانیان همین طرز فکر غلطند، فلسفه مادی تاریخ یا مادیگری در تاریخ که معمولاً بنام ماتریالیسم تاریخی خوانده می‌شود.

این‌ها در تحلیل‌هایشان به تبع از سران قدیم مارکسیزم می‌خواهند عاملیت حرکات تاریخ را در محدوده بسیار تنگی گرفتار کنند و همه عوامل دیگری که تاریخ سازند، یا نادیده بگیرند یا به عنوان مسائل روبنائی مطرح کنند. انسان را محصول کار می‌دانند، البته کار انسان، نه کار خدا و تاریخ را محصول حرکت اقتصاد می‌دانند و اقتصاد را هم از دریچه عامل طبقه، بر تاریخ تحمیل می‌کنند، همه تاریخ را از ابتدا تا به امروز، کمون اولیه درست کردن و مرحله بهره برداری و مرحله کشاورزی که بعد به سرمایه داری منتهی می‌شود و بعد سوسیالیسم، تمام اینها گذشته از این مراحل را که خود اینها غلط است و پایه صحیح تاریخی ندارد، در تحلیل آن عامل را اقتصاد می‌دانند و تبلور اقتصاد را هم در این بعد طبقه می‌دانند و جاذبه طبقه را عامل اصلی حرکت انسان‌ها و عامل اصلی حرکت تاریخی معرفی می‌کنند.

طبقه برده علیه برده دار شوریده، طبقه عامل کشاورز علیه زمیندار شوریده و طبقه کارگر کارخانجات علیه صاحبان کارخانه شوریده تا به سوسیالیسم رسیده و بعد سوسیالیسم تبدیل به کمونیسم که جامعه تاب بی طبقه می‌شود و اینجاست که دیگر عامل حرکت از دستشان در می‌رود، زیرا دیگر طبقه وجود ندارد و جامعه، جامعه بی طبقه است و طبق این فلسفه دنیا باید به رکود کشیده شود و حرکت‌ها بخوابد.

با این دید، با فلسفه مادی تاریخ، انسان در حرکاتش از درون خویش، غیراز جاذبه اقتصادی، آنهم بعد طبقاتی‌اش، چیز دیگری ندارد که او را وادار به حرکت و مبارزه و نشاط و جهاد و شهادت و چیزهایی از این قبیل بکند؛ و دراین فلسفه و دراین دیدگاه، انسان که حرکت می‌کند، بدون اراده، جبری و تسلیم، مثل فنر در اختیار جاذبه طبقه است. چون وابسته به طبقه کارگراست. ضد سرمایه داراست، یا چون وابسته به طبقه سرمایه دار و فرمانرواست، مخالف کارگراست و جنگ کارگر و کارفرما، عاملی غیرازاین ندارد و تاریخ‌های دنیا زیربنای غیرازاین ندارد و این ماهیت فلسفه مارکسیزم در بعد تاریخی‌اش می‌باشد و توجیه تاریخ دنیاست که متأسفانه بسیاری از بچه‌های ما، به خاطر بدآموزی کسانی که هنوز هم در جامعه ما به عنوان پیشتازان انقلاب مسلحانه تقدس دارند، به این دام افتاده‌اند و تاریخ را اینگونه تحلیل می‌کنند وقتی که به واقعیت‌های زندگی می‌رسند و می‌بینند: مثلاً در انقلابی مثل انقلاب ایران همه این ادعاها شکسته شده و این تنها کارگرها یا قشر خاص یا عامل اقتصادی نبود که باعث این انقلاب شد، گاهی ضد اقتصاد هم بود.

و هنگامی که این گونه چیزها را می‌بینند و آن مراحل حرکت را به هم خورده می‌بینند، به بن بست می‌رسند و دچار توجیه و استثنا آوردن می‌شوند که آنها بحث‌های دیگری است.

من در بحث هفته گذشته، خواستم برای حرکت انسان عامل دیگری بسازم از قرآن و از اسلام، گفتم که اسلام و قرآن انسان را یک پوینده به طرف خدا و جوینده‌ای می‌داند که غیراز خدا و حقیقت که هیچ چیز نمی‌تواند اغنایش کند تعریف کردم؛ و گفتم که حرکت‌های صحیح جامعه و انسان‌ها، آن‌هایی است که از این مبدأ و از این منشأ، نشأت می‌گیرد، یعنی انسانی که خود را در خدا غرق کرده و انسانی که خدا بر او احاطه کرده، البته خود را فراموش نمی‌کند. من مدعی نیستم و قرآن هم این ادعا را ندارد که صحیح این باشد که انسان خود را فراموش کند. اصلاً اگر خودخواهی را از انسان بگیرند، جامعه بی تحرک می‌شود و روح حرکت در جامعه کشته می‌شود.

خدا هم عاشق ذات خود می‌باشد و انسان هم عاشق ذات خود می‌باشد این مذموم هم نیست. حب به نفس چیزی است که خدا در ما به ودیعه گذاشته که با این موتور اساسی، حرکت‌های این جهان تأمین می‌شود و نیروی حرکت جهان، همین عشق به ذات است که در وجود هر موجود زنده‌ای خدا قرار داده است.

بنابراین بحث این نیست که انسان به خود علاقه نداشته باشد، حرف این است که بفهمد که این علاقه به خود را چگونه نقد کند. گاهی انسان به خودش علاقه‌مند است ولی طوری عمل می‌کند که دشمنی و عداوت به خودش می‌باشد. نه دوستی! قرآن و اسلام راهنمای این مسئله است و سعادت موجود را دراین می‌داند که در هدف خلقت و فطرت که پیش پای انسان گذاشته شده، غرق شود و همه هستی را آنجا پیدا می‌کند. خودخواهی اگر صحیح باشد، حرکت انسان را به این نحو درست می‌کند. بعضی از مردم هستند که همه چیز را فدای خود می‌کنند. در افق دیدشان غیراز خودشان هیچ چیز دیده نمی‌شود، این‌ها خود خواهند؛ اما خودخواهی، غلط کار و اشتباه گرند.

