خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۲۱ تیر ۱۳۶۴

     خطبه اول بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‏وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابه: اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بالاُنْثی ظَلّ‏وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ/ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سوُءٍ مابُشِّرَبهِ اَیُمْسکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُهُ فِی التُراب الاسآءَ مایَحْکُمُونَ.« اُوصیکُم عِبادَاللَّه بتَقوَی اللَّه.  خطبه اول را طبق قرار قبلی، درباره »عدالت اسلام پیرامون زن و مرد« بحث‏می‏کنم و در خطبه دوم مسایل روز خواهیم پرداخت. در اولین خطبه‏ای که درباره عدالت اجتماعی در این موضوع ایراد کردم، گفتم‏برنامه‏ای که اسلام برای اجرای عدالت اجتماعی، بین خانمها و آقایان آورده‏است، امروز بعد از اینکه دنیای غرب و دنیای جدید، تلاش زیادی کرده تاحقی به خانمها بدهد، درتمام دوران بشریت، کاملترین و بهترین برنامه‏عدالت، متعلق به اسلام است که هم حق مرد و هم حق زن و هم حق جامعه رابر اساس بینش صحیح فلسفی، ارائه کرده است. عمده مقایسه من در فصول آینده، بین برنامه‏های »دنیای غرب« - که مدعی‏تساوی حقوق است - و برنامه‏های »اسلام« خواهد بود، منتها ناچاراً بایداشاراتی تاریخی داشته باشیم تا بنیان بحث، برای مردم روشن شود. من‏عقیده دارم که یکی از بحثهای بسیار ضروری در این مقطع، همین بحث است وامیدوارم، خداوند توفیق بدهد که من آن را به اتمام برسانم و هدیه نماز جمعه‏برای مردم و انقلاب باشد. در اولین فصل گفتم که یکی از مهمترین پایه‏های این عدالت در برنامه‏های‏اسلام، آن بینش فلسفی اسلام است [t1]که به زن و مرد دارد و زن و مرد را (هر دو)»انسان کامل« می‏داند و قلم سرخی بر روی افکار غلط گذشته، مبنی بر کالابودن زن یا حیوان بودن او یا طفیلی بودن و درجه دوم بودن او کشیده است.ما با ادله‏ای که اقامه کردیم، گفتیم که زن از لحاظ اسلام، انسان کامل است، منتها تفاوتهایی که با مرد دارد، از انسانیت او کم نمی‏کند. البته اسلام این گونه نبوده است که مثل یک کتاب، مطالبش فصل بندی شده‏باشد و در فصل بعد بگوید، زن چنین است و چنان؛ یعنی به این ترتیبی که من‏بحث می‏کنم، در اسلام بحث نشده است، بلکه برنامه‏هایی را اسلام در طول‏مدت تشریع، تدوین و اجرا کرده است که، این فصول از آن استخراج می‏شود وما به این ترتیب آن راتنظیم می‏کنیم. فصل دومی که برای این بحث، در نظر گرفته‏ام احیای شخصیت زن است.همان طور که در خطبه قبلی گفتم، تاریخ بشریت، زن را بسیار تحقیر کرده ونصف مردم که زنها هستند، از شخصیت واقعی خود تنزل داده شده‏اند و این‏موجود تحقیر شده و شخصیت باخته، نیاز به احیای شخصیت دارد و باید ازلحاظ روانی، جامعه بپذیرد که »زن موجودی شریف و انسانی« مثل مرد است‏تا زنی که سالها عقب نگه داشته شده، بتواند باور کند که همسنگ مرد است وشؤون و شخصیت آینده خود را درک کند، و بتواند در راهی که برمی‏گزیند،خوب به پیش رود. من در این بحث، ان‏شاءاللَّه، سعی خواهم کرد تا برنامه‏هایی را که اسلام برای‏احیای شخصیت »له شده« زن در نظر گرفته، بیان کنم. اول به بیان کلیاتی که‏پیامبر اکرم(ص) و بزرگان در مورد زن گفته‏اند، می‏پردازم تا مردان بدانندچگونه با زنها برخورد کنند تا این شخصیت انسانی، مظلوم واقع نشود وشکست روحی زن، جبران شود. تعبیرات بسیار جالبی وجود دارد که البته ممکن است گاهی اغراق نیز در آن‏باشد که این گونه اغراقها از معصوم، عیبی ندارد؛ یعنی در جایی برای توجه‏دادنِ مردم لازم است که مطلب را قدری شدید بیان کرد. این شدت در این‏مورد از فصاحت است و دروغ محسوب نمی‏شود و منافاتی هم با منطق‏معصوم ندارد، بلکه این گونه شدتها در هر موردی که می‏بینید، در کلمات قرآن‏و کلمات ائمه معصومین و انبیا دیده می‏شود. علتش این است که زمینه،ایجاب می‏کرده تا مقداری فشار بیاورند و این نشانه فصاحت گوینده است که‏این جور برخورد می‏کند. مثلاً یکی از تعبیرات پیامبر(ص) این است که »عَلی خَیُرکُم لِنِسائِه وَ اِنْ‏خَیَرکُم لِنِسائی«؛ پیامبر اکرم می‏فرماید: »بهترین و ارزشمندترین شما، کسی‏است که با زنها روش بهتری دارد و کسی که برخوردش با زنان خودش، بهترین‏برخوردها باشد، او بهترین انسانهاست«. و بعد پیامبر خودشان را می‏فرمایند که »من هم که الگوی زندگی شما هستم،با زنان خودم به بهترین وجه رفتار می‏کنم«. خوب! در جامعه‏ای که زن را آنقدر تحقیر می‏کردند که ولادت یک دختر،والدینش را به بدترین مصیبتها گرفتار می‏کرد و جامعه نمی‏توانست شخصیت‏زن را تحمل کند، پیامبر می‏فرماید که »معیار ارزشها، برخورد خوب با زنهااست«. البته چیزهای دیگری مثل تقوا و علم محور ارزشها هستند، ولی‏پیامبر برای اینکه بر شخصیت زنان تأکید کند، چنین تعبیری آورده است. من دو یا سه روایت را در این فصل می‏خوانم؛ تعبیراتی که پیامبر و بزرگان‏دین، درباره زنها کرده‏اند تا کم‏کم موقعیت آنها را در اجتماع ارتقا دهند.پیامبر اکرم(ص) فرمودند: »مازال جَبَرئیل بَرِسینیِ بالْمَراَة حَتَّی ظَنَنُت اِنَّه لایَنَبغی‏طلاقَها اِلاَّمَن فاحِشَة بَیَنَه« »جبرئیل این قدر درباره زنها به من سفارش کرد؛ و هر وقت آمد، درباره زن‏یک توصیه‏ای کرد که من فکر کردم، هیچ زنی را نمی‏شود طلاق داد، مگر اینکه‏مرتکب فحشای علنی شده باشد«. پیامبر(ص) می‏خواهند بیان کنند که تا این حد، احیای شخصیت زن دربرنامه اسلام بوده که جبرئیل جزو رسالتهای آسمانی، دایماً به گوش پیامبرمی‏خوانده است. از این حدیث، خیلی مطلب استفاده می‏شود. این همه مطلب‏و مسأله در جامعه اسلامی بوده و جبرئیل برای آنها نازل می‏شده و پیغمبرمی‏فرماید، این قدر درباره خوش رفتاری با زنها سفارش می‏کرد که من این گونه تصور کردم. روایت دیگر نمونه‏ای از احادیث بسیاری است که در کتب حدیثی‏درباره حقوق زن و خوشرفتاری با او وجود دارد و من اینها را برای نشان دادن‏راه احیای شخصیت زن، انتخاب کرده‏ام. پیغمبر اکرم(ص) می‏فرمایند:  »ان‏اللَّه تبارک و تعالی علی الاناث ارتف منه علی الدهور و مامن رجل‏یدخل فرحة علی المراه بینها و بینه حرمه الا و فرحه‏اللَّه یوم القیام«. می‏فرمایند: »خداوند اصلاً نسبت به زنها رأفت بیشتری دارد...« آیا واقعاً خداوند بین دو صفت مخلوقاتش تفاوتی قایل است که به زنهاتوجه بیشتری دارد؟ آیا مسأله، فقط برای این است که طلسم زن در جامعه‏شکسته شود؟ آیا لازم بوده که ریشه این حدیث به خداوند نسبت داده شود؛یک بار از جبرئیل نقل شود و یک بار هم به عطوفت الهی نسبت داده شود،تا افکار پوسیده مردم که قساوتی بی‏جهت نسبت به خانمها داشته و ظلم به‏طبقه نسوان می‏کرده‏اند، به مسیر مستقیم هدایت شود؟ بعد می‏فرمایند: »هر مردی که موفق شود خانم محرم خودش را شاد و اندوه‏او را برطرف کند، خداوند در روز قیامت، دلش را شاد می‏گرداند«. این یک قسم از روایات است که کلیات آن در برخورد با زنهاست و اینکه‏باید شخصیت و روحیه آنها احیا شود. یک فصل دیگری را نیز می‏گویم و آن‏در باب تولد نوزاد است که یکی از آن محورهای خطرناک در جزیرةالعرب بودو امروز هم هنوز این مسأله هست. قرآن و روایات ما توجه به این قضیه دارند. در جامعه جزیرةالعرب آن روز، مردم از اینکه فرزندشان دختر شود، سخت‏ناراحت بودند. البته این، ادله خاصی در عشیره‏ها و بیابان گردها داشت که در آن‏زندگیها، اداره خانمها در سفرها، جنگها و درگیریها، یک مقدار مشکل بود.