مقدمه
از سنین نوجوانی و بلوغ که خود را بیشتر شناختم، با پرسشهای فراوانی دربارۀ مسائل مختلف اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی مواجه میشدم که آیتالله در مقام استاد، با پاسخهای هوشمندانه، کوتاه اما قانعکننده، تمایلم را به یادگیری تشویق میکرد و این روند تا آخرین روزهای حیات پربرکتش ادامه داشت. درواقع ایشان برای خانواده، بستگان، دوستان و هموطنان نهتنها یک پدر که اسوه و الگو بودند.
ویژگیهای اخلاقی ایشان در بعد فردی و اجتماعی، جالبتوجه بود: مهربانی و عطوفت، خانوادهدوستی، حفظ اسرار دیگران و رازداری، تدیّن بدون تعصب، پشتکار و پرهیز از اتلاف وقت، صبوری و خودداری از عصبانیت و تندی، امید به آینده، عقلانیت و اعتدال، اشتیاق به یادگیری، تجربه و دنیادیدگی، خیرخواهی برای دیگران، عشق به مردم و آیندۀ ایران، پرهیز از ریا و زهدفروشی و دهها خصوصیت دیگر، موجب شده بود ایشان بیش از نیم قرن تأثیری عمیقی بر جامعۀ ایران داشته باشند.
از فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی آیتالله هاشمی بسیار در خاطر دارم. از حدود دهسالگی با ایشان در هیئات مذهبی همراه بودم بهویژه هیئت انصارالحسین که در جلسات آن به تفسیر قرآن و سخنرانی میپرداختند. ایشان با وجود ممنوعالمنبربودن در اکثر جلسات مذهبی و مساجد مهم تهران حاضر میشدند و سخنرانی میکردند و کمکم این سخنرانیها به حسینیۀ ارشاد و سپس دانشگاهها و محافل روشنفکری نیز کشیده شد.
ایشان بهعنوان یک روحانی هوشمند و متفاوت در همۀ عرصهها از فرماندهی جبهههای انقلاب تا ادارۀ مبارزه و فعالیتهای اقتصادی برای ادارۀ خانوادههای زندانیانِ نهضت حضوری فعال داشت. ثروت و مال از نگاه ایشان وسیلهای برای تحقق اهداف ارزشمند بود و اهمیتی ذاتی نداشت. استفاده از مواهب الهی در حد نیاز برای خود و خانواده و پرهیز از اسراف و اتلاف، واقعگرایی و عدم تنگنظری در معیشت، تسامح و تساهل در برخورد با دیگران و صلحجویی و تنفر از خشونت و درگیری و کینهتوزی از دیگر صفات بارز ایشان بود.
در این فرصت کوتاه بخشی از ویژگیهای اخلاقی آیتالله هاشمی را بازگو میکنم که در رفتار و کنشگری سیاسی ایشان تأثیرگذار بود. ضمناً از زحمات جناب آقای محمدرضا سقاییاننژاد تشکر میکنم که بخش تحقیق و جستوجو در خاطرات این مقاله حاصل تلاشهای ایشان است.
رفتار سیاسی و اخلاق فردی
کنشگری سیاسی محلّ بروز بینش، نگرش، منافع و مصالح کنشگران است و بخشی از رفتارهای بروزیافته در کنشگری سیاسی است. پرسش این است که خلقیات فرد چه تأثیری در کنشگری سیاسی دارد؟
خلقیات فردیْ صفات یا ویژگیهای رفتاری نهادینهشده در فرد است. راستگویی یا دروغگویی، اعتمادکردن یا بیاعتمادی به دیگران، کرنش در برابر قدرت یا حفظ کرامت انسانی، تمایل به همکاری گروهی یا فردگرایی در فعالیتها و موارد دیگری ازایندست را میتوان بهعنوان صفات و خلقیات فردی برشمرد.
محمدعلی جمالزاده در خلقیات ما ایرانیان (۱۳۴۵)، خلقیات عمومی ایرانیان را از نگاه خود و با ارجاع به آثار محققان پیشین تدوین کرده است.
به نظر میرسد در حوزۀ رفتارهای سیاسی، برخی خلقیات تأثیر خاصی بر رفتار فرد و دستاوردهای وی دارند که در ادامه به تعدادی از آنان اشاره میشود:
توانایی تسلط بر احساسات و عواطف (EQ) یا هوش هیجانی
قدرت همدلی
قدرت بخشش و گذشت
توانایی اعتمادکردن و مورد اعتماد واقعشدن
انعطافپذیری
خویشتنداری
۷- صداقت اجتماعی و پرهیز از ریا
۸- سعۀ صدر و محلّ رجوع واقعشدن برای رفع اختلافات و قرارگرفتن در جایگاه حکمیت
آیتالله هاشمی رفسنجانی فراتر از حدّ متعارف از این ویژگیهای برخوردار بود:
۱. قدرت مدیریت عواطف و هیجانات: یکی از ویژگیهای عمومی انسانها، تکیهبر احساسات و هیجانات است، بههمیندلیل هم شاهدیم که تنش و نزاع در جامعه نسبت بالایی دارد، نرخ شیوع بروز و پایایی عصبانیت در میان شهروندان بالاست و غالب تصمیمات فردی براساس احساسات و عواطف صورت میگیرد تا محاسبات منطقی؛ ازاینرو، میبینیم که در رفتارهای سیاسی ما، رفتارهای سلبی بیش از ایجابی دیده میشود. رأیآوری کنشگران سیاسی طیّ دو دهۀ اخیر عموماً براساس رأیندادن به قطب دیگرِ رقابت یا احساس مظلومیت و مخالفت قطب رأیآور با قدرت برتر جامعه صورت گرفته است.
در میان فعالان سیاسی جامعۀ ایران نیز این تکیه بر عواطف و احساسگرایی شیوع دارد. یک کنشگر سیاسی در صورتی که نتواند بهخوبی عواطف و هیجانات خود را بشناسد و احساسات خود را مدیریت کند قادر به رهبری سیاسی و تنظیم روابط قدرت نخواهد بود.