بعضی از مردم خودخواه هستند، اما این خودخواهی را با خداخواهی، آنچنان آمیخته‌اند که هر قدمی که بر می‌دارند، منافع شخصی‌شان تأمین می‌شود و در عین حال خدا را هم فراموش نکرده‌اند. در این دید دوم و در این حرکت دوم است که انسان‌ها و جوامع، راه خود را خوب پیدا می‌کنند و سعادتمندند؛ و در آن دید اول است که انسان‌ها تبدیل به گرگ و کفتار می‌شوند و درنده شده، در مقابل یکدیگر پنجه می‌کشند و چنگ و دندان نشان می‌دهند و چیزی هم محصول آن جنگ حیوانی نیست. آن‌گونه انسان‌های خودخواه به خاطر یک دستمال قیصریه‌ای را به آتش می‌کشند!

اما انسان‌های خودخواه صحیح بین، خود را به آتش می‌کشند که نوری از وجودشان بتابد تا راه تاریک دیگران را روشن کنند، اما در همین سوختن و آتش گرفتن، حرکت تکاملی وجود دارد و خودخواهی صحیح اینجا تأمین می‌شود. این دید قرآن درباره حرکت  انسان است.

انسان مجموعه‌ای است از علائق فراوان، ما به خودمان قبل از هر کسی علاقه‌مندیم، به خانواده‌مان علاقه‌مندیم، نه به فامیل علاقه‌مندیم به قشرمان اگر روحانی یا کارگر، یا معلم، یا بازاری، یا هر چیز دیگری هستیم بستگی داریم و علاقه‌مندیم، به نژادمان اگر فارس یا کرد یا ترک یا عربیم علاقه‌مندیم. به زبان و فرهنگ و فکر و عقیده و ایدئولوژی‌مان هم علاقه‌مندیم. این‌ها دایره‌های فراوانی است که ما را احاطه کرده و تحت جاذبه‌های فراوانی از این قبیل هستیم. مارکسیسزم می‌گوید: انسان در میان همه این علاقه‌ها، فقط علاقه طبیعی، یعنی به قشری که وابسته است، علاقه دارد. اگر کارگراست به طبقه کارگر و اگر کارفرماست، به طبقه خود علاقه دارد و این است که باعث حرکت او می‌شود.

اسلام این دید را سخت غیر واقعی می‌داند، جاذبه طبقه را هم به عنوان یک جاذبه قبول دارد، اما نه همه عامل، بخشی از عامل، یک عامل قوی، اقتصاد را هم به عنوان یک عامل نیرومند، در حرکت انسان قبول داریم و نه همه و به عنوان زیربنا قبول نداریم. ما می‌بینیم جوامع فراوانی علیرغم منافع اقتصادی‌شان، حرکت می‌کنند و اقتصاد را زیر پا می‌گذارند. همین حرکت امروز جامعه ما و همین جنگی که امروز ما دچارش هستیم، کارخانه‌های ما را در جنوب به آتش کشیده، راه‌های ما را خراب کرده، بنادر ما را تعطیل و بخش عظیمی از اقتصاد ما را بلعیده، اگر این حرکت جامعه ما، برای اهداف دیگر و تحت تأثیر عامل دیگری نبود، با این مقدار خسارت، توجیه پذیر نبود.

عامل دیگری است که این جامعه و این جوان را از بطن دانشگاه برداشته و در خط مقدم جبهه، در مقابل رگبار مسلسل یا در پشت جبهه در مقابل خودش ترکش خمپاره قرارش می‌دهد و با عشق هم به آنجا می‌رود. ما معقتدیم که اسلام اینگونه معتقد است که عامل اصلی و صحیحی که باید انسان را حرکت دهد و حرکت صحیح است، آن است که انسان تحت تأثیر ایدئولوژی و عقیده‌اش حرکت کند. بهترین عامل این است و قوی‌ترین عامل در تاریخ می‌باشد و تاریخ دنیا، به اندازه حرکت انسان‌ها، در جاذبه ایدئولوژی، هیچ حرکتی را به این وسعت نشان نمی‌دهد.

در دنیا قوی‌ترین حرکت‌ها را انبیاء به وجود آورند. یا شخصیت‌های فکری دنیا، صاحبان ایدئولوژی به وجود آورده‌اند که اینها با عامل طبقه و با عوامل دیگر حرکت نکردند.

امروز کردهای مسلمانی که در کردستان، علیه جریان کثیف ناسیونالیسم کرد می‌جنگند، به چه علت است؟ چه عاملی کردهای مسلمان را در برابر قاسملوها که شعار کردستان مستقل را طرح کرده‌اند، وادار به ایستادگی کرده، غیراز عقیده؟ این‌همه مسلمان عرب که در دنیا به نفع ایران موضع گرفته‌اند، خلق‌های صحیح عرب، علیرغم ادعاهای صدام که جنگ را جنگ فارس و عرب می‌داند، این‌ها تحت تأثیر چه عاملی هستند؟ عامل جغرافیائی و زبان و فواید اقتصادی را نفی کرده و به عامل ایدئولوژی و فکر چسبیده‌اند؛ و قرآن این را از ما می‌خواهد و اگر انسان به این نقطه برسد، انسان راه خداست و این تاریخ، تاریخ صحیح است و این حرکت تاریخ حرکت تکاملی می‌باشد.

