خطبه ها
  • صفحه اصلی
  • خطبه ها
  • نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

نماز جمعه تهران به امامت آیت الله هاشمی رفسنجانی

  • دانشگاه تهران
  • جمعه ۹ فروردین ۱۳۶۴

   خطبه اول  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ‏اللَّهِ وَالِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ.  أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ، »وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَاالْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً«.  خطبه‏های اول را در مورد عدالت اسلام در رابطه با نژادها صحبت می‏کردیم و بیشتر مظالمی که از طرف نژاد سفید در پنج قرن اخیر نسبت به نژادهای غیر سفید می‏شده مطرح شد و مقایسه‏ای با نظام اسلامی به عمل آمد. آخرین بخشی که از مظالم حاکمیت نژاد سفید آوردیم، مسأله ظلم و ستمی است که از طریق حاکمیت بخشیدن به افراد ناصالح در کشورهای غیراروپایی و کشورهای تحت سلطه خودشان به وجود آوردند و معیار حکومت را از آن معیار صحیح و سالم خود که مورد نظر اسلام است، به معیارهای بسیار ناپسندی تبدیل کردند که باعث فساد و نکبت برای بشریت شده است.  گفتم که از لحاظ اسلام، صالح‏ترین انسانها شایسته ولایت و حکومت در جامعه هستند و حق تدبیر امور را دارند؛ علم و تقوا و روحیه فداکاری و صلاحیتهای فنی آنها، اصول تعیین کننده است. در شیعه، کار را از این هم بالاتر گذاشتند و مکتب شیعه، ولایت و حکومت را حقی می‏داند که خداوند آن را به عده خاصی واگذار کرده است و محور حکومت را محور الهی تعیین می‏کند. نکته مقابل این، امروز در دنیای مادی طوری تنظیم شده که ناصالح‏ترین انسانها را به حکومت برسانند. چون هدف این حکومتها، ریاست و استثمار مردم، لذت بیشتر و ظلم بر اکثریت است، نمی‏توان چنین هدفی را با انسانهای صالح تعیین کرد. باید ناصالح‏ترین انسانها بیایند که لااقل منافع خودشان ایجاب کند که چنین جریان پستی را تأیید بکنند و بر اکثریت مردم ستم روا بدارند. در دنیای الحادی و کفر فلسفی مارکسیسم، مسأله، راه مخصوص خود را دارد. آنها منکر ماوراء ماده هستند، بنابراین همان برداشتهای فلسفی آنها خود به خود منجر به آمدن انسانهای مادی غیر معتقد به اصول اخلاقی و اصول انسانی می‏شود و نمونه‏های آن را داریم. اما در دنیای مادی غرب، فلسفه مادی آنها، مادی فلسفی نیست، مادی اقتصادی است، ولی در حقیقت مادی هستند. آنها یک مکانیسم خاصی درست کردند که با آن غیرمکتبیها به حکومت می‏رسند [t1]و نه تنها در کشورهای خودشان به این مسأله‏مبتلا هستند بلکه در کشورهای خارج از اروپا هم بر مردم دنیا تحمیل کرده‏اند.  یک راه آن انتخاب افراد وابسته نالایق خودفروخته به عنوان کودتاچی و ... با حمایت قشر سرمایه‏دارها و... و آنها را سر پا نگهداشتن است. یکی دیگر همین تیپهای معمولی است که با شیوه‏های ظاهرالصلاح هم وارد می‏شوند، ولی جریانهای فاسد را می‏آورند. در دنیای غرب شایع‏ترین نوع آن، حکومت سرمایه است. انواع دیگر هم دارد، اما این جزو بدترین چیزهای دنیاست. تأکید می‏کنم که این معنایش این نیست که با پولدار بودن بعضی‏ها مخالف باشیم. آنچه که بد است، این است که ثروت حاکمیت داشته باشد. ثروت داشتن یک مسأله است، حاکمیت ثروت یک مسأله است و آن بد است و ثروتمندان به چیزی غیر از حاکمیت قانع نمی‏شوند. اگر بتوان در یک نظام کاری کرد که ضمن اینکه بعضی از مردم پولدار هستند، قدرت حکومت در دست آنها نباشد و نفوذ نداشته باشند؛ این مطالبی که می‏خواهم بگویم در حکومت پیش نمی‏آید و ریشه این مسأله در خود غرب است.  اینها یک مکانیزمی درست کردند که اولاً خود غرب قبل از همه محتاج به آن شده و گرفتار این مسأله است و طبعاً وقتی که آنها این طور باشند، حکومتهای منشعب از آنها هم چنین خواهد بود. امروز می‏خواهم قطعه‏ای از وضع مرکز دنیای غرب را بگویم که خیال می‏کنم جزو خطبه‏های تاریخی من باشد و بیشتر طبقه جوان، مخصوصاً کسانی که روحیه غربی دارند و خیال می‏کنند در غرب دموکراسی واقعی حکومت می‏کند، مخاطب من هستند. در آمریکا طبقه سرمایه‏دار - که اقلیت بسیار کمی از لحاظ تعداد در کل کشور هستند - دهها سال است که اکثریت عظیم مردم را به شنیع‏ترین وضع تحت حکومت خود دارند (و آنچنان هم اینها را در تار و پود مقررات خاص و ارگانیزم بسیار پیچیده‏ای اسیر کرده‏اند که امید اینکه حاکمیت واقعی مردم در آمریکا به وجود بیاید، از لحاظ محاسبه عادی امکان ندارد، مگر اینکه انقلابی در آنجا بشود؛ چیزی مثل ایران) و اسم آن را هم دموکراسی گذاشته‏اند! الان در افکار خیلی‏ها، آمریکا مرکز دموکراسی دنیاست! البته دموکراسی یعنی (دمو) یعنی مردم و (کراسی) به معنی حکومت و در مجموع حکومت مردم است و ببینید که مردم چه مقدار در امریکا حاکم هستند! ببینید ملتهای اسیر آمریکا در این جریان چه می‏کشند! قبل از اینکه استقلال آمریکا تحقق پیدا بکند - اصلاً مستعمره بود و سرمایه‏دارهای اروپایی در آنجا حاکم بودند، سپس جنگهایی شد و اینها (آمریکاییها) مستقل شدند - سرمایه‏دارها برنامه ریزی کردند که همیشه حاکم باشند و تا به حال هم حاکم بوده‏اند و درست برنامه ریختند. مثلاً طوری درست کرده‏اند که به اسم انتخابات و به اسم حکومت مردم، همه چیز در دست مردم نیست و مردم پای صندوقها می‏روند و رأی می‏دهند. می‏دانید که در حکومتهای ظاهراً دموکراسی و یا واقعاً دموکراسی، آنچه که تعیین کننده است انتخابات است. مردم رئیس جمهور را انتخاب می‏کنند، نماینده خود را انتخاب می‏کنند، هیأت دولت از میان همین منتخبین مردم بیرون می‏آید و به هر حال انتخابات انجام می‏شود و همه حرف هم به همین جا برمی‏گردد که اگر این انتخابات واقعی باشد و مردم به طبیعت خودشان و بدون فریب‏کاریها و گول‏زدنها و تبلیغات گمراه‏کننده،  واقعاً مصالح خود و منفعت خودشان را تشخیص بدهند و از روی میل پای صندوق انتخابات بروند؛ این همه چیز را درست می‏کند. اگر مردم خوب یا بد باشند، حکومت هم خوب و یا بد در می‏آید. در ظاهر، انسان خیال می‏کند در اروپا و آمریکا و کشورهای غربی این مسأله هست! در کشورهای شرقی که اصلاً خجالت می‏کشند ادعای آن را هم بکنند! آنجا یک حزبی است، و حزب هم افراد خاصی دارد و حکومت از آن حزب بیرون می‏آید. در آمریکا،انتخابات روی کاکل سرمایه‏دارها و پول‏دارها می‏گردد. آنها هستند که نماینده به کنگره و سنا می‏فرستند. البته ممکن است از مجموع ششصد نماینده مجلس، 5% آدمهایی باشند که به خاطر معروفیت و صلاحیتهای خودشان و... مردم به آنها رأی می‏دهند. اما اکثریت غیر از این هستند. اکثریت قوی اینها را، پول است که به میدان می‏آورد و نمونه‏های آن را می‏گویم. اخیراً در آمریکا کتابی منتشر شده (که من هنوز نشنیده‏ام که در ایران ترجمه شده باشد؛ نوشته شخصی به نام مارک گرین است) به نام »چه کسی کنگره آمریکا را اداره می‏کند؟« نویسنده [در] این کتاب اسناد [ی] آورده و سرمایه‏داری غرب را افشاء کرده است و بیشتر چیزهایی که می‏گویم از همین کتاب است و اگر غیر از این باشد سند آن را می‏گویم.  