حدیث دیگران
  • صفحه اصلی
  • حدیث دیگران
  • نماد آرزوهای تاریخی ایران

نماد آرزوهای تاریخی ایران

دکتر نعمت‌الله فاضلی (رئیس پژوهشکده مطالعات اجتماعی)

  • تهران
  • دوشنبه ۱ فروردین ۱۳۰۰
ما ممکن است از موضع انتقادی بگوییم که او برخی انتظارات دگراندیشان را برآورده نکرد، اما نمی‌توانیم این واقعیت را کتمان کنیم که او یکی از رهبران سیاسی جمهوری اسلامی بود که به شیوه‌ای خاص، مدارای فرهنگی با مردم و حتی دگراندیشان را شکل داد. این روحیه مدارا و تسامح فرهنگی بخشی از همان آرزوی ما برای شکل دادن به «جامعه ایرانی جدید» است.

هاشمی رفسنجانی در تاریخ معاصر ما تنها یک نام نبود و نیست. او را باید نوعی ساختار متحد دانست که بخش مهمی از آرزوها، انتظار‌ها، نیروها و ایده‌های جامعه و مردم ما برای شکل دادن فرهنگ و جامعه‌ای جدید بود. هاشمی رفسنجانی در کلیت جامعه معاصر ما یکی از نمادها یا نشانه‌هایی بود و هست که مردم ما برای رسیدن به جامعه جدید که گاه آن را جامعه معاصر، گاه تجدد یا حتی مدرن می‌نامیم ظهور کرد.
کتاب شناخته‌شده و ‌مردم‌پسند «امیرکبیر؛ قهرمان مبارزه با استعمار» کتابی است که به نوعی هاشمی رفسنجانی از طریق آن تلاش کرد ایده جامعه جدید یا اصلاحات را که «صدراعظم اصلاحات ایران» در دهه نخست قرن سیزدهم هجری شروع کرده بود به دوره امروز ما گره بزند و خود را به‌طور نمادین پلی میان اصلاحات میرزاتقی‌خان با شرایط امروز ما بشناساند.
سیاست‌ها و شخصیت هاشمی رفسنجانی گرچه با نقدها و نظرهای گوناگون روبه‌رو بوده و همچنان خواهد بود، اما گمان می‌کنم بر این وجه نمادین شخصیت او که نمادی از آرزوی تاریخی دوره معاصر ما برای جدید شدن یا توسعه است، همگان اتفاق‌ نظر داشته باشیم. هاشمی رفسنجانی از جهات گوناگون ساختار متجددی بود که ما در او این ویژگی‌ها را به نحو نمادین متجلی می‌دیدیم. او سیاستمداری عملگرا بود یعنی سیاستمداری که پیامدهای عملی سخنان و سیاست‌هایش برای او اهمیت داشت. او همچنین سیاستمدار بود یعنی کسی که پذیرفته بود به نحو حرفه‌ای به سیاست بپردازد.
او خود را نویسنده، استاد دانشگاه، یا حتی استاد حوزه علمیه نمی‌شناخت، اگرچه کتاب‌هایی نوشت و بدون تردید می‌توانست در دانشگاه یا حوزه به تدریس بپردازد. اما او سراسر زندگی‌اش کنشگر سیاسی و مرد سیاست بود. این ویژگی او ستودنی است زیرا سیاست را می‌شناخت و به آن رسمیت می‌بخشید. اینکه در جامعه متجدد ایرانی تقسیم کار اجتماعی توسط سیاستمداران پذیرفته شود و کسی که خود را مرد سیاست می‌داند؛ بواقع مرد سیاست بماند.
هاشمی رفسنجانی همچنین در شیوه سخن گفتن و ارتباطاتش به گونه‌ای سخن می‌گفت که مخالفان، او را به ذکاوت و تیزهوشی و درایت و عقلانیت سیاسی می‌ستودند. او هرچه بود ساده‌‌‌پندار نبود. گمان نمی‌کنم حتی در آینده‌ای دور هم شیوه سخن گفتن ا‌و دستمایه شوخی‌های عامه قرار گیرد؛ چرا که او می‌دانست به‌عنوان مرد سیاست باید قواعد خاصی را برای سخن گفتن مراعات کند.
هاشمی رفسنجانی همچنین در کسوت روحانیت بود و دسترسی کافی به منابع دینی و سنتی ما داشت و در عین حال تلاش می‌کرد تا همچون سیاستمداری امروزی و انسانی معاصر پیوندی میان سنت و تجدد در عرصه عمل سیاسی بزند.
او بیش از آنکه مبدع نظریه‌ای درباره سنت و تجدد باشد، تلاش می‌کرد راه‌ها و رویه‌هایی بسازد که در آن نوعی تعامل و همزیستی میان آنان شکل گیرد؛ همچنان که خود او تلفیق و ترکیب تازه‌ای بود از روحانی سنتی متجدد. هاشمی رفسنجانی به شیوه‌های مختلف تلاش می‌کرد تا خود و شیوه زندگی شخصی‌اش به نوعی مؤید زندگی شهری و کلانشهری امروزی باشد. او از اینکه از تکنولوژی دفاع کند و کاربردها و گسترش آن در جامعه ایران را تأیید کند، ابایی نداشت. او همچنین در زمینه گسترش فناوری‌ها در جامعه ایران تلاش‌های گسترده‌ای کرد.