آیه‌ای از قرآن برایتان معنا می‌کنم که شاید زیاد شنیده‌اید، اما در این بحث خیلی می‌تواند مفید باشد. قرآن در سوره توبه می‌گوید: «قل ان کان آبائکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بامره والله لا یهدی القوم الفاسقین[2]»

این آیه بسیار گویاست، تمام آنچه که اسم بردم (جاذبه‌ها) دراین آیه آمده، پدر، مادر، فرزند، همسر، جاذبه جنسی خانواده، عشیره، کسب، اندوخته مالی، مساکن و منزلهای مطلوب و راحت، آسایش، قرآن می‌گوید اگر جاذبه اینها روی شما، از جاذبه خدا و پیغمبر و جهاد در راه خدا بیشتر باشد، شما مردم لایقی نیستید و حرکتتان صحیح نیست.

«فتربصوا حتی یأتی الله بامره» صبر کنید تا خدا این مسیر صحیح تاریخ را بیاورد و کسانی که تحت جاذبه غلط این عوامل مادی، حرکت می‌کنند، مسیر غلطی دارند و این منطق اسلام بسیار روشن است.

جمله‌ای از امام حسین علیه‌السلام معروف است که اگر از ایشان هم نباشد با زندگی‌شان تطبیق می‌کند که: «این الحیوة عقیدة و جهاد »

اصلاً مفهوم زندگی این است، مفهوم زندگی یک انسان مکتبی است که یک مکتب را انتخاب کند که عقیده و فکر و هستی معنوی‌اش می‌باشد؛ و در عمل هم برای تحقق آن تلاش نماید. عقیده و تلاش در راه همین عقیده، این تاریخ صحیح انسان است و این تاریخ ساز صحیح، اینگونه حرکت می‌کند و برای این انسان، خداوند ارزش قائل است، بقیه چیزها ارزش ندارد، یعنی ارزش‌های دیگر در مقابل آن محو است.

در مورد علم، ارزش داریم، در مورد تقوی ارزش داریم این جزء عوامل ارزشی انسان است. در مورد این جهاد هم البته جهادی که در راه عقیده صحیح باشد نه جهادهای در راه باطل، قرآن می‌فرماید: «لا یستوی القاعدون من المؤمنین غیراولی الضرر والمجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم.»

چقدر این آیه صریح است، خداوند اجازه نمی‌دهد که انسانی که حرکتش را با عقیده توأم کرده و حرکت عقیدتی دارد، مال و جان و نیروهایش را وقف فکرش (فکر صحیحش) کرده، همدوش کسانی قرار بگیرند که تنبل، بیکار، آسایش طلب هستند و با جاذبه فکر حرکت نمی‌کنند یا اصلاً فکر ندارند.

«فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم علی القاعدین درجه[3]»

و باز دوباره در آخر آیه می‌فرماید:« و کلاً وعدالله الحسنی و فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما[4]»  

خداوند با فاصله زیادی، انسان‌های مجاهد صحیح را از انسان‌های غیر مجاهد جدا کرده است.

پیغمبر اکرم هم با این مسئله به‌طور محسوس برخورد می‌نمود تا مردم این درس را یاد بگیرند. بعد از جنگ بدر هر وقت شرکت کنندگان در جنگ بدر، در جلسه‌ای پیدا می‌شدند پیغمبر برای آنها حریم می‌گفت و برایشان جا، باز می‌نمود یک‌بار اتفاق افتاد که هنگامی که یکی از شرکت کنندگان در جنگ حضور پیدا کرد، پیغمبر به کس دیگری گفت: شما بلند شو تا او بنشیند آنکه نشسته بود خیلی بدش آمد و گفت: من زودتر آمده‌ام و  پیغمبر می‌خواهد جای من را به تازه  وارد بدهد، نتوانست که علت را سؤال نکند. گفت: آقا من مورد بی مهری شما قرار گرفتم، چرا؟ پیغمبر فرمودند برای اینکه این آقا از جنگ برگشته و شما در جنگ نبوده‌اید. گفت: شما میدانید که من عذر داشتم، من که گناهکار نبودم با عذر شرکت نکردم (گویا مریض بوده) پیغمبر فرمود: همینکه میدانم که عذر داشتی در مجلس راهت می‌دهم، با اینکه عذر داشتی او بر شما مقدم است او عملاً شرکت کرده، اگر عذر نداشتی و تخلف از جهاد می‌کردی که در مجلس ما راه نداشتی! (تکبیر)

حتی قرآن در اینجا آنقدر ریزه کاری می‌کند که می‌فرماید: آن‌ها که پیش از پیروزی و بعد از پیروزی به یک جریان انقلابی، اسلامی می‌پیوندند مساوی نیستند: «لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا[5]»

مضمون این آیه این است، قبل از هر پیروزی روشن آن‌هایی که پیش از پیروزی می‌پیوندند (حالت جهاد و فداکاری) با آنها که بعد از پیروزی می‌پیوندند، مساوی نیستند؛ زیرا بعد از پیروزی، جاذبه‌های مادی آنها را به این سو کشانده، اما پیش از پیروزی جاذبه ایمان در راه خدا و فداکاری و حرکت در راه خدا انسان را به حرکت آورده است.

معیار فضیلت، انسانیت، برتری، ارزش، این است که انسان وجود خود را برای خود نه برای دیگری، وقف هدف، راه و فکرش که فکر اسلامی است بکند (البته فکر صحیح اسلامی) با اینگونه تفسیر و توضیح اسلامی، امروز جامعه ما بسیار جامعه خوبی است ما یک سال است در حال جنگیم، قبل از آنهم در جنگ بودیم، پیش از پیروزی هم در جنگ بودیم و هنوز هم مدتی در جنگ خواهی بود.