این قضیه تازه نیست. در گذشته هم با پول، انتخابات انجام می‏شد. مثلاً در زمان لینکلن (در سال 1864) در یکصد و بیست سال قبل، دویست دلار پول انتخاباتش بوده که 199 دلار خرج کرده و یک دلار را به صندوق باز گردانده است. ضمناً آمریکا مرکز آمارست و همه چیز آمریکاییها روی آمار می‏گردد و خوشبختانه همه چیز را می‏شود با آمار اثبات کرد.  در دو، سه دهه اخیر برای اینکه قشر متوسط نتواند با پولدارها در انتخابات، رقابت بکند، مخارج انتخابات را خیلی گران کردند. دو سال پیش (1982) در انتخابات، میانگین مخارج یک نماینده برای تبلیغاتش یک میلیون و یکصد هزار دلار بوده است؛ بعضیها بیشتر و بعضیها کمتر. شما ببینید نماینده‏ای که این رقم را خرج می‏کند تا چهار سال نماینده باشد، چه کسی می‏تواند باشد؟ اگر حقوق این شخص هر ماه ده هزار دلار باشد؛ در یک دوره چهار ساله، حدود پانصد هزار دلار حقوق می‏گیرد. چه کسی می‏تواند بیش از دو برابر حقوق خود را خرج تبلیغات انتخاباتش کند؟ این خرجها را چه کسی می‏تواند بدهد؟ بعضی از شخصیتهای امریکا در این زمینه اعلام خطر کرده‏اند. آیزنهاور یک وقتی گفت: این وضعی که در آمریکا وجود دارد، تمام افراد لایق و بی‏پول را از شرکت در تصمیم‏گیری کشور محروم می‏کند. چند سال بعد کندی4 اعلام کرد:  البته خود او از خانواده‏های بزرگ و سرمایه‏دار بود - با این وضعی که در کشور ما هست، از این به بعد فقط کسی می‏تواند به کنگره آمریکا راه پیدا کند که یا خودش میلیونر باشد یا تحت حمایت میلیونرها باشد و بقیه مردم مأیوس هستند که وارد آن صحنه بشوند. و این عین واقعیت امروز آمریکاست. عجیب این است که علنی‏ترین مسأله در آمریکا همین است. اینها می‏توانند از همه جا برای انتخابات پول بگیرند. هر کس می‏تواند مثل امامزاده پول خود را به صندوق بریزد؛ آن طور که در این کتاب (چه کسی کنگره آمریکا را اداره می‏کند) آمده است. امروز در این انتخابات حدود 3500 کمیته با عنوان کمیته فعالیتهای سیاسی وجود دارد که اینها برای انتخابات پول خرج می‏کنند و اینها به شرکتها و تراستها و کارتل‏ها و شخصیتها وابسته هستند.  بحثی که در آمریکا هست، این است که می‏گویند چرا به اینها رشوه نمی‏گویید؟ جاکوب - یکی از شخصیتهای آمریکا است و جزو کسانی است که از این پولها نمی‏گیرد و انتخاب هم می‏شود - می‏گوید: »خوب این قطعاً رشوه است و من نمی‏گیرم، چون رشوه است«. به او می‏گویند اگر رشوه است چرا آن را حرام اعلام نمی‏کنی؟ می‏گوید: »برای اینکه تفسیر رشوه به اختیار خود کنگره است! این نمایندگان هستند که باید مصداق رشوه را تعیین بکنند و این یکی را جزو رشوه حساب نمی‏کنند.« این چیز عجیبی است! حال چطوری این خرجها را زیاد کرده‏اند، برای اینکه همه دستگاههای تبلیغاتی دست سرمایه‏دارهاست. رادیو و ....، تبلیغاتی که روی قوطی کبریتها و پاکت شیر و.... انجام می‏دهند، همه در دست آنهاست. در همین انتخابات گذشته، تلویزیون بالتیمور برای تهیه نیم دقیقه تبلیغات انتخاباتی، سه هزار دلار می‏گرفت. یکی از شخصیتهای آمریکا که باز هم از منتخبین است می‏گوید: »بدترین دشنام به نمایندگان آمریکا همین مسأله تأمین مخارج تبلیغاتی آنها است و تحمل این حرف، از تحمل هر فحشی در شخصیت آنها اثر منفی بیشتری می‏گذارد.« و خودش و یا دیگری تعبیر می‏کند که »اگر یک نماینده امروز در آمریکا ادعای تقوا و عفت اقتصادی بکند، مانند یک زن خودفروشی است که از مشتریان خود پول می‏گیرد و ادعای عفاف و خوبی هم می‏کند«! این ادعایی است که خود آنها کرده‏اند.  حال ممکن است بگویید که وقتی پول گرفتند و به کنگره راه یافتند، در آنجا آزاد فکر خواهند کرد! اما این طور نیست و وقتی آنجا هم رفتند، اربابان، آنها را آزاد نمی‏گذارند و دست از سر آنها بر نمی‏دارند. هر طرح و لایحه‏ای که می‏آید، کمیته‏های فعالیتهای سیاسی دنبال آن هستند. در زبان انگلیسی کلمه‏ای هست به نام »لابی «، که ابتدا به معنای راهرو بوده است. افرادی هستند که در راهروهای کاخ سنا و کنگره - برای اینکه آراء خود را به آن طرفی که می‏خواهند هدایت کنند - حضور دارند که به آنها گروههای فشار هم می‏گویند. می‏گویند در سال 1972 حدود 200 شخصیت متنفذ این گونه بوده و الان مدعی هستند که جریان »لابی « امروز 15 هزار عضو دارد که فعالیت می‏کنند تا نمایندگان را به سیاست دلخواه خود هدایت کنند. تمام این سرمایه‏داران بزرگ آمریکا و کارتلها در واشنگتن یک دفتر سیاسی دارند که می‏گویند حدود 1000 شعبه دارد و کار آنها همین حقه‏بازیها است. ( شرکتهای بزرگ واشنگتن، مرکز سیاسی آمریکاست و مرکز اقتصادی این کشور نیست ) این تیپ کنگره آمریکا و نمایندگان مردم آمریکاست.  شما ممکن است بشنوید که مثلاً 60 نماینده آمریکا طی نامه‏ای، فلان جریان منافق را تأیید کرده‏اند و یا از بهایی‏ها حمایت کرده‏اند. این نمایندگان مانند نمایندگان مجلس ایران نیستند که اگر یک دنیا را هم به آنها بدهند، یک کلمه حرف و یا رأی خود را کم و زیاد نخواهند کرد. کسانی که اینگونه به مجلس آمریکا آمده‏اند، 60 نفر و یا بیشترشان مانند هم هستند و آراء آنها ارزشی ندارد که اگر امضایشان پای نامه‏ای آمده باشد، ما بخواهیم روی آن حساب کنیم. نمونه‏های عینی این قضیه را می‏گویم تا بدانید که در آنجا چه می‏گذرد. این بحث خیلی طولانی است و ارزش خطبه نماز جمعه هم خیلی بالاتر است که این قدر درباره آمریکا صحبت شود، اما من فکر می‏کنم که ملت ما و مخصوصاً غرب‏زده‏های کشور باید بدانند که امروز چه مرکزی دارد دنیا را می‏گرداند و چرا امروز در دنیا این همه جنایت می‏شود و رشته بیشتر آنها هم به آمریکا می‏رسد و هیچ کس نفسی هم نمی‏کشد! در دهه گذشته مسأله‏ای به نام » مسأله شیر و قیمت لبنیات « در آمریکا مطرح بود. صنف لبنیاتی می‏گفت که ما احتیاج به کمک داریم و باید قیمت لبنیات گران شود و پیشنهادی هم داده بودند. وزیر کشاورزی آمریکا به شدت با این افزایش مخالف بود و استدلال او هم این بود که حدود 17 مخارج مواد غذایی در آمریکا مربوط به لبنیات است و اگر لبنیات را ده درصد گران کنیم، این مسأله باعث یک تورم غیرقابل جبران در آمریکا می‏شود و به علاوه لبنیات در این کشور سودآور هم هست. وی در روز 12 مارس یک نطق حماسی ایراد کرد و طی آن با افزایش قیمت شیر مخالفت کرد. این اتحادیه، از قوی‏ترین اتحادیه‏هایی است که کمیته‏های فعالیت سیاسی آنها به اکثریت نمایندگان آمریکا پول می‏دهد، لذا یک دفعه طرح افزایش قیمت لبنیات به میزان 6 درصد، به امضا 160 تن از نمایندگان کنگره رسید و 29 نماینده هم از مجلس سنا جداگانه طرح افزایش نرخ شیر را پیشنهاد کردند و نمایندگان صنف لبنیات ملاقاتی هم‏با نیکسون کردند - که خودش هم‏جزو همین صنف است - و ده روز بعد از آن 6 درصد قیمت شیر را بالا بردند و آن روز این مسأله در دنیا صدا کرد. در کتاب مذکور تعداد نمایندگان و میزانی که از این صنف پول گرفته بودند، آمده است. این تیپ آراء کنگره آمریکا و مقدار نفوذ آنهاست. در زمان کارتر لایحه‏ای آوردند و خود کارتر تصمیم گرفت که برروی درآمدهای دارویی، مالیات شدیدی وضع کند. کنگره به شدت جلو کارتر ایستاد. از 50 نفری که پیشقدم مبارزه با این امر بودند، 48 نفر آنها کسانی بودند که از صندوق کمیته فعالیت داروسازان پول گرفته و خرج تبلیغات خود کرده بودند. وضعیت این گونه است، که فلان نماینده آمریکا به خاطر پولی که گرفته، صریحاً علیه مصالح ملت خود عمل می‏کند. زمانی یک لایحه پر سر و صدا مطرح شد، برای اینکه یک مولد نیرو بر روی رودخانه »کلینچ « بسازند. 