توانایی همدلی (empathy): به میزان قدرت فرد برای درک رفتار و موقعیت دیگران اطلاق میشود. فهم دلایل و انگیزههای رفتاری دیگران برای برقراری مؤثر ارتباط با آنان و اقناع و مدیریت مجموعۀ انسانی ضروری است. همدلی با همدردی متفاوت است، همدردی دارابودن احساس مشترک با دیگران است و همدلی فهم موقعیت و اوضاع طرف مقابل. انسانها از همدردی تنها آرامش مییابند، اما با همدلی مورد فهم و مشورت قرار میگیرند، همدردی در میان انسانها بهخصوص ایرنیان بسیار به چشم میخورد، اما همدلی به دلیل نیاز به توانایی فهم شرایط و موقعیت متفاوت طرف مقابل و جمع ذهنی تضادهای موقعیت خود و دیگری کمتر است.
در رفتارهای سیاسی همدردی ممکن و بعضاً مفید نیست، اما همدلی میتواند بسیار اثربخش باشد.
گذشت و خیرخواهی برای دیگران، یکی دیگر از ویژگیهای اخلاقی فرد است که موجب افزایش توانمندی او در کنشگری سیاسی میشود. اصرار بر مواضع و احساسات منفیِ گذشته دربارۀ دیگران موجب میشود که امکان تعامل و ارتباط سیاسی با آنها کاهش یابد، در مقابل خیرخواهی و مثبتنگری برای آینده میتواند سنگبنای ساخت ارتباطات جدید باشد.
ماهیت سیاست موضعگیری براساس شرایط و آرایش سیاسی وقت است و فعال سیاسی که نتواند رفتار اقتضایی داشته باشد، و در بند کینهتوزی و کدورتهای گذشته بماند، قادر به حفظ و افزایش قدرت اثرگذاری خود نخواهد بود.
اعتمادپذیری یا وابستگیپذیری (dependability) میزان خطرپذیری و اعتمادکردن به دیگران و مورد اعتماد دیگران واقعشدن است. انسانها بهصورت طبیعی به کسی اعتماد میکنند که نسبت به دیگران قابلیت اتکا و باورپذیری بالاتری داشته باشد.
ثبات شخصیت بالا، نداشتن تناقضات شخصیتی و رفتاری، و برخورداری از اعتبار اجتماعی ازجمله ویژگیهای فرد اعتمادپذیر است. بهطور طبیعی اعتمادپذیری و اعتمادزایی با یکدیگر رابطۀ مستقیم دارند، به این معنا که فردی که مورد اعتماد واقع میشود اگر در رفتارهای خود نشانههایی از بیاعتمادی به دیگران را بروز دهد، میزان اعتمادپذیری او نیز کاهش مییابد. بنابراین اعتمادپذیری و خطرپذیری دو معیار همسو در رفتار فعال سیاسی هستند که در ظاهر با یکدیگر تجانس ندارند. شخصیتهای محافظهکار و منفعتطلب کمتر مورد اعتماد دیگران واقع میشوند و ویژگیهای برجستهای برای رهبری ندارند.
انعطافپذیری (Flexibility) میزان قدرت فرد برای سازگاری با اوضاع متفاوت یا نامتجانس و نامطلوب و نیز تجربهپذیری اوست. در جوامع متلاطم و با نوسان محیطی زیاد، انعطافپذیری یکی از ملزومات کنشگری سیاسی موفق در درازمدت است؛ چراکه کنشگر سیاسی اگر قدرت تطبیق با اوضاع و محدودیتهای جدید را نداشته باشد، تأثیر خود را از دست خواهد داد.
خویشتنداری: خویشتنداری یا تحمل و صبر در برابر خواستههای درونی و فشارهای محیطی نیز یکی از ویژگیهایی است که انسانهای توانمند را از دیگران متمایز میکند. خویشتنداری در برابر خواستههای درونی به ترجیح مصالح درازمدت بر منافع و تمایلات زودرس اطلاق میشود و خویشتنداری در برابر محرکهای محیطی به مدیریت واکنش در مقابل محرکها و فشارهای محیطی گفته میشود. فردی که از صبر و خویشتنداری بالایی برخوردار است در درازمدت میتواند بیشتر از یک رهبر سیاسی با خویشتنداری پایینتر مصالح خود و گروه تحت رهبری خود را تأمین کند.
صداقت اجتماعی و پرهیز از ریا: در جوامع دینی و بهخصوص در زمان حاکمیت حکومت دینی، ریا و تظاهر به دینداری، زهد و ایمان، یکی از ویژگیهای شایع در میان افراد بهویژه شخصیتهای دینی یا سیاسی است. علت این شیوعْ ارتباطِ میزان تأثیرگذاری فرد با میزان باور عمومی از دینداری و زهد اوست. بنابراین کاهش صداقت اجتماعی و افزایش ریا و تظاهر به دینداری به یکی از صفات شایع در میان افرادی تبدیل میگردد که به دنبال افزایش قدرت و اثرگذاری خود در جامعه و حکومت دینی هستند.
سعۀ صدر و مرجع حلّ اختلافات: بردباری در شنیدن، فهم موقعیت طرف مقابل و عبور از موضعگیری منفی و شخصی در مورد معضلات، موجب میشود فرد به مرجعی در حلّ اختلافات و حکمیت مسائل تبدیل گردد.
در دو دههای که افتخار داشتم بهصورت مستقیم با آیتالله هاشمی در مسئولیتهایی نظیر بازرسی ویژۀ رئیسجمهور، رییس دفتر رئیسجمهور و سرپرستی دفتر ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام همکاری کنم، رفتار کاملاً مسلط ایشان را در موضوعات و مسائل مطرحشده بهوضوح مشاهده کردم. نوع رفتار ایشان و پیگیری و رفع موانع و دلسوزی در امور مردم و صداقت در رفتار و گفتارشان بهگونهای بود که به مسئولان مربوطه آرامش و امید میداد و در باب هریک میتوان مطالب زیادی را بازگو کرد که فرصت این مقاله اجازۀ آن را نمیدهد، اما اشاره به سه موضوع نشان از میزان آرامش، آیندهنگری و سعۀ صدر ایشان در اوضاع بحرانی دارد:
تألیف تفسیر رهنما در اوج اوضاع خطر و ناامنی در زندان طاغوت؛
تأسیس دانشگاه آزاد اسلامی در اوضاع دشوار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ابتدای انقلاب؛
فعالکردن مترو در اوج جنگ.
