خطبه اول بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِاللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، »وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَاالْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً«. خطبههای اول را در مورد عدالت اسلام در رابطه با نژادها صحبت میکردیم و بیشتر مظالمی که از طرف نژاد سفید در پنج قرن اخیر نسبت به نژادهای غیر سفید میشده مطرح شد و مقایسهای با نظام اسلامی به عمل آمد. آخرین بخشی که از مظالم حاکمیت نژاد سفید آوردیم، مسأله ظلم و ستمی است که از طریق حاکمیت بخشیدن به افراد ناصالح در کشورهای غیراروپایی و کشورهای تحت سلطه خودشان به وجود آوردند و معیار حکومت را از آن معیار صحیح و سالم خود که مورد نظر اسلام است، به معیارهای بسیار ناپسندی تبدیل کردند که باعث فساد و نکبت برای بشریت شده است. گفتم که از لحاظ اسلام، صالحترین انسانها شایسته ولایت و حکومت در جامعه هستند و حق تدبیر امور را دارند؛ علم و تقوا و روحیه فداکاری و صلاحیتهای فنی آنها، اصول تعیین کننده است. در شیعه، کار را از این هم بالاتر گذاشتند و مکتب شیعه، ولایت و حکومت را حقی میداند که خداوند آن را به عده خاصی واگذار کرده است و محور حکومت را محور الهی تعیین میکند. نکته مقابل این، امروز در دنیای مادی طوری تنظیم شده که ناصالحترین انسانها را به حکومت برسانند. چون هدف این حکومتها، ریاست و استثمار مردم، لذت بیشتر و ظلم بر اکثریت است، نمیتوان چنین هدفی را با انسانهای صالح تعیین کرد. باید ناصالحترین انسانها بیایند که لااقل منافع خودشان ایجاب کند که چنین جریان پستی را تأیید بکنند و بر اکثریت مردم ستم روا بدارند. در دنیای الحادی و کفر فلسفی مارکسیسم، مسأله، راه مخصوص خود را دارد. آنها منکر ماوراء ماده هستند، بنابراین همان برداشتهای فلسفی آنها خود به خود منجر به آمدن انسانهای مادی غیر معتقد به اصول اخلاقی و اصول انسانی میشود و نمونههای آن را داریم. اما در دنیای مادی غرب، فلسفه مادی آنها، مادی فلسفی نیست، مادی اقتصادی است، ولی در حقیقت مادی هستند. آنها یک مکانیسم خاصی درست کردند که با آن غیرمکتبیها به حکومت میرسند [t1]و نه تنها در کشورهای خودشان به این مسألهمبتلا هستند بلکه در کشورهای خارج از اروپا هم بر مردم دنیا تحمیل کردهاند. یک راه آن انتخاب افراد وابسته نالایق خودفروخته به عنوان کودتاچی و ... با حمایت قشر سرمایهدارها و... و آنها را سر پا نگهداشتن است. یکی دیگر همین تیپهای معمولی است که با شیوههای ظاهرالصلاح هم وارد میشوند، ولی جریانهای فاسد را میآورند. در دنیای غرب شایعترین نوع آن، حکومت سرمایه است. انواع دیگر هم دارد، اما این جزو بدترین چیزهای دنیاست. تأکید میکنم که این معنایش این نیست که با پولدار بودن بعضیها مخالف باشیم. آنچه که بد است، این است که ثروت حاکمیت داشته باشد. ثروت داشتن یک مسأله است، حاکمیت ثروت یک مسأله است و آن بد است و ثروتمندان به چیزی غیر از حاکمیت قانع نمیشوند. اگر بتوان در یک نظام کاری کرد که ضمن اینکه بعضی از مردم پولدار هستند، قدرت حکومت در دست آنها نباشد و نفوذ نداشته باشند؛ این مطالبی که میخواهم بگویم در حکومت پیش نمیآید و ریشه این مسأله در خود غرب است. اینها یک مکانیزمی درست کردند که اولاً خود غرب قبل از همه محتاج به آن شده و گرفتار این مسأله است و طبعاً وقتی که آنها این طور باشند، حکومتهای منشعب از آنها هم چنین خواهد بود. امروز میخواهم قطعهای از وضع مرکز دنیای غرب را بگویم که خیال میکنم جزو خطبههای تاریخی من باشد و بیشتر طبقه جوان، مخصوصاً کسانی که روحیه غربی دارند و خیال میکنند در غرب دموکراسی واقعی حکومت میکند، مخاطب من هستند. در آمریکا طبقه سرمایهدار - که اقلیت بسیار کمی از لحاظ تعداد در کل کشور هستند - دهها سال است که اکثریت عظیم مردم را به شنیعترین وضع تحت حکومت خود دارند (و آنچنان هم اینها را در تار و پود مقررات خاص و ارگانیزم بسیار پیچیدهای اسیر کردهاند که امید اینکه حاکمیت واقعی مردم در آمریکا به وجود بیاید، از لحاظ محاسبه عادی امکان ندارد، مگر اینکه انقلابی در آنجا بشود؛ چیزی مثل ایران) و اسم آن را هم دموکراسی گذاشتهاند! الان در افکار خیلیها، آمریکا مرکز دموکراسی دنیاست! البته دموکراسی یعنی (دمو) یعنی مردم و (کراسی) به معنی حکومت و در مجموع حکومت مردم است و ببینید که مردم چه مقدار در امریکا حاکم هستند! ببینید ملتهای اسیر آمریکا در این جریان چه میکشند! قبل از اینکه استقلال آمریکا تحقق پیدا بکند - اصلاً مستعمره بود و سرمایهدارهای اروپایی در آنجا حاکم بودند، سپس جنگهایی شد و اینها (آمریکاییها) مستقل شدند - سرمایهدارها برنامه ریزی کردند که همیشه حاکم باشند و تا به حال هم حاکم بودهاند و درست برنامه ریختند. مثلاً طوری درست کردهاند که به اسم انتخابات و به اسم حکومت مردم، همه چیز در دست مردم نیست و مردم پای صندوقها میروند و رأی میدهند. میدانید که در حکومتهای ظاهراً دموکراسی و یا واقعاً دموکراسی، آنچه که تعیین کننده است انتخابات است. مردم رئیس جمهور را انتخاب میکنند، نماینده خود را انتخاب میکنند، هیأت دولت از میان همین منتخبین مردم بیرون میآید و به هر حال انتخابات انجام میشود و همه حرف هم به همین جا برمیگردد که اگر این انتخابات واقعی باشد و مردم به طبیعت خودشان و بدون فریبکاریها و گولزدنها و تبلیغات گمراهکننده، واقعاً مصالح خود و منفعت خودشان را تشخیص بدهند و از روی میل پای صندوق انتخابات بروند؛ این همه چیز را درست میکند. اگر مردم خوب یا بد باشند، حکومت هم خوب و یا بد در میآید. در ظاهر، انسان خیال میکند در اروپا و آمریکا و کشورهای غربی این مسأله هست! در کشورهای شرقی که اصلاً خجالت میکشند ادعای آن را هم بکنند! آنجا یک حزبی است، و حزب هم افراد خاصی دارد و حکومت از آن حزب بیرون میآید. در آمریکا،انتخابات روی کاکل سرمایهدارها و پولدارها میگردد. آنها هستند که نماینده به کنگره و سنا میفرستند. البته ممکن است از مجموع ششصد نماینده مجلس، 5% آدمهایی باشند که به خاطر معروفیت و صلاحیتهای خودشان و... مردم به آنها رأی میدهند. اما اکثریت غیر از این هستند. اکثریت قوی اینها را، پول است که به میدان میآورد و نمونههای آن را میگویم. اخیراً در آمریکا کتابی منتشر شده (که من هنوز نشنیدهام که در ایران ترجمه شده باشد؛ نوشته شخصی به نام مارک گرین است) به نام »چه کسی کنگره آمریکا را اداره میکند؟« نویسنده [در] این کتاب اسناد [ی] آورده و سرمایهداری غرب را افشاء کرده است و بیشتر چیزهایی که میگویم از همین کتاب است و اگر غیر از این باشد سند آن را میگویم. این قضیه تازه نیست. در گذشته هم با پول، انتخابات انجام میشد. مثلاً در زمان لینکلن (در سال 1864) در یکصد و بیست سال قبل، دویست دلار پول انتخاباتش بوده که 199 دلار خرج کرده و یک دلار را به صندوق باز گردانده است. ضمناً آمریکا مرکز آمارست و همه چیز آمریکاییها روی آمار میگردد و خوشبختانه همه چیز را میشود با آمار اثبات کرد. در دو، سه دهه اخیر برای اینکه قشر متوسط نتواند با پولدارها در انتخابات، رقابت بکند، مخارج انتخابات را خیلی گران کردند. دو سال پیش (1982) در انتخابات، میانگین مخارج یک نماینده برای تبلیغاتش یک میلیون و یکصد هزار دلار بوده است؛ بعضیها بیشتر و بعضیها کمتر. شما ببینید نمایندهای که این رقم را خرج میکند تا چهار سال نماینده باشد، چه کسی میتواند باشد؟ اگر حقوق این شخص هر ماه ده هزار دلار باشد؛ در یک دوره چهار ساله، حدود پانصد هزار دلار حقوق میگیرد. چه کسی میتواند بیش از دو برابر حقوق خود را خرج تبلیغات انتخاباتش کند؟ این خرجها را چه کسی میتواند بدهد؟ بعضی از شخصیتهای امریکا در این زمینه اعلام خطر کردهاند. آیزنهاور یک وقتی گفت: این وضعی که در آمریکا وجود دارد، تمام افراد لایق و بیپول را از شرکت در تصمیمگیری کشور محروم میکند. چند سال بعد کندی4 اعلام کرد: البته خود او از خانوادههای بزرگ و سرمایهدار بود - با این وضعی که در کشور ما هست، از این به بعد فقط کسی میتواند به کنگره آمریکا راه پیدا کند که یا خودش میلیونر باشد یا تحت حمایت میلیونرها باشد و بقیه مردم مأیوس هستند که وارد آن صحنه بشوند. و این عین واقعیت امروز آمریکاست. عجیب این است که علنیترین مسأله در آمریکا همین است. اینها میتوانند از همه جا برای انتخابات پول بگیرند. هر کس میتواند مثل امامزاده پول خود را به صندوق بریزد؛ آن طور که در این کتاب (چه کسی کنگره آمریکا را اداره میکند) آمده است. امروز در این انتخابات حدود 3500 کمیته با عنوان کمیته فعالیتهای سیاسی وجود دارد که اینها برای انتخابات پول خرج میکنند و اینها به شرکتها و تراستها و کارتلها و شخصیتها وابسته هستند. بحثی که در آمریکا هست، این است که میگویند چرا به اینها رشوه نمیگویید؟ جاکوب - یکی از شخصیتهای آمریکا است و جزو کسانی است که از این پولها نمیگیرد و انتخاب هم میشود - میگوید: »خوب این قطعاً رشوه است و من نمیگیرم، چون رشوه است«. به او میگویند اگر رشوه است چرا آن را حرام اعلام نمیکنی؟ میگوید: »برای اینکه تفسیر رشوه به اختیار خود کنگره است! این نمایندگان هستند که باید مصداق رشوه را تعیین بکنند و این یکی را جزو رشوه حساب نمیکنند.« این چیز عجیبی است! حال چطوری این خرجها را زیاد کردهاند، برای اینکه همه دستگاههای تبلیغاتی دست سرمایهدارهاست. رادیو و ....، تبلیغاتی که روی قوطی کبریتها و پاکت شیر و.... انجام میدهند، همه در دست آنهاست. در همین انتخابات گذشته، تلویزیون بالتیمور برای تهیه نیم دقیقه تبلیغات انتخاباتی، سه هزار دلار میگرفت. یکی از شخصیتهای آمریکا که باز هم از منتخبین است میگوید: »بدترین دشنام به نمایندگان آمریکا همین مسأله تأمین مخارج تبلیغاتی آنها است و تحمل این حرف، از تحمل هر فحشی در شخصیت آنها اثر منفی بیشتری میگذارد.« و خودش و یا دیگری تعبیر میکند که »اگر یک نماینده امروز در آمریکا ادعای تقوا و عفت اقتصادی بکند، مانند یک زن خودفروشی است که از مشتریان خود پول میگیرد و ادعای عفاف و خوبی هم میکند«! این ادعایی است که خود آنها کردهاند. حال ممکن است بگویید که وقتی پول گرفتند و به کنگره راه یافتند، در آنجا آزاد فکر خواهند کرد! اما این طور نیست و وقتی آنجا هم رفتند، اربابان، آنها را آزاد نمیگذارند و دست از سر آنها بر نمیدارند. هر طرح و لایحهای که میآید، کمیتههای فعالیتهای سیاسی دنبال آن هستند. در زبان انگلیسی کلمهای هست به نام »لابی «، که ابتدا به معنای راهرو بوده است. افرادی هستند که در راهروهای کاخ سنا و کنگره - برای اینکه آراء خود را به آن طرفی که میخواهند هدایت کنند - حضور دارند که به آنها گروههای فشار هم میگویند. میگویند در سال 1972 حدود 200 شخصیت متنفذ این گونه بوده و الان مدعی هستند که جریان »لابی « امروز 15 هزار عضو دارد که فعالیت میکنند تا نمایندگان را به سیاست دلخواه خود هدایت کنند. تمام این سرمایهداران بزرگ آمریکا و کارتلها در واشنگتن یک دفتر سیاسی دارند که میگویند حدود 1000 شعبه دارد و کار آنها همین حقهبازیها است. ( شرکتهای بزرگ واشنگتن، مرکز سیاسی آمریکاست و مرکز اقتصادی این کشور نیست ) این تیپ کنگره آمریکا و نمایندگان مردم آمریکاست. شما ممکن است بشنوید که مثلاً 60 نماینده آمریکا طی نامهای، فلان جریان منافق را تأیید کردهاند و یا از بهاییها حمایت کردهاند. این نمایندگان مانند نمایندگان مجلس ایران نیستند که اگر یک دنیا را هم به آنها بدهند، یک کلمه حرف و یا رأی خود را کم و زیاد نخواهند کرد. کسانی که اینگونه به مجلس آمریکا آمدهاند، 60 نفر و یا بیشترشان مانند هم هستند و آراء آنها ارزشی ندارد که اگر امضایشان پای نامهای آمده باشد، ما بخواهیم روی آن حساب کنیم. نمونههای عینی این قضیه را میگویم تا بدانید که در آنجا چه میگذرد. این بحث خیلی طولانی است و ارزش خطبه نماز جمعه هم خیلی بالاتر است که این قدر درباره آمریکا صحبت شود، اما من فکر میکنم که ملت ما و مخصوصاً غربزدههای کشور باید بدانند که امروز چه مرکزی دارد دنیا را میگرداند و چرا امروز در دنیا این همه جنایت میشود و رشته بیشتر آنها هم به آمریکا میرسد و هیچ کس نفسی هم نمیکشد! در دهه گذشته مسألهای به نام » مسأله شیر و قیمت لبنیات « در آمریکا مطرح بود. صنف لبنیاتی میگفت که ما احتیاج به کمک داریم و باید قیمت لبنیات گران شود و پیشنهادی هم داده بودند. وزیر کشاورزی آمریکا به شدت با این افزایش مخالف بود و استدلال او هم این بود که حدود 17 مخارج مواد غذایی در آمریکا مربوط به لبنیات است و اگر لبنیات را ده درصد گران کنیم، این مسأله باعث یک تورم غیرقابل جبران در آمریکا میشود و به علاوه لبنیات در این کشور سودآور هم هست. وی در روز 12 مارس یک نطق حماسی ایراد کرد و طی آن با افزایش قیمت شیر مخالفت کرد. این اتحادیه، از قویترین اتحادیههایی است که کمیتههای فعالیت سیاسی آنها به اکثریت نمایندگان آمریکا پول میدهد، لذا یک دفعه طرح افزایش قیمت لبنیات به میزان 6 درصد، به امضا 160 تن از نمایندگان کنگره رسید و 29 نماینده هم از مجلس سنا جداگانه طرح افزایش نرخ شیر را پیشنهاد کردند و نمایندگان صنف لبنیات ملاقاتی همبا نیکسون کردند - که خودش همجزو همین صنف است - و ده روز بعد از آن 6 درصد قیمت شیر را بالا بردند و آن روز این مسأله در دنیا صدا کرد. در کتاب مذکور تعداد نمایندگان و میزانی که از این صنف پول گرفته بودند، آمده است. این تیپ آراء کنگره آمریکا و مقدار نفوذ آنهاست. در زمان کارتر لایحهای آوردند و خود کارتر تصمیم گرفت که برروی درآمدهای دارویی، مالیات شدیدی وضع کند. کنگره به شدت جلو کارتر ایستاد. از 50 نفری که پیشقدم مبارزه با این امر بودند، 48 نفر آنها کسانی بودند که از صندوق کمیته فعالیت داروسازان پول گرفته و خرج تبلیغات خود کرده بودند. وضعیت این گونه است، که فلان نماینده آمریکا به خاطر پولی که گرفته، صریحاً علیه مصالح ملت خود عمل میکند. زمانی یک لایحه پر سر و صدا مطرح شد، برای اینکه یک مولد نیرو بر روی رودخانه »کلینچ « بسازند. 