5 مؤسسه بزرگ آمریکایی به دنبال این لایحه بودند که به سرعت در کنگره مطرح شد و بعداً معلوم شد؛ اکثریت افرادی که از آن حمایت کردند، کسانی بودند که مخارج تبلیغات انتخاباتی خود را از آن مؤسسه‏ها می‏گرفتند. یک بار نیز یک قانون مترقی آوردند و گفتند که وقتی صاحبان اتومبیلهای دست دوم خواستند اتومبیلهای خود را در نمایشگاهها بفروشند، باید برگه‏ای را پر کنند و عیوب اتومبیل خود را در آن قید نمایند. باز همان »لابی ها« در مجلس شروع به فعالیت کردند؛ کنگره مخالفت کرد و جلو لایحه به این خوبی را گرفت. نمایندگان مخالف این لایحه، از صندوق درآمدهای صنف ماشین فروش بودند. از این قبیل چیزها، اگر هزار مورد هم خواسته باشید، در آمریکا می‏توانید ببینید که چگونه لوایح تحت تأثیر همین جریانهاست.  در آنجا »فرم« مخصوصی است که وقتی می‏خواهند کمک کنند، هر نماینده‏ای که پیشنهاد دریافت پول کرد، به او می‏دهند که تا آن فرم را پر کند. یکی از فرمهایی که بین نمایندگان توزیع شده، مربوط به اتحادیه مدارس ملی و کسانی که دارای مدارس خصوصی در آمریکا هستند، بود، یکی از سؤالات آن فرم این بود که »نظر شما راجع به امتیازاتی که دولت باید به مدارس خصوصی بدهد چیست؟« و یکی از نمایندگان به شوخی گفت که این سؤال 10 هزار دلاری است. یعنی همه فرم به این برمی‏گردد، که آراء ما را بخرند. این محیط آمریکا و دموکراسی آمریکاست و نتیجه آن هم همین است که در دنیا می‏بینید. از افرادی مانند نمیری ها، شاه حسین ها، سران سعودیها، شیوخ خلیج‏فارس حمایت می‏شود و جریانهایی مثل ایران و ملت لبنان و ملتهای آزاده دنیا سرکوب می‏شوند. در کنگره آمریکا هر بودجه‏ای که بخواهند برای سرکوب ملتها بدهند، مثل آب تصویب می‏شود و اگر بخواهند یک قدم مثبت برای ملتها بردارند به تصویب نمی‏رسد.  همه شواهد حاکیست که انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب مردمی است و اگر یک دموکراسی واقعی در روی کره زمین وجود داشته باشد، امروز در ایران وجود دارد و تاکنون آن دمکراتهای آمریکا چه اقدام مثبتی در مورد ایران انجام داده‏اند؟! یک چیزی در آنجا به نام »حزب دمکرات«  و » حزب جمهوریخواه« درست کرده‏اند و وقتی انسان از دور نگاه می‏کند، فکر می‏کند که واقعاً دمکرات هستند. البته حزب دمکرات تا اندازه‏ای دمکرات است و مقداری به طبقات محروم و کارگران و سیاهپوستان وابسته است و جمهوریخواهان رسماً طرفدار سرمایه‏داران هستند، ولی هر دو یکی هستند و حزب دمکرات هم می‏داند که اگر با »لابی‏ها« و کمیته‏های فعالیت سیاسی سازش نکند، در انتخابات برنده نخواهد شد و اصلاً نمی‏تواند هزینه تبلیغاتش را تأمین کند. خود آنها هم اعتراف می‏کنند که ما به عنوان یک ضرورت این پولها را می‏گیریم، و با همین دو حزبی کردن مردم را گول می‏زنند. نتیجه این جریان سوء حاکمیت سرمایه، نکبت موجود حاکم بر دنیای بشری امروز است. و نجات دنیا از این جهنمی که این نژاد سفید برایش به این اسم ساخته، به این آسانی مقدور نیست و احتیاج به تلاشها، خونها، فداکاریها و کارهای زیاد دارد و قبل از هر چیز باید خود ملت اروپا و آمریکا بیدار شوند و ببینند که در چه وضعی هستند.  23 یا 30 میلیون سیاهپوست آمریکا و 11 درصد مردم آمریکا از سرخپوستان و طبقات محروم، از رسیدن به مراکز تصمیم‏گیری محروم هستند، مگر اینکه خود را فروخته باشند. این وضع دنیاست و معیار حکومتهای دمکراسی بقیه کشورها هم همین گونه است. آنوقت شما مردمی که در هر حادثه‏ای، رأی واقعی خود را آزادانه اعلام می‏کنید، بچه‏های خودتان را که به خوبی می‏شناسید با میل خود به مجلس شورای اسلامی فرستاده‏اید (و آنها با شما سخن می‏گویند و از زبان شما حرف می‏زنند) همچنین مسؤولیت اداره کشور را برعهده فرزندانتان گذارده‏اید و اکثریت قوی شما، از میان خود، رئیس جمهور را انتخاب کرده‏اید و این گونه هم اظهار اعتماد می‏کنید، مردم تحت اختناق و ضد حقوق بشر می‏شوید و آنها به تعبیرات خودشان آزاد مردان و دمکراتها می‏شوند! می‏دانید که اسلام اساساً با این گونه مسایل مخالف است و اگر تمام مردم هم بخواهند یک آدم بی‏تقوایی را حاکم کنند، اسلام این را قبول ندارد. اسلام محور این گونه امور را که جنبه ولایی دارد، تقوا و صلاحیتهای علمی می‏داند و روی آن بحث اصلی من که » ان اکرمکم عنداللَّه اتقیکم « بود، تکیه می‏کند. بنابراین، منصفانه این است که حکومت مردمی در ایران به وجود آمده، و یک انقلاب واقعی در دنیا است. یکی از عللی که ما این همه تحت فشار قرار داریم و این همه مبغوضیم و شرق و غرب با هم متحد شده‏اند تا صدای ما را خفه کنند، همین مسأله است و برای این است که این نظام با شالوده کار آنها نمی‏سازد و لذا بحث امروز، اخطار و هشداری به ملت عزیزمان است که توجه داشته باشید که در آینده اگر فرض هم بکنیم که پولدارها آدمهای خوبی هم هستند، به خاطر اینکه آنها به هر حال خودشان را تافته جدا بافته از دیگران می‏دانند و هیچ وقت حاضر نیستند ( مگر استثناء ) که به نفع طبقات محروم سرمایه‏گذاری کنند. حاضر است یک چیزی بدهد، اما شرطش این است که آن اکثریت را داشته باشد.  بنابراین باید سعی کنیم که محور حکومت و تصمیم‏گیری و زندگی اجتماعی ما خود مردم باشند. اگر اکثریت مردم فقیر بودند، باید رهبران آنها هم مثل خودشان باشند و اگر متوسط بودند، رهبرانشان هم مثل خود آنها باشند و اگر همه پولدار شدند، رهبران آنها هم مثل خود آنها باشند. البته اگر پولداران حاکم باشند، ممکن است برای حفظ منافع و لذات خود یک امنیت و رفاه به هر قیمتی که شده باشد، درست کنند، اما این به درد نمی‏خورد و مثل زمان شاه می‏شود. در آن صورت اکثریت مردم مأیوس و با همان زندگی نیمه حیوانی و راضی و عده‏ای هم به آن صورت در می‏آیند و این در قاموس شما مردم نیست و لذا ما باید راه خودمان را انتخاب کنیم و به طرف افراد باتقوا، شایسته، متدین و دلسوز و از توده مردم برویم. اگر لااقل آن فداکاری عالی را ندارد، حداقل دلسوزی را برای طبقات محروم داشته باشد، به جایی می‏رسد.  »اَعُوُذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ قُلْ یا اَیُّهَاالْکافِرُونَ/ لااَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ وَلا اَنَا عابدٌ ما عَبَدْتُمْ/ وَلا اَنْتُمْ عابدُونَ ما اَعْبُدُ/ لَکُمْ دینُکُمْ وَلِیَ دینِ«.     خطبه دوم  بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُلِلَّهِ رَبّ‏الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدیقة الطاهِرة وَ عَلی سبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّد بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادی الْمهْدی(عج).  