نتایج این اقدامات ایشان در دهههای بعدی، برای همگان آشکار شد، و نشان داد آیتالله هاشمی رفسنجانی بهحق فراتر از زمانۀ خود میاندیشید و زندگی میکرد.
در خاتمۀ این نوشته، مواردی از خاطرات منتشرشدۀ ایشان را نقل میکنم که حکایت از ویژگیهای فوق دارد:
توانایی تسلط بر عواطف و مدیریت احساسات (هوش هیجانی)
از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، بمبی منفجر شده و عدهای شهید شدهاند، وحشت کردیم. جلسۀ مشترک نمایندگان و مسئولان اجرایی حزب بود. در تلفنهای بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجر شده. درحالیکه نزدیک به یکصد نفر از افراد مؤثر مملکت حضور داشتهاند و ساختمان ویران شده و همگی زیر آوار رفتهاند و مشغول بیرونآوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفنها، خبرها در همۀ شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعد از نصف شب بیدار ماندم و مرتباً خبر میگرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت دهها نفر و بالأخره خبر شهادت آقای دکتر بهشتی کمرم را شکست گرچه خبرهای ضدونقیض روزنهای برای امید باز میگذاشت. فقط چند لحظهای خوابیدم. (۷ تیر سال ۶۰)
اول وقت بعد از نماز و کمی مطالعه، عفت تلفنی اطلاع داد که آقای لاهوتی را دیشب به بیمارستان قلب بردهاند. بلافاصله تلفن زد و گفت از دنیا رفتهاند. تماس گرفتم. معلوم شد صحت دارد. آقای لاجوردی، دادستان انقلاب تهران گفت: آقای لاهوتی اتهامی نداشتهاند، برای توضیح مدارک مربوط به وحید آمده بودند، که به محض ورود به زندان، دچار سکتۀ قلبی شده و معالجات بیاثر مانده است. قرار شد پزشکی قانونی نظر بدهد.
ساعت هشت صبح، جلسۀ علنی تشکیل شد. من خبر فوت ایشان را دادم و ضمن اعلانخبر، گریه کردم؛ نتوانستم خودم را کنترل کنم. از این حالت عدهای انتقاد داشتند و عدهای تعریف کردند. ( ۷ آبان سال ۶۰)
خویشتنداری
به مجلس رفتم. گزارشها خبر از فشار بیشتر نیروهای عراقی به نیروهای ما در فاو و نزدیک شدن آنها به شهر و قطع پل ارتباطی ما روی اروند میداد و حدود ظهر به ما اطلاع دادند که نیروهای ما تصمیم به عقبنشینی از فاو را گرفتهاند؛ خیلی متاثر شدم. چارهای نداشتیم. اگر دستور مقاومت بیشتر میدادم، تلفات بیشتری را بایستی بپذیریم که نتیجهای مطمئن هم نداشت. (۲۹فروردین سال ۶۷)
پیام مفصل امام راجع به حج و سالگرد فاجعۀ خونین مکه، امروز در اخبار خوانده شد؛ خیلی قوی و پرمحتواست و راجع به پذیرش قطعنامۀ شورای امنیت مطالب جالبی آورده بودند و مسئولیت را به عهده گرفتند. من و عفت حسابی گریه کردیم. لابد خیلیها گریستهاند و تا حدودی جلوی عکسالعمل افراد تند و ناراحت را خواهد گرفت. (۲۹تیر سال ۶۷)
آقای طاهری مدیر پتروشیمی از آقای [محمد] فروزنده مسئول قرارگاه مهندسی خاتم بهخاطر بردن بخشی از امکانات پتروشیمی برای جنگ انتقاد کرد. گفتم باید به اولویت دفاع مقدس توجه داشته باشند. وقتی به انبارها رفتم که عقبۀ کار را ببینم، از نگهداریِ آنهمه اجناس گرانقیمت در انبار که در معرض بمباران عراق است، بیشتر ناراحت شدم و به آنها انتقاد و اعتراض کردم. توضیحات نامقبولی ارائه دادند. (۲۷ آذر سال ۶۶)
عصر آقای رفیقدوست خبر داد که نیروهای ما از جنوب کانال ماهی عقبنشینی کردهاند. خیلی ناراحت شدم. از قرارگاه پرسیدم که آقای شمخانی تأیید کرد. گفتم بیست روز جهاد به هدر رفت. بارها به آنها تأکید کرده بودم که اولویت برای اینجا قائل شوند. قرار گذاشتیم، برای نظارت بیشتر بر امور، فردا به منطقه بروم. (۱۱ بهمن سال ۶۵)
از منزل امام تلفن شد و برای روز شنبه قرار ملاقات با امام گذاردهاند. امام را خیلی دوست دارم، از خبر ملاقات خوشحال شدم. در جبهه و بیمارستان خیلیها از من خواستهاند، صورت امام را از طرف آنها ببوسم، انشاالله میبوسم، بهانۀ خوبی است. (۶ فروردین سال ۶۰)
نامهای هم از آقای [محسن] رضایی آمد که بهنوعی خبر از تأخیر عملیات و احتمالاً عدم انجام آن میدهد؛ ناراحت شدم. فرماندهان بالای سپاه، [غلامعلی] رشید و رحیم [صفوی] موافقت ندارند. (۲۵ آبان سال ۶۴)
بنا بود به ابرکوه یا ابرقو برویم که خلبان گفت اگر برویم، ناچاریم شب را در آنجا بمانیم، چون سانست [= غروب آفتاب] خواهد رسید. به ناچار منصرف شدیم؛ با اینکه مردم از ظهر منتظر بودند. خیلی ناراحت شدم اما چارهای هم نبود. اگر میرفتیم برنامههای شهر یزد هم بایستی لغو میشد. (۸ آذر سال ۷۱)
همدردی و همدلی
آقای ابوشریف آمد و از اینکه ایشان را بیکار کردهاند و دوستانش را از سپاه اخراج میکنند، گله داشت و گریه کرد. متأثر شدم، قولکمک دادم. (۲۸ تیر سال۶۰)
