روحانیت با اتکای به اسلام ناب و بازسازی اندیشه دینی توانست اصلاحاتی عمیق و بنیادین در نظام، اجتماعی ما به وجود آورد که شکلگیری یک نظام دینی و طرح دین در قالب یک نظام در راستای همین مقوله است. هم اینک امواج خروشان انقلاب اسلامی، میرود تا چونان زلالی جوشیده از حوزهها در یک بسترتکاملی، بساط سلطهگریشیاطینوبدخواهان شرقوغرب را برچیند و یا درهم پیچد.
بدینسان حوزههای علمیه از همان آغاز، مورد خشم استکبار جهانی قرار گرفت، چرا که آن را الهامبخش جاری اسلام و چشمه جوشانی میدانست که با فوران خود هر خار و خاشاک و ناپاکی را از سر راه اسلام و انقلاب میشست. حوزه که عهدهدار تغذیه فکری، سیاسی و فرهنگی هستههای حزباللّه در سطح جهان است، به عنوان اصلیترین پایگاه فکر و فرهنگ اسلامی و مغزمتفکّر و قلبتپندهاسلام، بیش ازهر عاملی در قوت و ضعف اجتماع مؤثر است.
آنچه در پی میآید، بحثی است از فاضل دینشناس و نواندیش و پژوهشگر محقق و احیاگر هوشمند جناب آیتاللّه هاشمی رفسنجانی که خود یکی از چهرههای برجسته روحانیت است، درباره نقش روحانیت در شکلگیری و پیروزی انقلاب و رسالت کنونی آن که در دانشگاه علوم اسلامی رضوی ایراد شده و پس از پیاده شدن از نوار تنظیم گشته است.موقعیت مناسبی است که در جمع علما و طلاّب مشهد، بحثهایی جدّی را درباره روحانیّت و کار اصلی ما طلاّب، مطرح نماییم. من به عنوان یکی ازو شما، که تجربههایی طولانی از دوران طلبگی در نیم قرن گذشته، و در دوران مبارزات پیش از پیروزی و کارهای اجرایی و حکومتی بعد از پیروزی انقلاب دارم، میتوانم مطالبی را با اتکا به تجربیات خودم عرض کنم که برای حوزهها، لااقل مورد توجه و بررسی باشد. با تاریخ ایران نیز کمی آشنا هستم و نقش روحانیت را در تاریخ ایران، مخصوصاً قرون اخیر، بخوبی میدانم و مسلّم است اگر روحانیّت متناسب با شرایط روز حرکت کند و مسائل اساسی جامعه را جدّی بگیرد، نقش اول را در تاریخ خواهد داشت. ما از روحانیت تشیّع و ایران سخن میگوییم و فکر میکنیم چنین سخنی برای روحانیّت اهل تسنّن نیز صادق باشد، اما چون درباره آنها تجربه نداریم و مورد بحث ما هم نیست، از آن صرفنظر مینماییم.
دوره تکوین نهضت
اگر به دوران گذشته، دوران مشروطه، قاجار، افشاریه و زندیه، و قبل از آنها، به دوره صفویّه برگردیم، یک بحث تاریخی خواهد بود. البته این بحث بسیار مهم است وانتظار این است که یکی از درسهای دانشگاه علوم اسلامی رضوی (اگر چنین درسی وجود ندارد) همین نقش روحانیّت در چند قرن اخیر باشد، که باید به صورت گروهی ابعاد مختلف آن را بررسی کنند. مسائل زیادی هست که باید از زیر آوار تاریخ بیرون بیاید. در دوران پهلوی، دوران مشروطه، و قبل از آن، تاریخنویسان رسمی نمیخواستند این مسائل را بیان کنند، ولی ما امروز باید به این مسائل بپردازیم.
فعلاً از دوران خودمان شروع میکنیم:
الف: دوره تحکیم و تثبیت
بعد از تشکیل حوزههای علمیه در زمان مرحوم آیةاللّه حائری مؤسّس، که اوج آن را آیةاللّه العظمی بروجردی متکفّل بودند، و حقیقتاً هم ایشان کار عظیمی برای ایران، شیعه و اسلام انجام دادند، نقش برجسته روحانیت آشکار میشود.