خطبه دوم را طبق معمول در مورد مسایل روز صحبت می‏کنم و مسأله روز ما، وضعیت موجود و شرارتهای جاری صدام، زدن شهرها و حمله به مناطق مسکونی و این کارهای بی‏قاعده‏ای است که صدام در حال انجام دادن آن است. و مناسبتهای دیگری هم وجود دارد که فقط با ذکر و یاد از آنها عبور می‏کنیم. ولادت امام محمد تقی(ع)، شهادت امام هادی(ع)، ولادت حضرت علی‏بن ابی‏طالب(ع) در هفته آینده و روز جمهوری اسلامی که همه این مسایل احتیاج به بحث دارد، مخصوصاً در باره روز جمهوری اسلامی که باید به آن تکیه کنم، منتهی در هفته آینده به آن خواهیم پرداخت. بعد از تبریک به مناسبت ولادت این دو امام بزرگ و تسلیت به مناسبت شهادت امام هادی(ع) و تسلیت به ارواح طیبه ائمه معصومین و شهادت عزیزانمان در این روزها در جبهه‏ها و شهرها و تسلیت خدمت رهبر عظیم‏الشأن انقلاب، باید توجه داشته باشید، روز جمهوری اسلامی، روز رفراندوم، روزی که آن رقم عظیم و بی‏سابقه رأی به حاکمیت اسلام در این مملکت داده شد، از روزهای عظیم و تاریخی ماست که باید به آن بسیار اهتمام کنیم و بعد از گذشت شش سال، ملت ما از آن رأیی که داده است بسیار سرافراز و راضی است و امروز درک می‏کند که نتیجه آن رأی سرنوشت ساز برای تاریخ بشریت اهمیت داشته  و بغض کفار و نشاط مؤمنین را باعث شده است و از حرکت مردم، اتحاد حضور آنها در جبهه و این مقاومتهای کم‏نظیرشان می‏فهمیم که از آن رأیی که داده‏اند واقعاً راضی هستند.  من احساس می‏کنم که جامعه ما احتیاج دارد مقداری در رابطه با اوضاع جاری و بحرانی که در منطقه به وجود آورده‏اند توضیح داده شود. چرا این بحران به وجود آمد؟ الان در چه مرحله‏ای است؟ این بحران چه نتایج و آثاری (مثبت یا منفی) برای آنها به دست آورده و آینده را ما چگونه پیش‏بینی می‏کنیم؟  چرا این بحران به وجود آمد؛ در خطبه‏های قبلی گفتم، ولی برای اینکه بحث این خطبه مستقیم باشد، ناچاراً به اختصار عرض می‏کنم. اینها با اطلاعات محدودی که دارند احساس خطر کردند و فهمیدند که خطری در آینده نه چندان دور، نظام صدام را به شدت تهدید می‏کند. این اطلاعات از داخل عراق و هم روحیه مردمشان و تا حدودی که از وضع ما خبر دارند می‏باشد. البته هر چه بیشتر می‏گذرد، می‏فهمیم که اطلاعات آنها خیلی ناقص است، ولی مسایلی وجود دارد که علنی است و همه می‏دانند و ما خودمان هم می‏گوییم کم و بیش خبر دارند. آنها فهمیدند که خطر نزدیک است و باید ما را به پای میز مذاکره بنشانند و آن روزی که ما در باره اصل جنگ با صدام در پای میز مذاکره بنشینیم، آن روز دیگر جنگ تمام شده تلقّی می‏شود و آنها به برخی از اهداف خود رسیده‏اند. البته هدف اول آنها که سقوط جمهوری اسلامی بود شکست خورد و در حال حاضر آنها شکست خورده‏اند. حالا هدف ما اسقاط نظام صدام و حاکمیت اسلام در منطقه است و هدف دشمن جلوگیری از این است و با حالت دفاعی قصد دارد جمهوری اسلامی را در مرزهای خودش محدود کند. در گذشته دشمن تهاجم می‏کرد که ما را نابود کند و نتوانست و گذشت. آنچه که در حال حاضر پیش آمده که ما از لحاظ تبلیغی (ایده، فکر، هدف و نه از لحاظ نظامی و زور) تهاجم داریم، برای این است که موانع راه حرکت اسلامی باید از جلوی راه مردم برداشته شود و دشمن تلاش می‏کند در اینجا بتواند از این کار ما جلوگیری کند و آن را به عنوان یک حرکت ناموفق در دنیا مشخص کند. تلاش آنها در این جهت است. بخصوص در جنگ، می‏خواهند بگویند که جمهوری اسلامی با همه تلاش در جنگ موفق نشد و اسم عربی روی این مسأله می‏گذارند و می‏گویند: عراق توانست از حدود دنیای عرب دفاع بکند! برای جلوگیری از این مسأله و برای این کار، خیلی برنامه ریزی کرده‏اند. از اوضاع و احوال معلوم است و هر امکاناتی که می‏توانسته در عراق مطرح بشود، به او داده‏اند (زیرا برخی از مسایل نمی‏شود و آن مقداری که ظرفیت عراق بوده اسلحه، اطلاعات و مهمات داده‏اند) و برای آنها تبلیغات می‏کنند و توی دل‏پرکنی برای آنها و توی دل خالی کنی برای ما و همه چیزهایی را که لازم بوده است، مطرح می‏کنند.  همه چیز را آماده کرده‏اند و طرح آنها این بود که یک بحران درست کنند که باعث شود حمایت مردم - و این حماسه مردم - که همواره از ما می‏خواهند »جنگ جنگ تا پیروزی « و یا » موشک جواب موشک « و امثال اینها، کم رنگ شود و شما دست از این حرفهایتان بردارید و این قدر نگویید »جنگ جنگ تا پیروزی« و به ما بگویید صلح! و ما هم با فشاری که از داخل بر ما می‏آید و باعث تضعیف پشت جبهه می‏شود، احساس ضعف در جنگ بکنیم و در خارج هم آنچنان وضع منطقه و دنیا ناامن بشود که فشارهای بین‏المللی زیاد بشود؛ یعنی سازمان ملل، شورای امنیت، کنفرانس اسلامی، شورای خلیج‏فارس، اتحادیه عرب و کنگره غیرمتعهدها و شخصیتهای موجّه دنیا همه در صورت ظاهر احساس وظیفه کنند و بر ما فشار بیاورند و حرف آنها هم فقط یک کلمه است که: ایران با صدام و حزب بعث مذاکره کند که در باره جنگ چه بکنیم و این یعنی آتش بس. بعد هم سالهای طولانی همین وضع باقی بماند و ما مجبور بشویم اسلحه بخریم و آنها مجبور شوند اسلحه بخرند. نفت ما را غارت بکنند و دعوا بین ما باشد و این جنگ بماند، یک یا دو سال دیگر هم یک حادثه و یک مسأله دیگر به وجود بیاید. این وضعی که در مرزهای خاورمیانه شاهد آن هستیم و در کره جنوبی و شمالی و در جاهای دیگر می‏بینیم، در اینجا برای همیشه باقی بماند. این سیاست آنها بوده است و وسیله هم این بود که از هر راهی می‏شود این جو را متشنج کنند و بحران به وجود آورند.  وارد ماجرا که شدند، با مسایل جدیدی برخورد کردند که شاید از برخی از آنها اطلاع داشتند و از برخی از آنها اطلاع نداشتند. نوعاً تا به حال معکوس نتیجه گرفته‏اند. من نمی‏توانم آینده را قاطع پیش‏بینی کنم. اولاً به اتکاء خداوند و ثانیاً با اطلاعاتی که داریم و ثالثاً با همتی که مردم ما دارند و محاسبه‏ای‏که می‏شود، به نظر می‏رسد آینده می‏تواند از چند روز گذشته بسیار بهتر باشد، ولی نمی‏شود گفت که در حال حاضر به اوج رسیده‏ایم. هنوز ممکن است قله‏های بالاتری از آنچه که رسیده‏ایم داشته باشیم. یکی از اهداف آنها این بود که در جبهه‏ها ثابت کنند که رزمنده‏های ما ضعیف و عراقی ها قوی هستند. و از قبل هم می‏گفتند که عراق در حال آماده شدن است و یکی دو تا نوک زنی در گوشه و کنار هم کرد. یکی از اهداف آنها این بود که همه امکاناتشان را به کار گرفتند. آنجا اثر معکوس داد، گر چه هنوز به روی خودشان نمی‏آورند. یک تحرک محدودی به نام بدر در جبهه های ما واقع شد که آنچه که بنده اطلاع دارم (و همه چیز جبهه را می‏دانم و از اطلاعات دنیا به دلیل کارم و خواندن گزارشها و اظهارات دیگران خبر دارم) این است که آنها واقعیت را فهمیده‏اند، اما هنوز به روی خودشان نیاورده‏اند. بعضی از آنها فهمیده‏اند که جبهه ما در بهترین شرایط ممکن در چهار پنج سال جنگ است. حالا مقداری در باره آن عرض می‏کنم که شما توجه کنید مسأله چه بود.  