آقای [مرتضی] الویری آمد و اطلاع داد که آقای تقی محمدی یکی از متهمان پروندۀ [انفجار] نخستوزیری که در بازداشت بوده فوت کرده است. بازجوها مدعیاند انتحار کرده. گریه کرد و متاثر شدم. پیشامد مهمی است و در کلّ کار تأثیر خواهد گذاشت. (۲۰ فروردین سال ۶۵)
با آقای دکتر [محمدعلی] هادی [نجفآبادی، نمایندۀ تهران] دربارۀ اظهاراتش در جلسۀ سهشنبه حزباللهیها علیه سپاه صحبت کردم. ایشان و آقای [غلامحسین] نادی [نمایندۀ] نجفآباد علیه فرماندهان سپاه، بهخاطر ضعفهای عملیات والفجر مقدماتی و کارهای خارج از کشور انتقاد کردهاند؛ حق هم با آنهاست. در اثر سوءمدیریت و اختلاف، ارتش و سپاه ناموفق بودهاند و تلفات زیاد دادهاند، ولی در شرایط جنگ و مشکلات نیروهای مسلح، اینگونه برخوردها آثار منفی دارد (۲۵ فروردین سال۶۲)
گذشت و خیرخواهی برای دیگران
مسئولان حسینیۀ ارشاد آمدند، برای شروع کار کمک میخواستند. برای اینکه، مدتی پایگاه لیبرالها بوده، اعتبار خود را از دست داده. میخواهند، با کمک ماها، تجدید اعتبار کنند. خانم اعظم طالقانی آمد و از بازداشت آقای مخلصی، داماد آقای طالقانی، و فراریشدنِ مجتبی، پسر آقای طالقانی، که گویا عضو پیکار بوده و اخیراً کنار گرفته، شکایت داشت. مهندس [هاشم] صباغیان آمد و برای نجات دوستانشان از حملات حزباللهیها، کمک میخواست و به فکر چارهای بود، برای آمدن مهندس [مهدی] بازرگان و دکتر [یدالله] سحابی به مجلس که چند روزی است نمیآیند. سپس مهندس [عزتالله] سحابی آمد و همین حرفها را داشت، بهاضافۀ کمکخواستن برای آزادشدن پسرش از زندان که به اتهام همکاری با مجاهدین خلق بازداشت است. (۱۲ آبان سال ۶۰)
سپس مهندس [عزتالله] سحابی آمد و از من برای تصویبشدن اعتبارنامۀ ایشان و حلّ مشکل مهندس منصور سحابی که به حکم نمایندۀ دادستان انقلاب، به اتهام همکاری با منافقان، از کار در کارخانۀ سیمان ممنوع شده، کمک خواست. ( ۲۴ اردیبهشت سال ۶۰)
گروهی از دانشکدۀ اقتصاد آمدند. از نداشتن استاد صالح و برنامۀ درست شکایت داشتند و نگران فائقآمدن خطّ اقتصادی سرمایهداری ازطریق همکاری حوزه و دانشگاه در کلاسها بودند و از خطر برگشت لیبرالیسم به دانشگاه اظهار نگرانی کردند. جمعی از اعضای بخش تعقیب و مراقبت اطلاعات سپاه آمدند و برایشان مفصّلاً صحبت کردم. شب آقای جاسبی آمد و از اختلافات درون حزب نگران بود. آقای عسکراولادی آمد و از نخستوزیر و خطّ مقابل خود گله داشت؛ در اینگونه موارد سعی در جلب مراودت و تفاهم و همکاری مینمایم. (۲۹ اردیبهشت سال ۶۹)
بعدازظهر مهندس [مهدی] بازرگان، دکتر [یدالله] سحابی و دکتر [کاظم] سامی آمدند، برای چارهجویی در همین زمینه و کمکردن فشار اجتماعی. توقع داشتند امام چیزی بگوید و یا من از آنها تعریف کنم. من گفتم امام راه را باز گذاشتهاند و پیشنهاد کردم موضعشان را در مقابل ضدانقلاب، صریحاً اعلان نمایند. قرار شد چیزی بنویسند. جنایت هولناک انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت اینهمه نیروهای انقلاب که مورد علاقۀ آنها هم بودهاند، وجدانشان را تحت فشار قرار داده. (۱۳ تیرسال۶۰)
آقایان دکتر [یدالله] سحابی و مهندس [مهدی] بازرگان و دکتر [کاظم] سامی آمدند و خواستار آزادشدن روزنامۀ میزان بودند. دکتر سامی از اینکه محلّ حزب جاما [جنبش مسلمانان ایران] که بهطور غیرقانونی دو سال در اختیارش بوده و امروز دادگاه انقلاب برای هرماه پنجاههزار تومان کرایه میخواهد، ناراحت بود و کمک میخواست. گفت کیهان، روزنامهاش را چاپ نمیکند. به آنها گفتم، موضعتان را باید مشخص کنید. این درست نیست که با گروههای محارب بسازید و با آنها همصدا باشید و تقاضای آزادی کنید (۳۰ تیر سال۶۰)
آقای مهندس [مهدی] بازرگان برای آقای شیخ علی تهرانی ــ که در مشهد بازداشت شده ــ کمک میخواست و آقای انواری برای آقای مروارید که به منزلش ریختهاند و تجسس کردهاند (۶ مرداد سال ۶۰)
اول شب، جلسهای طولانی با سران نهضت آزادی، آقایان [مهدی] بازرگان، [یدالله] سحابی، [ابراهیم] یزدی، [احمد] صدر و [هاشم] صباغیان داشتیم. از اینکه ازسوی حزباللهیها و رسانههای جمعی تحت فشارند، شکایت داشتند و چارهجویی میکردند. گفتم، اگر موضع صریح در مقابل ضدانقلاب بگیرند، وضع ممکن است بهتر شود. (۲۳ مهر سال ۶۰)
ظهر مهندس [عزتالله] سحابی، [محمدمهدی] جعفری و خانم [اعظم] طالقانی آمدند و از اینکه دیروز در فرودگاه به آنها اهانت شده و اتومبیلشان را توقیف کردهاند، شکایت داشتند و تهدید به استعفا کردند و گفتند در چنین شرایطی، نمیتوانند خوب کار بکنند. (۳۰ مهر سال ۶۰)
آقای مهندس [عزتالله] سحابی آمد و انتقاداتی به حکومت داشت. مدعی خفقان بود و میگفت اکثریت مردم با حکومت نیستند و گرانی را معلول لجبازی مردم در مقابل حکومت میدانست. راجع به جنگ هم نظر منفی داشت. تحت تأثیر تبلیغات دشمنان است. متأسف شدم که اینها، همان روحیۀ زمان بنیصدر را دارند. (۱۵ اسفند سال ۶۲)