اسارت زنان موجب سرشکستگی فامیلها می‏شد. به طور کلی فرهنگ آن جامعه طوری شده بود که وقتی فرزندشان دخترمی‏شد، ناراحت می‏شدند. قرآن در این زمینه حرف زیادی دارد و آنقدر مسأله مهم است که در چند جای قرآن، بدان اشاره شده و بعضی از جاها به طور تند بااین قضیه برخورد شده است. به عنوان مثال در سوره نحل می‏فرماید: »وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ ظِلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ«؛ اگر به یکی از آنان (مشرکین) خبر بدهید که زنشان دختر آورده، آن قدرعصبانی می‏شود که صورتش سیاه می‏شود (تعبیر، از شدت خشم می‏کند).مدتها خشمناک می‏شود، از مردم شرمنده می‏شود و در گوشه‏ای منزوی‏می‏شود. در مورد سرنوشت این مولود بدبخت که در اختیار آن آدم منحرف قرار گرفته‏است، قرآن می‏فرماید یکی از دو چیز است: یا آن بچه دختر را با خواری حفظمی‏کند و نگه می‏دارد و یا او را زنده به گور می‏کند. قرآن در آخر آیه می‏فرماید:»اَلا سآءَ ما یَحْکُمُونَ«؛ آنان چقدر بد قضاوت می‏کنند و چقدر نادانند که‏این‏گونه در مورد انسانها داوری می‏کنند. در سوره »زخرف«، همین مضمون به شکل دیگری آمده است و نشان‏می‏دهد که این مسأله در دنیای آن روز آن قدر اهمیت داشته که قرآن راجع به‏آن، اعلام خطر کرده است. همچنین روایات زیادی از پیامبر و ائمه اطهار(س)در مورد مولود داریم که می‏فرمایند این طور نباشد که اگر خانمتان یک بچه‏ای‏برایتان آورد و دختر بود، ناراحت بشوید. یک روایتی هست که یکی از تازه مسلمانان، خدمت پیامبر(ص) بود. یک‏خبری در گوش او گفتند که او یک دفعه رنگ صورتش پرید و حالتش عوض‏شد. پیامبر(ص) مواظب بود و فرمود: چه اتفاقی افتاده؟ او گفت: خیر است و مسأله‏ای نیست! پیامبر اصرار کرد و مجدداً پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ او گفت: وقتی از خانه به اینجا می‏آمدم، همسرم در حال زایمان بود. حالابه من خبر دادند که متأسفانه خدا به او دختری داده است! پیامبر از برخورد این آقا ناراحت شدند و فرمودند: شما چرا ناراحت هستید؟خداوند او را خلق کرده است. بار و سنگینی او بر دوش زمین است و آسمان‏هم، سایه بر سر او دارد و روزی‏اش را هم از زمین خدا می‏گیرد. این یک »گلی«است که خداوند به تو داده تا او را ببویی و از زیباییها و لطافتهایی که خداوند،در این گل و ریحانه قرار داده است، لذت ببری! تعبیر »ریحانه« در روایات ما نسبت به خانمها، خیلی فراوان است؛ یعنی‏تفاوتی که از لحاظ جسمانی با مردها داشتند، به بهترین وجهی در روایات‏توضیح داده شده و بهترین تشبیه همین »گل« بوده است. وقتی گل در جامعه‏حالت محبوبیت دارد و مورد توجه و دارای لطافت است، بهترین تشبیه درمورد زن، می‏تواند باشد. روایت دیگری است که هرگاه پیامبر خبر تولد دختری را می‏شنید؛می‏فرمود: گلی است که خداوند به ما داده و رزق او را هم خدا می‏دهد و مانباید ناراحت باشیم.  پیامبر در جای دیگری فرمود که چه مولود خوبی است که انسان دختری‏داشته باشد و اگر انسان دختری - مخدره‏ای - داشته باشد، خداوند به واسطه اوانسان را از آتش جهنم نجات می‏دهد. در آن زمان به خاطر صعوبتهایی که دختر برای خانواده‏ها داشت، چنین‏حالتی برای جامعه داشت. این‏گونه مضمونها را در روایات، زیاد می‏توان دید و پیامبر اکرم(ص) روی‏این قضیه، تکیه می‏کرد. من همین حالا هم به جامعه‏مان عرض می‏کنم که هنوز این فرهنگ، در آقایان‏و خانمها دیده می‏شود که ریشه این فکر، شرک و از جاهلیت و از دوران عدم‏شناخت از شخصیت زن و مظلومیت اوست که افرادی فکر می‏کنند، چون‏بچه‏شان دختر شده، باید ناراحت شوند. چه فرقی می‏کند؟ به هرحال، باید نصف مردم مرد و نصف دیگر زن باشند واین تصور به هیچ وجه منطقی نیست. هنوز در جامعه ما رسوباتی از افکارجاهلیت وجود دارد و این منحصر به مانیست و شاید در جامعه بشری، چنین‏رسوباتی هست! در زمان صدر اسلام، تلاش زیادی صورت گرفت تا این‏رسوبات از بین برود. فصل دیگری داریم که در مورد »محبت به زنها« ست. آن قدر پیامبر(ص) علاقه‏مندی به زنان را توصیه کرده که وقتی روایات آن به دست غربیها افتاده‏پیامبر را متهم کردند که نسبت به زنان، حالت شهوانی داشته! چون خودشان‏دارند و فکر می‏کنند که این حالت باعث تمایلات به جنس زن می‏شود، خیال‏می‏کردند که پیامبر(ص) هم از این دریچه حرف می‏زند! با روحیه خودشان‏خواسته‏اند تفسیر کنند. شرایط زنان در آن زمان طوری بود که پیامبر اکرم(ص)می‏بایست جامعه را تشویق می‏کردند که به زنها علاقه‏مند باشد. یک روایتی هست که پیامبر می‏فرماید: »هر قدر آدم مؤمن‏تر باشد، علاقه‏اش‏نسبت به خانمها بیشتر می‏شود«. بعضی‏ها می‏خواهند از این روایت تفسیرجنسی کنند، اما وقتی انسان به شرایط آن روز نگاه کند و مشکل جامعه آن‏زمان را ببیند، تفسیر این روایت روشن می‏شود. پیامبر می‏خواهدبفرماید که آن‏رابطه نابرابری که در جامعه، بین زن و مرد حاکم هست، باید از بین برود. در روایت دیگری، پیامبر می‏فرماید: هر کس به ما اهل بیت، علاقه بیشتری‏داشته باشد، علامتش این است که مثل ما نسبت به زنها علاقه‏مند باشد و بازنان با محبت رفتار کند. در روایت دیگری می‏گوید: »مِنْ اَخلاقِ الاَنْبیاء حُبُّ النِّساء«؛ دوست داشتن زن از اخلاق انبیاء است. همیشه در تاریخ، خانمها مظلوم بوده‏اند و این مسأله اختصاص به زمان‏پیامبر ندارد. انبیا، وقتی مبعوث می‏شدند، یکی از رسالاتشان این بوده که این‏مسأله را حل کنند و این جزو اخلاق و سیره انبیا شده که »حُبُّ النِّساء« داشته‏باشند. همچنین پیامبر می‏فرماید که دو چیز دنیا برای من »محبوب« است، یکی‏خانمها و دیگری عطر. البته ما نمی‏خواهیم جنبه جنسی قضیه و علاقه طبیعی‏را نفی کنیم؛ آن هم می‏تواند جزو ارزشها باشد. ما روی آن بحث نداریم و آن ازسلامت روحیه و بدن یک انسان است، اما اینکه پیامبر روی این مسأله آن قدرتأکید می‏کند، این چیز دیگری است. پیامبر روی عطر به خاطر نظافت و مشکلی که در جامعه جاهلیت بوده - که‏همیشه زندگی‏شان با رایحه خبیثه آلوده بوده - تکیه می‏کردند. پیامبر روی‏نظافت، طهارت، عطر تأکید می‏کردند و اینکه وقتی به نماز جمعه می‏آیید،حتماً معطر بیایید و با پاهای پرعرق نیایید که اطرافیانتان اذیت بشوند و با بوی‏بد در جامعه ظاهر نشوید و لباسهایتان را تمیز نگه دارید و منظره جامعه را بدنکنید. اینها یک مشکلی در جامعه عرب آن روز بوده و تمدن اسلامی،می‏خواسته این را احیا کند و پیامبر(ص) به همین علت این قدر روی این‏مسایل تکیه می‏کردند. علاقه‏مند بودن به زنها و محبت کردن به آنها، یک فصلی است که در اسلام‏روی آن تکیه شده، تا شخصیت زنان به حالت طبیعی آن بازگردانده شود و آن‏روزی که این شخصیت، احیا شود، دیگر نیازی به این توصیه‏ها نیست. البته‏به خاطر اینکه معمولاً جنس مرد، ممکن است به هر شکلی به خانمها تعدی‏کند (حتی در جامعه امروز غربیها، علی‏رغم آن همه افراطی که در ادعا کرده‏اند،باز خانمها مظلومند)، شاید همیشه این توصیه ها لازم باشد و تا ابد لازم است‏که ما مواظب باشیم تا این ظلم واقع نشود. فصل دیگری که روی آن تکیه می‏کنم، مربوط به مساوات و برخورد مساوی‏با بچه‏هاست. مثلاً روایتی می‏گوید که اگر هدیه‏ای گرفتید (اولاً مستحب است‏که وقتی از جایی به خانه می‏روید، برای فرزندان و خانواده‏تان هدیه‏بگیرید) وقتی هدیه گرفتید، به طور مساوی، آن را بین فرزندانتان توزیع کنید،و اگر یک چیز بهتری در میان هدایا، وجود داشت، پیامبر می‏فرماید که در این‏صورت، دختران را ترجیح دهید. ریشه این نیست که دختر در منطقِ پیامبرترجیح دارد، ریشه آن، این است که جامعه، نیاز به این ترجیح دارد و این تعلیم‏باید انجام شود. پیامبر می‏فرماید که اول هدیه را به دختربچه‏ها و زنها بدهید؛ برای اینکه آن‏سابقه احساس ضعف و عقب ماندگی - که در وجود آنها بوده - جبران شود. یک روایت دیگری هست که‏پیامبر می‏فرماید: شما در دادن هدایا با مساوات‏رفتار کنید و من اگر بنا بود که کسی را تفضیل بدهم، زنها را ترجیح می‏دادم. روایات در مورد خوش رفتاری با زنان، فراوان است. همین مسایل باعث‏شد که در همان برهه کوتاه زندگی پیامبر، خانمها تشخص عظیمی پیدا کردند.خانمهای صدر اسلام راببینید، که‏از همان لحظات اول، تعدادی از خانمها که دردوران مبارزه در مکه با پیامبر(ص) بودند، تا روز آخر با پیامبر(ص) بودند ودر جنگها و مباحث مهم فلسفی و اجتماعی شرکت می‏کردند. آنها شخصیت‏خودشان را بالا برده بودند و پیامبر(ص) چنین چیزی را از جامعه می‏خواست. یکی از این خانمها »اسما بنت عمیس« است که یکی از خانمهای بسیارمعتبر صدر اسلام است که اول زوجه حضرت جعفر طیار بود، بعد همسرابابکر و علی‏بن‏ابی‏طالب(ع) شد. در مکه مبارزه می‏کرد، به حبشه هجرت کردو از آنجا دوباره به مدینه هجرت کرد و در آنجا در جنگها شرکت می‏کرد وظاهراً تا زمان بعد از حضرت علی(ع) هم زنده مانده و زن بزرگی در تاریخ‏اسلام است. ایشان وقتی از حبشه به مدینه آمد، ظاهراً در سال هفتم هجری؛ یعنی بعد ازفتح خیبر، اولین مسأله ای که در جمع خانمها مطرح کرد، این بود که‏پرسید، آیا در قرآن چیزی درباره زنان هست؟ آنهایی که حاضر بودند، گفتند که‏ما چیز خاصی در این مورد نمی‏دانیم. او به محضر پیامبر رفت و مسأله رامطرح کرد و گفت که ما در همه جا شریک و همراه شما هستیم، خانمها درمیدان مبارزه، جهاد و زندگی شرکت دارند و ما اساس خانه شما هستیم وبچه‏ها را بزرگ می‏کنیم، پس چرا در قرآن به نام ما چیزی نمی‏آید؟ روایت از منابع شیعه و سنّی هست درباره این آیه‏ای که در سوره احزاب نازل‏شده است: اِنَّ الْمُسلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَالصَّابرینَ وَالصَّابراتِ ...« آیه، ده صفت از صفات زن و مرد را بیان می‏کند: اسلام، ایمان، صبر، خشوع،عبادت، ذکر، عفت و ...، - روایت می‏گوید که این آیه همه زنها و مردها را درکنار هم گذاشت و کل قرآن را تفسیر کرد؛ یعنی آن چیزهایی که تا به حال،درباره زن و مرد گفتیم، فرقی ندارد؛ هر کس در این خط باشد، از زن و مرد یکی‏است. معمولاً در ادبیات دنیا، ضمیرها را در مسایل اجتماعی، مذکر می‏آورند واین در ادبیات انگلستان و فرانسه، امروز هم هست و در ادبیات عرب هم‏این‏طوری بوده که وقتی با مردم حرف می‏زنند، مخاطبشان نوعاً در الفاظ،مذکر است. بنابراین طبق این روایات، آیه مذکور در رابطه با اقدام خانم »اسمابنت عمیس« بوده است. البته روایات دیگری می‏گوید که »ام سلمه«، این‏حرف را نزد پیامبر زده است. شخصیت زنان طوری تکامل یافته بود که وقتی »اسما« از حبشه برگشت،عمر که در سال هفتم هجری یکی از شخصیتهای مهم اسلام بود، به نوعی او راتحقیر نمود. چون ایشان از حبشه آمده بود، مثلاً با تعبیر حبشیّه، در مقابل‏مهاجر او را تحقیر نمود. مهاجرین، یک مقدار به خاطر آیات فراوانی که درمورد آنان نازل شده بود، خودشان را می‏گرفتند که ما زودتر به مدینه آمدیم!اسما درمقابل عمر ایستاد و گفت: شما چه می‏گویید؟ ما، دو تا هجرت‏کرده‏ایم: ما از مکه به حبشه رفتیم و در آنجا، آن همه برای اسلام کار کردیم وبعد هم به اینجا آمدیم. ما به آنجا برای خدمت به اسلام رفته بودیم. قضیه را خدمت پیامبر(ص) مطرح کردند و پیامبر(ص) به نفع اسما قضاوت‏کرد و فرمود که اینها دو هجرت دارند و دارای فضیلت عالی هستند. در جلسه‏ای خلیفه دوم - عمربن خطاب - صحبت می‏کرد و می‏گفت که‏مهریه سنگین، باعث عُزُوبت جوانان گردیده و اینکه خانواده‏ها برای‏دخترانشان مهریه زیادی، مطالبه می‏کنند خطرناک است. او پیشنهاد کرد که‏بیایید سقف مهریه را محدود کنیم و بگوییم که کسی از این به بعد، بیشتر از این‏حق ندارد، مهریه تعیین کند. یک خانمی در آن جلسه رسمی و در مقابل خلیفه‏دوم - که آن همه قدرت داشت - بلند شد و گفت: شما حق ندارید که چنین‏حرفی بزنید! این حرف برخلاف قرآن است! عمر گفت: چگونه برخلاف قرآن است؟ گفت قرآن می‏فرماید: »وَ اتَیْتُمْ اِحْدیهُنَّ  قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً« اگر شما آمدید و حتی یک گنجی، مهریه خانمی قرار دادید، آن گنج مال‏اوست و این آیه، نشان می‏دهد که مهریه سقف ندارد و هر کس به هر مقدار که‏خواست، می‏تواند مهریه تعیین کند. عمر یک فکری کرد و گفت: عجب! ماتوجه به این مسأله نکرده بودیم، خب! یک زن در یک جلسه رسمی و درمقابل خلیفه و در مقابل پیشنهاد دهنده‏ای که تحقیقاً سابقه و آمادگی داشت ویک پیشنهاد اجتماعی بود (مثل یک لایحه‏ای که حالا به مجلس بدهند و باطمطراق، برای یک اصلاحات اجتماعی بیاورند) با یک حرکت این جوری،جلو او بایستد و قضیه را بشکند و آن هم در آن شرایط، نشان می‏دهد که درهمان مدت چقدر شخصیت زنان تکامل پیدا کرده است. ان‏شاءاللَّه در بحثهایی که در آینده خواهیم کرد، و با فصول دیگری که خواهیم‏آورد، خواهید دید که اسلام چه رویّه خوبی پیش گرفته، برای اینکه زنها را احیاکند و ضمن دادن حقوق عادلانه، زنها را به آن حقی که باید در جامعه داشته‏باشند، برساند. مهمترین مسأله‏ای که در اینجا به خانمها (و هم به مردها) می‏گویم، باز تکیه‏روی »تقوا« است؛ یعنی همه این ارزشهایی که برای شما مطرح می‏کنم واحیای این شخصیتها، با توجه به مسأله تقوا است. یک زن و یا یک مردبی‏تقوا، اصلاً ساقط است. اسلام برای آدم فاسق و فاجر و غیرمتعهد و آدمی‏که با موازین اخلاقی و تکالیف شرعی و اجتماعی که برای او مقرر شده،برخورد بی‏تفاوت و یا منفی می‏کند، ارزشی قایل نیست. بنابراین خواهش می‏کنم، این بحثها و مطالبی که در مورد ارزشها وشخصیتها، ارائه می‏شود، همیشه توجه داشته باشند که اگر ما از محورهای‏تقوا جدا شدیم، در اصل از زمینه این بحثها، جدا شده‏ایم.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ‏وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلیسبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّ‏بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ‏عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج).  قسمت عمده صحبتم درباره چند سفری است که بنده، در این فاصله‏هاداشتم و بعد از آنها، هنوز خدمت شما نیامده‏ام که طبق معمول، توضیحات وگزارشی، به مردم بدهم. قبل از اینکه وارد بحث شوم، در هفته آینده، ما شهادت امام صادق(ع)،صاحب مکتب تشیّع، این بزرگمرد تاریخ دین و علم و سیاست را داریم و بایداین روز را خیلی محترم به حساب بیاوریم. امام صادق(ع) در زندگی نسبتاً طولانی‏شان و در شرایط خوبی که از لحاظفرصتهای زمانی، قرار گرفتند، خدماتی به اسلام کردند که هنوز ما گوشه کمی ازآن خدمات را داریم نقد می‏کنیم و آینده تاریخ باید از خدماتی که امام(ع)فرمودند و تعلیمات اسلام را گسترش دادند - زمینه اجتماعی، سیاسی،اقتصادی و فرهنگی اسلام را باز کردند - استفاده کند. البته رسانه‏های جمعی،وظایف خودشان را انجام خواهند داد. ما شهادتِ این مرجع عظیم مذهب وامام بزرگ شیعه و اسلام را خدمت حضرت امام عصر(ع) و رهبر عظیم‏الشأن‏انقلاب و امت عزیزمان تسلیت عرض می‏کنیم. دیگر اینکه رحلت برادرمان، همسنگرمان، همرزممان و همکارمان آیت‏اللَّه‏بزرگوار »ربانی املشی« مایه اندوه ما و امت شد. شخصیت عظیمی که شماهاکم و بیش ایشان را می‏شناسید، عضو هیأت رئیسه مجلس خبرگان، نایب‏رئیس دوره دوم مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم تهران، دادستان کل‏انقلاب و عضو منصوب امام در ستاد انقلاب فرهنگی بودند و خدمات‏فراوانی که ایشان در دوره‏های مختلف کرده‏اند، کم وبیش این روزها گفته شده وشنیده‏اید و ما با اظهار اندوه از رحلت این بزرگوار، به خانواده محترمشان وامام امت عزیزمان، تسلیت عرض می‏کنیم. بحث مسایل مربوط به مسافرتم را خیلی فشرده باید بگویم، چون این چهارکشور لیبی، سوریه، چین و ژاپن که سفر کردیم، تحقیقاً یک کتاب مفصل ازمطالب بسیار جدی، مربوط به سرنوشت انقلاب و اسلام در آن هست که‏قسمتهایی از آن را که لازم بوده از طریق رسانه‏ها تا به حال گفته‏ایم و یک‏جمع‏بندی هم با بعضی از مسائلش، امروز با شما در میان می‏گذارم. رویّه من‏این بوده است که این‏گونه مسایل را که به شما مربوط می‏شود و ما به عنوان‏نماینده شما کار می‏کنیم، با شما در میان بگذارم که جامعه ما، ضمن اطلاع،بداند که چه مسائلی می‏گذرد.  مدتها پیش، از ما دعوت شده بود که به آن کشور ها سفر کنیم. سفر ما به‏لیبی و سوریه، طبیعی است و ما همیشه به آن دو کشور می‏رفتیم و آنهامی‏آمدند و همکاری سابق داشته‏ایم، زیاد برای ما سؤال‏انگیز هم نبود. دعوتی که از کشورهای چپن و ژاپن از ما شد و از سال گذشته تا به حال‏تعقیب هم می‏شد، ابهاماتی برایمان هم داشت که هدف دعوت چیست که دراین مسافرتها مسایل زیادی را فهمیدیم و آنها را خدمتتان می‏گویم. در سفر لیبی و سوریه، اصل هدف ما و هدف دعوت‏کننده‏ها، »توسعه‏روابط« بود و آن روزهایی که ما رفتیم، یک توطئه بسیار خطرناکی در منطقه‏بود و آن به هم زدن جبهه پایداری و کشورهای مترقی عرب و لبنان بود که درمقابل اسرائیل فعلاً جبهه دارند، برنامه‏ریزی شده بود که اینها را از هم جدا کنند.جنگ داخلی لبنان خطر بزرگی بود و ما مسایل جنگ خودمان با عراق را هم‏داشتیم. بایستی در یک مقطعی مثل حالا، درباره سرنوشت و آینده عراق و نوع‏حکومت آینده و مسایل مردم آن کشور، با هم مشورت کنیم و برنامه‏هایی‏برای عراق داشته باشیم که غافلگیر نشویم. الحمدللَّه در آن سفر، همه چیز آن طوری که آنها و ما می‏خواستیم پیش آمد وتوطئه‏ها خنثی شد. از پیش هم سفری که هیأت منصوب آیت‏اللَّه منتظری کرده‏بودند، زمینه را خوب، مساعد کرده بود و بیاناتی که آنجا شده‏بود و ما هم رفتیم، فتنه لبنان تقریباً از آن بُعدی که آن روز داشت، تمام شد وانسجام جبهه پایداری در دومرکز مهمش - لیبی و سوریه - تثبیت و حفظ شد ودستاوردهای دیگری هم داشت که قسمتی که گفتنی بود، گفته شد. این طرف هم، برای این مسافرت، اهدافی داشتند و ما هم اهدافی داشتیم.اولاً یادتان باشد که این سفرها، در زمان »جنگ روانی« که اسمش را گذاشته‏بودند »جنگِ زدن شهرها«، اتفاق افتاد؛ یعنی مقدمات و مؤخّرات مجموعاً درچنان شرایطی بود که البته ما هنوز هم در همین مرحله هستیم و از آن بیرون‏نرفته‏ایم. این جنگ روانی ترسیم شده بود و تمام عناصر و عواملش کارمی‏کردند که این جنگ را علیه ما تیزتر کنند. نیاز داشت که ما در جبهه‏های‏گوناگون، با این جنگ روانی، برخورد کنیم که ما این برنامه را طراحی وبرنامه‏ریزی کردیم و الحمدللَّه، در همه جبهه‏هایی که خودمان تنظیم کردیم به‏مقابله این مرحله از جنگ برویم، پیروز از آب درآمدیم. یک قسمت، همان »مقابله به مثل« بود که‏آمار و ارقام و اطلاعات دقیق، به مانشان می‏دهد صدماتی که عراقیها از مقابله به مثل، در زدن شهرها خوردند، به‏مراتب بیشتر از صدماتی بود که ما متحمل شدیم. البته ما از هر دو طرفش‏ناراضی هستیم؛ ته دلمان می‏خواهد که مردم عراق و مردم خودمان صدمه‏نبینند؛ امااین جور شد که دست قوی نیروهای رزمنده و مردم و امکانات ما،این مسأله را در بُعد مقابله به مثل، موفق از آب درآورد. قسمت دیگر، مسأله روانی و شکستن روحیه مردم در داخل بود که‏ضدانقلاب ستون پنجم دشمن و امکانات تبلیغی دشمن، باهم به‏کار گرفته شده‏بود. آن هم با آن هیجانات و شوری که ملت ما در مراسم مختلف و نمازهای‏جمعه و در هنگام خوردن بمبها و موشکها، نشان داده بودند - و اوج قضیه درمانوری که شماها در روز قدس دادید که ما هنوز در مذاکرات و برخوردمان بادنیا، آثار عظمت آن روز را در افکار مردم دنیا می‏بینیم - آن هم در این بعد،بیش از حد تصور و انتظار خود ما بود. آن قسمت هم، دشمن‏شکن و موفق‏بود. قسمت دیگری که باید ما انجام می‏دادیم، در جبهه‏ها بود که به محض‏شروع، سیلی زدن به دشمن را آغاز کردیم و آن عملیات بدر و بعد هم عملیات‏سلسله‏ای و زنجیره‏ای نفوذی و غیر نفوذی که تا به حال اطلاع دارید، عملیات‏زنجیره‏ای قدس و ظفر و چیزهای دیگر که بی‏نام انجام شده که این حرکت هم‏از آن رزمنده‏ها در جبهه هست و این هم تازه دارد شکل می‏گیرد که عراق باید درآینده بچشد و آن نتیجه جنایتی است که کرد و نیروهای ما را در جبهه وارد کرد،کار جدیدی را فکر کنند و کردند و من فکر می‏کنم این قسمت، بیشتر از همه درآینده، عراق را از آن جنایتِ جنگ روانی و جنگ شهرها پشیمان خواهد کرد. مخصوصاً اگر از این به بعد، چنین چیزی تکرار بشود، برای ما قابل پیش‏بینی‏است که رزمنده‏های ما در جبهه، چه خواهند کرد و چه اقداماتی در مقابل‏جنایات ضدبشری زدن شهرها و مردم غیرنظامی، آنجاها پیش خواهد آمد. قسمت چهارم که مهم است، یک حرکت خارجی بود؛ یعنی دیپلماسی‏خارجی تحرک پیدا کند؛ یعنی آن کاری که آنها در دنیا کرده بودند. در دنیا هم دراین چند هفته، حرفهایی زده شده بود تا ایران را به عنوان یک کشور جنگ‏طلب و از این طرف طرفدار »تروریسم« و حامی تروریسم دولتی نشان بدهندو از طرفی قدرت عراق را بزرگ کنند و به رخ کشورهای دیگر بکشند! ما را در دنیا منزوی معرفی کرده بودند که ما از لحاظ سیاست جهانی، در دنیا مقبولیت‏نداریم و دنیا ما را قبول ندارد! خوب!، این مجموعه جوی که در دنیا درست کرده بودند، هر کشوری ممکن‏بود، فکر بکند آیإ؛ظظ  مصلحت است ما روابط اقتصادی، دوستی، سیاسی و آمد ورفت با جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم؟ یک جوری معرفی کرده بودند که‏آن قدرت نظامی، سیاسی و حمایت اجتماعی بیرون و امثال اینها رابرای عراق‏ترسیم کرده بودند که لازم بود در این مقطع یک حرکتی، در خارج از کشور هم‏انجام بشود. البته ما ازپیش، فکر سفر بودیم، ولی مقطع مناسبش را حالا تشخیص دادیم.و با مشورت خدمت امام و با تصمیم‏گیری در خدمت ریاست جمهوری ونخست وزیر و ریاست دیوان عالی کشور مقرر شد که این سفر انجام گیرد. حالا پیش از اینکه من وارد بحث آثار سفر بشوم، به این قسمت قبلی که‏مطرح کردم اشاره‏ای خواهم داشت. مهمتر از این سفر برای ما البته جبهه‏هااست؛ یعنی اصلیترین کاری که ما در مقابل شرارت جدید صدام کردیم، این بودکه تشخیص دادیم صبر کردن برای اینکه زمان مناسب سیاسی و جهانی‏عملیات نهایی برسد، به مصلحت نیست. عراق عنصری نیست که از این‏فرصت سوءاستفاده نکند. او شرارت خواهد کرد. تشخیص داده شد که جبهه هامتحرک باشد، برای اینکه عراق بفهمد، چه قدرتی در مقابلش هست و دست به‏شرارتهایی که مردم را به زحمت می‏اندازد، نزند؛ لذا جبهه ها را متحرک کردیم. من اینجا به جوانانمان و مخصوصاً به کسانی که در گذشته دوره دیده‏اند و به‏رزمنده‏هایی که تجربه جنگ دارند، تأکید می‏کنم؛ آنهایی که قصد دارند درجبهه شرکت کنند، وقتش الان است؛ یعنی از همین الان تصمیم بگیرند، هر چه‏زودتر وارد میدان بشوند؛ چون ما از نقطه شمالی تا نقطه جنوبی 1200کیلومتر همه جبهه‏ها را فعال و متحرک می‏کنیم و هر نیرویی امروز وارد صحنه‏شود و در یکی از واحدها خودش را به مرز برساند، میدان جهاد است. مثل گذشته نیست که سه الی چهار ماه بروید در جبهه بمانید و دستور حمله‏داده نشود و برگردید. الان تصمیم گرفته شده قبل از اینکه به عملیات نهایی‏برسیم، امان به صدامیان ندهیم که آنها متوسل بشوند و شرارت در شهرهابکنند! و اگر چنانچه شرارتی در شهرها کردند، آن چنان آمادگی در همه نقاطجبهه باشد که ما نیاز به زدن شهرها نداشته باشیم، گر چه چاره‏ای نداریم و این‏دفعه شاید شدیدتر از گذشته مقابله به مثل کنیم، اما جواب اصلی را بایدشماها در جبهه به صدامیان بدهید. برای ما در مسافرت، چند هدف مشخص بود که یکی اهداف اقتصادی، یکی‏اهداف سیاسی و دیگری شناسایی طرفمان؛ چون ما در مباحثی که در جلسات‏با مسؤولان قوا داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که از یک طرف با کسانی که درگذشته، با ایران روابط فراوان داشتند و ارتباط بین‏المللی، اقتصادی، سیاسی وفرهنگی ما از آنجا تغذیه می‏کرد، با آنها به این زودی روابط سالم نمی‏توانیم‏برقرار بکنیم و از سوی دیگر در دنیا هم نباید منزوی باشیم و کشور نیازهایی‏نیز دارد مخصوصاً در زمینه سازندگی کشور. برنامه‏های پنج ساله و بیست ساله‏ای که در پیش داریم و مسایل جنگ، نیازدارد که با دوستان جدی و سالمی در دنیا، همکاری بکنیم؛ البته با تشخیص ما،غیر از دوستانی که در گذشته داشتیم و در آینده هم کشورهای دیگری‏درباره‏شان فکر شده است. در تشخیص ما، چین و ژاپن دو کشوری بودند که‏می‏توانستند برای ما دوستان و همکاران صمیمی باشند؛ با این شرط که ازهمین الان روشن باشد که روابط، عادلانه و مساوی و دوستانه است و کسی‏قصد سوءاستفاده از روابط نداشته باشد و زمانی که به‏آنجا رفتیم، فهمیدیم، آنهاهم مطالعه کرده و این کار را انجام داده‏اند. آنها هم در این پنج، شش سال انقلاب، درباره ما مطالعه کرده، حرفهای ما راشنیده و به این نتیجه رسیده‏اند که ایران کشوری است، در این منطقه حساس‏دنیا، جایی که به خاطر خلیج‏فارس و اقیانوس هند - که مسایل خاصی دارد -حساسترین نقطه دنیاست. ایران مناسبترین کشوری است که می‏تواند برای‏ثبات جهان و امنیت منطقه و برای سازندگی مؤثر باشد و سالمترین کشوری‏است که مستقل و با اراده خودش حرف می‏زند. این مسأله برای آنها هم ترسیم‏شده بود که در اظهاراتشان این مطلب را به ما صریح گفتند. ما با این هدف رفتیم که بشناسیم و ببینیم که طرفمان چقدر برای برخوردصحیح آمادگی دارد، و در این رابطه در همه ابعاد بدون استثنا به اهداف موردنظرمان رسیدیم. در حالی که یک طرفه هم نبود، دو طرفه بود، و منافع دوطرف را داشت. وقتی که سفر برای ما تحقق پیدا کرد، آنجاکه رفتیم، دشمنان ما مخصوصاًآمریکاییها حسابی برای این سفر برنامه‏ریزی کرده بودند! آنها می‏دانستند که‏این سفر چه توطئه‏هایی را بر هم خواهد زد و چه دستاوردهایی می‏تواندداشته باشد. برنامه‏ریزی کردند که سفر را از لحاظ سیاسی - روانی شکست‏بدهند و در این زمینه چند نکته مشخص را در نظر گرفتند که بتوانند ضربه‏بزنند که از همه اینها استفاده کردند. اولین مسأله‏ای که آنها یک مقدار برداشتهایی از داخل کشور ما داشتند وخیال کردند که می‏توانند از آن استفاده بکنند، مسأله خانمها بود. وقتی که‏می‏خواستیم به پارلمان ژاپن برویم، یکی از خانمهایی که آنجا معاون وزارت‏خارجه و معاون پارلمانی است، این طور مطرح کرده بودند که ایشان اصلاً درمذاکرات رسمی شرکت می‏کند یا نه! و در روزنامه‏ها هیاهویی به راه انداختندکه زمینه منفی در آن محیط فکری، برای انقلاب ما در ژاپن درست کنند، که‏ایران به طور کلی با زنها مخالف است و آنها را در جلسات راه نمی‏دهد! ما وقتی به چین رسیدیم، دیدیم در روزنامه‏های ژاپن این مسأله مطرح شده‏و آنها گفتند، اینکه نمی‏شود معاون پارلمانی وزارت خارجه‏مان در جلسه نیایدو اگر این جور بشود، درست نیست و از این حرفها! ما پیغام دادیم که نه! ما چنین چیزی اصلاً نداریم و آمدن آنها در جلسه برای‏ما هیچ مسأله‏ای نیست، ما یک اصولی داریم که آن اصول را مراعات می‏کنیم.هنگامی که وارد ژاپن شدیم، در صف استقبال، به آن خانم گفتم که شیطانهاتدارک دیده‏اند که بین شما خانمها و ما دعوا بیندازند! ما با شما دعوایی هم‏نداریم!! در اولین جلسه رسمی که مهمانی مجلس بود، مذاکرات با ایشان هم‏انجام شد و ایشان بعد هم رفت با روزنامه ها مذاکره کرد و گفت: این تهمت‏ناجوانمردانه‏ای است که به ایرانیها و انقلاب ایران زده‏اند و من نفی می‏کنم!اینها مردمی خیلی اصولی هستند و برخورد عادلانه‏ای با زن دارند. ما به او گفتیم که با این مخالفیم که زنها خودشان را عرضه بکنند و این‏کارهای فرهنگ غربی را ما نمی‏پسندیم. در حالی که در مجلس خودمان‏خانمها هستند، در اداراتمان نیز خانمها هستند. ما زندگی خودمان را برایشان‏تشریح کردیم و نیز گفتیم شما اشتباه می‏کنید؛ مسأله حجاب هم به خودتان‏مربوط می‏شود. ما با فرهنگ غربی که در این مورد در کشور شما هست وخانمها را آلوده کرده، مخالف هستیم، اما این مسأله خود شماست. این مسأله،در همان روز اول با مصاحبه این خانم با روزنامه به کلی تمام شد. مسأله دیگری که اینها مطرح کردند، مسأله تروریسم بود. همان روزهاگروگانهای آمریکایی، بعضی‏هایشان آزاد شده بودند و موضوع مسأله روز بود.یک کانال تلویزیونی ژاپن مخصوص آمریکاییهاست و شبانه روز برنامه‏انگلیسی دارد. بمباران تبلیغاتی‏اش را گذاشته بود روی مسأله تروریسم وشیعه را متهم می‏کرد به پایگاه تروریسم در منطقه و طبعاً ایران را متهم می‏کرد؛مسأله‏ای که در تحریک افکار عمومی خیلی می‏شود از آن استفاده کرد و سفرِما را می‏توانست تحت‏الشعاع قرار دهد، و مردم نظرشان درباره ما، جور دیگری‏باشد. این مسأله را خیلی دامن می‏زد. خوشبختانه در این مورد توضیحی که ما دادیم و همکاری‏ای که رسانه‏های‏جمعیِ آنجا با ما کردند، مسأله را به طور کلی دگرگون کرد و آمریکاییها وغربیها ضرر عمده‏ای دراین قسمت کردند. خبرنگارها آمدند سؤال کردند، ما از همان روزهای اول توضیح دادیم. به ماگفتند: چرا شمإ؛ظظ  صریحاً آنها را محکوم نمی‏کنید، در حالی که مخالف آنهاهستید؟ گفتم اگر ما محکوم کنیم، اول ریشه را محکوم می‏کنیم و بعد شاخه‏را محکوم می‏کنیم! شماها انتظار دارید اسرائیل که هفتصد مسلمان لبنانی رادزدیده و به کشور دیگری برده و برخلاف مقررات بین‏المللی زندانی کرده وشکنجه می‏دهد، این تروریسم محکوم نشود؟ اما تروریستی که به خاطرنجات زندانی‏اش می‏رود یک هواپیما رامی‏برد و از آنها در خانه‏اش‏مهمان‏نوازی می‏کند، تا اینکه زندانیانش را آزاد بکنند، او محکوم بشود؟ اگر بناست محکوم بکنیم، باید همه را با هم محکوم بکنیم و ریشه را قبل ازشاخه باید محکوم بکنیم! ما آنجا برای اینها توضیح دادیم که اصلاً ریشه زمینه‏خوبی برای تبلیغات ما شد. ما به آنها همچنین توضیح دادیم که ایران بیش از تمام دنیا، قربانی تروریسم‏شده است. در یک انفجار 72 نفر از بهترین شخصیتهای ما از دست رفت. دریک انفجار، نخست وزیر، رئیس جمهور و شخصیتهای ما از بین رفتند، وچگونه اینها در نماز جمعه‏های ما مردم را قطعه قطعه کردند و از بین بردند.شخصیتهای بزرگی مثل شهدای محراب را چگونه از ما گرفتند. بیش از هزار نفراز مردم ما در بمب گذاریها تا به حال جانشان را از دست داده‏اند و چنین دولتی،چنین راهی معلوم است که با تروریسم نمی‏تواند موافق باشد.  فرانسه را در آنجا محکوم کردیم به عنوان اینکه به طور رسمی کسانی را که‏اعلامیه تروریسمی می‏دهند، تحت حفاظت پلیس نگه می‏دارد. آمریکا رامحکوم کردیم که کنگره آمریکا عده زیادی از نماینده‏هایشان با نامه رسمی،تروریستها را تأیید می‏کنند. انگلستان همین کار را می‏کند، پارلمان اروپا هم‏همین کار را می‏کند و رسانه‏های جمعی غرب نیز همین کار را می‏کنند.تلویزیونهای شما همین کار را می‏کنند! گفتم هواپیمای ما را از آنجا دزیدند و وارد فرانسه شدند و در همان جا همین‏روزنامه نگارها، مثل قهرمان از آنها استقبال کردند و حرفهای آنها را منتشرکردند! شما دروغ می‏گویید که با تروریسم مخالف هستید. اساس تروریسم‏شما هستید! اصل ترور را شما دارید شایع می‏کنید! حالا اگر در داخل کنگره‏آمریکا بنشینند و تصویب کنند که چهارده میلیون دلار خرج مبارزه بانیکاراگوئه را در اختیار ضدانقلاب و تروریستهای نیکاراگوئه بگذارند. این کارچون در کنگره تصویب شده، ترور نیست! اما یک مردمی که برای نجات‏خودشان در مقابل غولها، قیام می‏کنند این ترور است! این منطق را چه کسی‏می‏پذیرد؟! توضیحاتی که ما در چندین مصاحبه دادیم، اصلاً قضیه را برعکس کرد؛ یعنی رسانه‏های جمعی ژاپن و چین روزهای آخر اقامت ما، رسماً این‏منطق را دنبال می‏کردند؛ یعنی دنبال این بودند که علاج ریشه‏ای باید برای‏تروریسم بکنیم. و این موفقیت برای ما و شکست آمریکا بود با آن امکانات‏فراوان تبلیغاتی که در اختیار آنهاست و آن شیطنتهایی که دارند. یکی هم مسأله جنگ بود. به طور طبیعی اینها در گوش همه کرده بودند که‏عراق آماده صلح است و ایران آماده نیست! مخصوصاً در چین و ژاپن روی‏منطقه خلیج‏فارس حساسیت فراوانی است. ژاپنیها بیش از تمام دنیا به‏خلیج‏فارس وابسته هستند؛ یعنی اگر روزی نفت خلیج فارس به روی دنیا بسته‏بشود، اولین کشوری که سقوط می‏کند، ژاپن است؛ چرا که قسمت اعظم‏زندگی‏شان به این نفت بستگی دارد: کارخانه‏هایش، نیروگاههایش، سردی وگرمی زندگی‏اش، ترابری و همه چیزش با این نفت می‏گردد، و اگر این شعله‏برروی کشوری مثل ژاپن بسته شود، دیگر هیچ چیزی با آن جمعیت متراکمش‏ندارد و چه بر سرش خواهد آمد! کشتیهایش همه توی دریاها می‏مانند، لذا آنهاروی این مسأله حساس هستند. لازم بود که اینها از زبان خود ما و با بحث با ما، این مسأله را بیشتر از آن‏چیزی که تا به حال در رسانه ها گفته بودیم، بفهمند. ما در ساعتهای طولانی‏مذاکراتمان و مصاحبه‏هایمان، مسأله را روشن کردیم که این امنیتی که شماهادنبالش هستید؛ یعنی »آتش بس«، مسأله را حل نمی‏کند. شما اگر به دنبال امنیت در خلیج فارس هستید، باید ریشه‏ای حل بشود. این‏جزییاتی که من قبلاً در اینجا برای شما توضیح دادم، برای آنها مفصل گفتم، که‏اگر در این شرایط ما اسلحه‏ها را روی زمین بگذاریم، ملت عراق و ایران با این‏همه کشته‏ای که بین اینها هست، با این همه خسارت و با این همه چیزهایی‏هست، این حکومت بعث، آیا می‏گذارد ما با هم رفاقت بکنیم؟! او می‏خواهد از گذشته‏اش دفاع بکند، و ما هم می‏خواهیم دفاع بکنیم، و مخصوصاً باشرایطی که عراق دارد، حزب بعث هر روزی را که مناسب دید، دوباره‏می‏جنگد. شما چه اطمینانی دارید که پس فردا آتش بس را نقض نکند و همه‏چیز را دوباره برهم نزند؟! بعد پولی که باید خرج سازندگی کنیم، باید به اسلحه‏بدهیم، وابستگی داشته باشیم، چه داشته باشیم و دیگر اینکه ابرقدرتها در آنجادخالت می‏کنند. وقتی این مسایل را ما در آنجا به آنها توضیح دادیم، به طور قطعی آنان‏قانع شدند که هیچ راهی جز اینکه ریشه جنگ در منطقه خاورمیانه سوزانده‏بشود و امنیت واقعی در منطقه به وجود بیاید، وجود ندارد. گفتیم اگر شما راهی دارید، به ما ارائه بدهید! آنها هم راهی غیر از این‏نداشتند.فقط یک پیشنهاد محدودی وزیر خارجه ژاپن در چهار میدان دریا،خطوط هوایی، زدن شهرها و اسلحه شیمیایی داده بود که در این قسمتها جنگ‏محدود شود که ما این را استقبال کردیم. ما اصلاً همین رإ؛ظظ  می‏خواهیم. مانمی‏خواهیم دریا را آلوده بکنیم، زیرا جنگ توسعه پیدا می‏کند؛ چون زدن آنهارا ما با مقابله به مثل انجام می‏دهیم. منطق ما منطق روشنی بود. روزهای آخر، این ژاپنی ها بودند که رسانه‏هایشان خط می‏دادند که راه‏صحیح، ختم ریشه‏ای جنگ است. در آخرین شبی که من آنجا بودم، یک‏مصاحبه کردم با تلویزیون ژاپن که روز بعد، خودم ندیدم، اما آنجا به ما گفتندکه هر کس از مردم ژاپن این مصاحبه را گوش کرده، قانع شده است (که تعبیرآنها بود). در مورد تروریسم یک سؤال خیلی تیزی از ما کردند که گفتند: تروریسم راهمه محکوم می‏کنیم، اما یک مبارزه حقی هم به هر حال در دنیا هست که‏عده‏ای دارند، به خاطر حقشان مبارزه می‏کنند، فرق بین تروریسم و مبارزات‏حق طلبانه‏ای که عده‏ای می‏کنند، چیست؟ من گفتم: جدا کردن این مصادیق بسیار مشکل است، اما فقط دو نمونه‏می‏گویم که بقیه را از این دو نمونه بفهمید: وقتی یک آدم لبنانی در یک کامیون‏پر از »تی. ان. تی« بنشیند و خودش رابه ستاد ارتش اسرائیل بزند که آمده آنجارا گرفته، اسم این را نمی‏شود؛ را »تروریسم« گذاشت؛ این مبارزه حق‏طلبانه‏است و اینکه اسرائیل وارد لبنان بشود و مردم لبنان را بگیرد و ببرد و یا آمریکا پول بدهد به ضدانقلاب و آنها بمب منفجر کنند، در هر جای دنیا، اینهاحق‏طلبانه نیست، تروریسم با این، فرقش این است. در مسأله جنگ، خطی را که ما درآنجا ترسیم کردیم وگفتیم: مبارزات ما برای‏امنیت واقعی خلیج‏فارس است و برای امنیت واقعی منطقه است و مخصوصاًوقتی اینها فهمیدند که ما قصد کشورگشایی نداریم، قصد اشغال اراضی دیگران‏را نداریم، به ملت عراق نمی‏خواهیم تجاوز بشود و مایل هستیم که عراق روی‏پای خودش بایستد، همه برایشان جالب و جاذب بود. یکی از چیزهایی که اینها را سخت مجذوب ما کرده و جزو ادله دعوت ما به‏حساب می‏آید، موضع ما در افغانستان است. خوب! اینها می‏بینند یک‏کشوری که درحال جنگ است و همسایه مقتدر شمال خودش را دارد، حاضرنیست به خاطر جنگ و به خاطر ادله دیگر از موضع اصولی خود در افغانستان‏دست بردارد و حاضر نیست روی کشور افغانستان معامله کند و اسلحه بگیرد، برای دست برداشتن از هدفش در افغانستان. ما آنجا گفتیم که افغانستان برای ماالان مثل اسرائیل است، چه فرقی می‏کند، آنجا آمدند یک کشور اسلامی را به‏زور گرفتند و اینجا را نیز به زور گرفته‏اند. شاید شورویها می‏توانند دوست ماباشند! ما می‏خواهیم با اینها همکاری بکنیم و در آینده نیز با آنها همکاری‏خواهیم کرد، دامن هم نمی‏زنیم، همکاری زیادی هم الان با آنها داریم، اما افغانستان قابل معامله نیست؛ افغانستان را باید گذاشت برای مردمش، هر چه‏خواستند! البته قید می‏کنیم که معنای رفتن شوروی، آن نیست که آمریکاسرجایش بیاید، اگر آمریکاییها بخواهند در افغانستان بیایند، همان کاری راکه مسلمانان لبنان با آمریکاییها نمودند، مسلمانان افغانستان نیز با آنها خواهندکرد! آن سه مسأله‏ای که طراحان تبلیغات غربی ترسیم کرده بودند، تا مسایل ما راتحت‏الشعاع قرار بدهند، درست معکوس شد؛ یعنی نتیجه‏ای که مامی‏خواستیم، گرفته شد، نه نتیجه‏ای که آنها می‏خواستند. ما مایل بودیم یک جایی باشد که حرفهای ما را از نزدیک بفهمند و این تبلیغات زهرآگین از ذهن اینها بیرون برود، این امکان در آنجا برای ما پیدا شد.در مصاحبه مطبوعاتی در ژاپن، صدها نفر خبرنگار جمع بودند و سؤالاتی رامطرح کردند که من جواب دادم، همه مسایل را سؤال کردند. رئیس آن کلوپ که‏پهلوی من نشسته بود، ژاپنی بود. گفت جوابهایی که شما دادید، همه چیزهایی‏که در ذهن اینها بود، پاک کرد و دیگر حرفی ندارند که از شما بپرسند، این‏قضاوت او بود که آنجا هر روز یک مصاحبه مهم مطبوعاتی شخصیتی که واردآنجا می‏شود، برگزار می‏کنند.  ما چون منطقمان روشن است. نه اینکه بنده قوی بودم، منطق روشن است،منتها مستمعین ما این قدر مجال پیدا نمی‏کنند که حرفهای ما را گوش بکنند.گردو غباری است که در دنیا برپاکرده‏اند تا حرفهای ما را نشنوند. نتیجه بسیار مهمی که از این سفر گرفته شد، در رابطه با این جنگ روانی،برعکس آنچه که آنها می‏خواستند القاء بکنند، توی دنیا روشن شد که‏جمهوری اسلامی به عنوان یک نیروی عظیمِ تثبیت شده قابل اعتماد، وجوددارد. این چیز کوچکی نیست که در دنیا به دست بیاوریم. چین را شما تصورنکنید که یک کشور معمولی است. یک میلیارد و اندی جمعیت دارد و ده‏میلیون کیلومتر خاک که به قول خودشان برای چهار میلیارد جمعیت دنیا،می‏تواند غذا تهیه کند؛ یک جایی به آن عظمت و با سابقه انقلابی کسانی که50 سال پشت سرشان انقلاب و تجربه خودکفایی دارند. اهداف ما در این سفراین بود که از تجربه خودکفایی اینها استفاده بکنیم، چون اینها هم با غرب به هم‏زدند و هم با شرق و روی پای خودشان ایستادند و بسیاری از مشکلاتشان راحل کردند. حضور در آنجا و اینکه علی‏رغم این همه فشار که در دنیا بود، و این همه‏شیطنتی که در دنیا بود، رهبران چین و ملت چین این توجه خاص را به انقلاب‏اسلامی مبذول کردند، این برای دشمنان داخلی و خارجی و هم استکبارجهانی خیلی تلخ بود. این قدر برایشان تلخ بود که حرکتهای مذبوحانه واحمقانه‏ای انجام دادند، برای اینکه یک موجی بیندازند توی امواج عظیمی که‏از پکن در رابطه با جمهوری اسلامی بلند شده بود.  مسأله ساده مریض بودن مرا مطرح کردند. من چند دقیقه به جلسه‏ای دیررسیدم. یک خبرنگار آمریکایی، خبر فرستاد روی آنتهای دنیا که فلانی مثلاًسرطان چی دارد، و در فلان بیمارستان بستری است! حالا ما که از این حرفهامسأله نداریم و ملت قائم به ما نیست. مسأله این سفر، این قدر برای اینها مهم بود که دست به کار شدند، تا یک‏اخلالی در امواج آن قسمت از اخباری که به طور درست داشت از آنتن‏خبرگزاریهای خارجی از چین پخش می‏شد و انقلاب اسلامی را در دنیا مطرح‏می‏کرد، به وجود بیاورند و این اخلال، ساعتی هم که شده برای آنها با ارزش‏بود، چون دست و پا زیاد می‏زدند! و لذا به خاطر یک کار موضعی که برایشان‏اهمیت داشت، آن طور اعتبار یک خبرنگار و روزنامه‏نگار را از بین بردند؛ چون‏از آنچه که در آنجا می‏گذشت، اوقاتشان خیلی تلخ شده بود! یکی از شهرهای قدیمی چین به نام »شیان« است که برای دیدن آثار قدیمی‏آن، با چند ساعت پرواز، خودمان را به آنجا رساندیم تا از آثار قدیمی این شهردیدن بکنیم. البته روز تعطیلی هم بود. هنگامی که هیأت ما از خیابان عبورمی‏کرد، مردم شهر که دارای 1/5 میلیون نفر جمعیت است با اینکه باران‏شدیدی هم می‏بارید، انبوه مردم در اطراف خیابانها، چتر در دست، جمع شده بودند تا هیأت جمهوری اسلامی را ببینند و آقایی که مسؤول این شهر بود ودر ماشین همراه ما بود، گفت: ما تا به حال یک چنین جمعیتی را در شهرمان‏ندیده بودیم و افزود: من می‏بینم که این مردم چقدر با علاقه، دارند به هیأت‏شما نگاه می‏کنند و بدین وسیله علاقه شان را ابراز می‏کنند و من تعجب‏می‏کنم که نفوذ انقلاب شما در میان این مردم دور دست، به چه طریق و از کجاآمده است؟ بنابراین، سابقه انقلاب اسلامی است که به آنجا رفته و مردم دنیا، رفته رفته‏شناخت درستی نسبت به انقلاب اسلامی ایران پیدا می‏کنند. مردم »شیان«چین که هیچ کس به فکرش هم نیست، نسبت به انقلاب اسلامی علاقه نشان‏می‏دهند و برای آن، احترام قایل بودند. این مسأله برای دنیا خیلی تلخ است.خبرنگاران خارجی هم که در آنجا ناظر بودند و مسایل را از نزدیک می‏دیدند،عصبانی می‏شدند و کاری هم نمی‏توانستند بکنند! رهبران چین، افراد معمولی نیستند و اکثرشان 65، 70 و 80 ساله هستند وکسانی هستند که از آن راهپیمایی بزرگ »مائو« تا به حال همیشه در میدان‏سیاست و عمل بوده‏اند و آدمهای پخته دنیا هستند. یکی از تعبیراتشان این‏بود که می‏گفتند ما اوایل انقلاب، درباره جمهوری اسلامی اشتباه کردیم وانقلاب شما را نشناختیم و این، حرف خیلی بزرگی است! یعنی بعد از مدتی وبا مطالعه شناخته‏اند و البته سرّ مسأله هم مردمی بودن انقلاب است.   همین داستان مانور روز قدسی که شما دادید، در آنجاهایی که این‏راهپیمایی را فهمیدند، نظر نصف مردم دنیا را عوض کرده: ملتی که با 7 سال‏مشکلات انقلاب، جنگ و بمباران‏ها، باز آن طور یکپارچه پشت سر مسؤولان‏ایستاده و از خودشان مقاومت نشان می‏دهند! بنابراین اینها نمونه این را در دنیاندیده‏اند و ما در سخنرانی سر میز شام، مانور روز قدس را به راهپیمایی بزرگ مائو تشبیه کردیم که در تاریخ دنیا، آن راهپیمایی جای عظیمی باز کرده که‏رهبران چین گفتند: ما قبول داریم و تشبیه کاملاً درستی است. راهپیمایی‏روز قدس امسالِ شما، کمتر از آن راهپیمایی نیست. مردمی که زیر بمب و موشک ایستادند و وقتی که موشک در شهرشان به‏زمین خورد، دستهایشان راگره کرده و به راه خودشان ادامه دادند، این صحنه‏هارا در دنیا به آسانی نمی‏توان پیدا کرد. همچنین جا افتادن جمهوری اسلامی‏ایران، آن هم در جایی که می‏خواهند بی‏غرض و مرض برخورد کنند.  خوب! همه دنیا می‏دانند که ژاپن از نظر قدرت تکنیک، امروزه آمریکا را داردازمیدان به در می‏کند. وقتی که صنعت ژاپن، وارد آمریکا می‏شود، صنعت خودآمریکا را بی‏رونق می‏کند و همین طور اروپا و بازار مشترک، عصبانی است که‏ژاپن بازارهایشان را در جهان می‏گیرد و دنیا به یک صنعتی، مثل صنعت ژاپن‏روآورده و یک چنین کشوری که مرکز چنین حرکتی است، خودش می‏خواهدو اظهار تمایل به داشتن رابطه با جمهوری اسلامی می‏کند و اظهار علاقه‏می‏کند که با جمهوری اسلامی همکاری سالمی داشته باشد. هیچ امتیازی هم‏از ما نمی‏خواهد. در تمام دوران مذاکرات با اینها، کوچکترین امتیازی از مانخواستند. همچنین، گذشت از اصول، صرف نظر کردن از مبادی اعلام شده از سوی‏جمهوری اسلامی و صرف نظر کردن از مسأله اقتصادی، از ما نخواستند و فقطخواهان روابط مساوی و عادلانه بودند و این برخورد یک قطب صنعتی دنیا،قطب سیاسی دنیا و قطب جمعیتی دنیا با نظام جمهوری اسلامی بود و این‏یک چیز کمی نیست. رهبریت انقلاب ما، پیش آنها یک موجود بسیار مقدس و در سطح بالایی‏است، در یکی از مذاکرات، یکی از شخصیتهای بزرگ ژاپن وقتی که فهمیدیکی از بستگان رهبر انقلاب، در میان هیأت با من است، یک حالتی پیدا کرده‏و اظهار داشت: »من احساس غرور می‏کنم از اینکه امام شما، ژاپن را لایق‏دانسته که یکی از بستگانش را به اینجا فرستاده و برای من این افتخارآفرین‏است«!  در سوریه، آقای حافظ اسد در مذاکراتمان گفتند که: انقلاب شما یک کاری‏کرده که دوستانتان، دوستتان دارند و دشمنانتان هم مجبورند به شما احترام‏بگذارند و این حرف خیلی خوبی است و از آن حرفها و کلمات قصار است.واقعاً این مردم محترم هستند. این آدمهای مقاوم حق طلب و آدم‏هایی که حاضر نیستند، اصولشان را باهیچ چیزی معاوضه بکنند، ارزش دارند و محترم هستند. این تبلیغات فراوان‏که در رسانه‏های جمعی به نفع ضدانقلاب انجام می‏شود، یعنی اروپاییها،پارلمانهای آمریکا، انگلستان و آن دلالهای بی‏ارزش سیاسی دنیا، که به نفع‏ضدانقلاب فعالیت می‏کنند، انسان خیال می‏کند اثر گذاشته است؟! در یکی ازمذاکرات خصوصی، یکی از رهبران چین به من گفت: »ما این ضد انقلاب شمارا ستون پنجم نیروی واکنش سریع می‏دانیم«. ببینید! مطلب چقدر خلاصه‏می‏شود. با اینکه ما توقع نداشتیم که اینها این مسأله را دریافت کرده باشند. بدیهی است، انقلاب اسلامی که پیروز شد، آمریکاییها در آن روز که دوره‏کارتر بود، بلافاصله نیروی واکنش سریع را که بیش از 200 هزار نیرو داشت‏درست کردند، تا این نیروی واکنش سریع از خلیج‏فارس گرفته تا کانال سوئزحفاظت بکند و هر وقت لازم شد، وارد عمل بشوند. تعبیر یکی از رهبران چین‏این بود که ضدانقلابیون ایران، ستون پنجم این نیروهای واکنش سریع هستند،همین هایی که شعار ضد امپریالیستی می‏دهند و از کارگر دم می‏زنند ولیبرال‏هایی که سنگ آزادی به سینه می‏زنند، اینها ستون پنجم آمریکا هستند! این تعبیر رهبران دنیا است و این شناخت مردم دنیا است و حقایق هیچ وقت‏پشت پرده نمانده، بالاخره نمایان می‏شود. حالا هر چه هیاهو بکنند و گرد وغبار به وجود بیاورند، این انقلاب کار خودش را کرده و مسیر خود را طی‏می‏کند. لذا شما هم راه خودتان را بروید و انقلاب را تداوم بخشیده ومشکلات آن را تحمل کنید، همان طور که تا به حال مردانه تحمل کرده‏اید.خداوند فوق همه چیز و همه قدرتها است و تا به حال چقدر توطئه‏های بزرگ‏علیه این انقلاب را خنثی کرده که حد ندارد و آدم خیلی شیرین می‏بیند که‏خداوند پیشاپیش راه را برای دوستان خودش باز می‏کند، فقط شرطش آزمایش‏خوب است. راجع به دستاوردهای سیاسی انقلاب، مطلب زیاد گفته شده و در مورددستاوردهای انقلاب، مسایل فراوان است و خیلی هم لازم نیست در اینجامطرح بشود.  کارهای عمرانی، مبادلاتی و بازرگانی چیزهایی است که بر روی یک اصولی‏در آنجا به توافق رسیدیم که روی این اصول بتوانیم از نظر تکنیک، مبادلات واز لحاظ گرفتن بعضی چیزهایی که به خاطر طرد کارشناسان خارجی به آنها نیازو یا کمبود داریم، بتوانیم به کمک آنها کار بکنیم؛ البته همه با اصول صحیح وگرفتن تکنیک مطرح شده که مورد به مورد در جای خودش، باید مطرح بشود. در رابطه با مسایل اقتصادی، همین قدر پیشرفت شد که چینی ها در تفاهم -نامه شان در بدو امر، حاضر نبودند حرف بزنند، رسماً ثبت کردند که در زمینه‏انرژی اتمی - که یک کار در سطح بالایی است - همکاری بکنند؛ چون آنها یک‏تجربه پیشرفته‏ای در این زمینه دارند. همچنین در مورد نیروگاهها و جاهای‏دیگر با ما همکاری بکنند. در مجموع، از خداوند متعال شاکریم که به ملت ما توفیقی عنایت کرده که‏راه خودشان را پیدا کرده و ادامه بدهند و به ما هم توفیق خدمت به این مردم‏خوب را داده و امیدوارم که خداوند در آینده هم این توفیق را از ما سلب‏نفرمایند و اساس کار هم جنگ و مبارزات جبهه است؛ یعنی ان شاءاللَّه باپیروزی اصلی و باز شدن همه راهها، برای حرکت سریع کشورمان، مسأله‏جنگ هم به صورتی خاتمه پیدا بکند که ریشه فساد در منطقه کنده شود وآتش فتنه از بین برود و دو ملت ایران و عراق و سایر ملتها بتوانند با تفاهم کاربکنند. نقطه دیگری که در مذاکرات ما بود و من اکنون به روشنی می‏بینم، این بودکه آنها معتقد بودند، شیاطینی وجود دارند که بین ما و کشورهای جنوب‏خلیج‏فارس. دایماً توطئه خواهند کرد که نگذارند ما با آنها رابطه داشته باشیم ولذا منطقه را نا امن می‏کنند و اتفاقاً امروز هم دارید می‏بینید. چند روز پیش‏گزارشی داشتیم که امارات یک گروه تروریست را گرفته که اینها از ضدانقلابهای‏ایران بودند که می‏خواستند انفجاری در آنجا به وجود بیاورند و به نام ایران‏تمام بکنند. همین دیشب خبری بود که در کویت انفجارهایی شده که من هنوزخبر را دقیقاً نمی‏دانم و معلوم است که این خط دارد، تعقیب می‏شود. اسلحه‏هایی که در سفارت عراق در بحرین به دست‏آمده و آن مسایلی که درآنجا به وجود آمده، روشن است که یک خط اخلالی آن طور که در مذاکرات‏طرفین تشخیص داده شده بود، در منطقه وجود دارد و دنبال می‏شود تاجمهوری اسلامی نتواند با کسانی که می‏خواهند به سلامت، رابطه برقراربکنند، رابطه داشته باشد؛ ولی ما باید بیدار باشیم و راه خود و اصول وبرنامه‏های خودمان را دنبال کنیم.     ترجمه خطبه عربی  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله عِبادَاللَّهِ الْمُتَقین.  اختلافات در میان کشورهای اسلامی و مخصوصاً عرب که ریشه درسیاست »فرق تسد« کفر جهانی دارد، امروز دارد آثار شوم، خود را به بارمی‏آورد. در حالی که انقلاب اسلامی در ایران و قیام و جهاد مردم مسلمان لبنان، کیان‏رژیم صهیونیستی را به خطر انداخته و دورنمای نجات فلسطین را در افق دیدقرار داده، دشمنان اسلام برای نجات اسرائیل و ضربه زدن به انقلاب اسلامی،این حربه شناخته شده را به کار گرفته‏اند. در دنیای عرب، دو محور مشخص در مقابل اسرائیل به چشم می‏خورد: 1 - محور وابسته به امپریالیسم که برای اهداف صهیونیسم مستقیماً یا غیرمستقیم عمل می‏کند و تلاش و جهاد مسلمانان و فلسطینیان برای نجات‏فلسطین را خنثی می‏نماید. این محور در حال حاضر از مصر و اردن و عراق(در درجه اول) و کشورهای مرتجع به ظاهر اسلامی در آفریقا و آسیا (دردرجه بعد) تشکیل می‏شود. 2 - محور پیشرو و مقاوم که راه سازش و تسلیم را نفی می‏کند (جبهه‏پایداری) و انقلاب اسلامی ایران هم در کنار این محور است. محور سازش طلب، علاوه بر گناهان خود، تلاش دارد جبهه پایداری را هم ازدرون متلاشی کند و برای تضعیف آن و ایجاد تفرقه در میان اعضای این جبهه،هر روز توطئه‏ای به اجرا در می‏آورد و حداقل این توطئه این است که نیروهای‏کشورهای پیشرو را مشغول خنثی سازی توطئه کند. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، از بزرگترین و خطرناک‏ترین آنها است که‏دست استکبار جهانی به روشنی در آن دیده می‏شود. فشار بر رهبر لیبی ازناحیه مصر و فشار بر سوریه از ناحیه اردن و عوامل استکبار در لبنان نیزنمونه‏های دیگری است. به هم زدن وحدت و انسجام مردم فلسطین و تقویت خط سازش وتسلیم‏طلب، در مقابل رزمندگان فلسطینی، ظهور دیگری از این توطئه ها است.شنیده‏اید که اخیراً آقای ریگان کشورهای ایران و لیبی و مسلمانان لبنان را که‏در مقابل تروریسم، امپریالیسم و صهیونیسم مقاومت می‏کنند، متهم به‏تروریسم کرده و تحت فشار قرار داده و سردمداران عراق با وقاحت و پررویی،اعلام داشته‏اند که به جای اسرائیل، باید با انقلاب اسلامی که مهمترین نیروی‏جهاد علیه اسرائیل است، جنگید!  و همین جریان، درسازمان اوپک به منظور فشار اقتصادی بر نیروهای‏پیشرو، توطئه می‏کنند و قیمت نفت و سهمیه کشورهای مقاوم را تحت فشارقرار می‏دهد. لازم است ملتهای اسلامی ریشه‏ها و عوامل اجرای این توطئه‏ها را بشناسندو با آنها مقابله کنند. آن روز که آتش فتنه بعث عراق خاموش شود و نیروهای ایران بتوانند رو درروی صهیونیسم در مرزهای فلسطین قرار گیرند، امید نجات فلسطین، تقویت‏خواهد شد.