این حرکتی که شروع کرده‌ایم، حرکتی نیست که دشمنان ما بگذارند به این زودی این حرکت را به ثمر برسانیم. خیلی به ما فشار خواهند آورد. امروز یک سال از جنگ می‌گذرد، دوستان ما که خداوند حفظشان کند مشغولند تا هفته جنگ را برگزار کرده و ملت را با آثار جنگ آشنا نمایند که امیدوارم هم آنها موفق باشند، هم شما توجه کنید به برنامه‌ای که برای برگزاری هفته جنگ تنظیم می‌کنند؛ و دراین دوران جامعه ما، تاکنون ثابت کرده که فداکاراست و آسایش طلب نیست. تقاضای صلح در جامعه ما خیلی کمتر از تقاضای ادامه جنگ است و همه می‌دانند جنگ برایشان چه به بار آورده است. ما هر روز در تهران و شهرستان‌ها، جنازه‌های مطهر بهترین عزیزانمان را از جبهه آورده و تشییع می‌کنیم و در قبرستان‌ها دفن می‌نماییم و قبرستان‌های ما از این پیکرهای مقدس و این نهال‌های عظیمی که در آینده درخت بزرگ انقلاب خواهند شد، پر شده و اینها ریشه‌های صحیح حرکت جامعه است و جامعه ما با دیدن همه اینها و با دیدن محرومیت‌های جنگ، کمبود سوخت، کمبود وسیله گرما، کمبود وسیله سرما، کمبود وسیله تغذیه و بسیاری کمبودهای دیگر. این قشر محروم ما، این متن جامعه ما، این‌هایی که انقلاب کرده‌اند البته من نمی‌گویم فقط محرومین عده‌ای هم هستند که محروم نیستند.

اما واقعاً انقلابیند، ما فقط روی طبقه اقتصاد تکیه نمی‌کنیم. عده‌ای هستند که محروم نیستند، اما ایدئولوژی در وجودشان حاکم است و هستی‌شان را در اختیار انقلاب می‌گذارند؛ اما جامعه مسلمان انقلابی که اکثریتشان محرومانند و اقلیتشان از غیر محرومان، صبورانه و عاشقانه از مشکلات جنگ، استقبال می‌کنند و مجاهد واقعی‌اند و آن ارزش خدایی را کسب کرده‌اند و این مدال افتخار خدا را به سینه‌شان زده‌اند که: «ان کنتم تحبون الله فاتبعونی»

خداوند می‌فرماید: اگر دوست خدا هستید و راست می گویید و جاذبه خدا، شما را جذب کرده، از من اطاعت کنید و دنبال من بیایید. (تکبیر)

سوره‌ای که به عنوان تکمیل خطبه می‌خوانم، مال افرادی است که نقطه مقابل شما هستند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر. کلاً سوف تعلمون. ثم کلاً سوف تعلمون. کلالو تعلمون علم الیقین. لترون الجحیم. ثم لترونها عین الیقین. ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم.

درست صف مقابل شما را مجسم می‌کند که تکاثر و جاذبه‌های مادی، جمع پول، جمع مقام و جمع بقیه چیزهای مادی. این‌ها را مشغول کرده و از هدف دور ساخته و فکر و ذهن و خیال و همه چیزشان را به خود گرفته و این محرومیت از حق. چنان آنها را احاطه کرده که تا گور هم همراهشان است و سرانجام این آدم‌ها. غیراز جحیم و جهنم خدا که با العین در یک روز خواهند دید، چیزی دیگر برایشان نخواهد بود؛ و سرنوشت نقطه مقابلشان که مردم مجاهد و مبارز در راه حق است لقاءالله و سعادت و کمال مطلق است. (تکبیر)

 

خطبه دوم:

بسْمِ‌اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ العالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ‌اللَّهِ وَ عَلی عَلیٍّ أَمیرِالمُؤْمنینَ وَ عَلی سبْطیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ‌وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدبْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ‌عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی‌المهْدی (عج). حُجَجِکَ عَلی عِبادکَ وَ اُمَنائکَ فی‌بلادکَ.

به طوری که وعده دادم، خطبه دوم در حول و حوش مسائل روز است و مسائل روز فراوان است. مسئله خارجی مرتبط با داخل ما، مسئله نهضت اسلامی مردم مصراست؛ که راه ایران را شروع کرده‌اند و صدور انقلاب در حال تجسم است. (تکبیر) البته من این بحث را بیشتر در خطبه عربی مطرح می‌کنم، زیرا باید برادران و خواهران عرب زمان ما این مطلب را بیشتر بدانند.

مسئله دیگر سالگرد وفات حضرت آیت الله طالقانی، ابوذر زمان است که دراین نماز جمعه هم، حقی دارند و مسئله دیگر هفته جنگ است که امروز دهه آن شروع می‌شود، منتهی من این بحث را برای هفته بعد می‌گذارم که در مسئله جنگ متمرکز بشویم؛ و باز دراین هفته ما شهادت دادستانی کل انقلاب، آقای قدوسی و رئیس شهربانی، سرهنگ وحید دستگردی را داشتیم که باید به این دو مسئله هم بپردازم؛ و در کنار این‌ها و در فوق اینها، از نظر شعاع، بیانات پر خط این هفته امام است که به خاطر ملاقات‌های زیاد و مطالبی که فرمودند، این هفته، ملت ما بهره زیادی از راهنمایی‌های امام داشت. مسئله دیگر خدعه جدیدی است که منافقین خلق برای روحیه بچه‌های خود به کار بردند که باید مطرح شود؛ و باز چیزهایی از این قبیل زیاد داریم، من این خطبه را باید با زمینه‌ای بحث کنم که مجموعه این مسائل را در بر بگیرد.