مهندس [عزتالله] سحابی که قرار بود از بودجه دفاع کند و اسم نوشته بود، از زیر بار دررفت؛ نمیدانم چرا؟ به من نوشته که استخاره کرده است، مکرراً بد آمده و این عجیب است؛ با اینکه رئیس کمیسیون برنامه و بودجه است. (۲۵ اسفند سال ۶۰)
آقای محمد مجتهد شبستری آمد و بیش از یک ساعت دربارۀ هیئت اختلاف ما (خطّ امام) با لیبرالها (آقای بنیصدر و نهضت آزادی و … ) توضیحاتی میخواست و گفتم، مسئله بر سر «اسلام فقاهتی» است. آنها این فقه را قبول ندارند و ما راهی در حکومت اسلامی جز با اجرای همین فقه (با کار بیشتر و اجتهاد زنده) نمیبینیم و نمونههای زیادی آوردم که این درحقیقت، خواست امام است و ما سپر شدهایم. (۱۷ فروردین سال ۶۰)
امروز پاسداران مجلس، هنگام ورود نمایندگان متهم به لیبرالیسم، شعار مرگ بر آمریکا داده بودند. آنها از این وضع ناراحت بودند و ظهر دکتر [کاظم] سامی، دکتر [یدالله] سحابی و مهندس [هاشم] صباغیان آمدند و از من چارهجویی کردند. تعدادی از علمای گرگان هم آمدند و از آقای [سیدمحمدکاظم] نورمفیدی امام جمعه شکایت داشتند. آقای [کاظم] اکرمی نمایندۀ همدان هم آمد و از اختلاف سپاه ایلام با امامجمعۀ آنجا گفت. (۲۹ فروردین سال ۶۰)
گروهی از اساتید دانشگاه تهران آمدند. از فشار دانشجویان حزباللهی بر مدیریت و اساتید و از ضعف بودجه و عدم امکانات و عدم توجه به دانشگاهها و امتیازات بیشتر بهداری شکایت داشتند. دلداریشان دادم و امیدوارشان کردم؛ راضی رفتند. گروهی از اساتید و مدیران دانشگاه تربیت معلم آمدند؛ از جهاد دانشگاهی و حزباللهیها، گله داشتند ۹ تیر سال۶۲)
آقای [مهدی] کروبی [نایبرئیس مجلس] علیه [آقای عبدالمجید] شرعپسند صحبت کرد. شرعپسند در جلسه شرکت کرده بود. نمایندگان عصبانی بودند و تهدید کردند که اگر بماند یا او را کتک میزنند و یا جلسه را ترک میکنند. به او پیام دادم که بهتر است نماند؛ گفته بود میماند. بعد از صحبت تند آقای کروبی و نمایندگان دیگر در نطقهای قبل از دستور و شعارهای تند نمایندگان، جلسه را ترک کرد ( ۱۳ تیر سال ۶۸)
آقای بهزاد نبوی آمد. از محبتهایم تشکر کرد و گفت میخواهد از کار اجرایی کنار برود و به سیاست بپردازد و شاید به مجلس برود. گفتم اگر کنار باشد و بخواهد کار سیاسی کند، قاعدتاً مزاحمش میشوند و نمیتواند تحمل کند و میشود شبیه آقای [حبیبالله] پیمان [رهبر جنبش مسلمانان مبارز]، مگر اینکه کاملاً در جهت موافق حرکت کند که لابد چنین نظری ندارد. (۳۱ مرداد سال ۶۸)
آقای [محسن] رفیقدوست اطلاع داد که امروز در باختران، در جلسهای از طرف بعضی از پاسداران، به [محسن رضایی] فرمانده [سپاه پاسداران] اعتراض و اهانت شده است. آقای [صادق] خلخالی هم تلفنی، از قول پاسداری، همین خبر را نقل کرد و گفت در برنامۀ فردا هم میخواهند اعتراض کنند. این پاسداران دو سه شب پیش به خود من هم گفتند که نصیحتشان کردم. (۲۵ آبان سال۶۳)
بعد از نماز مغرب، مهندس موسوی و همفکرانش آمدند و گفتند فردا در کنگرۀ حزب شرکت نمیکنند. نصیحتشان کردم که شرکت کنند، ولی نپذیرفتند. (۲۶ تیر سال ۶۴)
در جلسه، عدهای از نمایندگان با توقف احکام دادگاهها بهعنوان مخالفتداشتن با اسلام مخالفت کردند و من با ناراحتی از اینکه اسلام را به نفع اغنیا تفسیر میکنند، از لایحه دفاع کردم. آنها از من ناراحت شدند که تلویحاً آنها را متهم به حمایت از اشراف کردهام. عدهای از مسئولان حزب آمدند و از کمتوجهی ما به مسائل حزب گله داشتند. قانعشان کردیم که مصالح حزب و انقلاب با هم است و لازم است که ما به نیازهای فوری انقلاب توجه داشته باشیم. (۲۵ آبان سال ۶۰)
شب در دفترم با روحانیون و استاندار و بعضی مسئولان دیگر کرمان، جلسۀ چهارساعتهای برای حل اختلافات داشتیم که حل نشد. با اصرار من، قرار شد همکاری کنند، ولی مسلماً پایدار نیست. خواهان استعفای استاندار هستند. (۲۵ آبان سال ۶۲)
اعتمادپذیری
شب از دفتر نخستوزیر اطلاع دادند که آیتاللهالعظمی نجفی [مرعشی] در قم به شهربانی گفتهاند که اجازه بدهند قمهزنی انجام شود. از من نظر خواستند و من از بیت امام کسب تکلیف کردم. احمدآقا گفت امام سال گذشته منع کردهاند، اما امسال دخالت نمیکنند. صلاح نمیدانند در مقابل آقای نجفی [مرعشی] موضع بگیرند. من خودم با توجه به منع سال گذشته با مسئولیت خودم به نخستوزیری گفتم، جلوگیری شود. (۲۳ مهر سال ۶۲)
مهندس [هاشم] صباغیان آمد و برای نجات دوستانشان از حملات حزباللهیها، کمکمیخواست و به فکر چارهای بود، برای آمدن مهندس [مهدی] بازرگان و دکتر [یدالله] سحابی به مجلس که چند روزی است نمیآیند. سپس مهندس [عزت الله] سحابی آمد و همین حرفها را داشت، بهاضافۀ کمکخواستن، برای آزادشدن پسرش از زندان که به اتهام همکاری با مجاهدین خلق بازداشت است. (۱۲آبان سال ۶۰)