5 مؤسسه بزرگ آمریکایی به دنبال این لایحه بودند که به سرعت در کنگره مطرح شد و بعداً معلوم شد؛ اکثریت افرادی که از آن حمایت کردند، کسانی بودند که مخارج تبلیغات انتخاباتی خود را از آن مؤسسهها میگرفتند. یک بار نیز یک قانون مترقی آوردند و گفتند که وقتی صاحبان اتومبیلهای دست دوم خواستند اتومبیلهای خود را در نمایشگاهها بفروشند، باید برگهای را پر کنند و عیوب اتومبیل خود را در آن قید نمایند. باز همان »لابی ها« در مجلس شروع به فعالیت کردند؛ کنگره مخالفت کرد و جلو لایحه به این خوبی را گرفت. نمایندگان مخالف این لایحه، از صندوق درآمدهای صنف ماشین فروش بودند. از این قبیل چیزها، اگر هزار مورد هم خواسته باشید، در آمریکا میتوانید ببینید که چگونه لوایح تحت تأثیر همین جریانهاست. در آنجا »فرم« مخصوصی است که وقتی میخواهند کمک کنند، هر نمایندهای که پیشنهاد دریافت پول کرد، به او میدهند که تا آن فرم را پر کند. یکی از فرمهایی که بین نمایندگان توزیع شده، مربوط به اتحادیه مدارس ملی و کسانی که دارای مدارس خصوصی در آمریکا هستند، بود، یکی از سؤالات آن فرم این بود که »نظر شما راجع به امتیازاتی که دولت باید به مدارس خصوصی بدهد چیست؟« و یکی از نمایندگان به شوخی گفت که این سؤال 10 هزار دلاری است. یعنی همه فرم به این برمیگردد، که آراء ما را بخرند. این محیط آمریکا و دموکراسی آمریکاست و نتیجه آن هم همین است که در دنیا میبینید. از افرادی مانند نمیری ها، شاه حسین ها، سران سعودیها، شیوخ خلیجفارس حمایت میشود و جریانهایی مثل ایران و ملت لبنان و ملتهای آزاده دنیا سرکوب میشوند. در کنگره آمریکا هر بودجهای که بخواهند برای سرکوب ملتها بدهند، مثل آب تصویب میشود و اگر بخواهند یک قدم مثبت برای ملتها بردارند به تصویب نمیرسد. همه شواهد حاکیست که انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب مردمی است و اگر یک دموکراسی واقعی در روی کره زمین وجود داشته باشد، امروز در ایران وجود دارد و تاکنون آن دمکراتهای آمریکا چه اقدام مثبتی در مورد ایران انجام دادهاند؟! یک چیزی در آنجا به نام »حزب دمکرات« و » حزب جمهوریخواه« درست کردهاند و وقتی انسان از دور نگاه میکند، فکر میکند که واقعاً دمکرات هستند. البته حزب دمکرات تا اندازهای دمکرات است و مقداری به طبقات محروم و کارگران و سیاهپوستان وابسته است و جمهوریخواهان رسماً طرفدار سرمایهداران هستند، ولی هر دو یکی هستند و حزب دمکرات هم میداند که اگر با »لابیها« و کمیتههای فعالیت سیاسی سازش نکند، در انتخابات برنده نخواهد شد و اصلاً نمیتواند هزینه تبلیغاتش را تأمین کند. خود آنها هم اعتراف میکنند که ما به عنوان یک ضرورت این پولها را میگیریم، و با همین دو حزبی کردن مردم را گول میزنند. نتیجه این جریان سوء حاکمیت سرمایه، نکبت موجود حاکم بر دنیای بشری امروز است. و نجات دنیا از این جهنمی که این نژاد سفید برایش به این اسم ساخته، به این آسانی مقدور نیست و احتیاج به تلاشها، خونها، فداکاریها و کارهای زیاد دارد و قبل از هر چیز باید خود ملت اروپا و آمریکا بیدار شوند و ببینند که در چه وضعی هستند. 23 یا 30 میلیون سیاهپوست آمریکا و 11 درصد مردم آمریکا از سرخپوستان و طبقات محروم، از رسیدن به مراکز تصمیمگیری محروم هستند، مگر اینکه خود را فروخته باشند. این وضع دنیاست و معیار حکومتهای دمکراسی بقیه کشورها هم همین گونه است. آنوقت شما مردمی که در هر حادثهای، رأی واقعی خود را آزادانه اعلام میکنید، بچههای خودتان را که به خوبی میشناسید با میل خود به مجلس شورای اسلامی فرستادهاید (و آنها با شما سخن میگویند و از زبان شما حرف میزنند) همچنین مسؤولیت اداره کشور را برعهده فرزندانتان گذاردهاید و اکثریت قوی شما، از میان خود، رئیس جمهور را انتخاب کردهاید و این گونه هم اظهار اعتماد میکنید، مردم تحت اختناق و ضد حقوق بشر میشوید و آنها به تعبیرات خودشان آزاد مردان و دمکراتها میشوند! میدانید که اسلام اساساً با این گونه مسایل مخالف است و اگر تمام مردم هم بخواهند یک آدم بیتقوایی را حاکم کنند، اسلام این را قبول ندارد. اسلام محور این گونه امور را که جنبه ولایی دارد، تقوا و صلاحیتهای علمی میداند و روی آن بحث اصلی من که » ان اکرمکم عنداللَّه اتقیکم « بود، تکیه میکند. بنابراین، منصفانه این است که حکومت مردمی در ایران به وجود آمده، و یک انقلاب واقعی در دنیا است. یکی از عللی که ما این همه تحت فشار قرار داریم و این همه مبغوضیم و شرق و غرب با هم متحد شدهاند تا صدای ما را خفه کنند، همین مسأله است و برای این است که این نظام با شالوده کار آنها نمیسازد و لذا بحث امروز، اخطار و هشداری به ملت عزیزمان است که توجه داشته باشید که در آینده اگر فرض هم بکنیم که پولدارها آدمهای خوبی هم هستند، به خاطر اینکه آنها به هر حال خودشان را تافته جدا بافته از دیگران میدانند و هیچ وقت حاضر نیستند ( مگر استثناء ) که به نفع طبقات محروم سرمایهگذاری کنند. حاضر است یک چیزی بدهد، اما شرطش این است که آن اکثریت را داشته باشد. بنابراین باید سعی کنیم که محور حکومت و تصمیمگیری و زندگی اجتماعی ما خود مردم باشند. اگر اکثریت مردم فقیر بودند، باید رهبران آنها هم مثل خودشان باشند و اگر متوسط بودند، رهبرانشان هم مثل خود آنها باشند و اگر همه پولدار شدند، رهبران آنها هم مثل خود آنها باشند. البته اگر پولداران حاکم باشند، ممکن است برای حفظ منافع و لذات خود یک امنیت و رفاه به هر قیمتی که شده باشد، درست کنند، اما این به درد نمیخورد و مثل زمان شاه میشود. در آن صورت اکثریت مردم مأیوس و با همان زندگی نیمه حیوانی و راضی و عدهای هم به آن صورت در میآیند و این در قاموس شما مردم نیست و لذا ما باید راه خودمان را انتخاب کنیم و به طرف افراد باتقوا، شایسته، متدین و دلسوز و از توده مردم برویم. اگر لااقل آن فداکاری عالی را ندارد، حداقل دلسوزی را برای طبقات محروم داشته باشد، به جایی میرسد. »اَعُوُذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ قُلْ یا اَیُّهَاالْکافِرُونَ/ لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ وَلا اَنَا عابدٌ ما عَبَدْتُمْ/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دینِ«. خطبه دوم بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّالْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّد بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج). خطبه دوم را طبق معمول در مورد مسایل روز صحبت میکنم و مسأله روز ما، وضعیت موجود و شرارتهای جاری صدام، زدن شهرها و حمله به مناطق مسکونی و این کارهای بیقاعدهای است که صدام در حال انجام دادن آن است. و مناسبتهای دیگری هم وجود دارد که فقط با ذکر و یاد از آنها عبور میکنیم. ولادت امام محمد تقی(ع)، شهادت امام هادی(ع)، ولادت حضرت علیبن