از بیانات امام شروع می‌کنم. این هفته که اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به خدمت امام رسیدند، به خاطر تسلیت به امام و هم به خاطر کسب فیض برای از دست دادن ۱۰ نفراز اعضای شورای مرکزی در طول این دو سه ماه اخیر، امام، بیاناتی فرمودند که به ما روح داد و شما هم شنیده‌اید و این روح را شما هم دارید؛ اما یک مقدار من فکر می‌کنم که باید روی این بیانات بحث شود و این مطالب توضیح داده شود. این بیانات بسیار مفید است، چراغ روشنی فرا راه همه ما می‌گذارد و مسائل ما را از لحاظ فکری و عملی حل می‌کند.

مایه بحث امام این بود: برای تسلیم به ما و همه شما فرمودند: «ببینید در جریان شهدایی که از دست دادید، چه از دست داده و چه گرفته‌اید؟ و همچنین دشمن را هم ببینید که چه از دست داده و چه از دست گرفته؟»

این مسئله را به افکار و ذهن خود ببرید و آنچه من می‌گویم قدری راهنما باشد، برای اینکه فکر کنید. مشاهده کنید در حرکت‌های صحیح اسلامی، ضررهایی که می‌بینید به صورت ظاهر ضرراست و در معنا، نفع است؛ و در حرکت‌های غلط منافعی هم که عاید می‌شود در واقع ضرراست؛ و این خیلی مهم است. منطق قرآن این است، قرآن گاهی که تسلیت می‌دهد، می‌فرماید، این‌ها را گفتیم، برای اینکه شما به خاطر چیزهای سطحی که به دستتان رسیده، خوشحال نباشید و آنچه را هم که از دست می‌دهید غصه نخورید.

«لکیلا تحزنوا علی ما فاتکم ولا ما اصابکم[6]»

و در جای دیگر می‌فرماید: « و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شرلکم[7]»

منطق قرآن اگر باز شود، با بیاناتی که امام فرمودند و با آنچه در تاریخ ما امروزه در حال حرکت است، آنچنان ما را قانع می‌کند که به‌خوبی می‌توانیم حوادث را پشت سر گذاشته و خم به ابرو نیاوریم و راهمان را سریع‌تر بپیماییم و گام‌هایمان را بلندتر برداریم.

باز منطقی از قرآن را می‌گویم و اینکه معنای حرف من این نیست که خساراتی که بر ما وارد می‌شود، خداوند عمداً بر ما تحمیل می‌کند و باید بشود، نه، قرآن می‌فرماید: خساراتی که به شما می‌رسد، از دست خودتان است؛ یعنی هنگامی که مصیبتی می‌رسد می‌گویند: از کجا آمد؟ قرآن پاسخ می‌دهد: به اینها بگو؛ من عند انفسکم»

چیزهای بد را خودتان درست می‌کنید. قرآن فقط این بدی‌هایی که شما درست می‌کنید، چون حرکتتان خوب است آنها را اصلاح می‌کند.

«ما اصابک من حسنة فمن الله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک[8]»

چیزهای بد همه‌اش مال خودتان است و چیزهای خوب مال خداست، این منطق قرآن است و کاملاً هم صحیح و مجرب است. اگر خودمان برای خود حفاظت درستی داشتیم و دراین مورد صحیح حرکت می‌کردیم، نه نخست وزیرمان و نه حزب جمهوری اسلامی‌مان  نه دادستانی‌مان هیچ‌کدام منفجر نمی‌شد، تقصیر خودمان است، منتهی خدای ما آنقدر خوب است و راه ما آنقدر خوبست که این اشتباهات ما را جبران می‌کند و جای آن به ما خیر می‌دهد.

بجای اینکه دادستان انقلاب و نخست وزیر و رئیس جمهورمان را با ضعف خودمان از دست دادیم، خداوند این راه را چنان تعبیه کرده که خساراتش را، دشمن می‌بیند و این مسئله مهمی است. (تکبیر)

یکی از نکته‌هایی که امام فرمودند، این بود که گفتند: «آن روز که حزب جمهوری اسلامی منفجر نشده بود، شرارت‌های تبلیغاتی از حزب شما و از شهید مظلوم شما دکتر بهشتی قیافه‌ای ساخته بودند که جامعه را گمراه کرده بودند؛ ولی آن شهادت، باعث شد شما ۷۲ تن از دست دادید؛ اما میلیون‌ها قلب را دوباره تسخیر کردید.» (تکبیر) و دشمن، تبلیغاتی که در ظرف چند سال کرده بود؛ و تهیه‌هایی که دیده بود و سرمایه گذاری‌ای که کرده بود و نفوذی که داشت، یک خسارت سطحی بر شما وارد کرد، اما پیوند خود را با مردم به کلی قطع نمود  این چقدر مهم است.

امام فرمودند: «شهادت دکتر باهنر و آقای رجایی، همانطور که معلوم است، خسارت عمده‌ای است و ما دو نیروی عظیمی را به آن نحو از دست دادیم و این خسارت است.» خسارتی که خودمان درست کردیم، اما جبرانش چیست؟ نتیجه‌ای که دشمن گرفت چیست؟ آخر دشمن که چنین می‌کند، فکر و برنامه‌ای دارد، پیش خود فکر می‌کند که اینها را از میان بردارد تا در رابطه‌ای که با مردم دارد و امیدی که برای آینده دارد، راه خود را صاف نماید، هدف دشمن این است. اگر برای غیرازاین باشد، دیگر خیلی بی معنا است. حال یا آمریکا یا انگلیس یا صدام هر کدام باشند هدفشان همین است؛ و بر فرض ناصحیح اگر بگوییم خود گروه‌های داخلی هم هستند هدفشان این است.