پیرمردهای ما از سختگیریهای رضاخان که میخواست نسل روحانیّت را ریشهکن کند و آنان از نو حوزهها را تشکیل دادند مطلع هستند، با آن شرایط بسیار دشوار زمان طاغوت، محکم کردن بنیانها، کار بزرگی بود که آیةاللّه بروجردی انجام داد. در همان زمان هم مبارزات و قیامهایی از روحانیّت بود و خیلیها هم بر مماشات آیةاللّه بروجردی خرده میگرفتند، اما حقیقتاً ایشان فهمیده بودباید چه بکند. من این را به عنوان یک مصداق «حرکت کردن طبق شرایط روز» بیان میکنم. ما باید تشخیص بدهیم در هر مقطع، وظیفه مهم چیست؟
در آن زمان، مبارزه بسیار هم مهم بود و چهرههایی از روحانیت مثل آیةاللّه کاشانی، فدائیان اسلام و افراد دیگری در صحنه مبارزه بودند، ولی روحانیت در شرایطی نبود که بتواند پیشتاز باشد. لذا نخست باید جای پایش را محکم میکرد، و این کار را در آن مرحله، آیةاللّه بروجردی انجام داد و فضایی هم باز بود که دیگران شعله مبارزه را روشن نگه دارند.
من در آن موقع طلبهای مبتدی بودم، و عمق مسائل را درک نمیکردم و بعداً توانستم تحلیل کنم.
ب: دوران پیروزی
پس از تحکیم و تثبیت جایگاه روحانیت، زمان آغاز کار گسترده فرارسید و این کار را حضرت امام راحل، شروع کردند. مسأله روز و در اولویّت، در ایران آن روز، پرداختن به مسأله حاکمیّت و سیاست و شکستن طلسم شوم حاکمیت خانواده پهلوی بود. خفقان همه جا را گرفته بود. نفسها در سینهها حبس شده بود و بعد از سرکوب قیام ملی نفت که مصدّقیها هم (با اشتباه خودشان) سرکوب شدند همه شخصیتها بریده بودند و راهی را نمیدیدند. احزاب کوچک تشکیل میشد، و بعد از جای دیگر سردرمیآورد.
حرکت روحانیت به رهبری امام امت، در آن مقطع، جواب درست به مهمترین مسأله روز بود و ما از آن، مسأله مهمتری نداشتیم. امکان داشت مردم را به مسائل فرعی سرگرم کرد (مثل اختلافات شیعه و سنی، یا مسأله محدودی مثل فلسطین یا انقلابی مثل الجزایر)، اما حضرت امام حرکتی اصیل و عمیق انجام دادند. رهبری با امام بود، ولی کار اساسی را شاگردان و همراهان ایشان کردند، زیرا رژیم پهلوی خیلی زود، امام را شناخت و ایشان را بازداشت و سپس به خارج تبعید کرد، اما شاگردانی که امام آنها را پرورش داده بود، این شانزده هفده سال را خوب اداره کردند و حرف امام را بر کرسی نشاندند، و این، کار روحانیت بود، نه یک نفر. امام، مجموعه اینها را زبرالحدید نام نهاده بودند. آنها با درک درست و چاشنی کردن مسائل مهم جهان و دنیای اسلام، مثل فلسطین، الجزایر و حتی ویتنام، آفریقا و مظلومیّت آنها، و رسوا کردن استکبار، استبداد و استعمار، مسائل مذهبی و سیاسی را درهم آمیختند و وارد فازی شدند که از نظر وسعت، همانند آن را در حوزههای علمیّه قرون اخیر نمیشناسیم. با این که در گذشته روحانیت در مقاطعی مبسوطالیدتر بوده است، اما در این دوره مبسوطالید نبود، ولی حقیقتاً نیروهای خوبی در اختیار داشت و با شبکه شناخته نشده برای طرّاحان استعماری ـ که همین شبکههای مساجد و حسینیّهها، و ایام خاص وفیات، مراسم عزاداری و جشنها، محرم، صفر، ماه