نیروهای ما، از این طرف آب (از آن نقطه که هستیم، تا آنجا که رفتیم، بعضی جاها پانزده کیلومتر در آب است، در برخی از جاها هشت کیلومتر، یا کمتر از بالای پاسگاه ترابه تا جزیره جنوبی مجنون حدود چهل و پنج کیلومتر است) جلو رفتند و حمله کردند و حال من به قسمتی از آنها اشاره می‏کنم. مسایلی اینجا طرح شده که اگر بگویم، اسرارمان را فاش کرده‏ام. این سه هزار اسیری که ما از آن طرف گرفتیم و به این طرف آوردیم، هیچ وقت غربیها فکر نکرده‏اند که اینها را چگونه گرفته‏ایم! بعضی از آقایان که جبهه رفته‏اند می‏دانند، ولی آنهایی که نرفته‏اند، فکر می‏کنند اسیر گرفتن چگونه است! سه هزار سرباز را از داخل میدان در پشت سنگر، از پشت تانک ها، از پشت توپ و از داخل پاسگاه بیرون آوردن و آنها را با قایق به این طرف آوردن - زیرا ما در آنجا نه قطار، نه ماشین و نه جاده داشته‏ایم و نه هواپیما - این به چه ترتیب می‏شود؟ این مسأله را، این نامردهای خبرنگار روزنامه‏نویس و تحلیل‏گر خارجی هنوز تحلیل نکرده‏اند و این از چند وجه خالی نیست. یا واقعاً عراقی‏ها آن قدر ضعیف هستند که ما بدون جنگ آنها را می‏گیریم (پس اینها که دفاع نمی‏توانند بکنند!) یا ما واقعاً رفته‏ایم و در ازای هر اسیری که گرفته‏ایم، حداقل یک سرباز یا دو سرباز را کشته یا مجروح کرده‏ایم، از این کمتر که نمی‏تواند باشد! ما وقتی برویم، باید پنج نفر را زمین بیندازیم تا دونفرشان را بگیریم، والا همین طور که نمی‏آیند.  آن ارقامی که ما گفتیم واقعیت است و حدود 12 هزار نفر را از میدان به در کرده‏ایم و سه هزار نفر را گرفتیم  و آن هم در چه مکانی، آنها باید حساب کنند! 15 کیلومتر در باتلاقی که در فیلمها دیده‏اید که چه باتلاقی است، آبراه‏های محدودی دارد و از آنجا فقط باید با شرایط خاصی عبور کرد. در جلوی آنها تا پانصد متری این طرف ساحل نی‏ها را بریده‏اند و اگر یک پرنده پرواز بکند، آنها از آن طرف می‏بینند. اینکه در ذهن آنها بیاید که در آنجا سربازهای صدام ضعیف بوده‏اند، آن هم صحیح نیست، برای اینکه حساس‏ترین مکان، آنجا می‏باشد. یعنی اگر آنجا و دجله، جاده بصره - بغداد فتح بشود، بزرگترین ضربه به صدام است و نمی‏توان گفت که در آنجا نیروهای ضعیف خود را گذاشته بوده است. نظامیهای دنیا، روزنامه‏نگارها و خبرنگارها! یک کمی باید تحلیل کنید، همین طور صدام جشن بگیرد و بگوید ما پیروز شده‏ایم و شما هم بپذیرید؟! حالا شما، این تبلیغات‏چی‏ها را ببینید! آنها آمدند یک ارقام نجومی تلفات برای نیروهای ما در نظر گرفتند که واقعاً از یک بیستم آن هم کمتر است؛ یعنی بیش از بیست برابر کرده‏اند. معمول ما این نیست که رقم تلفات خود را در جبهه بگوییم. البته نمی‏گوییم تلفات نداده‏ایم. در پنجاه کیلومتر طول جبهه باید از سنگرها عبور کنیم، برویم آن طرف و سه روز یا چهار روز آنجا بجنگیم، نیروها را اسیر کنیم، بیاوریم و همان توپهایی که از اطراف و راههای دور، در یک میدان کوچک و باریک در کنار دجله می‏ریزد، تلفات دارد، ولی نسبت به حملات گذشته و عملیاتی که در گذشته داشته‏ایم، تلفات بسیار پایین‏تر است. ان‏شاءاللَّه بعد از اینکه جنگ تمام شد؛ اینها را رقم به رقم می‏گوییم. در شهرستانها مردم خودشان می‏فهمند، تعداد شهدا، مفقودین و اسرای هر استانی کاملاً روشن است (ما مجموعه را نگفته‏ایم) چون در آنجا یکی، یکی تشییع جنازه می‏کنند و عدد می‏گویند و فاتحه می‏خوانند. بنیاد شهید برای هر یک از آنها مراسم خاص دارد.  آنها آمدند بزرگ کردند که بگویند عفلقی ها یک فتحی کرده‏اند. از آن طرف، در باره تلفات عراقی‏ها اصلاً حرفی نزدند و از این طرف آمدند، گفتند که هدف ما کجا بوده و ما به هدف خود نرسیده‏ایم. مثل اینکه اگر ما می‏رسیدیم و جاده اتوبان را می‏گرفتیم، آنها می‏گفتند که ما می‏خواسته‏ایم برویم به کربلا، ولی شکست خورده‏ایم! و اگر کربلا را بگیریم، آنها می‏گویند آنها می‏خواستند بیت‏المقدس را بگیرند، شکست خورده‏اند! راه اینها این طور است که یک چیز بزرگتری را مطرح می‏کنند و خیال می‏کنند تا هر جا سرباز ما رسید، همانجا هدف ما بوده است. و این یک تاکتیک نظامی است و از خصوصیات جنگ ما است که خودمان می‏دانیم و دشمن هنوز نتوانسته کشف کند. تمام منطقه »هور« - آن قسمتی که ما هستیم حدود پنجاه تا شصت کیلومتر طول و حدود سی کیلومتر عرض آن است - در قلمرو نیروهای جمهوری اسلامی است و جاده بصره که از پشت دجله می‏گذرد، در بعضی جاها در سه کیلومتری و چهار کیلومتری ماست که خمپاره‏ها را، هر وقت که بخواهیم روانه کنیم، درست در وسط اتوبان خواهد افتاد. اینها این طور یقین کرده‏اند که جمهوری اسلامی اگر در یک نقطه‏ای مصلحت بداند و بخواهد برود، می‏تواند برود. حالا چرا نیست، آن را عرض می‏کنم. شرایطی وجود دارد که با پیش آمدن این عملیات، آن را فهمیده‏اند. قبلاً هم می‏دانستند و با این حرکاتی که کرده‏اند نتیجه معکوس گرفتند. البته آنها حق را قبول نمی‏کنند و هنوز به عنوان پیروزی صدام جشن می‏گیرند و عدم موفقیت ما را در همه رسانه‏های خودفروخته‏ای که از تیپ همان نمایندگان آمریکا هستند - که برایتان عرض کردم - به رخ ما می‏کشند. این در یک بُعد.  بُعد دیگر پشت جبهه. اینها خیلی آماده شده بودند که طوری در شهرهای ما رفتار کنند که ملت ما را خسته کنند و احساس ناامنی در کشور به‏وجود آورند. اولاً اصل مسأله، یک مقدار روانی است و نظامی واقعی نیست. شما یک مقایسه کوچک بکنید، در رابطه با این مسایل جدیدی که پیش آمده است، مثلاً اصفهان، تهران، تبریز و این جاهایی که اخیراً زده‏اند، مجموعه‏اش را در نظر بگیرید، تلفات اینجاها به اندازه 2 یا 3 موشکی که از سه الی چهار سال پیش هر روز به دزفول می‏زدند، نبوده است. با پرتاب یک موشک به دزفول 100 یا 200 نفر را شهید و 300 الی 400 نفر را مجروح و حدود 400 الی 500 محل مسکونی و مغازه را تخریب می‏کردند. ما که از این ارقام همیشه می‏دادیم، حالا محصول این همه زحمتی که اینها برای تهران، اصفهان، و امثال این شهرها کشیدند، هنوز به اندازه یک یا دو موشک پرتاب شده به دزفول از لحاظ کمیت نشده است.  البته از لحاظ روانی مهم است که عراقیها بتوانند با 500 یا 600 کیلومتر مسافت به تهران بیایند، بمبی بیندازند و باز گردند. این یک مسأله‏ای است که از لحاظ نظامی ما می‏توانیم روی آن حساب کنیم. یک قدرت نظامی در اختیارشان گذاشته‏اند، اما آنچه آنها می‏خواستند به دست بیاورند (و ضربه اقتصادی و انسانی در این مرحله جدیدی که به اصطلاح خودشان به عمق ایران حمله کرده‏اند) حدودش این است! از لحاظ کیفی، مسأله را برعکس کرد و اصلاً نتیجه چیز دیگری شد. ما البته راضی نبودیم که اینها بیایند و در تهران بمب بیندازند، اما تهرانی‏ها معنی جنگ را یک مقداری بهتر فهمیدند. الان مردم تهران می‏فهمند که در دزفول، اهواز، آبادان، ایلام، کرمانشاه، بانه، سنندج، مریوان و مانند اینها چه می‏گذرد. گر چه تهرانی‏ها تا به حال بی‏صفایی نکرده‏اند. خیلی از آنهایی که با ما بودند به جبهه رفتند و آنقدر شهید دادند - مخصوصاً طبقات جنوب شهر - که خدا می‏داند. خیلی‏ها می‏دانستند، ولی دیدن، چیز دیگری است! همین آتشبارهایی که شبها می‏شود، یک چیزی است و تهران یک قدری در متن جنگ آمد. آنها حساب می‏کردند تهران یک جایی است که به رفاه عادت کرده و وقتی که بوی باروت را بشنود، هیاهویش بلند می‏شود، اما دیدند برعکس شد. حتی برخلاف انتظار خود بنده بود. بنده هم این مقدار از شما مردم خوب انتظار حماسه و مقاومت نداشتم. آن منظره‏ای که در دولت‏آباد از تلویزیون پخش شد و گزارشهایی که نماینده‏های ما از آنجا آوردند، که این مردم چطور