اگرچه مجموعه‌شان یکیست، اما در داخل گروه‌ها هستند که این کارها را می‌کنند. این کار آنها یعنی آن ۱۴ میلیون نفر که رأی داده بودند یا ۲۰ میلیون دیگری که نمی‌دانستند رأی بدهند یا به حد رأی دادن نرسیده بود، این جریان را که دیدند، باعث شد برای همیشه نفرتی در قلب و احساسی در دلشان به وجود بیاید که سد راه نفاق و کفر و امپریالیسم و دشمنان خارجی باشد، دشمنان ما به اینجا می‌رسند.

اما ما چه می‌گویم؟ ما دو نیروی عظیم را از دست داده‌ایم و قلوب مردم که همیشه پناهگاه ما بود و احساس آنها که همیشه سرمایه ما بود و حمایت مردم که همیشه پشتوانه انقلاب بود، این پشتوانه را قوی‌تر و قابل اتکاتر کردیم. در جبهه قوی‌تر شدیم، زیرا سرباز هم دید نخست وزیرش هم در کنار او در قبرستان می‌خوابد، زیرا سرباز دید مسئولانش هم در جبهه‌اند، احساس خطر کرد که دشمن ما صدام، جنگ را به داخل کشیده و خسارت عمده‌تر دشمن بر ما وارد شده است.

دشمن امروز با چنین کارهایی که کرد، عمل حقی که دادگاه‌های انقلاب ما انجام می‌دادند و ممکن بود بعضی دل‌های ساده بگویند: زیاد می‌کشند یا خشونت به خرج می‌دهند، مشروعیت و ضرورت و صلاحیتش برای مردم ثابت شد. (تکبیر)

مردم اگر کمی به خودشان برگردند و فکر کنند، حالا دیگر خوب می‌فهمند که مسئولان، با گروهی که رفتارشان اینگونه است و با خدمتکاران مردم چنین می‌کنند و اینگونه بمب گذاشته و آتش می‌زنند و اینگونه خیانت می‌کنند، چه راهی غیراز آنچه دادگاه‌های انقلاب در پیش گرفته‌اند، می‌توانند داشته باشند؟ بنابراین مردم قانع شدند، البته اکثریت قانع بودند، آن‌ها هم که قانع نبودند فکر کردند که راه صحیح همین است که دولت طی می‌کند و باید اینها را از میان برداشت و باید از جامعه جدا کرد و این پای فاسد را باید برید، جراحی کرد و از شر این ماده چرکینی که دائماً به جاهای دیگر سرایت می‌کند نجات داد.

مسئله دیگری که روشن شد این بود که همین حرکاتی که اینها کردند. نشان داد که جبهه ضد انقلاب کفگیرش به ته دیگش خورده است، برای اینکه برداشتن نیروهایی که در داخل جاهای حساس گذاشته، نهایت ضعفش را می‌رساند، چرا؟ کسانی که مقداری سیاست را می‌دانند و دنیا که این مسائل را می‌فهمد می‌دانند که برای جریان‌های سیاسی، داشتن یک عامل نفوذی در جایی مثل دفتر نخست وزیری یا دفتر دادستانی انقلاب و یا دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی برای آنها خیلی ارزش دارد، زیرا آنها می‌توانستند تصمیماتی که به طور محرمانه در دفتر دادستانی یا نخست وزیری گرفته می‌شد یا تصمیماتی که در سطح بالای حزب جمهوری که به قول آنها حزب حاکم است و طراح سیاست کشور می‌باشد گرفته می‌شد، از جزئیاتش با خبر باشند و یک چنین سرمایه‌ای را به خاطر انفجار یک بمب و کشتن یک نفر یا دو نفر، هیچ آدم عاقلی از دست نمی‌دهد و آن را برای روزی که بیشتر بتواند استفاده کند نگه می‌دارد.

مثلاً در جلسه‌ای که آقای رجایی و آقای باهنر شهید شدند، تصمیماتی گرفته می‌شد که فرد نفوذی به گروهش گزارش می‌داد و دشمن تصمیمات ما را خنثی می‌کرد.

در گذشته، در زندان که بودیم، یکی از افراد حزب توده که زندانی بود هنوز زنده بود، با ما صحبت می‌کرد و می‌گفت: من بازجوی سازمان امنیت بودم، اما عضو حزب توده و تا آخر هم مرا برنداشتند. اجازه فرار هم ندادند، گفتند: صبر کن. نقش من این بود که بازجو بودم و اگر یکی از افراد حزب توده را می‌آوردند، اعتراف می‌کرد که فلان گروه یا فلان خانه تیمی کشف شده و فلان خط محرمانه به دست ساواک افتاده، من اینها را گزارش می‌دادم و آنها رفته و خط را کور می‌کردند. وجود خود من در آنجا این خاصیت را داشت که دائماً جلوی اسرار کشف شده حزب می‌ایستادم و هرچه گفتم به من نزدیک می‌شوند و فلان خانه تیمی را که گرفته‌اند با من یک فاصله دارد اما آنها گفتند تا لحظه‌ای که می‌توانی در آنجا بمانی که فایده داشته باشد بمان و گزارش بده، سیاست آنها عمیق‌تر از اینها بود؛ و اینها افرادی که در نخست وزیری یا دادستانی انقلاب داشتند به این آسانی به خاطر کشتن یک نفر که به سرعت جایش پر می‌شود و باعث انسجام بیشتر مردم می‌گردد، از دست می‌دهند.