مبارک رمضان و دهه فاطمیّه بود ـ همیشه از حوزهها تا اعماق روستاها میرفتند و تغذیه میکردند و مستقل هم بودند. شاید مترقّیترین حزب دنیا چنین استقلالی نداشته باشد. بودجهاش به هیچ جا وصل نبود جز در ارتباط طلاب با مردم، و از هیچ جا دستور نمیگرفت، جز آنچه خود میفهمیدند و همه جا هم حضور داشت و مسألهای نبود که در سراسر کشور رخ بدهد و با این رفت و آمدهای طلاب که چندبار در سال اتفاق میافتاد، به حوزه منتقل نشود. ما نشریّه مرتبی نداشتیم (بجز مکتب تشیع، مکتب جعفری و مکتباسلام، که سیاسی نبودند، و تنها مسائلاعتقادی را مطرح میکردند) اما این شبکه، مطلع و مرتبط با یکدیگر بودند، و هر کاری را میخواستیم انجام دهیم، ظرف چند ماه به سطح همه مردم میرسید. فرمانده اصلی هم امام بود؛ چه در قم باشند یا نجف یا ترکیه و این مهم نبود، چون ما طلبهها این کارها را میکردیم. فقط کافی بود که رضایت ایشان را جلب کنیم. به رهبری اهمیّت میدادیم و این اصل پذیرفته شده بود که رضایت ایشان را داشته باشیم. ایشان هم اعتماد میکردند و اجازه میدادند که تصمیمات را در این جا مسؤلان اصلی و نیروهای مشخص بگیرند.
من این جا عرض میکنم که حوزه مشهد، واقعاً مؤثر بود. قم مرکز اصلی بود، تهران، شیراز، اصفهان و همه حوزهها سهم داشتند، ولی مشهد سهم بیشتری داشت و در مشهد هم شخصاً، شخص رهبر انقلاب، و شخص آیةاللّه طبسی پایه اصلی این حرکت حوزه بودند. بعداً افراد دیگری مثل شهید هاشمینژاد و دوستان دیگری ملحق شدند، اما پایه اصلی را آن دو نفر تشکیل میدادند. حوزه مشهد گاه به کمک حوزه قم میآمد. زمانی خفقان زیاد شد. آقای طبسی خاطرهای نقل کردند و من خاطره دیگری به ذهنم رسید.
همان موقع، ما در قم وقتی شنیدیم آقای طبسی را از زندان آزاد کردهاند (ما نگران بودیم که در زندان، ایشان را با ارعاب و تهدید، وادار به سازش کنند)، اما پس از آزادی، وقتی ایشان اولین سخنرانیاش را ایراد کرد، مثل بمب در حوزه قم صدا کرد که زندان، ایشان را نیرومندتر کرده است و درست برخلاف آن نگرانیها، درسی برای طلاب مبارز شد. کمی که پیشرفت کردیم، شاگردان حوزه مشهد به کمک مبارزه آمدند. عده زیادی از طلاب مشهد، فاضل، مبارز، و تشکیلاتی بودند و ایام محرم و صفر به تهران میآمدند و از آن جا پخش میشدند، چون برنامه در تهران، یا در قم طرّاحی میشد.
به هر حال، آن موقع ما به مسأله مهم روز جواب دادیم و خیلی زود موفق شدیم طلسمی را که فکر میشد باید به اندازه دوران صفویه، یا حداقل قاجاریه، عمر داشته باشد، بشکنیم. پهلوی با سازش با خارجیها (آمریکا، انگلیس و اخیراً روسیه و چین) خود را قویتر از صفویّه و قاجاریه کرده بود و از اینرو، شکستن رژیم پهلوی کار بسیار مهمی بود.
اکنون معمّا حل شده است و آسان به نظر میرسد. اگر شما طلبههای جوان بتوانید آن وضعی را که بخصوص از سالهای ۵۰ به بعد داشتیم مجسم کنید، که مبارزات مسلحانه پیدا شده بود، و رژیم به این بهانه خیلی قساوت میکرد و نفسها را در سینهها حبس کرده بود، اهمیت و عظمت کار نمایان میشود.