ما ممکن است اکنون بخشی از این سیاست‌ها را با رویکردی انتقادی قابل مناقشه بدانیم. اما به خاطر داشته باشیم که او به‌عنوان رهبر سیاسی دینی و سنتی ایفای نقش می‌کرد و دفاع او از فناوری‌ها معنای ویژه‌ای برای جامعه ما داشت. او همواره در سخنانش از این ایده دفاع می‌کرد که ما نمی‌توانیم در برابر نوآوری‌های فنی این روزگار ناسنجیده مبارزه کنیم.
هاشمی رفسنجانی ساخت متجددی بود که نوعی مصالحه و مسامحه فرهنگی را در رویه‌های سیاسی و سخنانش ابراز می‌داشت. ما ممکن است از موضع انتقادی بگوییم که او برخی انتظارات دگراندیشان را برآورده نکرد، اما نمی‌توانیم این واقعیت را کتمان کنیم که او یکی از رهبران سیاسی جمهوری اسلامی بود که به شیوه‌ای خاص، مدارای فرهنگی با مردم و حتی دگراندیشان را شکل داد. این روحیه مدارا و تسامح فرهنگی بخشی از همان آرزوی ما برای شکل دادن به «جامعه ایرانی جدید» است.
هاشمی رفسنجانی می‌نوشت: «کتاب‌ها و زندگی‌نامه و مکاتبات». این همه بیانگر این واقعیت است که او به‌عنوان شخصیت روحانی سنت‌گرا با منطق نوشتار در جامعه معاصر کاملاً آشنا بود. او یکی از نخستین پیشگامان نوشتن خاطرات و زندگی‌نامه‌های سیاسی در میان رهبران جمهوری اسلامی ایران بود؛ کسی که اکنون میراث مکتوب بزرگی از خود به جای گذاشته است. این تکیه بر منطق نوشتار برای یک رهبر سیاسی سنت‌گرای دینی امری جدید یا معاصر است. او به تقویت و تحکیم سنت نوشتاری در میان رهبران سیاسی کمک ارزشمندی کرد.
یکی دیگر از جلوه‌های نوگرایی در شخصیت و منش هاشمی رفسنجانی، نحوه رویکرد او به جهان امروز در مراودات دیپلماتیک او است. هاشمی رفسنجانی در تمام دوران مسئولیت‌هایش هرگز سیاستمداری آهنین و ستیزه‌جو نبود که آماده گفت‌وگو با دیگری نباشد؛ بالعکس، ما هاشمی رفسنجانی را رهبری سیاسی می‌شناسیم که پیوندهای دوستی عمیقی با بسیاری از رهبران سیاسی جهان اسلام و حتی غرب داشت. او در دیپلماسی بین‌المللی‌اش با سیاست مشت آهنین شناخته نمی‌شود. این نیز یکی دیگر از ویژگی‌های سیاستمدار نوگرای نوجو و نوخواه ایران معاصر ما است. من گمان می‌کنم سیاستمدار ستیزه‌گر و پرخاش‌جو که همواره جهان را به مبارزه می‌طلبد هرگز جزو ایده‌آل‌های جمعی ما ایرانیان نبوده و نیست. هاشمی رفسنجانی سیاستمدار خرافه‌‌پرست یا خرافه‌گویی نبود. منتقدان او ممکن است تاکنون و بعد از این بسیاری از ایده‌های او را واقع‌گرایانه یا حتی سودمند برای جامعه ما تشخیص ندهند اما نمی‌توانند او را رهبر سیاسی خرافی بشناسند که خرافات را تقدیس یا آنها را مبنای سیاست‌هایش قرار می‌داد.
هاشمی رفسنجانی در چارچوب گفتمان جمهوری اسلامی، رهبری نوگرا و سازگار با جهان معاصر ما بود که تلاش‌های بسیاری برای سازگار کردن سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ ایران با دنیای امروز کرد.
از امروز اندیشمندان و اهل قلم شروع به بازاندیشی و نقد او خواهند کرد. او بعد از این به منزله متنی است که همواره بازخوانی و تفسیر خواهد شد. بسیاری او را تصحیح می‌کنند تا نسخه خواناتری از این متن بیافرینند و بسیاری بر متن او شرح انتقادی خواهند نوشت. به هر روی این متن قابلیت خوانش‌های پرشماری را خواهد داشت چرا که این متن در شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ایران معاصر شکل گرفته است و تا زمانی که ما نیازمند شرح و تفسیر نوگرایی‌ها و نوخواهی‌هایمان هستیم، متن هاشمی رفسنجانی همچون متنی راهگشا در سیاست و فرهنگ بازبینی و‌ خوانده خواهد شد.