این سرمایه چند ساله که برایش خرج شده و به اندازه یک تیم جاسوسی آمریکا می‌توانست خدمت بکند، مجموعه سازمان سیا در ایران، به اندازه آنکه در دفتر آقای رجایی بمب گذاشت، نمی‌توانستند مطلب گزارش بدهند و اسرار بگویند، این‌ها کارشان به جایی رسیده که اینها را از دست بدهند، این مسئله کوچک و چیز کمی نیست، این یأس است، این نشان می‌دهد که دیگر چیزی ندارند، در خیابان و در جنگ نمی‌توانند کاری کنند و کارهای دیگر هم نمی‌توانند بکنند به عامل نفوذ میگویند، شما این بمب را بگذارید و روحیه‌ای به ما بدهید که در بیرون بتوانیم به بچه‌ها بگوییم که همه جا هستیم!

البته من در اینجا عرض می‌کنم که اینها برای این کار آماده بودند، یعنی دو سال و نیم که این بچه‌ها به صورت ظاهر با قیافه‌های خوب آمده و در دستگاه‌ها خدمت کرده‌اند. بنای ما هم این بود که از این افراد استفاده کنیم، طبیعتاً می‌توانستند افرادی را در بین ما بگمارند. دوره‌ای که بنی صدر براین کشور حاکم بود؛ و دراین نخست وزیری هر که را می‌خواسته گذاشته، در ارتش بوده و در آنجا هم چنین کرده پس این ضعف حکومت نیست، تاریخ ما اینگونه است که افرادی ممکن است با قیافه‌های صحیح، در میان ما، از دو سال پیش برای امروز، مانده باشند، چنین چیزی هست، اگر نگذاشته باشند، احمقند؛ و اینقدر احمق نبودند، بیکار هم بودند، افرادی هم داشته‌اند، راه هم داشته‌اند، دران موقع هم ما این حساسیت را مثل امروز نداشتیم، این حساسیت چند ماه است که پیش آمده، این‌ها آمده‌اند، از این به بعد هم ممکن است ما یکی، دو تا، سه تا یا پنج تا از این حوادث داشته باشیم، اما جریان زود گذری است زیرا نشان می‌دهند که از بهترین سرمایه‌ها و از جیب می‌خورند، نشان می‌دهد که دیگر زایندگی ندارند، نشان می‌دهد که دیگر حرکت مهم ندارند و در حرکت‌های مهمشان باید از این سرمایه بردارند.

در عین حال جامعه بداند که ما اگر خدای نکرده در هفته‌های آینده از اینگونه چیزها داشتیم، این نه نشان ضعف است و نه نشان قوت بلکه نشان ضعف آنها و رو به زوال آنهاست. (تکبیر)

البته امیدواریم که چنین نشود و امیدوارم که ما بیدار شده باشیم و امیدوارم که مؤسسات همه، اطراف خود را مواظب باشند و با کوچک‌ترین شبهه بایستند و با کوچک‌ترین شبهه بیرون کنند یا لااقل کنار بگذارند و مواظبت کنند.

البته ما به دست خودمان، به خودمان خسارت می‌زنیم، فردی همچون شهید قدوسی، آن برادر بسیار عزیز ما که متأسفانه به خاطر سمتی که داشت کمتر او را شناختند، از دست ما رفته و خسارت عمده‌ای بر ما وارد شده است.

مرحوم شهید قدوسی از سال ۴۱ که ما مبارزه را شروع کردیم، در همه سنگرها با ما بود و کارهای عمده می‌کرد. در سال ۴۵ به خاطر تأسیس یک حزب مخفی که بنده هم جزو آن بودم. آقای قدوسی بازداشت شد. یکی از ۱۰ نفر علمای حوزه علمیه بود که رویشان حساب می‌شد و دست به این کار زدند. مدتی زندان بودند، مدرسه حقانی را کمتر کسانی هستند که در جامعه ما خوب بشناسند، یکی از کانون‌های انسان ساز حوزه علمیه است که این روزها، صدها نفراز محصولاتش در ابعاد مختلف این کشور در حال خدمتند که ما این چهره‌ها را می‌شناسیم. شهید قدوسی در اداره امور مدرسه و با کمک شهید مظلوم دکتر بهشتی و دوستان دیگر از مدرسین که البته شهید قدوسی سهم بیشتری داشت، این مدرسه را اداره می‌کردند و نظم می‌دادند؛ و بسیاری از شخصیت‌های دادگاه‌های انقلاب و مراکز جهاد و بسیاری از دفاتر امام و جاهای حساس، از این مدرسه بیرون آمده‌اند و اینها همه مرهون زحمات آقای قدوسی‌اند و بعد از انقلاب هم می‌دیدید که چگونه ساکت و فعال این خدمت عظیم را انجام داد که ما اگر این دادگاه‌های انقلاب را نداشتیم، این مملکت چیزی نبود.

آقای سرهنگ وحید هم از چهره‌های متخصص و مسلمان شهربانی بود که ما دراین زمان به او نیاز داشتیم، اما شهادتش می‌تواند شهربانی را تحرک بدهد. سایر دوستان ما هم که شهید می‌شوند، همین حالت را دارند.