آنجا جمع شدند و چطور اولین حرفشان بعد از صدای انفجار، کلمه اللَّه‏اکبر و مرگ بر آمریکا بوده است  و آن مصاحبه کوتاهی که آن دختر خانم و آن خانم با تلویزیون کرد، من دیدم آنها آدمهایی بودند که صدای بمب و انفجار و همه مرارت آن حمله را با وجود خود احساس کرده بودند. آن روحیه و اظهارات، سمبل و نمونه ملت ما و مردم تهران است، اینها تهرانی هستند. اگر آمریکا، شوروی و خود صدامیان عقل داشته باشند و اگر این قارونهای جنوب، کمی شعور داشته باشند و این مسایل را تجزیه و تحلیل کنند، این شهر را می‏بینند! بعثی‏ها، وقتی که یک موشک در موقع جشن گرفتنشان به بغداد خورد و خود شما نوشتید، آنچنان فرار کردند که در بغداد هرج و مرج حاکم شد و همه اینها می‏گویند که وقتی که موشک به بغداد می‏خورد، تنها خسارات تصادفهایی که در اثر هرج و مرج در رانندگی‏ها ایجاد می‏شود، کمتر از خسارات موشک نبوده است! این را راست می‏گویند، به دلیل آنکه کمی از واقعیتها به بغداد نفوذ کرده است. شما می‏خواهید آن مردم را با این مردم به جنگ بیندازید، این جوری می‏شود با اینها جنگید!! این مردم با آن مردم با هم قابل قیاسند؟! نه سربازها، نه مردمش اینجوریند. اینها روشن شد، ولی این بی‏انصافها حاضر نیستند این حرفها را بزنند. این حماسه‏ای که در نماز جمعه دو هفته گذشته پیش آمد، به خدا اگر اندکی خبرنگارها، خبرگزاریها و رادیو تلویزیونهای دنیا حساس و منصف بودند، این حماسه را تاریخی می‏کردند. در تاریخ دنیا این جوری نیست. در جنگهای پیغمبر(ص)، انبیاء سلف، در قوم بنی‏اسرائیل، زمان حضرت موسی(ع)، در رکاب هیچ یک از ربیون دنیا نیست، نکته اینجاست! من نمی‏دانم خداوند این ملت را چقدر دوست می‏دارد که این قدر روحیه مقاومت به اینها داده است! من به دنیا اعلام می‏کنم که این سه هفته نماز جمعه‏های تهران و بعضی شهرهایی که در خطر تعرض بودند، جزو باشکوه‏ترین نماز جمعه‏های تاریخ نماز جمعه‏های ایران است. در خیابان بلوار و خیابانهای فرعی، جمعیت مملو است و مردم زودتر می‏آیند، حضور بیشتری دارند و اعتماد و آرامش بیشتری در مردم احساس می‏شود. سخنگو این حرفها را خوب می‏فهمد. وقتی سخنگو با مخاطبش حرف می‏زند، بهترین تشخیص دهنده است که چه مقدار جو جلسه کشش مطلب دارد! این را سخنگو می‏فهمد. از لحاظ روانی، راحت‏ترین سخنرانیهای من، امروز است که این پذیرش و آرامش را در مردم می‏بینم. این طور چیزی را این بی‏انصافهای شیطان که می‏فهمند، حاضر نیستند به تاریخ منتقل کنند! مقاومت مردم ما در شهرهای مورد تعرض، نشان داد که برای مملکت، هر گونه خطری پیش بیاید، این مملکت و مردم حاضرند آن را تحمل کنند. من شنیده‏ام (و نمی‏دانم همین طور بوده) که در یکی از جنگهای گذشته، روسها در یکی از مناطق تهران دو تا بمب انداختند و در حالی که بمبها عمل نکرده بود، دولت تسلیم شد. دیگر این مردم آن مردم سابق نیستند، دیگر صحنه ترکمن‏چای و از آن چیزها پیش نمی‏آید، این از حماسه های تاریخ بشریت می‏شود این را - که از دستاوردهای جدید این بحران است - اگر نمی‏فهمیدند، حالا فهمیده‏اند. ممکن بود در شک افتاده باشند، از بس این منافقین و لیبرالها و امثال اینها گزارش داده بودند که مردم مخالف و ناراضی‏اند، از این نق‏ها زده بودند. شاید آنها خیال کرده بودند بله! یک خبری هست، حالا آمدند دیدند که این مردم، انقلاب از جانشان مقدس‏تر و شیرین‏تر است و دست از این حرفها برنمی‏دارند، پشت جبهه هم همین است.  در جبهه، امروز بدون اینکه ما بسیج کنیم و به بچه‏هایمان بگوییم به جبهه بروند؛ آنقدر از طرف بچه‏ها به مراکز نظامی فشار است و می‏خواهند جبهه بروند، که تجهیز اینها برای ما کار دشواری شده است. این قدر بچه‏ها بعد از پنج سال، شایق جبهه‏اند که خدا می‏داند و اینها در تاریخ بشر زیباست. همه اینها به چشم آنها نمی‏آید، البته یک قسمتی از آن می‏آید و یک چیزهایی می‏فهمند، منتها مصلحت آنها نیست که بگویند. اگر بگویند، تف برروی صورت خودشان است! اما در مقایسه با نتایجی که صدام برای خودش گرفت؛ خیلی خوب! تهران را دو الی سه بار بمب زدند. ما هم متأسفیم، به شهدا تبریک و به خانواده‏های محترم آنها تسلیت عرض می‏کنیم. ولی بدانید که پرتاب یک موشک ما به بغداد به اندازه همه بمباران شهرهای بزرگ ما، تلفات داده و هم اثر روانی بد روی مردم عراق گذاشته است.  در بغداد، خفقان عجیبی کشف شد. همین قدر که در اینجا کشف شد که این ملت همه چیزش مردمی است؛ معکوس آن در بغداد ثابت شد چیز عجیبی است! واقعاً در هیچ کشور پشت پرده آهنی هم این مقدار نمی‏شود اختناق باشد. موشک به مرکز ساختمان نظامی آنها خورده و طبق اطلاع سری مطمئنی که از طریق سفارتخانه‏های خارجی داریم - و روزی آن را هم می‏گوییم، حالا شاید هم سفارتخانه راضی نباشد - در یک ساختمان فقط در یک بلوک که مرکز موشک بوده، 131 نفر نظامی قابل توجه بعثی نابود شدند که بیش از بیست نفر آنها از سرگرد به بالا بودند آن روز گفتند: هفت، هشت نفر کشته شدند. آنجا چه محیطی است؟ آن خبرنگارانی که آنجا هستند، حقوقی که می‏گیرند، حرامشان باشد که یک کمی حرفها را نمی‏گویند! اینکه زشت است، بعد از سه، چهار روز بنویسید، هفتاد و شش جنازه بود و بعد هم بگویید 131 نفر بود و بقیه آن را هم نگویید! این خیلی بد است، برای دنیا بد است، برای خود آنها و عراقی‏ها و صدام بد است، برای همه بد است!! نمی‏شود یک موشکی این طور بخورد، تا بیست کیلومتر آن طرف‏تر بلرزد، دوبار، سه بار، چهار بار بگویید خرابکارها آمدند، بمب ساعتی گذاشتند، ساعتش را هم با سخنگوی تبلیغات جنگ ایران میزان کردند و وقتی که او گفت، آن ساعت هم عمل کرد! خوب اگر این طور قدرتی ما داریم و این طور رابطه متینی داریم، این برای شما بدتر است.  یک مدتی همین ظهور قدرت موشکی جمهوری اسلامی، یک چیز بدیعی بود که دنیا را گیج کرد. فرانسوی‏ها گفتند: (با همه شیطانیشان ولی نادانی کردند) آن پانزده روز، شگفت‏انگیزترین چیزها در تاریخ پیش آمده و آن قدرت موشکی، ما نمی‏دانیم از کجا پیدا شده است. عراق اول گفت که موشک نیست، همه شان گفتند که اینها شش تا موشک دارند که تمام می‏شود، حالا آن هفتمین موشک را که زدیم، اینها گیر افتادند که این هفتمی را اینها از کجا آورده و زده‏اند! حالا بعد سی امین و چهلمین که خورد، آن وقت چیز دیگری خواهند گفت! حالا ببینید از لحاظ تبلیغاتی، چه چیز به نفع آنها شد؟! اینها نان را به نرخ روز می‏خورند، در جبهه ها هم اینجوری است. آن روزی که ما حمله می‏کنیم، آنقدر هیاهو می‏کنند که سربازهایشان فکر می‏کنند پیروزند، حالا هم اینجوری عمل کردند که آن شوکی را که به بغداد وارد شده است یک قدری تخفیف دهند! شاید تا اینجا به نفع آنها است، ولی از حالا به بعد، دیگر قضاوت دنیا چیست؟ قضاوت خود مردم عراق چیست؟ نمی‏فهمند که به آنها دروغ می‏گویند! نمی‏فهمند آسیب پذیرند! نمی‏فهمند بغداد دیگر آن انسجام گذشته را ندارد! نمی‏دانند الان هر گوشه بغداد که بخواهد با ایران در جنگ باشد، هر لحظه ممکن است منفجر شود! این مسایل بعدی را ببینند که خبرگزاریهای بین‏المللی، اعتبار خود را در کشورهای خودشان خیلی از دست داده‏اند. برنامه‏ای را که صبح از رادیو پخش شد، نمی‏دانم گوش دادید یا خیر؟ اظهارات خبرگزاری‏ها و رادیوهای بیگانه را آدم اینجور می‏بیند. صدای آمریکا، صدای انگلیس، صدای آلمان، صدای اسرائیل و ... امروز یک چیزی می‏گویند و فردا چیز دیگری می‏گویند و پس فردا چیز دیگری و این اعتباری ندارد و نمی‏ماند و این چیز بسیار خوبی است که دنیا و ملت ما بفهمند که اینها اینجوری هستند و حرفهایشان این است.  اطلاعاتشان هم همین قدر است. اینها که مدعی هستند با ماهواره از اعماق زمین عکس می‏گیرند، تا به حال نفهمیده بودند که جمهوری اسلامی قدرت موشکی دارد! حالا چه کسی این را ساخته؟ مسأله دیگری است و فعلاً گمراه هستند. یک بار می‏گویند چین است! یک بار می‏گویند شوروی! یک بار می‏گویند لیبی! یک بار می‏گویند سوریه! یک بار می‏گویند ایران ساخته! یک بار می‏گویند قطعاتش از لندن برای ما فرستاده می‏شود! هر چیزی که به نظر آنها می‏رسد، می‏گویند، خوب این چه اطلاعاتی است؟! شماها چه خیال می‏کنید؟! که بر اوضاع دنیا مسلط هستید! این از افتخارات جمهوری اسلامی است که طلسم ادعای اطلاعات دقیق شما را شکست. صدمات دیگری در بصره خوردند، دو، سه تا شهر جدید ما از جمله تهران و اصفهان جدیداً وارد معرکه شده‏اند. بصره نفتکش عراق است و بصره الان، بصره گذشته نیست و به این زودی هم بصره نمی‏شود، مگر اینکه حکومت اسلامی آنجا تشکیل شود و بعداً بصره خوبی شود. بصره را  آن طور از دست دادند! بغداد به این صورت درآمد! شهرهای دیگر آنها این طوری درآمد! مسأله نیروی هوایی که اینها تبلیغ کرده بودند، ایران خلبان برای هواپیما ندارد اما یک دفعه دیدند که ما یک روز می‏توانیم چند تا عملیات حتی تا اعماق بغداد انجام دهیم. اینها چیزهای جدیدی بود که برای آنها رو شد و نتیجه معکوس این بحرانی بود که آنها می‏خواستند درست کنند. مهمترین نتیجه‏ای که می‏خواهم عرض کنم (که آن هفته هم به آن اشاره کردم) این است که مقدمه لازم را برای حمله اساسی ما به بغداد و عراق فراهم کردند.  آن کاری که ما تا به حال به شما وعده می‏دادیم، یکی از مقدمات مهمش، شرایط داخلی عراق و شرایط بین‏المللی بود، که در این بحران، ما به هر دوی آن یک مقداری نزدیک شدیم. در داخل عراق، اطلاعات فراوانی در دست ما است که الان در رده بالای نظامی، رده‏های بالای اقتصادی و حزب بعث مسأله به طور جدی مطرح هست که ما تا کی باید به خاطر صدام و چند نفر این همه مشکلات را تحمل بکنیم؟! و این مسأله الان در بغداد یک مسأله بسیار جدی است. از آن هم بالاتر در کشورهای حامی بغداد، این مسأله مطرح هست. آمده‏اند و با ما مطرح کرده‏اند که شما با رفتن شخص صدام راضی می‏شوید یا چیزهای دیگری می‏خواهید. ملت عراق الان متوجه شده‏اند که این صدام وبال گردنشان شده و باید یک جوری راحت شوند. با چندتا ضربه موشکی که زدیم و چند تا دیگر که بعداً خواهیم زد و طلسم آن خفقان بغدادی اگر بشکند و مردم یک کمی روحیه پیدا بکنند، آن وقت می‏فهمید. در مقیاس جهانی مطلب از این هم مهم‏تر است، که حالا آثارش را عرض می‏کنم. با این شرارتی که اخیراً عفلقی ها از خود نشان دادند؛ همه آن زحمات دو، سه ساله و قیافه مظلومانه‏ای که برای خودشان گرفته بودند، صلح‏طلبی را، همه را، پاک کردند و جریان امروز در سطح جهانی، معکوس می‏شود. داستان شهرزنی اخیرش، مثل داستان زدن مردم در میدان شهدا توسط شاه مقبور ماست. شاه با زدن مردم در میدان شهدا، آن رگ اساسی حیات خود را در ایران قطع کرد. سینما رکس آبادان منفجر شد، پایه‏های حکومت شاه را همان متزلزل کرد. این کارها برای صدام به این قیمت در مقیاس جهانی دارد تمام می‏شود. برای تشبیه عرض کردم، و الا از این هم بدتر است. کار به جایی رسیده است که آمریکا به طور رسمی با صراحت مجبور می‏شود - نه اینکه تمایل دارد - صدام را به خاطر استعمال سلاح شیمیایی محکوم کند. مواضعی که دبیرکل سازمان ملل گرفته، بسیار مواضع مطلوبی است. صدام در شرایطی قرار گرفته که اینها با صراحت این طور موضع می‏گیرند. امروز صدام به عنوان یک آدم ماجراجوی، شریری که برای ادامه حکومت خود حاضر است، دو کشور را به خاک و خون بکشد و مردم را این طوری بمباران بکند و ملت خودش را جلو موشک بدهد، شناخته شده است. الان در دنیا قضیه معکوس است؛ یعنی الان بحث همه این است که اینها را متوقف کنید و موضعی که ما گرفتیم (وزارت خارجه به تنهایی موضع نمی‏گیرد، این چیزهایی است که بین رؤسای قوا و بعد خدمت امام مطرح می‏شود و بعد تصویب می‏شود و وزارت خارجه اجرا می‏کند) - و اعلام کردیم، این موضع صریح ماست: ما با کشتی‏زنی و ناامنی خلیج‏فارس مخالفیم، به خاطر حفظ آرامش مردم منطقه و به خاطر حفظ آرامش جهانی. ما در دنیا، بحران نمی‏خواهیم. ما با زدن شهرها مخالفیم و همان لحظه‏ای که احساس کنیم عراقیها نمی‏زنند، ما هم نمی‏زنیم و یک بار هم بیست و چهار ساعت داوطلبانه متوقف کردیم و دیدید و دنیا هم فهمید که ما چقدر سلم از خودمان به خرج می‏دهیم. آنقدر حساس هستیم که اگر یک ساعت دیگر بدانیم عراق متوقف می‏کند، ما هم متوقف می‏کنیم. ما هیچ لذتی از اینکه موشک ما به بغداد بخورد و یک عده آدمی که آنها را نمی‏شناسیم و در جبهه نیستند نمی‏بریم و نمی‏خواهیم آنها نابود بشوند. کسی که اسلحه برنداشته و به جنگ ما نیامده و در میدان نیست، ما مایل نیستیم که نابود شود و ضرر ببیند. هنوز از آن چیزهایی هم که برایشان ظاهر نشده، این است که ببینند، بدتر از موشک، چیزی از داخل ایران در بیاید. و آن مسأله رسوایی برای آنها درست کرده است. رئیس سازمان ملل وقتی که در بیانیه خود می‏گوید: خبرهایی که از وین و لندن در مورد این جریان (سلاح شیمیایی) به من می‏رسد من را منزجر کرده است؛ در این حرف بدترین دشنام به صدام عفلقی و حامیان اینها هست که نمی‏فهمند. شرایط در دنیا الان دارد روشن می‏شود. اگر صدام در شرایط سه ماه قبل سقوط می‏کرد، می‏گفتند ایران چه جوری بود! با این جنایاتی که امروز صدام می‏کند، به خاطر همین صحنه‏های دلخراشی که در تهران پیش می‏آید، دولت آباد فقیر را آن جور می‏زنند و در نماز جمعه این جوری بمب منفجر می‏کنند و شب می‏آیند در شهرهایی که مردم خوابیده‏اند، از بالای آسمان دیوار صوتی را می‏شکنند و مریض و زن حامله و بچه را می‏ترسانند، اینها چیزهایی است که اخبارش از طریق ما لااقل به دنیا منتشر می‏شود و دنیا می‏فهمد که چه حیوانهایی در بغداد حاکم هستند، و چه حیوان‏ترهایی اینها را حمایت مسلح می‏کنند! این شرایط جهانی، مقدمه همان چیزی است که ما می‏خواهیم. و باز هم عرض می‏کنم، موقعی ما دست به اقدام همه‏جانبه‏ای خواهیم زد که احتیاج نداشته باشیم از یک دریای خون عبور کنیم و ملت عراق خودش آمادگی داشته باشد و به استقبال ما بیاید. ما از همه ملتمان به خاطر این صداقتشان و فداکاریشان، تشکر می‏کنیم. از خانواده‏های شهدایی که به جای اینکه باری بر دوش این جامعه بشوند، نشاط آنها، فداکاریهای آنها و مقاومت آنها به ما و همه روحیه می‏دهد و به امام هم روحیه می‏دهد، تشکر می‏کنیم. از نیروهای رزمنده‏مان که این گونه باعث افتخار اسلام هستند، تشکر می‏کنیم. از همه کسانیکه در راه حق قدم برمی‏دارند و حمایت می‏کنند؛ از کسانیکه امروز در شهرها با دفاع حاضرشان شرارتهای صدام را کوتاه می‏کنند و می‏دانیم که اینها واقعاً با بیداری همیشگی خود و با حضور دائمی خود بسیاری از خطرهایی را که ممکن بوده از این شریرها به وجود بیاید، جلوگیری کردند، تشکر می‏کنیم. شما هم زیاد به ما فشار نیاورید که »موشک جواب موشک!