انتخاب مهمترین مسأله و بروز رساندن حرکت، نتیجهاش پیروزی مشعشع بود که حالا در اختیار داریم.
در سال ۴۰ که مبارزه را شروع کردیم، اصلاً به ذهنمان خطور نمیکرد که در طول عمر ما، پیروز شویم و حکومت ایران حتی ملّی شود؛ اسلامی شدنش که خیلی دور از ذهن بود. همه ما و آنها که در مبارزه جدّی بودند، دارهای خود را با خود حمل میکردند و آماده بودند روزی در این راه جان بدهند. الطاف الهی بود که آن مسائل را از سال ۵۵-۵۶ به وجود آورد.
پس از پیروزی
پس از پیروزی، چون مسؤول بودیم، طبعاً باید بروز فکر میکردیم. روحانیت در هر مقطعی بروز بوده است. دوران تثبیت انقلاب ـ که حدود یک دو سال اول بود، و اگر با توفیق همراه نبود، مثل افغانستان و… میشد، آن هم با حفظ ماهیت اسلامی و انقلابی ـ میتوانست به شکل لیبرالیسم تثبیت شود، آن طوری که نهضت آزادی فکر میکرد. آنها مسلمانهای خوبی بودند و حق هم بر مبارزه دارند، همسنگر و همزندان ما بودند، ولی تفکّر دیگری داشتند. بین ما و آنها اختلافی بود؛ آنها فکر میکردند حکومت اسلامی نمیشود و ما فکر میکردیم میشود و امام بیشتر از ما مصمّم بودند و لذا همهپرسی انجام شد.
اگر مباحثات شورای انقلاب درباره همهپرسی را بخوانید، متوجه میشوید مخالفتهایی بوده است. همین بحث ولایت فقیه در مجلس خبرگان مطرح شد و در پیشنویس قانون اساسی نبود. پیشنویس قانون اساسی را در شورای انقلاب تصویب کردیم و اصلاً چنین ذهنیتی در آن موقع نبود. میگفتیم:«حکومت اسلامی»، ولی در بحثهای ابتدایی ولایت فقیه مطرح نبود. وقتی این طرح به مجلس خبرگان رفت و آنها میخواستند مخالفت کنند، هوشیاری بیشتر شد و علمای آن مجلس ـ که یکی از کارهای بزرگ روحانیّت است ـ به این نتیجه رسیدند که ولایت فقیه باشد. این، نه کار امام بود و نه کار فردی از افراد ما، بلکه کار اکثریّت روحانیّت بود که در مجلس خبرگان حضور داشتند.
دوران تثبیت را بخوبی پشتسر نهادیم؛ آن هم در میان شعارهای بسیار عجیب و غریب مثل دموکراتیک، و… که دل همه جوانها را میبرد؛ جوانهایی که سخت در دوران گذشته از حرکتهای استبدادی خشمگین بودند. اما امام، همهپرسی را آن گونه برگزار کردند.
ج: دوران دفاع مقدس
در دوره دفاع، انصافاً روحانیت نقش خوبی را ایفا کرد. روحانیت هم در دوران مبارزه و هم در دوران دفاع، بسیجکننده بود. جوانها سرمایه اصلی توده ملت هستند، اما راهنما و بسیجکننده لازم داشت که روحانیّت بود.
در آن مرحله هم تعداد شهدای روحانیّت، سند گویایی از حضور جدّی آنها در جنگ است و شهدای زیادی دادند. رئیس قوه قضائیه، دکتر بهشتی، رئیس قوه مجریه، مرحوم شهید باهنر، دیگرانی که شهید یا جانباز شدند. بدینگونه روحانیت حضورش بروز بود.