عصر آقای [عبدالحسین] ساوه نمایندۀ کرمان آمد و از اینکه در کرمان علیه آقای [مرتضی] فهیم شعار دادهاند و بهخاطر انتخاب استاندار کرمان بدون مشورت با آنها گله کرد. آقای حسین مرعشی هم، که بهجای آقای [حمید] میرزاده استاندار [کرمان] شده، آمد. سفارش کردم، سعی در جذب مخالفان کند. (۱۲ آبان سال ۶۴)
آقای [ابوالفضل] توکلی بینا آمد و از اینکه شغلی در نظام ندارد، گله داشت. گروهی از افراد مبارز قدیم بهخاطر مواضع خاص سیاسیـ اقتصادی منزوی شدهاند. اختلاف خطوط فکری کمکم دارد آثار سوء خود را نشان میدهد. (۱۳آبان سال ۶۴)
آقای امامی کاشانی از پخش سؤال شورای نگهبان از امام و جواب ایشان درمورد اراضی کشت موقت، که به نفع شورای نگهبان نیست، گله کرد. گفتم تقصیر خودتان است که سؤال کردید و جواب امام چیزی جز تأیید نوشتۀ اولشان نیست. (۱۳ آبان سال ۶۵)
ظهر، پسر آقای موحدی کرمانی ــ که یکی از فرماندهان سپاه است ــ آمد و انتقاداتی به شیوۀ عمل فرماندهی سپاه داشت و مشورت میکرد برای ماندن در سپاه که گفتم بماند؛ بهخصوص از طرح مناطق بزرگ، شیوۀ آزادسازی نیروها و برخورد با مخالفان حرف زد. آقای حسین حقانی آمد و از دادستان کل کشور درمورد اجازۀ بردن اثاث مدرسۀ حقانی، به نفع مخالفان ایشان، گله داشت. بهخاطر اختلاف نظر مدیران مدرسه، به جای دیگر منتقل شدهاند. تجهیزات و اثاث را هم بردهاند. مدعی است، مال وقف مدرسه است. (۲۹ آبان سال ۶۳)
آقای [محمدعلی] انصاری از بیت [امام] آمد و از رفتن مأموران به خانۀ یکی از خدمتگزاران بیت شکوه کرد و گفت انصاری [شیرازی] را در منزل یکی از آنها گرفتهاند. احمدآقا هم تلفنی گله کرد (۳۰ آبان سال ۶۵)
نمایندگان آذربایجان غربی هم آمدند و از استاندار آنجا و آقای [علیاکبر] ناطق نوری وزیر کشور بهخاطر حمایت از استاندار شکایت داشتند. مسئولان سپاه پاسداران و صداوسیما برای رفع گلهها و انتظارات طرفین در دفتر من جلسه داشتند که دو ساعتی طول کشید. سپاه توقعات زیادی داشت و درنهایت قانع شد. در ابتدا طلبکار بود و در خاتمه بدهکار شد ولی تفاهم برقرار گردید. (۱ آذر سال ۶۱)
آقای سعیدی مسئول حفاظت اطلاعات سپاه آمد و برای کار کنترل نیروهای سازمان ملل که برای آتشبس در ایراناند، کمک خواست و از عدم همکاری فرماندهان و وزارت سپاه گله داشت (۵ آذر سال ۶۷)
بعدازظهر آقای مهدیان آمد و از مسئول روزنامۀ کیهان، آقای [محمد] خاتمی، گله داشت. آقای مهدیان بعد از انقلاب کیهان را خرید. کیهان بهاندازۀ تمام داراییاش، ۱۶۵ میلیون تومان، مقروض بود. ایشان در مقابل تعهد پرداخت قرضها آن را تملّک کرد. بعداً اموال صاحب کیهان مصادره شد و در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت و امامْ سرپرست برای کیهان تعیین کردند و آقای مهدیان مدیر امورمالی شد و فعلاً قهر کرده. (۶ آذر سال ۶۰)
آقای [مهدی] کروبی [رئیس مجلس شورای اسلامی] آمد. دربارۀ مسائل سیاسی کشور و آقای منتظری و مجلس و نمایندگان و خطوط صحبت شد؛ ظاهراً از رادیکالها راضی نیست، ولی با آنها است. (۲۷ آبان سال ۶۸)
انعطافپذیری
آقای آیتاللهی وزیر سابق معادن و فلزات آمد. از ایشان بهخاطر کنارگذاشتنش عذرخواهی کردم. با روحیۀ خوبی برخورد میکند و آمادۀ کار حتیٰ زیرنظر وزیر جدید است. یک قوطی سوهان از قم آورده بود. یک جلد قرآن به ایشان هدیه کردم. او نظراتی دربارۀ وضع طرحها و کارهای وزارت داد. (۹ شهریور ۶۸)
امروز در جلسه برخورد تندی با آقای عمادالدین کریمی نمایندۀ نوشهر و آقای [علی] گلزاده غفوری داشتم. تقصیر از آنها بود ولی من نمیبایست از جا در میرفتم. خداوند به من کمک کند که بر خودم مسلط باشم و بتوانم از آنها هم عذرخواهی رسمی کنم. آقای کریمی اخطار قانونی بیموردی داد و میخواست پنجشنبه را تعطیل کند، که در این صورت از کاربرد مجلس خیلی کاسته میشود. آقای غفوری شعاری صحبت کرد که من را ناراحت کرد. (۳ اردیبهشت ۱۳۶۰)
جمعی از سران رادیکالها آمدند. از عدم حمایت من از آنها گله کردند؛ گفتم با رهبری مخالفت نکنند و صادقانه حامی دولت باشند، تا توقع حمایت از طرف ما را داشته باشند (۱۵ آبان ۱۳۶۹)
آقای [صادق] خلخالی، [نمایندۀ قم] آمد و از من و آقای خامنهای بهخاطر عدم حمایت از او در جریان انتخابات مجلس خبرگان گلایه کرد و برای مدرسۀ علمیهاش، [واقع در آستانۀ حضرت عبدالعظیم]، از آقای [محمدی] ریشهری گله نمود و استمداد کرد؛ تذکراتی دادم. (۱۴ آبان ۱۳۶۹)
جمعی از سران جناح چپ دانشگاه، از دفتر تحکیم وحدت و انجمن اسلامی آمدند. از فشارهای جناح راست برای حذف آنها و فشار اطلاعات و دادگاه ویژه بر آنها و بر روزنامۀ سلام گله داشتند و سؤالاتی درمورد برنامۀ دوم برای آموزش عالی پرسیدند. آقایان [محسن] رهامی، [سید هاشم] آقاجری و … صحبت کردند. از من حمایت خواستند؛ گفتم سیاستِ منْ حفظ همۀ جناحهای موجود در کادر انقلاب است و برنامۀ حذفی را خودشان در دورۀ قبل شروع کردند که به ضررشان تمام شد و راه درست این است که دست از افراط بردارند. (۱۱آذر ۱۳۷۲)
سعۀ صدر و مرجعشدن برای حلّ اختلافات و حکمیت
اصولاً یکی از عوامل مسئولیت فرماندهی جنگ منْ وجود اختلاف بین فرماندهان سپاه و ارتش بود و با اینکه اختلافات کمتر شده اما هنوز وجود دارد و وقتگیر و مزاحم است و امیدوارم در آینده این مشکل حل شود ولی اصولاً باید برای ساختار نظامی و نیروهای مسلح کشور فکری بشود که انضباط و وحدت فرماندهی جدی باشد. این مشکل در نیروهای انتظامی هم باتوجهبه وجود شهربانی و کمیته و ژاندارمری و تداخل وظایف وجود دارد. (۲۶خرداد سال۶۳)
آقایان صیاد [شیرازی] و [محسن] رضایی هم جداگانه مطالبی دربارۀ فرماندهی و اشکالات طرف مقابل گفتند. درعمل واضح شد که ریشۀ مشکلاتْ فعلاً در اختلافنظرهای فرماندهان اصلی جبهه و ارتش و سپاه است؛ گرچه همه با اخلاصاند ولی بالأخره اختلافنظرها جدی است؛ دو شیوۀ کاملاً مختلف در یک عملیات واحد وجود دارد. (۱۲ اسفند سال ۶۲)
فرماندهان نیروی دریایی و نیروی هوایی سپاه ــ آقایان [حسین] علائی و [موسی] رفان ــ آمدند. گزارشی از پیشرفت کار نیروهای خود دادند و برای جبران کمبودها و نیازها استمداد کردند. با ارتش، مشکل و مسئله دارند. سرهنگ [منصور] ستاری فرمانده نیروی هوایی ارتش آمد. گزارشی از برنامۀ کار خود ازجمله کارهای تعمیراتی و بازسازی و استفاده از امکانات متروک و تصفیۀ نیروها داد؛ خوب است. ایشان را توصیه به همکاری با سپاه کردم. (۳۱فروردین سال ۶۶)
عصر جمعی از نمایندگان آمدند و راجع به جنگ بحث کردیم. اغلب از مخالفان فرماندهی سپاه بودند و بیشتر به دنبال تغییر فرماندهی سپاه بودند و میخواهند از وضع موجود برای تغییر فرماندهی سپاه استفاده نمایند. عیب کارشان این است که از مسائل جنگ، برای اعتراض گروهی سیاسی بهرهگیری میکنند. (۲۶خرداد سال۶۴)
ساعت هفت صبح به دفتر آقای خامنهای رفتم. دربارۀ سپاه و ارتش مذاکره کردیم. ایشان از من میخواهد که مسئولیت تمشیت امور سپاه و ارتش را با هم به عهده بگیرم و من هم همین را از ایشان میخواهم. چون روابط ایشان با سپاه به خوبیِ ارتش نیست و خوف این است که در جنگ تأثیر منفی بگذارد. اگر این اشکال نبود، مناسب بود که مسئولیت جنگ هم به عهدۀ ایشان باشد. دربارۀ آیندۀ ارتش و سپاه هم مذاکره را برای اولین بار شروع کردیم و قرار شد این مذاکره ادامه پیدا کند تا به نتیجه برسیم. (۷ دی سال ۶۶)
صداقت اجتماعی و پرهیز از ریا
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭼﯿﻨﯽ پیشبینی ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ که ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻟﺰلهﺍﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ۶٫۸ ﺭﯾﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. ﺁﻣﺪﻥ ما ﺑﻪ ﻟﺘﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﯽﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ. ﮔﺮﭼﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﺻﻼً ﻗﺒﻮل ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﭽﻪها ﺁﻣﺪﻡ. ﺑﺎ ﻫﻠﯽﮐﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ ﺳﺪّ ﻟﺘﯿﺎن ﺁﻣﺪﯾﻢ. ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺼﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﭽﻪها ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﮑﯽ رﻭﯼ ﺁﺏ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ. ﮐﻤﯽ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻡ؛ ﺑﺪﻧﻢ ﺁﻣﺎﺩگی ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﮔﺮﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺍست. (۳۰ تیر ۱۳۷۱)
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖﻭﻧﯿﻢ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ «ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ» ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ «ﻟﺘﯿﺎﻥ» ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ. (۳۱ تیر ۱۳۷۱)
سپس جلسهای با مسئولان سپاه برای بحث در حدود وظایف مسئولیتها و اختیارات سپاه داشتیم. آنها اطلاعات کار فرهنگی و بسیج را میخواهند. ساعت دوازده شب، کارها تمام شد. شام تخم مرغ خوردیم و من برای خواب به مجلس رفتم (۳۰ دی ۱۳۶۰).