« البته ما در موقع مناسب، وقتی که صلاح بدانیم همیشه خواهیم زد، اما موقعی می‏زنیم که شرایط مناسب باشد و بدانیم که آثاری دارد، هر وقت شرارتی از اینها ببینیم و همه را هم به هم مربوط کرده‏ایم: امروز دیگر زدن کشتی، استعمال اسلحه شیمیایی، زدن شهرها و زدن هواپیماهای خطوط هواپیمایی و هر چه از این قبیل باشد، همه در یک ردیف است و جواب اینها هم می‏تواند موشک باشد، می‏تواند زدن بصره باشد، می‏تواند زدن شهرهای دیگر باشد، می‏تواند اسلحه مشابه باشد، دست خودمان را باز می‏دانیم. ولی به سازمان ملل و به دیگران می‏گوییم که ما این را نمی‏خواهیم و سیاست ما این است: همین الان شما در دریا، در هوا، در شهرها و در کارهای خلاف مقررات بین‏المللی که عراقی‏ها دارند مرتکب می‏شوند، اعلان آتش‏بس بدهید، اول کسی که می‏پذیرد، ما هستیم؛ اما در میدان جنگ نه! با این کارهایی که صدام کرد، اگر گذشته هم احتمال یک لطفی از طرف رهبر ما درباره بعضی از آنها بود، دیگر آنها همه پلها را خراب کرده‏اند! صدام اگر دیروز نود درجه جنایتکار جنگی بود، امروز صد درجه جنایتکار جنگی است و ما به هیچ وجه از خواسته‏هایمان در مورد سقوط نظام بعث عفلقی در عراق و برگشتن مردم به عراق و پرداخت خسارات - در صورتی که حکومت مطلوبمان در عراق بوجود نیاید - هیچگونه نمی‏توانیم کوتاه بیاییم. و ملت ما هم در این راه مشوق ما است. در درجه اول اعتماد ما به خداست و بعد به شما مردم است و من عرض می‏کنم ممکن است هنوز هم اوج شرارتها نرسیده باشد، شرارتهای بیش از این هم پیش بیاید. صحبت یک آدم نیست، صحبت یک انقلاب است که می‏خواهد پیروز شود و صحبت شکست جریانهای فساد منطقه است و در چنین شرایطی شما باید هر چیزی را انتظار داشته باشید و جان ما که هیچ، اگر یک جان داریم و یک بار از این کالبد خشک بیرون می‏آید، بگذارید در این راه بیرون بیاید و در راه خدا باشد، و جان هزارها و میلیونها افرادی مثل ما هم در این راه از بین برود عیبی ندارد. راه انبیا همین بوده، این راه حضرت آدم است. تا امروز، راه اولیا و اوصیای خداست و ملت ایران و ما همه افتخار می‏کنیم که در این راه باشیم. مطلبی درباره کشورهای مجاور و رؤسای دولتهای مجاور دارم که می‏خواستم در بحث فارسی بگویم، که در بحث عربی به آنها نصیحت می‏کنم که دست از این شیطانگری خود بردارند و بیخود این همه حمایت نکنند. بیایند آدم شوند و با ما بسازند بهتر است!     ترجمه خطبه عربی     بسم اللَّه الرحمن الرحیم متأسفانه این روزها، ما شاهد اعمال و حرکات زشت و توجیه ناپذیری از بسیاری از سران کشورهای اسلامی و بخصوص عربی هستیم. می‏دانید که دو، سه هفته است که بعثی‏های عراق شرارت جدیدی را شروع کرده‏اند. با امکاناتی که از قدرتهای بزرگ، برای مقابله با اسلام به دست آورده‏اند، به جان مردم غیر نظامی شهرها و روستاها افتاده‏اند و هزاران نفر را شهید و مجروح و هزاران خانه و محل کسب و مراکز صنعتی را ویران کرده‏اند. در میدان جنگ باز هم متوسل به اسلحه سمی شده‏اند و در دریا طغیان را از حد گذرانده‏اند. در شرارت، تا آنجا پیش رفته‏اند که خطوط هوایی و مسافران بی‏دفاع هوایی را مورد تهدید رسمی قرار داده‏اند. همه این جنایات را به صورت ظاهر برای شانه خالی کردن از پرداخت حقوق حقه ایران و فرار از کیفر آتش افروزی جنگ و در واقع برای ضربه زدن بیشتر به اسلام و انقلاب اسلامی و خدمت به اربابان کافرشان انجام می‏دهند. از بعثی‏های کافر چنین جنایاتی، با توجه به ماهیت و سوابق آنها غیر منتظره نیست؛ اما حمایت و تأیید این جنایات از طرف دیگر دولتهای به ظاهر اسلامی و سکوت و رضای بخشی دیگر، تأسف بار و مأیوس کننده است. اعضای شورای هماهنگی خلیج فارس و وزرای خارجه اتحادیه عرب، به جز لیبی و سوریه - که موضع روشنی اتخاذ کردند - در همین روزها جلسه داشتند و به جای اعتراض به بعث عراق، نسبت به آنها اظهار همدردی و حمایت کرده و به جای مطالبه ختم شرارت از صدام، از جمهوری اسلامی می‏خواهند که در مقابل این مظالم تسلیم شود و از حقوق حقه دو ملت مظلوم بگذرد و دست بعثی‏ها را برای شرارت بیشتر در منطقه باز گذارد. شما می‏دانید که ما بارها به طور رسمی به مجامع بین‏المللی اعلان کرده‏ایم، که مایل به زدن شهرها و آسیب رساندن به کسانی که در میدان جنگ نیستند، حضور ندارند نیستیم، بلکه از این گونه اعمال به شدت متنفریم. و حتی یک طرفه، اعلام خودداری از زدن مراکز غیر نظامی کردیم و می‏دانید که این قابل قبول نیست که ما دست روی دست بگذاریم و دست اشرار برای هر شرارتی باز باشد! برای جلوگیری از شرارت بیشتر، ناچار به مقابله به مثل و اعمال قصاص اسلامی هستیم. »ذلکم فی القصاص حیوة« ما را دعوت به انتقام و جلوگیری از شرارت می‏کند. آیا این عجیب نیست که مسؤولان کشورهای اسلامی، تعصب جاهلی عربی و بلکه وابستگی‏های سیاسی و بلوکی را بر مصالح اسلام و مسلمین و مقتضیات . . . اسلام ترجیح بدهند و این گونه با تجاوز و شرارت همکار و همراه شوند؟! شما می‏دانید، ما عاجز نیستیم یک درس از درسهایی که به جانیان بغدادی داده‏ایم، به همسایه‏های جنوبی، که با پول و ابزار و متعلقات، خودشان را در جنایات صدام شریک کرده‏اند، بدهیم! و می‏دانید آن موشکی که به بغداد می‏رسد، راهش تا سواحل مهم کشورهای جنوب خلیج فارس نزدیک‏تر است و منطقه آنها هم آسیب پذیرتر. اما صبر و تحمل ما نباید آنها را بیش از این مغرور و مطمئن کند. صبر هم حدی دارد! امید است که خودشان توجه کنند و راه سلامت پیش گیرند. ما تا به حال مکرر نسبت به این موضوع با سران کشورهای مورد نظر، اتمام حجت کرده‏ایم و صریحاً گفته‏ایم، لازم نیست آنها از قدرت جمهوری اسلامی بترسند و بهتر است حداقل بی طرف بمانند. ولی نشانی از تأثیر مؤعظه نمی‏بینیم، شاید آنها زبان ما را نمی‏فهمند! از شما ملتها که زبان ما را می‏فهمید، انتظار داریم، با زبانی که برای آنها قابل فهم باشد، به آنها بگویید که جمهوری اسلامی می‏تواند در آینده جایگاه خوبی برای شما در مقابل کفار و استعمارگران باشد، به شرط این که حدی را مراعات کنید؛ و هم می‏تواند برای شما مشکلی ایجاد کند، اگر بخواهید مثل گذشته عمل کنید! راه برای توبه و اصلاح راه باز است. ممکن است عناصری چون مبارک و حسین اردنی به خاطر بُعد، لازم ندانند به این اخطارها توجه کنند؛ اما همسایه‏های دیوار به دیوار ما که در خلیج فارس منافع مشترک و آسیب پذیر زیادی با ما دارند، شایسته است توجه کنند. اگر از خدا نمی‏ترسند برای دنیای خودشان عاقلانه عمل کنند! »أَعُوذُ باللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ/ بسْمِ‏اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ/ اَللَّهُ صَمَدٌ/ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ/ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدُ«. 

 

ویدئوها

صوت

تصاویر ضمیمه