خسارت دیگری که این روزها منافقین خوردند، توطئه‌ای بود که روشن شد و من آن را برای شما فاش می‌کنم و آن حرکت خیابانی است که دو سه روز در تهران به عنوان یک تلاش مذبوحانه انجام دادند و این جالب بود. در داخل سازمان که از هم پاشیده و به طور متفرق با هم تماس دارند، موج اعتراض بلند است که شما به ما گفتید جامعه با ماست و کارتان را شروع کنید، جامعه به دنبالتان می‌آید، اما ما امروز دیدیم که جامعه با ما نیست و در خانه‌هایمان هم نامحرمیم. چه بکنیم؟! به اینها گفتند: اینطور نیست شما اشتباه می‌کنید، به خاطر اعدام‌ها و به خاطر انفجارها جامعه مرعوب شده، ۸۰ درصد جامعه با شما هستند! (این مطالب را کسانی که دراین چند روز بازداشت شده‌اند، گفته‌اند) اما ساکت‌اند و شما این محیط رعب را بشکنید. بقایای موجودی‌شان را جمع کردند، ۲۰ نفر دراین میدان، ۱۰ نفر  دراین خیابان با کوکتل مولوتف و نارنجک و سه راهی و پشت سرشان هم یک ماشین دزدیده شده مسلح که حمایتشان کند، بیایند و رعب را بشکنند.

در خیابان ۵ دقیقه داد و بیداد کردند، بسیجی‌ها ریختند که خداوند این بسیجی‌ها را حفظ نماید، بچه‌هایی که بدون خرج و بدون زحمت و بدون هیچ نیرویی از ما، اینگونه شهر را حفظ می‌کنند و بازوی سپاه و کمیته امامند واقعاً ارتش ۲۰ میلیونی کار خود را آغاز کرده. همین بچه‌های بسیج مساجد ریختند و در هر جا اینها بودند، اگر ده نفر بودند، هشت نفر را گرفته و دو نفر هم فرار کردند و اینها نیروهای حسابی بودند؛ یعنی بهترین نیروهایشان را به خیابان کشیده بودند تا رعب را بشکنند!

این قدر آدم نادان و احمق باشد؟ به اینها گفته‌اند نماز جمعه نروید، فیلم‌های خبری را از تلویزیون نبیند، سخنرانی‌ها را گوش ندهید، حرف‌های امام را گوش ندهید. نماز جمعه را از تلویزیون نبیند، روزنامه‌ها را نخوانید. این‌ها را در جایی حبس کرده‌اند و اینها نمی‌دانند در جامعه چه می‌گذرد؟ و مردم چه هستند؟ و طرفدار چه کسی هستند؟ آن بنی صدر نادان هم از آنجا (هنوز این حرف‌ها را می زند) می‌گوید: هشتاد درصد مردم با من هستند!

این یکی از حرکت‌های جدید و به خیال خودشان رعب شکنشان بود که در بین افراد خودشان هم بقیه اعتبارشان را برد. البته معنایش این نیست که تمام شده‌اند، تروریزم مرض مزمنی است که با زمان طولانی باید معالجه شود، چیز آسانی نیست، باید خیلی صبر کنیم تا این بلا و این سرطان را بتوانیم از تن پاک این مملکت جنگ زده و گرفتار مشکلات انقلاب و در عین حال برخوردار از مواهب انقلاب در بیاوریم، کهان شاء الله به زودی خواهد شد البته با صبر و حوصله‌ای که شما دارید.

یکی از مسائل این هفته ما سالروز رحلت حضرت آیت الله طالقانی است که ایشان حق عظیمی بر جامعه ما و انقلاب ما و راه ما دارند. مخصوصاً کلمات مؤثری که ایشان گفت و بهانه و حربه را از دست ضد انقلاب گرفت.

اگر ایشان نگفته بود که من هر وقت ضعیف می‌شوم پیش امام می‌روم و نیرو می‌گیرم، اگر به اینها نگفته بود که شما آبروی مرا هم بردید و اگر به اینها نگفته بود شما ابولهب هستید و آتش افروزید.

کلماتی که ایشان علیرغم محاصره‌ای که در زمان حیاتشان از طرف منافقین شده بود و از بین آنها این حرف‌هایشان پخش شد و امروز دیگر این‌ها نمی‌توانند به اسم ایشان و به قبر ایشان و آثار ایشان بچسبند؛ و آنطور که در حیاتشان گاهی آنها سوء استفاده می‌کردند حالا هم بتوانند سوء استفاده کنند.

آیت الله طالقانی با مجموعه وجودش از ذخایر این انقلاب است و حق زیادی براین انقلاب دارد. یاد ایشان و شخصیت و آثار ایشان، باید برای همیشه در بین ما و در بین نسل‌های آینده هم محفوظ بماند. ان‌شاءالله.

مسئله دیگر ما مسئله مصراست که من خطبه‌ام را با پخش عربی با مسئله مصر ختم می‌کنم و  قبل از اینکه وارد مسئله مصر شوم مسئله بیت المقدس است که حفاری‌های اسرائیل دران مرکز مقدس و در عین حال جلوگیری از اقامه نماز در بیت المقدس از جنایات بزرگ اسرائیل و از کارهای خطرناکش می‌باشد که باز احتیاج به بحث بیشتری دارد و در بحث‌های آینده باید در مورد آن صحبت کنیم.

اَعُوذُباللّه مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمْ.

بسْمِ اللّهِ الرِّحمنِ‌الرَّحیمْ

اِذا جاءَ نَصْراللّهِ‌والْفَتْحُ/ وَرَاَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلوُنَ فی دینِ‌اللّهِ اَفْواجاً/ فَسَبحْ بحَمْد رَبِّکَ وَ اَسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّاباً.

 

 

[1]- سوره عنکبوت، آیهٔ ۶۹

[2]- سورهٔ توبه، آیه ۲۴.

[3]- سوره نساء، آیه ۹۷

[4]  - سوره نس، آیه ۹۷.

[5]- سوره حدید، آیه ۱۰

[6]- سوره آل عمران، قسمتی از آیه ۱۵۳

[7]  - سوره بقره، قسمتی از آیه ۲۱۶..

[8]- سوره نسا، آیه ۷۹.

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه