نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی
خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِوَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. قالَ الْعَظیمُ فی کِتابه: اَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، »وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بالاُنْثی ظَلّوَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ/ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سوُءٍ مابُشِّرَبهِ اَیُمْسکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُهُ فِی التُراب الاسآءَ مایَحْکُمُونَ.« اُوصیکُم عِبادَاللَّه بتَقوَی اللَّه. خطبه اول را طبق قرار قبلی، درباره »عدالت اسلام پیرامون زن و مرد« بحثمیکنم و در خطبه دوم مسایل روز خواهیم پرداخت. در اولین خطبهای که درباره عدالت اجتماعی در این موضوع ایراد کردم، گفتمبرنامهای که اسلام برای اجرای عدالت اجتماعی، بین خانمها و آقایان آوردهاست، امروز بعد از اینکه دنیای غرب و دنیای جدید، تلاش زیادی کرده تاحقی به خانمها بدهد، درتمام دوران بشریت، کاملترین و بهترین برنامهعدالت، متعلق به اسلام است که هم حق مرد و هم حق زن و هم حق جامعه رابر اساس بینش صحیح فلسفی، ارائه کرده است. عمده مقایسه من در فصول آینده، بین برنامههای »دنیای غرب« - که مدعیتساوی حقوق است - و برنامههای »اسلام« خواهد بود، منتها ناچاراً بایداشاراتی تاریخی داشته باشیم تا بنیان بحث، برای مردم روشن شود. منعقیده دارم که یکی از بحثهای بسیار ضروری در این مقطع، همین بحث است وامیدوارم، خداوند توفیق بدهد که من آن را به اتمام برسانم و هدیه نماز جمعهبرای مردم و انقلاب باشد. در اولین فصل گفتم که یکی از مهمترین پایههای این عدالت در برنامههایاسلام، آن بینش فلسفی اسلام است [t1]که به زن و مرد دارد و زن و مرد را (هر دو)»انسان کامل« میداند و قلم سرخی بر روی افکار غلط گذشته، مبنی بر کالابودن زن یا حیوان بودن او یا طفیلی بودن و درجه دوم بودن او کشیده است.ما با ادلهای که اقامه کردیم، گفتیم که زن از لحاظ اسلام، انسان کامل است، منتها تفاوتهایی که با مرد دارد، از انسانیت او کم نمیکند. البته اسلام این گونه نبوده است که مثل یک کتاب، مطالبش فصل بندی شدهباشد و در فصل بعد بگوید، زن چنین است و چنان؛ یعنی به این ترتیبی که منبحث میکنم، در اسلام بحث نشده است، بلکه برنامههایی را اسلام در طولمدت تشریع، تدوین و اجرا کرده است که، این فصول از آن استخراج میشود وما به این ترتیب آن راتنظیم میکنیم. فصل دومی که برای این بحث، در نظر گرفتهام احیای شخصیت زن است.همان طور که در خطبه قبلی گفتم، تاریخ بشریت، زن را بسیار تحقیر کرده ونصف مردم که زنها هستند، از شخصیت واقعی خود تنزل داده شدهاند و اینموجود تحقیر شده و شخصیت باخته، نیاز به احیای شخصیت دارد و باید ازلحاظ روانی، جامعه بپذیرد که »زن موجودی شریف و انسانی« مثل مرد استتا زنی که سالها عقب نگه داشته شده، بتواند باور کند که همسنگ مرد است وشؤون و شخصیت آینده خود را درک کند، و بتواند در راهی که برمیگزیند،خوب به پیش رود. من در این بحث، انشاءاللَّه، سعی خواهم کرد تا برنامههایی را که اسلام برایاحیای شخصیت »له شده« زن در نظر گرفته، بیان کنم. اول به بیان کلیاتی کهپیامبر اکرم(ص) و بزرگان در مورد زن گفتهاند، میپردازم تا مردان بدانندچگونه با زنها برخورد کنند تا این شخصیت انسانی، مظلوم واقع نشود وشکست روحی زن، جبران شود. تعبیرات بسیار جالبی وجود دارد که البته ممکن است گاهی اغراق نیز در آنباشد که این گونه اغراقها از معصوم، عیبی ندارد؛ یعنی در جایی برای توجهدادنِ مردم لازم است که مطلب را قدری شدید بیان کرد. این شدت در اینمورد از فصاحت است و دروغ محسوب نمیشود و منافاتی هم با منطقمعصوم ندارد، بلکه این گونه شدتها در هر موردی که میبینید، در کلمات قرآنو کلمات ائمه معصومین و انبیا دیده میشود. علتش این است که زمینه،ایجاب میکرده تا مقداری فشار بیاورند و این نشانه فصاحت گوینده است کهاین جور برخورد میکند. مثلاً یکی از تعبیرات پیامبر(ص) این است که »عَلی خَیُرکُم لِنِسائِه وَ اِنْخَیَرکُم لِنِسائی«؛ پیامبر اکرم میفرماید: »بهترین و ارزشمندترین شما، کسیاست که با زنها روش بهتری دارد و کسی که برخوردش با زنان خودش، بهترینبرخوردها باشد، او بهترین انسانهاست«. و بعد پیامبر خودشان را میفرمایند که »من هم که الگوی زندگی شما هستم،با زنان خودم به بهترین وجه رفتار میکنم«. خوب! در جامعهای که زن را آنقدر تحقیر میکردند که ولادت یک دختر،والدینش را به بدترین مصیبتها گرفتار میکرد و جامعه نمیتوانست شخصیتزن را تحمل کند، پیامبر میفرماید که »معیار ارزشها، برخورد خوب با زنهااست«. البته چیزهای دیگری مثل تقوا و علم محور ارزشها هستند، ولیپیامبر برای اینکه بر شخصیت زنان تأکید کند، چنین تعبیری آورده است. من دو یا سه روایت را در این فصل میخوانم؛ تعبیراتی که پیامبر و بزرگاندین، درباره زنها کردهاند تا کمکم موقعیت آنها را در اجتماع ارتقا دهند.پیامبر اکرم(ص) فرمودند: »مازال جَبَرئیل بَرِسینیِ بالْمَراَة حَتَّی ظَنَنُت اِنَّه لایَنَبغیطلاقَها اِلاَّمَن فاحِشَة بَیَنَه« »جبرئیل این قدر درباره زنها به من سفارش کرد؛ و هر وقت آمد، درباره زنیک توصیهای کرد که من فکر کردم، هیچ زنی را نمیشود طلاق داد، مگر اینکهمرتکب فحشای علنی شده باشد«. پیامبر(ص) میخواهند بیان کنند که تا این حد، احیای شخصیت زن دربرنامه اسلام بوده که جبرئیل جزو رسالتهای آسمانی، دایماً به گوش پیامبرمیخوانده است. از این حدیث، خیلی مطلب استفاده میشود. این همه مطلبو مسأله در جامعه اسلامی بوده و جبرئیل برای آنها نازل میشده و پیغمبرمیفرماید، این قدر درباره خوش رفتاری با زنها سفارش میکرد که من این گونه تصور کردم. روایت دیگر نمونهای از احادیث بسیاری است که در کتب حدیثیدرباره حقوق زن و خوشرفتاری با او وجود دارد و من اینها را برای نشان دادنراه احیای شخصیت زن، انتخاب کردهام. پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: »اناللَّه تبارک و تعالی علی الاناث ارتف منه علی الدهور و مامن رجلیدخل فرحة علی المراه بینها و بینه حرمه الا و فرحهاللَّه یوم القیام«. میفرمایند: »خداوند اصلاً نسبت به زنها رأفت بیشتری دارد...« آیا واقعاً خداوند بین دو صفت مخلوقاتش تفاوتی قایل است که به زنهاتوجه بیشتری دارد؟ آیا مسأله، فقط برای این است که طلسم زن در جامعهشکسته شود؟ آیا لازم بوده که ریشه این حدیث به خداوند نسبت داده شود؛یک بار از جبرئیل نقل شود و یک بار هم به عطوفت الهی نسبت داده شود،تا افکار پوسیده مردم که قساوتی بیجهت نسبت به خانمها داشته و ظلم بهطبقه نسوان میکردهاند، به مسیر مستقیم هدایت شود؟ بعد میفرمایند: »هر مردی که موفق شود خانم محرم خودش را شاد و اندوهاو را برطرف کند، خداوند در روز قیامت، دلش را شاد میگرداند«. این یک قسم از روایات است که کلیات آن در برخورد با زنهاست و اینکهباید شخصیت و روحیه آنها احیا شود. یک فصل دیگری را نیز میگویم و آندر باب تولد نوزاد است که یکی از آن محورهای خطرناک در جزیرةالعرب بودو امروز هم هنوز این مسأله هست. قرآن و روایات ما توجه به این قضیه دارند. در جامعه جزیرةالعرب آن روز، مردم از اینکه فرزندشان دختر شود، سختناراحت بودند. البته این، ادله خاصی در عشیرهها و بیابان گردها داشت که در آنزندگیها، اداره خانمها در سفرها، جنگها و درگیریها، یک مقدار مشکل بود.اسارت زنان موجب سرشکستگی فامیلها میشد. به طور کلی فرهنگ آن جامعه طوری شده بود که وقتی فرزندشان دخترمیشد، ناراحت میشدند. قرآن در این زمینه حرف زیادی دارد و آنقدر مسأله مهم است که در چند جای قرآن، بدان اشاره شده و بعضی از جاها به طور تند بااین قضیه برخورد شده است. به عنوان مثال در سوره نحل میفرماید: »وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ ظِلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظیمٌ«؛ اگر به یکی از آنان (مشرکین) خبر بدهید که زنشان دختر آورده، آن قدرعصبانی میشود که صورتش سیاه میشود (تعبیر، از شدت خشم میکند).مدتها خشمناک میشود، از مردم شرمنده میشود و در گوشهای منزویمیشود. در مورد سرنوشت این مولود بدبخت که در اختیار آن آدم منحرف قرار گرفتهاست، قرآن میفرماید یکی از دو چیز است: یا آن بچه دختر را با خواری حفظمیکند و نگه میدارد و یا او را زنده به گور میکند. قرآن در آخر آیه میفرماید:»اَلا سآءَ ما یَحْکُمُونَ«؛ آنان چقدر بد قضاوت میکنند و چقدر نادانند کهاینگونه در مورد انسانها داوری میکنند. در سوره »زخرف«، همین مضمون به شکل دیگری آمده است و نشانمیدهد که این مسأله در دنیای آن روز آن قدر اهمیت داشته که قرآن راجع بهآن، اعلام خطر کرده است. همچنین روایات زیادی از پیامبر و ائمه اطهار(س)در مورد مولود داریم که میفرمایند این طور نباشد که اگر خانمتان یک بچهایبرایتان آورد و دختر بود، ناراحت بشوید. یک روایتی هست که یکی از تازه مسلمانان، خدمت پیامبر(ص) بود. یکخبری در گوش او گفتند که او یک دفعه رنگ صورتش پرید و حالتش عوضشد. پیامبر(ص) مواظب بود و فرمود: چه اتفاقی افتاده؟ او گفت: خیر است و مسألهای نیست! پیامبر اصرار کرد و مجدداً پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟ او گفت: وقتی از خانه به اینجا میآمدم، همسرم در حال زایمان بود. حالابه من خبر دادند که متأسفانه خدا به او دختری داده است! پیامبر از برخورد این آقا ناراحت شدند و فرمودند: شما چرا ناراحت هستید؟خداوند او را خلق کرده است. بار و سنگینی او بر دوش زمین است و آسمانهم، سایه بر سر او دارد و روزیاش را هم از زمین خدا میگیرد. این یک »گلی«است که خداوند به تو داده تا او را ببویی و از زیباییها و لطافتهایی که خداوند،در این گل و ریحانه قرار داده است، لذت ببری! تعبیر »ریحانه« در روایات ما نسبت به خانمها، خیلی فراوان است؛ یعنیتفاوتی که از لحاظ جسمانی با مردها داشتند، به بهترین وجهی در روایاتتوضیح داده شده و بهترین تشبیه همین »گل« بوده است. وقتی گل در جامعهحالت محبوبیت دارد و مورد توجه و دارای لطافت است، بهترین تشبیه درمورد زن، میتواند باشد. روایت دیگری است که هرگاه پیامبر خبر تولد دختری را میشنید؛میفرمود: گلی است که خداوند به ما داده و رزق او را هم خدا میدهد و مانباید ناراحت باشیم. پیامبر در جای دیگری فرمود که چه مولود خوبی است که انسان دختریداشته باشد و اگر انسان دختری - مخدرهای - داشته باشد، خداوند به واسطه اوانسان را از آتش جهنم نجات میدهد. در آن زمان به خاطر صعوبتهایی که دختر برای خانوادهها داشت، چنینحالتی برای جامعه داشت. اینگونه مضمونها را در روایات، زیاد میتوان دید و پیامبر اکرم(ص) رویاین قضیه، تکیه میکرد. من همین حالا هم به جامعهمان عرض میکنم که هنوز این فرهنگ، در آقایانو خانمها دیده میشود که ریشه این فکر، شرک و از جاهلیت و از دوران عدمشناخت از شخصیت زن و مظلومیت اوست که افرادی فکر میکنند، چونبچهشان دختر شده، باید ناراحت شوند. چه فرقی میکند؟ به هرحال، باید نصف مردم مرد و نصف دیگر زن باشند واین تصور به هیچ وجه منطقی نیست. هنوز در جامعه ما رسوباتی از افکارجاهلیت وجود دارد و این منحصر به مانیست و شاید در جامعه بشری، چنینرسوباتی هست! در زمان صدر اسلام، تلاش زیادی صورت گرفت تا اینرسوبات از بین برود. فصل دیگری داریم که در مورد »محبت به زنها« ست. آن قدر پیامبر(ص) علاقهمندی به زنان را توصیه کرده که وقتی روایات آن به دست غربیها افتادهپیامبر را متهم کردند که نسبت به زنان، حالت شهوانی داشته! چون خودشاندارند و فکر میکنند که این حالت باعث تمایلات به جنس زن میشود، خیالمیکردند که پیامبر(ص) هم از این دریچه حرف میزند! با روحیه خودشانخواستهاند تفسیر کنند. شرایط زنان در آن زمان طوری بود که پیامبر اکرم(ص)میبایست جامعه را تشویق میکردند که به زنها علاقهمند باشد. یک روایتی هست که پیامبر میفرماید: »هر قدر آدم مؤمنتر باشد، علاقهاشنسبت به خانمها بیشتر میشود«. بعضیها میخواهند از این روایت تفسیرجنسی کنند، اما وقتی انسان به شرایط آن روز نگاه کند و مشکل جامعه آنزمان را ببیند، تفسیر این روایت روشن میشود. پیامبر میخواهدبفرماید که آنرابطه نابرابری که در جامعه، بین زن و مرد حاکم هست، باید از بین برود. در روایت دیگری، پیامبر میفرماید: هر کس به ما اهل بیت، علاقه بیشتریداشته باشد، علامتش این است که مثل ما نسبت به زنها علاقهمند باشد و بازنان با محبت رفتار کند. در روایت دیگری میگوید: »مِنْ اَخلاقِ الاَنْبیاء حُبُّ النِّساء«؛ دوست داشتن زن از اخلاق انبیاء است. همیشه در تاریخ، خانمها مظلوم بودهاند و این مسأله اختصاص به زمانپیامبر ندارد. انبیا، وقتی مبعوث میشدند، یکی از رسالاتشان این بوده که اینمسأله را حل کنند و این جزو اخلاق و سیره انبیا شده که »حُبُّ النِّساء« داشتهباشند. همچنین پیامبر میفرماید که دو چیز دنیا برای من »محبوب« است، یکیخانمها و دیگری عطر. البته ما نمیخواهیم جنبه جنسی قضیه و علاقه طبیعیرا نفی کنیم؛ آن هم میتواند جزو ارزشها باشد. ما روی آن بحث نداریم و آن ازسلامت روحیه و بدن یک انسان است، اما اینکه پیامبر روی این مسأله آن قدرتأکید میکند، این چیز دیگری است. پیامبر روی عطر به خاطر نظافت و مشکلی که در جامعه جاهلیت بوده - کههمیشه زندگیشان با رایحه خبیثه آلوده بوده - تکیه میکردند. پیامبر روینظافت، طهارت، عطر تأکید میکردند و اینکه وقتی به نماز جمعه میآیید،حتماً معطر بیایید و با پاهای پرعرق نیایید که اطرافیانتان اذیت بشوند و با بویبد در جامعه ظاهر نشوید و لباسهایتان را تمیز نگه دارید و منظره جامعه را بدنکنید. اینها یک مشکلی در جامعه عرب آن روز بوده و تمدن اسلامی،میخواسته این را احیا کند و پیامبر(ص) به همین علت این قدر روی اینمسایل تکیه میکردند. علاقهمند بودن به زنها و محبت کردن به آنها، یک فصلی است که در اسلامروی آن تکیه شده، تا شخصیت زنان به حالت طبیعی آن بازگردانده شود و آنروزی که این شخصیت، احیا شود، دیگر نیازی به این توصیهها نیست. البتهبه خاطر اینکه معمولاً جنس مرد، ممکن است به هر شکلی به خانمها تعدیکند (حتی در جامعه امروز غربیها، علیرغم آن همه افراطی که در ادعا کردهاند،باز خانمها مظلومند)، شاید همیشه این توصیه ها لازم باشد و تا ابد لازم استکه ما مواظب باشیم تا این ظلم واقع نشود. فصل دیگری که روی آن تکیه میکنم، مربوط به مساوات و برخورد مساویبا بچههاست. مثلاً روایتی میگوید که اگر هدیهای گرفتید (اولاً مستحب استکه وقتی از جایی به خانه میروید، برای فرزندان و خانوادهتان هدیهبگیرید) وقتی هدیه گرفتید، به طور مساوی، آن را بین فرزندانتان توزیع کنید،و اگر یک چیز بهتری در میان هدایا، وجود داشت، پیامبر میفرماید که در اینصورت، دختران را ترجیح دهید. ریشه این نیست که دختر در منطقِ پیامبرترجیح دارد، ریشه آن، این است که جامعه، نیاز به این ترجیح دارد و این تعلیمباید انجام شود. پیامبر میفرماید که اول هدیه را به دختربچهها و زنها بدهید؛ برای اینکه آنسابقه احساس ضعف و عقب ماندگی - که در وجود آنها بوده - جبران شود. یک روایت دیگری هست کهپیامبر میفرماید: شما در دادن هدایا با مساواترفتار کنید و من اگر بنا بود که کسی را تفضیل بدهم، زنها را ترجیح میدادم. روایات در مورد خوش رفتاری با زنان، فراوان است. همین مسایل باعثشد که در همان برهه کوتاه زندگی پیامبر، خانمها تشخص عظیمی پیدا کردند.خانمهای صدر اسلام راببینید، کهاز همان لحظات اول، تعدادی از خانمها که دردوران مبارزه در مکه با پیامبر(ص) بودند، تا روز آخر با پیامبر(ص) بودند ودر جنگها و مباحث مهم فلسفی و اجتماعی شرکت میکردند. آنها شخصیتخودشان را بالا برده بودند و پیامبر(ص) چنین چیزی را از جامعه میخواست. یکی از این خانمها »اسما بنت عمیس« است که یکی از خانمهای بسیارمعتبر صدر اسلام است که اول زوجه حضرت جعفر طیار بود، بعد همسرابابکر و علیبنابیطالب(ع) شد. در مکه مبارزه میکرد، به حبشه هجرت کردو از آنجا دوباره به مدینه هجرت کرد و در آنجا در جنگها شرکت میکرد وظاهراً تا زمان بعد از حضرت علی(ع) هم زنده مانده و زن بزرگی در تاریخاسلام است. ایشان وقتی از حبشه به مدینه آمد، ظاهراً در سال هفتم هجری؛ یعنی بعد ازفتح خیبر، اولین مسأله ای که در جمع خانمها مطرح کرد، این بود کهپرسید، آیا در قرآن چیزی درباره زنان هست؟ آنهایی که حاضر بودند، گفتند کهما چیز خاصی در این مورد نمیدانیم. او به محضر پیامبر رفت و مسأله رامطرح کرد و گفت که ما در همه جا شریک و همراه شما هستیم، خانمها درمیدان مبارزه، جهاد و زندگی شرکت دارند و ما اساس خانه شما هستیم وبچهها را بزرگ میکنیم، پس چرا در قرآن به نام ما چیزی نمیآید؟ روایت از منابع شیعه و سنّی هست درباره این آیهای که در سوره احزاب نازلشده است: اِنَّ الْمُسلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤمِنینَ وَ المُؤمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَالصَّابرینَ وَالصَّابراتِ ...« آیه، ده صفت از صفات زن و مرد را بیان میکند: اسلام، ایمان، صبر، خشوع،عبادت، ذکر، عفت و ...، - روایت میگوید که این آیه همه زنها و مردها را درکنار هم گذاشت و کل قرآن را تفسیر کرد؛ یعنی آن چیزهایی که تا به حال،درباره زن و مرد گفتیم، فرقی ندارد؛ هر کس در این خط باشد، از زن و مرد یکیاست. معمولاً در ادبیات دنیا، ضمیرها را در مسایل اجتماعی، مذکر میآورند واین در ادبیات انگلستان و فرانسه، امروز هم هست و در ادبیات عرب هماینطوری بوده که وقتی با مردم حرف میزنند، مخاطبشان نوعاً در الفاظ،مذکر است. بنابراین طبق این روایات، آیه مذکور در رابطه با اقدام خانم »اسمابنت عمیس« بوده است. البته روایات دیگری میگوید که »ام سلمه«، اینحرف را نزد پیامبر زده است. شخصیت زنان طوری تکامل یافته بود که وقتی »اسما« از حبشه برگشت،عمر که در سال هفتم هجری یکی از شخصیتهای مهم اسلام بود، به نوعی او راتحقیر نمود. چون ایشان از حبشه آمده بود، مثلاً با تعبیر حبشیّه، در مقابلمهاجر او را تحقیر نمود. مهاجرین، یک مقدار به خاطر آیات فراوانی که درمورد آنان نازل شده بود، خودشان را میگرفتند که ما زودتر به مدینه آمدیم!اسما درمقابل عمر ایستاد و گفت: شما چه میگویید؟ ما، دو تا هجرتکردهایم: ما از مکه به حبشه رفتیم و در آنجا، آن همه برای اسلام کار کردیم وبعد هم به اینجا آمدیم. ما به آنجا برای خدمت به اسلام رفته بودیم. قضیه را خدمت پیامبر(ص) مطرح کردند و پیامبر(ص) به نفع اسما قضاوتکرد و فرمود که اینها دو هجرت دارند و دارای فضیلت عالی هستند. در جلسهای خلیفه دوم - عمربن خطاب - صحبت میکرد و میگفت کهمهریه سنگین، باعث عُزُوبت جوانان گردیده و اینکه خانوادهها برایدخترانشان مهریه زیادی، مطالبه میکنند خطرناک است. او پیشنهاد کرد کهبیایید سقف مهریه را محدود کنیم و بگوییم که کسی از این به بعد، بیشتر از اینحق ندارد، مهریه تعیین کند. یک خانمی در آن جلسه رسمی و در مقابل خلیفهدوم - که آن همه قدرت داشت - بلند شد و گفت: شما حق ندارید که چنینحرفی بزنید! این حرف برخلاف قرآن است! عمر گفت: چگونه برخلاف قرآن است؟ گفت قرآن میفرماید: »وَ اتَیْتُمْ اِحْدیهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً« اگر شما آمدید و حتی یک گنجی، مهریه خانمی قرار دادید، آن گنج مالاوست و این آیه، نشان میدهد که مهریه سقف ندارد و هر کس به هر مقدار کهخواست، میتواند مهریه تعیین کند. عمر یک فکری کرد و گفت: عجب! ماتوجه به این مسأله نکرده بودیم، خب! یک زن در یک جلسه رسمی و درمقابل خلیفه و در مقابل پیشنهاد دهندهای که تحقیقاً سابقه و آمادگی داشت ویک پیشنهاد اجتماعی بود (مثل یک لایحهای که حالا به مجلس بدهند و باطمطراق، برای یک اصلاحات اجتماعی بیاورند) با یک حرکت این جوری،جلو او بایستد و قضیه را بشکند و آن هم در آن شرایط، نشان میدهد که درهمان مدت چقدر شخصیت زنان تکامل پیدا کرده است. انشاءاللَّه در بحثهایی که در آینده خواهیم کرد، و با فصول دیگری که خواهیمآورد، خواهید دید که اسلام چه رویّه خوبی پیش گرفته، برای اینکه زنها را احیاکند و ضمن دادن حقوق عادلانه، زنها را به آن حقی که باید در جامعه داشتهباشند، برساند. مهمترین مسألهای که در اینجا به خانمها (و هم به مردها) میگویم، باز تکیهروی »تقوا« است؛ یعنی همه این ارزشهایی که برای شما مطرح میکنم واحیای این شخصیتها، با توجه به مسأله تقوا است. یک زن و یا یک مردبیتقوا، اصلاً ساقط است. اسلام برای آدم فاسق و فاجر و غیرمتعهد و آدمیکه با موازین اخلاقی و تکالیف شرعی و اجتماعی که برای او مقرر شده،برخورد بیتفاوت و یا منفی میکند، ارزشی قایل نیست. بنابراین خواهش میکنم، این بحثها و مطالبی که در مورد ارزشها وشخصیتها، ارائه میشود، همیشه توجه داشته باشند که اگر ما از محورهایتقوا جدا شدیم، در اصل از زمینه این بحثها، جدا شدهایم. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِوَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلیسبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَمُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیّبْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِعَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمَهْدی(عج). قسمت عمده صحبتم درباره چند سفری است که بنده، در این فاصلههاداشتم و بعد از آنها، هنوز خدمت شما نیامدهام که طبق معمول، توضیحات وگزارشی، به مردم بدهم. قبل از اینکه وارد بحث شوم، در هفته آینده، ما شهادت امام صادق(ع)،صاحب مکتب تشیّع، این بزرگمرد تاریخ دین و علم و سیاست را داریم و بایداین روز را خیلی محترم به حساب بیاوریم. امام صادق(ع) در زندگی نسبتاً طولانیشان و در شرایط خوبی که از لحاظفرصتهای زمانی، قرار گرفتند، خدماتی به اسلام کردند که هنوز ما گوشه کمی ازآن خدمات را داریم نقد میکنیم و آینده تاریخ باید از خدماتی که امام(ع)فرمودند و تعلیمات اسلام را گسترش دادند - زمینه اجتماعی، سیاسی،اقتصادی و فرهنگی اسلام را باز کردند - استفاده کند. البته رسانههای جمعی،وظایف خودشان را انجام خواهند داد. ما شهادتِ این مرجع عظیم مذهب وامام بزرگ شیعه و اسلام را خدمت حضرت امام عصر(ع) و رهبر عظیمالشأنانقلاب و امت عزیزمان تسلیت عرض میکنیم. دیگر اینکه رحلت برادرمان، همسنگرمان، همرزممان و همکارمان آیتاللَّهبزرگوار »ربانی املشی« مایه اندوه ما و امت شد. شخصیت عظیمی که شماهاکم و بیش ایشان را میشناسید، عضو هیأت رئیسه مجلس خبرگان، نایبرئیس دوره دوم مجلس شورای اسلامی، نماینده مردم تهران، دادستان کلانقلاب و عضو منصوب امام در ستاد انقلاب فرهنگی بودند و خدماتفراوانی که ایشان در دورههای مختلف کردهاند، کم وبیش این روزها گفته شده وشنیدهاید و ما با اظهار اندوه از رحلت این بزرگوار، به خانواده محترمشان وامام امت عزیزمان، تسلیت عرض میکنیم. بحث مسایل مربوط به مسافرتم را خیلی فشرده باید بگویم، چون این چهارکشور لیبی، سوریه، چین و ژاپن که سفر کردیم، تحقیقاً یک کتاب مفصل ازمطالب بسیار جدی، مربوط به سرنوشت انقلاب و اسلام در آن هست کهقسمتهایی از آن را که لازم بوده از طریق رسانهها تا به حال گفتهایم و یکجمعبندی هم با بعضی از مسائلش، امروز با شما در میان میگذارم. رویّه مناین بوده است که اینگونه مسایل را که به شما مربوط میشود و ما به عنواننماینده شما کار میکنیم، با شما در میان بگذارم که جامعه ما، ضمن اطلاع،بداند که چه مسائلی میگذرد. مدتها پیش، از ما دعوت شده بود که به آن کشور ها سفر کنیم. سفر ما بهلیبی و سوریه، طبیعی است و ما همیشه به آن دو کشور میرفتیم و آنهامیآمدند و همکاری سابق داشتهایم، زیاد برای ما سؤالانگیز هم نبود. دعوتی که از کشورهای چپن و ژاپن از ما شد و از سال گذشته تا به حالتعقیب هم میشد، ابهاماتی برایمان هم داشت که هدف دعوت چیست که دراین مسافرتها مسایل زیادی را فهمیدیم و آنها را خدمتتان میگویم. در سفر لیبی و سوریه، اصل هدف ما و هدف دعوتکنندهها، »توسعهروابط« بود و آن روزهایی که ما رفتیم، یک توطئه بسیار خطرناکی در منطقهبود و آن به هم زدن جبهه پایداری و کشورهای مترقی عرب و لبنان بود که درمقابل اسرائیل فعلاً جبهه دارند، برنامهریزی شده بود که اینها را از هم جدا کنند.جنگ داخلی لبنان خطر بزرگی بود و ما مسایل جنگ خودمان با عراق را همداشتیم. بایستی در یک مقطعی مثل حالا، درباره سرنوشت و آینده عراق و نوعحکومت آینده و مسایل مردم آن کشور، با هم مشورت کنیم و برنامههاییبرای عراق داشته باشیم که غافلگیر نشویم. الحمدللَّه در آن سفر، همه چیز آن طوری که آنها و ما میخواستیم پیش آمد وتوطئهها خنثی شد. از پیش هم سفری که هیأت منصوب آیتاللَّه منتظری کردهبودند، زمینه را خوب، مساعد کرده بود و بیاناتی که آنجا شدهبود و ما هم رفتیم، فتنه لبنان تقریباً از آن بُعدی که آن روز داشت، تمام شد وانسجام جبهه پایداری در دومرکز مهمش - لیبی و سوریه - تثبیت و حفظ شد ودستاوردهای دیگری هم داشت که قسمتی که گفتنی بود، گفته شد. این طرف هم، برای این مسافرت، اهدافی داشتند و ما هم اهدافی داشتیم.اولاً یادتان باشد که این سفرها، در زمان »جنگ روانی« که اسمش را گذاشتهبودند »جنگِ زدن شهرها«، اتفاق افتاد؛ یعنی مقدمات و مؤخّرات مجموعاً درچنان شرایطی بود که البته ما هنوز هم در همین مرحله هستیم و از آن بیروننرفتهایم. این جنگ روانی ترسیم شده بود و تمام عناصر و عواملش کارمیکردند که این جنگ را علیه ما تیزتر کنند. نیاز داشت که ما در جبهههایگوناگون، با این جنگ روانی، برخورد کنیم که ما این برنامه را طراحی وبرنامهریزی کردیم و الحمدللَّه، در همه جبهههایی که خودمان تنظیم کردیم بهمقابله این مرحله از جنگ برویم، پیروز از آب درآمدیم. یک قسمت، همان »مقابله به مثل« بود کهآمار و ارقام و اطلاعات دقیق، به مانشان میدهد صدماتی که عراقیها از مقابله به مثل، در زدن شهرها خوردند، بهمراتب بیشتر از صدماتی بود که ما متحمل شدیم. البته ما از هر دو طرفشناراضی هستیم؛ ته دلمان میخواهد که مردم عراق و مردم خودمان صدمهنبینند؛ امااین جور شد که دست قوی نیروهای رزمنده و مردم و امکانات ما،این مسأله را در بُعد مقابله به مثل، موفق از آب درآورد. قسمت دیگر، مسأله روانی و شکستن روحیه مردم در داخل بود کهضدانقلاب ستون پنجم دشمن و امکانات تبلیغی دشمن، باهم بهکار گرفته شدهبود. آن هم با آن هیجانات و شوری که ملت ما در مراسم مختلف و نمازهایجمعه و در هنگام خوردن بمبها و موشکها، نشان داده بودند - و اوج قضیه درمانوری که شماها در روز قدس دادید که ما هنوز در مذاکرات و برخوردمان بادنیا، آثار عظمت آن روز را در افکار مردم دنیا میبینیم - آن هم در این بعد،بیش از حد تصور و انتظار خود ما بود. آن قسمت هم، دشمنشکن و موفقبود. قسمت دیگری که باید ما انجام میدادیم، در جبههها بود که به محضشروع، سیلی زدن به دشمن را آغاز کردیم و آن عملیات بدر و بعد هم عملیاتسلسلهای و زنجیرهای نفوذی و غیر نفوذی که تا به حال اطلاع دارید، عملیاتزنجیرهای قدس و ظفر و چیزهای دیگر که بینام انجام شده که این حرکت هماز آن رزمندهها در جبهه هست و این هم تازه دارد شکل میگیرد که عراق باید درآینده بچشد و آن نتیجه جنایتی است که کرد و نیروهای ما را در جبهه وارد کرد،کار جدیدی را فکر کنند و کردند و من فکر میکنم این قسمت، بیشتر از همه درآینده، عراق را از آن جنایتِ جنگ روانی و جنگ شهرها پشیمان خواهد کرد. مخصوصاً اگر از این به بعد، چنین چیزی تکرار بشود، برای ما قابل پیشبینیاست که رزمندههای ما در جبهه، چه خواهند کرد و چه اقداماتی در مقابلجنایات ضدبشری زدن شهرها و مردم غیرنظامی، آنجاها پیش خواهد آمد. قسمت چهارم که مهم است، یک حرکت خارجی بود؛ یعنی دیپلماسیخارجی تحرک پیدا کند؛ یعنی آن کاری که آنها در دنیا کرده بودند. در دنیا هم دراین چند هفته، حرفهایی زده شده بود تا ایران را به عنوان یک کشور جنگطلب و از این طرف طرفدار »تروریسم« و حامی تروریسم دولتی نشان بدهندو از طرفی قدرت عراق را بزرگ کنند و به رخ کشورهای دیگر بکشند! ما را در دنیا منزوی معرفی کرده بودند که ما از لحاظ سیاست جهانی، در دنیا مقبولیتنداریم و دنیا ما را قبول ندارد! خوب!، این مجموعه جوی که در دنیا درست کرده بودند، هر کشوری ممکنبود، فکر بکند آیإ؛ظظ مصلحت است ما روابط اقتصادی، دوستی، سیاسی و آمد ورفت با جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم؟ یک جوری معرفی کرده بودند کهآن قدرت نظامی، سیاسی و حمایت اجتماعی بیرون و امثال اینها رابرای عراقترسیم کرده بودند که لازم بود در این مقطع یک حرکتی، در خارج از کشور همانجام بشود. البته ما ازپیش، فکر سفر بودیم، ولی مقطع مناسبش را حالا تشخیص دادیم.و با مشورت خدمت امام و با تصمیمگیری در خدمت ریاست جمهوری ونخست وزیر و ریاست دیوان عالی کشور مقرر شد که این سفر انجام گیرد. حالا پیش از اینکه من وارد بحث آثار سفر بشوم، به این قسمت قبلی کهمطرح کردم اشارهای خواهم داشت. مهمتر از این سفر برای ما البته جبهههااست؛ یعنی اصلیترین کاری که ما در مقابل شرارت جدید صدام کردیم، این بودکه تشخیص دادیم صبر کردن برای اینکه زمان مناسب سیاسی و جهانیعملیات نهایی برسد، به مصلحت نیست. عراق عنصری نیست که از اینفرصت سوءاستفاده نکند. او شرارت خواهد کرد. تشخیص داده شد که جبهه هامتحرک باشد، برای اینکه عراق بفهمد، چه قدرتی در مقابلش هست و دست بهشرارتهایی که مردم را به زحمت میاندازد، نزند؛ لذا جبهه ها را متحرک کردیم. من اینجا به جوانانمان و مخصوصاً به کسانی که در گذشته دوره دیدهاند و بهرزمندههایی که تجربه جنگ دارند، تأکید میکنم؛ آنهایی که قصد دارند درجبهه شرکت کنند، وقتش الان است؛ یعنی از همین الان تصمیم بگیرند، هر چهزودتر وارد میدان بشوند؛ چون ما از نقطه شمالی تا نقطه جنوبی 1200کیلومتر همه جبههها را فعال و متحرک میکنیم و هر نیرویی امروز وارد صحنهشود و در یکی از واحدها خودش را به مرز برساند، میدان جهاد است. مثل گذشته نیست که سه الی چهار ماه بروید در جبهه بمانید و دستور حملهداده نشود و برگردید. الان تصمیم گرفته شده قبل از اینکه به عملیات نهاییبرسیم، امان به صدامیان ندهیم که آنها متوسل بشوند و شرارت در شهرهابکنند! و اگر چنانچه شرارتی در شهرها کردند، آن چنان آمادگی در همه نقاطجبهه باشد که ما نیاز به زدن شهرها نداشته باشیم، گر چه چارهای نداریم و ایندفعه شاید شدیدتر از گذشته مقابله به مثل کنیم، اما جواب اصلی را بایدشماها در جبهه به صدامیان بدهید. برای ما در مسافرت، چند هدف مشخص بود که یکی اهداف اقتصادی، یکیاهداف سیاسی و دیگری شناسایی طرفمان؛ چون ما در مباحثی که در جلساتبا مسؤولان قوا داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که از یک طرف با کسانی که درگذشته، با ایران روابط فراوان داشتند و ارتباط بینالمللی، اقتصادی، سیاسی وفرهنگی ما از آنجا تغذیه میکرد، با آنها به این زودی روابط سالم نمیتوانیمبرقرار بکنیم و از سوی دیگر در دنیا هم نباید منزوی باشیم و کشور نیازهایینیز دارد مخصوصاً در زمینه سازندگی کشور. برنامههای پنج ساله و بیست سالهای که در پیش داریم و مسایل جنگ، نیازدارد که با دوستان جدی و سالمی در دنیا، همکاری بکنیم؛ البته با تشخیص ما،غیر از دوستانی که در گذشته داشتیم و در آینده هم کشورهای دیگریدربارهشان فکر شده است. در تشخیص ما، چین و ژاپن دو کشوری بودند کهمیتوانستند برای ما دوستان و همکاران صمیمی باشند؛ با این شرط که ازهمین الان روشن باشد که روابط، عادلانه و مساوی و دوستانه است و کسیقصد سوءاستفاده از روابط نداشته باشد و زمانی که بهآنجا رفتیم، فهمیدیم، آنهاهم مطالعه کرده و این کار را انجام دادهاند. آنها هم در این پنج، شش سال انقلاب، درباره ما مطالعه کرده، حرفهای ما راشنیده و به این نتیجه رسیدهاند که ایران کشوری است، در این منطقه حساسدنیا، جایی که به خاطر خلیجفارس و اقیانوس هند - که مسایل خاصی دارد -حساسترین نقطه دنیاست. ایران مناسبترین کشوری است که میتواند برایثبات جهان و امنیت منطقه و برای سازندگی مؤثر باشد و سالمترین کشوریاست که مستقل و با اراده خودش حرف میزند. این مسأله برای آنها هم ترسیمشده بود که در اظهاراتشان این مطلب را به ما صریح گفتند. ما با این هدف رفتیم که بشناسیم و ببینیم که طرفمان چقدر برای برخوردصحیح آمادگی دارد، و در این رابطه در همه ابعاد بدون استثنا به اهداف موردنظرمان رسیدیم. در حالی که یک طرفه هم نبود، دو طرفه بود، و منافع دوطرف را داشت. وقتی که سفر برای ما تحقق پیدا کرد، آنجاکه رفتیم، دشمنان ما مخصوصاًآمریکاییها حسابی برای این سفر برنامهریزی کرده بودند! آنها میدانستند کهاین سفر چه توطئههایی را بر هم خواهد زد و چه دستاوردهایی میتواندداشته باشد. برنامهریزی کردند که سفر را از لحاظ سیاسی - روانی شکستبدهند و در این زمینه چند نکته مشخص را در نظر گرفتند که بتوانند ضربهبزنند که از همه اینها استفاده کردند. اولین مسألهای که آنها یک مقدار برداشتهایی از داخل کشور ما داشتند وخیال کردند که میتوانند از آن استفاده بکنند، مسأله خانمها بود. وقتی کهمیخواستیم به پارلمان ژاپن برویم، یکی از خانمهایی که آنجا معاون وزارتخارجه و معاون پارلمانی است، این طور مطرح کرده بودند که ایشان اصلاً درمذاکرات رسمی شرکت میکند یا نه! و در روزنامهها هیاهویی به راه انداختندکه زمینه منفی در آن محیط فکری، برای انقلاب ما در ژاپن درست کنند، کهایران به طور کلی با زنها مخالف است و آنها را در جلسات راه نمیدهد! ما وقتی به چین رسیدیم، دیدیم در روزنامههای ژاپن این مسأله مطرح شدهو آنها گفتند، اینکه نمیشود معاون پارلمانی وزارت خارجهمان در جلسه نیایدو اگر این جور بشود، درست نیست و از این حرفها! ما پیغام دادیم که نه! ما چنین چیزی اصلاً نداریم و آمدن آنها در جلسه برایما هیچ مسألهای نیست، ما یک اصولی داریم که آن اصول را مراعات میکنیم.هنگامی که وارد ژاپن شدیم، در صف استقبال، به آن خانم گفتم که شیطانهاتدارک دیدهاند که بین شما خانمها و ما دعوا بیندازند! ما با شما دعوایی همنداریم!! در اولین جلسه رسمی که مهمانی مجلس بود، مذاکرات با ایشان همانجام شد و ایشان بعد هم رفت با روزنامه ها مذاکره کرد و گفت: این تهمتناجوانمردانهای است که به ایرانیها و انقلاب ایران زدهاند و من نفی میکنم!اینها مردمی خیلی اصولی هستند و برخورد عادلانهای با زن دارند. ما به او گفتیم که با این مخالفیم که زنها خودشان را عرضه بکنند و اینکارهای فرهنگ غربی را ما نمیپسندیم. در حالی که در مجلس خودمانخانمها هستند، در اداراتمان نیز خانمها هستند. ما زندگی خودمان را برایشانتشریح کردیم و نیز گفتیم شما اشتباه میکنید؛ مسأله حجاب هم به خودتانمربوط میشود. ما با فرهنگ غربی که در این مورد در کشور شما هست وخانمها را آلوده کرده، مخالف هستیم، اما این مسأله خود شماست. این مسأله،در همان روز اول با مصاحبه این خانم با روزنامه به کلی تمام شد. مسأله دیگری که اینها مطرح کردند، مسأله تروریسم بود. همان روزهاگروگانهای آمریکایی، بعضیهایشان آزاد شده بودند و موضوع مسأله روز بود.یک کانال تلویزیونی ژاپن مخصوص آمریکاییهاست و شبانه روز برنامهانگلیسی دارد. بمباران تبلیغاتیاش را گذاشته بود روی مسأله تروریسم وشیعه را متهم میکرد به پایگاه تروریسم در منطقه و طبعاً ایران را متهم میکرد؛مسألهای که در تحریک افکار عمومی خیلی میشود از آن استفاده کرد و سفرِما را میتوانست تحتالشعاع قرار دهد، و مردم نظرشان درباره ما، جور دیگریباشد. این مسأله را خیلی دامن میزد. خوشبختانه در این مورد توضیحی که ما دادیم و همکاریای که رسانههایجمعیِ آنجا با ما کردند، مسأله را به طور کلی دگرگون کرد و آمریکاییها وغربیها ضرر عمدهای دراین قسمت کردند. خبرنگارها آمدند سؤال کردند، ما از همان روزهای اول توضیح دادیم. به ماگفتند: چرا شمإ؛ظظ صریحاً آنها را محکوم نمیکنید، در حالی که مخالف آنهاهستید؟ گفتم اگر ما محکوم کنیم، اول ریشه را محکوم میکنیم و بعد شاخهرا محکوم میکنیم! شماها انتظار دارید اسرائیل که هفتصد مسلمان لبنانی رادزدیده و به کشور دیگری برده و برخلاف مقررات بینالمللی زندانی کرده وشکنجه میدهد، این تروریسم محکوم نشود؟ اما تروریستی که به خاطرنجات زندانیاش میرود یک هواپیما رامیبرد و از آنها در خانهاشمهماننوازی میکند، تا اینکه زندانیانش را آزاد بکنند، او محکوم بشود؟ اگر بناست محکوم بکنیم، باید همه را با هم محکوم بکنیم و ریشه را قبل ازشاخه باید محکوم بکنیم! ما آنجا برای اینها توضیح دادیم که اصلاً ریشه زمینهخوبی برای تبلیغات ما شد. ما به آنها همچنین توضیح دادیم که ایران بیش از تمام دنیا، قربانی تروریسمشده است. در یک انفجار 72 نفر از بهترین شخصیتهای ما از دست رفت. دریک انفجار، نخست وزیر، رئیس جمهور و شخصیتهای ما از بین رفتند، وچگونه اینها در نماز جمعههای ما مردم را قطعه قطعه کردند و از بین بردند.شخصیتهای بزرگی مثل شهدای محراب را چگونه از ما گرفتند. بیش از هزار نفراز مردم ما در بمب گذاریها تا به حال جانشان را از دست دادهاند و چنین دولتی،چنین راهی معلوم است که با تروریسم نمیتواند موافق باشد. فرانسه را در آنجا محکوم کردیم به عنوان اینکه به طور رسمی کسانی را کهاعلامیه تروریسمی میدهند، تحت حفاظت پلیس نگه میدارد. آمریکا رامحکوم کردیم که کنگره آمریکا عده زیادی از نمایندههایشان با نامه رسمی،تروریستها را تأیید میکنند. انگلستان همین کار را میکند، پارلمان اروپا همهمین کار را میکند و رسانههای جمعی غرب نیز همین کار را میکنند.تلویزیونهای شما همین کار را میکنند! گفتم هواپیمای ما را از آنجا دزیدند و وارد فرانسه شدند و در همان جا همینروزنامه نگارها، مثل قهرمان از آنها استقبال کردند و حرفهای آنها را منتشرکردند! شما دروغ میگویید که با تروریسم مخالف هستید. اساس تروریسمشما هستید! اصل ترور را شما دارید شایع میکنید! حالا اگر در داخل کنگرهآمریکا بنشینند و تصویب کنند که چهارده میلیون دلار خرج مبارزه بانیکاراگوئه را در اختیار ضدانقلاب و تروریستهای نیکاراگوئه بگذارند. این کارچون در کنگره تصویب شده، ترور نیست! اما یک مردمی که برای نجاتخودشان در مقابل غولها، قیام میکنند این ترور است! این منطق را چه کسیمیپذیرد؟! توضیحاتی که ما در چندین مصاحبه دادیم، اصلاً قضیه را برعکس کرد؛ یعنی رسانههای جمعی ژاپن و چین روزهای آخر اقامت ما، رسماً اینمنطق را دنبال میکردند؛ یعنی دنبال این بودند که علاج ریشهای باید برایتروریسم بکنیم. و این موفقیت برای ما و شکست آمریکا بود با آن امکاناتفراوان تبلیغاتی که در اختیار آنهاست و آن شیطنتهایی که دارند. یکی هم مسأله جنگ بود. به طور طبیعی اینها در گوش همه کرده بودند کهعراق آماده صلح است و ایران آماده نیست! مخصوصاً در چین و ژاپن رویمنطقه خلیجفارس حساسیت فراوانی است. ژاپنیها بیش از تمام دنیا بهخلیجفارس وابسته هستند؛ یعنی اگر روزی نفت خلیج فارس به روی دنیا بستهبشود، اولین کشوری که سقوط میکند، ژاپن است؛ چرا که قسمت اعظمزندگیشان به این نفت بستگی دارد: کارخانههایش، نیروگاههایش، سردی وگرمی زندگیاش، ترابری و همه چیزش با این نفت میگردد، و اگر این شعلهبرروی کشوری مثل ژاپن بسته شود، دیگر هیچ چیزی با آن جمعیت متراکمشندارد و چه بر سرش خواهد آمد! کشتیهایش همه توی دریاها میمانند، لذا آنهاروی این مسأله حساس هستند. لازم بود که اینها از زبان خود ما و با بحث با ما، این مسأله را بیشتر از آنچیزی که تا به حال در رسانه ها گفته بودیم، بفهمند. ما در ساعتهای طولانیمذاکراتمان و مصاحبههایمان، مسأله را روشن کردیم که این امنیتی که شماهادنبالش هستید؛ یعنی »آتش بس«، مسأله را حل نمیکند. شما اگر به دنبال امنیت در خلیج فارس هستید، باید ریشهای حل بشود. اینجزییاتی که من قبلاً در اینجا برای شما توضیح دادم، برای آنها مفصل گفتم، کهاگر در این شرایط ما اسلحهها را روی زمین بگذاریم، ملت عراق و ایران با اینهمه کشتهای که بین اینها هست، با این همه خسارت و با این همه چیزهاییهست، این حکومت بعث، آیا میگذارد ما با هم رفاقت بکنیم؟! او میخواهد از گذشتهاش دفاع بکند، و ما هم میخواهیم دفاع بکنیم، و مخصوصاً باشرایطی که عراق دارد، حزب بعث هر روزی را که مناسب دید، دوبارهمیجنگد. شما چه اطمینانی دارید که پس فردا آتش بس را نقض نکند و همهچیز را دوباره برهم نزند؟! بعد پولی که باید خرج سازندگی کنیم، باید به اسلحهبدهیم، وابستگی داشته باشیم، چه داشته باشیم و دیگر اینکه ابرقدرتها در آنجادخالت میکنند. وقتی این مسایل را ما در آنجا به آنها توضیح دادیم، به طور قطعی آنانقانع شدند که هیچ راهی جز اینکه ریشه جنگ در منطقه خاورمیانه سوزاندهبشود و امنیت واقعی در منطقه به وجود بیاید، وجود ندارد. گفتیم اگر شما راهی دارید، به ما ارائه بدهید! آنها هم راهی غیر از ایننداشتند.فقط یک پیشنهاد محدودی وزیر خارجه ژاپن در چهار میدان دریا،خطوط هوایی، زدن شهرها و اسلحه شیمیایی داده بود که در این قسمتها جنگمحدود شود که ما این را استقبال کردیم. ما اصلاً همین رإ؛ظظ میخواهیم. مانمیخواهیم دریا را آلوده بکنیم، زیرا جنگ توسعه پیدا میکند؛ چون زدن آنهارا ما با مقابله به مثل انجام میدهیم. منطق ما منطق روشنی بود. روزهای آخر، این ژاپنی ها بودند که رسانههایشان خط میدادند که راهصحیح، ختم ریشهای جنگ است. در آخرین شبی که من آنجا بودم، یکمصاحبه کردم با تلویزیون ژاپن که روز بعد، خودم ندیدم، اما آنجا به ما گفتندکه هر کس از مردم ژاپن این مصاحبه را گوش کرده، قانع شده است (که تعبیرآنها بود). در مورد تروریسم یک سؤال خیلی تیزی از ما کردند که گفتند: تروریسم راهمه محکوم میکنیم، اما یک مبارزه حقی هم به هر حال در دنیا هست کهعدهای دارند، به خاطر حقشان مبارزه میکنند، فرق بین تروریسم و مبارزاتحق طلبانهای که عدهای میکنند، چیست؟ من گفتم: جدا کردن این مصادیق بسیار مشکل است، اما فقط دو نمونهمیگویم که بقیه را از این دو نمونه بفهمید: وقتی یک آدم لبنانی در یک کامیونپر از »تی. ان. تی« بنشیند و خودش رابه ستاد ارتش اسرائیل بزند که آمده آنجارا گرفته، اسم این را نمیشود؛ را »تروریسم« گذاشت؛ این مبارزه حقطلبانهاست و اینکه اسرائیل وارد لبنان بشود و مردم لبنان را بگیرد و ببرد و یا آمریکا پول بدهد به ضدانقلاب و آنها بمب منفجر کنند، در هر جای دنیا، اینهاحقطلبانه نیست، تروریسم با این، فرقش این است. در مسأله جنگ، خطی را که ما درآنجا ترسیم کردیم وگفتیم: مبارزات ما برایامنیت واقعی خلیجفارس است و برای امنیت واقعی منطقه است و مخصوصاًوقتی اینها فهمیدند که ما قصد کشورگشایی نداریم، قصد اشغال اراضی دیگرانرا نداریم، به ملت عراق نمیخواهیم تجاوز بشود و مایل هستیم که عراق رویپای خودش بایستد، همه برایشان جالب و جاذب بود. یکی از چیزهایی که اینها را سخت مجذوب ما کرده و جزو ادله دعوت ما بهحساب میآید، موضع ما در افغانستان است. خوب! اینها میبینند یککشوری که درحال جنگ است و همسایه مقتدر شمال خودش را دارد، حاضرنیست به خاطر جنگ و به خاطر ادله دیگر از موضع اصولی خود در افغانستاندست بردارد و حاضر نیست روی کشور افغانستان معامله کند و اسلحه بگیرد، برای دست برداشتن از هدفش در افغانستان. ما آنجا گفتیم که افغانستان برای ماالان مثل اسرائیل است، چه فرقی میکند، آنجا آمدند یک کشور اسلامی را بهزور گرفتند و اینجا را نیز به زور گرفتهاند. شاید شورویها میتوانند دوست ماباشند! ما میخواهیم با اینها همکاری بکنیم و در آینده نیز با آنها همکاریخواهیم کرد، دامن هم نمیزنیم، همکاری زیادی هم الان با آنها داریم، اما افغانستان قابل معامله نیست؛ افغانستان را باید گذاشت برای مردمش، هر چهخواستند! البته قید میکنیم که معنای رفتن شوروی، آن نیست که آمریکاسرجایش بیاید، اگر آمریکاییها بخواهند در افغانستان بیایند، همان کاری راکه مسلمانان لبنان با آمریکاییها نمودند، مسلمانان افغانستان نیز با آنها خواهندکرد! آن سه مسألهای که طراحان تبلیغات غربی ترسیم کرده بودند، تا مسایل ما راتحتالشعاع قرار بدهند، درست معکوس شد؛ یعنی نتیجهای که مامیخواستیم، گرفته شد، نه نتیجهای که آنها میخواستند. ما مایل بودیم یک جایی باشد که حرفهای ما را از نزدیک بفهمند و این تبلیغات زهرآگین از ذهن اینها بیرون برود، این امکان در آنجا برای ما پیدا شد.در مصاحبه مطبوعاتی در ژاپن، صدها نفر خبرنگار جمع بودند و سؤالاتی رامطرح کردند که من جواب دادم، همه مسایل را سؤال کردند. رئیس آن کلوپ کهپهلوی من نشسته بود، ژاپنی بود. گفت جوابهایی که شما دادید، همه چیزهاییکه در ذهن اینها بود، پاک کرد و دیگر حرفی ندارند که از شما بپرسند، اینقضاوت او بود که آنجا هر روز یک مصاحبه مهم مطبوعاتی شخصیتی که واردآنجا میشود، برگزار میکنند. ما چون منطقمان روشن است. نه اینکه بنده قوی بودم، منطق روشن است،منتها مستمعین ما این قدر مجال پیدا نمیکنند که حرفهای ما را گوش بکنند.گردو غباری است که در دنیا برپاکردهاند تا حرفهای ما را نشنوند. نتیجه بسیار مهمی که از این سفر گرفته شد، در رابطه با این جنگ روانی،برعکس آنچه که آنها میخواستند القاء بکنند، توی دنیا روشن شد کهجمهوری اسلامی به عنوان یک نیروی عظیمِ تثبیت شده قابل اعتماد، وجوددارد. این چیز کوچکی نیست که در دنیا به دست بیاوریم. چین را شما تصورنکنید که یک کشور معمولی است. یک میلیارد و اندی جمعیت دارد و دهمیلیون کیلومتر خاک که به قول خودشان برای چهار میلیارد جمعیت دنیا،میتواند غذا تهیه کند؛ یک جایی به آن عظمت و با سابقه انقلابی کسانی که50 سال پشت سرشان انقلاب و تجربه خودکفایی دارند. اهداف ما در این سفراین بود که از تجربه خودکفایی اینها استفاده بکنیم، چون اینها هم با غرب به همزدند و هم با شرق و روی پای خودشان ایستادند و بسیاری از مشکلاتشان راحل کردند. حضور در آنجا و اینکه علیرغم این همه فشار که در دنیا بود، و این همهشیطنتی که در دنیا بود، رهبران چین و ملت چین این توجه خاص را به انقلاباسلامی مبذول کردند، این برای دشمنان داخلی و خارجی و هم استکبارجهانی خیلی تلخ بود. این قدر برایشان تلخ بود که حرکتهای مذبوحانه واحمقانهای انجام دادند، برای اینکه یک موجی بیندازند توی امواج عظیمی کهاز پکن در رابطه با جمهوری اسلامی بلند شده بود. مسأله ساده مریض بودن مرا مطرح کردند. من چند دقیقه به جلسهای دیررسیدم. یک خبرنگار آمریکایی، خبر فرستاد روی آنتهای دنیا که فلانی مثلاًسرطان چی دارد، و در فلان بیمارستان بستری است! حالا ما که از این حرفهامسأله نداریم و ملت قائم به ما نیست. مسأله این سفر، این قدر برای اینها مهم بود که دست به کار شدند، تا یکاخلالی در امواج آن قسمت از اخباری که به طور درست داشت از آنتنخبرگزاریهای خارجی از چین پخش میشد و انقلاب اسلامی را در دنیا مطرحمیکرد، به وجود بیاورند و این اخلال، ساعتی هم که شده برای آنها با ارزشبود، چون دست و پا زیاد میزدند! و لذا به خاطر یک کار موضعی که برایشاناهمیت داشت، آن طور اعتبار یک خبرنگار و روزنامهنگار را از بین بردند؛ چوناز آنچه که در آنجا میگذشت، اوقاتشان خیلی تلخ شده بود! یکی از شهرهای قدیمی چین به نام »شیان« است که برای دیدن آثار قدیمیآن، با چند ساعت پرواز، خودمان را به آنجا رساندیم تا از آثار قدیمی این شهردیدن بکنیم. البته روز تعطیلی هم بود. هنگامی که هیأت ما از خیابان عبورمیکرد، مردم شهر که دارای 1/5 میلیون نفر جمعیت است با اینکه بارانشدیدی هم میبارید، انبوه مردم در اطراف خیابانها، چتر در دست، جمع شده بودند تا هیأت جمهوری اسلامی را ببینند و آقایی که مسؤول این شهر بود ودر ماشین همراه ما بود، گفت: ما تا به حال یک چنین جمعیتی را در شهرمانندیده بودیم و افزود: من میبینم که این مردم چقدر با علاقه، دارند به هیأتشما نگاه میکنند و بدین وسیله علاقه شان را ابراز میکنند و من تعجبمیکنم که نفوذ انقلاب شما در میان این مردم دور دست، به چه طریق و از کجاآمده است؟ بنابراین، سابقه انقلاب اسلامی است که به آنجا رفته و مردم دنیا، رفته رفتهشناخت درستی نسبت به انقلاب اسلامی ایران پیدا میکنند. مردم »شیان«چین که هیچ کس به فکرش هم نیست، نسبت به انقلاب اسلامی علاقه نشانمیدهند و برای آن، احترام قایل بودند. این مسأله برای دنیا خیلی تلخ است.خبرنگاران خارجی هم که در آنجا ناظر بودند و مسایل را از نزدیک میدیدند،عصبانی میشدند و کاری هم نمیتوانستند بکنند! رهبران چین، افراد معمولی نیستند و اکثرشان 65، 70 و 80 ساله هستند وکسانی هستند که از آن راهپیمایی بزرگ »مائو« تا به حال همیشه در میدانسیاست و عمل بودهاند و آدمهای پخته دنیا هستند. یکی از تعبیراتشان اینبود که میگفتند ما اوایل انقلاب، درباره جمهوری اسلامی اشتباه کردیم وانقلاب شما را نشناختیم و این، حرف خیلی بزرگی است! یعنی بعد از مدتی وبا مطالعه شناختهاند و البته سرّ مسأله هم مردمی بودن انقلاب است. همین داستان مانور روز قدسی که شما دادید، در آنجاهایی که اینراهپیمایی را فهمیدند، نظر نصف مردم دنیا را عوض کرده: ملتی که با 7 سالمشکلات انقلاب، جنگ و بمبارانها، باز آن طور یکپارچه پشت سر مسؤولانایستاده و از خودشان مقاومت نشان میدهند! بنابراین اینها نمونه این را در دنیاندیدهاند و ما در سخنرانی سر میز شام، مانور روز قدس را به راهپیمایی بزرگ مائو تشبیه کردیم که در تاریخ دنیا، آن راهپیمایی جای عظیمی باز کرده کهرهبران چین گفتند: ما قبول داریم و تشبیه کاملاً درستی است. راهپیماییروز قدس امسالِ شما، کمتر از آن راهپیمایی نیست. مردمی که زیر بمب و موشک ایستادند و وقتی که موشک در شهرشان بهزمین خورد، دستهایشان راگره کرده و به راه خودشان ادامه دادند، این صحنههارا در دنیا به آسانی نمیتوان پیدا کرد. همچنین جا افتادن جمهوری اسلامیایران، آن هم در جایی که میخواهند بیغرض و مرض برخورد کنند. خوب! همه دنیا میدانند که ژاپن از نظر قدرت تکنیک، امروزه آمریکا را داردازمیدان به در میکند. وقتی که صنعت ژاپن، وارد آمریکا میشود، صنعت خودآمریکا را بیرونق میکند و همین طور اروپا و بازار مشترک، عصبانی است کهژاپن بازارهایشان را در جهان میگیرد و دنیا به یک صنعتی، مثل صنعت ژاپنروآورده و یک چنین کشوری که مرکز چنین حرکتی است، خودش میخواهدو اظهار تمایل به داشتن رابطه با جمهوری اسلامی میکند و اظهار علاقهمیکند که با جمهوری اسلامی همکاری سالمی داشته باشد. هیچ امتیازی هماز ما نمیخواهد. در تمام دوران مذاکرات با اینها، کوچکترین امتیازی از مانخواستند. همچنین، گذشت از اصول، صرف نظر کردن از مبادی اعلام شده از سویجمهوری اسلامی و صرف نظر کردن از مسأله اقتصادی، از ما نخواستند و فقطخواهان روابط مساوی و عادلانه بودند و این برخورد یک قطب صنعتی دنیا،قطب سیاسی دنیا و قطب جمعیتی دنیا با نظام جمهوری اسلامی بود و اینیک چیز کمی نیست. رهبریت انقلاب ما، پیش آنها یک موجود بسیار مقدس و در سطح بالاییاست، در یکی از مذاکرات، یکی از شخصیتهای بزرگ ژاپن وقتی که فهمیدیکی از بستگان رهبر انقلاب، در میان هیأت با من است، یک حالتی پیدا کردهو اظهار داشت: »من احساس غرور میکنم از اینکه امام شما، ژاپن را لایقدانسته که یکی از بستگانش را به اینجا فرستاده و برای من این افتخارآفریناست«! در سوریه، آقای حافظ اسد در مذاکراتمان گفتند که: انقلاب شما یک کاریکرده که دوستانتان، دوستتان دارند و دشمنانتان هم مجبورند به شما احترامبگذارند و این حرف خیلی خوبی است و از آن حرفها و کلمات قصار است.واقعاً این مردم محترم هستند. این آدمهای مقاوم حق طلب و آدمهایی که حاضر نیستند، اصولشان را باهیچ چیزی معاوضه بکنند، ارزش دارند و محترم هستند. این تبلیغات فراوانکه در رسانههای جمعی به نفع ضدانقلاب انجام میشود، یعنی اروپاییها،پارلمانهای آمریکا، انگلستان و آن دلالهای بیارزش سیاسی دنیا، که به نفعضدانقلاب فعالیت میکنند، انسان خیال میکند اثر گذاشته است؟! در یکی ازمذاکرات خصوصی، یکی از رهبران چین به من گفت: »ما این ضد انقلاب شمارا ستون پنجم نیروی واکنش سریع میدانیم«. ببینید! مطلب چقدر خلاصهمیشود. با اینکه ما توقع نداشتیم که اینها این مسأله را دریافت کرده باشند. بدیهی است، انقلاب اسلامی که پیروز شد، آمریکاییها در آن روز که دورهکارتر بود، بلافاصله نیروی واکنش سریع را که بیش از 200 هزار نیرو داشتدرست کردند، تا این نیروی واکنش سریع از خلیجفارس گرفته تا کانال سوئزحفاظت بکند و هر وقت لازم شد، وارد عمل بشوند. تعبیر یکی از رهبران چیناین بود که ضدانقلابیون ایران، ستون پنجم این نیروهای واکنش سریع هستند،همین هایی که شعار ضد امپریالیستی میدهند و از کارگر دم میزنند ولیبرالهایی که سنگ آزادی به سینه میزنند، اینها ستون پنجم آمریکا هستند! این تعبیر رهبران دنیا است و این شناخت مردم دنیا است و حقایق هیچ وقتپشت پرده نمانده، بالاخره نمایان میشود. حالا هر چه هیاهو بکنند و گرد وغبار به وجود بیاورند، این انقلاب کار خودش را کرده و مسیر خود را طیمیکند. لذا شما هم راه خودتان را بروید و انقلاب را تداوم بخشیده ومشکلات آن را تحمل کنید، همان طور که تا به حال مردانه تحمل کردهاید.خداوند فوق همه چیز و همه قدرتها است و تا به حال چقدر توطئههای بزرگعلیه این انقلاب را خنثی کرده که حد ندارد و آدم خیلی شیرین میبیند کهخداوند پیشاپیش راه را برای دوستان خودش باز میکند، فقط شرطش آزمایشخوب است. راجع به دستاوردهای سیاسی انقلاب، مطلب زیاد گفته شده و در مورددستاوردهای انقلاب، مسایل فراوان است و خیلی هم لازم نیست در اینجامطرح بشود. کارهای عمرانی، مبادلاتی و بازرگانی چیزهایی است که بر روی یک اصولیدر آنجا به توافق رسیدیم که روی این اصول بتوانیم از نظر تکنیک، مبادلات واز لحاظ گرفتن بعضی چیزهایی که به خاطر طرد کارشناسان خارجی به آنها نیازو یا کمبود داریم، بتوانیم به کمک آنها کار بکنیم؛ البته همه با اصول صحیح وگرفتن تکنیک مطرح شده که مورد به مورد در جای خودش، باید مطرح بشود. در رابطه با مسایل اقتصادی، همین قدر پیشرفت شد که چینی ها در تفاهم -نامه شان در بدو امر، حاضر نبودند حرف بزنند، رسماً ثبت کردند که در زمینهانرژی اتمی - که یک کار در سطح بالایی است - همکاری بکنند؛ چون آنها یکتجربه پیشرفتهای در این زمینه دارند. همچنین در مورد نیروگاهها و جاهایدیگر با ما همکاری بکنند. در مجموع، از خداوند متعال شاکریم که به ملت ما توفیقی عنایت کرده کهراه خودشان را پیدا کرده و ادامه بدهند و به ما هم توفیق خدمت به این مردمخوب را داده و امیدوارم که خداوند در آینده هم این توفیق را از ما سلبنفرمایند و اساس کار هم جنگ و مبارزات جبهه است؛ یعنی ان شاءاللَّه باپیروزی اصلی و باز شدن همه راهها، برای حرکت سریع کشورمان، مسألهجنگ هم به صورتی خاتمه پیدا بکند که ریشه فساد در منطقه کنده شود وآتش فتنه از بین برود و دو ملت ایران و عراق و سایر ملتها بتوانند با تفاهم کاربکنند. نقطه دیگری که در مذاکرات ما بود و من اکنون به روشنی میبینم، این بودکه آنها معتقد بودند، شیاطینی وجود دارند که بین ما و کشورهای جنوبخلیجفارس. دایماً توطئه خواهند کرد که نگذارند ما با آنها رابطه داشته باشیم ولذا منطقه را نا امن میکنند و اتفاقاً امروز هم دارید میبینید. چند روز پیشگزارشی داشتیم که امارات یک گروه تروریست را گرفته که اینها از ضدانقلابهایایران بودند که میخواستند انفجاری در آنجا به وجود بیاورند و به نام ایرانتمام بکنند. همین دیشب خبری بود که در کویت انفجارهایی شده که من هنوزخبر را دقیقاً نمیدانم و معلوم است که این خط دارد، تعقیب میشود. اسلحههایی که در سفارت عراق در بحرین به دستآمده و آن مسایلی که درآنجا به وجود آمده، روشن است که یک خط اخلالی آن طور که در مذاکراتطرفین تشخیص داده شده بود، در منطقه وجود دارد و دنبال میشود تاجمهوری اسلامی نتواند با کسانی که میخواهند به سلامت، رابطه برقراربکنند، رابطه داشته باشد؛ ولی ما باید بیدار باشیم و راه خود و اصول وبرنامههای خودمان را دنبال کنیم. ترجمه خطبه عربی بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ وَالصّلوةُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وآله عِبادَاللَّهِ الْمُتَقین. اختلافات در میان کشورهای اسلامی و مخصوصاً عرب که ریشه درسیاست »فرق تسد« کفر جهانی دارد، امروز دارد آثار شوم، خود را به بارمیآورد. در حالی که انقلاب اسلامی در ایران و قیام و جهاد مردم مسلمان لبنان، کیانرژیم صهیونیستی را به خطر انداخته و دورنمای نجات فلسطین را در افق دیدقرار داده، دشمنان اسلام برای نجات اسرائیل و ضربه زدن به انقلاب اسلامی،این حربه شناخته شده را به کار گرفتهاند. در دنیای عرب، دو محور مشخص در مقابل اسرائیل به چشم میخورد: 1 - محور وابسته به امپریالیسم که برای اهداف صهیونیسم مستقیماً یا غیرمستقیم عمل میکند و تلاش و جهاد مسلمانان و فلسطینیان برای نجاتفلسطین را خنثی مینماید. این محور در حال حاضر از مصر و اردن و عراق(در درجه اول) و کشورهای مرتجع به ظاهر اسلامی در آفریقا و آسیا (دردرجه بعد) تشکیل میشود. 2 - محور پیشرو و مقاوم که راه سازش و تسلیم را نفی میکند (جبههپایداری) و انقلاب اسلامی ایران هم در کنار این محور است. محور سازش طلب، علاوه بر گناهان خود، تلاش دارد جبهه پایداری را هم ازدرون متلاشی کند و برای تضعیف آن و ایجاد تفرقه در میان اعضای این جبهه،هر روز توطئهای به اجرا در میآورد و حداقل این توطئه این است که نیروهایکشورهای پیشرو را مشغول خنثی سازی توطئه کند. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، از بزرگترین و خطرناکترین آنها است کهدست استکبار جهانی به روشنی در آن دیده میشود. فشار بر رهبر لیبی ازناحیه مصر و فشار بر سوریه از ناحیه اردن و عوامل استکبار در لبنان نیزنمونههای دیگری است. به هم زدن وحدت و انسجام مردم فلسطین و تقویت خط سازش وتسلیمطلب، در مقابل رزمندگان فلسطینی، ظهور دیگری از این توطئه ها است.شنیدهاید که اخیراً آقای ریگان کشورهای ایران و لیبی و مسلمانان لبنان را کهدر مقابل تروریسم، امپریالیسم و صهیونیسم مقاومت میکنند، متهم بهتروریسم کرده و تحت فشار قرار داده و سردمداران عراق با وقاحت و پررویی،اعلام داشتهاند که به جای اسرائیل، باید با انقلاب اسلامی که مهمترین نیرویجهاد علیه اسرائیل است، جنگید! و همین جریان، درسازمان اوپک به منظور فشار اقتصادی بر نیروهایپیشرو، توطئه میکنند و قیمت نفت و سهمیه کشورهای مقاوم را تحت فشارقرار میدهد. لازم است ملتهای اسلامی ریشهها و عوامل اجرای این توطئهها را بشناسندو با آنها مقابله کنند. آن روز که آتش فتنه بعث عراق خاموش شود و نیروهای ایران بتوانند رو درروی صهیونیسم در مرزهای فلسطین قرار گیرند، امید نجات فلسطین، تقویتخواهد شد.