ساعت چهارونیم برای شرکت در جلسۀ چهارشنبهشب سران قوا در حضور آیتالله منتظری بهطرف قم حرکت کردیم. همگی آمدند و بیشتر به مطالب آقای منتظری گوش دادیم. حالشان خوب است و از شورای مدیریت حوزه گله داشتند. شام را چلوکباب خوردیم و ساعت دهونیم شب بهطرف تهران حرکت کردیم. ساعت دوازده به مجلس رسیدم. خسته بودم و فوری خوابیدم. (۱۹ بهمن ۱۳۶۴).
ساعت پنجونیم از فرودگاه اهواز با هواپیمای شاهین و اسکورت بهسوی تهران حرکت کردیم. به مجلس رفتم برای انجام کارها. عفت تلفن کرد و از بهخانهنرفتن من گله داشت. گفتم این روزها جای گله نیست، با اینهمه کار. مقداری گزارشها را خواندم و شام را خوردم، عدسی. و خوابیدم. خیلی خستهبودم. (۲۸ بهمن ۱۳۶۰).
شب، عفت به مراسم سالگرد شهید محلاتی رفت. من و محسن در منزل شام خوردیم: آش رشتۀ مانده از ظهر که صاحبخانۀ محسن فرستاده بود. (۳۰ بهمن ۱۳۶۶).
از شهرهای تسوج، شبستر، خامنه، صوفیان و تبریز عبور کردیم. مناظر اطراف جاده جالب است. جادهها هم خوب است. نزدیک زنجان در قهوهخانهای نماز مغرب را خواندیم و شام را در ماشین نان و کباب خوردیم. در زنجان و قزوین، وضعیت قرمز و پدافند فعال بود. (۲۶ اسفند ۱۳۶۶).
سر شب اخوی محمد و خانمش آمدند و دربارۀ وزارت امور خارجه و اظهارات سفیر لیبی صحبتهای زیادی داشتیم. شام نداشتیم، پاسدارها چیزی تهیه کردند و خوردیم. (۱فروردین ۱۳۶۰).
ملاقاتی با یکی ازکارمندان دفتر داشتم. عیدی به او دادم. به آشپز دفتر امام و به دو رانندۀ جدید هم عیدی دادم. شام را با پاسداران با هم خوردیم. (۸ فروردین ۱۳۶۲).
دیروقت به خانه آمدم. به نصف ساندویچی که در جلسۀ دولت خوردیم، بهعنوان شام اکتفا کردم و خوابیدم. (۱۰ فروردین ۱۳۶۴)
صبحانه را در صحرا، کنار چاه آب و مزرعهای صرف کردیم. محافظانْ عسل و سرشیر از قم گرفته بودند. هوا هم سرد بود. از آنجا یکسره رفتیم تا جنوب ملاوی، کنار رودخانه و در مزرعهای ماندیم. نماز ظهر را خواندیم و ناهار را که از ملاوی چلوکباب برگ گرفته بودند خوردیم. بهسوی خوزستان حرکت کردیم و نزدیک غروب رسیدیم. (۱۹ فروردین ۱۳۶۶)
بین بندرانزلی و رشت، در مسجدی نماز مغرب و عشاء را خواندیم. اطلاع دادند ژاندارمری حضور ما را به آقای [صادق] احسانبخش، [امام جمعه رشت] اطلاع داده و ایشان در محل پلیسراه حضور پیدا کرده که ما را به منزلش ببرد. فکر کردم اگر متوجه عبور ما شود، بپذیرم و اگر نشد بگذریم؛ عجله داریم و باید زودتر به تهران برسیم. متوجه ماشین من نشدند، دور شدیم و ماشینهای پشت هم دیگر به ما نرسیدند و از رشت عبور کردیم؛ لابد گله خواهد کرد. شام را که ساندویچ بود، در ماشین خوردیم. ساعت دو بامداد به منزل رسیدم. خسته بودم. (۲۴ فروردین ۱۳۶۶)
اول شب، والده و همشیرهها آمدند. عفت و فائزه مهمان نوۀ امام بودند. شام موجود را که داشتیم، با مهمانها خوردیم. (۹ خرداد ۱۳۶۲).
[۱] .پسر ارشد آیتالله هاشمی رفسنجانی؛ رئیس شورای شهر تهران؛ مدیرعامل پیشین متروی تهران؛ رئیسدفتر و مسئول بازرسی ویژۀ رئیسجمهور در دورۀ سازندگی؛ مؤسس دفتر نشر معارف انقلاب.