ابیطالب(ع) در هفته آینده و روز جمهوری اسلامی که همه این مسایل احتیاج به بحث دارد، مخصوصاً در باره روز جمهوری اسلامی که باید به آن تکیه کنم، منتهی در هفته آینده به آن خواهیم پرداخت. بعد از تبریک به مناسبت ولادت این دو امام بزرگ و تسلیت به مناسبت شهادت امام هادی(ع) و تسلیت به ارواح طیبه ائمه معصومین و شهادت عزیزانمان در این روزها در جبههها و شهرها و تسلیت خدمت رهبر عظیمالشأن انقلاب، باید توجه داشته باشید، روز جمهوری اسلامی، روز رفراندوم، روزی که آن رقم عظیم و بیسابقه رأی به حاکمیت اسلام در این مملکت داده شد، از روزهای عظیم و تاریخی ماست که باید به آن بسیار اهتمام کنیم و بعد از گذشت شش سال، ملت ما از آن رأیی که داده است بسیار سرافراز و راضی است و امروز درک میکند که نتیجه آن رأی سرنوشت ساز برای تاریخ بشریت اهمیت داشته و بغض کفار و نشاط مؤمنین را باعث شده است و از حرکت مردم، اتحاد حضور آنها در جبهه و این مقاومتهای کمنظیرشان میفهمیم که از آن رأیی که دادهاند واقعاً راضی هستند. من احساس میکنم که جامعه ما احتیاج دارد مقداری در رابطه با اوضاع جاری و بحرانی که در منطقه به وجود آوردهاند توضیح داده شود. چرا این بحران به وجود آمد؟ الان در چه مرحلهای است؟ این بحران چه نتایج و آثاری (مثبت یا منفی) برای آنها به دست آورده و آینده را ما چگونه پیشبینی میکنیم؟ چرا این بحران به وجود آمد؛ در خطبههای قبلی گفتم، ولی برای اینکه بحث این خطبه مستقیم باشد، ناچاراً به اختصار عرض میکنم. اینها با اطلاعات محدودی که دارند احساس خطر کردند و فهمیدند که خطری در آینده نه چندان دور، نظام صدام را به شدت تهدید میکند. این اطلاعات از داخل عراق و هم روحیه مردمشان و تا حدودی که از وضع ما خبر دارند میباشد. البته هر چه بیشتر میگذرد، میفهمیم که اطلاعات آنها خیلی ناقص است، ولی مسایلی وجود دارد که علنی است و همه میدانند و ما خودمان هم میگوییم کم و بیش خبر دارند. آنها فهمیدند که خطر نزدیک است و باید ما را به پای میز مذاکره بنشانند و آن روزی که ما در باره اصل جنگ با صدام در پای میز مذاکره بنشینیم، آن روز دیگر جنگ تمام شده تلقّی میشود و آنها به برخی از اهداف خود رسیدهاند. البته هدف اول آنها که سقوط جمهوری اسلامی بود شکست خورد و در حال حاضر آنها شکست خوردهاند. حالا هدف ما اسقاط نظام صدام و حاکمیت اسلام در منطقه است و هدف دشمن جلوگیری از این است و با حالت دفاعی قصد دارد جمهوری اسلامی را در مرزهای خودش محدود کند. در گذشته دشمن تهاجم میکرد که ما را نابود کند و نتوانست و گذشت. آنچه که در حال حاضر پیش آمده که ما از لحاظ تبلیغی (ایده، فکر، هدف و نه از لحاظ نظامی و زور) تهاجم داریم، برای این است که موانع راه حرکت اسلامی باید از جلوی راه مردم برداشته شود و دشمن تلاش میکند در اینجا بتواند از این کار ما جلوگیری کند و آن را به عنوان یک حرکت ناموفق در دنیا مشخص کند. تلاش آنها در این جهت است. بخصوص در جنگ، میخواهند بگویند که جمهوری اسلامی با همه تلاش در جنگ موفق نشد و اسم عربی روی این مسأله میگذارند و میگویند: عراق توانست از حدود دنیای عرب دفاع بکند! برای جلوگیری از این مسأله و برای این کار، خیلی برنامه ریزی کردهاند. از اوضاع و احوال معلوم است و هر امکاناتی که میتوانسته در عراق مطرح بشود، به او دادهاند (زیرا برخی از مسایل نمیشود و آن مقداری که ظرفیت عراق بوده اسلحه، اطلاعات و مهمات دادهاند) و برای آنها تبلیغات میکنند و توی دلپرکنی برای آنها و توی دل خالی کنی برای ما و همه چیزهایی را که لازم بوده است، مطرح میکنند. همه چیز را آماده کردهاند و طرح آنها این بود که یک بحران درست کنند که باعث شود حمایت مردم - و این حماسه مردم - که همواره از ما میخواهند »جنگ جنگ تا پیروزی « و یا » موشک جواب موشک « و امثال اینها، کم رنگ شود و شما دست از این حرفهایتان بردارید و این قدر نگویید »جنگ جنگ تا پیروزی« و به ما بگویید صلح! و ما هم با فشاری که از داخل بر ما میآید و باعث تضعیف پشت جبهه میشود، احساس ضعف در جنگ بکنیم و در خارج هم آنچنان وضع منطقه و دنیا ناامن بشود که فشارهای بینالمللی زیاد بشود؛ یعنی سازمان ملل، شورای امنیت، کنفرانس اسلامی، شورای خلیجفارس، اتحادیه عرب و کنگره غیرمتعهدها و شخصیتهای موجّه دنیا همه در صورت ظاهر احساس وظیفه کنند و بر ما فشار بیاورند و حرف آنها هم فقط یک کلمه است که: ایران با صدام و حزب بعث مذاکره کند که در باره جنگ چه بکنیم و این یعنی آتش بس. بعد هم سالهای طولانی همین وضع باقی بماند و ما مجبور بشویم اسلحه بخریم و آنها مجبور شوند اسلحه بخرند. نفت ما را غارت بکنند و دعوا بین ما باشد و این جنگ بماند، یک یا دو سال دیگر هم یک حادثه و یک مسأله دیگر به وجود بیاید. این وضعی که در مرزهای خاورمیانه شاهد آن هستیم و در کره جنوبی و شمالی و در جاهای دیگر میبینیم، در اینجا برای همیشه باقی بماند. این سیاست آنها بوده است و وسیله هم این بود که از هر راهی میشود این جو را متشنج کنند و بحران به وجود آورند. وارد ماجرا که شدند، با مسایل جدیدی برخورد کردند که شاید از برخی از آنها اطلاع داشتند و از برخی از آنها اطلاع نداشتند. نوعاً تا به حال معکوس نتیجه گرفتهاند. من نمیتوانم آینده را قاطع پیشبینی کنم. اولاً به اتکاء خداوند و ثانیاً با اطلاعاتی که داریم و ثالثاً با همتی که مردم ما دارند و محاسبهایکه میشود، به نظر میرسد آینده میتواند از چند روز گذشته بسیار بهتر باشد، ولی نمیشود گفت که در حال حاضر به اوج رسیدهایم. هنوز ممکن است قلههای بالاتری از آنچه که رسیدهایم داشته باشیم. یکی از اهداف آنها این بود که در جبههها ثابت کنند که رزمندههای ما ضعیف و عراقی ها قوی هستند. و از قبل هم میگفتند که عراق در حال آماده شدن است و یکی دو تا نوک زنی در گوشه و کنار هم کرد. یکی از اهداف آنها این بود که همه امکاناتشان را به کار گرفتند. آنجا اثر معکوس داد، گر چه هنوز به روی خودشان نمیآورند. یک تحرک محدودی به نام بدر در جبهه های ما واقع شد که آنچه که بنده اطلاع دارم (و همه چیز جبهه را میدانم و از اطلاعات دنیا به دلیل کارم و خواندن گزارشها و اظهارات دیگران خبر دارم) این است که آنها واقعیت را فهمیدهاند، اما هنوز به روی خودشان نیاوردهاند. بعضی از آنها فهمیدهاند که جبهه ما در بهترین شرایط ممکن در چهار پنج سال جنگ است. حالا مقداری در باره آن عرض میکنم که شما توجه کنید مسأله چه بود. نیروهای ما، از این طرف آب (از آن نقطه که هستیم، تا آنجا که رفتیم، بعضی جاها پانزده کیلومتر در آب است، در برخی از جاها هشت کیلومتر، یا کمتر از بالای پاسگاه ترابه تا جزیره جنوبی مجنون حدود چهل و پنج کیلومتر است) جلو رفتند و حمله کردند و حال من به قسمتی از آنها اشاره میکنم. مسایلی اینجا طرح شده که اگر بگویم، اسرارمان را فاش کردهام. این سه هزار اسیری که ما از آن طرف گرفتیم و به این طرف آوردیم، هیچ وقت غربیها فکر نکردهاند که اینها را چگونه گرفتهایم! بعضی از آقایان که جبهه رفتهاند میدانند، ولی آنهایی که نرفتهاند، فکر میکنند اسیر گرفتن چگونه است! سه هزار سرباز را از داخل میدان در پشت سنگر، از پشت تانک ها، از پشت توپ و از داخل پاسگاه بیرون آوردن و آنها را با قایق به این طرف آوردن - زیرا ما در آنجا نه قطار، نه ماشین و نه جاده داشتهایم و نه هواپیما - این به چه ترتیب میشود؟ این مسأله را، این نامردهای خبرنگار روزنامهنویس و تحلیلگر خارجی هنوز تحلیل نکردهاند و این از چند وجه خالی نیست. یا واقعاً عراقیها آن قدر ضعیف هستند که ما بدون جنگ آنها را میگیریم (پس اینها که دفاع نمیتوانند بکنند!) یا ما واقعاً رفتهایم و در ازای هر اسیری که گرفتهایم، حداقل یک سرباز یا دو سرباز را کشته یا مجروح کردهایم، از این کمتر که نمیتواند باشد! ما وقتی برویم، باید پنج نفر را زمین بیندازیم تا دونفرشان را بگیریم، والا همین طور که نمیآیند. آن ارقامی که ما گفتیم واقعیت است و حدود 12 هزار نفر را از میدان به در کردهایم و سه هزار نفر را گرفتیم و آن هم در چه مکانی، آنها باید حساب کنند! 15 کیلومتر در باتلاقی که در فیلمها دیدهاید که چه باتلاقی است، آبراههای محدودی دارد و از آنجا فقط باید با شرایط خاصی عبور کرد. در جلوی آنها تا پانصد متری این طرف ساحل نیها را بریدهاند و اگر یک پرنده پرواز بکند، آنها از آن طرف میبینند. اینکه در ذهن آنها بیاید که در آنجا سربازهای صدام ضعیف بودهاند، آن هم صحیح نیست، برای اینکه حساسترین مکان، آنجا میباشد. یعنی اگر آنجا و دجله، جاده بصره - بغداد فتح بشود، بزرگترین ضربه به صدام است و نمیتوان گفت که در آنجا نیروهای ضعیف خود را گذاشته بوده است. نظامیهای دنیا، روزنامهنگارها و خبرنگارها! یک کمی باید تحلیل کنید، همین طور صدام جشن بگیرد و بگوید ما پیروز شدهایم و شما هم بپذیرید؟! حالا شما، این تبلیغاتچیها را ببینید! آنها آمدند یک ارقام نجومی تلفات برای نیروهای ما در نظر گرفتند که واقعاً از یک بیستم آن هم کمتر است؛ یعنی بیش از بیست برابر کردهاند. معمول ما این نیست که رقم تلفات خود را در جبهه بگوییم. البته نمیگوییم تلفات ندادهایم. در پنجاه کیلومتر طول جبهه باید از سنگرها عبور کنیم، برویم آن طرف و سه روز یا چهار روز آنجا بجنگیم، نیروها را اسیر کنیم، بیاوریم و همان توپهایی که از اطراف و راههای دور، در یک میدان کوچک و باریک در کنار دجله میریزد، تلفات دارد، ولی نسبت به حملات گذشته و عملیاتی که در گذشته داشتهایم، تلفات بسیار پایینتر است. انشاءاللَّه بعد از اینکه جنگ تمام شد؛ اینها را رقم به رقم میگوییم. در شهرستانها مردم خودشان میفهمند، تعداد شهدا، مفقودین و اسرای هر استانی کاملاً روشن است (ما مجموعه را نگفتهایم) چون در آنجا یکی، یکی تشییع جنازه میکنند و عدد میگویند و فاتحه میخوانند. بنیاد شهید برای هر یک از آنها مراسم خاص دارد. آنها آمدند بزرگ کردند که بگویند عفلقی ها یک فتحی کردهاند. از آن طرف، در باره تلفات عراقیها اصلاً حرفی نزدند و از این طرف آمدند، گفتند که هدف ما کجا بوده و ما به هدف خود نرسیدهایم. مثل اینکه اگر ما میرسیدیم و جاده اتوبان را میگرفتیم، آنها میگفتند که ما میخواستهایم برویم به کربلا، ولی شکست خوردهایم! و اگر کربلا را بگیریم، آنها میگویند آنها میخواستند بیتالمقدس را بگیرند، شکست خوردهاند! راه اینها این طور است که یک چیز بزرگتری را مطرح میکنند و خیال میکنند تا هر جا سرباز ما رسید، همانجا هدف ما بوده است. و این یک تاکتیک نظامی است و از خصوصیات جنگ ما است که خودمان میدانیم و دشمن هنوز نتوانسته کشف کند. تمام منطقه »هور« - آن قسمتی که ما هستیم حدود پنجاه تا شصت کیلومتر طول و حدود سی کیلومتر عرض آن است - در قلمرو نیروهای جمهوری اسلامی است و جاده بصره که از پشت دجله میگذرد، در بعضی جاها در سه کیلومتری و چهار کیلومتری ماست که خمپارهها را، هر وقت که بخواهیم روانه کنیم، درست در وسط اتوبان خواهد افتاد. اینها این طور یقین کردهاند که جمهوری اسلامی اگر در یک نقطهای مصلحت بداند و بخواهد برود، میتواند برود. حالا چرا نیست، آن را عرض میکنم. شرایطی وجود دارد که با پیش آمدن این عملیات، آن را فهمیدهاند. قبلاً هم میدانستند و با این حرکاتی که کردهاند نتیجه معکوس گرفتند. البته آنها حق را قبول نمیکنند و هنوز به عنوان پیروزی صدام جشن میگیرند و عدم موفقیت ما را در همه رسانههای خودفروختهای که از تیپ همان نمایندگان آمریکا هستند - که برایتان عرض کردم - به رخ ما میکشند. این در یک بُعد. بُعد دیگر پشت جبهه. اینها خیلی آماده شده بودند که طوری در شهرهای ما رفتار کنند که ملت ما را خسته کنند و احساس ناامنی در کشور بهوجود آورند. اولاً اصل مسأله، یک مقدار روانی است و نظامی واقعی نیست. شما یک مقایسه کوچک بکنید، در رابطه با این مسایل جدیدی که پیش آمده است، مثلاً اصفهان، تهران، تبریز و این جاهایی که اخیراً زدهاند، مجموعهاش را در نظر بگیرید، تلفات اینجاها به اندازه 2 یا 3 موشکی که از سه الی چهار سال پیش هر روز به دزفول میزدند، نبوده است. با پرتاب یک موشک به دزفول 100 یا 200 نفر را شهید و 300 الی 400 نفر را مجروح و حدود 400 الی 500 محل مسکونی و مغازه را تخریب میکردند. ما که از این ارقام همیشه میدادیم، حالا محصول این همه زحمتی که اینها برای تهران، اصفهان، و امثال این شهرها کشیدند، هنوز به اندازه یک یا دو موشک پرتاب شده به دزفول از لحاظ کمیت نشده است. البته از لحاظ روانی مهم است که عراقیها بتوانند با 500 یا 600 کیلومتر مسافت به تهران بیایند، بمبی بیندازند و باز گردند. این یک مسألهای است که از لحاظ نظامی ما میتوانیم روی آن حساب کنیم. یک قدرت نظامی در اختیارشان گذاشتهاند، اما آنچه آنها میخواستند به دست بیاورند (و ضربه اقتصادی و انسانی در این مرحله جدیدی که به اصطلاح خودشان به عمق ایران حمله کردهاند) حدودش این است! از لحاظ کیفی، مسأله را برعکس کرد و اصلاً نتیجه چیز دیگری شد. ما البته راضی نبودیم که اینها بیایند و در تهران بمب بیندازند، اما تهرانیها معنی جنگ را یک مقداری بهتر فهمیدند. الان مردم تهران میفهمند که در دزفول، اهواز، آبادان، ایلام، کرمانشاه، بانه، سنندج، مریوان و مانند اینها چه میگذرد. گر چه تهرانیها تا به حال بیصفایی نکردهاند. خیلی از آنهایی که با ما بودند به جبهه رفتند و آنقدر شهید دادند - مخصوصاً طبقات جنوب شهر - که خدا میداند. خیلیها میدانستند، ولی دیدن، چیز دیگری است! همین آتشبارهایی که شبها میشود، یک چیزی است و تهران یک قدری در متن جنگ آمد. آنها حساب میکردند تهران یک جایی است که به رفاه عادت کرده و وقتی که بوی باروت را بشنود، هیاهویش بلند میشود، اما دیدند برعکس شد. حتی برخلاف انتظار خود بنده بود. بنده هم این مقدار از شما مردم خوب انتظار حماسه و مقاومت نداشتم. آن منظرهای که در دولتآباد از تلویزیون پخش شد و گزارشهایی که نمایندههای ما از آنجا آوردند، که این مردم چطور آنجا جمع شدند و چطور اولین حرفشان بعد از صدای انفجار، کلمه اللَّهاکبر و مرگ بر آمریکا بوده است و آن مصاحبه کوتاهی که آن دختر خانم و آن خانم با تلویزیون کرد، من دیدم آنها آدمهایی بودند که صدای بمب و انفجار و همه مرارت آن حمله را با وجود خود احساس کرده بودند. آن روحیه و اظهارات، سمبل و نمونه ملت ما و مردم تهران است، اینها تهرانی هستند. اگر آمریکا، شوروی و خود صدامیان عقل داشته باشند و اگر این قارونهای جنوب، کمی شعور داشته باشند و این مسایل را تجزیه و تحلیل کنند، این شهر را میبینند! بعثیها، وقتی که یک موشک در موقع جشن گرفتنشان به بغداد خورد و خود شما نوشتید، آنچنان فرار کردند که در بغداد هرج و مرج حاکم شد و همه اینها میگویند که وقتی که موشک به بغداد میخورد، تنها خسارات تصادفهایی که در اثر هرج و مرج در رانندگیها ایجاد میشود، کمتر از خسارات موشک نبوده است! این را راست میگویند، به دلیل آنکه کمی از واقعیتها به بغداد نفوذ کرده است. شما میخواهید آن مردم را با این مردم به جنگ بیندازید، این جوری میشود با اینها جنگید!! این مردم با آن مردم با هم قابل قیاسند؟! نه سربازها، نه مردمش اینجوریند. اینها روشن شد، ولی این بیانصافها حاضر نیستند این حرفها را بزنند. این حماسهای که در نماز جمعه دو هفته گذشته پیش آمد، به خدا اگر اندکی خبرنگارها، خبرگزاریها و رادیو تلویزیونهای دنیا حساس و منصف بودند، این حماسه را تاریخی میکردند. در تاریخ دنیا این جوری نیست. در جنگهای پیغمبر(ص)، انبیاء سلف، در قوم بنیاسرائیل، زمان حضرت موسی(ع)، در رکاب هیچ یک از ربیون دنیا نیست، نکته اینجاست! من نمیدانم خداوند این ملت را چقدر دوست میدارد که این قدر روحیه مقاومت به اینها داده است! من به دنیا اعلام میکنم که این سه هفته نماز جمعههای تهران و بعضی شهرهایی که در خطر تعرض بودند، جزو باشکوهترین نماز جمعههای تاریخ نماز جمعههای ایران است. در خیابان بلوار و خیابانهای فرعی، جمعیت مملو است و مردم زودتر میآیند، حضور بیشتری دارند و اعتماد و آرامش بیشتری در مردم احساس میشود. سخنگو این حرفها را خوب میفهمد. وقتی سخنگو با مخاطبش حرف میزند، بهترین تشخیص دهنده است که چه مقدار جو جلسه کشش مطلب دارد! این را سخنگو میفهمد. از لحاظ روانی، راحتترین سخنرانیهای من، امروز است که این پذیرش و آرامش را در مردم میبینم. این طور چیزی را این بیانصافهای شیطان که میفهمند، حاضر نیستند به تاریخ منتقل کنند! مقاومت مردم ما در شهرهای مورد تعرض، نشان داد که برای مملکت، هر گونه خطری پیش بیاید، این مملکت و مردم حاضرند آن را تحمل کنند. من شنیدهام (و نمیدانم همین طور بوده) که در یکی از جنگهای گذشته، روسها در یکی از مناطق تهران دو تا بمب انداختند و در حالی که بمبها عمل نکرده بود، دولت تسلیم شد. دیگر این مردم آن مردم سابق نیستند، دیگر صحنه ترکمنچای و از آن چیزها پیش نمیآید، این از حماسه های تاریخ بشریت میشود این را - که از دستاوردهای جدید این بحران است - اگر نمیفهمیدند، حالا فهمیدهاند. ممکن بود در شک افتاده باشند، از بس این منافقین و لیبرالها و امثال اینها گزارش داده بودند که مردم مخالف و ناراضیاند، از این نقها زده بودند. شاید آنها خیال کرده بودند بله! یک خبری هست، حالا آمدند دیدند که این مردم، انقلاب از جانشان مقدستر و شیرینتر است و دست از این حرفها برنمیدارند، پشت جبهه هم همین است. در جبهه، امروز بدون اینکه ما بسیج کنیم و به بچههایمان بگوییم به جبهه بروند؛ آنقدر از طرف بچهها به مراکز نظامی فشار است و میخواهند جبهه بروند، که تجهیز اینها برای ما کار دشواری شده است. این قدر بچهها بعد از پنج سال، شایق جبههاند که خدا میداند و اینها در تاریخ بشر زیباست. همه اینها به چشم آنها نمیآید، البته یک قسمتی از آن میآید و یک چیزهایی میفهمند، منتها مصلحت آنها نیست که بگویند. اگر بگویند، تف برروی صورت خودشان است! اما در مقایسه با نتایجی که صدام برای خودش گرفت؛ خیلی خوب! تهران را دو الی سه بار بمب زدند. ما هم متأسفیم، به شهدا تبریک و به خانوادههای محترم آنها تسلیت عرض میکنیم. ولی بدانید که پرتاب یک موشک ما به بغداد به اندازه همه بمباران شهرهای بزرگ ما، تلفات داده و هم اثر روانی بد روی مردم عراق گذاشته است. در بغداد، خفقان عجیبی کشف شد. همین قدر که در اینجا کشف شد که این ملت همه چیزش مردمی است؛ معکوس آن در بغداد ثابت شد چیز عجیبی است! واقعاً در هیچ کشور پشت پرده آهنی هم این مقدار نمیشود اختناق باشد. موشک به مرکز ساختمان نظامی آنها خورده و طبق اطلاع سری مطمئنی که از طریق سفارتخانههای خارجی داریم - و روزی آن را هم میگوییم، حالا شاید هم سفارتخانه راضی نباشد - در یک ساختمان فقط در یک بلوک که مرکز موشک بوده، 131 نفر نظامی قابل توجه بعثی نابود شدند که بیش از بیست نفر آنها از سرگرد به بالا بودند آن روز گفتند: هفت، هشت نفر کشته شدند. آنجا چه محیطی است؟ آن خبرنگارانی که آنجا هستند، حقوقی که میگیرند، حرامشان باشد که یک کمی حرفها را نمیگویند! اینکه زشت است، بعد از سه، چهار روز بنویسید، هفتاد و شش جنازه بود و بعد هم بگویید 131 نفر بود و بقیه آن را هم نگویید! این خیلی بد است، برای دنیا بد است، برای خود آنها و عراقیها و صدام بد است، برای همه بد است!! نمیشود یک موشکی این طور بخورد، تا بیست کیلومتر آن طرفتر بلرزد، دوبار، سه بار، چهار بار بگویید خرابکارها آمدند، بمب ساعتی گذاشتند، ساعتش را هم با سخنگوی تبلیغات جنگ ایران میزان کردند و وقتی که او گفت، آن ساعت هم عمل کرد! خوب اگر این طور قدرتی ما داریم و این طور رابطه متینی داریم، این برای شما بدتر است. یک مدتی همین ظهور قدرت موشکی جمهوری اسلامی، یک چیز بدیعی بود که دنیا را گیج کرد. فرانسویها گفتند: (با همه شیطانیشان ولی نادانی کردند) آن پانزده روز، شگفتانگیزترین چیزها در تاریخ پیش آمده و آن قدرت موشکی، ما نمیدانیم از کجا پیدا شده است. عراق اول گفت که موشک نیست، همه شان گفتند که اینها شش تا موشک دارند که تمام میشود، حالا آن هفتمین موشک را که زدیم، اینها گیر افتادند که این هفتمی را اینها از کجا آورده و زدهاند! حالا بعد سی امین و چهلمین که خورد، آن وقت چیز دیگری خواهند گفت! حالا ببینید از لحاظ تبلیغاتی، چه چیز به نفع آنها شد؟! اینها نان را به نرخ روز میخورند، در جبهه ها هم اینجوری است. آن روزی که ما حمله میکنیم، آنقدر هیاهو میکنند که سربازهایشان فکر میکنند پیروزند، حالا هم اینجوری عمل کردند که آن شوکی را که به بغداد وارد شده است یک قدری تخفیف دهند! شاید تا اینجا به نفع آنها است، ولی از حالا به بعد، دیگر قضاوت دنیا چیست؟ قضاوت خود مردم عراق چیست؟ نمیفهمند که به آنها دروغ میگویند! نمیفهمند آسیب پذیرند! نمیفهمند بغداد دیگر آن انسجام گذشته را ندارد! نمیدانند الان هر گوشه بغداد که بخواهد با ایران در جنگ باشد، هر لحظه ممکن است منفجر شود! این مسایل بعدی را ببینند که خبرگزاریهای بینالمللی، اعتبار خود را در کشورهای خودشان خیلی از دست دادهاند. برنامهای را که صبح از رادیو پخش شد، نمیدانم گوش دادید یا خیر؟ اظهارات خبرگزاریها و رادیوهای بیگانه را آدم اینجور میبیند. صدای آمریکا، صدای انگلیس، صدای آلمان، صدای اسرائیل و ... امروز یک چیزی میگویند و فردا چیز دیگری میگویند و پس فردا چیز دیگری و این اعتباری ندارد و نمیماند و این چیز بسیار خوبی است که دنیا و ملت ما بفهمند که اینها اینجوری هستند و حرفهایشان این است. اطلاعاتشان هم همین قدر است. اینها که مدعی هستند با ماهواره از اعماق زمین عکس میگیرند، تا به حال نفهمیده بودند که جمهوری اسلامی قدرت موشکی دارد! حالا چه کسی این را ساخته؟ مسأله دیگری است و فعلاً گمراه هستند. یک بار میگویند چین است! یک بار میگویند شوروی! یک بار میگویند لیبی! یک بار میگویند سوریه! یک بار میگویند ایران ساخته! یک بار میگویند قطعاتش از لندن برای ما فرستاده میشود! هر چیزی که به نظر آنها میرسد، میگویند، خوب این چه اطلاعاتی است؟! شماها چه خیال میکنید؟! که بر اوضاع دنیا مسلط هستید! این از افتخارات جمهوری اسلامی است که طلسم ادعای اطلاعات دقیق شما را شکست. صدمات دیگری در بصره خوردند، دو، سه تا شهر جدید ما از جمله تهران و اصفهان جدیداً وارد معرکه شدهاند. بصره نفتکش عراق است و بصره الان، بصره گذشته نیست و به این زودی هم بصره نمیشود، مگر اینکه حکومت اسلامی آنجا تشکیل شود و بعداً بصره خوبی شود. بصره را آن طور از دست دادند! بغداد به این صورت درآمد! شهرهای دیگر آنها این طوری درآمد! مسأله نیروی هوایی که اینها تبلیغ کرده بودند، ایران خلبان برای هواپیما ندارد اما یک دفعه دیدند که ما یک روز میتوانیم چند تا عملیات حتی تا اعماق بغداد انجام دهیم. اینها چیزهای جدیدی بود که برای آنها رو شد و نتیجه معکوس این بحرانی بود که آنها میخواستند درست کنند. مهمترین نتیجهای که میخواهم عرض کنم (که آن هفته هم به آن اشاره کردم) این است که مقدمه لازم را برای حمله اساسی ما به بغداد و عراق فراهم کردند. آن کاری که ما تا به حال به شما وعده میدادیم، یکی از مقدمات مهمش، شرایط داخلی عراق و شرایط بینالمللی بود، که در این بحران، ما به هر دوی آن یک مقداری نزدیک شدیم. در داخل عراق، اطلاعات فراوانی در دست ما است که الان در رده بالای نظامی، ردههای بالای اقتصادی و حزب بعث مسأله به طور جدی مطرح هست که ما تا کی باید به خاطر صدام و چند نفر این همه مشکلات را تحمل بکنیم؟! و این مسأله الان در بغداد یک مسأله بسیار جدی است. از آن هم بالاتر در کشورهای حامی بغداد، این مسأله مطرح هست. آمدهاند و با ما مطرح کردهاند که شما با رفتن شخص صدام راضی میشوید یا چیزهای دیگری میخواهید. ملت عراق الان متوجه شدهاند که این صدام وبال گردنشان شده و باید یک جوری راحت شوند. با چندتا ضربه موشکی که زدیم و چند تا دیگر که بعداً خواهیم زد و طلسم آن خفقان بغدادی اگر بشکند و مردم یک کمی روحیه پیدا بکنند، آن وقت میفهمید. در مقیاس جهانی مطلب از این هم مهمتر است، که حالا آثارش را عرض میکنم. با این شرارتی که اخیراً عفلقی ها از خود نشان دادند؛ همه آن زحمات دو، سه ساله و قیافه مظلومانهای که برای خودشان گرفته بودند، صلحطلبی را، همه را، پاک کردند و جریان امروز در سطح جهانی، معکوس میشود. داستان شهرزنی اخیرش، مثل داستان زدن مردم در میدان شهدا توسط شاه مقبور ماست. شاه با زدن مردم در میدان شهدا، آن رگ اساسی حیات خود را در ایران قطع کرد. سینما رکس آبادان منفجر شد، پایههای حکومت شاه را همان متزلزل کرد. این کارها برای صدام به این قیمت در مقیاس جهانی دارد تمام میشود. برای تشبیه عرض کردم، و الا از این هم بدتر است. کار به جایی رسیده است که آمریکا به طور رسمی با صراحت مجبور میشود - نه اینکه تمایل دارد - صدام را به خاطر استعمال سلاح شیمیایی محکوم کند. مواضعی که دبیرکل سازمان ملل گرفته، بسیار مواضع مطلوبی است. صدام در شرایطی قرار گرفته که اینها با صراحت این طور موضع میگیرند. امروز صدام به عنوان یک آدم ماجراجوی، شریری که برای ادامه حکومت خود حاضر است، دو کشور را به خاک و خون بکشد و مردم را این طوری بمباران بکند و ملت خودش را جلو موشک بدهد، شناخته شده است. الان در دنیا قضیه معکوس است؛ یعنی الان بحث همه این است که اینها را متوقف کنید و موضعی که ما گرفتیم (وزارت خارجه به تنهایی موضع نمیگیرد، این چیزهایی است که بین رؤسای قوا و بعد خدمت امام مطرح میشود و بعد تصویب میشود و وزارت خارجه اجرا میکند) - و اعلام کردیم، این موضع صریح ماست: ما با کشتیزنی و ناامنی خلیجفارس مخالفیم، به خاطر حفظ آرامش مردم منطقه و به خاطر حفظ آرامش جهانی. ما در دنیا، بحران نمیخواهیم. ما با زدن شهرها مخالفیم و همان لحظهای که احساس کنیم عراقیها نمیزنند، ما هم نمیزنیم و یک بار هم بیست و چهار ساعت داوطلبانه متوقف کردیم و دیدید و دنیا هم فهمید که ما چقدر سلم از خودمان به خرج میدهیم. آنقدر حساس هستیم که اگر یک ساعت دیگر بدانیم عراق متوقف میکند، ما هم متوقف میکنیم. ما هیچ لذتی از اینکه موشک ما به بغداد بخورد و یک عده آدمی که آنها را نمیشناسیم و در جبهه نیستند نمیبریم و نمیخواهیم آنها نابود بشوند. کسی که اسلحه برنداشته و به جنگ ما نیامده و در میدان نیست، ما مایل نیستیم که نابود شود و ضرر ببیند. هنوز از آن چیزهایی هم که برایشان ظاهر نشده، این است که ببینند، بدتر از موشک، چیزی از داخل ایران در بیاید. و آن مسأله رسوایی برای آنها درست کرده است. رئیس سازمان ملل وقتی که در بیانیه خود میگوید: خبرهایی که از وین و لندن در مورد این جریان (سلاح شیمیایی) به من میرسد من را منزجر کرده است؛ در این حرف بدترین دشنام به صدام عفلقی و حامیان اینها هست که نمیفهمند. شرایط در دنیا الان دارد روشن میشود. اگر صدام در شرایط سه ماه قبل سقوط میکرد، میگفتند ایران چه جوری بود! با این جنایاتی که امروز صدام میکند، به خاطر همین صحنههای دلخراشی که در تهران پیش میآید، دولت آباد فقیر را آن جور میزنند و در نماز جمعه این جوری بمب منفجر میکنند و شب میآیند در شهرهایی که مردم خوابیدهاند، از بالای آسمان دیوار صوتی را میشکنند و مریض و زن حامله و بچه را میترسانند، اینها چیزهایی است که اخبارش از طریق ما لااقل به دنیا منتشر میشود و دنیا میفهمد که چه حیوانهایی در بغداد حاکم هستند، و چه حیوانترهایی اینها را حمایت مسلح میکنند! این شرایط جهانی، مقدمه همان چیزی است که ما میخواهیم. و باز هم عرض میکنم، موقعی ما دست به اقدام همهجانبهای خواهیم زد که احتیاج نداشته باشیم از یک دریای خون عبور کنیم و ملت عراق خودش آمادگی داشته باشد و به استقبال ما بیاید. ما از همه ملتمان به خاطر این صداقتشان و فداکاریشان، تشکر میکنیم. از خانوادههای شهدایی که به جای اینکه باری بر دوش این جامعه بشوند، نشاط آنها، فداکاریهای آنها و مقاومت آنها به ما و همه روحیه میدهد و به امام هم روحیه میدهد، تشکر میکنیم. از نیروهای رزمندهمان که این گونه باعث افتخار اسلام هستند، تشکر میکنیم. از همه کسانیکه در راه حق قدم برمیدارند و حمایت میکنند؛ از کسانیکه امروز در شهرها با دفاع حاضرشان شرارتهای صدام را کوتاه میکنند و میدانیم که اینها واقعاً با بیداری همیشگی خود و با حضور دائمی خود بسیاری از خطرهایی را که ممکن بوده از این شریرها به وجود بیاید، جلوگیری کردند، تشکر میکنیم. شما هم زیاد به ما فشار نیاورید که »موشک جواب موشک!« البته ما در موقع مناسب، وقتی که صلاح بدانیم همیشه خواهیم زد، اما موقعی میزنیم که شرایط مناسب باشد و بدانیم که آثاری دارد، هر وقت شرارتی از اینها ببینیم و همه را هم به هم مربوط کردهایم: امروز دیگر زدن کشتی، استعمال اسلحه شیمیایی، زدن شهرها و زدن هواپیماهای خطوط هواپیمایی و هر چه از این قبیل باشد، همه در یک ردیف است و جواب اینها هم میتواند موشک باشد، میتواند زدن بصره باشد، میتواند زدن شهرهای دیگر باشد، میتواند اسلحه مشابه باشد، دست خودمان را باز میدانیم. ولی به سازمان ملل و به دیگران میگوییم که ما این را نمیخواهیم و سیاست ما این است: همین الان شما در دریا، در هوا، در شهرها و در کارهای خلاف مقررات بینالمللی که عراقیها دارند مرتکب میشوند، اعلان آتشبس بدهید، اول کسی که میپذیرد، ما هستیم؛ اما در میدان جنگ نه! با این کارهایی که صدام کرد، اگر گذشته هم احتمال یک لطفی از طرف رهبر ما درباره بعضی از آنها بود، دیگر آنها همه پلها را خراب کردهاند! صدام اگر دیروز نود درجه جنایتکار جنگی بود، امروز صد درجه جنایتکار جنگی است و ما به هیچ وجه از خواستههایمان در مورد سقوط نظام بعث عفلقی در عراق و برگشتن مردم به عراق و پرداخت خسارات - در صورتی که حکومت مطلوبمان در عراق بوجود نیاید - هیچگونه نمیتوانیم کوتاه بیاییم. و ملت ما هم در این راه مشوق ما است. در درجه اول اعتماد ما به خداست و بعد به شما مردم است و من عرض میکنم ممکن است هنوز هم اوج شرارتها نرسیده باشد، شرارتهای بیش از این هم پیش بیاید. صحبت یک آدم نیست، صحبت یک انقلاب است که میخواهد پیروز شود و صحبت شکست جریانهای فساد منطقه است و در چنین شرایطی شما باید هر چیزی را انتظار داشته باشید و جان ما که هیچ، اگر یک جان داریم و یک بار از این کالبد خشک بیرون میآید، بگذارید در این راه بیرون بیاید و در راه خدا باشد، و جان هزارها و میلیونها افرادی مثل ما هم در این راه از بین برود عیبی ندارد. راه انبیا همین بوده، این راه حضرت آدم است. تا امروز، راه اولیا و اوصیای خداست و ملت ایران و ما همه افتخار میکنیم که در این راه باشیم. مطلبی درباره کشورهای مجاور و رؤسای دولتهای مجاور دارم که میخواستم در بحث فارسی بگویم، که در بحث عربی به آنها نصیحت میکنم که دست از این شیطانگری خود بردارند و بیخود این همه حمایت نکنند. بیایند آدم شوند و با ما بسازند بهتر است! ترجمه خطبه عربی بسم اللَّه الرحمن الرحیم متأسفانه این روزها، ما شاهد اعمال و حرکات زشت و توجیه ناپذیری از بسیاری از سران کشورهای اسلامی و بخصوص عربی هستیم. میدانید که دو، سه هفته است که بعثیهای عراق شرارت جدیدی را شروع کردهاند. با امکاناتی که از قدرتهای بزرگ، برای مقابله با اسلام به دست آوردهاند، به جان مردم غیر نظامی شهرها و روستاها افتادهاند و هزاران نفر را شهید و مجروح و هزاران خانه و محل کسب و مراکز صنعتی را ویران کردهاند. در میدان جنگ باز هم متوسل به اسلحه سمی شدهاند و در دریا طغیان را از حد گذراندهاند. در شرارت، تا آنجا پیش رفتهاند که خطوط هوایی و مسافران بیدفاع هوایی را مورد تهدید رسمی قرار دادهاند. همه این جنایات را به صورت ظاهر برای شانه خالی کردن از پرداخت حقوق حقه ایران و فرار از کیفر آتش افروزی جنگ و در واقع برای ضربه زدن بیشتر به اسلام و انقلاب اسلامی و خدمت به اربابان کافرشان انجام میدهند. از بعثیهای کافر چنین جنایاتی، با توجه به ماهیت و سوابق آنها غیر منتظره نیست؛ اما حمایت و تأیید این جنایات از طرف دیگر دولتهای به ظاهر اسلامی و سکوت و رضای بخشی دیگر، تأسف بار و مأیوس کننده است. اعضای شورای هماهنگی خلیج فارس و وزرای خارجه اتحادیه عرب، به جز لیبی و سوریه - که موضع روشنی اتخاذ کردند - در همین روزها جلسه داشتند و به جای اعتراض به بعث عراق، نسبت به آنها اظهار همدردی و حمایت کرده و به جای مطالبه ختم شرارت از صدام، از جمهوری اسلامی میخواهند که در مقابل این مظالم تسلیم شود و از حقوق حقه دو ملت مظلوم بگذرد و دست بعثیها را برای شرارت بیشتر در منطقه باز گذارد. شما میدانید که ما بارها به طور رسمی به مجامع بینالمللی اعلان کردهایم، که مایل به زدن شهرها و آسیب رساندن به کسانی که در میدان جنگ نیستند، حضور ندارند نیستیم، بلکه از این گونه اعمال به شدت متنفریم. و حتی یک طرفه، اعلام خودداری از زدن مراکز غیر نظامی کردیم و میدانید که این قابل قبول نیست که ما دست روی دست بگذاریم و دست اشرار برای هر شرارتی باز باشد! برای جلوگیری از شرارت بیشتر، ناچار به مقابله به مثل و اعمال قصاص اسلامی هستیم. »ذلکم فی القصاص حیوة« ما را دعوت به انتقام و جلوگیری از شرارت میکند. آیا این عجیب نیست که مسؤولان کشورهای اسلامی، تعصب جاهلی عربی و بلکه وابستگیهای سیاسی و بلوکی را بر مصالح اسلام و مسلمین و مقتضیات . . . اسلام ترجیح بدهند و این گونه با تجاوز و شرارت همکار و همراه شوند؟! شما میدانید، ما عاجز نیستیم یک درس از درسهایی که به جانیان بغدادی دادهایم، به همسایههای جنوبی، که با پول و ابزار و متعلقات، خودشان را در جنایات صدام شریک کردهاند، بدهیم! و میدانید آن موشکی که به بغداد میرسد، راهش تا سواحل مهم کشورهای جنوب خلیج فارس نزدیکتر است و منطقه آنها هم آسیب پذیرتر. اما صبر و تحمل ما نباید آنها را بیش از این مغرور و مطمئن کند. صبر هم حدی دارد! امید است که خودشان توجه کنند و راه سلامت پیش گیرند. ما تا به حال مکرر نسبت به این موضوع با سران کشورهای مورد نظر، اتمام حجت کردهایم و صریحاً گفتهایم، لازم نیست آنها از قدرت جمهوری اسلامی بترسند و بهتر است حداقل بی طرف بمانند. ولی نشانی از تأثیر مؤعظه نمیبینیم، شاید آنها زبان ما را نمیفهمند! از شما ملتها که زبان ما را میفهمید، انتظار داریم، با زبانی که برای آنها قابل فهم باشد، به آنها بگویید که جمهوری اسلامی میتواند در آینده جایگاه خوبی برای شما در مقابل کفار و استعمارگران باشد، به شرط این که حدی را مراعات کنید؛ و هم میتواند برای شما مشکلی ایجاد کند، اگر بخواهید مثل گذشته عمل کنید! راه برای توبه و اصلاح راه باز است. ممکن است عناصری چون مبارک و حسین اردنی به خاطر بُعد، لازم ندانند به این اخطارها توجه کنند؛ اما همسایههای دیوار به دیوار ما که در خلیج فارس منافع مشترک و آسیب پذیر زیادی با ما دارند، شایسته است توجه کنند. اگر از خدا نمیترسند برای دنیای خودشان عاقلانه عمل کنند! »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ صَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدُ«.