د: دوره سازندگی
دوره چهارم، دوره سازندگی است. در این برهه نیز روحانیّت، کارساز است. مسؤول اجرایی کشور یک روحانی است که جریان سازندگی را هدایت کرده است (غیر از هدایت رهبری انقلاب) کاری که تاکنون هیچگاه در تاریخ ایران نشده است و در هیچ دورهای این مقدار کارهای زیربنایی و اصولی برای توسعه ایران انجام نشده است. این مهمترین مسأله روز بود، زیرا میدانید که تحلیل آمریکاییها و دیگر دشمنان ما این بود که ما بسیجکنندهها و شعاردهندههای خوبی هستیم و مردم را خوب جمع میکنیم، ولی وقتی دوران سازندگی آغاز شود، به متخصصّین و مدیران تجربهدیده احتیاج است و این از عهده روحانیت ساخته نیست. همه آنان چشم دوخته بودند که پس از دوران جنگ و سپری شدن هیجان انقلابی، ملت ایران یک روز خواهد دید که با داشتن ذخایر عظیم، فقیر و عقبافتاده است؛ راه، بندر، آب، راهآهن، مخابرات، فولاد، مس و مواد غذایی ندارد و همه چیز وارداتی است. دانشگاه ندارد و نمیتواند متخصّص تربیت کند. چنین کشوری هر قدر هم ثروتمند باشد، روزی ثروتش تمام میشود. آنها تحلیل داشتند که از بیرون لازم نیست فشار وارد بیاورند، بلکه همین فقر مردم، آنها را از درون منفجر میکند.
تشخیص این مسأله روز و توجیه دوران سازندگی که سرمایهها بتواند به جای تبدیل به کوپن روغن و پنیر و وارد کردن برنج ارزان از خارج، به امور سازندگی و زیربنایی وارد شود، بسیار مهم بود.
یکی از کارهای مهم دیگر این است که رسیدگی کنیم ببینیم در این دویست سال آخر، بعد از انقلاب کبیر فرانسه، که دنیا در این مسیر افتاد، چرا ایران به این حضیض گرفتار شد. اگر ما درست شروع کرده بودیم، دویست سال پیش میتوانستیم اینگونه باشیم. اگر زندیه، افشاریه و قاجاریه درست حرکت میکردند و همین کاری که ما انجام دادیم، در حدّ آن روز انجام میدادند، ایران پیشرفت بسیاری میکرد. بیشک در آن روز، ایران خیلی آسانتر میتوانست این کارها را به سامان برساند. آن روز ایران یکی از نیروهای بزرگ بود که به روسیه، انگلیس و فرانسه تنه میزد؛ با این حال، بعداً ایران در شمار اقمار دیگران و سرکوبشدهها قرار گرفت.
جزیره انگلیس یا فرانسه در داخل خود چه دارند؟ ما همه چیز داریم. هر چه در آمریکا و روسیه زیر معادن عظیم نهفته است، در ایران نیز هست. مردم نیز باسواد و باهوش هستند و میتوانند با سوادتر باشند.
اکنون این کار شده است؛ کاری که هیچ وقت در ایران نشده بود و این را روحانیت انجام داد.
در حال حاضر، به عقیده من همین روند صحیح است و باید ادامه یابد. باید دو سه برنامه اجرا کنیم تا سازندگی را تثبیت نماییم و آسیبناپذیر گردیم.
رسالت حوزههای دینی
در این زمینه دو سه مسأله مهم وجود دارد. تا پیش از انقلاب، حوزه از لحاظ تحصیل متناسب با دوره حاکمیت نبوده است. روحانیّتی که حاکم نبوده، فقه را مطالعه و در آن تحقیق میکرده است. اما امروز باید همه مسائل جهان را با همین فقه جواب بدهیم. فقه چیزی جز همین روابط حقوقی و تعیین تکلیف عملی بین انسانها و خود انسانها نیست. ما امروز فقه حکومتی و سیاسی لازم داریم. قطعاً باید در حوزه مدرّسانی باشند که فقه را با این دیدگاه یک بار بخوانند و تحقیق کنند و به طلبهها درس بدهند. البته نه این که فقه به معنای وظایف فردی و خانواده و روابط زن و مرد را فراموش کنیم؛ خیر، در جای خود باشد، ولی باید به فقه، دید حکومتی بدهیم. به نظرم این کار در حوزه، در ابتدای راه است و باید کسانی تربیت شوند و سخت هم هست؛ زیرا کسانی که میخواهند تربیت کنند، خودشان آن دورهها را ندیدهاند.
مسأله دوم: شیوههای تدریس و تحصیل باید با متد روز باشد.
متد در تحصیل، بسیار مهم است. شیوه صحیح در سؤال کردن و جواب دادن و بررسی مسائل و متد تحقیق، مهمترین راهکارهای آدمی است که مقصد را نزدیک میکند. کاری که ممکن است محقّقی با صرف ساعتها وقت در کتابخانهاش انجام دهد، اگر شیوه درست تحقیق اجرا شود، خیلی سریع با یک دکمه رایانه میشود جواب را گرفت. بنابراین، با حفظ روح محققانه، روش و شیوه تحصیل و تدریس را باید درست و دانشگاهی کرد. دانشگاهها در این جهت از ما جلواند. ممکن است عمق ما را در مسائلی نداشته باشند، اما متد تدریسشان از ما بهتر است و از کارهای خوب حوزه مشهد، که برادر عزیزمان آقای طبسی این حق را بر گردن حوزه دارند، تشکیل دانشگاه رضوی است و من فکر میکنم یکی از کارهای روز ما همین است که تلاش شود در این دانشگاه متدهای مؤثر و روز، پیاده شود. حتی اگر لازم است، گروهی به جاهای دیگر اعزام شوند و ببینند، و روشهای قابل قبول، یک درس برای ما باشد و دائماً در حوزه از آن استفاده کنیم، خیلی از مسائل ما میتواند به صورت دانشگاهی و ادبیات امروز دنیا مطرح شود. اصطلاحات رایج جهانی را باید به کار ببریم. اگر میخواهیم جهانی فکر کنیم، باید اصطلاحات، تعبیرات، جملهها و صورت مسأله و طرح مسائل به گونه امروزی باشد، زیرا خودمان تا حدودی میدانیم در اسلام چه هست؛ میخواهیم اسلام را برای دنیا معرّفی کنیم.
نکته ظریف دیگری که از وظایف مسؤولان است، این است که راه حضور نیروهای کیفی خودمان را به دنیا بازکنیم. الآن دنیا به هر دلیل و بیجهت از ما میترسد. در بسیاری از دانشگاهها به اسم این که میخواهیم انقلاب را صادر کنیم، ما را راه نمیدهند و حرف ما را نمیشنوند و اگر میشنوند، همراه با پیرایههایی هست. باید فکری کرد که خیلی طبیعی و آرام راه ما به مراکز تحقیق دنیا باز باشد. چرا در دانشگاه الازهر مصر، یا دانشگاه سعودی، یا پاکستان و آفریقا، حضور مؤثر نداشته باشیم و حرف ما را خوب نفهمند؟ البته طلبههایی از خارج آمدهاند و چیزهایی را یاد میگیرند و بعد به دیگران میگویند، اما این فرق میکند با نیروی محققی که خودمان تربیت کنیم و در آن مراکز کرسی بگیرند و مسائل را خوب و عمیق توضیح بدهیم. در منابع شیعه، افکار بسیار مترقّی داریم؛ مثل عرفان که از طریق انبیا، ائمه و اولیا به دست ما رسیده است و اینها را باید شناساند.
مسأله دیگر معیشت طلاّب است. تا به حال چنین تصور میکردیم که طلبه باید با قناعت بسیار زیاد، و بدون فکر نان و آب و خانه و زن و بچّه و… بسازد و مثالی میزدیم که فلانی از نور چراغ بقّالی مطالعه میکرد. بله اینها بوده و این روحیه خوب است، ولی امروز اینگونه نمیشود. باید معاش طلبهها را به گونهای تنظیم کنیم. با گذشته فرق میکند. فرزندش میخواهد تحصیل کند، دانشگاه برود، شغل بگیرد و… مثل بقیه مردم.
مسؤولان و علما و کسانی که بیشتر میتوانند کمک بکنند، باید به گونهای برنامههای طلبه را تنظیم کنند که برای دوران تحصیل، دوران کار و دوران ازدواج، هزینهای متوسط ـ در حدّ یک کارمند متخصّص ـ داشته باشد تا بتواند به بچههایش و به آسایشش برسد. نمیشود گفت امروز طلبه تفریح و ورزش نکند. بنابراین، باید مسائلی که معیشت را بر طلبه تنگ میکند، حل شود، و گرنه خیلی از استعدادها از دست ما میرود. البته باید مواظب باشیم به دنیاطلبی نیفتیم که ماهیّت ما را از بین میبرد.
روح حرف من این است که ما و شما طلبهها در جامعه، همراه روز باشیم. به گونهای نباشد که کسانی بگویند، آزادی، ما بگوییم نه. جهان به یک سو حرکت کند و ما توقف کنیم. البته ما همیشه پیشتاز بودهایم. ما گفتیم آزادی و کشور را از شرّ خانواده پهلوی نجات دادیم. ما کشور را شورایی کردیم. ما انتخابات جدّی را به کشور آوردهایم و کاری کردهایم که الآن هر کسی میتواند حرف خودش را بزند، فکرش را مطرح کند و روزنامه داشته باشد. اینها همه محصول این برنامه است و خیلی ظالمانه است که خارجیها و دیگران القا کنند که روحانیّت مثلاً استبداد میخواهد و دیگران آزادی. ظلم بسیار بزرگ و تاریخی است که کسی که ایران ستمدیده و مظلوم را نجات داده و مردم را از جهنّم رژیم پهلوی رها ساخته، حالا دیگران بخواهند ارث انقلاب را با مغالطهکاری بخورند و حرفهای نادرست بزنند.
مردم ما به حمد الهی بیدارند و نشانهاش در همین انتخابات اخیر نمایان بود. به رغم حرفهای خارجیها مردم به یک روحانی رأی دادند که از خانوادهای روحانی است؛ پدرش، اجدادش و بیت آنها، بیت روحانی است. معلوم است که مردم وقتی میخواهند رأی بدهند، حساب میکنند و سوابق تاریخی را میشناسند و سراغ دیگران نمیروند. همینها که خارجیها برایشان کف میزنند و اینها خیال میکنند مردم کس دیگری را انتخاب کردهاند.
به هر حال بلندگوهای دشمن قوی است و ما میتوانیم از آنها قویتر باشیم. قطعاً دنیا به طرف آزادی بیشتر و احترام به افکار عمومی و اندیشههای توده ملتها به پیش میرود. اکنون روند این گونه است، اما اگر در آینده به شکل دیگری شود، مثل این که استبداد را از در دیگری وارد کنند، سخن دیگری است. امروز دنیا را آزادتر از سی، چهل سال پیش میبینیم و این روند ادامه خواهد داشت و در این مسیر روحانیت پیشتاز بوده است و این پیشتازی را انشاءاللّه برای همیشه و با همین دستاورد مهم که ولایت فقیه است ـ و آن را در دنیا بسیار مترّقی میدانیم ـ ادامه خواهد داد. امروز ممکن است مغالطه کنند، ولی قانون اساسی برای حاکم شرایطی گذاشته است. این شرایط در کدام کشور هست؟ در همان قانون نوشته است که هر یک از این شرایط، در حاکم نباشد، خودبهخود معزول است: عادل باشد، عالم باشد، مجتهد باشد، شجاع باشد، با تدبیر باشد و… . اینها را نمیشود در زمامداران معمولی پیدا کرد و علاوه بر اینها انتخابی هم، باشد؛ مثل گذشته ارثی نیست، بلکه مردم به صد نفر از فقها و مجتهدین رأی میهند که آنها بنشینند و یک کسی را انتخاب کنند.
این نظام، واقعاً دموکراتیک است. بعضی افراد در این باره به ما ظلم میکنند و خیال میکنند این سیستم غیر دموکراتیک است. شرایطی که ما داریم بخصوص که ما هنوز در شرایط گذر هستیم و حفظ این دستاوردها هم آسان نیست، باید اینها را در نظر گرفت. به نظرم یک دوره دیگر لازم داریم که با ادامه راهمان به آن نقطهای برسیم که اسلام و مکتب حق اسلامی را که تشیّع است، در دنیا پایدار و تثبیت کنیم.
منابع:
اندیشه حوزه ۱۳۷۷ شماره ۱۵
نویسنده: علی اکبر هاشمی رفسنجانی